تنزیل قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نزول قرآن از محورهای مهم
علوم قرآنی است که مسائل متعددی را در بر میگیرد. علاوه بر
اعجاز و پرسشهای اساسی مرتبط با آن،
نازل کننده قرآن،
منزل علیه آن، آنچه
نازل میشود، چگونگی
نزول، کیفیت دریافت
پیامبر و زمان، انواع و مراتب نزول نیز موضوعهای دیگری است که در این بحث میتواند مورد برسی قرار گیرد.
از سوی دیگر هر یک از مسائل یاد شده میتواند از دیدگاههای مختلف
قرآنی،
روائی،
فلسفی و حتی تاریخی بررسی شود و چه بسا، نتائج متفاوت و حتی ناسازگار با یکدیگری هم بدست آید که خود زمینهساز مسئله یا معضله دیگر شود و آن چگونگی وفق دادن و حل تعارض و ناسازگاری این دستاوردهای مختلف است.
بررسی این مسائل مختلف بهویژه با در نظر داشتن دیدگاههای فوق فرصتی بیشتر میطلبد که از حوصله این نوشتار کوتاه بیرون است. از اینرو از مسئله
اعجاز قرآن که بحثی طولانی را ایجاب میکند صرفنظر کرده و موضوعات دیگر را تنها از دیدگاه قرآنی به بحث میگذاریم.
آیات شریف
قرآن مجید را که از
نزول قرآن سخن میگویند از این دیدگاه میتوان در سه دسته قرار داد:
آیاتی است که متعرض
نازل کننده قرآن نیستند و نسبت به آن ساکتاند مانند آیات شریفه: (ان الذین کفروا بالذکر لما جائهم و انه لکتاب عزیز)؛
این
آیه در صورتی در این دسته قرار میگیرد که «من» در جمله (ما نزل من الحق)
تبعیضیه باشد ولی در صورتی که
نشویه باشد در دسته دوم قرار میگیرد.
(شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس...)؛
مقصود از کلمه
رسول در این آیه یا
حضرت جبرئیل علیهالسلام و یا
رسول گرامی اسلام است و در هر دو صورت دلالت بر وساطت و نگهبانی جمعی
فرشتگان از
وحی در هنگام
نزول دارد هر چند در صورت اول مناسبت بیشتری با بحث دارد.
(و اوحی الی خذا القرآن لانذرکم به و من بلغ)؛
چنانچه در آیه ۸۷ و ۲۵۳
بقره و ۱۱۰
مائده به عنوان
فرشته موید
حضرت عیسی (علیهالسلام) معرفی شده است.
(الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق و لا یکونوا کالذین اوتوا الکتاب فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون)
و نیز احتمال دارد که
جبرئیل علاوه بر آنکه در نزول وحی نقش دارد، در امور دیگری از قبیل تاثید انبیاء هم نقش داشته باشد، و چه بسا برخی از این نوع کارها که به
روح القدس نسبت داده شده است مقصود آن حضرت باشد.
آیاتی است که نازل کننده قرآن را
خداوند متعال معرفی میکند. نظیر:
(الله انزل احسن الحدیت کتاباً متشابهاً مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشعون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء و من یضلل الله فما له من هاد)؛
(و لقد آتیناک سبعاً من المثانی و القرآن العظیم)؛
(نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن).
آیات شریفهای است که از نقش جمعی از فرشتگان در نزول قرآن سخن گفته و بهویژه حضرت جبرئیل را
منزل قرآن میداند نظیر:
(نزل به الروح لامین علی قلبک لتکون من المنذرین)؛
(قل نزله روح القدس من ربک بالحق لیثبت الذین آمنوا و هدی و بشری للمومنین)؛
(انه لقول رسول کریم ذی قوه عند ذی العرش مکین مطاع ثم امین)
(قل من کان عدواً لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن اله)؛
(فی صحف مکرمه مرفوعه مطهره بایدی سفره کرام برره)؛
(عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا إلا من ارتضی من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد بلغوا رسالات ربهم).
در مورد این دسته از
آیات چند نکته شایان توجه است:
نخست آنکه:
فرشتگان وحی نقشهای متعددی از قبیل نزول، در دست داشتن لوحهها و نگهبانی از آن را ایفا میکنند؛ و این امریات که در چگونگی نزول به آن خواهیم پرداخت.
دوم آنکه: حضرت جبرئیل (علیهالسلام) فرماندهی گروه فرشتگان وحی را عهدهدار است، این مطلب از واژه «مطاع» و از تصریح به اسم آن حضرت و اوصاف ویژه ایشان، و نسبت نزول به ایشان در آیات متعدد استفاده میشود و
آیه شریفه (تنزل الملائکه و الروح) اشعار به آن دارد.
سوم آنکه:
روح الامین، روح القدس،
رسول کریم، اوصاف جبرئیل (علیهالسلام) است که به لحاظ
امانت و
قداست و
کرامت ایشان در پیشگاه الهی با این اوصاف از ایشان یاد شده است، و میتوان گفت که مقصود از
روح در آیه شریفه
سوره قدر (تنزل الملائکه و الروح) نیز همان حضرت است.
چهارم آنکه: واژه «روح» و «روح القدس» و چنانچه گذشت اوصاف حضرت جبرئیل است نه
اسم علم آن حضرت. بنابر این اشکالی ندارد که همین واژهها در آیه ۳ یا روایتی بر فرشتهای دیگر اطلاق شود.
چنانکه مشاهده شد، در دو دسته اخیر از آیات، برای
قرآن مجید دو نازل کننده ذکر شده بود: «خداوند متعال» و «فرشتگان وحی» که ظاهر هر دو، نسبت حقیقی است. پس حمل بر
مجاز در یکی و حقیقت در دیگری وجهی ندارد.
از سوی دیگر در اینجا اسناد حقیقی به دو
فاعل در عرض هم معنی ندارد (علاوه بر آنکه قاعده مسلم
فلسفی «امتناع توارد دو
علت حقیقی بر
معلول واحد حقیقی» نیز میتواند شامل این مورد شود)؛ زیرا هیچ
موجودی در عرض
خداوند قرار ندارد (این وجه جمع که، نازل کننده برخی آیات خداوند است و نازل کننده برخی دیگر
فرشتگان (هر چند به
اذن خدا) نیز خلاف ظاهر آیات بوده و نادرست است).
بنابر این تنها وجه صحیح این است که بگوئیم مقصود اسناد حقیقی به دو فاعل در طول هم است بدین صورت که: فرشتههای وحی، نازل کننده قرآن هستند و خداوند متعال فوق ایشان و در طول آنها، منزل حقیقی انسان است و این وجه از آیات نزول نیز به خوبی استفاده میشود، تعابیری از قبیل (فانه نزله علی قلبک باذن الله) و (نزله روح القدس من امر ربک) بهخوبی دلالت بر این دارد که دو
اسناد در طول یکدیگرند و
فرشته وحی باذن و
امر الهی قرآن را نازل میکند.
