اصحاب الجنه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَصحاب الجَنَّه به معنای صاحبان
باغ بلا زده
میباشد.
داستان باغ بلازده در
آیات ۱۷۳۳
قلم آمده است.
قرآن در گزارش خود از این حادثه، همانند دیگر
روایتهای داستانی خود، بدون اشاره به
زمان،
مکان، پیشینه باغ و دیگر جزئیات آن، بادقتی
اعجازین، صحنههای مؤثر در داستان را برای ابلاغ پیام
توحیدی و تربیتی، گلچین کرده و بخشهای دیگر را وانهاده است. محور اصلی داستان، حکایت
ارباب تنعمی است که در پی کفران
نعمت و
طغیان، آن را از دست داده، متنبه و نادم گشتهاند: «اِنّا بَلَونهُم کَما بَلَونا اَصحبَ الجَنَّةِ اِذاَقسَموا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحین... اِنّا اِلی رَبِّنا رغِبون»
برخی
مفسران، این حادثه را به زمانی اندک پس از عروج
عیسی (علیهالسلام) و پیش از انتشار
مسیحیت مربوط دانستهاند.
از روایتهای مفسران برمیآید که این باغ، بسیار سرسبز
، پر
ثمر ،
موسوم به «
صروان»
یا «ضروان»
یا «رضوان»
و بنابر
مشهور در دو
فرسخی شهر صنعای
یمن بودهاست.
در ابتدا، پیرمردی مؤمن
و نیکوکار
از
اهل کتاب آن را در اختیار داشته و به شکرانه این نعمت، هنگام برداشت
محصول، نیازمندان را خبر
میکرده است.
آنان طبق عادت هر ساله، در باغ گرد هم
میآمدند
و
پیرمرد نیکوکار به مقدار
نیاز خود و خانوادهاش از محصول و
میوهها برداشته، مازاد آن را برای
مستمندان میگذاشت.
برخی مفسران
میگویند: وی عایدات باغ را به سه بخش: هزینههای باغ، سهم
فقیران و قوت سالیانه خود و
خانوادهاش قسمت
میکرد.
بسیاری از
ایتام،
بیوه زنان و درماندگان از محصول این باغ بهره
میبردند
و او هرگز از ورود آنان به باغ، و خوردن و بردن میوهها جلوگیری نمیکرد
، ازاینرو
خداوند نیز باغ او را
برکت میداد؛
اما فرزندان او از سرآزمندی و
طمع،
پدر را از این کار باز
میداشتند.
پس از مرگ پیرمرد،
پسران وی
وارث باغ شدند. آن
سال بهگونهای بی سابقه، میوه و محصول فراوانی به بار آمده بود. صاحبان جدید باغ با دیدن فراوانی میوهها
دچار
غرور و طغیان شده و
آز و
طمع بر آنان چیره گشت.
یکی از آنان گفت: پدرمان به سبب کهولت
سن،
عقل خود را ازدست داده بود. ما به علت کثرت
زن و
فرزند، خود به محصول و میوههای این باغ نیازمندتریم.
وی پیشنهاد کرد که دیگر به نیازمندان چیزی ندهند تا با برداشت محصولی بیشتر، هر ساله بر
ثروت خود بیفزایند.
یکی با سخن و دیگری با سکوت خود وی را تأیید کردند؛
اما
برادری که عاقلتر و صالحتر از دیگران بود، ناراحت شده، خداترسی، پایبندی به
سیره و
سنّت نیکوی پدر
، زیانکار و محروم شدن از برکات باغ
و
انتقام خدا از
گنهکاران را به آنان گوشزد کرد و اینکه پیش از دچار آمدن به کیفر الهی، از
نیت نادرست خویش دست برداشته، ضمن طلب
آمرزش شکر نعمت باغ را با رعایت حقوق نیازمندان به جای آورند؛
اما برادران، سخت برآشفته شده و به شدت او را مضروب و ناگزیر از همراهی کردند.
