اتحاد در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اتّحاد و یگانگی داشتن در
قرآن به عنوان یکی از عناصر حفظ جامعه مسلمین مورد توجه قرار گرفته است.
اتّحاد بهمعنای یکی شدن، یگانگی داشتن،
از ریشه «وحد» به مفهوم یکتایی و یگانگی است.
نگریستن در کارکرد مفهومی واژه اتّفاق،
نشان میدهد که مفهوم این واژه با واژه اتّحاد بسیار نزدیک است.
اتّحاد میتواند به دو صورت حقیقی و مجازی تصور شود.
اتّحاد حقیقی بهمعنای
تبدیل دو چیز به یک چیز است اگرچه تحقق چنین اتّحادی در خارج محال است و اتّحاد مجازی تبدیل یک چیز به چیز دیگر است که خود بر دو نوع است: یکی آن است که بر اثر ضمیمه شدن یک شیء به شیء دیگر، محصول سومی پدید میآید؛ نظیر آنکه
خاک با در آمیختن با آب، به گِل تبدیل شود و دیگر آنکه چیزی بدون ممزوج شدن با چیز دیگر صورت جدیدی بپذیرد؛ مانند تبدیل شدن آب به
بخار بر اثر
حرارت .
اتّحاد در اصطلاح سیاسی، یگانه شدن دو یا چند کشور و پذیرش نظام سیاسی، نظامی و اقتصادی واحد است که درپی آن، به همه آنها یک امّت و
کشور اطلاق شود.
در
فلسفه و
کلام از گونههای مختلف اتّحاد حقیقی و مجازی، سخن بهمیان آمده و درباره امکان یا امتناع هر یک، مباحثی طرح شده است.
ازجمله مباحث قابل توجّه در فلسفه در این زمینه، بحث
اتحاد عاقل و معقول است که وجوهی در تبیین آن گفته شده است.
قرآن به مسأله اتّحاد از دیدگاه اجتماعی آن نگریسته و بر اهمّیّت اتّحاد میان جهانیان، ادیان، مسلمانان و نهاد
خانواده تأکید کرده است و پیوند میان دلهای مؤمنان را نوعی تصرّف الهی میشمارد و برای ایجاد و حفظ چنین یگانگی، ارسال پیامبران به همراه شرایع را ضرور میداند و راه کارهایی را ارائه میکند.
اتحاد در قرآن با مضامینی چون موارد ذیل آمده است:
امت واحده : «کانَ النّاسُ اُمَّةً وحِدَةً»،
اعتصام به حبلالله:«واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا و لاتَفَرَّقوا...»،
کلمه
سواء :«قُل یاَهلَ الکِتبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَة سَواء بَینَنا و بَینَکُم...»،
بهصورت باورهای
دینی مشترک که
اهلکتاب نیز باید بدان ملتزم باشند، صراط مستقیم: «واَنَّ هذا صِرطی مُستَقیمًا فَاتَّبِعوهُ و لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبیلِهِ...»
که یادکرد آن بهصورت مفرد در برابر واژه «سبیل» که گاه بهصورت جمع میآید، و حکایت از
وحدت و یکپارچگی راه مؤمنان دارد، تألیف میان دلها:«واَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم...»،
اخوّت و
برادری:«اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ فَاَصلِحوا بَینَ اَخَوَیکُم...»،
بنیان مرصوص :«اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقتِلونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَاَنَّهُم بُنینٌ مَرصوص»
که بیانگر یکپارچگی مؤمنان در رویارویی با کافران است، کافّة:«...
قتِلوا المُشرِکینَ کافَّةً کَما یُقتِلونَکُم کافَّةً...»
که بر اساس برخی تفاسیر که «کافّة» را صفت مؤمنان دانستهاند، بهمعنای همدلی و یکپارچگی آنان در پذیرش
اسلام است، سبیل و راه مؤمنان:«ومَن یُشاقِقِ الرَّسولَ مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الهُدی و یَتَّبِع غَیرَ سَبیلِ المُؤمِنینَ نُوَلِّهِ...»
