جریر بن عبدالله بجلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جَریرِ بْنِ عَبْدُاللّهِ بَجَلی، ابوعمرو یا ابـوعبـدالله (د ح۵۱ ـ ۵۴ق/۶۷۱ ـ ۶۷۴ م)، صحابی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از مردان مشهور نیمه نخست
سده یک
قمری است.
جریر بن عبدالله بجلی که از
صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شمار میرود،
کنیه وی ابوعمرو بود
و در
یمن به
دنیا آمد.
نسب او به بنیبَجیله، یکی از تیرههای
قبیله یمانی ازد میرسید.
درباره نسب او در
کتاب زندگی
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نقل از
ابن اسحاق آمده است: دو
قبیله خثعم و
بجیله نسبشان بانمار میرسد، و
جریر بن عبدالله بجلی که بزرگ قبیله بجیله است، این معنی را در
شعر خویش بیان کرده و این
جریر همان کسی است که دربارهاش گفتهاند:
لولا
جریر هلکت بجیلة نعم الفتی و بئست القبیلة
و قبیله بجیله خود را به
قبایل یمن ملحق ساختند؛ ازاینرو آنان را
یمانی میخوانند.
در مورد خصوصیات ظاهری او آمده است که وی دارای قد بلندی بود؛ به صورتی که بر بالای کوهان شتر مینشست و مردی بود، زیبا و دارای کمالات که او را یوسف امت میگفتند.
وی از یاران
رسول الله بود که در
رمضان سال دهم به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشرف شدند و
دین اسلام را پذیرا شد.
محمد بن عمر اسلمی از
عبدالحمید بن جعفر از پدرش نقل میکند که میگفته است،
جریر بن عبدالله بجلی در سال دهم
هجرت همراه ۱۵۰ نفر از
قوم خود به
مدینه آمد. پیش از آمدن او
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود، از این دره بهترین شخص یمن پیش شما خواهد آمد که بر چهرهاش نشان پادشاهی است و در آن موقع
جریر در حالی که سوار بر
شتر خود بود، همراه قوم خویش آمد و همگی
مسلمان شدند و
بیعت کردند.
این فرموده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
ذوالرمه به صورت شعر درآورد و چنین گفت:
علی وجه منّ مسحه من ملاحة و تحت الثیاب الشین لو کان بادی
در همان سال به دستور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
تباله رفت و بعد از کشتن بسیاری از آنان،
بتکده معروف برخی قبایل
عرب را که در آنجا واقع بود و به «ذوالخلصه» معروف بود، خراب کرد.
تباله منطقهای بین
مکه و مدینه است که در تعیین دقیق محل آن
اختلاف است؛ اما قدر مسلم آن است که در جنوب
جزیرة العرب، میان جنوب
عربستان سعودی و نواحی یمن شمالی واقع است.
جریر بن عبدالله بجلی پیش
فروة بن عمرو بیاضی منزل کرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از او در مورد اخبار قوم خودش سؤال میفرمود و او میگفت
خداوند متعال اسلام را
آشکار ساخته و در مسجدهای ایشان
اذان گفته میشود و قبایل بتهایی را که میپرستیدهاند، شکسته و بتخانهها را ویران کردهاند.
در همین سال که سال وفات
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، وی از طرف رسول خدا مأموریت یافت تا به
اسود برود و مردم این منطقه را به اسلام
دعوت کند، وی نیز چنین کرد؛ اما مردم اسود
اجابت نکرده و همچنان بر
کفر خود باقی ماندند.
همچنین در مورد یکی از مأموریتهای وی از سوی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در
الطبقات الکبری آمده است:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
جریر بن عبدالله بجلی را پیش
ذوالکلاع بن
ناکور بن
حبیب بن
مالک بن [[|حسان بن تبّع|حسان]] بن
تبّع و پیش
ذو عمرو فرستاد و آن دو را به اسلام دعوت فرمود که هر دو
مسلمان شدند.
ضریبه دختر
ابرهة بن صباح که همسر ذوالکلاع بود نیز مسلمان شد و هنگامی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رحلت فرمود،
جریر بن عبدالله همچنان پیش آن دو بود و ذو عمرو خبر رحلت رسول خدا را به او داد.