آنها ابتدا، نیازمندان را که در موسم برداشت محصول و طبق عادت هر ساله به سراغ باغ آمده بودند با این
بهانه که هنوز هنگام برداشت نرسیده است، متفرق کرده
و سرانجام در یکی از روزها هم
قسم شدند که حتماً در یک صبح زود، پیش از بیدار شدن
مستمندان به سراغ باغ رفته، با چیدن همه میوهها، چیزی برای نیازمندان نگذارند: «اِذ اَقسَموا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحین و لایَستَثنون»
بیشتر مفسران، مراد از «عدم استثناء» را نگفتن «إنشاء اللّه» که نوعی
تسبیح و
تنزیه است، دانسته و گفتهاند: آنان چنان مغرور بودند که با تکیه و اطمینان بر توانمندی و
اراده خویش و دیگر اسباب ظاهری و
غفلت از
مشیت الهی ، و سببیت خدا (توحید افعالی)
سوگند یاد کردند که حتماً همه میوهها را بچینند
و حتی خود را از گفتن «إنشاء اللّه» نیز بینیاز دیدند و این نوعی
شرک به خداوند است؛ اما اگر
میگفتند: «لَنَصْرمنّها إنشاء اللّه» که مشروط کردن اراده خویش به خواست خداوند است، گناهی بر آنان نبود، ازاینرو پس از دیدن باغ بلازده گفتند: «سبحن ربنا= پروردگار ما از شرکایی که برایش قائل شدیم
منزه است»
و همه کارها تنها با مشیت و تدبیر او انجام
میپذیرد.
برخی این معنا را به مشهور مفسران نسبت دادهاند؛
اما گروهی دیگر آن را به معنای جدا نکردن سهم
مسکینان گرفتهاند.
این معنا چنانکه برخی مفسران نیز گفتهاند به سبب تناسب با اصل
داستان درستتر به نظر
میرسد و اگر معنای نخست مراد بود، باید «لم یستثنوا» گفته
میشد.
صاحبان باغ با این
قصد و قرار قطعی به خانههای خود رفته و خوابیدند تا
صبح زود برنامه خود را عملی سازند، غافل از آنکه خداوند برای مجازات آنان و
باطل کردن
کید و مکرشان، تدبیری دیگر کرده است.
شب هنگام که همه آنان در خواب بودند، خداوند به سبب ناسپاسی
و تصمیم قطعی آنان بر منع حقوق مستمندان
و عذاب فراگیری
(
آتشی انبوه و
صاعقهای عظیم)
از آسمان فرو فرستاد و سراپای باغ
(
گیاهان، میوهها،
شاخ و برگ و
تنه درختان ) در آتش بلا سوخت و سیاه شد
، بهگونهای که از آن باغ سرسبز و پرثمر، جز مشتی
زغال و خاکستر سیاه بر جای نماند:
«فَطافَ عَلَیها طَائِفٌ مِن رَبِّکَ وهُم نائِمون فَاَصبَحَت کالصَّریم»
ابنعباس «طائف» را به معنای آتش
و برخی به معنای
حادثه ناگهانی گرفتهاند
و همه مفسران با استناد به موارد کاربرد طائف برآناند که
عذاب، به هنگام
شب نازل شده است.
با توجه به معنای «طاف» که به معنای حرکت بر گرد شیء است ،
عبارت «فَطافَ عَلَیها» فراگیر بودن عذاب را
میرساند که شاید بدین سبب بوده است که آنان بر اثر محروم کردن مستمندان از سهم ناچیزشان باید همه سرمایه و منافع آن را از دست
میدادند تا دریابند که مالک اصلی خداست و نباید تنها بر اساس خواست خود و به هر شکلی که
میخواهند در نعمتهای الهی تصرف کنند.
عبارت «مِن رَبِّکَ»
ضمن تصریح بر الهی بودن عذاب، هرگونه شائبهای مبنی بر نابودی باغ بر اثر حوادث صرفاً طبیعی را صریحاً نفی
میکند.
