واقعه کربلا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واقعۀ
شهادت امام حسین علیهالسلام و یاران وفادار آن حضرت در سال ۶۱ در
کربلا رخ داد.
[ویرایش]
دربارۀ واقعه کربلا و قیام امام حسین علیهالسلام کتابهای متعددی در قرن دوم و سوم تألیف شده، اما به دست ما نرسیدهاست. مهمترین آنها کتابهایی است با عنوان
مقتلالحسین از
ابومِخْنَف لوطبن یحیی (متوفی ۱۵۷)، محمدبن عمر واقدی (متوفی ۲۰۷ یا ۲۰۹)، ابوعبیده مَعْمَربن مُثَنّی (متوفی ۲۰۹)، نصربن مُزاحم مِنْقَری (متوفی ۲۱۲)، ابوعبید قاسمبن سلّام هروی (متوفی ۲۲۴)، ابوالحسن علیبن محمد مدائنی (متوفی ۲۲۴ یا ۲۲۵)، ابنابیالدنیا (متوفی ۲۸۱)،
یعقوبی (زنده در ۲۹۲) و محمدبن زکریا غَلّابی (متوفی ۲۹۸)
بیشتر این آثار به صورت مستقل برجای نمانده، اما بخش عمدۀ مطالب آنها در منابع بعدی نقل شده و از طریق کتابهای تاریخی قرنهای سوم و چهارم، جزئیات درخور توجهی از حرکت امام حسین از مدینه به
مکه و سپس به سوی
کوفه و شهادت آن حضرت در کربلا، به دست ما رسیدهاست.
کهنترین منبع درباره قیام امام حسین و واقعۀ کربلا، مقتلالحسین ابومخنف لوطبن یحیی بودهاست
که اکنون موجود نیست، اما بخش عمدهای از مطالب آن را دیگران در کتابهای خود نقل کردهاند، از جمله طبری که روایات کتاب ابومخنف را، با عبارت «قال ابومخنف» و با ذکر سلسله سند، در تاریخ خود ذکر کردهاست.
ابومخنف واقعۀ کربلا و
روز عاشورا را با واسطههایی اندک نقل کردهاست. جدا از اثر مفقود ابومخنف ــ که منبع اصلی روایات واقعۀ کربلاست ــ شرح حال امام حسین در کتاب
الطبقات محمد ابنسعد (متوفی ۲۳۰)، انسابالاشراف احمدبن یحیی بلاذری (متوفی ۲۷۹)،
الاخبار الطوال ابوحنیفه دینوری (متوفی ۲۸۲)،
تاریخالامم و الملوک محمدبن جریر طبری (متوفی ۳۱۰) و الفتوح احمد ابناعثم کوفی (متوفی ح۳۱۴)، در کنار برخی منابع و
روایات پراکنده دیگر، از منابع اولیۀ واقعه کربلا به شمار میروند.
این منابع در کلیات وقایع قیام امام حسین و بسیاری از وقایع جزئی آن، با یکدیگر اتفاقنظر دارند و جزئیات دقیقی را از این واقعه گزارش کردهاند. مقاله حاضر، با تکیه بر این منابع و روایات کهن در منابع قرنهای سوم و چهارم، تألیف شدهاست.
[ویرایش]
پس از مرگ
معاویه ، خلیفه اموی، در نیمه
رجب سال ۶۰، پسر و جانشینش یزید در نامهای به ولیدبن عُتْبه، والی مدینه، دستور داد از امام حسین، عبدالرحمانبن ابیبکر، عبداللّهبن زُبیر و عبداللّهبن عمر برای او بیعت بگیرد و در صورت
بیعت نکردن، آنان را به
قتل برساند. از این میان، امام حسین و ابنزبیر بیشتر مورد توجه بودند.
ولیدبن عتبه نیز شبانه از امام و عبداللّهبن زبیر بیعت خواست. امام و عبداللّهبن زبیر دعوت برای بیعت را به صبح روز بعد و در حضور مردم موکول کردند و امام فرمود کسی مانند من پنهانی بیعت نمیکند و ولید پذیرفت.
