• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

انواع نسخ در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اهميت بحث نسخ وقتي روشن مي‌گردد كه پذيرفته شود در قرآن آیات منسوخه در كنار آیات محکمه (غير منسوخه) وجود دارد. در اين صورت براي يک محقق معارف قرآني ضرورت مي‌يابد تا آيات منسوخه را بشناسد و آن‌ها را از آيات محكمه جدا سازد. يک فقيه كه درصدد استنباط احکام فقهی از قرآن مي‌باشد، يا يک متکلم كه به دنبال دريافت معارف قرآني مي‌باشد، بايد توان تشخيص آيات محكمه را داشته باشد.



نسخ در آیات قرآنی را به چندگونه تصور کرده‌اند که برخی مورد قبول و برخی مردود است:

۱.۱ - نسخ آیه و محتوا با هم

بدین‌گونه که آیه مشتمل بر حکمی شرعی به طور کلی منسوخ شود، الفاظ آیه از قرآن برداشته شود، حکمی که محتوای آیه را تشکیل می‌داده نیز منسوخ گردد.

۱.۲ - نسخ آیه بدون محتوا

بدین معنا که الفاظ و عبارات آیه از قرآن برداشته شود،؛ ولی حکمی که در محتوای آیه بوده، هم‌چنان باقی بماند و منسوخ نگردد.

۱.۳ - نسخ محتوا بدون آیه

یعنی الفاظ و عبارات آیه هم‌چنان در قرآن ثبت است و مورد تلاوت قرار می‌گیرد؛ ولی حکمی که محتوای آیه را تشکیل می‌داده، منسوخ ‌شده باشد.

۱.۴ - نسخ مشروط

همین صورت سوم است با این اضافه که با اعاده شرایط تشریع نخستین، حکم منسوخ دوباره زنده شود و به اجرا درآید؛ در نتیجه دو حکم منسوخ ‌و ناسخ، هر یک به شرایط خود بستگی دارند. این در مقابل صورت سوم است که نسخ، مطلق بوده و حکم منسوخ برای همیشه قابل اعاده نیست.
تفصیل و بیان این انواع به شرح زیر است. ضمناً متذکر می‌شویم که دو صورت نخست از دیدگاه ما مردود شناخته شده‌اند، آن‌چه معقول است گونه‌های سوم و چهارم است.


این‌گونه نسخ از نظر ما مردود شناخته شده است؛ زیرا دلایلی که بر این مدعا اقامه کرده‌اند، موجب بی‌اعتباری قرآن می‌گردد. مواردی را که شاهد گرفته‌اند، مستلزم تحریف قرآن و تحول و تغییر قرآن پس از وفات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌باشد؛ پس از وفات پیامبر نسخ امکان ندارد و هرگونه احتمال اسقاط آیه در این حال تحریف قرآن کریم است.

۲.۱ - بیان یک نمونه

در قرآن از مسئله «حرمت ناشی از رضاع» (ارضاع: شیردادن است که موجب علقه مادری و فرزندی یا برادری و خواهری می‌گردد و نامحرم محرم، و در نتیجه موجب حرمت ازدواج می‌شود.)سخن به میان نیامده است؛ ولی از عایشه نقل کرده‌اند که آیه‌ای در این باره وجود داشته و تا پس از وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تلاوت می‌شده، که با جویدن بز خانگی از میان رفت. او می‌گوید: در قرآن آیه‌ای بوده بدین مضمون: «عشر رضعات معلومات یحرمن؛ ده بار شیر خوردن موجب حرمت می‌گردد»، سپس این آیه به آیه دیگری بدین مضمون: «خمس رضعات معلومات یحرمن؛ پنج بار شیر خوردن موجب حرمت می‌گردد»، منسوخ گردید گوید: «این دو آیه (ناسخ و منسوخ) در ورقه‌ای نوشته شده بود و زیر تخت خواب من بود. ما از آن غفلت ورزیده، بز خانگی داخل اطاق خواب گردید و آن ورقه را جوید و از میان رفت» عجیب آن‌ که می‌گوید: «فتوفی رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و هن مما یقرا من القرآن، فدخل داجن البیت فاکلهن؛ (داجن به حیوانی گویند که در خانه پرورده شود.) هنگامی که پیامبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله) وفات نمود، این آیات مورد تلاوت بودند، که حیوان دستپرورده خانگی آن را جوید و خورد).
[۱] صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷.
[۲] صحیح ترمذی، ج۳، ص۴۵۶.
[۳] صحیح دارمی، ج۲، ص۱۵۷.
[۴] صحیح ابوداوود، ج۱، ص۲۲۴.
البته این نسبتی نارواست، چگونه ممکن است آیه‌ای از قرآن با جویدن بزی از میان برود؟!

