عمل به تکلیف (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اطاعت از تکالیف
خدا و عمل به آنها، درپی دارنده
پاداشهای بهشتی است.
در آیات ۱۰-۱۳
سوره نساء اشاره شده است که
اطاعت از تکالیف
خدا و عمل به آنها، درپی دارنده
پاداشهای بهشتی است:
ان الذین یاکلون امول الیتـمی ظـلمـا انما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا• یوصیکم الله فی اولـدکم للذکر مثل حظ الانثیین فان کن نساء فوق اثنتین فلهن ثلثا ما ترک وان کانت واحدة فلها النصف ولابویه لکل واحد منهما السدس مما ترک ان کان له ولد فان لم یکن له ولد وورثه ابواه فلامه الثلث فان کان له اخوة فلامه السدس من بعد وصیة یوصی بها او دین ءاباؤکم وابناؤکم لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعـا فریضة من الله ان الله کان علیمـا حکیما• ولکم نصف ما ترک ازوجکم ان لم یکن لهن ولد فان کان لهن ولد فلکم الربع مما ترکن من بعد وصیة یوصین بها او دین ولهن الربع مما ترکتم ان لم یکن لکم ولد فان کان لکم ولد فلهن الثمن مما ترکتم من بعد وصیة توصون بها او دین وان کان رجل یورث کلــلة او امراة وله اخ او اخت فلکل واحد منهما السدس فان کانوا اکثر من ذلک فهم شرکاء فی الثلث من بعد وصیة یوصی بها او دین غیر مضار وصیة من الله والله علیم حلیم• تلک حدود الله ومن یطع الله ورسوله یدخله جنـت تجری من تحتها الانهـر خــلدین فیها وذلک الفوز العظیم. «در حقیقت کسانی که
اموال یتیمان را به ستم میخورند جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو میبرند و به زودی در آتشی فروزان درآیند؛ خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش میکند سهم پسر چون سهم دو
دختر است و اگر (همه
ورثه) دختر (و) از دو تن بیشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترک است و اگر (دختری که
ارث میبرد) یکی باشد نیمی از میراث از آن اوست و برای هر یک از پدر و مادر وی (متوفی) یک ششم از ماترک (مقرر شده) است این در صورتی است که (متوفی) فرزندی داشته باشد ولی اگر فرزندی نداشته باشد و (تنها)
پدر و مادرش از او
ارث برند برای مادرش یک سوم است (و بقیه را پدر میبرد) و اگر او برادرانی داشته باشد مادرش یک ششم میبرد (البته همه اینها) پس از انجام
وصیتی است که او بدان سفارش کرده یا د ینی (که باید استثنا شود) شما نمیدانید پدران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند (این) فرضی است از جانب
خدا زیرا خداوند دانای
حکیم است؛ و نیمی از میراث همسرانتان از آن شما (شوهران) است اگر آنان فرزندی نداشته باشند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم ماترک آنان از آن شماست (البته) پس از انجام وصیتی که بدان سفارش کردهاند یا دینی (که باید استثنا شود) و یک چهارم از میراث شما برای آنان است اگر شما فرزندی نداشته باشید و اگر فرزندی داشته باشید یک هشتم برای میراث شما از ایشان خواهد بود (البته) پس از انجام وصیتی که بدان سفارش کردهاید یا دینی (که باید استثنا شود) و اگر مرد یا زنی که از او
ارث میبرند
کلاله (بی فرزند و بی پدر و مادر) باشد و برای او
برادر یا خواهری باشد پس برای هر یک از آن دو یک ششم (ماترک) است و اگر آنان بیش از این باشند در یک سوم (ماترک) مشارکت دارند (البته) پس از انجام وصیتی که بدان سفارش شده یا دینی که (باید استثنا شود به شرط آنکه از این طریق) زیانی (به ورثه) نرساند این است سفارش
خدا و خداست که دانای بردبار است؛ اینها احکام الهی است و هر کس از خدا و
پیامبر او
اطاعت کند وی را به باغهایی درآورد که از زیر (درختان) آن نهرها روان است در آن جاودانهاند و این همان کامیابی بزرگ است.»
مقصود از «اطاعت» در آیه، پیروی در احکام و اوامر خداوند است.
