اضلال الهی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از آنجا که در آیاتی از
قرآن کریم اضلال به
خداوند نسبت داده شده است، و با توجه به اینکه اضلال به معنای
گمراه ساختن فعل ناروایی است مفسران و متکلمان اسلامی را بر آن داشته است که در این باره به پژوهش بپردازند. آنان در این خصوص آراء گوناگونی اظهار کردهاند که در مجموع به دو دیدگاه منکران
حسن و قبح عقلی (
اشاعره) و طرفداران حسن و قبح عقلی (
عدلیه:
امامیه و
معتزله) باز میگردد.
پیش از آنکه به نقل و بررسی این دو دیدگاه بپردازیم، لازم است معانی یا کاربردهای
ضلالت و اضلال را در لغت و اصطلاح بیان نماییم. اضلال در کتاب های لغت در معانی زیر به کار رفته است:
هلاک کردن،
عذاب نمودن، گمراه ساختن، حکم به گمراهی کسی نمودن و او را گمراه نامیدن، به
شک و
تردید انداختن، امر را
مشتبه کردن،
ضایع کردن،
باطل کردن.
اشاعره اضلال از ناحیه خداوند سبحان را بر معنای اصطلاحی و از ناحیه
شیطان و
اصنام را بر
معنای مجازی حمل کرده اند.
آنان معتقدند خداوند ضلالت و گمراهی را در قلب کافرین خلق کرده
و آنها را از گرایش به
ایمان باز میدارد.
منشأ این عقیده یکی، تفسیر اشاعره از
توحید در
خالقیت، و اعتقاد به مسئله
خلق افعال است.
و دیگری
استناد به ظواهر برخی از آیات قرآن کریم است.
وحال آن که:
اگر اوصاف
هدایت و ضلالت در قلوب
مؤمنان و
کافران مخلوق مستقیم خداوند باشد، در این صورت
مدح و
ثواب برای مؤمنان و مذمّت و
عقاب نسبت به کافران بی معنا خواهد بود. چنان که آیات بی شماری که به اطاعت
پروردگار امر مینماید و از نافرمانی او
نهی میکند، و آیاتی که به
ارشاد و
راهنمایی گمراهان
دعوت مینماید و امثال آن
لغو و
عبث خواهد بود.
خلق ضلالت در
عبد و تکلیف او به ایمان،
جمع ضدین و
سفاهت و
ظلم است. هم چنین انزال کتب و
ارسال رسل لغو است.
خداوند متعال شیطان و سایر کسانی که بندگان را گمراه میکنند مذمّت نموده و به
استعاذه از آن دستور میدهد، با این حال، چگونه خود، بندگان را گمراه مینماید؟!
اضلال به این معنا قبیح است، و خداوند از فعل قبیح منزّه است.
اگر صدور انواع قبایح، اضلال، معاصی و
دروغ از خداوند جایز باشد، بنابراین خداوند دروغ گو را نیز تصدیق مینماید، در این صورت استدلال بر
صداقت پیامبران الهی و حقانیّت
شرایع آسمانی غیر ممکن خواهد بود.
غرض خداوند متعال از ارسال رسل قطع
حجت و بهانه گیری بندگان است. (لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)
ولی با این فرض جعل ضلالت کدام حجت بزرگ تر از این حجت، و کدام عذر بزرگ تر از این عذر که
عبد به پروردگارش بگوید: تو عالم را گمراه کردی، و شرور و قبایح را در خلق ایجاد کردی؟!.
لازمه این قول،
تکذیب بسیاری از
آیات محکم الهی است، که اضلال بندگان را صریحاً به
ابلیس و
اولیای کفر نسبت میدهد؛ چنان که این قول با آیاتی که خداوند هدایت بندگان را برعهده آنان گذاشته است منافات دارد. (إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی).