که نکوهش مخالفت و جدایی از راه مؤمنان حکایت از ضرورت همگامی با آنان دارد،
حزب اللّه :«ومَن یَتَوَلَّ اللّهَ و رَسولَهُ والَّذینَ ءامَنوا فَاِنَّ حِزبَ اللّهِ هُمُ الغلِبون»،
اصلاح ذاتالبین :«... واَصلِحوا ذاتَ بَینِکُم...»،
انجام
رکوع همگام با نمازگزاران:«... وارکَعوا مَعَ الرّکِعین»،
صله ارحام :«اَلَّذینَ...
و یَقطَعونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یوصَلَ...
اُولئِکَ هُمُ الخسِرون»،
ریسمان
خدا و مردم:«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ اَینَ ماثُقِفُوا اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ وحَبل مِنَ النّاسِ...»،
یار بودن مؤمنان با یکدیگر:«والمُؤمِنونَ والمُؤمِنتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعض...»،
شرکت در امور اجتماعی:«اِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ ءامَنوا بِاللّهِ ورَسولِهِ واِذا کانوا مَعَهُ عَلی اَمر جامِع لَم یَذهَبوا حَتّی یَستَذِنوهُ...»
و ارتباط بر قرار کردن مؤمنان با یکدیگر: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اصبِروا وصابِروا ورابِطوا...».
اگر به آیاتی که به نقطه مقابل اتّحاد، یعنی اختلاف و
تفرقه پرداخته نگریسته شود، تصویری کاملا شفّاف از نگاه
قرآن به این مسأله بهدست میآید.
امام خمینی با استناد به آیه
(اَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ) معتقد است
سالک الیالله برای رسیدن به لقای خدای سبحان، نیازمند اتحاد و صراط مستقیم است. ایشان در موارد پرشماری در ذیل آیات قرآنی به تثبیت اصل حرکت باطنی و سلوک عرفانی پرداخته. امام خمینی
سعادت را نیل به سلامت مطلق و عالم نور و طریق مستقیم میداند و راه سالم رسیدن به مقصد را قرآن میداند و بر این باور است که انسان باید از قرآن شریف سبل سلامت و معدن نور و طریق مستقیم را طلب کند و به طریق مستقیم انسانیت که در این مقام طریق ربّ است نایل آید.
امام خمینی معتقد است صراط مستقیم سلوکی، همان صراطی است که ربّ
انسان کامل بر آن است؛ زیرا حقتعالی به مقام اسم جامع بر صراط مستقیم است و اسم جامع، مقام وسطیت و جامعیت اسماء است.
از این رو اگر انسان در این عالم سیر به طریق مستقیم انسانیت کند و با تعدیل سه قوه
غضب، وهم و شهوت، سیر باطنی و ظاهری را تحت شریعت قرار دهد، باطن او ملکه استقامت پیدا میکند.
به باور ایشان اگر روحانیت نفس و نشئه عقلی آن تابع یکی از سه قوه مذکور شود صورت باطنی او به شکل سبعی یا بهیمی یا شیطانی در میآید. در هر حال صورت انسانی یکی از صورتهای متعدد است و بقیه صورتها غیرانسانی است. چنانکه خط مستقیم بین دو نقطه بیشتر از یکی نیست و مابقی خطوط مستقیم نیستند.
از اینکه
قرآن ، اختلاف و تفرقه در
دین را به
بغی و
ستم نسبت داده
و عامل دشمنی و کینهورزی را
شیطان معرّفی میکند:«اِنَّما یُریدُ الشَّیطنُ اَن یوقِعَ بَینَکُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ»
میتوان برداشت کرد که اتّحاد و یگانگی انسانها در
دین، فطری است و این اختلاف است که به عامل برونی نیاز دارد.
در این صورت، اتّحاد را باید با آفرینش
انسان و پاگذاشتن او به این
کره خاکی همزاد دانست.
قرآن در جایی دیگر، به صراحت، از یگانگی نخستین مردم سخن بهمیان آورده و اختلاف را امری عارضی میشناسد که در پی آن،
بعثت پیامبران (علیهمالسلام) و ارسال کتابهای آسمانی ضرورت یافته است:«کانَ النّاسُ اُمَّةً وحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیّینَ مُبَشِّرینَ و مُنذِرینَ و اَنزَلَ مَعَهُمُ الکِتبَ بِالحَقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ فِیمَا اختَلَفوا فیهِ».