پایبندی و عمل به تکالیف الهی، از فرامین لازم خداوند است:
و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده واوفوا بالعهد ان العهد کان مسـولا. «و به
مال یتیم جز به بهترین وجه نزدیک مشوید تا به رشد برسد و به پیمان (خود)
وفا کنید زیرا که از
پیمان پرسش خواهد شد.»
(منظور از «العهد» بنا بر قولی، تمام
اوامر و نواهی خداست.
التزام عملی به تکالیف
خدا، از فرمانهای خدا به
بنی اسرائیل در
سوره بقره میباشد:
یـبنی اسرءیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم واوفوا بعهدی اوف بعهدکم وایـی فارهبون. «ای فرزندان
اسرائیل نعمتهایم را که بر شما ارزانی داشتم به یاد آرید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید.»
(مقصود از «عهدی» بنا بر قولی، اوامر و نواهی
خدا به
بنی اسرائیل است.
داستان
خلافت آدم در
زمین و بزرگداشت او از سوی فرشتگان، و سپس فراموش کردن پیمان الهی و خارج شدن او از
بهشت و همچنین
توبه او را در آیات گذشته شنیدیم، و از این ماجرا این اصل اساسی روشن شد که در این جهان، همواره دو نیروی مختلف
حق و
باطل در برابر هم قرار دارند و مشغول مبارزهاند، آن کس که تابع
شیطان شود، راه
باطل را انتخاب کند، سرانجامش دور شدن از
بهشت و
سعادت و گرفتاری در
رنج و درد است، و به دنبال آن پشیمانی.
به عکس، آنها که خط فرمان پروردگار را بدون اعتنا به
وسوسههای شیاطین و باطل گرایان ادامه دهند، پاک و آسوده از درد و رنج خواهند زیست.
و از آنجا که داستان نجات
بنی اسرائیل از چنگال
فرعونیان و خلافت آنها در زمین، سپس فراموش کردن
پیمان الهی و گرفتار شدن آنها در چنگال رنج و بدبختی، شباهت زیادی به
داستان آدم دارد، بلکه فرعی از آن اصل کلی محسوب میشود،
خداوند در آیه مورد بحث و دهها آیه بعد از آن، فرازهای مختلفی از زندگی بنی اسرائیل و سرنوشت آنها را بیان میکند، تا آن درس تربیتی که با ذکر سرنوشت آدم، آغاز شد در این مباحث تکمیل گردد.
روی سخن را به بنی اسرائیل کرده چنین میگوید: "ای بنی اسرائیل به خاطر بیاورید نعمتهای مرا که به شما بخشیدم، و به
عهد من
وفا کنید تا من نیز به عهد شما وفا کنم، و تنها از من بترسید" (یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و اوفوا بعهدی اوف بعهدکم و ایای فارهبون).
در حقیقت این سه دستور (یادآوری نعمتهای بزرگ خدا، وفای به
عهد پروردگار، و
ترس از نافرمانی او) اساس تمام برنامههای الهی را تشکیل میدهد.
یاد نعمتهای او
انسان را به
معرفت او دعوت میکند، و
حس شکرگزاری را در
انسان بر میانگیزد، سپس توجه به این نکته که این نعمتها بی قید و شرط نیست و در کنار آن
خدا عهد و پیمانی گرفته،
انسان را متوجه تکالیف و مسئولیتهایش میکند، و بعد از آن نترسیدن از هیچکس و هیچ مقام در راه انجام
وظیفه سبب میشود که
انسان همه موانع را در این راه از پیش پای خود بر دارد و به مسئولیتها و تعهدهایش
وفا کند، چرا که یکی از موانع مهم این راه ترسهای بی دلیل از این و آن است، به خصوص در مورد بنی اسرائیل، که سالها زیر سیطره فرعونیان قرار داشتند و
ترس جزء بافت وجود آنها شده بود.
جالب اینکه طبق تصریح بعضی از مورخان
قرآن،
سوره بقره نخستین سورهای است که در
مدینه نازل شد، و قسمت مهمی از آن در باره
یهود، بحث میکند، زیرا یهود در آنجا معروفترین جمعیت پیروان
اهل کتاب بودند، و قبل از
ظهور پیامبر -صلی الله علیه وآله - طبق کتب مذهبی خود انتظار چنین ظهوری را داشتند و دیگران را به آن
بشارت میدادند، از نظر اقتصادی نیز وضع آنها بسیار خوب بود، و روی هم رفته، نفوذ عمیقی در
مدینه داشتند.