به اعتراف مخالف، تکلیف صحیح نیست مگر اینکه همراه با
بیان باشد، و حال آنکه اضلال،
تلبیس و
پوشاندن امر است، و این ضد بیان است.
اضلال به این معنا را کسی مرتکب میشود که از اعمال
قدرت و غلبه عاجز باشد، مثل شیطان و مانند آن و حال آنکه نسبت عجز به خداوند جایز نیست.
بعضی در دفاع از اشاعره گفته اند:
غرض اشاعره از خلق ضلالت، ایجاد
وسوسه در قلوب است. به اعتقاد آنان خداوند وسوسه کننده حقیقی است.
جواب: ایجاد وسوسه در
قلب قبیح است، وخداوند از فعل قبیح منزه است؛ به خصوص که خود باری تعالی بندگان را دستور فرموده که از شرّ وسوسه شیطان به او پناهنده شوند: (قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ الْناس... مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الخَنّاس• الّذی یُوسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ)
تکلیف عمومی به ایمان با شقاوت أزلیّه که برای بعضی ثابت است منافات ندارد.
جواب: از صریح بسیاری از آیات قرآن کریم استفاده میشود که هیچکس بر
شقاوت ازلیه خلق نشده است، بلکه
سعادت و شقاوت هر کس به دست خود اوست. (کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَة)
و (أَنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی)
و (إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیل إِمّا شاکِراً وَإِمّا کَفُوراً).
فایده انزال کتب وارسال رسل بالذات متوجه
اهل ایمان است، وبالعرض به مطرودین، زیرا باعث اعراض بیشتر آنان میشود.
جواب: غرض الهی از ارسال رسل و انزال کتب اتمام حجّت بر جمیع مردم است نه خصوص مؤمنان. (لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلی اللّهِ حُجّة بَعْدَ الرُّسُل)،
بنابراین اعراض مطرودین از آیات الهی به خاطر سوء اختیار آنان است نه چیز دیگر.
آیات وارده در تأیید قول اشاعره کمتر از آیات مخالف نیست، مثل
آیه شریفه: (وَأَضَلَّهُ اللّهَ عَلی عِلْم)
و آیه شریفه: «فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللّه»
و امثال آن.
جواب: وقتی
ظاهر آیه ای با
نصّ آیات دیگر و یا با براهین محکم عقلی تنافی داشت، قطعاً
ظاهر آیه از حجّت ساقط شده و بر معنای معقول حمل میشود، چنان که در
آیات تشبیه و
تجسیم مثل آیه شریفه : (یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ)
و امثال آن، این چنین است، از این رو، متکلمان عدلیه، آیات «اضلال الهی» را بر معانی دیگری حمل کرده اند.
انجام یک فعل گاهی از جانب شخصی قبیح و از جانب دیگری نیکو است؛ مثلاً آزار رساندن یا کشتن مؤمنان از ناحیه خداوند نیکو، و از جانب دیگران زشت است، زیرا
ذات الهی از اغراض فاسده پیراسته است، و فعل او
خیر محض است. پس میشود اضلال از ناحیه خداوند نیکو و از ناحیه شیطان زشت باشد.
جواب: اضلال به معنای مورد بحث از مفاهیمی است که دارای
قبح ذاتی است، مانند قبح
ظلم، و اگر چیزی دارای قبح ذاتی بود، از هر کس صادر شود، بر قبح خود باقی است، بر خلاف آزار رساندن مؤمن که حُسن و قبح آن وابسته به غرض فاعل است، مانند ضرب
یتیم که میشود برای
تأدیب باشد که حَسَن است و یا به خاطر غرض فاسدی باشد، که قبیح است.
با توجه به وضوح بطلان قول اشاعره، متکلمان عدلیه آیات پیرامون اضلال الهی را بر وجوه دیگری حمل نموده اند:
مقصود از اضلال الهی،
عذاب و
کیفر او در روز
قیامت است. (إِنَّ الْمُجْرِمینَ فِی ضَلال وَسُعُر)؛ «مجرمان در گمراهی و شعله های آتش اند».
