احکام در تورات (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تورات، پاسخگوی نیاز
یهود عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به
احکام قضایی و
حدود الهی و همچنین حاوی
احکام خوراکیها است، و
قرآن بیان میکند که نتیجه
عمل نکردن به احکام
تورات ستمگری بود.
قوانین
قصاص، از جمله
احکام الهی در
تورات بود:
انا انزلنا التورة... • وکتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس والعین بالعین والانف بالانف والاذن بالاذن والسن بالسن والجروح قصاص فمن تصدق به فهو کفارة له ومن لم یحکم بما
انزل الله فاولـئک هم الظــلمون.
ما
تورات را
نازل کردیم ...• و بر آنها (
بنی اسرائیل) در آن (
تورات)، مقرر داشتیم که
جان در مقابل جان، و
چشم در مقابل چشم، و
بینی در برابر بینی، و
گوش در مقابل گوش، و
دندان در برابر دندان میباشد و هر زخمی، قصاص دارد و اگر کسی آن را ببخشد (و از قصاص، صرف نظر کند)،
کفاره (
گناهان) او محسوب میشود و هر کس به احکامی که
خدا نازل کرده
حکم نکند، ستمگر است.
این آیه قسمت دیگری از
احکام جنایی و حدود الهی
تورات را شرح میدهد، و میفرماید: ما در
تورات قانون قصاص را مقرر داشتیم که اگر کسی عمدا بی گناهی را به
قتل برساند اولیای
مقتول میتوانند قاتل را در مقابل
اعدام نمایند. (و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس). و اگر کسی آسیب به
چشم دیگری برساند و آن را از بین ببرد او نیز میتواند،
چشم او را از بین ببرد (و العین بالعین). و همچنین در مقابل بریدن بینی،
جایز است بینی جانی بریده شود (و الانف بالانف). و نیز در مقابل بریدن گوش، بریدن گوش طرف مجاز است (و الاذن بالاذن). و اگر کسی دندان دیگری را بشکند او میتواند دندان جانی را در مقابل بشکند (و السن بالسن). و به طور کلی هر کس جراحتی و زخمی به دیگری بزند، در مقابل میتوان قصاص کرد (و الجروح قصاص). بنابراین حکم قصاص بطور عادلانه و بدون هیچگونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعی و طایفه و
شخصیت اجرا میگردد، و هیچگونه تبعیضی در آن از این جهات
راه ندارد (البته این حکم مانند سایر احکام اسلامی دارای شروط و مقرراتی است که در کتب فقهی آمده است زیرا این حکم اختصاصی به بنی اسرائیل نداشته، در اسلام نیز نظیر آن وجود دارد چنان که در آیه قصاص در
سوره بقره آیه ۱۷۸ ذکر شد).
این آیه به تبعیضهای ناروایی که در آن
عصر وجود داشت پایان میدهد، و به طوری که از بعضی تفاسیر استفاده میشود، در میان دو
طایفه یهود مدینه در آن عصر نابرابری عجیبی وجود داشت: اگر فردی از طایفه
بنی النضیر فردی از طایفه
بنی قریظه را میکشت قصاص نمیشد، ولی به عکس اگر کسی از طایفه بنی قریظه فردی از طایفه بنی النضیر را به قتل میرساند، کشته میشد، هنگامی که
اسلام به مدینه آمد، بنی قریظه در این باره از
پیامبر صلیاللهعلیهوآله
سؤال کردند، پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: خونها با هم فرق ندارد، طایفه بنی النضیر
زبان به
اعتراض گشودند که مقام ما را پائین آوردی، آیه فوق
نازل شد و به آنها اعلام کرد که نه تنها در اسلام، در آئین یهود نیز این قانون بطور مساوی وجود داشته است.
ولی برای آنکه این
توهم پیش نیاید که خداوند قصاص کردن را الزامی شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است، به دنبال این حکم میفرماید: اگر کسی از
حق خود بگذرد و
عفو و
بخشش کند، کفارهای برای
گناهان او محسوب میشود، و به همان نسبت که گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت میکند.
برخی از احکام
تورات به وسیله
عیسی علیهالسلام
نسخ شد:
ومصدقـا لما بین یدی من التورة ولاحل لکم بعض الذی حرم علیکم وجئتکم بـایة من ربکم فاتقوا الله واطیعون• فلما احس عیسی منهم الکفر قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله ءامنا بالله واشهد بانا مسلمون.
