رابطه زیارت و معرفت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وقتی که دیدار،
بذر عشق بپاشد، «ملاقات»، «
محبت» میآورد و نزدیک شدن
جسم، نزدیک شدن
روح را به دنبال دارد و از قرب مادی میتوان به قرب معنوی رسید و از رفتن به خانهای، محبت صاحبخانه را میتوان به
دل گرفت.
معرفت و
عشق، پای را به رفتن میگشاید و «دوستی» به «دیدار» میانجامد. و گاهی جریان، بر عکس این است. یعنی «دیدن»، «دوست داشتن» را به دنبال دارد و دیدار، عشق میآفریند و «
زیارت» سبب حصول معرفت میگردد. چه بسیار پیوندها و عشقها که مولود یک برخورد بوده است. چه بسیار محبتها و انسها و الفتها، که در سایه حضور و دیدار فراهم شده است.
یعنی گاهی موتور محرک
انسان در دیدار و زیارت، شناخت و علاقه و
انس قلبی است-که از آن یاد کردیم-و گاهی زیارت و دیدار، باعث
محبت باطنی میگردد. چرا که از نزدیک،
جمال معنی را میبیند و به مشاهده ارزشهای متعالی میرسد و علاقه مند میشود.
و زیارت، از این مقوله است. یعنی اگر انسان برود و ببیند و خود را در فضاهای خاطره آمیز قرار دهد و در
شعاع یک پرتو قرار بگیرد، چه بسا که
حرارت معنی، وجود یخزده زائر را گرم کند و فروغ دیدار، خانه دل را روشن سازد و دیده
اهل نظر،
مس وجودش را
کیمیا کند.
منتهی، صرف رفتن کافی نیست. «دیدن» هم لازم است. تا به شهود جمال
حق نایل نشود، آتشگیره عشق، وجودش را مشتعل نمیسازد. اگر رفت و دید و به
شهود رسید و زیبایی
حقیقت و جمال
فضیلت را دریافت، به طور طبیعی، «معرفت» هم مییابد.
چشم دل باز کن، که جان بینی آنچه نادیدنی است، آن بینی
گر به
اقلیم عشق روی آری همه
آفاق، گلستان بینی
آنچه بینی، دلت همان خواهد آنچه خواهد دلت، همان بینی
بی سر و پا گدای آنجا را سر به ملک جهان، گران بینی
دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی
با یکی عشق ورز، از دل و جان تا به
عین الیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو
اینها همه درست است، ولی به همان شرط نخستین، یعنی گشودن
چشم دل!
وقتی کسی در مدار عشق قرار گرفت و در حیطه و قلمرو محبت الله و
اولیاء الله وارد شد، خود این محبت چاره ساز است. مگر میشود انسانی
خدا را دوست داشته باشد، ولی خدا او را دوست ندارد؟ مگر میشود کسی شیفته
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باشد، ولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به او بی توجه باشد؟ مگر میشود کسی خدا را یاد کند، ولی
خداوند او را یاد نکند؟ خداوند فرموده است: «فاذکرونی اذکرکم؛ مرا
یاد کنید تا من هم به یاد شما باشم».
وقتی مزور، در خاطر
زائر باشد، زائر هم در خاطر مزور است. وقتی انسان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امام معصوم (علیهالسلام) سلام میدهد، جواب میشنود و آنان توجه دارند. در زیارتنامهها، در موارد متعددی چنین تعبیری وجود دارد که خطاب به مزور گفته میشود: «اشهد انک تشهد مقامیو تسمع کلامیو ترد سلامی؛
شهادت میدهم که تو شاهد این مقام و موقعیت زیارتی من هستی و سخنم را شنیده و سلامم را پاسخ میگویی».
از پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل شده است: «ان لله ملائکة سیاحین فی الارض یبلغونی عن امتی السلام؛ خداوند را فرشتگانی است که در روی
زمین میگردند و سلامهای
امت مرا به من میرسانند».