به دلیل این که، ضلالت مجرمان در قیامت نمیتواند غیر از عذاب باشد، چون
آخرت دار
تکلیف نیست
و این عذاب بعد از اتمام حجّت است. (وَما کانَ اللّه لِیُضِلَّ قَوماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یتَّقُونَ).
.
اضلال الهی به معنای گمراه نامیدن ظالمین، و حکم به ضلالت آنهاست.
به معنای به خود واگذاردن
عبد، و رها نمودن او به حال خود است. وقتی گفته میشود: «أفْسَدَ فلان ابنه»، فلانی فرزندش را فاسد کرد، یعنی به تربیت فرزندش اقدام نکرد.
اضلال الهی به معنای گمراه کردن از مسیر
بهشت است.
زیرا آنچه آیه بر آن
دلالت دارد اصل اضلال است، اما اضلال از چه چیزی نامعین است، پس حمل میشود بر طریق بهشت.
علاوه بر این مفسّرین هدایت را در آیه شریفه (وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّه... سَیَهْدِیهم)
حمل کردهاند بر راه های بهشت، چون هدایت بعد از مرگ جز این معنا ندارد، و ضلالت در مقابل هدایت است، پس مقصود اضلال از طریق بهشت است.
اضلال به معنای لازم استعمال شده است نه متعدی، یعنی یافتن، و معنای «اضلال اللّه تعالی لهم» این است که خداوند آنها را گمراه یافت.
چنان که در
حدیث آمده است: «إنّ النبیّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم أتی قَوْمَهُ فَأضَلّهم»، یعنی آنها را گمراه یافت.
به معنای باطل کردن و معدوم ساختن است، مثل آیه شریفه: (الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللّهِ أَضَلَّ اعْمالهُم)
یعنی باطل و نابود کرد اعمال آنان را.
چنان که وقتی
مرده را در قبرش گذاشته و روی آن را میپوشند، گفته میشود: «أضلَّ الْقَومُ مَیّتَهُمْ». در قرآن نیز از قول کافران میفرماید: (أَإِذا ضَلَلْنا فِی الأَرض).
اضلال الهی به معنای آزمایش یا تشدید آن به وسیله انزال آیه متشابه یا فعل متشابه است. و انسان گمراه کسی است که مقصود از متشابه را درک نکرده و به ظاهر آن تمسک نماید.
به بیان دیگر، اضلال الهی به معنای گمراه شدن اختیاری انسان به خاطر امری که خداوند قرار داده است، بدون اینکه آن امر تأثیری در گمراه کردن داشته باشد. چنان که در آیه شریفه: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النّاسِ»،
اضلال به بتها نسبت داده شده است، و حال آنکه بت ها، چوب و سنگ های بدون شعور و ارادهاند و آیات امثال آن.
پس جایز است نسبت اضلال به خداوند به این اعتبار که آیات مشتمل بر امتحان، سبب گمراهی کافران شده است.
با توجه به اینکه وجود
عبد و تمامی قوای ظاهری و باطنی او از ناحیه خداوند است، پس هنگامی که بنده کاری را انجام میدهد، به خداوند متعال نیز به عنوان
علت بعیده نسبت داده میشود.
از آنجا که قدرت خداوند محیط به افعال
عباد بوده، و اگر بخواهد میتواند مانع فعل
عبد شود، بنابراین وقتی
عبد ضلالت را انتخاب میکند و خداوند مانع او نمیشود گویا خداوند او را گمراه کرده است.
شهوات نفسانیه از اموری است که
عبد را به گمراهی سوق میدهد، و چون این
غرایز را خداوند متعال در او نهاده است، لذا گمراهی
عبد به خداوند نسبت داده میشود.
