غفلت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
غفلت ضدّ توجه و
تفکر است. رذیلهای است بسیار پست که انسان را به سقوط میکشاند؛ و به قول
قرآن شریف، انسان را تا سرحدّ
حیوان، بلکه پستتر تنزّل میدهد.
رذیله «غفلت» ضدّ توجه و
تفکر است. از نظر
اخلاق، هر چه «توجه و تفکر» عالی و بالا باشد و موجب تعالیِ
انسان میشود، «غفلت» رذیلهای است بسیار پست که انسان را به سقوط میکشاند؛ و به قول
قرآن شریف، انسان را تا سرحدّ
حیوان، بلکه پستتر تنزّل میدهد: «وَلَقَدْ ذَرَاْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْانْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ اذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اوُلئِکَ کالاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اوُلئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ؛
تحقیقاً (گروه) کثیری از
جنّ و
انس را (گویا) برای
جهنم آفریدیم؛ (زیرا) اینان قلب دارند، ولی حقایق را نمیفهمند؛ و چشم دارند، ولی نمیبینند. که سرانجام نافرمانی خدا چیست؛ و گوش دارند ولی نمیشنوند؛ (و خود را به کری میزنند) اینان همچون چهارپایان بلکه گمراهترند؛ آنها غافلند. و غفلتشان از شنیدن و دیدن انسانی و تفکر محرومشان کرده است.»
افرادی که غفلت بر دلشان حکمفرماست چشم دارند اما نمیبینند؛ گوش دارند اما نمیشنوند؛ دل دارند اما نمیفهمند؛ و اینها حیوانند، از حیوان هم پستترند؛ و اگر دربارهی غفلت جز این آیهی شریفه چیزی نداشتیم، بس بود تا بگوئیم که صفت غفلت، صفت مذمومی است.
در
آیه دیگر میفرماید: «غفلت دل را مهر میکند؛ چشم و گوش را مهر میکند.»
افرادی که غفلت دارند دل ندارند؛ دلشان قفل شده است؛ دلی که بفهمد، گوشی که
حق را بشنود و چشمی که حق را ببیند ندارند، و بالاخره مُهرِ غفلت اینها را تا سرحدّ حیوانیت رسانده است.
صفت غفلت بر عکس صفت توجه، انسان را به سقوط میکشاند. نمیگذارد
دنیا و
آخرت داشته باشد. این غفلت نظیر توجه و تفکر، مراتب دارد. ما فعلاً کار به آن نداریم.
امام خمینی غفلت را بیتوجهی و سستی نفس در توجه به هدف و روی گردانی از حق میداند. بیداری از خواب غفلت اولین منزل انسانیت میباشد.
از جمله عوامل غفلت انسان به حق تعالی، گناهان کبیره، توجه به
دنیا و لذتهای دنیوی است؛ هرچه این توجه به دنیا بیشتر شود، به هماناندازه توجه به حق و عالم آخرت]] کاسته و به غفلت انسان افزوده میشود.
از جمله مصادیق غفلت، غفلت از
نفس و
مکاید آن است که سبب افزایش
حجاب میشود تا آنجا که
نور فطرت به واسطه این گونه حجابها خاموش شده و از محبت الهی محروم شود؛ از این رو لازم است انسان همواره به نفس خود سوءظن داشته باشد و هیچگاه آن را به حال خود رها نکند و به تمام حالات، حرکات و سکنات او دقت کند؛ زیرا
نفس اماره بر اثر غفلت، انسان را مغلوب میسازد.
همچنین غفلت در
عبادت، موجب میشود انسان به حقیقت عبادت نرسد و عبادتی که از روی غفلت انجام میگیرد بر نفس انسان هیچگونه اثر و ارتقای را به دنبال ندارد.
امام خمینی کلام انبیا و
اولیاء الهی و کتاب
قرآن را از جمله اسباب بیداری انسان میداند.