۲.۲ - توضیح

طبق این نقل، آیه یادشده مورد تلاوت اصحاب بوده؛ یعنی نبایستی تنها در آن ورقه ثبت شده باشد؛ پس نبایستی با نابود شدن یک نوشته، اصل آیه که محفوظ ذهن همگان است، از میان برود. اساسا قرآنی که با جویدن بزی از میان برود، همان به که از اول نباشد.
شگفت‌آورتر آن‌که برخی بزرگان فقهای اهل سنت به صحت سند این روایات نظر داده، مورد فتوا قرار داده‌اند؛ مانند ابن حزم اندلسی در کتاب المحلی که هم روایات را صحیح دانسته و هم طبق آن فتوا داده است
[۵] ابن حزم، علي بن احمد بن سعيد، المحلی، ج۱۰، ص۱۶ ـ ۱۵.
برخی معاصرین نیز بر این باورند؛ مانند: زرقانی در مناهل العرفان. در این زمینه در کتاب صیانة القرآن من التحریف به تفصیل سخن گفته‌ایم.
[۸] معرفت، شیخ محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۱۶۲ ـ ۱۵۹.


آیه کریمه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ همانا ما قرآن را نازل کرده‌ایم و ما خود نگهبان آنیم» و آیه «لا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ؛ هرگز تباهی نه در حال و نه در آینده به آن راه نمی‌یابد (زیرا) از جانب کسی نازل گشته که فرزانه ستوده است» بر همه این پندارها خط بطلان می‌کشد: «وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ خداوند بر کار خویش چیره است؛ ولی بیش‌تر مردم نمی‌دانند».


بدین معنا که در قرآن آیه‌ای وجود داشته که مشتمل بر حکمی از احکام شرعی بوده؛ سپس لفظ و عبارت آیه برداشته شده (منسوخ گردیده)؛ گرچه محتوای آن که یک حکم شرعی است، هم‌چنان ثابت مانده و نسخ نگردیده است.

۲.۱ - بیان یک نمونه

برای شاهد، آیاتی شمرده‌اند؛ از جمله آیه رجم : «الشیخ و الشیخة اذا زنیافارجموهما البتة نکالا من اللّه و اللّه عزیز حکیم».
[۱۳] ابن حزم، المحلی، ج۱۱، ص۲۳۶ ـ ۲۳۴.
[۱۴] صحیح بخاری، ج۸، ص۲۱۱ ـ ۲۰۸.
[۱۵] صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷.
[۱۶] صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۶.
[۱۷] مسند احمد، ج۱، ص۲۳.
[۱۸] مسند احمد، ج۵، ص۱۳۲.
[۱۹] مسند احمد، ج۵، ص۱۳۸.


۳.۲ - توصیح

خلیفه دوم اصرار داشت که این آیه از قرآن است و زید بن ثابت بی‌جهت آن را در قرآن ثبت نکرد و تا آخرین روز حیات خود بر همین عقیده بود؛ گرچه هیچ یک از صحابه از وی نپذیرفت.
در قرآن کریم، تنها مسئله جلد زانی (۱۰۰ تازیانه) بر ارتکاب زنا مطرح است؛ ولی عمر عقیده داشت که مسئله رجم زانی طبق آیه فرض‌شده نیز مطرح بوده است؛ ولی عبارت «شیخ و شیخة» به معنای پیرمرد و پیرزن است که هرگاه مرتکب زنا شدند، سنگسار می‌شوند.
کسانی که این گمان را از عمر باور کرده‌اند، در تفسیر «شیخ و شیخه» مانده‌اند که چرا سنگسار شدن ویژه پیران باشد؟! لذا مالک بن انس (پیشوای فرقه مالکیه) در کتاب الموطا آن را به ثیب و ثیبة (مرد و زنی که همسر گرفته‌اند) تفسیر کرده است؛
[۲۰] عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، در شرح بخاری، ج۱۲، ص۱۲۷.
[۲۱] سیوطی، جلال‌الدین، تنویر الحوالک، شرح موطا، ج۳، ص۴۲.
ولی آن هم درست نیست؛ زیرا «رجم» مخصوص «محصن و محصنه» (مرد و زنی که همسر دارند) است. این اخص از «ثیب و ثیبه» است که همسر گرفته باشند؛ زیرا همسرگرفته بر کسی که همسر خود را رها کرده باشد نیز صادق است.