قرآن بر چه کسی نازل شده است؟
نظیر آنچه در نازل کننده قرآن مطرح بود در منزل علیه آن نیز مطرح است. در برخی آیات سخنی از
منزل علیه قرآن به میان نیامده است نظیر: (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون).
در آیات فراوانی هم منزل علیه قرآن،
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) معرفی میشود نظیر:
(و آمنو بما نزل علی محمد و هو الحق من ربهم)؛
و در جای دیگر میفرماید: (او لم یکفهم انا انزلنا الیک الکتاب یتلی علیهم).
آنچه نازل شده و کیفیت دریافت پیامبر در
آیات شریفه ۱۳ و ۱۴
سوره عبس و آیه ۲ از
سوره بینه میفرماید:
قرآن کریم در لوحههای ارجمند، پاک و برتری است که توسط فرشته وحی بر پیامبر خود آن را میخواند، این آیات دلالت دارد که وحی از سنخ دیدنیها است. از سوی دیگر آیه ۱۹
تکویر و ۱۸
قیامت دلالت بر این دارد که آنچه نزول شده از سنخ خواندنیها نیز میباشد و سخن از این به میان آمده است که، قرآن گفتار فرشته وحی است و
پیامبر موظف است پس از قرائت فرشته وحی آیات را
تلاوت نماید.
آیات دیگری از
نزول قرآن بر
قلب پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خبر میدهد، در
سوره بقره آیه ۹۷
میفرماید: (قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن الله) و یا در
سوره شعرا میفرماید: (نزل به الروح الامین علی قلیک).
آیات اخیر بیانگر این حقیقت است که آنچه بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل میشود صوتی مادی یا لوحهای قابل حس با حواس ظاهری نیست، بلکه، با
چشم دل و
گوش جان دریافت میشود. ظاهر مجموع آیات گذشته آنست که همه از یک حقیقت سخن میگوید و اگر
صوت مادی و لوحهای محسوس بود نزول آن بر
قلب معنی نداشت.
بهعلاوه در جای خود به اثبات رسیده است که نزول قرآن
نزول مادی یا
اعتباری نیست بلکه
نزول معنوی است، شاید بهتوان آیه شریفه (و کذلک اوحینا الیک روحا من امر ربنا) را نیز
گواه بر این مدعا آورد، و بر همین اساس است که هنگام نزول وحی دیگران نه صوتی میشنیده و نه لوحهای را میدیدهاند.
(آنچه در برخی از
روایات آمده است مبنی بر اینکه آنچه را که پیامبر میدیده و میشنیده
امیرالمومنین (علیهالسلام) نیز میدیده و میشنیده است با این مطلب منافات ندارد زیرا،
علی (علیهالسلام)
نفس پیامبر است و در مرتبهای از
کمال قرار دارد که میتواند فرشته وحی را ببیند و سخناش را بشنود).
از آنچه گذشت کیفیت
تلقی و
دریافت پیامبر نیز تا حدی روشن میشود. آیات شریفه دلالت بر آن دارد که
وحی الهی تمام
مشاعر و
قوای نفسانی پیامبر را فرا میگرفته، پیامبر با تمام
وجود وحی را دریافت مینموده، بلکه از مراتب بالای
علم حضوری بوده است.
با توجه به آنچه گذشت بطلان این پندار روشن میشود که، پیامبر خود نیز نیاز به دلیلی دیگر داشته تا
یقین کند آنچه نازل شده سخن
خداوند است و نیز بطلان این گفتار روشن میشود که، پیامبر بدین معنا نیست که پارهای آیات به صورت
لوحه نازل شده است و پاره دیگر به شکل
قرائت بر پیامبر و هم به نزول بر قلب و تقیید نوع خاصی از نزول به بخشی ویژه از قرآن دلیل میخواهد و صرف تفاوت تعابیر و بیانات به
وجود وجه جمع معقولی که ذکر شد دلیل حمل بر بعض نمیشود.
(آنچه در روایات آمده است مبنی بر اینکه حالت
مدهوشی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در هنگام وحی، ویژه آن دسته از وحیهائی است که بین آن حضرت و خداوند
حجابی وجود نداشته و مستقیما وحی را دریافت میفرموده، با آنچه در متن آمده است
تعارض ندارد و هر قابل جمع در برخی از موارد نزول وحی میباشد).
واژه نزول و مشقات آنکه مفهوم فرود آمدن را در خود نهفته دارند، در اصل مانند بسیاری از واژههای دیگر برای فرود آمدن شیای مادی از مکانی به مکان دیگر وضع شده است، و در
قرآن مجید نیز در بسیار ی از آیات این واژه به همین معنی بکار رفته است (نظیر
آیه شریفه: (وینزل من السماء من جبال فیها من برد)
) ولی همانند بسیار از واژههای دیگر بعداً در آن توسعه داده شده در نزول اعتباری و یا حقیقی و معنوی نیز بکار رفته است.
مقصود از نزول اعتباری آن است که،
موجودی در عالم اعتبار، از درجهای بالاتر به درجهای پایینتر تنزل یابد و به عبارت دیگر از مقام و درجه اعتباری بالاتری به
مقام و
درجه اعتباری پایینتری تنزل نماید، مانند آنکه هنگامی که
پادشاه سقوط میکند و مقام میکند و مقام اعتباری پادشاهی را از دست میدهد و به مقامی فروتر تنزل میکند گفته میشود: نزل الملک عن عرشه، در قرآن مجید ماده نزول در این معنی بکار نرفته است.
مقصود از نزول معنوی آن است که،
موجودی از جهت مرتبه
وجودی تنزل یافته و در مرتبه
وجودی پایینتری جلوهگر شود. در این قسم از نزول،
موجود از جهت مکان مادی و یا از جهت مقام و اعتبار تغییری نیافته است بلکه،
وجود آن به مرتبه ضعیفتری تنزل یافته هر چند از مکانی به مکان پایینتر فرود نیامده و از
نزول قرآن همین قسم نزول است.
در نزول قرآن تنزل مکانی معنی ندارد، زیرا نازل کننده که خداوند است، و نازل شونده که مرحلهای از
علم الهی (قرآن) است، و واسطه نزول که
فرشته یا
فرشتگان وحی هستند، و نیز
منزل علیه قرآن که
قلب مقدس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است هیچیک مادی نیستند. نزول اعتباری نیز در مورد قرآن بی معناست؛ زیرا خداوند در آیات نزول نمیخواهد این نکته را بیان فرماید که، ما
قدر و
منزلت قرآن را کاهش دادیم.
