• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تقیه (دانشنامه‌حج)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تقیهدر لغت به معنای حفظ و در اصطلاح به معنای عمل کردن بر طبق نظر مخالفین و بر خلاف حق به خاطر حفظ مال، جان، آبرو و دین است. ادیان الهی خصوصا دین اسلام تقیه را به عنوان اصل مهم قبول دارند. در قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و اهل بیت (علیهم‌السلام) به لزوم این اصل تصریح شده و فقها بر آن اتفاق‌نظر دارند .

فهرست مندرجات

۱ - معنای لغوی و اصطلاحی
۲ - اهمیت موضوع
۳ - انواع
۴ - اهداف
       ۴.۱ - حفظ مذهب
       ۴.۲ - حفظ جان و مال
       ۴.۳ - حفظ مصالح اجتماعی
۵ - تقیه در امت‌های پیشین
       ۵.۱ - حضرت ابراهیم
       ۵.۲ - حضرت یوسف
       ۵.۳ - حضرت هارون
       ۵.۴ - مؤمن آل فرعون
       ۵.۵ - اصحاب کهف
       ۵.۶ - پیامبر اسلام
       ۵.۷ - سیره مسلمین
۶ - تقیه در فرقه‌های اسلامی
       ۶.۱ - تمایز شیعه با دیگران
       ۶.۲ - منابع شیعی
       ۶.۳ - اسماعیلیه
       ۶.۴ - زیدیه
       ۶.۵ - اهل سنت
       ۶.۶ - خوارج
       ۶.۷ - وهابیت
۷ - مصلحت‌سنجی در تقیه
۸ - شبهه نفاق و دروغگویی
۹ - تقیه در روایات شیعه
۱۰ - مرجح بودن تقیه در تعارض
۱۱ - یکسان نبودن تقیه بین ائمه
۱۲ - تواتر بر مشروعیت
۱۳ - تقیه مصداق نفی ضرر
۱۴ - ادله اثبات
       ۱۴.۱ - آیات قرآن
              ۱۴.۱.۱ - جواز همسویی با کافران
              ۱۴.۱.۲ - جواز تظاهر به کفر
              ۱۴.۱.۳ - اطلاق آیات
       ۱۴.۲ - سنت
       ۱۴.۳ - اجماع
       ۱۴.۴ - سیره مسلمانان
۱۵ - احکام تقیه
       ۱۵.۱ - وجوب
       ۱۵.۲ - حرمت
۱۶ - مراتب عمل
۱۷ - گستره ادله
       ۱۷.۱ - دلالت بر جواز
       ۱۷.۲ - محدوده جواز
۱۸ - تقیه در ایام حج
۱۹ - فهرست منابع
۲۰ - پانویس
۲۱ - منبع


«تقیه» برگرفته از ریشه «و ـ ق ـ ی» به معنای پوشاندن، حفظ کردن، پرهیز کردن
[۴] جرجانی، سید شریف، ترجمان القران، ص۲۸.
و بر حذر داشتن است و در اصطلاح، عبارت است از: موافقت در گفتار یا رفتار با مخالفان برای پیشگیری از زیان.


مسئله تقیه از موضوعات بحث‌برانگیز است که هم متکلمان مسلمان از آن سخن گفته‌اند و هم در مباحث تفسیری و فقهی به آن پرداخته شده است. منابع فرقه‌شناسی در تبیین دیدگاه‌های کلامی فرقه‌ها و مذاهب اسلامی، دیدگاه آنان را در موضوع تقیه بیان کرده‌اند.
ƒ

تقیه از جهت انگیزه، به خوفی (در موارد بیم از خطر) و مداراتی (هم‌گرایی با مخالفان) تقسیم می‌شود. تقسیم دیگر تقیه از لحاظ اختلاف در حکم مانند مسح بر خفین و تکتف در نماز و یا از لحاظ اختلاف در موضوع مانند رؤیت هلال است. تقیه به لحاظ مقام فتوا یا امتثال نیز درخور تقسیم‌بندی است. در مقام امتثال، یا کاری انجام و یا ترک می‌شود. تقیه از جهت اجرا نیز به دو قسم اظهاری و کتمانی تقسیم شده است. در روش اظهاری، عقیده یا کاری در همسویی با مخالف اظهار می‌شود؛ اما در روش کتمانی، از هراس مخالف، عقیده‌ای برحق کتمان می‌گردد. برای تقیه گونه‌های دیگر نیز یاد شده است.
[۲۸] صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۲۰۶-۲۳۴.
هر یک از اقسام تقیه، مشمول یکی از احکام پنج‌گانه است.


اهداف تقیه را می‌توان مواردی از این دست شمرد: حفظ دین و جان و مال و آبرو، به دست آوردن دل‌ها، و مصلحت‌های کلی مانند وحدت مسلمانان.

۴.۱ - حفظ مذهب

هدف از تقیه کتمانی، به فرموده امام صادق (علیه‌السلام) حفظ مذهب از گزند مخالفان است. همین تقیه، جزء دین شمرده شده است. برخی برآنند که اگر در پاره‌ای از روایات، «حسنه» یاد شده در برخی آیات به تقیه تفسیر شده، مقصود از آن، همین تقیه کتمانی است. این‌گونه از تقیه، ترک مبارزه با حاکمان مستبد و ستمگر نیست؛ بلکه پنهان‌کاری و تغییر شیوه مبارزه است تا بهانه‌ای به دست دشمن داده نشود. تقیه و پوشش دادن شکل مبارزه و استتار اهداف و شیوه عملکرد، از اساسی‌ترین خطوط موضع‌گیری‌های امامان در برابر طاغوت‌های زمانه بوده است.
[۳۵] عمید زنجانی، عباس‌علی، مبانی‌ اندیشه سیاسی اسلام، ص۲۹۰.
از همین‌رو، منصور خلیفه عباسی، امام صادق (علیه‌السلام) را همچون استخوانی خواند که راه گلو را بسته است و نه می‌توان آن را فروبرد و نه می‌توان بیرون افکند.

۴.۲ - حفظ جان و مال

هدف از تقیه خوفی، حفظ جان و مال خود یا دیگران است. بر پایه آیه ۱۰۶ سوره نحل انگیزه عمار یاسر از تقیه در برابر مشرکان، حفظ جان خود بوده است. نیز پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کار مسلمانی را که با تقیه جان خود را حفظ کرده بود، تایید فرمود.
[۴۱] صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۷، ص۶۴۲.
رسول خدا به حجاج بن علاط اجازه داد که با گفتن سخنانی بر ضد وی در مکه، جان و مال خود و خویشاوندانش را حفظ کند.
[۴۵] هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۶، ص۱۵۴.
اصحاب کهف نیز برای حفظ جان خود در برابر حاکمان زمانه تقیه کردند. نیز کتمان ایمان مؤمن آل فرعون برای حفظ جان خود بوده است: «وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ اِیمَانَهُ». گاهی تقیه برای حفظ جان دیگران نیز ضرورت دارد؛ چنان‌ که مؤمن آل فرعون با تقیه، جان حضرت موسی (علیه‌السلام) را نجات داد. بر پایه روایاتی از اهل سنت
[۵۴] ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۳، ص۱۳۸.
[۵۵] بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۹، ص۱۵۱.
[۵۶] هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۶، ص۱۵۴.
و شیعه، یکی از اهداف تقیه، حفظ مال است. برخی از مفسران و فقیهان به پشتوانه احادیثی درباره لزوم حفظ اموال، تقیه را برای پیشگیری از نابودی اموال جایز دانسته‌اند.
[۶۱] تستری، سید نورالله، الصوارم المهرقه، ص۳۱.


۴.۳ - حفظ مصالح اجتماعی

هدف از تقیه مداراتی، همسویی با مخالفان همکیش برای پیشگیری از اختلاف و خون‌ریزی و حفظ مصالح اجتماعی است. بر پایه روایات، در حال تقیه و مدارا با اهل تسنن، می‌توان بر پایه مذهب آنان رفتار کرد. از نگاه شماری از فقیهان شیعه، ملاک تقیه مداراتی همانند تقیه خوفی، حفظ جان و پیشگیری از ضرر است، ولی از دیدگاه بعضی، ملاک تقیه مداراتی، مصلحت کلی جامعه اسلامی و وحدت مسلمانان است، بدون آن که نگرانی از ضرر در میان باشد. بر پایه برخی روایات، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) باتوجه به این آیه: «ادْفَعْ بِالَّتی‌ هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ بدی را به آن چه خود بهتر است، دفع کن! آن‌گاه کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی یکدل می‌گردد». گاهی بر اثر مصالحی تقیه می‌کردند و آن را همانند اقامه فرائض بااهمیت می‌دانستند. همین مضمون در روایات اهل تسنن نیز نقل شده است. در روایات رسیده از اهل بیت: مواردی بسیار، تقیه خوانده شده‌اند که در آن‌ها، نه هراس جان در میان است و نه اضطرار؛ بلکه مصالح دیگری در میان است. بر پایه روایات اهل بیت: این‌گونه از تقیه در دوران امامت پیشوایان معصوم: بسیار جدی شمرده و مدارا کردن با مردم، عاقلانه‌ترین کار دانسته شده است. در روایتی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) چنین مدارایی به ایمان به خدا و پایمال نشدن یکی از حقوق مردم مشروط شده است.
از مسائلی که در گذر تاریخ تشیع، مورد توجه فقیهان امامی بوده، تعامل شیعیان با اهل سنت به ویژه در ایام حج بوده است. با وجود این، مؤلف کتاب جواهر از سهل‌انگاری در طرح این مباحث گلایه کرده و پژوهش در این موضوعات را ضروری دانسته است. برای نمونه، وی پس از طرح این پرسش که اگر روزی در باور شیعه ترویه باشد و حاکم اهل سنت آن را روز عرفه اعلام کند، شیعه چه وظیفه‌ای دارد، این را از موارد تقیه دانسته و با توجه به ادله نفی عسر و حرج، مجزی بودن عمل بر اساس حکم حاکم سنّی را بعید ندانسته؛ ولی در پایان گفته است: نباید احتیاط کنار گذاشته شود.
ƒ

بر پایه برخی آیات قرآن، انواع تقیه در میان امت‌های پیشین از سوی پیامبران و مؤمنان نیز پیشینه دارد:

۵.۱ - حضرت ابراهیم

در روایتی، رفتار حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) از باب تقیه شمرده شده که با نگاه به ستارگان، به مشرکان گفت: من بیمارم. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ• فَقالَ اِنِّی سَقیمٌ»
[۸۲] شیخ کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۴۲.
این از آن‌رو است که او بیماری جسمی نداشت. شماری از مفسران اهل سنت، ‌ اظهار بیماری ابراهیم (علیه‌السلام) را به پشتوانه روایتی، جزء دروغ‌های درخور توجیه وی به شمار آورده‌اند.
اما بر پایه روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) و نیز به گفته مفسران شیعی و برخی از مفسران اهل سنت، او نه دروغ گفته و نه بیمار بوده؛ بلکه رفتارش از باب توریه بوده، یعنی از گفته خود مقصودی جز معنایی داشته که شنونده می‌فهمیده است. این نوعی تقیه به شمار می‌رود.

