تناسخ (دیدگاه مفسران)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن واژه
تناسخ یا واژهای مترادف با آن نیامده است، اما آیاتی دالّ بر مسخ شدن اقوام گناهکار به صورت بوزینه و
خوک وجود دارد که بعضی معتقدان به تناسخ به آنها متوسل شدهاند، هر چند در تفاسیر، تناسخ مطلقاً نفی شده است.
واژه عربی
تناسخ در
لغت و اصطلاح بدین معناست:
تناسخ از ماده «ن س خ» و به معنای جابه جایی،
زایل ساختن،
باطل کردن،
و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن میآید،
از اینرو به آمد و شد زمانها که در پی یکدیگر صورت میگیرند «تناسخ ازمنه» گویند.
تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر میشود (Metempscose)، عبارت است از انتقال
نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در
دنیا برای تحمل
کیفر یا برخورداری از پاداش اعمال پیشین و رسیدن به
کمال و آن بر ۴ قسم است، زیرا انتقال یا به پیکر
انسان (
نسخ) یا
حیوان (
مسخ)
یا درختان و گیاهان (
فسخ) یا جمادات (
رسخ) است.
البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانی» است که جمعی از منجمان و
فلاسفه ایرانی،
یونانی، بابلی و هندی، به ویژه حکمای خسروانی مانند
شیخ اشراق به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره ای همه اوضاع جهانی تجدید میشود، گرچه میتوان گفت این هم نوعی تناسخ است.
در
قرآن کریم از تناسخ به صراحت سخنی به میان نیامده است؛ ولی مفسران در تفسیر حدود ۲۰
آیه به بحث از آن پرداخته و برخی بیش از ۱۰۰۰ آیه قرآنی ناظر به
معاد و مسائل مرتبط با آن را با بطلان تناسخ مرتبط دانسته اند، زیرا تناسخ انکار
بهشت و
جهنم را در پی داشته و برای
توبه، انابه،
شفاعت،
عفو و
غفران، جایگاهی باقی نمیگذارد، از همین رو بطلان تناسخ را به معنای مشهور همه دانشمندان
مسلمان پذیرفته اند.
تنها افکار هندوها و منقولاتی از
عرب، گروهی را به سوی این عقیده
باطل و کفرآور کشانده است.
برخی بدون توجه به
ماهیت رجعت و مبانی شیعی، رجعت را به تناسخ نزدیک دانسته اند. دانشمندان شیعه با ردّ این دیدگاه بر تفاوت رجعت و تناسخ و
کفر معتقدان به تناسخ پای فشرده اند.
تناسخ مورد بحث در مقاله حاضر تناسخ مُلْکی است و آن غیر از مسخی همانند مسخ گروهی از
بنیاسرائیل است.
(مسخ) و نیز در برابر تناسخ ملکوتی است که همان تجسم اعمال و ملکات انسان در
برزخ صعودی و موافق مذهب
انبیا و مقبول اهل کشف و شرایع و ادیان حق است.
مدافعان تناسخ غالباً به چند آیۀ قرآنی تمسک جستهاند. همچنین برخی
احادیث مؤیّد اعتقاد تناسخیه بهویژه
غلات شیعه قلمداد شده است.
برخی از آن
آیات بدین قرارند: «و هیچ جنبندهای در
زمین نیست و نه هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند، مگر آنکه آنها گروههایی مانند شما هستند.»
«پروردگارا، دو بار ما را به
مرگ رسانیدی و دو بار ما را زنده گردانیدی.»
«بر آنان
خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده.»
«در آنجا جز مرگ نخستین، مرگ نخواهند چشید.»
«به آنان گفتیم: بوزینگانی رانده شده باشید.»
برخی مفسران با اینگونه برداشتِ تناسخی از آیات مخالفت ورزیده، و اندیشۀ تناسخ را نقطۀ مقابل
معاد و موجب انکار آن دانستهاند. برخی در مجادلۀ استدلالی، این دسته از آیات را دالّ بر معاد اخروی گرفتهاند، نه تناسخ. از دید ایشان کثرت آیات و
احادیث معاد جسمانی و
حشر اجساد دلیلی بر بطلان کامل تناسخ است.
