خالد بن ولید مخزومی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خالد بن
ولید بن
مُغیرة بن
عبداللّه بن
عمر/
عُمَیْر بن مَخزوم قرشی مخزومی، از
سرداران مشهور صدر
اسلام میباشد.
در بخش اول مقاله به معرفی خالد پرداخته میگردد.
کنیهاش ابوسلیمان
و به روایتی ابوالولید
از
بنی مخزوم، یکی از تیرههای بزرگ
و مهم
قبیله قریش، بود که با
بنی هاشم رقابت میکردند.
هرچند
مورخان تاریخ
تولد خالد را ذکر نکردهاند، اما باتوجه به تاریخ
وفات و سن وی در هنگام
مرگ میتوان
حدس زد که او در حدود ۲۶ سال پیش از
مبعث پیامبر اسلام (۵۸۴م)، در
مکه متولد شده است.
پدرش، ولید بن مغیره، از
اشراف و بزرگان
قریش محسوب میشد
و مادرش،
عَصْماء (
لُبابه صغرا یا
کبرا)، دختر
حارث بن حَرْب است که نسبش به قبیله
قَیْس عیلان بن مُضَر میرسد.
از مشهورترین
عموهای ولید یکی
ابواُمَیّة بن مغیره بود که گفته شده است اختلاف قبایل
قریش را درباره چگونگی گذاشتن
حجرالاسود به هنگام
بازسازی کعبه، با
پیشنهاد تعیین
داور حل کرد
و گفت
قریش نخستین کسی را که از در
مسجد وارد شود،
حَکَم قرار دهند
و دیگری،
هشام بن مُغیره که از
اشراف قریش و فرمانده بنی مخزوم در
جنگ فِجار بود.
با مرگ وی،
قریشیان سه سال بازار برپا نکردند
و مرگ وی را مبدأ تاریخ خود قرار دادند.
میمونه دختر حارث (
همسر پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم)
و لُبابه امّ الفضل
، خالههای خالد بودند.
خالد در
جاهلیت جزو
اشراف قریش و از
سلحشوران آنها بود
و مسئولیت تدارک
سپاه و سرکردگی سواران
قریش را در
جنگ برعهده داشت.
خالد اقدامات زیادی را قبل از اسلام آوردن بر علیه
اسلام انجام داد.
خالد در
سال دوم
هجری در
جنگ بدر، بر ضد
مسلمانان شرکت کرد
و به گفته واقدی،
و اسیر شد.
در سال سوم در
جنگ اُحُد، سرکرده سواران
جناح راست
قریش بود
و براثر خطایی که چند تن از افراد سپاه اسلام در مراقبت از راه ورود
دشمن مرتکب شدند، وی توانست مسلمانان را
شکست دهد.
او در سال پنجم، در
نبرد خندق یا
احزاب نیز شرکت کرد
و جزو کسانی بود که قصد داشت از
خندق عبور کند ولی موفق نشد.
در شوال سال ششم، به قولی خالد در رأس دویست سوار از
مشرکان قریش، برای جلوگیری از حرکت
پیامبر برای ادای
مناسک حج، از
مکه به محل
کُراعالغَمیم رفت.
در سال هفتم که پیامبر
و مسلمانان برای ادای
عمرةالقضاء روانه مکه شدند، خالد چنان از اسلام
و مسلمانان
نفرت داشت که
شهر را ترک کرد.
مورخان درباره تاریخ
اسلام آوردن خالد آرای متفاوتی داشتهاند، به نحوی که برخی اسلام آوردنش را در سال پنجم، پس از
غزوه بنیقُرَیظه، یا در فاصله زمانی میان
صلح حدیبیه (
ذیقعده سال ششم)
و فتح خیبر (
محرّم سال هفتم)
یا در سال هفتم بعد از
فتح خیبر دانستهاند، اما بنابر مشهور، او در اول صفر سال هشتم، پیش از فتح مکه، اسلام آورد.
خالد اقدامات زیادی (چه درست
و چه نادرست) بعد از مسلمان شدن داشت.
خالد پس از چند ماه از اسلام آوردنش، در
جنگ مؤته در
جمادیالاولی سال هشتم شرکت کرد که پس از شهید شدن
سران سپاه اسلام، او فرماندهی را برعهده گرفت
و باقی مانده سپاه را به
مدینه بازگرداند.
او بعدها میگفت در این
نبرد نُه
شمشیر در دستش شکسته بود.