مقصود از
نزول قرآن مجید این است که قرآن دارای حقیقتی بس متعالی است که مرتبهای از
علم خداوند است و در
مرتبه بالائی از
وجود در
لوح محفوظ است، و برای آنکه قابل فهم ما
انسانها شود از آن مرتبه در مراحل متعددی
تنزل یافته، تا در نهایت، در قالب الفاظ و عبارات، که مرتبهای بس فروتر و ضعیفتر از مرتبه «عند اللهی» است
تجلی کرده است. و به بیانی دیگر چنانکه در روایات دانیه
وجود است. («فتجلی سبحانه لهم فی کتابه من غیر ان یکونوا راوه»
)
از سه
آیه شریفه: (شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان)
و (انا انزلنا فی لیلة مبارکة انا کنا منذرین)
و (انا انزلنا فی لیلة القدر)،
بدست میآید که قرآن مجید در
ماه رمضان و در یک شب -
شب قدر -- نازل شده است.
از سوی دیگر علاوه بر آنکه از نظر تاریخی و روائی مسلم است که قرآن بهتدریج در طی سالیان زیاد (بیست و سه سال) بر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل شده است، برخی از
آیات قرآن نیز دلالت بر تدریجی بودن نزول آن دارد نظیر:
(و قالوا لولا نزل علیه القرآن جمله واحده کذلک لنثبت به فوادک و رتلناه ترتیلاً)؛
(و قرآناً فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلاً)؛
(سورة انزلناها و فرضناها و انزلنا فیها آیات بینات)؛
(فاذا انزلت سورة محکمة و ذکر فیها القتال رایتهم ینظرون الیک)؛
(فاذا ما انزلت سوره نظر بعضهم الی بعض)؛
(الان خفف الله علیکم و علم ان فیکم ضعفاً)؛
(غلبت الروم فی ادنی الارض)؛
(و اذ نصرکم الله ببدر و انتم اذلة فاتقوا الله لعلکم تشکرون).
مفسرین در باب جمع بین این دو دسته آیات آراء متعدد و مختلفی ارائه دادهاند صاحب نظران در اقوال یاد شده از آنجا که نزول تدریجی قرآن در نزدشان مسلم بوده- چنانکه مسلم هم هست- معمولاً در وجه جمع خویش، ظاهر آیات تدریجی را حفظ کرده در صدد توجیه آیات دال بر
نزول دفعی برآمدهاند، و تنها تعداد معدودی با الهام از روایات ظهور هر دو را حفظ کردهاند.
محمد بن اسحق شعبی: آیات قرآن تدریجاً نازل شده است، ولی از آنجا که ابتدا نزول آیات در ماه رمضان و در شب قدر بوده گفته شده است، قرآن در شب قدر و ماه رمضان نازل شده است.
این وجه جمع صحیح به نظر نمیرسد زیرا:
اولاً- ظاهر آیاتی که دال بر نزول
دفعی است، نزول کل قرآن است و
قرینه دال بر اراده
خلاف ظاهر نیز در دست نیست.
ثانیاً- نزول اولین آیات قرآن (
سوره علق) همزمان با
بعثت رسول گرامی اسلام است، بعثت طبق نظر
شیعه در ۲۷
رجب، و طبق نظر جمعی از
اهل تسنن ۱۲
ربیع الاول است، و قول به بعثت در ماه رمضان ضعیف است.
برخی از این اشکال چنین پاسخ دادهاند که، مقصود آغاز
نزول قرآن بعد از دوران سه ساله
فترت در
وحی است، رجوع شود به التمهید فی علوم القرآن جلد دوم صفحه ۸۱ نوشته دانشمند محترم آقای محمد هادی معرفت.
مرحوم آیه الله شعرانی نیز چنین پاسخ داده است که: اولا ممکن است راوی
مبعث را با
معراج اشتباه کرده باشد و معراج در۲۷ رجب واقع شده باشد، و ثانیا ممکن است قرآن در ماه رمضان بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل شده باشد ولی در ۲۷ رجب مبعث به رسالت گردیده باشد، و قبل از بعثت
فرشته وحی را مشاهده نمیکردهاند و تنها در خواب میدیدهاند. این دو توجیه نیز صرفا دو احتمال است و دلیلی بر آن نیست.
سفیان بن عینیه و
حسین بن فضل:
قرآن تدریجاً نازل شده است و مقصود از آیات نزول
دفعی آن است که، قرآن درباره
فضیلت ماه رمضان و شب قدر نازل شده است.
این قول نیز صحیح نیست زیرا:
اولاً- بر فرض پذیرش این تفسیر، برای آیات
دفعی، دلیلی بر ترجیح آن بر اقوالی که ظاهر هر دو آیه را با قائل شدن به نزول قرآن در دو مرحله حفظ میکنند
وجود ندارد، بلکه آن اقوال بر این قول
ترجیح دارند. به عبارت دیگر علت حمل این
آیات بر چنین معنای، نیافتن وجه جمع معقول دیگری که متضمن حفظ ظاهر دو دسته آیات (آیات نزول
دفعی و آیات
نزول تدریجی) است بوده ولی چنین وجه جمعی
وجود دارد و بعداً ذکر خواهد شد.
ثانیاً- این وجه جمع با جمله (هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان) چندان تناسبی ندارد و لذا این جهت
مرجوح بلکه مردود است.
زیرا معنی ندارد گفته شود قرآن در فضیلت
ماه رمضان آمده تا مردم
هدایت شوند و دلائل روشنی از هدایت و مایه تمیز
حق از
باطل شود.
ابن انباری: قرآن تدریجاً نازل شده است و مقصود از
آیه سوره بقره آن است که قرآن در مورد لزوم
صوم رمضان نازل شده.
این قول علاوه بر آنکه هیچ رجحانی بر اقوال دیگر ندارد بلکه مرجوح است، با ذیل آیه ۱۸۵ بقره
نیز سازگار نیست بهعلاوه این توجیه در مورد دو آیه دیگر (آیه
سوره دخان و
سوره قدر) صدق نمیکند مگر به قول پیشین باز گردد.
قرآن تدریجاً نازل شده است، ولی از آنجا که
سوره حمد در آغاز
بعثت نازل شده و این سوره مشتمل بر کل محتوای قرآن است، گفته شده در شب قدر و ماه رمضان نازل شده است، پس مقصود از قرآن سوره حمد است و نزول آن در آغاز بعثت و در شب قدر.
این قول نیز مردود است زیرا:
اولاً- دلیلی بر آنکه سوره حمد به این صورت نازل شده باشد در دست نیست.
ثانیاً- ظاهر آیات مذکور این است که قرآن کلاش در شب قدر و در ماه رمضان نازل شده است.
سید قطب و
رشید رضا: مقصود از آنکه قرآن در ماه رمضان نازل شده است که بیشتر آیات قرآن در ماههای نازل شده است.
این قول نیز علاوه بر آنکه دلیلی بر آن نیست خلاف ظاهر آیه شریفه است، و با ذیل آیه شریفه ۱۸۵/ بقره
سازگار نیست؛ زیرا، هدایت و برهان و فرقان بودن آیات اختصاص به بیشتر آیات ندارد بلکه همه آیات قرآن از این ویژگی برخوردارند.
(برخی نیز گفتهاند مقصود از آیه سوره قدر و سوره دخان آنست که آن دو سوره در شب قدر نازل شده است که این وجه نیز نه دلیلی بر آن
وجود دارد نه با
ظاهر آیه سازگار است و نه قابل اجرا در آیه ۱۸۵ بقره است).