در حالی که برخی صرفاً از بطلان تناسخ سخن میگویند.
برخی دیگر موضع شدیدتری دارند و تناسخ را عقیدۀ
بتپرستان و
مشرکان میدانند.
قرآن کریم تصریح دارد که روح
مشرکان پس از جدا شدن از بدن به این دنیا باز نخواهد گشت: «حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون لَعَلّی اَعمَلُ صلِحًا فیما تَرَکتُ کَلاّ»
اما با این حال، اصحاب تناسخ برای اثبات آن به برخی از آیات
استدلال کرده اند؛ مانند:
آیه ۱۱
غافر که سخن اشقیا را مبنی بر تعدد مرگ و زندگی حکایت میکند:
«رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَینِ واَحیَیتَنا اثنَتَینِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلی خُروجٍ مِن سَبیل.» روشن است که این آیه، نظیر آیات ۲۸
بقره،
و آیه ۴۰
روم،
و آیه ۶۶
حج،
و آیه ۱۱
غافر،
تنها دو زندگی و دو مرگ را برای انسانها ثابت میکند و این خود ردّی بر گردونه مکرر تناسخ است که مرگ و زندگی را محدود به دو بار نمیداند.
با توجه به آیات گذشته مراد از مرگ نخست، حالت قبل از زندگی این جهان است که انسان به صورت موجودی بیجان (
خاک) بوده و تعبیر به میراندن در آن از باب تغلیب آن بر مرده بودن است.
احتمال دیگر این است که مراد از «اَمَتَّنا اثنَتَین» میراندن در دنیا و عالم برزخ و مقصود از «اَحیَیتَنا اثنَتَین» زنده ساختن در عالم برزخ و
قیامت باشد.
آیه ۵۶
دخان که بیان میکند پرهیزگاران جز مرگ نخستین مرگی نخواهند چشید: «لا یَذوقونَ فیهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولی.» وجه
استدلال به زعم قائلان به تناسخ این است که بر اساس این آیه، پرهیزگاران از آن رو که صفات پسندیده ای دارند نفوس آنها به ابدان دیگر منتقل نمیشوند تا همواره و پیاپی طعم مرگ را بچشند.
پاسخ آن است که این آیه، با توجه به آیات قبل، درباره بهشتیان است که در بهشت جاودان بوده، طعم مرگ را دوباره نخواهند چشید.
آیه ۳۸
انعام،
«وما مِن دابَّةٍ فِی الاَرضِ ولا طئِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُکُم.»
مفاد این آیه این است که حیوانات و پرندگان همانند شما امتهایی هستند، در حالی که میدانیم آنها همانند ما نیستند، بنابراین باید با پذیرش تناسخ بگوییم روح انسانها پس از جدا شدن از بدن در کالبد پرندگان و حیوانات قرار میگیرد تا پاداش و کیفر اعمال خود را ببیند.
پاسخ این است که مجتمعات حیوانی از جهاتی، مانند اصل خلقت،
رزق و تکثیر نسل، همانند مجتمعات انسانی هستند و همین اندازه در صدق مماثلت کافی است.
و این شباهت بالفعل است نه بالقوه، زیرا آنها نیز از
ادراک،
شعور، مسئولیت و رستاخیز سهمی دارند: «واِذَا الوُحوشُ حُشِرَت.»
آیه ۳۰
شوری،
«و ما اَصبَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَت اَیدیکُم.» و آیات مشابه آن، نظیر آیات ۱۶ - ۱۹
فجر و آیه ۴۱ روم،
و نیز آیات ناظر به موارد خاص، نظیر آیه ۸۵ بقره،
و آیه ۱۵۲
اعراف،
و آیه ۲۵
نازعات،
و آیه ۱۶۰
نساء،
این آیات دلالت میکنند که مصائب، مسبوق به
جرم و جنایت است، چنانکه آیات دیگری نیز دلالت میکنند که خیرات هم پاداش افعال خیر و نیکو هستند؛ مانند
یونس آیه ۶۴،
یوسف آیه ۹۱،
آل عمران آیه ۱۴۸،
بنابراین مصائبی که بیسبب بر اشخاص وارد میشوند و نیز خیراتی که در جایگاه مقتضی شرور به ایشان میرسند، جزای روحهاییاند که اکنون به بدن های آنان تعلق یافتهاند،
و این همان تناسخ است.
