• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تغییر قبله

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





تغییر قبلهتغییر قبله، یکی از مهم‌ترین وقایع صدر اسلام که در ماه رجب سال دوم هجری قمری روی داد و قبله مسلمانان که نماد توحید و مایه وحدت و دوری از تفرق امت اسلامی است از بیتالمقدس به خانه کعبه تغییر یافت.
پس از هجرت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه منوره، از سال اول تا نیمه رجب سال دوم هجری، به مدت هفده ماه، پیامبر اسلام و سایر مسلمانان به سوی بیتالمقدس نماز می‌گزاردند. اما پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که در برابر سرزنش و تفاخر یهود، منتظر رسیدن حکم تغییر قبله بود، در حالی انتظارش به سر رسید که قرآن کریم آن لحظات را چنین توصیف می‌کند: «قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا...؛ نگاه‌های معنادار تو را به آسمان می‌بینم و تو را به سوی قبله‌ای که رضایتت را جلب کند برمی‌گردانیم».
دستور تغییر قبله در حالی به پیامبر ابلاغ گردید که ایشان، دو رکعت از نماز ظهر را در مسجد بنی‌سالم به سوی بیتالمقدس خوانده بودند، در این‌حال جبرئیل امین نازل شد و بازوان پیامبر را گرفته و حضرت را به سوی خانه کعبه برگرداند. زنان و مردانی هم که در مسجد به پیامبر اقتدا کرده بودند، از حضرت پیروی کردند و به طرف کعبه برگشتند و دو رکعت آخر را به سوی کعبه خواندند. از آن روز، کعبه به عنوان قبله مستقل مسلمانان اعلام گردید. این مسجد هم‌اکنون نیز در شهر مدینه باقی است و به مسجد ذوقبلتین (دو قبله‌ای) معروف است.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه
۲ - گفتاری در تغییر قبله
       ۲.۱ - چگونگی تغییر قبله
       ۲.۲ - تغییر قبله در روایات
       ۲.۳ - زمان تغییر قبله
       ۲.۴ - مکان تغییر قبله
       ۲.۵ - مسجد قبلتین
۳ - دلائل قبله قرار گرفتن بیتالمقدس
۴ - علل تغییر قبله
       ۴.۱ - آزمودن مسلمانان
       ۴.۲ - جلب رضایت اعراب
       ۴.۳ - تعیین مرزهای اعتقادی مسلمانان
۵ - واکنش دشمنان اسلام
۶ - بحث تفسیری
       ۶.۱ - آیات مربوط به تغییر قبله
       ۶.۲ - مفهوم آیات
       ۶.۳ - بزرگ‌ترین حادثه دینی
       ۶.۴ - فواید تغییر قبله
       ۶.۵ - خبر غیبی از اعتراض یهود
       ۶.۶ - پاسخ به اعتراض یهود
       ۶.۷ - گفتار سفیهان
       ۶.۸ - علت ذکر مشرق و مغرب
       ۶.۹ - مراد از امت وسط
              ۶.۹.۱ - وسط به‌معنای میان دو طرف
              ۶.۹.۲ - وسط به‌معنای ترک دنیا
              ۶.۹.۳ - وسط به‌معنای اعتدال
       ۶.۱۰ - مراد از شاهدین امت
       ۶.۱۱ - حقیقت قرآنی شهادت
              ۶.۱۱.۱ - آیات مربوط به شهادت
              ۶.۱۱.۲ - شهادت ظاهری و باطنی
              ۶.۱۱.۳ - معنی شهادت در قرآن
              ۶.۱۱.۴ - معنی شهید بودن امت
              ۶.۱۱.۵ - سوال از شاهد بودن مومنین
              ۶.۱۱.۶ - برگزیدگان از شهداء
              ۶.۱۱.۷ - معنای صحیح امت وسط
              ۶.۱۱.۸ - عمومی بودن شهادت بر اعمال
       ۶.۱۲ - سوال و جواب از علم الهی
       ۶.۱۳ - غرض از تغییر قبله
       ۶.۱۴ - مختص بودن قبله بر مسلمین
       ۶.۱۵ - انتظار پیامبر بر تغییر قبله
       ۶.۱۶ - منظور از شطر مسجدالحرام
       ۶.۱۷ - دیدگاه اهل کتاب از تحویل قبله
       ۶.۱۸ - نهی از تبعیت اهل کتاب
       ۶.۱۹ - اعتباری بودن قبله
       ۶.۲۰ - معنای رو کردن به مسجدالحرام
       ۶.۲۱ - فواید حکم قبله
              ۶.۲۱.۱ - فایده اول
              ۶.۲۱.۲ - فایده دوم و سوم
       ۶.۲۲ - بشارت مستفاد از آیه تحویل قبله
       ۶.۲۳ - منت بودن ارسال رسول
       ۶.۲۴ - معنای تزکیه در آیه
۷ - بحث روایی
       ۷.۱ - سرزنش یهودیان
       ۷.۲ - اثبات تبلیغ انبیاء
       ۷.۳ - شهادت دادن پیامبر بر امتش
              ۷.۳.۱ - کیفیت شهادت
              ۷.۳.۲ - برتری امت پیامبر بر سایرین
              ۷.۳.۳ - شهادت پیامبر بر امت
       ۷.۴ - تغییر قبله و امتحان امت
       ۷.۵ - تغییر قبله و مفهوم ایمان
       ۷.۶ - آگاهی اهل کتاب از پیامبر
۸ - پانویس
۹ - منبع


تغییر قبله و مسائل پیرامون آن همواره از جمله مواردی بوده که علما و دانشمندان در طول تاریخ بدان پرداخته‌، دلائلی را برای این امر برشمرده‌اند. در باب چرایی تغییر قبله، قرآن کریم در آیات ۱۳۸ تا ۱۵۰ سوره بقره بدان مفصل پرداخته، پاسخ‌های قاطع و مستدلی در این باب ارائه نموده است. علاوه بر آیات قرآن، دلائلی نیز از سوی برخی مورخان و سیره‌نگاران ارائه گردیده که در این مقاله به تعدادی از این موارد اشاره شده است.


از آغازین روزهای بعثت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مکه و از پس وجوب نماز، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از سوی خداوند، فرمان یافت تا بیتالمقدس را قبله خویش قرار داده به سوی آن نماز بگذارد. ایشان در مدت حضور سیزده ساله‌شان در مکه و نیز اوایل ورودشان به مدینه که برخی مدت آن را شانزده، هفده، هجده
[۱۱] ابن حزم، جوامع السیره النبویه، ص۸۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی‌تا.
یا نوزده ماه برشمرده‌اند، همواره به سوی این مکان مقدس نماز می‌گذاردند.

۲.۱ - چگونگی تغییر قبله

در برخی منابع روایی نقل (اشاره) شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا زمانی که در مکه حضور داشتند، به سوی بیتالمقدس نماز می‌خواندند، اما با این‌حال با توجه به موقعیت جغرافیایی مکه حتی‌الامکان طوری نماز می‌خواندند که همزمان هم به سمت کعبه و هم به سوی بیتالمقدس قرار گیرند، اما پس از هجرت به مدینه، به لحاظ موقعیت جغرافیایی مدینه، این امکان وجود نداشت از این‌رو پشت به کعبه و رو به سوی بیتالمقدس نماز می‌گزاردند. این روایات با منقولات تاریخی نیز تایید و تاکید می‌شود، نقل است که "ابوجهل" به قصد کشتن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سنگی برداشت و منتظر نشست تا خاتم انبیا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) طبق معمول، بین «رکن یمانی» و «حجرالاسود» نماز بگزارد تا... همچنین روایت شده مردی تاجر به نام "عفیف" در اوایل بعثت در «مکه» نماز گزاردن رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به سمت کعبه دیده است.
قبله قرار گرفتن بیتالمقدس، پس از هجرت‌، دستاویزی برای یهودیان مدینه قرار گرفته پیوسته اسباب شماتت و ایذاء رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را فراهم می‌آوردند. آنان قبله قرار دادن بیتالمقدس را نشان وابستگی مسلمانان به یهود دانسته آن را نشان تبعیت مسلمانان از یهودیان می‌دانستند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از این ایرادات و عیب‌جویی‌های یهود غمگین شده در دل شب از منزل خارج شدند، ایشان به آسمان نگاه می‌کردند و منتظر امر خداوند تبارک و تعالی در این مورد بودند. فردای آن روز که حضرت برای اقامه نماز ظهر در مسجد بنی‌سالم حاضر شده بودند، پس از به جا آوردن دو رکعت از نماز ظهر جبرئیل نازل شد و بازوی حضرت را گرفته به سوی کعبه برگرداند، مسلمانان نیز به تبعیت از حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رو سوی کعبه ایستادند و ادامه‌ نماز ظهر را به سمت کعبه به جای آوردند.
سپس آیه نازل شد: «قد نری تقلّب وجهک فی السّماء فلنولّینّک قبلة ترضاها فولّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره و انّ الّذین اوتوا الکتاب لیعلمون انّه الحق من ربّهم و ما اللّه بغافل عمّا یعملون؛ ما توجه تو را به آسمان (بانتظار وحی و تغییر قبله) بنگریم و البته روی تو را به قبله‌ای که بدان خشنود شوی بگردانیم، پس رو کن به طرف مسجدالحرام و شما (مسلمین) نیز هر کجا باشید (در نماز) روی بدان جانب کنید و بدرستی که اهل کتاب به خوبی می‌دانند که این تغییر قبله به حق و راستی از جانب خداست (نه به دلخواه کس) و خداوند از کردار (ناپسند) آن‌ها غافل نیست».

۲.۲ - تغییر قبله در روایات

یک نقل تاریخی حکایت از آن دارد که حکم تغییر قبله در وسط نماز ابلاغ شد و نمازگزاران دو رکعت از نماز ظهر را به سوی بیت المقدس و دو رکعت بعدی را به سوی کعبه خواندند. تصور گردش در میانه نماز قدری دشوار به نظر می‌رسد، گرچه ممکن است تصور کرد که هم گردش نود درجه‌ای بوده و هم انتقال از موضعی به موضع دیگر.
در روایتی که ابن نجّار نقل کرده، آمده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به زیارت زنی از بنی سلمه با نام امّ بِشْر ـ دختر براء بن معرور ـ رفت. (این زمان به تازگی فرزند او بشر درگذشته بود). امّ بشر طعامی برای آن حضرت فراهم کرد. وقتی ظهر شد، حضرت با اصحاب خود در محل این مسجد نماز خواند. پس از سپری شدن دو رکعت نماز، به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) امر شد تا به سمت کعبه بایستد. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سمت کعبه برگشت و به همین دلیل آن مسجد را مسجد قبلتین گفتند.
[۲۶] اخبار مدینة الرسول، ص۱۱۵.
در نقلی آمده که مردها به جای زنان و زنان به جای مردان نقل مکان کردند.
خبر دیگری حکایت از آن دارد که حکم تغییر قبله میان نماز ظهر و عصر بود، به طوری که نمازگزاران نماز ظهر را به سوی بیت المقدس و نماز عصر را به سمت کعبه خواندند.

۲.۳ - زمان تغییر قبله

واقعه تغییر قبله در رجب یا شعبان سال دوم هجری و‌ اندکی قبل از جنگ بدر به وقوع پیوست. البته بعضی از اقوال حاکی از آن است که این امر پس از بازگشت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از جنگ بدر، صورت پذیرفته است. این قول با روایاتی از امام باقر (علیه‌السّلام) و امام صادق (علیه‌السّلام) که فرموده‌اند: «رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نوزده ماه به سوی بیتالمقدس نماز خوانده و سپس به سوی کعبه منحرف شدند»، پشتیبانی و مورد تاکید قرار می‌گیرد.

۲.۴ - مکان تغییر قبله

درباره این‌که در وقت تغییر قبله، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مسجد قبلتین نماز می‌خوانده یا مسجدالنبی، دو روایت مختلف وارد شده است. یک روایت ـ که متن آن گذشت ـ این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مسجد قبلتین نماز می‌خواند و از این جهت آن را قبلتین نامیده‌اند.
در روایت دیگری آمده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مسجد خود ـ مسجد النبی ـ نماز می‌خواند و عده‌ای نیز در مسجد قبلتین به نماز مشغول بودند. پس از تغییر قبله، در میان نماز، خبر تغییر قبله به آنان رسید و آنها به سوی کعبه برگشتند، به طور معمول، مورّخان این نظریه را که تغییر قبله زمانی بود که حضرت در مسجد قبلتین نماز می‌گزارد را پذیرفته‌اند.

۲.۵ - مسجد قبلتین

مسجد قبلتین به احتمال، در روزگار امارت عمر بن عبدالعزیز در شهر مدینه بازسازی شده است، زیرا او به دستور ولید بن عبدالملک، تصمیم گرفت تمامی مساجدی را که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آنها نماز خوانده بود، بازسازی کند. مسجد قبلتین در دوره سلطان سلیمان قانونی در سال ۹۵۰ قمری از نو تجدید بنا شد.
بر اساس برخی گزارش‌ها، این مسجد در اوایل قرن چهاردهم قمری، رو به ویرانی بوده است. مسجد یاد شده از جمله مساجد بازسازی شده در دوره سلطنت فهد است که به صورت بسیار زیبایی بازسازی شد. افزون بر محرابی که به سوی کعبه است، محلّی هم برای نشان دادن محراب پیشین در برابر آن، روی دیوار مشخص شده است. کتیبه موجود نشان از آن دارد که تجدید بنای آن در تاریخ ۱۴۰۸/۳/۳۰ قمری، در مساحتِ ۳۹۲۰ متر مربع به انجام رسیده است. گفتنی است که نوشته‌های روی دیوار قبله پیشین، در حوالی سال ۱۴۲۰ق. محو شد و در حال حاضر چیزی روی آن دیوار نوشته نشده است. مسجد قبلتین در شمال غربی مدینه در فاصله ۵/۳ کیلومتری مسجدالنبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و در طول روز، مانند مسجد قبا، در همه ساعات روز باز است؛ زیرا زائران مدینه، از سنی و شیعه، ضمن سفر به این شهر، از این مسجد نیز دیدن می‌کنند و در آن نماز می‌گزارند.