و در
روایت دیگر فرموده است: «من سلم علی فی شیئی من الارض ابلغته و من سلم علی عند القبر سمعته؛ هر که بر من سلام دهد در جایی از زمین، به من رسانده میشود و اگر کنار قبرم
سلام بدهد، میشنوم».
وقتی چنین است که
زیارت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در حال
مرگ و
حیات، یکسان است و آنان در هر دو حال میدانند و میفهمند و پاسخ میدهند، خود سلام دادن بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و معصومین (علیهمالسلام) دیگر چه از دور، چه از نزدیک، یک رابطه روحی و معنوی است. آیا فکر میکنید اگر سلام و
تحیت شما را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برسانند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هیچ نظر لطفی نخواهد داشت؟ آری اینجا دیگر محبت، یکطرفه نیست.
هر که عاشق دیدیش، معشوق دان کو به نسبت هست، هم این و هم آن
تشنگان گر
آب جویند از جهان آب هم جوید به عالم، تشنگان
چونکه عاشق اوست، تو خاموش باش او چو گوشت میکشد، تو
گوش باش
اینجاست که دیگر دست زائر را گرفته و بالا میبرند و به مهمانسرای
فیض حضور برده و بر مائدههای معنویت، مینشانند. اینجاست که غیر ممکنها ممکن میشود، نادیدنیها مشهود میگردد، نگاهها حرف میزند، توجهها
تربیت میکند. و این، فیض شگفت «نظر» است. این،
برکت توجه کسانی است که خاک را به نظر کیمیا کنند.
اقبال لاهوری، در خطاب به خدا و رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مددخواهی از
توجه آنان، میگوید:
فقیرم، از تو خواهم هر چه خواهم دل کوهی خراش، از برگ کاهم
مرا
درس حکیمان، درد سر داد که من پرورده فیض نگاهم
آنچه این نظرها و توجهها در پی دارد، خواندنی نیست، چشیدنی است. که این، وادی عشق است و عشق با کاغذ و دفتر سر و کار ندارد.
بشوی اوراق، اگر همدرس مایی که
علم عشق، در دفتر نباشد
در این صورت، «یافتن» ها به جای «بافتن» ها میآید. و آنچه بر دل تابیده، بسیار کارساز است، که:
یا تو گو آنچه که عقلت «یافته» است یا بگویم آنچه بر من «تافته» است (مولوی)
«زیارت»، زمینه ساز چنین ارتقای روحی است.
زیارت، چه دیدار از خانه خدا باشد و
مناسک حج، چه زیارت
مرقد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باشد، چه زیارت
انبیاء بزرگ و
ائمه معصومین (علیهمالسلام) و اولیای
دین، چه حضور بر تربت خونین و لاله خیز شهیدان، چه رفتن به مزار صالحان و نیکان... همه و همه، هم دلیل عشق و محبت است، هم نشانه جهتگیری انسان است، الهام بخش و آموزنده است.
الهام گرفتن از اسوههاست، خط دهنده است. تعظیم شعایر است، تقدیر از فداکاریها و تجلیل گرامیداشت فضیلتهاست، زمینه ساز شناخت و تربیت است، بالا برنده است، تعالی بخش است، و
پرورش یافتن از «فیض نگاه» است.
به قول
حافظ :
بلبل از فیض
گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول و غزل، تعبیه در منقارش
و به قول مولوی:
از محبت، تلخها شیرین شود وز محبت، مسها زرین شود
از محبت دردها صافی شود وز محبت، دردها شافی شود
از جمله مطالبی که از سوی
خداوند به
حضرت داود (علیهالسّلام) وحی شده است، این است: «ای داود! به اهل زمین برسان که من دوست کسی هستم که مرا دوست بدارد. همنشین کسی هستم که همنشین من باشد. مونس کسی هستم که با یاد من انس گیرد. هر که مرا برگزیند، من هم او را برمیگزینم. هر که مطیع من باشد، من هم مطیع او میشوم. هر که را صاحب محبتی از صمیم
قلب بیابم، من او را برای خودم میپذیرم و چنان دوستش میدارم که پیش از آن، کسی از بندگانم آنگونه دوستش نداشته باشد. هر که به
حق مرا بطلبد، مرا مییابد... پسای زمینیان! غرورها را رها کرده و به کرامت و مصاحبت و انس با من روی آورید تا من هم با شما انس گرفته و به محبت شما بشتابم...»
