فضل الهی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فضل
در لغت به معنای افزونی و زیادتی
در چیزی است و
در قرآن به معنای
برترى و
عطیّه و
احسان و
رحمت است.
قرآن فضل عظیم الهی بر
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، که
خداوند آن را بر
قلب پاک حضرت نازل فرمود، و او را مختص این فضل عظیم خود نمود، و از طریق پیامبر اکرم، تمام جهانیان از آن بهرهمند میگردند. فضل بی شمار خداوند
در طبیعت،
خلقت شب و
روز،
آفرینش آسمانها و
زمین، دریاها، گوناگونی
میوهها و گلها و
در امور معنوی همچون هدایتگری، اعطای
علم و
حکمت و انزال
کتب آسمانی تجلی یافته است که با
تدبر در قرآن و
روایات معصومین (علیهمالسّلام) این دو ثقل ارزشمند و ماندگار رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بهتر قابل شناسایی هستند.
فضل
در لغت به معنای افزونی و زیادتی
در چیزی است.
راغب گفته: «الْفَضْلُ: الزّيادة عن الاقتصار»
در المصباح المنیر آمده: «فَضَلَ فَضْلًا» يعنى زيادت يافت
«خذ الْفَضْلَ» يعنى زيادترا بگير
در القاموس المحیط آنرا
ضدّ نقص گفته است.
که از جمله زیادتی
خیر است و افضال به معنای
احسان میباشد.
و
در اصطلاح فضل به معنی
برتری و فزونی و مقدار زاید بر
حد وسط است؛ ولی به طور کلی تمام مواهبی را که خدا بر دیگران ارزانی داشته است، شامل میشود. فضل به
نعمت عام پروردگار بر
دوست و
دشمن اشاره دارد.
فضل، بهرۀ بیش از استحقاق و مورد نظر است.
در «
فرهنگ معین» فضل را یکی از صفات خدا معرفی میکند و آن را بالاتر از
عدل و موجب بخشایش گناهکار میداند. «الهی عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک؛
خداوندا از ناحیه فضلت با ما رفتار کن نه با عدلت که زیانکار خواهیم بود.»
فضل
در آیات
قرآن به معنای
برتری، عطیه، احسان و رحمت است.
برتری در جنبۀ معنوی آن مثل: (فما کان لکم علینا من فضل)؛
«شما را بر ما امتیازی نیست.» و
برتری مادی مثل: (و الله فضل بعضکم علی بعض فی الرزق)؛
«و خدا بعضی از شما را بر بعضی دیگر
برتری داده است.»
امام جواد (علیهالسّلام) درباره انواع فضلیت میفرماید: «الفضائل اربعة اجناس احدها الحکمة و قوامها فی الفکرة و الثانی العفة و قوامها فی الشهوة و الثالث القوة و قوامها فی الغضب و الرابع العدل و قوامه فی اعتدال قوی النفس؛
فضیلت چهارگونه است: اول حکمت، که جانمایه آن اندیشه است؛ دوم عفت که قوام آن
در شهوت است؛ سوم قدرت، که آن
در خشم است؛ چهارم
عدالت، که قوام آن
در اعتدال نفس است.»
به صراحت
قرآن انبیاء (علیهمالسّلام) از لحاظ فضیلت یکسان نیستند، بعضی بر بعضی مزیت دارند.
• «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی ابن مریم البینات و ایدناه بروح القدس... ؛
از اين فرستادگان، برخى را (كه ذكرشان گذشت) بر برخى
برترى داديم، از آنان كسى هست كه خدا با وى سخن گفت (مانند
موسی)، و برخى را چندين درجه بالا برد، (مانند
پیامبران اولوا العزم) و عيسى بن
مریم را دلايل روشن (
معجزات آشكار) عطا كرديم و او را با
روح القدس تأييد نموديم. و اگر خداوند
اراده حتمی مىكرد، كسانى كه بعد آنها (از امتهاى آنان
در طول
تاریخ) آمدند پس از آنكه (آن همه) دلايل روشن به آنها رسيد با هم نمىجنگيدند، ولى اختلاف كردند، پس برخى از آنان ايمان آوردند و برخى كافر شدند (و جنگها
در جهان به راه انداختند). و حتما اگر خدا مىخواست نمىجنگيدند، و لكن خدا آنچه را اراده كند (مختار قرار دادن بندگان
در عقايد و اعمال) انجام مىدهد.» از این آیه سه مطلب روشن میشود. اول اینکه: پیامبران بعضی از بعضی افضلاند و این تفضیل از جانب خداست که فرموده «فضلنا». دوم اینکه: سبب تفضیل سخن گفتن خدا و تایید با روح القدس و اعطاء معجزات است که آیه
در صدد بیان اسباب تفضیل است. سوم اینکه: علت افضلیت عیسی علیهالسّلام معجزات و تایید با روح القدس بوده است.
