تصوف در صفویه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قبل از
دوره صفویه ،
تصوف دچار دگرگونی شده بود؛ همچنین
تشیع در میان آنها
رواج یافته بود. در ضمن تصوف قبل از
صفویه انسجام خاصی یافته بود.
وقتی دوره صفویه فرا رسید (ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) تصوف وضع پیچیدهای یافت.
صفویه خود در اصل سلسلهای
صوفی و منسوب به
شیخ صفیالدین اسحاق اردبیلی (متوفی ۷۳۵) بود.
شیخ صفیالدین از مشایخ مشهور صوفیه در دوران
الجایتو و
ابوسعید ایلخانی ، و بنا بر
کتاب صفوة الصفا مرید شیخ زاهد گیلانی (متوفی ۷۰۰) و نیز
داماد او بود.
نفوذ معنوی
صفیالدین اردبیلی در ۳۵ سال دوره ارشادش بسیار زیاد بود و چون
مغولان به او ارادتی تمام داشتند، وی بسیاری از آنان را از آزار رساندن به مردم باز میداشت.
پس از مرگ
شیخ نیز
اولاد و
احفاد او در
سلسله صفویه به
مقام ارشاد رسیدند.
شیخ صدرالدین ، فرزند شیخ صفیالدین،
خانقاه بزرگ و مجللی در
اردبیل ، در کنار مزار پدرش، ساخت که محل استقرار مریدانش شد.
ششمین
نواده شیخ صفیالدین،
شاه اسماعیل (
مؤسس حکومت صفوی ) بود که در عین حال جانشین معنوی شیخ صفیالدین نیز محسوب میگردید؛ ازینرو، لشکریان صفوی که مؤسس این
سلسله را
مرشد خود میدانستند، به نیروی ارادت معنوی
شمشیر زدند و همین امر از لوازم اصلی استقرار حکومت صفوی (وسیعترین حکومت واحد ایرانی پس از
ساسانیان) شد.
سلاطین صفوی نیز مانند شاه اسماعیل با عناوینی چون «
صوفی اعظم » یا «
مرشد کامل » خوانده میشدند.
گفته میشود که یکی از شواهد تاریخی ارتباط
تصوف و
تشیع این است که چون صفویه
صوفیمسلک به قدرت رسیدند، تشیع را ــ که عمدتاً تصوف زمینه رشد آن را در
ایران ، بخصوص از اوایل قرن هفتم، فراهم آورده بود ــ
مذهب رسمی اعلام کردند.
قبل از صفویه نیز دیگر نهضتهای صوفیه، مثل
سربداران و
حروفیه و
نوربخشیه و
مشعشعیان ، همگی
شیعیمذهب بودند.
در دوره صفویه
مذهب تصوف نزد
ایرانیان آنچنان
شهرت و رواج داشت که به تعبیر
بَحرانی طایفه
عجم میل فراوان به آن داشتند و در تمایل به آن
مبالغه میکردند.
در شرائطی که
تصوف در ایران رونق و رواج بسیاری یافته بود، به چند علت، اسباب افول آن در ایران فراهم شد:
۱) مفاسد اخلاقی میان
صوفیان قزلباش و خودسری آنها که سبب شده بود خطری برای
حکومت محسوب شوند؛
۲) کثرت جماعت
قلندران و
درویشان لاابالی که غالباً از
هند میآمدند و چون با سلسلههای رسمی ارتباط نداشتند به آنها
درویشان بیشرع میگفتند؛
۳) انحصارطلبی
صوفیان صفویه که در
ذم و
طرد دیگر سلسلههای صوفی میکوشیدند؛
۴) نفوذ
علما و
فقهای مخالف تصوف.
تفرقه میان سران
قزلباش در کسب قدرت نیز موجب تضعیف حکومت و از اسباب عمده
انقراض صفویه گردید، تا بدان حد که وقتی دوره پادشاهی به
شاه عباس رسید دیگر از قدرت
قزلباشان صوفی ، و بهطور کلی تصوف، چندان چیزی باقی نمانده بود.