بحث درباره غفلت است به اعتبار متعلق آن نه مراتب آن که عبارتند از:
اولین چیزی که باید توجه داشته باشیم این است که این صفت ما را از دشمن خود غافل میکند؛ و معلوم است اگر کسی غفلت از دشمن داشته باشد دشمن او را نابود میکند. در خط مقدم جبهه، یک آن غفلت موجب نابودی آن خط و نابودی آن افراد خواهد شد.
ما باید بدانیم دشمنهایی سرسخت و
قسم خورده، مثل
شیطان داریم،
قرآن شریف میفرماید: این شیطان چندین مرتبه به خدا تَشَر زد؛ و در تشرهایی که به خدا میزد قسم هم میخورد، و گفتهی او این بود «که همهی بندههایت را
اغوا و جهنمی میکنم جز افراد مُخْلَص.» معصوم یا تالی تِلْوِ معصوم.
«قالَ فَبِعزَّتِکَ لاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ اِلاّ عِبادَکَ مِِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ؛
(شیطان به خداوند) گفت: به عزّتت قسم که غیر از بندگان خالص شدهات همه آنها را گول میزنم.»
ما چنین دشمن قسم خوردهای داریم؛ و غفلت از آن رسوائیها به بار میآورد؛ دنیا و آخرت و آبروی ما را از بین میبرد. این دشمن قسم خورده از کم شروع میکند اما به کم اکتفا نمیکند به هراندازه که بتواند جلو میرود؛ و قرآن شریف میفرماید از یک راه هم جلو نمیآید؛ بلکه از هر راهی که بتواند وارد میشود.
از جاهائی که از نظر قرآن، شیطان به
پروردگار عالم تشر زده آنجا است که گفته است:
«فَبِما اَغْوَیْتَنی لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ، ثُمَّ لَاتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمآئِلِهِمْ وَلا تَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ؛
یعنی خدایا، حالا که من برای این بنی آدم گمراه شدم جلوی راه سعادت اینها را میگیرم؛ از جلو، از عقب، از راست و از چپ میآیم و نمیگذارم اینها رستگار شوند؛ نمیگذارم اینها از نعمتهایشان استفاده کنند.»
امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید: معنای آیهی شریفه این است که شیطان میگوید: من آخرت را در مقابل اینها کوچک و دنیا را در چشمشان بزرگ جلوه میدهم. هم از راه
گناه میآیم و هم از راه
دین. از راه دین برای مقدسها میآیم؛ یعنی از راه
ریا، از راه
تظاهر، اینکه این ریا است نکن؛ این تظاهر است نکن؛ این عجب است نکن. برای مقدسها از راه
وسواس عمل را فاسد میکند. بالاخره از راهی که بتواند برای اغوای انسان میآید؛ و غفلت از این دشمن معلوم است چهها به سر انسان میآورد.
دشمن دوم
نفس امّاره و هوی و هوس است. این نفس امارهای که مثل
حضرت یوسف (علیهالسّلام) از آن میترسد و دربارهی آن خطاب به خداوند عرض میکند:
«وَاِلاّ تَصْرِفْ عَنّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَاَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ؛
(خدایا! ) اگر کید و
مکر زنان (
مصر) را از من برنگردانی، به آنها گرایش میکنم؛ و (در آن صورت) از جاهلین خواهم بود.»
در آن وقتی که از صحنه پیروز بیرون آمده بود باز میگفت خدا! اگر تو نباشی بدبخت میشوم. نفس امّارهای که به قول
مولوی:
نفس اژدهاست او کی مرده است از غم بیآلتی افسرده است. اگر جایی، یا وقتی کاری به انسان نداشته باشد برای این است که آب ندارد شنا کند و زمینه ندارد که کار کند.