• «و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض و آتینا داود زبورا؛
و پروردگار تو به حال هر كس كه
در آسمانها و
زمین است
دانش كامل دارد، و به يقين ما برخى از پيامبران را بر برخى ديگر
برترى داديم (
برترى در علم و فضايل نفسى، و معجزات، و
رسالت و
شریعت و كتاب) و به داود
زبور داديم.».
در این آیه نیز تفضیل از جانب خداست و علت فضیلت داود اعطاء زبور است.
• «الحمد لله الذی فضلنا علی کثیر من عباده المؤمنین؛
و حقّا كه ما به داود و سليمان دانشى داديم (دانش شريعت،
قضاوت،
سیاست،
صنعت و فهم سخن پرندگان) و گفتند: ستايش از آن خداوندى است كه ما را بر بيشتر بندگان باايمان خود
برترى داد.»
• «یا ایها الناس علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شی ء ان هذا لهو الفضل المبین؛
و سليمان (نبوت و علم و معجزه و مال را) از داود
ارث برد و گفت: اى مردم، به ما زبان پرندگان آموخته شده، و از هر چيزى (از كمالات معنوى و وسايل مادى) به ما داده شده، حقّا كه اين همان فضل آشكار است.»
فضیلت الهی (تفضلی) و فضیلت کسبی :
تفضیل مقام رسالت به پیامبران تفضلی از جانب خداست.
علت تفضیل پیامبران
در استعدادها و معنویات آن بزرگواران بوده که شایستگی تفضیل را داشتهاند گر چه همه انبیاء (علیهمالسّلام) دارای فضل بودهاند
قرآن فرموده: «الله اعلم حیث یجعل رسالته؛
و چون
آیه و معجزهاى بر آنها (كفار
قریش) بيايد مىگويند: ما هرگز ايمان نمىآوريم تا به ما نيز آنچه به فرستادگان خدا داده شده (از نبوت و كتاب و معجزه) داده شود؛ خداوند داناتر است كه رسالت خود را
در كجا قرار دهد؛ به زودى كسانى را كه
گناه كردهاند ذلت و خواريى
در نزد خدا، و عذابى سخت به سزاى مكرى كه انجام مىدادند خواهد رسيد.» یعنی جعل رسالت احتیاج به
استعداد دارد و خدا بهتر میداند کدام شخص دارای آن استعداد است و
در عین حال صاحبان استعداد نیز بعضی بر بعضی مزیت دارند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) خاتم پیامبران و آورنده دین کاملتر از ادیان گذشته است و کتابش حافظ کتابهای گذشته است (و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه...)
در اینصورت بی شک از دیگران افضل خواهد بود. و
در باره حضرتش آمده: (و ما ارسلناک الا کافة للناس)
(و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین)
همچنین آیات
سوره اسراء (سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی)
و
سوره نجم در باره
معراج از ادل
دلیل بر افضلیت آن حضرت است.
تفضل مقام رسالت به انبیاء تفضلی الهی است که روی استعداد شخص از جانب خداوند افاضه میشود؛ چنانکه از «فضلنا» و «الله اعلم حیث یجعل رسالته» روشن میگردد، اما راجع به فضیلت کسبی میشود گفت که هر یک انبیاء به نوبه خود
در کسب فضائل الهی دارای مزیتی بودند که
در دیگری وجود نداشت؛ مثلا
حضرت نوح علیهالسّلام مدت نهصد و پنجاه سال
تبلیغ کرده و از این لحاظ منحصر بفرد است. (فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما فاخذهم الطوفان...).
جریان
ذبح حضرت اسماعیل علیهالسّلام و اسکان
ذریه در وادی غیر ذی زرع و انداخته شدن به
آتش نسبت به
حضرت ابراهیم علیهالسّلام و هکذا
صبر حضرت ایوب علیهالسّلام (انا وجدناه صابرا نعم العبد)
و نیز تلاشها و مجاهدتهای حضرت موسی (علیهالسّلام).
• «و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا
و حقا که ما فرزندان
آدم را (به
وراثت از پدر به وسیله نعمتهای مادی و معنوی)
کرامت و
شرافت بخشیدیم، و آنها را
در خشکی و
دریا (بر مرکبهای مناسب هر یک) سوار کردیم و آنها را از انواع پاکیزهها (چیزهایی که ملایم طبع آنهاست) روزی کردیم، و آنها را بر بسیاری از آفریدههای خود (از جانداران و
اجنه و اغلب فرشتهها)
برتری کامل دادیم.»
