• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تهمت فحشاء به عائشه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تهمت فحشاء بر عائشه يکي از مباحث چالشي در منابع اهل‌سنت است. خلاصه جريان در منابع اهل‌سنت اين است که عده‌اي از صحابه و حتي پدر خود عائشه قائل به اين شدند که وي مرتکب عمل فحشاء گرديده است و پيامبر نیز از عائشه کناره گرفت تا اينکه آیه نازل شد و عائشه از چنين تهمتي مبرا گشت. شیعه و اکثریت اهل‌سنت معتقدند نه تنها همسران پیامبر بلکه همسران تمامی انبیاء از تهمت فحشا مبرا هستند. در این میان، تنها اندکی از اهل‌سنت قائل به ارتکاب فحشا توسط برخی از همسران پیامبران شده‌اند. در این مقاله به بررسی این آرا می‌پردازیم.

فهرست مندرجات

۱ - تهمت فحشاء به عائشه
       ۱.۱ - روایت اول
              ۱.۱.۱ - نقد و بررسی
       ۱.۲ - روایت دوم
              ۱.۲.۱ - نقد و بررسی
                     ۱.۲.۱.۱ - پاسخ اجمالی
                     ۱.۲.۱.۲ - پاسخ تفصیلی
       ۱.۳ - روایت سوم
              ۱.۳.۱ - نقد و بررسی
       ۱.۴ - روایت چهارم
              ۱.۴.۱ - نقد و بررسی
       ۱.۵ - تحلیل نهائی روایات
۲ - دیدگاه شیعه نسبت به همسران پیامبران
       ۲.۱ - شیخ طوسی
       ۲.۲ - سیدمرتضی
       ۲.۳ - شیخ طبرسی
       ۲.۴ - سیدنعمت‌الله جزائری
       ۲.۵ - علی بن یونس عاملی
       ۲.۶ - فیض کاشانی
       ۲.۷ - علامه طباطبائی
۳ - دیدگاه اهل‌سنت نسبت به همسران پیامبران
       ۳.۱ - ابن‌کثیر دمشقی
       ۳.۲ - فخر رازی
       ۳.۳ - شوکانی
       ۳.۴ - قنوجی
       ۳.۵ - بستی
       ۳.۶ - ابن‌تیمیه حرّانی
       ۳.۷ - جصاص
       ۳.۸ - سمرقندی
       ۳.۹ - لالکائی
       ۳.۱۰ - غرناطی
۴ - تهمت‌های بزرگان اهل‌سنت به عائشه
       ۴.۱ - داستان افک طبق نظر اهل‌سنت
              ۴.۱.۱ - سبّ عائشه توسط صحابه
              ۴.۱.۲ - تهمت صحابه به عائشه
              ۴.۱.۳ - اجرای حد قذف بر صحابه
              ۴.۱.۴ - تردید پیامبر به پاکدامنی عائشه
              ۴.۱.۵ - مشورت پیامبر با اصحاب درباره طلاق عائشه
              ۴.۱.۶ - قهر یک ماهه پیامبر با عائشه
              ۴.۱.۷ - باور کردن تهمت به عائشه توسط والدین او
              ۴.۱.۸ - متهم شدن عائشه توسط دیگر همسران پیامبر
       ۴.۲ - نقل روایات شرم‌آور بر زبان عائشه
              ۴.۲.۱ - باکره بودن زنان در بهشت
              ۴.۲.۲ - مکیدن زبان عائشه توسط پیامبر
              ۴.۲.۳ - انتشار محرمانه‌ترین اسرار پیامبر و عائشه
              ۴.۲.۴ - بازی کردن پیامبر با عائشه
              ۴.۲.۵ - برهنه محشور شدن زنان در قیامت
              ۴.۲.۶ - بوسیدن عائشه توسط پیامبر
              ۴.۲.۷ - تحلیل روایات
       ۴.۳ - اتهام غسل عائشه در مقابل برادر رضاعیش
       ۴.۴ - اتهام جنب شدن مردان در خانه عائشه
              ۴.۴.۱ - عبداللَّه بن شهاب الخولانی
              ۴.۴.۲ - همامِ بن الحرث
              ۴.۴.۳ - مردی از قبیله نخع
              ۴.۴.۴ - مردی گمنام
              ۴.۴.۵ - مهمان عائشه با ملحفه زرد
       ۴.۵ - شیر دادن به مردان توسط خواهر عائشه
۵ - اتهام برخی از اهل‌سنت به زنان سایر پیامبران
۶ - نتیجه
۷ - پانویس
۸ - منبع


یکی از بحث‌های مهمی که اکثر علمای شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند، این است که هیچ یک از زنان پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بلکه هیچ یک از زنان دیگر پیامبران، مرتکب فحشاء نشده‌اند. در این میان گروهی از دشمنان دین، با استناد به روایات ضعیف و متروکی که در برخی از کتاب‌های سنی و شیعی وجود دارد، به برخی از همسران پیامبر تهمت زنا زده‌اند که از دیدگاه ما تهمت به همسران پیامبران در حقیقت طعن بر انبیاء است. در ابتدا روایات مورد استناد این افراد را بررسی و سپس دیدگاه علمای شیعه و سنی را در این زمینه مطرح خواهیم کرد.

۱.۱ - روایت اول

طبق روایت اول، عایشه کنیزی را زینت می‌کرد تا با آن جوانان قریش را شکار کند!
در کتاب‌های اهل‌سنت روایاتی یافت می‌شود که اتهاماتی را به همسران پیامبر و مشخصا عائشه نسبت داده‌اند.
ابن‌ابی‌شیبه، استاد بخاری در کتاب المصنف روایتی را نقل می‌کند که طبق آن عائشه دختری را برای جلب نظر جوانان قریش آرایش می‌کرده است:
حدثنا ابو بکر قال نا وکیع عن العلاء بن عبد الکریم الیامی عن عمار بن عمران رجل من زید الله عن امراة منهم عن عائشة انها شوفت جاریة وطافت بها وقالت لعلنا نصطاد بها شباب قریش.
از عائشه روایت شده است که روزی کنیزی را آرایش کرده و او را چرخاند و گفت: شاید بتوانیم با این کنیز، جوانان قریش را شکار کنیم!
علمای لغت نیز همین روایت را در کتاب‌های لغت نقل و کلمات آن را شرح داده‌اند:
ابن‌منظور در لسان العرب می‌نویسد:
وفی حدیث عائشة رضی الله عنها: انها شوفت جاریة فطافت بها وقالت: لعلنا نصید بها بعض فتیان قریش، ‌ای زینتها.
و در روایت عائشه که آمده است «انها شوفت جاریة فطافت بها وقالت لعلنا نصید بها بعض فتیان قریش» یعنی کنیز را زینت کرد!
و ابن‌اثیر جزری می‌نویسد:
فی حدیث عائشة انها شوفت جاریة فطافت بها وقالت لعلنا نصید‌ها بعض فتیان قریش‌ای زینتها
در روایت عایشه آمده است که «انها شوفت جاریة فطافت بها وقالت لعلنا نصید بها بعض فتیان قریش» یعنی کنیز را زینت کرد!
و زبیدی در تاج العروس نیز همین روایت را مطرح و برخی از کلمات آن را شرح می‌دهد:
المُشَوَّفَةُ، کمُعَظَّمَةٍ: مِن النِّسَاءِ: التی تُظْهِرُ نَفْسَهَا لِیَرَاهَا النَّاسُ، عن اَبی علیٍّ. وشَوَّفَهَا، تَشْوِیفاً: زَیَّنَهَا، ومنه حَدِیثُ عائشةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: (اَنَّهَا شَوَّفَتْ جَارِیَةً، فطافَتْ بها، وقالتْ: لَعَلَّنَا نَصِیدُ بها بَعْضَ فِتْیَانِ قُرَیْشٍ).
مشوفة مانند معظمة از زنان کسی است که خود را می‌آراید تا مردم او را ببینند؛ و «شوفها» یعنی او را زینت کرد! و از همین باب است روایت عائشه که گفت: «انها شوفت جاریة فطافت بها وقالت لعلنا نصید بها بعض فتیان قریش»

۱.۱.۱ - نقد و بررسی

روایت مجهول السند است! این روایت همان طور که از سند آن به روشنی پیدا است، مرسل است و عمار بن عمران آن را از «امراة» نقل می‌کند. هم خود عمار بن عمران فردی است مجهول و هم مشخص نیست که این «امراة» چه کسی است. پس این روایت ارزش استدلال ندارد.
از نظر دلالی نیز اگر چه عمل زشتی را به همسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نسبت داده است، اما باز دلالت بر ارتکاب فحشا نمی‌کند!

۱.۲ - روایت دوم

طبق روایت دوم همسر نوح و لوط مرتکب فاحشه شدند!
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی می‌نویسد:
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فَمَا تَقُولُ فِی مُنَاکَحَةِ النَّاسِ؟ فَاِنِّی قَدْ بَلَغْتُ مَا تَرَاهُ وَمَا تَزَوَّجْتُ قَطُّ فَقَالَ: وَمَا یَمْنَعُکَ مِنْ ذَلِکَ فَقُلْتُ مَا یَمْنَعُنِی اِلَّا اَنَّنِی اَخْشَی اَنْ لَا تَحِلَّ لِی مُنَاکَحَتُهُمْ فَمَا تَاْمُرُنِی؟ فَقَالَ: فَکَیْفَ تَصْنَعُ وَاَنْتَ شَابٌّ اَ تَصْبِرُ؟ قُلْتُ: اَتَّخِذُ الْجَوَارِیَ قَالَ: فَهَاتِ الْآنَ فَبِمَا تَسْتَحِلُّ الْجَوَارِیَ؟ قُلْتُ: اِنَّ الْاَمَةَ لَیْسَتْ بِمَنْزِلَةِ الْحُرَّةِ اِنْ رَابَتْنِی بِشَیْ ءٍ بِعْتُهَا وَاعْتَزَلْتُهَا قَالَ: فَحَدِّثْنِی بِمَا اسْتَحْلَلْتَهَا قَالَ: فَلَمْ یَکُنْ عِنْدِی جَوَابٌ فَقُلْتُ لَهُ: فَمَا تَرَی اَتَزَوَّجُ؟ فَقَالَ مَا اُبَالِی اَنْ تَفْعَلَ قُلْتُ: اَ رَاَیْتَ قَوْلَکَ مَا اُبَالِی اَنْ تَفْعَلَ فَاِنَّ ذَلِکَ عَلَی جِهَتَیْنِ تَقُولُ لَسْتُ اُبَالِی اَنْ تَاْثَمَ مِنْ غَیْرِ اَنْ آمُرَکَ فَمَا تَاْمُرُنِی اَفْعَلُ ذَلِکَ بِاَمْرِک؟ فَقَالَ لِی: قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ((صلی‌الله‌علیه‌وآله)) تَزَوَّجَ وَقَدْ کَانَ مِنْ اَمْرِ امْرَاَةِ نُوحٍ وَامْرَاَةِ لُوطٍ مَا قَدْ کَانَ اِنَّهُمَا قَدْ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَقُلْتُ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ((صلی‌الله‌علیه‌وآله)) لَیْسَ فِی ذَلِکَ بِمَنْزِلَتِی اِنَّمَا هِیَ تَحْتَ یَدِهِ وَهِیَ مُقِرَّةٌ بِحُکْمِهِ مُقِرَّةٌ بِدِینِهِ قَالَ: فَقَالَ لِی: مَا تَرَی مِنَ الْخِیَانَةِ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَخانَتاهُما» مَا یَعْنِی بِذَلِکَ اِلَّا الْفَاحِشَةَ. وقد زوج رسول الله ((صلی‌الله‌علیه‌وآله)) فلانا، قال: قلت: اصلحک الله ما تامرنی انطلق فاتزوج بامرک؟ فقال لی: ان کنت فاعلا فعلیک بالبلهاء من النساء، قلت: و ما البلهاء قال: ذوات الخدور العفائف.
زراره از امام باقر (علیه‌السلام) نقل می‌کند به حضرت عرض کردم:
نظر شما راجع به ازدواج با زنان مخالفین چیست؟ آیا این کار را جایز می‌دانید؟ زیرا من تا‌کنون ازدواج نکرده‌ام.
فرمودند: چرا تاکنون ازدواج نکرده‌ای؟ پاسخ دادم: تنها مانع من این است که می‌ترسم ازدواج با آنها جایز نباشد! نظر شما چیست؟
فرمودند: اگر ازدواج نکنی با جوانی خود چه می‌کنی؟ آیا صبر می‌کنی؟ پاسخ دادم: کنیز خواهم گرفت!
حضرت فرمودند: خوب کنیز (غیر شیعه) را چگونه جایز می‌دانی؟
پاسخ دادم: کنیز مانند زن آزاد نیست! اگر از او ناخشنود شدم، او را طلاق می‌دهم و از او کناره می‌گیرم!
فرمودند: به من خبر بده که چگونه کنیز (غیر شیعه) را جایز می‌دانی؟ و من جوابی نداشتم!
پرسیدم: پس نظر شما چیست؟ ازدواج کنم؟
فرمود: برای من فرقی نمی‌کند که ازدواج کنی!
عرض کردم: مقصود شما چیست؟ آیا مقصود شما این است که اگر بدون اینکه از من اجازه بگیری ازدواج کنی و بدین سبب مرتکب حرام شوی، برای من مهم نیست؟ (یا این کار اشکال ندارد؟) دستور شما برای من چیست؟
فرمود: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با مخالفین ازدواج کرد، و داستان زن نوح و زن لوط (را نیز که) میدانی چه بوده «آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند»؟
من عرض کردم: رسول خدا مانند من نبوده، همانا زنی داشته که به حکمش اقرار داشته و به دین او اعتراف می‌کرد؟
آن حضرت به من فرمود: درباره آن خیانت که در گفتار خدا (عزّوجلّ) (در همان آیه است که فرماید): «ولی به آن دو خیانت کردند» چه نظر داری؟ (آیا خداوند) مقصودی جز فاحشه ندارد (یعنی آیا این دو زن تحت فرمان پیامبرشان بوده‌اند)؟
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز با فلانی ازدواج کرد (و او نیز مطیع دستورات پیامبر نبود).
گفتم: خدا امر شما را درست گرداند؛ آیا به من دستور می‌دهید که بروم و طبق دستور شما (با مخالفین) ازدواج کنم؟ فرمودند اگر می‌خواهی ازدواج کنی، با زنان بلهاء (از مخالفین) ازدواج نما! زنان پرده نشین با عفت.

۱.۱.۱ - نقد و بررسی

دو پاسخ می‌توان به این شبهه داد.

۱.۲.۱.۱ - پاسخ اجمالی

این روایت، هم از جهت سندی و هم از جهت دلالی اشکال دارد؛ زیرا هم از جهت سندی مرسل است و هم از جهت دلالی لفظ «فحش» در لغت عرب، در بسیاری مواقع به معنی بدزبانی به کار رفته است؛ جدای از این‌که در روایت سخنی درباره تهمت فحشاء به عائشه وجود ندارد.

۱.۲.۱.۲ - پاسخ تفصیلی

اولاً: این روایت مرسل و ضعیف است؛ همان‌طور که در سند روایت آمده است، یونس بن عبدالرحمن این روایت را از «رجل» نقل کرده است و مشخص نیست که این «رجل» چه کسی است تا وضعیت او بررسی شود و روایت مرسل ارزش استدلال ندارد؛
ثانیاً: حتی اگر فرض کنیم که روایت از نظر سندی صحیح نیز باشد، این جمله ارتباطی به عائشه ندارد؛ بلکه امام (علیه‌السلام) خیانت آن دو زن را توضیح می‌دهد نه خیانت عائشه را؛
ثالثاً: با صرف نظر از آن چه گذشت، باز هم نمی‌توان از کلمه «الفاحشة» را به زنا ترجمه کرد؛ زیرا معنای اصلی «فاحشه» انجام هر عملی است که خداوند از آن نهی کرده است.
بزرگان لغت نیز معانی گوناگونی برای آن نقل کرده‌اند؛ چنانچه ابن‌منظور در لسان العرب در معنای «فحش» می‌گوید:
فحش: الفُحْش: معروف. ابن سیدة: الفُحْش والفَحْشاءُ والفاحِشةُ القبیحُ من القول والفعل... فالفاحِشُ ذو الفحش والخَنا من قول وفعل، والمُتَفَحِّشُ الذی یتکلَّفُ سَبَّ الناس ویتعمَّدُه، وقد تکرر ذکر الفُحْش والفاحشة والفاحش فی الحدیث، وهو کل ما یَشتد قُبْحُه من الذنوب والمعاصی؛ قال ابن الاَثیر: وکثیراً ما تَرِدُ الفاحشةُ بمعنی الزنا ویسمی الزنا فاحشةً، وقال اللَّه تعالی: «اِلَّا اَنْ یَاْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ» قیل: الفاحشة المبینة اَن تزنی فتُخْرَج لِلْحدّ، وقیل: الفاحشةُ خروجُها من بیتها بغیر اِذن زوجها.
وقال الشافعی: اَن تَبْذُوَ علی اَحْمائِها بِذَرابةِ لسانها فتُؤْذِیَهُم وتَلُوکَ ذلک. فی حدیث فاطمة بنت قیس: اَن النبی، صلی اللَّه علیه و سلم، لم یَجْعل لها سُکْنی ولا نفقةً وذَکر اَنه نَقَلها اِلی بیت ابن اُم مَکتوم لبَذاءتِها وسَلاطةِ لِسانِها ولم یُبْطِلْ سُکْناها لقوله عزّ وجل: «لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَلا یَخْرُجْنَ اِلَّا اَنْ یَاْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ».
وکلُّ خَصْلة قبیحةٍ، فهی فاحشةٌ من الاَقوال والاَفعال؛ ومنه الحدیث: قال لعائشة لا تقولی ذلک فاِن اللَّه لا یُحبُّ الفُحْشَ ولا التفاحُشَ. اَراد بالفُحْش التعدّی فی القول والجواب لا الفُحْشَ الذی هو من قَذَعِ الکلام وردیئه... وکلُّ اَمر لا یکون موافقاً للحقِّ والقَدْر، فهو فاحشةٌ... واَما قول اللَّه عز و جل: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَاْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ» قال المفسرون: معناه یاْمرکم باَن لا تتصدقوا، وقیل: الفحشاء‌هاهنا البُخْل، والعرب تسمی البَخیلَ فاحشاً.
ابن‌سیده گفته: فحش، فحشاء و فاحشه به معنای زشتی در گفتار و رفتار است. متفحش کسی است که متصدی فحش دادن به مردم شده است. جمله فحش و فاحشه در روایات بسیار تکرار شده است و منظور از آن هر گناه و معصیتی است که زشتی آن زیاد باشد.
ابن‌اثیر گفته: بسیاری از اوقات کلمه «فاحشه» به معنای زنا آمده و زنا «فاحشه» نامگذاری شده است، خداوند می‌فرماید: «الا ان یاتین بفاحشة مبینة؛ مگر اینکه آنها عمل زشت آشکاری انجام دهند» فاحشه مبینه در این آیه به معنای این است که اگر زنا کردند، بر آن‌ها حد جاری کند. برخی گفته‌اند که منظور از فاحشه، خارج شدن از خانه بدون اجازه شوهر است.
اگر به شوهرش ناسزا گفت و تندزبانی کرد، او را آزار دهید و دهانش را ببندید. در روایت فاطمه بنت‌قیس آمده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای او خانه‌ای قرار ندارد و نفقه‌ای برایش معین نکرد و دستور داد که او را به خانه ابن‌ام‌مکتوم انتقال دهند؛ چرا که زبان تندی داشت و بد زبان بود؛ اما او را از خانه‌اش خارج نکرد؛ چرا که خداوند فرموده است: «نه آنها را از خانه‌هایشان بیرون کنید و نه آنها (در دوران عدّه) بیرون روند، مگر آنکه کار زشت آشکاری انجام دهند»
هر خصلت زشت؛ چه در گفتار باشد و چه در کردار، فاحشه نامیده می‌شود. از جمله آن روایتی است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عائشه گفت: «این سخن را نگو؛ چرا که خداوند ناسزا و ناسزا گفتن به یکدیگر را دوست ندارد» مراد از «فحش» در این روایت گذشتن از حد در گفتار و جواب دادن است، نه به معنای ناسزاگوئی و کلام پست.
هر آن چه با حق و آن چه خداوند خواسته، سازگار نباشد، «فاحشه» است؛ اما این گفتار خداوند: «شیطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهیدستی می‌دهد و به فحشا (و زشتی‌ها) امر می‌کند»، مفسران گفته‌اند که معنای آن این است که شیطان به شما دستور می‌دهد که صدقه ندهید، برخی گفته‌اند که فحشا در این آیه به معنای بخل است و عرب به انسان بخیل «فاحش» می‌گویند.
مولی محمد صالح مازندرانی در شرح این روایت می‌گوید:
قال المفسرون فیه اشارة الی ان سبب القرب والرجحان عند الله تعالی لیس الا الصلاح کائنا من کان وخیانة المراتین لیست هی الفجور وانما هی نفاقهما وابطانهما الکفر وتظاهرهما علی الرسولین فامراة نوح قالت لقومه انه مجنون وامراة لوط دلت قومه علی ضیفانه، ولیس المراد بالخیانة البغی والزنا اذ ما زنت امراة نبی قط، وذلک هو المراد بقوله ((علیه‌السلام)): (ما تری من الخیانة فی قول الله (عزّوجلّ) (فخانتاهما) ما یعنی بذلک الا الفاحشة) هی کلما یشتد قبحه من الذنوب والمعاصی والمراد بها هنا النفاق والمخالفة والکفر.
مفسران در تفسیر این آیه گفته‌اند: این آیه اشاره به این دارد که معیار نزدیکی و برتری در نزد خداوند، چیزی جز کار خیر نیست، هرکس که می‌خواهد باشد و خیانت این دو زن، زنا نبوده است؛ بلکه نفاق، پنهان کردن کفر در دل و دشمنی با آن دو پیامبر خدا بوده است؛ پس زن نوح به قومش می‌گفت که او دیوانه است و زن لوط مردم از وجود میهمان‌ها در خانه آن حضرت آگاه کرد، مقصود از خیانت زنا نیست؛ چرا که هیچ یک از زنان پیامبران هیچ‌گاه زنا نکرده‌اند و مراد امام (علیه‌السلام) از جمله «... ما یعنی بذلک الا الفاحشه» نیز همین است. فاحشه، کلمه‌ای است که هرگاه زشتی یک گناه و معصیت شدید شود، استفاده می‌شود و مراد از آن نفاق، مخالفت (با پیامبر) و کفر است.
در منابع اهل‌سنت نیز روایتی وجود دارد که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کلمه «فاحشه» را برای عائشه به کار برده است و «فاحشه» در این روایت به معنای بدگوئی و کلام زشت است.
ابن‌ابی‌شیبه در کتاب مصنف می‌نویسد:
حدثنا ابو بکر قال حدثنا ابو معاویة عن الاعمش عن ابی الضحی عن مسروق عن عائشة ان النبی صلی الله علیه وسلم قال لها: یَا عَائِشَةُ لاَ تَکُونِی فَاحِشَةً.
از مسروق از عائشه نقل شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عائشه گفت: ‌ای عائشه! «فاحشه؛ ناسزاگو» نباش.
و مسلم نیشابوری همین روایت را با طول و تفصیل بیشتری نقل کرده است:
حَدَّثَنَا اَبُو کُرَیْب، حَدَّثَنَا اَبُو مُعَاوِیَةَ، عَنِ الاَعْمَشِ، عَنْ مُسْلِم، عَنْ مَسْرُوق، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ اَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه وسلم اُنَاسٌ مِنَ الْیَهُودِ فَقَالُوا السَّامُ عَلَیْکَ یَا اَبَا الْقَاسِمِ. قَالَ «وَعَلَیْکُمْ». قَالَتْ عَائِشَةُ قُلْتُ بَلْ عَلَیْکُمُ السَّامُ وَالذَّامُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم «یَا عَائِشَةُ لاَ تَکُونِی فَاحِشَةً». فَقَالَتْ مَا سَمِعْتَ مَا قَالُوا فَقَالَ «اَوَلَیْسَ قَدْ رَدَدْتُ عَلَیْهِمُ الَّذِی قَالُوا قُلْتُ وَعَلَیْکُمْ».
از مسروق از عائشه نقل شده است: عده‌ای از یهودیان خدمت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) رسیدند و گفتند: سام (مرگ) بر تو‌ ای ابوالقاسم. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: بر شما. عائشه گوید من گفتم: بلکه بر خود شما مرگ و ملامت باد، پس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: ‌ای عائشه، فاحشه نباش. عائشه گفت: مگر نشنیدی که چه گفتند؟ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: مگر نه این که هر آن چه که گفته بودند بر خود آن‌ها برگرداندم و گفتم بر شما باد؟
نووی در شرح همین روایت و روایت دیگری با همین مضمون از عائشه، می‌گوید:
واما الفحش فهو القبیح من القول والفعل وقیل الفحش مجاوزة الحد.
و اما فحش به معنای زشتی در گفتار و کردار است، برخی گفته‌اند که فحش به معنای تجاوز از حد است.
و ملا علی هروی می‌گوید:
وفی روایة لمسلم قال: «لا تکونی فاحشة» ‌ای قائلة للفحش ومتکلمة بکلام قبیح.
در روایت مسلم آمده است که «فاحشه نباش» فاحشه، یعنی به زبان آوردن سخن زشت.
در نتیجه: اولاً: این روایت مرحوم کلینی در کتاب کافی سندش ضعیف است؛ ثانیاً: ارتباطی به عائشه ندارد؛ ثالثاً: فاحشه معانی مختلفی دارد و همیشه به معنای زنا نیامده است.