روایاتی نیز به این مضمون نقل شده اند.
پاسخ
استدلال آن است که مصیبتهای دنیایی بین ملحدان و دوستان خدا مشترک است، بلکه برای دوستان بیشتر است و از باب امتحان
و گاهی برای زیادی اجر است، چنانکه نعمتها نیز مشترک و درباره ملحدان برای
امهال و
استدراج یا اسباب دیگریاند که جز
خدا به آنها آگاهی ندارد.
آیه «و لایَدخُلونَ الجَنَّةَ حَتّی یَلِجَ الجَمَلُ فی سَمِّ الخیاط.»
به این آیه چنین استدلال کردهاند که
شتر و مانند آن بدون آنکه از حجمشان کاسته شود نمیتوانند از سوراخ سوزن بگذرند، پس مراد این است که روح انسان باید آن قدر از بدنی به بدن دیگر انتقال یابد تا در صورت حشرات ریز از سوراخ سوزن بگذرد و وارد بهشت شود.
روشن است که آیه ضربالمثلی برای ارائه محال بودن ورود تکذیب کنندگان آیات الهی و مستکبران به بهشت است.
«
آیه ذر»
که در تفسیر آن چنین گفته اند: خداوند ذریه آدم را به شکل ذراتی ریز از صُلْب
حضرت آدم بیرون آورد و آنان را فهیم، عاقل و شنوا ساخت،
و در حضور آدم (علیهالسلام) از آنان اقرار گرفت که او پروردگار آن هاست. سپس آنان را به صلب حضرت آدم (علیهالسلام) بازگرداند.
باید توجه داشت که این تفسیر با ظاهر آیه که میفرماید: «مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّیَّتَهُم» و نفرموده است: «من آدم من ظهره و ذریته» مخالفت دارد.
معنای پذیرفته آیه این است که خداوند از هر مکلفی که از صلب آدم و فرزندانش خارج شود بر
ربوبیت خویش تعهد گرفته است، زیرا عقلش را کامل و با آثار صنع خود او را راهنمایی کرده است.
آیه «واللّهُ اَرکَسَهُم بِما کَسَبوا.»
«اِرْکاس» به معنای وارونه کردن است.
قائلان به تناسخ در تفسیر این آیه گفتهاند:
حیوان دو قسم است:
أ: مستوی القامه (و برپا)، مانند انسان؛
ب: منحنی (و وارونه)، مانند چارپایان و درندگان.
روح شقاوتمندان هنگام مرگ به حیوان منحنی (وارونه) و روح سعادتمندان به حیوان مستوی القامه (برپا) انتقال مییابد،
چنانکه از آیه «اَفَمَن یَمشی مُکِبًّا عَلی وجهِهِ اَهدی اَمَّن یَمشی سَویًّا عَلی صِراطٍ مُستَقیم.»
برمی آید. از این استدلال پاسخ داده شده که «ارکاس» به
قرینه «اَتُریدُونَ...» به معنای وارونه شدن ادراک کفار برای هدایت یافتن است و با توجه به جمله «بِما کَفَروا» در آیه بعد، مراد از «اِرکاس» گرایش آنان به کفر است. آیه ۲۲
ملک نیز ضربالمثلی برای انسان های کافر و
مؤمن است و عبارت «مُکِبًّا عَلی وجهِه.» (پی در پی به رو افتاده)، اشاره به لغزنده بودن راه کفر است.
آیه «عَلی اَن نُبَدِّلَ اَمثلَکُم و نُنشِئَکُم فی ما لاتَعلَمون.»