گفته شده است که پس از
نبرد مؤته، خالد به
سیف الله ملقب شد
و در برخی
روایات نقل شده است که این
لقب را
پیامبر به وی اعطا کرد.
در ۲۰
رمضان سال هشتم
و به هنگام
فتح مکه، خالد به
فرمان پیامبر در رأس گروهی از سواران، از
ناحیه لیط در جنوب مکه به سوی این شهر حرکت کرد، اما با برخی از
مشرکان قریش در
خَنْدَمه درگیر شد
و عدهای از آنان را کشت
و وقتی وارد مکه شد، نزد پیامبر رفت
و اقدام خود را
توجیه کرد
و آنگاه که پیامبر وارد
کعبه شد، او کنار درِ کعبه ایستاد
و اجازه نداد کسی وارد آن شود.
پس از فتح مکه، خالد بن ولید در رأس گروهی سوار، به فرمان
پیامبر اکرم، به
بَطن نخله رفت
و بت معروف
العُزَّی، بزرگترین بت
قریش، را از بین برد.
در اوایل
شوال سال هشتم، پیامبر اکرم خالد بن ولید را در رأس گروهی ۳۵۰ نفره از
مهاجران و انصار و بنیسُلَیم به سوی
بنیجَذِیْمه، در اطراف
مکه، فرستاد تا آنان را به
اسلام دعوت کند.
با وجود اینکه بنیجَذیمه مسلمانی خود را اعلام
و اسلحه خود را
تسلیم کردند، اما خالد دستور داد عدهای از آنان را گردن زدند که چون پیامبر مطّلع شد، از کار خالد تبری جست
و حضرت علی علیهالسلام را فرستاد تا
دیه کشتهشدگان را بپردازد.
عبدالرحمان بن عوف این اقدام خالد را صرفاً برای انتقام خون عمویش،
فاکه بن مغیره، دانسته است.
در سال هشتم، هنگامی که پیامبر برای
جنگ با
قبیله مشرک هوازن از مکه راهی
غزوه حنین شد، خالد با سواران بنیسُلَیم در مقدمه سپاه حرکت میکرد، اما در جنگ جزو فراریان بود.
گفتهاند که بعداً بازگشت
و در
نبرد شرکت کرد
و زخمهایی برداشت
و عدهای از جمله یک
زن را کشت.
آنگاه پیامبر وی را از
قتل کودکان،
زنان و بردگان منع کرد.
خالد همچنین هنگام حرکت پیامبر به سوی
طائف برای نبرد با
قبیله ثقیف (سال هشتم) در مقدمه سپاه پیامبر بود.
در
رجب سال نهم، پیامبر هنگام
اقامت در
تبوک، خالد را در رأس گروهی با ۴۲۰ سوار به سوی
أُکَیْدِر بن عبدالملک،
حاکم مسیحی
دَوْمَةُ الْجَنْدَل، فرستاد که پس از نبرد کوتاهی وی را
اسیر و بعد با او
صلح کرد.
در
ربیعالآخر یا
جمادیالاولی سال دهم، پیامبر خالد را با چهارصد نفر به سوی
بنی حارث/
بَلْحارث بن کعب در
نجران فرستاد
و آنان را به اسلام دعوت کرد.
در این سال، پیامبر خالد را به
یمن فرستاد تا مردم آنجا را نیز به اسلام دعوت کند.
او شش ماه در یمن به دعوت پرداخت ولی کسی به دعوت وی
پاسخ مثبت نداد
و در پی آن
پیامبر،
علی علیهالسلام را به یمن روانه کرد
و فرمود تا خالد را بازگرداند.
خالد بعد از پیامبر در شمار هواداران
ابوبکر قرار گرفت
و نزد ابوبکر
و عمر دارای جایگاه والایی بود
و اقدامات فراوانی کرد.
به گفته
واقدی،
خالد در
حجةالوداع حضور داشت
و پس از
رحلت پیامبر در شمار حامیان ابوبکر قرار گرفت
و به همین سبب نزد او جایگاه والایی داشت
و همواره تحت
حمایت وی بود.
در
جنگهای ردّه، ابوبکر به خالد دستور داد نخست به سوی
قبیله طَیّ/
طیْیء در
اکناف، سپس به سوی
طُلَیْحة بن خُوَیْلِد اسدی در
بُزاخه و بعد به سوی
مالک بن نُوَیْره در
بُطاح برود
و چنانچه آنان به اسلام بازنگشتند، با آنان بجنگد.
بعداً ابوبکر از فرستادن خالد به بُزاخه
ابراز تأسف کرد.