۱.۳ - روایت سوم

طبق روایت سوم، عایشه چهل دینار از خیانت جمع‌آوری کرده بود!
حافظ رجب برسی در کتاب مشارق الانوار نوشته است:
الفصل الرابع (فی اسرار الحسن بن علی (علیهماالسلام)): فمن ذلک: انه لما قدم من الکوفة جاءت النسوة یعزینه فی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ودخلت علیه ازواج النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، فقالت عائشة: یا ابا محمد ما مثل فقد جدک الا یوم فقد ابوک، فقال لها الحسن: نسیت نبشک فی بیتک لیلا بغیر قبس بحدیدة، حتی ضربت الحدیدة کفک فصارت جرحا الی الآن.
فاخرجت جردا اخضر فیه ما جمعتها من خیانة حتی اخذت منه اربعین دینارا عددا لا تعلمین لها وزنا ففرقتیها فی مبغضی علی صلوات الله علیه من تیم وعدی، وقد تشفیت بقتله، فقالت: قد کان ذلک.
فصل چهارم درباره اسرار حسن بن علی (علیهماالسلام) است. از اسرار آن حضرت این است که وقتی آن حضرت از کوفه برگشت، زنان برای تسلیت گفتن شهادت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) خدمت آن حضرت رسیدند، همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز به همین منظور آمده بودند؛ پس عائشه گفت: ‌ای ابومحمد! هیچ روزی همانند روز از دست دادن جدت نبود، مگر روز از دست دادن پدرت.
امام حسن (علیه‌السلام) فرمود: آیا فراموش کردی که می‌خواستی شبانه گودالی در خانه‌ات با آهن بکنی؛ در حالی که چراغی نداشتی؛ پس آهن به کف دستت خورد و زخم آن تا امروز موجود است؛ پس کیسه سبزی خارج کردی که در آن اموالی را از خیانت جمع‌آوری کرده بودی، تا این که چهل عدد دینار که وزن آن را نمی‌دانستی برداشتی و آن را در بین دشمنان علی (علیه‌السلام) از قبیله تیم و عدی تقسیم کردی و از کشته شدن علی (علیه‌السلام) خوشحال شدی؟ عائشه گفت: بلی، چنین بوده است.
[۱۳] برسی حلی، رضی الدین رجب بن محمد بن رجب المعروف بالحافظ، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ص۱۲۹.


۱.۱.۱ - نقد و بررسی

اولاً: حافظ رجب برسی این روایت را به صورت مرسل نقل کرده است و دیگران نیز که با سند نقل کرده‌اند، در سند آن حسین المقری کوفی، محمد بن حلیم التماری، مخول بن ابراهیم و زید بن کثیر وجود دارد که همگی آن‌ها «مجهول» و بلکه «مهمل» هستند و در کتاب‌های رجالی نامی از آن‌ها برده نشده است؛ پس چنین روایتی ارزش استدلال ندارد.
ثانیا: با چشم پوشی از سند روایت، از کجا معلوم که مقصود از خیانت «زنا» باشد؟ خیانت هم می‌تواند خیانت مالی باشد، هم خیانت‌های دیگر.
ابن‌حجر عسقلانی در شرح این روایت بخاری: «وَلَوْلَا حَوَّاءُ لم تَخُنَّ اُنْثَی زَوْجَهَا؛ اگر (این کار) حوا نبود، هیچ زنی به شوهرش خیانت نمی‌کرد» ( )، خیانت حضرت حواء (علیه‌السلام) را این چنین معنا کرده است:
فیه اشارة الی ما وقع من حواء فی تزیینها لآدم الاکل من الشجرة حتی وقع فی ذلک فمعنی خیانتها انها قبلت ما زین لها ابلیس حتی زینته لآدم ولما کانت هی‌ام بنات آدم اشبهها بالولادة ونزع العرق فلا تکاد امراة تسلم من خیانة زوجها بالفعل او بالقول ولیس المراد بالخیانة هنا ارتکاب الفواحش حاشا وکلا ولکن لما مالت الی شهوة النفس من اکل الشجرة وحسنت ذلک لآدم عد ذلک خیانة له واما من جاء بعدها من النساء فخیانة کل واحدة منهن بحسبها.
این روایت اشاره دارد به قصه‌ای که برای حوا اتفاق افتاد و او خوردن از درخت را برای آدم زیبا جلوه داد؛ تا این که آدم این عمل را انجام داد. پس معنای خیانت حوا این است که او زیبا جلوه دادن شیطان را پذیرفت و آن را برای حضرت آدم زیبا جلوه داد. و چون حوا مادر تمام زنان عالم بود، همگی به او شبیه شدند و این رگ را از او گرفتند؛ به همین سبب هیچ زنی از خیانت به شوهر خویش در رفتار و گفتار مصون نیست! و معنی از این خیانت در اینجا ارتکاب فواحش نیست! هرگز! اما چون به شهوت نفس رو کرد و از درخت خورد و این کار را برای آدم زینت داد، این کار خیانت به آدم به حساب آمد؛ و زنانی که بعد از او آمدند خیانت هر کدام، به حسب خود آنان است!
[۱۵] عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۶، ص۳۶۸.

همچنین خداوند در آیه ۱۰ سوره تحریم از خیانت زنان نوح و لوط خبر داده است:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَاَتَ نُوحٍ وَ امْرَاَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلین.
خداوند برای کسانی که کافر شده‌اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می‌شوند! »
در حالی که تمام شیعه و اکثر بزرگان سنی اتفاق دارند که مراد از «فَخانَتاهُما» فحشا و زنا نیست؛ بلکه زن نوح و لوط اخبار خانه آن دو پیامبر را به کافران می‌رساند، به همین جهت خداوند آن دو را با کافران عذاب کرد.
قرطبی مفسر مشهور اهل‌سنت در تفسیر این آیه می‌گوید:
وقوله: «فَخانَتاهُما» یعنی فی الدین لا فی الفراش وذلک ان هذه کانت تخبر الناس انه مجنون وذلک انها قالت له: اما ینصرک ربک فقال لها: نعم قالت: فمتی قال: اذا فار التنور فخرجت تقول لقومها: یا قوم والله انه لمجنون یزعم انه لا ینصره ربه الا ان یفور هذا التنور فهذه خیانتها وخیانة الاخری انها کانت تدل علی الاضیاف.
منظور از «فخانتاهما» خیانت در دین است نه خیانت ناموسی و این بدان خاطر بوده است که زن نوح به مردم می‌گفت که او مجنون است. همچنین زن نوح به ایشان گفت: آیا پروردگارت تو را یاری می‌کند؟ حضرت نوح فرمود: بلی. زن گفت: چه زمانی؟ حضرت نوح فرمود: زمانی که (آب از) تنور فوران کند. پس زن از خانه خارج شد و به قومش گفت: ‌ای قوم به خدا سوگند که نوح دیوانه است و خیال می‌کند که پروردگار او را یاری نخواهد کرد؛ مگر زمانی که (آب از) این تنور فوران کند. این خیانت زن نوح بود و خیانت زن لوط نیز این بود که مردم از وجود میهمانان آگاه کرد.
بقیه مفسران شیعه و سنی نیز همین دیدگاه را دارند که در ادامه سخنان جمعی از آن‌ها را نقل خواهیم کرد.
از آن چه گفتیم روشن می‌شود که صدور چنین گناهانی که در ادب عربی از آن به «خیانت» تعبیر می‌شود، از زنان پیامبران اشکالی ندارد؛ اما خیانت ناموسی از آن جائی که ارتباط مستقیم با آبروی آن بزرگواران دارد، قابل پذیرش نیست و از دیدگاه جمهور علمای شیعه و سنی غیر ممکن است.
ثالثاً: همان طور که از متن روایت پیدا است، مراد از خیانت در روایت حافظ رجب برسی، خیانت در بیت مال مسلمین است که از طرف معاویه برای عائشه فرستاده می‌شد و او در میان مسلمانان به منظور میل مردم به سوی معاویه و تنفر از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) تقسیم می‌کرد، نه خیانت به معنای زنا؛ چرا که در ادامه روایت آمده است:
ففرقتیها فی مبغضی علی صلوات الله علیه من تیم وعدی، وقد تشفیت بقتله.
تو این اموال را در بین دشمنان علی (علیه‌السلام) از قبیله تیم و عدی تقسیم کرده و از کشته شدن آن حضرت خوشحال شدی.
اموالی که معاویه به عائشه داده بود:
طبق مدارک موجود در منابع اهل‌سنت، معاویة بن ابی‌سفیان برای عائشه اموال فراوانی می‌فرستاد تا او با توجه به سابقه دشمنی که با امیرمؤمنان (علیه‌السلام) داشت، این اموال را در جهت تقویت جبهه معاویه و تضعیف جبهه امیرمؤمنان (علیه‌السلام) مصرف نماید. ما به صورت خلاصه به چند مدرک در این‌باره اشاره می‌کنیم:
ابو‌نعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء، ابن‌عساکر دمشقی در تاریخ مدینه دمشق و شمس‌الدین ذهبی در تاریخ الاسلام می‌نویسند:
عن هشام بن عروة عن ابیه ان معاویة بعث الی عائشة رضی الله تعالی عنها بمائة الف فوالله ما غابت الشمس عن ذلک الیوم حتی فرقتها قالت مولاة لها لو اشتریت لنا من هذه الدراهم بدرهم لحما فقالت لو قلت قبل ان افرقها لفعلت.
هشام بن عروه از پدرش نقل کرده است که معاویه صد هزار (درهم) برای عائشه فرستاد، به خدا قسم هنوز خورشید غروب نکرده بود که عائشه آن‌ها را تقسیم کرد. کنیز عائشه به او گفت: ‌ای کاش با یکی از این درهم‌ها برای ما گوشت می‌خریدی، عائشه گفت: اگر پیش از تقسیم آن‌ها می‌گفتی، می‌خریدم.
[۱۹] ذهبی شافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، ج۴، ص۲۴۸.

و بسیاری از بزرگان اهل‌سنت نقل کرده‌اند:
عن عطاء قال: قدمت عائشة مکة، فارسل الیها معاویة بطوق قیمته مائة الف فقبلته.
عطا گفته است که عائشه وارد مکه شد، پس معاویه برای او گردنبندی فرستاد که قیمتش صد هزار (درهم یا دینار) بود و عائشه نیز قبول کرد.
شمس الدین ذهبی در تاریخ الاسلام، ابن‌کثیر سلفی در البدایة والنهایة و ابن‌عساکر در تاریخ مدینه دمشق می‌نویسند:
وقال سعید بن عبد العزیز: قضی معاویة عن عائشة ثمانیة عشر الف دینار.
سعید بن عبدالعریز گفته: معاویه هیجده هزار دینار از بدهکاری‌های عائشه را داد.
محمد بن سعد در طبقات الکبری، ابن‌جوزی در المنتظم و صفوة الصفوة می‌نویسند:
وروی حجاج بن محمد عن ابی معشر قال دخل المنکدر بن عبدالله علی عائشة فقالت لک ولد قال لا فقالت لو کان عندی عشرة آلاف درهم لوهبتها لک قال فما امست حتی بعث الیها معاویة بمال فقالت ما اسرع ما ابتلیت وبعثت الی المنکدر بعشرة آلاف درهم فاشتری منها جاریة فهی‌ام ولده محمد وعمر وابی بکر.
حجاج بن محمد از ابومشعر نقل کرده است که منکدر بن عبدالله بر عائشه وارد شد، عائشه از او سؤال کرد که فرزندی داری؟ گفت: خیر. پس عائشه گفت: اگر من ده هزار درهم داشتم، آن‌ها را به تو می‌بخشیدم. آن روز تمام نشده بود که معاویه برای عائشه مالی فرستاد؛ پس عائشه گفت: چه زود که خدا من را امتحان کرد؛ سپس ده هزار درهم برای منکدر فرستاد و منکدر با آن کنیزی خرید و آن کنیز صاحب فرزند شد و محمد، عمر و ابوبکر را به دنیا آورد.
[۲۷] ابن‌جوزی حنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۷، ص۲۸۱.
[۲۸] ابن‌جوزی حنبلی، جمال‌الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، صفة الصفوة، ج۲، ص۱۴۰.

و همچنین ابن‌سعد در طبقات، و ذهبی در تاریخ الاسلام و سیر اعلام النبلاء می‌نویسند:
اخبرنا ابو معاویة الضریر حدثنا هشام بن عروة عن محمد بن المنکدر عن‌ام ذرة قالت بعث بن الزبیر الی عائشة بمال فی غرارتین یکون مائة الف فدعت بطبق وهی یومئذ صائمة فجعلت تقسم فی الناس قال فلما امست قالت یا جاریة‌هاتی فطری فقالت‌ام ذرة یا‌ام المؤمنین اما استطعت فیما انفقت ان تشتری بدرهم لحما تفطرین علیه فقالت لا تعنفینی لو کنت اذکرتنی لفعلت.
ام‌ذره گفته: عبدالله بن زبیر برای عائشه دو جوال (گونی) مال فرستاد که صد هزار می‌شد. پس عائشه در حالی که روزه‌دار بود، طبقی خواست و اموال را در میان مردم تقسیم کرد، هنگامی که روز تمام شد، به کنیزش گفت: افطاری من را بیاور، ام‌ذره گفت: ‌ای مادر مؤمنان! آیا نمی‌توانستی با یکی از درهم‌هائی که انفاق کردی گوشت می‌خریدی تا با آن افطار می‌کردیم؟ عائشه گفت: بر من سخت نگیرید، اگر به یادم می‌انداختید، این کار را می‌کردم.
[۳۰] ذهبی شافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۸۷.
[۳۱] ذهبی شافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، ج۴، ص۲۵۰.

به راستی هدف معاویه و عبدالله بن زبیر از فرستادن این همه مال و اموال برای عائشه که فرماندهی جنگ جمل را بر عهده گرفت چه بود؟ چرا این سرمایه به عایشه داده شد و نه به ام‌سلمه یا ام‌حبیبه که طبق روایت صحیح بخاری، در میان زنان رسول خدا در حزب مخالف عایشه قرار داشت؟
ما دوست داریم که بزرگان اهل‌سنت جواب این مطلب را به روشنی بدهند تا ذهن جوانان شیعه و سنی از هر گونه مطلب خلافی روشن شود.
از آن چه گذشت می‌توان این احتمال را داد که منظور از روایت حافظ رجب برسی خیانت عائشه در اموال مسلمانان و مصرف بیت المال مسلمین در رواج دشمنی با امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و جمع آوری هوادار برای معاویه بوده است نه خیانت به معنای فحشاء.

۱.۴ - روایت چهارم

طبق روایت چهارم، یکی از همسران پیامبر، با یکی از صحابه ازدواج کرده است!
در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است:
قال علی بن ابراهیم فی قوله ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا ثم ضرب الله فیهما مثلا فقال: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَاَتَ نُوحٍ وَامْرَاَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما» فقال: والله ما عنی بقوله فَخانَتاهُما الا الفاحشة ولیقیمن الحد علی فلانة فیما اتت فی طریق وکان فلان یحبها فلما ارادت ان تخرج الی (البصرة) قال لها فلان لا یحل لک ان تخرجی من غیر محرم فزوجت نفسها من فلان.
علی بن ابراهیم درباره آیه «ضرب الله مثلا» گفته: خداوند درباره آن دو (حفصه و عائشه) مَثَل زده و فرموده: «خداوند برای کسانی که کافر شده‌اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند»؛ به خدا قسم که منظور از «فخانتاهما» چیزی جز فاحشه نیست و باید بر فلانه (عائشه) حد جاری شود؛ به خاطر این که وقتی می‌خواست به بصره برود، فلانی (طلحه) او را دوست داشت و به او گفت: برای تو حلال نیست که بدون محرم خارج بشوی؛ پس خود را به ازدواج فلان (طلحه) درآورد.

۱.۱.۱ - نقد و بررسی

اولاً: علمای شیعه در این مطلب اختلاف دارند که آیا تفسیر موجود، همان تفسیر علی بن ابراهیم است، یا توسط شاگرد او عباس بن محمد بن قاسم که از نظر رجالی فرد مجهولی است، نوشته شده؛ از این رو اصل صحت انتساب این جمله به علی بن ابراهیم مورد تردید است.
عبد‌الرحیم ربانی شیرازی، محقق کتاب بحار الانوار در ذیل نقل این روایت در بحار می‌نویسد:
فیه شناعة شدیدة، وغرابة عجیبة، نستبعد صدور مثله عن شیخنا علی بن ابراهیم بل نظن قریبا انه من زیادات غیره، لان التفسیر الموجود لیس بتمامه منه قدس سره، بل فیه زیادات کثیرة من غیره، فعلی‌ای هذه مقالة یخالفها المسلمون باجمعهم من الخاصة والعامة وکلهم یقرون بقداسة اذیال ازواج النبی ((صلی‌الله‌علیه‌وآله)) مما ذکر، نعم بعضهم یعتقدون عصیان بعضهن لمخالفتها امیرالمؤمنین علی ((علیه‌السلام)).
در این گفتار زشتی بسیار شگفت انگیزی وجود دارد، صدور چنین جمله‌ای از شیخ ما علی بن ابراهیم بعید است؛ بلکه گمان قوی دارم که این جمله از اضافات دیگران است؛ زیرا تمام تفسیر موجود از خود او نیست؛ بلکه اضافات بسیاری از سوی دیگران در آن وارد شده است.
به هر حال این گفتار مخالف دیدگاه تمام مسلمانان؛ چه شیعه و چه سنی است و همه مسلمانان به پاک بودن دامان همسران رسول خدا از آن چه نقل شده است، اقرار کرده‌اند؛ بلی، برخی به عصیان و سرکشی برخی از همسران رسول خدا به خاطر مخالفت با امیرمؤمنان (علیه‌السلام) قائل شده‌اند.
ثانیاً: همان طور که از متن مطلب فوق به دست می‌آید، جمله «والله ما عنی بقوله فَخانَتاهُما الا الفاحشة و لیقیمن الحد علی فلانة...» کلام یکی از ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) نیست؛ بلکه این گفته منسوب به علی بن ابراهیم است. بدیهی است که حتی بر فرض صحت انتساب تمام مطالب کتاب به علی بن ابراهیم، گفته او برای احدی جز خودش حجت نیست.
از دیدگاه ما شان علی بن ابراهیم اجل است از این که چنین جمله شنیعی را بدون دلیل و مدرک گفته باشد.
علامه مجلسی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در این‌باره می‌گوید:
بیان: المراد بفلان طلحة وهذا ان کان روایة فهی شاذة مخالفة لبعض الاصول، وان کان قد یبدو من طلحة ما یدل علی انه کان فی ضمیره الخبیث مثل ذلک لکن وقوع امثال ذلک بعید عقلا ونقلا وعرفا وعادة وترک التعرض لامثاله اولی.
توضیح: مراد از «فلان» طلحه است، اگر این جمله روایت باشد، شاذ و مخالف بعضی از اصول است؛ اگر چه از طلحه چیزهای سر زده است که دلالت می‌کند او در باطن خبیث خود چنین قصدهایی را داشته است، ولی وقوع چنین چیزهای از نظر عقل، نقل، عرف و عادت بعید به نظر می‌رسد و شایسته است که چنین مطالبی مطرح نشود.
[۳۴] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۲، ص۱۰۷.

این سخن علامه مجلسی اشاره دارد به روایات فراوانی که در منابع اهل‌سنت وجود دارد که ثابت می‌کند طلحه بسیار دوست داشته است که با عائشه ازدواج نماید و حتی در زمان حیات پیامبر خدا ((صلی‌الله‌علیه‌وآله)) بارها این آرزو را بر زبان آورده است، تا این‌که این خبر به گوش آن حضرت می‌رسد و سبب ناراحتی و غصه آن حضرت را فراهم می‌کند که خداوند با فرستادن آیه ششم سوره احزاب:
النَّبِیُّ اَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَاَزْواجُهُ اُمَّهاتُهُمْ.
پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب می‌شوند.
ازدواج همسران پیامبر را با دیگران حرام اعلام می‌کند. ما به برخی از مدارک آن اشاره می‌کنیم:
مقاتل بن سلیمان که از قدیمی‌ترین تفسیرپردازان اهل‌سنت به شمار می‌رود، در شان نزول آیه ۵۳ سوره احزاب «وَما کانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَداً اِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً» می‌نویسد:
فقال طلحة بن عبید الله القرشی من بنی تیم بن مرة: ینهانا محمد ان ندخل علی بنات عمنا، یعنی عائشة، رضی الله عنها، وهما من بنی تیم بن مرة، ثم قال فی نفسه: والله، لئن مات محمد وانا حی لاتزوجن عائشة، فانزل الله تعالی فی قول طلحة بن عبید الله «وَما کانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَداً اِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً» لان الله جعل نساء النبی صلی الله علیه وسلم علی المؤمنین فی الحرمة کامهاتهم. فمن ثم عظم الله تزویجهن علی المؤمنین.
طلحة بن عبید الله قرشی از بنی‌تیم گفت: محمد ما را از این که به نزد دختر عمویمان یعنی عائشه رویم! ـ طلحه و عائشه هر دو از بنی‌تیم بودند- سپس در دل خویش گفت: قسم به خدا اگر محمد بمیرد و من زنده باشم، با عائشه ازدواج می‌کنم.
به همین سبب خداوند این آیه را نازل کرد که «شما حق ندارید که رسول خدا را آزار دهید و حق ندارید که بعد از او با همسرانش ازدواج کنید که این کار در نزد خداوند (گناه) بزرگی است».
زیرا خداوند همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در حرمت ازدواج مانند مادرانشان قرار داده است و به همین سبب خدا ازدواج با آنان را گناه کبیره برای مومنان دانسته است.
و ابومظفر سمعانی می‌نویسد:
وقوله: «ما کانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» قال اهل التفسیر: لما نزلت آیة الحجاب ومنع الرجال من الدخول فی بیوت النبی، قال رجل من الصحابة: ما بالنا نمنع من الدخول علی بنات اعمامنا، والله لئن حدث امر لاتزوجن عائشة، والاکثرون علی ان القائل لهذا طلحة بن عبید الله، وکان من رهط ابی بکر الصدیق.
اهل تفسیر گفته‌اند که وقتی آیه حجاب نازل شد و مردان از ورود به خانه رسول خدا منع شدند، یکی از صحابه گفت: چه شده است که ما را از وارد شدن به دختران عموی‌مان، باز می‌دارند؟ قسم به خدا اگر اتفاقی افتاد (رسول خدا مرد) با عائشه ازدواج می‌کنم.
بیشتر علما بر این عقیده‌اند که گوینده این سخن، طلحة بن عبید الله بوده است که از قبیله ابوبکر بود.
[۳۶] سمعانی، ابوالمظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار، تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۰۱.