بهعلاوه ظاهر آیه شریفه در یک ماه رمضان و در یک
شب آن است. در صورتی که طبق این قول در ۲۳ شب قدر و در ۲۳ ماه رمضان نازل شده، و بر این اساس مناسب بود به جای (فی لیلة مبارکة) «فی لیال مبارکة» گفته میشد.
قول دیگری که با الهام از رویات مطرح و به جمعی از جمله
ابن عباس،
سعید بن جبیر، حسن و
قتاده نسبت داده شده این است که،
قرآن مجید دو نزول داشته است، یک نزول از
ذات مقدس الهی یا
لوح محفوظ بوسیله
جبرئیل به (سفرة کرام بررة)، در
بیت المعمور که در آسمان دنیاست در شب قدر و بصورت
دفعی و جمله واحدی، و یک نزول از بیت المعمور بر پیامبر گرامی اسلام در طول اسلام در طول بیست و سه سال بصورت تدریجی (آنچه ذکر شد مفاد جموع اقوال و روایات وارده است که از طریق شیعه و اهل
شیعه و
اهل سنت هر دو روایت شده است
) سه آیه نخست ناظر به نزول اول است و آیات دیگر با نزول دوم تناسب دارد.
علامه طباطبائی (ره) : قرآن دارای یک
وجود بسیط است که یکبار همین
وجود بسیط، قبل از مرحله تفصیل و دارای اجزاء شدن، از لوح محفوظ که مرتبهای از
علم الهی است بصورت
دفعی و جمله واحده بر
قلب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل شده است، و بار دیگر پس از تفصیل و به صورت تدریجی در ظرف بیست و سه سال، بر قلب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل گردیده است.
آیات دسته اول ناظر به
نزول دفعی وجود بسیط قرآن، و آیات دسته دوم ناظر به
نزول تدریجی و
وجود مفصل آن است. ایشان مطلب فوق را با استناد به آیات فراوانی که درباره نزول قرآن ویژگیهای آن و
تاویل قرآن سخن میگوید بیان داشتهاند و آیاتی که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را از شتاب در
قرائت و
تلاوت قرآن قبل از انقضاء
وحی نهی کرده است، موید علم قبلی آن حضرت به حقایق قرآن و نزول
دفعی کل آن بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میدانند.
دو قول اخیر که با ظاهر دو دسته آیات سازگار است و ظاهر هیچیک از دو دسته را کنار نمینهد، تا حد بسیاری قابل انطباق بر یکدیگرند. به این صورت که بگوییم مقصود از بیت المعمور قلب مقدس رسول گرامی است و یا مرحلهای از
وجود است که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میتوانسته بر آن اطلاع یابد و حقایق آن را دریابد.
(لازمه چنین تبیینی آنست که پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قبل از نزول تدریجی قرآن علم به کل قرآن بالاجمال عین التفصیل داشته است و این امری است که آیات شریفه (و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه...)
(و لاتحرک به لسانک لتعجل به)
اشاره به آن دارد).
ممکن است به نظر رسد که ذیل آیه شریفه ۱۸۵
سوره بقره،
که هدف از
نزول دفعی قرآن را هدایت
ناس (توده مردم معمولی) میداند، با این دو وجه سازگار نیست، زیرا معنی ندارد که بگوییم
قرآن در بیت المعمور هدایت کننده مردم است، چه آنکه در هر دو صورت توده مردم به آن دست نیافتهاند تا هدایت کننده ایشان باشد.
از این اشکال برخی از اعاظم مفسرین بدین شکل پاسخ دادهاند که چون قرآن در مرحله نزول
دفعی شانیت هدایت و فارق حق و باطل بودن را داراست، این عنوان بر آن اطلاق شده است و این امر منافات ندارد با اینکه مدتی در حالت شانیت باشد تا زمان
فعلیت برسد، نظیر قوانینی که بین تاریخ تصویب و مرحله اجراء آنها، فاصله قابل توجهی
وجود دارد.
همچنین ممکن است گفته شود، به
قرینه اول و مشارفت، مجازاً این اوصاف برای قرآن منزل به نزول
دفعی، اطلاق شده است و یا آنکه مقصود از این جمله این است که این قرآن منزل به نزول تدریجی که هدایت کننده و
فارق حق و
باطل است، حقیقتش بصورت بسیط
دفعه نازل شده است.
ولی این سه جواب اندکی قابل
مناقشه هستند زیرا، ظاهر آیه شریفه آن است که، هدف از این نزول
دفعی، هدایت و
فرقان بودن قرآن است و این هدف، با تحقق نزول
دفعی همراه است، بهعلاوه آنکه،
معنای مجازی جز در مواردی که معنای حقیقی صحیح نباشد و یا در کلام یا مقام قرنیه صارفهای که تا این حد مجاز قائل شویم
وجود ندارد. وجه سوم نیز نیاز به تقدیر و یا اراده مجازی دارد که دلیلی بر آن نیست.
میتوان در مقام پاسخ چنین گفت که نزول
دفعی قرآن مجید در طول نزول تدریجی، وفوق آن است، و برای آنکه نزول تدریجی محقق شود، ابتدا باید نزول
دفعی صورت پذیرد. با توجه به این نکته همان طور که در سایر مواردی که اموری در طول یکدیگر قرار دارند میتوان اثر یا هدفی را که بر مراحل بعد مترتب میشود به مراحل قبل نسبت داد نظیر نسبت دادن آثار فواعل زیرین به فاعلهای مافوق (نظیر آنکه نوشتن یک
خط زیبا یا زشت را به
قلم،
دست، حرکت عضلات، سلسله
اعصاب و... بدون ارتکاب
مجاز و یا تقدیر کلمه یا کلامی نسبت میدهند) و نسبت دادن هدف نهائی به تمام افعالی که مقدمه وصول به آن هدفاند اعم از بلاواسطه و با واسطه (مانند آنکه کسی که به قصد
زیارت مرقد حضرت رضا (علیهالسلام) از منزل جهت خرید بلیط خارج میشود چنانچه از او سوال شود بلیط برای چه تهیه میکنی پاسخ میدهد برای زیارت آن حضرت با آنکه بلیط گرفتن برای سوار شدن به ماشین یا قطار است و حرکت قطار برای رسیدن به شهر مشهد است و ورود به شهر مشهد برای زیارت آن حضرت است) درد اینجا نیز هدایتگری و فارق حق و باطل بودن که برای مرحله دوم (نزول تدریجی) است، به نزول
دفعی که در طول و فوق نزول تدریجی است نسبت داده میشود بدون آنکه ضرورت به تقدیر چیزی و یا ارتکاب مجازی باشد.