خالد در نبرد سختی طلیحه را که مدعی نبوت بود، شکست داد
و یارانش را به شدت سرکوب کرد.
با آنکه مالک بن نویره
و قبیله او
و بنیتمیم مسلمان بودند، خالد آنان را
اسیر کرد
و بعد دستور داد مالک بن نویره
و افراد قبیلهاش را کشتند
و همسرش را تصرف کرد.
این کار زشت خالد که برخی از مورخان سعی کردهاند آن را توجیه کنند یا دستکم آن را نادیده بگیرند،
باعث
خشم عدهای از
مسلمانان از جمله
پسرداییاش عمر، شد
و از ابوبکر خواستند وی را
مجازات کند، اما
خلیفه نپذیرفت
و اعلام کرد که خالد
خطا کرده است.
ازاینرو وقتی خالد به
مدینه رفت، عذرش را پذیرفت.
در اواخر سال ۱۱، خالد راهی
یمامه شد
و در جایی به نام
عقرباء، با
مسیلمه کذّاب (دیگر
مدعی نبوت)
و یارانش که از
قبیله بنیحنیفه بودند، جنگید.
مسیلمه کشته
و فتنه او سرکوب شد.
پس از آن، خالد بن ولید فریب مُجَّاعَة بن مُرارَه حنفی را خورد
و با او صلح کرد.
سپس، با
دختر وی
ازدواج کرد که ابوبکر از این بابت او را
سرزنش و توبیخ کرد.
خالد در
فتح ایران حضور داشته است.
در اواخر سال ۱۱ یا در
محرّم ۱۲، خالد به فرمان ابوبکر برای فتح ایران از یمامه راهی
عراق شد.
مورخان درباره تاریخ
و چگونگی حرکت
و مسیر خالد
و تعداد
و ترتیب جنگهای وی در عراق
اختلافنظر دارند.
خالد طبق دستور ابوبکر از
أبُلَّه (در
مشرق بصره، کنار
دجله) شروع کرد
و با سپاه خود در جاهایی از عراق، از جمله
مَذار،
وَلَجه،
اُلّیْس (
نَهرالدَم)
و أَمْغیشیا فتوحاتی کرد.
او در سال ۱۲ پس از
فتح حیره، پایتخت
ملوک لَخمی، شهرهای مهم دیگری از سواد عراق را به
جنگ یا
صلح گشود.
خالد در ۲۵
ذیقعده سال ۱۲، هنگام بازگشت به
حیره، پنهانی از سپاهش جدا
و راهی
مکه شد
و مناسک حج را بهجا آورد
و با شتاب به نزد سپاهیانش در حیره بازگشت.
ابوبکر او را به سبب این کار سرزنش کرد.
پس از آن، خالد به دستور ابوبکر فرماندهی سپاه اسلام در عراق را به
مُثَنّی بن حارثه سپرد
و خود سریعآ با بخشی از
سپاه برای کمک به سپاهیان
مسلمان در
شام راهی آن ناحیه شد
و فرماندهی تمام سپاه در شام را به عهده گرفت.
مورخان شمار سپاهیان خالد را به
اختلاف نوشتهاند. (بلاذری: هشتصد، ششصد یا پانصد
تن؛
ابوزرعه دمشقی: سه هزار تن؛
طبری: با نیمی از سپاهیانش؛
)
و در این مورد نیز درباره تاریخ
و مسیر حرکت او اختلافنظر هست.
به نظر بسیاری از مورخان، خالد
و افرادش در
ربیعالآخر یا
ربیعالاول سال ۱۳ از حیره
و به قولی از
عینالتّمر حرکت کردند
و با بهکارگیری شیوه خاصی برای تأمین آب آشامیدنی مورد نیاز سپاهیان
و به راهنمایی
رافع بن عُمَیْره طایی، راه طاقتفرسای
بادیةالشام را از
ناحیه قَراقِر در مشرق تا
ناحیه سُوی در
مغرب در مدت پنج یا هشت روز طی کردند
و خود را به اطراف شام رساندند.
خالد پس از فتح شهرهایی همچون
دَوْمَةالجَنْدَل،
تَدمُر،
و مَرج راهط، در
بُصری به سپاهیان اسلام پیوست.
سپس
شهر بُصری را
محاصره کرد تا اینکه مردمانش تن به
صلح دادند.
