بازشناسی الفاظ پرکاربرد در فقه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قاعده اصالة الظهور از مباحثی است که در
فقه شیعه کاربرد زیادی دارد. بررسی مصادیق این قاعده که در آیات و روایات زیادی استعمال شدهاند، محقق را از تکرار بحث در موضوعات مختلف فقهی بینیاز میکند; برای نمونه دلالت «لا بأس» بر حکم تکلیفی یا اعم از تکلیفی و وضعی، و دلالت «لعن» بر حرمت یا غیر آن، از جمله مصادیق این قاعده هستند که در آیات و روایات و کلمات
فقها استعمال زیادی دارند.
در این نوشتار، نوزده لفظ پرکاربرد این قاعده در آیات و روایات، از جهت معانی مختلف بررسی میشود تا معنای حقیقی آنها روشن شود. از این رو در بررسی هریک از این الفاظ، به معانی لغوی و استعمالات مختلف آنها در آیات و روایات و کلمات فقها و
محدثین میپردازیم شده و کلمات ایشان را بررسی خواهیم کرد.
یکی از کلماتی که در مقام
نهی از فعل، استعمال میشود، واژه «ایّاک» است; مانند «ایّاک و الأسد». نحویها این قالب کلامی را در بحث
تحذیر مطرح کردهاند و افعالی مثل «حذّ ر» یا «باعِد» را در تقدیر گرفتهاند. این شیوه بدان معنا نیست که لزوماً
صیغه نهی در تقدیر گرفته میشود تا صیغه نهی ظهور در
حرمت داشته باشد، بلکه مراد نحویها تقریب معنای در تقدیر گرفته شده و از باب مثال است. موادی که در توضیح این قالب، مثل «ب ع د» و «ح ذ ر» به کار برده میشود، نیز همینگونه است.
با تتبع در موارد مختلف استعمال این قالب در
روایات ، این نتیجه به دست میآید که این قالب به معنای «پرهیز» است
و دلالتی بر حرمت عمل تحذیر شده ندارد; بلکه به نحو مشترک معنوی،
قبح عمل را میفهماند;
این قبیح در بعضی موارد، دلالت بر حرمت عمل میکند; مثل روایت
موسی بن بکر از
امام صادق (علیه السلام) : «إیّاک و المطلّقات ثلاثاً فی مجلس فانّهن ذوات أزواج»
و
موثّقه حنّان بن سدیر : از
أباعبداللّه ( علیه السلام ) : «قال
النّبی (صلی الله علیه و آله) لعلی: ایّاک أن تتختّم بالذهب فانّها حلیتک فی الجنة»
و
روایت عبیس بن هشام عن رجل من أصحابه عن
أبیعبداللّه ( علیه السلام ) قال: دخل علیه رجل یبیع الدّقیق فقال: «ایّاک و الغشّ فإنّ من غَشّ، غُشّ فی ماله فإن لم یکن له مالُ غُشّ فی أهله»
و در بعضی موارد، دلالت بر
کراهت عمل دارد، به جهت آنکه یا امر نفسانی و اخلاقی است; مثل روایت
ابوحمزه ثمالی از امام صادق ( علیه السلام ) : «ایّاک و الرّیاسة»
و روایت
امام باقر ( علیه السلام ) : «وایّاکم و البخل»
و یا امری غیرنفسانی است; مثل موثقه مسعدة
بن صدقه قال: حدّثنی جعفر
بن محمد
بن أبیه: انّ داود قال سلیمان: «یا بنیّ ایّاک و کثرة الضّحک فانّ کثرة الضّحک تترک العبد فقیراً یوم القیامه»
افزون بر این معنا، در بسیاری از موارد ظهور در ارشادیت دارد که به چند صورت متصور است:
ارشاد به بطلان
معامله ، برای نمونه ممکن است روایت موسی
بن بکر در مورد
سه طلاقه کردن، ارشاد به بطلان
نکاح با آن
زن نیز باشد;
ارشاد به مفسدهای که در فعل وجود دارد; به این صورت که صدور این واژه، از جهت مولویت نباشد، همانطور که
طبیب به
بیمار میگوید: «ایّاک و الخلّ «; یعنی اگر
سرکه بخوری، مفسدهای در تو به وجود میآید و دلالت بر
عِقاب نمیکند; مانند روایت
امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمود: «ایّاکم و أکل السّمک فانّ السّمک یشلّ الجسیم»
و صحیحه
زراره از امام باقر (ع) که فرمودند: «ایّاک و القعود علی قدمیک فتتأذّی بذلک»
ارشاد به
حکم عقل ، که خود بر سه قسم است:
مواردی که عقل مستقل، مفسده آن را درک میکند، و
شارع نیز همانند عقل، حکم به حرمت آن میکند; مثل روایت
امام حسین ( علیه السلام ) : «یا بنیّ ایّاک و ظلم مَن لا یجد علیک ناصراً الاّ اللّه»
مواردی که عقل مستقل، وجوب احتیاط را درک میکند; مثل
صحیحه عبدالرّحمن بن الحجّاج : قال لی أبوعبداللّه ( علیه السلام ) : «ایّاک و خصلتین ففیهما هلک من هلک: ایّاک أن تفتی النّاس برأیک أو تدین بما لا تعلم»
و مثل روایت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) : «ایّاک ثمّ ایّاک أن تترک التّقیة الّتی أمرتک بها فانّک شاطیءُ بدمک و دماء إخوانک»
ظاهر این روایت آن است که این امور در صورتی
حرام است که فتوا یا آنچه به آن معتقد شده، خلاف واقع باشد، و یا عدم مراعات
تقیه ، موجب هدر رفتن
خون مسلمانی شود، نه اینکه مطلق
فتوا دادن یا معتقد شدن بدون
علم و عدم مراعات تقیه، فی نفسه عمل حرامی باشد. روایاتی که از
افتاء بدون علم نهی کرده است، با این مطلب منافاتی ندارد; زیرا آن روایات، بر ارشاد به
احتیاط قابل حمل است;
مواردی که عقل مستقل، لزوم
اطاعت از
مولا را درک میکند; زیرا مصلحتی به غیر از مصلحت متعلّق امر، در خود اطاعت نیست. تفاوت این قسم با قسم قبلی این است که حکم مولوی شارع در قسم قبلی معقول است، اما در این قسم معقول نیست; زیرا
تسلسل لازم میآید; همانطور که تفصیل آن در کتب اصولی آمده است.
مثال این قسم روایتی است از
امام صادق ( علیه السلام ) که در
رسالهای خطاب به
اصحاب فرمودند: «ایّاکم و ما نهاکم اللّه عنه أن ترکبوه»
در پایان، ذکر این نکته ضروری است که در بیشتر روایاتی که با این قالب وارد شده است، تعلیل وجود دارد; این تعلیلها بر سه قسم است:
تعلیل به امر اخروی; مثل روایتی که از کثرت
ضحک نهی کرده است;
تعلیل به امر دینی; مثل روایت
امام کاظم ( علیه السلام ) که فرمودند: «ایّاک و المزاح فاءنّه یذهب بنور ایمانک»
تعلیل به امر تکوینی; مثل روایت نهی از خوردن
ماهی .
این ترکیب، اگر چه به حسب معنای لغوی، ظهور در
وجوب دارد، ولی استعمال روایی زیاد آن در امور غیرواجب، موجب جلوگیری ظهور آن در وجوب میشود. خلیل مینویسد: «لیس لهذا الأمر بُدّ أی لا محاله»
ابنفارس میگوید: «له أصلُ واحدُ و هو التّفرّق و تباعد ما بین الشّیئین و قولهم: لابدّ مِن کذا فهُو مِن هذا الباب أیضاً کأنّه أراد لا فِراق منه و لا بُعد عنه»
زمخشری مینویسد: «أی لا عوض و معناه أمرُ لازم لا تمکن مفارقته و لا یُوجَد مِنه عوضُ یقوم مقامه»
برخی از روایاتی که این واژه در مورد عمل غیرواجب استعمال شده است، عبارتاند از:
۱. عن
أمیرالمؤمنین ( علیه السلام ) : «فإن قال قائل لابدّ من المضمضه لسنّة الوضوء قیل له فانّه لابدّ مِن السواک للسنة الّتی جاء بها جبرئیل الی رسول اللّه (صلی الله علیه و آله)»
۲. عن حریز عن بعض أصحابنا عن أبیجعفر ( علیه السلام ) قال: «لابدّ مِن غسل یوم الجمعة فی السّفر و الحضر فمَن نسی فلیُعِد مِن الغد»
۳.
