حوا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَوّا، نخستین
زن،
همسر حضرت آدم و
مادر نسل بشر است.
این نام در
عهد عتیق به
عبری به صورت (حَوّاه) آمده است.
این واژه در
ترجمه یونانیِ
تورات، Evαو در لاتینی، Heva بوده و از لاتینی نیز به صورت Eve وارد زبانهای غربی شده است.
درباره
ریشه شناسی واژه حوا اختلاف هست؛ چنان که نُه
ریشه محتمل برای آن ذکر کردهاند.
بنابر عهد عتیق حضرت آدم همسر خود را حوّا نامید، ازآن رو که او مادر همه زندگان است. واژه حوّا باید به معنای زندگی و مشتق از مادّه حاوا ــ صورت کهنتر مادّه عبری حایاه و عربی آن (حَیَّ) ــ به معنای زیستن و زندگی بخشیدن باشد.
ممکن است تغییریافته کلمه حَیَّاه (به معنای زنده/ حیّ) باشد.
به نظر اسکینر اصل وجود یک نام مستقل (حوّا) برای همسر آدم یا نخستین زن، احتمالا از نظریهای
کهن در باب خاستگاه
انسان به جا مانده که براساس آن، نخستین مادر، نماینده وحدت نسل است. بنابراین، واژه حوّا باید نخست متضمن معنای حیات و سپس منبع حیات، یعنی مادر باشد.
البته در این اشتقاق تردیدهایی هم وجود دارد، از جمله اینکه ظاهراً ساخت واژه حوّا عبری نیست و معنای آن نیز با
ریشه شناسی پیشنهاد شده در عهد قدیم ناهماهنگ است، زیرا همه زندگان،
حیوانات را نیز شامل میشود ولی در اینجا به نوع بشر محدود شده است.
در
ریشه شناسی دیگری، اسمیت کلمه حوّا را به
حیّ (به معنای
طایفه) ربط داده و آن را حاکی ازاندیشهای مادرسالارانه دانسته که در آن حوّا مظهر خویشاوندی کسانی است که مادر مشترک دارند.
سومین
ریشه پیشنهادی مبتنی بر شباهت آوایی واژه حوّا با واژه آرامی حیوی یا حِویا به معنای
مار است. بنابراین
ریشه
شناسی، وجه تسمیه حوا این است که او در
فریفتن آدم مانند مار عمل کرد؛ همانطور که مار موجب هلاکت حوّا شد، حوّا هم مارِ همسرش شد.
در
قرن گذشته با کشف یک لوح مخطوط فینیقی، این
ریشه
شناسی با پیوند دادن کلمه حوّا به واژه
حوت (hwt)، رب النوع مار
فینیقیان، دوباره مطرح شد. یک شاهد دیگر، وجود
قبیلهها یا
خاندانهایی است که
نسب اولیه خود را به مارها میرسانند. به این ترتیب، برخی از محققان معاصر معتقدند که حوّا به معنای مار است و شواهدی نیز در
سفر پیدایش یافتهاند مبنی بر اینکه زندگی روی
زمین با مار آغاز شده، چنانکه در
اسطوره آفرینش بابلی همه چیز از
اژدهایی به نام
تیامات به وجود آمده است.
در منابع واژهشناسی
زبان عربی نیز درباره
اشتقاق حوّاء اختلاف هست که ذیل دو
ریشه «حوو» و «حوی» به آن اشاره کردهاند؛ در عین حال، حوّاء در نظر لغت
شناسان اسم خاص است و در معنای آن بدون بیان هرگونه وجه و ارتباط لغوی، فقط عبارت «زوج آدم» را آوردهاند.
به طور کلی صورت نوشتاری واژه حَوّاء در زبان عربی در چند معنای اصلی یافت میشود: یکی ذیل مادّه «ح و و» (دالّ بر سیاه شبیه به سبز یا قرمز مایل به سیاه)، مؤنث أحوی، صفت چیزی یا زنی که رنگ تیره و مایل به سیاه دارد
دیگری ذیل مادّه «ح ی ی» (با دو دلالت زندگی و مار)، به معنای مارگیر.
همچنین
ابن منظور حَوّاء به همراه الف لام را نام یک اسب دانسته است (شاهد شعری آن در اشعار شاعران آمده است.).