مفسران «صریم» را به معنای «شب سیاه و قیرگون»، «خاکستر» و «
سنگ سیاه» گرفتهاند که باغ پس از نزول
عذاب، در سیاه شدن به آنها
تشبیه شده است. برخی نیز آن را منطقه بی
آب و
علف معروفی نزدیک شهر صنعای یمن دانستهاند که باغ بلازده همانند آن شده بود.
بالاخره
زمخشری آن را برگرفته از «صَرْم» (=قطع) و صریم را درختی
میداند که میوههایش چیده شده است. به نظر وی باغ پس از نزول عذاب به بوستانی
میماند که همه میوههایش را چیدهاند.
صاحبان باغ، بیخبر از آمدن بلا
،
صبح زود از
خواب برخاسته، یکدیگر را
صدا زدند که اگر قصد چیدن میوهها را دارید، تا دیر نشده بهسوی باغ و
کشتزار خویش بشتابید: «فَتَنادَوا مُصبِحین اَنِ اغدوا عَلی حَرثِکُم اِن کُنتُم صرِمین»
آنان برای جلوگیری از آگاهی و ورود نیازمندان به باغ، شتابان و دور از
چشم دیگران، حرکت کرده
، دربین
راه نیز آهسته
به یکدیگر تأکید
میکردند که مراقب با خبر شدن
فقیران و ورود آنان به باغ بوده، آن روز به هیچ وجه احدی از آنها را به باغ راه ندهند:
«فَانطَلَقوا وهُم یَتَخفَتون اَن لایَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکُم مِسکین».
آنان با تصمیم جدی مبنی بر ممانعت از ورود مستمندان،
چیدن همه میوهها
و با تصور اینکه
میتوانند چنین کاری را انجام دهند به طرف باغ رفتند: «وغَدَوا عَلی حَرد قدِرین»
اما آنجا که رسیدند، دیدند همه
درختان و میوهها سوخته و هیچ اثری از آن همه سرسبزی بر جای نمانده است:
«فَلَمّا رَاَوها قالوا اِنّا لَضالّون بَل نَحنُ مَحرومون».
براساس
تفسیر ابنعباس و
قتاده که مورد پذیرش بیشتر
مفسران نیز هست، «لَضالّون» به این معناست که آنان ابتدا باغ خود را نشناخته و
گمان کردند که راه را گم کردهاند؛
اما پس از تأمل، دریافتند که آنجا همان باغ آنهاست
، ازاینرو گفتند: «بَل نَحنُ مَحرومون»؛ راه را گمنکردهایم، بلکه به سبب نیت و
تصمیم ناپسند خویش گرفتار بلا شده
و خود به جای مستمندان از همه چیز (اصل باغ، عایدات و پاداش
صدقات) محروم گشتهایم
؛ اما برخی
مفسران در معنای «لَضالّون» گفتهاند که آنها با دیدن باغ از
خواب غفلت بیدار شده و دریافتند که به سبب نیت و اقدام نادرست خویش افزون بر گم کردن راه
هدایت: «اِنّا لَضالّون» از نعمت باغ نیز محرومگشتهاند؛
ولی معنای نخست با سیاق داستان سازگارتر است، زیرا دست کم با توجه به مخالفت و نصایح یکی از برادران، و نیز موّحدبودن آنان که از آیات بعدی و قراین دیگر بر
میآید آنان از نادرستی کار خویش آگاه بودهاند، ازاینرو
اعتراف به آن، وجه چندانی ندارد، افزون بر آن، جمله «بَل نَحنُ مَحرومون» برای اضراب از جمله «اِنّا لَضالّون» است و این با معنای نخست، تناسب کاملی دارد.
با دریافت حقیقت، برادری که عاقلتر
و بهتر
از همه بود به آنان گفت: آیا به شما نگفتم که به یاد خدا بوده،
طلب آمرزش کنید و با محرومساختن مستمندان، کفران نعمت نکنید؟
امّا شما
گوش نداده، بر تصمیم ناروای خویش پایفشردید: «قالَ اَوسَطُهُم اَلَم اَقُل لَکُم لَولاتُسَبِّحون».
