تقیه (دانشنامهحج)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تقیهدر
لغت به معنای حفظ و در اصطلاح به معنای
عمل کردن بر طبق نظر مخالفین و بر خلاف حق به خاطر حفظ
مال،
جان،
آبرو و
دین است.
ادیان الهی خصوصا
دین اسلام تقیه را به عنوان اصل مهم قبول دارند. در
قرآن کریم و
روایات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
اهل بیت (علیهمالسلام) به لزوم این اصل تصریح شده و فقها بر آن اتفاقنظر دارند .
«تقیه» برگرفته از ریشه «و ـ ق ـ ی» به معنای پوشاندن،
حفظ کردن،
پرهیز کردن
و بر حذر داشتن است
و در اصطلاح، عبارت است از: موافقت در گفتار یا رفتار با مخالفان برای پیشگیری از زیان.
مسئله تقیه از موضوعات بحثبرانگیز است که هم متکلمان مسلمان از آن سخن گفتهاند و هم در مباحث تفسیری و فقهی به آن پرداخته شده است. منابع فرقهشناسی در تبیین دیدگاههای کلامی فرقهها و مذاهب اسلامی، دیدگاه آنان را در موضوع تقیه بیان کردهاند.
تقیه از جهت انگیزه، به خوفی (در موارد بیم از خطر) و مداراتی (همگرایی با مخالفان) تقسیم میشود.
تقسیم دیگر تقیه از لحاظ اختلاف در
حکم مانند
مسح بر خفین و
تکتف در
نماز و یا از لحاظ اختلاف در موضوع مانند
رؤیت هلال است. تقیه به لحاظ مقام فتوا یا امتثال نیز درخور تقسیمبندی است. در
مقام امتثال، یا کاری انجام و یا ترک میشود.
تقیه از جهت اجرا نیز به دو قسم اظهاری و کتمانی تقسیم شده است. در روش اظهاری، عقیده یا کاری در همسویی با مخالف اظهار میشود؛ اما در روش کتمانی، از هراس مخالف، عقیدهای برحق کتمان میگردد. برای تقیه گونههای دیگر نیز یاد شده است.
هر یک از اقسام تقیه، مشمول یکی از احکام پنجگانه است.
اهداف تقیه را میتوان مواردی از این دست شمرد: حفظ دین و جان و مال و آبرو، به دست آوردن دلها، و مصلحتهای کلی مانند
وحدت مسلمانان.
هدف از تقیه کتمانی، به فرموده
امام صادق (علیهالسلام) حفظ
مذهب از گزند مخالفان است.
همین تقیه، جزء دین شمرده شده است.
برخی برآنند که اگر در پارهای از روایات، «
حسنه» یاد شده در برخی
آیات به تقیه تفسیر شده،
مقصود از آن، همین تقیه کتمانی است.
اینگونه از تقیه، ترک مبارزه با حاکمان مستبد و ستمگر نیست؛ بلکه پنهانکاری و تغییر شیوه مبارزه است تا بهانهای به دست دشمن داده نشود. تقیه و پوشش دادن شکل مبارزه و استتار اهداف و شیوه عملکرد، از اساسیترین خطوط موضعگیریهای
امامان در برابر طاغوتهای زمانه بوده است.
از همینرو،
منصور خلیفه عباسی، امام صادق (علیهالسلام) را همچون استخوانی خواند که راه
گلو را بسته است و نه میتوان آن را فروبرد و نه میتوان بیرون افکند.
هدف از تقیه خوفی، حفظ جان و مال خود یا دیگران است. بر پایه آیه ۱۰۶
سوره نحل انگیزه
عمار یاسر از تقیه در برابر
مشرکان، حفظ جان خود بوده است.
نیز پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کار مسلمانی را که با تقیه جان خود را حفظ کرده بود، تایید فرمود.
رسول خدا به
حجاج بن علاط اجازه داد که با گفتن سخنانی بر ضد وی در
مکه، جان و مال خود و خویشاوندانش را حفظ کند.
اصحاب کهف نیز برای حفظ جان خود در برابر حاکمان زمانه تقیه کردند.
نیز کتمان ایمان
مؤمن آل فرعون برای حفظ جان خود بوده است: «وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ اِیمَانَهُ».
گاهی تقیه برای حفظ جان دیگران نیز ضرورت دارد؛ چنان که مؤمن آل فرعون با تقیه، جان
حضرت موسی (علیهالسلام) را نجات داد.
بر پایه روایاتی از
اهل سنت و
شیعه،
یکی از اهداف تقیه، حفظ مال است. برخی از مفسران و فقیهان به پشتوانه احادیثی درباره لزوم حفظ اموال، تقیه را برای پیشگیری از نابودی اموال جایز دانستهاند.
هدف از تقیه مداراتی، همسویی با مخالفان همکیش برای پیشگیری از اختلاف و خونریزی و حفظ
مصالح اجتماعی است. بر پایه روایات، در حال تقیه و مدارا با اهل تسنن، میتوان بر پایه مذهب آنان رفتار کرد.
از نگاه شماری از فقیهان شیعه، ملاک تقیه مداراتی همانند تقیه خوفی، حفظ جان و پیشگیری از ضرر است،
ولی از دیدگاه بعضی، ملاک تقیه مداراتی، مصلحت کلی جامعه اسلامی و وحدت مسلمانان است، بدون آن که نگرانی از ضرر در میان باشد.
بر پایه برخی روایات، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باتوجه به این آیه: «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ بدی را به آن چه خود بهتر است، دفع کن! آنگاه کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی یکدل میگردد».
گاهی بر اثر مصالحی تقیه میکردند و آن را همانند اقامه فرائض بااهمیت میدانستند.
همین مضمون در روایات اهل تسنن نیز نقل شده است.
در روایات رسیده از اهل بیت: مواردی بسیار، تقیه خوانده شدهاند که در آنها، نه هراس جان در میان است و نه اضطرار؛ بلکه مصالح دیگری در میان است.
بر پایه روایات اهل بیت: اینگونه از تقیه در دوران امامت پیشوایان معصوم: بسیار جدی شمرده
و
مدارا کردن با مردم، عاقلانهترین کار دانسته شده است.
در روایتی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چنین مدارایی به ایمان به خدا و پایمال نشدن یکی از حقوق مردم مشروط شده است.
از مسائلی که در گذر تاریخ تشیع، مورد توجه فقیهان امامی بوده،
تعامل شیعیان با اهل سنت به ویژه در
ایام حج بوده است. با وجود این، مؤلف کتاب
جواهر از سهلانگاری در طرح این مباحث گلایه کرده و پژوهش در این موضوعات را ضروری دانسته است. برای نمونه، وی پس از طرح این پرسش که اگر روزی در باور شیعه ترویه باشد و حاکم اهل سنت آن را
روز عرفه اعلام کند، شیعه چه وظیفهای دارد، این را از موارد تقیه دانسته و با توجه به ادله نفی
عسر و حرج، مجزی بودن
عمل بر اساس حکم حاکم سنّی را بعید ندانسته؛ ولی در پایان گفته است: نباید
احتیاط کنار گذاشته شود.