صحیحه احمد بن محمد بن ابینصر عن
عبداللّه بن سنان عن ابیعبداللّه ( علیه السلام ) قال: «المیّت یکفن فی ثلاثة سوی العمامة و الخرقة یشدّ بها و رکیه لکیلا یبدو منه شیء و الخرقة و العمامة لابدّ منهما و لیستا من الکفن»
این واژه در روایات در سه مورد استعمال شده است:
۱. فعل تکلیفی;
۲. لزوم معامله;
۳. وجوب شرطی.
وجوب در
لغت نزد جوهری
به معنای لزوم، و نزد
راغب اصفهانی و ابنفارس
به معنای ثبوت و وقوع است.
زبیدی در
تاج العروس از کتاب تلویح نقل میکند که وجوب در لغت به معنای ثبوت است، سپس میگوید: «و هُوَ قَریبُ مِن اللّزوم»
معنای ثبوت و لزوم، معانی نزدیکی هستند; ولی نسبت به بحث مورد نظر تفاوت عمدهای دارند; زیرا ثبوت دلالت قویتری بر حکم به وجوب دارد، همانطور که جمله خبریه نسبت به امر، دلالت قویتری دارد.
این معنا در لسان
أئمه (علیهم السلام) نیز به کار رفته است; یعنی اگر فعل متعلق آن ترک شود، شخص مستحق
مؤاخذه میشود. شاهد این مطلب، کثرت روایاتی است که وجوب در این معنا به کار رفته است; مثل صحیحه علی
بن جعفر:«سألتُه عن التّکبیر أیّام التّشریق أ واجبُ هو؟ قال: یستحبّ فإن نسیه فلیس علیه شیءُ»
این روایت،
استحباب را برای
تکبیر اثبات، و وجوب را از آن نفی میکند.
واژه وجوب در بعضی دیگر از روایات، در مورد عمل
مستحب به کار رفته است، و این به دلیل بیان تأکید استحباب عمل میباشد; مثل روایت علی
بن جعفر: «سألتُ أخی موسی
بن جعفر عن دخول الکعبة أ واجب هو علی کلّ مَن حجّ؟ قال: هو واجب اوّل حجّة ثمّ إن شاء فعل و إن شاء ترک»
شیخ حر عاملی در
وسائل این روایت را در باب «تأکّد استحباب دخول الکعبة للضروره» آورده است و
آیتاللّه شاهرودی در کتاب الحج در ذیل این روایت میفرماید: «و لیس المراد من قوله معناه المصطلح بل بمعنی ثابت بقرینة باقی الأخبار»
روایت دوم: صحیحه
عبداللّه بن المغیرة عن
أبیالحسن الرضا ( علیه السلام ) قال: «سألته عن الغسل یوم الجمعة؟ فقال: واجب علی کلّ ذکرً و انثی عبد أو حرّ»
شیخ طوسی در
تهذیب و
محقق در معتبر
روایات این باب را حمل بر تأکید
استحباب غسل جمعه کردهاند.
روایت سوم: موثقّه سماعه: «قال سألت اباعبداللّه (علیه السلام) عن غسل الجمعة فقال: واجب فی السّفر و الحضر... و غسل المولود واجب و غسل المیت واجب و غسل الزیارة واجب و غسل دخول البیت واجب و غسل الاستسقاء واجب....»
در این روایت،
غسلهای مستحب و
واجب در کنار یکدیگر با لفظ «واجب» ذکر شدهاند.
روایت
معلّی بن خنیس از امام صادق ( علیه السلام ) در مورد حقوق واجب مسلم بر مسلم
نیز اینگونه است.
بررسی این نکته ضروری است که با ظهور واژه «واجب» در
عقوبت بر ترک عمل، چرا ائمه (علیهم السلام) در مورد برخی اعمال مستحب، از این واژه استفاده کردهاند؟ علاوه بر اینکه ممکن است موجب به
گناه افتادن مخاطب شود; به این صورت که مثلاً پدرش او را از
غسل جمعه نهی کند و مخاطب به دلیل ظهور واژه واجب در لزوم عمل، برخلاف نهی پدرش غسل جمعه را انجام دهد و مرتکب گناه شود.