اساسا این باوری بوده که عمر گمان داشته و هیچ‌یک از صحابه آن را نپذیرفته است؛ حتی زید که با دستور ابوبکر و سرپرستی عمر به جمع‌آوری قرآن پرداخت، آن را از عمر نپذیرفت؛ زیرا قرآن با خبر واحد ثابت نمی‌گردد. آیات دیگری نیز از عمر نقل کرده‌اند، مانند آیه رغبت او می‌گوید: ما آیه‌ای را در قرآن می‌خواندیم که اکنون در آن وجود ندارد و آن «ان لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم»
[۲۲] صحیح بخاری، ج۸، ص۲۱۱ ـ ۲۰۸.
[۲۳] صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷.
[۲۴] صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۶.
مورد دیگر آیه جهاد است. عبدالرحمان بن عوف گفت: آیا در قرآن نمی‌یابی «ان جاهدوا کما جاهدتم اول مرة»؟
در جواب گفت: این آیه در ضمن آیات دیگر از قرآن اسقاط گردیده است. نیز آیه فراش «الولد للفراش و للعاهر الحجر» که گمان می‌برد آیه‌ای بوده و از قرآن اسقاط شده است.
در جای خود آورده‌ایم که احتمال می‌رود عمر عبارات موزون و دارای سجع که از پیامبر شنیده، گمان برده که قرآن است؛
[۲۷] معرفت، شیخ محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۱۶۲ ـ ۱۵۹.
اما باید دانست که با این‌گونه گمان‌ها نمی‌توان چیزی را اثبات نمود.

۳.۳ - باور برخی بزرگان اهل سنت

شگفت آن است که برخی بزرگان اهل سنت چنین گمان‌هایی را باور داشته، به آن فتوا داده‌اند. ابوبکر محمد بن احمد سرخسی، فقیه و اصولی معروف، این‌گونه نسخ را پذیرفته است. او به مسئله «تتابع صیام ثلاثة ایام» که بدل از هدی در حج تمتع است به استناد قرائت ابن مسعود «فصیام ثلاثة ایام متتابعات» فتوا داده است او می‌گوید: این قرائت تا عصر ابوحنیفه رواج داشته، و در عدالت و درستی ابن مسعود شکی نیست؛ لذا آن را باید پذیرفت.
[۲۸] سرخسی، کتاب الاصول، ج۲، ص۸۱.
ابن‌حزم اندلسی نیز در کتاب المحلی
[۲۹] سرخسی، کتاب الاصول، ج۱۱، ص۲۳۶ ـ ۲۳۴.
همین مطلب را بیان می‌کند.

۳.۴ - بیان یک نکته

براساس گفتار فوق آیات یادشده پس از وفات پیامبر منسوخ گردیده است؛ لذا در این مورد باید گفت که اساسا معقول به نظر نمی‌رسد یک آیه که سند حکم شرعی و دلیل اثباتی آن است، از قرآن برداشته شود (منسوخ گردد) و محتوای آن که حکم شرعی ثابت است، بدون مستند باقی بماند! ازاین‌رو فقهای امامیه همگان به چنین روایات بی‌اساسی بها نداده و مورد استناد فقهی خود قرار نداده‌اند.


بدین معنا که در قرآن آیه‌ای باشد و محتوای آن که یک حکم شرعی است، منسوخ گردیده باشد؛ این‌گونه نسخ فی الجمله مورد پذیرش علماست و آن را به سه نوع تقسیم کرده‌اند:
۱. محتوای آیه به دلیل اجماع یا سنت قطعی نسخ شده باشد.
۲. نسخ آیه به آیه دیگر ناظر به آن، صورت گرفته باشد.
۳. نسخ آیه به آیه دیگر که ناظر به آن نیست، انجام شده است جز آن‌که این نسخ ‌به جهت تنافی میان دو آیه و به دلیل تاخر آیه دوم نسبت به آیه نخست محقق شده است.

۴.۱ - دیدگاه آیت‌الله خویی

استاد آیت اللّه خویی طاب ثراه تنها صورت دوم را پذیرفته‌اند و برای صورت اول شاهدی نیافته و صورت سوم را ممتنع دانسته‌اند؛ زیرا وجود آیات متنافی در قرآن کریم امکان ندارد. خدای متعال فرموده: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا» در این آیه گوشزد می‌کند که در قرآن هیچ‌گونه دوگانگی و اختلاف میان آیات وجود ندارد. آیه مذکور عدم وجود اختلاف را دلیل وحیانی بودن قرآن گرفته است؛ به این معنا که اگر قرآن کلام بشر بود، هر آیینه تنافی بسیار در آن راه می‌یافت.