از مرحوم
مقدس اردبیلی، مرجع تقلیدی که بارها خدمت
امام زمان (علیهالسّلام) رسید، سؤال کردند: آقا! اگر شما در خانهای باشید، کسی نباشد جز یک
زن نامحرم،
زنا میکنی یا نه؟ مرحوم مقدس نفرمود: نه؛ فرمود: پناه میبرم به خدا که چنین صحنهای برای من جلو بیاید. از این جمله استفاده میکنیم که نفس اماره پیر و جوان ندارد؛ زن و
مرد و مقدس و غیر مقدس ندارد؛ همه و همه باید از او بترسند؛ زیرا دائماً با ما در
جنگ است.
از
حضرت موسی بن جعفر (علیهالسّلام) روایتی است که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عدهای را به جنگی فرستاد. وقتی برگشتند آن حضرت به آنها فرمود: «مرحبا به گروهی که
جهاد اصغر را گذراندند و جهاد اکبر بر ایشان باقی مانده. گفتند:
جهاد اکبر چیست؟ فرمود: «جهاد با نفس» سپس فرمود: «اَفْضَلُ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتی بَیْن جَنْبَیْهِ؛ یعنی بالاترین جهاد، جهاد با نفس است.»
راستی که جنگ با نفس امّاره، جنگ بزرگی است؛ و این جنگ در درون ما همیشه هست، بعد ملکوتی ما با بُعد ناسوتی ما همیشه در جنگ است. معمولاً هم در انسانها این نفس امّاره این هوی و هوس غلبه دارد. غفلت از نفس امّاره و یک آن هوسرانی، یک
عمر پشیمانی به دنبال دارد. نیم ساعت و یک ربع و یک ساعت خلوتکردن یک زن با یک مرد در یک خانه، یک عمر رسوائی، یک عمر پشیمانی، یک عمر بدبختی در پی دارد.
دشمن سوم ما دنیاست، و دنیا دشمن عجیبی برای انسانهاست. قرآن شریف در
آیات فراوانی تذکّر میدهد که انسان! مواظب باش زرق و برق دنیا تو را گول نزند! مواظب باش! این گول است، گولش را نخوری. دنیای حرام با آخرت جمع نمیگردد. «یا اَیُّهاَ النّاسُ اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیوةُ الدُّنْیا وَلا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللهِ الغَرُورُ؛
ای مردم! به درستی که وعدهی خدا حق است پس (مواظب باشید) که زندگی دنیا شما را نفریبد و نیز آن فریبدهنده (شیطان) شما را نسبت به (الطاف) خدا مغرور نکند.» ای مردم! از دو دشمن سرسخت بپرهیزید؛ یکی دنیا شما را گول نزند یکی هم شیطان. دنیای حرام با آخرت جمع نمیگردد.
یکی از کارهای
بهلول این بود که در وسط راه یک تیر بزرگی افتاده بود این طرف را میگرفت بلند میکرد آن طرف زمین میماند؛ طرف دیگر را میگرفت این طرف زمین میماند؛ وسط را میگرفت نمیتوانستد بلند کند. به او میگفتند: بهلول! چکار میکنی؟ میگفت این دنیا و آخرت است دنیا را بگیرم آخرت زمین میماند؛ آخرت را بگیرم دنیا زمین میماند؛ هر دو تا را بخواهم با هم جمع کنم نمیشود. یعنی دنیای
حرام و آلوده با آخرت جمع نمیشود. «تِلْکَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فِ الْاَرْضِ وَلا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ؛
ما سرای آخرت و
بهشت را برای کسانی قرار دادیم که در زمین ارادهی علوّ و
فساد و سرکشی ندارند و حسن عاقبت مخصوص پرهیزکاران است.»
خانهی آخرت مختصّ آن افرادی است که ریاستطلب نباشند؛ مختصّ آن افرادی است که دنیاپرست نباشند. دنیاپرستی معلوم است که عاقبت خانهی آخرت انسان را خراب میکند.
