تفسیر نورالثقلین (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تفسیر نور الثقلین یا تفسیر حویزی تالیف شیخ
عبد علی بن جمعه عروسی حویزی از علمای
قرن یازدهم هجری میباشد.
تفسیر نور الثقلین به کوشش استاد سید
هاشم رسولی محلاتی تصحیح شده و با مقدمهای کوتاه از مرحوم
علامه طباطبایی «ره» در ۵ مجلد توسط مطبعه العلمیة
قم در
سال۱۳۸۳ ق به چاپ رسیده است، چاپی نیز از مؤسسه اسماعیلیان با همین مشخصات در قطع وزیری یافت میشود. طبق بیان سید محمد علی ایازی در «المفسرون حیاتهم و منهجهم» صفحه ۷۳۰، چاپ جدیدی با مقدمه سید محمد باقر حکیم در حال آماده شدن میباشد.
مصحح محترم با تطبیق سه نسخه، مراجعه به مصادر، مقابله متن احادیث نقل شده با مصادر، ذکر بعضی موارد اختلاف نسخ، تصحیح، ذکر موارد اختلاف در پاورقی و شرحی از مجملات و بعضی لغات مشکله، موجبات استفاده بهینه از این اثر را فراهم نموده است. ایشان در چاپ دوم با ذکر آیات در ابتدای هر بحث امکان دستیابی محققین به روایات هر
آیه را آسانتر کرده است. مؤلف در سال ۱۰۶۶ ه. ق تالیف جلد سوم را به پایان رساندهاند، تاریخ وفات مؤلف را بعضی ۱۰۹۷ میدانند.
تفسیر نور الثقلین در انتهاء هر جلد فهرستی ارائه کرده است که مبنای آن فرازهای آیات تفسیر شده میباشد. در نتیجه شیوه پیدا کردن مطالب از طریق موضوع نمیباشد، بلکه از طریق آیه یا فرازی از آیه میباشد. در بخش «شیوه مؤلف» به معرفی اثر و انگیزه آن اشارهای شده است.
از جمله نسخ خطی این تفسیر، نسخه خطی در کتابخانه آستان قدس رضوی شماره ۸۰۵۵ و نسخه دیگر متعلق به کتابخانه شخصی آقای عبد الحسین شهید صالحی میباشد.
شیخ
آقا بزرگ در
الذریعة درباره روش نور الثقلین مینویسد: «او
قرآن را بر طبق روایاتی که از
اهل بیت «علیهم السلام» صادر شده است تفسیر میکند، اهل بیتی که آگاه ترینند نسبت به تفسیر قرآن. روایات را از کتب معتبر مانند
کافی ،
تفسیر قمی ،
احتجاج ،
عیون الاخبار ،
علل الشرایع ،
اکمال الدین ،
توحید و... جمع آوری نموده، لکن سندهای روایات را حذف نموده است. و به جهت حذف آیات در ابتدای بحث، به روایات هر آیه مشکل شده است. بحثی در تفسیر الفاظ
آیه ، اعراب و
قرائت آن ننموده است.»
البته محقق محترم در چاپ دوم، به ذکر آیات در ابتدای هر بحث همت گماشته تا استفاده از روایات ذیل هر آیه مشخص گردد.
مرحوم
علامه طباطبایی «ره» صاحب
تفسیر المیزان در مقدمه خود بر تفسیر نور الثقلین در این باره میفرماید: کتابی است ارزشمند که مؤلف آن تمام اخبار وارده در تفسیر آیات
قرآن کریم (جز موارد اندکی از روایات) را جمع آوری نموده و در
ضبط، چینش، ترتیب و
تهذیب و تنقیح روایات، در ضمن اشاره به مصدر آنها، تلاشی وافر نموده است، و از بهترین تالیفات در این زمینه میباشد.
آیتالله معرفت در «
التفسیر و المفسرون »،
، راجع به روش مصنف در تفسیر نور الثقلین میفرماید: مصنف از بین احادیث منسوب به
اهل بیت «علیهم السلام»، اقدام به جمع آوری روایاتی نموده که به نحوی، ارتباط با آیات قرآن کریم داشته باشند، اعم از اینکه این ارتباط، از باب
تفسیر ، استشهاد و یا تایید
آیه باشد.
در اغلب موارد، احادیث ذکر شده، در مقام
تفسیر مفهوم یا
دلالت آیه نیستند، بلکه به سبب اغراضی از جمله استشهاد و مانند آن، متعرض آیه شدهاند و هنر مصنف فقط مرتب کردن روایات بنابر ترتیب آیات و سورههای قرآن بوده است، به همین جهت تمام آیات قرآن را دربرنمی گیرد. و نیز در صدد نقد روایات یا علاج تعارض آنها نبوده است. اضافه بر اینکه در جمع آوری، توجهی به اسانید و قوت احادیث نداشته، روایات
ضعیف السند و مرسل فراوانی در این تفسیر مشاهده میشود».
سید
محمد علی ایازی در کتاب «
المفسرون حیاتهم و منهجهم»
میفرماید:
تفسیر حویزی شامل، بسیاری از روایات
اهل بیت «علیهم السلام» میشود که در تفسیر، تطبیق و جری آیات
قرآن کریم، به روش ائمه «علیهم السلام» استوار است. این روایات را از مصادر مختلف جمع آوری نموده است. در این تفسیر بحثی از الفاظ، اعراب و قرائت آیات نمیشود. و چون در بخشی از آیات روایت تفسیری، وارد نشده است، شامل کل آیات
قرآن نمیشود. با وجود توجه ایشان به عدم استفاده، از روایات ضعیف، اما از مصادری مانند تفسیر قمی که براحتی نمیتوان تسلیم روایات آن شد، اخباری را نقل کرده است.
دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی در
جلد دوم صفحه ۱۴۵۱ در سبک
نور الثقلین مینویسد: او صاحب یکی از برجستهترین
تفسیرهای روایی یا
ماثور شیعه است. تفسیری که از آثار قدما به
تفسیر فرات و
قمی و
عیاشی شباهت دارد و از تفاسیر متاخر به
تفسیر البرهان اثر
هاشم بحرانی.
مصنف در انگیزه خود برای تالیف در مقدمه کوتاهی میفرماید: «وقتی مشاهده کردم که مفسران مختلف هر کدام بخشی از وجوه
قرآن را مورد نظر قرار دادهاند، عدهای تفسیر لغوی و اشتقاق، عدهای نحوی، عدهای صرفی، عدهای تجزیه و ترکیب، عدهای مباحث کلامی و عدهای نیز جنبههای مختلف آن را بررسی کردهاند، مشتاق شدم که بخشی از بیانات اهل ذکر قرآن یعنی
ائمه «علیهم السلام» را که کاشف معانی قرآن و در بردارنده اسرار
تاویل بود، در ذیل آیات قرآن بیاورم و به تناسب نام آن را «نور الثقلین» نامیدم.