۴.۲ - دیدگاه قائلین به نسخ

قائلین به نسخ برای هر سه فرض مثال آورده‌اند:

۴.۳ - فرض اول

در فرض نخست آیه تمتع را «وَ الَّذینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فی‌ ما فَعَلْنَ فی‌ أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیم» شاهد گرفته‌اند. ترجمه آیه چنین است:
«کسانی که وفات یافته و همسرانی از خود باقی می‌گذارند، از جانب خداوند سفارش است که همسران تا یک سال از ترکه شوهر (اموال باقی‌مانده شوهر) بهره‌مند شوند و از خانه‌ای که در آن سکونت داشته‌اند، رانده نشوند و اگر خود بیرون رفتند، باکی نیست».
گویند: این آیه طبق سنت پیشین، حق میراث زن از شوهر، همان بهره بردن از ترکه شوهر خود تا یک سال بوده و بیش از آن ارثی نمی‌برد و عده زنان شوهرمرده نیز تا یک سال بوده است؛ سپس با تشریع ارث همسران شوهرمرده، به میزان یک‌چهارم اموال باقی مانده، در صورت نداشتن فرزند، و یک هشتم، در صورت فرزند داشتن شوهران، (آیه تربص اربعة اشهر و عشرا) و نیز با تشریع عده وفات به چهار ماه و ده روز، آیه یادشده منسوخ گردید؛ یعنی محتوای آن نسخ شده، گرچه لفظ آن باقی مانده است.
البته میان آیات میراث و عده و آیه تمتع، بر حسب ظاهر تنافی وجود ندارد و امکان دارد که آیه تمتع یک امر استحبابی باشد؛ چنان‌چه استاد فرموده‌اند و آیه میراث و آیه عده اصل فریضه را بیان داشته است؛ ولی مفسران دعوی اجماع (اتفاق اهل نظر) نموده‌اند که محتوای آیه تمتع کاملا منسوخ گردیده است. سید عبداللّه شبر می‌گوید: «هذه الایة منسوخة بالاجماع»
[۳۵] شبر، عبدالله، تفسیر شبر، ص۷۶، چاپ قاهره.
علاوه بر این، روایات بسیاری منسوخ بودن آیه را تأیید کرده است؛ ازاین‌رو منسوخ بودن آیه فوق الذکر را به دلیل اجماع و روایات ثابت نموده‌اند.
بیان یک نمونه
در این‌جا این نکته قابل تذکر است که در آیه «امتاع» عبارت الزام‌آوری به چشم نمی‌خورد و عده یک سال از آیه به دست صرفا مستفاد از آیه آن است که بر ورثه شایسته است که زن پدر خود را تا یک سال از خانه سکونتی وی بیرون نکنند، تا از زندگی‌ای که داشته، هم‌چنان بهره‌مند شود. به ویژه عبارت «فان خرجن فلا جناح» می‌رساند که نشستن در خانه برای زن یادشده، الزامی نیست از ظاهر آیه، نه میراث و نه عده یک سال فهمیده نمی‌شود، جز با کمک اجماع و روایات یادشده.
ولی طبق موازین علم اصول این اجماع مدرکی می‌نماید ((در علم اصول فقه، اجماعی را مورد اعتبار می‌دانند و قابل استناد است که حالت استقلال داشته باشد و به دلایل موجود متکی نباشد که در صورت اخیر این دلایل باید مورد بررسی قرار گیرند نه اجماع متکی بر آن و چنین اجماعی را اصطلاحا (مدرکی) می‌نامند و از صلاحیت استناد به عنوان یک دلیل مستقل ساقط می‌گردد.)) یعنی اجماع‌کنندگان به روایات نظر دارند و خود دلیل مستقلی به شمار نمی‌آید. این روایات از لحاظ سند فاقد اعتبارند و تنها در تفسیر معروف به تفسیر نعمانی (که مجهول الانتساب است) و در تفسیر قمی (که هم‌چنین مجهول الانتساب است ) و در تفسیر عیاشی (که مقطوع السند می‌باشد) آمده است؛ از‌این‌رو گرچه در نوشته‌های پیشین خود راه مشهور را رفته‌ایم، اکنون رای استاد را ترجیح می‌دهیم که فرمودند: «مفاد آیه امتاع یک دستور استحبابی است نه الزامی و هیچ گونه منافاتی با آیه میراث و آیه عده ندارد و اجماع و روایات فاقد اعتبارند» در نتیجه آیه‌ای که محتوای آن به دلیل اجماع یا سنت قطعی نسخ ‌شده باشد، ظاهرا وجود ندارد؛ گرچه امکان آن قابل انکار نیست، ولی برای وقوع آن شاهدی نداریم.

