قرآن شناسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از بحثهای مهم قرآنی،
شناخت قرآن در
سیره پیشوایان (ع) میباشد که به گوشههایی از آن اشاره و پرداخته میشود.
به طور کلی
ارزش هر کاری قبل از هر چیز، به مراتب
معرفت و
شناخت آن بستگی دارد، چرا که بسیار فرق است بین انجام
آگاهانه و انجام
کورکورانه. شناخت مانند
چراغ اتومبیل است که
شب تاریک در
جاده خطرناک و پرفراز و نشیب و پرپیچ و خم
حرکت میکند، که اگر به راستی آن
اتومبیل، چراغ نداشته باشد، به مقصد میرسد؟
بسیاری بر اثر عدم شناخت،
راه را گم میکنند، و یا نمیتوانند از مفاهیم
اسلام به طور
بهینه استفاده نمایند، و گاهی
ناخودآگاه کارشان به
تحریف و
انحراف و راههایی درست بر
ضد آن مفاهیم کشیده میشود. از این رو
پیامبر (ص) فرمود: «مَن عَمِلَ غَیرَ عِلمٍ کان ما یُفسِدُ اَکثَرُ ممّا یُصلِحُ؛ کسی که بدون شناخت، کاری انجام دهد، بیشتر از آن چه به
اصلاح بپردازد، به
افساد و
تباهی دست میزند.»
قرآن که ارجمندترین و آخرین
کتاب آسمانی است، و به عنوان یک
کتاب انسانساز تا
قیامت از سوی خدا به انسانها
هدیه شده، شناخت آن بر همه چیز مقدمتر است، چرا که انسانسازی از همه چیز مهمتر است، پس باید کتاب انسانسازی را قبل از هر چیز شناخت، و از آن آگاهانه بهرهبرداری نمود، چنانکه
خداوند میفرماید: «اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ اَم عَلی قُلوبٍ اَقفالُها؛ آیا در
آیات قرآن،
عمقنگری نمیکنید و نمیاندیشید، یا بر دلهایشان
قفل زده شده است.»
امام خمینی قرآن را نامه محبوب
و بزرگترین کتاب الهی میداند که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده و از بزرگترین مظاهر
رحمت مطلقه الهیه است
ایشان معتقد است اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه اینکه قرآن کتاب ما است، به سجده رویم، از عهده آن برنمیآییم، این صحیفه الهی و قرآن عظیم، کتاب احیاء قلوب به حیات ابدی و معارف الهی است که به شئون الهی دعوت میکند.
امام خمینی قرآن را کتاب تکامل میداند و تلاوت قرآن را مقدمه رسیدن بهمراتب عالیتر میداند؛ لذا مبنای ایشان در تلاوت قرآن صرف ثواب بردن نیست و معتقد است مطلوب در قرائت قرآن کریم آن است که در
قلوب صورت آن نقش بندد و اوامر و نواهی آن تاثیر کند
امام خمینی از جمله کسانی نیست که در حصار پیشفرضها و تنگنای مصطحات کتب عرفانی بماند یا صوفی منشی بر او غلبه کند و بر اساس آن به قرآن نگاه کند؛ بلکه معتقد است کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است. ازاینرو کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبین جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد.
به باور امام خمینی قرآن مجموعهای است که به صورتهای مختلف راههای سعادت بشری را بیان کرده است، گاهی صریح و گاهی با کنایه و گاهی بهصورت احکام و قصص و حکایات، بر همین اساس قرآن کریم نشاندهنده راه وصول به مقامات اخروی و درجات عالی و حبل ممدود میان آسمان و زمین است که رابطه روحانی و واسطه معنوی میان
عالم قدس و ارواح انسانی است ازاینروی حقایق قرآن به زبان عرفی نازل شده و این از باب شفقت و رحمت الهی بر انسانهاست.
پیامبر (ص) و
امامان معصوم (ع) بسیار به
شناخت علمی و
عملی قرآن و
تدبّر در آن اهمّیت میدادند، تا آنجا که
روایت شده
حضرت رضا (ع) در هر سه روز، تمام قرآن را
تلاوت میکرد و میفرمود: «اگر خواسته باشم میتوانم در کمتر از سه
روز همه قرآن را تلاوت کنم، ولی هرگز به هیچ آیهای نمیرسم، مگر این که در معنی آن میاندیشم...».