در
فرهنگ عربی پیش از
اسلام، از نام حوّاء برای نامگذاری
زنان استفاده میشده و به گزارش ابن سعد،
نام همسر یکی از
صحابیان پیامبر حوّاء بوده است.
به نظر هوروویتس، این کاربرد در فرهنگ عربی لزوماً برگرفته از نام حوّاء در فرهنگ
یهودی ـ
مسیحی نیست و ممکن است صرفاً مؤنث أحوی باشد. هرچند حوّاء به عنوان نام همسر آدم در
شعری از
فرزدق (متوفی ۱۱۰) آمده است.
در
عهد عتیق درباره آفرینش انسان دو
روایت آمده است. در روایت نخست (در متن رهبانی/ کاهنی)، انسان به صورت
مرد و
زن (
نر و
ماده) آفریده شده و بنابر روایت دوم (در متن
یهوهای)، در تقابل با روایت نخست، ابتدا مرد و سپس زن آفریده شده است. محققان معتقدند این دو روایت متعلق به دو مرحله
ویرایشی مختلف از متن تورات است.
در روایت کهنتر، خدا پس از آفرینش مرد، به منظور خلق یاوری برای او،
حیوانات خشکی و
پرندگان را از
خاک میآفریند. آدم به هریک از این آفریدهها نامی میدهد، ولی از بین آنها یاور مناسبی برای خود نمییابد. ازاینرو،
خدا آدم را به
خواب عمیقی فرو میبرد، یکی از
دندههای او را برمیگزیند، از آن زنی میآفریند و به آدم عرضه میکند. در پی آن آدم میگوید : «حال، این از
استخوان و
گوشت من است؛ او زن (در عبری
ایشاه) خوانده خواهد شد، زیرا او از انسان (مرد، در عبری
ایش) ساخته شد».
بنابر عهد عتیق، آدم و زن او، هر دو، در
بهشت برهنه بودند بدون آنکه احساس
شرم کنند.
مار زن را
فریب داد و او را به خوردن
میوه درخت معرفت نیک و بد
تشویق کرد که خدا او و آدم را از خوردنش منع کرده بود. زن این میوه را خورد و به آدم نیز خوراند و درنتیجه،
چشم هر دوی آنها باز شد و فهمیدند که عریاناند. چون
خدا آدم را بازخواست کرد، آدم زن خود را و او نیز مار را متهم کرد. پس
خداوند، آدم و زن و مار را به سبب
جرمی که مرتکب شده بودند،
مجازات کرد. از جمله به زن گفته شد: «
درد و
حاملگیات را بسیار زیاد خواهم کرد؛ با درد بچه خواهی
زایید و اشتیاقت به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد». پس زن، مادر نوع بشر شد و آدم نیز در اشاره به این نقش او، زن را حوّا نامید، زیرا او مادر همه زندگان شده بود. سپس، آدم و حوّا از
بهشت رانده شدند مبادا که از
درخت حیات نیز بخورند و تا
ابد زنده بمانند.
حوّا ابتدا
قائن (
قابیل) و بعد
هابیل را به
دنیا آورد و پس از کشته شدن هابیل،
شیث را به دنیا آورد.
حوّا در عهد عتیق به سه نام خوانده شده که هریک از این نامها، معنا و کاربردی خاص در این کتاب یافته است. نخست، خدا، او و همسرش را به یک نام یعنی آدم خوانده است. این نامگذاری ابتدایی احتمالا بدین معناست که ارجاعات بعدی به انسان یا نوع بشر، حوّا را نیز شامل میشود، و حاکی از آن است که خدا حوّا را همراه مرد خلق کرده، او را مورد
رحمت قرار داده، بر او نام نهاده، و دیگر مخلوقات را مسخر او کرده است. دومین نام،
ایشاه، را آدم بر وی نهاد که بر نقش او به عنوان همسر و
شریک زندگی مرد دلالت دارد. این نام در
داستان خلقت و
هبوط انسان آمده است.
حوّا، سومین نامی است که پس از داستان هبوط بدان خوانده شده؛ یکبار به معنای مادر نسل بشر، به طور عام، و بار دیگر به عنوان مادر نخستین پسرش، قابیل.
