نخستین مسلمان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از مسائل مورد قبول بیشتر علماء، محدثان، مورخان واندیشمندان فریقین، این است که
حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) نخستین فرد از میان زنان و
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نخستین فرد از میان مردان به
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان آوردهاند و در این باره روایات صحیح در منابع اسلامی وجود دارد.
اما بنیانگذار
وهابیت،
ابنتیمیه حرانی با این که به این مطلب اعتراف دارد، در پی شبههافکنی خود تصریح میکند که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) هنگام اسلام آوردن به
سن بلوغ نرسیده بود و
ایمان و
اسلام یک فرد نابالغ فائدهای ندارد. از این جهت
ابوبکر که در سن بزرگتر او اسلام آورده، ارزشی بیشتری دارد و در نتیجه اسلام او کاملتر است و در نهایت او پیشگام
مسلمان محسوب میشود. در این
مقاله در جواب این شبهه به مسائلی چون پیشگامی امام علی در اسلام از منظر اجماع و روایات، بررسی ضعف روایات دال بر پیشگامی ابوبکر در اسلام و نیز ادله صحت اسلام کودک، اقوال پیرامون سن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) میپردازیم.
اکنون شبههای را که
ابنتیمیه مطرح کرده و در عصر حاضر نیز خوراک سایتها و کارشناسان شبکههای وهابی شده است، در این قسمت عنوان میکنیم.
علامه حلی (رحمةاللهعلیه) بر امامت
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به
آیه: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ اُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»
استدلال کرده و
روایت ابنعباس را که پیشگامان امت را معرفی میکند، ذیل آن آورده و نتیجه گرفته است که:
وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة فیکون هو الامام؛ این فضیلت برای غیر علی از بقیه
صحابه ثابت نشده است، پس او
امام است.
ابنتیمیه در مقام جواب از این سخن علامه حلی میگوید:
الرابع قوله «وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة» ممنوع، فان الناس متنازعون فی اول من اسلم فقیل ابوبکر اول من اسلم فهو اسبق اسلاما من علی وقیل ان علیا اسلم قبله لکن علی کان صغیرا واسلام الصبی فیه نزاع بین العلماء ولا نزاع فی ان اسلام
ابیبکر اکمل وانفع فیکون هو اکمل سبقا بالاتفاق واسبق علی الاطلاق علی القول الآخر فکیف یقال علی اسبق منه بلا حجة تدل علی ذلک.
این سخن علامه حلی که میگوید: این فضلیت برای دیگر صحابه ثابت نشده اشد، ممنوع است؛ زیرا مردم در این مطلب که اولین
مسلمان چه کسی است، اختلاف نظر دارند. گفته شده است که
ابوبکر اولین کسی است که
اسلام آورد؛ بنابراین او پیشگامترین مسلمان از علی است؛ و گفته شده است که علی قبل از او اسلام آورده است ولی علی کوچک بود؛ و در صحت اسلام کودک در بین علماء اختلاف است، و شکی نیست که اسلام ابوبکر کاملتر و سودمندتر بود؛ و اجماعا پیشگامی ابوبکر کاملتر و طبق نظر دیگر ابوبکر پیشگام علی الاطلاق بود؛ پس چگونه بدون هیچ دلیلی ادعا میشود که علی پیشگام علی الاطلاق بوده است.
همانگونه که مشاهده میشود ابنتیمیه روی دو مطلب دست گذاشته است:
مطلب اول: علی (علیهالسّلام) اولین مسلمان نیست؛ زیرا در اولین مسلمان اختلاف نظر است و طبق یک قول ابوبکر نخستین مسلمان بوده است.
مطلب دوم: برفرض که علی نخستین فرد مسلمان بوده، اما او در حال کودکی اسلام آورده و اسلام یک کودک هیچگونه ارزش ندارد و در صحت اسلام کودک میان علماء گفتگو است.
در نوشتار پیش رو، بر آنیم که ابتدا نخستین مسلمان بودن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از نظر اجماع و اقوال علمای
اهلسنت و روایات صحیح آنها در چند بخش ثابت کنیم، آنگاه پاسخ شبهه ابنتیمیه را نیز بیان نماییم.
بدون در نظر داشت روایاتی که در منابع اهلسنت آمده، اگر اقوال علمای بزرگ آنها را بررسی کنیم، به دست میآید که آنها بر نخستین مسلمان بودن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اجماع نظر دارند و یا نظر اکثر آنها این است. در این قسمت هر دو مورد را بررسی مینماییم:
در مورد عدم اختلاف تاریخنویسان در نخستین مسلمان بودن علی به چند قول میتوان اشاره کرد:
حاکم نیشابوری میگوید: در میان اصحاب تاریخ اختلافی نیست که در این که امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) نخستین مسلمان است.
ولا اعلم خلافا بین اصحاب التواریخ ان علی
بن ابیطالب رضی الله عنه اولهم اسلاما وانما اختلفوا فی بلوغه والصحیح عند الجماعة ان ابا بکر الصدیق رضی الله عنه اول من اسلم من الرجال البالغین بحدیث عمرو
بن عبسة.