جریر بجلی بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در خدمت
خلفا بود.
در زمان
خلافت ابوبکر، طبق دستور خلیفه، به کمک
مسلمانان قبیله خود رفت و با مزاحمان آنها که برخی مرتدان
عرب بودند، به
جنگ پرداخت و با پیروزی این جنگ را به پایان برد و
شر آنان را از مردم منطقه رفع نمود. بعد از آن به طرف
قبیله خثعم رفت و با کسانی که
ذی خلصه را یار کردند، نبرد نمود و طبق دستوری که خلیفه داده بود، انجام داد؛ البته کسی در مقابل او نایستاد به جز عده کمی که همه را به هلاکت رساند.
چون
ابوبکر به
خلافت رسید،
جریر مأموریت
سرکوب قبایل شورشی در نواحی جایگاه
بت ذوالخلصه را با
موفقیت به انجام رسانید و چنانکه
دستور داشت، در
انتظار فرمان خلیفه، به
نجران رفت.
از این دوره به بعد،
جریر به عنوان یکی از سرداران فتوحات در نواحی مرزی
ایران، در
حوادث نقش داشته است، اما در
روایات مربوط به این موضوع،
اختلاف بسیار است. بنا بر روایتی، مأموریت
جریر در سواد (
عراق کنونی) در خلافت
ابوبکر آغاز شد که خلیفه او را به مدد
خالد بن ولید به
یمامه فرستاد.
به
روایت ابن اسحاق،
جریر پس از
شکست اعراب در
جنگ بویب، با شماری از قوم خود به نزد
عمر آمد و خلیفه آنان را به رفتن به سواد
تشویق و مردی از بجلیان را بر ایشان سرور کرد؛ اما بجلیان به
تحریک جریر نپذیرفتند تا آنکه عمر سروری به
جریر داد.
ظاهـراً
جریر ــ که به رفتن به
شام تمایل بیشتری داشت ــ در مقابـل دریافت امتیازات مالـی،
حاضر به شرکت در
نبرد شد.
وی فرماندهی
مثنّی بن حارثه را نیز نپذیرفت تا آنکه عمر اندکی بعد، هر دو را تحت امر
سعد بن ابیوقاص قرار داد
جریر در نخستین
درگیری در ناحیه نُخیله، با
قتل مهران،
پیروز شد (۱۳-۱۴ق)، گرچه بر سر
غارت جنگ افزار
سردار ایرانی با مردی دیگر به
نزاع پرداخت.
در دوره
خلافت عمر بن خطاب به سرپرستی
قبیله بجلیه برگزیده شد و به عنوان رئیس آنان انجام وظیفه نمود؛ زیرا وی افراد این قبیله را که بین سایر قبایل پراکنده بودند، یکجا
جمع نمود و لذا ریاست آنان را بر عهده گرفت.
او در جنگهایی که در دوره عمر بن خطاب روی داد، حضور مستمر داشت و در برخی از این جنگها فرماندهی سپاه را بر عهده داشت. در ماه رمضان سال سیزدهم که عمر مردم را برای فتح عراق به این منطقه فرستاد تا از سپاه مثنی حمایت کنند، از
جریر بجلی نیز درخواست کرد که با قبیله خود به کمک مثنی بود،
و چون شمار مردم زیاد شد، عمر رایت فرماندهی را برای
جریر بن عبدالله بجلی بست،
جریر با مردم حرکت کرد و چون به
ثعلبیه رسید، مثنی با همراهان خود به او پیوست و به سوی
حیره حرکت کردند
و با فرماندهی
جریر،
عراق تسلیم مسلمانان شد.
بنا بر روایتی نامشهور،
جریر بن عبدالله در
خلافت عمر با اهل انبار
صلح کرده بود.
در نبرد
قادسیه جریر از سران سپاه بود.
او در نبرد
جلولاء نیز
مشارکت داشت،
سپس در ۱۸-۱۹ق
حلوان را گشود
و به فرمان عمر به یاری
ابوموسی اشعری در نواحی
شوشتر رفت.
