ترجمان الاشواق (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ترجمان الاشواق، اولین اثر منظوم
محیی الدین ابن عربی (۵۶۰ ـ ۶۳۸) است.
«ترجمان الاشواق»، مشتمل است بر دیوان اشعار عربی
محی الدین عربی ، در زمینه
عرفان ادبی و نظری و نیز حاوی ترجمه و شرح فارسی آن اشعار، به قلم
گل بابا سعیدی است که البته مترجم، همان ترجمه و شرح جناب رینولد آلین نیکلسون به
زبان انگلیسی را به فارسی برگردانده است.
ابن عربی
گاه آن را ترجمان الاشواق (شرح آرزومندیها) و گاه دیوان ترجمان الاشواق نامیده
و
حاجی خلیفه آن را ترجمان الاشواق فی الغزل و النسیب ضبط کرده است.
ابن عربی در ۵۹۸ در
مکه ترجمان الاشواق را آغاز کرد.
ابن عربی تا پنجاه سالگی
تالیف کتاب را ادامه داد.
بنابراین، به احتمال بسیار این اثر در ۶۱۰ یا ۶۱۱ پایان یافته است.
او علاوه بر
الفتوحات المکیّه،
در رساله ای که در پاسخ به خواهش برخی از یارانش در خصوص فهرست تألیفاتش نوشته، از این اثر نام برده است.
ابن عربی به نوشته خودش،
در مکه در مجلس درس شیخ مکین الدین ابوشجاع زاهربن رستم
بن ابی الرجاء اصفهانی (متوفی ۶۰۹) نِظام، دختر زیبا و
پارسا و دانای شیخ، را دیده، زیباییهای ظاهری و معنوی نظام در وی اثر ژرف بخشیده، دلباخته او گشته و این دلباختگی الهام بخش او در سرودن
اشعار عارفانه و
عاشقانه ترجمان الاشواق شده است.
کتاب، مشتمل است بر غزلیاتی عاشقانه و عارفانه که بیشتر با عباراتی مکنی و معقد همراه است و شرحی مبسوط و تا حدی دور از فهم از سوی نیکلسون.
بخش عربی کتاب یا ترجمان الاشواق (متن عربی)، دارای یک مقدمه و ۶۱ غزل (مترجم، تعبیر قصیده را به کار برده) است که برخی از آنها، مشتمل بر واژههای دور از
ذهن و عبارات دارای تعقید لفظی و معنوی است، لذا در پارهای موارد، درک مطلب سخت و دشوار میباشد.
غزلیات، حداقل، سه بیتی و حداکثر، سی و هفت بیتی است. اولین
غزل ، چهار بیتی است.
بخش فارسی کتاب یا ترجمان الاشواق (ترجمه و شرح)، بدین صورت است که در هر قصیده، نخست، ابیات با ذکر شماره ترجمه میشوند، سپس عبارات و ترکیباتی که نیاز به شرح دارند یا به مطلب خاصی اشاره میکنند، جدا جدا تشریح میشوند و مشارالیه آنها مشخص میگردد.
ناگفته نماند که استاد نیکلسون کتاب را به زبان انگلیسی ترجمه و شرح کرده ، بعضی از ابیات را با دید و سلیقه خاص خود ترجمه نموده و در بعضی از موارد فقط به مفهوم کلی شعر بسنده کرده است؛ ازاین رو، اگر شخص مطلع و خرده گیر و کنجکاو با کمال
دقت به آن بنگرد، امکان دارد در تطابق ترجمه و متن اصلی، اختلافی را مشاهده کند.
ترجمه و شرح مزبور، گرچه در پارهای موارد، آشفته یا دارای نقصان و
اشتباه است، ولی روی هم رفته، شیوا و رسا و گره گشاست.
ابن عربی در آغاز دیوان، ابتدا، در رابطه با ورودش به
مکه معظمه و آشنا شدنش با جمعی از علماء، سخنانی به میان آورده، میگوید: در
سال ۵۹۸ به مکه فرود آمدم، با گروهی از بزرگان و دانایان، مردان و
زنان آشنا شدم. در میان ایشان کسی را چون جناب مکین الدین، ابو شجاع، زاهر
بن رستم، نیافتم. هم چنین خواهر وی، شیخه ی حجاز، فخر النساء را در فضایل سرآمد همگان یافتم.