غالب مفسّران معتقدند: در این
آیه ،
ایجاز حذف صورت گرفته و جمله «فاختَلَفوا» پیش از «فَبَعثَ» حذف شده است؛
زیرا فقط در این صورت است که ارتباط میان برانگیختن پیامبران پس از یک پارچه بودن اجتماعات بشری معنا مییابد.
درباره اینکه مقصود از امّت واحده و یگانگی آنها چیست، میان مفسّران اختلاف چشمگیری وجود دارد.
بسیاری، آن را یگانگی بر
دین واحد که
ایمان حقیقی برگرفته از
دین الهی است، دانستهاند،
و برخی دیگر، آنان را در تمسّک به شرایع عقلانی که
اعتراف به وجود صانع و پرهیز از قبائح عقلی است، یگانه شمردهاند
وگروهی از مفسّران نیز معتقدند که آنان، در اعتقاد و عمل به
دین کفر ، یگانگی و اتّحاد داشتهاند.
برخی نیز یگانگی را بهمعنای فطرتهای سالم و دست نخورده، همزمان با زندگی ساده و نخستین انسانها دانستهاند.
درمیان این دیدگاهها، یگانه دانستن انسانها درپذیرش کفر، درست نیست؛ زیرا افزون بر آنکه سِرشته شدن
فطرت آدمی با کفر در آغازین روزهای حیات را درپی دارد و آن، خلاف آموزههای قرآن است که
توحید و
خداشناسی را فطرت آدمی میشناسد:«فِطرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها»،
مخالف ظاهر آیه است؛ زیرا آیه۴۸
سوره مائده (مطابق با
اراده تکوینی الهی در یک دست کردن مردم: «ولَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُم اُمَّةً وحِدَةً») در مقام تمجید و
ستایش این اتّحاد و یگانگی است.
دیگر آنکه لازم میآید خداوند انسانها را در این دوره به نسبت طولانی، در حالت
کفر و بدون هدایت پیامبران (علیهمالسلام) رها کرده باشد که با آیه «واِن مِن اُمَّة اِلاّ خَلا فیها نَذیر»،
ناسازگار است و اگر قرار بود پیامبران (علیهمالسلام) برانگیخته شوند، باید در این دوره که بر باطل اتّفاق است، انجام میپذیرفت.
فقدان شریعت آسمانی و بسنده کردن به رهنمودهای
عقل و درک فطری بشر که در ارائه برنامه زندگی ناتوان است، در این دوره زمان نیز (بهدلیل آنکه لازمهاش عدم
بعثت انبیا در قرون اولیّه بشر و ناسازگار با
آیه ۲۴
سوره فاطر است) منطقی به نظر نمیرسد؛ بنابر این، با توجّه به اینکه طبق آموزههای
دینی،
آدم - علیهالسلام-در جایگاه پیامبر خدا حامل پارهای از تعالیم وحیانی، دیدگاه نخست که یگانگی بر پیروی از
دین الهی است، تقویت میشود، با این تفاوت که این تعالیم، بس ساده و با فطرتهای ساده مردم آن عصر منطبق بوده که بعدها بر اثر اختلافات پدید آمده و پیچیدگی زندگی اجتماعی، پیامبران با آوردن شرایع و تعالیم کاملتر به رفع آنها پرداختند:«واَنزَلَ مَعَهُمُ الکِتبَ بِالحَقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ فِیمَا اختَلَفوا فیهِ و مَا اختَلَفَ فیهِ اِلاَّ الَّذینَ اوتوهُ مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَیِّنتُ...».
درباره زمان این یگانگی نیز اختلاف است.
عالم ذر ،
دوران آدم- علیهالسلام-
؛۱۰
قرن فاصله زمانی میان آدم و
نوح (علیهماالسلام)
دوران آدم تا ادریس،
دوران آدم- علیهالسلام-تا
رسالت پیامبر اکرم- صلیاللهعلیهوآلهوسلم-
دوران ابراهیم،
و دوران
بنیاسرائیل ،
دیدگاههایی است که در تبیین آن ارائه شده است.