ابن کربلائی ، مورخ صوفی که در
قرن دهم میزیست و تذکرهاش از مهمترین آثار در این دوره است، از زاویه معمور یکی از
مشایخ صوفیه در حوالی
تبریز سخن رانده و گفته است که اکنون درویشی آنجا نیست، بلکه هیچ جا نیست.
در این زمان که تصوف،
افول کرده بود، کسانی که به تصوف حقیقی تعلق خاطر داشتند و از اوضاع زمانه خود مینالیدند، فراوان بودند.
اینان یا از ایران
هجرت کردند و بسیاری، مثل نعمت اللهیه، به
هندوستان رفتند یا اینکه در ایران ماندند و در تألیفاتشان
انزجار و
تبرای خود را از تصوف مرسوم زمانه ابراز کردند و نیز در دفاع از تصوفی که آن را حقیقی و منافی با
شرع نمیدانستند، کوشیدند.
از جمله در میان اکثر قریب به اتفاق
حکما و
فلاسفه این عصر، مثل
میرداماد ، تعلقات صوفیانه به عیان دیده میشد، بخصوص از طریق
حکمت اشراق که میرداماد از مفسرانش بود.
میرزا ابوالقاسم فندرسکی مشهور به
میرفندرسکی (متوفی ۱۰۵۰)، که از حکمای عصر بود، نیز زندگی زاهدانه داشت و از او
کراماتی نقل شده است.
وی اهل
سیر و
سفر بود و بارها به هند سفر کرد و بخشی از زندگی طریقتی خود را در مجالست با
عارفان هند به سر برد.
میرفندرسکی به سبب
تألیف شرح مفصّل فارسی بر کتاب جوگ باشست و قصیدهای عرفانی که بارها
شرح و
تفسیر شد، مشهور است.
بزرگترین
فیلسوف دوره صفوی
ملاصدراست که در عمده آرا و آثار حکْمی و فلسفیاش سیطره جنبههای صوفیانه و استشهاد به مشایخ بزرگ صوفیه و
تجلیل و
تعظیم آنان در کنار تعالیم
امامان شیعه کاملاً مشهود است، چنانکه مفصّلترین و مشهورترین کتابش،
اسفار ، را مطابق با
اسفار اربعه سلوک نوشته است.
بسیاری از مفاهیم صوفیانه، مثل
وحدت وجود یا
علم حضوری ، در آثار وی
تفسیر فلسفی شده و مبرهن گردیده است.
وی در رسالهای موسوم به سه اصل، که ظاهراً تنها اثر بر جای مانده از او به
زبان فارسی است، ضمن گلایه از فقهای
متشرع و
متکلمان عصر که ذمّ تصوف میکنند، در مقام دفاع از
تصوف حقیقی بر آمده و
ایمان را از دیدگاه
صوفیه تعریف کرده است.
ظاهراً سبب اینکه وی
رساله سه اصل را به زبان فارسی نوشت، این بود که مخاطبانش عموم مردم بودند و او میخواست آنان را متنبه به حقیقت تصوف کند.
فیض کاشانی شاگرد و
داماد ملاصدرا و مرید
شیخ بهائی و صاحب آثار بسیار، از
تفسیر قرآن تا
علم کلام و
حدیث و
فقه و
عرفان و تصوف، است.
وی در بعضی آثار، از جمله در
المحاکمه ، از صوفینمایان و همچنین علمای جاهلی، که در آزار صوفیه حقیقی میکوشند،
انتقاد نموده و در آثار دیگری، مثل
شرح صدر ، از تصوف حقیقی و
سیر و سلوک دفاع کرده و علم تصوف را گوهر دانش و
میراث انبیا خوانده است.
به نظر فیض کاشانی در
رساله الحق المبین ،
تفقه در دین عبارت است از تحصیل بصیرتی که مرجعش
عقل نیست بلکه
قلب سلیم است.
وی کتاب
المحجة البیضاء را در
تهذیب احیاء علومالدین غزالی نوشت.