البته بنابر تحقیقات
انتقادی انجام شده درباره لایههای روایی عهد عتیق، ارجاع به نام حوّا در
تورات است احتمالا متعلق به کهنترین صورت داستان
آفرینش نیست، بلکه به لایههای متأخرتری از متن یهوهای تعلق دارد. در داستان کهنتر، آدم نخستین زن را ایشاه و در لایه متأخرتر، حوّا نامیده است.
گفته شده که درونمایه خلقت حوّا از دنده آدم، داستان آفرینش حوّا در
اسطوره انکی و نینحورساگ سومری است. بنابراین اسطوره نینحورساگ،
الهه زمین ـ مادر، در دیلمون ــ بهشت
سومریان، سرزمینی پاک و روشن که در آن
بیماری و
پیری راه نداردــ هشت
گیاه میرویاند و انکی، ربالنوع آب، همه این
گیاهان را میخورد. نینحورساگ خشمگینانه انکی را
نفرین میکند و هشت عضو او بیمار میشود. سپس نینحورساگ برای
درمان اعضای دردمند او هشت الهه میآفریند و سلامتیاش را به او باز میگرداند. یکی از اعضای بیمار انکی، دندهاش بود و الهه درمان آن، نینتی (بانوی دنده) نام داشت. البته واژه سومری «تی» معنایی دوگانه دارد و علاوه بر دنده، به معنای زندگی نیز هست. بنابراین، به نظر میرسد «نینتی» به معنای بانوی زندگی نیز باشد. باتوجه به این اسطوره، احتمالا داستان آفرینش زن از دنده آدم و نامگذاری او به حوا (به معنای زندگی) در عهد عتیق،
ریشه در این اسطوره سومری داشته است.
بنابر متون ربانی، حوا همزمان با آدم خلق نشد، زیرا خدا میدانست که او بعداً مایه نارضایی خواهد بود. ازاینرو، خدا آفرینش زن را به تأخیرانداخت تا اینکه
آدم آن را بخواهد.
گفته شده حوا نخستین همسر آدم نبود، بلکه خدا پیشتر
لیلیت را برای آدم خلق کرد. او نیز از
خاک خلق شده بود ولی مدت کوتاهی نزد آدم ماند و او را ترک کرد، زیرا اصرار داشت که از حقوق برابر با آدم برخوردار است.
بدین ترتیب، زنی که همنشین حقیقی مرد باشد از بدن آدم آفریده شد. خلق زن از مرد ممکن بود، زیرا آدم در اصل دو چهره داشت که با خلق حوّا تفکیک شدند. حوّا از
استخوان دنده سیزدهم، از پهلوی راست آدم و از
گوشت قلب او آفریده شد و همزمان با حوّا،
شیطان نیز خلق شد.
درباره اینکه چرا زن از دنده آدم خلق شد، آمده است: خدا حوّا را نه از سر آدم خلق کرد تا
تکبر نورزد؛ نه از
چشم او تا کنجکاو نباشد؛ نه از
گوش او تا
استراق سمع نکند و
سخن چین نشود؛ نه از
دهان او تا پرحرف و اهل
غیبت نشود؛ نه از قلب او تا
حسود نشود؛ و نه از
دست او تا
دزدی نکند؛ و نه از
پای او تا
ولگرد نباشد؛ زن از قسمتی از
بدن آدم که همواره نهفته است، خلق شد تا
عفیف و
پاکدامن باشد.
داستان آفرینش حوّا در کنار این عبارت عهد عتیق که مرد،
پدر و
مادر خود را ترک میکند و به زن خویش میپیوندد به گونهای که یک تن میشوند، پیدایش نهاد
ازدواج را چنان
تبیین میکند که گویی پیوند
زناشویی از همین اتحاد جسمانی نخستین نشئت گرفته است.
همچنین از ترکیب لفظی واژههای مرد (ایش) و زن (ایشاه) و حصول کلمات یه (خدا) و اش (آتش)، گفتاری حکمت آمیز برآمده است که اگر شوهر و زن شایسته باشند، نور الهی میانشان جلوهگر میشود و گرنه،
آتش آنان را میسوزاند.
چنانکه در متون ربانی آمده است، خدا حوّا را برای همسر آدم، همچون
دختری بیست ساله آفرید، او را چون عروس آراست و حجله عروسی
برایش آماده کرد که مزیّن به
سنگهای قیمتی و
مروارید و
طلا بود و
ملائک از آن نگهبانی میکردند
شیطان از حسادت، مار را وادار به فریب دادن حوّا کرد.