ابن‌ابوحاتم رازی در تفسیر خود سه روایت در این‌باره نقل کرده است:
عن ابن‌عباس رضی الله، عنه فی قوله: وما کان لکم ان تؤذوا رسول الله... قال: نزلت فی رجل هم ان یتزوج بعض نساء النبی صلی الله علیه وسلم بعده، قال سفیان: ذکروا انها عائشة رضی الله، عنها.
عن عبد الرحمن بن زید بن اسلم قال: بلغ النبی صلی الله علیه وسلم ان رجلا یقول: ان توفی رسول الله صلی الله علیه وسلم تزوجت فلانة من بعده، فکان ذلک یؤذی النبی صلی الله علیه وسلم فنزل القران وما کان لکم ان تؤذوا رسول الله.
۱۷۷۶۵ عن السدی رضی الله، عنه قال: بلغنا ان طلحة بن عبید الله قال: ایحجبنا محمد، عن بنات عمنا، ویتزوج نسائنا من بعدنا لئن حدث به حدث لنتزوجن نساءه من بعده. فنزلت هذه الایة
از ابن‌عباس روایت شده است که در مورد آیه «وما کان لکم ان توذوا...» گفت: در مورد مردی نازل شد که می‌خواست با بعد از رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) یکی از همسران آن حضرت ازدواج کند. سفیان گفته است که چنین می‌گویند که آن زن عائشه بوده است!
از عبد‌الرحمن بن زید بن اسلم روایت شده است که گفت: به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) خبر رسید که مردی می‌گوید: اگر پیامبر از دنیا رفت من بعد از او با فلان زن ازدواج می‌کنم!
سخن او سبب آزار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شد؛ و این آیه نازل گردید که «وما کان لکم ان توذوا...»
از سدی از عبد‌الرحمن بن زید روایت شده است که به ما خبر رسید که طلحة بن عبید الله گفت: آیا محمد بین ما و دختران عمومان پرده قرار می‌دهد؟ و خود بعد از مردن ما با همسران ما ازدواج می‌کند؟ قسم به خدا اگر برای او اتفاقی افتاد، بعد از او با همسرانش ازدواج خواهیم کرد.
به همین سبب این آیه نازل شد!
و قرطبی مفسیر شهیر و پرآوازه سنی می‌نویسد:
وقال القشیری ابو نصر عبد الرحمن: قال بن عباس قال رجل من سادات قریش من العشرة الذین کانوا مع رسول الله صلی الله علیه وسلم علی حراء فی نفسه لو توفی رسول الله صلی الله علیه وسلم لتزوجت عائشة وهی بنت عمی قال مقاتل: هو طلحة بن عبید الله... وقال بن عطیة: روی انها نزلت بسبب ان بعض الصحابة قال: لو مات رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) لتزوجت عائشة فبلغ ذلک رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فتاذی به هکذا کنی عنه بن عباس ببعض الصحابة وحکی مکی عن معمر انه قال: هو طلحة بن عبید الله
ابن‌عباس گفته است که یکی از بزرگان قریش از ده نفری که با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در غار حراء بودند در دل خویش گفت: اگر پیامبر از دنیا برود، با عائشه که دختر عموی من است ازدواج می‌کنم! مقاتل می‌گوید: او طلحة بن عبیدالله است
ابن‌عطیه نیز گفته است: روایت شده است که این آیه در مورد یکی از صحابه نازل شد که گفت: اگر رسول خدا بمیرد، با عائشه ازدواج می‌کنم!
این خبر به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) رسید! و آن حضرت نیز بدین سبب آزرده شد.
در این روایت ابن‌عباس با کنایه گفته است یکی از صحابه از معمر روایت کرده است که او گفته است «طلحة بن عبیدالله»
دیگر دانشمندان و مفسران اهل‌سنت نیز بر این مطلب تصریح کرده‌اند که ما فقط به ذکر نام و آدرس کتاب آن‌ها اکتفا می‌کنیم:
[۳۹] زهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۰۱.
[۴۰] بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.
[۴۱] سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد ابواللیث، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج۳، ص۶۶.
[۴۲] بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، ج۳، ص۵۴۱.
[۴۵] ابن‌جوزی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۶، ص۴۱۶.
[۴۶] رازی شافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲۵، ص۴۱۶.
[۴۷] زیلعی، عبدالله بن یوسف ابومحمد الحنفی، تخریج الاحادیث والآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف للزمخشری، ج۳، ص۱۲۸.
[۴۸] عینی غیتابی حنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۹، ص۱۲۱.
[۴۹] انصاری شافعی، ابویحیی زکریا، اسنی المطالب فی شرح روض الطالب، ج۳، ص۱۰۲.
[۵۰] ابو‌القاسم خلف بن عبد‌الملک بن بشکوال، غوامض الاسماء المبهمة الواقعة فی متون الاحادیث المسندة، ج۱۱، ص۷۱۱ـ۷۱۲.

بنابراین هرچند که طلحه چنین آوزویی را در باطن خود داشته است؛ اما روایت علی بن ابراهیم (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) ازدواج او را با عائشه ثابت نمی‌کند؛ چرا که انتساب این مطلب به علی بن ابراهیم قطعی و روشن نیست؛ بنابراین روایت نیز ارزش استناد ندارد و چیزی را علیه شیعیان ثابت نمی‌کند.

۱.۵ - تحلیل نهائی روایات

طبق آن چه گذشت نتیجه می‌گیریم که تمام این روایات هم از نظر سندی و هم از نظر دلالی مشکلات اساسی داشته، ارزش استناد ندارند و چیزی را به اثبات نمی‌رسانند.
از طرف دیگر با روایات صحیح السند و اجماع امت اسلامی نیز در تعارض هستند.
نتیجه نهائی آن که: اتهام فحشاء به عائشه و سایر همسران تمام پیامبران دلیل و مدرک معتبری ندارد.


از دیدگاه شیعه، زنان تمام پیامبران از تهمت زنا مبرا بوده‌اند؛ چرا که این مطلب طعن و نقص بر انبیاء (علیهم‌السّلام) است و با آبروی آن‌ها سروکار دارد و خداوند تمام انبیاء خود را از هر نقص و عیبی مبرا کرده است.

۲.۱ - شیخ طوسی

شیخ طوسی (رحمت الله‌علیه) معروف به شیخ الطائفة درباره اتهام فحشا به همسرن پیامبران به نقل از ابن‌عباس می‌نویسد:
ما زنت امراة نبی قط، وکانت الخیانة من امراة نوح انها کانت تنسبه الی الجنون والخیانة من امراة لوط انها کانت تدل علی اضیافه.
هیچ یک از زنان پیامبران هرگز زنا نکرده است، خیانت زن نوح این بود که آن حضرت را متهم به دیوانگی کرده بود و خیانت زن لوط نیز این بود که جای مهمانان حضرت لوط به کفار نشان داد.
و در جای دیگر گفته است:
وقوله (ضرب الله مثلا للذین کفروا امراة نوح وامراة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین) قال ابن‌عباس: کانت امراة نوح وامراة لوط منافقتین (فخانتاهما) قال ابن‌عباس: کانت امراة نوح کافرة، تقول للناس انه مجنون، وکانت امراة لوط تدل علی اضیافه، فکان ذلک خیانتهما لهما، وما زنت امراة نبی قط، لما فی ذلک من التنفیر عن الرسول والحاق الوصمة به، فمن نسب احدا من زوجات النبی الی الزنا، فقد اخطا خطا عظیما، ولیس ذلک قولا لمحصل.
اما این سخن خداوند که: «خداوند برای کسانی که کافر شده‌اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند»، ابن‌عباس گفته: زن نوح و زن لوط منافق بودند. «فخانتاهما» ابن‌عباس گفته: زن نوح کافر بود و به مردم می‌گفت که آن حضرت دیوانه شده است و زن لوط جای مهمانان آن حضرت را به کفار نشان داد، این خیانت آن دو زن بود؛ هیچ یک از زنان پیامر هرگز زنا نکرده‌اند؛ زیرا سبب بدبینی و ننگ و عار نسبت به آن حضرت می‌شد؛ پس هرکس یکی از زنان پیامبران را متهم به زنا کند، اشتباه بزرگی مرتکب شده است و کسی که تحصیل (تحقیق) کرده باشد، چنین سخنی نمی‌گوید.

۲.۲ - سیدمرتضی

سیدمرتضی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در کتاب امالی خود در این‌باره می‌نویسد:
ان سال سائل عن قوله تعالی (وَنادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ اِنَّ ابْنی مِنْ اَهْلی) الی قوله (اَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلین). فقال ظاهر قوله تعالی (اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ) یقتضی تکذیب قوله (علیه‌السلام) انه من اهلی فالنبی لا یجوز علیه الکذب فما الوجه فی ذلک وکیف یصح ان یخبر عن ابنه انه عمل غیر صالح وما المراد به.
الجواب قلنا فی هذه الآیة وجوه: احدها: ان نفیه لان یکون من اهله لم یتناول نفی النسب وانما نفی ان یکون من اهله الذین وعد بنجاتهم لانه (عزّوجلّ) کان وعد نوحا (علیه‌السلام) بان ینجی اهله الا تری الی قوله تعالی (قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَاَهْلَکَ اِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْل) فاستثنی تعالی من اهله من اراد اهلاکه بالغرق.
ویدل علیه ایضا قول نوح (علیه‌السلام) (اِنَّ ابْنی مِنْ اَهْلی وَاِنَّ وَعْدَکَ الْحَق) وعلی هذا الوجه یتطابق الخبران ولا یتنافیان وقد روی هذا التاویل بعینه عن ابن‌عباس وجماعة من المفسرین.
والجواب الثانی ان یکون المراد بقوله تعالی (لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ) ‌ای انه لیس علی دینک واراد انه کان کافرا مخالفا لابیه وکان کفره اخرجه من ان یکون له احکام اهله ویشهد لهذا التاویل قوله تعالی طریق التعلیل (اِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِح) فبین تعالی انه انما خرج من احکام اهله لکفره وسوء عمله وقد روی هذا التاویل ایضا عن جماعة من المفسرین.
وحکی عن ابن جریج انه سئل عن ابن نوح فسبح طویلا ثم قال لا اله الا الله یقول الله ونادی نوح ابنه ویقول لیس منه ولکنه خالفه فی العمل فلیس منه من لم یؤمن.
وروی عن عکرمة انه قال کان ابنه ولکنه کان مخالفا له فی النیة والعمل فمن ثم قیل انه لیس من اهلک.
والوجه الثالث انه لم یکن ابنه علی الحقیقة وانما ولد علی فراشه فقال (علیه‌السلام) ان ابنی علی ظاهر الامر فاعلمه الله تعالی ان الامر بخلاف الظاهر ونبه علی خیانة امراته ولیس فی ذلک تکذیب خبره لانه انما خبر عن ظنه وعما یقتضیه الحکم الشرعی فاخبره الله تعالی بالغیب الذی لا یعلمه غیره وقد روی هذا الوجه عن الحسن وغیره.
وروی قتادة عن الحسن قال کنت عنده فقال ونادی نوح ابنه فقال لعمر الله ما هو ابنه قال فقلت یا ابا سعید یقول الله تعالی ونادی نوح ابنه وتقول لیس بابنه قال افرایت قوله لیس من اهلک قال قلت معناه انه لیس من اهلک الذین وعدتک ان انجیهم معک ولا یختلف اهل الکتاب انه ابنه فقال اهل الکتاب یکذبون. . وروی عن مجاهد وابن جریج مثل ذلک.
وهذا الوجه یبعد اذ فیه منافاة للقرآن لانه قال تعالی (ونادی نوح ابنه) فاطلق علیه اسم البنوة ولانه ایضا استثناه من جملة اهله بقوله تعالی (واهلک الا من سبق علیه القول) ولان الانبیاء علیهم الصلاة والسلام یجب ان ینزهوا عن مثل هذه الحال لانها تعر وتشین وتغض من القدر وقد جنب الله تعالی انبیائه علیهم الصلاة والسلام ما هو دون ذلک تعظیما لهم وتوقیرا ونفیا لکل ما ینفر عن القبول منهم وقد حمل ابن‌عباس ظهور ما ذکرناه من الدلالة علی ان تاول قوله تعالی فی امراة نوح وامراة لوط فخانتاهما علی ان الخیانة لم تکن منهما بالزنا بل کانت احداهما تخبر الناس بانه مجنون والاخری تدل علی الاضیاف والمعتمد فی تاویل الآیة هو الوجهان المتقدمان.
اگر سؤال کننده‌ای از این گفتار خداوند بلند‌مرتبه سؤال کند که: «نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است» تا این کلام خداوند: «من به تو‌ اندرز می‌دهم تا از جاهلان نباشی! » و بگوید که ظاهر این گفته خداوند «ای نوح! او از اهل تو نیست» اقتضاء می‌کند که گفته حضرت نوح که او از اهل من است، دروغ باشد؛ در حالی که دروغ گفتن برای انبیاء جایز نیست؛ پس حقیقت مطلب و مقصود از آیه چیست؟
در جواب می‌گوئیم: درباره این آیه دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد: یکی از آن‌ها این است که اگر خداوند می‌گوید «او از اهل تو نیست» به معنای نفی نسب آن فرزند از حضرت نوح نیست؛ بلکه منظور این است که این فرزند از کسانی نیست که ما وعده نجات آن‌ها را به شما دادیم؛ زیرا خداوند به حضرت نوح وعده داده است که اهلش را نجات دهد؛ مگر این سخن خداوند را نمی‌بینید که فرمود: «(به نوح) گفتیم: «از هر جفتی از حیوانات (از نر و ماده) یک زوج در آن (کشتی) حمل کن! همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) مگر آنها که قبلًا وعده هلاک آنان داده شده» پس خداوند با این جمله کسانی از خانواده آن حضرت را که وعده هلاکتشان را داده است، استثنا کرده است.
دلیل دیگر بر این دیدگاه، این گفته حضرت نوح (علیه‌السلام) است که: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است»
طبق این دیدگاه، هر دو آیه با یکدیگر سازگار است و تضاد ندارد. عین این تاویل از ابن‌عباس و جماعتی از مفسران نقل شده است.
جواب دوم این است که مقصود از این گفته خداوند که «او از اهل تو نیست» این است که دین تو را قبول ندارد؛ و مراد این است که او کافر و مخالف پدرش بوده و همین کفرش او را از گستره احکامی که اهل نوح را شامل می‌شده خارج کرده است.
شاهد بر این مطلب این استدلال خداوند است که: «او عمل غیر صالحی است». خداوند با این جمله او را به خاطر کفر و کردار بدش از احکامی که شامل اهل نوح می‌شده خارج کرده است. این تاویل از گروهی از مفسران نقل شده است.
از ابن‌جریج نقل شده که از او از فرزند نوح سؤال شد، بعد از مکث طولانی گفت: خدائی جز خدای یکتا نیست، خداوند او را فرزند نوح خوانده است؛ ولی این‌ها می‌گویند که او فرزند نوح نبوده است! فرزند نوح در کردار با پدرش مخالفت کرد؛ پس هرکس که به نوح ایمان نیاورد از او نیست.
از عکرمه نقل شده است که گفت: او فرزند نوح بود؛ اما در نیت و کردار با پدرش مخالفت کرد، به همین خاطر خداوند گفته است که او از اهل تو نیست.
دیدگاه سوم این است که: او فرزند واقعی حضرت نوح نبوده است؛ بلکه در هنگام ازدواج نوح با آن زن به دنیا آمد و حضرت نوح گفته است که او ظاهرا فرزند من است؛ ولی خداوند به او فهماند که این چنین نیست؛ بلکه همسرت به تو خیانت کرده است؛ پس با این تاویل باز هم دروغگو بودن حضرت نوح از آیه استفاده نمی‌شود؛ چرا حضرت نوح به خیال خودش و بر مبنای اقتضای حکم شرعی (که فرزندی که از زن به دنیا می‌آید، مال شوهر او است) این سخن را گفته است؛ اما خداوند با علم غیبی که جز خودش نمی‌داند، او را آگاه کرده است. این نظریه از حسن بصری و دیگران نقل شده است.
قتاده از حسن (بصری) نقل کرده که من نزد او بودم که این آیه را تلاوت کرد: «ونادی نوح ابنه» و سپس گفت: سوگند به خدا که او فرزند نوح نبود. من گفتم: ‌ای ابوسعید! خداوند می‌گوید که او فرزندش بوده و تو می‌گوئی که فرزندش نیست؟ حسن گفت: مگر این سخن خداوند را ندیده‌ای که می‌گوید: «او از اهل تو نیست». قتاده می‌گوید که من گفتم: معنای آیه این است که او از کسانی از اهل تو نیست که من وعده نجات آن‌ها را داده‌ام، تمام اهل کتاب اختلاف ندارند که او فرزند نوح است. حسن گفت: اهل کتاب دروغ می‌گویند. از مجاهد و ابن‌جریج نیز همین دیدگاه نقل شده است.
این دیدگاه بعید به نظر می‌رسد؛ چرا که با قرآن کریم در تضاد است؛ زیرا خداوند فرموده «نوح فرزندش را صدا زد» پس اسم فرزند را بر او اطلاق کرده است. همچنین به این دلیل که خداوند او را از اهلش استثناء کرده و فرموده: «خاندانت را (بر آن سوار کن) مگر آنها که قبلًا وعده هلاک آنان داده شده». و نیز به این دلیل که واجب است انبیاء (علیهم‌السّلام) از چنین اموری پاک باشند؛ زیرا برای آن‌ها ننگ و عار است و قدر و منزلت آن‌ها را پایین می‌آورد؛ در حالی که خداوند انبیاءش را از چیزهای کم‌تر از آن به خاطر تعظیم و احترام و درو کردن هر چیزی مردم را از آن‌ها و پذیرش سخنشان روی گردان کند، منزه و پاک کرده است.
ابن‌عباس، جمله «فخانتاهما؛ آن دو خیانت کردند» را این گونه تفسیر کرده است که خیانت آن‌ها زنا نبوده است؛ بلکه یکی از آن‌ها (زن نوح) به مردم می‌گفت که او دیوانه شده است و دیگری (زن لوط) مردم از جای مهمانان آگاه کرد.
آن چه برای ما قابل اعتماد است، دو دیدگاه اول است.
المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن الامام موسی الکاظم (علیه‌السلام) (متوفای۴۳۶هـ)، الامالی، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۵، تحقیق: السید محمد بدر الدین النعسانی الحلبی، ناشر: منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی ـ قم، الطبعة الاولی، ۱۳۲۵هـ ـ ۱۹۰۷م.
مرحوم شرف الدین بعد از نقل گفتار سید مرتضی می‌نویسد:
الی آخر کلامه الدال علی وجوب نزاهة امراة نوح وامراة لوط من الخنا، وعلی ذلک اجماع مفسری الشیعة ومتکلمیهم وسائر علمائهم.
این گفته سید مرتضی دلالت می‌کند بر وجوب پاکی زن حضرت نوح و حضرت لوط از خیانت، و تمام مفسران، متکلمان و دیگر علمای شیعه بر این مطلب اجماع دارند.

۲.۳ - شیخ طبرسی

و شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان در رد گفتار حسن بصری و مجاهد مبنی بر این که فرزند نوح، از زنا بوده است می‌گوید:
وهذا الوجه بعید من حیث ان فیه منافاة القرآن، لانه تعالی قال: (ونادی نوح ابنه) ولان الانبیاء یجب ان ینزهوا عن مثل هذه الحال، لانها تعیر وتشین، وقد نزه الله انبیاءه عما دون ذلک، توقیرا لهم، وتعظیما عما ینفر من القبول منهم. وروی عن ابن‌عباس انه قال: ما زنت امراة نبی قط، وکانت الخیانة من امراة نوح انها کانت تنسبه الی الجنون، والخیانة من امراة لوط انها کانت تدل علی اضیافه.
این دیدگاه بعید به نظر می‌رسد؛ چرا که با قرآن در تضاد است؛ زیرا خداوند می‌فرماید که حضرت نوح او را فرزند خود خطاب کرده است و همچنین به این دلیل که واجب است انبیاء از چنین اموری پاک باشند؛ زیرا برای آن‌ها عیب و عار است و خداوند انبیای خود را به منظور احترام و تعظیم آن‌ها و دور کردن هر آن‌چه که پذیرش گفتار آن‌ها را منفور می‌کند، از اموری پایین‌تر از آن پاک کرده است. از ابن‌عباس روایت شده است که زن هیچ پیامبری هرگز زنا نکرده است و خیانت زن نوح این بود که آن حضرت به دیوانگی متهم کرده بود و خیانت زن لوط نیز این بود که جای مهمانان را به کفار نشان داد.
و در تفسیر جوامع الجامع می‌گوید:
(فخانتاهما) بالنفاق والتظاهر علی الرسولین: فامراة نوح قالت لقومه: انه مجنون، وامراة لوط دلت علی ضیفانه، وعن الضحاک: خانتاهما بالنمیمة اذا اوحی الله الیهما افشتاه الی المشرکین، ولا یجوز ان یراد بالخیانة الفجور لانه نقیصة عند کل احد، سمج فی کل طبیعة، بخلاف الکفر لان الکفار لا یستسمجونه، وعن ابن‌عباس: ما زنت امراة نبی قط؛ لما فی ذلک من التنفیر عن الرسول، والحاق الوصمة به.
«فخانتاهما» به معنای نفاق و جبهه‌گیری علیه آن دو پیامبر خدا است؛ همسر نوح به قومش می‌گفت که او دیوانه است و زن لوط جای مهمانان را نشان داد. از ضحاک نقل شده است که خیانت آن دو سخن‌چینی و جاسوسی بوده و خداوند به واسطه وحی آن چه را که افشا کرده بودند، به آن دو پیامبر خبر داد.
جایز نیست که خیانت را به معنای فجور و زنا تفسیر کنیم؛ چرا که این امر از دیدگاه همگان نقص به حساب می‌آید و از دید هر انسانی زشت به حساب می‌آید؛ بر خلاف کفر؛ زیرا زشتی کفر به پیامبران سرایت نمی‌کند. از ابن‌عباس نقل شده است که زن هیچ پیامبری هیچ‌گاه زنا نکرده است؛ چرا که این امر مردم را از آن پیامبر متنفر می‌کند و برای آنان عیب به شمار می‌رود.

۲.۴ - سیدنعمت‌الله جزائری

سیدنعمت‌الله جزائری (رحمت‌الله‌علیه) در این‌باره می‌گوید:
اقول قوله تعالی «اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ» قیل فیه اقوال:
احدها: انه کان ابنه لصلبه والمعنی انه لیس من اهلک الذین وعدتک نجاتهم معک لان الله تعالی قد استثنی من اهله الذین وعده ان ینجیهم ممن اراد اهلاکهم بالغرق فقال «اِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ» عن ابن‌عباس.
وثانیها: ان المراد بقوله «اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ» لیس علی دینک فکان کفره اخرجه عن ان یکون له احکام اهله وهذا کما قال النبی ((صلی‌الله‌علیه‌وآله)): سلمان منا اهل البیت. وانما اراد علی دیننا
ویؤید هذا التاویل ان الله سبحانه قال علی طریق التعلیل «اِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» فبین انه انما اخرج عن احکام اهله لکفره وشر عمله.
وثالثها: انه لم یکن ابنه حقیقة وانما ولد علی فراشه فقال: انه ابنه علی ظاهر الامر فاعلمه الله ان الامر بخلاف الظاهر ونبهه علی خیانة امراته عن الحسن ومجاهد.
وهذا الوجه بعید من حیث ان فیه منافاة للقرآن لانه تعالی قال: «وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ» ولان الانبیاء یجب ان ینزهوا عن مثل هذا الحال لانها تعییر وتشیین وقد نزه الله انبیاءه عما دون ذلک.
ورابعها انه کان ابن امراته وکان ربیبه ویعضده قراءة من قرا بفتح الهاء وحذف الالف واثباته لفظا.
والمعتمد المعول علیه فی تاویل الآیة القولان الاولان.
در رابطه با قول خدای متعال که فرمود: «این پسر از اهل تو نیست» دیدگاه‌های متفاوتی نقل شده است:
اوّل: این که آن پسر از نسل نوح بود؛ امّا این که خداوند او را از خانواده نوح نمی‌داند، به این دلیل است که او به خاطر کفرش از کسانی که خدا وعده نجات آن‌ها را به نوح داده، نبوده است؛ بلکه از کسانی بوده که خداوند درباره آنان فرمود: «مگر آن‌که قول من درباره او سبقت گرفته است»
دوّم: اینکه مراد این است که آن پسر بر دین نوح نیست، گویا کفر او را از احکام خانوادگی و اهل بودن خارج نموده است. و این قول شبیه همان گفتار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره سلمان است که فرمود: «سلمان از ما اهل‌بیت است» یعنی سلمان بر دین و طریقه ما است. و تایید این تعبیر همان است که خداوند در ادامه دلیل این مطلب را این گونه بیان می‌کند:
«او عملش غیر صالح است» پس آشکار می‌شود که بدی اعمال و کفر آن پسر او را از احکام اهلیّت نوح خارج کرده است.
سوّم: اینکه آن پسر، فرزند حقیقی نوح نبوده است؛ بلکه پسر همسرش بوده که نوح او را پسر خود می‌پنداشته است؛ امّا خداوند او را از خیانت همسرش آگاه می‌سازد و می‌فهماند که این پسر نامشروع همسرش بوده است.
این قول از حسن و مجاهد نقل شده، ولی این دیدگاه بسیار بعید به نظر می‌رسد؛ زیرا در قدم نخست با ظاهر آیات قرآن در تضاد است و قرآن او را با لفظ «ابن» یاد می‌کند؛ ثانیا: واجب است که دامان انبیاء از امثال این امور منزّه باشد؛ زیرا چنین اموری عار، ننگ و زشتی برای پیامبران است و خداوند آنان را از اموری کمتر از این منزّه داشته است.
چهارم: اینکه آن پسر فرزند خوانده مشروع همسر نوح بوده که در خانه نوح تربیت و رشد یافته و این قول را قرائت کسانی که (ابنه)‌هاء را با فتحه و حذف الف و اثبات لفظی آن قرائت کرده‌اند، تایید می‌کند.
امّا دو دیدگاه اوّل قابل اعتمادتر است و با تفسیر و تاویل آیه سازگاری بیشتری دارد.
[۵۷] موسوی جزائری، سید نعمة الله بن عبدالله، النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، ص۷۱.