بر پایه برخی آیات قرآن، انواع تقیه در میان امتهای پیشین از سوی
پیامبران و
مؤمنان نیز پیشینه دارد:
در روایتی، رفتار
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) از باب تقیه شمرده شده که با نگاه به
ستارگان، به مشرکان گفت: من بیمارم. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ• فَقالَ اِنِّی سَقیمٌ»
این از آنرو است که او بیماری جسمی نداشت.
شماری از مفسران اهل سنت، اظهار بیماری ابراهیم (علیهالسلام) را به پشتوانه روایتی، جزء دروغهای درخور توجیه وی به شمار آوردهاند.
اما بر پایه روایتی از امام صادق (علیهالسلام)
و نیز به گفته مفسران شیعی
و برخی از مفسران اهل سنت،
او نه دروغ گفته و نه بیمار بوده؛ بلکه رفتارش از باب
توریه بوده، یعنی از گفته خود مقصودی جز معنایی داشته که شنونده میفهمیده است. این نوعی تقیه به شمار میرود.
بر پایه آیه ۷۰
سوره یوسف،
برادران
حضرت یوسف (علیهالسلام) هنگام سفر به
مصر،
دزد خوانده شدند. در اینمیان، برخلاف واقع، اعلام شد که پیمانه شاهی گم شده است، با اینکه به تدبیر
خداوند، یوسف (علیهالسلام) آن را در بار
بنیامین نهاده بود.
بر پایه روایات، این کار یوسف مصداق تقیه
و طبق روایتی از امام صادق (علیهالسلام) از باب توریه بوده
و به گفته شماری از مفسران، در اتهام دزدی به برادران، مصلحتی مهمتر در میان بوده است.
مخالفت نکردن آشکار
هارون (علیهالسلام) با گوسالهپرستی شماری از بنیاسرائیل در غیاب
موسی (علیهالسلام) از نگاه شماری از مفسران اهل سنت، از باب تقیه بوده است.
او برای حفظ وحدت
و پیشگیری از خونریزی، با گوساله پرستان مخالفت نکرد و با آنان مدارا نمود
تا موسی (علیهالسلام) از
میقات برگردد.
البته پیامبران هرگز در
ابلاغ رسالت و بیان احکام تقیه نکردهاند
؛ بلکه تقیه ایشان برای مصالح دیگر
و تنها تغییر در روش تبلیغ بوده است؛ زیرا به فرموده
قرآن کریم، از ویژگیهای پیامبران آن است که از غیر خدا در تبلیغ رسالت خداوند بیم ندارند.
شاهد این سخن، گزارش قرآن از کشته شدن شمار بسیاری از پیامبران به سبب انجام رسالتشان است.،
مؤمن آل فرعون از کسانی بود که از هراس جان، ایمان خود را از فرعونیان کتمان کرد و با توسل به تقیه
هم مانع قتل موسی (علیهالسلام) شد و هم جان خود را حفظ کرد.
اصحاب کهف در شمار مؤمنانی بودند که عقیده قلبی خود را از حاکمان زمانه پنهان کردند
و پس از اعلان ایمان خود در برابر مشرکان قیام نمودند و در پی برخاستن از خواب عمیق، کسی را که برای فراهم کردن غذا به شهر فرستادند، برای مصون ماندن از حاکمان، به پنهانکاری سفارش کردند.
به فرموده امام صادق (علیهالسلام)، هیچ کس به اندازه اصحاب کهف تقیه نکرده؛ زیرا تا وقت گشایش، تقیه کردهاند.
در روایتی، پوشیده نگاه داشتن ایمان
ابوطالب به رفتار اصحاب کهف تشبیه شده است.
در دوره اسلامی نیز پیامبر و مسلمانان گاهی برای حفظ جان و مصالح دیگر، تقیه کردند. از آیه «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْـرِکینَ»
برمیآید که دعوت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در آغاز
بعثت، به سبب هراس از
مشرکان، پنهانی بوده است.
نیز آیه ۲۵
سوره فتح نشان میدهد که برخی مؤمنان پیش از فتح مکه از هراس مشرکان ایمان خود را پنهان میکردند.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گاهی در برابر برخی افراد تازهمسلمان، تقیه مداراتی داشته است. برای نمونه،
عایشه نقل کرده که مردی اجازه گرفت تا نزد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آید. ایشان با اشاره به بداخلاقی او اجازه ورود داد و بر خلاف انتظار، با نرمی و مدارا با او برخورد کرد. آنگاه که علت را جویا شدند، توضیح داد که رفتارش به سبب هراس از بدزبانی او بوده است.
گفتنی است که بر خلاف گفته شماری از مفسران اهل سنت در سبب نزول آیه ۶۷
سوره مائده تقیه ایشان کتمانی نبوده و نسبت دادن آن به شیعه، سخنی سست است.
با توجه به آیات تقیه و روایات
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در زمینه سازگاری و مدارا با مردم و شکیبایی در برابر رفتارهای آزار دهنده،
عمل به تقیه در شمار سیره پایدار مسلمانان بوده است. برخی نویسندگان شماری از
صحابه،
تابعان، محدثان، و فقیهان را با استنادات تاریخی نام بردهاند که در دورههای مختلف تاریخی، روش تقیه را پیش گرفتهاند.
برای نمونه،
ابوبکر هنگامی که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در
هجرت به
مدینه همراهی میکرد، برای ناشناخته ماندن پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، وقتی از ابوبکر میپرسیدند که کجا میرود و همراهش چه کسی است، پاسخ میداد که دنبال گمشدهای است. او پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را راهنمای خود معرفی میکرد.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیز رفتار او را
تقریر کرد. این کار را جز تقیه چیز دیگر نمیتوان شمرد.
عمار یاسر هنگامی که زیر
شکنجه سخت
مشرکان قرار گرفت، برای حفظ جانش تقیه کرد.
نمونه دیگر، موضوع
خلق قرآن در زمان حکومت
مامون است که به «قضیه محنت» معروف شد.
احمد حنبل بار اول که از سوی حکومت فراخوانده شده بود، عقیده قلبی خود را کتمان کرد
؛ ولی پس از رفع سختگیری میگفت: «اگر کسی بگوید قرآن کلام خدا است و سپس آن را مخلوق نداند،
کافر است.»
در میان فرقههای اسلامی، شهرت دارد که شیعیان امامی تقیه را پذیرفته و به آن
عمل کردهاند. علت تمایز یافتن شیعه از دیگر فرقههای اسلامی در مسئله تقیه، ابتلای امامان و پیروان آنها در دوران حاکمان ستمگر به انواع فشارها و سختگیریها بوده
و آنها چارهای جز
عمل به تقیه نداشتهاند.
حسن امین گزارشی کوتاه از این رفتار را در دورههای گوناگون آورده است.
برخی با اشاره به بهرهگیری از روشهایی همانند تقیه میان ملتها، برای حفظ جان خود در مقام دفاع از شیعه به سبب
عمل به تقیه برآمدهاند و عقیده شیعه را امری عقلایی میدانند.
تقیهای که شیعه به آن باور دارد، امری فطری و غریزی و عقلایی است. هر انسانی هرگاه با خطری جدی روبهرو شود، به این شیوه رفتار میکند. از آنجا که احکام
شریعت اسلام بر خلاف
فطرت و
عقل نیست، بهرهگیری از تقیه را در جای خود پذیرفته است.