۵.۲ - حضرت یوسف

بر پایه آیه ۷۰ سوره یوسف، برادران حضرت یوسف (علیه‌السلام) هنگام سفر به مصر، دزد خوانده شدند. در این‌میان، برخلاف واقع، اعلام شد که پیمانه شاهی گم شده است، با این‌که به تدبیر خداوند، یوسف (علیه‌السلام) آن را در بار بنیامین نهاده بود. بر پایه روایات، این کار یوسف مصداق تقیه و طبق روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) از باب توریه بوده و به گفته شماری از مفسران، در اتهام دزدی به برادران، مصلحتی مهم‌تر در میان بوده است.

۵.۳ - حضرت هارون

مخالفت نکردن آشکار ‌هارون (علیه‌السلام) با گوساله‌پرستی شماری از بنی‌اسرائیل در غیاب موسی (علیه‌السلام) از نگاه شماری از مفسران اهل سنت، از باب تقیه بوده است. او برای حفظ وحدت و پیشگیری از خون‌ریزی، با گوساله پرستان مخالفت نکرد و با آنان مدارا نمود تا موسی (علیه‌السلام) از میقات برگردد.
البته پیامبران هرگز در ابلاغ رسالت و بیان احکام تقیه نکرده‌اند؛ بلکه تقیه ایشان برای مصالح دیگر و تنها تغییر در روش تبلیغ بوده است؛ زیرا به فرموده قرآن کریم، از ویژگی‌های پیامبران آن است که از غیر خدا در تبلیغ رسالت خداوند بیم ندارند. شاهد این سخن، گزارش قرآن از کشته شدن شمار بسیاری از پیامبران به سبب انجام رسالتشان است.،

۵.۴ - مؤمن آل فرعون

مؤمن آل فرعون از کسانی بود که از هراس جان، ایمان خود را از فرعونیان کتمان ‌کرد و با توسل به تقیه هم مانع قتل موسی (علیه‌السلام) شد و هم جان خود را حفظ کرد.

۵.۵ - اصحاب کهف

اصحاب کهف در شمار مؤمنانی بودند که عقیده قلبی خود را از حاکمان زمانه پنهان ‌کردند
[۱۲۲] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۵، ص۱۳۳.
[۱۲۳] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۵، ص ۱۴۵.
و پس از اعلان ایمان خود در برابر مشرکان قیام نمودند و در پی برخاستن از خواب عمیق، کسی را که برای فراهم کردن غذا به شهر فرستادند، برای مصون ماندن از حاکمان، به پنهان‌کاری سفارش کردند. به فرموده امام صادق (علیه‌السلام)، هیچ کس به‌ اندازه اصحاب کهف تقیه نکرده؛ زیرا تا وقت گشایش، تقیه کرده‌اند. در روایتی، پوشیده نگاه داشتن ایمان ابوطالب به رفتار اصحاب کهف تشبیه شده است.

۵.۶ - پیامبر اسلام

در دوره اسلامی نیز پیامبر و مسلمانان گاهی برای حفظ جان و مصالح دیگر، تقیه کردند. از آیه «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْـرِکینَ» برمی‌آید که دعوت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در آغاز بعثت، به سبب هراس از مشرکان، پنهانی بوده است. نیز آیه ۲۵ سوره فتح نشان می‌دهد که برخی مؤمنان پیش از فتح مکه از هراس مشرکان ایمان خود را پنهان می‌کردند. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) گاهی در برابر برخی افراد تازه‌مسلمان، تقیه مداراتی داشته ‌است. برای نمونه، عایشه نقل کرده که مردی اجازه گرفت تا نزد پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آید. ایشان با اشاره به بداخلاقی او اجازه ورود داد و بر خلاف انتظار، با نرمی و مدارا با او برخورد کرد. آن‌گاه که علت را جویا شدند، توضیح داد که رفتارش به سبب هراس از بدزبانی او بوده است.
[۱۴۳] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۸۶، ۱۰۲.
گفتنی است که بر خلاف گفته شماری از مفسران اهل سنت در سبب نزول آیه ۶۷ سوره مائده تقیه ایشان کتمانی نبوده و نسبت دادن آن به شیعه، سخنی سست است.

۵.۷ - سیره مسلمین

با توجه به آیات تقیه و روایات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در زمینه سازگاری و مدارا با مردم و شکیبایی در برابر رفتارهای آزار دهنده،
[۱۴۷] صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۸، ص۵۶۴.
عمل به تقیه در شمار سیره پایدار مسلمانان بوده است. برخی نویسندگان شماری از صحابه، تابعان، محدثان، و فقیهان را با استنادات تاریخی نام برده‌اند که در دوره‌های مختلف تاریخی، روش تقیه را پیش گرفته‌اند.
[۱۵۱] شنتناوی، احمد، جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۶۹-۸۰.
برای نمونه، ابوبکر هنگامی که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را در هجرت به مدینه همراهی می‌کرد، برای ناشناخته ماندن پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، وقتی از ابوبکر می‌پرسیدند که کجا می‌رود و همراهش چه کسی است، پاسخ می‌داد که دنبال گمشده‌ای است. او پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را راهنمای خود معرفی می‌کرد. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز رفتار او را تقریر کرد. این کار را جز تقیه چیز دیگر نمی‌توان شمرد.
[۱۵۳] عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۱۸۸.
عمار یاسر هنگامی که زیر شکنجه سخت مشرکان قرار گرفت، برای حفظ جانش تقیه کرد. نمونه دیگر، موضوع خلق قرآن در زمان حکومت مامون است که به «قضیه محنت» معروف شد. احمد حنبل بار اول که از سوی حکومت فراخوانده شده بود، عقیده قلبی خود را کتمان کرد؛ ولی پس از رفع سختگیری می‌گفت: «اگر کسی بگوید قرآن کلام خدا است و سپس آن را مخلوق نداند، کافر است.»
ƒ

در میان فرقه‌های اسلامی، شهرت دارد که شیعیان امامی تقیه را پذیرفته و به آن عمل کرده‌اند. علت تمایز یافتن شیعه از دیگر فرقه‌های اسلامی در مسئله تقیه، ابتلای امامان و پیروان آن‌ها در دوران حاکمان ستمگر به انواع فشارها و سختگیری‌ها بوده
[۱۶۱] ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبین.
و آن‌ها چاره‌ای جز عمل به تقیه نداشته‌اند.
[۱۶۲] صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۶۹-۱۳۴.
حسن امین گزارشی کوتاه از این رفتار را در دوره‌های گوناگون آورده است.
[۱۶۳] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۷۲-۷۴.
برخی با اشاره به بهره‌گیری از روش‌هایی همانند تقیه میان ملت‌ها، برای حفظ جان خود در مقام دفاع از شیعه به سبب عمل به تقیه برآمده‌اند و عقیده شیعه را امری عقلایی می‌دانند.
[۱۶۴] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۵، ص۴۲۲.


۶.۱ - تمایز شیعه با دیگران

تقیه‌ای که شیعه به آن باور دارد، امری فطری و غریزی و عقلایی است. هر انسانی هرگاه با خطری جدی روبه‌رو شود، به این شیوه رفتار می‌کند. از آنجا که احکام شریعت اسلام بر خلاف فطرت و عقل نیست، بهره‌گیری از تقیه را در جای خود پذیرفته است.
[۱۶۵] آل کاشف الغطاء، محمدحسین، اصل الشیعة و اصولها، ص۳۱۵.
شیعه برای حفظ موجودیت خود چاره‌ای جز تقیه نداشته است.
[۱۶۶] عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۱۹۹.
از این‌رو، در منابع حدیثی به جنبه‌های گوناگون تقیه توجه شده است.

۶.۲ - منابع شیعی

از سده دوم ق. تا دوران معاصر، دانشوران و فقیهان شیعی در ابواب گوناگون فقهی به مناسبت، به موضوع تقیه پرداخته‌اند و برخی رساله‌های مستقل را در این موضوع نگاشته‌اند. نجاشی شماری از آنان، از جمله حسین بن سعید اهوازی، علی بن مهزیار، محمد بن مفضل، محمد بن مسعود عیاشی، و شیخ صدوق را در این شمار نام برده است. محقق کرکی، شیخ انصاری و از فقیهان معاصر، امام خمینی از کسانی هستند که رساله‌ای جداگانه درموضوع تقیه نگاشته‌اند. شهید اول در القواعد و الفوائد بابی را درباره تقیه گشوده است. افزون بر مقالاتی در دانشنامه‌های اسلامی و تخصصی،
[۱۸۲] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۶۹.
[۱۸۳] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶، ص۷۷.
[۱۸۴] سید جوادی، علی اصغر، دائرة المعارف تشیع، ج۵، ص۳۸.
برخی به‌گونه مستقل کتابی در این زمینه نگاشته‌اند.
[۱۸۶] صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط.


۶.۳ - اسماعیلیه

اسماعیلیان، از فرقه‌های شیعی، نیز تقیه را مشروع می‌دانند
[۱۸۷] دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۴.
[۱۸۸] دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۸۶.
[۱۸۹] دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۱۶۲.
[۱۹۰] دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۴۶.
[۱۹۱] دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۴۸۷.
[۱۹۲] دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۵۳۱.
و برای صیانت خود به این روش عمل می‌کنند. برای نمونه، اسماعیلیان باور دارند که به سبب بیم از بنی‌عباس، وانمود شد که اسماعیل بن جعفر درگذشته است. نیز زیدیه گر چه گویا خود را مخالف تقیه می‌شمارند و امامیان را مورد طعن قرار می‌دهند؛ در عمل به آن پایبند بوده‌اند
[۱۹۴] عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۷۷.
[۱۹۵] سبحانی، جعفر، الملل و النحل، ج۷، ص۴۷۳.
و برخی از آنان توسل به تقیه را برای حفظ جان واجب می‌دانند.
[۱۹۶] عشی، احمد بن قاسم، البحر الزخار، ج۱، ص۲۱۶.
[۱۹۷] مرتضی، احمد، شرح الازهار، ج۴، ص۵۳۰.
برای نمونه، امام یحیی بن حمزه نماز خواندن عبدالله بن عمر و انس را پشت سر حجاج به علت بیم از او موجه می‌داند.
[۱۹۸] علم‌الهدی، علی بن حسین، الانتصار، ج۳، ص۴۶۰.


۶.۴ - زیدیه

زیدیه پس از استقرار در یمن نیز از روش تقیه استفاده می‌کنند.
[۱۹۹] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۷۷.
البته از دیدگاه زیدیه، تقیه برای پیامبران مجاز نیست.
[۲۰۰] عشی، احمد بن قاسم، البحر الزخار، ج۱، ص۲۱۶.


۶.۵ - اهل سنت

در دوره‌هایی نیز شماری از اهل سنت ناچار به تقیه شده‌اند؛ چنان‌که مالک روایات خود از امام صادق (علیه‌السلام) را در روزگار بنی‌امیه از هراس روایت نمی‌کرد؛ ولی در دوره بنی‌عباس روایت می‌نمود.
[۲۰۱] عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۱۸۹.
در برخی دوره‌های تاریخی که شیعیان دارای حاکمیت نسبی بوده‌اند، اهل سنت راه تقیه را پیش گرفتند. همین وضعیت باعث شده تا در شیعه یا سنی بودن برخی دانشوران اختلاف پدید آید. آن‌گاه که مسلمانان‌ اندلس در حال ضعف بودند، یکی از فقیهان اهل سنت روش تقیه را به آنان سفارش کرد. ابن تیمیه که به شیعه به سبب باورشان به تقیه، سخت حمله کرده، خود، نزد حاکم مغول تقیه ورزید.
[۲۰۲] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۷۷.