طبری معتقد است: زمان این اتّحاد و اختلاف مشخّص نیست.
در میان این دیدگاهها، دیدگاه سوم یعنی دوران میان آدم تا نوح (علیهماالسلام) منطقیتر به نظر میرسد؛ چه، انسانها از زمان آدم تا آمدن نوح بر
دین الهی پایبند بودند واز این دوران به بعد در اثر پیچیده شدن نظام اجتماعی و رهیافت نحلههای فکری، اختلاف عقیدتی و اجتماعی میان مردم رخ مینماید.
بدبختانه تاریخ مکتوب بشری بهسبب محدودیّت آن به سه هزاره پیش از
میلاد مسیح ، از ارائه تصویری روشن از این یگانگی و یکپارچگی بشر در طول ۱۰ قرن ناتوان است؛ گرچه پارهای از اکتشافات، ساده بودن زندگی نخستین انسانها را که از فطرتهای اوّلیّه آنها برخاسته است، تأیید میکند.
پس از این دوره، بشر هماره با اختلافات عقیدتی و اجتماعی دست به گریبان بوده و
آتش جنگ و خونریزی میان ایشان حاکم بوده است.
اگر اختلاف را به دو دسته اصلی اختلاف در عقیده و اختلاف در حیات اجتماعی بدانیم،
و فقدان هدایت و تربیت الهی و دسیسههای شیطانی را
عامل چنین اختلافی بشناسیم، نقش پیامبران در رفع اختلاف و ایجاد اتّحاد روشن میشود؛ زیرا آنان با آوردن آیین آسمانی که مطابق با
عقل و
فطرت انسانها است،
ایشان را از پراکندگی عقیدتی رها میسازند و با ارائه
شریعت و قوانین زندگی اجتماعی، با اجرای
حدود الهی با اختلافات اجتماعی مقابله:«واَنزَلَ مَعَهُمُ الکِتبَ بِالحَقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ فِیمَا اختَلَفوا فیهِ»،
و با
تربیت مردم و
تزکیه دلها و تعلیم اخلاقیّات،
با دسیسههای شیطانی مبارزه میکنند.
بر این اساس است که موسی- علیهالسلام- در برابر ترفند
فرعون که
بنیاسرائیل را به دستههای گوناگون تقسیم و بدین ترتیب، زمینه استضعاف آنان را فراهم میکرد:«وجَعَلَ اَهلَها شِیَعًا یَستَضعِفُ طَائِفَةً مِنهُم یُذَبِّحُ اَبناءَهُم و یَستَحیی نِساءَهُم»،
به مقابله برخاست، و تمام آنان را به سلامت از
ستم فرعونیان رهانید و آنگاه که از اختلاف بنیاسرائیل با روی آوری به
گوسالهپرستی آگاه شد، با شدّت با آن برخورد کرد و با سوزاندن و به
دریا افکندن آن، ریشه
فتنه و اختلاف را خشکانید:«وانظُر اِلی اِلهِکَ الَّذی ظَلتَ عَلَیهِ عاکِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الیَمِّ نَسفا»
و برای حفظ اتّحاد و یگانگی، بنیاسرائیل را به ۱۲ تیره تقسیم و برای هر تیره،
نقیب و پیشوایی قرار داد:«وقَطَّعنهُمُ اثنَتَی عَشرَةَ اَسباطًا اُمَمًا»
و با تقسیمِ برابر چشمههای ۱۲ گانه میان ایشان،
عدالت را برقرار ساخت:«فَانبَجَسَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَینًا قَد عَلِمَ کُلُّ اُناس مَشرَبَهُم»
و با رویکرد اختلاف با ماجرای کشته شدن بیگناهی از یکی از تیرههای بنیاسرائیل، به مدد الهی، با
ذبح گاو ، پرونده اختلاف و خونریزی را بست:«واِذ قَتَلتُم نَفسًا فَادّرَءتُم فیها واللّهُ مُخرِجٌ ما کُنتُم تَکتُمون • فَقُلنَا اضرِبوهُ بِبَعضِها...».