وجه استدلال به این آیه که میفرماید: «اگر بخواهیم، شما را فانی کرده، خلقی دیگر مانند شما میآفرینیم و شما را در صورتی که اکنون از آن بی خبرید ایجاد میکنیم.» آن است که صورت مذکور، بدن دیگری است که
روح پس از مفارقت از بدن نخست در آن دمیده میشود.
پاسخ این است که اولاً جمله «عَلی اَن نُبَدِّل» به تقدیر مرگ در آیه پیش مربوط است: «نَحنُ قَدَّرنا بَینَکُمُ المَوتَ و...»
یعنی ما به این منظور که امثال شما (نسلهای بعد) را جایگزینتان گردانیم مرگ را
تقدیر کردیم. ثانیا «امثال» جمع مِثل است و دو چیز در صورتی مثل هم هستند که در نوع، مشترک و در شخص متمایز باشند. ثالثا جمله «و نُنشِئَکُم فی ما لا تَعلَمون.» صریح در نشئه دیگر است که انسان در آن دوباره زنده میشود.
آیه «فی اَیِّ صورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَک.»
استدلال کنندگان به این آیه. مراد از صورت در آن بدنهای متوالی را اعم از انسان و حیوان دانستهاند، در حالیکه مراد از صورتهای مختلف، صورتهای گوناگون افراد مختلف انسان است که خداوند حکیم هریک را به صورتی خاص تصویر میکند، نه صورت یک شخص در بدنهای مختلف.
آیه «قُل کونوا حِجارَةً اَو حَدیدا اَو خَلقًا مِمّا یَکبُرُ فی صُدورِکُم فَسَیَقولونَ مَن یُعیدُنا.»
در استدلال به این آیه گفتهاند: ارواح انسانها به جمادات، مانند
سنگ و
آهن نیز منتقل میشوند. جواب این است که آیه درصدد اثبات امکان معاد است و میفرماید: خداوندی که شما را آفرید، می تواند شما را دوباره زنده گرداند؛ حتی تبدیل شدن مردگان به سخت ترین اجسام و ماده بسیار دور از حیات مانع رستاخیز و حیات دوباره آنان نیست.
برای اثبات تناسخ به آیات دیگری نیز استدلال شده است؛ مانند: آیه «کُلَّما نَضِجَت جُلودُهُم بَدَّلنهُم جُلودًا غَیرَها لِیَذوقوا العَذاب»،
با این استدلال که مراد از «جُلودُهُم» ابدان گذشته و مقصود از «جُلودًا غَیرَها» بدنهای جدید است،
در حالیکه در آیه سخن از جایگزینی پوستهای تازه به جای پوستهای بریان شده در جهنم برای چشیدن عذاب است.
«کُلَّما اَرادوا اَن یَخرُجوا مِنها اُعیدوا فیها.»
که در تفسیر آن گفته اند: هرگاه نفوس انسانی بخواهند از بدنهای حیوانی بیرون روند بدان بازگردانده میشوند،
در حالیکه آیه ناظر به حال فاسقان در دوزخ و
کنایه از خلود آنان در آتش است.
آیه «جَعَلَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجًا و مِنَ الاَنعمِ اَزوجًا یَذرَؤُکُم فیه.»،
با این برداشت که خداوند از چارپایان جفتهایی برای ما متولد میسازد،
در حالیکه بر اساس آیه، خداوند برای انسانها و همچنین چارپایان، ازواجی را برای تداوم نسل آنها آفریده است.
به نظر عموم
فقها انکار معتقدات تناسخیه مورد
اجماع مسلمانان است.
در برخی منابع فقهی، اهل تناسخ قومی
کافر،
همپایۀ یهود و
نصاری و
صابئین محسوب شدهاند،
و عقیدۀ ایشان به منزلۀ
اباحه و
شرک تلقی شده است.
(۱) محمدامین ابن عابدین، رد المحتار علی الدر المختار، بیروت، ۱۳۸۶ق.
(۲) محمد ابن جزی، القوانین الفقهیة، القوانین الفقهیة، به کوشش عبدالرحمان حسن محمود، قاهره، ۱۹۸۵م.
(۳) سلیمان بن عبدالله، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثه.