۶.۶ - خوارج

خوارج نیز گرچه به مخالفت با تقیه اشتهار یافته‌اند؛ از منابع فرقه‌شناسی برمی‌آید که فرقه‌های خوارج در جواز بهره‌گیری از تقیه بر یک نظر نیستند.
[۲۰۳] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۵، ص۴۲۰.
نافع بن ازرق، پیشوای ازارقه، آن را جایز نمی‌داند. نجدة بن عویمر، پیشوای نجدیه، با استناد به آیات تقیه، آن را مجاز می‌داند.
[۲۰۴] اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۸۷-۸۹.
[۲۰۶] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۲۴-۱۲۵.
[۲۰۷] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص ۱۳۷.
در این میان، صُفریه، یعنی پیروان زِیاد بنِ صفر، برآنند که تقیه در گفتار واجب است، نه در رفتار. اصطلاح «دار تقیه» و «دار علانیه» از ابداعات خوارج است. خوارج همچنین در موارد و احکام تقیه اختلاف نظر بسیار دارند.
[۲۱۰] اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۹۲-۹۳.
[۲۱۱] اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۹۷.
[۲۱۲] اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
[۲۱۳] اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۰۶.
[۲۱۴] بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۵۳.
[۲۱۵] بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۵۸.
[۲۱۶] بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۲۳۷.
[۲۱۷] اسفرایینی، شاهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، ص۵۷-۶۰.


۶.۷ - وهابیت

وهابیان در موضوع تقیه بر شیعیان خرده می‌گیرند؛ ولی عبدالوهاب و پیروان او بر خلاف عقیده خود درباره لزوم تخریب مشاهد مشرفه، از تخریب قبه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به علت بیم از مخالفت دیگر مسلمانان خودداری کردند. به گفته کاشف‌الغطاء، نباید شیعیان را سرزنش نمود که به سبب گرفتاری به شرایط محنت‌آمیز ناچار بوده تقیه کند؛ بلکه کسانی باید سرزنش شوند که چنین وضع سختی را برای آنان پدید آوردند. به گفته برخی، مخیر کردن کافران در دارالاسلام میان اسلام و شمشیر و جزیه، نشان می‌دهد که اسلام، تقیه از سوی آن‌ها را نیز پذیرفته است؛ زیرا بسیار رخ می‌دهد که افرادی برای حفظ جان و مال خود تظاهر به اسلام کنند.
[۲۲۰] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۷۱.

ƒ

تقیه حکمی ثانوی و نسبی است. بنابراین، نمی‌تواند همیشه و در تمام موارد، با سایر احکام تعارض یابد. در تزاحم تقیه با تکلیف دیگر، به حکم عقل، هر یک مصلحت مهم‌تر و بیشتری داشته باشد، مقدم می‌گردد. در صورتی که حفظ امر مهم‌تر فقط با شیوه تقیه ممکن باشد، عقل عملی به حسن ِتقیه حکم می‌کند.
[۲۲۱] صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۱۴۳.
ملاک تقیه، دفع ضرر بیشتر با ترک امر دارای ضرر کمتر است. تقیه دارای شرایطی برای مشروعیت است و همواره مصلحت اسلام و مسلمانان در نظر گرفته می‌شود. تساهل در امر تقیه هرگز پذیرفتنی نیست؛ چنان‌که به نظر برخی، عبارت «وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ» که در پایان آیه ۲۸سوره آل عمران آمده، هشدار به عدم تساهل در امر تقیه است. بنابراین، نمی‌توان به بهانه تقیه، احکام اولی دیگر مانند وجوب تبلیغ دین و بیان حقایق، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، و مانند آن‌ها را ترک کرد.


برخی برآنند که فرد تقیه کننده، عقیده خود را که بر حق می‌داند، پنهان می‌کند و خلاف آن را در گفتار یا رفتار آشکار می‌سازد و بدین سان، به نفاق و دروغ تن می‌دهد که عقلاً و شرعاً قبیح است.
[۲۲۸] کاردان، غلام‌رضا، الرد علی شبهات الوهابیه، ص۲۷.
در پاسخ به این شبهه، می‌توان گفت که تقیه با نفاق و دروغ تفاوت ماهوی دارد. منافق دارای کفر باطنی است و آن را برای ضربه زدن و ایجاد اختلاف پنهان می‌کند؛ ولی تقیه‌کننده ایمان دارد و در مواردی برای رعایت مصلحت، مانند حفظ وحدت و مدارا با مخالفان، آن را پنهان می‌کند. تقیه اظهار خلاف امر حقی است که از روی ترس در دل پنهان داشته؛ اما اگر امر پنهان شده باطل باشد، نفاق رخ می‌دهد. از دیدگاه قرآن، نفاق به معنای کتمان کفر و اظهار دروغین ایمان است. بنابراین، هر مخالفت ظاهر با باطن را نمی‌توان نفاق نامید. قرآن کریم از مؤمن آل فرعون با وجود کتمان ایمان خود، به «رجل مؤمن» یاد می‌کند و عمار یاسر را نیز با آن‌که بر خلاف عقیده قلبی‌اش اظهار کفر کرد، مؤمن می‌شمارد. پیامبر نیز تقیه عمار را برای حفظ جان خود تایید فرمود. سرخسی حنفی با استناد به همین سخن، تقیه را روا دانسته و تشابه آن را با نفاق انکار کرده است. وانگهی در تقیه، هراس از دشمن دیده می‌شود؛ ولی در نفاق هراس راه ندارد، بلکه منافق در صدد فریب است. درباره شبهه دروغ‌گویی در حالت تقیه، پاسخ این است که عمل به تقیه در تمام موارد، مصداق دروغ گفتن نیست.
[۲۴۰] صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۱۶۳.
وانگهی دروغ‌گویی در صورتی قبیح است که دارای مفسده باشد و اگر مصلحتی بالاتر از راست‌گویی در دروغ باشد، گفتن دروغ جایز است؛ چنان‌که برخی اهل سنت در حال تقیه، دروغ بر اساس مصلحتی مانند اصلاح ذات البین و در حال جنگ را مجاز دانسته‌اند.
تقیه با حکم امر به معروف و نهی از منکر که از احکام اولیه است، نیز تعارض ندارد؛ زیرا در بسیاری از موارد، تقیه در برابر امر به معروف و نهی از منکر، کارآیی خود را از دست می‌دهد. باید در نظر داشت که مصلحت‌سنجی ملاک مشروعیت تقیه است و در صورتی مشروع به شمار می‌رود که مصلحت آن بالاتر از مصلحت امر به معروف و مهم‌تر از فوت مفسده در صورت کتمان حقایق دینی باشد..
[۲۴۳] صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۱۶۸-۱۶۹.
تقیه خوفی بیشتر در امور جزئی و شخصی و در مورد هراس در جان و مال است. اما در امور کلی که از چارچوب هراس بیرون است، تقیه امکان ندارد. برای نمونه، تالیفات شیعی بر اساس تقیه تدوین نشده‌اند. بنابراین، نمی‌توان گفت آثار شیعیان به سبب اعتقاد آنان به تقیه، قابل اعتماد نیست. اگر آنان در حال تقیه بودند، می‌توانستند ننویسند؛ زیرا کسی آنان را به نوشتن ناچار نکرده است.
ƒ

در روایات هم مشروعیت تقیه و هم اهداف و شروط آن بررسی شده است. از آنجا که احادیث تقیه‌ای و غیر تقیه‌ای به هم آمیخته‌اند، روش فقیهان شیعه در حمل روایات بر تقیه یکسان نیست. دسته‌ای ‌از فقیهان که به روش اجتهادی بیشتر بها داده‌اند، بر خلاف کسانی که مسلک اخباری دارند، روایات کمتری را حمل بر تقیه نموده‌اند.
[۲۴۸] صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۲۴۵-۲۵۳.



با معیارهایی که در علم اصول تعیین شده، می‌توان احکام واقعی را از احکام تقیه‌ای تشخیص داد. به گفته اصولیان، در حل مشکل اختلاف و تعارض اخبار، صادر شدن روایت بر اساس تقیه، از مرجحات به شمار می‌رود. حتی برخی، آن را مهم‌ترین مرجح، پس از عرضه بر قرآن، شمرده‌اند. همین امر، لزوم آگاهی فقیه از فتاوای اهل سنت در دوران ائمه را ایجاب می‌کند. از نگاه برخی، صدور روایات تقیه‌ای تنها برای موافقت با دیدگاه‌های اهل سنت نبوده است. بنابراین، در باب تعارض دو خبر، به صورت مطلق به روایتی که مخالف اهل سنت باشد، عمل نمی‌شود و حتی به بسیاری از روایاتی که راویان آن از اهل سنت هستند، نیز عمل می‌گردد.
[۲۵۵] عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۱۹۶-۱۹۷.
برخی برآنند که در حمل روایات بر تقیه نباید زیاده‌روی کرد و اگر بنا باشد هر حدیثی را به دلیل موافقت با فتوای یکی از اهل سنت، کنار نهند، به نابودی مذهب شیعه می‌انجامد.


نیز باید توجه داشت که دوران امامان: از جهت لزوم تقیه، یکسان نبوده است. برای نمونه، در دوران امام باقر (علیه‌السلام) موقعیت تقیه بسیار کمتر از روزگار امام صادق (علیه‌السلام) پیش می‌آمده است. برخی بر این باورند که بیشترین تقیه امامان معصوم (علیهم‌السلام) در فتوا و به منظور حفظ شیعیانشان بوده است. امامان معصوم (علیهم‌السلام) در مواردی که احساس می‌کردند حقایقی باید گفته شود، از بیان آن فروگذار نمی‌کردند.
[۲۵۹] علامه حسن‌زاده آملی، مجله نور علم، ش۵۰-۵۱، ص۲۴-۲۵، «جلوه‌هایی از حیات علمی علامه شعرانی».



از هر روی، روایات اهل بیت بر مشروعیت تقیه، متواتر است و در بسیاری از آن‌ها، مفهوم و شروط و فلسفه تقیه بیان شده است. این روایات به چند دسته تقسیم می‌شوند: احادیث فضیلت تقیه و تبیین ماهیت آن‌که سپر مؤمن برای نگاهبانی خود و دیگران است؛ روایات وجوب تقیه در صورت بیم ورزیدن بر جان؛ و احادیث جواز تقیه در هر امر اضطراری.


حدیث نفی ضرر و حدیث رفع نیز بر جواز تقیه به عنوان مصداقی از موارد خود دلالت دارند. ابن عباس نیز از حدیث رفع، جواز تقیه را برداشت کرد.
[۲۶۹] اباضی، ربیع بن حبیب، مسند الربیع، ج۱، ص۳۰۱.
بر پایه روایتی که در منابع اهل سنت آمده، کسی که تقیه نکند، دین ندارد.
[۲۷۰] صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۱۲، ص۳۵۹.
البته دسته‌ای از روایات امامیه، تقیه را در صورتی که به فساد در دین بینجامد، جایز نمی‌دانند. برای نمونه، امام باقر (علیه‌السلام) تشریع تقیه را برای حفظ خون افراد دانسته و فرموده که اگر به مرز خون رسد، جایز نیست؛ زیرا تقیه مرزی دارد و فراتر از آن پذیرفته نیست.
ƒ

از قرآن کریم و روایات برمی‌آید که برای حفظ جان خود یا دیگری و نیز حفظ دین و مصالح مهم اجتماعی، تقیه جایز و در مواردی واجب است:
‚

۱۴.۱ - آیات قرآن

افراد تازه‌مسلمان در مکه با محدودیت‌های بسیار روبه‌رو بودند و به دست مشرکان شکنجه می‌شدند. در این میان، تقیه برای کاهش خسارت‌های جانی و در امان ماندن از شکنجه‌ها، به فرمان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به کار گرفته شد.