این طبیعت حالت «
جذب و
انجذاب» است که در عالم، وجود دارد و پیوند دهنده
کائنات به یکدیگر است و باید رفت و رفت تا به وادی محبت رسید و مقیم کوی عشق گردید. کدام کیمیایی دگرگون کننده تر از محبت میتوان یافت؟!. ..
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از خداوند میخواهد که «محبت خدا» در نزدش «محبوبترین» چیزها باشد. در
نیایش دیگری از خداوند میطلبد: «خدایا من محبت تو را میخواهم و نیز محبت کسی که تو را دوست دارد و هر کاری که مرا به محبتت برساند. خدایا عشق خودت را در نظرم از جان و اهلم و از آب گوارای سرد، محبوبتر گردان... (اللهم انی اسئلک حبک و حب من یحبک و...)
اگر شعله عشق خدا و رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهل بیت، خرمن
جان را سوزاند و دل را مشتعل ساخت... دل بر
صراط مستقیمی میرود که اولیاء دین رفتهاند. برای یافتن این شعله، باید به کانون حرارت و روشنایی، به منبع
نور و ضیاء نزدیک شد. باید به زیارت رفت، باید زائر شد، تا عشق فراهم آید. و باید عاشق شد تا زیارت فراهم گردد. سخن از این است که زیارت اولیاء خدا و توجه به آنان، باعث توجه آنان به زایر میگردد و این «توجه»،
توفیق الهی را فراهم میکند و وسیله قرب به خدا میگردد. قطره، دریاست اگر با دریاست.
بلال، مؤذن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آن حضرت را در
خواب دید، که به او میگوید: «ای بلال! این چه جفایی است؟... آیا هنوز وقت آن نرسیده است که به زیارت من آیی؟»، بلال، هراسان و ترسان و غمگین از خواب بیدار شد. بر
مرکب خویش سوار شده، آهنگ
مدینه کرد. وقتی به مدینه رسید، نزد قبر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و شروع کرد به گریستن و چهره خود را به مرقد مطهر آن حضرت میسایید که در این حال،
امام حسن و
امام حسین (علیهماالسّلام) آمدند. بلال، آن دو بزرگوار را هم به سینه چسبانید و بوسید.
آری! کهربای محبت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بلال را به سوی خود میکشد و
جذب میکند.
استعداد و آمادگی بلال را ببین که
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشتاق دیدار اوست و در خواب، از او گله و
شکوه میکند که چرا به دیدنم نمیآیی؟
این زیارتها، شارژ کردن باطری وجود است، الهام گرفتن از ارواح طیبه و ملکوتی اولیای خدا است،
تطهیر «جان» در
زمزم ایمان و معنویت است، اتصال دو روح همگون و آشنا و هم سنخ است، به دریا پیوستن قطره است، عمل به مقتضای عقل واندیشه است... نه... بلکه
عقل را هم تحت فرمان محبت دل در آوردن است.
آب، از سرچشمه باید خورد،
میوه را از شاخه باید چید، نامه را سربسته باید خواند، چهره را بی پرده باید دید. تشنه به دنبال آب میدود و عاشق، در پی معشوق. جان، اگر از
کوثر شرافت سیراب شده باشد، جویای مائدههای آسمانی است، که سرشار از فضیلت و حق و
خیر و معنویت باشد. دل، اگر طالب فیض باشد، سالک راه پاکان خواهد شد و خود را به نیکان متصل خواهد ساخت. این اقتضای هماهنگی و
تجانس و
الفت روحهاست.