و در حدیثی آمده: مردی نزد پیامبر (ص) آمد: از آنچه خدا به تو یاد داده به من بیاموز. پیامبر (ص)
سوره زلزال را برای او خواند تا به این آیه رسید «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یره...؛ کسی که ذرّهای
کار نیک یابد را انجام دهد، آن را میبیند»
او گفت: همین
سوره (یا همین
آیه) مرا
کفایت میکند پیامبر (ص) فرمود: «او را به حال خودش بگذارید «رَجَعَ فَقِیهاً؛ او
فقیه شد و بازگشت»
نتیجه این که
شناخت کامل، موجب
تحول است.
باید توجه داشت که شناخت قرآن مانند شناخت سایر موضوعات، مراحل و درجاتی دارد مانند: شناخت علمی،
فلسفی،
عرفانی،
روایی،
سطحی و... .
از
روایات امامان (ع) استفاده میشود که شناخت کامل قرآن جز برای اهلش میسّر نیست، بر همین اساس مطابق روایات متعدّد از
امامان (ع)؛ آنان که مورد
خطاب مخصوص قرآن (یعنی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) هستند قرآن را میشناسند.
چنانکه
امام باقر (ع) در ضمن گفتاری با
قتاده (که قرآن را طبق نظریه خود، بدون توجه به سخنان
معصومین (ع)
تفسیر میکرد) فرمود: «اِنّما یَعرِفُ القُرآن مَن خُوطِبَ بِهِ؛ قرآن را کسی که مورد
خطاب به قرآن است میشناسد.»
منظور از این سخن (خوطب به) ظاهراً این است که پیامبر و امامان (ع) و بعضی از
خواص مصداق روشن قرآن هستند، و
آیات قرآن در
سیره درخشان زندگی آنها
تجسّم و
عینیّت یافته است، چنان که گویند،
حضرت علی (ع)
قرآن ناطق است، قطعاً چنین افرادی قرآن را کاملتر میشناسند، چرا که آن را با تدبّر و
عمل،
پیروی میکنند.
به عنوان مثال،
حضرت رضا (ع) یادی از
زیدبن امام سجّاد (ع)
انقلابی بزرگ
شهید، نمود و او را
تمجید کرد، سپس فرمود: «زید از کسانی است که با این
آیه مورد
خطاب قرار گرفته.» آنگاه آیه ۷۸
سوره حجرا که مربوط به
جهاد کامل با
دشمنان است، تلاوت فرمود.
شناخت قرآن بستگی به
تفسیر قرآن دارد.
تفسیر از واژه «فَسر» به معنی آشکار کردن و پرده برداری گرفته شده، و در یک
کلمه، تفسیر به معنی
نیکو آشکار کردن و
پرده برداشتن از
موضوع پوشیدهای است.
و باید توجّه داشت که تفسیر قرآن دارای انواع مختلف است، و تفسیر کامل، آن تفسیری است که همه انواع در آن، مورد توجّه قرار گیرد مانند:
تفسیر مفردات؛ و واژههای قرآن.
تفسیر ترتیبی؛ که
آیات قرآن به ترتیبی که اکنون در دسترسی همه است، تفسیر گردد.
تفسیر موضوعی؛ که با کنار هم قرار دادن آیات قرآن بر اساس موضوعات مختلف از
اصول و
فروع،
عقیدتی،
سیاسی،
اجتماعی،
اخلاقی و
فرهنگی انجام میشود، و پس از
مقایسه و
جمعبندی، نتیجهگیری میگردد.
تفسیر ارتباطی، که موضوعات مختلف قرآن (مثلاً
ایمان و
تقوا و
عمل صالح) در رابطه با همدیگر مورد توجه قرار میگیرند، که با مقایسه دقیق این موضوعات در آیات قرآن و پیوند آنها نسبت به همدیگر، مطالب جالب و تازهای کشف میگردد.
تفسیر کلی یا
جهان بینی، مثلاً
مفسّر تمام محتوای قرآن را در رابطه با
جهان هستی در نظر میگیرد، و کتاب
تکوین را با کتاب
تدوین پیوند میدهد.
این نوع تفسیر همان است که گاهی میگوییم؛
روح قرآن با چنان مسأله و برخوردی سازگار نیست، یا روح قرآن طرفدار
حمایت از
مستضعفین، و رفع
شکاف عمیق طبقاتی است.