کتاب
صحیح ترمذی و بسیاری از دیگر کتب را در آن سامان خدمت شیخ تلمذ کردم، اما خواهرش که به حق، افتخار زنان و مردان دانشمند بود، کسی فرستادم و از وی درخواست
استماع حدیث کردم، چون
حدیث را نیکو میدانست، لیکن نپذیرفت و گفت: «آرزوهایم سرآمده و مرگم فرارسیده و این چندگاه پایان زندگیام در فکر بندگی خدایم؛ بدین جهت از این کار، معذورم»؛ با این حال، به برادر دانشمندش اجازه داد تا به نیابت از وی، رخصت عامی در ارتباط با همه
روایات او برایم بنویسد و برادرش چنین کرد و اجازه نامه را به خط خویش برایم فرستاد...
شیخ مکین الدین را دختری بود که زیبایی صورت و نیکویی
سیرت ، به حقیقت، در وی جمع آمده بود. نام وی، نظام، لقبش، عین الشمس و البهاء و از زنان بسیار فرهیخته و دانا،
عابد روزه دار و معتکف
پرهیزگار بود و...
ما نیز از نظم خود در این کتاب، با زبان نرم مغازله و عبارات پاک تغزلی، بهترین آویزهها را به گردن او آویختیم...
همواره در آنچه اینجا به نظم آوردهام، اشارهای است به واردات الهی و تنزلات روحانی و مناسبات علوی و این امر، بنا بر شیوه ی آرمانی ما جریان دارد... این معارف و معانی بلند را به زبان تغزل که نوعی شعر عاشقانه است، از آن جهت بیان داشتم که دلهای مردمان به این گونه بیان عشق میورزد و انگیزههای شنیدن آنها فراوان است.
وی در این اثر با واژه های زیبا و عبارات دلنشین به وصف فضائل نظام پرداخته و او را چشمه نور و بها، یگانه دهر، نادره روزگار،
دوشیزه فرزانه، درّ یگانه، افسانه گرانمایه و آیینه تمام نمای
حکمت جاودانه دانسته
و همه این توصیفات را جزئی از «ذخائر الاعلاق» خود دانسته که تقدیم مجلس نظام کرده است.
ابن عربی کلمه نظام را در ترجمان الاشواق پنج بار به کار برده است:
۱) «وَ هُما ضدّان لَنْ یَجْتَمِعا/ فَشَتّاتی ما لَهُ الدّهرَ نظامٌ»
آنها دو ضدند که هرگز با هم جمع نمیشوند.
پس برای پراکندگی من در
دهر جمع و وحدتی نیست.
۲) «طالَ شوقی لِطَفْلَةٍ ذاتِ نَثْرٍ/ و نِظامٍ و مِنْبَرٍ و بیانِ»،
شوق من به دخترکی به درازا کشید که صاحب نثر و نظم و منبر و بیان است.
۳) «نَظَمَتْ نِظامَ الشّمْل فَهی نِظامُنا/ عَرَبیّةٌ عَجمآءُ تُلْهِی العارِفا»،
او نظام
وحدت را برقرار ساخت، پس او نظام ماست.
تازی و پارسی (یعنی خودی و بیگانه) است که عارف را بازی میدهد.
۴) «ما لِلغُرابِ نَعیقٌ فی مَنازِلن'ا/ و ما لَهُ فی نظام الشَّمْلِ مِنْ نَدَبِ»،
کلاغها در منازل ما بانگ برنمی آورند و در نظام وحدت ما رخنه ای به وجود نمیآورند.
۵) «فلا بُدَّ مِنْ وَجْدٍ یکونُ مُقارناً/ لِم'ا زادَ مِنْ حُسْنٍ نِظاماً مُحرَّراً»،
پس گزیری نیست از وجدی که طبق نظامی مقدّر با افزایش حُسن فزونی مییابد.