هم در این مأموریت، او رامهرمز را
تسخیر کرد.
در نبرد
نهاوند (۲۱ق) عمر،
جریر را پس از
نعمان بن مقرن فرمانده سپاه قرار داد.
در اواخر خلافت عمر و در حکمرانی
مغیرة بن شعبه بر کوفه،
جریر از سوی شخص خلیفه یا مغیره،
همدان را
فتح کرد
و یک چشمش را در نبرد از دست داد.
گویا واپسین مرحله از
فتوحات که
جریر در آن شرکت داشت، به فتح باجروان در
عهد عثمان مربوط میشود.
جریر احتمالاً از اواخر عهد عمر، در
کوفه، در محله بجیله ساکن شد
و گفتهاند از جمله کسانی بود که از
والی کوفه، هم در زمان عمر و هم در
خلافت عثمان شکایت کرد.
وی در زمان عمر قطعه زمینی در کنار
فرات خرید که خلیفه آن را
مشروع ندانست
و بعید نیست مقصود از زمینی که
عثمان در همان ناحیه به
اقطاع به او داد، همین
زمین بوده باشد.
طبری در
تاریخ خود در مورد این نبرد اینطور میگوید:
جریر سوی پل رفت و در بجیله با مهران پسر
باذان که از بزرگان پارسی بود، روبهرو شد که پل را بریده بود و جنگی سخت میان آنها روی داد و
منذر بن
حسان بن
ضرار ضبی به مهران حمله برد و ضربتی به او زد که از
اسب بیفتاد و
جریر بر او تاخت و سرش را ببرید، و درباره
سلاح و جامهاش
اختلاف کردند، آنگاه
صلح کردند و
جریر سلاح او را برگرفت و حسان کمربند او را گرفت.
جریر و حسان در اینکه کدامیک از این دو قاتل مهران بودند، نیز اختلاف داشتند.
پایان این نبرد در سال چهاردهم بوده است.
جریر بجلی در نبرد ایران نیز حضوری پررنگ داشت. در
فتح تستر او از طرف عمار مأموریت یافت تا به کمک سپاه
ابوموسی رود.
در حالی که وی مأمور
فتح میمنه بود
و بعد از فتح آن به ابوموسی پیوست.
از جمله فتوحات وی در زمان
عمر، فتح بواریج انبار بود که به فرماندهی وی گشوده شد و مردم آن شهر در قبال ادای چهارصد هزار درهم و هزار عبای قطوانی در هر سال نسبت به نواحی خود با
جریر صلح کردند.
او در
جنگ نهاوند در رکاب نعمان جنگید.
بعد از فتح
جلولاء، عمرو بن مالک وی را همراه با چهار هزار سوار در جلولاء باقی گذاشت تا پایگاهی باشد که از نفوذ ایرانیان به نواحی
عراق جلوگیری کند.
لازم به ذکر است که وی در
جنگ قادسیه، از فرماندهان سپاه اسلام بود که از افتخارات او به شمار میرود.
در زمان
خلافت عثمان وی به کار خود ادامه داد و در این دوره در ادامه
فتح ایران به
اروینیه رفت و آنجا را نیز فتح نمود.
در سال بیست و سوم هجری، مغیرة بن شعبه که عامل
کوفه بعد از عمار شده بود،
جریر را به
همدان فرستاد و این شهر نیز به دست وی فتح گردید. در این جنگ، تیری به
چشم جریر برخورد کرد و او یکی از چشمانش را از دست داد. بعد از این حادثه او گفت: آن را پیشکش درگاه خدایم کردم که چهرهام را بدان آراست و چیزها را برایم بدان روشن ساخت، سپس آن را از من باز گرفت.
جریر در اواخر عهد
عثمان بر
ولایت همدان بود
و پس از قتل خلیفه و حتی پس از
جنگ جمل، همچنان در همدان به سر میبرد؛
و
روایت منقول از
سیف بن عمر که بنا بر آن،
جریر در این هنگام در
قرقیسیاء به سر میبرده،
درست نمینماید و به احتمال بسیار با واقعه دیگری آمیخته شده است.