اضلال الهی به معنای جعل اختیار در
انسان است، به این معنا که خداوند راه طاعت و بندگی که نتیجه آن سعادت است و راه معصیت که نتیجه آن شقاوت است را به او شناسانده، و او را در انتخاب هر کدام آزاد گذاشته است. پس هر کس راه معصیت را پیش گیرد و گمراهی را برگزیند، خداوند هم گمراهی جدید به او
پاداش میدهد، و هر کس هدایت را برگزیند، هدایت جدید پاداش میدهد.
بنابراین مقصود از اضلال و هدایت الهی در آیه شریفه «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشاء» و امثال آن اضلال و هدایت بر سبیل مجازات است، نه ضلالت و هدایت ابتدایی، زیرا هدایت فطری در همه انسانها موجود است.
توضیح این که: هدایت ابتداء از ناحیه خداوند متعال آغاز شده و
عبد پذیرنده آن است. و آن گاه خداوند بر آن هدایت، هدایت جدید پاداش میدهد. (وَالَّذِینَ اهْتَدُوا زادَهُمْ هدُیً).
اما ضلالت ابتدائاً از
عبد با سوء اختیار خود آغاز میشود. چنان که فرمود: (وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّت عَلَیْهِ الضَّلالَة)
و خداوند بر این ضلالت اختیاری، ضلالت جدید کیفر میدهد. و این اضلال تنها در حق کسانی است که اهل ظلم،
فسق، کفر و یا
تکذیب و امثال آن بوده اند: (وَیُضِلُ اللّه الظّالِمین)
و (وَما یُضِلُّ بِهِ إِلاّ الْفاسِقین)
و (إِنّ الّذینَ کَفَرُوا وَظَلَمُوا)
و (فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّه قُلُوبهُم)،
نکته قابل توجه این که: اضلال به معنای فوق، در واقع به معنای رها گذاشتن
عبد بر همان طریق ضلالت، و قطع کردن رحمت و سلب توفیق از او، و محروم نمودن او از مسیر هدایت است. زیرا ضلالت همان عدم
ملکه هدایت و
امری عدمی است.
در برخی آیات الهی اضلال به خدای سبحان نسبت داده شده است. در حالی که اضلال به معنای گمراه ساختن بندگان، فعل ناروایی است که انتسابش به خداوند محال است. این ناسازگاری سبب پیدایش آراء مختلفی شده است. امام خمینی بر این باور است که نسبت اضلال در آیات به خداوند، به جهت ظهور توحید فعلی، است و از آنجا که سالک در مقام توحید فعلی، کثرتها را مشاهده نمیکند، همه فعلها را به خداوند نسبت میدهد؛ مانند عزت، سلامت، فقر، ضلالت که همه به خداوند منتسب میشوند و فرشتگانی که واسطه هدایتاند یا
شیطان که واسطه ضلالت است و تحت اراده خداوند کار انجام میدهند، فعل آنها فانی در فعل الهی است.
در حقیقت، شرور و نقصها از لوازم عالم طبیعت و معلولاتاند که از امور عدمی و عدم مضافاند، اگرچه همه منتسب به خداوندند. شرور و نقصها بالعرض به خداوند منسوباند و از این جهت در بعضی آیات اموری مانند توفّی، موت و اضلال گاهی به خداوند و گاهی به مخلوقات اسناد داده شدهاند.
امام خمینی با اشاره به نقش تعیینکننده اراده و
اختیار انسان در پیمودن راه مستقیم هدایت، معتقد است فرستادن انبیاء و اعطای رسول باطنی، برای تمییز حسن و قبح و جزا و پاداش برای مطیعان و عاصیان است که با اختیار و علم و شعور راه هدایت را اختیار کنند و اینچنین نیست که خداوند آنان را اجبار و از آنان سلب اختیار کرده باشد.