علما مورخان در توجیه قبله قرار دادن بیتالمقدس دلایلی را اقامه کرده‌اند که در اینجا به دو مورد از این موارد اشاره می‌کنیم:
۱- شناساندن پیروان واقعی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مسلمانان:
قبل از اسلام، کعبه مورد احترام و علاقه همه اهل مکه بود. نماز‌ گزاردن مسلمانان به سوی بیتالمقدس آنان را از مشرکان متمایز می‌ساخت و تعصبات قومی و نژادی و امیال نفسانی را در مسلمانان از بین می‌برد و روحیه فرمانبرداری از دستورهای الهی را در آنان پرورش می‌داد تا متمردان از مسلمانان باز شناخته شوند.
[۳۹] ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۷، ص۳۴۰، قم، اسراء، ۱۳۸۸، چاپ چهارم.

۲- بیتالمقدس، قبله ادیان توحیدی:
همسویی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با اهل کتاب، نمایانگر استمرار و تکامل رسالت وی در راستای رسالت انبیای پیشین، به‌ ویژه ابراهیم (علیه‌السّلام) و تصدیق رسالت موسی (علیه‌السّلام) و عیسی (علیه‌السّلام) به شمار می‌آمد. از این‌رو ایشان در ابتدا به منظور همنوایی با اهل کتاب رو سوی بیتالمقدس نماز به جا می‌آوردند.


پرسش دیگری که در اذهان تداعی می‌گردد این است که چرا، بیتالمقدس مدتی بعنوان قبله مطرح گردید، اما پس از چندی به سوی مکه تغییر یافت؟ قرآن کریم طی آیات ۱۳۸ تا ۱۵۰ سوره بقره پاسخ‌های کلی و قاطعی به دلایل تغییر قبله و مخالفان و موافقان آن ارائه می‌کند.

۴.۱ - آزمودن مسلمانان

بنابر آیه ۱۴۳ سوره بقره تغییر قبله جهت آزمون مسلمانان و جدا ساختن صف موافقان و مخالفان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ارزیابی شده آمده؛ «... و ما جعلنا القبلة الّتی کنت علیها الّا لنعلم من یتّبع الرّسول ممّن ینقلب علی عقبیه...‌؛ای پیغمبر ما قبله‌ای که بر آن بودی نگردانیدیم؛ مگر برای اینکه بیازماییم گروهی را که از پیغمبر خدا پیروی کنند از آنان‌که به مخالفت او برخیزند.»
علاوه بر دلیلی که در آیه ۱۴۳ بقره بدان اشاره شده است. دلائل دیگری نیز از سوی برخی منابع تاریخی و نیز مطالعه اوضاع شبه جزیره به دست می‌آید که می‌توان به این موارد اشاره کرد:

۴.۲ - جلب رضایت اعراب

کعبه از ابتدای بنایش به دست ابراهیم (علیه‌السّلام) تا زمان پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همواره مورد تعظیم و تکریم جامعه‌ عرب بوده است. قبله قرار گرفتن چنین نقطه‌ای موجبات رضایت عموم اعراب را فراهم می‌ساخت و آنها را برای پذیرش آیین اسلام ترغیب می‌کرد خصوصا اینکه قریش که در اذهان اعراب جاهلی به عنوان سادات عرب و خادمان حرم مطرح بوده
[۴۳] حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۰۲.
[۴۴] حسنی،‌ هاشم معروف، السیرة المصطفی نظرة جدیدة، ص۱۴۸، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۱۶.
و به نوعی پیشوایی دینی‌شان را بر عهده داشتند، مکرر به مسلمانان اعتراض داشتند که «شما چرا می‌گویید بر آیین ابراهیم هستید در حالی که قبله‌اش را ترک گفته به قبله یهودیان چسبیده‌اید». این موضوع می‌توانست مانع بزرگی برای پیوستن اعراب جاهلی و متعصب به نهضت عظیم اسلامی باشد و هیچ هدفی برای پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بالاتر و والاتر از آن نبود که مشرکان سرسخت و لجوج وامانده از قافله تمدن ایمان آورند و از طریق آنان آیین اسلام در سرتاسر نقاط جهان منتشر گردد.

۴.۳ - تعیین مرزهای اعتقادی مسلمانان

لزوم فاصله‌گیری از یهود آن روز که امیدی به ایمان آوردن آنان نبود امری اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسید و تبدیل قبله یکی از مظاهر فاصله‌گیری و دوری از یهود بود. لجاجت و خرده‌گیری‌های آزاد دهنده‌ یهود و انکار شدید رسالت آن حضرت،
[۵۰] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بكر، الدر المنثور فی تفسیر الماثور، ج۱، ص۱۴۷، قم، مرعشی نجفی، ۱۴۰۴.
[۵۱] رازی، فخرالدین، مفاتیع الغیب، ج۴، ص۹۴، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، ۱۴۲۰، چاپ سوم.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بر آن داشت تا مسلمانان را به عنوان امتی مستقل از یهودیان معرفی کرده از قبله آنان که دست‌آویز بسیاری از تبلیغات سوء‌شان بود، رو بر گرداند.
خلاصه مطلب این‌که خداوند هنگامی که نماز‌ گزاردن به سوی کعبه، همسویی با مشرکان محسوب می‌شود، خاتم انبیا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به ‌گزاردنِ نماز به سوی بیتالمقدس (جایگاه ادیان توحیدی) مکلف کرد و زمانی که صفوف مسلمانان از مشرکان باز شناخته شد، در مدینه به غرور یهودیان نیز خاتمه داد و صف مسلمین را از آنان جدا نمود.
[۵۳] شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۴۲۰.



مطلب دیگر واکنش دشمنان اسلام بخصوص یهودیان مدینه نسبت به جریان تغییر قبله است. آنان با آن‌که می‌دانستند که در کتب آسمانی پیشین، درباره آمدن پیامبر آخرالزمان (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، (همچنان که قرآن کریم نیز در سوره بقره آیه ۱۴۶ بدان اشاره می‌کند.) اوصاف و برنامه‌های عملی‌اش به ویژه نماز گزاردن او به سوی دو قبله، بشاراتی وجود داشته است، با این حال عناد و خودبرتربینی‌شان، آنان را به کتمان و انکار حقایق کشانید و تنها عده‌ اندکی از این نشانه آشکار، برای ایمان‌آوردن به رسالتش بهره‌ بردند.
نقل است، یهودیان مدینه پس از تغییر قبله، به قصد فتنه‌انگیزی نزد حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمدند و گفتند: «ای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چه چیزی تو را از قبله‌ای که بر آن بودی باز گرداند و حال آن که تو گمان می‌کنی بر آیین ابراهیم هستی؟ به قبله‌ات باز گرد تا ما تو را تصدیق کرده تو را متابعت کنیم» پس آیه نازل شد: «سیقول السّفهاء من النّاس ما ولّاهم عن قبلتهم الّتی کانوا علیها قل لّلّه المشرق و المغرب یهدی من یشاء الی صراط مّستقیم. مردم سفیه بی‌خرد خواهند گفت چه موجب آن شد که مسلمین از قبله‌ای که بر آن بودند (بیتالمقدس) روی به کعبه آوردند؟ بگو‌ ای پیغمبر مشرق و مغرب از آن خداست و هر که را خواهد او به راه راست هدایت کند».
منافقان و کفار مدینه نیز با تحلیل‌های نادرست و مغرضانه و مطالب بی‌اساس و دور از واقع تلاش می‌کردند، اتحاد و ایمان مسلمانان را متزلزل و آنان را به پراکندگی و تشتت آرا بکشانند. آنان پس از تغییر قبله می‌گفتند: «محمد، به زادگاه و آیین پدران خویش مشتاق است و سر‌انجام روزی به آیین آنان باز می‌گردد.»


در اینجا آیات مربوط به تغییر قبله را آورده و بحث تفسیری آن بیان خواهد شد.

۶.۱ - آیات مربوط به تغییر قبله

۱- «سیقول السفهاء من الناس ما ولاهم عن قبلتهم التی کانوا علیها قل لله المشرق و المغرب یهدی من یشاء الی صراط مستقیم؛ بزودی سفیهان از مردم خواهند پرسید چه انگیزه‌ای مسلمانان را از قبله‌ای که رو بدان‌سو نماز می‌کردند برگردانید؟ بگو: مشرق و مغرب از آن خداست هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می‌کند.»
۲- «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه و ان کانت لکبیرة الا علی الذین هدی الله و ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرءوف رحیم؛ و ما شما را این‌چنین امتی وسط قرار دادیم تا شاهدان بر سایر مردم باشید و رسول بر شما شاهد باشد و ما آن قبله را که رو به‌آن می‌ایستادی قبول نکردیم مگر برای اینکه معلوم کنیم چه کسی رسول را پیروی می‌کند و چه کسی به عقب بر می‌گردد هر چند که این آزمایش جز برای کسانی‌که خدا هدایتشان کرده بسیار بزرگ است و خدا هرگز ایمان شما را بی‌اثر‌ نمی‌گذارد که خدا نسبت به مردم بسیار رئوف و مهربان است.»
۳- «قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبلة ترضاها فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره و ان الذین اوتوا الکتاب لیعلمون انه الحق من ربهم و ما الله بغافل عما یعملون؛ ما تو را دیدیم که رو در آسمان می‌چرخاندی پس بزودی تو را بسوی قبله‌ای برمی‌گردانیم که دوست می‌داری، اینک (همین امروز) روی خود به طرف قسمتی از مسجدالحرام کن، و هرجا بودید رو بدان سو کنید و کسانی‌ که اهل کتابند می‌دانند که این برگشتن به طرف کعبه، حق است و حکمی است از ناحیه پروردگارشان و خدا از آنچه می‌کنند غافل نیست.»
۴- «و لئن اتیت الذین اوتوا الکتاب بکل آیة ما تبعوا قبلتک و ما انت بتابع قبلتهم و ما بعضهم بتابع قبلة بعض و لئن اتبعت اهواءهم من بعد ما جاءک من العلم انک اذا لمن الظالمین؛ و اگر برای اهل کتاب تمامی معجزات را بیاوری باز هم قبله تو را پیروی‌ نمی‌کنند، و تو هم نباید قبله آنان را پیروی کنی، و خود آنان هم قبله یکدیگر را قبول ندارند و اگر هوی و هوس‌های آنان را پیروی کنی بعد از آن‌که علم به‌هم رساندی تو هم از ستم‌کاران خواهی بود
۵- «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون؛ آنهائی که ما کتابشان دادیم قرآن را می‌شناسند آنچنان‌که فرزندان خود را، ولی پاره‌ای از ایشان حق را عالما عامدا کتمان می‌کنند.»
۶- «الحق من ربک فلا تکونن من الممترین؛ حق همه از ناحیه پروردگار تو است زنهار که از دودلان مباش.»
۷- «و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات این ما تکونوا یات بکم الله جمیعا ان الله علی کل شیء قدی؛ و برای هر جمعیتی وجهه و قبله‌ایست که بدان‌رو می‌کند پس بسوی خیرات هر جا که بودید سبقت بگیرید که خدا همه شما را می‌آورد که خدا بر همه چیز قادر است.»
۸- «و من حیث خرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام و انه للحق من ربک و ما الله بغافل عما تعملون؛ و از هر جا بیرون شدی رو بسوی قسمتی از مسجدالحرام کن و بدان که این حق است و از ناحیه پروردگار تو است و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست.»
۹- «و من حیث خرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره لئلا یکون للناس علیکم حجة الا الذین ظلموا منهم فلا تخشوهم و اخشونی و لاتم نعمتی علیکم و لعلکم تهتدون؛ و از هر جا بیرون شدی رو بسوی قسمتی از مسجدالحرام کن و هر جا هم که بودید رو بدان سو کنید تا دیگر مردم بهانه‌ای علیه شما نداشته باشند مگر آنهائی‌ که ستم‌کارند، پس از آن‌ها مترس و از من حساب ببر برای اینکه نعمتم را بر شما تمام کنم باشد که راه را بیابید.»
۱۰- «کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمة و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون؛ همان‌طور که رسولی در میان شما فرستادم تا آیات ما را بر شما بخواند و تزکیه‌تان کند و کتاب و حکمت‌تان بیاموزد و بشما یاد دهد آنچه را که هرگز خودتان‌ نمی‌دانستید.»

۶.۲ - مفهوم آیات

آیاتی که در مورد قبله نازل شده اگر مورد دقت قرار گیرد، آیاتی است زنجیروار، منتظم و مترتب بر هم که داستان قبله‌شدن کعبه برای مسلمین را بیان می‌کند، پس نباید به گفتار بعضی اعتناء کرد که گفته‌اند: این آیات نامنظم است، آن آیه که باید جلوتر ذکر شود، عقب‌تر آمده، و آنکه باید عقب در آید جلو افتاده و همچنین گفتار بعضی که گفته‌اند: در این آیات ناسخ و منسوخ هست، و‌ ای بسا روایاتی هم بر تایید گفتار خود آورده باشند، که به آن روایات هم نباید اعتناء کرد، چون مخالف با ظاهر آیات است.