قضیّهای دربارهی بزرگ
مرجع تقلید، مرحوم آقا
شیخ محمدتقی شیرازی (رضوانااللهتعالیعلیه) نقل میکنند: وی مردی است بسیار محقق و از نظر عمل و
تقوی و خودسازی بسیار بالاست. وقتی مرحوم میرزای بزرگ رحمةالله از دنیا رفت، مسلّم بود که
مرجعیّت برای اوست. اما وقتی میخواستند به جنازهی میرزای بزرگ
نماز بخوانند، آقا نبود. این طرف، آن طرف، بالاخره آقا را در
سرداب مطهر پیدا کردند. از بس
گریه کرده بود چشمهای مبارکش ورم کرده بود. بعد قضیّه را نقل کرده و فرموده بود: وقتی خبر
مرگ میرزای بزرگ به من رسید با خود گفتم: «رئیس شدی» و از این موضوع خوشم آمد؛ فهمیدم که من لیاقت مرجعیت را ندارم. فهمیدم این مرجعیت برای من دنیاست. لذا آمدم خدمت آقا امام زمان (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف)؛ ایشان را قسم دادم به مادرشان
زهرا (علیهاالسّلام) که من مرجع نشوم برای اینکه لیاقت ندارم.
«تِلکَ الدّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدوُنَ عُلُواً فیِ الْاَرْضِ وَلا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ؛
دنیا گول میزند. دنیا انسان را مشغول میکند؛ و اگر انسان، خدای نکرده، غرق در دنیا شد نظیر کسی که در لجنزاری فرو رود. آن به آن بیشتر فرو میرود تا بالاخره مرگ او فرا رسد. نظیر کرم ابریشم، دور خود میتند تا خفه شود. اگر دنیا انسان را گرفت، اگر غفلت از این دشمنِ بزرگ شد، مسلم است که انسان را تباه میکند. این تکرار قرآن، به ما میفهماند که این دشمن بزرگی است. لذا اول چیزی که غفلت به سر ما میآورد این است که: ما غافل از دشمنهای خود میشویم؛ دشمنی مثل دنیا، مثل نفس امّاره، مثل شیطان.
توجه میخواهد تا مواظب این سه دشمن باشیم؛ و بالاخره این سه دشمن با ما هست تا بمیریم، یا اینکه به واسطهی توجه، به واسطهی رابطهی با خدا، به واسطهی توسل به
اهل بیت (علیهمالسّلام) غلبه بر آنها پیدا کنیم. یا به واسطهی غفلت، او غلبه بر ما پیدا کند و ما را جهنمی کند.
غفلت دوم که موجب بدبختی ماست، غفلت از «عمر» است. عمر، نعمت فوقالعاده بالایی است. هیچ نعمتی بعد از ولایت، از نعمت عمر بالاتر نیست. در میان عوام مردم مشهور است که عمر طلاست. اما این غلط است؛ این تشبیه، تشبیه اشتباهی است، عمر طلا نیست؛ بسیار با ارزشتر از آن است. انسان اگر توجه به عمر و
جوانی داشته باشد، میتواند در همان جوانی،
سعادت دنیا و آخرت را برای خود تامین کند.
چه بسیار افرادی را سراغ داریم که بیش از چهل یا پنجاه سال از عمرشان نگذشته بود، اما به خاطر توجه به عمرشان، افتخارها آفریدند. بیش از دویست جلد کتاب دربارهی ترویج اسلام و تشیّع، فقه تشیّع، نوشتند. عکس آن هم چه بسیار سراغ داریم؛ صد سال عمر کرد اما فقط و فقط مانند یک حیوان آمد؛ مثل یک حیوان خورد؛ و مثل یک حیوان از دنیا رفت. یا به قول
روایت، سنگی آمد و کم کم جای خود را در
جهنم باز کرد. یک آدمی که هفتاد سال عمر کرد وقتی مرد، صاف رفت ته جهنم!