همچنانکه از نقل نظرهای بزرگان مشهور شد، روشی که مرحوم «شیخ
عبد علی عروسی حویزی ، از ابتدای
تفسیر در پیش گرفته است، حاکی از این حقیقت است که وی در صدد تالیف و فراهم آوردن یک دوره از تفسیر قرآن کریم منطبق با روایات رسیده از ناحیه پیامبر گرامی « صلیاللهعلیهوآلهوسلّم » و
اهل بیت عصمت «علیهم السلام» بوده است. نشان دادن شیوه تفسیری اهل بیت - علیهم السلام- جز با بیان و نقل روایات تفسیری آنان میسر نمیباشد.
این شیوه و انگیزه، تفسیر مذکور را در دسته تفاسیر منقولی قرار داده و بطور طبیعی از فضای نظرات
اجتهادی ، تطبیق با مسائل علمی، بحثهای استدلالی و برهانی، بیرون خواهد رفت.
در مقابل بیان وجوه مختلف برای یک آیه، اشاره به
معانی بطنی، مطرح کردن
معانی تاویلی ،
جری و تطبیق و اعتقاد به ساری بودن آیات قرآن در هر زمان، در آن به وفور مشاهده خواهد شد.
بعد از بیان روش کلی مصنف، با بررسی بیشتر بخشهای مختلف تفسیر، میتوان به جزئیات شیوه کار مصنف اشاره کرد، از جمله اینکه:
تفسیر هر
سوره با نقل روایات
فضیلت ،
خواص ، آثار و ثواب
قرائت آن آغاز میشود.
روایات
شان نزول در مرحله بعد مطرح میشود و با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از شان نزولهای منقول شیعی در
تفسیر قمی میباشند، بطور
طبیعی ، روایات این بخش بیشتر از این تفسیر است، البته مقداری نیز از
احتجاج ،
کافی ،
تفسیر عیاشی و... نقل مینمایند.
پس از آن روایاتی که ارتباط نسبتا مستقیمی با آیه دارند و میتوانند تفسیری به معنای خاص میباشند، نقل میشود. روایاتی که در بیان تاویل، مصداق یا تطبیق هستند در مرحله بعد ذکر میشوند و در نهایت احادیثی که بیشتر موضوع متناسب با آیه را بیان میکنند، نقل شده است.
البته مقصود از روایات تفسیری خاص، این نیست که
امام -علیهالسّلام- این روایت را حتما به جهت تفسیر و تبیین این آیه، بیان کرده باشد، بلکه منظور این است که این روایت به هر جهت که بیان شده باشد، میتوان آن را به عنوان تفسیر آیه برشمرد و در تبیین مراد از آن استفاده کرد.
بعنوان نمونه مواردی ذکر میشود:
فی اصول الکافی: عن ابی عبدالله «علیه السلام» قال:
الانفال، ما لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بایدیهم و کل ارض خربة و بطون الاودیة فهو لرسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و هو للامام من بعده یضعه حیث یشاء.
«ج دوم صفحه ۱۱۸ ذیل آیه ۱ سوره انفال.»
در اینجا
امام صادق «علیه السلام» موارد
انفال را بیان میکند، این بیانات ممکن است در جلسه درس ایشان در مقام بیان فقهی مسئله مطرح شده باشد، اما الآن میتوان بهره برداری تفسیری از آن نمود.
۲-
اصول کافی از امام صادق علیه السلام: فی الرجل یموت و لا وارث له و لا مولی؟ قال: هو اهل هذه الآیة یسئلونک عن الانفال.
حضرت در صدد تفسیر و تبیین موضوع
آیه نبودند بلکه فقط مصداقی را مشخص نمودند، اما این میتواند در کشف معنا و مراد آیه ما را کمک نماید.
۳- در خصال از
امام باقر علیه السلام: ان الله تعالی خلق الشهور اثنی عشر شهرا و هی ثلثماة و ستون یوما فحجر ستة ایام، خلق فیها السموات و الارض فمن ثم تقاصرت الشهور.
این روایت ذیل
آیه ۳۶
سوره توبه : ان عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فی کتاب الله یوم خلق السموات و الارض
ج۲ صفحه ۲۱۶ آمده است، که گرچه امام علیهالسّلام در صدد تفسیر آیه نیست اما برای روشن شدن آیه به ما کمک خواهد کرد.
۴- در تفسیر «سخر الله منهم و لهم عذاب الیم» آیه ۷۹
سوره توبه جلد دوم صفحه ۲۴۷ حدیث ۲۵۵ از
عیون الاخبار از
امام رضا «علیه السلام» قال: «ان الله لا یسخر و لا یستهزء و لا یمکر و لا یخادع و لکنه تعالی یجازیهم جزاء السخریة و جزاء الاستهزاء و جزاء المکر و الخدیعة، تعالی عما یقول الظالمون علوا کبیرا. مسلما امام علیهالسّلام در مقام تفسیر این آیه نبوده است. اما این روایت معنای
مکر الهی ،
استهزاء الهی و
خدعه الهی را برای ما تبیین نموده که فی الواقع همان تفسیر است.
در یک سنجش اجمالی میتوان گفت که حدود ۴۵ درصد روایات نور الثقلین، نقش تفسیری و تبیینی برای آیات دارند، حدود ۲۵ درصد هم بعنوان
استشهاد ،
تایید ، استدلال و ارتباطهای ضعیف دیگر با آیات، حدود ۲۵ درصد نیز به شکل کلی و مطرح کردن موضوع پا آیات قرآن ارتباط دارند. و حدود ۵ درصد نیز در بیان فضائل و
شان نزول سورهها و آیات میباشند.
بنابراین، صحیح است که بخشی از روایات رسیده از ناحیه معصومین «علیهم السلام» در صدد بیان مصداقهای عینی، تطبیق، تاویل و استدلال به آیات، هستند اما این نیز نوعی کشف معنای مراد آیات
قرآن کریم است، و نمیتوان به راحتی این سخن را پذیرفت که در تفسیر نور الثقلین یا
کنز الدقائق یا
البرهان ، اغلب روایات از حیطه
تفسیر خارج هستند.
از جمله موارد قابل اشاره در شیوه تفسیر نور الثقلین، تکرار مطالب یا روایات است. این امر به چند شکل محقق شده است.