زمانی که
امام علی (علیهالسلام) به خلافت رسید، نامهای به
جریر بن عبدالله بجلی نوشت و او را به
بیعت با خود
دعوت کرد.
جریر پذیرفت و از مردم هم برای
علی بیعت گرفت،
ابتدا
امام وی را بر پست خود که همان
ولایت همدان بود باقی گذاشت.
در سال سی و ششم هجری، امام علی (علیهالسلام) به
کوفه آمد
و پس از اتمام
جنگ جمل، با نامه امام علی (علیهالسلام) وی از سمتش
عزل شد و راهی کوفه شد. عزل او در ماه رجب همین سال اتفاق افتاد.
قصیدهای از
جریر نقل شده که این ماجرا را بیان میکند:
جریر در این باب سرود:
اتانا کتاب علیّ فلم نردّ الکتاب بارض العجم...
نامه علی برای ما آمد و ما آن نامه را در سرزمین
عجم (میپذیریم) و رد نمیکنیم و چون (آن نامه) به ما رسید، از آنچه در آن آمده، سر نمیپیچیم و هرگز نکوهش سرزنش نمیکنیم.
او را از رجالیون معروف عصر امام علی (علیهالسلام) معرفی میکنند.
در کتاب
البدء و التاریخ در تقسیمبندی شیعه در دوران امام علی (علیهالسلام)، نام
جریر در کنار نام
عمار یاسر،
سلمان،
مقداد،
ابوذر غفاری و عبدالله بن عباس ذکر گردیده و جزء گروه ویژه و دوستداران امام معرفی گشته است.
در این هنگام، امام علی (علیهالسلام) قصد داشت تا برای بیعت ستاندن از
معاویة بن ابیسفیان، والی شام، فرستادهای گسیل کند و
جریر خود داوطلب چنین مأموریتی شد.
بنا بر
روایات،
مالک اشتر سخت به
جریر بدگمان بود و فرستادن او را به
صلاح نمیدانست، اما سرانجام
جریر با نامهای از امام (علیهالسلام) خطاب به
معاویه، به
شام رفت. گرچه روایات در باب تفصیل ملاقات
جریر با معاویه اختلاف دارند،
اما به نظر میرسد،
جریر در برابر معاویه که آشکارا از
بیعت سر باز میزد و
وقت میگذرانید، جدیت چندانی نشان نمیداده است، چندانکه امام علی (علیهالسلام) در نامهای به او فرمان داد تا در اجرای مأموریت خویش
شتاب کند.
جریر پس از بازگشت، اقدامات معاویه را به امام
گزارش کرد،
اما ناکامی او در این مأموریت، انتقادها را بیشتر از پیش برانگیخت؛ چندان که
مالک اشتر خواهان
حبس او شد و آن دو در حضور امام (علیهالسلام) به
مشاجره پرداختند.
سرانجام
جریر با گروهی از قوم خود کوفه را وانهاد و به
قرقیسیاء ــ بر کنـار
نهر خابور در
جزیره ــ رفت.
بنا بر پارهای از روایات که با
سیره امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در برخورد با مخالفان سازگار به نظر نمیرسد، آن حضرت از اقدام
جریر بسیار
خشمگین شد.
هر چند
جریر در
جنگ صفین از هیچیک از طرفین حمایت نکرد، احتمالاً گرایش او به
علی (علیهالسلام) در روی آوردن بجلیان به
تشیع بیتأثیر نبوده است.
گفتهاند
جریر در این زمان، به معاویه
نامه نوشت و معاویه او را به سوی خود
دعوت کرد، اما
جریر نپذیرفت.
به گفته
فرزند جریر،
ابن عباس با
جریر ملاقات کرد و ضمن
ستایش از نپذیرفتن دعوت معاویه، پیغام تفقدآمیز امام (علیهالسلام) را به وی رسانید.
بنا بر روایتی نامشهور،
مغیرة بن شعبه، پیش از
مرگ (۵۰ ق/ ۶۷۰ م)
جریر را بر کوفه گمارد.