شیعه برای حفظ موجودیت خود چارهای جز تقیه نداشته است.
از اینرو، در منابع حدیثی به جنبههای گوناگون تقیه توجه شده است.
از سده دوم ق. تا دوران معاصر، دانشوران و فقیهان شیعی در ابواب گوناگون فقهی به مناسبت، به موضوع تقیه پرداختهاند و برخی رسالههای مستقل را در این موضوع نگاشتهاند.
نجاشی شماری از آنان، از جمله
حسین بن سعید اهوازی،
علی بن مهزیار،
محمد بن مفضل،
محمد بن مسعود عیاشی، و
شیخ صدوق را در این شمار نام برده است.
محقق کرکی،
شیخ انصاری و از فقیهان معاصر، امام خمینی
از کسانی هستند که رسالهای جداگانه درموضوع تقیه نگاشتهاند.
شهید اول در
القواعد و الفوائد بابی را درباره تقیه گشوده است.
افزون بر مقالاتی در دانشنامههای اسلامی و تخصصی،
برخی بهگونه مستقل کتابی در این زمینه نگاشتهاند.
اسماعیلیان، از فرقههای شیعی، نیز تقیه را
مشروع میدانند
و برای صیانت خود به این روش
عمل میکنند. برای نمونه، اسماعیلیان باور دارند که به سبب بیم از
بنیعباس، وانمود شد که
اسماعیل بن جعفر درگذشته است.
نیز
زیدیه گر چه گویا خود را مخالف تقیه میشمارند و امامیان را مورد طعن قرار میدهند؛ در
عمل به آن پایبند بودهاند
و برخی از آنان توسل به تقیه را برای حفظ جان
واجب میدانند.
برای نمونه، امام
یحیی بن حمزه نماز خواندن
عبدالله بن عمر و انس را پشت سر
حجاج به علت بیم از او موجه میداند.
زیدیه پس از استقرار در
یمن نیز از روش تقیه استفاده میکنند.
البته از دیدگاه زیدیه، تقیه برای پیامبران مجاز نیست.
در دورههایی نیز شماری از اهل سنت ناچار به تقیه شدهاند؛ چنانکه
مالک روایات خود از امام صادق (علیهالسلام) را در روزگار
بنیامیه از هراس روایت نمیکرد؛ ولی در دوره
بنیعباس روایت مینمود.
در برخی دورههای تاریخی که شیعیان دارای حاکمیت نسبی بودهاند، اهل سنت راه تقیه را پیش گرفتند. همین وضعیت باعث شده تا در شیعه یا سنی بودن برخی دانشوران اختلاف پدید آید. آنگاه که مسلمانان اندلس در حال ضعف بودند، یکی از فقیهان اهل سنت روش تقیه را به آنان سفارش کرد.
ابن تیمیه که به شیعه به سبب باورشان به تقیه، سخت حمله کرده، خود، نزد حاکم مغول تقیه ورزید.
خوارج نیز گرچه به مخالفت با تقیه اشتهار یافتهاند؛ از منابع فرقهشناسی برمیآید که فرقههای خوارج در جواز بهرهگیری از تقیه بر یک نظر نیستند.
نافع بن ازرق، پیشوای
ازارقه، آن را جایز نمیداند.
نجدة بن عویمر، پیشوای
نجدیه، با استناد به آیات تقیه، آن را مجاز میداند.
در این میان،
صُفریه، یعنی پیروان
زِیاد بنِ صفر، برآنند که تقیه در گفتار واجب است، نه در رفتار.
اصطلاح «دار تقیه» و «دار
علانیه» از ابداعات خوارج است.
خوارج همچنین در موارد و احکام تقیه اختلاف نظر بسیار دارند.
وهابیان در موضوع تقیه بر شیعیان خرده میگیرند؛ ولی
عبدالوهاب و پیروان او بر خلاف عقیده خود درباره لزوم تخریب مشاهد مشرفه، از تخریب
قبه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به علت بیم از مخالفت دیگر مسلمانان خودداری کردند.
به گفته
کاشفالغطاء، نباید شیعیان را سرزنش نمود که به سبب گرفتاری به شرایط محنتآمیز ناچار بوده تقیه کند؛ بلکه کسانی باید سرزنش شوند که چنین وضع سختی را برای آنان پدید آوردند.
به گفته برخی، مخیر کردن
کافران در دارالاسلام میان
اسلام و
شمشیر و
جزیه، نشان میدهد که اسلام، تقیه از سوی آنها را نیز پذیرفته است؛ زیرا بسیار رخ میدهد که افرادی برای حفظ جان و مال خود تظاهر به اسلام کنند.
تقیه حکمی ثانوی و نسبی است. بنابراین، نمیتواند همیشه و در تمام موارد، با سایر احکام
تعارض یابد. در
تزاحم تقیه با
تکلیف دیگر، به حکم عقل، هر یک
مصلحت مهمتر و بیشتری داشته باشد، مقدم میگردد. در صورتی که حفظ امر مهمتر فقط با شیوه تقیه ممکن باشد،
عقل عملی به حسن ِتقیه حکم میکند.
ملاک تقیه، دفع ضرر بیشتر با ترک امر دارای ضرر کمتر است.
تقیه دارای شرایطی برای مشروعیت است و همواره مصلحت اسلام و مسلمانان در نظر گرفته میشود.
تساهل در امر تقیه هرگز پذیرفتنی نیست؛ چنانکه به نظر برخی، عبارت «وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ» که در پایان آیه ۲۸
سوره آل عمران آمده، هشدار به عدم تساهل در امر تقیه است.
بنابراین، نمیتوان به بهانه تقیه، احکام اولی دیگر مانند وجوب تبلیغ دین و بیان حقایق،
امر به معروف و
نهی از منکر،
جهاد، و مانند آنها را ترک کرد.
برخی برآنند که فرد تقیه کننده، عقیده خود را که بر حق میداند، پنهان میکند و خلاف آن را در گفتار یا رفتار آشکار میسازد و بدین سان، به
نفاق و
دروغ تن میدهد که عقلاً و شرعاً قبیح است.
در پاسخ به این شبهه، میتوان گفت که تقیه با نفاق و دروغ تفاوت ماهوی دارد. منافق دارای کفر باطنی است و آن را برای ضربه زدن و ایجاد اختلاف پنهان میکند؛ ولی تقیهکننده ایمان دارد و در مواردی برای رعایت
مصلحت، مانند حفظ وحدت و مدارا با مخالفان، آن را پنهان میکند. تقیه اظهار خلاف امر حقی است که از روی
ترس در دل پنهان داشته؛ اما اگر امر پنهان شده باطل باشد، نفاق رخ میدهد.
از دیدگاه قرآن، نفاق به معنای کتمان کفر و اظهار دروغین ایمان است.
بنابراین، هر مخالفت ظاهر با باطن را نمیتوان نفاق نامید.
قرآن کریم از مؤمن آل فرعون با وجود کتمان ایمان خود، به «رجل مؤمن» یاد میکند
و عمار یاسر را نیز با آنکه بر خلاف عقیده قلبیاش اظهار کفر کرد، مؤمن میشمارد.