در میان این ابیات، اشاره به نظام اصفهانی در قصیده نوزدهم (شماره ۲) صراحت بیشتری دارد، بخصوص که در دنباله آن بیت، نظام را از شاهزادگان
سرزمین پارس و از
شهر اصفهان و دختر امام (مکین الدین ابوشجاع) معرفی میکند، البته او در شرح خود کلمه نظام را در همه موارد به معنای
مابعدطبیعی و
عرفانی میگیرد، ولی بالاخره اعتراف میکند که این
معارف الاهی را در حجاب نظم دختر شیخ، دوشیزه از
خلق بریده و به
خدا پیوسته، پنهان کرده است.
ابن عربی در ۶۱۰ یا ۶۱۱ در
حلب به سبب این اثر، با اتهامات و انتقادات سختی مواجه شد.
برخی از
فقیهان شهر نیز بر وی خرده گرفتند که او در این کتاب نظرش به زیباییهای ظاهری و شهوانیت است، از این رو وی به خواهش دوستش، بدربن عبداللّه حبشی (متوفی ۶۹۸)، و اسماعیل
بن سودکین (متوفی ۶۴۶) به شرح کتاب پرداخت، در ۶۱۱ از شرح آن فراغت یافت و آن را
ذخائرالاعلاق نامید.
او در این شرح کوشیده تا خواننده را آگاه کند که نظرش در نظم این کتاب همواره واردات الاهی، معارف ربانی، اسرار روحانی، علوم عقلی و تنبیهات شرعی است.
او میگوید که فقیه منکِر وقتی این شرح را میبیند، دست از انکار برمی دارد و توبه میکند و
ابن عربی هم او را دعا کرده که انکار امثال وی سبب پدید آمدن این شرح گشته است.
ظاهر اشعار ترجمان الاشواق با مفاهیم متداول در
زندگی متعارف انسانها پیوند دارد، اما ابن عربی در شرح آن،
اشعار را با معانی
عرفانی ربط داده است؛ مثلاً در بیت «وَاذْکُر'ا لی حَدیثَ هندٍ و لُبْنی '/ و سُلَیمی ' و زینبٍ و عِنان»، ظاهراً می خواهد که برایش داستان هند و لُبْنی ' و سُلَیْمی ' و زینب و عِنان، از زیبارویان و معشوقه های مشهور، را بگویند، ولی در شرح خود
«هند» را به مکان فرود آمدن
آدم و اسرار مختص به آن موطن، «لُبْنی» را به حاجت، سُلَیْمی ' را به حکمت سلیمانی بلقیس، «عنان» را به
علم احکام امور
سیاست، و «زینب» را به انتقال از مقام
ولایت به مقام
نبوت تأویل میکند.
بنابراین معنای باطنی ابیات این است که برای من از محل فرود آمدن آدم و از اسرار مخصوص آن و از نیاز به آن و از حکمت
سلیمانی بلقیس و از علم احکام امور سیاست و از انتقال مقام ولایت به مقام نبوت سخن بگویید.
همچنین در بیت «طال شوقی لِطفلةٍ ذات نثر/ و نظام و منبر و بیان»، می گوید که شوق من به دخترکی صاحب
نثر و
نظم و
منبر و بیان به درازا کشید، اما در شرح خود واژه «طفلة» را ــ که به معنای دخترک لطیف اندام و دوشیزه زیباست ــ به معرفت ذاتی و «نثر» و «نِظام» را به
مقید و
مطلق معنا میکند که از حیث
ذات،
وجود مطلق است و از حیث مالک بودن، مقیّد به ملک است، و «منبر» را به درجات
اسماءالحسنی تأویل میکند که بر آمدن بر آنها،
تخلّق به آنهاست، و «بیان» را هم مقام
رسالت میداند.
به نظر آسین پالاسیوس، ابن عربی شناس معروف اسپانیایی، همچنانکه
ابن عربی کتاب
ذخائرالاعلاق را در شرح ترجمان الاشواق نوشت تا تهمت
شهوانیت را از خود رفع کند، دانته نیز در کتاب ( ضیافت ) که در شرح چهارده سروده عشقی خود نوشته، همین مقصود را دنبال کرده است.
به نظر پالاسیوس، میان این دو کتاب از لحاظ مطالب و
صناعات ادبی و نمادهای خیالی، آنچنان شباهتی وجود دارد که میتوان اصول ادبی و زیربنای فکری آنها را یکسان دانست.