گروهی که
استثنا را به معنای گفتن «إن شاءاللّه» گرفتهاند، در اینجا نیز مراد از
تسبیح را گفتن «إنشاءاللّه» و استثنا دانستهاند.
آنها با تأیید سخنان
برادر خویش، پذیرفتند که منع
حقوق مستمندان، و غفلت از یاد خدا، باعث نابودی باغ شده و بر خود و دیگران
ستم کردهاند وگرنه خداوند منزه از آن است که با این کار بر آنان
ستم روا دارد:
«قالوا سُبحنَ رَبِّنا اِنّا کُنّا ظلِمین».
آنان ضمن
استغفار همدیگر را سرزنش کرده و
گناه را به گردن یکدیگر
میانداختند: «فَاَقبَلَ بَعضُهُم عَلی بَعض یَتَلوَمون»،
زیرا هر یک، حتی برادر عاقلتر که سرانجام از موضع بر حق خویش دستبرداشته، با آنان همراه شد، به نوعی مقصر بودند.
آنان با
حسرت و
تأسف شدید، پذیرفتند که بر خلاف پدر خویش، شکر نعمتهای خدا را بهجا نیاورده و او رانافرمانی کردهاند:
«قالوا یوَیلَنا اِنّا کُنّا طغین»
مفسرانی که استثنا را بهمعنای گفتن «إن شاءاللّه» گرفتهاند، در اینجا هم «طغیان» را به معنای نگفتن «إن شاءاللّه» و منع حقوق مستمندان دانستهاند.
برادران پس از بیداری و
اعتراف به گناه رو بهدرگاه خدا کرده و گفتند: امیدواریم که پروردگارمان گناهان ما را آمرزیده و به جای این باغ، بوستانی بهتر از آن را بر ما ارزانی کند، چرا که ما به سوی او روی آورده و حل این مشکل را از او
میخواهیم: «عَسی رَبُّنا اَن یُبدِلَنا خَیرًا مِنها اِنّا اِلی رَبِّنا رغِبون»
اما آیا به راستی نادم از کردار خویش بر آن شدند که اگر دوباره مشمول
نعمت الهی شدند،
شکر آن را به جای آورند یا اینکه همانند بسیاری از مردمان به هنگام گرفتار آمدن در عذاب، موقتاً بیدار شده، و پس از رهایی، دیگر بار راه و کار ناصواب خود را پیشهکردند؟
سخن مفسران دراین باره یکسان نیست؛ برخی بر اساس لحن
آیه بعد احتمال
میدهند که
توبه آنان به سبب فقدان
شرایط پذیرفته نشد؛
اما بیشتر آنها بر این باورند که آنان این سخنان را از سر
اخلاص و
توبه گفتند.
بنا به روایتی از عبدالله بن مسعود نیز خداوند
توبه آنان را پذیرفت و باغی بهتر از آن بوستانسوخته به آنان داد. برخی ادعا کردهاند که آن باغ و
خوشههای بسیار درشت
انگور آن را دیدهاند.
خداوند در پایان، برای به دست دادن ضابطهای کلی و
تهدید مشرکان مکه میفرماید: «کَذلِکَ العَذابُ ولَعَذابُ الأخِرَةِ اَکبَرُ لَو کانوا یَعلَمون»
کسانی که از ثروت انبوه، فرزند زیاد و دیگر بهرههای دنیوی، برخوردارند و دچار
استغنا و
استکبار شده، طغیان و تعدی
میکنند، به عذابی همانند
عذاب اصحاب الجنّه گرفتار
میشوند و همه دارایی خود را از دست
میدهند. اما عذاب اخروی که در انتظار چنین کسانی است، بزرگتر و سختتر است، زیرا بازتاب
قهر الهی است و هیچ چیزی تاب تحمل آن را ندارد و بر خلاف
عذاب دنیوی، جاودانی است و با مرگ نیز نمی
توان از آن رهایی جست؛ همچنین عذاب اخروی بگونهای است که پشیمانی پس از آن سودی ندارد و به جای اموال و
اولاد، سراسر وجود خود آدمی را فرا
میگیرد و اگر مشرکان ازاین آگاه بودند، هرگز از سر استغنا و استکبار،
تعدی و طغیان نمیکردند.
