روابط خانواده
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
همسر و
خانواده در
قرآن کریم دارای جایگاه خاص و ویژهای است و لذا
خداوند توجه خاصی به این مسأله داشته و احکام و شرایط آن را به خوبی بیان کرده است.
در
قرآن کریم آیاتی وجود دارد که دلالت میکند بر اینکه مساله
همسر و
رابطه جنسی در متن
خلقت انسان ملحوظ است.
البته قبول این مطلب نیاز به
تعبد ندارد و
تامل در
آفرینش انسان نشان میدهد که افراد این نوع باید از راه
توالد و
تناسل بوجود آیند و ناچار میباید در متن آفرینش انسان این جهت رعایت شده باشد.
قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
همسر انسان از جنس خود انسان قرار داده شده و این یک تدبیر تکوینی الهی است.
برای اینکه نوع انسان باقی بماند «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نقس واحده و خلق منها روجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء»
جمله «بث منهما» بخوبی دلالت دارد بر اینکه انتشار افراد انسان بر اثر رابطه دو همسر است و این مساله در متن خلقت لحاظ شده است.
بنابر این این
عقیده که
ازدواج خود به خود یک عمل
پلید و
شیطانی و دارای ارزش منفی است از نظر
قرآن مطرود است.
این عقیده در واقع مستلزم
تناقص بین
تکوین و
تشریع است در حالی که از نظر قرآن کریم بین نظام هستی و نظام اخلاقی تناقضی نیست.
از
آیات شریف قرآن استفاده میشود که این دو جنس مخالف برای هم و مکمل یکدیگر آفریده شدهاند، لذا مقتضای
فطرت، گرایش هر یک از این دو جنس به جنس مخالفش میباشد و گرایش به همجنس خلاف نظام آفرینش است.
این مطلب بخصوص در
داستان قوم لوط در قرآن کریم در چند مورد تاکید شده است و به کرات گوشزد شده است که آنان از مسیر طبیعی و فطری خود منحرف شده بودند و به واسطه همین امر مورد
مذمت و
عذاب قرار گرفتند از جمله: «و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم»
همسرانی را که
خدا برای شما قرار داده رها میکنید و راهی را خدا قرار نداده است میروید؟ (یعنی راهی که خلاف فطرت و طبیعت شماست).
آنچه موجب ارزشهای منفی در
ارضاء خواستههای فطری میشود تزاحماتی است که بین خواستهها حاصل میشود و کسر و انکسار این خواستهها است که حد و مرزی برای هر یک از اینها تعیین میکند.
در مسائل خانوادگی مصالح اجتماعی انسان نیز لحاظ میشود از جمله زندگی انسان باید بصورت
تشکیل خانواده باشد و در هر خانوادهای
همسر (
زن) باید اختصاصی باشد. که از رهگذر این امر مصالح زیادی رعایت شده است، از جمله آنکه
نسل بشر به این طریق تداوم مییابد و نیز روابط پدری و فرزندی حفظ شده، مسائل اجتماعی و حقوقی مربوط به آن مانند: مسائل
ارث، مسئولیتهایی که
پدر و
مادر نسبت به
فرزند و یا هر یک از دو همسر نسبت به دیگری دارند و... دقیقا رعایت میشود.
اگر هر انسانی بتواند با هر فردی از جنس مخالف که بخواهد
آمیزش داشته باشد حفظ این مصالح ممکن نیست. لهذا بخاطر مصالحی که در معرض تقویت قرار میگیرد محدودیتهایی باید وجود داشته باشد.
پس اجمالا در جایی که ارضاء این میل طبیعی با مصالح اجتماعی انسان
تناقی داشته باشد باید در دایره خاصی که با آن مصالح منافات نداشته باشد محدود شود و آن مرز و دایره همان ازدواج قانونی است.
اگر ارضاء این
غریزه از این مرز تجاوز کرد ارزش منفی پیدا میکند. تعبیر قرآن نیز در مورد همین تعبیر «
تجاوز» است.