در پاسخ باید گفت ائمه (علیهم السلام) برای تحریک بیشتر
شیعیان به انجام این اعمال،
مجازاً از لفظ واجب استفاده میکردند، و معمولاً قرینهای بر آن وجود ندارد تا مخاطب تصور کند که آن عمل، واجب است; و اما احتمال به گناه افتادن مخاطب، احتمالی نیست که عقلا به آن اعتنا کنند، چون بسیار نادر است; بنابراین برای تشویق و تحریک بیشتر مخاطب، از واژهای مثل واژه «واجب» استفاده میکنند.
از این رو توجیه بعضی از علما که در این موارد وجوب را به معنای لغوی آن، یعنی ثبوت گرفتهاند، پذیرفته نیست; زیرا اولاً، هیچ قرینهای وجود ندارد که مخاطب نیز این معنا را فهمیده است; و ثانیاً، هیچ دلیلی وجود ندارد که ائمه (علیهم السلام) وجوب را مجازاً در معنای ثبوت استعمال کردهاند; زیرا شاید در این موارد، وجوب را در معنای مستحب مؤکّد یا غیر آن استعمال کرده باشند.
در برخی از روایات به کار رفته است; مانند موثقه
عمّار بن موسی که از امام صادق ( علیه السلام ) سؤال کرد: «فی رجلً اشتری من رجل جاریة بثمنً مسمّی ثمّ افترقا قال: وجب البیع»
صحیحه حلبی از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: «أیّما رجل اشتری بیعاً فهو بالخیار حتّی یفترقا فإذا افترقا وجب البیع»
از این روایات به خوبی استفاده میشود که وجوب
بیع به معنای لزوم بیع است نه صحت آن; زیرا وجوب بیع، پس از تفرّق و از بین رفتن خیار آمده است.
وجوب شرطی به این معناست که عمل، وجوب
تکلیفی ندارد، ولی شرط حصول عملی دیگر است; در مقابل
حرام شرطی که به معنای عدم اعتنا به آن در حصول امر دیگر است.
شهید ثانی میفرماید:«کما انّهم یطلقون الوجوب فی مواضع و یریدون به الوجوب بمعنی الشّرط و لما کان التّحریم مقابلاً للوجوب أطلق علی مقابله کذلک التّحریم بمعنی عدم الاعتداد به لمقابلة الوجوب الشّرطی و قد أشار المصنّف الی إرادة هذا المعنی فی النهایة حیث قال بعد التّعبیر بالتّحریم: انّا لا نعنی بالتّحریم حصول الإثم بذلک بل بمعنی عدم الإعتداد به فی رفع الحدث»
در چند روایت مختلف، واژه «وجوب» یا
صیغه امر ، در وجوب شرطی استعمال شده است که به چند نمونه اشاره میشود:
۱.
علاّمه مجلسی درباره روایت «و صَوم الاعتکاف واجبُ» میفرماید: «المراد به إمّا الوجوب الشّرطی بمعنی عدم تحقّق الاعتکاف بدونه أو لکلّ ثالث»
مراد از وجوب در این روایت، یا وجوب شرطی است، به این معنا که
اعتکاف بدون
روزه محقق نمیشود، و یا مراد، وجوب روزه در هر روز سوم است.
۲. امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «اذا دخل الوقت وجب الطّهور و الصّلاة و لا صلاة إلاّ بظهور» مجلسی اول درباره این روایت، احتمال وجوب شرطی را مطرح کرده است
ولی ظاهر این است که مراد، وجوب غیری است; زیرا در این روایت،
صلاة بر آن عطف شده است که وجوب در آن،
وجوب تکلیفی است و حمل وجوب بر تکلیفی و شرطی خلاف ظاهر است.
نظیر استعمال ماده وجوب در وجوب شرطی، استعمال صیغه امر در وجوب شرطی است; مثل موثّقه أبی بصیر:
«سألت أباعبداللّه ( علیه السلام ) عن الفأرة تقع فی السّمن أو فی الزّیت فتموت فیه فقال: إن کان جامداً فتطرحها و ما حولها و یؤکل ما بقی و إن کان ذائباً فأسرج به و أعلمهم اذا بعتَه»
وجوب إسراج و إعلام، وجوب شرطی است; اگرچه در این روایت، ماده «و جب» نیامده است، ولی صیغه امر به معنای وجوب به کار رفته است.