علامه امینی (قدس سره) در
الغدیر، درباره اینکه بلال حبشی هنگام زیارت قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، صورت بر آن مینهاد، از منابع
اهل سنت آورده که پس از بیان این مطلب گفتهاند: «بدون شک، عشق و محبت فراوان، چنین عملی را
اجازه میدهد. چرا که مقصود و هدف از تمام اینها، بزرگداشت و
احترام است و مردم به حسب
اختلاف مرتبه محبتشان در این مورد فرق میکنند. همچنان که در زمان حیات آن حضرت هم چنین بود. بعضی از مردم وقتی آن حضرت را میدیدند، دیگر نمیتوانستند خویشتنداری کنند و به سوی او میشتافتند وبرخی هم تاخیر و درنگ میکردند و هر کدام محل خیر است...»
آنچه در
فرهنگ دینی ما، با عنوان «
توسل»، «
شفاعت»، «
تبرک» و... وجود دارد، شیوههای بهره وری از
مائده معنویت و
برکت اهل بیت (علیهمالسّلام) و فیض بردن از «کوثر» این پاکان است.
در هر حال، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه (علیهمالسّلام) و صالحان و صدیقان، بندگان مقرب درگاه خدایند، و برای تقرب جویی باید با مقربین، انس و آشنایی داشت و خود را در زمره آنان قرار داد تا نمی از
یم رحمت خدا به «زائر» هم برسد. باید با خضر، همراه و همسفر شد تا به معرفت و فضیلت رسید و آب حیات را چشید. زیارت، گامیدر این تقرب جویی و سنخیت یابی است.
مرحوم نراقی مینویسد: «نفوس نیرومند قدسی، بخصوص
انبیا و ائمه، پس از آزادی از قفس تن و
صعود به عالم
تجرد، در نهایت
احاطه و
استیلا بر امور جهاناند. امور جهان نزد آنان آشکار است و
قدرت تاثیر گذاری در مواد عالم را دارند و هر کس که به زیارتشان برود، از آن آگاه و بر او شاهدند و اطلاع کامل از زائران مرقدشان و از درخواستها و توسلها و تضرعها و شفاعت طلبیهایشان دارند. پس نسیم
لطف این اولیاء بر زایران میوزد و رشحاتی از
فروغ آنان بر زائرین میتابد و در رفع نیاز و بر آورده شدن حاجتها و رسیده به مقصودشان و
بخشش گناهانشان و رفع گرفتاریهایشان، در پیشگاه خداوند شفاعات میکنند. این است رمز این همه تاکید در زیارت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه (علیهمالسّلام). علاوه بر اینکه در این زیارتها،
اجابت دعوت ائمه و پیوند با آنان و خشنود کردنشان و تجدید
عهد با «
ولایت» شان و احیای امرشان و بالا بردن و اعتلای سخنشان و نابودی و
ذلت دشمنانشان نهفته است... و همه اینها اجری بزرگ و پاداشی فراوان دارد...»
با این حساب، زایر، مهمان مائده معنوی اولیای خداست و با زیارت، شایستگی و موقعیت آن را مییابد که مورد توجه و عنایت قرار بگیرد. هم از سوی خدا، و هم از سوی معصومین بزرگوار (علیهمالسّلام).
به درگاه خدا
شفیع باید برد. شفیعهای ما، واسطههای فیض الهیاند. درست است که بی واسطه هم خداوند سمیع و علیم و مجیب است، و میتوان او را خواند. ولی شرمندگی ما را چه توان کرد که روی آن نداریم که بی واسطه از خدا فیض بجوییم! حتی در مورد
استغفار و
توبه هم بی نیاز از توسل به اولیاء و
استشفاع آنان نیستیم. در زیارت، با این واسطههای فیض است که از خداوند حاجت میطلبیم.