۶.۳ - بزرگ‌ترین حادثه دینی

«سیقول السفهاء من الناس: ما ولیهم عن قبلتهم التی کانوا علیها» قبل از این آیات، داستان ابراهیم (علیه‌السلام) و کرامت‌هائی که در درگاه خدا داشت، و کرامت فرزندش اسماعیل، و دعای آن دو بزرگوار برای کعبه و مکه، و رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، و امت مسلمان و نیز بنا کردن خانه کعبه و ماموریتشان درخصوص تطهیر خانه برای عبادت را ذکر فرموده و معلوم است که برگشتن قبله از بیتالمقدس به کعبه، از بزرگ‌ترین حوادث دینی، و اهم احکام تشریعیه است، که مردم بعد از هجرت رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه با آن روبرو شدند، آری در این ایام اسلام دست به انقلابی ریشه‌دار می‌زند، و معارف و حقایق خود را نشر می‌دهد و معلوم است که یهود و غیر یهود در مقابل این انقلاب، ساکت‌ نمی‌نشینند، چون می‌بینند اسلام یکی از بزرگ‌ترین مفاخر دینی آنان را که همان قبله ایشان بود از بین می‌برد، قبله‌ای که سایر ملل بخاطر آن تابع یهود و یهود در این شعار دینی متقدم بر آنان بودند.

۶.۴ - فواید تغییر قبله

فائده و اثر تغییر قبله و اعتراض یهود و مشرکین و پاسخ آن‌ها علاوه بر اینکه این تحویل قبله باعث تقدم مسلمانان و دین اسلام می‌شود چون توجه تمامی امت را یک‌جا جمع می‌کند و همه در مراسم دینی به یک نقطه رو می‌کنند و این تمرکز همه توجهات به یک سو، ایشان را از تفرق نجات می‌دهد هم تفرق وجوهشان در ظاهر، و هم تفرق کلمه‌شان در باطن، و مسلما قبله‌شان کعبه تاثیری بیشتر و قوی‌تر دارد، تا سایر احکام اسلام، از قبیل طهارت و دعا، و امثال آن، و یهود و مشرکین عرب را سخت نگران می‌سازد، مخصوصا یهود را که به شهادت داستان‌هائی که از ایشان در قرآن آمده، مردمی هستند که از همه عالم طبیعت جز برای محسوسات اصالتی قائل نیستند و برای غیر حس کمترین وقعی‌ نمی‌گذارند. مردمی هستند که از احکام خدا آنچه مربوط به معنویات است، بدون چون‌وچرا می‌پذیرند، ولی اگر حکمی درباره امری صوری و محسوس از ناحیه پروردگارشان بیاید، مانند قتال و هجرت و سجده و خضوع و امثال آن، زیر بارش‌ نمی‌روند و در مقابلش به شدیدترین وجهی مقاومت می‌کنند.

۶.۵ - خبر غیبی از اعتراض یهود

خدای تعالی خبر داد که بزودی یهود بر مسئله تحویل قبله اعتراض خواهند کرد، لذا به رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تعلیم کرد: که چگونه اعتراضشان را پاسخ گوید، که دیگر اعتراض نکنند.
اما اعتراض آنان این بود که خدای‌ تعالی از قدیم‌الایام بیتالمقدس را برای انبیاء گذشته‌اش قبله قرار داده بود، تحویل آن قبله بسوی کعبه که شرافت آن خانه را ندارد چه وجهی دارد؟.
اگر این کار به امر خدا است، که خود، بیتالمقدس را قبله کرده بود، چگونه خودش حکم خود را نقض می‌کند؟ و حکم شرعی خود را نسخ می‌نماید؟ (و یهود بطور کلی نسخ را قبول نداشت، که بیانش در آیه نسخ گذشت).
و اگر به امر خدا نیست، پس خود پیامبر اسلام از صراط مستقیم منحرف، و از هدایت خدا بسوی ضلالت گرائیده است، گو اینکه خدای‌ تعالی این اعتراض را در کلام مجیدش نیاورده، لکن از جوابی که داده معلوم می‌شود که اعتراض چه بوده است.

۶.۶ - پاسخ به اعتراض یهود

و اما پاسخ آن این است که قبله قرار گرفتن، خانه‌ای از خانه‌ها چون کعبه، و یا بنائی از بناها چون بیتالمقدس و یا سنگی از سنگ‌ها چون حجرالاسود، که جزء کعبه است، از این‌جهت نیست که خود این اجسام بر خلاف تمامی اجسام، اقتضای قبله شدن را دارد، تا تجاوز از آن و نپذیرفتن اقتضای ذاتی آن‌ها محال باشد و در نتیجه ممکن نباشد که حکم قبله بودن بیتالمقدس دگرگون شود و یا لغو گردد.
بلکه تمامی اجسام و بناها و جمیع جهات از مشرق و مغرب و جنوب و شمال و بالا و پائین در نداشتن اقتضای هیچ حکمی از احکام برابرند، چون همه ملک خدا هستند، هر حکمی که بخواهد و بهر قسم که بخواهد و در هر زمان که بخواهد در آن‌ها می‌راند، و هر حکمی هم که بکند بمنظور هدایت خلق و بر طبق مصلحت و کمالاتی است که برای فرد و نوع آن‌ها اراده می‌کند، پس او هیچ حکمی‌ نمی‌کند مگر به خاطر این‌که بوسیله آن حکم، خلق را هدایت کند، و هدایت هم‌ نمی‌کند، مگر بسوی آنچه که صراط مستقیم و کوتاه‌ترین راه بسوی کمال قوم و صلاح ایشان است.
پس بنابراین در جمله «سیقول السفهاء من الناس»، منظور از سفیهان از مردم، یهود و مشرکین عرب است، و به‌همین جهت از ایشان تعبیر به ناس کرد، و اگر سفیهشان خواند، بدان‌جهت بود که فطرتشان مستقیم نیست، و رأیشان در مسئله تشریع و دین، خطا است و کلمه سفاهت هم به‌همین معنا است، که عقل آدمی درست کار نکند و رای ثابتی نداشته باشد.

۶.۷ - گفتار سفیهان

«ما ولیهم...» این کلمه از ماده (و-ل-ی) و از مصدر تولیت است و تولیت هر چیز و هر جا به معنای پیش‌رو قرار دادن آنست، هم‌چنان‌که کلمه استقبال نیز باین معنا است، خدای تعالی فرموده: «فلنولینک قبلة ترضیها؛ ما پیش رویت قبله‌ای قرار می‌دهیم که آن را بپسندی» این معنای تولیت است، و اما اگر کلمه نامبرده با لفظ (عن) متعدی شود، یعنی بگوئیم (ولی عن شیء)، معنایش درست به عکس می‌شود، یعنی معنای اعراض و روبرگرداندن از آن چیز را می‌دهد، نظیر کلمه (استدبار) و امثال آن.
و معنای آیه این‌ است که سفیهان بزودی خواهند گفت: چه علتی سبب شد که ایشان را و یا روی ایشان‌ را از قبله‌ای که رو به‌آن نماز می‌خواندند برگرداند؟ چون مسلمانان تا آنروز یعنی ایامی که رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مکه بود، و چند ماهی بعد از هجرت رو به قبله یهود و نصاری یعنی بیتالمقدس نماز می‌خواندند.
و اگر یهود در این اعتراض که قرآن، حکایت کرده قبله (بیتالمقدس را به مسلمانان نسبت دادند، با اینکه یهودیان در نماز بسوی بیتالمقدس قدیمی‌تر از مسلمانان بودند، به‌این منظور بوده که در ایجاد تعجب و در وارد بودن اعتراض مؤثرتر باشد.)
و نیز اگر بجای اینکه بفرماید: (چه چیز پیامبر و مسلمین را از قبله‌شان برگردانید؟) فرمود: (چه چیز ایشان‌را از قبله‌شان برگردانید) به‌همین جهت بود که گفتیم، چون اگر فرموده بود: (پیامبر و مسلمین را، چه علتی از قبله یهود برگردانید؟) آنطور که باید تعجب را بر‌ نمی‌انگیخت، و جواب از آن با کمترین توجهی برای هر شنونده آسان بود.

۶.۸ - علت ذکر مشرق و مغرب

در جمله "لله المشرق و المغرب" چرا شمال و جنوب ذکر نشده است؟ «قل لله المشرق و المغرب»، در این آیه از میان جهات چهارگانه، تنها بذکر مشرق و مغرب اکتفاء شده، بدین‌سبب که در هر افقی سایر جهات به وسیله این دو جهت معین می‌شود، هم اصلیش و هم فرعیش، مانند شمال و جنوب و شمال غربی، و شرقی و جنوب غربی و شرقی.
و مشرق و مغرب، دو جهت نسبی است، که در هر نقطه با طلوع و غروب آفتاب، و یا ستاره مشخص می‌شود، و به‌همین جهت هر نقطه از نقاط زمین که فرض کنی، برای خود مشرق و مغربی دارد، که دیدنی و محسوس است بر خلاف دو نقطه شمال و جنوب حقیقی، هر افق، که تنها تصور می‌شود و محسوس نیست، و شاید بخاطر همین نکته بوده که دو جهت مشرق و مغرب را بجای همه جهات بکار برده است.

۶.۹ - مراد از امت وسط

«یهدی من یشاء الی صراط مستقیم..»، در این جمله کلمه (صراط) نکره، یعنی بدون الف و لام آمده، و این بدان جهت است که استعداد امت‌ها برای هدایت بسوی کمال و سعادت، و یا به‌عبارتی برای رسیدن به صراط مستقیم مختلف است.
"امت وسط" یعنی چه؟ «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس، و یکون الرسول علیکم شهیدا» کلمه (کذلک - همچنین) در تشبیه چیزی به چیزی بکار می‌رود، و ظاهرا در آیه شریفه می‌خواهد بفرماید: همان‌طور که بزودی قبله را برایتان بر می‌گردانیم، تا بسوی صراط مستقیم هدایتتان کنیم، همچنین شما را امتی وسط قرار دادیم.

۶.۹.۱ - وسط به‌معنای میان دو طرف

بعضی از مفسرین گفته‌اند: معنایش این است که (مثل این جعل عجیب، ما شما را امتی وسط قرار دادیم)، لکن معنای خوبی نیست، و اما اینکه امت وسط چه معنا دارد؟ و گواهان بر مردم یعنی چه؟ باید دانست که کلمه (وسط) بمعنای چیزیست که میان دو طرف قرار گرفته باشد، نه جزو ‌آن‌طرف باشد، نه جزو این طرف، و امت اسلام نسبت به مردم -یعنی اهل کتاب و مشرکین همین وضع را دارند، برای اینکه یک دسته از مردم- یعنی مشرکین و وثنی‌ها- تنها و تنها جانب مادیت را گرفته، جز زندگی دنیا و استکمال جنبه مادیت خود، و به کمال رساندن لذت‌ها، و زخازف و زینت دنیا چیز دیگری‌ نمی‌خواهند، نه امید بعثی دارند، نه احتمال نشوری می‌دهند و نه کمترین اعتنائی بفضائل معنوی و روحی دارند.

۶.۹.۲ - وسط به‌معنای ترک دنیا

بعضی دیگر از مردم مانند نصاری، تنها جانب روح را تقویت نموده، جز به‌ترک دنیا و رهبانیت، دعوت‌ نمی‌کنند، آن‌ها تنها دعوتشان این‌ست‌که بشر کمالات جسمی و مادی را که خدا در مظاهر این نشئه مادی ظهورش داده، ترک بگویند، تا این ترک گفتن وسیله کاملی شود برای رسیدن به آن هدفی که خدا، انسان را بخاطر آن آفریده. ولی نفهمیدند که ندانسته رسیدن به آن هدف را با ابطال و درهم کوفتن راهش ابطال کرده‌اند، خلاصه یک دسته نتیجه را باطل کرده، و فقط به وسیله چسبیدند، و یک دسته دیگر با کوبیدن و ابطال سبب نتیجه را هم ابطال کردند.

۶.۹.۳ - وسط به‌معنای اعتدال

و اما امت اسلام، خدا آن را امتی وسط قرار داد، یعنی برای آنان دینی قرار داد، که متدینین به آن دین را بسوی راه وسط و میانه، هدایت می‌کند، راهی که نه افراط ‌آن‌طرف را دارد، و نه تفریط این‌طرف را، بلکه راهی که هر دو طرف را تقویت می‌کند، هم جانب جسم را، و هم جانب روح را البته بطوری‌که در تقویت جسم از جانب روح عقب نمانند، و در تقویت روح از جانب جسم عقب نمانند، بلکه میان هر دو فضیلت جمع کرده است.
(و این روش مانند همه آنچه که اسلام بدان دعوت نموده، بر طبق فطرت و ناموس خلقت است،) چون انسان دارای دو جنبه است، یکی جسم، و یکی روح، نه جسم تنها است، و نه روح تنها، و در نتیجه اگر بخواهد به سعادت زندگی برسد، به هر دو کمال، و هر دو سعادت نیازمند است، هم مادی و هم معنوی.