کرامت، گاهی معنوی است مثل کرامتی که خاص اهل تقواست. «ان اکرمکم عند الله اتقاکم»
گاهی کرامت
در آفرینش است، نظیر «احسن تقویم»
که
در خلقت
انسان آمده است. مراد از «کرمنا»
در این آیه، وجه دوم است. کرامت انسان هم
در خلقت و
هوش و
عقل و استعداد است، و هم
در دارا بودن قانون آسمانی و رهبری
معصوم، و مسجود فرشتگان واقع شدن.
در این آیه، برای انسان هم
کرامت مطرح است، هم فضیلت. «کرمنا فضلنا» شاید تفاوت این دو، عبارت باشد از:
الف: کرامت، امتیازی است که
در دیگران نیست، اما فضیلت، امتیازی است که
در دیگران نیز هست.
ب: کرامت اشاره به نعمتهای خدادادی
در وجود انسان است، بدون تلاش. ولی فضیلت اشاره به نعمتهایی است که با تلاش خود انسان همراه با توفیق الهی بدست آمده است.
ج: کرامت مربوط به نعمتهای مادی است، ولی فضیلت مربوط به نعمتهای معنوی است.
فضیلت یهود
در آیات
قرآن کریم به چه معناست؟!
در باره
بنیاسرائیل در قرآن چنین آمده:
• «اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و انی فضلتکم علی العالمین؛
نعمتهايى را كه من به شما ارزانى داشتم و اينكه شما را بر جهانيان
برترى دادم به ياد آوريد.»
در جای دیگر موسی (علیهالسّلام)
در جواب سؤال آنها که گفتند: ای موسی همانطور که این مردم بتهائی و معبودهائی دارند برای ما نیز معبودی بساز فرمود: «ا غیر الله ابغیکم الها و هو فضلکم علی العالمین؛
گفت: آيا بجز خداوند معبودى براى شما بطلبم
در حالى كه اوست كه شما را بر جهانيان
برترى داده است؟!».
مراد از این تفضیل چیست؟ با آنکه
قرآن به شدیدترین وجهی
یهود را کوبیده است. وانگهی مراد از «العالمین» همه مردمان
در هر عصر است یا مردمان
زمان یهود؟
مراد از تفضیل بنیاسرائیل، وجود بیشترین پیامبران و معجزات
در میان آنهاست. یهودیان از ایندو جهت از همه اقوام برتراند و هیچ مانعی ندارد که «العالمین» شامل همه مردمان
در هر
عصر باشد زیرا این همه پیامبران و معجزات
در هیچ قومی نه قبل از بنیاسرائیل و نه بعد از آنها واقع نشده است.
در میان قوم یهود پیامبران بیشتر از هر قوم بودهاند از ۲۵ نفر پیغمبری که
در قرآن نام برده شده بیشترشان از یهوداند مانند
یوسف، موسی،
هارون، داود، سلیمان، زکریا،
یحیی، عیسی، اسماعیل،
یونس،
اسحق،
یعقوب. از طرف دیگر معجزات واقعه
در بنیاسرائیل بیشتر از هر قوم بود از قبیل:
عصای موسی،
ید بیضا، شکافتن
دریا و گذشتن بنیاسرائیل از آن و غرق فرعونیان، شکافته شدن دوازده
چشمه آب از سنگ، آمدن
من و سلوی، بلند شدن
کوه بالای سر بنیاسرائیل،
زنده شدن مقتول، زنده شدن آن عده که به موسی گفتند: خدا را آشکارا بما نشان بده، آمدن
طوفان،
جراد، قمل،
خون، قورباغهها بر فرعونیان و... ایضا معجزات سائر انبیاء بنیاسرائیل از قبیل
تسبیح کوهها و پرندگان با داود، دانستن زبان پرندگان «علمنا منطق الطیر»
تسخیر باد و
جن بدست سلیمان، زنده شدن مردگان بدست عیسی و...
ولی این مطلب ربطی به فضیلت فرد فرد آنها ندارد که آنها از نظر افراد به تصریح
قرآن و تجربه، اشخاص بدکار و حیلهگر و «غضب الله علیهم» و «فباؤ بغضب علی غضب» بوده و هستند، آیات فقط میگوید که این تفضیل
در این قوم واقع شده است. از طرف دیگر میشود از کثرت پیامبران و معجزات
خشونت و
جهالت بنیاسرائیل را
کشف کرد زیرا اگر غرق
در جهالت و
عصیان نبودند احتیاج به آن همه پیغمبر و معجزات نداشتند. «فلو لا فضل الله علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین؛
و اگر فضل و
رحمت خدا بر شما نبود (شما را
توفیق توبه نمىداد) حتما از زيانكاران مىشديد.»