(۴) محمد منهاجی سیوطی، جواهر العقود، به کوشش عبدالحمید محمد سعدنی، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۵) محمد ابوالسعود، ارشاد العقل السلیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۶) فرید وجدی،
دائرة معارف القرن العشرین، بیروت، دار الفکر.
(۷) شهابالدین سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، (م. ۵۸۷ ق.)، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۰ش.
(۸) محمد بن مسعود قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، قم، بیدار، چاپ سنگی.
(۹) سیدرضا خسروشاهی، علل ظهور مذاهب اسلامی، تهران، نقش جهان، ۱۳۴۱ش.
(۱۰) شمسالدین شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، به کوشش ضیائی تربتی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۰ش.
(۱۱) محمدحسین طباطبایی، المیزان، (م. ۱۴۰۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
(۱۲) فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، (م. ۵۴۸ق.)، بیروت، دار
المعرفة، ۱۴۰۶ق.
(۱۳) محمد بن حسن، طوسی، التبیان، (م. ۴۶۰ق.)، به کوشش احمد حبیب العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۱۴) شرتونی لبنانی، اقرب الموارد، «نسخ»، تهران، دارالاسوة، ۱۴۱۶ق.
(۱۵) حسين بن محمد اصفهانی، مفردات، (م. ۴۲۵ق.)، به کوشش صفوان داودی، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق، «نسخ».
(۱۶) راغب حسين بن محمد اصفهانی، مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ق.)، به کوشش صفوان داودی، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ق.
(۱۷) لویس معلوف، المنجد فی اللغه، (م. ۱۹۴۶م.)، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۹۶م.
(۱۸)
دایره المعارف فارسی، مصاحب و دیگران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶ش.
(۱۹) محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازى، المظاهر الالهیه، صدرالمتألهین (م. ۱۰۵۰ق.)، به کوشش آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۷ش.
(۲۰) ملاهادی سبزواری، شرح منظومة السبزواری، به کوشش حسن زاده آملی، تهران، ناب، ۱۴۱۷ق.
(۲۱) محمد بن عبدالکریم شهرستانی،الملل والنحل، (م. ۵۴۸ق.)، به کوشش سید گیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
(۲۲) احمد زمردیان، حقیقت روح، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۶ش.
(۲۳) عبدالحسین امینی، الغدیر فی الكتاب والسنة والأدب، (م. ۱۳۹۰ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۶۶ش.
(۲۴) حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، «نسخ.»، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش.
(۲۵) عبدالحسین امینی، الغدیر فی الكتاب والسنة والأدب، (م. ۱۳۹۰ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۶۶ش.
(۲۶) محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازى، مفاتیح الغیب، (م. ۱۰۵۰ ق.)، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۳ش.
(۲۷) محمدهادی
معرفت، وقفة عند نظریة تناسخ الارواح، ص۱۳۸، ۱۹۶۹م.
(۲۸) مرتضی بن داعی، بصرة العوام فی
معرفة مقالات الانام، به کوشش آشتیانی، تهران، اساطیر، ۱۳۶۴ش.
(۲۹) محمد بن شاهمرتضی فيض کاشانی، تفسیر الصافی، (م. ۱۰۹۱ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق.
(۳۰) ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ش.
(۳۱) سعد بن عبدالله الاشعری، المقالات والفرق، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۶۱ش.
(۳۲) مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ترجمه: احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۲ش.
(۳۳) محمدطاهر ابن
عاشور، تفسیر التحریر والتنویر، (م. ۱۳۹۳ق.)، تونس، الدار التونسیة، ۱۹۹۷م.
(۳۳) محمد بن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، (م. ۶۰۶ق.)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق.
(۳۴) محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، ۱۹۹۶م.
(۳۵) ترمذی، سنن الترمذی، (م. ۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق.
(۳۶) محمد شوکانی، القدیر، (م. ۱۲۵۰ق.)، بیروت، دارالمعرفه.
(۳۷) محمد بن شاهمرتضی کاشانی، تفسیر الصافی، (م. ۱۰۹۱ ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تناسخ»، شماره۶۱۰۳. دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «تناسخ در قرآن».