۴.۴ - فرض دوم

در فرض دوم که آیه ناسخ به آیه منسوخ ناظر باشد، آیه «نجوا» را مثال آورده‌اند:

۴.۴.۱ - آیه اول

آیه نجوا:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
بیش‌تر مردم آن روز، گاه وبی‌گاه مزاحم اوقات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌شدند و بیش‌تر مسائلی را با او در میان می‌گذاشتند که در شأن پیامبر نبود یا بسیار ناچیز و گاهی بیهوده بود؛ ازاین‌رو دستور آمد برای طرح نمودن هر سؤال باید مقداری صدقه داده، آن‌گاه سؤال کنند تا به این سبب سؤال‌ها محدود شده و مهم‌ترین آن‌ها مطرح گردد؛ ولی با این دستور همگی و به طور کلی از پرسش خودداری نمودند تنها مولا امیرمؤمنان (علیه‌السلام) یک دینار داشت که آن را به ده درهم فروخت و آن را صرف مسائل ضروری در پیشگاه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نمود تا آن که دستور وارد در آیه جهت فرو نشستن همگان از پرسش نسخ گردید:

«أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ آیا ترسیدید که پیش از هر سؤال صدقه‌هایی بپردازید، حال که چنین نکردید و خدا (هم) بر شما بخشود پس نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و ازخداوند و پیامبرش اطاعت کنید، و خداوند به آن چه می کنید آگاه است».
پر روشن است که آیه دوم ناظر به آیه نخست است و اصولا معیار در ناظر بودن آن است که اگر حکم پیشین نباشد، آیه دوم حالت ابهام پیدا کند؛ زیرا آیه دوم به گونه‌ای مطرح شده که حالت تکمیلی یا تدارک گذشته را دارد.
در این‌گونه موارد که آیه ناسخ به آیه منسوخ نظر داشته باشد، جای تردید نیست و همگی آن را پذیرفته‌اند؛ از جمله نظر استاد طاب ثراه بر این است که یگانه موردی که نسخ در آن تحقق یافته، همان نسخ ناظر است.
[۴۳] خویی، ابوالقاسم، تفسير البيان في تفسير القرآن، ص۳۹۵، چاپ دوم.


۴.۴.۲ - آیه دوم

آیه دیگری در این زمینه نیز می‌توان شاهد آورد و آن آیه عدد مقاتلین است درباره قتال و جنگ با دشمنان اسلام. ابتدا دستور آمد که هر یک از مؤمنان معادل ده نفر از کافران می‌باشد؛ لذا اگر عدد مقاتلین (جنگ‌جویان) کافران ده برابر جنگ‌جویان مؤمنان باشد، بر مؤمنان واجب است به پا خیزند و با آنان ستیز کنند و بر آنان پیروز می‌گردند. آیه چنین است:

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ؛ ای پیامبر! مؤمنان را بر جنگ وادار و ترغیب نما. هرگاه بیست تن از شما شکیبا باشند، بر دویست تن غلبه خواهند کرد و اگر از شما صد تن باشند، بر هزار تن از کافران غلبه خواهند کرد؛ زیرا آنان مردمی هستند که چیزی درنمی‌یابند (و فاقد هدف‌اند و نمی‌دانند برای چه می‌جنگند».
ولی مؤمنان از انجام چنین دستوری تعلل ورزیدند و جرأت اقدام از خود نشان ندادند؛ لذا خداوند به جهت ناتوانی و ضعف ایمان ایشان در تکلیف صادره تخفیف داده، دستور مقابله یک با دو را صادر فرمود:

«الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ اکنون خداوند، تخفیفی (در تکلیف) رواداشت و دانست که در نهاد شما سستی وجود دارد، پس هر صد تن از شما که شکیبا باشد با دویست نفر و هر هزار نفر با دوهزار نفر مقابله ورزند و در این صورت با اذن و مشیت الهی پیروز می‌گردند».

این آیه نیز ناظر به آیه نخست است، وگرنه جای «الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا» نبود؛ زیرا از این آیه معلوم می‌گردد که پس از دستور نخست مسلمانان کوتاهی کردند و سستی از خود نشان دادند، تا موجب تخفیف ثانوی گردید؛ لذا آیه دوم ناسخ آیه نخست می‌باشد و از قسم نسخ ناظر به شمار می‌رود. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «نسخ الرجلان العشرة؛ تکلیف مقابله با دو نفر، تکلیف مقابله باده نفر را نسخ نمود».
ولی در عین حال استاد، در این مورد منکر نسخ است و می‌گوید: روشن نیست که آیه دوم با فاصله زمانی پس از آیه نخست نازل گردیده باشد و احتمال می‌رود هر دو آیه با هم نازل شده باشند. علاوه در نسخ بایستی به آیه منسوخ عمل شده باشد؛ وگرنه در تشریع نخست لغویت حاصل می‌گردد. در نسخ شرط است مدتی بگذرد و به تکلیف سابق عمل شده باشد، آن‌گاه نسخ انجام گردد؛ هم‌چنین اضافه می‌کند: «سیاق دو آیه خود شاهد بر این است که هر دو آیه با هم نازل گردیده‌اند؛ در نتیجه تکلیف نخست، جنبه فضیلت و استحباب را دارد و تکلیف دوم جنبه فرض و وجوب». البته شاهدی که دلالت سیاق دو آیه را بر وحدت نزول تأیید کند، ارائه نفرموده‌اند؛ بلکه به عکس، سیاق و لحن آیه دوم بر تأخر نزول شهادت می‌دهد؛ زیرا دلالت بر آن دارد که مدتی گذشته و مسلمانان از خود ضعف و سستی نشان داده‌اند، تا موجب گردیده خداوند تخفیف دهد و تکلیف را سبک نماید. هم‌چنین در مورد شرط عمل در مسئله نسخ باید توجه داشت که ضرورت ندارد که عمل مثبتی انجام گیرد؛ بلکه عمل منفی نیز می‌تواند مصحح نسخ گردد.