اما با
ظهور اسلام، اسلامی که راههای منافع نامشروع آنها را میبست و جلو انحرافات و خودکامگیهای آنهای را میگرفت، نه تنها غالبا
دعوت اسلام را نپذیرفتند، بلکه در آشکار و نهان بر ضد اسلام
قیام کردند، همان مبارزهای که هنوز هم بعد از چهارده
قرن ادامه دارد.
آیه فوق و آیات بعد نازل شد و آنها را زیر شدیدترین رگبار سرزنشهای خود گرفت، و آن چنان با ذکر دقیق قسمتهای حساس تاریخشان آنها را تکان داد که هر کس کمترین روح حق جویی داشت بیدار گشت به سوی
اسلام آمد، بعلاوه درس آموزندهای بود برای همه مسلمانها.
در آیات آینده به خواست
خدا فرازهایی از قبیل نجاتشان از چنگال
فرعون، شکافتن
دریا و
غرق شدن فرعونیان، میعادگاه
موسی در
کوه طور،
گوساله پرستی بنی اسرائیل در
غیبت موسی، دستور
توبه خونین و نازل شدن نعمتهای ویژه خدا بر آنها، و مانند آن خواهیم خواند که هر کدام درس یا درسهای آموزندهای در بر دارد.
دوازده پیمان
خدا با
یهود چه بود؟
- آن گونه که از آیات
قرآن استفاده میشود این پیمان همان پرستش خداوند یگانه، نیکی به
پدر و مادر، بستگان،
یتیمان، و مستمندان، و خوشرفتاری با مردم، بر پا داشتن
نماز، ادای
زکات، دوری از اذیت و آزار، و خونریزی بوده است.
التزام مؤمنان به ادای تکالیف الهی
واجب است :
لا یکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت وعلیها ما اکتسبت ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطانا ربنا ولا تحمل علینا اصرا کما حملته علی الذین من قبلنا ربنا ولا تحملنا ما لا طاقة لنا به واعف عنا واغفر لنا و ارحمنا انت مولـنا فانصرنا علی القوم الکـفرین. «
خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش
تکلیف نمیکند. آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر،
پروردگارا، هیچ بار گرانی بر (دوش) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودند نهادی. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما
تحمیل مکن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشای و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویی؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن.»
(از اینکه اهل ایمان، هنگام
ترک تکلیف در صورت
خطا و
نسیان، تقاضای عدم بازخواست دارند، معلوم میشود اهتمام و التزام عملی به انجام دادن تکالیف داشتهاند.)
در
سوره هود آیه ۱۱۲ به لزوم
اعتدال در انجام دادن
تکالیف اشاره شده است:
فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر. «پس همان گونه که دستور یافتهای ایستادگی کن و هر که با تو
توبه کرده (نیز چنین کند) و طغیان مکنید که او به آنچه انجام میدهید بیناست.»
پس از ذکر سر گذشت پیامبران و اقوام پیشین و
رمز موفقیت و پیروزی آنها و پس از دلداری و تقویت
اراده پیامبر از این طریق در
آیه بعد، مهمترین دستور را به
پیغمبر اکرم - صلی الله علیه وآله- میدهد و میگوید: "
استقامت کن همانگونه که به تو دستور داده شده است" (فاستقم).
استقامت در راه تبلیغ و ارشاد کن، استقامت در طریق
مبارزه و پیکار کن، استقامت در انجام وظائف الهی و پیاده کردن تعلیمات
قرآن کن.
ولی این استقامت نه به خاطر خوش آیند این و آن باشد و نه از روی تظاهر و
ریا، و نه برای کسب عنوان قهرمانی، نه برای بدست آوردن مقام و
ثروت و
کسب موفقیت و
قدرت، بلکه تنها به خاطر
فرمان خدا و آن گونه که به تو دستور داده شده است باید باشد (کما امرت).
اما این دستور تنها مربوط به تو نیست، هم تو باید
استقامت کنی" و هم تمام کسانی که از
شرک به سوی
ایمان باز گشتهاند و قبول دعوت الله نمودهاند." (و من تاب معک).
" استقامتی خالی از
افراط و
تفریط، و
زیاده و
نقصان، استقامتی که در آن طغیان وجود نداشته باشد" (و لا تطغوا).