۲.۵ - علی بن یونس عاملی

علی بن یونس عاملی در کتاب الصراط المستقیم می‌نویسد:
قال ابن‌عباس ما زنت امراة نبی قط.
از ابن‌عباس نقل شده است که زن هیچ پیامبری، هیچ‌گاه زنا نکرده است.

۲.۶ - فیض کاشانی

و ملا محسن فیض کاشانی نیز گفته است:
(عبادنا صالحین فخانتاهما) بالنفاق والتظاهر علی الرسولین. مثل الله حال الکفار والمنافقین ـ فی انهم یعاقبون بکفرهم ونفاقهم، ولا یحابون بما بینهم وبین النبی والمؤمنین، من النسبة والوصلة ـ بحال امراة نوح وامراة لوط. وفیه تعریض بعائشة وحفصة فی خیانتهما رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، بافشاء سره، ونفاقهما ایاه، وتظاهرهما علیه، کما فعلت امراتا الرسولین.
مراد از «فخانتاهما» نفاق و همدست شدن علیه آن دو پیامبر است و آن‌ها همانند کافران و منافقان به خاطر کفر و نفاق شان مؤاخذه خواهند شد و نسبتی که بین آنان و بین پیامبران و مؤمنان بوده فایده‌ای به حالشان نخواهد داشت. این آیه کنایه به عائشه و حفصه است در خیانتشان به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که راز آن حضرت را فاش ساختند، نفاق ورزیدند و علیه رسول خدا همدست شدند؛ همان‌طوری که زن آن دو پیامبر (نوح و لوط) انجام دادند.

۲.۷ - علامه طباطبائی

علامه طباطبائی می‌نویسد:
و فی التمثیل تعریض ظاهر شدید لزوجی النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حیث خانتاه فی افشاء سره و تظاهرتا علیه و آذتاه بذلک، و خاصة من حیث التعبیر بلفظ الکفر و الخیانة و ذکر الامر بدخول النار.
در این مثال کنایه شدیدی به دو همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است؛ به خاطر این که راز آن حضرت را فاش ساخته و علیه آن حضرت همدست شدند و ایشان را اذیت کردند؛ به ویژه که از کلمه «کفر و خیانت» استفاده کرده و وعده دخول در آتش جهنم را داده است.
بنابراین، اجماع علمای شیعه بر این است که هیچ زنی از زنان پیامبران و حتی زن نوح و لوط که خداوند صراحتا از خیانت آن‌ها سخن گفته است، در تمام عمرشان متهم به زنا نبوده‌اند.
علامه آلوسی از مفسران شهیر اهل‌سنت نیز با تایید همین دیدگاه، سخن کسانی را که می‌گویند شیعه اعتقاد به فاحشه بودن برخی از زنان پیامبر دارد، رد و آن را دروغ و شایعه می‌داند:
ونسب للشیعة قذف عائشة رضی الله تعالی عنها بما براها الله تعالی منه وهم ینکرون ذلک اشد الانکار ولیس فی کتبهم المعول علیها عندهم عین منه ولا اثر اصلاً. وکذلک ینکرون ما نسب الیهم من القول بوقوع ذلک منها بعد وفاته صلی الله علیه وسلم ولیس له ایضا فی کتبهم عین ولا اثر.
به شیعیان نسبت داده شده است که به عائشه تهمت زنا که خداوند او را از آن مبرّا کرده است، زده‌اند؛ در حالی که خود آن‌ها چنین مطلبی را شدیدا انکار می‌کند؛ در کتاب‌های مورد اعتماد آن‌ها چنین مطلبی دیده نمی‌شود و اصلا اثری از آن نیست. همچنین آن‌ها وقوع فحشا را برای عائشه بعد از وفات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) انکار می‌کنند و از این مطلب نیز در کتاب‌های آن‌ها اثری دیده نمی‌شود.
و در جائی دیگر می‌گوید:
(فخانتهما) بیان لما صدر عنهما من الخیانة العظیمة مع تحقق ما ینافیهما من مرافقة النبی علیه الصلاة والسلام اما خیانة امراة نوح (علیه‌السلام) فکانت تقول للناس: انه مجنون واما خیانة امراة لوط فکانت تدل علی الضیف رواه جمع وصححه الحاکم عن ابن‌عباس....
ونقل ابن عطیة عن بعض تفسیرها بالکفر والزنا وغیره ولعمری لا یکاد یقول بذلک الا ابن زنا فالحق عندی ان عهر الزوجات کعهر الامهات من المنفرات التی قال السعد: ان الحق منعها فی حق الانبیاء (علیهم‌السّلام). وما ینسب للشیعة مما یخالف ذلک فی حق سید الانبیاء صلی الله تعالی علیه وسلم کذب علیهم فلا تعول علیه وکان شائعاوفی هذا علی ما قیل: تصویر لحال المراتین المحاکیة لحال الکفرة فی خیانتهما لرسول الله صلی الله تعالی علیه وسلم بالکفر والعصیان مع تمکنهم التام من الایمان والطاعة.
«فخانتاهما» بیان خیانت‌های بزرگی است که از آن دو زن صادر شده و این خیانت‌ها با دوستی آنان با این پیامبران منافات داشته است. خیانت زن نوح این بوده که او به مردم می‌گفت که او دیوانه است و خیانت زن لوط این بوده که او جای مهمانان را به کفار نشان می‌داده، این روایت را گروهی از ابن‌عباس نقل کرده و حاکم نیشابوری نیز سند آن را تصحیح کرده است.
از ابن‌عطیه از برخی تفاسیر او نقل شده که «فخانتاهما» را به کفر و زنا تفسیر کرده است؛ قسم به جانم که ممکن نیست کسی چنین بگوید، مگر فرزند زنا باشد؛ پس دیدگاه حق در نزد من این است که اتهام زنا به همسران پیامبران، همانند اتهام امهات المؤمنین به زنا، از گفتارهای شاذی است که سعد درباره آن گفته: حق این است که متهم کردن زنان انبیاء به زنا، جایز نیست و آن چه به شیعیان نسبت داده می‌شود که خلاف این اعتقاد را در حق آقای پیامبران (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دارند، دروغ است، ارزش اعتماد ندارد و شایعه‌ای بیش نیست.
و طبق این مطالب، این آیه حالت دو زنی را که نشانگر حال کفار در خیانت به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند، نشان می‌دهد، با اینکه آن دو قدرت کامل بر ایمان و اطاعت داشتند!


اکثر بزرگان اهل‌سنت نیز اعتقاد دارند که هیچ یک از زنان پیامبران، متهم به زنا فحشاء نبوده‌اند.

۳.۱ - ابن‌کثیر دمشقی

ابن‌کثیر دمشقی سلفی در این‌باره می‌گوید:
ولیس المراد بقوله «فخانتاهما» فی فاحشة بل فی الدین فان نساء الانبیاء معصومات عن الوقوع فی الفاحشة لحرمة الانبیاء کما قدمنا فی سورة النور قال سفیان الثوری عن موسی بن ابی عائشة عن سلیمان بن قتة سمعت ابن‌عباس یقول فی هذه الآیة) فخانتاهما (قال ما زنتا اما خیانة امراة نوح فکانت تخبر انه مجنون واما خیانة امراة لوط فکانت تدل قومها علی اضیافه.
منظور از این گفته خداوند «فخانتاهما» فحشا نیست؛ بلکه خیانت در دین است؛ چرا که زنان انبیاء از انجام فحشاء معصوم هستند؛ به خاطر احترامی که انبیاء دارند؛ چنانچه پیش از این در سوره نور در این‌باره سخن گفتیم. سفیان ثوری از موسی بن ابی‌عائشه از سلیمان بن قته از ابن‌عباس نقل کرده است که درباره این آیه گفته: آن‌ها زنا نکرده بودند؛ بلکه خیانت زن نوح این بود که به مردم می‌گفت او دیوانه است و خیانت زن لوط نیز این بود جای مهمانان را به قوم لوط نشان داد.
[۶۳] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۹۴.

و در جای دیگر می‌گوید:
وقال ابن‌عباس وغیر واحد من السلف ما زنت امراة نبی قط قال وقوله (انه لیس من اهلک) ‌ای الذین وعدتک نجاتهم وقول ابن‌عباس فی هذا هو الحق الذی لا محید عنه فان الله سبحانه اغیر من ان یمکن امراة نبی من الفاحشة...
عن سلیمان بن قتة قال سمعت ابن‌عباس سئل وهو الی جنب الکعبة عن قول الله (فخانتاهما) قال اما انه لم یکن بالزنا ولکن کانت هذه تخبر الناس انه مجنون وکانت هذه تدل علی الاضیاف ثم قرا (انه عمل غیر صالح).
قال ابن عیینة واخبرنی عمار الدهنی انه سال سعید بن جبیر عن ذلک فقال کان ابن نوح ان الله لا یکذب قال تعالی «ونادی نوح ابنه» قال وقال بعض العلماء ما فجرت امراة نبی قط وکذا روی عن مجاهد ایضا وعکرمة والضحاک ومیمون بن مهران وثابت بن الحجاج وهو اختیار ابی جعفر بن جریر وهو الصواب الذی لا شک فیه.
ابن‌عباس و بسیاری از گذشتگان گفته‌اند که هیچ‌یک از زنان پیامبران هیچ‌گاه زنا نکرده‌اند، و این گفته خداوند «او از اهل تو نیست» یعنی (همسر و فرزندت) جزء کسانی که وعده نجاتش را به تو دادیم نیستند. گفته ابن‌عباس در این‌باره گفته درستی است که چاره‌ای جز قبول آن نداریم؛ زیرا خداوند غیرتمندتر از آن است که ممکن باشد زنی از زنان پیامبران فاحشه باشد.
از سلیمان بن قته نقل شده است که از ابن‌عباس؛ در حالی که او در کنار کعبه بود از آیه «فخانتاهما» سؤال شد، در جواب گفت: منظور از خیانت زنا نیست؛ بلکه زن نوح به مردم می‌گفت که او دیوانه است و زن لوط جای مهمانان را به کفار نشان داد، سپس این آیه را قرائت کرد که «او عمل غیر صالحی است».
ابن‌عیینه گفته که عمار دهنی به من خبر داد که از سعید بن جبیر درباره این آیه سؤال شد، پس گفت: او فرزند نوح بوده است، چو خداوند هیچ‌گاه دروغ نمی‌گوید و خداوند فرموده که: «نوح فرزندش را صدا زد». برخی از علما گفه‌اند که هیچ‌یک از زنان پیامبران هیچ‌گاه فاجره نبوده‌اند. از مجاهد، عکرمه، ضحاک، میمون بن مهران، ثابت بن حجاج نیز همین دیدگاه نقل شده و ابوجعفر بن جریر (طبری) نیز همین را اختیار کرده، این سخن حقی است که تردیدی در آن نیست.
[۶۴] ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۴۴۹.


۳.۲ - فخر رازی

فخر رازی در جواب کسانی که فرزند نوح را زنا‌زاده معرفی کرده‌اند، می‌گوید:
القول الثالث: انه ولد علی فراشه لغیر رشدة، والقائلون بهذا القول احتجوا بقوله تعالی فی امراة نوح وامراة لوط «فخانتاهما» وهذا قول خبیث یجب صون منصب الانبیاء عن هذه الفضیحة لا سیما وهو علی خلاف نص القرآن. اما قوله تعالی «فَخَانَتَاهُمَا» فلیس فیه ان تلک الخیانة انما حصلت بالسبب الذی ذکروه. قبل لابن‌عباس رضی الله عنهما: ما کانت تلک الخیانة، فقال: کانت امراة نوح تقول: زوجی مجنون، وامراة لوط تدل الناس علی ضیفه اذا نزلوا به.
دیدگاه سوم این است که: او (پسر نوح) فرزند نامشروعی بوده که در خانه حضرت نوح به دنیا آمده است، دلیل آن‌ها این گفته خداوند درباره زنان حضرت نوح و لوط است که فرموده: «فخانتاهما». این گفته خبیثی است که واجب است مقام انبیاء (علیهم‌السّلام) از چنین فضاحتی محفوظ بماند؛ به ویژه که بر خلاف نص قرآن کریم است.
اما در این گفته خداوند «فخانتاهما»، چیزی نیست که نتیجه آن خیانتی باشد که طرفداران دیدگاه سوم گفته‌اند. از ابن‌عباس سؤال شد که منظور از خیانت در این آیه چیست، پس گفت: خیانت زن نوح این بود که می‌گفت شوهر من دیوانه است و خیانت زن لوط این بود که مردم را از وجود مهمانان آگاه کرد، آن زمان که مهمانان وارد (خانه لوط) شدند.

۳.۳ - شوکانی

و علامه شوکانی درباره نوع خیانت همسر حضرت نوح و لوط و اجماعی بودن این مطلب که هیچ یک از زنان پیامبر متهم به زنا نبوده‌اند، می‌نویسد:
(فخانتاهما) ‌ای فوقعت منهما الخیانة لهما قال عکرمة والضحاک بالکفر وقیل کانت امراة نوح تقول للناس انه مجنون وکانت امراة لوط تخبر قومه باضیافه وقد وقع الاجماع علی انه ما زنت امراة نبی قط وقیل کانت خیانتهما بالنفاق وقیل خانتاهما بالنمیمة.
«فخانتاهما» یعنی آن دو زن به آن دو پیامبر خیانت کردند، عکرمه و ضحاک گفته‌اند که منظور از خیانت کفر است. برخی گفته‌اند که زن نوح به مردم می‌گفت که او دیوانه است، و زن لوط جای مهمانان را به کفار نشان داد. این مطلب اجماعی است که هیچ‌یک از زنان پیامبران هیچ‌گاه زنا نکرده‌اند، برخی گفته‌اند که خیانت آن‌ها نفاقشان بوده و برخی اعتقاد دارند که خیانت آن‌ها سخن‌چینی بوده است.
[۶۶] شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۵، ص۲۵۵.


۳.۴ - قنوجی

و قنوجی حنفی، از بزرگان قرن چهاردهم هجری اهل‌سنت، ادعای اجماع می‌کند که هیچ یک از همسران پیامبران، زنا نکرده‌اند:
وقد وقعت الادلة الاجماعیة علی انه ما زنت امراة نبی قط.
ادله اجماعی وجود دارد که هیچ‌یک از زنان پیامبران، هیچ‌گاه زنان نکرده‌اند.

۳.۵ - بستی

و بستی اموی در رد تهمتی که به همسران حضرت سلیمان زده شده است، می‌گوید:
وحاشی وکلا من هذه الوصمة الخسیسة ان یفعلها الله تعالی مع انبیائه (علیهم‌السّلام) وکیف والامة مجمعة علی انه ما زنت امراة نبی قط کانت مؤمنة او کافرة وخیانة امراة نوح وامراة لوط (علیهماالسلام) انما کانت فی اظهارهما الایمان واخفائهما الکفر لا غیر.
هرگز، هرگز، چنین عیب زشتی را نمی‌توان پذیرفت که خداوند برای انبیای خود امکان‌پذیر کرده باشد؛ چگونه ممکن است؛ در حالی که امت اسلام اجماع دارند که هیچ‌یک از زنان پیامبران هیچ‌گاه زنا نکرده‌اند؛ چه آن‌ها که مؤمن بوده‌اند و چه کافران‌شان. خیانت زن نوح و زن لوط (علیهماالسلام) این بود که در ظاهر می‌گفتند که ما مؤمن هستیم؛ ولی کفرشان را مخفی می‌کردند و خیانت دیگری نبوده است.

۳.۶ - ابن‌تیمیه حرّانی

ابن‌تیمیه حرّانی در این‌باره می‌نویسد:
واما البغایا فلیس فی الانبیاء، ولا الصالحین من تزوج بغیا لان البغاء یفسد فراشه، ولهذا ابیح للمسلم ان یتزوج الکتابیة الیهودیة والنصرانیة، اذا کان محصنا غیر مسافح، ولا متخذ خدن فعلم ان تزوج الکافرة قد یجوز، وتزوج البغی لا یجوز لان ضرر دینها لا یتعدی الیه، اما ضرر بغاها فیتعدی الیه، و الله اعلم.
اما زنان زناکار، هیچ نبی و یا صالحی نبوده است که با زنان زناکار ازدواج کرده باشد؛ زیرا زنای این زنان، سبب از بین رفتن نسل او می‌شود؛ و به همین دلیل برای مسلمان جایز است که با اهل کتاب یعنی یهود و نصارا ازدواج کند؛ اما ازدواج با زن زناکار جایز نیست! زیرا ضرری که در دین یهودی و مسیحی است، به مسلمان سرایت نمی‌کند اما ضرر زنای زن بدکار، به شوهر سرایت می‌کند!

۳.۷ - جصاص

جصاص در احکام القرآن می‌نویسد:
وقوله تعالی: (فخانتاهما)، قال ابن‌عباس: «کانتا منافقتین ما زنت امراة نبی قط»، وکانت خیانتهما ان امراة نوح (علیه‌السلام) کانت تقول للناس انه مجنون، وکانت امراة لوط (علیه‌السلام) تدل علی الضیف.
ابن‌عباس درباره این گفته خداوند: «فخانتاهما» گفته: هر دوی آن‌ها منافق بودند، هیچ‌یک از زنان پیامبران هیچ‌گاه زنا نکرده‌اند، خیانت آن‌ها این بود که زن نوح به مردم می‌گفت که او دیوانه است و زن لوط جای مهمانان را به کفار نشان داد.

۳.۸ - سمرقندی

سمرقندی در تفسیر خود می‌نویسد:
(فخانتاهما) یعنی خالفتاهما فی الدین. وروی عن ابن‌عباس انه قال ما زنت امراة نبی قط وما کانت خیانتهما الا فی الدین. فاما امراة نوح کانت تخبر الناس انه مجنون واما امراة لوط فکانت تدل علی الاضیاف. وقال عکرمة الخیانة فی کل شیء لیس فی الزنی.
منظور از «فخانتاهما» خیانت در دین است، از ابن‌عباس نقل شده است که هیچ‌یک از زنان پیامبران هیچ‌گاه زنا نکرده‌اند... از عکرمه نقل شده است که مراد از آیه خیانت در هر چیزی می‌تواند باشد جز زنا.

۳.۹ - لالکائی

ابوالقاسم لالکائی می‌گوید:
عن ابی عامر الهمدانی قال سمعت الشعبی یقول ما زنت امراة نبی قط.
ابوعامر همدانی می‌گوید که از شعبی شنیدم که می‌گفت: هیچ‌یک از زنان پیامبران هیچ‌گاه زنا نکرده‌اند.
[۷۲] لالکائی، ابو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور، شرح اصول اعتقاد اهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة واجماع الصحابة، ج۸، ص۱۴۳۷.


۳.۱۰ - غرناطی

غرناطی کلبی می‌نویسد:
(فخانتاهما) • قال ابن‌عباس خیانة امراة نوح فی انها کانت تقول انه مجنون وخیانة امراة لوط بانها کانت تخبر قومه باضیافه اذا قدموا علیه وکانتا مع ذلک کافرتین وقیل خانتا بالزنا وانکر ابن‌عباس ذلک وقال ما زنت امراة نبی قط تنزیها من الله لهم عن هذا النقص.
ابن‌عباس درباره آیه «فخانتاهما» گفته: که خیانت زن نوح این بود که به مردم می‌گفت که او دیوانه است و خیانت زن لوط نیز این بود که مردم را از وجود مهمانان آگاه کرد در آن هنگام که آن‌ها وارد (خانه لوط) شدند. در عین حال هر دوی آن‌ها کافر بودند. برخی گفته‌اند که مراد از خیانت «زنا» است، ابن‌عباس این مطلب را متذکر شده و گفته: هیچ‌یک از زنان پیامبران هیچ‌گاه زنا نکرده‌اند؛ چرا که خداوند پیامبرانش را از چنین عیب و نقصی پاک کرده است.




۴.۱ - داستان افک طبق نظر اهل‌سنت

یکی از قضایاتی که اهل‌سنت به عائشه نسبت داده و در حقیقت به او تهمت زده‌اند، داستان افک است. طبق آیه قرآن کریم، گروهی از صحابه به یکی از همسران رسول خدا تهمت فحشاء زده بودند که رسول خدا از این کار بسیار غمگین و ناراحت شد و خداوند آیه برائت همسر ایشان را نازل و قلب رسول خدا را شادمان کرد.
برخی از بزرگان عقیده دارند که این تهمت به ماریه قبطیه مادر ابراهیم (علیه‌السلام) توسط یکی دیگر از همسران آن حضرت زده شد و خداوند برائت ماریه را از این اتهام نازل کرد.
ما این مطلب را در آدرس ذیل به صورت کامل بررسی کرده‌ایم:

از آن جائی که این قضیه فضیلت بزرگی برای شخص تبرئه شده به حساب می‌آمد، اهل‌سنت تلاش کردند که این ماجرا را به پای عائشه بنویسند؛ همان طوری که بسیاری از فضائل و مناقب اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) را برای دیگران نقل کردند.
جالب این است که برای تثبیت این مطلب چنان اغراق کردند و مطالب زشت و زننده را به آن افزودند که عقل، انصاف و غیرت هیچ مسلمانی نمی‌تواند آن را بپذیرد که اگر این مطالب ثابت شود، اصل عدالت، تقوی و کرامت رسول خدا از یک طرف و عدالت صحابه و یاران آن حضرت از طرف دیگر زیر سؤال می‌رود.
ما به مواردی به صورت اختصار اشاره می‌کنیم:

۴.۱.۱ - سبّ عائشه توسط صحابه

اهل‌سنت به عدالت تمام اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) معتقد هستند و می‌گویند همه آن‌ها بلا استثناء عادل هستند؛ اما می‌بینیم که همین افراد به عائشه تهمت زنا می‌زنند و حتی او را سبّ می‌کنند.
بخاری به نقل از خود عائشه می‌نویسد:
عَنْ عَائِشَةَ، اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم خَطَبَ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَاَثْنَی عَلَیْهِ وَقَالَ مَا تُشِیرُونَ عَلَیَّ فِی قَوْمٍ یَسُبُّونَ اَهْلِی مَا عَلِمْتُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُوءٍ قَطُّ.
عائشه از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت می‌کند که برای مردم سخنرانی نمودند؛ پس ستایش و ثنای خداوند کرده و فرمودند: در مورد گروهی که خانواده من (عائشه در قضیه افک) را دشنام می‌دهند و من در گذشته از ایشان هیچ بدی ندیده‌ام، چه نظری را به من پیشنهاد می‌کنید؟

۴.۱.۲ - تهمت صحابه به عائشه

بخاری، درباره کسانی که به عائشه تهمت زدند، می‌نویسد:
وقال عُرْوَةُ اَیْضًا لم یُسَمَّ من اَهْلِ الْاِفْکِ اَیْضًا الا حَسَّانُ بن ثَابِتٍ وَمِسْطَحُ بن اُثَاثَةَ وَحَمْنَةُ بِنْتُ جَحْشٍ فی نَاسٍ آخَرِینَ لَا عِلْمَ لی بِهِمْ غیر اَنَّهُمْ عُصْبَةٌ کما قال الله تَعَالَی وَاِنَّ کِبْرَ ذلک یُقَالُ له عبد اللَّهِ بن اُبَیٍّ بن سَلُولَ.
عروه نقل می‌کند که کسی از اهل افک (تهمت زننده گان به عائشه) نام برده نشده؛ جز حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنه بنت‌جحش. مردم دیگری نیز بودند که من چیزی نمی‌دانم؛ جز آنکه آن‌ها یک گروه (عصبه) بودند؛ همانگونه که خداوند عزوجل فرموده است؛ اگر چه کسی که این قضیه را بزرگ جلوه داده، نامش عبدالله بن ابی‌سلول بوده.