قرآن یکی از وظایف پیامبر اکرم- صلیاللهعلیهوآلهوسلم- را حلّ اختلاف دیدگاهها و برداشتهای متنوّع مردم دانسته است:«وما اَنزَلنا عَلَیکَ الکِتبَ اِلاّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اختَلَفوا فیهِ...»
چنانکه حضرت میان ۲
قبیله اوس و
خزرج که سالیانی متمادی جنگ و خونریزی داشتند، الفت و یگانگی بر قرار کرد
:«واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونًا»،
و در نخستین برنامه اجتماعی خود، پس از ورود به
مدینه ، میان
انصار و
مهاجران عقد اخوت بست
و با سرانگشت تدبیر خود، اختلافهایی را که بر اثر تقسیم
بیتالمال :«یَسَلونَکَ عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلّهِ والرَّسولِ...»
یا توطئههای منافقان
:«یَقولونَ لَئِن رَجَعنا اِلَی المَدینَةِ لَیُخرِجَنَّ الاَعَزُّ مِنها الاَذَلَّ»
یا کینههای دیرینه و جاهلی میان تیرههای گوناگون ایجاد میشد حل کرده، دوباره دوستی و
برادری را میان ایشان بر قرار میساخت؛ چنانکه در
ماجرای افک (تهمتی ناروا به
عایشه ، همسر پیامبر- صلیاللهعلیهوآلهوسلم-) بزرگان دو قبیله اوس و خزرج با تجدید کینههای این دو قبیله در
دوران جاهلیت ، به ناسزاگویی برضدّ یکدیگر پرداختند
:«اِنَّ الَّذینَ جاءو بِالاِفکِ عُصبَةٌ مِنکُم»
افزون بر
تدبیر ، اخلاق پیامبر- صلیاللهعلیهوآلهوسلم- نیز نقش مؤثّری در ایجاد الفت و یگانگی مسلمانان بر محور حضرت و پرهیز از اختلاف داشت:«فَبِما رَحمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم ولَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِکَ».
پیامبراکرم- صلیاللهعلیهوآلهوسلم- از اختلاف امّت اسلامی پس از خود سخت نگران بود؛ بدین سبب در واپسین
حج خود در
غدیر خم ، پیروی از
قرآن و
عترت را راهکارهای رهایی از تفرقه معرّفی کرد
و در واپسین روزهای حیات خود، همچنان نگرانی خود را ابراز کرده، درصدد مقابله با آن برآمد.
با این حال، خود از پراکنده شدن امّت اسلامی به ۷۲ یا ۷۳ فرقهخبر داد.
قرآن از اتّحاد بهصورت
نعمت بزرگ یادکردنی سخن بهمیان آورده و از مؤمنان خواسته است تا تلخی و خطر آفرینی دوران تفرقه را از یاد نبرند و به یاد داشته باشند که چگونه خداوند میان آنان
انس و
الفت بر قرار ساخت:«واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونًا و کُنتُم عَلی شَفا حُفرَة مِنَ النّارِ فَاَنقَذَکُم مِنها».
در این آیه، دو بار از نعمت اتّحاد یادشده است، که جایگاه و اهمّیت آن را نشان میدهد.
اتحاد و همبستگی همه انسانها چنان مطلوب و در برابر، اختلاف چنان نکوهیده است که
قرآن در ۵ آیه اعلام داشته: اگر مصلحت ایجاب میکرد، خداوند با
اراده تکوینی خود، همه مردم را یکپارچه و یک امّت قرار میداد.
از آیه «ولَوشاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدی»
و نیز ۹۹
یونس برمیآید که مقصود از «امّة واحده»، همان یکپارچگی در پذیرش
دین الهی است.
آیه «ولَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُم اُمَّةً وحِدَةً ولکِن لِیَبلُوَکُم فی ما ءاتکُم»
بیان میدارد:مصلحتی که مانع تحقّق این اراده تکوینی الهی شده، ابتلا و آزمایش مردم با برخورداری از اصل اختیار است.
حضرت امیر- علیهالسلام-در گفتاری بلند، سرگذشت امّتهای پیشین را گوشزد میکند که هنگام اتّحاد و یکپارچگی، چگونه دارای عزّت و شوکت بودند و بر جهانیان فرمانروایی داشتند؛ امّا آن گاه که از هم پراکنده شدند، خواری و ذلّت به آنان روی آورد و از هر سوی تاراج شدند.