۴.۵ - فرض سوم

در فرض سوم که آیه ناسخ به آیه منسوخ ناظر نباشد، موارد زیادی را گفته‌اند.

۴.۴.۱ - آیه اول

از جمله آیه مجازات فحشا درمورد عقوبت مرتکبین زنا، نخست دستور آمد که زنان (شوهردار) (این قید بر حسب استظهار برخی است تا منافات میان این آیه و آیه پس از آن برداشته شود.) اگر مرتکب فحشا شدند، در خانه نگاه داشته شوند تا موقع فرا رسیدن مرگ آنان یا آن که دستور دیگری درباره آنان صادر گردد:

«وَاللاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلا».
و درباره دو جوان (دختر و پسر) که مرتکب فحشا شوند، آنان را مورد نکوهش و آزار قرار دهید، اگر پشیمان شده، توبه نمودند، آنان را رها کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است:
«وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَحِیمًا».
از امام صادق (علیه‌السلام) روایت است که هر دو آیه منسوخ است و ناسخ آن دستور جلد (۱۰۰ تازیانه) و رجم (سنگسار) است. روایات در این باره فراوان است و مفسران جملگی اتفاق نظر دارند.
برخی در این‌جا نیز مناقشه دارند؛ از جمله استاد طاب ثراه که تفصیل آن را در التمهید، ج۲، ص۳۰۸ آورده‌ایم.

۴.۴.۲ - آیه دوم

آیه دیگری که می‌توان در این زمینه شاهد آورد، آیه ارث بر اساس اخوت ایمانی است که در آغاز هجرت تشریع گردید که وارث هر مؤمن مهاجر، برادر ایمانی اوست، نه خویشاوندان کافر یا غیر مهاجر.
امام باقر (علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید: «کان المسلمون یتوارثون بالمؤاخاة الاولی، نخست مسلمانان بر اساس عقد اخوت از یک دیگر ارث می‌بردند».
آیه چنین است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ».
«اولیا» در آیه، جمع «ولی» به معنای بستگان نزدیک است که از ورثه نیز محسوب می‌شوند. صدر آیه درباره مهاجرین است و ذیل آیه به انصار (مردم مدینه) نظر دارد که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) میان هر دو نفر از آنان عقد اخوت بست. این دستور هم‌چنان پابرجا بود تا موقع نزول سوره احزاب که آیه «وَأُولُو الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ» نازل گردید و مسئله «ولایت» در توارث را منحصر در بستگان نسبی (رحم بودن) دانست و مسئله توارث به سبب هجرت و ایمان را منتفی گردانید. بر این مطلب، مفسران اتفاق نظر دارند.


این‌گونه نسخ شاید برای برخی تازگی داشته باشد؛ ولی با تأمل در بسیاری از آیاتی که منسوخ شمرده شده‌اند، می‌توان دریافت که نسخ آن‌ها نسخ مطلق نبوده؛ بلکه به شرایط خاص همان دوران بستگی داشته است؛ به این معنا که با تغییر آن شرایط و بهبود وضع، حکم سابق منسوخ گردیده و حکمی متناسب با شرایط جدید تشریع گردیده است و اگر احیانا همان شرایط زمانی و مکانی پیش آید، آیات مربوطه از نو قوت گرفته و قابل اجراست.
بیان یک نمونه
روشن‌ترین شاهد برای نسخ مشروط، آیات صفح (گذشت) و چشم‌پوشی از آزار مشرکان و معاندان اسلام است. مسلمانان صدر اسلام به ویژه در مکه دستور یافتند تا در مقابل آزار مشرکان خویشتن‌داری کنند و صبر و بردباری از خود نشان دهند؛ زیرا آنان در مکه در موضع ضعف قرار داشتند و در صورت مقابله به مثل، امکان نابودی آنان می‌رفت. در سوره جاثیه که شصت و پنجمین سوره مکی است آمده: «قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ؛ (ای پیامبر) به کسانی که ایمان آورده‌اند بگو تا از کسانی که از ایام اللّه بیمی ندارند، درگذرند».
مقصود از «ایام اللّه» وقایع هولناک و کنایه از عقوبت‌های سخت الهی است؛ چنان‌چه در این آیه آمده: «وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ؛ آنان را به یاد ایام اللّه بینداز»؛ یعنی بیم ده به عقوبت‌های به موقع الهی و کسانی که بیم عقوبت الهی را ندارند؛ یعنی از خدا ترسی ندارند و جانب عقوبت الهی را وقعی نمی‌نهند، هرگز مستوجب گذشت و رأفت اسلامی نیستند؛ لذا دستور گذشت در این آیه صرفا به جهت ضعف موضع مسلمانان بوده که باید رعایت می‌کردند. موقعی که جامعه اسلامی شوکت و قدرت خود را یافت، اذن در قتال صادر شد: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ، به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت (جهاد) داده شده است؛ چراکه مورد ظلم قرار گرفته‌اند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست». سپس دستور مقابله آمد و آیه «حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ؛ مؤمنان را به جهاد برانگیز» و نیز آیه «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ؛ همان‌گونه که بر شما تعدی کرده، بر او تعدی کنید» و آیه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ؛ مشرکان را هر کجا یافتید، بکشید»، صدور یافت تمام این آیات در سوره‌های مدنی است.