الف) تکرار روایت با همان مرجع به سبب
تشابه موضوع و الفاظ یا آیات. به عنوان نمونه:
۱- جلد ۱ صفحه ۳۱۰ ذیل آیه ۴
سوره آل عمران حدیث ۵ در علت نامگذاری قرآن به «
فرقان» از
علل الشرایع از
پیامبر اکرم « صلیاللهعلیهوآلهوسلّم » فقال: لم سمی الفرقان، فرقانا؟ قال، لانه متفرق الآیات و السور انزلت فی غیر الالواح و غیر المصحف و التوراة و الانجیل و الزبورانزلت کلها جملة فی الالواح و الورق و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة. مشابه همین حدیث را در جلد ۴ صفحه ۲ ذیل آیه ۱
سوره فرقان عینا تکرار مینماید و علت آن بکار بردن کلمه فرقان در آیه است.
۲- ذیل آیه ۵۹ سوره فرقان جلد ۴ صفحه ۲۵ حدیث ۸۳ به مناسبت فراز «الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی ستة ایام» حدیثی از روضه کافی به نقل از امام صادق علیهالسّلام روایت کرده است که همان حدیث را در
سوره هود ۷ ذیل فراز «هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام» در جلد دوم صفحه ۳۳۷ ح ۱۴ از
روضه کافی نقل کرده بود.
ب) تکرار روایت به سبب اینکه روایت چند
آیه را متذکر شده است. به عنوان نمونه: ۱- در
تفسیر آیه ۱۹۰
سوره بقره ج۱ ص۱۷۸، متعرض آیه ۷۷
سوره نساء نیز شده است به همین جهت همین حدیث را در جلد ۱ ص۵۱۸ ج۴۱۰، تکرار کرده است.
۲- در فضیلت
سوره عنکبوت ج۴ ص۱۴۷ ح ۱ روایتی از
ثواب الاعمال نقل نموده که
فضیلت سوره روم نیز در آن است. به همین جهت در
سوره روم ج۴ ص۱۶۹ ج۱ همان روایت تکرار شده است.
ج) تکرار روایت به سبب تفسیر
آیه به آیه: به عنوان نمونه:
۱- در تفسیر
سوره حمد جلد ۱ صفحه ۶ حدیث ۱۱،
سوره حمد را همان «سبعا من المثانی» دانسته است. بهمین جهت در تفسیر «
سبعا من المثانی » «آیه ۸۷
سوره حجر » همان روایت را در ج۳ صفحه ۲۷ ح ۹۸ تکرار کرده است.
ه) تکرار روایت به سبب اینکه همان روایت از مصدر دیگر نقل شده است. به عنوان مثال:
۱- در جلد ۱ صفحه ۲۲۳ حدیث ۸۶۱ حدیثی از
امام صادق علیهالسّلام به نقل از تهذیب الاحکام آورده است که همان حدیث را در ج۱ صفحه ۴۴۱ حدیث ۴۵ از قول کافی نموده است.
۲- در جلد ۱ صفحه ۲۴۳ حدیث ۹۶۵ حدیثی از امام صادق علیهالسّلام از
معانی الاخبار نقل نموده که همان حدیث در جلد ۱ صفحه ۷۸۴ حدیث ۳۶۷ از طریق مجمع البیان نقل شده است. گاهی اوقات این تکرارها به چند بار خواهد رسید.
البته مصنف خود بر این تکرار واقف بوده و موارد متعددی از آن جلوگیری کرده است. بعنوان نمونه:
۱- در بعضی احادیث طولانی، اقدام به تقطیع مطالب نموده است و در هر مکان، فقط مطلب مربوط به آن را میآورند، مانند ج۵ صفحه ۳ حدیث ۱۰ راجع به وجوه
کفر فرازی که مربوط به آیه ۲۴
سوره جاثیة «و ما یهلکنا الا الدهر» میباشد میآورد. همین حدیث را در ج۱ صفحه ۳۲ حدیث ۱۴ ذیل آیه ۶ سوره بقره آورده است اما با فرازی که مربوط به
آیه میشود. بارها میگوید: «و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة»
۲- در بعضی موارد برای جلوگیری از تکرار، ارجاع میدهد، میفرماید: «نقلنا عنهم علیهالسّلام فی اول آل عمران ما فیه الکفایة لمن اراد الوقوف علی الفرق بین القرآن و الفرقان، فمن اراده فلیطلبه هناک» ج۴ صفحه ۲ بعد از حدیث ۳. یا میفرماید: «ستسمع لهذه الآیه مزید بیان فی هود عند قوله... و فی طه عنه قوله...» ج۲ صفحه ۳۹- یا میفرماید: سبق له بیان فی القصة و فیما نقلناه عن مجمع البیان
۳- گاهی برای جلوگیری از تکرار فقط مرجع حدیث را ذکر میکند و متن آن را نمیآورد. عباراتی از قبیل «و فی الکافی مثله» گویای این مطلب است. یا میفرماید: «و فی روایة اخری عنه».
باید اذعان داشت که اینگونه تکرار مختص تفسیر نور الثقلین نیست بلکه در تفسیر البرهان و
کنز الدقائق نیز بچشم میخورد، و بخشهایی از آن نیز لازم به نظر میرسد.
از جمله نکات قابل توجه در روش ایشان، عدم ذکر
سلسله سند کامل روایات است یا به تعبیری حذف
اسانید روایات، احتمالا این امر به جهت اختصار و جلوگیری از حجیم شدن تالیف بوده است. آنچه این امر را نزد ایشان آسان مینموده، دیدگاه ایشان نسبت به حدیث بوده است.
آیتالله معرفت «التفسیر و المفسرون»
میفرماید: «کان علی مشرب الاخباریة» مشرب ایشان، مشرب اخباری بوده است.
سید
محمد علی ایازی در کتاب «المفسرون حیاتهم و منهجهم»
صفحه ۷۳۰ میآورد: او معاصر شیخ
حر عاملی صاحب کتاب «وسائل الشیعة» و بحرانی صاحب تفسیر «
البرهان » میباشد، این دسته علماء، در
شریعت ،
فقه ،
حدیث ، اصول و تفسیر، دیدگاه خاصی داشتهاند که نزد امامیه «اخباری» نامیده میشد.
آثار این دیدگاه در تفسیر با آثار آن در
فقه و اصول متفاوت است، میتوان گفت در تفسیر، در حد عدم توجه به اسانید روایات، و عدم
جرح و تعدیل و
نفی صریح بعضی از آنهاست.