واپسین واقعهای که نامی از
جریر در آن به میان آمده است، به
قیام حُجر بن عَدی در
کوفه (۵۱ ق) مربوط میشود:
جریر یکی از اشرافی بود که زیاد والی کوفه از آنها خواست تا حجر را
آرام کنند.
سپس نیز از جمله کسانی بود که برای حجر از زیاد امان طلبیدند
و بعدها معاویه
شفاعت جریر را برای دو تن از
اقوام وی که از اصحاب حجر بودند، پذیرفت.
در باب
تاریخ و محل
مرگ جریر اختلاف هست: بنا بر پارهای مآخذ، وی پس از رفتن به قرقیسیاء، تا
زمان مرگ، در مدت
ولایت ضحاک بن قیس بر کوفه، دیگر به این شهر باز نگشت و در سَرات
یا ــ احتمالاً بر اثر
تصحیف ــ در شَرات
درگذشت.
تاریخ مرگ او نیز
سال ۵۱ یا ۵۴ ق آمده است و برخی از ۵۶ ق نیز یاد کردهاند،
البته تاریخ دقیق ولایت ضحاک بـر کوفـه نیز
روشن نیست.
احتمالاً مآخذی که گفتهاند
جریر تا پایان
عمر در خارج کوفه ماند، بنا بر دیدگاهی
خاص،
قصد داشتهاند او را از مشارکت در ایام «
فتنه»
تبرئه کنند؛
به ویژه که اقوال منسوب به
جریر، او را جزو شماری از اصحاب قرار داده است که در دوران
خلافت امام علی (علیهالسلام) مشی خاصی در پیش گرفتند:
جریر نیز مانند
اسامة بن زید، قصد نداشت با گوینده کلمه
شهادت نبرد کند؛
یا بنا بر برخی دیگر از مآخذ، کنارهگیری او، به سبب آزردگی از
شتم عثمان بوده است.
جریر از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) احادیثی نقل،
و خود از عمر و معاویه
روایت کرده است.
افزون بر فرزندان
جریر، کسانی چون
انس بن مالک،
قیس بن ابیحازم،
شهر بن حوشب و دیگران از
جریر حدیث روایت میکردهاند.
یک روایت منسوب به
جریر از حضرت
رسول (صلیاللهعلیهوآله) در موضوع رؤیت، میان متکلمان مایه بحث و
مناقشه بوده است.
در مجموعه فضایل منسوب به
جریر، از
زیبایی و قامت او بسیار ستایش شده است،
چندانکه گفتهاند:
عمر بن خطاب او را «یوسف امت» خوانده بود.
همچنین غالب اخبار مربوط به
داستان مسلمانی
جریر شامل احادیثی منسوب به حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) در تجلیل و ستایش از اوست،
حتی در یک
روایت منسوب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از «
اهل بیت» به شمار آمده است.
همچنین گر چه روایاتی از قول
جریر در فضایل
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نقل شده،
اما باز ایستادن او از یاری آن حضرت مورد
نقد قرار گرفته است.
مسجد جریر بن عبدالله در
کوفه نیز،
نزد
شیعه، از جمله «مساجد ملعونه» به شمار رفته، و
امام علی (علیهالسلام) از
نماز گزاردن در آنجا
نهی کرده بوده است.
جریر چندین
فرزند پسر داشت که از او
حدیث روایت میکردند
و نسل او از طریق ایشان ادامه یافت. اعقاب
جریر با نسبت «
جریری» شناخته میشدند،
و چند تن از ایشان، از جمله
محدثان بودهاند.
از افتخارات
جریر این است که وی عموی مادر
عبدالله بن حسن الحسن از
سادات بزرگوار علوی است که از این طریق با اهل بیت نسبت پیدا کرده است.
با این حال محققان و علمای
شیعه او را متهم میدانند؛ زیرا که
امام را ترک کرد و از آن جناب حمایت ننمود.
در برخی کتب
جریر را از دوستداران
عثمان و هوادار
بنیامیه معرفی میکند
و
مسجد او در کوفه از جمله مساجد ملعونه است. نام او را در ردیف مبغوضین
علی (علیهالسلام) نام بردند و گفته شده در آخر عمر دیوانه شده بود.