۱۴.۱.۱ - جواز همسویی با کافران

بر اساس آیه ۲۸ سوره آل عمران مؤمنان نباید ولایت غیر مؤمن را بر خود بپذیرند و هر که چنین کند، هیچ رابطه‌ای با خدا نخواهد داشت، مگر این‌که از آنان بر جان خود بترسند: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فی‌ شَیْ‌ءٍ اِلاَّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً». به گفته مفسران، این آیه در صورت گرفتار شدن مؤمنان به سلطه کافران، اظهار دوستی و هم‌سویی ظاهری با آنان و نیز تبری از مؤمنان را برای مصونیت خود روا دانسته است. از این آیه می‌توان معیاری عام برگرفت که به دوره آغاز اسلام یا تقیه از کافر اختصاص ندارد.

۱۴.۱.۲ - جواز تظاهر به کفر

بر پایه آیه ۱۰۶ سوره نحل کسی که پس از ایمان به کفر وادار شود، اگر ایمان قلبی خود را پاس دارد، می‌تواند تظاهر به کفر کند: «مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ ایمانِهِ اِلاَّ مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْایمانِ» این آیه درباره شماری از مسلمانان فرود آمد که برخی از مکیان برای بازگرداندن ایشان از اسلام، آن‌ها را سخت شکنجه کردند و سرانجام بعضی مانند عمار به ظاهر اظهار کفر کردند. او از این کار خود ناخرسند بود؛ اما پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به وی سفارش فرمود که در وضعیت همانند، همین کار را انجام دهد. ابن کثیر و نظام الدین نیشابوری، از فقیهان و مفسران شافعی، نیز با توجه به آیه ۱۱۵ سوره نحل اظهار کفر از سوی فرد ناچار را در صورت هراس بر جان خود، جایز می‌دانند. بعضی مفسران به پشتوانه همین آیه، تقیه در حالت اکراه برای حفظ جان را یک قاعده دانسته‌اند.
[۲۸۸] جصاص، حمد بن علی، احکام القرآن، ج۳، ص۱۹۲.
شوکانی زیدی مذهب نیز با توجه به آیه یاد شده، تقیه خوفی را در گفتار و رفتار جایز دانسته و اظهار کفر فرد مکره را موجب ارتداد ندانسته است. شیخ طوسی و شیخ طبرسی از فقیهان امامی، تقیه را تا هر هنگام که عامل هراس باقی باشد، مجاز می‌دانند.

۱۴.۱.۳ - اطلاق آیات

از اطلاق برخی سخنان قرآن کریم مانند آیات درباره فرد مضطر و نیز آیاتی که هر‌گونه مشقت و حرج را در دین اسلام نفی کرده می‌توان روا بودن تقیه را برداشت نمود. ابن عربی مالکی به پشتوانه آیاتی که برخی محرمات را برای فرد مضطر حلال کرده، ضرورت را از سبب‌های حلال شدن هر حرام می‌داند. درست است که مواردی از تقیه که در برخی آیات آمده، به تقیه مسلمان از کافر ارتباط دارد؛ اما ملاک تقیه که مراعات مصلحتِ بیشتر در برابر مصلحتِ کمتر است، اختصاص به مورد ویژه یا شان نزول آیه ندارد. برخی با نگرش اجتماعی به احکام اسلام، آیات تقیه را در همین مسیر دانسته‌اند و برآنند که این آیات نشان می‌دهند که اسلام برای هر وضعیتی راهکاری به دست داده است.

۱۴.۲ - سنت

مفهوم تقیه و جواز آن را در نمونه‌های فراوان از منابع حدیثی سنی
[۳۰۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۱۰۲.
و شیعه نیز می‌توان یافت. در روایتی که اهل سنت نقل کرده‌اند، آمده است: «به روی برخی افراد می‌خندیم و در همان حال، آن‌ها را در دل لعنت می‌کنیم.» این روایت به روشنی بر جواز تقیه دلالت دارد. مالک بن انس با استناد به گفته ابن مسعود که برای دور کردن دو ضربه تازیانه از خود حاضر است هر سخنی را بر زبان آورد، بر آن است که طلاق فرد مکره اعتبار ندارد. از این فتوا برمی‌آید که اظهار سخن خلاف واقع را در صورت اکراه جایز می‌داند. مالک بن انس در برخی موارد نیز تقیه می‌کرد. برای نمونه، بیعت با منصور دوانیقی را به دلیل اجباری بودن، مشروع ندانست و با رفع اکراه، به لزوم همراهی با قیام محمد بن عبدالله بن حسن بر ضد منصور دوانیقی فتوا داد. همچنین فقیهان مالکی انجام دادن کارهای حرام، جز قتل، را برای حفظ جان جایز دانسته‌اند.
‚

۱۴.۳ - اجماع

افزون بر دلالت آیات و روایات، برخی اهل سنت برای جواز اظهار کفر در حال تقیه در صورت بیم بر جان خود، ادعای اجماع کرده‌اند.
[۳۱۰] قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۱۸۲.
به گفته مراغی، از مفسران اهل سنت، همه عالمان از آیه ۲۸ سوره آل‌عمران جواز تقیه را برداشت کرده‌اند.
‚

۱۴.۴ - سیره مسلمانان

تقیه، سیره پایدار مسلمانان از آغاز اسلام تاکنون بوده است. برخی نویسندگان موارد کاربرد تقیه در زندگی صحابه، تابعین، محدثان و فقیهان را گردآوری کرده‌اند.
[۳۱۵] جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۶۹-۸۰.



از دیدگاه فقیهان شیعه، با توجه به مورد و‌ اندازه زیانی که بر رفتار یا ترک تقیه ترتب می‌یابد و نیز با عنایت به شخص تقیه‌کننده و هنگام و مکان این کار، حکم تقیه متفاوت و دارای پنج‌گونه می‌شود.

۱۵.۱ - وجوب

تقیه آن‌گاه واجب است که سبب دفع ضرر قابل توجه از تقیه‌کننده یا دیگران از جهت جان، مال و یا آبرو در هنگام تقیه شود و راهی جز آن برای پیشگیری از ضرر نباشد.

۱۵.۲ - حرمت

در صورتی که تقیه سبب ریختن خون بی‌گناهی شود، هم از نظر شیعه و هم در دیدگاه اهل سنت، حرام است. هدف از تقیه، حفظ جان و مال و آبرو و دین و مذهب است و اگر تقیه نتیجه‌ای بر خلاف این هدف داشته باشد، حرام است؛ چنان‌که هرگاه اصل ضروری دین به خطر افتد، تقیه جایز نیست؛ مانند تصمیم حاکمان ستمگر به تغییر احکام ارث، طلاق، نماز یا حج. نیز تقیه در انجام دادن محرماتی مانند ویران کردن کعبه معظمه و مشاهد مشرّفه، ردّ اسلام و قرآن و تفسیر آن به‌گونه‌ای که حقیقت دین تحریف شود، جایز نیست. همچنین هرگاه کسی جایگاهی ویژه میان مسلمانان داشته باشد که تقیه‌اش به سست‌سازی مذهب و شکستن حرمت دین بینجامد، تقیه برای او جایز نیست. شاید تقیه نکردن امامان معصوم (علیهم‌السلام) در برخی امور به همین جهت باشد. برای نمونه، امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «در شرب مسکر، مسح بر خفین و متعه حج تقیه نمی‌کنم.» البته امام فرموده که خود، تقیه نمی‌کند؛ نه آن‌که دیگران را نیز از تقیه نهی نماید. بر اساس روایتی دیگر، مسح بر خفین در حال تقیه جایز است.


برخی از اهل سنت، تقیه را تنها در گفتار جایز می‌دانند و موافقت عملی را جایز نمی‌شمرند.
[۳۲۴] احمد بن حنبل، مسائل الامام احمد، ص۳۱.
از دیدگاه فقیهان شیعه، در حال تقیه، هم موافقت در گفتار جایز است و هم رفتار. بدین سان، مصداق آن چه بدان فرمان داده شده، حتی اگر ناقص حاصل گردد، مجزی است؛ همچون: مسح بر جوراب و کفش و هر مانع دیگر، نماز پیش از وقت یا بی‌سوره و یا در لباس نجس، وقوف در عرفه در روز ترویه، وقوف در مشعر الحرام در شب عرفه،
[۳۲۸] حکیم، سید محسن، مستمسک العروه، ج۲، ص۴۰۱.
افطار پیش از زوال حمره مشرقیه و یوم الشک در صورتی که حاکم مخالفان بر حسب میزان‌های معتبر نزد خودشان حکم به عید کرده باشد؛ زیرا ظاهر ادله جواز تقیه، ترتب بخشیدن به اثر واقعی در احکام و فتاوای مخالفان است. در تقیه لازم نیست که تنها بر پایه مذهب مخالفان رفتار شود؛ بلکه می‌توان برابر رفتار عوام آنان نیز تقیه کرد. در موضوعات خارجی که مخالفان تحقق آن‌ها را باور دارند، با این‌که واقعاً تحقق نیافته باشند، می‌توان تقیه کرد. برای نمونه، اگر به باور نادرست آنان، اول ماه ذی‌حجه ثابت شود یا حاکم آنان از راه‌های نامعتبر به ثبوت هلال حکم نماید، می‌توان و باید اعمال حج را انجام داد. در این‌حال، جایز است فرد در روز هشتم ذی‌حجه در عرفات وقوف کند و روز نهم از آنجا و مشعر الحرام همراه دیگر حاجیان بیرون رود؛ زیرا ترک عمل در این موارد مایه زیان رساندن به مذهب است و لازم نیست که با توسل به حیله‌های گوناگون، پنهان‌کاری صورت پذیرد؛ زیرا تقیه برای آسان ساختن کار شیعیان و رفع حرج از ایشان و تفضل و رحمت خدا در حق مؤمنان است. از این‌رو، شماری از فقیهان فتوا داده‌اند که رفتار بر خلاف تقیه، صحیح نیست. تقیه هم در موضوعات اعتقادی و هم در احکام فقهی و هم در موضوعات خارجی جایز است و به حالت ترس، اضطرار یا حضور در دار الکفر اختصاص ندارد.


بر پایه حدیث نفی ضرر، حدیث رفع و عمومیت ادله تقیه، قلمرو تقیه گسترده است و ادله مشروعیت آن، بر دیگر ادله واجبات و محرمات حکومت دارد. در برخی روایات اهل سنت، تقیه به زمان و مکان خاص مقید نشده است.
[۳۴۲] صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۱۲، ص۳۵۹.
به گفته فخر رازی، بر پایه مذهب شافعی، هرگاه مسلمانان در میان خود به حالتی همانند قرار گرفتن در میان کافران حربی دچار شوند، تقیه برای حفظ جان و مال جایز است.
[۳۴۳] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۳.
به سخن مراغی، ملاک تقیه، تقدیم دفع مفاسد بر جلب مصالح است و به حال ضعف اختصاص ندارد؛ بلکه در هر زمان و در برابر هر حاکمی جایز است. شماری از فقیهان شیعه نیز تصریح کرده‌اند که تقیه سببی خاص ندارد.
[۳۴۵] امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۹۷.