من در میان مورخان اختلافی نمیبینم در این که علی
بن ابیطالب اولین مسلمان است؛ تنها اختلاف در
سن بلوغ آن حضرت هنگام اسلام آوردن است. اما در نزد اهلسنت قول صحیح این است که ابوبکر نخستین مسلمان از میان مردان بالغ است و دلیل آن روایت
عمرو بن عبسه است.
نکته مهم این که برخی علمای اهلسنت، این سخن حاکم را نقل کرده، اما
اجماع را انکار کردهاند و دلیلشان هم این است که خود حاکم بعد از ادعای اجماع گفته است: والصحیح عند الجماعة ان ابا بکر الصدیق رضی الله عنه اول من اسلم من الرجال البالغین...
اگر دقت شود حاکم نیشابوری دقیقاً اجماع را قبول دارد؛ اما نظر اهلسنت را در جمع بین روایات بیان کرده است؛ زیرا در منابع آنها
روایت صحیح آمده که نخستین مسلمان را از میان مردان، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را معرفی میکند و از طرفی روایات دیگر آنها ابوبکر را نخستین مسلمان میدانند.
تنها راه جمع بین روایات در نظر آنها این است که بگویند: ابوبکر در حال اسلام آوردن مرد بالغ و امیرمؤمنان یک فرد نابالغ بوده است. و نتیجه گرفتهاند که نخستن فرد مسلمان نابالغ حضرت علی و نخستین مرد بالغ ابوبکر است. اگر در این توجیه هم دقت شود، روشن است که اسلام آوردن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) قبل از ابوبکر بوده است.
البته
ابنکثیر نیز تصریح میکند که قبل از ابوبکر، اهلبیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که شامل حضرت خدیجه، امیرمؤمنان، زید و خانمش میشود، اسلام آوردهاند. سخن ابنکثیر را
سیوطی در کتاب «
تاریخ الخلفاء» اینگونه نقل کرده است:
قال ابنکثیر و الظاهر ان اهلبیته (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمنوا قبل کل احد زوجته خدیجة ومولاه زید وزوجة زیدام ایمن وعلی وورقة انتهی؛ ظاهر این است که اهلبیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیش از همه ایمان آوردهاند. همانند حضرت خدیجه، غلامش زید، و خانم زید و
امایمن و علی و ورقه.
بنابراین ادعای اجماع حاکم نیشابوری سر جایش باقی است.
سیوطی در کتاب «تاریخ الخلفاء»، نیز ادعای اجماع دراینباره را نقل کرده است:
وعلی رضی الله عنه احدالعشرة المشهود لهم بالجنة... وهو اول خلیفة من بنیهاشم و ابوالسبطین اسلم قدیما بل قال ابنعباس وانس وزید
بن ارقم وسلمان الفارسی وجماعة انه اول من اسلم ونقل بعضهم الاجماع علیه.
علی که
خداوند از او راضی باشد، یکی از ده نفری است که به
بهشت بشارت داده شده است... او نخستین
خلیفه از
بنیهاشم و پدر دو نوه رسول خدا قبل از همه اسلام آورد؛ بلکه
ابنعباس، انس،
زید بن ارقم،
سلمان فارسی و گروهی گفتهاند که علی نخستین مسلمان بوده است و برخی اجماع بر این مطلب را نقل کردهاند.
ابنحجر هیثمی نیز شبیه عبارت سیوطی را نقل کرده و مینویسد: الفصل الاول فی اسلامه وهجرته وغیرهما اسلم رضی الله عنه وهو ابنعشر سنین وقیل تسع وقیل ثمان وقیل دون ذلک قدیما بل قال ابنعباس وانس وزید
بن ارقم وسلمان الفارسی وجماعة انه اول من اسلم ونقل بعضهم الاجماع علیه.
ابن عبدالبر در کتاب «
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب»، اتفاق محدثان قدیم اهلسنت همانند:
ابنشهاب، عبدالله
بن محمد، قتاده و ابواسحاق را بر نخستین بودن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده است:
والصحیح فی امر
ابیبکر انه اول من اظهر اسلامه کذلک قال مجاهد وغیره قالوا ومنعه قومه وقال ابنشهاب وعبدالله
بن محمد
بن عقیل وقتادة و ابواسحاق اول من اسلم من الرجال علی واتفقوا علی ان خدیجة اول من آمن بالله ورسوله وصدقه فیما جاء به ثم علی بعدها.
صحیح این است که ابوبکر نخستین کسی است که اسلامش را ظاهر کرد. مجاهد و غیر او این چنین گفتهاند. آنها گفتهاند که قوم ابوبکر او را از اسلام آوردن منع میکردند. ابنشهاب،
عبدالله بن محمد بن عقیل، قتاده و ابواسحاق گفتهاند: نخستین مسلمان از میان مردان علی است و آنها اتفاق نظر دارند که خدیجه اولین شخصی بود که به خدا و رسولش ایمان آورد و آن حضرت را در آنچه آورده بود تصدیق کرد پس از ایشان علی ایمان آورد.
بنابراین، در نخستین مسلمان بودن حضرت علی (علیهالسّلام) بین علمای متقدم اهلسنت اجماع و اتفاق نظر است.