واژه «فرض» و مشتقات آن، مثل کلمه «
فریضه »، ظهوری قوی در وجوب عمل دارند. به گونهای که برخی ادعا کردهاند ظهور آن در وجوب، از ماده «وجب» قویتر است.
ابوهلال عسکری در الفروق اللغویةدر فرق بین فرض و وجوب مینویسد: «انّ السنّة المؤکّدة تسمّی واجباً و لا تسمّی فرضاً»
خلیل در العین مینویسد: «و الفرض: الایجاب»
جوهری و ابنفارس مینویسند: «و الفرض ما أوجبه اللّه سمّی بذلک لأنّ له معالم و حدوداً»
شاهد اینکه این ماده بر وجوب عمل دلالت میکند، این است که گاهی در مقابل
نافله استعمال شده است; مثل کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) : «لا قربة بالنّوافل إذا أضرّت بالفرائض»
و کلام دیگر ایشان: «اذا أصرّت النّوافل بالفرائض ارفضوها»
و در بعضی از روایات در مقابل
سنت استعمال شده است; مثل روایت امام صادق ( علیه السلام ) : «انّه ذکر صلاة الفریضة سبع عشرة رکعة فی الیوم و اللّیلة و قال: السنّة ضعفا ذلک»
و صحیحه
هشام بن سالم : «سألت اباعبداللّه (علیه السلام) عن التّسبیح فی الرّکوع و السّجود فقال: تقول فی الرّکوع: سبحان ربّی العظیم و فی السّجود سبحان ربّی الأعلی الفریضة من ذلک تسبیحة و السّنة ثلاثة و الفضل فی سبع»
و در بعضی از روایات در مقابل تطوّع استعمال شده است; مثل موثّقه سکونی از امام صادق ( علیه السلام ) : قال
رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) : «السّلام تطوّعُ و الردّ فریضة»
ولی با این وجود، بعضی از روایات وجود دارد که علما به دلیل وجود ماده «فرض» به توضیح و توجیه آن پرداختهاند:
روایت
محمد بن اسماعیل بن بزیع عن ابیالحسن الرضا ( علیه السلام ) قال: «فرض اللّه علی النّساء فی الوضوء للصّلاة أن یبتدئن بباطن أذرعهنّ و فی الرّجال بظاهر الذّراع»
از آنجا که شروع زن از باطن دست، و شروع مرد از ظاهر دست مستحب است، نه واجب، محقق در معتبر میفرماید: «و معنی فرض: قدّر و بیّن لا بمعنی أوجب و علی الإستحباب اتّفق علماءنا»
البته چون بعضی از
عامه این عمل را واجب میدانند، ممکن است روایت را حمل بر تقیه کنیم.
عن ابیعبداللّه ( علیه السلام ) قال رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) : «طلب العلم فریضة علی کلّ مسلم ألا إنّ اللّه یحبّ بغاة العلم»
این در حالی است که طلب هر علمی، مثل
علم فیزیک و
شیمی واجب نیست. علاّمه مجلسی در توضیح این روایت میفرماید: «المراد بالعلم، العلم المتکفّل بمعرفة اللّه و صفاته و ما یتوقّف علیه المعرفة و العلم المتعلّق بمعرفة الشّریعة القویمة و له مرتبتان: الاُولی: مرتبة یحصل بها الاعتقاد الحقّ الجازم و العلم بما یحتاج الی عمله من العبادات و غیرها و لو تقلیداً و طلبه فرضُ عینً. و الثّانیة: مرتبة یقدر بها علی حلّ الشّکوک و دفع الشّبهات و العلم بالأحکام الشرعیة من أدّلتها التّفصیلیة و طلبها فرض کفایة ثم نقول: مراده ظاهراً فرض العین أی المرتبة الاُولی فقط»
محدث کاشانی در الوافی
شبیه این
تفسیر را آورده است.