قالب اشعار ابن عربی، به گفته خودش،
قصیده است.
ترجمان الاشواق ۶۲ قصیده و ۵۹۹
بیت دارد.
عناوین پارهای از غزلیات ابن عربی چنین است:
«اسقفة من بلاد الروم» (پیشوای عیسوی دختی، از بلاد روم)، «تحیة مشتاق متیم» (درود عاشق دل داده و شیدا)، «سلام علی سلمی» (درود به سلمی)، «زفرات مصعدة» (نالهها و آههای برخاسته)، «لا عزاء و لا صبر» (نه پایداری نه شکیبایی)، «الاوانس المزاحمات» (همایش خوب رویان)، «ربوع دارسة و هوی جدید» (سرزمینهای کهن و
عشق جدید)، «رعود بین الضلوع» (رعدهایی در میان پهلوها)، «لا تعجبی» (
تعجب مکن)، «تناوحت الارواح» (روانها ناله سردادند)، «شموس فی صورة الدمی» (خورشیدهایی به صورت سنگهای منقوش)، «المطوقة النائحة» (کبوتر طوق دار نوحه گر)، «روایة الصبا»، (
حدیث باد صبا)، «الجمل غراب البین» (
شتر ،
کلاغ فراق و جدایی است) و «وعد الخود» (پیمان ماه رویان و پرده نشینان).
مؤلف در خاتمه دیوان، حکایت شرح خود را بر این دیوان چنین بیان میکند:
«دلیل اینکه شرح این دیوان...، درخواست
دوست نیک بختم، ابو
محمد،
بدر بن عبدالله حبشی خادم و نیز فرزند نکوکارم، شمس الدین، اسماعیل
بن سودکین نوری، در شهر
حلب بود، زیرا از یکی از فقها سخنی شنیده بود که او را خوش نیامده بود؛ بدین معنی شنیده بود که وی گفته است: «سخن شیخ که در آغاز «ترجمان الاشواق» گفته: «از این ابیات غزلی، علوم و اسرار و حقایق الهی را خواسته است»، درست نیست و
خدا داناتر است، بلکه شیخ این سخن را سپری قرار داده تا او را با همه دین داری و صلاح اندیشی که دارد، به غزل گویی نسبت ندهند». این مطلب را فرزندم، شمس الدین، اسماعیل برای من بازگو کرده، من نیز در حلب به شرح آن مشغول شدم. از
قضا ، آن فقیه متکلم، در بعضی جلسات آن شرح، شرکت کرد... و زمانی که آن گوینده شرح ما را شنید، به شمس الدین اسماعیل گفت: «پس از این دیگر هیچ یک از اهل این
طریقت را در سخنان عادی که میگویند متهم نمیکند؛ سخنانی که معتقدند اشاره به علومی دارد که برای آن، این الفاظ را اصطلاح کردهاند»؛ بدین ترتیب، گمانش نیکو شد و بهره برد. این، انگیزه شرح من بر «ترجمان الاشواق» بود».
برای آشنایی با محتوای اشعار و چگونگی ترجمه و شرح آنها، به نمونه زیر توجه فرمایید:
«قصیده دوم: پیشوای عیسوی دختی، از بلاد روم
۱. در روز جدایی، آنان شتران سرخ موی را زین نکردند، مگر در هنگامی که طاووسها را بر آنها بار نمودند.
۲. طاووسها را با نگاههای کشنده و گیرا میبینی، پنداری که هر یک از آنها چون
بلقیس در بالای تخت
مروارید نشسته است.
۳. هنگامی که وی در صحن آبگینه گام مینهد، خورشیدی است که بر روی سپهر در آغوش ادریس میدرخشد.
۴. هنگامی که با
تیر نگاه میکشد، با گفتار شیرین زنده میکند و چون مرده خویش به زبان زنده میکند، گویی
عیسی است.
۵. دو ساق درخشانش،
تورات اوست؛ آن را میخوانم و میآموزم؛ گویی که
موسی هستم.
۶. اسقفی است از دختران روم که فاقد
زینت است که در او نشانههایی از
نور میبینی.
۷.