وقتی بار سنگین خطاها، انسان را از رفتن باز میدارد و گناهان بسیار، انسان را گرانبار میسازد، برای سرعت سیر در طریق عبودیت و
طیران در فضای معنویت، باید از «توبه» استفاده کرد تا با ریختن گناهان، سبکبار و سبکبال شد. حالت تضرع و نیاز، شکسته دلی، پشیمانی،
ندامت و
انابت،
خوف و
رجاء و
بیم و
امید لازم است.
انکسار قلب در پیشگاه خداوند قادر قاهر میسر است و دلشکستگی و شرمندگی در برابر «عظمت» خدا و «
عصمت» رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فراهم میگردد. و با واسطه قرار دادن چهرهای چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اولیای خدا در برابر پروردگار، دریای رحمت و
کرم او، زودتر گنهکار را در موج خویش فرا میگیرد و
استحقاق غفران و توبه پذیری فراهم میآید. این رهنمود خداوند است که فرموده: «و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما؛ آنان که به خود ستم نمودهاند، اگر پیش تو آیند و از خدا
مغفرت بخواهند و پیامبر هم برای آنان از خداوند
آمرزش بطلبد، خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت».
تاریخ، بسیاری از زایران مرقد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میشناسد که در مزار و مرقد پیامبر به پیشگاه خداوند توبه و
التجاء نموده و رضای الهی را کسب کردهاند و یا حتی از بیماریهای سخت،
شفا گرفتهاند.
علمای اهل سنت نقل کردهاند که
ابن منکدر، از بزرگان
تابعین (متوفی ۱۳۰ هجری)، با اصحابش در مجلسی که مینشست و تشنگی شدیدی بر او عارض میشد، برخاسته و صورت بر قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مینهاد و بر میگشت. وقتی مورد سؤال قرار میگرفت، میگفت: حالت خطرناکی به من دست میدهد که در این حالت، به وسیله
قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شفا میطلبم. و نیز به محلی در صحن
مسجد میآمد و در آنجا خود را به خاک میافکند. وقتی علت را میپرسیدند، میگفت: در
خواب، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در این مکان دیدم.
یا وقتی
پیراهن حضرت یوسف (علیهالسّلام)، چشم نابینای
یعقوب فراق کشیده و هجران دیده را بینا میکند، مرقد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیتواند
کرامت نشان دهد؟ وقتی بنا به
روایات، غبار مدینه، شفابخش
جذام باشد،
تربت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام حسین و قبر
امام رضا (علیهمالسّلام) شفا نمیدهد؟ مگر نه اینکه
دختر آن رسول پاک،
حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) پس از
وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، کنار قبر
پدر ایستاد و مقداری از خاک قبر را برداشت و بر دیدگان خویش نهاد و گریست و گفت:
چه باک! آن کس را که تربت محمد را بوییده، هرگز در طول زمان، مشگ و بوهای خوش را نبوید؟ «ما ذا علی من شم تربة احمد•ان لا یشم مدی الزمان غوالیا»
اینگونه عشقها و احترامها و محبتها و شفا طلبیها و تبرک جوییها، از
عقیده و ایمان سرچشمه میگیرد.
وقتی امام
احمد حنبل، پیراهنی را که متعلق به شافعی بوده میشوید و آب آن را مینوشد تا از مقام
علم، تجلیل کرده باشد،
پس ارزش
صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تکریم آثار بر جای مانده از انبیاء و ائمه، جای خود دارد. و زیارت، تکریم اینگونه ارزشهاست، و احیای قداست منسوب به اولیای خداوند است.
گر چه روزها، لحظهها و جاها از نظر ذات با هم تفاوت ندارند، ولی به خاطر تعلقی که به کسی یا چیزی و انتسابی که به امر مهم یا شخص محترم یا حادثه خاص دارند، کرامت و
قداست پیدا میکنند.