۶.۱۰ - مراد از شاهدین امت

مراد از "شهداء علی الناس "و چون این امت وسط و عدل است، لذا هر دو طرف افراط و تفریط باید با آن سنجش شود، پس به‌همین دلیل شهید بر سایر مردم هم که در دو طرف قرار دارند هست، و چون رسول اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مثل اعلای این امت است، لذا او شهید بر امت است، و افراد امت باید خود را با او بسنجند و او میزانی است که حال آحاد و تک‌تک امت با آن وزن می‌شود و امت میزانی است که حال سایر امت‌ها با آن وزن می‌شود، و خلاصه مردمی که در دو طرف افراط و تفریط قرار دارند، باید خود را با امت اسلام بسنجند، و بافراط و تفریط خود متوجه شوند.
این آن معنائی است که بعضی از مفسرین در تفسیر آیه بیان کرده، و گفتار وی هر چند در جای خود صحیح و دقیق است، الا اینکه با لفظ آیه منطبق نیست برای اینکه درست است که وسط بودن امت، مصحح آنست که امت نامبرده میزان و مرجع برای دو طرف افراط و تفریط باشد، ولی دیگر مصحح آن نیست که شاهد بر دو طرف هم باشد و یا دو طرف را مشاهده بکند، چون خیلی روشن است که هیچ تناسبی میان وسط بودن به این معنا و شاهد بودن نیست.
علاوه بر اینکه در این‌صورت دیگر وجهی نیست که بخاطر آن متعرض شهادت رسول بر امت نیز بشود، چون شاهد بودن رسول بر امت نتیجه شاهد بودن و وسط بودن امت نیست، تا وقتی این را خاطرنشان کرد آن را هم بعنوان نتیجه خاطرنشان سازد، همان‌طور که هر غایت را بر مغیا و هر غرض را بر ذی‌غرض مترتب می‌کنند.

۶.۱۱ - حقیقت قرآنی شهادت

"شهادت" در آیه، از حقائق قرآنی است و در موارد متعددی از قرآن ذکر شده از این هم که بگذریم شهادتی که در آیه آمده، خود یکی از حقایق قرآنی است، که منحصرا در اینجا ذکر نشده، بلکه در کلام خدای سبحان مکرر نامش برده شده، و از مواردی‌که ذکر شده بر می‌آید که معنائی غیر این معنا دارد، اینک موارد قرآنی آن.

۶.۱۱.۱ - آیات مربوط به شهادت

«فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید، و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا؛ پس چگونه‌اند، وقتی که ما از هر امتی شهیدی بیاوریم، و تو را هم شهید بر اینان بیاوریم» «و یوم نبعث من کل امة شهیدا، ثم لا یؤذن للذین کفروا، و لا هم یستعتبون؛ و روزی‌که از هر امتی شهیدی مبعوث کنیم و دیگر به‌آنان که کافر شدند اجازه داده نشود و عذرشان پذیرفته نشود.» «و وضع الکتاب و جیء بالنبیین، و الشهداء؛ و کتاب را می‌گذارند، و انبیاء و شهداء را می‌آورند.» بطوری‌که ملاحظه می‌کنید، در این آیات شهادت مطلق آمده، و از ظاهر همه مواردش بر می‌آید که منظور از شهادت، شهادت بر اعمال امت‌ها، و نیز بر تبلیغ رسالت است، هم‌چنان‌که آیه: «فلنسئلن الذین ارسل الیهم، و لنسئلن المرسلین؛ سوگند که از مردمی که فرستادگان بسویشان گسیل شدند، و نیز از فرستادگان پرسش خواهیم کرد.» نیز باین معنا اشاره می‌کند، چون هر چندکه این پرسش در آخرت و در قیامت صورت می‌گیرد، ولی تحمل این شهادت در دنیا خواهد بود، هم‌چنان‌که آیه: «و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم، فلما توفیتنی، کنت انت الرقیب علیهم، و انت علی کل شیء شهید؛ من تا در میان آنان بودم، شاهد بر آنان بودم، ولی همین‌که مرا میراندی، دیگر خودت مراقب آنان بودی، و تو بر هر چیزی شهید و مراقبی» هم که حکایت کلام عیسی (علیه‌السلام) است و نیز آیه «و یوم القیمة یکون علیهم شهیدا؛ روز قیامت عیسی بر مردم خود گواه است.» همین معنا را دست می‌دهد.

۶.۱۱.۲ - شهادت ظاهری و باطنی

و پر واضح است که حواس عادی و معمولی که در ما است، و نیز قوای متعلق به آن حواس، تنها و تنها می‌تواند شکل ظاهری اعمال را ببیند، و گیرم که ما شاهد بر اعمال سایر امت‌ها باشیم در صورتی‌که بسیاری از اعمال آن‌ها در خلوت انجام می‌شود تازه تحمل شهادت ما از اعمال آن‌ها تنها مربوط به ظاهر و موجود آن اعمال می‌شود، نه آنچه که برای حس ما معدوم، و غایب است و حقایق و باطن اعمال، و معانی نفسانی از کفر و ایمان و فوز و خسران و بالاخره هر آنچه که از حس آدمی پنهان است، که راهی برای درک و احساس آن نیست احوالی درونی است، که مدار حساب و جزای رب‌العالمین در قیامت و روزبروز سریره‌ها بر آنست، همچنان‌که خودش فرمود: «و لکن یؤآخذکم بما کسبت قلوبکم؛ خدا شما را بآنچه در دل‌هایتان پیدا شده مؤاخذه می‌کند.» پس این احوال چیزی نیست که انسان بتواند آنرا درک نموده و بشمارد و از انسان‌های معاصر تشخیص دهد، تا چه رسد به انسان‌های غایب، مگر کسی که خدا متولی امر او باشد، و بدست خود این‌گونه اسرار را برای او کشف کند، که وجود چنین فردی از آیه «و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعة، الا من شهد بالحق و هم یعلمون؛ این خدایان دروغین که مشرکین بجای خدا می‌خوانند، مالک شفاعت نیستند، تنها مالک شفاعت کسی است که به حق شاهد باشد، و هم علم داشته باشند.» استفاده می‌شود که عیسی (علیه‌السلام) بطور قطع از این افراد است، که خدای‌ تعالی درباره‌اش فرموده که از شهیدان است هم‌چنان‌که در دو آیه قبل گذشت، پس او شهید بحق است و عالم به حقیقت.

۶.۱۱.۳ - معنی شهادت در قرآن

معنای صحیح "شهادت "در آیات قرآنی، تحمل (دیدن) حقائق اعمال مردم است و خلاصه کلام این شد که شهادت مورد نظر آیه، این نیست که بقول آن مفسر، امت دارای دینی کامل و جامع حوائج جسمانی و روحانی باشد، چون علاوه بر این‌که معنائی است خلاف ظاهر کلمه شهادت، خلاف ظاهر آیات شریفه قرآن نیز هست.
بلکه عبارتست از تحمل -دیدن- حقایق اعمال، که مردم در دنیا انجام می‌دهند، چه آن حقیقت سعادت باشد چه شقاوت چه رد و چه قبول، چه انقیاد، و چه تمرد.
و سپس در روز قیامت بر طبق آنچه دیده شهادت دهد، روزی که خدای‌ تعالی از هر چیز استشهاد می‌کند، حتی از اعضاء بدن انسان شهادت می‌گیرد، روزی که رسول می‌گوید: «یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا؛ پروردگارا امت من این قرآن را متروک گذاشتند.» و معلوم است که چنین مقام کریمی‌شان همه امت نیست، چون کرامت خاصه‌ای‌ست برای اولیاء طاهرین از ایشان و اما صاحبان مرتبه پائین‌تر از اولیاء که مرتبه افراد عادی و مؤمنین متوسط در سعادت است، چنین شهادتی ندارند، تا چه رسد به افراد جلف و تو خالی، و از آن پائین‌تر، فرعون‌های طاغی این امت، (که هیچ عاقلی جرات‌ نمی‌کند بگوید این طبقه از امت نیز مقام شهادت بر باطن اعمال مردم را دارا هستند).
انشاء الله بزودی در ذیل آیه: «و من یطع الله و الرسول، فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین، و حسن اولئک رفیقا»، خواهی دید: که کمترین مقامی که این شهداء -یعنی شهدای اعمال- دارند، این‌ست که در تحت ولایت خدا، و در سایه نعمت اویند، و اصحاب صراط مستقیم هستند، که در تفسیر آیه «صراط الذین انعمت علیهم»، اجمالش گذشت.

۶.۱۱.۴ - معنی شهید بودن امت

مراد از شهید بودن امت، این است که شهداء نامبرده و دارای آن خصوصیات، در این امت هستند، هم‌چنان‌که در قضیه تفضیل بنی‌اسرائیل بر عالمیان معنایش این‌ست که افرادی که بر همه عالمیان برتری دارند، در این امتند، نه اینکه تک‌تک بنی‌اسرائیلیان بر عالمیان برترند، بلکه وصف بعض را به‌ کل نسبت داده، برای این‌که این بعض در آن کل هستند و از آن جمعیتند، پس شهید بودن امت اسلام به همین معناست، که در این امت کسانی هستند که شاهد بر مردم باشند و رسول، شاهد بر آنان باشد.

۶.۱۱.۵ - سوال از شاهد بودن مومنین

حال اگر بگوئی آیه: «و الذین آمنوا بالله و رسله، اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم؛ کسانی که بخدا و فرستادگانش ایمان می‌آورند، آنان نزد پروردگارشان صدیقین و شهداء هستند»، دلالت دارد بر اینکه عموم مؤمنین شهداء هستند.
در جواب می‌گوئیم: (اگر جمله عند ربهم) نبود درست بود و لیکن این جمله می‌فهماند که چنین کسانی نزد پروردگارشان یعنی در قیامت از شهداء خواهند بود، پس معلوم می‌شود در دنیا دارای این مقام نیستند، نظیر آیه «و الذین آمنوا و اتبعتهم ذریتهم بایمان، الحقنا بهم ذریتهم؛ کسانی که ایمان آوردند و ذریه‌شان در ایمان پیرویشان کردند ما ذریه‌شان را به ایشان ملحق می‌کنیم.» علاوه بر اینکه آیه‌ای که ذکر گردید مطلق است و دلالت دارد بر اینکه همه مؤمنین در همه امت‌ها نزد خدا شهید می‌شوند، بدون اینکه مؤمنین این امت خصوصیتی داشته باشند، پس شما نمی‌توانید به این آیه استدلال کنید بر اینکه مؤمنین این امت همه شهیدند و بفرضی که استفاده از آیه را بگیرید و بگوئید. مراد از آنان که ایمان آوردند همه مسلمانان نیستند، بلکه پیشگامان از ایشانند، یعنی امت دست اول که درباره‌شان فرموده: «و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار...» ما نیز در پاسخ می‌گوئیم: بازهم دعوی شما را که همه امت دست اول شهید باشند اثبات‌ نمی‌کند. و اگر بگوئی وسط قرار دادن این امت چه ربطی دارد به اینکه بعضی از افرادش شاهد بر اعمال، و رسول شاهد بر شاهدان باشد؟ پس در هر حال اشکال وارد است، هم بتقریب سابق و هم به این تقریب، در جواب می‌گوئیم معنای شهادت غایتی است که در آیه شریفه متفرع بر وسط بودن امت شده، قهرا وسط بودن معنائی است که شهادت و شهداء را دنبال دارد، بدلیل این‌که در سوره حج فرموده: «یا ایها الذین آمنوا ارکعوا، و اسجدوا، و اعبدوا ربکم، و افعلوا الخیر، لعلکم تفلحون، و جاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج، ملة ابیکم ابراهیم، هو سمیکم المسلمین من قبل، و فی هذا، لیکون الرسول شهیدا علیکم و تکونوا شهداء علی الناس، فاقیموا الصلوة، و آتوا الزکوة، و اعتصموا بالله، هو مولیکم، فنعم المولی و نعم النصیر؛ ‌ای کسانی‌که ایمان آوردید، رکوع و سجده کنید، و پروردگار خود را بپرستید، و عمل خیر انجام دهید، باشد که رستگار گردید.
در راه خدا آن‌طور که شایسته او باشد جهاد کنید، او شما را برگزید، و در دین هیچ حرجی بر شما قرار نداد، این همان ملت و کیش پدرتان ابراهیم است، او شما را از پیش و هم در این عصر مسلمان نام نهاد، و تا رسول شهید بر شما و شما شهیدان بر مردم باشید، پس نماز بپا دارید، و زکات دهید، و به خدا تمسک کنید، که او سرپرست شما است و چه مولای خوبی، و چه ناصرخوبی.»