فیض کاشانی
شعر نیز میسروده، اشعار لطیفی با مضامین صوفیانه و عاشقانه از او بر جا مانده است.
وی نیز، به سبب اظهار تمایل به تصوف، مورد
شماتت و
مخالفت فقیه قرن سیزدهم،
شیخ یوسف بحرانی ، قرار گرفت.
شاگردِ فقیهِ فیض،
سیدنعمت اللّه جزائری در مقام دفاع از او بر آمد و انتساب وی را به صوفیه
نفی کرد (اِنّها فریةٌ بِلافریةٍ).
دو تن دیگر از هممشربان و معاصران فیض کاشانی
ملاعبدالرزاق لاهیجی و
قاضی سعید قمی هستند.
لاهیجی داماد دیگر
ملاصدرا و ملقب به
فیاض (متوفی ح۱۰۷۲) است که بیشتر به واسطه کتابهایش در
علم کلام شیعی ، مثل
شوارقالالهام و
سرمایه ایمان و
گوهر مراد ، مشهور است.
وی در مقدمه کتاب گوهر مراد
راه
خدا را به راه ظاهر و راه باطن تقسیم کرده و گفته است که
بعثت انبیا برای
ارشاد راه باطن است که با آن به خدا میتوان رسید نه راه ظاهر که با آن خدا را فقط میتوان دانست.
وی شرح داده که مقصود محققان صوفیه از دعوی وحدت وجود و
مرتبه فنا نیز همین است.
در خاتمه همین کتاب نیز در عین حال که آداب رایج صوفیان زمانه را نادرست خوانده، طریقه محققین از علمای شریعت را، که به نظر او همان صوفیه و
عرفا هستند، خواه مسمّا به این نام باشند خواه نباشند، شرح داده و گفته است که مرتبه
عرفان بالاترین مراتب است.
قاضی سعید قمی (متوفی ۱۱۰۳)، شاگرد مشهور فیض کاشانی، و بنا بر بعضی اقوال
شاگرد لاهیجی،
بیش از استادش دارای تمایلات صوفیانه بود.
شروح عرفانی وی بر
احادیث معصومین (مثل
کتاب اربعین یا شرح سه جلدی بر
توحید شیخ صدوق یا مطالبی که در کتاب
اسرارالعبادات آورده) در جهت نشان دادن بُعد عرفانی
احادیث منقول از
معصومین علیهمالسلام است.
وضع برخی
علما و
فقها نیز که گرایش به تصوف داشتند، به همین منوال بود.
بهاءالدین عاملی ، مشهور به
شیخ بهایی (متوفی ۱۰۳۰)،
استاد بسیاری از
حکما و فقها و بزرگان عصر بود.
او و پدرش که از فقهای بزرگ این دوره بودند و حتی خود او چندی
منصب شیخالاسلامی اصفهان را عهدهدار گردید، به
تصوف گرایش داشت (بهاءالدین عاملی).
محمدتقی مجلسی ،
فقیه نامور همین عصر (متوفی ۱۰۷۰)، از شاگردان وی بود و مطابق قول فرزندش
دستور
ذکر و
فکر را از شیخ بهایی گرفته بود.
رسالههایی نیز به محمدتقی مجلسی منسوب است، از جمله
رساله تشویق السالکین در دفاع از
صوفیه حقیقی و انتقاد از
متصوفه زمانه.
او در دفاع از تصوف و در رد رساله
ملامحمد طاهر قمی ، رسالهای با عنوان
الفوائد الدینیه نوشت
و گویا با او مکاتباتی داشت که به
کدورت انجامید.
در هر حال، وی را برخی علما به تصوف منسوب کردند و فرزندش
علامه محمدباقر مجلسی ، که در رد صوفیه
جهد تام داشت، در مقام رفع این نسبت از
پدر بر آمد.
محمدباقر مجلسی در
رساله اجوبه ، که پاسخ به
نامه یکی از علمای زمان به نام
ملاخلیل قزوینی است، از تصوف حقیقی
دفاع کرده و کسانی را که تصوف را مطلقاً نفی میکنند، بیبصیرت خوانده است.