تعدادی از علمای اهلسنت تصریح کردهاند که نظریه نخستین مسلمان بودن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نظریه اکثر علماء است:
ابن عبدالبر در کتاب «
الدرر»، درباره اذیت شدن مسلمانان از جمله رسول خدا و ابوبکر و غیره سخن به میان آورده، آنگاه مینویسد که خدیجه و علی اولین مسلمان در نزد اکثر اهل علم است:
قال ابنعبدالبر وقد ذکرنا خبره باکثر من هذا فی بابه من کتاب الصحابة ولم یذکر ابنمسعود ولا مجاهد فی هذا الخبر خدیجة ولا علیا وهما اول من اسلم عند اکثر اهل العلم لانهما کانا فی بیت رسول الله ومن کان فی بیته کان فی جوار عمه ومع ذلک فانه لم یظهر الی قریش منهما ذلک فلم یؤذیا وهؤلاء السبعة ظهر منهم ذلک فلقوا الاذی الشدید من قومهم.
ابن عبدالبر میگوید: ما خبر آزار مسلمانان را بسیارتر از این در جای خودش در کتاب «صحابه» ذکر کردیم اما
ابنمسعود و مجاهد در این خبر خدیجه و علی را نیاوردهاند در حالی که آن دو تن (خدیجه و علی) در نزد اکثر اهل علم از جمله نخستین مسلمانان هستند؛ زیرا آنها در خانه رسول خدا بودند و کسی که در خانه آن حضرت بودند، در حمایت عمویش بودند ...
وی در جای دیگر مینویسد: واختلف فی الاول منهما فروی عن حسان
بن ثابت وابراهیم النخعی وطائفة ابوبکر اول من اسلم والاکثر منهم یقولون علی وقد ذکرنا القائلین بذلک والآثار الواردة فی بابه من کتاب الصحابة.
درباره نخستین مسلمان بودن علی و ابوبکر، اختلاف شده است. از
حسان بن ثابت و
ابراهیم نخعی و گروهی روایت شده است که ابوبکر نخستین مسلمان است، اما اکثر آنها میگویند که علی نخستین فرد مسلمان است ...
ابناثیر جزری نیز پس معرفی نسبی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) مینویسد:
عَلیّ
بنُ ابیطالب
بن عبدالمُطَّلِب
بنِهاشم
بن عبد مناف
بن قصیّ
بن کلاب ابنمرة
بن کعب
بن لؤی القرشی الهاشمی. ابنعم رسول الله، ... وهو اَوّل الناس اِسلاماً فی قول کثیر من العلماءِ علی ما نذکره ...
علی نخستین مسلمان در نظریه بسیاری از علماء است که بنابر آنچه ما بیان کردیم.
ابن ابیالحدید در
شرح نهج البلاغه، درباره سخن امیرمؤمنان که خودش را پیشگامترین مسلمان معرفی کرده، سؤالی را مطرح کرده است که این گفتار حضرت با نظریه گروهی که ابوبکر و زید
بن حارثه را سابق در اسلام میدانند، در تعارض است.
آنگاه در پاسخ میگوید: نظر اکثر اهل حدیث و محققان از سیرهنویسان روایت کردهاند که علی نخستین مسلمان است:
المسالة السادسة: ان یقال: کیف قال: وسبقت الی الایمان، وقد قال قوم من الناس: ان ابا بکر سبقه، وقال قوم: ان زید
بن حارثة سبقه؟ والجواب: ان اکثر اهل الحدیث واکثر المحققین من اهل السیرة رووا انه (علیهالسّلام) اول من اسلم.
ابن
ابیالحدید در جای دیگر مینویسد: ولا ریب ان الصحیح ما ذکره ابوعمر ان علیاً (علیهالسّلام) کان هو السابق، وان ابابکر هو اول من اظهر اسلامه، فظن ان السبق له.
بدون شک صحیح همان چیزی است که ابوعمر آن را ذکر کرده و آن این که علی (علیهالسّلام) سابق در اسلام بوده است و ابوبکر نخستین کسی بوده که اسلامش را ظاهر کرده و گمان بر این شده است که او سابق در اسلام بوده است.
ایشان پس از این که درباره روایات سابق بودن زید صحبت کرده، اینگونه نتیجهگیری کرده است:
فدل مجموع ما ذکرناه ان علیاً (علیهالسّلام) اول الناس اسلاماً، وان المخالف لذلک شاذ، والشاذ لا یعتد به؛ مجموع آنچه را ما ذکر کردیم دلالت دارد بر این که علی نخستین مسلمان است و نظر مخالف آن
شاذ و نادر است و قول شاذ مورد اعتنا نیست.
ابوالفداء اسماعیل بن علی نیز مینویسد: لا خلاف فی ان خدیجة اول من اسلم، واختلف فیمن اسلم بعدها، فذکر صاحب السیرة وکثیر من اهل العلم، ان اول الناس اِسلاماً بعدها، علی
بن ابیطالب رضی الله عنه.
اختلافی نیست که خدیجه نخستین مسلمان است اما اختلاف درباره کسی است که بعد از ایشان مسلمان شده است. سیرهنویسان و بسیاری از اهل علم ذکر کردهاند که نخستین مسلمان بعد از حضرت خدیجه، علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) است.