میفرماید: «فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادون»
کسانی که مرز ازدواج قانونی و آمیزش مشروع را رعایت نکنند اینها تجاوزگرند.
طبق اصول کلی که از
قرآن کریم استفاده میشود ارزش مثبت در فعل اخلاقی تابع انگیزهای است که انسان را وادار به انجام آن میکند.
این
انگیزه هر قدر ارتباط بیشتری با خدا داشته باشد مطلوبتر و دارای ارزش بالاتری خواهد بود، و بر عکس هر قدر بیشتر بطرف
نقس و
هوای نفسانی میل کند ارزش کمتری خواهد داشت.
البته قصد
طاعت خدا و تبعیت از
اراده الهی مراتب زیادی دارد و تابع این است که انگیزه اصلی و
نیت شخصی چه اندازه خالص باشد، آیا تنها طلب نموده
رضوان خدا انگیزه اوست یا
اجر و
ثواب اخروی هم ملحوظ است و یا انگیزهاش تنها اجر و ثواب اخروی است و یا اساسا انگیزهای جز
خوف از
عقاب ندارد و تنها
ترس از آلوده شدن به
گناه او را وادار کرده که ازدواج قانونی انجام دهد.
البته در غالب افراد، چنان نیست که تبعیت از اراده و
دستور الهی انگیزه منحصر به فرد باشد، بگونهای که به هیچ وجه التذاذات خودشان را در نظر نداشته باشند، ولی همینکه حدود قانونی را رعایت میکنند و خودشان را در این چهار چوبه محدود میکنند و از این مرز فراتر نمیروند، و در یک کلام همین محدود کردن
ازضاء غریزه خود یک
انگیزه الهی میخواهد که در نوع افراد
مسلمان وجود دارد اما پایه ارزش، بستگی به کیفیت و درجه
خلوص نیت دارد.
آیا از نظر
قرآن شریف
شهوت جنسی مذموم است؟
در برخی
آیات به تعبیراتی بر میخوریم که کم یا بیش اشعار به
مذمت دارند. مانند: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و...»
این تعبیر «زین للناس حب الشهوات من النساء» برای
مردم دوستی
شهوات زینت داده شده است این تعبیر مدحآمیز نیست بلکه شاید تا اندازهای نکوهشآمیز است.
و در بعضی از آیات چنین آمده است که: از همسران شما کسانی هستند که
دشمن شما هستند «ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم».
اگر دقت شود به خوبی روشن میشود که این قبیل آیات با مطالبی که ذکر شد منافاتی ندارد.
اما تعبیر «زین للناس حب الشهوات» در مقام بیان شأن زندگی
دنیا و التذاذاتی است که در این عالم موجب توجه مردم به
زینتهای دنیا میشود، و در نهایت مقایسه این التذاذات با لذتهای اخروی، و لذا در آیه بعد میفرماید: «قل ءانبئکم بخیر من ذلکم...»
در دنیا شما اینگونه خوشیها را دارید ولی آیا میخواهید شما را به چیزی که بهتر از اینهاست راهنمایی کنم؟ کسانی که
ایمان و
تقوا داشته باشند در آخرت مقامات ارجمند و
سعادت ابدی و
عاقبت نیکو دارند.
پس
آیه در مقام این نیست که بفرماید
ارضاء شهوات یا نزدیک شدن با همسران مطلقا نامطلوب است و مجرای صحیحی برای آن وجود ندارد بلکه در مقام گوشزد این مطلب است که این میل مطلق و نامحدود و مرز ناشناس میتواند دام بزرگی برای
اغوای انسان باشد.
اما آیهای که میفرماید بعضی از همسران شما دشمن شما هستند ناظر به مورد
تعارض است.
توضیح آنکه درست است که
عاطفه یک امر طبیعی است و مثلا عاطفه بین
زن و
شوهر نعمتی است که
خدای متعال عنایت فرموده است چنانچه در آیه «و جعل بینکم موده و رحمه» «بین شما دوستی و مهربانی قرار داده است».