به روایت
ابنسعد ،
امام که همان شب با جمعی از
اهل بیت و یاران و نزدیکانش نزد ولید به دارالاماره
مدینه رفته بود، بر بیعت نکردن خود با یزید تأکید کرد و چون ولید درشتی نمود و مروان به ولید پیشنهاد کرد امام را در صورت خودداری از بیعت، به قتل برساند، امام عمامه خود را از سر برداشت و بدینگونه مخالفت و آمادگی خود را برای قیام، به آنان نشان داد.
[ویرایش]
یک شب پس از این ماجرا، دو روز مانده از رجب سال ۶۰، امام با فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان خود ــ جز برادرش،
محمدبن حنفیه ، که در مدینه ماندــ از مدینه به مکه رفت
(که نوشتهاست امام دو شب پس از گفتگو با ولید، از مدینه به سوی مکه حرکت کرد). مسلمبن عقیل به امام پیشنهاد کرد از بیراهه به مکه برود، اما امام از جاده اصلی به سوی مکه رفت
و در شب جمعه سوم
شعبان ۶۰ وارد مکه شد
(که نوشتهاست امام در سوم شعبان از مدینه خارج شد).
عبداللّهبن زبیر ــ که یک شب قبل از امام حسین به مکه رفته بود
ــ به سبب نفوذ امام در میان مردم، میدانست مادام که امام در مکه حضور دارد، مردم مکه با وی بیعت نخواهند کرد. ازاینرو، گرچه در ظاهر نزد امام میرفت و با او نماز میگزارد، مایل نبود امام در مکه بماند و چون بعداً امام عزم
عراق کرد، ابنزبیر شادمان شد
. عبداللّهبن زبیر در مکه بهظاهر آمادگی خود را برای بیعت با امام اعلام کرد و درخواست نمود یا خود با امام بیعت کند یا امام بیعت با وی را بپذیرد، اما امام، با آگاهی از اندیشه او، بیعت وی را نپذیرفت و خود نیز با او بیعت نکرد.
.
[ویرایش]
به هنگام اقامت امام در مکه، بزرگان
شیعه در کوفه، مانند
سلیمانبن صُرَد ، مُسَیَّببن نَجَبَه، رِفاعهبن شدّاد و
حبیببن مُظَهَّر (یا مطهّر، یا مُظاهر)، همگی به امام نامه نوشتند و حضرت را به کوفه دعوت کردند تا رهبری آنان را در مبارزه با امویان برعهده گیرد. پس از آن، دیگر
شیعیان و اشراف کوفه نیز نامههایی مانند آن به امام نوشتند.
امام نامهای در پاسخ آنان نوشت و توسط هانیبن هانی (یا هانیبن ابیهانی/ هانیبن عروه) سَبیعی مرادی و سعیدبن عبداللّه خَثْعَمی (یا حنفی)، که آخرین فرستادگان کوفیان بودند، برایشان فرستاد و برای اطمینان از تصمیم شیعیان کوفه و روشن ساختن وضع آنان، پسرعموی خود،
مسلمبن عقیل ، را به کوفه فرستاد تا به
امام اطلاع دهد.
.
[ویرایش]
مسلم در پنجم
شوال سال ۶۰ وارد کوفه شد
و دوازده هزار تن (و به قولی هجده هزار تن) از اهالی شهر با وی، به عنوان نمایندۀ امام، بیعت کردند و سپس مسلم امام را به کوفه فراخواند
کسانی مانند محمدبن حنفیّه و عبداللّهبن عباس از سر نصیحت از امام خواستند در مکه و در پناه
حرم امنالهی بماند و او را از عزیمت به کوفه، که مردم آن درخور اعتماد نبودند، و از قیام برضد حکومت یزید، برحذر داشتند. آنان به امام پیشنهاد کردند به جای کوفه به
یمن یا ناحیۀ دیگری برود و از آنجا کسانی را برای تبلیغ و دعوت مردم به اطراف بفرستد، یا دستکم زنان و فرزندانش را همراه خود به عراق نبرد، اما امام از آن نگران بود که با کشته شدنش به دست یزید، حرمت
کعبه از بین برود. از اینرو، عزم امام قطعی بود.