هرچند مورخان درباره تاریخ دو جنگ سرنوشتساز
أَجنادِین/
اَجنادِین و یَرموک اختلافنظر دارند،
بنا به دلایل
و قراین مختلف، خالد به همراه سایر لشکرهای مسلمانان در اطراف
دمشق، برای کمک به لشکر
عمرو بن عاص در
فلسطین و سرکوبی
رومیان که در اجنادین (از شهرهای فلسطین)
تجمع کرده بودند، روانه
جنوب شد
و در ۱۸ یا ۲۸
جمادیالاولی (
و به قولی در ۲ یا ۲۸
جمادیالآخره) سال ۱۳ به
مصاف رومیان رفت
و آنها را به شدت
شکست داد
پس از این
نبرد، خالد با سپاهیانش راهی
شمال شام شد
و در
رجب سال ۱۳ (یا ۱۵ یا ۱۶) رومیان را در
نبرد یرموک (در کنار
رود یرموک) شکست داد.
در آغاز
خلافت عمر (اواسط جمادیالآخره سال ۱۳)، خالد بن ولید به دستور وی از فرماندهی کل سپاه اسلامی شام
عزل گردید
و فرماندهی به
ابوعبیده جراح سپرده شد.
در اول محرّم سال ۱۴ در
نبرد مَرجالصُّفَّر، خالد
مشاور و همراه ابوعبیده بود، در ۱۶ محرّم در ناحیه شرقی دمشق
اردو زد
و در
ماه رجب پس از مدتی
محاصره شهر، از دروازه شرقی به
جنگ و به روایتی با صلح وارد دمشق شد.
خالد در
نبرد فَحْل (در
اردن) که در
ذیحجه سال ۱۴ یا رجب یا ذیقعده سال ۱۳ روی داد، سپاه رومیان را شکست داد.
او بعدآ (در سال ۱۴ یا ۱۵) به
فرمان ابوعبیده، منطقه
بعلبک و بقاع را
فتح کرد
و سپس همراه ابوعبیده
شهر حِمص را محاصره نمود تا اینکه مردمانش خواهان صلح شدند.
ابوعبیده خالد را از حمص به
قِنَّسرین فرستاد
و او سپاه رومیان را شکست داد
و قنّسرین را محاصره
و فتح
و دژهای شهر را
ویران کرد.
براساس برخی
روایات، خالد در فتح شهرهای جزیره همچون
نصیبین و آمِد شرکت داشت.
هنگامی که
عمر در
سال ۱۷ به
شام رفت، از خالد
دلجویی کرد
و به روایتی وی را به امارت شهرهای جزیره همچون
رُها،
حَرّان،
رَقّه،
تَلّمَوْزِن و آمِد گمارد
و خالد یکسال در آن نواحی بود.
بنا به روایتی دیگر، خالد از سوی ابوعبیده
حاکم قنّسرین بود
و در این زمان حملات متعددی به مناطق مرزی رومیان در
آسیای صغیر کرد
و غنایم بسیاری بهدست آورد.
چون عمر از بخششهای خالد بن ولید از
غنایم فتوحات اخیر، بهویژه مبلغ کلانی که به
اَشعَث بن قَیْس داده بود، مطّلع شد،
خشمگین گردید
و به ابوعبیده
دستور داد خالد را
عزل و بازخواست کند تا معلوم شود این اموال را از کجا به دست آورده است.
پس از آن، عمر نیمی از
دارایی خالد را
ضبط کرد؛
خالد
استعفا کرد
و به
مدینه بازگشت.
خالد پس از
بازجویی و اندکی
تأمل از سوی ابوعبیده که
اکراه داشت خبر عزلش را به وی اطلاع دهد، به محل امارتش در قنّسرین بازگشت تا اینکه عمر شخصآ وی را عزل
و به مدینه
احضار کرد.
خالد در مدینه نخست از عمر نزد
صحابه شکایت کرد.
سپس پیش عمر رفت که پس از توضیح دادن منابع ثروتش
و بازپسدادن بیستهزار (
درهم) یا نیمی از مال خود
خلیفه از او دلجویی کرد
و سپس دلایل عزل خالد را برای کارگزاران
و مردم اعلام نمود.
روایاتی حاکی از آن است که خالد پس از
استعفا یا
برکناری، به مدینه رفت، پس از چندی
بیمار شد
و در همانجا
وفات یافت
و عمر در
تشییع جنازهاش شرکت کرد.
بنابر
روایت دیگری که مشهورتر است، خالد پس از معزول شدن،
عمره بهجا آورد.
سپس در
حمص در
انزوا زیست.