بنابر
روایتی دیگر، مار برای اینکه صاحب حوّا شود، او را
تشویق به
گناه کرد زیرا میدانست او راحتتر فریفته میشود. هنگامی که دو
ملک نگهبان حوّا حضور نداشتند، شیطان یا مار حوّا را فریب داد. حوّا پس از خوردن
میوه ممنوعه، هنگامی که دید
فرشته مرگ به سراغش میآید، آدم را نیز به تقدیر خود کشاند تا پس از
مرگش همسر دیگری اختیار نکند. حوّا که به دعوت مار
شراب نوشیده بود، از آن به نوشیدنی آدم نیز افزود. به سبب نافرمانی حوّا نُه
بلا بر او نازل شد.
به نقلی، حوّا در روز اخراج از بهشت
قابیل و
هابیل را
حامله شد. پس از آن، آدم و حوّا ۱۳۰ سال جدا از هم زندگی کردند و آنگاه که دوباره به هم رسیدند، حوّا
شیث را حامله شد. وقتی حوّا درگذشت، در
غار مکفیله در
حبرون در کنار آدم به
خاک سپرده شد.
در برخی ملحقات
عهد عتیق، اطلاعاتی درباره زندگی حوّا پس از اخراجش از بهشت هست. از جمله در
روایت لاتینی کتاب «زندگی آدم و حوّا» آمده است که آدم و حوّا پس از رانده شدن از
عَدْن، همه جا به دنبال
غذا میگردند و خوراکی شبیه آنچه در
بهشت میخوردند، نمییابند، لذا چاره کار را در
توبه میجویند. براساس تصمیم آدم، حوّا تا گردن در
آب دجله فرو میرود و ۳۷
روز در آنجا میماند. آدم نیز در آب
رود اردن فرو میرود و چهل روز آنجا میماند. آنها در این مدت هیچ سخنی نگفتند، چرا که
لبهایشان به گناه آلوده شده بود و شایسته نبودند
خدا را خطاب کنند. آنها
امید داشتند بدین طریق
رحمت الهی را جلب کنند. اما در روز هجدهم،
شیطان در قالب یک فرشته دوباره حوّا را فریب میدهد و با القای اینکه
خداوند توبه شما را پذیرفته است، موجب میشود که او پیش از اتمام زمان مقرر، از آب خارج شود. آدم او را
مؤاخذه میکند که چرا عهد خویش را شکسته و حوّا درمییابد که دوباره فریب خورده است. حوّا با پذیرش هر دو خطای خویش، آدم را ترک میکند و در حالی که
باردار است به غرب میرود. به هنگام وضع حمل با درد بسیار مواجه میشود و هرچه خدا را برای یاری میخواند، صدایش شنیده نمیشود. پس با زاری آدم را به یاری میخواند. با دعای آدم،
فرشتگان در وضع حمل حوّا حضور مییابند و شرایط را
برایش مهیا میسازند و آنگاه او
قائن (
قابیل) را به دنیا میآورد. سپس آدم، همسر و فرزندش را به شرق بازمیگرداند و حوّا در آنجا
هابیل را به دنیا میآورد.
بنابر همین روایت، حوّا در
خواب میبیند که دست قابیل به خون هابیل آغشته است. آدم را از خوابش آگاه میسازد، لذا تصمیم میگیرند آن دو را از هم جدا کنند و هابیل را به
کشاورزی و قابیل را به
چوپانی میگمارند.
آدم در
ساعت نخست از
روز ششم (
جمعه) و حوّا در ساعت سوم آن خلق شد، در ساعت سوم وارد بهشت شدند و در ساعت نهم به سبب خوردن میوه ممنوعه از بهشت رانده شدند، در حالی که هر دو
مجرد بودند. آنها پس از اخراج از بهشت در
غاری در بالای
کوهی پناه میگیرند. ابتدا قائن و خواهرش و سپس هابیل و خواهرش به دنیا میآیند. قائن هابیل را میکشد. آدم و حوّا برای هابیل صد
سال عزاداری میکنند. سپس شیث به دنیا میآید.