بعضی محققین معتقد به لزوم حصول اطمینان به صحت یا سقم روایت میباشند و این مستلزم آن است که مفسر، ابتدا منابع و سلسله اسناد، تک تک روایات مورد نظر خود را به دقت بررسی کند و پس از حصول اطمینان به صدور و صحت، آنها را در تفسیر آیات به کار گیرد.
به همین جهت است که
آیتالله معرفت در «
التفسیر و المفسرون »
: عدم نقد روایات و عدم اظهار نظر و نفی بعضی از آنها را از ضعف این تفسیر بر میشمرد و تعبیر «روایات منسوب به
اهل بیت علیهالسّلام » را دارد.
سید
محمد علی ایازی در «المفسرون حیاتهم و منهجهم»
، معتقد است که ایشان تا حدودی از نقل روایات ضعیف خودداری کرده است، گرچه خالی از آنها نمیباشد و از این جهت آن را از تفسیر «البرهان» بحرانی بهتر میداند. و معتقد است که این جمع آوری کار را برای محققینی که در امر
صحت و
فساد احادیث، تحقیق دارند، آسان کرده است.
باید متذکر بود که حذف اساتید توسط مؤلف، به معنای عدم اسناد نیست، وضعیت سلسله اسناد اغلب روایات در مصادر خود مشخص است، و از بایستههای تحقیقی در مورد تفسیر نور الثقلین، مسند کردن روایات با کمک مصادر آن است.
با بررسی روایات و با توجه به گشودن باب تاویل در تفسیر
اهل بیت «علیهم السلام» میتوان گفت که وجود روایتهای گوناگون در تفسیر یک آیه، حتما به معنای تناقض گویی و تعارض نیست، بلکه هر یک به اقتضای توان و فهم شنونده، زمان صدور و عوامل دیگر، در صدد پرده برداری و رازگشایی از مرتبهای از ظاهر و باطن و وجوه گوناگون از محتوای آیات است.
از جمله نقدهایی که بر تفسیر نور الثقلین وارد شده، این است که مؤلف آن، از نقل روایات و داستانهای ساختگی از جمله
اسرائیلیات ، ابایی نداشته و در جاهای مختلف آنها را نقل کرده است.
آیتالله معرفت در
التفسیر و المفسرون میفرماید: «همچنانکه روایاتی مشتمل بر غلو و وهن به ائمه «علیهم السلام» در این تفسیر نقل شده، بنای آن بر نقل
اسرائیلیات و احادیث موضوع نیز بوده است، مانند آنچه در قصه
هاروت و
ماروت و ارتباط آنها با
زهره و
مسخ او آمده است، و در این کتاب فراوان اینگونه اسرائیلیات نقل شده است.»
همچنین آقای محمد علی ایازی در کتاب «المفسرون حیاتهم و منهجهم»
میفرماید: «تفسیر نور الثقلین همانگونه که گاهی روایات
ضعیف و
موهن را نقل کرده است، روایاتی که مشتمل بر
غلو ،
وهن و
تطبیق و
اسرائیلیات نیز هست، نقل کرده مانند «قصه هاروت و ماروت و زهرة»، بدون ترجیح و اظهار نظر در مورد آنها».
با توجه به نظرات فوق بر آن شدیم تا در زمینه روایات اسرائیلیة در تفسیر نور الثقلین کنکاش بیشتری بنماییم.
آیتالله معرفت در جلد دوم التفسیر و المفسرون
در مراد از «اسرائیلیات» بعد از بیان ریشه لغوی و وجه آن میفرماید: لفظ اسرائیلیات گر چه در ظاهر بر قصههایی که از مصادر یهودی نقل میشود، دلالت دارد، اما علمای تفسیر و حدیث، آن را بر معنایی اعم اطلاق میکنند.
در اصطلاح آنها، اسرائیلیات، بر هر قصه یا روایتی گفته میشود که، در
تفسیر ،
حدیث و
تاریخ ، از
اساطیر قدیمی نقل شود و منسوب به یک مصدر
یهودی ، نصرانی یا غیر آن باشد.
بلکه بعضی از مفسرین و محدثین، جمیع آنچه که دشمنان
اسلام از
یهود و غیر آنها، با سوء
نیت و به قصد تخریب عقاید مسلمانان، وارد تفسیر و حدیث کردهاند و هیچ اصل و منشا صحیحی نداشته باشد را اسرائیلیات میگویند. و این به سبب آن است که اکثر خرافات و داستانهای
دروغ ، در اصل از یک مصدر یهودی سرچشمه میگیرد.»
برای تبیین اسرائیلیات در تفسیر نور الثقلین، ابتدا آدرس و محلهایی که از دیدگاه مفسرین و محدثین مظان بیان اسرائیلیات میباشد، را مشخص نموده، سپس به بررسی روایات آن موضوع و مقایسه آنها با اسرائیلیات مطرح شده در تفاسیر دیگر، پرداخته و بعد از آن نتیجه را بطور مفصل در یک نمونه و به طور خلاصه در موضوعات دیگر بیان خواهیم کرد.
۱- قصه هاروت و ماروت،
سوره بقره (بقره:۱۰۲): و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر و ما انزل علی الملکین ببابلی هاروت و ماروت...»
در تفسیر نور الثقلین ج۱ صفحه ۱۰۷ تا ۱۱۴ ضمن احادیث ۲۹۴ تا ۳۰۶، ۱۳ روایت نقل شده است، ۱۰ روایت به آموزش سحر توسط دو ملک الهی، هاروت و ماروت و قصه آنها مربوط میشود.
در ضمن حدیث شماره ۲۹۴ از
عیون الاخبار از
امام صادق علیهالسّلام سؤال میشود که: «فان قوما عندنا یزعمون ان هاروت و ماروت ملکان اختارتهما الملائکة.... عدهای گمان میکنند که هاروت و ماروت دو ملک الهی هستند که وقتی، عصیان
بنی آدم در زمین زیاد شد، ملائکه آنها را بعنوان نماینده خود انتخاب کرده خداوند آن دو را به همراه ملک سومی به زمین فرستاد، این دو ملک بوسیله زنی به نام زهره، آزمایش شدند و در نهایت،
خمر نوشیده، قتل مرتکب شده و قصد
زنا با آن زن را داشتند. خداوند آنها را در
بابل عذاب کرد. ساحران از آنها،
سحر میآموزند. آن زن نیز بشکل
ستاره زهره مسخ گردید.
امام صادق علیهالسّلام میفرماید: معاذ الله من ذلک، ساحت خداوند از این افکار دور است، ملائکه موجودات
معصوم الهی هستند که جز
امر الهی را، انجام نمیدهند، لحظهای از
عبادت الهی ، دور گردان نیستند و از
قبایح و
کفر و عصیان بدورند.»