۶.۱۱.۶ - برگزیدگان از شهداء

چون در این آیه شریفه شهید بودن رسول بر شهیدانی که شهدای بر مردمند و شهید بودن آن‌ها بر مردم، متفرع شده است. بر (اجتباء - برگزیدن)، و نیز بر نبودن حرج در دین، آنگاه دین را تعریف کرده باینکه همان ملت ابراهیم است، که قبل از این شما را مسلمان نامید، همان‌جا که از پروردگارش مسئلت کرد: «و من ذریتنا امة مسلمة لک»، و خدای‌ تعالی دعایش را مستجاب نموده، شما را مسلمان کرد، یعنی تسلیم احکام و اوامر خود کرد، بدون اینکه حتی یک عصیان و استنکاف داشته باشید و به همین جهت حرج در دین را از شما برداشت، تا هیچیک از احکامش بر شما دشوار نباشد. پس شمائید که اجتباء شده‌اید و شمائید که بسوی صراط مستقیم، هدایت گشته، تسلیم احکام و اوامر پروردگارتان شده‌اید، و اگر ما شما را (اجتباء و هدایت و تسلیم) کردیم، برای این بود که رسول، شاهد بر شما شود و شما شاهد بر مردم شوید، یعنی واسطه میان رسول و مردم باشید، از یک طرف متصل بمردم باشید، و از طرفی دیگر به رسول.
در این‌جاست که دعای ابراهیم در شما و در رسول مصداق می‌یابد، چون آن‌جناب عرضه داشت: «ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم، یتلوا علیهم آیاتک، و یعلمهم الکتاب و الحکمة، و یزکیهم؛ پروردگار ما در میان امت مسلمه رسولی بر انگیز، تا آیات تو را بر آنان تلاوت کند، و کتاب و حکمتشان بیاموزد، و تزکیه‌شان کند.» در نتیجه شما امت مسلمه‌ای می‌شوید که رسول علم کتاب و حکمت را در قلوبتان ودیعه می‌سپارد، و به تزکیه او مزکی می‌شوید، و با در نظر گرفتن این‌که تزکیه بمعنای تطهیر از پلیدی‌های قلبی، و خالص کردن دل برای عبودیت است، و معنای اسلام هم به بیانی که گذشت همین است، روشن می‌شود که شما امت مسلمه‌ای می‌شوید خالص در عبودیت برای خدا، و رسول در این مقام پیشقدم و‌ هادی و مربی شما است او در این مقام تقدم بر همه دارد و شما واسطه‌اید برای رساندن مردم به او و در اول آیه و آخر آن قرینه‌هائی است که بر آنچه ما از آیه استفاده کردیم دلالت می‌کند، دلالتی که بر هیچ متدبری پوشیده نیست که انشاء‌الله توضیحش در جای خودش می‌آید.

۶.۱۱.۷ - معنای صحیح امت وسط

معنای صحیح "وسط" بودن امت واسطه بودن امت بین رسول و مردم است پس، از آنچه گفتیم چند مطلب روشن گردید.
اول اینکه وسط بودن امت هر دو نتیجه را دنبال دارد، یعنی جمله «و تکونوا شهداء علی الناس»، و جمله «لیکون الرسول علیکم شهیدا»، هر دو نتیجه و لازمه وسط بودن امت است.
دوم اینکه وسط بودن امت، به این معنا است که میان رسول و مردم واسطه‌اند نه آن‌طور که آن مفسر گفت ملت و دین اسلام میان افراط و تفریط، و میان دو طرف تقویت روح و تقویت جسم واسطه باشد.
سوم اینکه آیه شریفه مورد بحث، بحسب معنا مرتبط است به آیاتی که دعای ابراهیم را حکایت می‌کرد و اینکه شهادت از شئون امت مسلمه‌ایست که آن‌ جناب از خدا درخواست نمود.

۶.۱۱.۸ - عمومی بودن شهادت بر اعمال

شهادت بر اعمال، بطوری که از کلام خدای تعالی بر می‌آید، مختص به شهیدان از مردم نیست، بلکه هر کسی و هر چیزی که کمترین ارتباطی با اعمال مردم دارد، او نیز در همان اعمال شهادت دارد، مانند ملائکه، و زمان، مکان، دین، کتاب، جوارح بدن، حواس و قلب، که همگی این‌ها شاهد بر مردم هستند.
و از خود کلمه شهادت فهمیده می‌شود: آن شاهدی که از میان نامبردگان در روز قیامت حاضر می‌شود، شاهدی است که در این نشئه دنیوی نیز حضور دارد و یک نحوه حیاتی دارد که بوسیله آن، خصوصیات اعمال مردم را درک می‌کند و خصوصیات نامبرده در او نقش می‌بندد، واینهم لازم نیست که حیات در هر چیزی به یک سنخ باشد، مثلا حیات در همه، از سنخ حیاتی باشد که در جنس حیوان هست، همه خواص و آثار آنرا داشته باشد تا بگوئی: ما به ضرورت می‌بینیم که مثلا مکان و زمان چنین شعوری ندارند، چون دلیلی نداریم بر اینکه انحاء حیات منحصر در یک نحو است.

۶.۱۲ - سوال و جواب از علم الهی

«و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها، الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه» در این آیه شریفه دو سؤال است یکی اینکه چرا فرمود (ما بدانیم و نفرمود من بدانم)؟ دوم اینکه مگر خدا نمی‌داند که می‌خواهد با تغییر قبله، علم حاصل کند؟ در جواب سؤال اول می‌گوئیم مراد باینکه می‌فرماید: لنعلم تا بدانیم، با اینکه خدا یکی است یا علم رسل و انبیاء است مثلا از این باب که بزرگان وقتی سخن می‌گویند، از قبل خود و اطرافیان خود سخن می‌گویند، و تکیه‌کلامشان (ما) است، مثل اینکه امیر لشکر می‌گوید: ما فلانی را کشتیم و فلانی را زندان کردیم، با اینکه اینکارها را خود امیر نکرده، بلکه کارکنانش کرده‌اند، در جواب از سؤال دوم می‌گوئیم مراد، علم عینی و فعلی خدای‌ تعالی است، که با خلقت و ایجاد حاصل می‌شود، نه آن علم که قبل از ایجاد داشته است.
و کلمه (انقلاب بر دو عقب)، کنایه است از اعراض، چون انسان -که در حال قیام روی پاشنه می‌ایستد- وقتی روی خود بطرفی برگرداند، روی پاشنه خود می‌چرخد، بدین‌جهت روگردانی و اعراض را به این عبارت تعبیر می‌کنند، نظیر تعبیر به پشت خود روکردن، در آیه «و من یولهم یومئذ دبره» و ظاهر آیه این است که می‌خواهد توهمی را که احیانا ممکن است در سینه مؤمنین خلجان کند، دفع نماید، و آن توهم، این است که فلسفه برگرداندن قبله، و نسخ قبله قبلی چیست؟ و تکلیف نمازهائی‌ که تاکنون رو به بیتالمقدس خوانده‌ایم چه می‌شود؟ و از این هم بر می‌آید که مراد به قبله‌ای که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر آن بود، همان بیتالمقدس است، نه کعبه، پس هیچ دلیلی نیست بر این‌که بگوئیم: بیتالمقدس دو بار و کعبه هم دو بار قبله شده، چون اگر مراد بقبله در آیه کعبه باشد، لازمه‌اش همین می‌شود (چون می‌فرماید: ما امروز آن قبله را که قبلا رو بان می‌ایستادی، قبله نکردیم مگر برای چه و چه).

۶.۱۳ - غرض از تغییر قبله

غرض خداوند از تغییر قبله و سخن کوتاه اینکه جای این معنا بود که در سینه مؤمنین این توهم ایجاد شود که:
اولا وقتی بنای خدای تعالی بر این بود که بالاخره کعبه را قبله مسلمانان کند، چرا از همان روز اول نکرد؟ و گذاشت مدتی مسلمانان رو به بیتالمقدس نماز بخوانند؟ لذا خدای تعالی برای دفع این توهم خاطرنشان کرد، که تشریع احکام جز بخاطر مصالحی که برگشتنش به تربیت و تکمیل مردم است صورت‌ نمی‌گیرد، منظور از تشریع احکام هم تربیت و تکمیل مردم است و هم جداسازی مؤمنین از غیر مؤمنین است، و هم مشخص کردن فرمان‌بران از عاصیان متمرد، و آن سببی که باعث شد که قبله یهودیان را مدتی قبله شما مسلمان‌ها قرار دهیم، عینا همین‌ها بود که گفتیم. پس مراد به جمله: «الا لنعلم من یتبع الرسول» این است که ما خواستیم مشخص کنیم، چه کسی تو را پیروی می‌کند؟ و چه کسی‌ نمی‌کند؟ و اگر نفرمود (من یتبعک، چه کسی تو را پیروی می‌کند)، بلکه فرمود (چه کسی رسول را) برای این بود که با ذکر کلمه (رسول) بفهماند: صفت رسالت در این جداسازی دخالت داشته، و مراد به جعل قبله سابق، جعل آن در حق مسلمانان است، وگرنه اگر مراد مطلق جعل باشد، آن‌وقت مراد برسول هم مطلق رسول می‌شود، نه رسول اسلام، و دیگر در آیه التفاتی بکار نرفته، به سیاق طبیعیش جریان یافته بود، چیزی‌که هست این احتمال مختصری بعید بنظر می‌رسد.
و ثانیا آن نمازهائی‌ که مسلمانان بسوی بیتالمقدس خواندند تکلیفش چیست؟ چون در حقیقت نماز بطرف غیر قبله بوده، و باید باطل باشد، از این توهم هم جواب می‌دهد: قبله مادام که نسخ نشده قبله است، چون خدای تعالی هر وقت حکمی را نسخ می‌کند، از همان تاریخ نسخ از اعتبار می‌افتد، نه اینکه وقتی امروز نسخ کرد دلیل باشد بر اینکه در سابق هم بی‌اعتبار بوده، و این خود از رافت و رحمتی است که به مؤمنین دارد، و عهده‌دار بیان این جواب جمله: «و ما کان الله لیضیع ایمانکم، ان الله بالناس لرؤف رحیم...» است، و فرق میان رافت و رحمت بعد از آنکه هر دو در اصل معنا مشترکند، این است که رافت مختص به اشخاص مبتلا و بیچاره است، و رحمت در اعم از آنان و از غیر آنان استعمال می‌شود.

۶.۱۴ - مختص بودن قبله بر مسلمین

«قد نری تقلب وجهک فی السماء، فلنولینک قبلة ترضیها...» از این آیه بدست می‌آید که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبل از نازل شدن حکم تغییر قبله، یعنی نازل شدن این آیه، روی خود را در اطراف آسمان می‌گردانده، و کانه انتظار رسیدن چنین حکمی را می‌کشیده، و یا توقع رسیدن وحیی در امر قبله داشته، چون دوست می‌داشته خدای‌ تعالی با دادن قبله‌ای مختص به او و امتش، احترامش کند، نه اینکه از قبله بودن بیتالمقدس ناراضی بوده باشد، چون حاشا بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از چنین تصوری، هم‌چنان‌که از تعبیر (ترضیها)، در جمله «فلنولینک قبلة ترضیها» فهمیده می‌شود: قبله اختصاصی را دوست می‌داشته، نه اینکه از آن قبله دیگر بدش می‌آمده آری دوست داشتن چیزی باعث دشمن داشتن خلاف آن نیست.

۶.۱۵ - انتظار پیامبر بر تغییر قبله

در برابر سرزنش و تفاخر یهود، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) منتظر رسیدن حکم تغییر قبله بود بلکه بطوری‌که از روایات وارده در داستان، و شان نزول این آیه برمی‌آید یهودیان مسلمانان را سرزنش می‌کرده‌اند: که شما قبله ندارید، و از قبله ما استفاده می‌کنید، و با بیتالمقدس به مسلمانان فخر می‌فروختند، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از این باب ناراحت می‌شد، شبی در تاریکی از خانه بیرون شد، و روی بسوی آسمان گردانید، منتظر بود وحیی از ناحیه خدای سبحان برسد، و این‌ اندوهش را زایل سازد، پس این آیه نازل شد، و بفرضی که آیه‌ای نازل می‌شد، بر اینکه قبله شما مسلمانان هم همان قبله سابق است، باز حجتی می‌شد برای آن‌جناب علیه یهود، چون نه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ننگ داشت از این‌که رو بقبله یهودیان نماز بخواند، و نه مسلمانان زیرا عبد بغیر اطاعت و قبول، شانی ندارد، لکن آیه شریفه قبله‌ای جدید برای مسلمانان معین کرد، و سرزنش یهود و تفاخر آن‌ها را خاتمه داد، علاوه بر اینکه تکلیف مسلمانان را یکسره کرد، هم حجتی برای آنان شد، و هم دلشان خشنود گشت.

۶.۱۶ - منظور از شطر مسجدالحرام

«فول وجهک شطر المسجدالحرام و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره» کلمه (شطر) بمعنای بعض است، و منظور از بعض مسجدالحرام همان کعبه است، و اگر صریحا نفرمود «فول وجهک الکعبة»، و یا «فول وجهک البیت الحرام» برای این بود که هم مقابل حکم قبله قبلی قرار گیرد، که شطر مسجد اقصی -یعنی صخره معروف در آنجا- بود، نه همه آن مسجد. و لذا در اینجا هم فرمود: شطر مسجد حرام -یعنی کعبه-، و هم اینکه با اضافه کردن شطر بر کلمه مسجد، بفهماند که مسجد نامبرده مسجد حرام است، و اگر می‌فرمود شطرالکعبه، یا شطر البیت‌الحرام این مزیت از بین می‌رفت. در آیه شریفه اول حکم را مختص به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کرده، فرمود: (پس روی خود بجانب بعضی از مسجدالحرام کن)، و سپس حکم را عمومیت داده، به آن‌جناب و به عموم مؤمنین خطاب می‌کند: که (هر جا بودید روی خود بدان‌سو کنید) و این خود مؤید این احتمال است که آیه نامبرده وقتی نازل شد، که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با مسلمانان مشغول نماز بوده، و معلوم است که در چنین حالی، اول باید به پیش‌نماز بگویند: روی خود برگردان، و بعدا به عموم بگویند: شما هم روی خود برگردانید و برای همیشه و بر همه مسلمانان واجب است که این‌کار را بکنند.