در عهد جدید تنها دو جا به نخستین زن با نام حوّا اشاره شده است؛ یکبار، از فریب خوردن حوّا به عنوان هشداری برای
مسیحیان یاد شده و دیگر بار، با اشاره به خلقت حوّا پس از آدم و اغفال او (نه آدم) گفته شده که زن حق ندارد
معلم شود و نباید بر شوهر
تسلط یابد، و تنها به شرط داشتن
ایمان و
تقوا، با به دنیا آوردن
فرزند، از
گناه و
تقصیری که مرتکب شده، نجات مییابد. بدین ترتیب، در عهد جدید نوعی جا به جایی معنایی رخ داده؛ در حالیکه مشخصه اصلی حوّا در عهد عتیق به عنوان نخستین زن، مادر بودن برای نسل بشر است، در عهد جدید، در تبیین خطرهای
گمراهی و هشدار از آن به حوّا مثال زده میشود. ظاهراً این تغییر معنایی تحت تأثیر
الهیات ربانی رایج در دوره آغاز شکلگیری
مسیحیت بوده است. چنانکه در آنجا نیز زن به مثابه موجودی ترسیم شده که قابل اعتماد نیست و با آنچه مطلوب خداست، فاصله دارد.
بسیاری از
متکلمان مسیحی از این عبارات عهد جدید چنین برداشت کردهاند که فریب خوردگی حوّا تنها یک نمونه نیست، بلکه مبیّن وضعیت همه زنان است. ازاینرو برخی
آبای کلیسا در گذشته زن را به لحاظ طبیعت ضعیفتر، برای انجام گناه مستعدتر و عامل اصلی گمراهی میشمردند و به همین سبب آنان را لایق تصدی امر
آموزش و مقامهای کلیسا نمیدانستند.
در الهیات مسیحی، حوّا با
حضرت مریم مقایسه شده و
مریم حوّای جدید نامیده شده است. آبای کلیسا تعابیری درباره حوا عرضه کردهاند که عمومآ بر عظمت مریم و
نکوهش حوّا دلالت دارند. آنان نافرمانی و پیمانشکنی حوّا را (که در زمان انجام گناه همچون مریم
ازدواج کرده ولی هنوز
باکره بود) با
اطاعت و ایمان مریم مقایسه کردهاند. تلقی آبای کلیسا آن است که انسانها به سبب یک باکره (حوّا) به هلاک محکوم شدند، اما به سبب باکرهای دیگر (مریم) نجات مییابند. بنابر تلقی رایج در مسیحیت، زن با خوراندن
میوه حرام به آدم، موجب رانده شدنش از بهشت شد و در نتیجه، همو موجب گناهکار شدن نسل بشر گردید. برخی از متکلمان مسیحی نیز تعابیری نمادین از داستان آفرینش حوّا به دست دادهاند.
به نظر آگوستین، حوّا از دنده آدم خلق شد تا از بخشی از نیروی مرد برخوردار شود، همچنان که با قراردادن گوشت به جای آن دنده، به مرد نیز پارهای از لطافت زن داده شده است.
آکویناس نیز خلقت زن از پهلوی مرد را نشانه پیوند اجتماعی زن و مرد دانسته است، چه او از سر مرد آفریده نشد تا بر او
امر و
نهی کند و نه از پای او که
بردهاش باشد.
در
قرآن کریم واژه حوّا ذکر نشده و ذیل
آیات راجع به
حضرت آدم، از حوّا با عنوان همسر آدم (زَوْجکَ) یاد شده است.
البته در
احادیث و
کتب تاریخی و تفسیری، همسر آدم حوا نامیده شده و گفته شده این نامگذاری از آنرو بوده که حوّا
مادر همه زندگان
یا از حیّ (موجود
زنده، یعنی آدم) خلق شده است.
همچنین در
روایتی، آدم حوّا را أثّا نامید که در
زبان نبطی به معنای زن است.
در
قرآن کریم از آفرینش حوّا سخنی به میان نیامده است. بنابر آیات قرآن، آدم و همسرش به خواست
خدا در
بهشت ساکن شدند. آنها میتوانستند از هر خوراکی در بهشت استفاده کنند، جز میوه یک
درخت، و در صورت نزدیک شدن به آن درخت از
ظالمان محسوب میشدند.