۱۷.۱ - دلالت بر جواز

نیز به باور شماری از اهل سنت، ادله مشروعیت این عمل، تقیه از ظالمان و فاسقان را نیز در بر می‌گیرد. آلوسی حنفی با اشاره به فلسفه تقیه در حفظ جان و مال و آبرو از گزند دشمن، دشمنی را اعم از خصومت در امور دینی و دنیایی می‌داند.
[۳۴۷] آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۲، ص۱۱۸.
به سخن فخر رازی، تقیه هم در ضرر جانی و هم مالی مجاز است. مجاز بودنش در ضرر جانی را از این آیه می‌توان دریافت: «وَ لا تُلْقُوا بِاَیْدیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَة» نیز در ضرر مالی مجاز است؛ زیرا بر پایه روایتی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) احترام مال مؤمن همانند احترام خون او است. از لحاظ زمانی، از حسن بصری گزارش شده که تقیه تا قیامت جایز است و با توجه به توان افراد، امری نسبی است. از همین‌رو، به سخن شماری از اهل سنت، زنان در حالت شکنجه دیدن، برای تقیه مجالی گسترده‌تر دارند؛ زیرا ناتوان‌ترند. شماری از اهل سنت، تقیه را تنها در برابر کافران و در دار الکفر و دار الحرب
[۳۵۸] میبدی، ابوالفضل، کشف الاسرار، ج۲، ص۷۷.
جایز دانسته‌اند؛ ولی در دار الاسلام نیز به تقیه عمل می‌شده است.
به فرموده امام محمد باقر (علیه‌السلام)، تقیه در هر چیزی روا است که مؤمن در آن، بیم از زیان داشته باشد و هر کسی، خود، مورد تقیه را بهتر می‌شناسد. به گزارشی از جابر بن عبدالله، در حال تقیه، اگر ستمگری انسان را بر کاری اکراه کند، باید از او پیروی کرد؛ ولی به باور برخی، تقیه نکردن در مورد یاد شده، مایه شکوه دین و برتر است و ادله تقیه تنها بر جواز دلالت دارد، نه وجوب؛ و به اصطلاح، از باب رخصت است نه عزیمت. برخی فقیهان با اشاره به جواز تقیه خوفی در همه امور، روایاتی را که بر جایز نبودن تقیه دلالت دارند، ضعیف دانسته‌اند. ایشان درباره جایز نبودن تقیه در برخی امور در دسته‌ای از روایات، برآنند که این عدم جواز یا خاص امام معصوم: است یا تنها در تقیه مداراتی جریان دارد و یا مخصوص جایی است که امکان عمل صحیح نیز وجود دارد.
[۳۷۰] مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۴۲۲.


۱۷.۲ - محدوده جواز

به گفته روایات، تقیه تا هنگامی مجاز است که به فساد در دین نینجامد. بر همین اساس، مفسران و فقیهان برآنند که هرگاه دین در معرض خطر باشد یا تقیه نکردن مستلزم مشقت غیر قابل تحمل نباشد، تقیه جایز نیست؛ زیرا تقیه در فروع دین جریان دارد، نه در اصول آن.
[۳۷۵] شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۸، ص۱۱.
برخی از اهل سنت، سازش و مدارا با فاسق و ظالم را از روی تقیه برای حفظ آبرو و مال نیز جایز دانسته‌اند و بعضی برای پیامبران نیز تقیه مداراتی و مصلحتی را جایز شمرده‌اند. در روایات اهل بیت: بر مدارا با اهل سنت بسیار تاکید گشته و سفارش شده که شیعیان نباید در میان مخالفان، کاری سرزنش‌آمیز انجام دهند. بنابراین، بایستی از انزوا در جامعه اسلامی پرهیز کرد. شیعیان باید در تشییع جنازه مخالفان شرکت کنند و از بیمارانشان عیادت نمایند و در امور خیر مشارکت ورزند و در نماز جماعت آنان شرکت کنند. بر اساس ظاهر برخی روایات، عبادت تقیه‌ای صحیح نیست؛ ولی بعضی از همین روایات تقیه مداراتی‌ را تایید می‌نمایند.


اکنون تقیه مداراتی به تقیه از اهل سنت اختصاص دارد؛ زیرا هدفش پاسداری از وحدت مسلمانان در برابر بیگانگان است و مصالح شیعیان را نیز حفظ می‌نماید. از این‌رو، فقیهان به صحت حضور در جماعات اهل سنت و سجده بر فرش و نماز خواندن با دست بسته و در حال نبود اتصال میان صفوف فتوا داده‌اند.
[۳۹۰] امام خمینی، رساله نوین، ج۱، ص۲۶۵.
[۳۹۱] امام خمینی، رساله نوین، ج۱، ص۲۷۰.
به ویژه در ایام حج، از هر کار تفرقه‌انگیز که سبب رسوایی شیعیان باشد، باید پرهیز کرد
[۳۹۲] شیخ طوسی، الاستبصار، ج۲، ص۳۳۲.
؛ چنان‌که در گذشته نیز شیعیان در سفر حج تقیه می‌کردند.
[۳۹۳] جعفریان، رسول، پنجاه سفرنامه، ج۲، ص۴۴۹.
[۳۹۴] جعفریان، رسول، پنجاه سفرنامه، ج۲، ص۴۵۱.
امامان شیعیان بیش از ۲۰۰ سال گرفتار تقیه بودند و بر پایه حکم امیران حاجِ حاکمان، حج می‌گزاردند. بی‌تردید گاهی برای امامان، رؤیت هلال ثابت نمی‌شد و یوم الشک بود و زمانی نیز به عکس؛ ولی آنان اعمال حج را جدا‌گانه یا پنهانی انجام نمی‌دادند. از جمله موارد تقیه در حج آن است که اگر به سبب تقیه لازم باشد انسان پیش از رسیدن به ذات عرق (میقات اهل سنت) محرم شود، این کار جایز است. نیز جایز است که انسان برای حج تلبیه گوید، ولی نیت عمره کند.