هم‌چنین در رویارویی با یهود مدینه ابتدا دستور گذشت آمد؛ ولی در عین حال مشخص نموده که این گذشت موقت است: «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ؛ پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد»؛ (( نزول سوره بقره از سال دوم هجری آغاز شد) و اولین سوره مدنی به شمار می‌رود.) ولی پس از قدرت یافتن اسلام و توسعه یافتن توطئه‌های یهود پیرامون مدینه دستور جنگ با آنان صادر گشت تا هنگامی که خفت جزیه دادن را بپذیرند: «حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ؛ تا با (کمال) خواری به دست خود جزیه دهند». ( که در سال‌های پایانی هجرت نازل گشته است.)
برخی این گذشت را بر روح تسامح دینی حمل کرده‌اند، که باید روح گذشت و چشم‌پوشی بر مسلمانان حاکم باشد؛ لذا آیات صفح را منسوخ نمی‌دانند؛ ولی همان‌گونه که متذکر شدیم، گذشت در مقابل بی‌شرمی دشمن غدار، یک گونه سازش و تساهل به شمار می‌رود که با روح عزت اسلامی منافات دارد، مگر آن‌که موقعیت ایجاب کند تا آمادگی لازم فراهم گردد.

۵.۱ - ویژگی آیات منسوخه

این‌گونه آیات را با عنوان (نسخ مشروط) مطرح ساختیم؛ بدین جهت که آیات منسوخه مربوط به شرایط خاص زمانی و مکانی خویش است و چنان‌چه در رقعه مکانی یا برهه زمانی آن‌گونه شرایط پیش آید، آیات صفح قوت یافته و حاکم خواهد بود. از همین قبیل است آیاتی که برخی احکام را تدریجا تشریع نموده است. به این ترتیب که ابتدا با لحنی ملایم حکمی بیان شده، سپس شدید و شدیدتر گردیده است؛ مانند آیات تشریع قتال که از مرحله اذن در قتال شروع شده؛ سپس مقاتله با کفار معتدی و متجاوز را شامل شده است. آن‌گاه کفار مجاور و نزدیک به حوزه اسلامی را در بر گرفته و بالاخره اعلام استیصال (نابود کردن مطلق ) کفار و مشرکین صادر شده است. این مراحل ممکن است امروز هم اتفاق بیفتد و هر دستوری متناسب با شرایط زمانی و مکانی خود حاکم است؛ لذا در این قبیل آیات، نسخ مطلق انجام نگرفته است. آیات مراحل تحریم خمر نیز از همین قبیل شمرده می‌شود. هم‌چنین مطلق احکامی که تدریجاً و مرحله به مرحله تشریع گردیده، در هیچ‌کدام نسخ، مطلق نیست و همه آن‌ها نسخ مشروط‌اند.