با توجّه به گستره مورد نظر قرآن درباره یگانگی انسانها و نیز چگونگی آن، برای اتّحاد انواعی را میتوان برشمرد:
یگانگی انسانها در تمام گیتی در برخورداری از حقوق
انسان با صرف نظر از زبان، رنگ، ملّیّت و
دین آنان مورد حمایت و
تشویق اسلام است؛
زیرا اتّحاد در این مرتبه که ضعیفترین انواع یگانگی است، خود آثار مثبتی در روابط میان انسانها و احترام متقابل بر جای میگذارد و میتواند مانع برتریجویی برخی بر برخی دیگر و نژادپرستی باشد.
محور این نوع اتّحاد انسانیّت انسانها است، بر این اساس، قرآن انسانها را آفریده شده از یک گوهر:«الَّذی خَلَقَکُم مِن نَفس وحِدَة»
و از یک
پدر و
مادر میداند:«اِنّا خَلَقنکُم مِن ذَکَر و اُنثی»،
و رنگ و زبان آنها را نه مایه امتیاز و برتری جویی، بلکه از نشانههای
قدرت الهی میشمرد:«ومِن ءایتِهِ...
اختِلفُ اَلسِنَتِکُم و اَلونِکُم»،
و چندگونگی قبیلهای و طایفهای را راهی برای شناسایی بهتر یکدیگر میشناسد:«وجَعَلنکُم شُعوبًا و قَبائِلَ لِتَعارَفوا»
و فقط
تقوای الهی را مایه گرامی بودن آنان میداند:«اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقکُم».
حضرت امیر- علیهالسلام- با استناد به همین آموزه قرآنی در
عهدنامه مالکاشتر ، مردم را به دو دسته همسان در آفرینش و
برادر دینی تقسیم میکند:«إمّا أخ لکَ فی
الدّین أو نظیر لک فی الخلق»
و رعایت حقوق همه آنان را بر حاکم فرضمیداند.
قرآن ، گوهر ادیان آسمانی را یکسان و
تسلیم در برابر خداوند معرّفی کرده؛ ازاینرو، از
دین آسمانی با عنوان اسلام یادکرده است:«اِنَّ
الدِّینَ عِندَ اللّهِ الاِسلمُ»
و
ادیان آسمانی را در پذیرش و دعوت به سه اصل بنیادین
توحید ،
نبوت و
معاد برابر میداند،
و اختلاف میان ادیان را در شریعتهای هریک که بامقتضیات و ضرورتهای هر عصر منطبق است، میشناسد
:«لِکُلّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً و مِنهاجًا»
چنانکه تفاوت اسلام با دیگر ادیان را در بیان تفصیلی و جامعیّت آن میداند
بدین سبب قرآن، از
اهلکتاب دعوت میکند که در سایه سخن مشترک با مسلمانان گرد آیند:«قُل یاَهلَ الکِتبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَة سَواء بَینَنا و بَینَکُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ و لانُشرِکَ بِهِ شیًا...»،
و در دو آیه، پیروان ادیان دیگر چون
یهود ،
نصارا و
صابئان را درصورتی که به خداوند و روز
قیامت ایمان آورده،
عمل صالح انجام دهند که بالطّبع مفهوم چنین شرایطی پذیرش رسالت پیامبراکرم- صلیاللهعلیهوآلهوسلم- و حقّانیّت اسلام است،
اهل نجات معرّفی میکند:«اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والنَّصری والصّبِینَ مَن ءامَنَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ و عَمِلَ صلِحًا فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم و لا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنون».
برخی، با برداشتی نادرست از این آیات، آن را به تکثّر در
دینداری (
پلورالیزم دینی ) و حقّانیّت همه ادیان و مستقیم بودن همه صراطها بهسوی خداوند ناظر دانستهاند
که لازمه آن، عدم نسخ ادیان پیش از اسلام و لغو بودن
بعثت پیامبراکرم- صلیاللهعلیهوآلهوسلم-است؛ درحالیکه منسوخ بودن ادیان آسمانی دیگر با آمدن اسلام به ادلّه نقلی و عقلی، از مسلّمات، و مفاد این آیات در عین منسوخ دانستن ادیان پیشین، یکسان بودن گوهر آنها و نقش بنیادین حقیقت ایمان به خداوند و روز رستاخیز و عمل صالح است.