۱. احکام القرآن: جصاص (م ۳۷۰ق)، به کوشش قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۲. الاستبصار: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
۳. اصل الشیعة و اصولها: آل کاشف الغطاء (م ۱۳۷۳ق)، به کوشش علاء آل جعفر، قم، مؤسسه امام علی (علیه‌السلام)، ۱۴۱۵ق.
۴. اضواء علی عقائد الشیعه: سبحانی، مؤسسة امام صادق (علیه‌السلام)، ۱۴۲۱ق.
۵. الام: شافعی (م ۲۰۴ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۳ق.
۶. اوائل المقالات: مفید (م ۴۱۳ق)، به کوشش الانصاری، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
۷. بحار الانوار: مجلسی (م ۱۱۱۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۸. البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار: احمد بن قاسم عشی، مکتبة الیمن.
۹. البحر المحیط: ابوحیان‌اندلسی (م ۷۵۴ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق.
۱۰. البرهان فی تفسیر القرآن: بحرانی (م ۱۱۰۷ق)، قم، البعثه، ۱۴۱۵ق.
۱۱. پنجاه سفرنامه حج قاجاری: به کوشش رسول جعفریان، تهران، نشر علم، ۱۳۸۹ش.
۱۲. تاج العروس: زبیدی (م ۱۲۰۵ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
۱۳. تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): طبری (م ۳۱۰ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
۱۴. تاریخ و عقاید اسماعیلیه: فرهاد دفتری، ترجمه: بدره‌ای، تهران، پژوهش فرزان روز، ۱۳۷۵ش.
۱۵. التبصیر فی الدین: ابوالمظفر اسفراینی (م ۴۷۱ق)، قاهره، المکتبة الازهریة للتراث.
۱۶. التبیان: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۷. تحریر الوسیله: امام خمینی (م ۱۳۶۸ش)، نجف، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۰ق.
۱۸. التحریر و التنویر: ابن عاشور (م ۱۳۹۳ق)، مؤسسة التاریخ.
۱۹. تحف العقول: حسن بن شعبة حرانی (م. قرن۴ق)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق.
۲۰. تخریج الاحادیث و الآثار: زیلعی (م ۷۶۲ق)، به کوشش عبدالله السعد، ریاض، دار ابن خزیمه، ۱۴۱۴ق.
۲۱. ترجمان القرآن: شریف جرجانی، به کوشش سیاقی، تهران، حیدری، ۱۳۳۳ق.
۲۲. تصحیح اعتقادات الامامیه: مفید (م ۴۱۳ق)، به کوشش درگاهی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
۲۳. التعادل و التراجیح: امام خمینی، تهران، نشر آثار الامام، ۱۳۸۴ش.
۲۴. تغلیق التعلیق: ابن حجر عسقلانی (م ۸۵۲ق)، به کوشش القزقی، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۰۵ق.
۲۵. تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (م ۷۷۴ق)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق.
۲۶. تفسیر العیاشی: عیاشی (م ۳۲۰ق)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه.
۲۷. التفسیر الکبیر: فخر رازی (م ۶۰۶ق)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق.
۲۸. تفسیر المراغی: مراغی (م ۱۳۷۱ق)، دار الفکر.
۲۹. تفسیر بغوی (معالم التنزیل): بغوی (م ۵۱۰ق)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
۳۰. تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): ثعلبی (م ۴۲۷ق)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
۳۱. تفسیر سید مصطفی خمینی (تفسیر القرآن الکریم): سید مصطفی خمینی (م ۱۳۵۶ش)، نشر آثار الامام، ۱۴۱۸ق.
۳۲. تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): قرطبی (م ۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۳۳. التقیه: مرتضی انصاری (م ۱۲۸۱ق)، به کوشش حسون، قم، مؤسسة قائم آل محمد، ۱۴۱۲ق.
۳۴. التنقیح فی شرح العروة الوثقی: تقریر بحث خوئی (م ۱۴۱۳ق)، میرزا علی تبریزی، قم، دار الهادی، ۱۴۱۷ق.
۳۵. تهذیب الاحکام: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
۳۶. جامع البیان: طبری (م ۳۱۰ق)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
۳۷. الجامع الصغیر: سیوطی (م ۹۱۱ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق.
۳۸. جواهر الکلام: نجفی (م ۱۲۶۶ق)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۳۹. الحاوی الکبیر: ماوردی (م ۴۵۰ق)، بیروت، دار الفکر.
۴۰. الحدائق الناضره: یوسف بحرانی (م ۱۱۸۶ق)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳ش.
۴۱. حقائق التاویل: شریف رضی (م ۴۰۶ق)، با شرح کاشف الغطاء، بیروت، دار المهاجر.
۴۲. الخلاف: طوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۷ق.
۴۳. الخلل فی الصلاة: امام خمینی، تهران، نشر آثار الامام، ۱۳۸۴ش.
۴۴. دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیه: حسن امین، بیروت، دار التعارف، ۱۳۶۱ش.
۴۵. دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، ۱۳۷۲ش.
۴۶. دائرة المعارف تشیع: زیر نظر سیدجوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، ۱۳۷۵ق.
۴۷. الذریعة الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (م ۱۳۸۹ق)، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۳ق.
۴۸. رجال النجاشی: النجاشی (م ۴۵۰ق)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
۴۹. الرد علی شبهات الوهابیه: غلام‌رضا کاردان، مرکز الابحاث العقائدیه.
۵۰. رساله نوین: امام خمینی، ترجمه: بی‌آزار شیرازی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲ش.
۵۱. رسائل الکرکی: کرکی (م ۹۴۰ق)، به کوشش حسون، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۹ق.
۵۲. الرسائل: امام خمینی، به کوشش تهرانی، اسماعیلیان، ۱۳۸۵ق.
۵۳. روح المعانی: آلوسی (م ۱۲۷۰ق)، به کوشش عبدالباری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
۵۴. روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م ۵۵۴ق)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
۵۵. زبدة الاصول: سید محمدصادق روحانی، قم، مدرسة امام صادق (علیه‌السلام)، ۱۴۱۲ق.
۵۶. السنن الکبری: بیهقی (م ۴۵۸ق)، بیروت، دار الفکر.
۵۷. شرح الازهار: احمد مرتضی (م ۸۴۰ق)، صنعاء، مکتبة غمضان، ۱۴۰۰ق.
۵۸. شرح نهج البلاغه: ابن ابی‌الحدید (م ۶۵۶ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
۵۹. الشیعه بین الحقائق و الاوهام: سید محسن امین، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۵ق.
۶۰. الصافی: فیض کاشانی (م ۱۰۹۱ق)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق.
۶۱. الصحاح: جوهری (م ۳۹۳ق)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق.
۶۲. صحیح البخاری: بخاری (م ۲۵۶ق)، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، دار ابن کثیر، الیمامه، ۱۴۰۷ق.
۶۳. صحیفه نور: امام خمینی، وزارت فرهنگ و ارشاد، ۱۳۶۱ش.
۶۴. الصوارم المهرقه: سید نورالله تستری (م ۱۰۱۹ق)، به کوشش محدث، تهران، نهضت، ۱۳۶۷ش.
۶۵. طبقات الحنابله: محمد بن ابی‌یعلی (م ۵۲۶ق)، به کوشش الفقی، بیروت، دار المعرفه.
۶۶. الطبقات الکبری: ابن سعد (م ۲۳۰ق)، بیروت، دار صادر.
۶۷. العروة الوثقی مع تعالیق امام خمینی: امام خمینی۱، تهران، نشر آثار الامام، ۱۴۲۲ق.
۶۸. الغدیر: امینی (م ۱۳۹۰ق)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش.
۶۹. غرائب القرآن: نظام الدین نیشابوری (م ۷۲۸ق)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۶ق.
۷۰. فتح القدیر: شوکانی (م ۱۲۵۰ق)، بیروت، دار المعرفه.
۷۱. الفرق بین الفرق: عبدالقاهر البغدادی (م ۴۲۹ق)، بیروت، دار الآفاق الجدیده، ۱۹۷۷م.
۷۲. الفصل فی الملل: ابن حزم (م ۴۵۶ق)، قاهره، مکتبة الخانجی.
۷۳. فقه الصادق (علیه‌السلام): سید محمدصادق روحانی، قم، دار الکتاب، ۱۴۱۳ق.
۷۴. القواعد الفقهیه: سید محمدحسن بجنوردی، به کوشش مهریزی و درایتی، قم،‌هادی، ۱۴۱۹ق.
۷۵. القواعد الفقهیه: مکارم شیرازی، مدرسة امام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ۱۴۱۱ق.
۷۶. القواعد و الفوائد: شهید اول (م ۷۸۶ق)، به کوشش سید عبدالهادی، قم، مکتبة المفید.
۷۷. القوانین الفقهیه: محمد ابن جزی غرناطی (م ۷۴۱ق)، به کوشش محمد امین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
۷۸. الکافی: کلینی (م ۳۲۹ق)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
۷۹. الکشاف: زمخشری (م ۵۳۸ق)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
۸۰. کشف الاسرار: میبدی (م ۵۲۰ق)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش.
۸۱. کنز العمال: متقی هندی (م ۹۷۵ق)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
۸۲. لا تخونوا الله و الرسول: صباح‌علی البیاتی، قم، مرکز الابحاث العقائدیه.
۸۳. لسان العرب: ابن منظور (م ۷۱۱ق)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
۸۴. مبانی‌اندیشه‌های سیاسی اسلام: عمید زنجانی، تهران، مؤسسه فرهنگی‌اندیشه، ۱۳۷۵ش.
۸۵. المبسوط: سرخسی (م ۴۸۳ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
۸۶. مجمع البیان: طبرسی (م ۵۴۸ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق.
۸۷. مجمع الزوائد: هیثمی (م ۸۰۷ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق.
۸۸. مجموعة الرسائل: لطف الله صافی، قم، مؤسسة امام مهدی، ۱۴۰۴ق.
۸۹. المحاسن: ابن خالد برقی (م ۲۷۴ق)، به کوشش حسینی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۲۶ش.
۹۰. مدخل التفسیر: محمدفاضل لنکرانی، تهران، مطبعة الحیدری، ۱۳۹۶ق.
۹۱. المدونة الکبری: مالک بن انس (م ۱۷۹ق)، مصر، مطبعة السعاده.
۹۲. مسائل الامام احمد بن حنبل روایة ابی‌الفضل صالح: احمد بن حنبل (م ۲۰۴ق)، هند، الدار العلمیه، ۱۴۰۸ق.
۹۳. مستدرک الوسائل: نوری (م ۱۳۲۰ق)، بیروت، آل البیت:، ۱۴۰۸ق.
۹۴. مستمسک العروة الوثقی: سید محسن حکیم (م ۱۳۹۰ق)، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق.
۹۵. مسند احمد: احمد بن حنبل (م ۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر.
۹۶. مسند الربیع: ربیع بن حبیب، به کوشش محمد ادریس و عاشور یوسف، بیروت، دار الحکمه، ۱۴۱۵ق.
۹۷. مصباح الفقیه: رضا همدانی (م ۱۳۲۲ق)، تهران، مکتبة الصدر.
۹۸. المصنّف: عبدالرزاق صنعانی (م ۲۱۱ق)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
۹۹. مع الشیعة الامامیة فی عقائدهم: جعفر سبحانی، معاونیة الشؤون التعلیمیه، ۱۴۱۳ق.
۱۰۰. المعجم الاوسط: طبرانی (م ۳۶۰ق)، قاهره، دار الحرمین، ۱۴۱۵ق.
۱۰۱. مفتاح الغیب: محمد قونوی (م ۶۷۳ق)، به کوشش خواجوی، تهران، مولی، ۱۴۱۶ق.
۱۰۲. مقاتل الطالبیین: ابوالفرج اصفهانی (م ۳۵۶ق)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق.
۱۰۳. مقالات الاسلامیین: ابوالحسن اشعری (م ۳۲۴ق)، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۰۴. المقنع: صدوق (م ۳۸۱ق)، قم، مؤسسة الامام الهادی۷، ۱۴۱۵ق.
۱۰۵. المکاسب: انصاری (م ۱۲۸۱ق)، به کوشش گروهی از محققان، المؤتمر العالمی لمیلاد الشیخ الانصاری، ۱۴۲۰ق.
۱۰۶. الملل و النحل: سبحانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۲۰ق.
۱۰۷. الملل و النحل: شهرستانی (م ۵۴۸ق)، به کوشش سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۵ق.
۱۰۸. من لا یحضره الفقیه: صدوق (م ۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق.
۱۰۹. المنار: رشیدرضا (م ۱۳۵۴ق)، قاهره، دار المنار، ۱۳۷۳ق.
۱۱۰. مناسک الحج: خوئی (م ۱۴۱۳ق)، قم، مهر، ‌۱۴۱۱ق.
۱۱۱. منهاج السنة النبویه: ابن تیمیه (م ۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، مؤسسة قرطبه، ۱۴۰۶ق.
۱۱۲. منهج الصادقین: فتح الله کاشانی (م ۹۸۸ق)، تهران، کتابفروشی محمد علمی، ۱۳۳۶ش.
۱۱۳. المنیر: وهبة زحیلی، بیروت، دار الفکر المعاصر، ۱۴۱۱ق.
۱۱۴. المؤتلف من المختلف: طبرسی (م ۵۴۸ق)، به کوشش شانه‌چی و دیگران، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، ۱۴۱۰ق.
۱۱۵. المیزان: طباطبائی (م ۱۴۰۲ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
۱۱۶. نقش تقیه در استنباط: نعمت الله صفری، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۸۱ش.
۱۱۷. نور الثقلین: عروسی حویزی (م ۱۱۱۲ق)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش.
۱۱۸. نور علم (فصلنامه): قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه.
۱۱۹. الوافی: فیض کاشانی (م ۱۰۹۱ق)، به کوشش ضیاء الدین، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ۱۴۰۶ق.
۱۲۰. واقع التقیة عند المذاهب و الفرق الاسلامیه من غیر الشیعة الامامیه: ثامر‌هاشم عمیدی، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.
۱۲۱. وسائل الشیعه: حر عاملی (م ۱۱۰۴ق)، به کوشش ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.


