کَرْه (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کَرْه (به فتح کاف و سکون راء) و
کُرْه (به ضم کاف و سکون راء) از
واژگان قرآن کریم به معنای مشقّت و ناپسند داشتن و امتناع است.
مشتقات واژه کره که در
آیات قرآن به کار رفته است عبارتند از:
تَکْریه (به فتح تاء و سکون کاف) به معنای اینکه چیزی را در نظر انسان مکروه گردانی؛
اِکْراه (به کسر الف و سکون کاف) به معنای اجبار است.
کَرْه و
کُرْه (بر وزن فَلْس و قُفْل) به معنای مشقّت و ناپسند داشتن و
امتناع است. «
کَرهَ الشّیءَ كَرْهاً و كُرْهاً و كَرَاهَةً: ضدّ احبّهُ»
ایضا کَرْه به معنی ناپسند شدن است. «كَرُهَ الامرُ: قبح»
در
صحاح،
قاموس،
مصباح،
مفردات و
اقرب نقل شده: کَرْه ناپسندی و مشقّتی است که از خارج بر شخص وارد و تحمیل شود و کُرْه مشقّتی که از درون و نفس انسان باشد.
اين مطلب مورد تأييد قرآن مجيد است زيرا فقط در سه جا كره به ضمّ اول آمده
كه هر سه راجع به مشقت نفسى و درونى است.
کَرْه پنج بار به کار رفته و ظاهرا همه از خارج است.
به مواردی از
کَرْه و
کُرْه که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ)
«تا
حق را ثابت و
باطل را ابطال کند، هر چند
گناهکاران ناپسند دارند.»
(اَ فَاَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ)
«آیا تو مردم را میتوانی مجبور کنی تا مؤمن باشند.»
(وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ اِنْ اَرَدْنَ تَحَصُّناً)
«کنیزان جوان را اگر خواهان عفّتاند به
زنا مجبور نکنید.»
«ان» شرطیّه است و مفهوم شرط در آن نیست زیرا در صورت عدم اراده تحصّن اجبار معنی ندارد.
فقط در سه جا کُرْه آمده که هر سه راجع به مشقت نفسی و درونی است.
با مشاهده آیات، معلوم است که کُرْه در هر سه آیه از درون آدمی است نه از خارج.
(کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ)
(
جهاد در
راه خدا، بر شما مقرّر شده؛ در حالى كه برايتان ناخوشايند است.)
(وَ وَصَّیْنَا الْاِنْسانَ بِوالِدَیْهِ اِحْساناً حَمَلَتْهُ اُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً)
(ما به
انسان توصيه كرديم كه به
پدر و
مادرش نيكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مىكند و با ناراحتى
وضع حمل مىنمايد.)
کَرْه پنج بار به کار رفته و ظاهرا همه از خارج است.
(فَقالَ لَها وَ لِلْاَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً اَوْ کَرْهاً)
«به آسمانها و
زمین گفت: بیائید با رغبت یا کراهت»
یعنی حتما باید فرمان برید اگر به
رغبت نباشد، مجبورید.
(وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا)
(و تمام كسانى كه در
آسمانها و زمين هستند، از روى اختيار يا از روى اجبار، در برابرِ فرمانِ او تسليمند.)
(یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ اَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً)
(براى شما
حلال نيست كه از زنان، از روى اكراه و ايجاد ناراحتى براى آنها،
ارث ببريد.)
در
تفسیر عیاشی از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده مراد از آیه کسی است که دختر یتیمی را در نزد خود دارد و از اقارب او است و وی را از
ازدواج منع میکند و به او ضرر میزند (به این امید که پس از
مرگ، اموال او را وارث شود).
این سخن با آیه کاملا تطبیق میکند نه آنچه گفتهاند: پس از مرگ پدر نامادری را ارث میبردند.
(قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَّن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ)
(بگو: «انفاق كنيد؛ خواه از روى ميل باشد يا اكراه، هرگز از شما پذيرفته نمىشود؛ چرا كه شما گروه فاسقى بودهايد.»)
(وَ لِلّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ ظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ)
(كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از روى اختيار يا اجبار- و همچنين سايههايشان- هر صبح و شام براى خدا سجده مىكنند.)
تَکْریه آن است که چیزی را در نظر انسان مکروه گردانی، مقابل تحبیب.