" چرا که خداوند از اعمال شما آگاه است"، و هیچ
حرکت و
سکون و سخن و برنامهای بر او مخفی نمیماند (انه بما تعملون بصیر).
در حدیث معروفی از
ابن عباس چنین میخوانیم:
ما نزل علی رسول الله-صلی الله علیه وآله- آیة کانت اشد علیه و لا اشق من هذه الایة، و لذلک قال لاصحابه حین قالوا له اسرع الیک الشیب یا رسول الله! شیبتنی هود و الواقعه
" هیچ آیهای شدید و مشکلتر از این آیه بر پیامبر -صلی الله علیه وآله- نازل نشد و لذا هنگامی که
اصحاب از آن حضرت پرسیدند چرا به این زودی موهای شما سفید شده و آثار پیری نمایان، گشته، فرمود مرا سوره هود [[و
واقعه پیر کرد!.
و در روایت دیگری میخوانیم: هنگامی که آیه فوق نازل شد پیامبر فرمود:
شمروا، شمروا، فما رئی ضاحکا:
" دامن به کمر بزنید، دامن به کمر بزنید (که وقت کار و تلاش است) و از آن پس
پیامبر هرگز خندان دیده نشد"!
دلیل آن هم روشن است، زیرا چهار دستور مهم در این
آیه وجود دارد که هر کدام بار سنگینی بر دوش
انسان میگذارد.
از همه مهمتر، فرمان به استقامت است، استقامت که از ماده
قیام گرفته شده از این نظر که
انسان در حال
قیام بر کار و تلاش خود تسلط بیشتری دارد، استقامت که به معنی طلب قیام است یعنی در خود آن چنان حالتی ایجاد کن که سستی در تو راه نیابد، چه فرمان سخت و سنگینی؟.
همیشه بدست آوردن پیروزیها کار نسبتا آسانی است، اما نگه داشتن آن بسیار مشکل آنهم در جامعهای آن چنان عقب افتاده و دور از
عقل و دانش در برابر مردمی لجوج و سرسخت، و در میان دشمنانی انبوه و مصمم، و در طریق ساختن جامعهای سالم و سر بلند و با ایمان و پیشتاز،
استقامت در این راه کار سادهای نبوده است.
دستور دیگر اینکه این استقامت باید تنها انگیزه الهی داشته باشد و هر گونه
وسوسه شیطانی از آن دور بماند، یعنی بدست آوردن بزرگترین قدرتهای سیاسی و اجتماعی، آنهم برای خدا!.
سوم مساله رهبری کسانی است که به راه
حق برگشتند و آنها را هم به استقامت واداشتن.
چهارم مبارزه را در مسیر
حق و
عدالت، رهبری نمودن و جلوگیری از هر گونه
تجاوز و
طغیان، زیرا بسیار شده است که افرادی در راه رسیدن به هدف نهایت استقامت را به خرج میدهند اما رعایت عدالت برای آنها ممکن نیست و غالبا گرفتار طغیان و تجاوز از حد میشوند.
آری مجموع این جهات دست به دست هم داد و
پیامبر -صلی الله علیه وآله- را آن چنان در زیر بار مسئولیت فرو برد که حتی مجال لبخند زدن را از او گرفت و او را پیر کرد!.
ضرورت اجرای
وظیفه، براساس
فرمان خداوند و
پرهیز از اعمال نظر شخصی در
سوره کهف آمده است:
قال هـذا فراق بینی و بینک سانبئک بتاویل ما لم تستطع علیه صبرا• اما السفینة فکانت لمسـکین یعملون فی البحر فاردت ان اعیبها وکان وراءهم ملک یاخذ کل سفینة غصبـا• واما الغلـم فکان ابواه مؤمنین فخشینا ان یرهقهما طغیـنـا وکفرا• واما الجدار فکان لغلـمین یتیمین فی المدینة وکان تحته کنز لهما وکان ابوهما صــلحـا فاراد ربک ان یبلغا اشدهما ویستخرجا کنزهما رحمة من ربک وما فعلته عن امری ذلک تاویل ما لم تسطع علیه صبرا. «گفت این (بار دیگر وقت) جدایی میان من و توست به زودی تو را از تاویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت؛ اما کشتی از آن بینوایانی بود که در دریا کار میکردند خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی (درستی) را به زور میگرفت؛ و اما نوجوان پدر و مادرش (هر دو) مؤمن بودند پس ترسیدیم (مبادا) آن دو را به طغیان و کفر بکشد؛ ؛ و اما دیوار از آن دو پسر (بچه) یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان (مردی) نیکوکار بود پس پروردگار تو خواست آن دو (یتیم) به حد رشد برسند و گنجینه خود را که رحمتی از جانب پروردگارت بود بیرون آورند و این (کارها) را من خودسرانه انجام ندادم این بود تاویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی.»