۱. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۱، «وقی».    
۲. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۶.    
۳. زبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج۲۰، ص۳۰۴، «وقی».    
۴. جرجانی، سید شریف، ترجمان القران، ص۲۸.
۵. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۲.    
۶. شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۷.    
۷. شیخ انصاری، التقیه، ص۳۷.    
۸. رشید رضا، محمد، المنار، ج۳، ص۲۳۱.    
۹. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص۱۷.    
۱۰. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین ص۵۸.    
۱۱. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص۴۵۲.    
۱۲. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ص۴۷۰.    
۱۳. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۹.    
۱۴. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ص۱۴۴.    
۱۵. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ص۱۵۳.    
۱۶. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ص۱۳۰.    
۱۷. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ص۱۴۳.    
۱۸. ابن ‌حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل والاهواء و النحل، ج۱، ص۸۰.    
۱۹. ابن ‌حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل والاهواء و النحل ج۳، ص۶۴.    
۲۰. ابن ‌حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل والاهواء و النحل ج۴، ص۵.    
۲۱. ابن ‌حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل والاهواء و النحل، ج۴، ص ۸۱.    
۲۲. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۷۴-۱۷۵.    
۲۳. روحانی، سید محمدصادق، فقه الصادق، ج۱۱، ص۳۹۵.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۴۱۰.    
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۴۶۹.    
۲۶. روحانی، سید محمدصادق، فقه الصادق، ج۱۱، ص۳۹۲.    
۲۷. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۷۴-۱۷۵.    
۲۸. صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۲۰۶-۲۳۴.
۲۹. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۱.    
۳۰. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۴-۴۶۵.    
۳۱. قصص/سوره۲۸، آیه۵۴.    
۳۲. فصلت/سوره۴۱، آیه۳۴.    
۳۳. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۷.    
۳۴. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۸۵.    
۳۵. عمید زنجانی، عباس‌علی، مبانی‌ اندیشه سیاسی اسلام، ص۲۹۰.
۳۶. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۴۷، ص۱۶۷.    
۳۷. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۶.    
۳۸. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۷، ص۳۰۴.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۲۰۳.    
۴۰. ابن ‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۶۰۹.    
۴۱. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۷، ص۶۴۲.
۴۲. زیلعی، عبدالله بن یوسف، تخریج الاحادیث، ج۲، ص۲۴۷.    
۴۳. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۳، ص۱۳۸.    
۴۴. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۹، ص۱۵۱.    
۴۵. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۶، ص۱۵۴.
۴۶. کهف/سوره۱۸، آیه۱۹-۲۰.    
۴۷. غافر/سوره۴۰، آیه۲۸.    
۴۸. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۴، ص۷۳.    
۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۴۳۶-۴۳۷.    
۵۰. حویزی، عبدعلی بن جمعه، نور الثقلین، ج۴، ص۱۱۹.    
۵۱. غافر/سوره۴۰، آیه۲۸.    
۵۲. شیخ طوسی، التبیان، ج۹، ص۷۳.    
۵۳. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۳۰۹.    
۵۴. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۳، ص۱۳۸.
۵۵. بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۹، ص۱۵۱.
۵۶. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج۶، ص۱۵۴.
۵۷. شیخ کلیینی، الکافی، ج۷، ص۴۴۲.    
۵۸. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۶۴.    
۵۹. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۳۵-۱۳۷.    
۶۰. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۹۴.    
۶۱. تستری، سید نورالله، الصوارم المهرقه، ص۳۱.
۶۲. صافی، لطف الله، مجموعة الرسائل، ج۲، ص۳۵۷.    
۶۳. شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۲۴.    
۶۴. شیخ انصاری، المکاسب، ج۲، ص۹۹.    
۶۵. خوئی، سید ابوالقاسم، التنقیح، ج۴، ص۲۷۳.    
۶۶. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۸۵.    
۶۷. خمینی، سید مصطفی، تفسیر سید مصطفی خمینی، ج۳، ص۳۰۶.    
۶۸. سوره فصّلت، آیه ۳۴    
۶۹. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۱۷.    
۷۰. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۳.    
۷۱. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۳، ص۴۰۷.    
۷۲. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۵۹.    
۷۳. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۹.    
۷۴. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۹.    
۷۵. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۹.    
۷۶. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۵.    
۷۷. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج۲۶، ص۱۵۹.    
۷۸. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۳.    
۷۹. ابن ‌شعبه‌ حرانی، حسن بن علی، تحف‌ العقول‌، ص۴۲.    
۸۰. نجفی جواهری، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۱۹، ص۳۲.    
۸۱. صافات/سوره۳۷، آیه۸۸-۸۹.    
۸۲. شیخ کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۴۲.
۸۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۲۳، ص۴۵.    
۸۴. شیخ طوسی، التبیان، ج۸، ص۵۱۰.    
۸۵. بحرانی، سید‌هاشم، تفسیر البرهان، ج۳، ص۱۸۷.    
۸۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۸، ص۵۰۹.    
۸۷. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۳۴۲.    
۸۸. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۱۰.    
۸۹. شیخ طوسی، التبیان، ج۸، ص۵۱۰.    
۹۰. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان، ج۱۶، ص۲۰۵.    
۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۳۱۶.    
۹۲. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۴۹.    
۹۳. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۱۲، ص۹۸.    
۹۴. زحیلی، وهبة، المنیر، ج۲۳، ص۱۱۲.    
۹۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۷۰.    
۹۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۷۰- ۷۶.    
۹۷. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۱۸۴.    
۹۸. بحرانی، سید‌هاشم، تفسیر البرهان، ج۳، ص۱۸۴.    
۹۹. حویزی، عبدعلی بن جمعه، نور الثقلین، ج۲، ص۴۴۳-۴۴۴.    
۱۰۰. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۱۰.    
۱۰۱. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۲۲۲.    
۱۰۲. طه/سوره۲۰، آیه۹۲-۹۴.    
۱۰۳. ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، ج۱۶، ص۲۹۳.    
۱۰۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۴.    
۱۰۵. ابو حیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط، ج۷، ص۳۷۵.    
۱۰۶. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۹۴.    
۱۰۷. فیض کاشانی، الصافی، ج۳، ص۳۱۷.    
۱۰۸. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۲۴، ص۴۵.    
۱۰۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۱۶۵.    
۱۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۴۰۲.    
۱۱۱. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۳، ص۱۲۵.    
۱۱۲. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۹.    
۱۱۳. بقره/سوره۲، آیه۶۱.    
۱۱۴. آل عمران/سوره۳، آیه۲۱.    
۱۱۵. آل عمران/سوره۳، آیه۱۱۲.    
۱۱۶. مائده/سوره۵، آیه۷۰.    
۱۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۸۱۰.    
۱۱۸. کاشانی، فتح‌الله، منهج الصادقین، ج۸، ص۱۴۲.    
۱۱۹. ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، ج۲۴، ص۱۲۸.    
۱۲۰. غافر/سوره۴۰، آیه۲۸.    
۱۲۱. غافر/سوره۴۰، آیه۴۵.    
۱۲۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۵، ص۱۳۳.
۱۲۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۵، ص ۱۴۵.
۱۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۶۹۸.    
۱۲۵. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۲۵۳.    
۱۲۶. علامه طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص ۲۸۴.    
۱۲۷. کهف/سوره۱۸، آیه۱۹-۲۰.    
۱۲۸. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۴۶.    
۱۲۹. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج۳، ص۱۸۵.    
۱۳۰. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۳۵۹.    
۱۳۱. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۸.    
۱۳۲. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۳۲۳.    
۱۳۳. بحرانی، سید‌هاشم، تفسیر البرهان، ج۳، ص۶۱۴.    
۱۳۴. شیخ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۸.    
۱۳۵. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۸۱.    
۱۳۶. حجر/سوره۱۵، آیه۹۴.    
۱۳۷. ثعلبی، احمد بن محمد، تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۳۵۵.    
۱۳۸. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۵۲.    
۱۳۹. مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، ج۱۴، ص۴۷.    
۱۴۰. فتح/سوره۴۸، آیه۲۵.    
۱۴۱. ابن ‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۲۰۸.    
۱۴۲. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۸۵.    
۱۴۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۸۶، ۱۰۲.
۱۴۴. مائده/سوره۵، آیه۶۷.    
۱۴۵. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۴۰۰.    
۱۴۶. امین، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۲۸.    
۱۴۷. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۸، ص۵۶۴.
۱۴۸. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج۶، ص۱۰۹.    
۱۴۹. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱، ص۱۴۲.    
۱۵۰. عمیدی، ثامر، واقع التقیة عند المذاهب، ص۲۶-۳۶.    
۱۵۱. شنتناوی، احمد، جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۶۹-۸۰.
۱۵۲. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص ۲۳۳.    
۱۵۳. عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۱۸۸.
۱۵۴. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۴، ص۱۲۲.    
۱۵۵. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۲۷۴.    
۱۵۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۲۰۱-۲۰۶.    
۱۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۲۰۱.    
۱۵۸. ابن ‌ابی‌یعلی، محمد بن محمد، طبقات الحنابله، ج۱، ص۶۳.    
۱۵۹. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴.    
۱۶۰. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۳.    
۱۶۱. ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبین.
۱۶۲. صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۶۹-۱۳۴.
۱۶۳. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۷۲-۷۴.
۱۶۴. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۵، ص۴۲۲.
۱۶۵. آل کاشف الغطاء، محمدحسین، اصل الشیعة و اصولها، ص۳۱۵.
۱۶۶. عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۱۹۹.
۱۶۷. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۷-۲۲۴.    
۱۶۸. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۷۵.    
۱۶۹. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۹۳.    
۱۷۰. اقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج۴، ص۴۰۳-۴۰۵.    
۱۷۱. احمد بن علی، نجاشی، رجال النجاشی، ص۵۸.    
۱۷۲. احمد بن علی، نجاشی، رجال النجاشی، ۲۵۳.    
۱۷۳. احمد بن علی، نجاشی، رجال النجاشی، ۳۳۹.    
۱۷۴. احمد بن علی، نجاشی، رجال النجاشی، ۳۵۰.    
۱۷۵. احمد بن علی، نجاشی، رجال النجاشی، ۳۹۲.    
۱۷۶. احمد بن علی، نجاشی، رجال النجاشی، ۳۹۶.    
۱۷۷. محقق کرکی، رسائل الکرکی، ج۲، ص۸.    
۱۷۸. شیخ انصاری، التقیه.    
۱۷۹. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۷۵.    
۱۸۰. اقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه، ج۴، ص۴۰۳-۴۰۵.    
۱۸۱. شهید اول، القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۵۵-۱۵۸.    
۱۸۲. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۶۹.
۱۸۳. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۶، ص۷۷.
۱۸۴. سید جوادی، علی اصغر، دائرة المعارف تشیع، ج۵، ص۳۸.
۱۸۵. عمیدی، ثامر، واقع التقیه.    
۱۸۶. صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط.
۱۸۷. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۴.
۱۸۸. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۸۶.
۱۸۹. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۱۶۲.
۱۹۰. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۴۶.
۱۹۱. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۴۸۷.
۱۹۲. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقائد اسماعیلیه، ص۵۳۱.
۱۹۳. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۲۲۶.    
۱۹۴. عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۷۷.
۱۹۵. سبحانی، جعفر، الملل و النحل، ج۷، ص۴۷۳.
۱۹۶. عشی، احمد بن قاسم، البحر الزخار، ج۱، ص۲۱۶.
۱۹۷. مرتضی، احمد، شرح الازهار، ج۴، ص۵۳۰.
۱۹۸. علم‌الهدی، علی بن حسین، الانتصار، ج۳، ص۴۶۰.