همچنان که افعال انسان نیز به خود انسان تفویض نشده است که هرچه میخواهد انجام دهد، بلکه طبق آنچه در روایات اهلبیت (علیهمالسّلام) آمده است قول حق «امرٌ بین الامرین» است. امام خمینی با ادله متعدد قول به
جبر و
تفویض را باطل و قول حق را ثابت میکند و با تاکید بر نقش محوری اراده و انتخاب خود انسان در گمراهی خویش و قبول دعوت شیطان، بر این باور است که بازماندن از سیر ملکوتی و سلوک الهی، نتیجه کوتاهی یا تقصیر خود انسان و واقع شدن تحت سلطنت شیطان است.
آیاتی که امر هدایت را مختصّ خداوند متعال میشمارد بسیار است، اما لازمه انحصاری بودن این نیست که هدایت امری اضطراری بوده و
عبد هیچ گونه نقشی در آن ندارد. بلکه هدایت امری اختیاری است، البته با اختیاری بودن مقدمه آن، یعنی
احسان کردن و
تلاش نمودن، (وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِین).
در قرآن کریم، سی و دو آیه اضلال را به خداوند متعال اسناد داده است، که این آیات چند قسم اند:
آیاتی که متضمن نسبت اضلال به خداوند بوده، بدون اینکه متعلّق آن را بیان نماید، مثل آیه شریفه: «وَمَنْ یُضِلُّ اللّه فَما لَهُ مِنْ هاد».
آیاتی که متعلّق اضلال را «من یشاء» معرفی مینماید، ولی مقصود از «من یشاء» را مشخص نکرده است، مثل آیه شریفه «کَذلِکَ یُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشاء».
آیاتی که متعلق اضلال الهی را کسانی معرفی مینماید که خود ابتدائاً
کفر را اختیار کرده اند، مثل: (کَذلِکَ یُضِلّ اللّه الکافِرینَ).
آیاتی که اضلال الهی را منحصر در فاسقین و امثال آن مینماید، مثل آیه: (وَما یُضِلُّ بِهِ إِلاّ الْفاسِقین).
بنابراین از مجموع آیات مربوط به اضلال الهی نتیجه گرفته میشود که اضلال الهی تنها شامل افرادی میشود که خود با سوء اختیار کفر، ظلم، فسق و امثال آن را اختیار کردهاند و هیچ دلالتی بر اضلال سایرین ندارد (إِنَّ اللّهَ لا یظلِم مِثْقال ذَرّة)
و اضلال این قبیل افراد هم به این معنا است که از آنها سلب توفیق نموده و آنها را به حال خود وامی گذارد، که البته این سلب توفیق و خذلان نیز جز بازتاب اعمال خود آنان نیست. (ثُمَّ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ أَساؤا السوأی أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّه)
در قرآن کریم، اضلال بندگان به شیطان،
فرعون،
سامری، اصنام و اولیاء کفر نیز اسناد داده شده است، از قبیل آیات شریفه: (وَیُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلّهُمْ ضَلالاً بَعِیداً)
و (وَأَضَلّ فِرْعَونَ قَومه)
و (أَضلّهُمُ السّامری)
و (إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَکُبَرائَنا فَأَضَلُّونا السَّبیل)
این قبیل آیات از مصادیق اضلال قبیح و به معنای ایجاد
فساد و
فریب و
مکر،
و دعوت به باطل، «وَما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطان إِلاّ أَن دعوتکُمْ فَاستَجَبتم لی»
«من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه شما را دعوت کردم و شما پذیرفتید،
وایجاد وسوسه در قلب، (فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالهُمْ فَصَدّهم عَنِ السَّبیلِ)
شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد، و آنها را از راه بازداشت
و تلبیس و تغلیط و تشکیک و غیر آن از اموری که به ظلم و ستم منجر میشود، می باشد.