پیامبر نیز تقیه عمار را برای حفظ جان خود تایید فرمود.
سرخسی حنفی با استناد به همین سخن، تقیه را روا دانسته و تشابه آن را با نفاق انکار کرده است.
وانگهی در تقیه، هراس از دشمن دیده میشود؛ ولی در نفاق هراس راه ندارد، بلکه منافق در صدد فریب است. درباره شبهه دروغگویی در حالت تقیه، پاسخ این است که
عمل به تقیه در تمام موارد، مصداق دروغ گفتن نیست.
وانگهی دروغگویی در صورتی قبیح است که دارای مفسده باشد و اگر مصلحتی بالاتر از راستگویی در دروغ باشد، گفتن دروغ جایز است؛ چنانکه برخی اهل سنت در حال تقیه، دروغ بر اساس مصلحتی مانند اصلاح ذات البین و در حال جنگ را مجاز دانستهاند.
تقیه با حکم امر به معروف و نهی از منکر که از
احکام اولیه است، نیز تعارض ندارد؛ زیرا در بسیاری از موارد، تقیه در برابر امر به معروف و نهی از منکر، کارآیی خود را از دست میدهد. باید در نظر داشت که مصلحتسنجی ملاک مشروعیت تقیه است و در صورتی مشروع به شمار میرود که مصلحت آن بالاتر از مصلحت امر به معروف و مهمتر از فوت مفسده در صورت کتمان حقایق دینی باشد..
تقیه خوفی بیشتر در امور جزئی و شخصی و در مورد هراس در جان و مال است. اما در امور کلی که از چارچوب هراس بیرون است، تقیه امکان ندارد. برای نمونه، تالیفات شیعی بر اساس تقیه تدوین نشدهاند. بنابراین، نمیتوان گفت آثار شیعیان به سبب اعتقاد آنان به تقیه، قابل اعتماد نیست. اگر آنان در حال تقیه بودند، میتوانستند ننویسند؛ زیرا کسی آنان را به نوشتن ناچار نکرده است.
در روایات هم مشروعیت تقیه و هم اهداف و شروط آن بررسی شده است.
از آنجا که احادیث تقیهای و غیر تقیهای به هم آمیختهاند، روش فقیهان شیعه در حمل روایات بر تقیه یکسان نیست. دستهای از فقیهان که به روش اجتهادی بیشتر بها دادهاند، بر خلاف کسانی که مسلک اخباری دارند، روایات کمتری را حمل بر تقیه نمودهاند.
با معیارهایی که در
علم اصول تعیین شده، میتوان
احکام واقعی را از احکام تقیهای تشخیص داد.
به گفته اصولیان، در حل مشکل اختلاف و تعارض اخبار، صادر شدن روایت بر اساس تقیه، از
مرجحات به شمار میرود.
حتی برخی، آن را مهمترین مرجح، پس از عرضه بر قرآن، شمردهاند.
همین امر، لزوم آگاهی فقیه از فتاوای اهل سنت در دوران ائمه را ایجاب میکند.
از نگاه برخی، صدور روایات تقیهای تنها برای موافقت با دیدگاههای اهل سنت نبوده است.
بنابراین، در باب تعارض دو خبر، به صورت مطلق به روایتی که مخالف اهل سنت باشد،
عمل نمیشود و حتی به بسیاری از روایاتی که راویان آن از اهل سنت هستند، نیز
عمل میگردد.
برخی برآنند که در حمل روایات بر تقیه نباید زیادهروی کرد و اگر بنا باشد هر حدیثی را به دلیل موافقت با فتوای یکی از اهل سنت، کنار نهند، به نابودی مذهب شیعه میانجامد.
نیز باید توجه داشت که دوران امامان: از جهت لزوم تقیه، یکسان نبوده است. برای نمونه، در دوران
امام باقر (علیهالسلام) موقعیت تقیه بسیار کمتر از روزگار
امام صادق (علیهالسلام) پیش میآمده است.
برخی بر این باورند که بیشترین تقیه امامان معصوم (
علیهمالسلام) در فتوا و به منظور حفظ شیعیانشان بوده است.
امامان معصوم (
علیهمالسلام) در مواردی که احساس میکردند حقایقی باید گفته شود، از بیان آن فروگذار نمیکردند.
از هر روی، روایات اهل بیت بر مشروعیت تقیه،
متواتر است
و در بسیاری از آنها، مفهوم و شروط و فلسفه تقیه بیان شده است. این روایات به چند دسته تقسیم میشوند: احادیث فضیلت تقیه و تبیین ماهیت آنکه سپر مؤمن برای نگاهبانی خود و دیگران است
؛ روایات وجوب تقیه در صورت بیم ورزیدن بر جان
؛ و احادیث جواز تقیه در هر امر اضطراری.
حدیث نفی ضرر و
حدیث رفع نیز بر جواز تقیه به عنوان مصداقی از موارد خود دلالت دارند.
ابن عباس نیز از حدیث رفع، جواز تقیه را برداشت کرد.
بر پایه روایتی که در منابع اهل سنت آمده، کسی که تقیه نکند،
دین ندارد.
البته دستهای از روایات امامیه، تقیه را در صورتی که به فساد در دین بینجامد، جایز نمیدانند.
برای نمونه، امام باقر (علیهالسلام) تشریع تقیه را برای حفظ خون افراد دانسته و فرموده که اگر به مرز
خون رسد، جایز نیست
؛ زیرا تقیه مرزی دارد و فراتر از آن پذیرفته نیست.
از
قرآن کریم و روایات برمیآید که برای حفظ جان خود یا دیگری و نیز حفظ دین و مصالح مهم اجتماعی، تقیه جایز و در مواردی واجب است:
افراد تازهمسلمان در
مکه با محدودیتهای بسیار روبهرو بودند و به دست
مشرکان شکنجه میشدند. در این میان، تقیه برای کاهش خسارتهای جانی و در امان ماندن از شکنجهها، به فرمان
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به کار گرفته شد.
بر اساس آیه ۲۸
سوره آل عمران مؤمنان نباید ولایت غیر مؤمن را بر خود بپذیرند و هر که چنین کند، هیچ رابطهای با خدا نخواهد داشت، مگر اینکه از آنان بر جان خود بترسند: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فی شَیْءٍ اِلاَّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً». به گفته مفسران، این آیه در صورت گرفتار شدن مؤمنان به سلطه کافران، اظهار دوستی و همسویی ظاهری با آنان و نیز تبری از مؤمنان را برای مصونیت خود روا دانسته است.
از این آیه میتوان معیاری عام برگرفت که به دوره آغاز اسلام یا تقیه از کافر اختصاص ندارد.
بر پایه آیه ۱۰۶
سوره نحل کسی که پس از ایمان به کفر وادار شود، اگر ایمان قلبی خود را پاس دارد، میتواند تظاهر به کفر کند: «مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ ایمانِهِ اِلاَّ مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْایمانِ» این آیه درباره شماری از مسلمانان فرود آمد که برخی از مکیان برای بازگرداندن ایشان از اسلام، آنها را سخت شکنجه کردند و سرانجام بعضی مانند عمار به ظاهر اظهار کفر کردند. او از این کار خود ناخرسند بود؛ اما پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به وی سفارش فرمود که در وضعیت همانند، همین کار را انجام دهد.