۴.۱.۳ - اجرای حد قذف بر صحابه

در مصادر اهل‌سنت، روایاتی وارد شده است که رسول خدا بعد از نزول آیه برائت عائشه، تهمت زنندگان را حد قذف زد؛ از جمله حسان بن ثابت، مسطح بن اثاثة و حمنة بنت جحش.
قرطبی، مفسر پرآوازه اهل‌سنت در این‌باره می‌نویسد:
المشهور من الاخبار والمعروف عند العلماء ان الذی حد حسان ومسطح وحمنة ولم یسمع بحد لعبدالله بن ابی روی ابو داود عن عائشة رضی الله عنها قالت: لما نزل عذری قام النبی صلی الله علیه وسلم فذکر ذلک وتلا القرآن فلما نزل من المنبر امر بالرجلین والمراة فضربوا حدهم وسماهم: حسان بن ثابت ومسطح بن اثاثة وحمنة بنت جحش وفی کتاب الطحاوی ثمانین ثمانین قال علماؤنا وانما لم یحد عبدالله بن ابی لان الله تعالی قد اعد له فی الآخرة عذابا عظیما فلو حد فی الدنیا لکان ذلک نقصا من عذابه فی الآخرة وتخفیفا عنه.
دیدگاه معروف علما این است و روایات مشهور نیز دلالت که رسول خدا، حسان، مسطح و حمنة را حد زده است و شنیده نشده است که عبدالله بن ابی را نیز حد زده باشد.
ابوداود از عائشه نقل کرده است که وقتی عذر (پاک بودن) من نازل شد، رسول خدا ایستاد، این مطلب را یاد آور شد و قرآن خواند، وقتی از منبر پایین آمد، دستور داد که دو مرد و یک زن را حد بزنند و حسان بن ثابت، مسطح بن اثاثة و حمنة بنت ججش را نام برد.
در کتاب طحاوی آمده است که به هر کدام هشتاد ضربه شلاق زدند، دانشمندان ما گفته‌اند که عبدالله بن ابی را حد نزد؛ زیرا خداوند وعده داده است که او را در آخرت عذاب سختی نماید و اگر در این دنیا حد زده می‌شد، از عذاب قیامت او کاسته می‌شود و تخفیفی برای او بود.
البته این گفته او که «چون قرار است در آخرت عبدالله بن ابی عذاب سختی شود؛ پس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) او را حد نزده است» سخنی است نسنجیده؛ زیرا پیامبر مامور به اجرای حدود الهی بودند و ترک حدود، خود یکی از گناهان کبیره است! و به همین جهت، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حتی رجم یهود را به خاطر زنا، ترک نکردند! چه رسد به یک منافق از مسلمانان!
بنابراین یا عبدالله بن ابی را نیز حد زده است که این وجه دلیلی ندارد، یا او جزء تهمت زنندگان نبوده است؛ بلکه اهل‌سنت خواسته‌اند که ثابت کنند که تهمت زنندگان به عائشه منافق بوده‌اند نه از بزرگان اصحاب.
آلوسی نیز می‌گوید:
وفی البحر ان المشهور حدّ حسان ومسطح وحمنة.
مشهور این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)؛ حسّان، مسطح و حمنته را حد زده است.
و ابن‌حزم‌ اندلسی می‌گوید:
فَبَعْدَ نُزُولِ هذه الْآیَةِ جَلَدَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم مِسْطَحَ بن اُثَاثَةَ وَحَسَّانَ بن ثَابِتٍ وَحَمْنَةَ بِنْتَ جَحْشٍ.
بعد از نزول این آیه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)؛ مسطح بن اثاثه، حسّان بن ثابت، وحمنة بنت حجش را تازیانه زد.
حسان بن ثابت، همان کسی است که در زمان جاهلیت شاعر انصار بود و در زمان اسلام «شاعر رسول الله» لقب گرفت.
بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ حدثنا شُعْبَةُ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ رضی الله عنه قال قال النبی صلی الله علیه وسلم لِحَسَّانَ اهْجُهُمْ او هَاجِهِمْ وَجِبْرِیلُ مَعَکَ.
براء بن عازب گفته است که رسول خدا به حسّان گفت: هجو کن (جواب کسانی را که شعرهای زشت درباره رسول خدا می‌سرودند با شعر بده) جبرئیل با تو است.
و ابوداود در مسند خود نقل می‌کند:
حدثنا محمد بن سُلَیْمَانَ الْمِصِّیصِیُّ لُوَیْنٌ ثنا بن ابی الزِّنَادِ عن ابیه عن عُرْوَةَ وَهِشَامٍ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت کان رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یَضَعُ لِحَسَّانَ مِنْبَرًا فی الْمَسْجِدِ فَیَقُومُ علیه یَهْجُو من قال فی رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ مع حَسَّانَ ما نَافَحَ عن رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم.
عروه از عائشه نقل کرده است که رسول خدا برای حسّان منبری در مسجد نهاده بود؛ پس او روی منبر می‌نشست و کسانی را که پیامبر خدا را هجو کرده بودند، هجو می‌کرد. پس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود: روح القدس (جبرئیل) با حسّان است، زمانی که از رسول خدا پشتیبانی می‌کرد.
مسطح بن اثاثه نیز از کسانی که در جنگ بدر حضور داشته و همراه پدرش در همان سال‌های نخست ایمان آورده و قطعا جزء سابقون الاولون است؛ چنان‌چه در صحیح بخاری آمده است:
بَاب تَسْمِیَةُ من سُمِّیَ من اَهْلِ بَدْرٍ فی الْجَامِعِ الذی وَضَعَهُ ابو عبد اللَّهِ علی حُرُوفِ الْمُعْجَمِ... مَعْنُ بن عَدِیٍّ الْاَنْصَارِیُّ مِسْطَحُ بن اُثَاثَةَ بن عَبَّادِ بن الْمُطَّلِبِ بن عبد مَنَافٍ مِقْدَادُ بن عَمْرٍو الْکِنْدِیُّ....
باب نام‌های کسانی از اهل بدر که ابوعبدالله (بخاری) در کتاب الجامع (صحیح بخاری) به ترتیب حروف الفبا مرتب کرده است... معن بن عدی انصاری، مسطح بن اثاثة بن عباد بن المطلب بن عبد مناف، مقداد بن عمرو کندی و...
و ابن‌تیمیه حرانی می‌نویسد:
فان الذین قذفوا عائشة‌ام المؤمنین کان فیهم مسطح بن اثاثة وکان من اهل بدر.
از کسانی به عائشه تهمت زنا زدند، مسطح بن اثاثة بود که او در جنگ بدر نیز حضور داشته است.
[۸۵] ابن‌تیمیه حرانی حنبلی، ابوعباس احمد عبد الحلیم، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیة، ج۷، ص۴۸۷.


۴.۱.۴ - تردید پیامبر به پاکدامنی عائشه

همان طور که پیش از این گفتیم، اهل‌سنت برای تثبیت نزول آیه افک درباره عائشه، چنان در آن اغراق کرده و به قول معروف پیاز داغش را زیاد کرده‌اند که حتی به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز تهمت زده‌اند که آن حضرت نیز به عائشه اطمینان نداشت و حتی ایشان نیز اتهام به عائشه را باور کرده بود و مدام به عائشه می‌گفت که اگر این کار را کرده‌ای، به من بگو تا از خداوند برای تو طلب استغفار کنم!!!.
یا عَائِشَةُ فانه بَلَغَنِی عَنْکِ کَذَا وَکَذَا فَاِنْ کُنْتِ بَرِیئَةً فَسَیُبَرِّئُکِ الله وَاِنْ کُنْتِ اَلْمَمْتِ بشیء فَاسْتَغْفِرِی اللَّهَ وَتُوبِی الیه فان الْعَبْدَ اذا اعْتَرَفَ بِذَنْبِهِ ثُمَّ تَابَ تَابَ الله علیه.
‌ای عایشه! از تو به من چنین و چنان رسیده (خبر رسیده که مرتکب چنین گناهی شدی) پس اگر بی گناه باشی خدا تو را تبرئه خواهد کرد و اگر گناه کردی استغفار کن و به درگاه او توبه کن؛ چرا که اگر بنده به گناه خود اعتراف و سپس به درگاه خدا توبه کند خدا او را می‌بخشد.
[۸۶] بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۴۵، ح۲۵۱۸، ج۴، ص۱۷۷۴، ح۴۴۷۳.

و طبرانی در معجم کبیر خود نقل می‌کند:
یا عَائِشَةُ! ان کُنْتِ فَعَلْتِ هذا الاَمْرَ فَقُولِی حتی اسْتَغْفِرَ اللَّهَ لَکِ. قالت: وَاللَّهِ لا اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ منه اَبَدًا ان کُنْتُ فَعَلْتُهُ فَلا غَفَرَ اللَّهُ لی.
‌ای عائشه! اگر تو این کار را کرده‌ای (اگر زنا کرده‌ای) به من بگو تا برای تو از خداوند طلب بخشش کنم، عائشه گفت: به خدا سوگند هرگز از خداوند طلب بخشش نمی‌کنم، اگر انجام داده باشم، خدا مرا نبخشد.
[۸۷] طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۱۲۸.

وجاء فی بعض الروایات: یا عائشة ان کنت فعلت هذا الامر فقولی لی حتی استغفر الله تعالی لک.
در برخی از روایات آمده است که رسول خدا فرمود: ‌ای عائشه! اگر تو این کار را کرده‌ای (اگر زنا داده‌ای) به من بگو تا برای تو از خداوند طلب بخشش کنم.
جالب است که البانی وهابی با استناد به روایت بخاری که پیش از این گذشت، ارتکاب فحشاء را برای همسران انبیاء (علیهم‌السّلام) و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ممکن و آن‌ها را غیر معصوم از چنین خطائی می‌داند:
و قوله: «الممت» قال الحافظ: ‌ای وقع منک علی خلاف العادة، و هذا حقیقة الالمام... قال الداوودی: امرها بالاعتراف، و لم یندبها الی الکتمان، للفرق بین ازواج النبی صلی الله علیه وسلم و غیرهنّ، فیجب علی ازواجه الاعتراف بما یقع منهنّ و لا یَکْتُمْنَه ایاه، لانه لا یحل لنبی امساک من یقع منها ذلک بخلاف نساء الناس، فانهن ندبن الی الستر.
ثم تعقبه الحافظ نقلا عن القاضی عیاض فیما ادعاه من الامر بالاعتراف، فلیراجعه من شاء، لکنهم سلموا له قوله: انه لا یحل لنبی امساک من یقع منها ذلک. و ذلک غیرة من الله تعالی علی نبیه صلی الله علیه وسلم، و لکنه سبحانه صان السیدة عائشة رضی الله عنها وسائر امهات المؤمنین من ذلک کما عرف ذلک من تاریخ حیاتهن، و نزول التبرئة بخصوص السیدة عائشة رضی الله عنها، وان کان وقوع ذلک ممکنا من الناحیة النظریة لعدم وجود نص باستحالة ذلک منهن، ولهذا کان موقف النبی صلی الله علیه وسلم فی القصة موقف المتریث المترقب نزول الوحی القاطع للشک فی ذلک الذی ینبئ عنه قوله صلی الله علیه وسلم فی حدیث الترجمة: «انما انت من بنات آدم، فان کنت بریئة فسیبرئک الله، و ان کنت الممت بذنب فاستغفری الله..» ، و لذلک قال الحافظ فی صدد بیان ما فی الحدیث من الفوائد: «و فیه ان النبی صلی الله علیه وسلم کان لا یحکم لنفسه الا بعد نزول الوحی. نبه علیه الشیخ ابو محمد بن ابی جمرة نفع الله به».
یعنی ان النبی صلی الله علیه وسلم لم یقطع ببراءة عائشة رضی الله عنها الا بعد نزول الوحی. ففیه اشعار قوی بان الامر فی حد نفسه ممکن الوقوع.
حافظ (ابن‌حجر) درباره کلمه «الممت» گفته: یعنی از تو کار خلاف عادت سر زده است، این حقیقت المام است... داودی گفته: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عائشه دستور داد که اعتراف کند و آن را کتمان ننماید؛ چرا که فرق است بین همسران رسول خدا و دیگر زنان، پس واجب است که هر کاری که از زنان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سر می‌زند، اعتراف کنند و حق کتمان آن را ندارند؛ زیرا برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جایز نیست که اعمال آن‌ها بگذرد؛ به خلاف دیگر زنان که به آن‌ها دستور داده شده کارهای که از آن‌ها سرزده را بپوشانند.
حافظ (ابن‌حجر) در ادامه سخن قاضی عیاض را نقل می‌کند که او ادعا کرده رسول خدا به عائشه دستور داد که اعتراف نماید اما از سوی دیگر علما این سخن ابن‌حجر را نیز قبول کرده‌اند که بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جایز نیست، زنی را که زنا کرده است، در همسری خود نگاه دارد! (نشانگر تعارض بین این دو سخن پیامبر است که من برای تو استغفار می‌کنم و نگران نباش و اینکه پیامبر باید او را طلاق دهد) ولی خداوند همسران پیامبر و نیز بانو عائشه را از این گناه حفظ کرد، همانطور که هرکس تاریخ را مطالعه کند و نزول آیه برائت برای عائشه را، این مطلب را درک می‌کند!
اگر چه وقوع این عمل (فحشا) از ناحیه نظری ممکن است؛ چرا که نصی وجود ندارد که ثابت کند انجام فحشا برای آن‌ها محال است. از این رو، رسول خدا در این قضیه منتظر وحی بود که شک او را درباره عائشه از بین ببرد و این گفتار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر این مطلب دلالت دارد که فرمود: «تو فرزندی از فرزندان آدم هستی، اگر کاری نکرده باشی خداوند تو را تبرئه خواهد کرد، اگر خلافی از تو سرزده است، از خداوند طلب بخشش کن». از این رو ابن‌حجر در صدد بیان فوائد این حدیث برآمده و گفته است: رسول خدا قلبا برای خودش حکم صادر نکرده بود؛ مگر بعد از نزول وحی، به این مطلب را شیخ ابومحمد بن ابی‌حمزه اشاره کرده است.
یعنی رسول خدا به پاکدامنی عائشه اطمینان نداشت؛ مگر بعد از نزول وحی، در این مطلب دلالت قوی دارد بر این که به خودی خود انجام این کار (فحشا) برای زنان پیامبر امکان پذیر است.
[۸۹] البانی، محمّد ناصر، سلسة الاحادیث الصحیحة، ج۶، ص۲۶، ح۲۵۰۷.

و سپس در ادامه به نقد کلام ابن‌کثیر دمشقی که قائل به عصمت همسران پیامبران از فحشا شده می‌پردازد و با استناد به همین روایت بخاری و شکی که رسول خدا به عائشه داشته است، ثابت می‌کند که همسران پیامبران و از جمله عائشه از عمل فحشاء معصوم نبوده و برای آنان نیز ارتکاب چنین عملی ممکن بوده است.

۴.۱.۵ - مشورت پیامبر با اصحاب درباره طلاق عائشه

بخاری در صحیح خود نوشته است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنان اتهام به عائشه را باور کرده بود که با اصحاب خود درباره طلاق دادن عائشه مشورت کرد. و جالب این است که ادعا می‌کند امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به طلاق دادن او رای داد. وی به نقل از عائشه می‌نویسد:
فقلت سُبْحَانَ اللَّهِ وَلَقَدْ یَتَحَدَّثُ الناس بهذا قالت فَبِتُّ اللَّیْلَةَ حتی اَصْبَحْتُ لَا یَرْقَاُ لی دَمْعٌ ولا اَکْتَحِلُ بِنَوْمٍ ثُمَّ اَصْبَحْتُ فَدَعَا رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم عَلِیَّ بن ابی طَالِبٍ وَاُسَامَةَ بن زَیْدٍ حین اسْتَلْبَثَ الْوَحْیُ یَسْتَشِیرُهُمَا فی فِرَاقِ اَهْلِهِ فَاَمَّا اُسَامَةُ فَاَشَارَ علیه بِالَّذِی یَعْلَمُ فی نَفْسِهِ من الْوُدِّ لهم فقال اُسَامَةُ: اَهْلُکَ یا رَسُولَ اللَّهِ ولا نَعْلَمُ والله الا خَیْرًا وَاَمَّا عَلِیُّ بن ابی طَالِبٍ فقال: یا رَسُولَ اللَّهِ لم یُضَیِّقْ الله عَلَیْکَ وَالنِّسَاءُ سِوَاهَا کَثِیرٌ.
عائشه گوید: گفتم: منزه است خدا! آیا مردم چنین سخنانی گفته‌اند؟ عائشه می‌گوید: از سر شب تا صبح بیدار بودم و اشک چشمانم قطع نمی‌شد و خوابم نمی‌برد، وقتی صبح شد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، علی بن ابی‌طالب و اسامة بن زید را خواست، در آن هنگام که هنوز وحی به تاخیر افتاده بود، تا درباره جدائی و طلاق من مشورت کند، اسامة بن زید به دوستی و علاقه‌ای که رسول خدا به من داشت اشاره کرد و گفت: ‌ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) او خانواده تو است، به خدا سوگند که ما جز خیر از او چیز دیگری ندیده‌ایم؛ اما علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) فرمود: ‌ای رسول خدا! خداوند بر تو سخت نگرفته (دستت بسته نیست) زنان بسیاری (برای ازدواج با تو) هستند.
و طبرانی در معجم کبیر، سیوطی در الدر المنثور و آلوسی در تفسیر خود می‌نویسند:
فقال لِعَلِیٍّ: ما تَقُولُ فی عَائِشَةَ؟ فَقَدْ اَهَمَّنِی ما قال الناس فیها. فقال له: یا رَسُولَ اللَّهِ قد قال الناس وقد حَلَّ لک طَلاقُهَا.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خطاب به علی (علیه‌السلام) فرمود: مردم درباره عائشه چه می‌گویند، به درستی که گفتار آن‌ها مرا غمگین کرده است، علی (علیه‌السلام) فرمود: این پیامبر خدا! مردم چیزهائی می‌گویند، خداوند طلاق او را برایت حلال کرده است.

۴.۱.۶ - قهر یک ماهه پیامبر با عائشه

جالب است که اهل‌سنت نقل کرده‌اند، رسول خدا چنان به عائشه بی‌اعتماد بود و چنان اتهام به او را باور کرده بود که تا یک ماه با عائشه قهر کرد و با او سخن نگفت. بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
ولم یَجْلِسْ عِنْدِی مُنْذُ قِیلَ ما قِیلَ قَبْلَهَا وقد لَبِثَ شَهْرًا لَا یُوحَی الیه فی شَاْنِی بِشَیْءٍ.
بعد از آن که مردم آن مطالب را درباره من گفتند، رسول خدا پیش من نیامد (با من قهر بود) یک‌ ماه وحی به تاخیر افتاد و چیزی درباره من نازل نشد.
تحلیل عدم اعتماد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عائشه:
همان طور که پیش از این گفتیم، اهل‌سنت برای تثبیت این فضیلت ساختگی برای عائشه، این اغراق‌ها را نقل کرده‌اند و گرنه شان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بسیار بالاتر از این است که به همسر خود بی‌اعتماد باشد و اتهام چند نفر (به قول اهل‌سنت چند منافق) را باور و حتی با همسرش یک ماه تمام قهر کند.
چگونه می‌توان باور داشت که رسول خدا به خاطر گفته کسانی که هیچ مدرکی برای سخنان خود ندارند، به همسر خود شک کرده باشد؟
در حالی که قرآن کریم صراحت دارد که آن حضرت جز وحی سخن دیگری نمی‌گوید:
وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَی. اِنْ هُوَ اِلَّا وَحْیٌ یُوحَی. النجم/۳ و ۴.
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید!. آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست.
چگونه می‌توان باور داشت که پیام آور خدا قبل از نزول وحی و قبل از اطمینان از انجام عمل به همسر خود شک کرده باشد؟
آیا این مطلب عدالت رسول خدا را زیر سؤال نمی‌برد؟
متاسفانه اهل‌سنت حاضر هستند که برای اثبات یک فضیلت برای عائشه، شخصیت و مقام رسول خدا را زیر سؤال ببرند. و این جای تاسف بسیار دارد.
جالب است که قرآن کریم به نقل از حضرت عیسی (علیه‌السلام) می‌نویسد که او از داخل خانه‌های مردم خبر می‌داده است:
وَاُنَبِّئُکُمْ بِما تَاْکُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ اِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ. آل عمران/۴۹.
و از آنچه می‌خورید، و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید، به شما خبر می‌دهم مسلماً در این‌ها، نشانه‌ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید!.
چطور حضرت عیسی (علیه‌السلام) در درون خانه‌های مردم و آن چه آن‌ها می‌خورند و ذخیره می‌کنند، خبر می‌دهد؛ اما رسول خدا از وضعیت و کردار همسرش بی‌خبر است و به گفته چند نفر منافق اعتماد و همسرش را متهم کرده و تا یک ماه با او قهر می‌کند؟
خداوند صراحتا در آیه قرآن کریم از آگاه ساختن رسول خود از علم غیب سخن می‌گوید، چگونه ممکن است که از کردار و احوال همسر خود بی‌خبر باشد؟
عَلِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلیَ غَیْبِهِ اَحَدًا. اِلَّا مَنِ ارْتَضیَ مِن رَّسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَینْ ِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا. الجن/۲۷.
دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد.
پیامبری که از فتح ایران و روم و به دست آوردن گنج‌های قیصر خبر می‌دهد، چگونه ممکن است که از احوال همسرش بی خبر باشد؟
بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
حدثنی محمد بن الْحَکَمِ اخبرنا النَّضْرُ اخبرنا اِسْرَائِیلُ اخبرنا سَعْدٌ الطَّائِیُّ اخبرنا مُحِلُّ بن خَلِیفَةَ عن عَدِیِّ بن حَاتِمٍ قال بَیْنَا انا عِنْدَ النبی صلی الله علیه وسلم اِذْ اَتَاهُ رَجُلٌ فَشَکَا الیه الْفَاقَةَ ثُمَّ اَتَاهُ آخَرُ فَشَکَا قَطْعَ السَّبِیلِ فقال یا عَدِیُّ هل رَاَیْتَ الْحِیرَةَ قلت لم اَرَهَا وقد اُنْبِئْتُ عنها قال فَاِنْ طَالَتْ بِکَ حَیَاةٌ لَتَرَیَنَّ الظَّعِینَةَ تَرْتَحِلُ من الْحِیرَةِ حتی تَطُوفَ بِالْکَعْبَةِ لَا تَخَافُ اَحَدًا الا اللَّهَ قلت فِیمَا بَیْنِی وَبَیْنَ نَفْسِی فَاَیْنَ دُعَّارُ طَیِّئٍ الَّذِینَ قد سَعَّرُوا الْبِلَادَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِکَ حَیَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ کُنُوزُ کِسْرَی....
عدی بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودیم که مردی آمد و از مشکلات و سختی‌ها شکایت کرد، پس شخص دیگری آمد و از راهزنی شکایت نمود؛ پس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: آیا تا به حال حیره را دیده‌ای؟ گفتم: ندیده‌ام؛ ولی برایم تعریف کرده‌اند. فرمود: اگر عمرت دراز شود، خواهی دید زنی در هودج از حیره برای طواف خانه کعبه حرکت می‌کند؛ در حالی‌که از احدی جز خدا نمی‌ترسد. در دل خود گفتم: پس دزدان طی که سبب داغ شدن شهرها (ناامنی شهرها) شده‌اند کجا هستند! و فرمود: اگر عمرت طولانی شود، فتح گنج‌های کسری را خواهی دید.
چگونه است که عمر بن خطاب از مدینه لشکریان مسلمان در ایران را در حال شکست خوردن می‌بیند و از همان جا آن‌ها را هدایت می‌کند؛ اما پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از داخل خانه خود خبر ندارد و از کردار همسرش آگاه نیست؟
ابن‌تیمیه حرانی در منهاج السنة می‌نویسد:
وروی ابن وهب عن یحیی بن ایوب عن ابن عجلان عن نافع عن ابن عمر ان عمر بن الخطاب بعث جیشا وامر علیهم رجلا یدعی ساریة قال فبینا عمر یخطب فی الناس فجعل یصیح علی المنبر یا ساریة الجبل یا ساریة الجبل قال فقدم رسول الجیش فساله فقال یا امیرالمؤمنین لقینا عدونا فهزمونا فاذا بصائح یا ساریة الجبل یا ساریة الجبل فاسندنا ظهورنا الی الجبل فهزمهم الله فقیل لعمر بن الخطاب انک کنت تصیح بذلک علی المنبر.
نافع از ابن‌عمر نقل کرده است که عمر بن خطاب لشکری را برای جنگ فرستاد و فرماندهی آن را به ساریة واگذار کرد، روزی عمر بر بالای منبر خطبه می‌خواند که ناگهان فریاد زد: ‌ای ساریه! به کوه پناه ببر، به کوه پناه ببر. وقتی پیک لشکر آمد، از وضعیت لشکر از او سؤال کردند، گفت: با دشمن روبرو شدیم، آن‌ها ما را شکست دادند، تا این که فریادی به گوش‌مان رسید که «ای ساریه به کوه پناه ببر»؛ پس ما نیز پشت‌مان را به کوه محکم کردیم و آن‌ها را شکست دادیم، به عمر گفتند: این تو بودی که این فریاد را از بالای منبر سر دادی.
و ابن‌کثیر سلفی می‌نویسد:
وقد ذکرنا فی سیرة عمر بن الخطاب رضی الله عنه اشیاء کثیرة من مکاشفاته وما کان یخبر به من المغیبات کقصة ساریة بن زنیم وما شاکلها ولله الحمد والمنة.
درباره عمر، مطالب زیادی از مکاشفات (معجزات) و اخبار غیبی او نقل شده است؛ همانند قصیه ساریة بن زنیم، خداوند را به خاطر آن سپاسگذاریم.
ابن‌حجر هیثمی می‌نویسد:
الفصل السابع فی کراماته رضی الله عنه.
الاولی اخرج البیهقی وابو نعیم واللالکائی وابن الاعرابی والخطیب عن نافع عن ابن عمر باسناد حسن قال وجه عمر جیشا وراس علیهم رجلا یدعی ساریة فبینا عمر رضی الله عنه یخطب جعل ینادی یا ساریة الجبل ثلاثا ثم قدم رسول الجیش فساله عمر فقال یا امیرالمؤمنین هزمنا فبینا نحن کذلک اذ سمعنا صوتا ینادی یا ساریة الجبل ثلاثا فاسندنا ظهرنا الی الجبل فهزمهم الله قال قیل لعمر انک کنت تصیح بذلک.
وذلک الجبل الذی کان ساریة عنده بنهاوند من ارض العجم.
فصل هفتم درباره کرامات عمر:
اول: بیهقی، ابونعیم، لالکائی، ابن‌اعرابی و خطیب از نافع از ابن‌عمر با سند «حسن» نقل کرده‌اند که عمر لشکری را به فرماندهی ساریه، عازم نبرد کرد، روزی دیدیم که عمر خطبه می‌خواند که ناگهان....
و ابن‌حجر عسقلانی می‌گوید:
واخرجها البیهقی فی الدلائل واللالکائی فی شرح السنة والزین عاقولی فی فوائده وابن الاعرابی فی کرمات الاولیاء من طریق بن وهب عن یحیی بن ایوب عن بن عجلان عن نافع عن بن عمر قال وجه عمر جیشا وراس علیهم رجلا یدعی ساریة... وهکذا ذکره حرملة فی جمعة لحدیث بن وهب وهو اسناده حسن.
بیهقی در دلائل، لالکائی در شرح السنة، و زین عاقولوی در فوائد، ابن‌اعرابی در کرامات الاولیاء از طریق وهب از نافع از ابن‌عمر نقل کرده‌اند که عمر... این روایت را حرمله نیز در مجموعه حدیث خود به همین صورت نقل کرده و سند آن «حسن» است.
از طرف دیگر علما و بزرگان اهل‌سنت نقل کرده‌اند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) همان طوری که از روبرو و با چشم سر می‌دید، از پشت سر نیز قادر بود که اعمال و رفتار مردم را ببیند.
بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
عن ابی هُرَیْرَةَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال هل تَرَوْنَ قِبْلَتِی هَا هُنَا فَوَاللَّهِ ما یَخْفَی عَلَیَّ خُشُوعُکُمْ ولا رُکُوعُکُمْ انی لَاَرَاکُمْ من وَرَاءِ ظَهْرِی.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: آیا من را در مقابل خود اینجا می‌بینید؟ قسم به خدا خشوع و رکوع شما بر من پنهان نیست! من شما را از پشت سر خویش می‌بینم!
و در صحیح مسلم آمده است که آن حضرت فرمود:
انی والله لَاُبْصِرُ من وَرَائِی کما اُبْصِرُ من بَیْنِ یَدَیَّ.
سوگند به خدا! که من همان‌طور که از پیش رویم را می‌بینم، پشت سرم را نیز می‌بینم.
پیامبری که از اعمال مردم پشت سر خود با خبر است، چگونه از درون خانه خود و وضعیت همسرش آگاه نیست و به همسرش اطمینان ندارد؟
به نظر می‌رسد که اهل‌سنت این مطالب را فقط برای تثبیت مطلب جعل کرده‌اند و به قول معروف خواسته‌اند پیاز داغش را زیادتر کنند تا مردم بیشتر باور نمایند، غافل از این که با ده‌ها روایت دیگر در تضاد و غیرقابل پذیرش است.