دوشیزه سرکشی است که کسی را با او
انس و الفتی نیست و خلوتگاه خویش را جایگاه ذکر کرده است.
۸. همه دانایان کیش ما، پیروان داود، دانشمندان
یهود و
نصاری را ناتوان و درمانده ساخته است.
۹. اگر با اشاره
انجیل بخواهد، پنداری که او
کشیش اسقف و
خادم کلیسا است.
۱۰. روز وداع آنها، گروه گروه، سپاه
صبر و شکیبایی خود را بر سر راهش آماده کردم.
۱۱. هنگامی که جانم به لب رسید و به
مرگ نزدیک آمد، از آن مایه جمال مهربانی، خواستم که به من آرامش و سکون بخشد.
۱۲. پس تسلیم شد و
خداوند ، ما را از شر او نگاه داشت و پادشاه موفق و پیروز، شر
شیطان را از ما بازداشت.
۱۳. هنگامی که ماده شترهای او را برای رحیل جدا میکردند، من فریاد برکشیدم که ساربانا او را با ماده شتران مبر!
۱. «شتران تربیت شده»، اعمال باطنی و ظاهری هستند که کردار شایسته آدمی را به سوی خدایی که در بالای
عرش قرار گرفته میبرند؛ آن طور که
خداوند در
سوره ۳۵، آیه ۱۱ فرماید: «و کردار شایسته، او را بالا میبرد»؛ «و العمل الصالح یرفعه».
«طاووسانی که بر آنها سوارند»، معشوقههای اویند که از جهت زیبایی، آنها را به
طاووس تشبیه میکند، زیرا عملی خوب و پسندیده است که
روح هدف انجام دهنده را در بر دارد. وی، معشوقهها را با پرندگان میسنجد؛ چه، آنان همان گونه که روحانی هستند، از زیبایی متنوعی برخوردارند.
۲. «نگاه کشنده و دارای قدرت فائقه»، به
حکمت الهی اشاره میکند و حالتی است که در ساعات تنهایی برای
انسان رخ میدهد و به گونهای بر وی یورش میآورد و چیره میشود که وی را از مشاهده ذاتش بازمی دارد.
«بلقیس بر تخت مرواریدش»، اشاره به نور
حق است که برای
جبرائیل و
پیامبر در طول
شب معراج پیامبر، بر روی بستری از مروارید و
سنگ یمانی در بهشت آسمانی متجلی گشت؛ بدان گونه که جبرائیل، به تنهایی با مشاهده تجلی حق بی هوش شد.
نویسنده، حکمت الهی را بلقیس مینامد که آن، زاده موجودی است هوشیار و ظریف و مجرب و کارآزموده، چون بلقیس که هم روح بود و هم زن، زیرا پدرش
جن و مادرش از نوع انسان بود.
۳. «ذکر ادریس»، به مقام والا و حکمت الهی ادریسی که در او وجود دارد، اشاره میکند؛ یعنی هر کجا اوست، حکمت الهی او را دنبال میکند و از او
تبعیت مینماید (آن گونه که پیامبر فرموده: حکمت را به نااهلان ندهید؛ مبادا در حق حکمت
ظلم کنید «صفحات ۷۰ و ۱۵۴، «فیه ما فیه»، مولوی، فروزان فر») و مقابل وی، کسی است که تحت
تسخیر و تسلط احساس که به زبان عرفا حال گویند، قرار گرفته و در اختیار شخص وارد است. در این مورد، نویسنده در
شعر خود، توجه مردم را به تمکن
میراث نبوی جلب میکند، زیرا
پیامبران خود ارباب احوالند؛ در صورتی که غالب اولیا، به وسیله پیامبران به این مقام نایل گشتند.
«خورشید بر ادریس پیوست»، چه،
خورشید در قلمرو
حکومت او قرار دارد.
حکمت الهی به عنوان یک امر متحول و متغیر، نه یک امر
ثابت و لایتغیر، توصیف میشود؛ چه، معشوقه، خود دارای غرور و ابهت است و احساسات قلبیش او را وامی دارد که از حالتی به حالت دیگر با نوعی تمکن درآید و خود را نشان دهد.
۴. «با نگاهش میکشد»، اشاره به مقام فنای در مشاهده است.