اشکال دیگری که مطرح میشود آن است که، چگونه ممکن است بیانات قرآنی ناظر به قضایای شخصیه و اوضاع و احوال خاص و نیز خطابهای شخصی و گروهی ناظر به افراد و گروههای معین، بویژه
ناسخ و
منسوخ که با ترتیب زمانی، و فاصله زمانی، معنی و مفهوم مییابند قبل از تحقق آن شرایط و
وجود آن مخاطبین و فرا رسیدن زمان آن بیانات، آنهم یکجا و با هم جمع شده و
دفعه نازل شوند؟
پاسخ آن است که این امر نیز نظیر نطقها و اعلامیههاست که قبل از زمان القاء آن به مردم تهیه میشود و یا طرحهای متعددی که در عرض یکدیگر نبوده بلکه در طول یکدیگرند و بإصطلاح طرح روی طرح میباشند منتهی در طرحهای انسانی بلحاظ محدودیت اطلاع
انسان از آینده طرحها بصورت شرطی بیان میشوند و نیز خطابات مبنتی بر رفتارهای فردی و گروهی را نمیتوان چندان دقیق تنظیم کرد ولی این نواقص در بیانات قرآنی مصداق ندارد از سوی دیگر با توجه به آنکه نزول
دفعی بهطور مستقیم برای
عمل و ابلاغ به مردم نیست مشکلی در این جهت
وجود ندارد بهعلاوه بنابر آنچه
مرحوم علامه «رضوان الله تعالی علیه» فرمودهاند نزول
دفعی بصورت
اجمال و
بساطت است و لهذا امور یاد شده بصورت تفصیلی نازل نشده و اشکال از اساس منتفی است والله العالم بالصواب.
تفاوت فرمایش علامه با اقول الهام گرفته از
روایات:
در بیانات مرحوم
علامه طباطبایی (ره) سه نکته
وجود دارد که ظاهر روایات نسبت به آن ساکت و شاید بهتوان گفت با آن منافات دارد و نیازمند توجیه است:
نخست آنکه طبق بیان ایشان، در نزول
دفعی، قرآن مجید بصورت اجمال و بساطت نازل شده، و در نزول تدریجی
وجود تفصیل یافته آن، فرود آمده است ولی روایات ظهور در آن دارند که همان
وجود تفصیلی در شب قدر یکجا و جملة واحده
تنزل یافته است و دست کم نسبت به آن ساکت است، ولی صرف نظر از تأملی که در برخی از ادله ایشان مطرح است، میتوان گفت که
آیات شریفه دلالت بر آن دارد که
شب قدر شب کثرت و تفریق است و با
وجود تفصیلی
قرآن و نزولش در شب قدر تناسب دارد.
تبیین آیات و روایات بهگونهای که قابل جمع با بیانات مرحوم علامه (ره) باشد به این صورت ممکن است که گفته شود این
نزول دفعی عین آن
نزول تدریجی است و از مصادیق اجمالی عین کشف تفصیلی در
فلسفه است.
(مطلب اخیر (خصوصیت شب قدر) را حضرت
آیت الله جوادی آملی دام عزه در
تفسیر موضوعی ارزشمندی خویش بیان فرمودهاند و نتیجه گرفتهاند که باید اجمال در عین کشف تفصیلی باشد
).
دومین تفاوت آن است که منزل علیه در روایات در نزول
دفعی بیت المعمور یا «سفرة کرام» اند و در نزول تدریجی قلب مقدس رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم). ولی طبق بیان مرحوم علامه ره منزل علیه در دو نزول، قلب مقدس آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است.
برای این مدعا با توجه به بیانات ایشان دو دلیل میتوان اقامه کرد نخست آنکه آیات شریفه: لا تحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه
و لاتجعل بالقرآن من قبل ان یضی الیک وحیه
دلالت بر
علم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به قرآن قبل از
نزول یا انقضاء نزول تدریجی دارد، و این
علم در اثر همان نزول
دفعی بر آن حضرت است ولی در جمع بین روایات و فرمایش ایشان میتوان گفت، نزول قرآن بر بیت المعمور نزول به مرحلهای است که پیامبر میتواند به آن علم پیدا کند، و این مسئله امر عجیبی نیست در جائیکه دلالت بر آن دارد که «مطهرون»
وجود متعالی قرآن در
لوح محفوظ را «مس» کرده و از حقایق آن مطلع میشوند. بنابر این امکان دارد با
وجود آنکه قرآن بر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل نشده است آن
وجود مقدس نسبت به آن اشراف علمی حاصل کند، و قبل از نزول تدریجی نسبت به کل آن اطلاع داشته باشد.
این مطلب وجه جمع مناسبی بین آیات نزول
دفعی و آیات «۱۷/۱۶
قیامت»
و «۱۱۴/
طه»
است و موید آن آیات «انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الا المطهرون»
میباشد.
این نکته نیز شایان ذکر است که ایشان در مورد کاربرد ماده نزول در قالبهای
باب افعال و
تفعیل تبیین ویژهای دارند که میتواند موید همین دیدگاه باشند ولی قابل مناقشه است.
خلاصه آن بیان این است که: باب افعال و تفعیل که هر دو، فعل لازم را متعدی میکنند دارای خصوصیات ویژهای هستند، از جمله آنکه باب تفعیل بر تدریج دلالت دارد و باب افعال
دفعی بودن و عدم تدریج را میرساند.
و در مورد
نزول قرآن این ماده هم در قالب باب افعال بکار رفته و هم در قالب باب تفعیل، در مواردی که در باب افعال بکار رفته دلالت بر
نزول دفعی قرآن جمله واحده دارد، و در مواردی که در باب تفعیل قرار گرفته دلالت بر
نزول تدریجی قرآن میکند.
ایشان بر همین اساس، در صدد توجیه کلیه آیاتی بر آوردهاند که، در قالب باب تفعیل آمده ولی در مقام بیان نزول
دفعی قرآن است و یا در قالب باب افعال است ولی از نزول تدریجی قرآن سخن میگوید، مانند
آیه شریفه: «و قال الذین کفروا لو لانرل علیه القرآن جمله واحده»
که مقصود نزول
دفعی است ولی از واژه نزل و از قالب باب تفعیل استفاده شده است، و آیه شریفه «انا انزلناه قرأنا عربیاً لعلکم تعقلون»
که در مقام بیان نزول تدریجی قرآن شریف بود ولی در قالب باب افعال بیان فرموده است.
این مطلب و نیز مشابه این توجیهات را در مواردی که نزول در مورد غیر قرآن بکار رفته است نیز ذکر کردهاند.
(دلالت واژه تنزیل و مشتقات این باب بر تدریج را برخی از
لغوبین و
مفسرین دیگر نیز گفتهاند از جمله به این منابع رجوع کنید
).