(ضمیر مفعولی در «ما فعلته» به قرینه ذیل آیه به جامع تمام ماجراها برمی گردد. نظیر «آنچه دیدی» یا «آنچه انجام دادم». )
ضرورت عمل به تکالیف و
فرایض الهی از مصادیق حفظ
امانت پیامبر است:
یـایها الذین ءامنوا لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا امـنـتکم و انتم تعلمون. «ای کسانی که
ایمان آوردهاید به
خدا و
پیامبر او
خیانت مکنید و (نیز) در امانتهای خود
خیانت نورزید و خود میدانید (که نباید خیانت کرد). »
(منظور از «اماناتکم» فرایض و تکالیف الهی است.
کلا لما یقض ما امره. «ولی نه هنوز آنچه را به او
دستور داده به جای نیاورده است.»
با این همه مواهب الهی نسبت به
انسان از آن
روز که به صورت
نطفهای بی ارزش بود تا آن روز که قدم در این
دنیا گذارد، و راه خود را به سوی
کمال طی کرد و سپس از این
دنیا میرود و در
قبر نهان میگردد باز این انسان راه صحیح خود را پیدا نمیکند" چنین نیست که او میپندارد، او هنوز فرمان الهی را انجام نداده است" (کلا لما یقض ما امره) (بعضی" کلا" را در اینجا به معنی" حقا"
تفسیر کردهاند، ولی ظاهر این است که همان معنی مشهور خود را دارد و به معنی" ردع" است، چرا که بسیاری از افراد کوته بین پرادعا چنین میپندارند که وظائف خود را در برابر خداوند انجام دادهاند آیه میگوید چنین نیست که آنها فکر میکنند هنوز
وظیفه خود را انجام ندادهاند.)
تعبیر به" لما" که معمولا برای
نفی توام با انتظار میباشد اشاره به این است که با این همه مواهب الهی و این همه وسائل بیداری که در اختیار بشر قرار داده انتظار میرود که او در راه امتثال اوامر الهی جدی و کوشا باشد، ولی تعجب است که هنوز این
وظیفه را انجام نداده.
در اینکه منظور از"
انسان " در اینجا چه اشخاصی هستند؟ دو تفسیر وجود دارد:
نخست اینکه منظور انسانهایی هستند که در مسیر
کفر و
نفاق و
انکار حق و ظلم و عصیان گام بر میدارند، به
قرینه آیه ۳۴
سوره ابراهیم که میفرماید:
ان الانسان لظلوم کفار" انسان بسیار ظالم و کافر و ناسپاس است".
تفسیر دیگر این است که همه انسانها را شامل میشود چرا که هیچکس (اعم از
مؤمن و
کافر) حق
عبودیت و بندگی و اطاعت
خدا را آن چنان که شایسته مقام با عظمت او است انجام نداده است.
در
سوره حشر به لزوم عمل و پایبندی به تکالیف
تشریعی پیامبر - صلی الله علیه وآله- دستور داده شده است:
ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله وللرسول ولذی القربی والیتـمیوالمسـکین وابن السبیل کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم وما ءاتـکم الرسول فخذوه وما نهـکم عنه فانتهوا واتقوا الله ان الله شدید العقاب. «آنچه خدا از (دارایی) ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید از آن
خدا و از آن
پیامبر (او) و متعلق به خویشاوندان نزدیک (وی) و
یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده (او) به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید و از
خدا پروا بدارید که خدا سخت
کیفر است.»
" افاء" از ماده" فی ء" در اصل به معنی"
رجوع و بازگشت" است، و اینکه بر این دسته از
غنائم "
فیء " (بر وزن شیء) اطلاق شده شاید به خاطر آن است که خداوند تمام مواهب این
جهان را در اصل برای مؤمنان، و قبل از همه برای
پیغمبر گرامیش که اشرف
کائنات و خلاصه موجودات است آفریده، و افراد غیر
مؤمن و گنهکار در حقیقت غاصبان این اموالند (هر چند بر حسب قوانین شرعی یا عرفی مالک محسوب شوند) هنگامی که این
اموال به حاصبان حقیقی باز میگردد شایسته عنوان"
فیء " است.