مرحوم
سید محسن امین، در
قصیده بسیار بلند و والا و عمیق و زیبای خود که در رد اشکالات وهابیها سروده است، به نام «
العقود الدریه»، در قسمتی از آن میگوید: «خداوند بین آفریدههایش تفاوتهایی قرار داده است، خاک، با
طلا برابرنیست.
ماه رمضان بر ماههای دیگر فضیلت دارد. از ایام هفته و ساعتهای روز، برخی برترند.
خورشید بر «
سها» (نام
ستاره) و
ماه بر «
فرقد» (نام ستاره) برتری روشن دارد.
شیر مثل
خرگوش نیست و
باز شکاری با
هدهد برابر نیست. سرزمینها هم همین گونه متفاوت است. شرافت
مکه بیش از
صرخد (شهری در
شام) است و
مسجد الاقصی در فضیلت مانند دیگر جاها نیست. قبرها هم به
اعتبار کسانی که در آن آرمیدهاند، در
فضل و
شرف متفاوتاند». (قصیده فوق در کتاب
کشف الارتیاب ایشان (در فصل پایانی) نقل شده است (الله فاضل بین مخلوقاته لیس التراب مساویا للعسجد))
مرحوم سید محسن امین، در بیان
راز قداست مقابر و مدفنهای اولیای دین و لزوم احترام آنها مینویسد: «... همچنان که یک فرد-که مثل دیگران است-با مبعوث شدن به
رسالت،
واجب الاطاعه میشود و موقعیت ویژهای پیدا میکند، یک قطعه زمین هم در اصل، با زمین دیگر تفاوتی ندارد، لیکن وقتی در آن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یا
ولی خدا دفن میشود، به واسطه آن، شرافت و فضیلت و برکتی پیدا میکند که از قبل نداشته است و از این رو، احترامش لازم و اهانتش
حرام میگردد. و از جمله احترامات، آهنگ زیارت آن کردن و بنای
قبه و
بارگاه و ضریح و... است برای آسایش و بهره وری زائران.
و از جمله اهانتها، ویران کردن و با خاک یکسان نمودن و آلوده ساختن و... است. وقتی خداوند، یک سنگ را (
مقام ابراهیم) که هنگام بنای
کعبه زیر پای
ابراهیم خلیل الرحمن قرار گرفته محترم شمرده و آن را «مصلا» قرار میدهد: «و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی؛ از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود انتخاب کنید...»،
برای مدفن جسد ابراهیم یا محل
دفن سرور و سالار انبیا احترامی قرار نخواهد داد؟...»
آری... بزرگداشت آنکه خدا تعظیمش کرده، طاعت و
عبادت و تعظیم خداوند و
خضوع در برابر اوست. اگر مدفن انبیاء و اولیا، شرافت یافته، به خاطر آن است که اجساد پاک و اجسام مطهر و شریف این پاکان و معصومین را در بر گرفته است.
زیارت، تجلیل از فضیلتهای بزرگان و احیای ارزشهای آنان و گرامیداشت خاطره آن اسوههای انسانیت و نمونههای پاکیهاست. خردمندان عالم را هم بنابر این بوده و هست که از بزرگان خود، به شیوههای گوناگون
تجلیل کنند. که زیارت هم یکی از این روشهاست. تجلیل از روحهای متعالی نشان تعالی
روح انسان است.
مسلمانان هم، از صدر
اسلام تاکنون،
نسل در نسل، از همه طبقات و اقشار، قبرهایی را که در بر دارنده پیامبری یا
امام پاکی یا ولی صالحی یا بزرگی از بزرگان دین بوده،
زیارت میکرده و گرامی میداشتهاند. بخصوص نسبت به زیارت قبر رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیش از همه شرافت قائل بوده و با صرف پولها و تحمل هزینهها و مشقتها و پیمودن راههایی به زیارت میرفتند و نزد مرقد آن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
دعا کرده و
توسل مینمودند و از این طریق، به خداوند
تقرب میجستند. و این،
اختصاص به
شیعه ندارد، و علمای بزرگ اهل سنت هم در قرنهای متمادی در تالیفات خود پیرامون زیارت، بحثهای فراوان کردهاند.