۶.۱۷ - دیدگاه اهل کتاب از تحویل قبله

«و ان الذین اوتوا الکتاب، لیعلمون انه الحق من ربهم» می‌فرماید اهل کتاب می‌دانند که این برگشتن قبله حق است و از ناحیه خداست، و این بدان جهت می‌فرماید، که کتب آسمانی ایشان صریحا بر نبوت رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیشگوئی کرده بود، و یا صریحا گفته بود: که قبله این پیغمبر صادق، قسمتی از مسجدالحرام است، هر کدام باشد، پس جمله: (اوتوا الکتاب) می‌رساند که کتاب اهل کتاب مشتمل بر حقیقت این تحویل، و این حکم بوده، حال یا به دلالت مطابقی، (و از نشانه‌های او این است که قبله امت خود را بسوی کعبه بر می‌گرداند)، و یا به دلالت ضمنی (او پیغمبری است صادق که هر کاری بکند درست و حق و از طرف پروردگار عالم می‌کند). و خدا از اینکه اهل کتاب حق را کتمان می‌کنند و علمی که به کتاب خود دارند اظهار ننموده، آنرا احتکار می‌کنند، غافل نیست.
«و لئن اتیت الذین اوتوا الکتاب بکل آیة» این جمله سرزنش است از اهل کتاب، که پایه عناد و لجاجت آن‌ها را می‌رساند، و می‌فهماند که اگر از پذیرفتن دعوت تو امتناع می‌ورزند، نه از این‌جهت است که حق برایشان روشن نشده، چون علم یقینی دارند به این‌که دعوت تو حق است، و درآن هیچ شکی ندارند، بلکه جهتش این است که آنان در دین خدا عناد، و در برابر حق لجبازی دارند، و این همه اعتراض‌ها و فتنه‌انگیزی‌هاشان تنها بدین‌جهت است و بس، شاهدش هم گذشته از دلیل و برهان این است که اگر تمامی معجزاتی که تصور شود برایشان بیاوری، خواهی دید که بازهم قبله تو را برسمیت نخواهند شناخت، و هم‌چنان بر عناد و جحود خود ادامه خواهند داد.

۶.۱۸ - نهی از تبعیت اهل کتاب

«و ما انت بتابع قبلتهم؛ تو‌ نمی‌توانی پیرو قبله ایشان باشی» برای اینکه تو از ناحیه پروردگارت حجت و برهان داری ممکن هم هست جمله نامبرده نهی بصورت خبر باشد، یعنی تو نباید چنین کنی.
«و ما بعضهم بتابع قبلة بعض؛ یعنی خود یهودیان و نصاری نیز قبله یکدیگر را قبول ندارند.» یهودیان هر جا که باشند، رو به صخره بیتالمقدس می‌ایستند، ولی مسیحیان هر جا باشند رو بطرف مشرق می‌ایستند، پس نه این قبله آنرا قبول دارد، و نه آن قبله این را، و اگر بپرسی چرا؟ می‌گویم برای پیروی از هوی و هوس و بس.
«و لئن اتبعت اهوائهم، من بعد ما جاءک من العلم»، در این جمله رسول گرامی خود را تهدید می‌کند ولی در حقیقت از باب (پسر بتو می‌گویم داماد تو بشنو) است، و معنا متوجه به امت است، می‌خواهد اشاره کند به این‌که اگر کسی تمرد کند، اهواء یهود را پیروی کرده، و به‌همین جهت ستم‌کار است.
«الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه، کما یعرفون ابناءهم» ضمیر در (یعرفونه) به رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر می‌گردد، نه به کتاب، چون این معرفت را تشبیه کرده به معرفت فرزندان، و این تشبیه در انسان‌ها درست است، نه اینکه کتاب را تشبیه به انسان کنند، هرگز کسی‌ نمی‌گوید: فلانی این کتاب را می‌شناسد، همان‌طور که پسر خودش را می‌شناسد، علاوه بر اینکه سیاق کلام که درباره رسول‌ خدا و وحیی که تحویل قبله به او است، اصلا ربطی به کتاب اهل کتاب ندارد، پس معنای جمله این است: که اهل کتاب پیامبر اسلام را می‌شناسند، آن‌طور که بچه‌های خود را می‌شناسند، بخاطر اینکه تمامی خصوصیات آن‌ جناب را در کتب خود دیده‌اند، ولی با این حال طائفه‌ای از ایشان عالما عامدا معلومات خود را کتمان می‌کنند.
و بنابراین در آیه شریفه التفاتی از حضور به غیبت بکار رفته، چون با اینکه روی سخن با رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، در عین‌حال‌ نمی‌فرماید: (آن‌ها که کتابشان داده‌ایم تو را می‌شناسند)، بلکه می‌فرماید: (او را می‌شناسند) کانه رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را غایب حساب کرده و خطاب را به مؤمنین کرده است و این بخاطر این بوده که توضیح دهد: امر رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزد اهل کتاب واضح است و این نظم و اسلوب نظیر سخن گفتن کسی است که با جماعتی حرف می‌زند، ولی خطاب را متوجه یکی از آن‌ها می‌کند، تا فضیلت او را آشکار سازد، و این سیاق را هم‌چنان ادامه می‌دهد و با او حرف می‌زند، و دیگران می‌شنوند، تا برسند به مطلبی که مربوط به شخص آن یک‌نفر است، وقتی به اینجا می‌رسد، روی خود از او گردانده، متوجه جماعت حاضر در مجلس می‌کند، و چون آن مطلب بسر رسید، دوباره رو به آن شخص نموده سخنان خود را ادامه می‌دهد، این مثال را بدان جهت زدیم، تا متوجه شوی التفات در آیه بخاطر چه بوده است.
«الحق من ربک فلا تکونن من الممترین» این جمله بیان سابق را تاکید می‌کند، و نهی از شک را تشدید می‌نماید، چون امتراء همان شک و ارتیاب است، و ظاهر خطاب متوجه به رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، و باطن و معنای آن به امت است.
«و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات» کلمه (وجهة) بمعنای چیزی‌ است که آدمی رو به آن می‌کند، مانند قبله، که آن نیز به‌معنای چیزی است که انسان متوجه آن می‌شود، در این آیه بیان سابق را خلاصه نموده عبارت اخرائی می‌آورد، تا مردم را هدایت کند، به اینکه مسئله قبله را تعقیب نکنند، و بیش از این درباره آن بگومگو راه نیندازند، و معنایش این است که هر قوم برای خود قبله‌ای دارند، که بر حسب اقتضای مصالحشان برایشان تشریع شده است.

۶.۱۹ - اعتباری بودن قبله

قبله یک امر قراردادی و اعتباری است، نه یک امر تکوینی ذاتی، تا تغییر و تحول نپذیرد، با این‌حال، دیگر بحث کردن و مشاجره به راه ‌انداختن درباره آن فائده‌ای برای شما ندارد، این حرف‌ها را بگذارید، و بدنبال خیرات شتاب بگیرید، و از یکدیگر سبقت جوئید که خدای‌ تعالی همگی شما را در روزی که شکی در آن نیست جمع می‌کند، و لو هر جا که بوده باشید. که خدا بر هرچیزی توانا است.
این را هم باید دانست که آیه مورد بحث همان‌طور که با مسئله قبله انطباق دارد، چون در وسط آیات قبله قرار گرفته، هم‌چنین می‌تواند با یک مسئله تکوینی منطبق باشد، و بخواهد از قضاء و قدری که برای هر کسی از ازل تقدیر شده خبر دهد، و جمله (فاستبقوا الخیرات) بخواهد بفهماند: که احکام و آداب برای رسیدن به همان مقدرات تشریع شده است.

۶.۲۰ - معنای رو کردن به مسجدالحرام

«و من حیث خرجت، فول وجهک شطر المسجد الحرام...»، بعضی از مفسرین گفته‌اند: معنای این آیه این است که از هر جا که بیرون شده و به هر جا که وارد شدی، روی خود بسوی مسجدالحرام کن، بعضی دیگر گفته‌اند: معنایش این است که از هر شهری در آمدی، ممکن هم هست مراد به جمله «و من حیث خرجت» مکه باشد که رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از آنجا بیرون آمد، و آیه «من قریتک التی اخرجتک» از آن خبر می‌دهد، و معنایش اینست که رو به کعبه ایستادن حکمی است ثابت برای تو، چه در مکه و چه در شهرهای دیگر، و سرزمین‌های دیگر و جمله: «و انه للحق من ربک، و ما الله بغافل عما تعملون»)، همین معنا را تاکید و تشدید می‌کند.
«و من حیث خرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام، و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره...» اگر این جمله را به عین عبارت قبلی تکرار کرد بعید نیست برای این بوده باشد که بفهماند: حکم نامبرده در هر حال ثابت است و مثل این است که کسی بگوید: (در برخاستنت از خدا بترس و در نشستنت از خدا بترس، و در سخن گفتنت از خدا بترس و در سکوتت از خدا بترس) که منظور گوینده این‌ است که همیشه و در هر حال ملازم تقوی باش و تقوی را همواره با خود داشته باش و اگر بجای آن عبارت می‌گفت: (از خدا بپرهیز، وقتی برخاستی و نشستی و سخن گفتی و سکوت کردی) این نکته را‌ نمی‌فهماند و در آیه مورد بحث معنایش این است که رو بسوی قسمتی از مسجدالحرام بکن هم از همان شهری که از آن بیرون شدی و هم از هر جای دیگری که بودید رو به‌سوی آن قسمت کنید.

۶.۲۱ - فواید حکم قبله

سه فائده برای حکم قبله «لئلا یکون للناس علیکم حجة الا الذین ظلموا منهم، فلا تخشوهم، و اخشونی...»، در این جمله سه فائده برای حکم قبله که در آن شدیدترین تاکید را کرده بود، بیان می‌کند.

۶.۲۱.۱ - فایده اول

اینکه یهود در کتاب‌های آسمانی خود خوانده بودند که قبله پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، کعبه است نه بیتالمقدس، هم چنانکه قرآن کریم از این جریان خبر داده، می‌فرماید: «و ان الذین اوتوا الکتاب لیعلمون انه الحق، من ربهم» که ترجمه‌اش گذشت و اگر حکم تحویل قبله نازل‌ نمی‌شد، حجت یهود علیه مسلمین تمام بود، یعنی می‌توانستند بگویند: این شخص پیغمبری نیست که انبیاء گذشته وعده آمدنش را داده بودند، ولی بعد از آمدن حکم تحویل قبله و التزام به آن و عمل بر طبقش، حجت آنان را از دستشان می‌گیرد، مگر افراد ستمگری از ایشان زیر بار نروند.
«الا الذین ظلموا منهم» این استثناء منقطع، و بدون مستثنی‌ منه و بمعنای (لکن) است، و آیه چنین معنا می‌دهد که (لکن کسانی که از ایشان ستمکارند و تابع هوی و هوس هستند، همچنان بر اعتراض بیجای خود ادامه می‌دهند، پس زنهار که از ایشان حسابی نبری، چون پیرو هوی و ظالمند، و خداوند ستمکاران را هدایت‌ نمی‌کند و تنها از من حساب ببر).

۶.۲۱.۲ - فایده دوم و سوم

اینکه پی‌گیری و ملازمت این حکم، مسلمانان را به سوی تمامیت نعمتشان و کمال دینشان سوق می‌دهد که بزودی در تفسیر آیه: «الیوم اکملت لکم دینکم، و اتممت علیکم نعمتی »، انشاء الله تعالی معنای تمامیت نعمت را بیان خواهیم کرد.
اینکه در آخر آیه فرموده: «لعلکم تهتدون» که خدای تعالی اظهار امیدواری به هدایت مسلمانان به سوی صراط مستقیم کرده، و در سابق آنجا که درباره: «اهدنا الصراط المستقیم » بحث می‌کردیم، درباره اهتداء سخن گفتیم.