محمد بن اسماعیل صنعانی نیز مینویسد: هو امیرالمؤمنین ابوالحسن علی
بن ابیطالب
بن عم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اول من اسلم من الذکور فی اکثر الاقوال علی خلاف فی سنه کم کان وقت اسلامه.
امیرمؤمنان ابوالحسن علی
بن ابیطالب، پسر عم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نخستین مسلمان از میان مردان در بسیاری از اقوالی است که ذکر شده ولی در سن آن حضرت اختلاف نظر است که در هنگام اسلام آوردن، چند سال داشته است.
ابنحجر عسقلانی نیز مینویسد: علی
بن ابیطالب
بن عبدالمطلب
بن هاشم
بن عبد مناف القرشی الهاشمی ابوالحسن اول الناس اسلاما فی قول کثیر من اهل العلم.
علی
بن ابیطالب... طبق قول بسیاری از اهل علم، نخستین مسلمان است.
ملا علی قاری (متوفای۱۰۱۴هـ) نیز مینویسد: (۸۵) (وعن علی رضی الله عنه) هو امیرالمؤمنین علی
بن ابیطالب یُکنی ابا الحسن وابا تراب القرشی، وهو اوّل من اسلم من الذکور فی اکثر الاقوال ومن الصبیان فی جمیعها.
امیرمؤمنان علی
بن ابیطالب کنیهاش ابوالحسن و ابوتراب قریشی است. او از دیدگاه بسیاری اقوال، نخستین مرد مسلمان و از دیدگاه همه اقوال نخستین کودکی است که مسلمان شده است.
عکری حنبلی (۱۰۸۹هـ) نیز مینویسد: وهو اول من اسلم عند کثیرین بعد خدیجة؛ علی نخستین مسلمان در نزد بسیاری از علما بعد از خدیجه است.
در مقابل این نظریه اکثر که علی (علیهالسّلام) را نخستین مسلمان میداند، تنها یک روایت معارض وجود دارد که اسلام آوردن آن حضرت را پس ایمان آوردن یک گروه از مردم میداند.
ابنعساکر این روایت را با سند و متن ذیل نقل کرده است:
اخبرنا ابوالقاسم الشحامی انا ابوعثمان البحیری انا ابوعمرو الحیری انا محمد
بن احمد
بن المؤمل الصیرفی ببغداد نا
ابینا بشر
بن محمد الیشکری نا عثمان
بن مقسم عن یزید
بن رومان عن عطاء
بن یسار عن ابنعباس قال اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خدیجة ثم اناس ثم علی فامرهم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بشهادة ان لا اله الا الله وان محمدا عبده ورسوله وخلع الانداد واللات والعزی وامرهم بالصلاة.
ابنعباس میگوید: نخستین شخصی که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام آورد، خدیجه است پس از آن گروهی از مردم دیگر، پس از آن علی مسلمان شد؛ پس رسول خدا به آنان دستور داد تا به وحدانیت خداوند و این که محمد بنده خدا و رسول اوست شهادت دهند و
شرک و
بتپرستی را کنار بگذارند و آنان را به
اقامه نماز دستور داد.
با بررسی که در
سند روایت انجام شد یک تن از روایان آن
مجهول و یک تن د یگر از نظر علمای رجال اهلسنت،
ضعیف و جاعل روایت است:
این شخص پدر
محمد بن احمد مؤمل است. در کتب رجالی اهلسنت، هیچگونه توثیق و حتی مدحی برای وی ذکر نشده است. و در برنامه «جوامع الکلم» یکی از نرم افزارهای رجال اهلسنت، به شماره: (۳۵۱۲) تضعیف شده است.
این راوی را، ثوری،
یحیی بن معین، سعدی کذاب و جاعل روایت دانسته و از نظر
احمد بن حنبل منکر الحدیث و از نظر
دار قطنی متروک الحدیث است.
ابوالفرج،
ابنجوزی در کتاب «
الضعفاء والمتروکین» اقوال علماء را در تضعیف این راوی اینگونه آورده است:
عثمان
بن مقسم ابوسلمة البری الکندی البصری وقیل کوفی یروی عن هشام
بن عروة کذبه الثوری وقال یزید
بن زریع لا شیء وقال احمد
بن حنبل حدیثه منکر وقال یحیی لیس بشیء هو من المعروفین بالکذب ووضع الحدیث وقال السعدی کذاب وقال النسائی والدارقطنی متروک.
ثوری او را دروغگو میداند،
یزید بن زریع میگوید: روایت او چیزی نیست. احمد
بن حنبل گفته: روایتش منکر است. یحیی
بن معین میگود: روایت او چیزی نیست، او دروغگویان و جاعلان معروف روایت است. سعدی گفته است: او دروغگو است.
نسائی و دارقطنی گفتهاند: او متروک است.
ذهبی در کتاب «
المغنی فی الضعفاء»، تصریح میکند که بسیاری از علماء او را تکذیب کردهاند: ۴۰۶۶ - عثمان
بن مقسم البری عن هشام
بن عروة وقتادة کذبه غیر واحد عنه مناکیر.