علامه امینی در
دائرة المعارف عظیم و دریای عمیق الغدیر (در جلد پنجم) به عنوان نمونه، کلمات بیش از ۴۰ نفر از علمای
مذاهب اربعه سنت را در مورد زیارت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دعا نزد قبر آن حضرت و
آداب زیارت و ورود به مدینه و
ادب دیدار و کیفیت سلام بر آن حضرت و پیوند دادن زیارت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اعمال
حج و
عمره و... نقل کرده و حتی نام برخی از تالیفات علمای اهل سنت را که مستقلا در باب زیارت و
آداب آن نگاشتهاند، در کتاب خود آورده است.
زیارت، اگر زیارت
شهید است، احیای فرهنگ
شهادت است، اگر زیارت
عبد صالح خداوند است، تجلیل از صلاحها و اصلاحها و عبودیتهاست، و اگر زیارت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام (علیهالسلام) است، تجدید عهد و
تحکیم میثاق با «ولایت» و مقام رهبری است. زیارت، یا تجدید عهد با «خط امامت» است، یا میثاق با «خون شهید» است، یا پیمان با «محور
توحید» و
بیعت با «
رسالت» و «
وحی» است.
امام رضا (علیهالسّلام) فرموده است: «ان لکل امام عهدا فی عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام الوفاء بالعهد زیارة قبورهم فمن زارهم رغبة فی زیارتهم و تصدیقا بما رغبوا فیه کان ائمتهم شفعائهم یوم القیامة؛ برای هر امامی بر گردن شیعیان و هوادارانش پیمانی است و از جمله
وفا به این پیمان، زیارت قبور آنان است. پس هر کس از روی
رغبت و پذیرش، آنان را زیارت کند، امامان در
قیامت شفیع آنان خواهند بود».
بر اساس همین وفای به عهد است که شیعه همواره در احیای نام و
یاد و زیارت و مزار اولیای دین، چه رنجها که کشیده و چه شهیدها که داده است و هم اکنون نیز این خط
ایثار و شهادت تداوم دارد.
وقتی زیارت بزرگان و قهرمانان و چهرههای برجسته فکری و علمیو اصلاحی و انقلابی و گرامیداشت آنان و تجلیل از فداکاریها و خوبیها و خدماتشان، سیره عقلای هر ملت و
مذهب است، روشن است که زیارت سرورآدمیان و
اسوه سعادت بشر، حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرشتگان همه زایر مرقد اویند جای خود دارد و از
ارزش و تعهد و سازندگی بیشتری برخوردار است.
روح دلباخته به پاکان و قلبی که مفتون محبت خداست و با خداییان
پیوند باطنی دارد، اینگونه محبت خود را ابزار میکند. این شیوهای جدید و بدعتی نوظهور نیست. در زمان خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم معمول بوده است. حتی در باره خود پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آمدن
اویس قرنی به مدینه برای دیدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معروف است.
عروة بن مسعود ثقفی در سال
حدیبیه دیده است که چگونه اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آب
وضو و
غسل او را به عنوان
تبرک برمیداشتند و تار موی حضرت را نگه میداشتند. پس از فراغت از
نماز، دست حضرت را بوسیده و بر سر و صورت خویش میکشیدند. وقتی بلال حبشی مازاد
آب وضوی آن حضرت را آورد، مردم برای برداشتن آن، بر سر او ریختند و حتی اگر آب به کسی نمیرسید، از رطوبت آبی که در دست مسلمانان دیگر بود، بر خود
مسح کرده، تبرک مینمود..
زیارت، تداوم همین خط است و تبرک و توسل و
استشفاء و استشفاع، فیض گیری از آن معنویات است، که
سیره و روش گذشتگان صالح ما نیز همین بوده است.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «رابطه زیارت و معرفت»، تاریخ بازیابی ۹۵/۳/۱۰.