۴.۱.۷ - باور کردن تهمت به عائشه توسط والدین او

:
بخاری در صحیح خود می‌نویسد که ابوبکر و ام‌رمان، پدر و مادر عائشه نیز سخن تهمت زنندگان را باور و حتی تصدیق کرده بودند. وی در صحیح خود به نقل از عائشه می‌نویسد که او خطاب به پدر و مادرش این چنین گفته است:
انی والله لقد عَلِمْتُ اَنَّکُمْ سَمِعْتُمْ ما یَتَحَدَّثُ بِهِ الناس وَوَقَرَ فی اَنْفُسِکُمْ وَصَدَّقْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ قلت لَکُمْ انی بَرِیئَةٌ وَاللَّهُ یَعْلَمُ انی لَبَرِیئَةٌ لَا تُصَدِّقُونِی بِذَلِکَ وَلَئِنْ اعْتَرَفْتُ لَکُمْ بِاَمْرٍ وَاللَّهُ یَعْلَمُ اَنِّی بَرِیئَةٌ لَتُصَدِّقُنِّی والله ما اَجِدُ لی وَلَکُمْ مَثَلًا الا اَبَا یُوسُفَ اِذْ قال «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ علی ما تَصِفُونَ».
به خدا سوگند می‌دانم که شما این تهمت را شنیده‌اید، و به آن اطمینان کرده و این مطالب را تصدیق کرده‌اید، اگر بگویم: من مرتکب این گناه نشده‌ام، خداوند می‌داند که من مرتکب نشده‌ام (سودی ندارد) شما سخنم را باور و مرا تصدیق نخواهید کرد؛ اما اگر به انجام آن اعتراف کنم؛ در حالی که انجام نداده‌ام، مرا تصدیق و این مطلب را باور می‌کنید. هیچ مثلی را برای خود و شما نمی‌یابم جز کلام پدر یوسف که گفت: (فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون).
[۱۰۲] بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۴۵، ح۲۵۱۸.


۴.۱.۸ - متهم شدن عائشه توسط دیگر همسران پیامبر

بخاری در صحیح خود می‌نویسد که حتی دیگر امهات المؤمنین نیز عائشه را متهم به این عمل کرده بودند. وی به نقل از عائشه می‌نویسد:
فقلت ائْذَنْ لی الی اَبَوَیَّ قالت وانا حِینَئِذٍ اُرِیدُ اَنْ اَسْتَیْقِنَ الْخَبَرَ من قِبَلِهِمَا فَاَذِنَ لی رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَاَتَیْتُ اَبَوَیَّ فقلت لِاُمِّی ما یَتَحَدَّثُ بِهِ الناس فقالت یا بُنَیَّةُ هَوِّنِی علی نَفْسِکِ الشَّاْنَ فَوَاللَّهِ لَقَلَّمَا کانت امْرَاَةٌ قَطُّ وَضِیئَةٌ عِنْدَ رَجُلٍ یُحِبُّهَا وَلَهَا ضَرَائِرُ الا اَکْثَرْنَ علیها.
به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفتم: به من اجازه بده تا به خانه پدر و مادرم بروم و هدف من این بود که به خبرهای که از آن‌ها به من رسیده بود، مطمئن شوم، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اجازه داد، پیش پدر و مادرم رفتم و به مادرم گفتم: مردم چه می‌گویند؟ مادرم گفت: نگران مباش، زنی را که شوهرش او را دوست دارد، هووهایش زیاد درباره او سخن می‌گویند.

از دیدگاه ما نقل چنین مطالبی، بی‌احترامی به همسران رسول خدا و در نتیجه بی‌احترامی به خود آن حضرت است؛ اما اهل‌سنت در مصادر متعددشان به منظور اثبات این مطلب که آیه‌ای در قرآن کریم در شان عائشه نازل شده است، حاضر شده‌اند که این تهمت‌ها را به همسر رسول خدا و خود حضرت بزنند و عاقبت و نتیجه آن هرچه باشد، برای اهل‌سنت تفاوتی نمی‌کند؛ چرا که آن‌ها برای آن اثبات و جعل فضیلت برای عائشه از هر چیز دیگری مهم‌تر است.

۴.۲ - نقل روایات شرم‌آور بر زبان عائشه

رابطه هر زنی با شوهرش از محرمانه‌ترین مسائلی است که هیچ کس نباید از آن آگاه شود. این مساله حتی در جوامع غیر مسلمان نیز رعایت می‌شود و امری است که فطرتا تمامی انسآن‌ها همانند رازی محرمانه آن را حفظ می‌کنند.
اما متاسفانه اهل‌سنت مطالبی از ام‌المؤمنین عائشه نقل کرده‌اند که به هیچ وجه با موقعیت او سازگاری ندارد و در حقیقت آبروی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را نشانه رفته است.
متاسفانه برخی از فرقه‌ها و علمای اهل‌سنت برای این که بتوانند اعتقادات، افکار و فتواهای خود را تثبیت کنند و آن را به کرسی بنشانند، روایاتی را از زبان همسران رسول خدا و به ویژه عائشه در تایید افکار خود نقل کرده‌اند؛ در حالی که عقل هیچ انسانی نمی‌تواند بپذیرد که همسر رسول خدا مطالبی را که عرق شرم از پیشانی هر مسلمان با غیرتی سرازیر می‌کند؛ آن هم با مردان نامحرم در میان گذاشته باشد و اسرار خصوصی خود و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فاش ساخته باشد.
ما به تعدادی از این روایات اشاره می‌کنیم و قضاوت را به عهده خوانندگان منصف و واقع بین می‌گذاریم.

۴.۲.۱ - باکره بودن زنان در بهشت

یکی از مسائلی که به کرات در روایات آمده است، باکره بودن زنان در بهشت است که آن‌ها بعد از هر بار نزدیکی دوباره به حالت اول بازخواهند گشت. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی این مطلب را برای اصحاب نقل می‌کند و عائشه این مطلب را می‌شنود، سخنی می‌گوید که عرق شرم از پیشانی هر انسانی جاری می‌شود؛ البته گفتگو درباره این مطالب بین زن و شوهر هیچ اشکالی ندارد؛ اما نقل آن در کتاب‌های روائی، تفسیر، لغت و... آن هم از زبان همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) امر قبیحی است که غیرت هر مسلمانی را به جوش می‌آورد.
قرطبی مفسر شهیر اهل‌سنت در تفسیر خود می‌نویسد:
وقال المسیب بن شریک: قال النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فی قوله «انا انشاناهن انشاء» (الآیة) قال: «هن عجائز الدنیا انشاهن الله خلقا جدیداً کلما اتاهن ازواجهن وجدوهن ابکارا» فلما سمعت عائشة ذلک قالت: واوجعاه فقال لها النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله): «لیس هناک وجع».
مسیب بن شریک می‌گوید: رسول خدا درباره آیه «انا انشاناهن انشاء» فرمود: مقصود از آن پیرزن‌هائی که در قیامت به آن‌ها آفرینش جدیدی داده می‌شود که هر وقت شوهرانشان با آن‌ها نزدیکی کنند، آن‌ها را باکره خواهند یافت. وقتی عائشه این مطلب را شنید، گفت: وای از مصیبت درد کشیدن! رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او فرمود: در آن جا دردی نیست.
[۱۰۷] ثعالبی، عبد‌الرحمن بن محمد بن مخلوف، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۱۰.

زمخشری، ادیب، لغت‌شناس و مفسر پرآوازه اهل‌سنت در تفسیر خود و زیعلی، یکی دیگر از بزرگان اهل‌سنت در تخریج الآثار می‌نویسند:
انّ امّ سلمة رضی الله عنها سالته عن قول الله تعالی: «اِنَّا اَنشَاْنَاهُنَّ» فقال: «یا‌ام سلمة هنّ اللواتی قبضن فی دار الدنیا عجائز شمطا رمصا، جعلهنّ الله بعد الکبر «اَتْرَاباً» علی میلاد واحد فی الاستواء، کلما اتاهنَّ ازواجهنّ وجدوهنّ ابکارا؛ فلما سمعت عائشة رضی الله عنها ذلک من رسول الله صلی الله علیه وسلم قالت: واوجعاه فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم: (لیس هناک وجع).
ام‌سلمه که خداوند از او راضی باد، از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره آیه «انا انشاناهن» سؤال کرد، آن حضرت فرمود: ‌ای ام‌سلمه! منظور از آن زنانی هستند که در حال پیری، مو سفید و غیر باکره از دنیا می‌روند که خداوند آن‌ها را در آن دنیا باکره و بر آفرینش واحد و یکسان (همیشه باکره) قرار می‌دهد؛ به طوری که هر وقت شوهرانشان با آن‌ها نزدیکی می‌کنند، آن‌ها را باکره می‌یابند، وقتی عائشه این مطلب را از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنید، گفت: وای از مصیبت درد کشیدن! رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: در آن جا دردی نیست.
آیا واقعا عائشه این مطلب را گفته است؟ اگر هم گفته باشد، چرا دانشمندان و بزرگان اهل‌سنت آن را به تفصیل در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند؟ هدف آن‌ها از انتشار گفتگوی محرمانه رسول خدا و همسرش چه بوده است؟

۴.۲.۲ - مکیدن زبان عائشه توسط پیامبر

امام احمد بن حنبل، رئیس مذهب حنابله در مسند خود به نقل از ابی‌یحیی انصاری که بی‌تردید با عائشه نامحرم بوده است نقل می‌کند:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا عَفَّانُ قال ثنا محمد بن دِینَارٍ عن سَعْدِ بن اَوْسٍ عن مِصْدَعٍ ابی یحیی الانصاری عن عَائِشَةَ ان رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم کان یُقَبِّلُهَا وهو صَائِمٌ وَیَمُصُّ لِسَانَهَا قلت سَمِعْتَهُ من سَعْدِ بن اَوْسٍ قال نعم.
از ابویحیی انصاری از عائشه نقل شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) او را در حالی که روزه‌دار بود، می‌بوسید و زبانش را می‌مکید. عفان می‌گوید: به محمد بن دینار گفتم که این روایت را از سعد بن اوس شنیده‌ای؟ گفت: آری.
و ابن‌خزیمه نیز همین مطلب را در صحیح خود نقل کرده است:
حدثنا بشر بن معاذ العقدی حدثنا محمد بن دینار الطاحی حدثنا سعد بن اوس عن مصدع ابی یحیی عن عائشة ان رسول الله صلی الله علیه وسلم کان یقبلها وهو صائم ویمص لسانها.
از ابویحیی از عائشه نقل شده است که رسول خدا در حالی که روزه داشت، عائشه را می‌بوسید و زبانش را می‌مکید.
چه کسی باور می‌کند که همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با نامحرمان نشسته باشد و چنین مطالبی را که اسرار بین او و پیامبر خدا بوده است، نقل کرده باشد؟

۴.۲.۳ - انتشار محرمانه‌ترین اسرار پیامبر و عائشه

محمد بن ادریس شافعی، رئیس شافعی‌ها در کتاب اختلاف الحدیث این‌گونه می‌نویسد:
اخبرنا الثقة عن الاوزاعی عن عبد الرحمن بن القاسم عن ابیه او عن یحیی بن سعید عن القاسم عن عائشة قالت اذا التقی الختانان فقد وجب الغسل فعلته انا ورسول الله فاغتسلنا.
قاسم از عائشه نقل می‌کند که گفت: وقتی دو ختنه‌گاه (زن و مرد) با یکدیگر ملاقات کنند، غسل واجب می‌شود، من و رسول خدا این کار را انجام دادیم و سپس غسل کردیم.
[۱۱۳] شافعی، ابوعبدالله محمد بن ادریس، اختلاف الحدیث، ج۱، ص۴۹۳.

احمد بن حنبل، رئیس مذهب حنابله و ابن‌ماجه قزوینی در سنن خود، این روایت را با کمی اختلاف به این صورت نقل کرده‌اند:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی اَبِی ثنا الْوَلِیدُ بن مُسْلِمٍ ثنا الاوزاعی قال حدثنی عبد الرحمن بن الْقَاسِمِ عن ابیه عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبی صلی الله علیه وسلم قالت اذا جَاوَزَ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ فَعَلْتُهُ انا وَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَاغْتَسَلْنَا.
از عائشه همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است که گفت: هر وقت ختنه‌گاه (مرد) از ختنه‌گاه (زن) عبور کرد، غسل واجب می‌شود، من و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این کار را انجام دادیم و سپس غسل کردیم.
جالب این است که برخی از فقهای اهل‌سنت، با استناد به همین روایت، فتوا داده‌اند:
کما اخذ الفقهاء فی التقاء الختانین بحدیث عائشة وقولها: فعلته انا ورسول الله فاغتسلنا.
چنانچه فقها درباره وجوب غسل با التقاء ختانین، به حدیث عائشه و این گفته او که «من و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) انجام دادیم و سپس غسل کردیم» استناد کرده‌اند.
و ابن‌حبان در صحیح خود روایت شرم‌آور دیگری را به عائشه نسب می‌دهد:
اَخْبَرَنَا الْقَطَّانُ بِالرَّقَّةِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ اِبْرَاهِیمَ حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الاَوْزَاعِیِّ حَدَّثَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ اَنَّهَا سُئِلَتْ عَنِ الرَّجُلِ یُجَامِعُ اَهْلَهُ فَلا یُنْزِلُ الْمَاءَ قَالَتْ فَعَلْتُهُ اَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَاغْتَسَلْنَا مِنْهُ جَمِیعًا.
از عائشه سؤال شد که مردی با همسرش نزدیکی می‌کند؛ اما انزالی صورت نمی‌گیرد، تکلیف او چیست؟ عائشه گفت: من و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این کار را انجام دادیم و سپس هر دویمان غسل کردیم.
و جالب این است ابوالحسن آمدی نقل می‌کند که عمر کسی را فرستاد تا درباره این مساله از عائشه سؤال کنند، عائشه نیز جواب داد که من و رسول خدا این کار را انجام داده و سپس غسل کردیم!! ! !
واما من جهة الاجماع فما روی عن الصحابة انهم لما اختلفوا فی الغسل من غیر انزال انفذ عمر الی عائشة رضی الله عنها وسالها عن ذلک فقالت فعلته انا ورسول الله واغتسلنا فاخذ عمر والناس بذلک.
اما از جهت اجماع: از صحابه نقل شده است که وقتی آن‌ها درباره نزدیکی بدون انزال اختلاف کردند، عمر شخصی را پیش عائشه فرستاد و درباره این حکم از او سؤال کرد، عائشه گفت: من و رسول خدا این کار را انجام دادیم و هر دویمان غسل کردیم؛ پس عمر و مردم سخن عائشه را پذیرفتند.
جای سؤال دارد که چرا عمر بن الخطاب این سؤال را از دختر خود حفصه که با عمر محرم بوده است نمی‌پرسد؟ آیا حفصه همسر پیامبر نبود؟ چرا از عائشه سؤال می‌کند؟
و در جای دیگر همین روایت را این چنین تکرار می‌کند:
وعملهم باجمعهم فی الرجوع عن سقوط فرض الغسل بالتقاء الختانین بقول عائشة فعلته انا ورسول الله صلی الله علیه وسلم واغتلسنا.
تمام صحابه درباره عدم وجوب غسل با فرض برخورد دو ختنه‌گاه، از سخن خود برگشتند، در آن هنگام که عائشه گفت: من و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این کار را انجام دادیم و سپس هر دویمان غسل کردیم.
و مسلم نیشابوری که انگار خجالت کشیده است که این مطالب را از زبان عائشه نقل کند، از خود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل کرده است:
حدثنا هَارُونُ بن مَعْرُوفٍ وَهَارُونُ بن سَعِیدٍ الْاَیْلِیُّ قالا حدثنا بن وَهْبٍ اخبرنی عِیَاضُ بن عبد اللَّهِ عن ابی الزُّبَیْرِ عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ عن اُمِّ کُلْثُومٍ عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبی صلی الله علیه وسلم قالت اِنَّ رَجُلًا سَاَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم عن الرَّجُلِ یُجَامِعُ اَهْلَهُ ثُمَّ یُکْسِلُ هل عَلَیْهِمَا الْغُسْلُ وَعَائِشَةُ جَالِسَةٌ فقال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم انی لَاَفْعَلُ ذلک انا وَهَذِهِ ثُمَّ نَغْتَسِلُ.
جابر بن عبدالله از ام‌کلثوم از عائشه همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل کرده است که گفت: مردی از رسول خدا سؤال می‌کند درباره زنی که با همسرش نزدیکی می‌کند؛ اما در ادامه کسل می‌شود (انزال صورت نمی‌گیرد) آیا بر هر دوی آن‌ها غسل واجب است؟ در حالی که عائشه در مجلس بود، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عائشه اشاره کرد و فرمود: من و این زن (عائشه) این کار را انجام دادیم و سپس غسل کردیم.
آیا یک مسلمان با غیرت می‌تواند تصور کند که رسول خدا که با غیرت‌ترین مرد عالم است، در حضور همسر خود، با مردان نامحرم از اسرار خصوصی خود صحبت و به همسر خود اشاره کند که من و او این کارها را انجام داده و سپس غسل کرده‌ایم؟
آیا علمای اهل‌سنت، اتفاقاتی را که بین آن‌ها و همسرانشان اتفاق افتاده است، با مردان نامحرم نقل می‌کنند؟

۴.۲.۴ - بازی کردن پیامبر با عائشه

محمد بن اسماعیل بخاری، در صحیح‌ترین کتاب اهل‌سنت بعد از قرآن این چنین با آبروی رسول خدا و همسر او بازی می‌کند:
حدثنا مُحَمَّدٌ اخبرنا ابو مُعَاوِیَةَ حدثنا هِشَامٌ عن ابیه عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت کنت اَلْعَبُ بِالْبَنَاتِ عِنْدَ النبی صلی الله علیه وسلم وکان لی صَوَاحِبُ یَلْعَبْنَ مَعِی فَکَانَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اذا دخل یَتَقَمَّعْنَ منه فَیُسَرِّبُهُنَّ الی فَیَلْعَبْنَ مَعِی.
از عائشه نقل شده است که گفت: من با دختران در محضر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بازی می‌کردم، دوستانی داشتم که با هم هم‌بازی بودند، هر وقت وارد می‌شد، مرا از آن بین انتخاب می‌کرد، دخترکان را می‌فرستاد و سپس با من بازی می‌کرد.

۴.۲.۵ - برهنه محشور شدن زنان در قیامت

بخاری در روایت دیگر از عائشه نقل می‌کند:
حدثنا قَیْسُ بن حَفْصٍ حدثنا خَالِدُ بن الْحَارِثِ حدثنا حَاتِمُ بن ابی صَغِیرَةَ عن عبد اللَّهِ بن ابی مُلَیْکَةَ قال حدثنی الْقَاسِمُ بن مُحَمَّدِ بن ابی بَکْرٍ اَنَّ عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم تُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا قالت عَائِشَةُ فقلت یا رَسُولَ اللَّهِ الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ الی بَعْضٍ فقال الْاَمْرُ اَشَدُّ من اَنْ یُهِمَّهُمْ ذَاکِ.
از عائشه نقل شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: شما در حالی وارد محشر می‌شوید که پا برهنه و بی‌لباس و وامانده از هر گونه پیوند و تبار هستید، عائشه گفت: پس من گفتم: این رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آیا زن و مرد به یکدیگر نگاه خواهند کرد؛ پس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: وضعیت قیامت سخت‌تر از آن است که مردم به فکر این چیزها باشند.

۴.۲.۶ - بوسیدن عائشه توسط پیامبر

و احمد بن حنبل در مسند خود، می‌نویسد:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا عَفَّانُ قال ثنا ابو عَوَانَةَ ثنا سَعْدُ بن ابراهیم عن طَلْحَةَ عن عَائِشَةَ قالت اَهْوَی اِلَیَّ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لیقبلنی فقلت انی صَائِمَةٌ قال وانا صَائِمٌ قالت فَاَهْوَی الی فقبلنی.
طلحه از عائشه نقل کرده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به طرف می‌آمد تا مرا ببوسد؛ پس من گفتم که روزه دارم، آن حضرت فرمود که من هم روزه‌دار هستم. عائشه می‌گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جلو آمد و مرا بوسید.
و در روایت دیگر نقل می‌کند:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا عَفَّانُ قال ثنا ابو عَوَانَةَ قال ثنا مُطَرِّفٌ عن عَامِرٍ عن مَسْرُوقٍ قال قالت عَائِشَةُ ان کان رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لَیَظَلُّ صَائِماً ثُمَّ یُقَبِّلُ ما شَاءَ من وجهی حتی یُفْطِرَ.
مسروق از عائشه نقل می‌کند که رسول خدا دائما روزه بود، سپس هر جائی از صورتم را که می‌خواست می‌بوسید تا افطار می‌کرد.
ابن‌خزیمه همین روایت را با طول و تفصیل بیشتر نقل کرده است:
و ابن‌ابی‌الدنیا همین مطلب را نقل و سپس می‌گوید:
حدیث صحیح.
[۱۲۶] ابن‌ابی‌دنیا قرشی بغدادی، ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبید، العیال، ج۲، ص۱۳۴، ح۵۶۵.