عمربن سعیدبن عاص (حاکم مکه و مدینه) نیز، به درخواست عبداللّهبن جعفربن ابیطالب، اماننامهای برای امام فرستاد و امام را به بازگشت به مدینه دعوت کرد، اما امام بر عزم خود برای سفر به عراق مصمم بود و حرکت خود را به امر الهی و رؤیایی که در آن
پیامبر او را بدینکار امر مینمود، مستند کرد
(که کوشش عبداللّهبن عباس و عبداللّهبن عمر را برای بازگرداندن امام به مدینه یا منصرف کردن او از سفر به عراق گزارش کردهاند)
(سخن ابوبکربن عبدالرحمان، از فقهای مدینه، را با امام حسین درباره رفتار
کوفیان با امام
علی و
امام حسن و نامعتمد بودن آنان در مبارزه با
امویان نقل کردهاست).
[ویرایش]
امام که میدانست حکومت ستمگر اموی، از وی چنان احساس خطر میکند که او را هرجا باشد، خواهد یافت و از میان خواهد برد، پس از چهار ماه اقامت در مکه،
برای اینکه حرمت حرم الهی شکسته نشود
(که نوشته امام در گفتوگو با عبداللّهبن عباس کشته شدن در عراق را بهتر از قتل در مکه میدانسته است)
، با انجامدادن طواف و سعی و تقصیر، مناسک
حج تمتع را به
عمره مفرده بدل کرد
و روز سهشنبه هشتم
ذیحجه (
روز تَرویه ) سال ۶۰، از مکه به سوی کوفه رفت
(که خروج امام را از مکه به سوی کوفه در سوم ذیحجه سال ۶۰ نوشتهاست).
[ویرایش]
کمی پیش از آن، یزید در پی درخواست طرفداران بنیامیه،
نُعمانبن بَشیر (والی کوفه) را که او را فردی ضعیف میدانستند، برکنار کرد و عبیداللّهبن زیاد را، که والی
بصره بود، همزمان به حکومت کوفه منصوب و او را از تصمیم امام آگاه کرد و مأمور ساخت
مسلم را از کوفه بیرون راند یا بکشد.
عبیداللّه که قبلا فرستاده امام را در بصره به قتل رسانده بود، با ورود به کوفه مردم را مرعوب کرد و به جستجوی مسلم پرداخت. او
هانیبن عروه را، که مسلم نزد وی مخفی شده بود، دستگیر کرد. سرانجام مسلم در هشتم یا نهم (و به قولی، سوم) ذیحجه سال ۶۰، در کوفه قیام کرد و
ابنزیاد را در دارالاماره محاصره نمود. اما بهزودی بیشتر یارانش از گرد او متفرق شدند و ابنزیاد بر وی دست یافت و او را به شهادت رساند. وی هانی را نیز در بازار کوفه کشت و سر آنان را نزد یزید فرستاد.
امام در میانه راه کوفه، در منزلی به نام قُطْقُطانه (یا قادسیه یا زُباله یا میان زَرود و زباله)، از شهادت مسلم و هانی و اوضاع کوفه خبر یافت
، اما با تکیه بر
قضای الهی ، و نیت حقجویی و مبارزه با بیدینی و
ظلم و فساد، راه کوفه را پیش گرفت.
با این حال، یارانش را از وضع کوفه و ناهمراهی شیعیان آگاه ساخت و آنان را در بازگشت آزاد گذاشت. جمعی از یاران امام، که در بین راه به وی پیوسته بودند، از وی جدا شدند و فقط افرادی که از حجاز با او همراه شده بودند، در کنار او ماندند.
[ویرایش]
عبیداللّهبن زیاد، صاحب شرطه خود (حُصَیْنبن تمیم) را با چهار هزار سوار از کوفه به
قادسیه فرستاد. حصین نواحی منتهی به قادسیه را با گماردن لشکریانی تحت مراقبت گرفت و راه نفوذ از کوفه به حجاز را بست تا کسی به لشکر امام نپیوندد. وی قیسبن مُسْهِر صَیداوی و عبداللّهبن بُقْطُر (یقطر)، برادر رضاعی امام، را که از سوی امام به کوفه روانه شده بودند، دستگیر کرد و نزد ابنزیاد فرستاد و ابنزیاد آنان را به قتل رساند. حصین همچنین
حرّ بن یزید ریاحی را از قادسیه با هزار سوار به سوی امام فرستاد.