در نهایت وی در سال ۵۱ یا ۵۴
در
قرقیساء در گذشت.
۱. عبدالرحمان بن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۹۵۹م.
۲. احمد بن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل احمد جوابره، ریاض، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
۳. علی بن اثیر، اسد الغابة، به کوشش محمدابراهیم بنا و دیگران، قاهره، ۱۹۷۰م.
۴. احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
۵. محمد بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۴۰۵ق.
۶. محمد بن حبان، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۷. محمد بن حبان، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش فلایشهامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
۸. محمد بن حبیب، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق.
۹. عبدالرحمان بن حبیش، الغزوات، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
۱۰. احمد بن حجر عسقلانی، الاصابة، قاهره، ۱۳۲۸ق.
۱۱. علی بن حزم، جَمهرة انساب العرب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
۱۲. محمد بن درید، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۵۸م.
۱۳. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
۱۴. محمد بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، قم، مکتبه علمیه.
۱۵. علی بن طاووس، الطرائف، قم، ۱۳۹۹ق.
۱۶.
معافی بن طرارا، الجلیس الصالح الکافی، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۱۷. ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۹۶۰م.
۱۸. علی بن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
۱۹. عبدالله بن قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
۲۰. محمد بن ناصرالدین، توضیح المشتبه، به کوشش محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
۲۱. عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، المکتبة التجاریه.
۲۲. عبدالرحمان ابوزرعه، تاریخ، به کوشش شکرالله قوچانی، دمشق، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۲۳. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه.
۲۴. احمد ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابة، به کوشش محمدحسن اسماعیل و عبدالحمید سعدنی، بیروت، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م.
۲۵. احمد بن حنبل، مسند، بولاق، ۱۳۱۳ق.
۲۶. محمد اردبیلی، جامع الرواة، تهران، ۱۳۳۴ش.
۲۷. محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۲۸. اسماعیل بخاری، التاریخ الکبیر، حیدرآباددکن، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۳م.
۲۹. احمد بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
۳۰. احمد بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۳م.
۳۱. نصرالله پورجوادی، رؤیت ماه در آسمان، تهران، ۱۳۷۵ش.
۳۲. عمرو جاحظ، العثمانیة، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۵م.
۳۳. محمد حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، مدینه، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
۳۴. احمد خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
۳۵. احمد خطیب بغدادی، تلخیص المتشابه، به کوشش سکینه شهابی، دمشق، ۱۹۸۵م.
۳۶. خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۰م.
۳۷. احمد دینوری، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۵۹م.
۳۸. احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
۳۹. زبیر بن بکار، الاخبار الموفقیات، به کوشش سامی مکی عانی، بغداد، ۱۹۷۲م.
۴۰. محمود زمخشری، ربیع الابرار، بغداد، ۱۹۸۰م.
۴۱. عبدالکریم سمعانی، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۹۷۸م.
۴۲. محمد شافعی، الام، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۴۳. محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، قم، ۱۴۱۰ق.
۴۴. طبری، تاریخ طبری.
۴۵. محمد طوسی، رجال، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، ۱۴۱۵ق.
۴۶. محمد طوسی، مصباح المتهجد، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
۴۷. قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش محمود محمد قاسم، قاهره، دارالکتب المصریه.
۴۸. هشام کلبی، الاصنام، به کوشش احمد زکی پاشا، قاهره، ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م.
۴۹. هشام کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
۵۰. محمد کلینی، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۸ق.
۵۱. یوسف مزی، تحفةالاشراف، بمبئی، ۱۳۸۹ق/۱۹۶۴م.
۵۲. یوسف مزی، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۹۸۸م.
۵۳. احمد نسایی، فضائل الصحابة، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۵۴. میمون نسفی، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۱۹۹۰م.
۵۵. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۹۶۲م.
۵۶. نهجالبلاغه.
۵۷. یاقوت، بلدان.
۵۸. احمد یعقوبی، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، ۱۹۶۹م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دایرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جریر بن عبدالله بجلی»، ج۱۷، ص۶۵۱۴. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جریر بن عبدالله بجلی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۱۹.