در حدیث ۲۹۶ از
عیون الاخبار نیز نقل میشود که: «سمعت المامون یسال الرضا «علیه السلام» عما یرویه الناس من امر الزهرة و انها کانت امراة فتن بها هاروت و ماروت... در این روایت نیز از
امام رضا علیه السلام،
مامون راجع به
زهره و
هاروت و
ماروت و
سهیل سؤال میکند.
امام رضا علیهالسّلام میفرماید: کذبوا فی قولهم، مردم درست نمیگویند، ایندو (زهرة و سهیل) ستاره نبودند بلکه دو حیوان دریایی بودند، خداوند دشمنان خود را به شکل اشیاء نورانی مسخ نمیکند.»
در این دو حدیث، دو
امام معصوم «علیهما السلام» اعتقاد مردم در مورد مسخ زهره و ارتباط نامشروع آنها با هاروت و ماروت را
نفی مینمایند.
اما در روایت ۲۹۸ به نقل از کتاب
خصال از
امام صادق علیهالسّلام از جد بزرگوارشان نقل میشود که: ان المسوخ من بنی آدم ثلثة عشر الی ان قال: و اما الزهرة فکانت امراة فتنت هاروت و ماروت فمسخها الله کوکبا.
میفرماید: انسانهای مسخ شده، سیزده تن میباشد و در مقام شمارش، زهره را نیز جزء آنها محسوب مینمایند. در احادیث ۲۹۹، ۳۰۰، ۳۰۱ و ۳۰۲ نیز همین مضمون تکرار میشود. در واقع اعتقادی که مردم داشتند و از طرف امام صادق و
امام رض ا «علیهما السلام» در دو حدیث اول نفی شده بود، توسط این احادیث تایید میگردد.
در حدیث ۳۰۴ که از
تفسیر قمی از
امام باقر «علیه السلام» نقل میکند آمده است: «مساله عطار و نحن بمکه، عن هاروت و ماروت فقال ابو جعفر «علیه السلام». .. که ملائکه مامور نوشتن اعمال زمینیان (
انس و
جن ) از گناهان آنها به تنگ آمده، به خداوند اعتراض نمودند، خداوند به آنها فرمود نمایندهای انتخاب نمائید تا به زمین بفرستم، آنان، هاروت و ماروت را که منتقدترین ملائکه به اعمال زمینیان بودند، انتخاب کردند، خداوند آنها را به زمین فرستاد و فرمود: طبایع و لذایذ آدمی را در وجود شما تعبیه کردم، به زمین بروید اما
شرک نورزید،
قتل ننمائید،
خمر نیاشامید و
زنا نکنید. در ناحیه بابل به شکل آدمی، فرود آمدند، با زنی زیبارو، زینت آراسته، و خوشبو مواجه شدند، دل به او دادند، تقاضای کام نمودند.
در پاسخ آنان، زن گفت باید به دین من درآیید و
معبود من بپرستید، صنمی را نشان داد و تقاضای
سجده بر آن کرد، تقاضا پذیرفتند، و
حاضر شدند به جهت تقرب به آن
بت شراب نیز بیاشامند، به قصد کام بردن، آماده شدند، ناگهان سائلی، آن صحنه بدید، زن گفت: باید او را بکشید تا این امر فاش نشود. رفتند و کشتند و برگشتند اما از
زن خبری نبود، خداوند به آنها فرمود: من ساعتی شما را به حال آدمیان در زمین رها کردم، عصیان کردید. بین عذاب
دنیا و
آخرت ، یکی را بگزینید، عذاب
دنیا را گزیدند. بدین جهت در سرزمین بابل به انسانها،
سحر آموختند.
این روایت، مضمونی، مخالف دو حدیث اول دارد، و در واقع تاییدی است بر مطالبی که امام علیهالسّلام آنها را
تکذیب نموده بود.
نزدیک به این مضمون در
کتب روائی و
تفسیری عامه از جمله تفسیر روائی
در المنثور سیوطی جلد ۱ صفحه ۹۷ تا ۱۰۳ ذیل تفسیر «هاروت و ماروت» آیه ۱۰۲
سوره بقره روایات زیادی از
حضرت علی «علیه السلام»، ابن عباس،
ابن عمر ،
مجاهد و دیگران نقل شده است.
طبری نیز در تفسیر خود جلد ۱ ذیل آیه ۱۰۲ سوره بقره آن روایات را از
حضرت علی «علیه السلام»،
ابن عباس ،
ابن مسعود ،
کعب الاحبار و دیگران نقل میکند.
از دیدگاه محققین اینگونه روایات، از جمله
اسرائیلیات محسوب میشود که در تفاسیر قرآن از جمله تفاسیر شیعی نیز رسوخ کرده است، و با اعتقاد اسلامی (که برگرفته از
قرآن است)
عصمت ملائکه، منافات دارد.
البته مصنف نور الثقلین در مقدمه تفسیر خود میفرماید: «مقصود از نقل روایاتی که به ظاهر مخالف عقاید امامیه است، اعتقاد یا عمل به آنها نیست، بلکه منظور آگاهی خواننده از وجود و محل صدور آنهاست، تا راهی برای توجیه و تبیین یا
نفی آن بیابد، با توجه به اینکه در اینگونه موارد، روایات معارض را نیز آوردهام.»
بنابراین میتوان گفت که نقل این روایات، لزوما به معنای قبول آنها از طرف مصنف نبوده است، منتهی نقل بدون نقد و تعدیل و تذکر، خواننده را دچار حیران و سرگردانی خواهد کرد.
۲: قصه
تابوت و
سکینه :
سوره بقره آیه ۲۴۸ و قال لهم نبیهم ان آیة ملکه ان یاتیکم التابوت فیه سکینة من ربکم... در جلد ۱
نور الثقلین صفحه ۲۴۵ ذیل این آیه در مورد صفات «تابوت» و «سکینه» و محتویات آن روایاتی نقل میشود که، بخشی از آن را میتوان از اسرائیلیاتی دانست که در کتب تفسیری عامه نیز یافت میشود. البته هم حجم و هم کیفیت مطالب، در حد
اسرائیلیات کتب عامه نیست.
۳- قصه بناء
کعبه و
بیت الحرام و
حجر الاسود : سوره بقره (بقره :۱۲۷). در نور الثقلین ذیل این آیه، اثری از اسرائیلیات یافت نمیشود.
۴- قصه قتل جالوت توسط داود: آیه ۲۵۱ سوره بقره. نشانی از اسرائیلیات ندارد.