در عین حال، در مواضع گوناگون
کتاب عین الحیات ، به مناسبتهای مختلف از جمله در بحث ذکر
و لباس پشمی پوشیدن،
از تصوف و بزرگانش مثل
غزالی و
مولوی و
ابن عربی انتقادهای شدیدی نموده است.
مجلسی از علمای مقتدر و متنفذ
دوره صفوی و از ۱۰۹۸ تا ۱۱۱۰
شیخالاسلام اصفهان بود.
چنین شایع شده که وی به جهت مخالفت با تصوف در اخراج برخی
مشایخ صوفیه ، از جمله
ملاصادق اردستانی ، از اصفهان نقش داشته است،
گرچه در صحت انتساب این عمل به او تردید جدّی شده است.
با این همه، او مدعی است که با صوفیه
عداوت دنیوی ندارد،
ولی اذعان دارد که در مخالفت اکثر
خواص و
عوام میتواند غرض دنیوی منظور باشد.
شاید به سبب همین اوضاع متشنج و پرهیز از
اتهام تصوف بود که بزرگان صوفیمشرب این عصر، که در
ایران مانده بودند، با
سلاسل رایج صوفیه ایران ارتباط علنی نداشتند یا این ارتباط را
کتمان میکردند.
لذا تشخیص اینکه احتمالاً در چه سلسلهای
سلوک میکردند و
مرید چه کسی بودند مشکل است،
ولی چنانچه به سلسلهای منتسب باشند ممکن است یکی از سه سلسله
نعمت اللهیه ،
ذهبیه یا
نوربخشیه باشد که در آن موقع در ایران رواج داشت.
با این مقدمات، مخالفت شدید شماری از
علمای شیعه با
صوفیه ، با اتکا به شاهان صفوی خصوصاً پس از دوره
شاه عباس اول (۹۹۶ـ ۱۰۳۸)، آغاز شد و در ادوار بعد استمرار یافت.
تقریباً از زمان
شاه طهماسب اول (۹۳۰ـ۹۸۴) کتابهای فراوانی هم در
رد تصوف هم در رد
حکمت، که اینک در حوزه
اشراقیون متأخر با
ملاصدرا صبغه عرفانی نیز یافته بود، نوشته شد.
این کتابها با مضامینی که دارد، یادآور کتاب
تلبیس ابلیس ابن جوزی است و شماری از آنها به
اقتباس از یکدیگر تألیف شده است.
از این به بعد کلمه
تصوف ، که
معنا و
مدلولی مذموم یافته بود، بتدریج جای خود را به کلمه
عرفان داد و در آثار بزرگان اهل تصوف غالباً با واژه عرفان از آن یاد شد.
این عرفان غالباً بر آمده از
آثار عرفانی ملاصدرا و پیروان او بود و آنها نیز خود تحت تأثیر
عرفان نظری ابن عربی بودند.
(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة.
(۲) حیدر بن علی آملی، تفسیرالمحیط الاعظم و البحرالخضم فی تأویل کتاب اللّه العزیزالمحکم، چاپ محسن موسوی تبریزی، تهرانی ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۳) حیدر بن علی آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۴) ابن بزاز، صفوة الصفا، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز ۱۳۷۳ ش.
(۵) ابن کربلائی، روضات الجنان و جنات الجنان، چاپ جعفر سلطان القرائی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ ش.
(۶) عبیداللّه بن محمود احرار، احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار، مشتمل بر ملفوظات احرار به تحریر میرعبدالاول نیشابوری، ملفوظات احرار (مجموعه دیگر)، مرقعات احرار، خوارق عادات احرار تألیف مولانا شیخ، چاپ عارف نوشاهی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۷) احسان اللّه علی استخری، اصول تصوف، تهران (۱۳۳۸ ش).
(۸) محمد مهدی بن مرتضی بحرالعلوم، رساله سیروسلوک، در هفده رساله فارسی، چاپ رضا استادی، مشهد: آستان قدس رضوی، بن یاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۷۵ ش.