وی عمر را
وصی خود قرار داد
و سرانجام بنابه قول مشهورتر در سال ۲۱
و به قولی ۲۲ در آنجا درگذشت.
و در حومه شهر حِمْص به خاک سپرده شد.
احمد بن یحیی بلاذری، انساب
الاشراف، ج ۸، ص۳۲۰، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق ۱۹۹۶ـ ۲۰۰۰.
خالد هنگام
مرگ شصت ساله بود.
گفته شده است از وی فقط
اسب و سلاح و غلامی باقی ماند.
گفته شده که او هنگام مرگ میگفت در صد
نبرد شرکت کرده است
و جایی از بدنش نبود بر آن اثر
زخم نباشد.
پس از مرگ خالد، زنان
بنیمخزوم برایش گریستند
و برای
سوگواری گیسوان خود را بریدند
و روی
قبرش گذاشتند.
مورخان درباره خالد نظرات مختلفی دادهاند.
برخی مورخان خالد بن ولید را
فرماندهی شجاع،
بافراست،
مهربان،
خوشتدبیر،
باوقار و خوشیمن دانسته
و با این حال گفتهاند وی
قرآن را به سبب
جهاد حفظ نبود.
با وجود این، گفته شده است در ماجرای
اخذ بیعت از
علی علیهالسلام برای
خلیفه اول، خالد از کسانی بود که در این اقدام
مشارکت کرد.
همچنین طبق روایاتی در منابع متعدد
شیعی، وی در برخی اقدامات مخفیانه بر ضد
امام علی علیهالسلام
عضویت داشت؛
و به همین دلیل
و نیز کارهای دیگرش به شدت مورد
نکوهش بوده است.
خالد از لحاظ ظاهر شبیهترین شخص به عمر بود.
وی احادیثی چند از
پیامبراکرم روایت کرده است.
عبدالله بن عباس،
مِقدام بن مَعدیکَرَب و مالک بن حارث الاشتر از او روایت کردهاند.
خالد در شام فرزندان بسیاری داشت که از آنجمله
مهاجر،
عبدالله،
سلیمان،
و عبدالرحمان بودند که همگی بر اثر
طاعون در شام مردند
و به روایتی، طاعون چهل تن از فرزندانش را کشت
و نسلش ریشهکن
و منقرض شد.
اما برخی مورخان معاصر این نظر را نمیپذیرند
و معتقدند که از خالد نسل بسیار به جا مانده است.
(۱) ابن آدم، کتاب الخراج، چاپ احمد محمدشاکر، بیروت (۱۳۴۷)، در موسوعةالخراج، بیروت: دارالمعرفة، ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۲) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۳) ابن ابی حاتم، کتاب الجرح
و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۴) ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة
الصحابة، چاپ محمد ابراهیم بنا
و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.
(۵) ابن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، چاپ محمد حمیداللّه، قونیه ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۶) ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱۴/۱۹۹۱.
(۷) ابن بابویه، علل الشرایع، چاپ افست قم، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، (بیتا).
(۹) ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۱۰) ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار
قریش، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
(۱۱) ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز
الصحابة، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۲) ابن حجر عسقلانی، اطراف مسند الامام احمد بن حنبل، چاپ زهیر ناصر، دمشق ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۳) ابن حزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره (۱۹۸۲).
(۱۴) ابن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، (قاهره) ۱۳۱۳، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۱۵) ابن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت).
(۱۶) ابن سلام جمحی، طبقات فحول الشعراء، چاپ محمود محمد شاکر، جده (۱۴۰۰/ ۱۹۸۰).
(۱۷) ابن شاذان، الایضاح، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۸) ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة
الاصحاب، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۹) ابن عبدربّه، العقد الفرید، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۱/ ۱۹۸۸ـ۱۹۹۰.
(۲۰) ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱.
(۲۱) ابن قتیبه، عیونالاخبار، چاپ یوسفعلی طویل
و مفید محمد قمیحه، بیروت (۱۹۸۵).
(۲۲) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۲۳) ابن قدامه، التبیین فی انساب القرشیین، چاپ محمدنایف دلیمی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۲۴) ابن کثیر، البدایة
و النهایة، ج ۴، چاپ احمد ابوملحم
و دیگران، بیروت (بیتا).
(۲۵) ابن کلبی، کتاب الاصنام، چاپ احمد زکیپاشا، قاهره ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
(۲۶) ابن هشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری،
و عبدالحفیظ شلبی، قاهره ۱۳۵۵/۱۹۳۶.
(۲۷) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین.