۶.۲۲ - بشارت مستفاد از آیه تحویل قبله

بعضی از مفسرین گفته‌اند: اینکه در آیه تحویل قبله فرموده: «و لاتم نعمتی علیکم، و لعلکم تهتدون» و نیز در آیه فتح مکه نظیر آنرا آورده، و فرموده: «انا فتحنا لک فتحا مبینا، لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما»، خود دلیل بر این است که در آیه مورد بحث هم بشارتی است به فتح مکه.
توضیح اینکه: کعبه در صدر اسلام پر بود از بت‌های مشرکین و وثن‌های ایشان، و خلاصه بت در آنجا حاکم بود و در ایامی که این آیه نازل می‌شد، هنوز اسلام قوت و شوکتی بخود نگرفته بود، خدای‌ تعالی رسول خود را هدایت کرد باینکه رو به بیتالمقدس نماز بخواند، چون بیتالمقدس قبله یهودیان بود، که هر چه باشد دینشان به اسلام نزدیک‌تر از دین مشرکین بود، ولی بعد از آنکه رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه، هجرت کرد و زمان فرا رسیدن فتح مکه نزدیک شد و انتظار فرمان الهی به تطهیر کعبه از پلیدی بت‌ها، شدید گردید.
در چنین شرائطی دستور برگشتن قبله بسوی کعبه صادر شد و این خود نعمت بس بزرگی بود، که خدا مسلمانان را بدان اختصاص داد، آنگاه در ذیل همین فرمان وعده فرمود: که بزودی نعمت و هدایت را بر تو تمام خواهد کرد، یعنی کعبه را از پلیدی‌های اصنام خواهد پرداخت، آنچنان که فقط خدا در آن عبادت شود و تنها معبد مسلمانان گردد و تنها مسلمانان رو به‌سوی آن عبادت کنند، پس نتیجه می‌گیریم که جمله: «و لاتم نعمتی علیکم...»، بشارت به فتح مکه است.
از سوی دیگر، بعد از آنکه در سوره فتح به مسئله فتح مکه می‌پردازد، دوباره به همان وعده قبلی اشاره می‌کند، که در آیه مورد بحث آمده بود و می‌فرماید: «ویتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما».
این بود گفتار آن مفسر و توضیح ما درباره آن، و لکن گو اینکه به ظاهرش گفتاری است دلچسب، اما خالی از تدبر و دقت است، برای اینکه ظاهر آیات با آن‌ نمی‌سازد زیرا مدرک مفسر نامبرده در آیه مورد بحث «و لاتم نعمتی علیکم و لعلکم تهتدون...»، لام غایت است، که بر سر (اتم) در آمده و این لام عینا در آیه سوره فتح آمده و فرموده: «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ماتاخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما.»
و با اینکه حرف لام در هر دو آیه غایت است، دیگر چه معنا دارد مفسر نامبرده آیه مورد بحث را بمعنای وعده گرفته و آیه سوره فتح را بمعنای انجاز آن وعده و وفای به آن بگیرد؟ با اینکه هر دو آیه وعده جمیلی است باینکه خداوند نعمت را بر تو تمام می‌کند.
از سوی دیگر آیه مورد بحث که درباره مسئله حج است وعده اتمام نعمت را به همه مسلمین می‌دهد و می‌فرماید: (علیکم)، و آیه سوره فتح این وعده را تنها به رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌دهد و می‌فرماید: «ویتم نعمته علیک...»، پس سیاق دو آیه مختلف است، و‌ نمی‌شود هر دو مربوط به یک مطلب باشند.
حال اگر آیه‌ای باشد که دلالت کند بر اینکه این دو وعده کجا وفا شد؟ آن‌وقت ممکن است بگوئیم: پس مراد هر دو وعده همین وعده‌ای است که این آیه از وفا شدن به آن خبر می‌دهد و چنین آیه‌ای اگر باشد آیه: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز دیگر دین شما را تکمیل کردم و نعمت خود بر شما تمام نمودم و اسلام را دین مورد رضایم برایتان قرار دادم»، خواهد بود و اما اینکه نعمت در آن چه نعمتی بوده که خدا اتمام کرده؟ و در این آیه منتش را بر ما می‌گذارد.
نظیر این دو آیه که مشتمل بر اتمام نعمت است آیه: «و لکن یرید لیطهرکم، و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون»، و نیز آیه: «کذلک یتم نعمته علیکم، لعلکم تسلمون»، است که باز انشاءالله کلامی مناسب با مقام بحثمان در ذیل هر یک از این آیات خواهد آمد.

۶.۲۳ - منت بودن ارسال رسول

«کما ارسلنا فیکم رسولا منکم»، از ظاهر آیه بر می‌آید، که کاف در کلمه (کما) برای تشبیه، و کلمه (ما) مصدریه باشد، در نتیجه معنای آیه و ماقبلش این می‌شود: ما با قبله قرار دادن خانه‌ای که ابراهیم بنا کرد و برایش آن خیرات و برکات را درخواست نمود به شما انعام کردیم، مانند این انعام دیگرمان که رسولی از میان شما در شما فرستادیم که آیات ما بر شما همی خواند و کتاب و حکمتتان می‌آموزد و تزکیه‌تان می‌کند و این را بدان جهت کردیم که دعای ابراهیم را استجابت کرده باشیم، آن دعا که با فرزندش اسماعیل گفتند: پروردگارا! و رسولی از خود ایشان در میانشان مبعوث فرما تا آیات بر آنان تلاوت کند و کتاب و حکمتشان تعلیم دهد و تزکیه‌شان کند پس در این ارسال رسول منتی است نظیر منتی که در قبله قرار دادن کعبه بود.
از اینجا معلوم می‌شود مخاطب در جمله «فیکم رسولا منکم»، امت مسلمه است، که بر حسب حقیقت عبارتند از خصوص اولیاء دین، چون اگر جمیع دودمان اسماعیل -یعنی عرب مضر- امت اسلام نامیده می‌شوند، از نظر ظاهر امتند و نیز اگر همه عرب و مسلمانان غیر عرب امت اسلام نامیده می‌شوند، از نظر اشتراک در حکم است وگرنه حقیقت و واقع آن امت که ابراهیم (علیه‌السلام) از خدا درخواست کرد، همان اولیاء دین هستند و بس.

۶.۲۴ - معنای تزکیه در آیه

«یتلو علیکم آیاتنا»، کلمه: (آیاتنا) ظهور در آیات قرآن دارد، چون قبل از آن کلمه (یتلو) آمده، و معلوم است که تلاوت در مورد الفاظ استعمال می‌شود، نه معانی و کلمه (تزکیه) به معنای تطهیر است و تطهیر عبارتست از زایل کردن پلیدی‌ها و آلودگی‌ها، در نتیجه کلمه تطهیر هم شامل اعتقادات فاسد چون شرک و کفر می‌شود و هم شامل ملکات رذیله چون تکبر و بخل می‌گردد و هم اعمال فاسد و شنیع چون کشتن و زنا و شراب‌خواری را شامل می‌شود.
و تعلیم کتاب و حکمت و نیز تعلیم آنچه‌ نمی‌دانستید، دو جمله است که شامل تمامی معارف اصولی و فروعی دین می‌گردد.
این را هم باید دانست که آیات شریفه مورد بحث مشتمل بر چند مورد التفات نسبت به خدای تعالی است، یکجا خدای تعالی غایب (او) حساب شده، یکجا متکلم وحده (من)، جائی دیگر متکلم مع‌الغیر (ما)، و نیز چند التفات دیگر نسبت به غیر خدای تعالی که باز یکجا غایب حساب شده‌اند و یکجا مخاطب و یکجا متکلم که اگر خواننده عزیز در آن‌ها دقت بعمل آورد، نکته‌هایش پوشیده‌ نمی‌ماند.


بحث روایتی (شامل روایاتی درباره تغییر قبله و معنی شهداء و...)
در تفسیر مجمع‌ البیان از قمی، روایت کرده که در تفسیرش در ذیل آیه: «سیقول السفهاء...» از قول امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده که فرمود: قبله وقتی از بیتالمقدس بسوی کعبه برگردید که رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سیزده سال در مکه، نماز بسوی بیتالمقدس خوانده بود و بعد از مهاجرت به مدینه هم هفت ماه به همان سو نماز خواند آن‌وقت خدا او را بطرف مکه برگردانید.

۷.۱ - سرزنش یهودیان

چون یهودیان رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را سرزنش می‌کردند و می‌گفتند: تو تابع مائی و بسوی قبله ما نماز می‌گزاری، رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از این سرزنش دچار‌ اندوهی سخت شد و در نیمه شبی از خانه بیرون شد و به آفاق آسمان نگاه می‌کرد منتظر بود از ناحیه خدای‌ تعالی در این خصوص امری صادر شود فردای آن شب وقتی هنگام نماز ظهر شد، آن‌ جناب در مسجد بنی‌سالم بود و دو رکعت از نماز ظهر را خواند که جبرئیل نازل شده، دست به دو شانه آن حضرت گذاشت و او را به‌طرف کعبه برگردانید و این آیه بر او نازل کرد: «قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبلة ترضیها، فول وجهک شطر المسجد الحرام» در نتیجه آن‌ جناب دو رکعت از یک نماز را بسوی بیتالمقدس، و دو رکعت دیگرش را بسوی کعبه خواند، بعد از این جریان سر و صدای یهود و مردم نفهم بلند شد که چرا از قبله‌ای که داشت برگردید؟ مؤلف: روایاتی‌ که هم از طرف عامه و هم خاصه در این داستان در کتب جامع وارد شده، بسیار زیاد است و از نظر مضمون قریب به هم هستند، ولی از نظر تاریخ این جریان مختلفند، بیشتر آن‌ها تاریخ تحویل قبله را در ماه رجب سال دوم از هجرت، یعنی ماه هفدهم از هجرت می‌دانند و صحیح‌تر هم همین است.

۷.۲ - اثبات تبلیغ انبیاء

و از طرق اهل سنت درباره اینکه امت اسلام گواه بر مردم و رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گواه بر امت است روایاتی آمده که مردم روز قیامت، تبلیغ انبیاء را انکار می‌کنند، خدای‌ تعالی از انبیاء شاهد می‌خواهد تا اثبات کنند تبلیغ کرده‌اند -با اینکه خدا عالم‌تر از هر کسی است- آنگاه امت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌آورند و ایشان شهادت می‌دهند امت‌های دیگر می‌پرسند: شما از کجا بدست آورده‌اید که پیغمبر ما رسالت خود را تبلیغ کرده؟ می‌گویند: ما این معنا را از کتاب آسمانیمان بدست آوردیم که خدای‌ تعالی بزبان پیامبر صادقش در آن خبر داد: که انبیاء گذشته رسالت خود را تبلیغ کردند.

۷.۳ - شهادت دادن پیامبر بر امتش

بعد حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌آورند تا از حال امتش بپرسند، آن‌ جناب امت را تزکیه می‌کند و به عدالتشان شهادت می‌دهد، این‌جاست که خدای سبحان فرموده: «فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید» مؤلف: مفاد این روایت را اخبار دیگری تایید می‌کند، که سیوطی آن اخبار را در تفسیر الدرالمنثور و غیر او نیز آورده‌اند، چیزی که در این روایات به نظر درست‌ نمی‌رسد این‌ است که پیامبر اسلام تمامی امت را تزکیه و تعدیل نکرده و معنا ندارد که در قیامت همه را تزکیه و تعدیل کند، مگر اینکه بمنظور تزکیه و تعدیل جمعی از امت باشد نه همه، وگرنه روایات نامبرده مطلبی بر خلاف ضرورت اثبات می‌کند، ضرورت کتاب و سنت هر دو.

۷.۳.۱ - کیفیت شهادت

آخر چطور ممکن است رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فجایع و جنایاتی را که افرادی از امت اسلام مرتکب شدند تجویز کند؟ و بر آن جنایات صحه بگذارد؟ جنایاتی که حتی نمونه‌اش هم در امت‌های گذشته رخ نداد؟ و چطور آن‌ جناب طاغیان و فرعون‌های این امت را تزکیه و تعدیل می‌کند؟ و آیا این روایات طعن بر دین حنیف و بازیگری با حقایق این ملت بیضاء نیست؟! قطعا هست، علاوه بر اینکه این روایات گفتگو از شهادت نظری دارد، نه شهادت تحمل، چون امت اسلام در زمان انبیاء گذشته حاضر نبودند، تا ببینند آیا رسالت خود را تبلیغ می‌کنند یا نه؟ و شهادت نظری اعتبار ندارد. و در کتاب مناقب در این‌باره از امام باقر (علیه‌السلام) روایت کرده، که فرمود: (شهداء مردم) به غیر رسولان و امامان کسی نیست و اما امت معقول نیست که خدا از آن‌ها شهادت بطلبد، برای اینکه در میان امت کسانی هستند که شهادتشان یک بند سبزی و یک پر کاه ارزش ندارد. و در تفسیر عیاشی از امام صادق (علیه‌السلام)، روایت کرده که در ذیل جمله «لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا...»، فرمود: اگر خیال کنی که منظور خدای‌ تعالی از این آیه همه موحدین اهل قبله است، سخت اشتباه کرده‌ای، برای اینکه آیا خدای‌ تعالی در قیامت از کسی شهادت می‌خواهد، که در دنیا شهادتش در مرافعه‌ای که بر سر یک من خرما بپا می‌شد پذیرفته نبود؟ و آن‌وقت شهادت چنین کسی در درگاهش پذیرفته می‌شود؟ حاشا: این حرف معقول نیست و خدای‌ تعالی چنین چیزی را از خلق خودش‌ نمی‌پسندد، آن‌وقت خودش چگونه مرتکب آن می‌شود، بلکه منظور خدای‌ تعالی از امت، افرادی است که مصداق آیه: «کنتم خیر امة اخرجت للناس»، هستند و آنان امت وسط و بهترین امتند که خدا برای مردم خلقشان کرده است. مؤلف: بیان این حدیث در ذیل آیه شریفه با استفاده از قرآن کریم گذشت.

۷.۳.۲ - برتری امت پیامبر بر سایرین

در قرب الاسناد از امام صادق (علیه‌السلام) از پدرش از رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت کرده که فرمود: از جمله خصائصی که خدای تعالی به امت من داده و با دادنش امتم را بر سایر امم برتری بخشیده، سه چیز است که حتی به هیچ پیغمبری نداده -تا آنجا که می‌فرماید:- خدای‌ تعالی هر پیغمبری که مبعوث می‌کرد، او را شهید بر قومش قرار می‌داد، ولی خدای تعالی امت مرا شهید بر همه خلائق کرد، و فرمود: «لیکون الرسول شهیدا علیکم، و تکونوا شهداء علی الناس» (تا آخر حدیث). مؤلف: این حدیث منافاتی با حدیث قبلی ندارد، چون مراد به امت در این روایت نیز همان امت مسلمه‌ای است که دعای ابراهیم بوسیله آن مستجاب شد.

۷.۳.۳ - شهادت پیامبر بر امت

در تفسیر عیاشی از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) روایت آورده که در حدیثی در ضمن توصیف روز قیامت فرمود: مردم در یکجا جمع می‌شوند و در آنجا تمامی خلائق استنطاق می‌شوند، و احدی بدون اجازه رحمان و جز به صواب سخن‌ نمی‌گوید آنگاه به رسول خدا دستور می‌دهند، برخیزد و از پرسش‌ها پاسخ گوید این‌جاست که خدای‌ تعالی به رسول گرامیش می‌فرماید: «فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا» و بحکم این آیه آن‌جناب شهید بر شهیدان یعنی بر رسولان است.

