حسن معاشرت در زناشوئی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسانها نیاز به
معاشرت دارند و در این معاشرت باید از یکدیگر
صفا و
محبت و
وفاداری و گذشت ببینند و حداقل،
دورویی،
خیانت،
تزویر و
افترا از یکدیگر نبینند. تعبیر حسن معاشرت که به عنوان یک وظیفه برای
شوهر و به عنوان یک حق برای
زن مطرح میشود و عامل تحکیم زندگی خانوادگی است، اگر به خوبی باز شود، نشاندهنده تمام آن اموری است که
مرد در برابر
زن باید انجام دهد.
یک تفاوت بسیار مهم میان
انسان و
حیوان، این است که حیوان را اگر سیر کنی و نیاز جسمیاش را تامین نمایی، از نظر عاطفی و اخلاقی، خلا و کمبودی برایش باقی نمیماند و با همان زبان بیزبانی ممنون و سپاسگزار است، ولی انسان چنین نیست.
انسان، نیاز دیگری هم دارد که ما آن را نیاز عاطفی و اخلاقی مینامیم. انسانها نیاز به
معاشرت دارند و در این معاشرت باید از یکدیگر
صفا و
محبت و
وفاداری و گذشت ببینند و حداقل،
دورویی،
خیانت،
تزویر و
افترا از یکدیگر نبینند.
در زندگی اجتماعی، اگر روش اول حاکم باشد، بسیار ایدآل است و اگر روش دوم حاکم باشد، زندگی سرد و بیروح است، ولی به هر حال قابل تحمل است؛ اما اگر این حداقل هم نباشد، زندگی بسیار تلخ و ناگوار و چیزی شبیه مرگ تدریجی و انتحار است!.
در محدوده زندگی خانوادگی، نیاز به
عاطفه و محبت، شدیدتر است و تنها عاطفه و محبت و
عشق است که این کانون کوچک را گرم و جذاب میسازد و محیط بسیار مناسب و مساعدی برای
آسایش و
آرامش و شکوفایی استعدادها و پرورش و تزکیه کودکان به وجود میآورد.
قرآن کریم، برای این که
خانواده را استحکام و اعتبار بخشد و مرد را از این که از قدرت خویش سوء استفاده کند، باز دارد، در
آیه زیر سه دستور بسیار مهم به مردان میدهد:
«یِا ایُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ انْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما ءاتَیْتُمُوهُنَّ الاّ انْ یَاْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ فَانْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی انْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً؛
ای
مؤمنان! برای شما
حلال نیست که
اموال زنان را با
کراهت آنان به
ارث ببرید و مبادا آنها را تحت فشار قرار دهید که مقداری از مهریهای که به آنها دادهاید، از آنها بگیرید و باید با آنها آنگونه که متعارف و پسندیده است،
معاشرت کنید و اگر از آنها کراهت دارید، ممکن است چیزی مورد کراهت شما باشد و خداوند در آن چیز، خیر فراوان قرار داده باشد.
دستورات سهگانهای که در آیه فوق آمده و فلسفه آنها احترام به آزادی و
حقوق زن است را توضیح میدهیم:
۱. ظاهر دستور اول در جمله: (لایَحِلُّ لَکُمْ انْ تَرثُوا النِّساءَ کَرْهاً) این است که خود
زنها را به ارث نگیرید، ولی با توجه به این که کلمه (کرها) نمیتواند قید توضیحی و احترازی باشد، نظریه
علامه طباطبائی (قدسسرهالشریف) در
تفسیر المیزان را توضیح دادیم و به گونهای که در بالا ذکر شد، تفسیر کردیم؛ البته به ارث بردن زنان، یکی از سنتهای شومی بوده که در عرب جاهلیت رواج داشته است. آنها این کار را برای یکی از دو منظور انجام میدادند: اگر خود مایل بودند با همسر پدر - در صورتی که
مادر نبود -
ازدواج میکردند و اگر مایل نبودند، او را به شوهر میدادند و
مهریه او را برای خود میگرفتند.