ذهبی در جای دیگر مینویسد: (۵۶۱۷) عثمان
بن مقسم البری ابوسلمة الکندی البصری احد الائمة الاعلام علی ضعف فی حدیثه... ترکه یحیی القطان وابن المبارک و قال احمد حدیثه منکر وقال الجوزجانی کذاب وقال النسائی والدارقطنی متروک.
عثمان بن مقسم... با این که در حدیث ضعیف است یکی از علمای اعلام است ... یحیی و ابنمبارک روایت از وی را ترک کردهاند. احمد
بن حنبل گفته: وی منکر الحدیث است.
جوزجانی گفته: او بسیار دروغگو است. نسائی و دارقطنی متروک الحدیث دانسته است.
همین عبارت را
ابنحجر عسقلانی نیز در کتابش آورده است.
سخن نسائی درباره او این است: ۴۱۹ عثمان
بن مقسم البری متروک الحدیث.
عقیلی در کتاب «
الضعفاء الکبیر»، مینویسد: حدثنا محمد
بن عیسی قال حدثنا العباس
بن محمد قال سمعت یحیی قال عثمان البری لیس بشیء وفی موضع آخر عثمان
بن مقسم ضعیف.
این روایت از نظر سند ضعیف است و روات آن دروغگو و جاعل هستند و نمیتواند قول اکثر اهل العلم و الحدیث را که
حضرت علی (علیهالسّلام) را نخستین مسلمان میداند تضعیف نماید. در نهایت ثابت شد که از نظر اجماع علمای متقدم
اهلسنت و اکثر صاحب نظران اهل علم آنها، علی (علیهالسّلام) نخستین فرد مسلمان است.
در کلمات
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایات فراوانی وجود دارد که ثابت میکند حضرت علی (علیهالسّلام) اولین مومن و اولین مسلمان است.
در یک بررسی کلی، در کتب اهلسنت، ۱۶تن از صحابه «اولین مسلمان بودن امیرمؤمنان» را از زبان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با این تعبیرات: «اولهم اسلاما، اول المسلمین اسلاما، اقدمهم سلما، اقدمهم اسلاما، اقدم امتی سلما، اول المؤمنین ایمانا، والسابق الی علی
بن ابیطالب، هذا اول من آمن بی، انه لاول اصحابی سلما، اول الناس ایمانا، اول المؤمنین بالله» نقل کردهاند! که بعضی از سندهای آن
صحیح و مجموع آنها قطعاً
متواتر است! و نیز این مطلب با سند صحیح از برخی تابعین از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده و علمای اهلسنت نیز این فضیلت را به عنوان فضیلت قطعی حضرت مطرح کردهاند.
یکی از صحنههای زیبایی که در زندگی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) رقم خورد، ازدواج آن حضرت با
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) دختر گرامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
طبق روایات اهلسنت، پس از آنکه رسول خدا به خواستگاری امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) پاسخ مثبت داد، حضرت زهرا به خاطر بدگویی برخی از زنان نسبت به شوهر ایشان رنجیده شده و گریستند؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حضرت فاطمه فرمود: من تو را به ازدواج نخستین مسلمان از امت و
صحابه در آوردهام. این روایت با مضمونهای مختلف از طریق امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل شدهاست.
دولابی در کتاب «
الذریة الطاهرة النبویه» از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده است که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در قضیه ازدواج حضرت زهرا امیرمؤمنان را نخستین مسلمان از جمع صحابه معرفی میکند:
«حدثنا احمد
بن یحیی الصوفی حدثنا اسماعیل
بن ابان حدثنا ابومریم عن
ابیاسحاق عن
الحارث عن علی قال خطب ابوبکر وعمر رضی الله عنهما الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فابی رسول الله علیهما فقال عمر انت لها یا علی فقال ما لی من شیء الا درعی ارهنها فزوجه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاطمة فلما بلغ ذلک فاطمة بکت قال فدخل علیها رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال: ما لک تبکین یا فاطمة فوالله لقد انکحتک اکثرهم علما وافضلهم حلما واولهم سلما.»
علی (علیهالسّلام) فرمود: ابوبکر و عمر نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای خواستگاری رفتند، رسول خدا برای آنها پاسخ مثبت نداد. عمر گفت: ای علی! شما برای خواستگاری بروید. علی فرمود: من چیزی جز سپر ندارم که آن را گرو میدهم. رسول خدا به علی پاسخ مثبت داد و دخترش فاطمه را به ازدواج او در آورد. چون این خبر به فاطمه رسید، گریه کرد. رسول خدا بر فاطمه وارد شد و فرمود: دخترم فاطمه! چرا گریانی؟ ترا شریک زندگی کسی قرار دادم که از همه ی ایشان دانش بیشتر و فضل افزونتر داشته و پیش آهنگتر از همه در پذیرش
اسلام است.