در قرآن دوگونه
آیات وجود دارد،
آیات محکمات و
آیات متشابهات، چنان که در قرآن میخوانیم:
«هُوَ الَّذِی اَنزَلَ عَلَیکَ الکِتابَ مِنهُ آیاتٌ مُحکَماتٌ هُنَّ اُمَّ الکِتابِ، وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ...؛ او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن
آیات محکم (
صریح و
روشن) که
اساس قرآن میباشند (و هرگونه
پیچیدگی در آیات دیگر با مراجعه به اینها برطرف میگردد) و قسمتی از آن
متشابه (آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب، و جهات دیگر، در نگاه اول دارای احتمالات مختلف است، ولی با توجّه به آیات محکم، تفسیرشان آشکار میگردد) است.»
نتیجه این که بخشی از آیات قرآن، آیات محکمات (روشن) هستند، مانند: «لَیسَ کَمِثلِهِ شیٌ؛ هیچ چیزی همانند خدا نیست».
و بخشی آیات متشابه (غیر روشن) هستند، مانند: «یَدُ اللّهِ فَوقَ اَیدیهم؛ دست خدا بالای دست آنها است.»
با مقایسه این دو آیه روشن میشود که منظور از
دست، دست معمولی نیست، بلکه
کنایه از
قدرت الهی است، زیرا خدا
نظیر ندارد.
متأسّفانه - چنانکه
قرآن در آیه ۷، سوره آلعمران
میفرماید: آنان که
قلب منحرف و
بیمار دارند، با تمسّک به آیات متشابه (بدون توجه به آیات محکم)
فتنه انگیزی میکنند، و با
تفسیر به رأی، در پی
انحراف افکار مردم هستند.
در
روایت آمده: شخصی از
امام صادق (ع) پرسید: «فرق بین قرآن و
فرقان (نام دیگر قرآن) چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: منظور از قرآن همه کتاب قرآن است، ولی منظور از فرقان آیات محکمات (روشن) قرآن است که عمل به آن
واجب میباشد».
مطلب دیگر این که، گرچه
ظاهر قرآن، و آنچه که از
ظواهر آیات استفاده میشود،
حجت است، ولی قرآن یک کتاب عمیق و ژرفی است که غیر از
ظواهر آن، معانی عمیق دیگری نیز دارد.
در این راستا،
امام علی (ع) میفرماید:
«وَ اِنَّ القُرآنُ ظاهَرُهُ اَنِیقٌ وَ باطِنُهُ عمِیقٌ، لا تَفنَی عَجائبُهُ وَ لا تَنقَضِی غَرائِبُهُ، وَ لا تُکشَفُ الظُّلُماتُ اِلاّ بِهِ؛ قرآن دارای ظاهری زیبا و شگفتانگیز، و باطنی پرمایه و
عمیق است، نکات شگفتآور آن فانی نگردد، و اسرار نهفته آن پایان نپذیرد، و تاریکیهای نادانی جز به آن برطرف نخواهد شد.»
امام باقر (ع) در ضمن گفتاری به
جابر فرمود:
«اِنَّ لِلقُرآنِ بَطناً وَ لِلبَطنِ بَطنٌ؛ قرآن دارای
بطن (معنی ناپیدا) است، و بطن آن نیز دارای بطن میباشد.»
و نیز فرمود: «ما فی القُرآنِ آیَةٌ اِلاّ وَلَها ظَهرٌ و بَطنٌ؛ در قرآن هیچ آیهای نیست، مگر این که دارای
معنی ظاهری و
باطنی است.»
حضرت علی (ع) در ضمن گفتاری،
امامان را حاملان بطون قرآن
یعنی آگاهان به
اسرار باطنی قرآن خواند.
نتیجه این که: قرآن دارای معانی مختلف است، که بعضی از ظاهر آیات آن استفاده میشود، و بعضی از معانی باطنی قرآن است.
باید توجّه داشت که بخشی از معانی باطنی قرآن همان
تأویل قرآن است.
دانستن تأویل قرآن اختصاص به
راسخون در علم که همان
پیامبر (ص) و
امامان معصوم (ع) باشند دارد، چنان که در قرآن میخوانیم: «وَ ما یَعلَمُ تَأوِیلَهُ اِلاّ اللّهُ وَالرّاسِخُونَ فِی العِلمِ؛
تأویل و معانی باطنی قرآن را جز
خدا و
راسخان در علم و
دانش الهی، نمیدانند.»
روایات متعددی نقل شده که منظور از راسخون در علم، پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) هستند. و از
امام باقر (ع) و
امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: «نَحنُ الرّاسِخُونَ فِی العِلمِ، وَ نَحنُ نَعلَمُ تَأوِیلَهُ؛ راسخون در علم ما هستیم، و ما تأویل قرآن را میدانیم.»