شیطان هر دوی آنها را فریب داد و آنها
میوه ممنوعه را خوردند. در پی آن، بدیهای آنها بر یکدیگر پدیدار شد و آنها کوشیدند با برگهای بهشتی خود را بپوشانند. سپس از خدا خواستند که آنها را ببخشد. خدا نیز به آنها گفت که باید به
زمین بروند و در آنجا زندگی کنند تا اینکه بمیرند و از آنجا خارج شوند.
در قرآن تأکید شده است که آدم از
خاک آفریده شد.
و نیز آمده: «(خدا) شما را از نفسی واحد خلق کرد و
جفتش را از او آفرید».
عموم
مفسران متقدم بر این عقیدهاند که در این آیات منظور از
نفس، آدم و منظور از
زوج، حوّاست و بنابر روایات، خدا او را از یکی از دندههای آدم
ا از زیاده خاکی که آدم را از آن خلق کرده بود
آفرید.
به نظر برخی مفسران، مراد این آیات آن است که خدا جفت آدم را از جنس او آفرید، همانطور که در آیات دیگر، عبارت «من أنفسکم»
به همین معناست.
به علاوه، این تفاسیر با ادامه آیه ۱۸۹
سوره اعراف که میگوید «تا بدان آرام گیرد»، سازگارتر است، زیرا هرکس به همجنس خود متمایل است و بدان
انس میگیرد.
برخی از معاصران گفتهاند که مراد از نفس واحد، آدم ابوالبشر نیست، بلکه منظور از آن، اصل و منشأ
خلقت انسان (اعم از مرد و زن) است و نتیجه گرفتهاند که زن ومرد، هر دو، از
گوهری واحد آفریده شدهاند.
برخی این نظریه را رد کردهاند.
بعضی نیز با تکیه بر نظریههای زیست شناختی جدید، نفس واحد را نخستین جانداری دانستهاند که نوع بشر از آن نشئت گرفتهاست. این جاندار درابتدا به صورت غیرجنسی
تولیدمثل کرد و بعد با جاندار مؤنثی که از خود او به وجودآمد، جفتگیری کرد و نسل انسان را به وجود آورد. بنابراین دیدگاه، در مرحله نخست تکامل انسان، جفت او مستقلا آفریده نشد، بلکه جفتش از خودش به وجود آمد.بنابراین، تولیدمثل انسان درنخستین مرحله، تولیدمثل جنسی نبود. علاوه بر این، ارتباط مستقیم جنسیت نوزادان به پدر (و نه مادر)، نیز حاکی از این واقعیت است که همجنس مرد و همجنس
زن ازیک نفس، یعنی از
مرد، پدید آمدهاند.
در قرآن هیچ اشارهای به نقش حوّا در نخستین گناه آدم نشده است. بنابر عهد
عتیق مار، حوا را و او نیز آدم را فریب داد، در حالیکه به گفته قرآن، شیطان هر دوی آنها را
وسوسه کرد.
حتی در آیه ۱۲۰
سوره طه فقط از گفتگوی شیطان با آدم و وسوسه او سخن گفته شده و شیطان مستقیمآ به او خطاب کرده است. اما در این آیه به اینکه خطاب شیطان به حوّا بوده، اشارهای نشده است. بنابراین، در حالی که در سنّت یهودی ـ مسیحی، حوّا شخصیتی فریب خورده و گمراه کننده معرفی شده است، در قرآن، آدم و حوّا، هر دو، به یکاندازه مسئول شناخته شده و به عنوان نخستین زوج بشری به اخراج از بهشت محکوم شدهاند.
هرچند در
احادیث تفسیری، درباره جزئیات
وسوسه شیطان و نقش حوّا در رانده شدن خود و همسرش از بهشت مطالبی آمده
که ظاهراً برگرفته از داستان مذکور در سفر پیدایش در عهد عتیق است.
همچنین در حدیثی با قید نام حوّا آمده: «اگر حوّا نبود، جنس زن به شوهرش
خیانت نمیکرد»
که مراد از خیانت، نقش حوّا در نخستین گناه آدم دانسته شده است.