ابنجریر طبری، این روایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را تصحیح کرده و
سیوطی در «
جامع الاحادیث» در ذیل این روایت، تصحیح ابنجریر طبری را آورده است:
عَنْ عَلِیَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: خَطَبَ ابوبَکْرٍ وَعُمَرُ فَاطِمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ اِلای رَسُولِ اللَّهِ فَاَبَی رَسُولُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا، فَقَالَ عُمَرُ: اَنْتَ لَهَا یَا عَلِیُّ قَالَ: مَا لِی مِنْ شَیْءٍ اِلاَّ دِرْعِی وَجَمَلِی وَسَیْفِی، فَتَعَرَّضَ عَلِیٌّ ذَاتَ یَوْمٍ لِرَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ هَلْ لَکَ مِنْ شَیْءٍ؟ قَالَ: جَمَلِی وَدِرْعِی اَرْهِنُهُمَا، فَزَوَّجَنِی رَسُولُ اللَّهِ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ ذالِکَ بَکَتْ، فَدَخَلَ عَلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ: مَا لَکِ تَبْکِینَ یَا فَاطِمَةُ؟ وَاللَّهِ لَقَدْ اَنْکَحْتُکِ اَکْثَرَهُمْ عِلْمَاً، وَاَفْضَلَهُمْ حِلْمَاً، وَاَقْدَمَهُمْ سِلْمَاً، وَفِی لَفْظٍ: اَوَّلَهُمْ سِلْمَاً). ابنجریر وصحَّحهُ وَالدُّولاَبی فِی الذُّریَّةِ الطَّاهِرَةِ
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: دخترم فاطمه! چرا گریه میکنی؟ سوگند به خدا ترا به ازدوج شخصی در آوردم که از همه صحابه علم بیشتری دارد و در قبول اسلام از تمامی مردم مقدم تر است ابنجریر نیز این مطلب را گفته و دولابی در کتاب ذریة الطاهره سند حدیث را صحیح دانسته است.
با توجه به متن فوق، سیوطی در این عبارت میگوید: طبری این روایت را نقل و تصحیح کرده است، ولی در کتاب طبری اصل روایت و تصحیح آن دیده نمیشود و این نشانگر تحریف در کتاب طبری است.
اکنون حال تک تک راویان روایت را از نظر علمای رجال اهلسنت بررسی میکنیم:
ذهبی در مورد
ابوبشر محمد بن احمد بن حماد دولابی (مولف کتاب) میگوید:
الدولابی الامام الحافظ البارع ابوبشر محمد
بن احمد
بن حماد
بن سعید ابنمسلم الانصاری الدولابی الرازی الوراق؛ دولابی، پیشوا، حافظ (کسیکه صد هزار روایت حفظ باشد) متخصص و ورزیده در روایت...
مزی در مورد
احمد بن یحیی صوفی میگوید: احمد
بن یحیی
بن زکریا الاَودِیّ، ابوجعفر الکوفی الصوفی العابد... قال ابوحاتم: ثقة. وَقَال النَّسَائی: لا باس به؛ ابوحاتم گفته: او
ثقه است.
نسائی گفته است: روایتش مشکلی ندارد.
ذهبی پس از معرفی ایشان، در مورد او میگوید: اسماعیل
بن ابان (خ) الوراق الکوفی الحافظ... وکان من ائمة الحدیث وثقه احمد و ابوداود وروی عباس الدوری عن یحیی
بن معین قال اسماعیل
بن ابان الوراق ثقة.
وی از پیشوایان
روایت بود و احمد و ابوداود او را توثیق کردهاند. یحیی
بن معین نیز وی را ثقه میدانسته است.
اسم این راوی، عبدالغفار
بن قاسم است. مقدسی در مورد او میگوید: غریب من حدیث مسعر، عن عمرو
بن مرة، عن ابناخی
الحارث، عن
الحارث لم یروه عنه غیر
ابیمریم عبدالغفار
بن القاسم وجوَّد اسناده ووصله هو ... از
حارث جز
ابومریم عبدالغفار بن قاسم روایت نکرده و او سند روایت را نیکو ومتصل دانسته است.
شمسالدین سخاوی سخن ذهبی را درباره ایشان نقل کرده است: قال الذهبی... وقد حدث عن نافع وعطاء
بن ابیریاح وجماعة وکان ذا اعتناء بالعلم والرجال ... و به بحث علمی و رجال اعتنا داشت.
ابنحجر عسقلانی مینویسد که شعبه درباره او حسن رای داشت: وکان شعبة حسن الرای فیه.
ابن حجر در جای دیگر از کتابش عقیده شعبه را درباره او نوشته که من حافظ تر از او ندیدهام: وقال شعبة لم ار احفظ منه.
مقریزی نیز مینویسد: وقال ابنعدی: سمعت احمد
بن محمد
بن سعید یثنی علی
ابیمریم، ویطریه ویجاوز الحد فی مدحه حتی قال: لو ظهر علم
ابیمریم وخرج حدیثه لم یحتج الناس الی شعبة وقال: وابن سعید حیث مال هذا المیل الشدید لافراطه فی التشیع. قال: ولعبدالغفار احادیث صالحة.
ابنعدی گفته: از
احمد بن محمد بن سعید شنیدم که ابومریم را مدح میکرد و بیش ازاندازه مدح میکرد. حتی میگفت: اگر علم ابومریم ظاهر شود و روایاتش را نقل کند مردم به شعبه محتاج نمیشوند ... ابنعدی گفته: عبدالغفار روایات صالح دارد.