ولی گذشته از آنچه که برخی مفسرین ادعا کردهاند مبنی بر اینکه، این عمر غالبا در افعالی است که
ثلاثی مجردشان متعدی است
بهعلاوه در افعالی که قبل از تضعیف لازماند و بعد از تضعیف متعدی میشوند، همین متعدی شدن نشانه عدم اراده تکثیر است و در مورد بحث نیز چنین است میتوان گفت همانطور که در کتب صرف متعرض شده اند،
باب تفعیل دلالت بر کثرت گاهی در فاعل مراد است مانند موتت الآبال یعنی
شتران زیادی مردند، و گاهی کثرت در مفعول منظور است، الابواب یعنی دربهای بسیاری را ببست و گاهی کثرت در خود فعل مورد توجه است مانند طرف الرجل یعنی فعل طواف مکررا تحقق یافته است. در مورد نزول قرآن نیز ممکن است یکی از سه معنای فوق مراد باشد، که در صورت اراده کثرت در مفعول بصورت نزول تدریجی و یا کثرت مفعول نزول ملازم با تدریج از لوازم معنی است و در صورتی که کثرت در فاعل بلحاظ آورندگان
وحی مراد باشد تعدد
فرشتگان وحی را میفهماند، کثرت در فعل نیز میتواند منظور باشد که در این صورت دلالت بر تعداد مراتب نزول دارد یعنی
قرآن که مرحلهای از
علم الهی بوده، به مراتب متعدد و مراحل فراوان نزول بعد از نزول داشته، تا به حدی رسیده است که به صورت یک امر خواندنی
عربی و قابل فهم، در آمده است (البته کثرت در نزول میتواند بلحاظ نزول تدریجی قرآن باشد که در طول ۲۳ سال فعل نزول مکرراً تحقق یافته و هر بار مقداری از
آیات نازل شده ولی با توجه به هدف و اوصافی که در آیات ذکر شده کثرت در مفعول بیشتر مناسب است تا کثرت در فعل به این معنی که مذکور افتاد) افزون بر آن در
آیات قرآن و موارد کاربرد نزول و انزال شاهدی بر این مدعا نیست بلکه شواهد بر خلاف آن
وجود دارد نظیر آیه شریفه قال الذین کفروا لولا نزل علیه القرآن جمله واحده کذلک لنثبت به فوادک و ر تلناه ترتیلا.
سومین نکته آنکه،
قرآن مجید دو
وجود دارد، یک
وجود بسیط که در
کتاب مبین و لوح محفوظ است و به نزول
دفعی بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل شده است، و یک
وجود مفصل و دارای اجزاء و بخشها که با نزول گردیده است.
ایشان برای اثبات مدعای خویش، علاوه بر تفاوت انزال و تنزیل و دلالت اولی بر نزولی
دفعی و دومی بر
وجود تدریجی و علاوه بر آیات دال بر علم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به
معارف قرآن پیش از نزول تدریجی، به دو دسته دیگر از آیات شریفه استدلال کردهاند، نخست آیات دلالت کننده بر
احکام قرآن قبل از تفصیل آن است (از این
آیه چنین استفاده میفرمایند که، قرآن دارای یک مرحله احکام و
بساطت و یک مرحله تفصیل است همین نوع استفاده در
مجمع البیان نیز به عنوان یک قول ذکر شده است
) مانند آیه شریفه: «کتاب احکمت آیاته ثم فضّت من لدن حکیم خبیر»
و آیه کریمه «لقد جئنا هم بکتاب فصّلناه علی علم»
و آیه «و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لاریب فیه من رب العالمین»
و دسته دوم آیات دال بر
وجود تاویل برای قرآن و ظهور آن در
روز قیامت و نیز آیات دال بر
وجود قرآن در
لوح محفوظ است.
آنچه در این مورد قابل طرح است اینکه: از آیات قرآن به خوبی استفاده میشود که قرآن دارای چند
وجود است،
وجود در لوح محفوظ و نیز
وجود تفصیلی و تدریجی و به تعبیر دقیقتر
وجود مفروق یا مفرق آن. و نیز اگر از تنزیل قرآن نزولهای پی در پی طولی و در مراحل مختلف استفاده کنیم و نزولها را در طول یکدیگر بدانیم، باز هم
وجودهای متعددی غیر از
وجود در لوح محفوظ میتوان استفاده کرد. و با توجه به آنکه نزول قرآن مادی نیست چه بسا بهتوان از روایات دال بر دو نزول قرآن هم تعدد
وجود قرآن را استفاده نمود هر چند عبارت روایات مشتمل بر واژه یا تعبیری نیست که ظهور در
وجودهای متعدد قرآن داشته باشد.
بنابر این، اگر مقصود ایشان حصر
وجود قرآن در دو
وجود است نمیتوان آن را مسلم دانست، همچنین
ظاهر آیات این است که
وجود منزل به
نزول دفعی غیر از
وجود در لوح محفوظ است، در صورتی که ظاهر بلکه صریح سخن ایشان آن است که همان
وجود لوح محفوظی در نزول
دفعی تنزّل یافته است. مگر آنکه
نزول قرآن به
صعود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و یا انزال آن توسط آن حضرت و یا أخذ
جبرئیل از قلب مقدس آن
وجود گرامی برگشت داده شود.
(این سه بیان نیازمند توضیح و تبیین است که در حوصله این نوشتار نمیگنجد).
در بحث قبل گذشت که قرآن مجید دارای
وجود بسیطی در لوح محفوظ و عندالله است و از سوی دیگر نزول تدریجی حکایت از
وجودی غیر بسیط دارد، این دو نکته نشان میدهد که قرآن مجید قبل از نزول تدریجی به حالت مفّصل و مفروق درآمده و سپس نازل (به
نزول تدریجی) شده است، پس غیر از نزول تدریجی یک مرحله تفصیل الکتاب هم داریم که مقدمه نزول تدریجی و مقدم بر آن است. این مطلب در برخی از آیات تصریح شده و بر این نکته تاکید شده است که تفصیل کتاب نیز از ناحیه خداوند است، به این معنی که نزول قرآن به اینگونه نیست که معانی بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نازل شود و آن حضرت آن را در قالب الفاظ و عبارت ریخته و بر مردم
تلاوت فرموده باشد.
آیات دال بر این موضوعات عبارتند از: «کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر»
و «لقد جئناهم بکتاب فصّلناه علی علم هدی و رحمه لقوم یومنون»
و «و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دول الله و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لاریب فیه من رب العالمین»
و «افغیر الله ابتغی حکما و هو الذی انزل الیکم الکتاب مفصّال»
و «قرانا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث و نزلناه تزیلاً.
(شایان ذکر است که تفصیل غیر از تفصیل آلایات است که در آیات متعددی مطرح شده است و مقصود تبیین آیات و با بیان روشن آنها مطرح کردن است).
همانطور که ملاحظه گردید در آیه اخیر اشاره به سر تفصیل کتاب و مفروق ساختن آن شده است، و سپس از نزول قرآن با واژه تنزیل که مستلزم تدریج است سخن میگوید، اگر قرآن مفصل نمیشد امکان تلاوت با درنگ
وجود نمیداشت.
این نکته نیز شایان ذکر است که، چون «
تفصیل الکتاب» در طول و مقدمه نزول و تلاوت تدریجی قرآن است هدف مذکور برای آن نیز مقدمه و در طول هدف و سر نزول تدریجی است.