و بدان اشاره فرموده است، ولی نباید از
مرز خود تجاوز کند و در مواردی که ارضاء این عاطفه با انجام دگر وظایف انسان منافی است انسان را از انجام آن وظایف باز دارد.
پس در واقع معنایی آیه این است که: بعضی از همسران و فرزندان که ایمان لازم را ندارند آن وقت که شما میخواهید به انجام وظایف خود مثل
جهاد و صرف اموال در
راه خدا بپردازید مزاحمتان میشوند در چنین حالاتی آنها حکم دشمن شما را خواهند داشت زیرا موجب میشوند که شما از راه
خیر و
کمال باز مانید پس حواستان را جمع کنید. «فاحذروهم» و طوری نباشد که دلبستگی به آنان مانع انجام وظایف واجبتان شود.
با توجه به انواع نیازمندیهایی که افراد به یکدیگر دارند میتوان گفت: اصیلترین نیازهای انسان تنها در محیط
خانواده تامین میشود، زیرا در این محیط است که نیاز تکوینی
فرزند به
پدر و
مادر و نیاز مستقیم زن و شوهر به یکدیگر و
نیازهای جنسی و
عاطفی آنها به وسیله یکدیگر تامین میشود.
یعنی صرف نظر از تصرف در ماده و اشیاء خارج از وجودشان، خود افراد به همدیگر احتیاج دارند و میتوانند برای رفع نیازهای همدیگر موثر باشند.
این است که این مبحث در اخلاق اجتماعی خانواده مطرح میشود.
مهمترین رابطهای که بین انسانی با
انسان دیگر تحقق مییابد رابطه تکوینی فرزند است با پدر و مادر و اینکه اصل وجود فرزند وابسته به آنهاست.
تاثیری که پدر و مادر در پیدایش فرزند دارند، فرزند به هیچوجه درباره آنها نمیتواند داشته باشد.
بنابر این در اینجا نمیتوان طبق قاعده
عدل و
قسط ارزشیابی کرد، زیرا اساس عدل و قسط این است که دو نفر یا بیشتر نسبت به هم روابط متقابل داشته باشند و بر اساس
حقوق متقابلی که بر یکدیگر دارند
تکالیف متقابلی هم نسبت به یکدیگر داشته باشند، گو اینکه هر جا
حق و
تکلیفی مطرح باشد یک نوع
تاثیر و
تاثر متقابل منظور است.
ولی آنچه پدر و مادر برای فرزند انجام میدهند و تاثیری که در فرزند دارند به هیچوجه قابل
مکافات و
مقابله نیست.
این است که در
آیات کریمه در مورد پدر و مادر معیار ارزشها «
احسان» است، و هیچ آیهای نداریم که فرزند باید با پدر و مادر با عدل رفتار کند. زیرا در واقع موضوع عدل در اینجا تحقق ندارد.
در آیات زیادی داریم که فرزند نسبت به پدر و مادر باید احسان کند. و از اینجا روشن است که حق پدر و مادر بر فرزند تا چه حد است به طوری که در سایر افراد جامعه نسبت به یکدیگر نمیتوان برای آن مشابهی یافت.
البته ممکن است که پدر و مادر غیر از حق پدری و مادری حقوق دیگری نیز بر فرزند پیدا کنند ولی اصل حقوق پدر ی و مادری در جای دیگری یافت نمیشود.
تعبیراتی در قرآن کریم هست که بسیار قابل توجه است و اهمیت این مساله را بخوبی روشن میکند، از جمله در آیه «و اعبدوا الله و لاتشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا»
وظیفه شما بعد از
پرستش خدا این است که نسبت به پدر و مادر احسان کنید.
بالاترین چیزی که بر عهده هر انسانی
واجب است
پرستش خدا است از این بالاتر تکلیفی وجود ندارد، ولی به دنبال این تکلیف بودن فاصله میفرماید به
والدین هم احسان کنید.