و آنچه را پیش از من از
تورات بوده،
تصدیق میکنم و (آمدهام) تا پارهای از چیزهایی را که (بر اثر
ظلم و
گناه،) بر شما
حرام شده، (مانند
گوشت بعضی از
چهارپایان و ماهیها،)
حلال کنم و نشانهای از طرف پروردگار شما، برایتان آوردهام پس از
خدا بترسید، و مرا اطاعت کنید!
هنگامی که عیسی از آنان احساس
کفر (و مخالفت) کرد، گفت: «کیست که یاور من به سوی خدا (برای
تبلیغ آیین او) گردد؟» حواریان (شاگردان مخصوص او) گفتند: «ما یاوران خداییم به خدا ایمان آوردیم و تو (نیز) گواه باش که ما
اسلام آوردهایم.
۸. تحریم برخی از خوردنیها بر بنی اسرائیل با
نزول تورات:
کل الطعام کان حلا لبنی اسرءیل الا ما حرم اسرءیل علی نفسه من قبل ان
تنزل التورة قل فاتوا
بالتورة فاتلوها ان کنتم صـدقین.
همه غذاها (ی پاک) بر بنی اسرائیل
حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب)، پیش از
نزول تورات، بر خود
تحریم کرده بود (مانند گوشت شتر که برای او ضرر داشت.) بگو: «اگر راست میگویید
تورات را بیاورید و بخوانید! (این نسبتهایی که به پیامبران پیشین میدهید، حتی در
تورات تحریف شده شما نیست!)»
بنابراینکه استثنای در «الا ما حرم...» منقطع باشد.
و لاحل لکم بعض الذی حرم علیکم، این جمله میرساند که خدای تعالی بعضی از
طیبات را بر
بنی اسرائیل تحریم کرده بود و عیسی بن
مریم آن را دوباره حلال کرده است، آیه زیر هم این معنا را صریحا میرساند: فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم... (به خاطر ظلمی که از ناحیه
یهودیان رخ داده، ما بعضی از طیبات را که بر آنان حلال بود
حرام کردیم.)
و گفتار در آیه، خالی از یک دلالت نیست و آن دلالت بر این است که عیسی علیهالسلام همه احکام
تورات را امضا کرده، مگر چند حکمی را که خدای تعالی به
دست وی نسخ نموده و آن چند حکم عبارت بوده از احکامی که بر یهود شاق و گران میآمده است. و لذا بعضی گفتهاند:
انجیل کتاب شریعت و احکام نیست، چون حکمی در آن نیامده و جمله: و لاحل...، عطف است بر جمله: بآیة من ربکم، و لام در لاحل لام نتیجه است و آیه را چنین معنا میدهد: من آیتی از ناحیه پروردگارتان آوردهام و آن فلان و فلان و فلان است و نیز آوردهام تا در نتیجه بعضی از چیزهایی که بر شما حرام شده و یا بعضی از محرماتی که رعایتش بر شما
واجب گشته نسخ کنم. و جئتکم بآیة من ربکم...، از ظاهر عبارت بر میآید که میخواهد بیان کند جمله: فاتقوا الله و اطیعون، فرع بر آوردن
معجزه است، نه بر حلال کردن
محرمات، خلاصه لزوم
تقوا و اطاعت عیسی علیهالسلام به خاطر آوردن معجزه است، نه به خاطر اینکه محرماتی را برای شما حلال کرده و شاید منظور آن کسی هم که گفته: اگر جمله: و جئتکم بآیة...، را دوباره تکرار کرد، برای این بود که مطالب بعد را از مطالب قبل جدا کند، پس جمله: فاتقوا الله و اطیعون، ربطی به مطالب قبل از جئتکم بآیة...، ندارد تا متفرع بر تحلیل محرمات باشد، نه، بلکه بریده از آن است و متفرع بر خود جئتکم... ، همین معنا بوده است وگرنه اگر منظور مفسر نام برده، این نباشد صرف جداسازی، جزء مزایای گفتار و نکات ادبی شمرده نمیشود.