۵-
قصه مائده حضرت عیسی علیهالسّلام : آیات ۱۱۲ تا ۱۱۵
سوره مائده. چیزی از اسرائیلیات در آن مشاهده نمیشود.
۶- قصه
حضرت آدم «علیه السلام» آیه ۳۶ و ۳۵ سوره بقره. در نور الثقلین، در بعضی موارد اسرائیلیات وارد شده است.
۷- قصه
قتل فرزند آدم و ماجرای
جسد برادر: آیه ۳۱ سوره مائده. در این آیه مطلبی حاکی از وجود اسرائیلیات به چشم نمیخورد.
۸- قصه
عظیم الخلقه بودن
جبارین و
خرافه عوج بن عوق : آیه ۲۲
سوره مائده . در این آیه نیز، نقل
اسرائیلیات ، به چشم نمیخورد.
۹- قصه
سرگردانی بنی اسرائیل و حوادث آن: آیه ۲۶ سوره مائده. در اینجا نیز روایات منقوله را میتوان عاری از اسرائیلیات برشمرد.
۱۰- قصه درخواست
رؤیت پروردگار توسط حضرت موسی «علیه السلام:» آیه ۱۴۳
سوره اعراف . در اینجا میتوان گفت به مقدار خیلی کمی، اسرائیلیات وارد روایات شده است.
۱۱- قصه
الواح تورات :
سوره اعراف آیه ۱۴۵. در این قصه نیز به مقدار خیلی کمی میتوان رد پای اسرائیلیات را در روایات منقول مشاهده کرد.
۱۲- قصه
غضب موسی «علیه السلام» و سبب آن. آیه ۱۵۰ سوره اعراف. در اینجا اثری از اسرائیلیات را در مورد سبب غضب موسی علیهالسّلام نمیتوان دید.
۱۳- قصه
خرافات بنی اسرائیل : آیه ۱۵۹ سوره اعراف و ۱۰۴
سوره اسراء .
در روایات منقول نور الثقلین اثری از اسرائیلیات مطرح شده در ذیل دو آیه در کتب عامه، یافت نمیشود.
۱۴- نسبت
شرک به
آدم علیهالسّلام و
حواء : سوره اعراف ۱۸۹- ۱۹۰ در نامگذاری فرزند خود به
عبد الحارث در جلد دوم ص۱۰۸، ذیل آیه فوق، رد پای اسرائیلیات به چشم میخورد.
۱۵- قصه
کشتی نوح «علیه السلام:» آیات ۳۷ تا ۴۸
سوره هود . در جلد دوم صفحات ۳۵۰ تا ۳۷۰ نیز میتوان به خوبی مطالبی از اسرائیلیات را دید.
۱۶- قصه
یوسف علیه السلام: آیات ۳۲- ۳۳- ۳۴- ۵۱، و آیه ۴، در قصه
سجده ستارگان برهان رب ، هم بها، رگههایی از اسرائیلیات را میتوان مشاهده کرد.
۱۷- قصه
شجره طوبی ؛ آیه ۲۹
سوره رعد . در اینجا اثری از اسرائیلیات مطرح شده در کتب تفسیری عامه مشاهده نمیشود.
۱۸- قصه
افساد بنی اسرائیل :
سوره اسراء آیات ۴ تا ۸. اینجا نیز خبری از
اسرائیلیات ، نیست.
۱۹- قصه
اصحاب کهف : سوره کهف آیه ۲۲. در اینجا نیز از اسرائیلیات مطرح شده راجع به
اسماء ،
شغل ، محل
غار و... خبری نیست.
۲۰- قصه
ذو القرنین : سوره کهف آیات ۸۳ به بعد. در جلد سوم نور الثالبته مصنف خود بر این تکرار واقف بوده و موارد متعددی از آن جلوگیری کرده است. بعنوان نمونه:nbsp;۱۶- قصه قلین آثاری از اسرائیلیات را لابلای روایات منقول مشاهده کرد.
۲۱- قصه
یاجوج و ماجوج : سوره کهف آیه ۹۴: باز رد پای اسرائیلیات را میتوان در اینجا مشاهده کرد.
۲۲-
قصه بلقیس «
ملکه سبا :» آیه ۴۴
سوره نمل ، به مقدار خیلی کمی در مورد موهای
ساق پا،
حمام و
نوره ، سایهای از اسرائیلیات را میتوان مشاهده کرد.
۲۳-
هدیه بلقیس : آیه ۳۵ سوره نمل، اثری از توصیفهای عجیب و غریب در مورد نوع هدیه، ارزش حاملان و آن... در
روایات منقول نور الثقلین یافت نمیشود.
۲۴- قصه
ذبیح بودن
اسحاق علیهالسّلام :
سوره صافات آیات ۹۹ تا ۱۱۳. در کنار روایات فراوانی که به ذبیح بودن
حضرت اسماعیل علیهالسّلام تصریح دارد، روایاتی نیز در ذبیح بودن
حضرت اسحاق علیهالسّلام نقل میکند. بنابر نظر محققین روایات ذبیح دانستن
حضرت اسحاق علیهالسّلام ، ریشه در اسرائیلیات دارد.
۲۵- قصه
الیاس : آیات ۱۲۳ تا ۱۳۲ صافات، که عاری از اسرائیلیات میباشد.
۲۶- قصه
داوود علیه السلام: آیات ۲۱ تا ۲۵
سوره صاد . در جلد ۴ نور الثقلین در کنار روایاتی که
حضرت داود علیهالسّلام را از داستان همسر «
اوریا بن حیان »،
تبرئه مینماید، روایاتی نیز در اثبات آن از تفسیر قمی نقل میکند. که مشابه اسرائیلیات بعض تفاسیر عامه میباشد.
۲۷- قصه
حضرت سلیمان «علیه السلام:» سوره ص آیه ۳۴، در جلد ۴ نور الثقلین به نقل از تفسیر قمی میتوان اثر اسرائیلیات را مشاهده کرد.
۲۸- قصه
حضرت ایوب «علیه السلام:» سوره ص آیه ۴۱ به بعد و
انبیاء ۸۳- ۸۴.
در جلد ۴ صفحه ۴۶۳ ذیل آیات سوره «ص» مطالبی از اسرائیلیات راجع به وضعیت
حضرت ایوب «علیه السلام» به نقل از
تفسیر قمی، نقل نموده است. در جلد سوم ذیل آیات
سوره انبیاء ضمن رد اسرائیلیات مطرح شده در مورد
حضرت ایوب «
ع»، مقداری از اسرائیلیات را میتوان در بعضی روایات نقل شده، مشاهده کرد.