مفسرین در بیان وجوهی ذکر کردهاند. برخی از این وجوه عدم تناسب نزول
دفعی یا ویژگیهای انسان با توجه به هدف نزول _
قرآن است نظیر:
الف _
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) امی بوده و خواندن و نوشتن نمیدانسته است در این صورت اگر قرآن بصورت
دفعی نازل میشد امکان
سهو و
نسیان در رساندن قرآن بهطور کامل به مردم
وجود داشت و هدف نزول قرآن که
هدایت انسانها است تحقق نمییافت.
ب _ اگر قرآن بصورت
دفعی نازل میشد و در اختیار مردم قرار میگرفت با توجه به اینکه حفظ آن در همان زمان ممکن نبود به نوشتن آن بصورت یک کتاب اقدام میشد و در چنین شرائطی
وجود قرآن بصورت یک کتاب انگیزهای برای حفظ قرآن در سینهها
وجود نداشت.
ج _
نزول دفعی قرآن به معنی یکجا القا شدن مقرارت و
قوانین الهی برای
مردم است در حالی که مردم بهویژه مردم صدر اسلام آمادگی و تحمل دریافت و پذیرش آن را نداشتند.
د _ اگر نزول
دفعی میبود منصب وساطت جبرئیل در نزول از بین میرفت زیرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در نزول تدریجی نیاز به وساطت جبرئیل (علیهالسلام) دارد.
برخی دیگر فوائد نزول تدریجی را بیان میکند نظیر:
الف_ مشاهده مکرر جبرئیل موجب تقویت روحیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میشود.
ب_ نزول قرآن بصورت تدریجی بعد دیگری از
اعجاز آن را ثابت میکند که در عین آنکه بصورت پراکنده و متفرق نازل شده است هماهنگ و منسجم است.
ج _چون در نزول تدریجی
آیات قرآن متناسب با شرائط و همزمان با آنها نازل میشود
فصاحت و
بلاغت آن تأمین شد و اعجاز در فصاحت و بلاغت ثابت میگردد.
د_ نزول تدریجی
عجز بشر را از آوردن قرآن به تعداد نزولهای تدریجی و یا سورههائی که تدریجاً نازل میشود اثبات میکند و
تحدی تکرار میشود.
ولی رازهائی که ذکر شد علاوه بر آنکه صرفاً توجیههائی است که به ذهن صاحبان آن رسیده است و ریشه در معارف قرآنی و روائی ندارد، نمیتواند راز
نزول تدریجی قرآن باشد بلکه برخی از آنها برخاسته از عدم معرفت به مقام مقدس رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، برخی از اتفاق کافی برخوردار نبوده و قابل
مناقشه است، پارهای از آنها که صحیح به نظر میرسد بیان کننده اثر نزول تدریجی است نه راز نزول تدریجی قرآن.
آنچه که در باب راز نزول تدریجی از آیات قرآن مجید میتوان استفاده کرد، سه نکته است که از
آیات شریفه ۱۰۶
سوره بنی اسرائیل و ۳۲-۳۳
سوره فرقان بدست میآید.
در سوره بنی اسرائیل چنین میخوانیم:
«و قرآناً فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلاً» در این آیه هر چند از راز مفصل و مفروق شدن قرآن سخن گفته شده است ولی هدف یاد شده هدفی است که اثرش بر نزول تدریجی قرآن مترتب میشود از آیه شریفه چنین استفاده میشود که تحقیق اهداف
قرآن در گرو آن است که آیات در سطحی که قابل درک انسانهاست نازل شود و به صورت بخشهای مختلف در مقطعهای مختلف زمانی را درنگ و تأنی بر مردم
تلاوت شود و چنین امر مستلزم آن است که هم
حقیقت قرآن که مرتبهای از
علم الهی بوده و از بالاترین مراتب
بساطت برخوردار است مفروق و بخش بخش گردد «فرقناه» و افزون بر آن در مراحل مختلف نزول پس از نزول داشته باشد تا حدی قابل فهم و دریافت انسانها گردد «و نزلناه تنزیلا» و
خداوند متعال این دو امر را تحقق بخشیده تا
قرائت قرآن با درنگ پذیر گردد.
(این احتمال هم
وجود دارد که مقصود از «تزلناه تنزیلا» نزول تدریجی قرآن باشد که در این صورت تفصیل کتاب و نزول تدریجی به عنوان زمینه
قرائت با درنگ ذکر شده است).
به هر حال یکی از اسرار نزول تدریجی قرآن آن است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آیات را با درنگ بر مردم بخواند. قرائت با درنگ از یکسو زمینه فهم و دریافت بهتر آن را فراهم میسازد و از سوی دیگر با فراهم آمدن تدریجی شرائط درونی و بیرونی، زمینه پذیرش و تحمل مفاهیم بلند آن و عمل کردن به دستورات آن حاصل میگردد. در این صورت هدف قرآن که
درک و
فهم، تحت تاثیر قرار گرفتن و پذیرش قلبی و عمل به دستورات آن است تحقق مییابد.
در یک جمله تلاوت با درنگ زمینههای لازم برای بهرهگیری از قرآن را فراهم میسازد و این امر وابسته به مفروق شدن و نزول تدریجی است.
چنانکه آیات قرآن و
روایات شریفه یکی از
آداب قرائت قرآن را «
ترتیل» دانستهاند و در بیان مقصود از ترتیل در روایات آمده است: ترتیل آن است که در
آیات قرآن در درنگ کنی و در فکر به پایان رساندن
آیه نباشی آیات را بروشنی و با
صوت دلنشین بخوانی و با آن بر دلهای سنگ شده و سخت برکوبی تا نرم و
خاشع شود.
دریافت صحیح و درست و به موقع
آیات الهی زمینه بیشتر برای پذیرش و تاثیر از آن فراهم میسازد، چنانچه روایت به آن اشعار دارد. افزون بر آن، نزول آیات بهطور تدریجی و تلاوت با درنگ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر مردم، موجب میشود که با عمل به قرآن به تدریج، آمادگی و شایستگی دریافت و هضم آیات و دستورات بعدی، و تحمل معارف سنگین
قرآن بر ایشان حاصل شود چنانچه در مورد شخص
رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرماید: «یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا نصفه او انقص منه قلیلا اوزد علیه و رتل القرآن ترتیلا انا سنلقی علیک قولا ثقیلا»
این آیات دلالت بر آن دارد که تلاوت با ترتیل و
نماز شب که از دستورات نازل شده در قرآن است (و من اللیل فتهجدبه نافله لک عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً
) زمینهساز تحمل
قول ثقیل (قرآن) است.
راز نزول تدریجی در رابطه با مردم روشن گشت ولی
قرآن مجید در این مسئله بیشتر بر آثار این نوع نزول نسبت به شخص
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تاکید دارد و در
سوره فرقان آیه ۳۳-۳۲
میفرماید: «و قال الذین کفرو لولا نزل علیه القرآن جملة واحد کذلک لنثبت به فوادک و رتلنا ترتیلا و لا یاتونک به مبثل الا جئناک بالحق و احسن تفسیرا».