حرمت افترا و نسبت امور ناروا به خداوند، حکمی بیان شده در
تورات اشت:
فخلف من بعدهم خلف ورثوا الکتـب یاخذون عرض هـذا الادنی ویقولون سیغفر لنا وان یاتهم عرض مثله یاخذوه الم یؤخذ علیهم میثـق الکتـب ان لا یقولوا علی الله الا الحق ودرسوا ما فیه والدار الاخرة خیر للذین یتقون افلا تعقلون.
پس از آنها، فرزندانی جای آنها را گرفتند که
وارث کتاب (آسمانی،
تورات) شدند (اما با این حال،) متاع این دنیای پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان
خدا ترجیح میدهند) و میگویند: « (اگر ما گنهکاریم
توبه میکنیم و) بزودی بخشیده خواهیم شد! » اما اگر متاع دیگری همانند آن به دستشان بیفتد، آن را (نیز) میگیرند، (و باز
حکم خدا را پشت سر میافکنند.) آیا
پیمان کتاب (خدا) از آنها گرفته نشده که بر خدا (
دروغ نبندند، و) جز
حق نگویند، و آنان بارها آن را خواندهاند؟! و سرای
آخرت برای
پرهیزگاران بهتر است، آیا نمیفهمید؟!
مقصود از «الکتاب»
تورات است.
در آیات گذشته سخن از نیاکان آنها بود، ولی در آیه فوق، بحث از فرزندان و اخلاف آنها به میان آمده است. نخست یادآور میشود که، فرزندانی جانشینشان شدند که
کتاب آسمانی یعنی
تورات را از پیشینیان خود به
ارث بردند، اما با این حال فریفته متاع بی ارزش این
جهان ماده شدند، حق و
هدایت را با منافع مادی خویش معاوضه میکردند (فخلف من بعدهم خلف ورثوا الکتاب یاخذون عرض هذا الادنی). خلف (بر وزن حرف) چنان که بعضی از مفسران گفتهاند غالبا به معنی فرزندان ناصالح است در حالی که خلف (بر وزن شرف) به معنی فرزند صالح میآید. سپس اضافه میکند: هنگامی که آنها در کشمکش
وجدان از یک سو، و منافع مادی از سوی دیگر قرار میگیرند،
دست به دامن امیدهای کاذب زده، میگویند ما این
منفعت نقد را
مشروع یا نامشروع به چنگ میآوریم، خداوند
رحیم و
مهربان است و بزودی ما را خواهد بخشید (و یقولون سیغفر لنا). این جمله نشان میدهد که آنها بعد از انجام چنین کاری یک نوع پشیمانی زودگذر و حالت توبه ظاهری به خود میگرفتند، ولی بطوری که
قرآن میگوید: این
ندامت و پشیمانی آنها به هیچوجه ریشه نداشت به همین دلیل، اگر سود مادی دیگری همانند آن به دستشان میآمد، آن را میگرفتند (و ان یاتهم عرض مثله یاخذوه). عرض (بر وزن غرض) به معنی موجود عارضی و کم دوام و ناپایدار است، و به متاع جهان ماده از اینرو عرض گفتهاند که معمولا ناپایدار است،
روزی به سراغ
انسان میآید، آن چنان که حسابش از
دست میرود، و روزی آن چنان از دسترس انسان دور میشود که در
انتظار ذرهای از آن، آه میکشد، به علاوه اصولا همه نعمتهای این جهان ناپایدار و فناپذیر است.
در هر حال این جمله اشاره به رشوه خواریهای جمعی از
یهود، و
تحریف آیات آسمانی به خاطر آن، و فراموش کردن احکام پروردگار به خاطر تضاد با منافع آنها میکند. لذا به دنبال آن میفرماید: آیا اینها به وسیله کتاب آسمانیشان
تورات پیمان نبسته بودند که بر خدا دروغ نبندند و احکام او را تحریف نکنند و جز حق چیزی نگویند؟! (ا لم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب ان لا یقولوا علی الله الا الحق).
سپس میگوید: اگر آنها از آیات الهی آگاهی نداشتند و دست به این اعمال خلاف میزدند ممکن بود برای خودشان عذری بسازند، ولی اشکال کار این است که، آنها کرارا محتویات
تورات را دیده و فهمیده بودند، در عین حال آن را ضایع ساختند و فرمانش را پشت سر انداختند (و درسوا ما فیه).