(۲۸) ابوزرعه دمشقی، تاریخ ابیزرعة الدمشقی، چاپ شکراللّه قوجانی، (دمشق، بیتا).
(۲۹) ابویوسف، کتاب الخراج، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۳۰) محمد بن عبداللّه ازدی، تاریخ فتوحالشام، چاپ عبدالمنعم عبداللّه عامر، قاهره ۱۹۷۰.
(۳۱) محمد بن عبداللّه ازرقی، اخبار مکة
و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش.
(۳۳) محمداحمد باشمیل، حروب الاسلام فی الشام، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۳۴) محمد بن اسماعیل بخاری، کتاب التاریخ الکبیر، (بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶).
(۳۵) یعقوب بن سفیان بسوی، کتاب المعرفة والتاریخ، چاپ اکرم ضیاء عمری، بغداد ۱۳۹۴ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۴ـ۱۹۷۶.
(۳۶) احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق ۱۹۹۶ـ ۲۰۰۰.
(۳۷) احمد بن یحیی بلاذری، کتاب فتوح البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/ ۱۹۹۲.
(۳۸) زهیر صادق رضا خالدی، بنوخالد فی العراق
و الوطن العربی، بغداد ۱۹۸۸.
(۳۹) خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز
و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
(۴۰) خلیفة بن خیاط، کتاب الطبقات، روایة موسی بن زکریا تستری، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۴۱) احمد بن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش.
(۴۲) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام
و وفیات المشاهیر
و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث
و وفیات ۱۱ـ۴۰ه، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
(۴۳) محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط
و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸.
(۴۴) زبیر بن بکّار، الاخبار الموفقیّات، چاپ سامی مکیعانی، بغداد ۱۹۷۲.
(۴۵) سلیم بن قیس هلالی، کتاب سُلیم بن قیس الهلالی، چاپ محمدباقر انصاری زنجانی، بیروت ۱۴۲۶/ ۲۰۰۵.
(۴۶) عبدالحسین
شرف الدین، موسوعة الامام السید عبدالحسین
شرف الدین، بیروت ۱۴۲۷/ ۲۰۰۶.
(۴۷) ابوزید شلبی، تاریخ سیف اللّه خالد بن الولید البطل الفاتح، قاهره ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.
(۴۸) صفدی.
(۴۹) طبری، تاریخ (بیروت).
(۵۰) عباس محمود عقاد، عبقریة خالد، قاهره ۲۰۰۵.
(۵۱) قدامة بن جعفر، الخراج
و صناعةالکتابة، چاپ محمدحسین زبیدی، بغداد ۱۹۸۱.
(۵۲) محمد بن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، المعروف برجال الکشی، (تلخیص) محمد بن حسن طوسی، تصحیح
و تعلیق محمدباقر بن محمد میرداماد، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۴.
(۵۳) محمد سلیمان طیب، موسوعة القبائل العربیة، قاهره ۱۴۲۱/ ۲۰۰۱.
(۵۴) مصعب بن عبداللّه، کتاب نسب
قریش، چاپ لوی پرووانسال، قاهره ۱۹۵۳.
(۵۵) محمد بن عمر واقدی، کتاب الردة، روایة احمد بن محمد بن اعثم کوفی، چاپ یحیی جبوری، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰.
(۵۶) محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
(۵۷) طه هاشمی، «خالد بن الولید فی العراق»، مجلة المجمع العلمی العراقی، ج ۳، ش ۱ (۱۳۷۳)، ش ۲ (۱۳۷۴)، ج ۴، ش ۱ (۱۳۷۵).
(۵۸) طه هاشمی، «سفر خالد بن الولید من العراق الی الشام»، مجلةالمجمع العلمی العربی، ج ۲۷، ش ۳ (شوال ۱۳۷۱)، ش ۴ (محرّم ۱۳۷۲)، ج ۲۸، ش ۱ (ربیع الآخر ۱۳۷۲)، ش ۲ (رجب ۱۳۷۲).
(۵۹) طه هاشمی، «معرکة اجنادین»، مجلة المجمع العلمی العراقی، ج ۲، ش ۲ (۱۳۷۱).
(۶۰) علی بن ابیبکر هروی، کتاب الاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ ژانین سوردل ـ تومین، دمشق ۱۹۵۳.
(۶۱) محمدحسین هیکل، الصدیق ابوبکر، (قاهره) ۱۳۶۲.
(۶۲) یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خالد بن ولید»، شماره۶۷۷۷.