«اِنَّ الْمُنافِقینَ فیِ الدَّرْکِ الاَسْفَلِ مِنَ النّارِ؛
البته منافقان را در جهنم، پستترین جایگاه است.» بدبختی اینجاست که افرادی که غفلت از عمر دارند خوابند. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمود: «النّاسُ نِیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا؛ مردم خوابند؛ یک وقت بیدار میشوند که
عزرائیل بیاید.» قرآن میفرماید: وقتی عزرائیل آمد انسان میبیند عمرش به غفلت گذشته، از عمر استفاده نکرده، و کار هم از کار گذشته است. آنجا میگوید: خدایا! مرا برگردان برای اینکه کاری برای
قبر و قیامتم بکنم؛ برای اینکه آدم بشوم. «رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلّی اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاّ؛
گوید پروردگارا! مرا (به دنیا) باز گردان تا شاید به تدارک گذشته عمل صالحی بجای آورم. به او خطاب میشود که هرگز نخواهد شد.»
دم مرگ میبیند کاری نکرده است؛ عمرش به غفلت گذشته است؛ میگوید: خدا! مرا برگردان. خطاب میشود: برگشت محال است. قرآن میفرماید: نه فقط دم مرگ، بلکه وقتی که در جهنم رفت، آنجا با آه و ناله میگوید: خدایا! مرا برگردان تا برای عالم آخرت کاری بکنم، اما جواب نفی میشنود، قرآن میفرماید: «و هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا اَخرِجْنا نَعّمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ؛
کفار در جهنم فریاد میکشند و میگویند پروردگارا! ما را از جهنم بیرون ببر تا اعمال صالح انجام دهیم، غیر آنچه که تاکنون میکردیم.»
یعنی جهنمیها در جهنم آه و ناله میکنند. یکی از حرفهایشان این است که خدایا! ما را به دنیا برگردان تا اعمال صالحی انجام بدهیم. به آنها خطاب میشود: مگر هفتاد سال عُمر به تو ندادم، چه کردی؟ مگر جوانی و پیری نداشتی؟ جوانیات را صرف چه کاری کردی؟ پیریات در چه مصرف شد؟
«اَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجآءَکُمُ النَّذیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظّالِمٍینَ مِنْ نَصیرٍ؛
در جواب، خداوند به آنها میگویند: آیا ما بهاندازهای که آنکه اهل پندگرفتن بود پند گرفته بود به شما عمر ندادیم. مثلاً ۶۰ سال یا بیشتر یا کمتر و برای شما پیامبری آمد که شما را از چنین روزی بیم داد. حال که از فرصتها و نیز عمر خود بهره نگرفتید، پس بچشید
عذاب جهنم را که ظالمین در اینجا دیگر یاوری ندارند.»
آیا بهاندازهای که متذکر بشوی عمر به تو ندادیم؟ خطاب قهر خدا میگوید: «فُذُوقُوا» بچشید این عذاب را در جهنّم، برای اینکه ظالم یاور ندارد. این ظالم به چه کسی ظلم کرده است؟ ظلم به خود برای چه ظلم به خود؟ برای این که میتوانسته با پنجاه سال عمر، با شصت یا هفتاد سال عمر، سعادت دنیا و آخرت را بخرد، میتوانسته برای دیگران سعادت درست کند، با عمر میتوانسته است افتخارها بیافریند، اما غفلت از عمر و غفلت از جوانی، موجب شد جوانی به هدر رود؛ و این عمر و جوانی به قدری
نعمت بالایی است که در روایت دارد وقتی اهل محشر وارد صف
محشر میشوند، هنوز به حساب و کتاب نرسیده، یک بازرسی از آنها میشودو در آن بازرسی، از این دو چیز سؤال میشود: اول از عمرش و دوم از جوانیش.