۲۹- قصه «ارم ذات العماد:»
سوره فجر آیات ۶ تا ۸. در این آیات اثری از اسرائیلیات مطرح شده در داستان این شهر و ساکنان آن، در روایات نور الثقلین به چشم نمیخورد.
۳۰- در تفسیر «ن و القلم:» در تفسیر «نون و القلم» نیز نمیتوان براحتی رد پایی از
اسرائیلیات را، یافت.
در مجموع، میتوان گفت: اسرائیلیات صریح و ظاهر البطلان، در موارد کمی، در تفسیر نور الثقلین نقل شده که غالبا همراه روایات نفی کننده است، حجم اسرائیلیات در کتب تفسیری عامه و نیز کیفیت آنها در مصادیق ۳۰ گانه و غیر از آن، به مراتب بیش از آنی است که در اینگونه تفاسیر شیعی وجود دارد.
در یک بررسی اجمالی میتوان گفت اکثر
اسرائیلیات موجود در تفسیر نور الثقلین، به نقل از
تفسیر قمی میباشد.
از میان ۲۹ سورهای که دارای
حروف مقطعه میباشد، در چند
سوره ایشان نسبت به معانی حروف بحث کردهاند، بطور مثال در
سوره بقره بحث «الم» مطرح شده که بخشی از آن را در
آل عمران تکرار کرده و در
سورههای عنکبوت ،
روم ،
لقمان و
سجده که دارای «الم» میباشند. بحثی مطرح نکرده است.
در مورد «حم» در
سوره غافر معنای آن را طی حدیثی نقل میکنند و آن را در
سوره فصلت ،
زخرف ،
جاثیه و
احقاف فقط تکرار مینمایند. در
سوره شوری و
دخان نیز همان را تکرار نمینماید.
در مورد «الر» در
سوره یونس ، روایتی را در معنای آن نقل مینماید و در
سورههای هود ،
یوسف ابراهیم و
حجر ، بحثی مطرح نمیکنند. در
سوره اعراف ، بخشی از احادیث «الم» را که راجع به «المص» نیز هست، تکرار مینماید. در
سوره رعد نیز معنایی برای «المر» نقل میکند. و راجع به معنای «کهیعص» در
سوره مریم «طه» در
سوره طه ، «ق» در
سوره قاف ، «ن» در
سوره قلم بحثی اجمالی از روایات نقل مینماید.
درباره معنای «طسم» در سوره شعراء روایتی نقل مینماید که در
سوره قصص و
نمل نیز به شکلی تکرار میگردد. در سوره یس نیز در معنای «یس» بحثی اجمالی مطرح میکند. از بحثها و تکرار ایشان بر میآید که روش مشخصی در تکرار معانی در مورد حروف مشابه ندارد. در بعضی حروف مشابه روایات را تکرار مینماید و در بعضی حروف تکرار نمیکنند.
از مجموع روایاتی که در معانی حروف مقطعه نقل میکند، هفت قول را میتوان استنباط کرد:
۱- رمز بودن: برای نمونه، در معنای «الم» ج۱ صفحه ۲۶ حدیث ۴ معانی الاخبار از
امام صادق علیهالسّلام «الم» فی اول البقرة: فمعناه انا الله الملک.
۲- اسم اعظم الهی: در معنای «الم» ج۱ صفحه ۲۶ حدیث ۵zwnj;کند، این بیانات ممکن است در جلسه درس ایشان در مقام بیان فقهی مسئله مطرح شده باشد، اما الآن می
طبری نیز در تفسیر خود جلد ۱ ذیل آیه ۱۰۲ سوره بقره آن روایات را از
حضرت علی معانی الاخبار از
امام صادق«علیه السلام» قال: «الم» هو حرف من حروف اسم الله الاعظم المقطع فی القرآن. الذی یؤلفه النبی « صلیاللهعلیهوآلهوسلّم»، فاذا دعی به اجیب.
از
امام صادق «علیه السلام» نقل میشود که: «الم» حرفی است از حروف مقطع
اسم اعظم خداوند در
قرآن میباشد که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با آن آشناست، و اگر با آن
دعا شود، به استجابت خواهد رسید.
۳- اشاره به بقاء امتها و عمر اقوام (با استفاده از حساب
ابجد): مانند ج۱ صفحه ۲۶ به نقل از معانی الاخبار از امام باقر علیهالسّلام حدیث ۶
۴-
اعجاز قرآن : جلد ۱ صفحه ۲۷، معانی الاخبار از
امام علی علیه السلام: یا محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم هذا الکتاب الذی انزلناه علیک هو الحروف المقطعة التی منها «الف، لام، میم» و هی بلغتکم و حروف هجائکم، فاتوا بمثله ان کنتم صادقین.
از
حضرت علی «علیه السلام» نقل میکند که خداوند میفرماید: ای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قرآنی که بر تو نازل کردیم از همین
حروف مقطعهای است که «الف، لام و میم» جزو آن میباشند، همین لغت شماست که متشکل از حروف الفبای زبان شماست، اگر مخالفان میتوانند و راست میگویند، مانندی برای آن بیاورند.
۵- از
متشابهات است و
علم آن نزد
ائمه «علیه السلام» میباشد. ج۱ صفحه ۳۰ حدیث ۸ به نقل از
مجمع البیان از
حضرت امام علی «علیه السلام:» لکل کتاب صفوة و صفوة هذا الکتاب حروف التهجی.
۶- از
خبرهای غیب : جلد ۳ ص۳۱۹ حدیث ۳ از
کمال الدین و تمام النعمة از
امام عصر «عج» قال: هذه الحروف من انباء الغیب اطلع الله عبده زکریا علیها ثم قصها علی محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم این حروف از خبرهای غیبی است که خداوند (در مورد کهیعص) به
حضرت زکریا علیهالسّلام آموخت سپس برای
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قصه آن را برگفت.
۷- اسم خاص در معنای «طه:» جلد سوم صفحه ۳۶۷ حدیث ۸ از
معانی الاخبار از
امام صادق«علیه السلام» و اما «طه» فاسم من اسماء النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و معناه یا طالب الحق الهادی الیه.
در معنای «ق:» جلد ۵ صفحه ۱۰۴ حدیث ۳ از
معانی الاخبار از
امام صادق علیه السلام: و اما «ق» فهو الجبل المحیط بالارض.
در معنای «ن» جلد ۵ ص۳۸۷ حدیث ۴ از خصال به نقل از
امام باقر علیه السلام: ان «یس» لرسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلّم عشرة اسماء، خمسة فی القرآن و خمسة لیست فی القرآن، فاما التی فی القرآن، محمد، احمد، عبدالله، یس و ن.