باید توجّه داشت که بطون قرآن، همان تأویل قرآن میباشند، به عبارت روشنتر
تنزیل قرآن همان
ظاهر قرآن است که نازل شده، و تأویل آن، همان
باطن قرآن است که راسخان در علم به آن آگاهی دارند.
چنانکه
فضیل بن یسار میگوید: از امام باقر (ع) پرسیدم: «منظور از این
روایت چیست که هیچ آیهای در قرآن نیست، مگر این که دارای معنی ظاهری و معنی باطنی میباشد؟ امام باقر (ع) در پاسخ فرمود: «ظَهرُهُ تَنزِیلُهُ،وَ بَطنُهُ تَأویلُهُ، مِنهُ ماقَدمَضی، و مَنهُ ما لَم یَکُن، یَجری کَما یَجری الشَّمسُ وَ القَمَرُ...؛ ظاهر قرآن همان تنزیل قرآن است، باطن قرآن همان تأویل قرآن است، زمان بخشی از تأویل قرآن گذشته، و زمان بخشی هنوز محقق نشده، مسأله تأویل قرآن مانند جریان سیر
خورشید و
ماه به سیر خود ادامه میدهد و متوقّف نمیماند. و در پایان فرمود: تأویل قرآن را جز خدا و راسخون در علم نمیدانند، و ما آن را میدانیم.»
برای تکمیل این بحث، نظر شما را به حدیثی از امام باقر و امام صادق (ع) که در
اصول کافی آمده جلب میکنیم: این دو بزرگوار در
تفسیر «وَالرّاسَخُونَ فِی العِلمِ»
فرمودند: «
پیامبر خدا (ص) بزرگترین راسخان در علم بود.
خداوند متعال همه آنچه را که از تنزیل و تأویل قرآن بر او نازل کرده به او فهمانید، خداوند هرگز چیزی بر او نازل نکرد که تأویل (معنی باطنی) آن را به او نیاموزد، و اوصیای او بعد از او (امامان معصوم(ع)) همه اینها را میدانند...»
بعضی از محققین مدّعی هستند که معنی «راسخون در علم» مفهوم وسیعی دارد، ولی پیامبر (ص) و امامان (ع)
مصداق اکمل و روشن آن هستند، بنابراین افرادی مانند
ابن عباس نیز جزء راسخون است، چنانکه از ابن عباس نقل شده که گفت من از راسخون هستم.
ولی این نظریه با روایات متعدد سازگار نیست، و اگر فرضاً ابن عباس چنین ادعا کرده باشد، از این رو است که او به امامان (ع) نزدیک بود، و بخشی از علم تأویل را از آنها آموخته بود.
در این بخش از بحث بحث کاملتری از تنزیل و تأویلارائه میدهیم.
چنان که گفتیم تنزیل همان ظاهر آیات است که به همین صورت از سوی
خداوند نازل شده، و آنچه که از ظاهر آیات قرآن استفاده میشود.
مثلاً: نماز را بهپا دارید،
امر به معروف و
نهی از منکر کنید.
ولی تأویل در اصل از اَول به معنی بازگشت دادن چیزی است، و همچنین پرده برداشتن از روی اسرار چیزی یک تأویل نامیده میشود، نتیجه این که: تأویل معنی عمیق و باطنی قرآن است، و از ظاهر قرآن استفاده نمیشود، مانند سه کار از کارهای عجیب
خضر(ع) که در قرآن در آیه ۶۵ تا ۸۲
سوره کهفآمده است. که ظاهری زننده داشت (مانند سوراخ کردن
کشتی، و خراب کردن دیواری که مال یتیمان بود، و درست کردن آن، و کشتن نوجوان) ولی باطنی نیک داشت و خضر پس از بیان باطن این امور، به
موسی (ع) گفت: ذلِکَ تَأوِیلُ مالَم تَسطِع عَلَیهِ صَبراً؛ این بود
راز و
پشت پرده کارهایی که نتوانستی در برابر آنها شکیبایی کنی.»
بنابراین تأویل،
راز پنهانی و معنی نهانی است که راسخان در علم به آن آگاهی دارند.
امام باقر (ع) در فرق بین تنزیل و تأویل قرآن فرمود: «ظَهرُهُ تَنزِیلُهُ، وَ بَطنُهُ تَأوِیلُهُ؛ ظاهر معنی قرآن، همان تنزیل قرآن است، باطن معنی قرآن، همان تأویل قرآن میباشد.»