تورات، حاوی احکام خوردنیها میباشد:
کل الطعام کان حلا لبنی اسرءیل الا ما حرم اسرءیل علی نفسه من قبل ان
تنزل التورة قل فاتوا
بالتورة فاتلوها ان کنتم صـدقین.
همه غذاها (ی پاک) بر
بنی اسرائیل حلال بود، جز آنچه
اسرائیل (
یعقوب)، پیش از
نزول تورات، بر خود
تحریم کرده بود (مانند
گوشت شتر که برای او ضرر داشت.) بگو: «اگر
راست میگویید
تورات را بیاورید و بخوانید! (این نسبتهایی که به
پیامبران پیشین میدهید، حتی در
تورات تحریف شده شما نیست!)»
کل الطعام کان حلا لبنی اسرائیل الا ما حرم اسرائیل علی نفسه من قبل ان
تنزل التوراة: این آیه با صراحت تمام تهمتهای یهود را در مورد تحریم پارهای از غذاهای پاک (مانند
شیر و گوشت شتر) رد میکند و میگوید: در آغاز، تمام این غذاها برای بنی اسرائیل حلال بود، مگر آنچه اسرائیل (اسرائیل نام دیگر یعقوب است) بر خود تحریم کرده بود. درباره این که یعقوب چه نوع غذایی را بر خود تحریم کرده بود؟ و علت آن تحریم چه بود؟ توضیحی در آیه ذکر نشده است، ولی از روایات اسلامی بر میآید که هنگامی که یعقوب گوشت شتر میخورد
بیماری عرق النسا (عرق النسا یک نوع بیماری عصبی است که امروز به آن
سیاتیک میگویند و بر اثر آن اعصاب
کمر و پاها به شدت ناراحت میشود بطوری که گاهی
قدرت حرکت از انسان سلب میشود. ) بر او شدت میگرفت.
و لذا تصمیم گرفت که از خوردن آن برای همیشه خودداری کند، پیروان او هم در این قسمت به او
اقتدا کردند، و تدریجا امر بر بعضی مشتبه شد، و تصور کردند این یک تحریم الهی است، و آن را بعنوان یک دستور دینی به
خدا نسبت دادند.
قرآن در آیه بالا علت اشتباه آنها را تشریح میکند و روشن میسازد که نسبت دادن این موضوع به خدا یک
تهمت است.
بنابراین قبل از
نزول تورات هیچ یک از غذاهای پاکیزه بر بنی اسرائیل حرام نبوده که با جمله: من قبل ان
تنزل التوراة، در آیه فوق به آن اشاره شده است، اگر چه بعد از
نزول تورات و آمدن موسی بن عمران بر اثر
ظلم و
ستم یهود پارهای از غذاهای پاکیزه به عنوان مجازات، بر آنها تحریم شد.
ستمگری، اثر
عمل نکردن به قوانین جزایی
تورات است:
وکتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس والعین بالعین والانف بالانف والاذن بالاذن والسن بالسن والجروح قصاص فمن تصدق به فهو کفارة له ومن لم یحکم بما
انزل الله فاولـئک هم الظــلمون.
و بر آنها (بنی اسرائیل) در آن (
تورات)، مقرر داشتیم که
جان در مقابل جان، و
چشم در مقابل چشم، و
بینی در برابر بینی، و
گوش در مقابل گوش، و
دندان در برابر دندان میباشد و هر زخمی،
قصاص دارد و اگر کسی آن را ببخشد (و از قصاص، صرف نظر کند)،
کفاره (
گناهان) او محسوب میشود و هر کس به احکامی که خدا
نازل کرده حکم نکند، ستمگر است.
در پایان آیه میفرماید: کسانی که بر طبق
حکم خداوند، داوری نکنند ستمگرند. (و من لم یحکم بما
انزل الله فاولئک هم الظالمون). چه ظلمی از این بالاتر که ما گرفتار احساسات و عواطف کاذبی شده و از شخص
قاتل به بهانه اینکه
خون را با خون نباید شست بکلی صرفنظر کنیم و
دست قاتلان را برای قتلهای دیگر باز گذاریم و به افراد بی
گناه از این رهگذر
ظلم و
ستم کنیم.