حرّ در جایی به نام ذی حُسُم با امام روبهرو شد و از حرکت امام به کوفه و از بازگشت حضرت به
حجاز جلوگیری کرد و خواست امام را نزد عبیداللّهبن زیاد به کوفه ببرد. امام از این کار خودداری نمود و فرمود که در پی درخواست مردم کوفه به سوی آنان حرکت کردهاست و خورجینی پر از نامههای آنان به حرّ نشان داد و خطابههایی روشنگرانه ای دربارۀ انگیزۀ قیام خود ایراد فرمود. با این همه، حرّ سرانجام به دستور ابنزیاد، امام را وادار کرد تا در صحرایی بدون
آب و استحکامات فرود آید و از استقرار او و یارانش در روستاهای اطراف
فرات ، همچون
نینوا ، غاضریه و عَقْر، جلوگیری کرد و امام را ناگزیر ساخت در جایی به نام
کربلا در نزدیکی
فرات پیاده شود.
[ویرایش]
روز ورود امام به کربلا
پنجشنبه دوم
محرّم سال ۶۱ بود
(چهارشنبه اول محرّم سال۶۱). یک روز پس از ورود امام، ابنزیاد، عمربن سعد را، که به وی عهد حکومت ری و دَسْتَبی را داده بود، پیش از عزیمت به محل مأموریتش با چهار هزار سپاهی از کوفه به کربلا فرستاد و دستور داد از امام حسین و یارانش به نام یزید بیعت بگیرد. اما امام نپذیرفت.
یک یا دو روز بعد عبیداللّهبن زیاد، حصینبن تمیم را با چهار هزار سپاهی همراهش از قادسیه فراخواند و به سوی امام حسین روانه کرد. ابنزیاد کسانی را مأمور کرد تا در کوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از یاری امام بازدارند. ابنزیاد فرمان داد تا مردم کوفه در نُخَیْله اردو بزنند. همۀ جوانان شهر به آنان ملحق شدند. ابنزیاد خود نیز به نخیله رفت و پیوسته لشکریانی را، از بیست تا صد تن، به یاری عمربن سعد می فرستاد. حَجّاربن اَبْجَر عِجْلی، شَبَثبن رِبعی و یزیدبن حارثبن رُوَیْم را نیز (هر یک را با هزار تن) به جنگ امام فرستاد، اما بسیاری از این لشکریان، بهسبب اکراه از
جنگ با امام، از پیشروی تا کربلا سرباز میزدند.
ابناعثم شمار لشکریانی را که ابنزیاد همراه سرداران خود به یاری عمربن سعد فرستاد و تحت فرماندهی او قرار داد، ۲۲۰۰۰سوار و پیاده نوشته است.
گفته شده است که امام به عمربن سعد پیشنهاد کرد به مدینه بازگردد. عمربن سعد که مایل بود کار به صلح بینجامد، با امام در این باره توافق کرد، اما عبیداللّهبن زیاد به تحریک
شمربن ذیالجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت و به ابنسعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با آنان بجنگد.
.
[ویرایش]
عمربن سعد راه را بر قبیلهای از
بنیاسد ــ که ساکن روستایی نزدیک کربلا بودند و قصد یاری امام را داشتندــ بست
و سه روز قبل از
عاشورا ، به دستور ابنزیاد، از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد؛ گرچه امام برادر دلیر و وفادارش،
ابوالفضل عباس ، را با گروهی فرستاد و او توانست با عقب راندن دشمن، مَشکها را از آب پر کند و بازگردد.
عمربن سعد شب پنجشنبه ۹ محرّم ۶۱ و شب جمعه با یارانش به سوی امام پیش رفت. امام تا صبح مهلت خواست و آنان پذیرفتند. امام یاران خود را آزاد گذاشت تا با استفاده از تاریکی شب بازگردند، اما آنان وفادارانه ماندن در کنار حضرت را ترجیح دادند.
امام حسین و یارانش شب عاشورا را به
نماز و
دعا و
استغفار و تضرع گذراندند.
امام، یاران و خاندان خود را بهترین توصیف کرد
و در سخنانی خطاب به آنان، فداکاری و شهادت در راه آرمان حقطلبی و مبارزه با باطل را سعادت، و زندگی با ستمگران را مایۀ رنج و ستوه دانست.
.