ابنحجر عسقلانی نیز سخن ابنعدی را نقل کرده است: وقال
بن عدی سمعت
بن عقدة یثنی علی
ابیمریم ویطریه وتجاوز الحد فی مدحه حتی قال لو ظهر علم
ابیمریم لما احتاج الی شعبة احدا قال
بن عدی وانما مال الیه
بن عقدة هذا المیل لافراطه فی التشیع.
با توجه به آنچه ذکر شد، روایت وی حداقل به درجه
حسن میرسد، حتی اگر تضعیفات فراوانی هم داشته باشد، جدای از اینکه تمامی تضعیفات وی حتی اگر با ادعای وضع و... باشد، صحت ندارد، زیرا
احمد بن حنبل در مورد او میگوید: تضعیف او به خاطر عقیدهاش بود نه به خاطر روایتش!
قال ابوعبدالله ذکر ابوعبیدة فی تصنیفه عن
ابیمریم فکانوا یضجون اذا قال ابومریم وتبسم ابوعبدالله قلت لابی عبدالله ابومریم من این جاء ضعفه من قبل رایه او من قبل حدیثه قال من قبل رایه...
ابوعبدالله (احمد
بن حنبل) میگوید: ابوعبیده در کتابش از ابومریم سخن به میان آورده و گفته: وقتی میگفتند: ابومریم چنین گفته، مردم فریادشان بلند میشد، اما ابوعبدالله تبسم میکرد. به ابوعبدالله گفتم: ضعف ابومریم از ناحیه رای و نظر اوست و یا از نقل حدیثش؟ گفت: از ناحیه نظر ورای او ...
عمرو بن عبدالله بن عبید ابواسحاق سبیعی از راویان
بخاری و
مسلم است؛ از این رو، احتیاجی به آوردن توثیقات وی نیست. ابنحجر در مورد او میگوید: ع الستة عمرو
بن عبدالله
بن عبید ویقال علی
حارث بن عبدالله اعور را برخی همانند شعبی تکذیب کردهاند؛ اما در عین حال و در کمال تعجب از وی روایت نیز نقل کردهاند. ذهبی درباره ایشان تعبیر «علامه، امام، و اوعیة العلم» دارد و مینویسد:
الحارث الاعور هو العلامة الامام ابوزهیر
الحارث بن عبدالله
بن کعب
بن اسد الهمدانی الکوفی صاحب علی وابن مسعود کان فقیها کثیر العلم... قلت قد کان
الحارث من اوعیة العلم ومن الشیعة الاول وکان یقول تعلمت القرآن فی سنتین والوحی فی ثلاث سنین فاما قول الشعبی
الحارث کذاب فمحمول علی انه عنی بالکذب الخطا لا التعمد والا فلماذا یروی عنه ویعتقده بتعمد الکذب فی الدین وکذا قال علی
بن المدینی و ابوخیثمة هو کذاب واما یحیی
بن معین فقال هو ثقة وقال مرة لیس به باس وکذا قال الامام النسائی لیس به باس... ثم ان النسائی وارباب السنن احتجوا
بالحارث حارث بن اعور علامه، پیشوا، ابوزهیر... مصاحب علی و ابنمسعود و یک فقیه کثیر العلم بود ... میگویم:
حارث ظرف علم و از شیعیان نخستین بود. او میگفت:
قرآن را در دو سال یاد گرفتم و
وحی را در سه سال. اما سخن شعبی که
حارث را کذاب معرفی کرده، حمل بر این میشود که مقصود شعبی کذب از روی خطا است نه از روی تعمد، و گرنه چرا شعبی از او روایت نقل کرده در حالی که اعتقاد به تعمد کذبش در امور دینی دارد. ابنمدینی و ابوخثیمه نیز وی را کذاب دانسته اما یحیی
بن معین گفته است: وی ثقه است. و مرتبه دیگر گفته: روایاتش اشکالی ندارد و نسائی نیز گفته است روایتش اشکالی ندارد. سپس نسائی و ارباب سنن به روایاتش احتجاج کردهاند.
و در جای دیگر درباره
حارث مینویسد: وحدیث
الحارث فی السنن الاربعة والنسائی مع تعنته فی الرجال فقد احتج به وقوی امره والجمهور علی توهین امره مع روایتهم لحدیثه فی الابواب فهذا الشعبی یکذبه ثم یروی عنه والظاهر انه کان یکذب فی لهجته وحکایاته واما فی الحدیث النبوی فلا وکان من اوعیة العلم.
روایت
حارث در
سنن اربعه و نسائی با سختگیری وی در رجال به او احتجاج کردهاند و ایشان را تقویت کرده است؛ اما شعبی امرش را سست دانسته با این که روایت او در تمام ابواب موجود است. مثلا شعبی وی را تکذیب کرده ولی پس از آن روایتش را نقل کرده است. ظاهر این است که شعبی او را در لهجه و حکایاتش تکذیب کرده است. اما در روایت نبوی نه، و ایشان از مخزنهای علم بوده است.