باید توجه داشت که در
تورات کنونی نیز در فصل ۲۱ سفر خروج این
حکم آمده است، آنجا که میگوید: و اگر
اذیت دیگر رسیده باشد آن گاه، جان عوض جان باید داده شود، چشم عوض چشم، دندان به عوض دندان،
دست به عوض دست،
پا به عوض پا، سوختن به عوض سوختن،
زخم به عوض زخم،
لطمه به عوض لطمه (سفر خروج جملههای ۲۳- ۲۴- ۲۵).
تورات، پاسخگوی
نیاز یهود عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به
احکام قضایی و
حدود الهی بود:
وکیف یحکمونک وعندهم التورة فیها حکم الله ثم یتولون من بعد ذلک وما اولـئک بالمؤمنین.
چگونه تو را به داوری میطلبند؟! در حالی که
تورات نزد ایشان است و در آن،
حکم خدا هست. (وانگهی) پس از داوری خواستن از حکم تو، (چرا) روی میگردانند؟! آنها
مؤمن نیستند.
و کیف یحکمونک و عندهم التوراة فیها حکم الله ثم یتولون من بعد ذلک و ما اولئک بالمؤمنین، در این جمله میخواهد شنونده را از رفتار
یهودیان به شگفت وادار نماید که میفرماید یهود امتی است صاحب
کتاب و
شریعت و منکر
نبوت و کتاب و شریعت تو، فعلا به واقعهای بر خوردهاند که حکمش در کتاب خودشان نیز هست ولی نمیخواهند آن حکم را که حکم خدا است جاری سازند، با این حال چگونه به حکم تو که آن نیز همان حکم خدا است تن در میدهند؟ معلوم است که تن در نمیدهند اینان از کتاب خدا و حکم آن گریزانند هرگز به آن
ایمان نخواهند آورد.
و بر اساس این معنا جمله: ثم یتولون من بعد ذلک، چنین معنا میدهد که یتولون، اعراض میکنند از حکم واقعه به اینکه
تورات نزد ایشان است و حکم خدا در آن
تورات موجود است و جمله: و ما اولئک بالمؤمنین، چنین معنا میدهد که این
طائفه از آنهایی نیستند که به
تورات و حکم آن ایمان بیاورند پس اینها گروهی هستند که از ایمان به
تورات و به حکم
تورات به سوی
کفر گرائیدهاند.
و ممکن است از جمله: ثم یتولون...، فهمیده شود که منظور
تولی و اعراض از حکمی است که
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بکند و از جمله: و ما اولئک بالمؤمنین، فهمیده شود که منظور ایمان نیاوردن آنان به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است چون از مراجعه آنان به رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و تحکیم کردنشان آن جناب را همین معنا استفاده میشود ممکن هم است منظور ایمان نیاوردن به
تورات و به رسول خدا (هر دو) باشد و لیکن معنایی که قبلا کردیم با
سیاق آیات مناسبتر است و در این آیه
حکم تورات که در آن ایام در
دست یهودیان بوده
تصدیق شده و آن توراتی بوده که بعد از فتح
بابل،
عزراء با
اذن کورش پادشاه
ایران جمع کرده و
بنی اسرائیل را از
اسارت بابلیها نجات داده و
اجازه داد که از بابل به فلسطین برگردند و هیکل
معبد یهود را که به دست بابلیها ویران شده بود تعمیر کنند و همین
تورات در
زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و تا به امروز در دست یهود است پس
قرآن تصدیق میکند که در
تورات موجود، حکم خدا وجود دارد هم چنان که میفرماید که در این
تورات تحریف و تغییر هست.
از همه اینها نتیجه میگیریم که در
تورات موجود، و دائر در بین یهود امروز، مقداری از
تورات اصلی که بر
موسی علیهالسّلام
نازل شده وجود دارد و مقداری هم از مطالب تحریفی وجود دارد خلاصه در
تورات اصلی دستبرد شده که یا چیزهایی به آن اضافه کردهاند و یا از آن انداختهاند و یا لفظ آن را و یا جای آن را تغییر دادهاند و یا تصرفاتی دیگر کردهاند، این آن نظریهای است که از قرآن کریم درباره
تورات استفاده میشود و بحث دقیق و مفصل هم به همین نتیجه میرسد.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «احکام در تورات».