ابن‌منده اصفهانی نیز بعد از نقل این روایت می‌گوید:
اسناده حسن والحدیث صحیح.
همین روایات را دیگر علمای اهل‌سنت نیز نقل کرده‌اند که ما به اختصار به چند مورد اشاره می‌کنیم:
[۱۲۸] دارقطنی بغدادی، ابوالحسن علی بن عمر، سنن الدارقطنی، ج۱، ص۱۳۵، ح۶.
[۱۳۰] حنبلی، شمس الدین محمد بن احمد بن عبد الهادی، تنقیح تحقیق احادیث التعلیق، ج۱، ص۱۴۶.

هرچند که بوسیدن همسر، امری است طبیعی؛ اما نقل آن توسط یک زن بیوه برای نامحرمان عملی است زشت و زننده.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ران عائشه را برهنه می‌کرد و صورتش را بر آن می‌نهاد:
ابی‌داود سجستانی در سنن خود و ابن‌کثیر دمشقی در تفسیر خود نقل می‌کنند:
حدثنا عبد اللَّهِ بن مَسْلَمَةَ ثنا عبد اللَّهِ یَعْنِی بن عُمَرَ بن غَانِمٍ عن عبد الرحمن یَعْنِی بن زِیَادٍ عن عُمَارَةَ بن غُرَابٍ ان عَمَّةً له حَدَّثَتْهُ انها سَاَلَتْ عَائِشَةَ قالت اِحْدَانَا تَحِیضُ وَلَیْسَ لها وَلِزَوْجِهَا الا فِرَاشٌ وَاحِدٌ قالت اُخْبِرُکِ بِمَا صَنَعَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم دخل فَمَضَی الی مَسْجِدِهِ قال ابو دَاوُد تَعْنِی مَسْجِدَ بَیْتِهِ فلم یَنْصَرِفْ حتی غَلَبَتْنِی عَیْنِی وَاَوْجَعَهُ الْبَرْدُ فقال ادْنِی مِنِّی فقلت انی حَائِضٌ فقال وَاِنْ اکْشِفِی عن فَخِذَیْکِ فَکَشَفْتُ فَخِذَیَّ فَوَضَعَ خَدَّهُ وَصَدْرَهُ علی فَخِذِی وَحَنَیْتُ علیه حتی دَفِئَ وَنَامَ.
عمارة بن غراب از عمه خودش نقل می‌کند که از عائشه سؤال کردم: برخی از ما وقتی حیض می‌شود، فقط یک رختخواب برای خود و همسرش دارد (چه کار کند؟). عائشه گفت: بگذارید از کاری که رسول خدا کرد برای شما بگویم، روزی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر من وارد شد و به محل سجده خود (ابوداود گفته منظور محل نماز آن حضرت در خانه‌اش بوده)، برنگشت تا خواب بر من غلبه کرد، و رسول خدا نیز سردش شد، پس به من گفت: به من نزدیک شود، من گفتم: من حیض هستم، پس گفت: پس رانت را برهنه کن، من رانم را برهنه کردم؛ پس آن حضرت گونه و سینه‌اش بر ران من گذاشت، من دلم به حالش سوخت تا این که گرم شد و خواب رفت.
[۱۳۲] ابن‌کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر القرشی، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۶۰.

هرچند که سند این روایت مشکل دارد؛ اما سؤال ما این است که چرا دانشمندان و بزرگان اهل‌سنت این مطالب را که از خصوصی‌ترین اسرار پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به شمار می‌رود، در صحیح‌ترین کتاب‌های خود نقل کرده‌اند؟
و دار قطنی در سنن خود می‌نویسد:
اخبرنا عبدالله بن محمد بن عبد العزیز نا داود بن رشید نا علی بن‌هاشم نا حریث عن عامر عن مسروق عن عائشة قالت ربما اغتسل رسول الله صلی الله علیه وسلم من الجنابة ولم اغتسل بعد فجائنی فضممته الی وادفیته.
مسروق از عائشه نقل می‌کند که هر وقت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از جنابت غسل می‌کرد و من هنوز غسل نکرده بودم، پیش من می‌آمد؛ پس من او را در برمی‌گرفتم و با رواندازم می‌پیچاندم تا گرم شود.

۴.۲.۷ - تحلیل روایات

یا للعجب!! ! آیا واقعا عائشه این مطالب را که خصوصی‌ترین اسرار پیامبر خدا بوده، با مردان نامحرم در میان گذاشته است؟
این مطلب را در جمع تعدادی زیادی از اصحاب نقل کرده یا در حضور یکی از آن‌ها بوده است؟
اگر واقعا عائشه چنین کاری کرده باشد، باید برای مظلومیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خون گریه کرده که بیوه جوان او در میان مردان نامحرم حاضر می‌شده و نهفته‌ترین اسرارش را که بین هر زن و شوهری وجود دارد، با نامحرمان در میان گذاشته است.
اگر هدف عائشه از نقل این مسائل، بیان فعل معصوم که حجت قاطع در مسائل فقهی بر جواز و عدم حرمت است، بوده، فقط کافی بود که بگوید این کار جایز است یا نیست، مسلمانان نیز با توجه به رابطه او با رسول خدا، طبیعتا می‌پذیرفتند؛ اما چه ضرورتی داشت که خصوصی‌ترین اسرار رسول خدا را نیز با نامحرمان در میان بگذارد؟
اگر مثلا از «التقاء ختانین» و «جماع بدون انزال» سؤال می‌شد، می‌توانست حکم شرعی آن را بیان کند و بگوید که این کار نیاز به غسل دارد، یا حدیثی از زبان پیامبر گرامی بیان کند تا آبروی رسول خدا بازیچه قرار نگیرد؛ اما چه ضرورتی داشت که در حضور نامحرم بگوید که من و رسول خدا این کار را کرده و سپس هر دو با هم غسل کردیم؟
یا شاید اهل‌سنت گمان کرده‌اند که نقل این مسائل که بین عائشه و رسول خدا اتفاق افتاده، فضیلت و منقبت عظیمی برای او است که باید همه مردم جهان از آن با خبر شوند؟ غافل از این که این مسائل بین تمام زن و شوهرهای عالم اتفاق می‌افتد و بین رسول خدا و دیگران همسران او نیز اتفاق افتاده است.
به همین جهت باید برای دانشمندان، بزرگان و ائمه اهل‌سنت، تاسف خورد که چرا به همسر رسول خدا چنین تهمت‌هائی را زده و با آبروی اشرف مخلوقات خداوند بازی کرده‌اند.
اگر چنین روایاتی در منابع شیعه نقل می‌شد، آقایان اهل‌سنت و به ویژه وهابی‌ها چه برخوردی می‌کردند؟ آیا به کمتر از ویران کردن آسمان بر سر شیعه بسنده می‌کردند؟
آیا اعلام انزجار و تنفر از کسانی که خصوصی‌ترین اسرار خانه رسول خدا را نقل مجالس و محافل خود کرده‌اند، بر مسلمانان با غیرت واجب نیست؟
طبیعی است که مسائلی همچون بوسیدن، مکیدن زبان، برهنه کردن ران و گذاشتن گونه و صورت بر آن، جماع بدون انزال و مسائلی از این دست، بین هر زن و شوهری اتفاق می‌افتد؛ اما آیا سخن گفتن از آن با نامحرمان و گفتگو درباره آن در مجالس و محافل، شرم‌آور نیست؟
آیا اگر همسران کسانی که این مطالب را نقل کرده‌اند، همین عمل را مرتکب می‌شدند، باز هم این مردان با غیرت! تحمل و به آن مباهات می‌کردند؟
پر واضح است که این مسائل بین تمامی پیامبران و همسران آن‌ها و نیز بین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و تمام همسران او اتفاق افتاده است. همه این‌ها مسائل عادی و از عادات بشر است و بین هر زن و شوهری اتفاق می‌افتد؛ اما چرا این مطالب فقط از زبان عائشه نقل شده است؟ چرا از زبان هیچ یک از همسران پیامبران در طول تاریخ نقل نشده است؟ چرا از زبان حضرت خدیجه، ‌ام‌سلمه، زینب بنت‌حجش و... نقل نشده است؟
آیا جز فضیلت تراشی برای عائشه، دلیل دیگری می‌توان برای آن جست؟

۴.۳ - اتهام غسل عائشه در مقابل برادر رضاعیش

طبق نص صریح روایت مسلم، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حتی از ورود برادر رضاعی عائشه به خانه عائشه ناراحت می‌شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگین شده است:
حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِیِّ، حَدَّثَنَا اَبُو الاَحْوَصِ، عَنْ اَشْعَثَ بْنِ اَبِی الشَّعْثَاءِ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ مَسْرُوق، قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَعِنْدِی رَجُلٌ قَاعِدٌ فَاشْتَدَّ ذَلِکَ عَلَیْهِ وَرَاَیْتُ الْغَضَبَ فِی وَجْهِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّهُ اَخِی مِنَ الرَّضَاعَةِ. قَالَتْ فَقَالَ «انْظُرْنَ اِخْوَتَکُنَّ مِنَ الرَّضَاعَةِ فَاِنَّمَا الرَّضَاعَةُ مِنَ الْمَجَاعَةِ».
از مسروق نقل شده است که عائشه گفت: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر من وارد شد؛ در حالی مردی پیش من نشسته بود، این مطلب بر آن حضرت گران آمد؛ تا جائی که آثار خشم را در صورتش دیدم. عائشه گفت که به آن حضرت گفتم: ‌ای رسول خدا! او برادر رضاعی من است، پس آن حضرت فرمود: برادران رضاعی خود را ببیند؛ شیر دادن فقط برای نجات از گرسنگی است.
حال در بعضی از کتب اهل‌سنت روایتی ذکر شده است که می‌گوید عائشه بعد از رحلت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مقابل برادر رضاعی خویش غسل کرده است!
ابن وهب، عن اسامة بن زید، ان محمد بن ابراهیم بن الحارث التیمی حدثه، عن ابی سلمة بن عبد الرحمن، قالَ: دخلت علی عائشة، فقلت لها: کیف غسل رسول الله من الجنابة؟ فقالت: ادخل معک یا ابن اخی رجلاً من بنی ابی القعیس ـ من بنی اخیها من الرضاعة -، فاخبر ابا سلمة بما تصنع، فاخذت اناء فاکفاته ثلاث مرات علی یدها، قبل ان تدخل یدها فیهِ، فقالَ: صبت علی یدها من الاناء یا ابا سلمة ثلاث مرات قبل ان تدخل یدها. فقالت: صدق، ثم مضمضت واستنثرت، فقالَ: هی تمضمض وتستنثر. فقالت: صدق، ثم غسلت وجهها ثلاث مرات، ثُمَّ حفنت علی راسها ثلاث حفنات، ثم قالت بیدها فی الاناء جمیعاً، ثم نضحت علی کتفیها ومنکبیها، کل ذَلِکَ تقول اذا اخبر ابن ابی القعیس ما تصنع: صدق. خرجه بقی بن مخلد وابن جریر الطبری. وهذا سیاق غریب جداً. واسامة بن زید اللیثی، لیس بالقوی. وهذه الروایة تدل علی ان ابن اخیها من الرضاعة اطلع علی غسلها، وهذا یتوجه علی قول من اباح للمحرم ان ینظر الی ما عدا ما بین السرة والرکبة، وهو قول ضعیف شاذ
از ابی‌سلمة بن عبد الرحمن روایت شده است که گفت به نزد عایشه رفتم و به او گفتم: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چگونه از جنابت غسل می‌کرد؟
او گفت: ‌ای فرزند برادرم، مردی از بنی‌ابی‌القعیس ـ از فرزندان برادر رضاعی عایشه- را به همراه خود بیاور تا به ابا‌سلمه خبر دهد که چه می‌کند! پس مشتی از آب را با دست خویش گرفت و سه بار بر روی دست خویش ریخت قبل از آن‌که دست خویش را وارد ظرف کند، آن شخص نیز چنین به اباسلمه گفت؛ عایشه (برای اینکه ابا‌سلمة از سخن این شخص مطمئن شود) سخن او را تایید کرد! سپس آب را مضمضه کرد و بیرون ریخت؛ و آن شخص نیز برای اباسلمه نقل کرده و عائشه نیز تایید کرد؛ سپس صورت خویش را سه بار شست؛ سپس سه بار آب را به روی سر خویش ریخت؛ سپس تمام دو دست خویش را وارد ظرف کرد؛ سپس آب را بر روی دو کتف و شانه خویش ریخت! و در همه این بخش‌ها وقتی ابن‌ابی‌القعیس به اباسلمه خبر می‌داد، عایشه می‌گفت راست گفت!
این روایت بسیار عجیب است! اسامة بن زید لیثی قوی نیست!
و این روایت نشان می‌دهد که فرزند برادر رضاعی عایشه، نحوه غسل کردن او را دیده است! و این نظر تنها طبق نظر کسانی قابل توجیه است که می‌گویند شخص محرم، می‌تواند به غیر از ما بین ناف و زانوی زنان محرم خویش نگاه کند! و این نظر ضعیف و شاذی است!
اگر چه سند این روایت، ضعیف است! اما اگر یک عالم شیعی این روایت را در کتاب خویش نقل کرده بود، چه در مورد او گفته می‌شد؟! خود قضاوت کنید!

۴.۴ - اتهام جنب شدن مردان در خانه عائشه

یکی از اتهاماتی که اهل‌سنت به عائشه همسر رسول خدا زده‌اند، این است که برخی از مردان وارد خانه عائشه می‌شدند و شب در آن جا می‌ماندند و صبح در حالی که محتلم شده بودند، غسل می‌کردند. همانطور که در مورد قبل نیز گفتیم، طبق نص صریح روایت مسلم، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) حتی از ورود برادر رضاعی عائشه به خانه عائشه ناراحت می‌شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگین شده است!
از این روایت استفاده می‌شود که ورود مردان و حتی برادر رضاعی عائشه به خانه او جایز نبوده و عائشه حق نداشته است که مردان را به خانه خود راه دهد؛ حال سؤال این جا است که این مردان نامحرم در خانه عائشه که در آن زمان بیوه و جوان بوده است، چه می‌کرده‌اند؟
چرا شب در خانه عائشه مانده‌اند تا در آن جا محتلم شوند؟
ما به چند نمونه از مردانی که به خانه عائشه وارد شده، شب در آن جا مانده و محتلم شده‌اند، اشاره می‌کنیم:

۴.۴.۱ - عبداللَّه بن شهاب الخولانی

مسلم نیشابوری در صحیح خود می‌نویسد که عبدالله بن شهاب خولانی از کسانی است که در خانه عائشه محتلم شده است:
وحدثنا اَحْمَدُ بن جَوَّاسٍ الْحَنَفِیُّ ابو عَاصِمٍ حدثنا ابو الْاَحْوَصِ عن شَبِیبِ بن غَرْقَدَةَ عن عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِیِّ قال کنت نَازِلًا علی عَائِشَةَ فَاحْتَلَمْتُ فی ثَوْبَیَّ فَغَمَسْتُهُمَا فی الْمَاءِ...
از عبدالله بن شهاب خولانی نقل شده است که من بر خانه عائشه وارد شدم؛ پس در لباس خود محتلم شدم و سپس لباسم در آب فروبردم...

۴.۴.۲ - همامِ بن الحرث

ابوداود سجستانی در سنن خود که یکی از صحاح سته اهل‌سنت به شمار می‌رود، می‌نویسد که همام بن الحرث نیز از کسانی است که در خانه عائشه محتلم شده است:
حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ عن شُعْبَةَ عن الْحَکَمِ عن ابراهیم عن هَمَّامِ بن الحرث اَنَّهُ کان عِنْدَ عَائِشَةَ رضی الله عنها فَاحْتَلَمَ فَاَبْصَرَتْهُ جَارِیَةٌ لِعَائِشَةَ وهو یَغْسِلُ اَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ....
از همام بن حرث نقل شده است که او در نزد عائشه بود که محتلم شد؛ پس کنیزی او را دید که اثر جنابت را از لباسش می‌شوید....

۴.۴.۳ - مردی از قبیله نخع

احمد بن حنبل می‌نویسد که مردی از قبیله نخع بر عائشه وارد و در خانه او محتلم شد:
ان رَجُلاً مِنَ النخغ کان نَازِلاً علی عَائِشَةَ فَاحْتَلَمَ فَاَبْصَرَتْهُ جَارِیَةٌ لِعَائِشَةَ وهو یَغْسِلُ اَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ او یَغْسِلُ ثَوْبَهُ....
مردی از قبیله نخع بر عائشه وارد و سپس محتلم شد؛ پس کنیز عائشه او در حال شستن اثر جنابت دید...

۴.۴.۴ - مردی گمنام

مسلم نیشابوری در روایت دیگر می‌نویسد که مردی در خانه عائشه محتلم شد؛ اما از بردن نام او خودداری کرده است:
وحدثنا یحیی بن یحیی اخبرنا خَالِدُ بن عبد اللَّهِ عن خَالِدٍ عن ابی مَعْشَرٍ عن ابراهیم عن عَلْقَمَةَ وَالْاَسْوَدِ اَنَّ رَجُلًا نَزَلَ بِعَائِشَةَ فَاَصْبَحَ یَغْسِلُ ثَوْبَهُ فقالت عَائِشَةُ: انما کان یُجْزِئُکَ ان رَاَیْتَهُ اَنْ تَغْسِلَ مَکَانَهُ...
ابومشعور از علقمه و اسود نقل کرده است که مردی بر عائشه وارد (و جنب شد) صبح در حال شستن لباسش بود که عائشه به او گفت: همین که جای منی را بشویی کفایت می‌کند....

۴.۴.۵ - مهمان عائشه با ملحفه زرد

ترمذی در مسند خود می‌نویسد که مهمانی در خانه عائشه وارد شد، عائشه ملحفه زردی بر روی او‌ انداخت و او در خواب محتلم شد:
حدثنا هَنَّادٌ حدثنا ابو مُعَاوِیَةَ عن الْاَعْمَشِ عن ابراهیم عن هَمَّامِ بن الحرث قال ضَافَ عَائِشَةَ ضَیْفٌ فَاَمَرَتْ له بِمِلْحَفَةٍ صَفْرَاءَ فَنَامَ فیها فَاحْتَلَمَ فَاسْتَحْیَا اَنْ یُرْسِلَ بها وَبِهَا اَثَرُ الِاحْتِلَامِ فَغَمَسَهَا فی الْمَاءِ ثُمَّ اَرْسَلَ بها فقالت عَائِشَةُ لِمَ اَفْسَدَ عَلَیْنَا ثَوْبَنَا انما کان یَکْفِیهِ اَنْ یَفْرُکَهُ بِاَصَابِعِهِ وَرُبَّمَا فَرَکْتُهُ من ثَوْبِ رسول اللَّهِ e بِاَصَابِعِی قال ابو عِیسَی هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ.
همام بن حرث گفت: شخصی مهمان عائشه شد، عائشه دستور داد که ملحفه زردی بر روی او بیندازند، پس مهمان خوابید و محتلم شد؛ مرد خجالت کشید که ملحفه را بفرستد؛ در حالی که اثر جنابت در آن دیده می‌شود؛ پس آن را در آب فرو کرد؛ سپس آن را فرستاد. پس عائشه گفت: لباس ما را از بین بردی، کافی بود که اثر جنابت را با ناخن‌ها می‌خراشیدی؛ گاهی من آن را از لباس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با انگشتانم می‌تراشیدم. ابوعیسی (ترمذی) گوید: این روایت «حسن» و «صحیح» است.
آیا واقعا عائشه بعد از رسول خدا مردان را به خانه خود راه می‌داده و آن‌ها شب در خانه او که در آن زمان بیوه بوده می‌مانده‌اند و محتلم می‌شده‌اند؟
اگر این مطلب واقعیت داشته باشد، باید به مظلومیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گریه کرد که چگونه همسر او با سفارشات پیامبر خدا مخالفت و مردان نامحرم را به خانه خود راه می‌داده است.
اما اگر واقعیت نداشته، چرا اهل‌سنت چنین تهمت‌های زشت را به همسر رسول خدا زده و این مطالب را در صحیح‌ترین کتاب‌های خود نقل کرده‌اند؟

۴.۵ - شیر دادن به مردان توسط خواهر عائشه

یکی از مسائل بسیار زشتی که به عائشه نسبت داده شده است و عقل و شعور هر انسانی؛ حتی آن‌ها که کافر هستند آن را تقبیح می‌کند، مساله شیرخوردن مردان از زنان و محرم شدن آنان به یکدیگر است.
این مطلب به صورت گسترده در کتاب‌های اهل‌سنت به عائشه نسبت داده شده است که عائشه دوست داشت مردانی بر او وارد شوند و با او همنشین باشند؛ اما از آن جائی که آن‌ها نامحرم بودند و ممکن بود که با مخالفت و تقبیح مردم و اصحاب روبرو شود، به خواهر خود دستور می‌داد که به این مردان شیر دهد تا آن‌ها به او و خود عائشه محرم شوند!!
احمد بن حنبل و ابو‌عوانه در مسندشان نقل می‌کنند:
کانت عَائِشَةُ تَاْمُرُ اَخَوَاتِهَا ان یُرْضِعْنَ من اَحَبَّتْ عَائِشَةُ ان یَرَاهَا وَیَدْخُلَ علیها وان کان کَبِیراً خَمْسَ رَضَعَاتٍ ثُمَّ یَدْخُلُ علیها وَاَبَتْ اُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ اَزْوَاجِ النبی صلی الله علیه وسلم ان یُدْخِلْنَ عَلَیْهِنَّ بِتِلْکَ الرَّضَاعَةِ اَحَداً مِنَ الناس حتی یَرْضَعَ فی الْمَهْدِ.
عائشه، به خواهرانش دستور می‌داد به مردانی که او دوست دارد آن‌ها را ببیند و بر او وارد شوند، پنج بار شیر دهد؛ اگر چه مردان بزرگ باشند، سپس بر او وارد شوند؛ اما ام‌سلمه و سایر زنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با این کار مخالف بودند که با این نوع شیر خوردن، احدی بر آن‌ها وارد شود؛ مگر این که در گهواره شیرخورده باشند
[۱۴۵] حمیدی، محمد بن فتوح، الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، ج۴، ص۱۹۲.
[۱۴۶] مقدسی حنبلی، ابومحمد عبدالله بن احمد بن قدامة، المغنی فی فقه الامام احمد بن حنبل الشیبانی، ج۸، ص۱۴۲.

ابن‌حجر عسقلانی بعد از نقل این روایت می‌گوید:
واسناده صحیح وهو صریح فای ظن غالب وراء هذا والله سبحانه وتعالی اعلم وفی الحدیث ایضا جواز دخول من اعترفت المراة بالرضاعة معه علیها وانه یصیر اخا لها وقبول قولها فیمن اعترفت به وان الزوج یسال زوجته عن سبب ادخال الرجال بیته والاحتیاط فی ذلک والنظر فیه.
سند این روایت صحیح و معنای صریحی دارد؛ پس چه گمانی برتر از این وجود دارد؛ خداوند پاک و بلند مرتبه بهتر می‌داند. همچنین این حدیث دلالت دارد بر جواز وارد شدن کسانی که زنان اعتراف کنند با آن‌ها شیر خورده‌اند و آن‌ها برادر او می‌شوند و گفته این زنان که به این مطلب اعتراف کنند، پذیرفته می‌شود. و نیز دلالت می‌کند بر این که شوهر می‌تواند از زنش از دلیل وارد شدن مردان به خانه‌اش سؤال کنند و در این‌باره احتیاط نمایند.
[۱۴۷] عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۹، ص۱۴۹.