این آیات، به کسانی پاسخ میدهد که میپندارند صرف برخورداری از عنوان
یهودیت یا
مسیحیت یا مسلمانی برای رهایی کافی است:«وقالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصری»
و گمان میبرند که خداوند، به نامها
پاداش میدهد، نه به برخورداری از
ایمان و
عمل صالح .
اسلام، پیروان ادیان آسمانی را در پذیرش
اسلام یا پرداخت جزیه مختار میداند،
و درصورت پرداخت جزیه، حفظ حرمت، حقوق و امنیّت آنان را در جایگاه
اقلیتهای دینی بر حکومت اسلامی لازم میشمرد.
و آنان را در عمل به
شریعت خود آزاد، و حفظ
کلیساها ،
کنیسهها و
صومعههای آنان را برای خداوند، امری مطلوب میداند
:«ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِیَعٌ».
قرآن در کنار این برنامههای تشریعی، پیروان
اهلکتاب را بر گرد آمدن بر نقاط مشترک با مسلمانان فرامیخواند
و بدین ترتیب، بنیاد جامعهای آرام و امن همراه با احترام متقابل را پی میریزد.
گویا ستایش برخی از اهلکتاب
و نیز معرّفی قرآن بهصورت تصدیقکننده کتابهای آسمانی پیشین:«مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم»
و پاک شمردن طعام اهلکتاب بنا به نظر برخی از فقیهان
:«وطَعامُ الَّذینَ اوتوا الکِتبَ حِلٌّ لَکُم و طَعامُکُم حِلٌّ لَهُم»
و مجاز شمردن معامله و داد و ستدهای اجتماعی با آنان:«لایَنهکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمیُقتِلوکُم فِی
الدّینِ»
و نهی از
مجادله نادرست یا اهانت به مقدّسات آنان «ولاتُجدِلوا اَهلَ الکِتبِ اِلاّ بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ»،
از گامهای اساسی
قرآن برای بر قراری اتّحاد میان ادیان بهشمار میرود.
کسانیکه
شهادتین را بر زبان جاری کرده و
اسلام را با حقیقت جانشان پذیرفته باشند،
مؤمن و مشمول چنین یگانگی هستند.
اتّحاد و یگانگی در سایه وحدت عقیده، محکمترین نوع اتّحاد است که قرآن بر آن تأکید کرده است.
قرآن، بر اساس همین وحدت عقیده، مؤمنان را
برادران یکدیگر خوانده است:«اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ»
و این اخوّت و
برادری، آنچنان مستحکم بود که تا مدّتی پس از
عقد مؤاخاة میان مؤمنان در
مدینه ، آنان از یکدیگر
ارث میبردند
تا آنکه با آمدن آیه «واولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعض»،
این حکم منسوخ شد.
همچنین در پیوند اخوّت، تفاوتهای ظاهری را نادیده گرفته، حتّی کودکان بیسرپرست را
برادر مردان بزرگ قرار میدهد:«واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُکُم»
حتّی کسانی را که سابقه
شرک و
جنگ داشته باشند، به مجرّد آنکه
توبه کنند و اهل
نماز و
زکات شوند،
برادران مؤمنان میسازد:«فَاِن تَابوا و اَقاموا الصَّلوةَ...
فَاِخونُکُم فِی
الدِّینِ»
همچنین مردان و زنان مؤمن، در برابر یکدیگر، ولیّ و یار معرّفی شدهاند:«والمُؤمِنونَ والمُؤمِنتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعض»
و از آنان خواسته است تا در کارهای نیک و پارسایی، یکدیگر را یاری دهند: «وتَعاونوا عَلَی البِرِّ والتَّقوی».
قرآن ، به استناد همین یگانگی نهتنها بر یک نسل، بلکه بر همه نسلهای
مؤمن و
مسلمان در نسلها و عصرهای مختلف و با نژادهای گوناگون امت واحده اطلاق کرده است
:«اِنَّ هذِهِ اُمَّتُکُم اُمَّةً وحِدَةً».