و خداوند مرتکبین آن را وعده عذاب شدید داده است: (إِنَّ الّذینَ یُضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدید)
و مردمان را از تبعیّت این گروه
نهی فرموده است: (أَلَمْ أَعْهَـدْ إِلَیْکُـمْ یـا بَنـی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُـدُوا الشَّیْطانَ إِنَّـهُ لَکُـمْ عَـدُوٌّ مُبیـن• وَأَنِ اعْبُـدُونِی... وَلَقَـدْ أَضَـلَّ مِنْکُـمْ جِبّلاً کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُون).
• «ابکار الأفکار»، سیف الدین آمدی، علی
بن محمد،
احمد فرید، دارالکتب العلمیه، لبنان، ۱۴۲۴.
• «احقاق الحق»، الشهید نور اللّه التستری، ۱۰۱۹.
• «اُصول الدین»، عبدالقاهر ابن طاهر بغدادی، دار الکتب العلمیه، بیروت ۱۴۰۱.
• «ایمان ابوطالب (علیهالسلام)»، الأمینی (ره)، بی تا، بی جا.
• «بحارالأنوار»، علاّمه محمدباقر مجلسی، الوفاء، بیروت، ۱۴۰۳.
• «تاج العروس من جواهر القاموس»،
محمد مرتضی الزبیدی، ناشر: المکتبة الحیاة، بیروت، بی تا.
• «التحفة الْعَسْجدیة»، ابوأیمن للطباعة یحیی
بن الحسین
بن القاسم، صنعاء، الجمهوریة الیمنیّة، ۱۳۴۳.
• «التفسیر الکبیر»، فخر رازی، دار احیاء التراث، بیروت.
• «تفسیر القرآن»، صدرالدین شیرازی،
محمد بن ابراهیم، خواجوی، بیدار، قم.
• «تفسیر المیزان»، محمدحسین طباطبائی، مؤسسة اعلمی للمطبوعات، بیروت ۱۳۹۱.
• «التمهید فی اصول الدین»، ابوالمعین النسفی،
عبد الحی قابیل، دار الثقافة، قاهره، ۱۴۰۷.
• «التوحید»، ابن بابویه صدوق، ابوجعفر
محمد بن علی قمی، حسینی طهرانی، جامعه مدرسین، بی تا.
• «حق الیقین»، سید عبداللّه شُبّر،
محمد کاظم الکتبی، مطبعة حیدریه، نجف، بی تا.
• «رسائل الشریف المرتضی»، سید مرتضی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۱.
• «شرح احقاق الحق»، المرعشی، تحقیق: السید شهاب الدین المرعشی النجفی، ناشر: منشورات مکتبة آیة اللّه العظمی المرعشی النجفی، قم.
• «شرح الفقه الأکبر»، علی
محمد قاری ملاّعلی، دارالکتب العلمیه، بی تا، بیروت.
• «الصحاح»، اسماعیل
بن حمود الجوهری، تحقیق:
احمد بن عبد الغفور
عطار، دار العلم للملایین، بیروت، ۱۴۰۷.
• «الفروق اللغویة»، ابوهلال العسکری، ناشر: جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۲.
• «کتاب اصول الدین»، جمال الدین
احمد بن محمد غزنوی، عمروفیق، دار البشائر الاسلامیه، بیروت، ۱۴۱۹.
• «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، حلی ره، علاّمه حسن زاده آملی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۳.
• «لسان العرب»، ابن منظور، ناشر: نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵.
• «منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة»، الحلّی (رحمه الله)، تحقیق: عبدالرحیم مبارک، انتشارات تاسوعا، مشهد، ۱۳۷۹.
• «نور الأفهام فی علم الکلام»، السید حسن الحسینی اللواسانی، تحقیق: السید ابراهیم اللواسانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۲۵.
• «نهج الحق وکشف الصدق»، الحلّی (ره)، تحقیق: السید رضا صدر، مؤسسة الطباعة والنشر دارالهجرة، قم، ۱۴۲۱؛
•
دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق علیهالسلام، برگرفته از مقاله «اضلال الهی»، شماره ۵۲ •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.