ابن کثیر و نظام الدین نیشابوری، از فقیهان و مفسران
شافعی، نیز با توجه به آیه ۱۱۵ سوره نحل
اظهار کفر از سوی فرد ناچار را در صورت هراس بر جان خود، جایز میدانند.
بعضی مفسران به پشتوانه همین آیه، تقیه در حالت اکراه برای حفظ جان را یک قاعده دانستهاند.
شوکانی زیدی مذهب نیز با توجه به آیه یاد شده، تقیه خوفی را در گفتار و رفتار جایز دانسته و اظهار کفر فرد مکره را موجب
ارتداد ندانسته است.
شیخ طوسی و
شیخ طبرسی از فقیهان امامی، تقیه را تا هر هنگام که
عامل هراس باقی باشد، مجاز میدانند.
از اطلاق برخی سخنان قرآن کریم مانند آیات درباره فرد
مضطر و نیز آیاتی که هرگونه مشقت و حرج را در دین اسلام نفی کرده
میتوان روا بودن تقیه را برداشت نمود.
ابن عربی مالکی به پشتوانه آیاتی که برخی محرمات را برای فرد مضطر
حلال کرده، ضرورت را از سببهای حلال شدن هر حرام میداند.
درست است که مواردی از تقیه که در برخی آیات آمده، به تقیه مسلمان از کافر ارتباط دارد؛ اما ملاک تقیه که مراعات مصلحتِ بیشتر در برابر مصلحتِ کمتر است، اختصاص به مورد ویژه یا شان نزول آیه ندارد.
برخی با نگرش اجتماعی به
احکام اسلام، آیات تقیه را در همین مسیر دانستهاند و برآنند که این آیات نشان میدهند که اسلام برای هر وضعیتی راهکاری به دست داده است.
مفهوم تقیه و جواز آن را در نمونههای فراوان از منابع حدیثی سنی
و
شیعه نیز میتوان یافت. در روایتی که اهل سنت نقل کردهاند، آمده است: «به روی برخی افراد میخندیم و در همان حال، آنها را در دل لعنت میکنیم.» این روایت به روشنی بر جواز تقیه دلالت دارد.
مالک بن انس با استناد به گفته ابن مسعود که برای دور کردن دو ضربه
تازیانه از خود حاضر است هر سخنی را بر زبان آورد،
بر آن است که
طلاق فرد
مکره اعتبار ندارد. از این فتوا برمیآید که اظهار سخن خلاف واقع را در صورت اکراه جایز میداند.
مالک
بن انس در برخی موارد نیز تقیه میکرد. برای نمونه، بیعت با
منصور دوانیقی را به دلیل اجباری بودن، مشروع ندانست و با رفع اکراه، به لزوم همراهی با قیام
محمد بن عبدالله بن حسن بر ضد منصور دوانیقی فتوا داد.
همچنین فقیهان مالکی انجام دادن کارهای حرام، جز
قتل، را برای حفظ جان جایز دانستهاند.
افزون بر دلالت آیات و روایات، برخی
اهل سنت برای جواز اظهار کفر در حال تقیه در صورت بیم بر جان خود، ادعای
اجماع کردهاند.
به گفته
مراغی، از مفسران اهل سنت، همه عالمان از آیه ۲۸ سوره آلعمران
جواز تقیه را برداشت کردهاند.
تقیه، سیره پایدار مسلمانان از آغاز اسلام تاکنون بوده است. برخی نویسندگان موارد کاربرد تقیه در زندگی
صحابه،
تابعین، محدثان و فقیهان را گردآوری کردهاند.
از دیدگاه فقیهان شیعه، با توجه به مورد و اندازه زیانی که بر رفتار یا ترک تقیه ترتب مییابد و نیز با عنایت به شخص تقیهکننده و هنگام و مکان این کار، حکم تقیه متفاوت و دارای پنجگونه میشود.
تقیه آنگاه واجب است که سبب دفع ضرر قابل توجه از تقیهکننده یا دیگران از جهت جان، مال و یا آبرو در هنگام تقیه شود و راهی جز آن برای پیشگیری از ضرر نباشد.
در صورتی که تقیه سبب ریختن خون بیگناهی شود، هم از نظر شیعه و هم در دیدگاه اهل سنت، حرام است. هدف از تقیه، حفظ جان و مال و آبرو و دین و مذهب است و اگر تقیه نتیجهای بر خلاف این هدف داشته باشد، حرام است؛ چنانکه هرگاه اصل
ضروری دین به خطر افتد، تقیه جایز نیست؛ مانند تصمیم حاکمان ستمگر به تغییر احکام
ارث، طلاق،
نماز یا
حج.
نیز تقیه در انجام دادن محرماتی مانند ویران کردن
کعبه معظمه و مشاهد مشرّفه، ردّ اسلام و قرآن و تفسیر آن بهگونهای که حقیقت دین تحریف شود، جایز نیست. همچنین هرگاه کسی جایگاهی ویژه میان مسلمانان داشته باشد که تقیهاش به سستسازی مذهب و شکستن حرمت دین بینجامد، تقیه برای او جایز نیست.
شاید تقیه نکردن
امامان معصوم (
علیهمالسلام) در برخی امور به همین جهت باشد. برای نمونه، امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «در شرب مسکر، مسح بر خفین و
متعه حج تقیه نمیکنم.» البته امام فرموده که خود، تقیه نمیکند؛ نه آنکه دیگران را نیز از تقیه نهی نماید. بر اساس روایتی دیگر، مسح بر خفین در حال تقیه جایز است.
برخی از اهل سنت، تقیه را تنها در گفتار جایز میدانند و موافقت
عملی را جایز نمیشمرند.
از دیدگاه فقیهان شیعه، در حال تقیه، هم موافقت در گفتار جایز است و هم رفتار. بدین سان، مصداق آن چه بدان فرمان داده شده، حتی اگر ناقص حاصل گردد، مجزی است
؛ همچون: مسح بر جوراب و کفش و هر مانع دیگر،
نماز پیش از وقت
یا بیسوره و یا در لباس نجس،
وقوف در عرفه در
روز ترویه،
وقوف در مشعر الحرام در شب
عرفه،
افطار پیش از
زوال حمره مشرقیه و
یوم الشک در صورتی که حاکم مخالفان بر حسب میزانهای معتبر نزد خودشان حکم به
عید کرده باشد
؛ زیرا ظاهر ادله جواز تقیه، ترتب بخشیدن به اثر واقعی در احکام و فتاوای مخالفان است.
در تقیه لازم نیست که تنها بر پایه مذهب مخالفان رفتار شود؛ بلکه میتوان برابر رفتار عوام آنان نیز تقیه کرد. در موضوعات خارجی که مخالفان تحقق آنها را باور دارند، با اینکه واقعاً تحقق نیافته باشند، میتوان تقیه کرد. برای نمونه، اگر به باور نادرست آنان، اول
ماه ذیحجه ثابت شود یا حاکم آنان از راههای نامعتبر به ثبوت
هلال حکم نماید، میتوان و باید
اعمال حج را انجام داد. در اینحال، جایز است فرد در روز هشتم ذیحجه در
عرفات وقوف کند
و روز نهم از آنجا و
مشعر الحرام همراه دیگر حاجیان بیرون رود؛ زیرا ترک
عمل در این موارد مایه زیان رساندن به مذهب است و لازم نیست که با توسل به حیلههای گوناگون، پنهانکاری صورت پذیرد؛ زیرا تقیه برای آسان ساختن کار شیعیان و رفع حرج از ایشان
و تفضل و رحمت خدا در حق
مؤمنان است.