[ویرایش]
شمار لشکریان امام را در صبح عاشورا ۳۲ سواره و ۴۰ پیاده نوشتهاند. امام زُهَیربن قَیْن را به فرماندهی میمنۀ لشکر و حبیببن مُظهر را به فرماندهی میسره قرار داد و برادر خود،
عباسبن علی ، را پرچمدار کرد و خیمههای
زنان و فرزندان را نزدیک یکدیگر در پشت لشکر جای داد و گرداگرد آن را خندقی حفر نمود و در آن
آتش افروخت تا کسی نتواند به خیمهها و لشکر از پشت حمله کند. عمربن سعد نیز عمروبن حجاج زُبَیْدی را در میمنه و شمربن ذیالجوشن ضِبابی را در میسره قرار داد و فرماندهی سواران لشکر را به عَزرَهبن قیس اَحْمَسی و پیادگان را به شبثبن ربعی سپرد و غلام خود، دُرَید (یا ذُوَیْد/ زید)، را پرچمدار کرد.
امام جنگ را آغاز نکرد و تأکید داشت آغازگر جنگ نباشد
و پیش از جنگ خطابهای ایراد کرد و لشکریان عمربن سعد را نصیحت نمود و لزوم پیروی از حق و جلوگیری از باطل را متذکر شد و
حدیث پیامبر اکرم را که او و برادرش امام حسن را سروَر جوانان بهشت نامیده بود و نیز فضایل
اهل بیت علیهمالسلام و قرابت خود را با پیامبر یادآور شد و با آنان اتمام حجت کرد.
امام چند تن از سران کوفیان را در لشکر عمرسعد به نام خطاب کرد و دعوتنامههای آنان را یادآور شد، اما آنان منکر نامهها شدند. امام همچنین پیشنهاد کرد از کربلا بازگردد، ولی آنان نپذیرفتند و گفتند امام باید به فرمان یزید تن دهد.
پیش از آغاز نبرد، حر
توبه کرد و به سوی امام بازگشت.
.
[ویرایش]
عمربن سعد از یارانش خواست نزد ابنزیاد گواهی دهند که وی نخستین تیر را به سوی لشکر امام پرتاب کردهاست.
یاران امام حمله سواران دشمن را با تیراندازی دفع کردند.
پس از چند مبارزۀ یک به یک میان یاران امام و لشکر
عمربن سعد ،
چون ابنسعد برتری یاران امام را دید، لشکریانش را از مبارزه منع کرد و سرداران ابنسعد حملات خود را از میمنه و میسره آغاز کردند و تیراندازان او لشکر امام را آماج قرار دادند.
شدت جنگ در ظهر عاشورا به اوج خود رسید و بعد از ظهر نیز ادامه یافت.
مسلمبن عَوْسَجه انصاری،
و به قولی حرّبن یزید ریاحی،
نخستین
شهید از لشکر امام بود و آخرین یار شهید آن حضرت، سُوَیدبن عمرو خَثْعَمی بود.
[ویرایش]
امام یکی از یارانش را، به نام ابوثُمامه، که
وقت نماز را به امام یادآور شد، دعا کرد.
سپس نماز ظهر را با یارانش، به صورت
نماز خوف ، بهجا آورد.
در واپسین لحظات حیات امام، لشکریان عمربن سعد، به دستور وی، خیمههای لشکر امام را با
شمشیر و نیزه دریدند. شمربن ذیالجوشن نیز به خیمهای که عیال و بنۀ امام در آن بود، حمله کرد و خواست آن را به آتش بکشد. در این هنگام، امام جملۀ معروف خود را به زبان آورد که اگر دین ندارید، آزاده باشید. زُهَیربن قین نیز، با گروهی از یاران امام، حملۀ دشمن به خیمهها را دفع کرد.
پس از آنکه یاران امام در جنگ با دشمن به
شهادت رسیدند،
فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام یکایک با دشمن جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
[ویرایش]
طبق پارهای روایات،
علیاکبر ، فرزند برومند امام حسین، نخستین فرد از خاندان
ابوطالب بود که به شهادت رسید.
اما به روایت دیگر، نخستین کسی از خاندان امام که به جنگ دشمن رفت و به شهادت رسید، عبداللّهبن مسلمبن عقیل بود و آخرین آنان علیاکبر.
آنگاه که امام همۀ یاران و خویشانش را از دست داد، تنها به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید.
.