«گفتارش
حیات میبخشد»، اشاره به کمال ترکیبی انسان است هنگامی که روح بر او دمیده شد که در این باره، خداوند در ارتباط با مقام
حضرت عیسی در سوره ۳۸، آیه ۷۱، فرماید: «چون او را راست و استوار ساختم و از جان «
روح » خویش در او دمیدم، شما او را
سجده کنید».
یا سوره ۱۶، آیه ۴۲ که فرماید: «جز این نیست گفتار مر چیزی را چون بخواهیم آن را، آنکه بگوییم مر او را بشو، پس میشود.»
۵. «ساق هایش»، به بلقیس و صحن آبگینه اشاره میکند. در این باره در سوره ۷، آیه ۴۴ آمده است: «گفته میشود مر او را در صحن داخل شو، پس چون دید آن را، پنداشتش آب بسیار و بالا زد دامن جامه را از دو ساقش؛ گفت: به راستی که آن صحنی است ساده از آبگینهها».
«در درخشندگی، چون تورات است»، زیرا
تورات از چوبی که
آتش پدید آورد، گرفته شد و چهار وجه تورات که چهار کتاب به نامهای قرآن، مزامیر داود، خمسه موسی،
انجیل عیسی میباشند، با چهار نوری که در
قرآن سوره ۲۴، آیه ۳۵، بدان اشاره میکند، مطابقت دارد که فرماید: «خداوند، نور آسمانها و زمین است. مثل نورش، چون چراغدانی است که در آن باشد چراغی که آن
چراغ ، باشد در آبگینه که آن آبگینه، باشد
ستاره درخشان که برافروخته میشود از آن
زیتون ».
خلاصه، مراد از «چهار نور»،
مشکات ،
مصباح ،
زجاجه و زیت میباشند که در
آیه بدان اشارت رفت.
۶. «یکی از دختران روم»، مقصود از حکمت الهی نژاد
مسیح است و به امپراطوری روم تعلق دارد.
فاقد زینت ظاهری است؛ یعنی به
توحید وابسته است و از اسامی الهی بهرهای ندارد؛ با وجود این فروغ خیر مطلق است و جلای ذات احدیت در گونه اش نمایان است. اگر قرار بر این بود که خداوند پردههای نور و
ظلمت را کنار بزند، شکوه و
عظمت جمال ذات او آشکار گردد «برای اطلاع بیشتر، داستان نقاشان روم و چینی را در دفتر اول مثنوی».
۷. «دختر سرکشی است، کسی نمیتواند با او انس بگیرد»: چه، تفکر، در باره
ماهیت ممکن، جز فنا و نیستی چیزی نباشد و در آن چیزی نیست که به آن، دل بندی و شاد زیای؛ آن گونه که ابو العباس زیاری (متوفی ۳۴۲ ق که نظریه جمع و تفرقه وی، به وسیله هجویری در «کشف المحجوب» بیان شده است) میگوید: «شادی وجود ندارد تا آنجا که ارواح پاک میخواهند او را به دام بکشند، سرکشی میکند و به آنان علاقهای نشان نمیدهد، زیرا رابطهای میان آنان وجود ندارد.»
«در خلوت گاه خویش»؛ یعنی در
قلب . تنهایی وی در آن است که به خود مینگرد، زیرا
خدا فرماید: «زمین و آسمان نتوانست مرا بر دوش کشد، اما من در قلب بندهام که
ایمان دارد، جای دارم.».
و قلبی که دارای چنین حکمت ذاتی است، خود در مقام تجرید و
تنزیه قرار میگیرد که آن مقام، چون بیابانی است و وی، چون جانور وحشی و سرکش. آن گاه وی به گورستان مرمرین امپراطوران روم اشاره میکند که چنین بقعهها، وی را به یاد مرگ میاندازد که از
وحدت به دور است. این جدایی و فراق، او را وامی دارد که از آشنایی با موجودات سرباززند و به حق بپیوندد.
۸. «چهار کتاب»: عبارتند از
قرآن ،
مزامیر داود ،
تورات و
انجیل و هم چنین در اینجا به افرادی که آن کتابها را مطالعه نموده و شرح دادهاند، اشاره میشود. همه آگاهیها با این چهار کتاب به دست میآیند و به اسماء الهی وابستهاند و نمیتوانند مسئلهای را در ارتباط با ذات حق حل نمایند.