در
سوره لقمان بخصوص بر
حق مادر بسیار تاکید شده است «و وصینا الانسا بوالدیه حملته امه و هنا علی وهن»
در
روایت شریفه نیز حقوق مادر بیش از
حق پدر تعیین شده است.
این آیه نیز بخوبی بیانگر همین جهت است. میفرماید: مادر در
دوران بارداری با زحمت و ناراحتی فرزند را در
شکم خود میپروراند و بعد از
وضع حمل او را
شیر میدهد.
سپس در ذیل آیه میفرماید اول
شکر مرا بجای بیاور و بعد شکر پدر و مادر راه این از تعبیرات عجیبی است که مشابه آن در
قرآن کریم کمتر یافت میشود، که اول
شکر خدا را واجب میکند بعد هم
شکر والدین را و هر دو را متعلق یک امر قرار داده است. تعبیر عجیبی است که اهمیت مطلب را روشن میکند.
بعد استثناء را ذکر کرده میفرماید: «و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما»
از پدر و مادری که تلاش میکنند تو را به
شرک بکشانند و پیداست که چنین پدر و مادری
مشرک هستند و در شرک خودشان پا برجاست هستند و پافشاری میکنند
اطاعت مکن.
سپس اضافه میفرماید: «و صاحبهما فی الدنیا معروفا»
با اینکه مشرکند و اصرار دارند که تو را هم مشرک کنند در عین حال نباید با ایشان بدرفتاری کنی بلکه باید در زندگی دنیا رفتارت با ایشان بر اساس
نیکی باشد.
احسانهایی که در آیات گذشته ذکر شده مطلق است و اختصاص به نوع خاص از احسان ندارد، خواه احسان مالی و خواه احسان در رفتار یا گفتار.
آیه دیگری میفرماید: «قل ما انفقتم من خیر فللوالدین و الاقربین»
سوال شده است که در چه راهی
انفاق کنیم؟ در چه موردی بهتر است
مال خود را صرف کنیم؟ در پاسخ میفرماید: اول برای پدر و مادر، اگر ایشان نیاز داشته باشند بر همه مقدم هستند.
پس یک نوع احسان
احسان مالی است که در این
آیات ذکر شده است.
در آیات دیگر مواردی از احسان که مربوط به
گفتار و
رفتار است ذکر شده است: «فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما».
یکی از موارد مشابهی که پدر و مادر احتیاج به فرزند دارند مکلف است
اخلاقا و
شرعا این حقوق را رعایت کند هنگام
پیری پدر و مادر است.
ممکن است در
جوانی در امور مالی یا غیر مالی نیازی به فرزند نداشته باشند، ولی هنگام پیری نمیتوانند مانند اشخاص جوان در زندگی تلاش و فعالیت داشته باشند زیرا پیری در بسیاری از موارد توأم با
سستی و
ضعف و
مرض و دیگر لوازم پیری است و بنابر این در ایام پیری احتیاج به پرستاری دارند.
ممکن است در برخوردهای ایام پیری پدر و مادر در مواردی اوقات فرزند تلخ شود و حوصلهاش سر رود و در نتیجه اظهار
انزجار و خستگی کند، قرآن کریم در این مورد بخصوص تکیه میکند که «در برخوردهایی که با پدر و مادر پیر دارید اظهار خستگی نکنید و
آخ نگویید».
طوری نباشد که احساس کنند از خدمت کردن به آنان خسته شدهاید. و به ایشان
نهیب نزنید: «و قل لهما قولا کریما»
بزرگوارانه با آنها سخن بگویید. یعنی نهایت
ادب و
احترام را با آنها نگه دارید.
همچنین میفرماید از روی مهربانی بال ذلت را در مقابل آنان فرود آور و نیز هنگامی که
دعا میکنی و از خدا چیزی میخواهی برای پدر و مادر دعا کن «و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا»
ذیل آیه دلالت دارد بر این نکته که چرا فرزند باید تا این حد نسبت به پدر و مادر احسان کند و حقوقشان را رعایت نماید زیرا وقتی که فرزند
کودک خردسالی بود و نمیتوانست نیازهای خود را تامین کند ایشان بودند که او را
پرورش دادند و با کمال مهربانی نیازهایش را بر طرف ساختند.