اولین راز نزول تدریجی در این آیه شریفه تثبیت
قلب مقدس
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، که در آیه شریفه «کلا علیک من انباء الرسل ما نثبت به فوادک و جائک فی هذه الحق و موعظة و ذکری للمومنین»
نیز به عنوان
هدف و
راز بیان
داستان پیامبران علیهمالسلام برای
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ذکر شده است.
تثبیت به معنی جایگزین و استوار ساختن، زمینه و شرائط ثبات را برای چیزی یا فردی فراهم آوردن ثبات بخشیدن است، و در برابر آن لغزش و اضطراب قرار دارد.
مقصود از تثبیت قلب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پایداری و استواری بخشیدن و تقویت روحی آن
وجود مقدس است، تا در انجام وظائف رسالت و تحمل مشکلات طاقتفرسای آن خللی رخ ندهد، و با تمام توان
رسالت الهی را به سرمنزل مقصود برساند.
ذکر
افسردگی و دلتنگی آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از نسبتهای ناروا، طرح درخواستهای نامعقول، بهانهگیریهای بیمورد، و
شبهات بیاساس
کفار در مورد رسالت در آغاز
سوره هود، و ذکر
داستانهای انبیاء در کل
سوره، و تذییل آن داستانها به آیه شریفه فوق،
گواه روشن بر تفسیر و تبیین فوق از تثبیت فؤاد است.
رابطه ذکر داستان انبیای سلف با تثبیت
فؤاد به معنی فوق روشن است، اما پیوند
نزول تدریجی با
تثبیت فؤاد بدان جهت است که، نزول تدریجی
آیات موجب پیوند و رابطه دائمی صاحب فرمان با اعلام کننده و اجرا کننده فرمان است، و اصل ارتباط مکرر، آن هم با بالاترین ارتباط که
وحی است از یکسو، و بیان حکم موضوعات و پاسخ شبهات و تبیین حقایق مورد سؤال با اختلاف در موقع مناسب که نیاز مبرم به آن احساس میشود از سوی دیگر، و تأیید و تأکید بر حقانیت
دعوت و
رسالت و
وعده نصرت و یاری تذکر
وجود پشتوانه قوی بلکه بالاترین پشتوانه از سوی مردم، بهترین و بیشترین زمینه را برای اثبات بر طریقه حق و تحمل مشکلات و آسان شدن آنها و پایداری و استواری در
دین فراهم میسازد، و عوامل هرگونه لغزش یا خللی را از بین میبرد. و
آیه شریفه «لولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً»
نیز اشعار به تثبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در برابر توطئههای و مشکلاتی که کفار پدید میآورند دارد مشکلات طاقتفرسائی که میتواند زمینهساز اتکاء به کفار باشد، در آیهای دیگر این تثبیت برای
مومنین به عنوان اثر
نزول آیات بهویژه جایگزینی آیهای با آیهای دیگر، مطرح شده است.
در آیه ۱۰۲/
نحل،
پس از طرح مسئله تبدیل آیهای به آیه دیگر و ذکر نسبت دادن
افتراء به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از سوی
مشرکان میفرماید: «قل نزّله روح القدس من ربک بالحق لیثبت الذین آمنوا و هدی و بشری للمسلمین». و همین تثبیت
نفس و
روح است که تثبیت اقدام در مرحله عمل بهویژه در میدان
جهاد با نفس و با
دشمن را به همراه دارد.
بیان دیگر از تثبیت فؤاد را جمعی از مفسرین در ذیل آیه ذکر کردهاند که عبارت است از، تثبیت
معارف قرآنی در قلب مقدس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) (از جمله رجوع کنید به
المیزان که بیان جالبی در این زمینه ایراد فرمودهاند).
برخی از مفسرین آن را به تثبیت آن در قلوب مومنین نیز تعمیم دادهاند، ولی این بیان چندان تناسبی با ظاهر آیه و تعبیر «نثبت به فؤادک» ندارد، مگر آنکه بوجه سابق باز گردد به این صورت که، با جایگزینی به موقع و کامل و صحیح و مناسب معرف قرآن در قلب آن حضرت قلب مقدس آن بزرگوار تثبیت شده تاب و تحمل آن مشکلات را پیدا کند و در ادامه راه استوار و پا برجا بماند.
به بیان دیگر تثبیت قلب از راه دریافت معارف بیشتر در موقع مناسب صورت میگیرد.
جمله و «رتلناه ترتیلا» ممکن است به سه نکته اشاره داشته باشد نخست آنکه به همین منظور (تثبیت فؤاد)
آیات قرآن علاوه بر نزول تدریجی با درنگ و مهلت خوانده میشود تا تثبیت فؤاد به بهترین وجه صورت پذیرد و دوم آنکه علی رغم تفرقهای که بین آیات در اثر نزول تدریجی حاصل میشود پیوند آیات با یکدیگر حفظ میشود و روابط قطع نمیشود و سوم آنکه این حفظ پیوند و ارتباط آیات و با درنگ خواندن به شکل خاصی صورت میگیرد که دو امر یاد شده به بهترین صورت حاصل آید.
این نکات اولاً از مفهوم لغوی
ترتیل که بمعنی خواندن و
تلاوت پشت سر هم و در عین حال با
درنگ و تمهل است (رجوع کنید به کتب لغت و تفسیر از جمله
مجمع البیان و
تفسیر الکبیر ) و ثانیاً از بیان آن در قالب
مفعول مطلق استفاده میشود. ادامه آیه به دو هدف دیگر اشعار دارد نخست آنکه در مسائلی که شرائط ویژه در طول نزول تدریجی مطرح میشود و دیدگاههای مختلف و یا دیدگاه واحد باطل و نادرستی مطرح میشود بوسیله نزول تدریجی، حقیقت امر را روشن ساخته و آنچه حق است را بر تو نازل میکنیم و توصیفهای باطل را مشخص میسازیم «و لا یاتونک بمثل الا جئناک بالحق»
دوم آنکه بهترین تبیین شبهات مطروحه را در اختیارات قرار میدهیم. «و احسن تفسیراً»
تغییر لحن آیه شریفه در ادامه شاید برای دلالت بر این نکته باشد که، این دو امر اخیر در صورت
نزول دفعی نیز قابلیت تحقق دارند ولی در
نزول تدریجی بصورت بهتر و موثرتری
القاء میگردد.
(۱) فخر رازی، تفسیر الکبیر.
(۲) طبرسی، مجمع البیان.
(۳) المیزان، محمدحسین طباطبایی.
(۴) فی ظلال القرآن، دار الشرق، چاپ پانزدهم ۱۴۰۸ ه ق.
(۵) رشید رضا، تفسیر المنار.
(۶) نور الثقلین.
(۷) عبداالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی.
(۸) آلوسی، تفسیر روح المعانی.
(۹) سعدالدین تفتازانی، شرح التصریف.
نشریه معرفت، برگرفته از مقاله «نزول قرآن»، ج۱، ص۳-۴.