و جلد ۵ صفحه ۳۸۷ حدیث ۵ از
علل الشرایع از امام صادق علیه السلام: ... و اما «ان» فکان نهرا فی الجنة».
البته مفسرین معانی بیشماری را برای
حروف مقطعه ذکر کردهاند، اقوال فوق، معانی استفاده شده از
روایات منقول در تفسیر نور الثقلین میباشد.
بحث مفسرین از
علوم قرآنی معمولا در مقدمات تفاسیر، مطرح میشود و چون مؤلف مقدمهای بر تفسیر، در نور الثقلین ندارند، بطور طبیعی، بحث زیادی نسبت به علوم قرآنی مطرح نکردهاند. مطالب علوم قرآنی بطور مختصر و اشاره، لابلای روایات نقل شده است.
اثری از
مکی ،
مدنی بودن و تعداد آیات که ابتدای سورهها ذکر میشود، در این تفسیر مشاهده نمیشود. فقط کلیاتی در بعضی بحثهای علوم قرآنی به مناسبت آیات، به شکل روایت مطرح میشود، که موارد ذیل بعنوان نمونه آن میباشند:
الف) نزول قرآن: اینکه
نزول قرآن در
شب قدر بوده به شکل دفعهای بوده است و پس از آن بصورت تدریجی طی ۲۰ سال ادامه داشته، این امر در جلد ۵ صفحه ۵۵۸ حدیث ۳۰، ج۱ صفحه ۳۱۱ ح ۱۰ و حدیث ۹ و ج۵ صفحه ۶۲۴ حدیث ۵۳ به شکل تکراری.
ب) بحث
سبعة احرف : جلد ۱ صفحه ۱۶۸ حدیث ۵۷۳ و ۵۷۲ از
امام باقر - علیهالسّلام- که:
ان القرآن واحد نزل من عند واحد و لکن الاختلاف یجیئ من قبل الرواة.
ج-
سبک قرآن : ج۱ صفحه ۱۶۸ حدیث ۵۷۴ از امام صادق علیه السلام: نزل القرآن بایاک اعنی و اسمعی یا جاره.
د) نامگذاری بخشهای از سورهها: جلد ۱ صفحه ۵۷۳ حدیث ۶۷۱ از پیامبر اکرم « صلیاللهعلیهوآلهوسلّم :» اعطیت السور الطوال مکان التوراة...
ه)
محکم و متشابه : جلد ۱ صفحه ۳۱۲، بعد بحثی راجع به محکم و متشابه
و) تعداد سورهها و آیات
قرآن : جلد ۱ صفحه ۳۱۳ ح ۲۰ و ۲۱، از پیامبر اکرم « صلیاللهعلیهوآلهوسلّم :» جمیع سور القرآن ماة و اربع عشر سورة و جمیع آیات القرآن ستة آلاف آیه و ماة آیة و ست و ثلثون
ز)
تاویل دار بودن قرآن : ج۱ صفحه ۳۱۳ به بعد و ج۴ صفحه ۱۶۹ از
روضه کافی : یا ابا عبیدة ان لهذا القرآن تاویلا لا یعلمه الا الله و الراسخون فی العلم...
ح) نسخ: بیان مصادیق و موارد نسخ آیات و احیانا رد برخی آنها که بطور پراکنده در روایات وجود دارد.
ط) بحث
جری و تطبیق دار بودن
قرآن : جلد دوم صفحه ۴۸۴ حدیث ۲۶ و ۲۷ از
عیاشی از
امام صادق «علیه السلام:» ان القرآن لم یمت و انه یجری کما یجری اللیل و النهار و کما یجری الشمس و القمر، یجری علی آخرنا کما یجری علی اولنا.
از
امام صادق علیه السلام: ان القرآن حی لا یموت و الآیة حیة لا تموت.
مصادری که در تفسیر نور الثقلین مورد استناد واقع شده به شرح ذیل میباشند.
۱- احتجاج
۲- استبصار
۳- الغیبة
۴- الخرایج و الجرایح
۵- امالی صدوق
۶- امالی طوسی
۷- ارشاد مفید
۸- اعتقادات امامیة
۹- اهلیلجة
۱۰- اصول کافی
۱۱- بصائر الدرجات
۱۲- تفسیر ابو حمزه ثمالی
۱۳- تفسیر کلبی
۱۴- تفسیر ثعلبی
۱۵- تفسیر قمی
۱۶- تفسیر عیاشی
۱۷- تفسیر واحدی
۱۸- تلخیص الاقوال
۱۹- تهذیب الاحکام
۲۰- توحید صدوق
۲۱- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال
۲۲- خصال
۲۳- جوامع الجامع
۲۴- روضه کافی
۲۵- روضة الواعظین
۲۶- سعد السعود
۲۷- صحیفه سجادیة
۲۸- طب الائمة علیهالسّلام
۲۹- عیون الاخبار
۳۰- علل الشرایع
۳۱- غوالی اللئالی
۳۲- قرب الاسناد
۳۳- کمال الدین
۳۴- کشف المهجة
۳۵- کتاب دورنیستی
۳۶- مصباح الزائر
۳۷- مصباح الشریعة
۳۸- مصباح طوسی
۳۹- مصباح کفعمی
۴۰- محاسن
۴۱- مجمع البیان
۴۲- مهج الدعوات
۴۳- معانی الاخبار
۴۴- من لا
یحضر۴۵- مناقب ابن شهر آشوب
۴۶- مقتل ابی مخنف.
۴۷- نهج البلاغة.
۱- «التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب» تالیف استاد آیتالله محمد هادی معرفت نشر الجامعة الرضویة للعلوم الاسلامیة دو جلد چاپ اول ۱۳۷۷ ه. ش مشهد مقدس.
۲- «الذریعة الی تصانیف الشیعة» تالیف شیخ آغا بزرگ طهرانی چاپ دار الاضواء بیروت. جلد ۲۴
۳- «اعیان الشیعة» تالیف سید محسن امین نرم افزار نور التراجم مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور.
۴- «المفسرون حیاتهم و منهجهم» تالیف سید محمد علی ایازی مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چاپ اول ۱۳۷۳ ه. ش تهران.
۵- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی به کوشش بهاء الدین خرمشاهی انتشارات دوستان چاپ اول پاییز ۱۳۷۷ تهران.
۶- دائرة المعارف تشیع جلد چهارم نشر سعید محبی تهران به کوشش جمعی از اندیشمندان حوزه و دانشگاه چاپ اول.
۷- بینات فصلنامه مؤسسه معارف اسلامی امام رضا «علیه السلام» شماره ۲۴ زمستان ۷۸
نرم افزار جامع الاحادیث، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).