(حَبَّبَ اِلَیْکُمُ الْاِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ اِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ)
«خدا
ایمان را بر شما محبوب داشت و آن را در دلهایتان زیبا و
کفر و
فسق و
عصیان را مبغوض گردانید.»
اِکْراه: به معنی
اجبار است.
(لا اِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها)
«اجباری در
دین نیست زیرا راه حق و راه
ضلالت هر دو آشکار شده و از همدیگر مشخّصاند.»
آیه میگوید اجبارى در دين نيست زيرا راه حق و راه ضلالت هر دو آشكار شده و از همديگر مشخّصاند.
این بیان در آیه زیر نیز آمده است.
(فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ...)
(هركس مىخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس مىخواهد
کافر گردد.)
لفظ «
فِی الدِّینِ» دلالت دارد بر آنکه در مجموع متن دین اعم از
اعتقاد و
احکام، اجباری نیست. مراد از «
الدِّینِ»
اسلام و یا مطلق
ادیان آسمانی است.
این آیه یا اخبار است و یا حکم و
تشریع در قالب اخبار؛
در صورت اول نیز باز منتج، حکم تشریعی است. چون این آیه به ظاهر با
آیات جهاد مخالف است لذا عدّهای آن را
منسوخ دانستهاند، حال آنکه علت این حکم همان تبیّن رشد از غیّ است و
ناسخ تا علت حکم را از بین نبرده نمیتواند حکم را از بین ببرد چنانکه معلوم است و چون این علت از بین رفتنی نیست پس حکم نیز منسوخ نخواهد بود.
بعضی از بزرگان آیه را یک قضیّه تکوینی و طبیعی گرفته و مجموع دین را اعتقاد دانسته و اعمال را نیز به اعتقاد برگردانده و گفته: اعتقاد و ایمان از امور قلبی است و اکراه و اجبار را در آنها راهی نیست زیرا اجبار فقط در اعمال ظاهری و حرکات بدنی مؤثر است و ایمان و اعتقاد بهوسیله براهین میشود به آن رسید لذا
(لا اِکْراهَ فِی الدِّینِ)
یک قاعده تکوینی است، در این صورت آیه اخبار است نه تشریع.
بعضی در ردّ این سخن گفتهاند: عقائد قلبی اکراه پذیر نیست لذا مورد نفی اکراه نمیباشد. ولی این در صورتی است که آیه در مقام تشریع باشد نه اخبار.
نگارنده گوید: در «قتل» از آیات قرآن و جنگهای
حضرت رسول (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) استظهار کردیم که در اسلام جنگ تعرّضی نیست و آن حضرت فقط با پیمان شکنان و آنانکه در فکر حمله به اسلام بودند و یا مزاحمت میکردند جنگیده است. علی هذا
جنگ در اسلام برای تحمیل دین و عقیده نیست بلکه برای از بین بردن مزاحم و تصفیه جوّ اسلامی از وجود اخلالگران و باز کردن راه
تبلیغ و خواباندن
فتنه و بر سر جای نشاندن کسانی است که به فکر اخلال و حملهاند.
حتی آیه
(وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ)
(و با آنها پيكار كنيد، تا فتنه و بت پرستى و سلب آزادى برچيده شود، و دين و پرستش همه مخصوص خدا گردد.)
معنایش آن نیست که دین را بر آنها تحمیل کنید بلکه مراد آنست که با این مزاحمان بجنگید و فتنهای که بر پا کردهاند یا میخواهند بکنند از بین ببرید و
عبادت و
بندگی فقط برای خدا باشد، لذا در ذیل آیه فرموده:
(فَاِنِ انْتَهَوْا فَاِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ)
«اگر از فتنه انگیزی دست بردارند، خدا بکارشان داناست.»
در
آیه ۶۱ همین سوره فرموده:
(وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ)
(و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در
صلح درآى؛ و بر خدا
توکّل كن.)
اتفاقا چنانکه گفتهاند: جنگهای آن حضرت برای رفع اکراه بود که
کفّار میخواستند
مسلمانان را به
بت پرستی مجبور کنند و در هر جا به سراغ آنها میرفتند.
پس اسلام میجنگد تا مزاحم را از میان بردارد؛ تا موجودیّت خویش را حفظ کند؛ تا راه
فطرت توحیدی را باز کند؛ تا کفّار را از فکر حمله و اخلالگری باز دارد. نه دین را به کسی تحمیل کند،
زیرا: «
قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِ»
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "کره"، ج۶، ص۱۰۶-۱۰۹.