در این آیه کلمه رحمت بعد از فضل آمده ایضا
در آیه ۸۳ و ۱۱۳ و ۱۷۵
سوره نساءبنظر میآید که «رحمه» ذکر عام بعد از خاص باشد که فضل از مصادیق رحمت است. مراد از فضل تاخیر
عذاب و غرض از رحمة قبول
توبه است. یعنی: ای بنیاسرائیل اگر فضل خدا بر شما نبود و
در عقوبت شما تعجیل میکرد و اگر رحمتش
در توفیق توبه نبود حتما زیانکار میشدید.
توحیدگرایی، رسالت، علم، تزکیه و سلامتی از مصادیق فضل الهی هستند.
عقیده توحیدی داشتن و مبرا بودن از
شرک، جلوۀ فضل خدا و یک امر مشترک بین تمام ادیان میباشد.
همان طور که
حضرت یوسف (علیهالسّلام) فرمود: (و اتبعت ملة آبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب ما کان لنا ان نشرک بالله من شی ء ذلک من فضل الله علینا و علی الناس و لکن اکثر الناس لا یشکرون)؛
«و از آیین پدرانم
ابراهیم خلیل اسحاق و
یعقوب پیروی میکنم و
در آیین ما هرگز نباید چیزی را با خدا
شریک گردانیم، این
توحید و
ایمان به یگانگی خدا فضل و عطای خدا بر ما و بر همۀ مردم است؛ اما اکثر مردم شکر این عطا را بجا نمیآورند.»
در این
آیه سخن از اقتدای حضرت یوسف (علیهالسّلام) به اجدادش است که نه
یهودی بودند نه
نصرانی؛ بلکه
موحد و یکتاپرست بودند و حضرت آن را از فضل و عطایای الهی برخودشان و
مردم میدانست. تمام پاداشها به فضل الهی است و کسی که توفیق عمل خیری مییابد، باید خدا را به پاس این
توفیق بستاید.
بنابراین، مردم با
پرستش خدای یگانه
در حقیقت صاحب فضل و بخشش از سوی خداوند میشوند.
رسول، فرستاده خداوند به سوی مردم است و به واسطۀ او
حجت بر مردم تمام میشود. رسالت، مقام
ابلاغ وحی و نشر
احکام و تربیت نفوس از طریق
تعلیم و آگاهی بخشیدن است. قول خداوند است که: (بئسما اشتروا به انفسهم ان یکفروا بما انزل الله بغیا ان ینزل الله من فضله علی من یشاء من عباده فباؤ بغضب علی غضب و للکافرین عذاب مهین)؛
«وه! به بدبهایی خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود از سر
رشک انکار آوردند، که چرا خداوند از فضل خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو میفرستند. پس به خشمی بر
خشم دیگر گرفتار آمدند، و برای کافران عذابی خفت آور است.»
یهود با وجود علمی که به
حقانیت اسلام و رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داشتند، به او
کفر ورزیدند؛
در حالی که این فضل خداوند بود که به هر کس از بندگان خود بخواهد، عطا میکند. حسدورزی یهود نسبت به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
آفت جانشان شد و با این
بهانه و پندار احمقانه کفر ورزیدند که چرا آخرین پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تبار فرزندان
اسرائیل نیست و از نوادگان
اسماعیل است؟ این پندار یهود
در حالی بود که خوب میدانستند خدا از روی فضل و رحمت خویش آیات خود را بر هر کس از بندگانش که بخواهد، فرو میفرستد و او را به سفارت خویش بر میگزیند و این به خواست دیگران نیست.
فضیلت مقام رسالت برای این است که هر خیر و برکتی که
در بعضی از انسانهای عادی به کندی رشد میکند و یا ریشهکن میگردد،
در مقام رسالت به
سرعت رشد مینماید.
علوم و معارف ویژۀ الهی نمود فضل خدا میباشد؛ اولین معلم، خداوند
سبحان است که با فرستادن تعالیم خود بر بزرگ معلم
اخلاق؛ رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
تزکیه و تعلیم بندگانش پرداخت و نهایت
لطف و فضل خود را
در نجات آنان به کار گرفت، و این فضل عظیم و فراگیر پروردگار است. خداوند
در آیه ۱۵
سوره نمل، بلافاصله بعد از بیان موهبت بزرگ «علم» سخن از «
شکر» آورده تا روشن شود هر نعمتی را شکری لازم و خود شکر محتاج شکری دیگر: (و لقد آتینا داود و سلیمان علما و قالا الحمد لله الذی فضلنا علی کثیر من عباده المؤمنین• و ورث سلیمان داود و قال یا ایها الناس علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شی ء ان هذا لهو الفضل المبین)؛
«و به راستی به
داود و
سلیمان دانشی عطا کردیم، و آن دو گفتند: ستایش خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش
برتری داده است. و سلیمان از داود
میراث یافت و گفت: ای مردم! ما زبان
پرندگان را تعلیم یافتهایم و از هر چیزی به ما داده شده است. راستی که این همان امتیاز آشکار است.»