از نظر
اسلام اساس زندگی خانوادگی بر
محبت است.
در
سوره روم میفرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها بینکم موده و رحمه»
منظور از جعل
مودت و
رحمت در این آیه
جعل تکوینی و جبری غیر متکی به
اسباب اختیاری نیست بدین معنی که تنها با تحقق پیمان
زناشویی بهطور تکوینی محبت و رحمتی در افراد بوجود آید.
البته هنگامی که
انسان زنی را به همسری خویش برگزیند طبعا نسبت به او احساس علاقه میکند.
ولی چنان بین زن و مرد تدریجا عواطف خاصی بوجود میآید و رشد میکند، و برای پیدایش این رابطه عاطفی در
تکوین و
تشریع نیز ابزارهایی منظور شده است.
گاه در زندگی خانوادگی مسائلی پیش میآید که تنها با
عاطفه حل نمیشود، و چه با مشکلاتی بروز کند که لازم است بصورتی حل شوند و اگر ادامه پیدا کنند به کلی پایه محبت و رحمت فرو میریزد.
این مسائل و مشکلات کم یا بیش برای اکثر خانوادهها بویژه در موارد اختلاف نظر بین
زن و
شوهر در کیفیت زندگی- مخصوصا آنجا که ارتباط با
فرزند پیدا میکند- میآید.
از نظر حقوقی وقتی خانواده بعنوان کوچکترین واحد اجتماع تشکیل شد سرپرست میخواهد.
اصولا از نظر اسلام هر اجتماعی که تشکیل میشود به سرپرستی نیاز دارد. و چون سلامت زندگی اجتماعی منوط به سلامت محیط
خانواده است
اسلام عنایت خاصی دارد که
بنیان خانواده درست پییزی شود و دوام پیدا کند بدین لحاظ برای خانواده سرپرست تعیین کرده است. «الرجال قوامون علی نساء»
بر اساس این آیه سرپرستی خانواده به عهده مرد است و طبعا زن و فرزندان باید سرپرستی وی را بپذیرند.
این پذیرش گاهی در حد پذیرش قانونی است که مربوط به
حقوق است، ولی در اینجا پذیرش بالاتری مورد توجه است و آن پذیرش از نظر اخلاقی است،
همسر و فرزندان باید اخلاقا خود را به سرپرستی پدر ملتزم بدانند و
حرمت وی را حفظ کنند.
در خانواده کموبیش مسائلی پیش میآید که ارتباط زیادی با زن دارد و آنچنان نیست که مرد به تنهایی بتواند تصمیم بگیرد، و اگر بخواهد بدون توجه به خواستهها و نظرهای همسرش تصمیم بگیرد مشکلاتی بوجود میآید مانند مساله شیر دادن، آیا
مادر فرزند را
شیر بدهد یا نه؟ چه وقت او را از شیر بگیرد؟ آیا او را به کسی دیگر بدهند تا شیر دهد یا با
شیر خشک تغذیه کنند؟ و مسائلی از این قبیل که همیشه در خانوادهها مطرح بوده است.
در این موارد اسلام اصل دیگری را مطرح میکند و آن اصل «
تشاور» است.
مرد و زن در اینگونه مسائل که هر دو در آن شریک هستند و گاهی با زن ارتباط بیشتری دارد تا مرد، باید با هم
مشورت کنند و سعی کنند آنچه
مصلحت است درک کنند و بر اساس آن، تصمیم بگیرند قرآن کریم میفرماید: «فان اراد فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما»
اگر پدر و مادر با هم مشورت کردند و هر دو راضی شدند که بچه را از شیر بگیرند اشکالی ندارد.
پس اصل دومی که میبایست در مسائل خانوادگی رعایت بشود اصل تشاور است و این در مواردی است که ارتباط مستقیم با زن دارد.