خداوند، در آیات پیشین، غره شدن برخی از سران شرک به
ثروت انبوه و فراوانی فرزند، خود برتربینی و
تکذیب و طغیانگری آنان را گزارش کرده است. سپس با روایت داستان اصحاب الجنّه که گویا مکیان با آن آشنا بودهاند،
ضمن ارائه
تصویر کوتاهی از شخصیت فکری و رفتاری ارباب تنعمی که به جای شکر نعمت و بندگی خدا، گرفتار آزمندی و
غرور شده وبا طغیان، نعمت را از دست دادهاند، بهرههای دنیوی مشرکان را نیز همانند باغ اصحاب الجنّه، زمینه ابتلا و امتحان شمرده است: «اِنّا بَلَونهُم کَما بَلَونا اَصحبَ الجَنَّةِ».
اما در اینکه آیا مشرکان مکه نیز گرفتار عذاب شدند یا نه؟ دیدگاه مفسران متفاوت است؛
شماری ازمفسران این قصه را تهدیدی برای تکذیب کنندگان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
میدانند که او را
دیوانه میخواندند.
آنان سرمست از ثروت و فرزند فراوان و دیگر نعم الهی، همانند صاحبان باغ بلازده ناسپاسی کرده، از سر استکبار و غرور به تکذیب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و تضییع حقوق دیگران پرداختند،
غافل از اینکه نعمتهای یاد شده جز برای
امتحان آنان نیست و آنها ناگزیر روزی به کیفر دنیوی (چون
جنگ بدر) یا اخروی گرفتار خواهند شد؛ روزی که در آن
ثروت و فرزند فراوان، هیچ سودی به حال آنان نخواهد داشت و آنها نیز از کرده خود سخت
پشیمان خواهند شد.
گروهی دیگر آن را به ماجرای
نفرین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مربوط دانسته، معتقدند که مشرکان مکه نیز همانند اصحاب الجنّه دچار
عذاب شدند، زیرا خداوند نعمتهای فراوانی چون امنیت، روزی فراوان، مرکز تجاری بودن
مکه و
ییلاق و
قشلاق رفتن،
را در اختیار آنان قرار داد و سرانجام با
بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و نعمت بسیار بزرگ
هدایت، آن را به غایت رساند؛ اما آنان نیز از این همه نعمت غافل شده، طغیانگری کرده و با رویگردانی از خدا، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) او را بهسختی آزردند، ازاینرو
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
حق آنان چنین
نفرین کرد: «خدایا! مضر (مشرکان) را خوار گردان و آنان را همانند روزگار
یوسف (علیهالسلام) به خشکسالی و قحطسالی گرفتار کن».
برای همین مشرکان در
سال هفتم
هجرت گرفتار
عذاب شده، در پی چندین سال خشک سالی و قحطی شدید، رفت و آمد کاروانها به مکه متوقف شد و آنان به خوردن
گوشت مردار و
استخوان روی آوردند.