همه و همه مخصوصاً جوانهای عزیز از
دختر و
پسر باید مواظب جوانی و عمر باشند! عبادت در جوانی، عصای پیری است. تا جوانید میتوانید سعادت آفرین باشید. اگر از چهل سال بالاتر رفتید دیگر نشست است. اگراندوختهای برای سعادت خود تامین نکرده باشید دیگر نمیتوانید کار کنید. مواظب باشید جوانی به هدر نرود! مواظب باشید جوانی به
بطالت، به
شهوت، به کارهای بیجا، از بین نرود! همه و همه، پیر مردها، پیرزنها، مواظب عمر باشید. انسان ممکن است به یک روز بتواند سعادت دنیا و آخرت را برای خود تامین کند. غفلت از عمر و از این نعمت بزرگ، انسان را به سقوط میکشاند؛ و به قول قرآن شریف، به سرحدّ حیوانیت میرسد. بلکه پستتر از حیوان.
غفلت سوم، که قرآن روی آن پافشاری دارد، غفلت از استعداهایی است که انسان دارد. این انسان، موجود عجیبی است. از نظر قرآن این انسان «امین الله» هست؛ و این امین خدا، این استعدادها را میتواند مصرف کند و با این استعدادها به مقام والایی برسد، اما متاسفانه از استعداهای خود استفاده نمیکند. در آیهی
امانت میفرماید: «اِنّا عَرَضْنَا الْاَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَها الاِنْسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛
به درستی که ما بارِ امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عَرضه کردیم و آنها از حمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند که مبادا نتوانند این بار را به منزل برسانند. و انسان از آنجا که توانایی حمل آن را در خود میدید آن را پذیرفت. تحقیقاً او در اثر کوتاهی در ادای این امانت الهی بسیار به خود
ظلم کرده و
جهالت و نادانی خود را اثبات نموده است.» ما امانت خود را به عالَم وجود عرضه داشتیم استعداد پذیرفتن را نداشت، ولی انسان استعدادش را داشت. امانت ما را قبول کرد. اما قرآن میفرماید: «اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً.»
این انسان خیلی ظالم و جاهل به خودش است. جاهل است از اینکه غفلت نمیگذارد متوجه استعدادهای خود باشد. غفلت نمیگذارد از استعدادهای خود استفاده کند؛ و ظالم به خودش است، زیرا این استعدادهای نهفته در خود را به هدر میدهد. نظیر آب فراوانی که به هدر برود و از این آب کسی استفاده نکند. این هم ظالم است هم جاهل. یک کسی آب فراوانی داشته باشد، زمین فراوان داشته باشد، اما گرسنه باشد.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرماید: «مَنْ وَجَدَ ماءً وَ تُراباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَاَبْعَدَهُ اللهُ؛
کسانی که زمین و آب دارند، اما هنوز فقیرند، اینها از
رحمت خدا دور هستند.» فرد باشد یا ملت باشد. ما استعداهای نهفتهای داریم و باید از این استعدادها استفاده کنیم. اگر استفاده نکنیم باید بدانیم که
لعنت خدا و پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمّهی طاهرین (علیهمالسّلام) شامل ما میشود.
غفلت چهارم که برای انسان است «غفلت از مرگ» است. همهی ما میدانیم که میمیریم اما غفلت از این مردن، غفلت از
قبر، غفلت از
قیامت، غفلت از جهنم، غفلت از نعمتهای بهشت داریم. این غفلت ما را بیچاره کرده. انسان باید شبانه روز یک مرتبه، دو مرتبه، سه مرتبه، در خود فرو رود. به فکر مرگ بیفتد. من و شما آیا از اینجا بیرون میرویم یا نه؟ معلوم نیست. آیا من از منبر پائین میآیم یا نه؟ معلوم نیست. آیا امشب شب اول قبر ماست یا نه؟ معلوم نیست. همه و همه غفلت از مرگ داریم. اگر مرگ آمد، شب اول قبر ما، شب راحتی ماست یا نه؟
قبر مشکل است، در روایات میخوانیم کسی را دفن کردند. وقتی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند که خاک روی قبر ریخته بود. آن حضرت دست روی قبر گذاشتند. حمدی خواندند، و بهاندازهای گریه کردند که از اشک چشم مبارکشان قبر تر شد.