از اینرو، شماری از فقیهان فتوا دادهاند که رفتار بر خلاف تقیه، صحیح نیست.
تقیه هم در موضوعات اعتقادی و هم در احکام فقهی و هم در موضوعات خارجی جایز است و به حالت ترس، اضطرار یا حضور در دار الکفر اختصاص ندارد.
بر پایه حدیث نفی ضرر، حدیث رفع و عمومیت ادله تقیه، قلمرو تقیه گسترده است و ادله مشروعیت آن، بر دیگر ادله واجبات و محرمات حکومت دارد.
در برخی روایات اهل سنت، تقیه به زمان و مکان خاص مقید نشده است.
به گفته
فخر رازی، بر پایه
مذهب شافعی، هرگاه مسلمانان در میان خود به حالتی همانند قرار گرفتن در میان
کافران حربی دچار شوند، تقیه برای حفظ جان و مال جایز است.
به سخن مراغی، ملاک تقیه، تقدیم دفع مفاسد بر جلب مصالح است و به حال ضعف اختصاص ندارد؛ بلکه در هر زمان و در برابر هر حاکمی جایز است.
شماری از فقیهان شیعه نیز تصریح کردهاند که تقیه سببی خاص ندارد.
نیز به باور شماری از اهل سنت، ادله مشروعیت این
عمل، تقیه از ظالمان و فاسقان را نیز در بر میگیرد.
آلوسی حنفی با اشاره به فلسفه تقیه در حفظ جان و مال و آبرو از گزند دشمن، دشمنی را اعم از خصومت در امور دینی و دنیایی میداند.
به سخن فخر رازی، تقیه هم در ضرر جانی و هم مالی مجاز است. مجاز بودنش در ضرر جانی را از این آیه میتوان دریافت: «وَ لا تُلْقُوا بِاَیْدیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَة»
نیز در ضرر مالی مجاز است
؛ زیرا بر پایه روایتی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) احترام مال مؤمن همانند احترام خون او است.
از لحاظ زمانی، از
حسن بصری گزارش شده که تقیه تا
قیامت جایز است
و با توجه به توان افراد، امری نسبی است. از همینرو، به سخن شماری از اهل سنت،
زنان در حالت شکنجه دیدن، برای تقیه مجالی گستردهتر دارند؛ زیرا ناتوانترند.
شماری از اهل سنت، تقیه را تنها در برابر کافران و در
دار الکفر و
دار الحرب جایز دانستهاند؛ ولی در
دار الاسلام نیز به تقیه
عمل میشده است.
به فرموده امام محمد باقر (علیهالسلام)، تقیه در هر چیزی روا است که مؤمن در آن، بیم از زیان داشته باشد و هر کسی، خود، مورد تقیه را بهتر میشناسد.
به گزارشی از
جابر بن عبدالله، در حال تقیه، اگر ستمگری انسان را بر کاری اکراه کند، باید از او پیروی کرد
؛ ولی به باور برخی، تقیه نکردن در مورد یاد شده، مایه شکوه دین و برتر است
و ادله تقیه تنها بر جواز دلالت دارد، نه
وجوب؛ و به اصطلاح، از باب
رخصت است نه
عزیمت.
برخی فقیهان با اشاره به جواز تقیه خوفی در همه امور، روایاتی را که بر جایز نبودن تقیه دلالت دارند، ضعیف دانستهاند. ایشان درباره جایز نبودن تقیه در برخی امور در دستهای از روایات، برآنند که این عدم جواز یا خاص
امام معصوم: است یا تنها در تقیه مداراتی جریان دارد و یا مخصوص جایی است که امکان
عمل صحیح نیز وجود دارد.
به گفته روایات، تقیه تا هنگامی مجاز است که به فساد در دین نینجامد.
بر همین اساس، مفسران و فقیهان برآنند که هرگاه
دین در معرض خطر باشد
یا تقیه نکردن مستلزم مشقت غیر قابل تحمل نباشد،
تقیه جایز نیست؛ زیرا تقیه در
فروع دین جریان دارد، نه در اصول آن.
برخی از اهل سنت، سازش و مدارا با
فاسق و ظالم را از روی تقیه برای حفظ آبرو و مال نیز جایز دانستهاند
و بعضی برای
پیامبران نیز تقیه مداراتی و مصلحتی را جایز شمردهاند.
در روایات
اهل بیت: بر مدارا با اهل سنت بسیار تاکید گشته و سفارش شده که شیعیان نباید در میان مخالفان، کاری سرزنشآمیز انجام دهند. بنابراین، بایستی از انزوا در جامعه اسلامی پرهیز کرد. شیعیان باید در
تشییع جنازه مخالفان شرکت کنند و از بیمارانشان
عیادت نمایند و در امور خیر مشارکت ورزند
و در
نماز جماعت آنان شرکت کنند.
بر اساس ظاهر برخی روایات، عبادت تقیهای صحیح نیست
؛ ولی بعضی از همین روایات تقیه مداراتی را تایید مینمایند.
اکنون تقیه مداراتی به تقیه از اهل سنت اختصاص دارد؛ زیرا هدفش پاسداری از وحدت مسلمانان در برابر بیگانگان است
و مصالح شیعیان را نیز حفظ مینماید.
از اینرو، فقیهان به صحت حضور در جماعات اهل سنت و سجده بر فرش و نماز خواندن با دست بسته و در حال نبود اتصال میان صفوف فتوا دادهاند.
به ویژه در
ایام حج، از هر کار تفرقهانگیز که سبب رسوایی شیعیان باشد، باید پرهیز کرد
؛ چنانکه در گذشته نیز شیعیان در سفر
حج تقیه میکردند.
امامان شیعیان بیش از ۲۰۰ سال گرفتار تقیه بودند و بر پایه حکم امیران حاجِ حاکمان، حج میگزاردند. بیتردید گاهی برای امامان، رؤیت
هلال ثابت نمیشد و یوم الشک بود و زمانی نیز به عکس؛ ولی آنان
اعمال حج را جداگانه یا پنهانی انجام نمیدادند.
از جمله موارد تقیه در حج آن است که اگر به سبب تقیه لازم باشد انسان پیش از رسیدن به
ذات عرق (میقات اهل سنت) محرم شود، این کار جایز است.
نیز جایز است که انسان برای حج
تلبیه گوید، ولی نیت
عمره کند.
۱. احکام القرآن: جصاص (م ۳۷۰ق)، به کوشش قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۲. الاستبصار: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
۳. اصل الشیعة و اصولها: آل کاشف الغطاء (م ۱۳۷۳ق)، به کوشش علاء آل جعفر، قم، مؤسسه امام
علی (علیهالسلام)، ۱۴۱۵ق.