(۹) یوسف بن احمد بحرانی، للة البحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بی تا).
(۱۰) شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران ۱۳۶۷ـ۱۳۷۵ ش.
(۱۱) محمد بن محمدپارسا، قدسیّه: کلمات بهاءالدین نقشبند، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۱۲) سلطانحسین تابنده، نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، شرح حال مرحوم حاج ملا سلطانمحمد گنابادی: سلطانعلیشاه، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۱۳) احمد تمیم داری، عرفان و ادب در عصر صفوی، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۷۳ ش.
(۱۴) محمد رئوف توکلی، تاریخ تصوف در کردستان، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۱۵) عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۶) هبة اللّه جذبی، رساله باب
ولایت و راه هدایت، (بی جا) ۱۳۷۲ ش.
(۱۷) رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، قم ۱۳۷۰ ش.
(۱۸) محسن جهانگیری، محیی الدین ابن عربی: چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۱۹) عبدالرحمان حسینی نقشبندی، سادات نقشبندی و جنبش های ملی کرد درگذر تاریخ، ترجمه محمد بانه ای، ارومیه ۱۳۸۱ ش.
(۲۰) حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده.
(۲۱) اسداللّه خاوری، ذهبیه: تصوف علمی ـ آثار ادبی، ج ۱، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۲) محمدعلی خواجه الدین، سرسپردگان: تاریخ و شرح عقائد دینی اهل حق، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۳) محمدعلی خواجه الدین، کشکول خاکساری: تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم خاکساریه، تبریز ۱۳۶۰ ش.
(۲۴) خوانساری.
(۲۵) روشن خیاوی، حروفیه: تحقیق در تاریخ و آراء و عقاید، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۲۶) یوهانس توماس پیتر دوبروین، شعر صوفیانه فارسی: درآمدی بر کاربرد عرفانی شعر فارسی کلاسیک، ترجمه مجددالدین کیوانی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۲۷) احمدعلی دیوان بیگی، حدیقه الشعراء، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش.
(۲۸) رشیدالدین فضل اللّه، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰.
(۲۹) رشیدالدین فضل اللّه، کتاب مکاتبات رشیدی، چاپ محمد شفیع، لاهور ۱۳۶۴/۱۹۴۵.
(۳۰) عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۲ ش،.
(۳۱) شمیم محمود زیدی، احوال و آثار شیخ بهاءالدین زکریا ملتانی، راولپندی ۱۳۵۳ ش.
(۳۲) محمد بن مید سعدالدین حمویه، المصباح فی التصوف، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۳۳) محمدعلی سلطانی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج ۹: تاریخ تصوف در کرمانشاه، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۳۴) محمد بن محمود شمس الدین آملی، نفائس الفنون فی عرایس العیون، ج ۲، چاپ ابراهیم میانجی، تهران ۱۳۷۹.
(۳۵) نوراللّه بن شریف الدین شوشتری، مجالس الممنین، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۳۶) کامل مصطفی شیبی، الفکرالشیعی و النزعات الصوفیة حتی مطلع القرن الثانی عشرالهجری، بغداد ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
(۳۷) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیاحه، یا، سیاحت
نامه، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۵، چاپ افست (بی تا).
(۳۸) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، حدائق السیاحة، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۳۹) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، کشف المعارف، چاپ جواد نوربخش، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۴۰) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، رساله سه اصل، چاپ محمد خواجوی، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۴۱) منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر بر صدرالمتألهین، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۴۲) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، تهران، ج ۴، ج ۵، بخش ۱، ۱۳۷۸ ش.
(۴۳) ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴۴) حسن طارمی، علامه مجلسی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۴۵) غلامرضا طباطبائی مجد، دردِ طلب: زندگانی شیخ صفی الدین اردبیلی، تبریز ۱۳۷۶ ش.
(۴۶) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج ۱، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۴۷) احمد بن محمد علاءالدولة سمنانی، چهل مجلس، یا، رساله اقبالیه، تحریر امیر اقبالشاه بن سابق سجستانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۴۸) احمد بن محمد علاءالدولة سمنانی، مناظرالمحاضر للمناظرالحاضر، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۴۹) علی بن علی عنقا، انوار قلوب سالکین.