قرآن مجید جلو هر دو عمل را گرفت، در مورد عمل اول فرمود: «لاتَنْکِحُوا مِا نَکَحَ ءابِاؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ الاّ ما قَدْ سَلَفَ؛
همسران پدرانتان را به
نکاح خود در نیاورید، مگر آنچه قبلاً انجام شده است.»
و در مورد عمل دوم فرمود: «للرِّجالِ نَصیب مِمَّا اکْتَسَبُوا وللِنِّساءِ نَصیب مِمَّا اکْتَسَبْنَ؛
برای مردان نصیبی است از آنچه کسب کردهاند و برای زنان نصیبی است از آنچه کسب کردهاند.»
بنابراین، هر کس هر چه از راه مشروع به دست میآورد، با رعایت ضوابط اسلامی، متعلق به خودش است و
زن نیز از این قاعده، مستثنا نیست.
با توجه به توضیحات بالا روشن میشود که مقصود از جمله: (لایَحِلُّ لَکُمْ انْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً) این است که: شما حق ندارید
اموال زنان را از روی
کراهت ایشان به ارث ببرید؛ زیرا با این عمل، حقوق آنان را پایمال میکنید و به خواست و
اراده و رضایت آنها احترام نمیگذارید. (بدین ترتیب، مقصود از ارث بردن
زن، ارث بردن
اموال زن است و از نظر ادبی، یا باید کلمه (
اموال) در تقدیر باشد، یا باید اسناد ارث به
زن - به جای اسناد ارث به
اموال زن - مجاز عقلی باشد.)
این کار ناپسند را هر زورمندی میتواند انجام دهد، اعم از شوهر یا دیگری و به هر صورت از نظر
اسلام، کار ناپسندی است و به خصوص، شوهر حق ندارد زورمندانه، دست به چنین شیوهای بزند و
زن را طوری در فشار و مضیقه قرار دهد که مال خود را به او بدهد.
غالباً آنچه
زن دارد، و شوهر ممکن است از راه تضییق و اکراه، از دست او خارج سازد، مالی است که از پدر و مادر خود به ارث برده است و شوهر با رفتار غیر انسانی و غیر اسلامی، چنین میانگارد که خودش وارث
اموال پدر و مادر
زن بوده است.
۲. معمولاً مرد مبلغی به عنوان
مهریه، مدیون
زن است یا به او پرداخت کرده است.
بعد از آنکه زندگی مشترک زناشویی آغاز شد، بعضی از مردان
حریص و
طماع، در صدد بر میآیند که یا از دادن مهریه خودداری کنند، یا آنچه دادهاند پس بگیرند. این کار، اگر با رضایت
زن صورت بگیرد اشکالی ندارد، اما اگر با تضییق و فشار باشد، کاری ناپسند و از نظر شرعی،
حرام است.
اینگونه مردان، هنگامی بر تضییق و فشار خود میافزایند که بخواهند همسر جدیدی اختیار کنند. آنان برای اینکه با تحمل هزینهای کمتر، به خواسته خود برسند، همسر فعلی خود را آنقدر تحت فشار و شکنجه قرار میدهند، تا ناچار بگوید: (مهرم حلال، جانم آزاد).
جمله فوق، ضربالمثلی است که زنان پریشان حال و محروم از عواطف و آزرده از فشارها و شکنجههای شوهر، بر زبان میآورند و با بذل مهر، تن ضعیف و رنجور خود را خلاص و آزاد میسازند.
اینگونه اعمال، در نظام خانوادگی اسلام و از لحاظ اخلاق اسلامی محکوم است و باید تربیت اخلاقی و اسلامی مردان، آنگونه باشد که به هیچ وجه، برای رسیدن به مقاصد اقتصادی و شهوانی،
زن را تحت فشار و تضییق قرار ندهند.
این مساله مهم خانوادگی، از دیدگاه اسلام بسیار حساس است و به همین جهت
قرآن، باز در مورد آن اصرار و پافشاری ورزیده و میفرماید:
لایَحِلُّ لَکُمْ انْ تَاخُذُوا مِمّا ءاتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً الاّ انْ یَخافا الاّ یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَانْ خِفْتُمْای یُقیما حُدُودَ اللّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَاولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛
برای شما حلال نیست که از آنچه به زنان دادهاید، چیزی بگیرید، مگر اینکه
زن و شوهر بیم آن داشته باشند که نتوانند مرزهای خداوند (دستورات او) را رعایت کنند؛ بنابراین، اگر بیم آن دارید که
زن و شوهر نمیتوانند رعایت مرزهای خدا کنند، بر آنها گناهی نیست که آنچه
زن به خاطر جدا شدن، به شوهر میدهد، بگیرد. این است حدود خدا و هر کس از مرزهای خدا تجاوز کند، ستمکار است.»
اگر آنچه در آیه آمده، با آنچه در دستور دوم آیه نوزده
سوره نساء آمده است، با هم بسنجیم، یک حکم با دو استثنا به دست میآید که در خور توجه و تامل است.
حکم همان است که توضیح آن داده شده و باز تاکید میکنیم که برای مرد حلال نیست که مهریهای که به
زن داده، از او بگیرد، و اما دو استثنایی که به دست میآید عبارتند از:
الف) اگر
زن و شوهر بیم آن دارند که نتوانند به وظایف خود عمل کنند،
زن میتواند تمام یا قسمتی از مهریه خود را به شوهر بدهد و شوهر نیز در برابر این بذل و بخشش، همسرخود را
طلاق دهد.
اینگونه طلاق؛ اگر فقط
زن از شوهر ناراضی است،
طلاق خلع و اگر هر دو از یکدیگر ناراضیاند،
طلاق مبارات نامیده میشود و
زن میتواند علاوه بر مهریه، چیز دیگری نیز به شوهر بدهد.
نکته قابل ذکر این است که تشخیص اینکه آنها نمیتوانند به وظایف خود عمل کنند، تنها به عهده
زن و شوهر نیست، بلکه
قرآن، مساله را به صورت یک مساله اجتماعی مطرح میکند.
بدیهی است که وقتی مساله جنبه اجتماعی پیدا میکند، باید علاوه بر تشخیص
زن و شوهر، محاکم خانوادگی - که در حقیقت، چشم بینای جامعه هستند - نیز تشخیص دهند که آیا واقعاً زندگی خانوادگی به بنبست رسیده و هیچ راهی برای اصلاح و بهبود آن باقی نمانده، یا صرف
هوس یکی از
زن و شوهر یا هر دوی آنهاست و اگر بر سر عقل آیند، همه چیز دگرگون میشود. این نکته ظریف و لطیف از جمله (فَانْ خِفْتُمْ الاّ یُقیما حُدُودَ اللّهِ...) به دست میآید.
بر اساس این استثنا بدون اینکه اکراه و اجباری در کار باشد،
زن راضی شده است که قسمتی از مهریه یا همه آن یا چیزی علاوه بر آن را به شوهر بدهد و شوهر نیز راضی میشود که در ازای آن،
زن را
مطلقه سازد.
انگیزه رضایت طرفین به این بخشش و قبول، همان است که
قرآن مطرح میکند: بیم
زن و شوهر از اینکه نتوانند سازش کنند مشروط بر اینکه شما نیز تشخیص دهید که این بیم و
ترس، بیمورد نیست.
وقتی
زن از شوهر خود نفرت دارد و شوهر نیز متقابلاً از
زن متنفر است، یا بدون اینکه شوهر از
زن تنفری داشته باشد، به تنفر
زن آگاه است و تشخیص محکمه خانوادگی هم - که گفتیم: چشم بینای جامعه است - همین است، چه بهتر که
زن از راه بذل و بخشش، شوهر را به طلاق راضی سازد و به زندگی به ظاهر مشترکی که هیچ جذب و انجذابی ندارد، خاتمه داده شود!.
زندگی زناشویی به خودی خود هدف نیست، بلکه وسیله است. در این زندگی هدف، جذب و انجذاب و از بیگانگی به یگانگی رسیدن است و همواره چنین اصلی باید در نظر باشد. حال اگر
زن و شوهر، بدون اینکه تسلیم هواهای نفسانی و تخیلات بیاساس باشند، تشخیص دهند که ممکن نیست به هدف برسند، بلکه هرچه بر عمر ازدواج آنها میگذرد، از هدف بیشتر فاصله میگیرند و دافعه آنها قویتر میشود، بهتر است از یکدیگر جدا شوند و اگر مرد، به این جدایی تن ندهد،
زن با بذل و بخششی او را راضی سازد.
ب) اگر
زن به شوهر خود
خیانت کند و حیثیت و شرافت خانوادگی شوهر را با ارتکاب فاحشه آشکار (
زنا) جریحهدار سازد، در این صورت، شوهر میتواند به خاطر خیانت و پیمانشکنی
زن و اینکه پای بیگانهای را به حریم او باز کرده است، وی را تحت فشار قرار دهد، تا ناچار شود تمام یا قسمتی از مهریه خود یا بیشتر از آن را بدهد و شوهر، به کیفر خیانت زشتی که مرتکب شده است، طلاقش دهد.
چنین کاری برای مرد مسلمان، ناپسندیده نیست، زیرا مرد مسلمان باید غیرتمند باشد و در حفظ ناموس خود بکوشد و با زنی که غیرت مردانه او را به بازی گرفته، نباید غیر از این رفتار کند.
مرد غیرتمند، از نظر اسلام ارزشمند است و مرد دیوث، هیچگونه ارزشی ندارد و
پیامبر خدا فرمود:
«اَلْغَیْرَةُ مِن الایمِانِ؛
غیرت، جزئی از
ایمان است.»
و نیز فرمود: انّ الجنّة لتوجد ریحُها من مَسیرَةِ خمسِمائةِ عامٍ ولاَیجِدُها عاقّ ولادَیّوث. قِیلَ: یا رسولَ اللّه، وما الدّیّوث قال: الّذی تزنی اْمرَاَتُهُ وَهُوَ یعلَمُ ِبها؛
بوی
بهشت از فاصله پانصد سال راه به مشام میخورد، ولی کسی که
عاق والدین یا دیوث باشد، بوی آن به مشامش نمیخورد.
پرسیدند: یا رسول اللّه! دیوث چه کسی است. فرمود: کسی که زنش زنا کند و او بداند.
بدین ترتیب
قرآن، در این استثنای دوم، خواسته است مرد را به عنوان پاسدار غیرتمند خانواده، ناظر پاکی و
عفاف زن قرار دهد و او را آنچنان مواظب و مراقب گرداند که مبادا لکه ننگین دیوثی بر دامنش بنشیند!.
۳. در جمله: (وَعِاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ...) به طور کلی، مرد را مکلف و موظف به حسن معاشرت میکند و حتی این دستور زیربنایی را - که درحقیقت شالوده بنای عظیم خانواده است - مطلق و عام بیان میکند و توضیح میدهد که: اگر احیاناً از
زن خوشتان هم نمیآید، حق ندارید حسن معاشرت را زیر پا بگذارید، زیرا شما نمیدانید در پشت پرده غیب، چه اسراری نهفته است شاید همین زنی که از او خوشتان نمیآید، برای شما خیر فراوان داشته و خداوند، خیر شما را در وجود او قرار داده باشد و شاید آنکه از او خوشتان میآید و میخواهید به خاطر او پیوند مقدس خانواده را بگسلید، برای شما شرّ و بدبختی باشد.
این دستور، ضمن اینکه خود دستوری مستقل و جامع و کامل و تحکیم بخش روابط
زن و شوهر در زندگی خانوادگی است و وظیفه تحکیم بخشی را به عهده مرد میگذارد، مکمل و متمم دو دستور پیشین نیز هست؛ در حقیقت میخواهد به همه مردان خانواده بگوید: شما نه تنها حق ندارید برای سودجویی و کامجوییهای تازه،
زن را تحت فشار قرار دهید و به اکراه و اجبار، مهریه یا
اموال او را از دستش خارج کنید، بلکه وظیفه دارید با حسن معاشرت و رفتار اخلاقی متعارف، خود مایه دلگرمی و امید او بشوید و این کانون را گرم و پرنشاط سازید که ارزش زندگی خانوادگی به همینهاست و آنچه شعله عشق و دلبستگی خانوادگی را خمود و خموش میسازد، در این کانون مقدس، ضد ارزش است.
تعبیر (حسن معاشرت) که به عنوان یک وظیفه برای شوهر و به عنوان یک حق برای
زن مطرح میشود و عامل تحکیم زندگی خانوادگی است، اگر به خوبی باز شود، نشاندهنده تمام آن اموری است که مرد در برابر
زن باید انجام دهد، البته
نفقه را از این امور جدا کردهایم.
در محدوده نفقه، همه نیازمندیهای جسمی
زن باید تامین شود و در محدوده حسن معاشرت همه نیازمندیهای روحی او.
درست است که مرد با حسن معاشرت، نیازهای روحی همسر خود را تامین میکند، لیکن در حقیقت نیازهای روحی خودش نیز - به طور غیرمستقیم - تامین میشود و برای اینکه محیط صفا و آرامش و آسایش، برای خود پدید آورد، چارهای جز این ندارد که همسر خود را از این نظر اشباع کند.
در محدوده حسن معاشرت، مسائلی از قبیل همخوابگی و آمیزش جنسی نیز میگنجد. بر مرد
واجب است که چهارماه یکبار با همسر خود آمیزش کند. همخوابگی نیز از لوازم زندگی زناشویی است.
در مساله همخوابگی، یک بحث فقهی مهم قابل طرح است و آن اینکه: آیا به طور کلی، بر مرد واجب است که هر چهار شب، یک شب با همسر خود - در صورتیکه یکی از آنها مسافر نباشد - همخوابگی نماید، یا خیر.
بنابر نظریه مشهور،
زن هر چهار شب، یک شب، حق همخوابگی دارد و بر شوهر واجب است که این حق را ادا کند و اگر دارای چند همسر باشد، باید به طور عادلانه، بر مبنای هر چهار شب، یک شب، با هر کدام آنها همخوابگی نماید.
اما بنابر نظریه
شیخ طوسی - که از متقدمان بسیار برجسته فقهای شیعه است - تقسیم بر کسی واجب است که دارای چند همسر باشد و یک شب، با یکی از آنها همخوابگی نماید، تنها در این فرض است که بر همان مبنای هر چهار شب، یک شب. با همسر یا همسران دیگر نیز باید همخوابگی نماید و همین که این دوره تمام شد، تقسیم کردن واجب نیست، مگر اینکه: باز شبی با یکی از آنها همخوابگی نماید که در این صورت، باید یک دوره چهارشبه دیگر، به طور عادلانه، حق
زن یا زنان دیگر را نیز ادا کند و....
این نظریه، از جهاتی ترجیح دارد، از جمله این که: پیامبر گرامی اسلام گاهی که بر بعضی از زنان خود خشمگین میشد، همخوابگی همه آنها را ترک میکرد، در حالیکه اگر تقسیم واجب بود، فقط باید همخوابگی زنی را ترک کند که
نشوز اختیارکرده است. وانگهی، در روایاتی که درباره حق
زن بر شوهر، در دسترس داریم، سخنی از حق همخوابگی به میان نیامده، بنابراین، آنچه بر مرد واجب است، این است که: اصل حسن معاشرت را به طور کامل رعایت کند و موجب جلب خشنودی همسر خود باشد و همچون دو دوست و دویار صمیمی با یکدیگر زندگی کنند.
مساله همخوابگی و بسیاری از مسائل دیگر را خود
زن و شوهر باید در محیط صفا و صمیمیت با یکدیگر حل کنند و آنچه در این رابطه، گفتنی و آموختنی است، همان سخن
قرآن کریم است که به مردان میفرماید:
«فَلا تَمیلُوا کُلَّ المَیْلِ فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَةِ؛
مبادا آنچنان به طرفی متمایل شوید که همسر خود را معلق بگذارید.»
در زندگی خانوادگی و روابط همسری آنچه مهم است این است که
زن معلق و بلاتکلیف نباشد. زنی که شوهر ندارد، آزاد است که شوهر کند یا پی کاری رود و زنی که شوهر دارد و از حسن معاشرت شوهر برخوردار است، در زندگی متنعم و شادکام است، اما زنی که هم شوهر دارد و هم از حسن معاشرت برخوردار نیست و شوهر نسبت به ادای همه یا بعض وظایف خود متخلف است، معلق و بلاتکلیف و زندگی او تلخ و ناگوار است و هیچ مردی مجاز نیست که با همسر خود اینگونه برخورد کند؛ البته در زندگی مشترک و در محیط جذب و انجذاب، سخن از واجب گفتن، موجه نیست. در این محیط
زن و شوهر، چنان در حوزه جاذبه یکدیگر قرار گرفتهاند که خود همه مسائل را با تفاهم حل کردهاند چیزی که هست - همانطوری که قبلاً نیز گفتهایم - باید حدود و حقوق هر یک مشخص باشد، تا در صورت بروز اختلاف، محاکم قضایی و داوران بتوانند مقصر را از غیر مقصر تشخیص دهند.
آنچه اسلام، از یک خانواده اسلامی میخواهد، جاذبیت است و به همین جهت، مردی که در تحکیم آن میکوشد، دعای پیشوایان دین بدرقه راه اوست.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «رَحِمَ اللّهُ عَبْداً احْسَنَ فیما بَیْنَهُ وَبَیْنَ زَوْجتِهِ فَانّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ ملَّکَهُ ناصِیَتَها وَجَعَلَهُ القَیِّم عَلَیْها؛
خدا رحمت کند بندهای را که میان خود و زنش روابط حسنه، برقرار کند، زیرا خداوند، سرنوشت
زن را به دست او سپرده و او را موظف به سرپرستی وی ساخته است.»
در روایت دیگر، شخصی از امام ششم (علیهالسّلام) پرسید: حق
زن بر شوهر چیست؟
فرمود: «یَسُدُّ جُوْعَتَها وَیَسْتُرُ عَوْرَتَها وَلایُقَبِّحُ لَها وَجْهاً، فَاذا فَعَلَ ذلِکَ فَقد - وَاللّهِ - اَدّی حَقَّها؛
گرسنگی او را رفع میکند و
عورت او را میپوشاند و برای او بدرویی نمیکند، اگر چنین کند، سوگند به خدا که حق او را ادا کرده است.»
و پیامبر خدا فرمود: «اوْصانی جبْرَئیلُ بِالمَراةِ حَتّی ظَنَنْتُ انَّهُ لایَنْبَغی طَلاقُها الاّ مِنْ فاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ؛
جبرئیل، آنقدر درباره
زن به من سفارش کرد که گمان کردم طلاق او جایز نیست مگر به خاطر فاحشه آشکار.»
بسیاری از ناسازگاریها نتیجه توقعات بیهوده مردان است - عکس آن در مورد
زن هم صادق است و در جای خود توضیح میدهیم - منتها در اینجا این توصیه اسلامی را به مردها میکنیم که توقع اضافی و بیهوده از
زن، جز ناکامی و پریشانی چیزی به بار نمیآورد و در اینباره به عنوان ختام عبیرآمیز این گفتار، از سخن امام صادق (علیهالسّلام) الهام میگیریم که در جواب کسی که از حق
زن پرسیده بود، فرمود:
«یُشبِعُ بَطنَها، وَیکْسو جُثَّّتَها، و انْ جَهِلتْ غَفَرَ لَها. انَّ ابراهیمَ خلیلَ الرحمنِ (علیهالسّلام) شکا الی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ خُلقَ سارَةَ، فاوحَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الَیهِ: انَّ مَثَلَ المَراةِ مَثَلُ الضلعِ انْ اقَمْتَه انْکَسَرَ وانْ تَرکتَهُ اسْتَمتعتَ بِهِ
شکمش را سیر کند و پیکرش را بپوشد و جهالتش را ببخشاید؛ زیرا
ابراهیم از بدخلقی
ساره پیش خدا
شکایت کرد، خداوند فرمود: مثل
زن، مثل استخوان سینه است که اگر بخواهی راستش کنی میشکند و اگر رهایش کنی از او بهرهمند میشوی.»
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «حسن معاشرت»، تاریخ بازیابی۹۶/۶/۲۶.