۱. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷.
۲. صحیح ترمذی، ج۳، ص۴۵۶.
۳. صحیح دارمی، ج۲، ص۱۵۷.
۴. صحیح ابوداوود، ج۱، ص۲۲۴.
۵. ابن حزم، علي بن احمد بن سعيد، المحلی، ج۱۰، ص۱۶ ـ ۱۵.
۶. ابن حزم، علی بن احمد بن سعید، المحلی، ج۱۱، ص۲۳۶.    
۷. زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان، ج۲، ص۲۱۶ ۲۱۴.    
۸. معرفت، شیخ محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۱۶۲ ـ ۱۵۹.
۹. معرفت، شیخ محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۸۹ ۲۸۵.    
۱۰. حجر/سوره۱۵، آیه۹.    
۱۱. فصلت/سوره۴۱، آیه۴۲.    
۱۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۱.    
۱۳. ابن حزم، المحلی، ج۱۱، ص۲۳۶ ـ ۲۳۴.
۱۴. صحیح بخاری، ج۸، ص۲۱۱ ـ ۲۰۸.
۱۵. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷.
۱۶. صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۶.
۱۷. مسند احمد، ج۱، ص۲۳.
۱۸. مسند احمد، ج۵، ص۱۳۲.
۱۹. مسند احمد، ج۵، ص۱۳۸.
۲۰. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، در شرح بخاری، ج۱۲، ص۱۲۷.
۲۱. سیوطی، جلال‌الدین، تنویر الحوالک، شرح موطا، ج۳، ص۴۲.
۲۲. صحیح بخاری، ج۸، ص۲۱۱ ـ ۲۰۸.
۲۳. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۷.
۲۴. صحیح مسلم، ج۵، ص۱۱۶.
۲۵. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۱، ص۲۵۸.    
۲۶. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۱، ص۲۵۸.    
۲۷. معرفت، شیخ محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، ص۱۶۲ ـ ۱۵۹.
۲۸. سرخسی، کتاب الاصول، ج۲، ص۸۱.
۲۹. سرخسی، کتاب الاصول، ج۱۱، ص۲۳۶ ـ ۲۳۴.
۳۰. نساء/سوره۴، آیه۸۲.    
۳۱. خویی، ابوالقاسم، تفسیر البیان فی تفسیر القرآن، ص۳۰۶، چاپ دوم.    
۳۲. نساء/سوره۴، آیه۱۲.    
۳۳. بقره/سوره۲، آیه۲۳۴.    
۳۴. فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۵۰.    
۳۵. شبر، عبدالله، تفسیر شبر، ص۷۶، چاپ قاهره.
۳۶. عاملی، حر، وسایل الشیعه، باب ۳۰، (ابواب عدد)، ج۲۲، ص۲۳۹ ۲۳۷.    
۳۷. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۱، ص۵۰۲.    
۳۸. معرفت، شیخ محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، ج۲، ص۳۰۶ ۳۰۵.    
۳۹. مجادله/سوره۵۸، آیه۱۲.    
۴۰. مجادله/سوره۵۸، آیه۱۳.    
۴۱. خویی، ابوالقاسم، تفسیر البیان فی تفسیر القرآن، ص۳۰۵، چاپ دوم.    
۴۲. خویی، ابوالقاسم، تفسیر البیان فی تفسیر القرآن، ص۴۰۲، چاپ دوم.    
۴۳. خویی، ابوالقاسم، تفسير البيان في تفسير القرآن، ص۳۹۵، چاپ دوم.
۴۴. انفال/سوره۸، آیه۶۵.    
۴۵. انفال/سوره۸، آیه۶۶.    
۴۶. فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۲، ص۳۱۳.    
۴۷. خویی، ابوالقاسم، تفسیر البیان فی تفسیر القرآن، ص۳۷۵ ۳۷۶، چاپ دوم.    
۴۸. نساء/سوره۴، آیه۱۵.    
۴۹. نساء/سوره۴، آیه۱۶.    
۵۰. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۲۸ ۲۲۷.    
۵۱. سیوطی، الدر المنشور، ج۲، ص۴۵۵.    
۵۲. فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۳۰.    
۵۳. جصاص، احکام القرآن، ج۲، ص۱۳۲.    
۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۴۰.    
۵۵. معرفت، شیخ محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، ج۲، ص۳۰۸.    
۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۱۲۱.    
۵۷. انفال/سوره۸، آیه۷۲.    
۵۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۶.    
۵۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۳، ص۸.    
۶۰. جاثیه/سوره۴۵، آیه۱۴.    
۶۱. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۵.    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۱۲۵.    
۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۵۹.    
۶۴. حج/سوره۲۲، آیه۳۹.    
۶۵. انفال/سوره۸، آیه۶۵.    
۶۶. بقره/سوره۲، آیه۱۹۴.    
۶۷. توبه/سوره۹، آیه۵.    
۶۸. بقره/سوره۲، آیه۱۰۹.    
۶۹. توبه/سوره۹، آیه۲۹.    
۷۰. خویی، ابوالقاسم، تفسیر البیان فی تفسیر القرآن، ص۳۰۸، چاپ دوم.    
۷۱. حج/سوره۲۲، آیه۳۹ ۴۰.    
۷۲. انفال/سوره۸، آیه۶۱.    
۷۳. نساء/سوره۴، آیه۹۱.    
۷۴. توبه/سوره۹، آیه۱۲۳.    
۷۵. توبه/سوره۹، آیه۵.    
۷۶. توبه/سوره۹، آیه۳۶.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «انواع نسخ در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۱۹.    

رده‌های این صفحه : مقالات اندیشه قم




جعبه ابزار