[ویرایش]
دربارۀ کسی که امام را به شهادت رساند، اختلاف هست. در پارهای روایات نام
سِنانبن اَنَس نَخَعی یا شمربن ذیالجوشن
یاد شدهاست. چون شمر با گروهی از پیادگان به امام حمله کرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. اگر کسی به امام نزدیک میشد، مایل نبود قتل امام به دست او انجام گیرد
تا آنکه شمر با کسانی همچون ابوالجنوب عبدالرحمانبن زیاد جُعفی (یا زیدبن عبدالرحمان جعفی)، خَوْلیبن یزید اَصْبَحی، قشعم (یا قثعم) بن عمرو جعفی، صالحبن وَهْب یزنی و سنانبن اَنَس نخعی امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحریض کرد و آنان همگی در قتل امام مشارکت کردند.
بهروایتی نیز امام با حملۀ دلیرانه به دشمن، قصد نزدیک شدن به آب فرات را داشت که آنان، با حملۀ خود، مانع آن حضرت شدند. در این هنگام ابوالجنوب تیری به پیشانی امام زد و خون از آن جاری شد. تیرها از هر طرف به سوی امام پرتاب میشد. شمر یارانش را به حمله برانگیخت. زُرعَةبن شریک تمیمی (تَیْمی) با شمشیر
دست چپ امام را قطع کرد. عمروبن طلحه جعفی از پشت ضربهای سخت به شانۀ امام زد. سنانبن انس با تیری گلوی امام را هدف قرار داد. صالحبن وهب با نیزه به خاصرۀ امام کوبید. پس، امام از
اسب به
زمین افتاد.
به دستور عمربن سعد، خولیبن یزید
یا سنانبن اَنَس
یا شِبلبن یزید
سر امام را از بدن جدا کرد (دربارۀ تاریخ شهادت امام و سن حضرت رجوع کنید به حسینبن علی، امام). جمعی از لشکریان عمربن سعد، به دستور وی، بر بدن امام اسب تاختند. بر بدن امام، هنگام شهادت، آثار ۳۳ ضربه شمشیر و ۳۴ زخم نیزه بود
[ویرایش]
همراه با امام، بنابر مشهور، ۷۲ تن از فرزندان و خویشان و یاران امام به شهادت رسیدند و از لشکر عمر سعد نیز ۸۸ تن کشته شدند
(که عدۀ کسانی را که همراه امام حسین (از خاندان و یاران آن حضرت) در کربلا به شهادت رسیدند، ۱۰۷ تن ذکر کردهاست)
(گفتهاست در لشکر امام هجده تن از خاندان او و شصت تن از یاران او بودند)
(هفده تن از بنیهاشم)
(تعداد مقتولان را، از برادران و فرزندان و اهل بیت امام، ۲۳ تن نوشتهاست)
(به نقل از محمدبن حنفیه، شهدای از «فرزندان فاطمه» را هفده تن دانسته است)
(شهدای لشکر امام را ۸۷ تن نوشتهاست). شهدای خاندان امام عبارت بودند از: علیبن حسین، فرزند امام، معروف به علیاکبر؛ عبداللّه یا علی، فرزند شیرخوار امام، معروف به
علی اصغر ؛ عباسبن علیبن ابیطالب و برادران مادریاش، جعفر و عبداللّه و عثمان (برادران امام)؛ محمد (محمد اصغر) بن علیبن ابیطالب (برادر امام)؛ ابوبکربن علیبن ابیطالب؛ عمربن علیبن ابیطالب؛ ابوبکر و قاسم و عبداللّه (پسران امام حسن)؛ جعفر و عبدالرحمان و عبداللّه (پسران عقیلبن ابیطالب)؛ محمد و عبداللّه محمدبن ابیسعد (ابیسعید) بن عقیل؛ و عَون و محمد و عُبیداللّه (پسران عبداللّهبن جعفربن ابیطالب).
.
[ویرایش]
از مردان خاندان امام حسین، امام سجاد علیبن حسین علیهماالسلام که در آن واقعه
بیمار بود
(که امام سجاد را در آن واقعه نوجوان معرفی کرده است)
(هفت ساله)، حسن (حسن مثنی) و عمر /عمرو، پسران امام حسن، و قاسمبن عبداللّهبن جعفر و محمدبن عقیل، که همگی خردسال بودند، زنده ماندند.