۴. اضواء
علی عقائد الشیعه: سبحانی، مؤسسة امام صادق (علیهالسلام)، ۱۴۲۱ق.
۵. الام: شافعی (م ۲۰۴ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۳ق.
۶. اوائل المقالات: مفید (م ۴۱۳ق)، به کوشش الانصاری، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
۷. بحار الانوار: مجلسی (م ۱۱۱۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۸. البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار: احمد
بن قاسم عشی، مکتبة الیمن.
۹. البحر المحیط: ابوحیاناندلسی (م ۷۵۴ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق.
۱۰. البرهان فی تفسیر القرآن: بحرانی (م ۱۱۰۷ق)، قم، البعثه، ۱۴۱۵ق.
۱۱. پنجاه سفرنامه حج قاجاری: به کوشش رسول جعفریان، تهران،
نشر علم، ۱۳۸۹ش.
۱۲. تاج العروس: زبیدی (م ۱۲۰۵ق)، به کوشش
علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
۱۳. تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): طبری (م ۳۱۰ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
۱۴. تاریخ و عقاید اسماعیلیه: فرهاد دفتری، ترجمه: بدرهای، تهران، پژوهش فرزان روز، ۱۳۷۵ش.
۱۵. التبصیر فی الدین: ابوالمظفر اسفراینی (م ۴۷۱ق)، قاهره، المکتبة الازهریة للتراث.
۱۶. التبیان: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش
العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۷. تحریر الوسیله: امام خمینی (م ۱۳۶۸ش)، نجف، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۰ق.
۱۸. التحریر و التنویر: ابن عاشور (م ۱۳۹۳ق)، مؤسسة التاریخ.
۱۹. تحف العقول: حسن
بن شعبة حرانی (م. قرن۴ق)، به کوشش غفاری، قم،
نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق.
۲۰. تخریج الاحادیث و الآثار: زیلعی (م ۷۶۲ق)، به کوشش عبدالله السعد، ریاض، دار ابن خزیمه، ۱۴۱۴ق.
۲۱. ترجمان القرآن: شریف جرجانی، به کوشش سیاقی، تهران، حیدری، ۱۳۳۳ق.
۲۲. تصحیح اعتقادات الامامیه: مفید (م ۴۱۳ق)، به کوشش درگاهی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
۲۳. التعادل و التراجیح: امام خمینی، تهران،
نشر آثار الامام، ۱۳۸۴ش.
۲۴. تغلیق التعلیق: ابن حجر عسقلانی (م ۸۵۲ق)، به کوشش القزقی، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۰۵ق.
۲۵. تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (م ۷۷۴ق)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق.
۲۶. تفسیر العیاشی: عیاشی (م ۳۲۰ق)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه.
۲۷. التفسیر الکبیر: فخر رازی (م ۶۰۶ق)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق.
۲۸. تفسیر المراغی: مراغی (م ۱۳۷۱ق)، دار الفکر.
۲۹. تفسیر بغوی (معالم التنزیل): بغوی (م ۵۱۰ق)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
۳۰. تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): ثعلبی (م ۴۲۷ق)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
۳۱. تفسیر سید مصطفی خمینی (تفسیر القرآن الکریم): سید مصطفی خمینی (م ۱۳۵۶ش)،
نشر آثار الامام، ۱۴۱۸ق.
۳۲. تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): قرطبی (م ۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۳۳. التقیه: مرتضی انصاری (م ۱۲۸۱ق)، به کوشش حسون، قم، مؤسسة قائم آل محمد، ۱۴۱۲ق.
۳۴. التنقیح فی شرح العروة الوثقی: تقریر بحث خوئی (م ۱۴۱۳ق)، میرزا
علی تبریزی، قم، دار الهادی، ۱۴۱۷ق.
۳۵. تهذیب الاحکام: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
۳۶. جامع البیان: طبری (م ۳۱۰ق)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
۳۷. الجامع الصغیر: سیوطی (م ۹۱۱ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق.
۳۸. جواهر الکلام: نجفی (م ۱۲۶۶ق)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۳۹. الحاوی الکبیر: ماوردی (م ۴۵۰ق)، بیروت، دار الفکر.
۴۰. الحدائق الناضره: یوسف بحرانی (م ۱۱۸۶ق)، به کوشش آخوندی، قم،
نشر اسلامی، ۱۳۶۳ش.
۴۱. حقائق التاویل: شریف رضی (م ۴۰۶ق)، با شرح کاشف الغطاء، بیروت، دار المهاجر.
۴۲. الخلاف: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم،
نشر اسلامی، ۱۴۰۷ق.
۴۳. الخلل فی الصلاة: امام خمینی، تهران،
نشر آثار الامام، ۱۳۸۴ش.
۴۴. دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه: حسن امین، بیروت، دار التعارف، ۱۳۶۱ش.
۴۵. دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، ۱۳۷۲ش.
۴۶. دائرة المعارف تشیع: زیر نظر سیدجوادی و دیگران، تهران،
نشر شهید سعید محبی، ۱۳۷۵ق.
۴۷. الذریعة الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (م ۱۳۸۹ق)، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۳ق.
۴۸. رجال النجاشی: النجاشی (م ۴۵۰ق)، به کوشش شبیری زنجانی، قم،
نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
۴۹. الرد
علی شبهات الوهابیه: غلامرضا کاردان، مرکز الابحاث العقائدیه.
۵۰. رساله نوین: امام خمینی، ترجمه: بیآزار شیرازی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲ش.
۵۱. رسائل الکرکی:
کرکی (م ۹۴۰ق)، به کوشش حسون، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۹ق.
۵۲. الرسائل: امام خمینی، به کوشش تهرانی، اسماعیلیان، ۱۳۸۵ق.
۵۳. روح المعانی: آلوسی (م ۱۲۷۰ق)، به کوشش عبدالباری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
۵۴. روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م ۵۵۴ق)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
۵۵. زبدة الاصول: سید محمدصادق روحانی، قم، مدرسة امام صادق (علیهالسلام)، ۱۴۱۲ق.
۵۶. السنن الکبری: بیهقی (م ۴۵۸ق)، بیروت، دار الفکر.
۵۷. شرح الازهار: احمد مرتضی (م ۸۴۰ق)، صنعاء، مکتبة غمضان، ۱۴۰۰ق.
۵۸. شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م ۶۵۶ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
۵۹. الشیعه بین الحقائق و الاوهام: سید محسن امین، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۵ق.
۶۰. الصافی: فیض کاشانی (م ۱۰۹۱ق)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق.
۶۱. الصحاح: جوهری (م ۳۹۳ق)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق.
۶۲. صحیح البخاری: بخاری (م ۲۵۶ق)، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، دار ابن کثیر، الیمامه، ۱۴۰۷ق.
۶۳. صحیفه نور: امام خمینی، وزارت فرهنگ و ارشاد، ۱۳۶۱ش.
۶۴. الصوارم المهرقه: سید نورالله تستری (م ۱۰۱۹ق)، به کوشش محدث، تهران، نهضت، ۱۳۶۷ش.
۶۵. طبقات الحنابله: محمد
بن ابییعلی (م ۵۲۶ق)، به کوشش الفقی، بیروت، دار المعرفه.