البانی وهابی، بعد از نقل این روایت می‌گوید:
والسیاق لمالک، وظاهر اسناده الارسال، ولکنه فی حکم الموصول، فانه عند الآخرین عن عروة عن عائشة. وزاد ابو داود: " وام سلمة ". وصحح اسناده الحافظ (۹/۱۲۲) وکذا رواه النسائی کما یاتی، ولم یسقه البخاری والنسائی بتمامه، وانما دون قوله: ارضعیه... القصة. ولفظه فی اوله کما اورده المصنف. وقد اخرج القصة وحدها مسلم (۴/۱۶۸-۱۶۹) وابن ماجة (۱۹۴۳) والدارمی (۲/۱۵۸) واحمد ایضا (۶/۲۵۵) من طرق اخری عن عائشة.
این روایت را مالک بن انس نقل کرده و ظاهرا سند مرسل است؛ ولی این مرسل در حکم موصول است؛ چرا که دیگران همین روایت را از عروه از عائشه نقل کرده‌اند و ابوداود روایت از ام‌سلمه نیز نقل کرده است. ابن‌حجر عسقلانی گفته که سند این روایت صحیح است، همچنین این روایت را نسائی نقل کرده است؛ اما بخاری و نسائی به صورت کامل نقل نکرده‌اند و جمله «ارضعیه...» را تا آخر داستان نقل نکرده‌اند و اولش به همان صورتی نقل کرده‌اند که در کتاب المصنف آمده است. همچنین این داستان را مسلم، ابن‌ماجه، دارمی و احمد با سند‌های دیگر از عائشه نقل کرده‌اند.
محمد بن ادریس شافعی در کتاب الام و مالک بن انس در کتاب الموطا و ابن‌حبان بستی در صحیح خود می‌نویسند:
فَکَانَتْ تَاْمُرُ اُخْتَهَا اُمَّ کُلْثُومٍ وَبَنَاتِ اَخِیهَا یُرْضِعْنَ لها من اَحَبَّتْ اَنْ یَدْخُلَ علیها من الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وابی سَائِرُ اَزْوَاجِ النبی صلی اللَّهُ علیه وسلم اَنْ یَدْخُلَ عَلَیْهِنَّ بِتِلْکَ الرَّضَاعَةِ اَحَدٌ من الناس.
عائشه به خواهرش ام‌کلثوم و دختران برادرش دستور می‌داد مرادانی را که او دوست بر او وارد شوند، شیر دهد؛ اما سایر زنان رسول خدا اجازه نمی‌دادند که با این نوع شیرخوردن کسی بر آن‌ها وارد شوند.
[۱۴۹] شافعی، ابوعبدالله محمد بن ادریس، الام، ج۵، ص۲۸.

آیا واقعا عائشه دوست داشت که مردان نامحرم بر او وارد شوند و این علاقه به حدی بود که به خواهرش دستور می‌داد به این مردان بزرگ سال شیر دهد تا آن‌ها به عائشه محرم و این رابطه‌ها مستحکم‌تر شود؟
با این که گذشت که رسول خدا از ورود برادر رضاعی عائشه بر او خشمگین شده بود و عائشه را از این کار باز داشته بود؛ اما چرا عائشه بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر خلاف گفته آن حضرت عمل کرده است؟
و اگر این مطلب واقعیت ندارد، چرا ائمه و بزرگان اهل‌سنت آن را با آب و تاب فراوان نقل کرده‌اند؟ چرا به همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چنین تهمت زشتی زده‌اند؟
ما انتظار داریم که علما و دانشمندان اهل‌سنت جواب‌گوی این مسائل باشند و ذهن جوانان سنی را از این شبهات پاکسازی نمایند.


متاسفانه برخی از دانشمندان سنی، همسران حضرت نوح و حضرت لوط (علیهماالسلام) را متهم به فحشاء کرده‌اند، بی‌آنکه توجه نماید این اتهام مستقیما به آبروی خود آن پیامبران بزرگ الهی ضربه می‌زند و مقام و منزلت آن بزرگواران را زیر سؤال می‌برد.
محمد بن جریر طبری در تفسیر خود چندین روایت در این زمینه نقل کرده است:
حدثنی محمد بن عمرو قال ثنا ابو عاصم قال ثنا عیسی عن بن ابی نجیح عن مجاهد فلا تسالن ما لیس لک به علم قال تبین لنوح انه لیس بابنه.
حدثنی المثنی قال ثنا ابو حذیفة قال ثنا شبل عن بن ابی نجیح عن مجاهد فلا تسالن ما لیس لک به علم قال بین الله لنوح انه لیس بابنه
حدثنی المثنی قال ثنا اسحاق قال ثنا عبدالله عن ورقاء عن بن ابی نجیح عن مجاهد مثله.
حدثنا القاسم قال ثنا الحسین قال ثنی حجاج عن بن جریج عن مجاهد مثله.
قال بن جریج فی قوله ونادی نوح ابنه قال ناداه وهو یحسبه انه ابنه وکان ولد علی فراشه.
از مجاهد درباره آیه «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم؛ از سر ناآگاهی از من چیزی مخواه» سؤال شد، جواب داد: برای نوح مشخص شد که او پسرش نیست.
ابن‌جریج درباره آیه «وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ؛ نوح پسرش را صدا زد» نقل شده است که گفت: او خیال می‌کرد که این فرزند پسر او است؛ در حالی که در خانه او متولد شده بود (زنش در زمانی که همسر او بوده، از شخص دیگری باردار شده بود).
[۱۵۲] طبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۲، ص۵۰.

ابن‌ابی‌حاتم نیز در تفسیر خود روایتی را در این زمینه نقل کرده است:
حدثنا الحسن بن عرفة ثنا علی بن ثابت الجزری عن جعفر بن برقان عن ثابت بن الحجاج الکلابی فی قول الله: ونادی نوح ابنه قال: ولد علی فراشه.
از ثابت بن حجاج کلابی درباره آیه «وَنادی نُوحٌ ابْنَهُ» نقل شده است که آن فرزند در خانه نوح متولد شد.
والثانی انه ولد علی فراشه من لغیر رشدة ولم یکن ابنه روی ابن الانباری باسناده عن الحسن انه قال لم یکن ابنه ان امراته فجرت وعن الشعبی قال لم یکن ابنه ان امراته خانته وعن مجاهد نحو ذلک وقال ابن جریج ناداه نوح وهو یحسب انه ابنه وکان ولد علی فراشه.
دیدگاه دوم این است که این فرزند در زمانی که آن زن، همسر نوح بوده، از شخص دیگری و نامشروع متولد شده و در حقیقت فرزند نوح نبوده، ابن‌انباری با سند خود از حسن (بصری) نقل کرده است که او فرزند نوح نبود؛ بلکه زنش فاحشه بود، و از شعبی نقل شد است که او فرزند نوح نبود؛ بلکه زنش به آن حضرت خیانت کرد و از مجاهد نیز همانند آن نقل شده است، ابن‌جریج درباره «ناداه نوح» گفته که نوح خیال می‌کرد که آن فرزند، پسر او است؛ در حالی که در خانه او متولد شده بود (زنش در زمانی که همسر او بوده، از شخص دیگری باردار شده بود).
قرطبی، مفسر شهیر اهل‌سنت نیز همین مطلب را از ابن جریج نقل کرده است:
وقال بن جریج: ناداه وهو یحسب انه ابنه وکان ولد علی فراشه وکانت امراته خانته فیه ولهذا قال: فخانتاهما.
نوح خیال می‌کرد که آن پسر، فرزند او است؛ در حالی که فقط در خانه او متولد شده بود، زنش به آن حضرت خیانت کرد و به همین خاطر خداوند فرموده است که «فخانتاهما؛ آن دو زن به آن دو پیامبر (نوح و لوط) خیانت کردند».
[۱۵۵] انصاری قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۹، ص۴۶.

ابوجعفر نحاس همین مطلب را از حسن بصری و مجاهد نقل کرده است:
قال الحسن: لم یکن ابنه وانما ولد علی فراشه فنسب الیه.
وقال مجاهد: لیس هو ابنه، ویبین ذلک قول الله تبارک وتعالی فلا تسالنی ما لیس لک به علم.
حسن (بصری) گفته: آن پسر، فرزند نوح نبود؛ بلکه فقط در خانه او متولد شده بود؛ پس به او نسبت داده شد. مجاهد گفته: آن پسر، فرزند او نبود؛ خداوند با آیه «فلا تسالنی ما لیس لک به علم» این مطلب را بیان کرده است.
[۱۵۶] نحاس مرادی مصری، ابوجعفر احمد بن محمد بن اسماعیل، معانی القرآن الکریم، ج۳، ص۳۵۱.

ابن‌عطیه‌ اندلسی در تفسیر خود می‌نویسد:
وان امراته الکافرة خانته فیه هذا قول الحسن وابن سیرین وعبید بن عمیر.
زن نوح، کافر بود و به آن حضرت خیانت کرد، این دیدگاه حسن (بصری) ابن‌عسیر و عبید بن عمیر است.


به اتفاق تمام علمای شیعه و اکثر علمای اهل‌سنت تمام زنان پیامبران، حتی آن‌ها که طبق نص صریح قرآن کریم کافر بوده‌اند، از اتهام فحشاء مبرا هستند.


۱. ابن‌ابی‌شیبة کوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد، الکتاب المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۴، ص۴۹، ح۱۷۶۶۴.    
۲. ابن‌ابی‌شیبة کوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد، الکتاب المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۴، ص۴۸۴.    
۳. افریقی مصری، محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۱۸۵.    
۴. جزری، ابوسعادات مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج۲، ص۵۰۹.    
۵. حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۲، ص۳۱۴.    
۶. کلینی رازی، ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الاصول من الکافی، ج۲، ص۴۰۲.    
۷. افریقی مصری، محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۳۲۵.    
۸. مازندرانی، مولی محمد صالح، شرح اصول الکافی، ج۱۰، ص۱۰۷.    
۹. ابن‌ابی‌شیبة کوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد، الکتاب المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۵، ص۲۱۱، ح۲۵۳۲۹.    
۱۰. نیسابوری قشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۰۶، ح۲۱۶۵.    
۱۱. نووی الشافعی، محیی الدین ابو زکریا یحیی بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۴، ص۱۴۷.    
۱۲. ملا علی قاری، نورالدین ابو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای۱۰۱۴ه)، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج۸، ص۴۶۳.    
۱۳. برسی حلی، رضی الدین رجب بن محمد بن رجب المعروف بالحافظ، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ص۱۲۹.
۱۴. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۲، ح۳۳۳۰.    
۱۵. عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۶، ص۳۶۸.
۱۶. انصاری قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۹، ص۴۷.    
۱۷. اصبهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء، ج۲، ص۴۷.    
۱۸. ابن‌عساکر دمشقی شافعی، ابی‌قاسم علی بن الحسن ابن هبة الله بن عبدالله، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الاماثل، ج۵۹، ص۱۹۲.    
۱۹. ذهبی شافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، ج۴، ص۲۴۸.
۲۰. ابن‌اعرابی، ابوسعید احمد بن محمد بن زیاد بن بشر بن درهم بصری، معجم ابن الاعرابی، ج۳، ص۱۰۶۲.    
۲۱. ابن‌عساکر دمشقی شافعی، ابی‌قاسم علی بن الحسن ابن هبة الله بن عبدالله، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الاماثل، ج۵۹، ص۱۹۲.    
۲۲. ابن‌کثیر دمشقی، ابوفداء اسماعیل بن عمر قرشی، البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۴۶.    
۲۳. ذهبی شافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، ج۴، ص۲۴۸.    
۲۴. ابن‌عساکر دمشقی شافعی، ابی‌قاسم علی بن الحسن ابن هبة الله بن عبدالله، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الاماثل، ج۵۹، ص۱۹۲.    
۲۵. ابن‌کثیر دمشقی، ابوفداء اسماعیل بن عمر القرشی، البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۴۵.    
۲۶. زهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۸.    
۲۷. ابن‌جوزی حنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۷، ص۲۸۱.
۲۸. ابن‌جوزی حنبلی، جمال‌الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، صفة الصفوة، ج۲، ص۱۴۰.
۲۹. زهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری، الطبقات الکبری، ج۸، ص۶۷.    
۳۰. ذهبی شافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۸۷.
۳۱. ذهبی شافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، ج۴، ص۲۵۰.
۳۲. قمی، ابو‌الحسن علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۳۷۷.    
۳۳. مجلسی، محمد‌باقر، بحار الانوار، ج۲۲، ص۲۴۱، پاورقی شماره ۳.    
۳۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۲، ص۱۰۷.
۳۵. ازدی بلخی، ابو الحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۳، ص۵۳.    
۳۶. سمعانی، ابوالمظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار، تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۰۱.
۳۷. ابی‌ابی‌حاتم رازی، عبد‌الرحمن بن محمد بن ادریس، تفسیر ابن‌ابی‌حاتم، ج۱۰، ص۱۲.    
۳۸. انصاری قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۲۲۸.    
۳۹. زهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۰۱.
۴۰. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.
۴۱. سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد ابواللیث، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج۳، ص۶۶.
۴۲. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، ج۳، ص۵۴۱.
۴۳. اندلسی، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطیة، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۴، ص۳۹۶.    
۴۴. ابن‌عربی، ابوبکر محمد بن عبدالله، احکام القرآن، ج۳، ص۶۱۷.    
۴۵. ابن‌جوزی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۶، ص۴۱۶.
۴۶. رازی شافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲۵، ص۴۱۶.
۴۷. زیلعی، عبدالله بن یوسف ابومحمد الحنفی، تخریج الاحادیث والآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف للزمخشری، ج۳، ص۱۲۸.
۴۸. عینی غیتابی حنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۹، ص۱۲۱.
۴۹. انصاری شافعی، ابویحیی زکریا، اسنی المطالب فی شرح روض الطالب، ج۳، ص۱۰۲.
۵۰. ابو‌القاسم خلف بن عبد‌الملک بن بشکوال، غوامض الاسماء المبهمة الواقعة فی متون الاحادیث المسندة، ج۱۱، ص۷۱۱ـ۷۱۲.
۵۱. طوسی، شیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۹۵.    
۵۲. طوسی، شیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۵۲.    
۵۳. شرف الدین موسوی، سید عبد‌الحسین، الفصول المهمة فی تالیف الامة، ص۱۵۶.    
۵۴. طبرسی، ابی‌علی فضل بن الحسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۲۸۵.    
۵۵. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۱۱، ص۳۱۴.    
۵۶. طبرسی، ابی‌علی فضل بن الحسن، تفسیر جوامع الجامع، ج۳، ص۵۹۶.    
۵۷. موسوی جزائری، سید نعمة الله بن عبدالله، النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، ص۷۱.
۵۸. عاملی نباطی، شیخ زین الدین ابی‌محمد علی بن یونس، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، ج۱، ص۳۴۲.    
۵۹. کاشانی، مولی محمد محسن الفیض، الاصفی فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۲۵.    
۶۰. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۳۴۳.    
۶۱. آلوسی بغدادی حنفی، ابو‌الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱۸، ص۱۲۲.    
۶۲. آلوسی بغدادی حنفی، ابو‌الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۲۸، ص۱۶۲.    
۶۳. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۹۴.
۶۴. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۴۴۹.
۶۵. رازی شافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۱۷، ص۲۵۱.    
۶۶. شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۵، ص۲۵۵.
۶۷. قنوجی بخاری، ابو طیب سید محمد صدیق خان بن السید حسن خان، حسن الاسوة بما ثبت من الله ورسوله فی النسوة، ج۱، ص۲۴۱.    
۶۸. سبتی اموی، ابو الحسن علی بن احمد، تنزیه الانبیاء عما نسب الیهم حثالة الاغبیاء، ج۱، ص۵۰.    
۶۹. ابن‌تیمیه حرانی حنبلی، ابوالعباس احمد عبد الحلیم، الفتاوی الکبری لشیخ الاسلام ابن تیمیة، ج۳، ص۱۵۲.    
۷۰. جصاص، احمد بن علی الرازی ابو بکر، احکام القرآن، ج۳، ص۶۲۴.    
۷۱. سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد ابواللیث، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، ج۳، ص۴۷۱.    
۷۲. لالکائی، ابو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور، شرح اصول اعتقاد اهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة واجماع الصحابة، ج۸، ص۱۴۳۷.
۷۳. غرناطی کلبی، محمد بن احمد بن محمد، کتاب التسهیل لعلوم التنزیل، ج۴، ص۱۳۳.    
۷۴. موسسه تحقیقاتی ولی عصر، مقاله «آیه افک در باره کدامیک از زنان رسول خدا (ص) نازل شده است ؟»    
۷۵. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۹، ص۱۱۳.    
۷۶. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۱۶.    
۷۷. انصاری قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۲، ص۲۰۱.    
۷۸. آلوسی بغدادی حنفی، ابو‌الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱۸، ص۱۱۶.    
۷۹. ابن‌حزم اندلسی ظاهری، ابومحمد علی بن احمد بن سعید، المحلی، ج۱۱، ص۱۳۰.    
۸۰. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۲.    
۸۱. سجستانی ازدی، سلیمان بن الاشعث ابوداود، سنن ابی‌داود، ج۴، ص۳۰۴، ح۵۰۱۵.    
۸۲. مزی، ابوحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۱.    
۸۳. عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۲، ص۶۴.    
۸۴. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۸۷.    
۸۵. ابن‌تیمیه حرانی حنبلی، ابوعباس احمد عبد الحلیم، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیة، ج۷، ص۴۸۷.
۸۶. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۴۵، ح۲۵۱۸، ج۴، ص۱۷۷۴، ح۴۴۷۳.
۸۷. طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۱۲۸.
۸۸. آلوسی بغدادی حنفی، ابو‌الفضل شهاب الدین سید محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱۸، ص۱۲۱.    
۸۹. البانی، محمّد ناصر، سلسة الاحادیث الصحیحة، ج۶، ص۲۶، ح۲۵۰۷.
۹۰. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۴۴، ح۲۵۱۸.    
۹۱. طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۱۲۵.    
۹۲. سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، ج۶، ص۱۴۹.    
۹۳. آلوسی بغدادی حنفی، ابو‌الفضل شهاب الدین سید محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۱۸، ص۱۱۷.    
۹۴. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۱۶.    
۹۵. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۱۶، ح۳۴۰۰.    
۹۶. ابن‌تیمیه حرانی حنبلی، ابوالعباس احمد عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۶، ص۶۴.    
۹۷. ابن‌کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر القرشی، البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۰۱.    
۹۸. هیثمی، ابوالعباس احمد بن محمد بن علی ابن‌حجر، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، ج۱، ص۲۹۳.    
۹۹. عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۳، ص۵.    
۱۰۰. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۱، ص۱۶۱، ح۴۰۸.    
۱۰۱. نیشابوری قشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۳۱۹.    
۱۰۲. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۴۵، ح۲۵۱۸.
۱۰۳. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۴۴، ح۲۵۱۸.    
۱۰۴. انصاری قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۷، ص۲۱۱.    
۱۰۵. بغدادی شهیر بالخازن، علاء الدین علی بن محمد بن ابراهیم، تفسیر الخازن المسمی لباب التاویل فی معانی التنزیل، ج۴، ص۲۳۷.    
۱۰۶. ابن عادل دمشقی حنبلی، ابوحفص عمر بن علی، اللباب فی علوم الکتاب، ج۱۸، ص۴۰۱.    
۱۰۷. ثعالبی، عبد‌الرحمن بن محمد بن مخلوف، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۲۱۰.
۱۰۸. ثعلبی نیسابوری، ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم، الکشف والبیان، ج۹، ص۲۱۰.    
۱۰۹. زمخشری خوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن احمد جار الله، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التاویل، ج۴، ص۴۶۰، ح۱۱۲۲.    
۱۱۰. زیلعی، عبدالله بن یوسف ابومحمد الحنفی، تخریج الاحادیث والآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف للزمخشری، ج۳، ص۴۰۵؛ ج۳، ص۴۰۶.    
۱۱۱. شیبانی، ابوعبدالله احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۱، ص۳۹۸.    
۱۱۲. سلمی نیسابوری، ابو‌بکر محمد بن اسحاق بن خزیمة، صحیح ابن خزیمة، ج۳ ص۲۴۶، ح۲۰۰۳.    
۱۱۳. شافعی، ابوعبدالله محمد بن ادریس، اختلاف الحدیث، ج۱، ص۴۹۳.
۱۱۴. شیبانی، ابوعبدالله احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۱، ص۴۸۷.    
۱۱۵. قزوینی، ابوعبدالله محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۹۹.    
۱۱۶. ماوردی بصری شافعی، علی بن محمد بن حبیب، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج۱۱، ص۴۶۶.    
۱۱۷. تمیمی بستی، محمد بن حبان بن احمد ابوحاتم، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج۳، ص۴۵۸، ح۱۱۸۵.    
۱۱۸. آمدی، ابوالحسن علی بن محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، ج۱، ص۱۵۲.    
۱۱۹. آمدی، ابوالحسن علی بن محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، ج۲، ص۷۷.    
۱۲۰. نیشابوری قشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۲۷۲.    
۱۲۱. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۳۱    .
۱۲۲. بخاری جعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۰۹.    
۱۲۳. شیبانی، ابوعبدالله احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۱، ص۴۷۷.    
۱۲۴. شیبانی، ابوعبدالله احمد بن حنب، مسند احمد بن حنبل، ج۴۱، ص۲۲۸.    
۱۲۵. ابن‌خزیمة سلمی نیسابوری، ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمة، صحیح ابن خزیمة، ج۳، ص۲۴۶.    
۱۲۶. ابن‌ابی‌دنیا قرشی بغدادی، ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبید، العیال، ج۲، ص۱۳۴، ح۵۶۵.
۱۲۷. ابن‌منده اصفهانی، ابوعمرو عبد الوهاب بن محمد بن اسحاق بن محمد بن منده، الفوائد لابن منده، ج۱، ص۴۹.    
۱۲۸. دارقطنی بغدادی، ابوالحسن علی بن عمر، سنن الدارقطنی، ج۱، ص۱۳۵، ح۶.
۱۲۹. طحاوی حنفی، ابوجعفر احمد بن محمد بن سلامة، شرح معانی الآثار، ج۲، ص۹۳.    
۱۳۰. حنبلی، شمس الدین محمد بن احمد بن عبد الهادی، تنقیح تحقیق احادیث التعلیق، ج۱، ص۱۴۶.
۱۳۱. سجستانی ازدی، سلیمان بن الاشعث ابوداود، سنن ابی داود، ج۱، ص۷۰، ح۲۷۰.    
۱۳۲. ابن‌کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر القرشی، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۶۰.
۱۳۳. دارقطنی بغدادی، ابوالحسن علی بن عمر، سنن الدارقطنی، ج۱، ص۱۴۳، ح۲۷۴.    
۱۳۴. نیشابوری قشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۲ ص۱۰۷۸، ح۱۴۵۵.    
۱۳۵. ابن‌رجب بغدادی، زین الدین ابی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۱، ص۲۴۹.    
۱۳۶. نیشابوری قشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۲۳۹ ح ۲۹۰.    
۱۳۷. سجستانی ازدی، ابوداود سلیمان بن الاشعث، سنن ابی داود، ج۱، ص۱۰۱، ح۳۷۱.    
۱۳۸. شیبانی، ابوعبدالله احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۲۵، ح۲۴۹۸۳.    
۱۳۹. نیشابوری قشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۲۳۸، ح۲۸۸.    
۱۴۰. ترمذی سلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۱، ص۱۷۷، ح۱۱۶.    
۱۴۱. شیبانی، ابوعبدالله احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۳، ص۳۵۱، ح۲۶۳۳۰.    
۱۴۲. اسفرائنی، ابو‌عوانة یعقوب بن اسحاق، مسند ابی عوانة، ج۳، ص۱۲۲.    
۱۴۳. سجستانی ازدی، ابوداود سلیمان بن الاشعث، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۲۳، ح۲۰۶۱.    
۱۴۴. طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب، مسند الشامیین، ج۴، ص۱۹۲.    
۱۴۵. حمیدی، محمد بن فتوح، الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، ج۴، ص۱۹۲.
۱۴۶. مقدسی حنبلی، ابومحمد عبدالله بن احمد بن قدامة، المغنی فی فقه الامام احمد بن حنبل الشیبانی، ج۸، ص۱۴۲.
۱۴۷. عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۹، ص۱۴۹.
۱۴۸. البانی، محمد ناصر، ارواء الغلیل فی تخریج احادیث منار السبیل، ج۶، ص۲۶۳.    
۱۴۹. شافعی، ابوعبدالله محمد بن ادریس، الام، ج۵، ص۲۸.
۱۵۰. مالک بن انس، ابوعبدالله اصبحی، موطا الامام مالک، ج۲، ص۶۰۵.    
۱۵۱. تمیمی بستی، محمد بن حبان بن احمد ابوحاتم، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج۱۰، ص۲۸.    
۱۵۲. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۲، ص۵۰.
۱۵۳. ابن‌ابی‌حاتم رازی، عبد‌الرحمن بن محمد بن ادریس، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۶، ص۲۰۳۴.    
۱۵۴. ابن‌جوزی حنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۴، ص۱۱۳.    
۱۵۵. انصاری قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۹، ص۴۶.
۱۵۶. نحاس مرادی مصری، ابوجعفر احمد بن محمد بن اسماعیل، معانی القرآن الکریم، ج۳، ص۳۵۱.
۱۵۷. اندلسی، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطیة، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۳، ص۱۷۶.    



موسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)، برگرفته از مقاله «آیا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟»، تاریخ بازیابی۹۹/۳/۱۱.    







جعبه ابزار