۱۹۹. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۷۷.
۲۰۰. عشی، احمد بن قاسم، البحر الزخار، ج۱، ص۲۱۶.
۲۰۱. عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۱۸۹.
۲۰۲. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۷۷.
۲۰۳. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۵، ص۴۲۰.
۲۰۴. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۸۷-۸۹.
۲۰۵. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۴۴.    
۲۰۶. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۲۴-۱۲۵.
۲۰۷. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص ۱۳۷.
۲۰۸. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص ۱۵۹.    
۲۰۹. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۹.    
۲۱۰. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۹۲-۹۳.
۲۱۱. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۹۷.
۲۱۲. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
۲۱۳. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۰۶.
۲۱۴. بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۵۳.
۲۱۵. بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۵۸.
۲۱۶. بغدادی، عبد القاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص۲۳۷.
۲۱۷. اسفرایینی، شاهفور بن طاهر، التبصیر فی الدین، ص۵۷-۶۰.
۲۱۸. بیاتی، صباح‌علی، لا تخونوا الله و الرسول، ص۱۶۸-۱۶۹.    
۲۱۹. آل کاشف الغطاء، محمدحسین، اصل الشیعة و اصولها، ص۳۱۶.    
۲۲۰. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۷۱.
۲۲۱. صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۱۴۳.
۲۲۲. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۳۷۴.    
۲۲۳. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۱۱۸.    
۲۲۴. سبحانی، جعفر، اضواء علی عقائد الشیعه، ص۴۲۲-۴۲۳.    
۲۲۵. آل عمران/سوره۳، آیه۲۸.    
۲۲۶. ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، ج۳، ص۷۵.    
۲۲۷. ابن تیمیة، منهاج السنه، ج۱، ص۶۸.    
۲۲۸. کاردان، غلام‌رضا، الرد علی شبهات الوهابیه، ص۲۷.
۲۲۹. شیخ طوسی، التبیان، ج۲، ص۴۳۴.    
۲۳۰. منافقون/سوره۶۳، آیه۱.    
۲۳۱. سبحانی، جعفر، مع الشیعه، ص۷۶.    
۲۳۲. غافر/سوره۴۰، آیه۲۸.    
۲۳۳. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۶.    
۲۳۴. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۷، ص۳۰۴.    
۲۳۵. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۲۷۴.    
۲۳۶. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۷، ص۳۰۴.    
۲۳۷. جصاص، حمد بن علی، احکام القرآن، ج۲، ص۱۳.    
۲۳۸. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۱۸۰.    
۲۳۹. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۲۴، ص۸۳.    
۲۴۰. صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۱۶۳.
۲۴۱. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۴۹.    
۲۴۲. ابن حزم، علی بن احمد، الفِصَل، ج۱، ص۷۹-۸۰.    
۲۴۳. صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۱۶۸-۱۶۹.
۲۴۴. سبحانی، جعفر، مع الشیعة الامامیه، ص۹۴-۹۵.    
۲۴۵. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۷-۲۲۴.    
۲۴۶. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۷۵.    
۲۴۷. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۳۹۳.    
۲۴۸. صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، ص۲۴۵-۲۵۳.
۲۴۹. امام خمینی، التعادل و التراجیح، ص۱۲.    
۲۵۰. امام خمینی، التعادل و التراجیح، ص۲۱۷.    
۲۵۱. روحانی، سید محمدصادق، زبدة الاصول، ج۴، ص۴۰۱.    
۲۵۲. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱، ص۵.    
۲۵۳. امام خمینی، التعادل و التراجیح، ص۱۲.    
۲۵۴. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق، ج۱، ص۶-۷.    
۲۵۵. عاملی، سید محسن، الشیعة بین الحقائق و الاوهام، ص۱۹۶-۱۹۷.
۲۵۶. نجفی جواهری، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۹، ص۳۶۳.    
۲۵۷. نجفی جواهری، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۹، ص۳۶۳.    
۲۵۸. امام خمینی، الرسائل العشره، ص۱۱.    
۲۵۹. علامه حسن‌زاده آملی، مجله نور علم، ش۵۰-۵۱، ص۲۴-۲۵، «جلوه‌هایی از حیات علمی علامه شعرانی».
۲۶۰. بجنوردی، سید محمدحسن، القواعد الفقهیه، ج۵، ص۵۱.    
۲۶۱. علامه طباطبایی، المیزان، ج۳، ص۱۶۳.    
۲۶۲. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۳۷۶.    
۲۶۳. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۵۹.    
۲۶۴. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۵۹.    
۲۶۵. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۹.    
۲۶۶. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۷.    
۲۶۷. شیخ انصاری، التقیه، ص۴۰.    
۲۶۸. شیخ انصاری، التقیه، ص ۵۲.    
۲۶۹. اباضی، ربیع بن حبیب، مسند الربیع، ج۱، ص۳۰۱.
۲۷۰. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۱۲، ص۳۵۹.
۲۷۱. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۹.    
۲۷۲. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۰.    
۲۷۳. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج۱، ص۲۵۹.    
۲۷۴. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۸۳.    
۲۷۵. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۹.    
۲۷۶. آل عمران/سوره۳، آیه۲۸.    
۲۷۷. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۳، ص۱۵۳.    
۲۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۲۷۳.    
۲۷۹. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۱، ص۳۵۱.    
۲۸۰. مراغی، احمد مصطفی، مراغی، احمدمصطفی، تفسیر مراغی، ج۳، ص۱۳۷.    
۲۸۱. نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۶.    
۲۸۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱۴، ص۱۲۲.    
۲۸۳. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۲۷۴.    
۲۸۴. نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۵.    
۲۸۵. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۲۷۴.    
۲۸۶. ابن ‌کثیر، تفسیر ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، ج۴، ص۵۲۰.    
۲۸۷. نظام نیشابوری، حسن بن محمد، غرائب القرآن، ج۴، ص۳۰۹.    
۲۸۸. جصاص، حمد بن علی، احکام القرآن، ج۳، ص۱۹۲.
۲۸۹. الشوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ج۳، ص۲۳۵.    
۲۹۰. شیخ طوسی، الخلاف، ج۱، ص۲۰۷.    
۲۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، المؤتلف، ج۱، ص۳۳.    
۲۹۲. بقره/سوره۲، آیه۱۷۳.    
۲۹۳. مائده/سوره۵، آیه۳.    
۲۹۴. انعام/سوره۶، آیه۱۴۵.    
۲۹۵. نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۵.    
۲۹۶. مائده/سوره۵، آیه۶.    
۲۹۷. حج/سوره۲۲، آیه۷۸.    
۲۹۸. جصاص، حمد بن علی، احکام القرآن، ج۱، ص۵۶-۵۷.    
۲۹۹. سبحانی، جعفر، مع الشیعة الامامیه، ص۸۷.    
۳۰۰. علامه طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۱۲۶.    
۳۰۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۸۶.    
۳۰۲. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۱۰۲.
۳۰۳. عسقلانی، ابن حجر، تغلیق التعلیق، ج۵، ص۱۰۲.    
۳۰۴. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۷-۲۱۹.    
۳۰۵. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۷.    
۳۰۶. مالک بن انس، المدونة الکبری، ج۲، ص۸۳.    
۳۰۷. عمیدی، ثامر، واقع التقیه، ص۲۷.    
۳۰۸. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۱۹۰.    
۳۰۹. ابن جزی، محمد بن أحمد، القوانین الفقهیه، ص۱۵۱.    
۳۱۰. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۱۸۲.
۳۱۱. ابن ‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۵۲۰.    
۳۱۲. آل‌عمران/سوره۳، آیه۲۸.    
۳۱۳. مراغی، احمدمصطفی، تفسیر مراغی، ج۳، ص۱۳۷.    
۳۱۴. عمیدی، ثامر، واقع التقیه، ص۳۸ به بعد.    
۳۱۵. جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۶۹-۸۰.
۳۱۶. شهید اول، القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۵۵.    
۳۱۷. شیخ انصاری، التقیه، ص۳۹.    
۳۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۴۱۱.    
۳۱۹. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۷۷-۱۷۸.    
۳۲۰. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۷۷-۱۷۸.    
۳۲۱. سبحانی، جعفر، الملل و النحل، ج۵، ص۴۳۴.    
۳۲۲. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۲۱-۳۲۲.    
۳۲۳. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۲۴، ص۲۹.    
۳۲۴. احمد بن حنبل، مسائل الامام احمد، ص۳۱.
۳۲۵. امام خمینی، الخلل فی الصلاة، ص۵.    
۳۲۶. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۱، ص۲۵.    
۳۲۷. امام خمینی، الخلل فی الصلاة، ص۱۱۴.    
۳۲۸. حکیم، سید محسن، مستمسک العروه، ج۲، ص۴۰۱.
۳۲۹. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۸۸.    
۳۳۰. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۹۶.    
۳۳۱. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۱، ص۲۲۵.    
۳۳۲. امام خمینی، الخلل فی الصلاة، ص۱۸۶.    
۳۳۳. شیخ انصاری، التقیه، ص۵۱.    
۳۳۴. حکیم، سید محسن، مستمسک العروه، ج۲، ص۴۰۷.    
۳۳۵. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۴۱.    
۳۳۶. شیخ انصاری، التقیه، ص۵۱.    
۳۳۷. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۰۷.    
۳۳۸. حکیم، سید محسن، مستمسک العروه، ج۲، ص۴۰۹.    
۳۳۹. حکیم، سید محسن، مستمسک العروه، ج۲، ص۴۱۸.    
۳۴۰. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۶۶.    
۳۴۱. شیخ انصاری، التقیه، ص۴۰.    
۳۴۲. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۱۲، ص۳۵۹.
۳۴۳. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۳.
۳۴۴. مراغی، احمدمصطفی، تفسیر مراغی، ج۳،ص۱۳۶-۱۳۷.    
۳۴۵. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۹۷.
۳۴۶. مراغی، احمدمصطفی، تفسیر مراغی، ج۳، ص۱۳۷.    
۳۴۷. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۲، ص۱۱۸.
۳۴۸. بقره/سوره۲، آیه۱۹۵.    
۳۴۹. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۲۷۵.    
۳۵۰. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۹۳-۱۹۴.    
۳۵۱. ابو حیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط، ج۲، ص۴۴۳.    
۳۵۲. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۲۴، ص۴۵.    
۳۵۳. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۲، ص۱۲۱.    
۳۵۴. عسقلانی، ابن حجر، تغلیق التعلیق، ج۵، ص۲۶۱.    
۳۵۵. شافعی، محمد بن ادریس، الام، ج۴، ص۲۰۴.    
۳۵۶. ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر، ج۱۴، ص۳۵۵.    
۳۵۷. ثعلبی، احمد بن محمد، تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۴۹.    
۳۵۸. میبدی، ابوالفضل، کشف الاسرار، ج۲، ص۷۷.
۳۵۹. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۰.    
۳۶۰. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۸.    
۳۶۱. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۲۴، ص۴۷.    
۳۶۲. شریف رضی، محمد بن الحسین، حقائق التاویل، ص۷۵-۷۶.    
۳۶۳. جصاص، حمد بن علی، احکام القرآن، ج۲، ص۱۲-۱۳.    
۳۶۴. جصاص، حمد بن علی، احکام القرآن، ج۳، ص۲۴۹.    
۳۶۵. جصاص، حمد بن علی، احکام القرآن، ج۲، ص۲۹۰.    
۳۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۲۷۴.    
۳۶۷. شریف رضی، محمد بن الحسین، حقائق التاویل، ص۷۵-۷۶.    
۳۶۸. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۸۰.    
۳۶۹. همدانی، آقارضا، مصباح الفقیه، ج۲، ص۴۳۷-۴۳۸.    
۳۷۰. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۴۲۲.
۳۷۱. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۹.    
۳۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۲۷۳.    
۳۷۳. امام خمینی، صحیفه نور، ج۹، ص۱۷۰.    
۳۷۴. شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۱، ص۳۶۲.    
۳۷۵. شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۸، ص۱۱.
۳۷۶. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۳، ص۱۲۲.    
۳۷۷. مراغی، احمدمصطفی، تفسیر مراغی، ج۳، ص۱۳۷.    
۳۷۸. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۳، ص۱۲۲.    
۳۷۹. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۹.    
۳۸۰. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۹.    
۳۸۱. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۸۳.    
۳۸۲. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۸۲.    
۳۸۳. شیخ کلینی، الکافی، ج۴، ص۸۳.    
۳۸۴. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۷، ص۹۵.    
۳۸۵. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۳۰۲.    
۳۸۶. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۲۰۰.    
۳۸۷. شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۷.    
۳۸۸. شیخ صدوق، المقنع، ص۱۱۴.    
۳۸۹. شیخ طوسی، الاستبصار، ج۱، ص۴۳۱.    
۳۹۰. امام خمینی، رساله نوین، ج۱، ص۲۶۵.
۳۹۱. امام خمینی، رساله نوین، ج۱، ص۲۷۰.
۳۹۲. شیخ طوسی، الاستبصار، ج۲، ص۳۳۲.
۳۹۳. جعفریان، رسول، پنجاه سفرنامه، ج۲، ص۴۴۹.
۳۹۴. جعفریان، رسول، پنجاه سفرنامه، ج۲، ص۴۵۱.
۳۹۵. امام خمینی، الرسائل، ج۲، ص۱۹۶.    
۳۹۶. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۴۶۲.    
۳۹۷. یزدی طباطبایی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ص۷۹۶.    
۳۹۸. خویی، سید ابوالقاسم، مناسک الحج، ص۷۳.    
۳۹۹. شیخ طوسی، الاستبصار، ج۲، ص۱۷۲.    
۴۰۰. شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۵، ص۸۶.    



دانشنامه حج و زیارت، برگرفته از مقاله «تقیه»، تاریخ بازیابی، ۱۴۰۱/۰۱/۰۹    


رده‌های این صفحه : اصطلاحات فقهی | تقیه




جعبه ابزار