پرداخت داستان بهگونهای است که شخصیتهای آن، که غافل از مشیت الهی، با تکیه بر اسباب ظاهری و
اطمینان به خود برای تحقق خواسته خویش نقشه
میکشند، به سخره گرفته شدهاند. قرآن با گزارش مراحل مهم نقشه آنان (هم قسم شدن برای چیدن میوهها در بامداد، گفتوگوی پنهانی، تأکید بر عدم آگاهی مستمندان و ممانعت جدی از ورود آنها) نشان
میدهد که چگونه با اینکه آنان همه تدابیر لازم را برای محروم ساختن
مسکینان اندیشیدند؛ اما مشیت الهی بیآنکه در اراده آنان تصرف کرده، اختیارشان را
سلب کند، محرومیت خود آنها را رقم زد و همه تدابیرشان را خنثا کرد، بنابراین، داستان،
تصویر عینی و دلانگیزی از توحید افعالی خدا و ترجمان مجسم و زیبایی از آیاتی چون «و ما تَشاءونَ اِلاّ اَن یَشاءَ اللّهُ»
را به نمایش
میگذارد. ابنعباس گفته: با این داستان، مشرکان
مکه به اصحاب الجنّه
تشبیه شدهاند. هنگامی که آنان برای
جنگ بدر حرکت
میکردند، با یکدیگر هم قسم شدند که حتماً
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و یارانش را کشته، پس از بازگشت به مکه به
طواف کعبه و
شراب خواری بپردازند؛ اما
خداوند نقشه و تدبیرشان را خنثا کرد و آنان با
اسیر و کشته شدن، همانند صاحبان باغ بلازده با ناکامی و شکست روبهرو شدند؛
همچنین نقل شده است که
ابوجهل در روز
بدر گفت: احدی از
مسلمانان را نکشید، بلکه آنان را دستگیر کرده، در
کوهها به بند کشید و این آیات درباره عدم
قدرت مشرکان بر این کار نازل شد.
از این داستان برمیآید که بین گناه و ازدستدادن رزق و روزی، ارتباط وجود دارد.
ابنعباس
دلالت آیات بر این مهم را روشنتر از
آفتاب میداند،
چنانکه بنا به روایتی پیامبر گرامی
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: از
گناه بپرهیزید.
بنده گناه
میکند و در نتیجه از رزقی که برایش فراهمشده بود محروم
میگردد. آنگاه این آیه را
تلاوت کرد:
«فَطافَ عَلَیها طَائِفٌ مِن رَبِّکَ».
نکته پایانی آنکه این داستان را با توجه به
آیه «قالوا یوَیلَنا اِنّا کُنّا طغین»
می
توان تصویر مجسمی از آیاتی چون «اِنَّ الاِنسنَ لَیَطغی اَن رَءاهُ استَغنی»
دانست که یکی از ویژگیهای روانی نوع
بشر را بیان کرده و به آن صبغه فراتاریخی
میدهد، بر این اساس، هنگامی که آدمی خود را
غرق در
ناز و نعمت
میبیند، شدت تعلقات مادی و اشتغال به آن، وی را از یاد خدا غافل
میکند؛ اما هنگامی که در پی حادثهای، همه درها بر روی او بسته شده، هیچ کس و هیچ چیزی به حال وی سودی نمیبخشد، از
خواب غفلت بیدار شده، به خدا رو
میکند، بنابراین،
ابتلا و
امتحان به وسیله بهرههای دنیوی و گرفتار آمدن در عذاب الهی، در
صورت کفران نعمت، به اصحاب الجنّة و مشرکان
قریش منحصر نیست، بلکه به عنوان یکی از
سنتهای الهی، شامل همه انسانها در همیشه تاریخ
میشود.
ارشادالعقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، ابیالسعود؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التعریف و الاعلام؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المراغی؛ التفسیر المنیر فی العقیدة والشریعة والمنهج؛ تفسیر نمونه؛ جامعالبیان عن تأویل آیالقرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ حاشیة محیالدین شیخزاده علی تفسیر البیضاوی؛ الدرالمنثور فیالتفسیر بالمأثور؛ روضالجنان و روحالجنان؛ صحیح مسلم با شرح سنوسی؛ الکشاف؛ کشفالاسرار و عدةالابرار؛ قصص الرحمن فی ظلال القرآن؛ اللباب فی علوم الکتاب؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ مسند احمد بن حنبل؛ معانیالقرآن، فراء؛ المیزان فی تفسیر القرآن.
دائرةالمعارف قرآن کریم برگرفته از مقاله اَصحاب الجَنَّه.