آنچه در محیط خانواده اصل است و باید سعی کرد که همه افراد خانواده آن را رعایت کنند اصل محبت و تقویت
روابط عاطفی است.
تقویت عواطف در خانواده موجب میشود مصالح خانواده بهتر تامین شود، طبعا هر چه با آن منافات داشته باشد نامطلوب بوده ارزش منفی خواهد داشت.
به موجب محبت وقتی کسی دیگری را دوست دارد باید در صدد برآید که مصالح او تامین شود، عواطف متقابل باعث میشود همه سعی کنند تا همه پیشرفت کنند و مصلحتشان تامین شود. و در مقابل، چیزی که مانع از این همدلی و همیاری میشود و
خودخواهی و
خودمحوری است که به اساس خانواده لطمه وارد میسازد.
عواملی که موجب خودمحوری در محیط خانواده است احتیاج به بررسیهای روانشناختی دارد. و غالبا ناشی از
عقدههایی است که افراد قبل از تشکیل زندگی خانوادگی داشتهاند، چه از طرف مرد و چه از طرف زن.
تحقیرهایی که هر یک از مرد و زن در دوران کودکی تحمل کردهاند چه از ناحیه پدر و مادر و چه از ناحیه سایر افراد، در ضمیر ناخودآگاه آنها اثر گذاشته و منتظر فرصتی برای بروز و جبران آنها است.
البته این انتظار یک انتظار آگاهانه نیست بلکه ناخودآگاه است و خود انسان نیز توجه ندارد که چه عاملی وی را وادار به چنین رفتار نادرستی میکند.
دانشمندان با بررسیهای دقیق به این نتیجه رسیدهاند که تحقیرهای دوران کودکی ناشی از محیط خانواده یا
مدرسه یا اجتماع بزرگ، آثار منفی در ضمیر ناخودآگاه شخص میگذارد و بدنبال آن
روح انسان برای جبران یا
انتقامگیری منتظر فرصت میشود.
مثلا
بچهای که از سوی پدر و مادر دچار سختی و ناراحتی شده و عواطف و احساساتش جریحهدار گشته ناخودآگاه منتظراست پدر یا مادر بشود و خود همان نقش را بازی کند.
وقتی بچه در محیط خانواده تحت فشار روانی قرار گرفت بهطور طبیعی این فشار در جایی بروز و ظهور میکند.
تجریههای روانشناسانه زیادی مؤید مطلب فوق است حتی خود افراد میتوانند این تجربه را در محیطهای خانوادگی دیگران و یا خودشان آزمایش کنند غالب افرادی که تمایل دارند به دیگران
زور بگویند کسانی هستند که زمانی زور شنیدهاند. و افرادی که میخواهند دیگران را
تحقیر کنند کسانی هستند که خودشان روزی تحقیر شدهاند.
البته این تنها عامل نیست، عوامل تربیتی دیگری هم ممکن است چنین تاثیری را داشته باشد ولی به هر حال این لکی از عوامل مهم است و اگر زن و شوهر از افرادی باشند که در دوران کودکی در محیط خانواده یا در اجتماع تحقیر شده یا ضربه خورده باشند بهطور ناخودآگاه در صدد بر میآیند که انتقام خود را از سایر افراد بگیرند، و تحقیرهایی را که تحمل کردهاند بواسطه تحقیر کردن دیگران جبران کنند. سادهترین راه آن تحقیر بچههای خودشان است.
پدر و مادری که بچههایشان را مثل چشم خودشان دوست دارند ناخودآگاه آنان را مورد
اذیت قرار میدهند، و خودشان نیز نمیدانند چرا تمایل دارند بچههای خود را سرکوفت داده، تحقیر کنند. علت اصلی در اعماق روح آنهاست ولی به آن توجه ندارند.
البته تحلیل ساده این رفتار این است که چنین
عادت کردهاند، از پدر و مادرشان یاد گرفتهاند ولی تنها یاد گرفتن نیست، بلکه یک انگیزه روانی ناخودگاه وجود دارد.