این دو پیامبر بزرگ از نعمت علمشان
در نظام بخشیدن به
حکومت الهی بهره گرفتند. آنها معیار
برتری خود بر دیگران را
در علم خلاصه کردند، نه
در قدرت و حکومت، و شکر و سپاس را نیز
در برابر علم شمردند، نه
در مواهب دیگر، و هر قدرتی که هست، از علم سرچشمه میگیرد. بنابراین، علمی که حضرت داود و سلیمان (علیهالسّلام) داشتند، فضلی بود از جانب خدا به ایشان؛ زیرا علمی که انبیا به آن اختصاص داده شدهاند، از مقولۀ درس خواندن نیست؛ بلکه کرامت از طرف خداوند است که دست اوهام بدان نمیرسد. حضرت سلیمان (علیهالسّلام) تمام آنچه از قدرت، حکومت و علم به ایشان ارزانی شد، بدون
عجب و
غرور از فضل آشکار خدا میداند: (ان هذا لهو الفضل المبین)؛
و بار دیگر میگوید: (هذا من فضل ربی)؛
«این ازفضل پروردگار من است.» تمام آنچه را خداوند به او عطا کرد، از فضل و عنایت پروردگار میداند و قارونوار نگفت: (انما اوتیته علی علم عندی)؛
«آنچه از اموال به من داده شد، براساس دانشی بود. که نزد من است.»
فضل الهی، مایۀ تزکیه و کمال انسانهاست؛ از اینرو خداوند میفرماید: (یا ایها الذین آمنوا لا تتبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشاء و المنکر و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا و لکن الله یزکی من یشاء و الله سمیع علیم)؛
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! پای از پی گامهای
شیطان منهید، که هر کس پای بر جای گامهای شیطان نهد بداند که او به زشتکاری و ناپسندی امر میکند و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هیچ کس از شما پاک نمیشد؛ ولی این خداست که هر کس را بخواهد پاک میگرداند و خدا [ست که شنوای داناست.»
این آیه به یکی از مهمترین نعمتهای بزرگ خداوند بر انسانها
در طریق
هدایت، اشاره دارد که فضل و رحمت الهی موجب نجات انسانها از آلودگیها و گناهان میشود؛ چرا که از یک سو خدا موهبت عقل را داده و از سوی دیگر موهبت وجود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و احکامی که از طریق وحی نازل میگردد؛ ولی این مواهب، گذشته از توفیقات خاص او، و امدادهای غیبیاش که شامل حال انسانهای آماده و مستحق میگردد، مهمترین عامل پاکی و تزکیه است.
«
آیت الله جوادی آملی» هر کوششی را که نصیب انسانها میشود مسبوق به عنایت، فضل و لطف خدا میداند. از کوچکترین موهبتها تا بزرگترین نعمتها از عنایتهای الهی است و میفرماید: «اگر فضل خدا نبود و خداوند انسان را به حال خود رها میکرد، آنان نمیتوانستند از فطرت خود بهره بگیرند و جلوی
غضب و
شهوت را گرفته، نفس خود را تعدیل و رام کنند؛ زیرا انسانها موجود ضعیف، قاصر و ناقصی هستند و آن هنر را ندارند که با سرمایۀ
فطرت از چنگ غضب و شهوت برهند؛ ولی فضل خدا، مایۀ شکوفایی فطرت شده که نتیجتا بر غضب و جهل خود مسلط میگردد.»
بنابراین، تزکیه و پاک بودن درون موجب بیداری
دل ، صفای
روح و
سعادت انسان
در دنیا و عقبی میشود.
عافیت و سلامتی مجاهدان، تجلی فضل خدا است. آنان با ایمان و توکل بر خداوند و صبر و پایداری
در راه و هدف خود از هیچ حادثۀ ناگواری نمیهراسند و سختیها را با جان و دل میخرند و سلامت و پیروزی خود را
در این راه از فضل و عنایت ویژۀ خدا میدانند. خداوند میفرماید: (فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذو فضل عظیم)؛
«پس با نعمت و بخششی از جانب خدا، از میدان نبرد بازگشتند،
در حالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود، و همچنان خشنودی خدا را پیروی کردند، و خداوند دارای بخششی عظیم است.»