در حدیثی از
امیر مؤمنان علی (ع) نقل شده است: «پیامبر (ص) آنچه را که
قرآن بر او نازل شد،
تنزیل و
تأویل قرآن را به من آموخت (فَیُعَلِّمَنِی تَأویلَهُ وَ تَنزِیلَهُ).
و در
حدیث دیگر آمده، پیامبر (ص) در ضمن گفتاری فرمود: «بر شما باد که در
فهم قرآن به علی (ع) مراجعه کنید، زیرا او مانند من به قرآن آگاهی دارد، به ظاهر و باطن، به
محکم و
متشابه قرآن مطلع است، علی (ع) (در عصر
خلافت خود) بر اساس تأویل قرآن با دشمنان میجنگد، چنان که من بر اساس تنزیل قرآن با دشمنان میجنگم.»
روش صحیح
تفسیر قرآن آن است که بر اساس فهم
لغات قرآن از
لغت شناسان ماهر و بر اساس
روایات و گفتار معصومین (ع)، و علمای بزرگ با
اسلوب شناخته شده باشد، و در مقابل این تفسیر،
تفسیر باطل است که از آن به تفسیر به رأی تعبیر میشود.
تفسیر به رأی یعنی انسان پیش داوریهای خود را اساس قرار دهد، و آیات متشابه قرآن را بر اساس آن تفسیر کند، و در حقیقت
شاگرد قرآن نباشد بلکه
معلّم قرآن باشد، و نظریات خود را بر قرآن تحمیل کند، که این گونه تفسیر،
تحمیل است نه تفسیر، و یک نوع
تحریف معنوی قرآن میباشد. قرآن به این مطلب تصریح نموده آنجا که میفرماید: «فَاَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم زَیغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنهُ ابتِغاءَ الفِتنَة وَ ابتِغاءَ تَأوِیلِهِ؛ اما آنها که در دل هایشان انحراف است به دنبال آیات متشابه هستند، تا
فتنهانگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر (نادرستی) برای آن میطلبند.»
نگارنده از این
آیه و روایات چنین برداشت کردهاست که تأویل قرآن اگر از طریق راسخون در علم (پیامبر (ص) و امامان معصوم(ع)) باشد، یک نوع تفسیر است و مورد قبول میباشد، ولی اگر از ناحیه دیگران باشد، لغزشگاه خطرناکی است که نوعاً به
تفسیر به رأی منتهی میشود، و چنین تفسیری مردود است.
در نکوهش تفسیر به رأی، روایات بسیاری نقل شده از جمله:
رسول اکرم (ص) فرمود:
خداوند متعال میفرماید: «ما آمَنَ بِی مَن فَسَّرَ بِرَأیِهِ کَلامِی؛کسی که کلام مرا طبق
رأی خود تفسیر کند،
ایمان به من ندارد.»
و نیز در ضمن گفتار مشروحی فرمود: «وَمَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ فَقَد اِفتَری عَلَی اللّهِ الکَذِبَ؛و کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، دروغی را به خداوند متعال نسبت داده، و به خدا تهمت زده است.»
حضرت رضا (ع) در ضمن گفتار مشروحی به
علی بن جهم فرمود: «اِتَّقِ اللهَ وَ لا تَنسِب اِلی اَولِیاءِ اللّهِ الفَواحِشَ، وَ تَتَأوَّلَ کِتابَ اللّهَ بِرَأیِکَ؛ از خدا پروا کن،
نسبتهای ناروا به
اولیاء خدا نده، (که مبادا)
کتاب خدا (قرآن) را طبق رأی خودت معنی کنی.»
از این عبارت استفاده میشود که تفسیر به رأی یک نوع تأویل است، و تأویل بر دو گونه است: ۱-
تأویل صحیح (چنانکه گفتیم طبق قرآن، ویژه راسخان در علم است). ۲ -
تأویل باطل، که همان تفسیر به رأی میباشد.
در بحارالانوار، ج۹۲، از صفحه ۱۰۷ تا ۱۱۱، بیست حدیث در نکوهش تفسیر به رأی نقل شده است.
آیات زیادی در قرآن وجود دارد، که در
روایات اسلامی، تفسیرهای گوناگونی برای آنها ذکر شده است، که بعضی هماهنگ با
ظاهر آیات است، و بعضی معانی و باطنی آیات را بیان مینماید.