کسانی که دوست دارند که به همسر و فرزندانشان دستور داده و فرمانروایی کنند غالبا کسانی هستند که در محیط اجتماعی، رنج فرمانبری و زور شنیدن را کشیدهاند و به جای اینکه
درس عبرت بگیرند، خودشان در صدد ایفاء همان نقش بر آمدهاند، بویژه هنگامی که دستاویزی برای توجیه رفتارشان پیدا کنند، مانند آنکه به آیه یا
روایتی برخورد کنند که دال بر این باشد که زن باید از مرد
اطاعت کند.
در این صورت بدون اینکه به منظور اصلی آن توجهی کنند آن را دستاویزی برای اعمال زور و فشار و تحمیل افکار و آراء و نظریات خود قرار میدهند. در حالی که اینگونه
آیات یا
روایات به هیچوجه ناظر به اینگونه رفتارها نیست.
در مواردی که
مدیریت خانواده به عهده مرد واگذار شده است دیگران هم باید فرامین او را بپذیرند، زیرا ماهیت مدیریت چنین اقتضایی دارد.
اگر مدیر حق دستور دادن داشته باشد ولی زیردستان وی موظف به اطاعت نباشند
مدیریت مفهومی نخواهد داشت. ولی حدودی که مرد در محیط خانواده مدیریت دارد و میتواند به عنوان مدیر دستور دهد مشخص است و مطلق و نامحدود نیست.
هر جمعی از جمله خانواده نیاز به
مدیر دارد که در موارد لازم تصمیم بگیرد و گرنه جمع پراکنده میشود و انسجام خانواده از بین میرود.
ولی معنای این سخن این نیست که مرد در محیط خانواده فرمانروای مطلق و فعال ما یشاء است هر چه میخواهد فرمان دهد و زن هم مانند یک
کنیز باید در مقابل او مطیع باشد.
البته کسانی که بخواهند سوء استفاده کنند به
متشابهات و
مطلقات تمسک میکنند بدون اینکه
مخصصات و
مقیدات آنها (مدارک و ادله دیگر که منظور دقیق اینگونه روایات را روشن میکنند) را بررسی کنند، این چیزی است که در بسیاری موارد واز جمله در محیط خانواده شایع میباشد.
بنابر این برای تحکیم روابط عاطفی باید از
خودمحوری پرهیز کرد مگر در حدی که
شرعا حقی برای مرد تعیین شده باشد آن هم به شیوه صحیح و رفتار عاقلانه و حساب شده.
به هر حال یکی از چیزهایی که ارزش منفی دارد و جو
عاطفه و
مودت و
محبت را به هم میزند، خودمحوری و
زورگویی است که از ناحیه مرد یا از ناحیه زن بروز میکند.
موارد زیادی وجود دارد که مرد و زن در امور مربوط به محیط
خانواده اختلاف پیدا میکنند.
در چنین مواردی یا عاطفه کارآیی ندارد و غالبا خواستها و سلیقههای شخصی بر عاطفه چیره میشود و یا اینکه واقعا در تشخیص مصلحت خانواده اختلاف پیدا میشود به هر حال در جایی که در خصوص مسائل خانواده (درباره این قید دقت شود) اختلاف نظر پیش آید که گاهی هم آمیخته با
اختلاف و
تزاحم در
هوسها است، بهترین راه برای رفع اختلاف هم فکری و سعی در یافتن راه
عقل پسند است.
درست است که هر کسی خواستهای خاص به خودش یا نظرهای شخصی دارد که با نظر دیگری سازگاری نیست ولی در بسیاری از موارد افراد در اثر هم فکری تغییر نظر پیدا میکنند.
پس بهترین راه این است که زن و مرد صمیمانه موضوع مورد اختلاف را مطرح کنند و درباره دلیلهای یکدیگر بیندیشند و سعی کنند خودخواهیها را کنار بگذارند.
اگر مرد
حسن نیت نشان دهد و نگوید باید تو مطیع باشی و به جای آن مصلحت خانواده را مطرح سازد زن هم در جای دیگری حسن نیت نشان خواهد داد و اگر هم هوسی در کار باشد، دست از آن بر میدارد.