در پایان
جنگ احد لشکر
ابوسفیان پس از پیروزی،
در میانۀ راه به طرف مکه پشیمان شدند و تصمیم گرفتند دوباره به
مدینه برگردند و باقیماندۀ مسلمانان را نابود کنند. این خبر به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و لشکریانش با آنکه زخمی بودند خود را آمادۀ جنگ کردند. به
گوش ابوسفیان رسید که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با لشکر انبوهی برای نبرد با شما آماده شده است. ابوسفیان
وحشت زده از جنگ منصرف شد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با شنیدن این خبر فرمود: «حسبنا الله و نعم الوکیل». به دنبال این
استقامت و پایمردی آشکار،
قرآن نتیجۀ عمل مجاهدان را این گونه بیان کرد: «آنها از میدان با نعمت و فضل پروردگار برگشتند.» چه نعمت و فضلی از این بالاتر که بدون وارد شدن
در یک برخورد خطرناک با دشمن، دشمن از آنها گریخت و سالم و بدون دردسر به مدینه مراجعه نمودند.
ایمان،
تقوا،
دعا و
اطاعت عوامل برخورداری از فضل الهی هستند.
ایمان، موجب برخورداری از پاداش و فضل الهی میشود. خداوند میفرماید: (لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات من فضله انه لا یحب الکافرین)؛
«تا خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به فضل خویش
پاداش دهد، که او کافران را دوست نمیدارد.»
خداوند آنچه را که
در قیامت به صالحان به عنوان جزاء میدهد فضل خود خوانده است که از روی تفضل به آنان داده میشود، و از شدت فضل و رحمتی که به بندگان خود دارد، آنان را مالک اعمالشان دانسته است، و
در عین اینکه خودش مالک ایشان است، آنان را مستحق آن حق خوانده،
بهشت و مقام قربی که به ایشان میدهد، پاداش
در مقابل اعمالشان دانسته است و این حق اعتباری، خود فضل دیگری از خدای
سبحان میباشد که منشا آن محبتی است که به بندگان خویش دارد؛ چون آنان پروردگار خود را دوست میدارند و رو به سوی او میکنند و دین او را پا میدارند و از فرستادگان او پیروی میکنند.
بنابراین، فضل و رحمت خداوند نصیب مؤمنان صالح میشود و خداوند مواهب زیادی که شایستۀ فضل و کرم اوست، به آنها میبخشد.
حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید: «ان آمنت بالله امن منقلبک؛
اگربه خدا ایمان آوری، بازگشت گاهت امن است.»
ایمان موجب محکم شدن گامهای انسان
در راه خدا میشود. وقتی
اعراب بادیه نشین گفتند: «ما ایمان آوردیم.» خداوند فرمود: «به آنان بگو که: اسلام آوردهاند و هنوز ایمان
در دلهای آنان وارد نشده است.» چون هرکسی که ایمان دارد، جان و مالش را
در راه خدا میگذارد و این نهایت
اخلاص بندۀ با ایمان و فضل و موهبتی عظیم از سوی باری تعالی است.
کلمۀ «تقوی» به معنای با پای برهنه، پاورچین و باپروا راه رفتن، اصلاح کردن چیزی و نگهداری آمده است.
مرحوم «
آیتالله طالقانی» تقوا را به منزلۀ
وجدان آگاه تلقی میکنند که انسان را بر تمایلات و شهوات خود مسلط میسازد و از تجاوز به حدود دیگران منع میکند.
خداوند میفرماید (یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم و الله ذو الفضل العظیم)؛
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از خدا پروا دارید، او برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار میدهد و گناهانتان را از شما میزداید و شما را میآمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است.»
این آیه به اهمیت تقوا و آثار آن
در سرنوشت انسان اشاره دارد.
فرقان در اعتقادات، جدا کردن ایمان و هدایت از کفر و
ضلالت است، و
در عمل، جدا کردن اطاعت و هر عمل مورد خشنودی خدا از
معصیت، و هر عملی که موجب
غضب او باشد. فرقان
در رای و نظر، جدا کردن
فکر صحیح از فکر باطل است. تمام اینها نتیجه و
میوهای است که از
درخت تقوا به دست میآید.
دعا در لغت به معنی صدا زدن، به یاری طلبیدن و
در اصطلاح اهل شرع، گفتگو کردن با حق تعالی به نحو طلب
حاجت، و درخواست حل مشکلات از درگاه او، و یا به نحو مناجات و یاد
جلال و
جمال ذات اقدس اوست.