(۵۰) علی بن علی عنقا، حقایق المناقب، (تهران) ۱۳۶۰ ش.
(۵۱) قاسم غنی، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، ج ۲، قسمت ۱، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۵۲) علی بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین الحیات، چاپ علی اصغر معینیان، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۵۳) حمید فرزام، تحقیق در احوال و نقد آثار و افکار شاه نعمت اللّه
ولی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۵۴) محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، چاپ رسول جعفریان: شرح صدر، اصفهان ۱۳۷۱ ش.
(۵۵) محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، کتاب الاصول الاصیلة.
(۵۶) محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، رسالة الحق المبین فی تحقیق کیفیة التفقه فی الدین، چاپ جلال الدین محدث ارموی، (تهران) ۱۳۴۹ ش.
(۵۷) محمد سعید بن محمد مفید قاضی سعید قمی، اسرارالعبادات و حقیقة الصّلوة، چاپ محمدباقر سبزواری، تهران ۱۳۳۹ ش.
(۵۸) اسماعیل قبادی، «تحقیقی پیرامون فرقه اهل حق»، مجله تخصصی کلام اسلامی، سال ۴، ش ۱۴ (تابستان ۱۳۷۴).
(۵۹) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء، قم: مکتبه بصیرتی، (بی تا).
(۶۰) عبدالرزاق بن علی لاهیجی، گزیده گوهرمراد، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۶۱) رجبعلی لباف خانیکی، «کبرویه جوین»، در مجموع مقالات همایش علمی ـ بین المللی بزرگداشت شیخ نجم الدین کبری، (عشق آباد) : رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در ترکمنستان، ۱۳۸۰ ش.
(۶۲) فریتس مایر، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ترجمه مهرآفاق بایبوردی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۶۳) نجیب مایل هروی، جامی، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۶۴) محمدجعفر بن صفر مجذوبعلی شاه، رسالة العقاید المجذوبیّه: بیانات حضرت مجذوبعلیشاه کبودر آهنگی، (تهران) ۱۳۶۲ ش.
(۶۵) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، اجوبه، در محمدتقی بن مقصود علی مجلسی، رساله تشویق السالکین، (تهران) ۱۳۷۵ ش.
(۶۶) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، عین الحیات، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۳۷۶ ش.
(۶۷) محمدتقی بن مقصود علی مجلسی، رساله تشویق السالکین، (تهران) ۱۳۷۵ ش.
(۶۸) محمد فضل اللّه، عمدة المقامات، چاپ بهادرخان زکریاجان، کابل (۱۳۵۵ ش).
(۶۹) محسن مدیر شانه چی، «حضور و نفوذ کبرویه در خراسان»، در مجموع مقالات همایش علمی ـ بین المللی بزرگداشت شیخ نجم الدین کبری، همان.
(۷۰) محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران (۱۳۱۸).
(۷۱) حسین منجمی، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی و تصوف، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۷۲) عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۷۳) عزیزالدین بن محمد نسفی، مجموعة رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل، چاپ ماریژان موله، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۷۴) عبدالواسع بن جمال الدین نظامی باخرزی، مقامات جامی: گوشههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۷۵) جواد نوربخش، گلستان جاوید، (تهران) ۱۳۷۳ ش.
(۷۶) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، تذکرة ریاض العارفین، چاپ مهرعلی گرکانی، تهران (۱۳۴۴ ش).
(۷۷) مسعود همایونی، تاریخ سلسله های طریقة نعمة اللهیه در ایران از سال ۱۱۹۰ هجری قمری تا سال ۱۳۹۹ هجری قمری، (تهران) ۱۳۵۸ ش.
(۷۸) جلال الدین همائی،
مولوی نامه:
مولوی چه میگوید؟، تهران ۱۳۶۹ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تصوف در دوره صفویه»، شماره۳۵۸۵.