از اصحاب امام نیز دو تن زنده ماندند: مُرَقَّعبن ثُمامه اسدی که به ربذه تبعید شد، و غلام رَباب (همسر امام حسین و مادر سکینه)، که به سبب برده بودن از
مرگ رهایی یافت.
به نوشتۀ
مسعودی لشکر مقابل امام همه
اهل کوفه بودند و کسی از شامیان در میان آنان نبود.
لشکریان عمرسعد پس از شهادت امام، زره و شمشیر، جامه، عمامه، نعلین و بار و بنۀ آن حضرت و شتران و زیور
زنان را به غارت بردند
و زنان و فرزندان امام را به اسارت گرفتند (برای اسارت خاندان امام، سیر حرکت کاروان اسیران).
[ویرایش]
روز بعد، اهالی روستای
غاضریه از بنیاسد، بدن امام و یاران او را در همان مکانی که امام به
شهادت رسیده بود، در کربلا به
خاک سپردند
شهدای خاندان امام را، که از بنیهاشم بودند، پایین پای آن حضرت در
مشهد امام به خاک سپردند. اصحاب شهید امام را نیز پیرامون آن حضرت
دفن کردند، اما جای دقیق قبور آنان را نمیدانیم، گرچه بدون شک همگی درون حائر قرار دارند
سرهای شهدا را بر سر نیزهها به کوفه نزد عبیداللّهبن زیاد بردند.
لشکریان عمرسعد برای هر سری که نزد عبیداللّه میبردند، از او جایزه میگرفتند
(فهرستی از قبایل و تعداد سرهایی را که هر کدام نزد عبیداللّهبن زیاد بردند، به دست دادهاند). عمربن سعد سر امام را توسط خولیبن یزید و حُمَیْدبن مسلم ازدی، برای عبیداللّهبن زیاد به
کوفه فرستاد
(که فقط از خولی نام بردهاند)
(گفتهاست آن را بشربن مالک برد)
(بردن سر حضرت را به سنانبن انس نسبت دادهاست). عبیداللّهبن زیاد سر امام را در کوفه به دار آویخت و آن را در شهر گرداند و پس از مدتی آن را همراه با سر دیگر شهدا توسط زَحْربن قیس جعفی به سوی یزید به
شام (
دمشق ) فرستاد.
به نوشتۀ
بلاذری ،
عاتکه (دختر یزید و همسر عبدالملکبن مروان) با احترام سر امام را شستوشو داد و خوشبو کرد. سپس آن را در باغی در دمشق (باغ قصر یا باغی دیگر) دفن کردند. به روایتی دیگر، سر امام را، پس از آنکه به کوفه و شام و
عسقلان و
مصر بردند
، کفن کردند و در کنار
قبر فاطمه علیهالسلام در
قبرستان بقیع در مدینه به خاک سپردند.
به گفتۀ
علمالهدی ،
سر امام را از شام به کربلا بازگرداندند و در کنار بدن حضرت به خاک سپردند.
[ویرایش]
پس از شهادت
امام حسین ،
حضرت زینب علیهاالسلام (خواهر امام)، که در کاروان اسیران بود، در مجلس عبیداللّهبن زیاد در کوفه و دربار یزید در
دمشق ، خطابههای بلیغی ایراد کرد و به بیان ماهیت قیام امام حسین، افشای حکومت فاسد یزید و نیرنگ کوفیان پرداخت (برای متن خطبههای حضرت زینب در کوفه و شام رجوع کنید به)
(برای خطبۀ حضرت زینب در دربار ابنزیاد نیز رجوع کنید به)
(برای بحث دربارۀ قائل خطبه در کوفه، ترجمۀ موزون فارسی و تحلیلی از این خطبهها رجوع کنید به)
واقعۀ کربلا یکی از بزرگ ترین و دردناکترین حوادث
تاریخ اسلام بهشمار میرود. این واقعه مایۀ ننگ و بدنامی امویان در شهرهای بزرگ
عربستان شد. در
مدینه ناآرامی پدید آمد و عبداللّهبن زبیر در قیام خود بر ضد امویان در
مکه ، از این فاجعه سود جست
روایاتی از اصحاب
پیامبر نشان میدهد که پیامبر پیشتر از شهادت امام حسین خبر داده بود
(روایاتی در اندوه
فرشتگان برای امام و خبر داشتن
پیامبر از این واقعه نقل کردهاست)
و امام علی علیهالسلام در راه صفین یا در بازگشت از آنجا، چون به کربلا رسید، با یارانش از واقعۀ کربلا سخن گفته بود.