خداوند
در مورد نقش دعا
در بهره مندی از فضل خود میفرماید: (و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن و سئلوا الله من فضله ان الله کان بکل شی ء علیما)؛
«زنهار، آنچه را خداوند به سبب آن، بعضی از شما را بر بعضی دیگر
برتری داده،
آرزو مکنید. برای مردان از آنچه به
اختیار کسب کردهاند، بهرهای است، و برای زنان نیز از آنچه به اختیار کسب کردهاند، بهرهای. و از فضل خدا درخواست کنید که خدا به هر چیزی داناست.» مردم با دیدن برتریهایی که
در میان آنان وجود دارد، باید به درگاه خداوند دعا کنند و از او فضل را درخواست کنند: (و سئلوا الله من فضله)؛
زیرا آن افرادی که فضل یا فضایلی دارند، خدا به آنان داده است، پس اوست که میتواند به همه فضل بدهد، و حتی او را از آنها
برتر قرار دهد. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «و اسئلوا الله من فضله، و افضل العبادۀ انتظار الفرج؛
از ناحیه فضل خدا، از او درخواست کنید و بدانید که
برترین عبادت، انتظار
فرج است.»
اطاعت از خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سبب محشور شدن با نیکان و بهرهمندی از فضل خدا میشود. حضرت علی (علیهالسّلام) اسباب
سعادت بشر را تنها با
بعثت نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
آیین پاکی که او آورده است، فراهم و میسر میداند و
در این میان وظیفۀ ما تنها پیمودن راه با اطاعت است، که آن هم با توکل به ذات پاک حق تعالی، استرشاد و تقاضای راهنمایی از او امکان پذیر میباشد.
خداوند میفرماید: (و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا• ذلک الفضل من الله و کفی بالله علیما)؛
«و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند،
در زمرۀ کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته یعنی با پیامبران، راستان، شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند. این تفضل از جانب خدا میباشد، و خدا بس داناست.»
در این آیه وجوب اطاعت از خدا و رسول را بیان کرده و بدان جهت واجب است که خدا به آن امر کرده است، و هر کس از خدا و رسول او اطاعت کند، به چهار طائفۀ نبیین، صدیقین، شهدا و صالحین ملحق میشود. این چهار طایفه از حیث رفاقت طوایف خوبی هستند.
در ادامه خداوند تمام اینها را از فضل خدا میداند و همراه بودن «الفضل» با «ذلک» به عظمت این فضل دلالت میکند که جامع تمامی فضیلتها و فضلهاست.
انسانها با خطا و اشتباه
در زندگی و انتخاب راه ناشایست، خود را از مسیر الهی و فیوضات خداوندی دور کرده و
در مسیری قرار میگیرند که آنها را به ناکجا آباد میبرد. آنان با پیروی از فرامین و دستورهای دشمن قسم خوردۀ انسان و وسوسههای او و سرپیچی از
اوامر و
تکبر در برابرخداوند یکتا، خود را به ورطۀ هلاکت میافکنند و دچار خسران میشوند، و
در واقع انسان ظرف وجودی خود را وارونه میسازد و قابلیت خود را از کف میدهد و خود را از فضل الهی محروم میسازد. برخی از این عوامل عبارتند از:
سرپیچی از دستورات خدا و رسول او و خروج از دایره بندگی موجب محرومیت از فضل الهی است. خداوند میفرماید: (و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین)؛
«و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانی کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید،خداوند وی را
در آتشی
در آورد که همواره
در آن خواهد بود و برای او عذابی خفت آور است.» کسانی که از روی طغیان، سرکشی، دشمنی و انکار آیات الهی، حکم خدا را زیر پا میگذارند،
در حقیقت به خدا و روز باز پسین ایمان ندارند، واز حدود الهی تجاوز نمودهاند و کسانی که به حقوق دیگران تجاوز میکنند،
در ردیف کفار، گرفتار عذاب جاویدان میشوند. «
خلود در دوزخ مخصوص کفار نیست.
عصیان خدا و تجاوز به حقوق دیگران نیز میتواند زمینۀ خلود باشد. آنانکه به وصیت نامهها عمل نمیکنند، یا بدهیهای متوفا را نمیپردازند، یا با
جعل سند و
انکار حق و ندادن سهم بعضی از وارثان، سعی
در تصاحب اموال آنان میکنند، برای همیشه
در عذاب و
قهر الهیاند.»
بنابراین، نافرمانی از خدا و رسولش موجب قهر و عذاب الهی است که نمود محرومیت از فضل الهی میباشد.