قرآن پیوند مؤمنان را پیوند دلهای آنان دانسته که از استحکام و استواری آن حکایت دارد:«واَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم»
و این پیوند را موهبت، بلکه
معجزه الهی با تصرّف در دلها دانسته،
میفرماید:اگر پیامبر- صلیاللهعلیهوآلهوسلم- از همه
ثروت زمین بهره میجست، به ایجاد چنین پیوندی توانا نمیبود:«واَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم لَو اَنفَقتَ ما فِی الاَرضِ جَمیعًا ما اَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم و لکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَینَهُم»
چنانکه از دشمنی دیرینه و خانمان برانداز اوس و خزرج یاد میکند که چگونه به
برکت ایمان و با لطف و موهبت الهی با همدیگر
برادر شدهاند:«واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونًا و کُنتُم عَلی شَفا حُفرَة مِنَ النّارِ فَاَنقَذَکُم مِنها».
قرآن، نهاد خانواده را یکی از محورهای اتّحاد انسانها دانسته و بر تشکیل آن تأکید:«واَنکِحوا الاَیمی مِنکُم والصّلِحینَ مِن عِبادِکُم واِمائِکُم»،
و نگرانی برخی جوانان را از
فقر و عدم
تمکن مالی، با وعده الطاف خاص الهی بر طرف کرده است:«اِنیَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ».
قرآن،
ازدواج را
میثاق غلیظ :«واَخَذنَ مِنکُم میثقًا غَلیظا»
و ایجاد
مهر و مودّت میان
زن و
شوهر را از نشانههای تکوینی خداوند دانسته که پس از
عقد ازدواج ، تحقّق مییابد
:«ومِن ءایتِهِ اَن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجًا لِتَسکُنوا اِلَیها و جَعَلَ بَینَکُم مَودَّةً و رَحمَةً...».
از آنجا که هر اجتماعی از مجموعه نهاد
خانواده تشکیل شده است و استحکام یا ضعف ساختار اجتماعی به بنیاد خانواده بستگی دارد، قرآن بر حفظ پیوند الهی میان همسران تأکید کرده و ایجاد تفرقه میان اعضای خانواده را از دسیسههای شیطانی شمرده:«فَیتَعلَّمونَ مِنهُما ما یُفرِّقونَ بِهِ بَینَ المَرءِ و زَوجِهِ»
و در مواقعی که کانون خانواده با خطر از هم پاشیدگی روبهرو میشود، بر راه کارهایی ازجمله عنصر موعظه تأکید کرده است:«والّتی تَخافونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ»
و آن گاه که اختلاف و تفرقه در میان آنان راه یابد، درصورت خواست همسران یا داوران برای حفظ پیوند، حمایت الهی را به آنان نوید داده است:«اِن یُریدا اِصلحًا یُوفِّقِ اللّهُ بَینَهُما».
قرآن، بهره گرفتن با داوری از خانواده مرد و
داوری از خانواده زن را برای رفع اختلاف، چارهجویی کرده است:«واِن خِفتُم شِقاقَ بَینِهِما فَابعَثوا حَکَمًا مِن اَهلِهِ و حَکَمًا مِن اَهلِها»
چنانکه با تأکید فراوان بر
احسان و نیکی به
والدین :«ووصَّینَا الاِنسنَ بِولِدَیهِ اِحسنا»
و سفارش برای پیوند با خویشاوندان:«واتَّقُوا اللّهَ الَّذی تَساءَلونَ بِهِ والاَرحامَ»
و ممنوعیّت گسستن پیوندخویشاوندی:«ویَقطَعونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ»،
بر یگانگی و استحکام هرچه بیشتر نهاد خانواده بزرگتر که از چند نهاد خانواده تشکیل شده، پای فشرده است.
مقدّمداشتن خویشاوندان و نزدیکان در
انفاق مالی، اعمّ از
مستحب و
واجب ، در این جهت قابل ارزیابی است:«قُل ما اَنفَقتُم مِن خَیر فَلِلولِدَینِ والاَقرَبینَ...».
•
مرکز دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «اتحاد». •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.