[ویرایش]
(۱) ابن ابىالثلج بغدادى، تاريخ الائمة ضمن مجموعه نفيسة، چاپ محمود مرعشى، قم ۱۴۰۶.
(۲) عبداللّه ابن ابىشيبه كوفى، المصنّف، چاپ سعيد لحام، بيروت ۱۴۰۹.
(۳) محمد ابناعثم كوفى، كتابالفتوح، چاپ على شيرى، بيروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۴) ابنبابويه، عللالشرايع، نجف ۱۳۸۵؛ همو، عيون اخبارالرضا، چاپ مهدى حسينى لاجوردى، قم ۱۳۶۳ش.
(۵) ابنسعد (قاهره).
(۶) عزالدين ابىعبداللّه، ابنشداد، الاعلاقالخطيره فى ذاكر امراء الشام و الجزيره، تحقيق سامىالدهان، دمشق ۱۳۸۲ / ۱۹۶۲.
(۷) علىبن موسى ابنطاووس، اللهوف فى قتلىالطفوف، قم ۱۴۱۷؛ احمد ابنطيفور، بلاغات النساء، قم، بىتا.
(۸) عبداللّهبن مسلم ابنقتيبه، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۹) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، چاپ احمد صقر، قاهره ۱۳۶۸/ ۱۹۴۹.
(۱۰) احمدبن حنبل، مسند احمدبن حنبل، بيروت، بىتا.
(۱۱) احمدبن يحيى بلاذرى، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۲) رسول جعفريان، «درباره منابع تاريخ عاشورا»، آينه پژوهش، سال ۱۲، ش ۵ـ۶، آذر ـ اسفند ۱۳۸۰.
(۱۳) محمدبن احمد دولابى رازى، الذرية الطاهرة، چاپ محمدجواد حسينى جلالى، قم ۱۴۰۷.
(۱۴) ابوحنيفه دينورى، الاخبارالطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
(۱۵) جعفر شهيدى، «برگهايى سياهتر تاريخى سياه»، مشكوة، ش ۷، بهار ۱۳۶۴ش.
(۱۶) جعفر شهيدى ، زندگانى فاطمه زهرا (ع)، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۷) سليمانبن احمد طبرانى، المعجمالكبير، چاپ حمدى عبدالمجيد سلفى، بىجا، ۱۴۰۴.
(۱۸) فضلبن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلامالهدى، قم ۱۴۱۷.
(۱۹) محمدبن جرير طبرى، تاريخالامم و الملوك، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت ۱۳۸۲ـ۱۳۸۷.
(۲۰) محمدبن جرير طبرى ، المنتخب من كتاب ذيل المذيل من تاريخ الصحابة و التابعين، ضمن جلد ۱۱ طبرى، تاريخالامم و الملوك.
(۲۱) محمدبن حسن طوسى، فهرست كتب الشيعة و اصولهم، چاپ عبدالعزيز طباطبايى، قم ۱۴۲۰.
(۲۲) سيدمرتضى علمالهدى، رسائل الشريف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، قم ۱۴۰۵.
(۲۳) زكريابن محمد، قزوينى، آثارالبلاد و اخبارالعباد، بيروت ۱۴۰۴ /۱۹۸۴.
(۲۴) محمدبن محمدبن نعمان مفيد، الارشاد فى معرفة حججاللّه علىالعباد، قم ۱۴۱۳.
(۲۵) احمدبن على نجاشى، فهرست أسماء مصنفى الشيعة المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبيرى زنجانى، قم ۱۴۰۷.
(۲۶) نصربن مزاحم منقرى، وقعة صفين، چاپ عبدالسلام هارون، قاهره ۱۳۸۲.
(۲۷) يعقوبى، تاريخ.
(۲۸) احمد ابنطیفور، بلاغات النساء.
(۲۹) مروج،تنبیه.
[ویرایش]
[ویرایش]
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «واقعه کربلا»، شماره۷۲۵۴.