به عنوان مثال؛ معنی ظاهری آیه «عَنِ النَّبَأ العَظیم»
مسأله
معاد است»، ولی در روایتی از
امام صادق (ع) آمده «نبأ عظیم، مسأله
ولایت است»
این همان تأویل است.
جمع بین این ظاهر و باطن از دو راه ممکن است:
۱- «
نَبأ» (
خبر) مفهوم وسیعی دارد که این واژه شامل همه آنها میشود، ولی هنگام
نزول آیه، بیش از همه مسأله معاد مورد نظر بوده است، ولی این موضوع مانع از آن نیست که آیه مصداقهای دیگری نیز داشته باشد.
۲- چنانکه ممکن است یک آیه معانی متعددی داشته باشد، که از میان آنها یک معنی ظاهر است، و معانی دیگر
بطون قرآن است، که به کمک قرآن یا
گفتار معصومین (ع) از آن استفاده میشود. و به تعبیر دیگر دلالت التزامی به آن معنی باطنی دارد، که برای همه کس، جز خاصّان روشن نیست.
در این راستا تأکید میکنیم که فهم
باطن قرآن بهدون
قرائن، یا سخن پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع)
جایز نیست، و وجود بطون برای قرآن نباید دستاویزی برای هوسبازان شود و آنها بخواهند
آیات قرآن را به رأی و میل خود، هرگونه تفسیر نمایند.
بسیاری از
صوفیان و
فرقهها، گرفتار تفسیر به رأی هستند، و متأسفانه، بسیاری نیز بر اثر ناآگاهی، آن را میپذیرند.
برای روشن شدن بیشتر مطلب نظر شما را به دو فراز زیر که یکی نمونهای از تفسیر به رأی و دیگری نمونهای از تأویل صحیح قرآن است جلب میکنیم:
شیخ صدوق در
کتاب معانی الاخبار از
امام باقر (ع) نقل میکند: چند نفر از
یهود به اتفاق «
حَیّ بن اَخطَب» و برادرش به محضر
پیامبر (ص) آمدند و
حروف مُقطّعه قرآن «الم» را
دستآویز خود قرار داده و گفتند: طبق
حساب ابجد، الف مساوی با یک، و لام مساوی با ۳۰، و میم مساوی با ۴۰ میباشد، سپس نتیجه گرفتند که دوران بقای
امّت پیامبر اسلام بیش از ۷۱ سال نیست.
پیامبر (ص) برای شکستن سوء استفاده و تفسیر به رأی آنها، به آنها فرمود: چرا تنها «الم» را محاسبه کردهاید؟ چرا «المص» و «الر» و سایر
حروف مقطّعه را
محاسبه نمیکنید؟ بلکه منظور از این حروف چیز دیگری است، در این هنگام در رد یهود، آیه ۷
سوره آلعمران نازل شد.
این یک نمونه از
تفسیر به رأی و تأویل باطلی است که جمعی از یهود
عنود به آن دست زدند.
نمونهای از تأویل صحیح این که
امام صادق (ع) آیات ۱۹ تا ۲۲
الرحمن را
تلاوت فرمود: «مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقِیانِ - بَینَهُما بَرزَخٌ لایَبغِیانِ؛...یَخرُجُ مَنهُما اللُّؤُلُؤُ وَ المَرجانِ؛
خداوند دو دریای مختلف (
شور و
شیرین،
گرم و
سرد) در کنار هم
قرارداد در حالی که باهم
تماس دارند - در میان آن دو،
برزخی است، که یکی به دیگری
غلبه نکند ... - از آن دو
لؤلؤ و
مرجان خارج میشود.»
آنگاه فرمود: منظور از دو دریای عمیق، که هیچ یک بر دیگری تجاوز نمیکند،
حضرت علی (ع) و
فاطمه(س) است، و از این دو
دریا لؤلؤ و مرجان یعنی
حسن و
حسین (ع) خارج شدهاند.»
این مطلب هم در کتب
شیعه و هم در کتب
اهل تسنن نقل شده است.
این نمونهای از تأویل قرآن است که چون از
امام معصوم (ع) نقل شده مورد قبول ما است و منافاتی با معنی ظاهری قرآن ندارد، زیرا واژههای قرآن مفهوم گسترده و مصادیق مختلفی دارند، یکی از ظاهر استفاده میشود، و دیگری از معانی باطنی است.
•
دانشنامه موضوعی قرآن. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.