همچنین روایتی بر وسوسه شدن حوّا پس از اخراج از بهشت دلالت دارد. بنابراین روایت، حوّا باردار میشد ولی بچهاش زنده نمیماند. شیطان (که
حارث نامیده میشد) نزد وی آمد و او را وسوسه کرد که بچه را
عبدالحارث بنامد تا
زنده بماند. آنان نیز چنین کردند در حالی که این وسوسهای شیطانی بود.
بنابراین روایت، حوّا دوباره موجب فریب آدم شد. (
عالمان شیعه و
سنّی نقدها یا
تأویلاتی در این زمینه دارند.)
علامه
مجلسی صدور این روایات از
امامان شیعه را از روی
تقیه دانسته است؛ علامه طباطبائی
این روایت و نظایر آن را
جعلی یا از
اسرائیلیات دانسته است.
با اینکه در
منابع حدیثی شیعه و
سنّی، روایات معدودی درباره حوا آمده است، در کتابهای تاریخ، تراجم و قصص
انبیا روایاتی فراوان، گوناگون و غالباً از گونه اسرائیلیات دیده میشود.
بنابراین روایات، هنگامی که خدا
حضرت آدم را در
بهشت ساکن کرد، وی تنها بود. سپس
خدا او را به
خوابی عمیق فرو برد و حوّا را از یکی از دندههای پهلوی چپش خلق کرد. در طول این عمل، آدم هیچ دردی حس نکرد، زیرا در غیر این صورت میلی به زن نمیداشت. سپس بر حوّا لباسهای بهشتی پوشاندند، وی را آراستند و بالای سر آدم نشاندند. آدم پس از بیدار شدن او را دید و وی را حوّا نامید. در جواب سؤال ملائک نیز گفت که حوّا یک زن است و چون از موجود زنده آفریده شده، نام حوّا را برای او برگزیده است و هنگامی که از وی سبب خلقت حوّا را پرسیدند، جواب داد: برای اینکه هر دو جنس در کنار هم به
آرامش برسند.
آدم از
خاک خلق شده است و حوّا از
گوشت، ازاینرو مردها هر چه پا به
سن میگذارند زیباتر، و زنان با مرور ایام زشتتر میشوند. همچنانکه گفته شده چون مرد از خاک آفریده شده، همتش معطوف به خاک (و آبادانی آن) است، حال آنکه زن از مرد خلق شده و شوق او معطوف به مرد است.
در همین منابع آمده است که آدم و حوّا در بهشت در ناز و
نعمت بودند، اما
ابلیس، که از دهان مار سخن میگفت، با کمک
طاووس آنها را فریب داد و میوه ممنوعه (
جاودانگی) را ابتدا حوّا و سپس آدم خورد.
در روایتی آمده است تا زمانی که آدم
عقل سلیم داشت از میوه ممنوعه نخورد، ازاینرو، حوّا به او
شراب نوشاند و سپس او را نزد درخت برد و وادار به خوردن از
میوه آن نمود.
آدم و حوّا در پی تخلف از امر الهی و خوردن میوه ممنوعه، محکوم و از بهشت رانده شدند. علاوه بر
جزاهای مشترک، به حوّا و سپس همه زنان پس از او جزاهای بسیار دیگری از جمله عادت ماهانه، حاملگی و درد زایمان داده شد. پس از رانده شدن از بهشت، آدم در هند و حوّا در جده فرود آمد و پس از
توبه، در
عرفات با یکدیگر ملاقات کردند. آنان بعضی از
مناسک حج را به جای آوردند و حوّا برای نخستین بار
حیض شد. آدم پایش را بر زمین کوبید و
آب زمزم جاری شد و حوّا با آن
غسل کرد. حوّا از بیست بار وضع حمل چهل بچه به دنیا آورد. او یک سال پس از آدم درگذشت و در جوارش به خاک سپرده شد.
درباره مدفن آدم و حوا اختلاف هست.
قبری در
جده به حوا منسوب بود که
حکومت سعودی آن را تخریب کرد.
(۱) قرآن.
(۲) آمال محمد عبدالرحمان ربیع، الاسرائیلیات فی تفسیرالطبری: دراسة فی اللغة و المصادر العبریه، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
(۳) ابناثیر، الکامل فی التاریخ (علی بن محمد)، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۲.
(۴) ابناثیر، الکامل فی التاریخ (مبارک بن محمد)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت ۱۳۸۳/۱۹۶۳، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش.
(۵) ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.