اگر این فرد روحانی که از نژاد
عیسی است، به کتاب انجیل چنگ زند
۹. اگر این فرد روحانی که از نژاد عیسی است، به کتاب انجیل چنگ زند، به گونهای که آن را از همه افترائاتی که افکار مردم به غلط به او نسبت دادهاند، تبرئه کند، ما در پیش او، به زانو میافتیم و در مقابل
قدرت عظیم و برتر او در حضرت وی از سران
کلیسا ، مخلصانه تر کمر خدمت بر میان میبندیم.
۱۰. «بر روی جاده و طریق»؛ یعنی معراج روحانی.
۱۱. «به من جان میبخشد»: همان معنایی را بیان میکند که پیامبر فرمود: «هان بوی خوش رحمان، از جانب یمن میآید»؛ «انی اشم رائحة الرحمن من قبل الیمن»، ولی
اصل عبارت به طوری که در کتاب «احیاء العلوم»
آمده است، «انی لاجد نفس الرحمن من جانب الیمن» میباشد. نویسنده آرزو میکند که در
عالم انفاس بوی خوش معشوق دایما به جانب وی بوزد. اعراب به این موضوع در اشعارشان یاد میکنند، زیرا آنان درودها و تحیاتی میگویند که به وسیله بادها هنگامی که میوزند، فرستاده میشوند.
۱۲. «خدا ما را از شر او حفظ کناد»: اشاره به حدیثی است که حضرت فرمود: «من از تو، به تو پناه میبرم»؛ «اعوذ بک منک».
«پادشاه موفق و پیروز»، عبارت است از افکار علمی و هدایت الهی.
«
ابلیس »، اندیشهای که با خدا یکی میشود و مقام مهمی است و کسانی که به آن دست مییابند، از اتحاد و حلول رهایی مییابند و در
حدیث به آن اشارت رفته است که حضرت فرماید: «من
گوش و
چشم اویم»؛ اصل خبر: «فاذا احببته، کنت له سمعا و بصرا».
۱۳. وی میگوید:
هنگامی که این
جوهر معنوی خواست قلب اصیل را در بازگشت از مقام انس و اسماء حسنی ترک گوید و در عوالم پدیدهها و مادیات که بر او تحمیل شده است، حضور یابد. مقام انس،
هدف و عشق متعالی
انسان قرار گرفت که وی را به اسماء حق هدایت میکند و در این باره، پیامبر فرمود: «برای من وقتی است که کسی جز پروردگار، مرا در آن شریکی نیست».
جوهر معنوی که انسان را به مقام انس و وحدت میبرد، شتر ماده و ساربانان آنها را فرشتگان مقرب درگاه حق گویند».
این قصاید در بحرهای مختلف سروده شده اند.
بر اساس چاپ ۱۳۸۱
مَطلع قصیده اول، دوم، ششم، شانزدهم، سی ویکم، سی وهشتم، چهل وسوم، در
بحر رمل؛ قصیده سوم، هفتم، یازدهم، هجدهم، چهلم در
بحر بسیط؛ قصیده نهم، دهم، نوزدهم، بیست وسوم، سی ام، سی وششم در
بحر کامل؛ قصیده بیستم، بیست وپنجم، بیست وششم، بیست وهفتم، بیست و هشتم، بیست ونهم، سی وپنجم، چهل وششم، چهل وهفتم، چهل ونهم، پنجاهم، پنجاه وهفتم، شصت ویکم در
بحر رَجَز؛ قصیده چهاردهم، سی وچهارم، پنجاه وسوم، پنجاه ونهم، شصت ودوم، در
بحر وافر؛ قصیده بیست وچهارم، سی ودوم، چهل ودوم، پنجاه وپنجم، شصتم در
بحر متقارب؛ قصیده چهل وهشتم در
بحر سریع؛ قصیده بیست ویکم، چهل ویکم، چهل وپنجم در
بحر خفیف و مطلع هفده قصیده باقی در
بحر طویل است.
نسخه های خطی فراوانی از ترجمان الاشواق در
کتابخانهها و
موزه های کشورهای اسلامی و
غیراسلامی موجود است.