بعد فرمودند: «برای این مکان یک فکری باید کرد. باید عمل کرد. بیعمل نمیشود.» در روایات میخوانیم: قبر هر روزه ما را صدا میکند. در این عالم غوغائی است؛ ما کریم. اگر گوش شنوا باشد هر روز صدای قبر را میشنود. قبر صدا میکند صاحب من! من خانهی تاریکم برای من نور بفرست. من بیمونسم برای من مونس بفرست. من مار و عقرب دارم. این اعمال زشت تو مار و عقرب شده است چیزی بفرست. یعنی
توبه و انابه مار و عقرب را میکشد. من بیفرشم برای من فرشی بفرست. و بالاخره قبر مرتّب ما را صدا میکند. میآئی در شکم من. مواظب باش! برای این خا نه فکری کن. این خانه را آباد کن.
آیا دردی بالاتر از این است که ما به فکر آباد کردن خانهی دنیایی خود هستیم؛ به فکر رنگکردن خانه و نظافت خانه هستیم؛ به فکر عوضکردن فرشهای خانه هستیم؛ اما اینکه اگر امشب شب اول قبر ما باشد، آنجا چه خبر است از آن غفلت داریم؟
عالم برزخ آیا یک سال است یا یک میلیون سال معلوم نیست. ده میلیون سال یا یک میلیارد سال معلوم نیست. این عالم بزخ عمل میخواهد.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
شیعیان من! عالم برزخ مال خودتان است. شما روز قیامت مورد
شفاعت ما واقع میشوید. اما مواظب عالم برزخ و قبرتان باشید!
برای این یک میلیون سال و بیشتر چه تهیه کردی؟ روز قیامت روز مشکلی است. روز قیامت روزی است که انسان از نظر قرآن حاضر است خود و همه چیزش داده شود ولی رها شود؛ اما فایدهای ندارد.
قرآن کریم میفرماید: انسان در روز قیامت این جور میشود؛ این جور میخواهد: «یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئذٍ بِبَنیهِ وَ صاحِبَتِهَ وَ اَخیهِ وَ فَصیلَتِهِ الَّتی تؤویهِ وَ مَنْ فِی الاَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ یُنْجیهِ کَلاّ؛
در روز قیامت همه افراد به یکدیگر نمایانده میشوند. آنگاه انسان مجرم دوست داردکه
پسر،
همسر،
برادر،
قوم و خویش و همهی اهل زمین را به عنوان
فدیه تقدیم کند تا خود از آتش جهنم رها شود. خیر، این آرزو محال است برآورده شود.»
در روز قیامت انسان میگوید: خدایا پسرم، همسرم، برادرم، تمام دارائیم، تمام افراد روی زمین، گرفته شوند تا من رها شوم، یعنی خدا! تمام عالم به دوزخ روند اما من رها شوم. خطاب میشود: «کلاّ» نمیشود. توئی و عملت. اگر عملت خوب است «سعادت» و اگر عملت بد است «
شقاوت.» روز قیامت روز سختی است. بعضی اوقات انسان از رسوائی عرق میکند. تا چانهی او را عرق میگیرد. غفلت از روز قیامت نکنیم؛ غفلت از جهنم و آن عذابها، غفلت از بهشت و آن نعمتهایش نباید کرد.
در روایت میخوانیم یکی از حسرتهای اهل جهنم این است که هنگام رفتن به جهنم به بهشت نگاه میکند میبیند قصری در بهشت دارد، اما بیصاحب است؛ حور العین دارد، اما بی
همسر است؛ باغ دارد، اما بیصاحب است. این باید در جهنم بسوزد، اما آن قصرش و حور العین و همسرش و باغش بیصاحب باشد.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «غفلت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۱۵. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی