حجاب حداقلی در عصر جاهلیت و صدر اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نظرﻳﮥ
حجاب حداقلی ازجمله نظریههای ارائهشده درباره حجاب شرعی است. طرفداران این نظریه مدعیاند که در فرهنگ عمومی و رایج قبل از
بعثت،
برهنگی حتی در ناحیه
شرمگاه وجود داشته است؛ بهگونهایکه برای مردان و زنان آن عصر، این مسئله امری عادی بوده است و احساس بدی نیز بدان نداشتهاند. باوجود این وضعیت،
شریعت مقدس
اسلام تنها قادر بود که از آنها بخواهد برهنه راه نروند و الزام بانوان به پوشش موی سر و گردن و ساق پا در شریعت اسلام دور از انتظار است. در این مقاله با جستاری در منابع تاریخی و ادبی کهن و معتبر، بهویژه اشعار شاعران
عصر جاهلیت، وضعیت
پوشش بانوان در آن عصر بررسی شد؛ همچنین ادعاهای طرفداران حجاب حداقلی ارزیابی شد و چنین نتیجهگیری شد که برخلاف ادعای مطرحشده، فرهنگ رایج در آن عصر فرهنگ پوشش بوده است و مردمان آن عصر، بهویژه بانوان، برای پوشش قسمتهای مختلف خویش، حتی موی سر، از لباسهای دوخته و نادوخته متنوعی استفاده میکردند.
حجاب حداقلی ازجمله دیدگاههای موجود درباره
پوشش بانوان است. طرفداران این نظریه ادعا میکنند که در زمان
حضرت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، زنان پوشش حداقلی داشتند و آنچه امروزه
فقها با نام حدود شرعی حجاب
واجب کردهاند، ذهنیت غلطی از حجاب در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است. این گروه برای ﺗﺄیید دیدگاه خود، تلاش میکند که فرهنگ
برهنگی در عصر جاهلی و صدر
اسلام و بهدنبال آن تغییرات بسیار جزئی توسط شرع مقدس اسلام را اثبات کند.
در این دیدگاه، برهنگی فرهنگ عمومی و غالب فرض میشود؛ بنابراین انتظار تغییراتی که به پوشش مو، گردن،
سینه،
ساق پا و ران منتهی شود، دور از
ذهن بهنظر میرسد. از منظر این پژوهشگران، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تنها موفق شد که آنها را از برهنگی مطلق نجات دهد: «پیامبر فقط میتوانست از ایشان بخواهد که برهنه راه نروند. زنان، بسیاری ازاندامشان همیشه نمایان بود و آن امری عادی بود. علاوهبرآن مابقی مواضعشان نیز گهگاه به دلایل فوقالاشاره نمایان میگشت. در چنین آشفتهبازاری، جامعه اسلامی فقط میتوانست از آنان انتظار داشته باشد که مناطق تحت پوششِ جامهها را بهخوبی حفظ کنند و از آشکارشدن ناﺣﻴﮥ دامن، سینه و غیره جلوگیری نمایند؛ اما باید پذیرفت که زمینهای برای امر به پوششِ ساق پا،
ساعد و
آرنج، گردن و موی سر وجود نداشت. همینطور درمورد مردان نیز نمیشد به سترِ بیش از کمر تا
زانو حکم کرد.»
برای بررسی صحت و سقم ادعای مذکور لازم است به منابعی رجوع کنیم که تصویری مطابق با واقع از آن زمان به ما ارائه میکنند.
قرآن کریم، اشعار جاهلی، کتب سیره،
احادیث معتبر شیعه و
عامه و کتب لغت کهن از بهترین منابعی هستند که ما را به وضعیت پوشش در عصر جاهلی و دوران رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رهنمون میسازند. در میان این منابع، به جز قرآن کریم، اشعار جاهلی در جایگاه انعکاسدهنده فرهنگ جاﻣﻌﮥ عرب آن عصر جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است.
بررسی اشعار دوران جاهلی، در جایگاه آﻳﻴﻨﮥ انعکاس وضعیت فرهنگی و اجتماعی عصر جاهلی، ما را به این مسئله رهنمون میکند که کشف ستر (برهنگی سر و صورت) و برهنگی بدن اموری استثنایی بود که در مواقع خاص و به علتهای خاص رخ میداد؛ از همینرو تعجب مردم آن عصر، بهویژه شاعران را به خود جلب میکرد و موجب میشد که به دید سوژهای خاص درباره آن بسرایند. حال به برخی از علتهایی اشاره میکنیم که باعث برهنگی میشد.
نمونههای استثنایی کشف
پوشش عبارتند از:
طواف با حالت عریان ازجمله علتهایی است که طرفداران حجاب حداقلی بدان استناد میکنند. این گروه طواف عریان را پدیدهای رایج
در میان اعراب جاهلی میدانند و مدعی هستند که در میان
اعراب، عریانبودن قباحت چندانی نداشت؛ بهگونهایکه حتی زنان بدون هیچ دغدغهای از مکشوفبودن شرمگاهشان به طواف مشغول میشدند.
بررسی منابع تاریخی کهن ما را به این مسئله رهنمون میکند که از
عامالفیل تا
بعثت، وضعیت فرهنگی اعراب جاهلی دگرگون شد؛ بنابراین باید عامالفیل را مبدﺃ ایجاد انحراف در
مناسک حج ابراهیمی و سپس دگرگونی در وضعیت فرهنگی دانست.
سیره ابنهشام و
اخبار مکه ازرقی دو منبع معتبر و کهنی هستند که این اخبار را انعکاس میدهند.
ابنهشام از سیرهنویسان قرن دوم و سوم قمری (م۲۳۰ق) بود. ازرقی نیز همعصر ابنهشام بود و در نیمه اول قرن دوم وفات یافت.
پس از شکست سپاه
ابرهه توسط
ابابیل، بهجای اینکه این
معجزه الهی در دفاع از
خانه خدا خضوع قریش را در مقابل پروردگار موجب شود، بر نخوت و
تکبر آنها افزود؛ بهگونهایکه برخی از بزرگانِ اهل هوا و هوس قریش این پیروزی بدون دردسر را به برتری اهل
مکه بر غیر آنها در نزد خدایان نسبت دادند و گفتند باید دیگران نیز به این برتری و عظمت پی بردند و در مقابل ما
تعظیم کنند.
آنها تغییر در مراسم
حج را بهترین راه برای رسیدن به مقصود خود دیدند و با ایجاد قوانین جدیدی، به تغییر حج ابراهیمی دست زدند.
بهنظر میرسد که وضع این قوانین بهطور عمده با اهداف اقتصادی صورت میگرفت؛ زیرا غیرمکیان برای استفاده از طعام اهل مکه و عاریهگرفتن لباس، مجبور بودند به آنها وجهی پرداخت کنند یا لباس خود را پس از طواف به مکیان
هدیه دهند و همین درآمد سرشاری نصیب مکیان میکرد. ازاینرو برخی از پژوهشگران
بهدرستی براین باورند که تنها اشخاص ضعیف و غیرمتمکن به حالت عریان طواف میکردند؛ زیرا افراد ثروتمند با پرداختن قیمت
عاریه، بهراحتی از مکیان لباسی عاریه میگرفتند و با آن طواف میکردند؛ ولی فقیران که توانایی مالی عاریهگرفتن نداشتند و از طرفی قادر نبودند که لباس خود را به اهل مکه هدیه دهند، مجبور میشدند به حالت عریان طواف کنند.
قوانینی که به تغییر در حج ابراهیمی انجامید، به شرح زیر است:
۱. تقسیم مردم به
حمس، یعنی کسانی که در دین خود بسیار تعصب دارند و مرتکب
گناه نمیشوند و غیرحمس که اهل مکه حمس خوانده میشدند؛
۲. غیرحمس حق نداشتند با لباس خود طواف کنند؛
۳. چون در آن لباسها مرتکب معصیت شده بودند و بنابراین باید با لباس حمس یا به حالت عریان طواف میکردند؛ ۳. در مکه غیرمکیان نباید از غیر طعام مکیان استفاده میکردند؛
۴. کسی که با لباس خود طواف میکرد، دیگر اجازه نداشت آن را بپوشد و باید آن را به اهل مکه هدیه میکرد؛
۵. قریشیان نباید همراه غیرقریشیان وقوف میکردند، بلکه باید در حرم میماندند.
آنچه از گزارش ازرقی مشاهده میشود این است که طواف عریان پس از عامالفیل
بنیان نهاده شد و از ۴۰ سال قبل از بعثت رواج داشت؛ ولی بدینگونه نبود که همه مردم با حالت عریان طواف کنند.
در بررسی طواف عریان توجه به نکات زیر اهمیت چشمگیری دارد:
۱. کسی که قادر بود بهواﺳﻂﮥ دوست، خویشاوند و غیره. لباسی از اهل مکه بگیرد، دیگر لزومی نداشت برهنه طواف کند.
۲. اهل مکه طواف عریان را در شمار مناسک حج ایجاد کردند و بدان رنگوبوی دینی دادند؛ ولی ازآنجاکه این مسئله با
حیا و عفت فطری سازگار نبود، زنان فقیری که قادر نبودند لباسی از اهل مکه بگیرند، بهجایاینکه در روز و در انظار دیگران طواف کنند، از فرصت تاریکی شب استفاده میکردند و به طواف مشغول میشدند یا بهگونهای شرمگاه خود را میپوشاندند.
۳. هرکس یکبار بهصورت عریان طواف میکرد، دیگر نیازی نبود که برای دفعات بعد نیز عریان شود.
۴. در بررسی نمونههای بالا مشاهده میشود که قضیه طواف عریان نیز عمومیت نداشته است. بسیاری از مردم غیرحمس با عاریهگرفتن لباسی از حمسیان، از عریان طوافکردن رها میشدند. معدود افراد فقیری نیز که توانایی پرداخت عاریه نداشتند یا دوست و آشنایی نداشتند که از ایشان لباسی بگیرند، برای دورماندن از انظار عمومی، در تاریکی شب طواف میکردند.
در زﻣﻴﻨﮥ طواف عریان و برای عمومیتدادنِ طواف عریان، به اشعار
ضباعه دختر عامر بسیار استناد میشود.
در منابع تاریخی ذکر شده است او درحالیکه شرمگاهش را با دست پوشانده بود و طواف میکرد، این اشعار را میخواند: الْیَوْمَ یَبْدُو بَعْضُهُ اَوْ کُلُّهُ وَمَا بَدَا مِنْهُ فَلَا اُحِلُّهُ
ترجمه بیت آن است که امروز برخی یا تمام (شرمگاه) من آشکار میشود و
حلال نمیدانم نگریستن به آنچه آشکار میشود.
بررسی علت طواف عریان ضباعه از استثناییبودن چنین طوافی حکایت میکند.
ابنعباس علت چنین طوافی را اینگونه شرح میدهد: ضباعه از زنان زیبای مکه بود که به ازدواج عبداللهبنجدعان درآمد که پیرمردی بود. سپس
هشام بن مغیره، از سران و ثروتمندان
قریش، به ضباعه گفت تو که چنین زن جوان زیبایی هستی چگونه حاضر شدی با چنین پیرمردی
ازدواج کنی و از او خواست از عبدالله
طلاق بگیرد و به نکاح او درآید. هنگامیکه ضباعه از عبدالله تقاضای طلاق کرد، او شروطی برای این طلاق معین کرد که ازجمله شروط این بود که ضباعه با حالت عریان طواف کند. هشامبنمغیره نیز از قریشیان خواست ساعتی بیتالله را خالی گذارند تا ضباعه این شرط را اجرا کند و تنها اطفال یا کودکان غیربالغ اجازه داشتند که در آن ساعت خاص در آنجا حضور داشته باشند. ضباعه در چنین وضعیتی عریان شد و ضمن انجام طواف اشعار مذکور را بر زبان جاری کرد.
بنابراین ماجرای مذکور داستانی بسیار نادر بود و بههیچوجه نباید آن را علتی بر طواف عریان دانست.
شهرت این داستان، ذکر اشعار خواندهشده و مشخصبودن نام گوینده نشاندهنده آن است که این واقعه حادثهای نادر و پرسروصدا بود که به منابع تاریخی منتقل شد و همه آن را گزارش کردند. اینکه هشام
مسجدالحرام را خالی از افراد کرد و در این حال ضباعه به انجام طواف عریان پرداخت، خود
بیانکننده آن است که طواف عریان برخلاف هنجارهای آن زمان بوده است. جایز نیست از این نمونههای خاص نتیجه بگیریم که در عصر جاهلی تمام مردان و زنان بهصورت عریان طواف میکردند و برای آنها امر پسندیدهای بوده است و بهدنبال آن، ﻧﺘﻴﺠﮥ ناصحیح دیگری نیز اخذ کنیم که برهنگی فرهنگ غالب آن زمان بوده است؟!
در دوران جاهلیت، زمانیکه مصیبتی سنگین بر زنان عرب وارد میشد، از حالت عادی خود خارج میشدند و
قناع و
خمار از سر و صورت برمیگرفتند و به دریدن گریبان خود میپرداختند. در این مواقع، برخلاف مواقع عادی، زیباییهای زنان نمایان میشد و این از چشم شاعران هوسباز دور نمیماند. بنابراین، این شاعران فرصت را غنیمت میشمردند و به توصیف زنان میپرداختند.
مهلهل، شاعر جاهلی از
قبیله تغلب و از اعراب عدنانی شمال حجاز (متوفی ۹۴قه)، در اشعاری مشاهده جمال زنان را بهصورت آشکار و واضح، به مواقع
مصیبت ایشان موکول کرده است و در توصیف این حالت چنین سروده است:
اذا تشاءُ رایتَ وجهاً واضحاً ••••••• وَذِرَاعَ بَاکِیَةٍ عَلَیْهَا بُرْنُسُ؛
بکی علیکَ وَ لستُ لائمَ حرةٍ ••••••• تَاْسَی عَلَیْکَ بِعَبْرَةٍ وَتَنَفَّسُ.
مهلهل در رثای برادرش و در توصیف
عزاداری همسرش بر او چنین سروده است: در این هنگام (عزاداری) است که صورت آشکار و ساعد دست زنی گریان را که برنسی لباسی که کلاهی بدان متصل است به تن دارد، مشاهده میکنی. بر تو
گریه میکند و من
ملامت نمیکنم زن آزاد شریفی را که بدین حالت و با گریه بر تو عزاداری میکند. در این اشعار، سخن از آشکارشدن صورت و ساعد دست زنانی است که تا قبل از رخدادن این مصیبت پوشیده بودهاند.
ربیع بن زیاد، شاعر عصر جاهلیت، نیز در توصیف مرگ
مالک بن زهیر، از بزرگان قبیلهاش، و نحوه عزاداری زنان قبیله چنین سروده است:
مَنْ کانَ مَسْرُورًا بِمَقْتَلِ مالِکٍ ••••••• فَلْیَاْتِ نِسْوَتَنا بِوَجْهِ نَهارِ؛
قَدْ کُنَّ یَخْبَاْنَ الوُجُوهُ تَسَتُّرًا ••••••• یجد النساءَ قَوائماً یَنْدُبْنَه؛
یَلطَمْنَ اوجَهْهن بِالاسْحار ••••••• فَالْیَوْمَ حِینَ بَرَزْنَ للنظّارِ.
هرکس که به کشتهشدن مالک خشنود است، در روز نزد زنان قبیله ما بیاید و ببیند که زنانی که قبلاً صورت خود را میپوشانیدند، امروز از شدت
جزع و مصیبت، نقاب از چهره برداشتهاند و برای او با کمال حسرت ناله میکنند و در سحرها بر صورت خود لطمه میزنند و امروز در مقابل دیدگان نمایان شدهاند. در این اشعار، ربیع بهصراحت از بازبودن سر و صورت زنانی صحبت میکند که قبل از
قتل مالک و عزاداری بر او پوشیده بودند. ربیع از شاعران عصر جاهلی بود و در زمان نعمانبنمنذر میزیست. او در
جنگ داحس حضور داشت.
مهلهل نیز در توصیف زنان قبیله کلیب پس از کشتار مردانشان چنین سراییده است: وَ تقومَ رباتُ الخدورِ حواسراً ••••••• یمسحنَ عرضَ تمائمِ الایتامِ.
زنان سر پوشیده، خمار از سر برداشتند و بر موهای جلوی یتیمان دست میکشیدند. در این اشعار، مشاهده میشود که پوشش حتی در ناحیه موی سر امری مطابق با فرهنگ آن زمان بوده است؛ وگرنه دلیلی نداشت کشف ستر در موقع حزن و مصیبت اینقدر در کانون توجه شاعران باشد، تاآنجاکه دیدن چهره کامل زنان و دختران را در مواقع حزن و مصیبت آنها وعده دهند.
در عصر جاهلی، پوشش زنانِ آزاد و زنان برده متفاوت بود. زنان آزاد پوششی داشتند که زیباییهای آنها را پنهان میکرد؛ ولی کنیزان حجاب و پوشش مناسبی نداشتند. زنان آزاد در هنگامیکه قبیلهشان در
جنگ شکست میخورد و احتمال اسارتشان وجود داشت، کشف ستر میکردند و خود را به کنیزان شبیه میکردند تا کمارزش تلقی شوند و از
اسارت درامان بمانند.
سَبرَة بن عمرو فقعسی، از شاعران جاهلیت که در زمان پادشاهی
نعمان بن منذر میزیست، در توصیف ﻗﺒﻴﻠﮥ شکستخوردهای که زنانشان از
ترس اینکه مبادا در جایگاه زنان آزاد قبیله مغلوب به اسارت درآیند، چنین سروده است:
وَنِسْوَتُکمْ فِی الرَّوْعِ بَادٍ ••••••• یُخَلْنَ امَاءً وَالاِمَاءُ حَرَائِرُ وُجُوهُهَا.
زنان شما پس از شکست در جنگ، صورتهایشان آشکار شده بود و کنیزان بهشکل زنان آزاد و زنان آزاد بهشکل کنیزان درآمده بودند. از این امر اینگونه برداشت میشود که در عصر جاهلی نیز برای زنان آزاد پوشش نوعی کرامت قلمداد میشده است. بنابراین هنگامیکه
بین قبایل جنگی رخ میداد و زنان قبیلهای مطمئن میشدند که قبیله آنها شکست میخورد و
اسیر خواهند شد، خود را به شکل کنیزان میکردند و هدف آنها این بود که خود را افراد بیارزشی نشان دهند و از اسارت مصون بمانند. اسارت زنان قبیله نوعی خواری و
ذلت برای آن قبیله به شمار میرفت؛ تاآنجاکه بهنظر میرسد یکی از علتهای زندهبهگورکردن دختران را در برخی از قبایل عرب عصر جاهلی باید ترس از اسارتشان دانست. برخی از شاعران جاهلی ازجمله
طرفه (۸۶قه)،
بشر بن خازم (۳۲ قه) و
عوف بن عطیه در سرودههای خود به این حوادث اشاره کردهاند. طرفه برای توصیف زنان در چنین مواقعی میگوید:
یومَ تُبدی البِیضُ عن اسْوُقِها ••••••• وتَلُفُّ الخَیْلُ اعْرَاجَ النَّعَم.
روزی که ساق پای زنان کریمه و آزاد آشکار شود.
بشر بن خازم که از ﻗﺒﻴﻠﮥ
بنیاسد و از اعراب عدنانی شمال حجاز بود (متوفی۳۲ قه)، زنان شیردهی را که در اثر ترس از اسارت، قناع از سرو صورت برگرفتهاند، اینگونه توصیف میکند:
وَکَمْ مِنْ مُرْضعٍ قدْ غادَروها ••••••• لَهیفَ القَلب کاشِفُه القِناعِ؛
وَمِنْ اُخری مُثابِره تُنادی ••••••• الا خَلَّیتمونا لِلضّیاعِ.
و چه بسیار مادران شیردهی که مردان قبیله آنها را رها کردند و رفتند و درحالیکه قلبشان از شدت
اندوه آتش گرفته بود، قناع از سر و صورت برگرفتند و صورت و سرشان آشکار شد. یکی از آنها بهطور مکرر مردان قبیلهاش را به بازگشت و مقابله با دشمن و جلوگیری از اسارت زنان فرا میخواند. در بررسی این اشعار نیز مشاهده میشود که برخلاف ادعای نویسنده حجاب شرعی در عصر پیامبر، زنان از پوشیدگی کامل برخوردار بودند و تنها در حالت
اضطرار، صورت و گردن آنها نمایان میشد و کشف حجاب امری استثنایی و مخالف عرف و فرهنگ آن زمان بود؛ چنانکه گویی نوعی ننگ و عار برای آنها به شمار میرفت.
عوف بن عطیه از شاعران عدنانی، از قبایل منتسب به مضر و واقع در شمال حجاز، بود. او که در اواخر جاهلیت میزیسته است، زنان قبیلهاش را در موقع هجوم دشمن توصیف کرده است و فرار همراه با ترس و اضطراب را عاملی دانسته است که موجب میشد قسمتهایی از بدن زنان که همیشه پوشیده بود، آشکار شود:
ولَنِعْمَ فِتْیانُ الصَّباحِ لَقِیتُمُ ••••••• واِذا النِّساءُ حَواسِرٌ کالعُنْقُرِ؛
مِنْ
بَیْن واضِعةِ الخِمَارِ واُختِها ••••••• تَسْعَی ومِنْطَقُها مَکانَ المِئْزَرِ.
در عصر جاهلیت، گاهی حس خودخواهی و خودنمایی (
تبرّج) برخی از زنان باعث میشد که برای نمایش جمال و
زیبایی در معرض عموم باشند و این امر در مسافرتها و بهخصوص سفر حج اتفاق میافتاد.
ازهری، از علمای ادب عرب و زبانشناس قرن چهارم هجری، تبّرج را نمایشدادن زیباییهای خود معنا کرده است؛ بهگونهایکه با این نمایش چشمان دیگران را به خود خیره کند و موجب تحریک
شهوت مردان شود.
این تبرج ممکن بود در قالب پوشش کامل هم باشدٰ؛ برای نمونه در برخی از اشعار جاهلی مشاهده میشود که برخی از زنان جاهلی درحالیکه نقاب به چهره داشته بودند یا داخل کجاوه نشسته بودند، به خودنمایی میپرداختند.
مثقبالعبدی (متوفی۷۱قه) در توصیف این زنان چنین سروده است:
ظهرنَ بکلَّة ِ، وسدلنَ رقماً ••••••• وثقبنَ الوصاوصَ للعیونِ؛
اَرَینَ مَحاسِناً وکنَنَّ اُخری ••••••• من الاجیادِ والبَشَرِ المَصونِ؛
ومن ذَهَبٍ یَلوحُ علی تَریبٍ ••••••• کلون العاجِ لیسَ بذی غُضونِ.
این شاعر عصر جاهلی به توصیف زنان زیبایی پرداخته است که هنگامیکه بر هودج شتران سوار شدند و از ﻣﻨﻂﻘﮥ فلجا به حرکت درآمدند، گویی بر کشتیهایی سوار بودند: آن پارﭼﮥ نازکی را که بر هودج قرار دارد، کنار میزنند؛ درحالیکه برقعهای کوچکی بر صورت دارند و فقط چشمانشان در میان برقع آشکار است. قسمتی از زیباییهای آنها، دست و چشمان، آشکار است و گردن و سایر بدنشان مخفی است. بعد که سینه و گردنشان را آشکار میکنند، مشخص میشود که گردنشان در سفیدی همانند عاج فیل است.
در این اشعار، بهصراحت از پوشش سر و صورت و سایر قسمتهای بدن زنانی صحبت شده است که برای خودنمایی، به آشکارکردن سر و صورت و گردن خود اقدام کردهاند. در
تفسیر مقاتل، از مفسران قرن دوم قمری، برداشتن خمار و نمایانکردن سر و صورت و گردن و نیز بروزدادن گردنبند و جواهرآلات در شمار مصادیق تبرج زنان ذکر شده است.
که با اشعار مذکور همخوانی دارد؛ بنابراین مشاهده میشود که در بحث تبرّج، عریانبودن مطرح نبوده است بلکه نمایشدادن سر و صورت و گردن و غیره الویت داشته است.
در ادبیات آن عصر تشبیهاتی به کار رفته است که از پوشیدگی زنان در آن زمان حکایت میکند؛ برای نمونه، بسیار مشاهده میشود که
زن به مروارید در
صدف تشبیه شده است.
قیس بن خطیم در توصیف پوشیدگی معشوقهاش چنین سروده است:
کانّها دُرَّةٌ احَاطَ بها الـــ ••••••• غوَّاصُ، یجْلو عن وجهها الصَّدَفُ.
چنان پوشیده است و کسی او را نمیبیند که مانند مرواریدی است که غواص با کنارزدن صدف بهدنبال آشکارکردن صورتش است. چنین تشبیهاتی در آثار سایر شاعران جاهلی، همچون اعشی، نیز یافت میشود. اعشی از شاعران نامدار اواخر عصر جاهلی و از ﻗﺒﻴﻠﮥ
بکر بن وائل در ﻣﻨﻂﻘﮥ
یمامه، در شرق حجاز، بود.
کَانّهَا دُرّة ٌ زَهْرَاءُ، اخْرَجَهَا ••••••• غَوّاصُ دارِینَ یَخشَی دونَها الغَرَقَا.
آن زن همچون مرواریدی است که غواص برای بهدستآوردن آن خود را در خطر غرقشدن میاندازد. قرآن کریم نیز در توصیف عفیفبودن زنان بهشتی، آنان را به دُر مکنون و لؤلؤ مکنون تشبیه کرده است: «کَاَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُون؛ همچون مروارید پنهانشده در صدف هستند.»
«کَاَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ؛ گویا آنان از سپیده تخم شترمرغی هستند که زیر پر و بال پوشیده شدهاند. و هرگز دست کسی به آنان نرسیده است.»
وجود چنین تشبیهاتی در قرآن کریم، خود از این امر حکایت میکند که برای اعراب آن عصر، پوشش و عفاف ارزش محسوب میشده است. علاوهبر آیات مذکور، شواهد بسیاری در اشعار جاهلی و گزارشهای تاریخی از هنجاربودن پوشش بانوان، حتی در ناحیه سر و صورت، حکایت میکند. دریدبنصمه، از شاعران اواخر عصر جاهلیت، ازجمله شاعرانی است که به خمار بر سرکردن همسرش افتخار کرده است:
مِن الخَفَراتِ لا سُقُوطاً خِمارُها ••••••• اِذا بَرزتْ و لا خرُوجَ المُقیّد.
از شدت حیاء هرگز خمارش نیفتاد. زن مسن نیازی به این ندارد که چگونه خمار بر سرکردن را بیاموزد. این ضربالمثل نیز حاکی از آن است که خمار بر سرکردن آنقدر رواج داشته است که از آن در قالب ضربالمثل استفاده شده است.
در نظرﻳﮥ حجاب حداقلی چنین تصور شده است که علاوهبر نادوختهبودن، از جمله اصلیترین ویژگیهای پوشاک استفادهشده در عصر جاهلی و عصر نزول قرآن ساترنبودن، زیر و رونبودن و ناچیزبودن تعداد بوده است. «اصلیترین ویژگیهای مورد اشاره از این قرار است: نادوختهبودن، ناچیزبودن تعداد، چند لانبودن یا رایجنبودن زیر و رو و ساتر و پوشانبودن. از ویژگیهای مهم پوشاک آنان نادوختهبودنش بود. مردمِ آن دیار فاقد لباسهای خیاطیشده بودند و درواقع، صنعت دوختودوز در میانشان بسیار کمرونق بود. هوای گرم، فقدان انگیزههای شرعی و نیز آسایش بیشتر، میتواند ازجمله دلایل عدم استقبال از این صنعت باشد. در کنار علل مذکور، باید گفت که آنان پارچههای زیادی نداشتند که بخواهند آنها را بهگونههای مختلف، طراحی و دوختودوز کنند؛ اما راستش این است که وجود سروال
شلوار و قمیص پیراهن چندان جدی و رایج نبود. و به همین خاطر معلوم نیست که روایات تمجید از این نوع جامهها واقعاً از حضرت صادر شده باشد؛ چراکه خودش نیز از همین دو قطعه جامه نادوخته یعنی،
ازار و
رداء، استفاده میکرد.»
نویسنده مدعی است که فقدان البسه دوختهشده، موجب میشد که مردم آن عصر قادر نباشند که بدن خویش را بپوشانند و در اثر وزش باد و غیره، بهراحتی تماماندامشان، ازجمله شرمگاه آنها، نمایان میشد؛ بنابراین در میان آنها برهنگی امری عادی بود: «وزش باد بهراحتی میتوانست موقعیت اینگونه پارچههای لرزان را تهدید کند. رداء، شنل، رودوشی را از پیکر جدا میکرد و ازار دامنِ نادوخته، لُنگ را به اینسو و آنسو میبرد؛ ولی چون به دور کمر گره خورده بود، کمتر از بدن جدا میشد. رویهمرفته وزش باد میتوانست موجب نمایانشدن اندامِ فردی که از جامههای نادوخته استفاده میکرد، بشود. نادوختگی دامن و فقدان چفت و بست مناسب برای آن، میتوانست در هنگام کارهای دشوار یا موقع خموراستشدن، سبب بازشدن از کمر و بر زمین افتادنش گردد. یکی از مشکلات استفاده از پارچههای نادوخته به جای لباس، دست و پا گیر بودنشان است که مانع تحرّک بیشتر و جنبوجوش میشود؛ بهطوریکه دویدن با ازار، بهویژه اگر بلند باشد، سخت و دشوار است. آنها گاه به همین دلیل، ازار یا رداء را از بدن جدا میکردند تا کارشان را راحتتر انجام دهند.»
این نویسنده همچنین مدعی است که لباسهای دوخته، در زمانهای پس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رواج پیدا کرده است: «جامههای دوخته و بهاصطلاح لباس، مدتها پس از رسول خدا شایع گردید و به همین خاطر معلوم نیست که روایات تمجید از این نوع جامهها واقعاً از حضرت صادر شده باشد»
این از ادعاهای این نویسنده است؛ ولی مراجعه به منابع معتبری همچون اشعار جاهلی و کتب تاریخی کهن قرون اولیه اسلامی، تصویر واقع
بینانهای از وضعیت پوشش در آن عصر به ما ارائه میکند و صحت یا سقم ادعای مذکور را آشکار میکند. در این مقاله تنها به بررسی پوششهای دوختهشده در عصر جاهلی و عصر نزول قرآن میپردازیم و همچنین پوششهایی که زنان برای پوشاندن زیباییهای سر و صورت خود از نگاه مردان به کار میبردند.
الف. قَمِیص:
ابوعبید قاسم بن سلام از دانشمندان لغت (۲۲۴هـ) که اثر او از نخستین مجموعههای واژهشناسی عربی است، قمیص را پیراهنی دوخته دانسته است که دارای
آستین و گریبان بوده است.
دوختهبودن و دارای آستینبودن از ویژگیهای قطعی این لباس است؛ بهگونهایکه سایر دانشمندان لغت نیز به این ویژگی اشاره کردهاند.
برخی از لغتشناسان، قمیص را دارای اجزایی به شرح ذیل دانستهاند:
کُم و قُن: که هر دو به معنای آستین است.
سرآستین.
گریبان.
دگمه.
کاربرد فراوان این واژه در اشعار شاعران متعدد عصر جاهلی، از آشنایی مردم آن عصر با این لباس و کاربرد آن در میان مردمان آن روزگار حکایت میکند؛ ازجمله شاعران عصر جاهلی که قمیص را در اشعارشان به کار بردهاند باید به طرفه
امروالقیس،
ابنمقبل و غیره اشاره کرد. شاعران مذکور سرآمدان شاعران عصر جاهلی و صاحب معلقات سبعه بودند. امروالقیس مشهورترین شاعر عصر جاهلی و یکی از شعرای صاحب معلّقات سبعه بود. او از قبیله کنده در یمن بود و سپس به منطقه نجد حجاز مهاجرت کرد. سال وفات او را ۹۵قه ذکر کردهاند.
امروالقیس در اشعار خود این واژه را به کار برده است:
وَادبَرْنَ کالجَزْعِ المُفَصَّلِ
بَیْنَهُ ••••••• بجِیدِ الغُلام ذِی القمیصِ المُطوَّقِ.
حیوانات از مقابل صیاد پا به فرار گذاشتند و متفرق شدند؛ همچون دانههای گردنبند جوانی که قمیصی طوقدار به تن دارد. طرفه که از شاعران اواخر عصر جاهلی بود و در شرق حجاز میزیست نیز چنین سروده است:
َتلاقَی، واحیاناً تَبینُ کانّها ••••••• بَنائِقُ غُرٌّ فی قمیصٍ مُقَدَّدِ.
آبها گاهی با هم تلاقی پیدا میکنند و گاهی از همدیگر جدا میشوند و در این هنگام، مانند زینتهایی درخشندهاند در قمیصی چاکچاک. ابنمقبل از دیگر شاعران جاهلی در توصیف تکبر شخصی چنین سراییده است:
بَدا کعتیقِ الطیرِ قاصرَ طَرفِهِ ••••••• مُسَرْبَلَ دِیبَاجِ القَمِیصِ المُطَیَّبِ.
از روی تکبر مانند باز شکاری نگاهش را کوتاه کرد؛ درحالیکه قمیصی معطّر به تن داشت. در برخی اسناد تاریخی، حتی از قسمتهایی از این لباس در حکم ضربالمثل استفاده شده است. در آن زمان برای توصیف خوشیمنبودن کسی گفته میشد که از سر آستینهای او بوی خوش به مشام میرسد؛ برای مثال وقتی
حضرت آمنه (سلاماللهعلیها) نوزاد خود، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را نزد
حضرت عبدالمطلب آورد، عبدالمطلب نوزاد را به آغوش کشید و فرمود: «هذا الغُلام طَیِّب الرَّدَن.»
از سر آستینهایش بوی خوش به مشام میرسد.
قیس بن خَطیم، از شاعران عصر جاهلی که اسلام را نیز درک کرده است، در توصیف زن زیبایی شعری به همین مضمون سروده است:
و عَمْرَةُ من سَرَوات النِّسا ءِ ••••••• تَنْفَحُ بالمِسْک اردانُها.
از سر آستینهایش بوی مشک به مشام میرسد. در صدر اسلام نیز قمیص از البسه شناختهشده و رایج بود؛ بهگونهایکه در قرآن کریم نیز در
بیان سرگذشت
حضرت یوسف این واژه به کار رفته است: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَاَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ اَبِی یَاْتِ بَصِیراً وَ اْتُونِی بِاَهْلِکُمْ اَجْمَعِینَ؛ این پیراهنم را ببرید، و روی صورت پدرم بیندازید، او
بینا میشود و ﻫﻤﮥ خاندانتان را نزد من آورید.
استعمال این واژه در قرآن نشاﻧﮥ آشنایی مردم آن عصر با این نوع از لباس است. این واژه در
احادیث نیز فراوان به کار رفته است؛ بهگونهای که
امسلمه قمیص را محبوبترین لباس در نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میداند.
و در کتب سیره، اندازه و طول آستینهای قمیص آن حضرت توصیف شده است. انسبنمالک، خادم آن حضرت، و ابنعباس، از
صحابه و از مفسران بزرگ اسلام در قرن اول، اینچنین به توصیف قمیص آن حضرت پرداختهاند: «کان قمیص رسولالله، صلیاللهعلیهوسلم، قطنا قصیر الطول قصیر الکمین.»
طول و آستینهای قمیص رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کوتاه بود. در گزارش دیگری، اندازه آستین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا رسغ، فاﺻﻠﮥ مفصل
بین ساعد و
کف دست،
بیان شده است.
ازجمله لباسهای دوختهشده که آستینهای بلند داشت و بر روی سایر البسه پوشیده میشد و در عصر جاهلی، برای زن و مرد استفاده میشد.
اوس بن حجر، از شاعران عصر جاهلی (۵۳۰تا۶۲۰م)، در وصف آن چنین سروده است:
مْشی بِهَا رُبْدُ النّعامِ کمَا •••••••• مْشی امَاءٌ سُرْبِلَتْ جُبَبَا.
شاعر، تیرگی رنگ پرهای شترمرغ در حال حرکت را به کنیزی
تشبیه کرده است که جبهای بر تن دارد. در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از
جبّه بسیار سخن به میان آمده است؛ بهگونهایکه بخاری بابی را در کتاب خود به «باب من لبس جبه ضیقه الکمین فی السفر» اختصاص داده است.
مورخان مختلف، از جمله
ابنسعد (م۲۳۰) و
یعقوبی (م۲۸۴)
جبه را جز البسهای معرفی کردهاند که حضرت بهصورت متداول از آن استفاده میکرد. محمد بن سعد و یعقوبی از سیرهنویسان قرن دوم و سوم قمری بودند و آثار آنها از منابع اولیه و کهن به شمار میآید. آنها به توصیف جبههایی پرداختهاند که آن حضرت به تن شریفشان میکردند: «ثم غسل وجهه ثم ذهب یحسر عن یدیه وعلیه جبة شآمیة ضیقة الکم فضاقت فاخرج یدیه من تحتها اخراجا فغسل وجهه ویدیه.»
سپس آن حضرت صورتشان را شستند و خواستند آستینهایشان را بالا بزنند که بهعلت تنگی نشد؛ بنابراین دستانشان را از زیر آن خارج کردند و صورت و دستان را شستند. ابنسعد در چند گزارش دیگر به توصیف جبههای آن حضرت پرداخته است که آستینداربودن (دوخته) وجه مشترک همه آنهاست.
به لباسی دوختهشده و آستیندار گفته میشد که آستینهای آن تنگ بود.
این پوشش از اﻟﺒﺴﮥ شناختهشدهای بود که در دوران بعثت بهصورت متداول استفاده میشد.
ابناثیر از جمازه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سخن گفته است که آستینهای تنگ داشت.
درع پیراهن دوخته و آستینداری که زنان به تن میکردند.
مِجول نیز لباس کوچکی بود که دختران نابالغ میپوشیدند.
دختربچهها لباسهایی میپوشیدند که پوشانندگی کمتری داشت؛ اما وقتی به سنی میرسیدند که زیباییهای زنانهشان آشکارتر میشد، لباسهایی به تن میکردند که پوشش بهتری داشت. ازاینرو، مِجوَل لباسی بود که دختران نابالغ به تن میکردند؛ اما درع که پوشانندگی بیشتری داشت، ویژه دختران جوان و زنان بود. امرؤالقیس، شاعر جاهلی، دراینباره چنین سروده است:
اِلی مِثْلِها یَرْنُو الحَلِیمُ صَبَابَةً •••••••• اِذا ما اسْبَکَرَّتْ
بین دِرْعٍ و مِجْوَل.
حتی مردان خویشتندار هم به او خیره میشوند، در هنگامیکه قد دختر جوان بهاندازهای رسیده است که
بین مجول و درع است. درع دراندازههای مختلف بود؛ بهگونهایکه برخی از اقسام آن تمام تن را تا روی انگشتان پا میپوشاند. ازاینرو، به شرط همراهی با خمار، برای نمازگزاردن زنان کافی دانسته شده است: «سَاَلَتْ اُمَّ سَلَمَةَ مَاذَا تُصَلِّی فِیهِ الْمَرْاَةُ مِنَ الثِّیَابِ فَقَالَتْ تُصَلِّی فِی الْخِمَارِ وَالدِّرْعِ السَّابِغِ الَّذِی یُغَیِّبُ ظُهُورَ قَدَمَیْهَا.»
مادر
محمد بن زید از امسلمه درباره لباس زن نمازگزار سؤال کرد و ایشان پاسخ داد: زن باید در درعی که تا پشت قدمهای پا را پوشش دهد به همراه خمار
نماز گزارد.
دانشمندان علم لغت آن را مترادف قمیص و
درع دانستهاند.
؛ بنابراین از اﻟﺒﺴﮥ دوختهشده به شمار میآید. جمع آن نیز سرابیل است و در اشعار جاهلی.
و در قرآن کریم به کار رفته است: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ اَکْناناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَاْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ؛
و
خدا برای شما از آنچه آفریده است، سایههایی قرار داد. از کوهها پناهگاههایی برایتان به وجود آورد، و تنپوشهایی برای شما قرار داد که شما را از گرما نگه میدارد و پیراهنهایی مقاوم که شما را از آسیب جنگ و نبردتان حفظ میکند.» اینگونه نعمتهایش را بر شما کامل میکند تا
تسلیم فرمانهای او شوید (انصاریان، ۱۳۸۳). در این آیه سربال لباسی نامیده شده است که هم در مقابل گرما و هم در مواقع جنگ از بدن حفاظت میکند و این خود از فراوانی و متداولبودن این پوشش در عصر بعثت نشان دارد. در سوره ابراهیم نیز چنین آمده است: «سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ؛
پیراهنهایشان از قطران مادهای متعفّن، اشتعالزا و بدبو است و آتش چهرههایشان را میپوشاند.» در این آﻳﮥ کریمه نیز، این واژه به معنای پیراهن به کار رفته است. در اشعار جاهلی نیز از این پوشش فراوان سخن به میان آمده است و در اشعار شاعرانی همچون
این واژه بسیار به کار رفته است. کثرت کاربرد این واژه توسط شعرای مختلف، شاهدی دیگری است بر آشنابودن مردم آن عصر با این پوشش و متداولبودن آن.
از اﻟﺒﺴﮥ دوختهشده و دارای آستینهای بلند بود.
ابناعرابی و
اصمعی مستقه را لباس گشادی معنا کردهاند که آستینهای بلندی داشت.
مستقه ازجمله هدایایی بود که
نجاشی برای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرستاد بود و آن حضرت نیز آن را به
جعفر بن ابیطالب بخشیدند.
به لباسی دوختهشده مانند درع و
جبّه میگفتند که کلاهی بدان دوخته شده بود.
و در اشعار جاهلی از این پوشش نام برده شده است؛ چنانکه مهلهل (متوفی۹۴قه) چنین سروده است:
وَاذا تَشَاءُ رَایْتَ وَجْهاً وَاضِحاً •••••••• وَذِرَاعَ بَاکیَةٍ عَلَیْها بُرْنُسُ. ابیتمّام.
در هنگام مصیبت است که صورت و ساعد دست زن گریانی که برنسی به تن دارد، آشکار میشود.
این واژه در اصل فارسی است و به معنای
شلوار است.
و از اﻟﺒﺴﮥ دوختهشده به شمار میآید و در عصر جاهلی و در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، این نوع پوشش وجود داشته است. ابنمقبل تکبر جوانی ایرانی را که شلواری به تن دارد، به رفتوآمد متکبراﻧﮥ گاو وحشی تشبیه کرده است:
اتَی دُونَهَا ذَبُّ الرِّیَادِ زکَاَنَّهُ •••••••• فتیً فارِسیٌّ فی سَراویلَ رامحُ.
شمار احادیثی که از رواج سروال در زمان حضرت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حکایت میکنند، بسیار چشمگیر است. این احادیث در
منابع شیعه و
عامه یافت میشوند؛ بهگونهایکه در
صحیح بخاری بابی به سراویل اختصاص یافته است و در احادیث نبوی ازجمله شرایط لباس احرام، نبودن سروال
بیان شده است.
در برخی احادیث نیز آمده است که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) زنان را به پوشیدن سروال توصیه و
تشویق میکردند و برای زنان شلوارپوش طلب
رحمت میکردند: «رحم الله المسرولات.»
و علت آن را نیز پوشش بهتر میدانستند.
امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمودند: یک روز بارانی که با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
بقیع نشسته بودم، زنی سوار بر الاغی عبور میکرد که پای الاغ درگل فرو رفت و آن زن به زمین افتاد و آن حضرت صورت خود را برگرداند. صحابه حاضر گفتند ای رسول خدا این زن شلوار به تن دارد و آن حضرت سه مرتبه فرمودند: خداوندا بر زنانی که شلوار به تن میکنند، رحمت فرست. ای مردم شلوار به تن کنید که از نظر پوشندگی بهتر است و زنانتان را در هنگام خروج از خانه با پوشاندن شلوار حفظ کنید.
در منابع اهلسنت نیز حدیثی با همین مضمون ذکر شده است.
اﻟﺒﺴﮥ مذکور تنها بخشی از البسهای بود که در عصر جاهلی و صدر اسلام رواج داشت و همگی هم در شمار اﻟﺒﺴﮥ دوختهشده بودند.
بررسی اشعار جاهلی و منابع تاریخی معتبر از این حکایت میکند که در عصر جاهلی و صدر اسلام، قبل از نزول آیات مربوط به حجاب، زنان برای پوشاندن سر و صورت خود از پوششهای مختلفی استفاده میکردند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
روی بندی بود که زنان به صورت خود میزدند و تمام صورت خود را از دید دیگران پنهان میکردند.
و در اشعار جاهلی بسیار از آن سخن به میان آمده است. نابغةُ الجَعدی، از شاعران اواخر جاهلیت، در اشعار خود در مقام تشبیه از این واژه استفاده کرده است:
و خَدٍّ کَبُرْقُوعِ الفَتَاةِ مُلَمَّعٍ •••••••• رَوْقَیْنِ لَمَّا یَعْدُوا اَنْ تَقَشَّرَا.
شاعر، گونه بچه آهویی را به برقع دختر جوانی تشبیه کرده است. این واژه در دیوان دیگر شعرای عصر جاهلی، همچون
سحیم به کار رفته است.
خمار و جمع آن خُمُر است و در اصطلاح روپوشی است که زنان سر و گردن خود را با آن میپوشانند.
این واژه در آﻳﮥ ۳۱
سوره نور به کار رفته است: «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَ.
در اشعار جاهلی نیز فراوان از این واژه یاد شده است و حتی در برخی اشعار جاهلی، از نشانههای عفت و حیا زنان به شمار آمده است. درید، از شاعران اواخر دوران جاهلیت، حیای زنی را که خمار پوشیده است و زیباییهای خود را پوشانیده است، چنین توصیف کرده است:
مِن الخَفَراتِ لا سُقُوطاً خِمارُها •••••••• اِذا بَرزتْ و لا خرُوجَ المُقیّدِ.
از شدت حیا هرگز خمارش نیفتاد. از خمار برای
زینت نیز استفاده میکردند؛ چنانکه حطیئه در این باره چنین سروده است:
الی طَفْلَةِ الاطرافِ زَیَّنَ جِیدَها •••••••• مَعَ الحَلی والطّیب المَجاسدُ وَالخُمرْ.
گردنش را با زیورآلات و لباس زعفرانی و خمار زینت داده بود. در برخی از اشعار جاهلی، ازجمله اشعار عوف بن عطیه که از شاعران جاهلی بود که اسلام را نیز درک کرد، زنانی توصیف شدهاند که در هنگام
عزا و مصیبت خمار از سر برمیداشتند.
. برای عرب جاهلی، این واژه آنقدر آشنا و فراگیر بود که حتی ضربالمثل شده بود: «ان العَوانَ لا تُعَلَّم الخِمْرَة؛
زن مسن، به این نیاز ندارد که چگونه خمار بر سرکردن را بیاموزد.» این ضربالمثل درباه شخص مجرّب کاردان به کار میرود. وجود این اشعار و ضربالمثلها همگی از رواج این پوشش در میان زنان آن عصر حکایت میکند.
نوعی پوشش که هم در دوران جاهلیت و هم در صدر اسلام، زنان برای پوشاندن سر از آن استفاده میکردند. زنان ابتدا
معجر را به سر میکردند و سپس چادری روی آن میپوشیدند.
معجر از
مقنعه بلندتر بود.
نوعی پوشش سر که زنان سر و صورت خود را با آن میپوشاندند.
در تفاوت مقنعه و قناع گفته شده است که قناع بلندتر از مقنعه بود.
در اشعار جاهلی، از این پوشش بسیار نام برده شده است. شنفری (۱۰۰قه)، از دیگر شعرای عصر جاهلی، در مقام توصیف حیا و عفت یک زن زیبا چنین سروده است:
لقداَعجَبتنی لا سُقُوطاً قِناعُها ••••••• اِذا ما مَشَتْ ولا بِذَات تَلَفُّتِ.
رفتار زنی که به هنگام راهرفتن مقنعهاش از رخش نمیافتد و اینسو و آنسو نمینگرد، مرا شیفته خود کرده است.
یا
عروة بن الورد چشمان زن زیبایی که صورت خود را با قناع پوشانده است،به غزال تشبیه کرده است: فَراشی فراشُ الضیفِ والبیتُ بیتُه ••••••• ولَم یُلهِنی عنه غَزال مُقَّنَع.
در این بیت، عروة خطاب به شخص ناتوانی میگوید: فرش و خاﻧﮥ من از آن توست و چشمان زن زیبایی که قناع به سر دارد و در زیبایی شبیه آهوست نمیتواند مرا به خود مشغول کند و مانع از کمک من به فقیران شود. طرفه از دیگر شاعرانی است که در دیوان خود از این نوع پوشش سخن گفته است:
کنْتُ فِیکُمْ کالمُغطّی راسَهُ ••••••• فانجَلی الیَوْمَ قِناعی وَخُمُرْ.
در میان شما بودم مانند کسی که سرش را پوشانده است؛ ولی از امروز قناع و خمار را برمیدارم. عوف بن عطیه، از دیگر شاعران جاهلیت، لشکر فراوانی که کوهی را از کثرت قوا پوشانده است، به عروسی تشبیه کرده است که با خماری صورتش را پوشانده است:
وجلَّلْنَ دَمْخاً قِناعَ العَرُوس ••••••• اَدْنَتْ علی حَاجبَیْها الخِمَارَا.
زنان جاهلی در هنگام عزا و مصیبت زنان قناع خود را برمیداشتند؛ چنانکه
حارث بن حلزه، از شعرای عصر جاهلی در شمال حجاز (م۵۸۰م)، زن خود را در این هنگام توصیف کرده است.
در اشعار اعشی.
و
مسیب بن علس.
نیز از این پوشش یاد شده است.
به همان معنای قناع و مقنعه آمده است. با این تفاوت که به حالتی از مقنعه گفته میشود که زنی مقنعه را تا
بینی بالا میبرد.
امعمرو بنت وقدان، در تحریک قومش چنین سروده است:
اِن انتم لم تَطلُبوا بِاخیکُم •••••••• فَذَروا السِّلاحَ وَ وَحّشوا بِالابرقِ؛
وَ خُذوالمَکاحِلَ وَالمَجاسِد ••••••• وَاَلبَسوا نُقُبَ النِساء فَبِئسَ رَهطاً المُرهقِ.
اگر شما
انتقام برادرتان را نگرفتید پس سلاح بیفکنید و به دور دست بروید و آنجا سرمهدان برگیرید و همانند زنان نقاب بزنید. امعمرو ازجمله زنانی بود که در عصر جاهلیت با ایراد خطابه، ﻗﺒﻴﻠﮥ خود را برای رویارویی با دشمن تشویق میکرد. او اشعار مذکور را نیز هنگامی سرود که افراد قبیلهاش به جای گرفتن
انتقام کشتهشدگان، بهدنبال دریافت
دیه بودند.
از بررسی انجامشده در این پژوهش چنین حاصل میشود علتهایی که طرفداران حجاب حداقلی برای اثبات فرهنگ برهنگی در عصر جاهلیت و صدر اسلام ارائه کردهاند یا از اساس نادرست است مانند ادعای نبود اﻟﺒﺴﮥ دوختهشده در عصر جاهلی یا اموری است که بهطور کامل استثنایی و خاص بوده است مانند طواف عریان ضباعه و غیره.
برخلاف ادعای طرفداران حجاب حداقلی، مبنیبر وجود فرهنگ برهنگی در آن عصر، اشعار جاهلی که آﻳﻴﻨﮥ انعکاسدهنده فرهنگ آن عصر است، از شواهدی مملوست که بر فرهنگبودن پوشش و قباحتداشتن کشف ستر حتی در ناﺣﻴﮥ موی سر زنان صحه میگذارد. انعکاس کشف ستر زنان در مواقع خاص و استثنایی همچون ترس از اسارت و مصیبت و...، تشبیهها و ضربالمثلهای بهکاررفته در ادبیات آن عصر مبنیبر ارزشبودن پوشش و به پیروی از آن عفاف، پوشش کاملتر زنان آزاد در مقایسه با کنیزان که نوعی کرامت بر ایشان محسوب میشد، وقوع جنگ برای دفاع از پوشش یک زن، وجود و تنوع اﻟﺒﺴﮥ دوخته و... همگی دالّ بر امر مذکور است.
۱. قرآن کریم.
۲. ابنحجر عسقلانی، (۱۴۱۵)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتب العلمیه.
۳. ابناثیر، مبارک بن محمد، (۱۴۱۷)، الکامل فیالتاریخ، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی.
۴. ابن اثیر، مبارک بن محمد، (۱۳۶۷)، النهایة فی غریبالحدیث و الاثر، تحقیق طناحی و دیگران، قم: اسماعیلیان.
۵. ابنبابویه، محمد بن علی، (۱۴۱۳)، من لایحضره الفقیه، تحقیق علیاکبر غفاری، قم: اسلامی.
۶. ابندرید، محمد بن حسن، (۱۹۹۸)، جمهرةاللغة، ج۱، بیروت: دارالعلم للملایین.
۷. ابنسعد، محمد بن سعد، (۱۹۶۸)، طبقات کبری، تحقیق احسان عباس، بیروت: دارصادر.
۸. ابنسیده، (۱۴۲۱)، المحکم و المحیطالاعظم، عبدالحمید هنداوی، بیروت: دارالکتب العلمیة.
۹. ابنمقبل، (۱۴۱۶)، دیوان، تحقیق عزت حسن، بیروت: دارالشرق.
۱۰. ابنماجه، محمد بن یزید قزوینی، (۲۰۰۹)، سنن، تحقیق شعیب ارنووط، دمشق: دارالرساله.
۱۱. ابنهشام، عبدالملک، (۱۴۱۱)، سیره ابنهشام، تحقیق طه عبدالرؤف سعد، بیروت: دارالجیل.
۱۲. ابوداود سجستانی، سلیمان بن الاشعث، (۲۰۰۹)، سنن، تحقیق شعیب ارنووط، دمشق: دارالرساله.
۱۳. ابوعبید، قاسم بن سلام، (۱۹۹۰)، الغریب المصنف، تحقیق محمد مختار، تونس: الموسسه الوطنیه للترجمه و التحقیق.
۱۴. ابوعبید، قاسم بن سلاّم، (۱۴۰۰)، امثال، تحقیق عبدالمجید قطامش، بیروت: دارالمامون للتراث.
۱۵. ابیتمّام، حبیب بن اوس، (۱۴۱۸)، دیوان حماسه، تحقیق احمد حسن، بیروت: دارالکتب العلمیه.
۱۶. احمد بن حنبل، (۱۴۱۹)، مسند، تحقیق ابوالمعاطی النوری، بیروت: عالمالکتاب.
۱۷. ازرقی، (۱۴۲۴)، اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار، تحقیق علی عمر، مکتبة الثقافة الدینیة.
۱۸. ازهری، محمد بن احمد، (۱۴۱۲)، تهذیباللغة، بیروت: دار احیاء التراثالعربی.
۱۹. حسن فاعور، لبنان: مکتبه العلمیه.
۲۰. سحیم، (۱۹۵۰)، دیوان، تحقیق عبدالعزیز المیمنی، قاهره: دارالکتب المصریه.
۲۱. شوقیضیف، (۱۹۶۰)، تاریخ الادب العربی، قاهره: دارالمعارف.
۲۲. شیرازی، حیدر، (۱۳۸۸)، اسباب ستر المراة و سفورها فی شعر العصر الجاهلی، التراث الادبی، س۱، ش۳، ۱۵۱-۱۸۱.
۲۳. طَرَفَة بن العَبْد، (۱۴۲۳)، دیوان طرفه، مهدیمحمد ناصرالدین، بیروت: دار الکتب العلمیة.
۲۴. صاحب بن عباد، اسماعیل، (۱۴۱۴)، المحیط فی اللغة، تحقیق محمدحسن آلیاسین، بیروت: عالم الکتب.
۲۵. عروة بن الورد، (۱۴۱۸)، دیوان، تحقیق: اسماء ابو بکر محمد، بیروت: دارالکتب العلمیه.
۲۶. فراهیدی، خلیل بن احمد، (۱۴۰۹)، کتاب العین، قم: هجرت.
۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب، (۱۴۲۹)، الکافی، تحقیق دارالحدیث، قم: دارالحدیث.
۲۸. متقی هندی، (۱۴۰۱)، کنزالعمال فی سننالاقوال والافعال، چ۵، مدینه: مؤسسة الرساله.
۲۹. مفضل بن محمد، (۲۰۱۲)، المفضلیات، تحقیق و شرح احمد محمد شاکر و عبدالسلام محمدهارون، قاهره: دارالمعارف.
۳۰. مقاتل بن سلیمان، (۱۴۲۳)، تفسیر مقاتلبنسلیمان، تحقیق عبدالله محمود شحاته، بیروت: دار احیاء التراث.
۳۱. مهلهل بن ربیعه، (بیتا)، دیوان مهلهل، تحقیق طلال حرب، بیروت: الدار العالمیه.
۳۲. ورامبن ابیفراس (۱۴۱۰)، مجموعه ورام، قم: مکتبه الفقیه.
۳۳. یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، (۱۳۸۴ق)، تاریخ یعقوبی، نجف اشرف: المکتبه الحیدریه.
محمدرضا شاهسنایی و سیدمحمدکاظم طباطبایی، بررسی نظریه حجاب حداقلی...، مجله علمی-پژوهشی پژوهشهای تاریخی، مقاله ۶، دوره ۹، تابستان ۱۳۹۶، صفحه ۸۹-۱۰۴.