۶۶. الطبقات الکبری: ابن سعد (م ۲۳۰ق)، بیروت، دار صادر.
۶۷. العروة الوثقی مع تعالیق امام خمینی: امام خمینی۱، تهران،
نشر آثار الامام، ۱۴۲۲ق.
۶۸. الغدیر: امینی (م ۱۳۹۰ق)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش.
۶۹. غرائب القرآن: نظام الدین نیشابوری (م ۷۲۸ق)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۶ق.
۷۰. فتح القدیر: شوکانی (م ۱۲۵۰ق)، بیروت، دار المعرفه.
۷۱. الفرق بین الفرق: عبدالقاهر البغدادی (م ۴۲۹ق)، بیروت، دار الآفاق الجدیده، ۱۹۷۷م.
۷۲. الفصل فی الملل: ابن حزم (م ۴۵۶ق)، قاهره، مکتبة الخانجی.
۷۳. فقه الصادق (علیهالسلام): سید محمدصادق روحانی، قم، دار الکتاب، ۱۴۱۳ق.
۷۴. القواعد الفقهیه: سید محمدحسن بجنوردی، به کوشش مهریزی و درایتی، قم،هادی، ۱۴۱۹ق.
۷۵. القواعد الفقهیه: مکارم شیرازی، مدرسة امام امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ۱۴۱۱ق.
۷۶. القواعد و الفوائد: شهید اول (م ۷۸۶ق)، به کوشش سید عبدالهادی، قم، مکتبة المفید.
۷۷. القوانین الفقهیه: محمد ابن جزی غرناطی (م ۷۴۱ق)، به کوشش محمد امین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
۷۸. الکافی: کلینی (م ۳۲۹ق)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
۷۹. الکشاف: زمخشری (م ۵۳۸ق)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
۸۰. کشف الاسرار: میبدی (م ۵۲۰ق)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش.
۸۱. کنز
العمال: متقی هندی (م ۹۷۵ق)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
۸۲. لا تخونوا الله و الرسول: صباح
علی البیاتی، قم، مرکز الابحاث العقائدیه.
۸۳. لسان العرب: ابن منظور (م ۷۱۱ق)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
۸۴. مبانیاندیشههای سیاسی اسلام: عمید زنجانی، تهران، مؤسسه فرهنگیاندیشه، ۱۳۷۵ش.
۸۵. المبسوط: سرخسی (م ۴۸۳ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
۸۶. مجمع البیان: طبرسی (م ۵۴۸ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق.
۸۷. مجمع الزوائد: هیثمی (م ۸۰۷ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق.
۸۸. مجموعة الرسائل: لطف الله صافی، قم، مؤسسة امام مهدی، ۱۴۰۴ق.
۸۹. المحاسن: ابن خالد برقی (م ۲۷۴ق)، به کوشش حسینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۲۶ش.
۹۰. مدخل التفسیر: محمدفاضل لنکرانی، تهران، مطبعة الحیدری، ۱۳۹۶ق.
۹۱. المدونة الکبری: مالک
بن انس (م ۱۷۹ق)، مصر، مطبعة السعاده.
۹۲. مسائل الامام احمد
بن حنبل روایة ابیالفضل صالح: احمد
بن حنبل (م ۲۰۴ق)، هند، الدار العلمیه، ۱۴۰۸ق.
۹۳. مستدرک الوسائل: نوری (م ۱۳۲۰ق)، بیروت، آل البیت:، ۱۴۰۸ق.
۹۴. مستمسک العروة الوثقی: سید محسن حکیم (م ۱۳۹۰ق)، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.
۹۵. مسند احمد: احمد
بن حنبل (م ۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر.
۹۶. مسند الربیع: ربیع
بن حبیب، به کوشش محمد ادریس و عاشور یوسف، بیروت، دار الحکمه، ۱۴۱۵ق.
۹۷. مصباح الفقیه: رضا همدانی (م ۱۳۲۲ق)، تهران، مکتبة الصدر.
۹۸. المصنّف: عبدالرزاق صنعانی (م ۲۱۱ق)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
۹۹. مع الشیعة الامامیة فی عقائدهم: جعفر سبحانی، معاونیة الشؤون التعلیمیه، ۱۴۱۳ق.
۱۰۰. المعجم الاوسط: طبرانی (م ۳۶۰ق)، قاهره، دار الحرمین، ۱۴۱۵ق.
۱۰۱. مفتاح الغیب: محمد قونوی (م ۶۷۳ق)، به کوشش خواجوی، تهران، مولی، ۱۴۱۶ق.
۱۰۲. مقاتل الطالبیین: ابوالفرج اصفهانی (م ۳۵۶ق)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق.
۱۰۳. مقالات الاسلامیین: ابوالحسن اشعری (م ۳۲۴ق)، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۰۴. المقنع: صدوق (م ۳۸۱ق)، قم، مؤسسة الامام الهادی۷، ۱۴۱۵ق.
۱۰۵. المکاسب: انصاری (م ۱۲۸۱ق)، به کوشش گروهی از محققان، المؤتمر العالمی لمیلاد الشیخ الانصاری، ۱۴۲۰ق.
۱۰۶. الملل و النحل: سبحانی، قم،
نشر اسلامی، ۱۴۲۰ق.
۱۰۷. الملل و النحل: شهرستانی (م ۵۴۸ق)، به کوشش سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۵ق.
۱۰۸. من لا یحضره الفقیه: صدوق (م ۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم،
نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق.
۱۰۹. المنار: رشیدرضا (م ۱۳۵۴ق)، قاهره، دار المنار، ۱۳۷۳ق.
۱۱۰. مناسک الحج: خوئی (م ۱۴۱۳ق)، قم، مهر، ۱۴۱۱ق.
۱۱۱. منهاج السنة النبویه: ابن تیمیه (م ۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، مؤسسة قرطبه، ۱۴۰۶ق.
۱۱۲. منهج الصادقین: فتح الله کاشانی (م ۹۸۸ق)، تهران، کتابفروشی محمد علمی، ۱۳۳۶ش.
۱۱۳. المنیر: وهبة زحیلی، بیروت، دار الفکر المعاصر، ۱۴۱۱ق.
۱۱۴. المؤتلف من المختلف: طبرسی (م ۵۴۸ق)، به کوشش شانهچی و دیگران، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، ۱۴۱۰ق.
۱۱۵. المیزان: طباطبائی (م ۱۴۰۲ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
۱۱۶. نقش تقیه در استنباط: نعمت الله صفری، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۸۱ش.
۱۱۷. نور الثقلین: عروسی حویزی (م ۱۱۱۲ق)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش.
۱۱۸. نور علم (فصلنامه): قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه.
۱۱۹. الوافی: فیض کاشانی (م ۱۰۹۱ق)، به کوشش ضیاء الدین، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ۱۴۰۶ق.
۱۲۰. واقع التقیة عند المذاهب و الفرق الاسلامیه من غیر الشیعة الامامیه: ثامرهاشم عمیدی، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.
۱۲۱. وسائل الشیعه: حر
عاملی (م ۱۱۰۴ق)، به کوشش ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
دانشنامه حج و زیارت، برگرفته از مقاله «تقیه»، تاریخ بازیابی، ۱۴۰۱/۰۱/۰۹