ترجمان الاشواق چندین بار
چاپ شده است، از جمله در
بیروت در ۱۳۸۱/ ۱۹۶۱ با مقدمه ای کوتاه در باره شرح حال
ابن عربی، در
قاهره در ۱۳۸۸/ ۱۹۶۸ با تصحیح
محمد عبدالرحمان نجم الدین کردی،
مدرّس دانشکده زبان و ادب عربی
جامع الازهر، همراه با ذخائرالاعلاق و رساله ای از ابن عربی به نام الامر المحکم المربوط فی مایلزم اهل طریق اللّه من المشروط، بار دیگر در بیروت در ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷ با تصحیح و مقدمه دکتر عمر فاروق طبّاع همراه با ذخائرالاعلاق.
رینولد نیکلسون، برای اولین بار متن عربی ترجمان الاشواق را از روی سه نسخه خطی تصحیح، و با ترجمه
انگلیسی و خلاصه ای از ذخائرالاعلاق و مقدمه ای که بر کتاب نوشت، در ۱۳۲۹/ ۱۹۱۱ در
لندن چاپ کرد.
در ۱۳۵۷ ش/ ۱۹۷۸ نیز همین کتاب با مقدمه مارتین لینگز در همانجا چاپ شد.
موریس گلوتون نیز ترجمان الاشواق را در ۱۳۷۵ ش/ ۱۹۹۶ به
فرانسه ترجمه کرد.
گل بابا سعیدی ترجمان الاشواق چاپ
نیکلسون را به فارسی ترجمه کرد و همراه با مقدمه و فهرست لغات و اصطلاحات در ۱۳۷۷ ش در
تهران به چاپ رساند.
بر برخی از قصاید ترجمان الاشواق، از جمله قصیده دوم و بیستم، شروحی نوشته شده است که نویسندگان آنها ناشناختهاند.
سندیونی (متوفی ۱۰۳۱) نیز بیت چهارم از قصیده دوازدهم را شرح کرده است.
کتاب که توسط رینولد آلین نیکلسون، تحقیق، تصحیح و به زبان انگلیسی ترجمه و شرح شده است، با قلم گل بابا سعیدی به فارسی برگردانده شده است.
فهرست کلی محتویات و مقدمات پژوهش (مشتمل بر یادداشت ناشر انگلیسی، مقدمه مترجم، پیش گفتار مارتین لینگز و پیش گفتار نیکلسون)، در آغاز کتاب و فهرست لغات و اصطلاحات عرفانی و فلسفی، در پایان آن ذکر شده است.
پاورقیها، به ذکر موارد
اختلاف نسخ اختصاص یافته است.
ابن عربی ، خود، کتاب «ترجمان الاشواق» را شرح نموده و آن را، «فتح یا کشف الذخائر و الاعلاق عن وجه ترجمان الاشواق» نامیده است که بیشتر شرحهای نیکلسون از همین متن است.
(۱) ابن عربی، دیوان ترجمان الأشواق، چاپ عمرفاروق طبّاع، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
(۲) ابن عربی، ذخائر الاعلاق شرح ترجمان الاشواق، چاپ
محمد عبدالرحمان کردی، قاهره ۱۳۸۸/ ۱۹۶۸.
(۳) ابن عربی، الفتوحات المکیّة، بیروت، دارصادر.
(۴) محسن جهانگیری، محیی الدین ابن عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۵) چکیده های ایران شناسی، (به کوشش شارل ـ هانری دوفوشه کور)، ج ۲۰ـ۲۱، (ترجمه فارسی)، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۰ ش.
(۶) حاجی خلیفه.
(۷) کورکیس عوّاد، «فهرست مؤلفات محیی الدین
بن عربی»، المجمع العلمی العربی، (جمادی الاولی ۱۳۷۴).
(۸) عثمان اسماعیل یحیی، مؤلفات ابن عربی، تاریخها و تصنیفها، ترجمة عن الفرنسیة
احمد محمد طیب، (مصر) ۱۴۱۳/ ۱۹۹۲.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ترجمان الاشواق »، شماره۳۴۳۵. نرم افزار عرفان۳، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.