پس اولین راه برای رفع اختلاف،
تفاهم و
تشاور در مساله مورد اختلاف است.
اکنون اگر اختلاف به حدی بود که تشاور و تفاهم نتواند در رفع آن موثر افتد باید از دیگران کمک گرفت «فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها»
فردی
عاقل از هر طرف بعنوان
حکم تعیین میگردد تا به نحوی سازش و مسالمت بین زن و مرد بر قرار شود ولی اگر این
سلاح نیز موثر نیفتاد و به هیچوجه نتوانستند با یکدیگر
سازش کنند باید بهطور معروف و شایستهای از هم جدا شوند. «و سر حوهن سراحا جمیلا»
وقتی تشخیص دادید زندگی مشترک قابل ادامه نیست زنان را با نیکی رها سازید.
علاقه به
فرزند یک میل فطری است هر کسی میخواهد دارای فرزندانی پاک،
صالح و سعادتمند باشد.
در آیاتی داریم که بعضی از
انبیاء علیهمالسلام از
خدا درخواست فرزند کردند و یا در مواردی بواسطه اینکه خدا به آنان فرزندی عطا فرموده خوشحال شدند. پس داشتن فرزند و علاقه به او مطلوب است.
علاقه
حضرت ابراهیم به فرزندانش در موارد مختلفی از
قرآن کریم ذکر شده است و از برخی موارد بدست میآید که همواره به یاد فرزندانش بود و برای آنها
دعا میکرد، هم
خیر دنیا و هم
خیر آخرت برای آنان
طلب مینمود این
سیره و
روش به عنوان یک روش
صحیح و
مطلوب یاد شده است.
در آیاتی از
قرآن دعای حضرت ابراهیم علیهالسلام و
حضرت اسماعیل علیهالسلام را هنگام بنا کردن خانه
کعبه نقل میفرماید.
از جمله دعاهای ایشان این بود که «و من ذریتنا امه مسلمه لک»
خدایا از فرزندان ما امتی تسلیم خودت قرار بده و همچنین در
آیه دیگری ابراهیم درباره فرزندانش دعا کرده است «رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی»
خدا مرا بپا دارنده
نماز قرار ده و نیز از فرزندانم.
قرآن کریم از قول
مومنین و
عباد الرحمن نقل میفرماید که درباره فرزندانشان دعا میکنند «ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماما»
بندگان شایسته خدا کسانی هستند که صفایت دارند از جمله اینکه از خدا میخواهند که همسران و فرزندانشان را نور چشمشان قرار دهد همچنین در برخی آیات
فرزند صالح بعنوان
نعمتی خاص تلقی شده است.
آنچه بهطور خلاصه از این آیات شریفه استفاده میشد و این است که اولا
پدر و
مادر نسبت به
سعادت فرزند و
خیرخواهی او
گرایش فطری دارند و ثانیا میتوان فهمید که چرا در بعضی از روایات روی
تربیت فرزند تاکید شده است.
بهطوری که در بعضی
روایات نقل شده است که
خداوند بیامرزد پدر و مادری را که با
رفتار خوب خودشان فرزند را وادار به
نیکی به خودشان مینمایند ثالثا آنچه در آینده فرزندان مهم است و
انبیاء الهی به آن اهتمام فراوان داشتند
تربیت معنوی و
تهذیب نفس آنها بوده است.
لازم به تذکر است که این مقاله از سلسله درسهای معارف
محمد تقی مصباح یزدی تهیه گردیده و با اجازه استاد تعدادی از این جلسات که با بحث
خانواده در اسلام ارتباط بیشتری داشت تلخیص و عنوانگذاری گردیده است.
(۱) قرآن کریم.
(۲) سلسله درسهای معارف آیتالله مصباح یزدی.
نشریه معرفت، برگرفته از مقاله «مرزها و اصول روابط خانواده در قرآن کریم»، ج۱، ص۶.