۷.۴ - تغییر قبله و امتحان امت

و در تهذیب از ابی بصیر از یکی از دو امام باقر و امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده که گفت: به آن جناب عرضه داشتم: آیا خدای‌ تعالی به رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور داده بود که به‌سوی بیتالمقدس نماز بگزارد؟ فرمود: بله، مگر‌ نمی‌بینی خدای سبحان فرموده: «و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه....» مؤلف: مقتضای این حدیث این است که جمله: «التی کنت علیها» صفت قبله باشد، و مراد بقبله، بیتالمقدس باشد، و اینکه آن قبله‌ای که رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رو به‌آن می‌ایستاده، همان بیتالمقدس بوده باشد و همین معنا را سیاق آیات تایید می‌کند که بیانش گذشت.
از اینجا آن روایتی هم که از امام عسکری (علیه‌السلام) نقل شده تایید می‌شود، چون آن جناب فرموده: مردم مکه هوای قبله شدن کعبه را داشتند خدای‌ تعالی با قبله قرار دادن بیتالمقدس امتحانشان کرد تا معلوم شود چه کسی بر خلاف هوای نفسش رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را پیروی می‌کند بر خلاف مردم مدینه که هوای بیتالمقدس بسر داشتند و خدای‌ تعالی با برگرداندن قبله دستورشان داد با هوای نفس خود مخالفت نموده رو به کعبه نماز بگزارند تا باز معلوم شود چه کسی پیروی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌کند؟ و چه کسی مخالفت می‌نماید؟ که هر کس او را بر خلاف میل درونیش اطاعت کند، مصدق او و موافق او است (تا آخر). با این حدیث، فساد گفتار دیگری نیز روشن می‌گردد و آن این است که جمله «التی کنت علیها» مفعول دوم برای کلمه (جعلنا) است و معنای آیه این است که ما قبل از بیتالمقدس قبله را کعبه‌ای که (کنت علیها) نکردیم، استدلال کرده است بجمله «الا لنعلم من یتبع الرسول» که حاصل معنا چنین می‌شود (ما قبل از بیتالمقدس کعبه را که الان رو به آن هستی قبله نکردیم مگر برای اینکه بفهمیم چه کسی رسول را پیروی می‌کند) لکن این حرف بیهوده است زیرا همان‌طورکه قبلا گفتیم سیاق بر خلاف آن است.

۷.۵ - تغییر قبله و مفهوم ایمان

در تفسیر عیاشی از زبیری روایت کرده که گفت: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم: آیا مرا از ایمان خبر‌ نمی‌دهی؟ بدانم آیا ایمان مجموع قول و عمل است و یا قول بدون عمل؟ فرمود: ایمان همه‌اش عمل است، چون خود قول هم یکی از اعمال است که خدا واجبش کرده در کتابش بیان نموده نورش واضح و حجتش ثابت شده، کتابش بدان شهادت می‌دهد و بسوی آن دعوت می‌کند.
و چون خدای تعالی رسول اسلام را رو به کعبه گردانید، مسلمانان به رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفتند: پس تکلیف ما نسبت به نمازهائی‌که در این مدت (۱۷ ماهه) رو به بیتالمقدس خواندیم چه می‌شود؟ و تکلیف مردگان ما که در این مدت نماز را به ‌آن‌طرف می‌خواندند چه می‌شود؟ خدای‌ تعالی در پاسخ به این سؤال این جمله را نازل فرمود: «و ما کان الله لیضیع ایمانکم، ان الله بالناس لرؤف رحیم؛ خدا ایمان شما را ضایع‌ نمی‌کند، که خدا به مردم رئوف و رحیم است.»
و در این کلام خود نماز ما را ایمان خواند، پس هر کس از خدا بترسد و جوارح خود (از چشم و گوش و شکم و زبان و فرج) را حفظ نموده هر عضوی از اعضای خود را در آن جائی مصرف کند و بکار ببندد که خدا برایش معین کرده و واجب هر عضوی را انجام دهد، با ایمان کامل خدا را ملاقات می‌کند و از اهل بهشت است، و اگر کسی در واجبی از این واجبات، خیانت کند و از آنچه خدا دستور داده تعدی نماید، خدا را با ایمان ناقص ملاقات می‌کند.
مؤلف: این روایت را کلینی هم آورده، و اینکه در روایت، نزول جمله «و ما کان الله لیضیع ایمانکم» را بعد از تحویل قبله دانسته، منافاتی با بیان قبلی ما و در کتاب فقیه آمده: که رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سیزده سال در مکه و نوزده ماه در مدینه بطرف بیتالمقدس نماز خواند بعد که یهودیان سرزنش کردند که تو تابع قبله ما هستی و‌ اندوه شدیدی بر او مسلط شد، در دل شب از خانه بیرون آمد و رو به اطراف افق بگردانید، فردای آن شب هم نماز صبح را رو به بیتالمقدس خواند و هم دو رکعت از نماز ظهر را، سر دو رکعتی جبرئیل آمد، و گفت: «قد نری تقلب وجهک فی السماء، فلنولینک قبلة ترضیها، فول وجهک شطر المسجدالحرام...»، آنگاه دست آن‌ جناب را گرفته رو به کعبه‌اش کرد، مردمی هم که پشت سرش به نماز ایستاده بودند رو به‌کعبه شدند، بطوری‌که زنان جای فعلی مردان قرار گرفتند و مردان جای فعلی زنان، و این نماز ظهر اولش بسوی بیتالمقدس و آخرش بسوی کعبه واقع شد، بعد از نماز ظهر خبر به مسجدی دیگر در مدینه رسید، اهل آن مسجد دو رکعت از عصر خوانده بودند، دو رکعت دیگر را بطرف کعبه برگشتند، آن‌ها نیز اول نمازشان بسوی بیتالمقدس و آخرش بسوی کعبه شد، و مسجد قبلتین، همان مسجد است. بلکه در مسجد بنی‌سالم نماز می‌خواند که این جریان واقع شد.
و در تفسیر عیاشی از امام باقر (علیه‌السلام) روایت کرده که در ذیل آیه «فول وجهک شطرالمسجد الحرام...»، فرموده: رو بقبله نماز بخوان و در نماز رو از قبله برمگردان که نمازت باطل می‌شود چون خدای سبحان به رسول گرامیش فرمود در نماز واجب باید حتما رو بقبله نماز بخوانی، «فول وجهک شطر المسجد الحرام، و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره.: مؤلف: روایات در این‌باره که آیه شریفه راجع بخصوص نماز واجب است بسیار زیاد است.

۷.۶ - آگاهی اهل کتاب از پیامبر

و در تفسیر قمی از امام صادق (علیه‌السلام) روایت آورده که در تفسیر آیه «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه...»، فرموده: این آیه درباره یهود و نصاری نازل شد، خدای تعالی در آن می‌فرماید: (آنهائی که کتابشان دادیم، او را می‌شناسند -یعنی رسول خدا را- همان‌طور که فرزندان خود را می‌شناسند) و این بدان‌جهت است که خدای (عزّوجلّ) در تورات و انجیل و زبور، صفات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و صفات اصحابش و مهاجرتش را ذکر کرده بود و همان را در قرآن، حکایت کرده، که «محمد رسول الله، و الذین معه اشداء علی الکفار، رحماء بینهم، تریهم رکعاسجدا، یبتغون فضلا من الله و رضوانا، سیماهم فی وجوههم من اثر السجود، ذلک مثلهم فی التوریة، و مثلهم فی الانجیل؛ محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرستاده خداست و کسانی که مصاحب او هستند بر کفار دشمنانی بی‌رحم، و در بین خود مهربانان هستند، ایشان را می‌بینی که همواره در رکوع و سجودند و همه در پی بدست آوردن فضل خدا و خشنودی اویند، نشانه‌هاشان از اثر سجده در پیشانی نمایان است، این است مثل آنان در تورات و همین است مثل آنان در انجیل.» پس صفات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اصحابش در تورات بوده و وقتی خدا او را مبعوث فرمود، اهل کتاب او را شناختند، همچنان که خود قرآن می‌فرماید: (فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به).
مؤلف: نظیر این روایت در کافی از علی (علیه‌السلام) نقل شده است. و در اخبار بسیاری از طرق شیعه آمده: که آیه: «اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا...»، درباره اصحاب قائم (علیه‌السلام) نازل شده و در بعضی از آن‌ها آمده: که این از باب جری و تطبیق است و در حدیثی از طرق عامه در ذیل جمله «و لاتم نعمتی علیکم»، از علی (علیه‌السلام) آمده که فرمود: تمامیت نعمت این است که انسان با داشتن اسلام بمیرد. و باز در حدیثی از طرق آنان آمده: که تمامیت نعمت به این است که آدمی داخل بهشت شود.


۱. بقره/سوره۲، آیه۱۴۴.    
۲. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۷۷، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۷، چاپ دوم.    
۳. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۶، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸، چاپ دوم.    
۴. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۹۳، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲، چاپ اول.    
۵. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف فی شرح السیرة النبویه، ج۴، ص۳۵۱، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۲، چاپ اول.    
۶. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۷۸.    
۷. ابن سعد، الطبقات الکبری، ص۱۸۶.    
۸. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۴۰.    
۹. دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۳۶۷، بیروت، دارصادر.    
۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۱۶، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷، چاپ دوم.    
۱۱. ابن حزم، جوامع السیره النبویه، ص۸۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی‌تا.
۱۲. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۱۵، بیروت، دار صادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۱۳. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۷۵، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۳.    
۱۴. صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۲، ص۵۶، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴، چاپ اول.    
۱۵. کلینی، فروع کافی، ج۳، ص۲۸۶، تصحیح علی اکبر غفاری، بیروت، دارالاضواء، ۱۹۸۵.    
۱۶. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۰۹.    
۱۷. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۹۸.    
۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۱.    
۱۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۴.    
۲۰. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۷.    
۲۱. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۵۰.    
۲۲. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۷۴.    
۲۳. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۴.    
۲۴. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۶۳.    
۲۵. شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۱۴، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش، چاپ سوم.    
۲۶. اخبار مدینة الرسول، ص۱۱۵.
۲۷. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۲، ص۱۴.    
۲۸. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۵.    
۲۹. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۲۵۲، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.    
۳۰. ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۹۳.    
۳۱. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۷۷.    
۳۲. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۲۵۲.    
۳۳. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۵۷۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵، چاپ اول.    
۳۴. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۶.    
۳۵. شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۲، ص۴۳، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.    
۳۶. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۴، ص۳۰۱، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دارالتراث العربی.    
۳۷. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۳.    
۳۸. بقره/سوره۲، آیه۱۴۲-۱۴۳.    
۳۹. ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۷، ص۳۴۰، قم، اسراء، ۱۳۸۸، چاپ چهارم.
۴۰. بقره/سوره۲، آیه۱۳۶.    
۴۱. بقره/سوره۲، آیه۱۴۳.    
۴۲. حمیری کلاعی، ابوالربیع، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۶۲-۶۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰، چاپ اول.    
۴۳. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۰۲.
۴۴. حسنی،‌ هاشم معروف، السیرة المصطفی نظرة جدیدة، ص۱۴۸، بیروت، دارالتعارف، ۱۴۱۶.
۴۵. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۷۸.    
۴۶. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ص۴۷۰، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۵ش، چاپ بیست و یکم.    
۴۷. آل عمران/سوره۳، آیه۶۵-۶۷.    
۴۸. حج/سوره۲۲، آیه۷۸.    
۴۹. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۴۰۷، تحقیق علی عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵، چاپ اول.    
۵۰. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بكر، الدر المنثور فی تفسیر الماثور، ج۱، ص۱۴۷، قم، مرعشی نجفی، ۱۴۰۴.
۵۱. رازی، فخرالدین، مفاتیع الغیب، ج۴، ص۹۴، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، ۱۴۲۰، چاپ سوم.
۵۲. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ص۴۶۹-۴۷۰.    
۵۳. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۴۲۰.
۵۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۲۶-۳۲۷، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۷.    
۵۵. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۵۰.    
۵۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۳۱۸.    
۵۷. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، ج۲، ص۵۷۴.    
۵۸. بقره/سوره۲، آیه۱۴۲.    
۵۹. بقره/سوره۲، آیه۱۴۳.    
۶۰. بقره/سوره۲، آیه۱۴۴.    
۶۱. بقره/سوره۲، آیه۱۴۵.    
۶۲. بقره/سوره۲، آیه۱۴۶.    
۶۳. بقره/سوره۲، آیه۱۴۷.    
۶۴. بقره/سوره۲، آیه۱۴۸.    
۶۵. بقره/سوره۲، آیه۱۴۹.    
۶۶. بقره/سوره۲، آیه۱۵۰.    
۶۷. بقره/سوره۲، آیه۱۵۱.    
۶۸. مائده/سوره۵، آیه۳.    
۶۹. حمد/سوره۱، آیه۶.    
۷۰. بقره/سوره۲، آیه۱۵۰.    
۷۱. فتح/سوره۴۸، آیه۱-۲.    
۷۲. فتح/سوره۴۸، آیه۲۹.    
۷۳. بقره/سوره۲، آیه۱۵۱.    



جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکّه و مدینه، ص۳۰۴-۳۰۶.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تغییر قبله»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۱/۲۳.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تغییر قبله به روایت المیزان»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۱/۲۳.    






جعبه ابزار