(۶) ابن بابویه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم.
(۷) ابن بابویه، معانی الاخبار، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش.
(۸) ابن حجر عسقلانی، فتحالباری: شرح صحیح البخاری، بولاق ۱۳۰۰ـ۱۳۰۱، چاپ افست بیروت.
(۹) ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر.
(۱۰) ابنسعد، الطبقات الکبرى (بیروت).
(۱۱) ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم، چاپ عبدالحمید هنداوی، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۱۲) ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱.
(۱۳) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۱۴) ابن ماجه، سنن ابن ما/pgt; این روایت و نظایر آن را
جعلی یا از
اسرائیلیات دانسته است. جه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست بیروت.
(۱۵) ابن منظور، لسان العرب.
(۱۶) ابن هشام، کتاب التیجان فی ملوک حمیر، صنعا (۱۹۷۹).
(۱۷) معمر بن مثنی ابوعبیده، دیوان النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، بیروت ۱۹۹۸.
(۱۸) صابر امامی، اساطیر در متون تفسیری فارسی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۹) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت.
(۲۰) محمدباقر بهبودی، «بازنگری تاریخ انبیاء در قرآن»، پژوهشهای قرآنی، ش ۱۱ـ۱۲ (پاییز ـ زمستان ۱۳۷۶).
(۲۱) محمدباقر بهبودی، تدبری در قرآن، ج ۱، تهران ۱۳۷۸ش.
(۲۲) محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
(۲۳) الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری علیهمالسلام، التفسیر، قم: مدرسة الامام المهدی (ع)، ۱۴۰۹.
(۲۴) احمد بن محمد ثعلبی، قصص الانبیاء، المسمّی عرایس المجالس، بیروت: المکتبة الثقافیة.
(۲۵) عبداللّه جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، قم ۱۳۷۶ش.
(۲۶) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
(۲۷) غیلان بن عقبه ذوالرُّمِّه، دیوان شعر ذیالرُّمَّة و هو غیلان بن عُقبة العَدَویّ، چاپ کارلیل هنریهیس مکارتنی، کیمبریج ۱۳۳۷/۱۹۱۹.
(۲۸) محمد رشیدرضا، تفسیرالقرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، (تقریرات درس) شیخ محمد عبده، ج ۴، مصر ۱۳۷۳.
(۲۹) محمد بن محمد زَبیدی، تاج العروس من جواهرالقاموس، ج ۳۷، چاپ مصطفی حجازی، کویت ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
(۳۰) زمخشری.
(۳۱) جعفر سبحانی، القصص القرآنیة: دراسة و معطیات و اهداف، قم ۱۴۲۷.
(۳۲) محمد بن حسین شریف رضی، حقائق التأویل فی متشابه التنزیل، چاپ محمدرضا آلکاشف الغطاء، بیروت، چاپ افست قم.
(۳۳) طباطبائی، تفسیر المیزان.
(۳۴) طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
(۳۵) طبری، تاریخ (بیروت).
(۳۶) طبری، جامع.
(۳۷) فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۸) طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن.
(۳۹) علی بن حسین علم الهدی، تنزیةالانبیاء، (بیروت) ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۴۰) محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱، چاپ افست تهران.
(۴۱) محمد بن عمر فخر رازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، چاپ عماد زکی بارودی، قاهره ۲۰۰۳.
(۴۲) محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، چاپ یوسف الشیخ محمد بقاعی، بیروت ۲۰۰۵.
(۴۳) حمید محمد قاسمی، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستانهای انبیا در تفاسیر قرآن، تهران ۱۳۸۰ش.
(۴۴) علی بن ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، چاپ طیب موسوی جزائری، قم ۱۴۰۴.
(۴۵) آبراهام کوهن، گنجینهای از تلمود، ترجمه امیر فریدون گرگانی، تهران ۱۳۸۲ش.
(۴۶) مجلسی، بحار الانوار.
(۴۷) مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۴۸) یحیی بن شرف نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۴۹) یعقوبی، تاریخ.
(۵۰) دانشنامه معیار کتاب مقدس.
(۵۱) دانشنامه جهان اسلام، چاپ دوم.
(۵۲) دانشنامه جهان اسلام، چاپ اول.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حوا»، شماره۶۶۱۶.