" اوجفتم" از ماده" ایجاف" به معنی راندن سریع است که معمولا در جنگها اتفاق میافتد.
" خیل" به معنی اسبها است (جمعی است که مفرد از جنس خود ندارد) ("
راغب " در"
مفردات" میگوید" خیل" در اصل از ماده" خیال" به معنی پندار و تصورات ذهنی است، و"
خیلاء " به معنی
تکبر و خود برتر بینی است چرا که از یک نوع تخیل فضیلت ناشی میشود، و از آنجا که وقتی
انسان بر
اسب سوار میشود غالبا یک نوع
غرور و
کبر احساس میکند لفظ خیل بر اسب اطلاق شده است، قابل توجه اینکه" خیل" هم به اسبها گفته میشود هم به سواران.)
" رکاب" از ماده" رکوب" معمولا به معنی
شتران واری میآید.
هدف از مجموع جمله این است که در تمام مواردی که برای به دست آوردن
غنیمت هیچ جنگی رخ ندهد غنائم در میان جنگجویان تقسیم نخواهد شد، و به طور کامل در اختیار رئیس مسلمین قرار میگیرد، او هم با صلاحدید خود در مصارفی که در
آیه بعد میآید مصرف میکند.
سپس میافزاید: چنان نیست که پیروزیها همیشه نتیجه جنگهای شما باشد، " ولی خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط میسازد، و خداوند بر همه چیز تواناست" (و لکن الله یسلط رسله علی من یشاء و الله علی کل شی ء قدیر).
آری پیروزی بر دشمن سرسخت و نیرومندی همچون
یهود بنی نضیر با امدادهای غیبی خداوند صورت گرفت، تا بدانید خداوند بر همه چیز قادر است، و میتواند در یک چشم بر همزدن قومی نیرومند را زبون سازد، و گروهی اندک را بر آنها مسلط کند، و تمام امکانات را از گروه اول به گروه دوم منتقل نماید.
اینجاست که مسلمانان میتوانند در چنین میدانهایی هم درس
معرفة الله بیاموزند، و هم نشانههای حقانیت
پیامبر -صلی الله علیه واله- را ببینند، و هم برنامه
اخلاص و
اتکاء به ذات پاک
خدا را در تمام مسیر راهشان یاد گیرند.
در اینجا سؤالی مطرح میشود و آن اینکه غنائم یهود
بنی نضیر بدون جنگ در اختیار مسلمانان قرار نگرفت بلکه لشکر کشی کردند و قلعههای
یهود را در حلقه محاصره قرار دادند، و حتی گفته میشود درگیری
مسلحانه محدودی نیز رخ داد.
در پاسخ میگوئیم قلعههای
بنی نضیر چنان که گفتهاند فاصله چندانی از
مدینه نداشت (بعضی از مفسران فاصله را دو میل، کمتر از ۴ کیلومتر، ذکر کردهاند) و مسلمانان پیاده به سوی قلعهها آمدند، بنا بر این زحمتی متحمل نشدند
اما وقوع درگیری مسلحانه از نظر تاریخی ثابت نیست، محاصره نیز چندان به طول نیانجامید، بنا بر این میتوان گفت در حقیقت چیزی که بتوان نام آن را نبرد گذاشت رخ نداد و خونی بر زمین ریخته نشد.
آیه بعد مصرف"
فی ء" را که در
آیه قبل آمده است به وضوح بیان میکند و به صورت یک قاعده کلی میفرماید: " آنچه را
خداوند از
اهل این آبادیها به رسولش بازگردانده است از آن
خدا، و
رسول، و خویشاوندان او و
یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است" (ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل).
یعنی این همانند غنائم جنگهای
مسلحانه نیست که تنها یک پنجم آن در اختیار
پیامبر -صلی الله علیه وآله - و سایر نیازمندان قرار گیرد، و چهار پنجم از آن جنگجویان باشد.
و نیز اگر در آیه قبل گفته شد که تمام آن متعلق به
رسول خدا است مفهومش این نیست که تمام آن را در مصارف شخصی مصرف میکند، بلکه چون رئیس حکومت اسلامی، و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نیازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها صرف میکند.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «عمل به تکلیف». titr