عن
عبید بن زراره قال: «سألت اباعبداللّه ( علیه السلام ) عن رجل... قال: إنّ الطّواف فریضة و فیه صلاة و السّعی سنّة من رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) قلت: ألیس اللّه یقول: إن الصّفا و المروة مِن شعائر اللّه قال: بلی ولکن قد قال فیهما: و مَن تطوّع خیراً فانّ اللّه شاکرُ علیمُ
فلو کان السّعی فریضة لم یقل: فمن تطوّع خیراً.
با توجه به اینکه سعی مثل
طواف ، عملی واجب است، ولی در این روایت، فریضه بودن از آن نفی شده است; پس یا مراد از فریضه در این روایت، واجبی است که در قرآن آمده است و در مقابل، مراد از سنت در این روایت، واجبی است که در روایت آمده است، و یا مراد از فریضه، واجبی است که
خداوند وجوب آن را جعل کرده است، و در مقابل مراد از سنت
رسول خدا در این روایت، احکامی است که
پیامبر (صلی الله علیه و آله) جعل کرده است.
محمد
بن یحیی بإسناده قال: قال ابوعبداللّه (علیه السلام) : «السّجود علی الأرض فریضة و علی الخمرة سنّةُ»
با توجه به اینکه اگر مراد از روایت،
سجده در غیر
نماز واجب باشد، پس به هیچ وجه سجده واجب نیست، و اگر مراد از آن، سجده در نماز واجب باشد، پس اصل سجده واجب است، و سجده بر
زمین و بر
خمره از افراد آن هستند، اگر چه سجده بر زمین افضل است.
در روایت دیگری امام صادق ( علیه السلام ) فرمودند: «السّجود علی الارض فریضة و علی غیر الأرض سنّة»
علاّمه مجلسی میفرماید: «تبیین هذا الخبر یحتمل وجوهاً: الاوّل: ما ذکره الأکثر من انّ السّجود علی الأرض ثوابه ثواب الفریضة و علی ما أنبتته ثوابه ثواب السنّة. الثّانی: انّ المستفاد مِن امر اللّه تعالی بالسّجود انّما هو وضع الجبهة علی الارض اذ هو غایة الخضوع و العبودیة و امّا جواز وضعها علی غیر الأرض فانّما استفید مِن فعل النبّی (صلی الله علیه و آله) و قوله رخصة و رحمة. الثّالث: أن یکون المراد بالأرض أعمّ منها و ممّا أنبتته و المراد بغیر الأرض تعیین شیء خاصّ للسّجود کالخمرة و اللّوح أو الخریطة مِن طین الحسین ( علیه السلام ) و هو بعید و إن کان یؤیّده فی الجملة مارواه فی الکافی مرسلاً انّه قال: السّجود علی الارض فریضة و علی الخمرة سنّة»
شبیه این عبارات را
محدث بحرانی در حدائق آورده است. مخفی نیست که مخفى نيست كه ظاهر روايت، احتمال دوم است ، همانطور که در
حدیث سوم، این احتمال بیان شد.
۱) النوادر، الأشعری؛
۲) قرب الاسناد، عبدالله
بن جعفر حمیری؛
۳) اصول کافی، کلینی؛
۴) وسائل الشیعه، حر عاملی؛
۵) العین، خلیل
بن احمد فراهیدی؛
۶) معجم مقائیس اللغه، ابن فارس؛
۷) تاج العروس، مرتضی زبیدی؛
۸) الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، الجوهري ؛
۹) مفردات، راغب اصفهانی؛
۱۰) مسائل علی
بن جعفر، أبوالحسن علی
بن جعفر عُریضی؛
۱۱) استبصار، شیخ طوسی؛
۱۲) روض الجنان، شهید ثانی؛
۱۳) مرآة العقول، مجلسی؛
۱۴) روضة المتقین، مجلسی؛
۱۵) تهذیب، شیخ طوسی؛
۱۶) الفروق اللغویه، ابوهلال عسکری؛
۱۷) نهج البلاغه؛
۱۸) دعائم الاسلام، قاضی نعمان؛
۱۹) معتبر، محقق حلی؛
۲۰) کشف اللثام، محقق اصفهانی؛
۲۱) الوافی، محدث کاشانی؛
۲۲) من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق؛
۲۳) بحارالانوار، مجلسی؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بازشناسی الفاظ پرکاربرد در فقه»، شماره۸۹.