خداوند با ارسال رسل و انزال کتب بر پیامبران، از مردم
پیمان گرفته است که جز خدای یکتا را نپرستند و
در مسیر
اطاعت الهی گام بردارند و شکست
عهد و
پیمان الهی را موجب
ضرر و زیان خود آنان میداند؛ زیرا خداوند هیچ گونه ستمی بر بندگان روا نمیدارد و میفرماید: (ثم تولیتم من بعد ذلک فلو لا فضل الله علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین)؛
«سپس شما بعد از آن پیمان روی گردان شدید، و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، مسلما از زیانکاران بودید.»
در این آیه شکستن عهد و پیمان الهی موجب محرومیت از فضل باری تعالی معرفی شده است و اصولا
در فرهنگ و بینش
قرآنی، دنیا تجارت خانهای است که جمعی
در آن سود میبرند و گروهی دیگرزیان میکنند. هنگامی که
بنیاسرائیل پیمان عمل به محتویات
تورات را شکستند و از آن تخلف نمودند،
در حقیقت
عمر خود را که باید
در راه اطاعت از خدا و پیامبر صرف میکردند، از دست دادند و این شکست پیمان الهی موجبات خسران
در زندگیشان شد. با وجود این، فضل خداوند بسیار بود و توفیق آنان بر
توبه موجب شد که جلوی این خسران گرفته شود؛ زیرا اولین مرحلۀ آغاز
تقوا و پرهیزگاری توبه است و از جمله انسانهایی که
در پیشگاه خداوند متعال ارزش والایی مییابند و مورد احترام و دعای فرشتگان قرار میگیرند، توبه کنندگان هستند. بنابراین، عمل به دستورات و
وفا به عهد الهی موجب رشد و سعادت و شکستن عهد و پیمان الهی موجب از دست دادن سرمایۀ اصلی (عمر انسان) و خسران میشود.
خداوند
در قرآن کریم به انسان مکرر دستور میدهد که از وسوسههای شیطان پیروی نکند و اگر کسی واقعا بندۀ خدا باشد، نباید از
شیطان اطاعت کند؛ لذا میفرماید: (و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم)؛
«اگر از شیطان وسوسهای به تو رسد، به خدا پناه بر؛ زیرا که او شنوای داناست.»
هر کسی از وسوسههای شیطان که همانا به
فحشا و بدکاری دستور میدهد، پیروی کند، او گمراه کننده است و با وعده به
فقر و نداری، از کارهای خوب جلوگیری میکند و
در مقابل خداوند میایستد. خداوند متعال
در قرآن کریم میفرماید: (الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء و الله یعدکم مغفرة منه و فضلا و الله واسع علیم)؛
«شیطان به شما وعده فقر میدهد و به زشتی فرمان میدهد؛ ولی خداوند از جانب خود به شما وعده
آمرزش و
برکت میدهد، و خداوند گشایشگر داناست.» خدای بزرگ
در آیات بسیاری به انسان هشدار میدهد و میفرماید: شیطان دشمنی آشکار است،
در دشمنی او با شما هیچ گونه شکی نکنید و هنگامی که انسان
در صدد کار خوبی همچون
انفاق و
ایثار باشد؛ شیطان وارد عمل میشود و او را وعدۀ فقر میدهد. اگر ایمان شخصی سست باشد، شیطان پیروز؛ ولی باید فضل و رحمت خدا را فراموش نکرد؛ زیرا وعدهای که شیطان میدهد از روی
جهالت و نادانی و هدفش گمراهی است؛ اما وعدهای که خداوند میدهد از روی علم است و هدفش رستگاری و نجات انسان از این دیو سرکش و دشمن بشریت. دوری از شیطان و اطاعت نکردن از اوامر ظاهرفریب و شیطانی، خود جلوهای از فضل الهی و رهایی انسان از این دشمن قسم خورده است.
خداوند میفرماید: (و لو لا فضل الله علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان الا قلیلا)؛
«اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، مسلما جز
[۷۲] اندکی، از شیطان پیروی میکردید.» از بلاهای بزرگی که دامنگیر جوامع مختلف میشود و
روح اجتماعی و تفاهم و همکاری را
در میان آنها میکشد، وسوسههای شیطان، برای ایجاد تفرقه و از بین بردن
وحدت است.
بنابراین، برای نجات از دامها و وسوسههای رنگارنگ شیطان و لشکریان گوناگونش که
در اشکال مختلف شهوات، مراکز فساد، سیاستهای استعماری، مکتبهای انحرافی و فرهنگهای فاسد بروز میکند، باید به سایۀ فضل و لطف پروردگار و ایمان و تقوای الهی پناه برد، و خود را به ذات پاک او سپرد که جز این، راهی نیست
حکمت خدا و فضل الهی (قرآن)
سایت ذی طوی، برگرفته از مقاله «فضل الهی».