با توجه به متن فوق،
حارث بن عبدالله از نظر یحیی
بن معین موثق و از نظر ذهبی و برخی دیگر همانند نسائی که از وی روایت نقل کردهاند، مورد اعتبار و دارای منزلت است.
عجلی کوفی نیز اسم وی را در کتاب «
معرفة الثقات» خود آورده است:
الحارث بن عبدالله الاعور...
به نقل
جرجانی «یحیی
بن معین» میگوید آنچه را که
حارث از امیرمومنان نقل میکند، صحیح است: حدثنا محمد
بن علی المروزی ثنا عثمان
بن سعید الدارمی قال سالت یحیی
بن معین قلتای شیء حال
الحارث فی علی قال ثقة.
عثمان بن سعید دارمی میگوید: از یحیی
بن معین سؤال کردم روایات
حارث علی چگونه است؟ گفت: ثقه است. یعنی
حارث در روایتش از علی (علیهالسّلام) ثقه است.
از دیدگاه ابنکثیر نیز ایشان مورد اعتماد است. ابنکثیر بعد از نقل یک روایت که در آن
حارث بن عبدالله قرار دارد، میگوید: علماء درباره
حارث سخن گفتهاند اما او از نظر من حافظ
فرائض بود و به واجبات و حساب اهتمام میورزید.
(قلت) لکن کان حافظا للفرائض معتنیا بها وبالحساب والله اعلم
جایگاه آن حضرت در نزد
اهلسنت حداقل به عنوان خلیفه و صحابه و در نزد شیعه به عنوان اولین امام
معصوم روشن است.
ابنعساکر در کتاب «
مدینة دمشق» این روایت را بااندک تغییر در متن و سند از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به صورت «اقدم امتی سلما» نقل کرده است:
«اخبرنا ابوالقاسم
بن السمرقندی انا عاصم
بن الحسن
بن محمد
بن عاصم انا ابوعمر
بن مهدی انا ابوالعباس
بن عقدة نا الفضل
بن یوسف الجعفی نا محمد
بن عکاشة نا ابوالمغراء وهو حمید
بن المثنی عن یحیی
بن طلحة النهدی عن ایوب
بن الحز عن
ابیاسحاق السبیعی عن
الحارث عن علی قال ان فاطمة شکت الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال الا ترضین انی زوجتک اقدم امتی سلما واحلمهم حلما واکثرهم علما اما ترضین ان تکونی سیدة نساء اهل الجنة الا ما جعل الله لمریم ابنة عمران وان ابنیک سیدا شباب اهل الجنة.»
حارث از علی نقل میکند که فاطمه به رسول خدا شکایت کرد. آن حضرت فرمود: آیا راضی نیستی که تو را به ازدواج کسی در آوردم که در اسلام آوردن پیشگامترین، و در ازنظر بردباری بردبارترین و از نظر علم داناترین امت من است. آیا راضی نیسیت که سرور زنان اهل بهشت باشید...
این روایت با اندک تغییر در
شرح نهج البلاغه ابنابیالحدید نقل شده و رسول خدا تصریح میکند که ازدواج فاطمه زهرا با امیرمؤمنان (علیهمالسّلام) به دستور
خداوند بوده است. متن روایت این است:
«وروی عبدالسلام
بن صالح، عن اسحاق الازرق، عن جعفر
بن محمد، عن آبائه، ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لما زوج فاطمة، دخل النساء علیها، فقلن: یا بنت رسول الله، خطبک فلان وفلان، فردهم عنک، وزوجک فقیراً لا مال له، فلما دخل علیها ابوها (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رای ذلک فی وجهها، فسالها فذکرت له ذلک، فقال: یا فاطمة، ان الله امرنی فانکحتک اقدمهم سلماً، واکثرهم علماً، واعظمهم حلماً وما زوجتک الا بامر من السماء، اما علمت انه اخی فی الدنیا والآخرة.»
هنگامیکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاطمه را به ازدواج علی در آورد، زنان بر فاطمه وارد شدند و به ایشان گفتند: ای دختر رسول خدا! فلانی و فلانی از تو خواستگاری کردند، رسول خدا به آنها پاسخ رد داد و تو را به ازدواج مرد فقیری در آورد که هیچ مالی ندارد. هنگامی که رسول خدا نزد فاطمه آمد ناراحتی در ایشان دید و از این ناراحتی سؤال کرد، فاطمه زهرا این قضیه را با حضرت گفت. رسول خدا فرمود: ای فاطمه! خداوند به من دستور داد که تو را به ازدواج پیشگامترین
مسلمان و کسی که دارای بیشترین علم و با عظمتترین مردم از نظر
حلم است. این ازدواج به دستور آسمانی است. آیا نمیدانی که او برادر من در دنیا و آخرت است؟
قاضی عیاض در کتاب «
مشارق الانوار علی صحاح الآثار»، جمله «اقدمهم سلما» را اینگونه معنا کرده است: وقوله اقدمهم سلماای اسلاما
فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره نخستین بودن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در میان امت اسلامی از طریق
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) نیز با چند سند نقل شده است:
یکی از این سندها سند (معتبر) روایت شده از طریق
عایشه است که میگوید:
«۱۰۳۰ حدثنا محمد
بن عُثْمَانَ
بن ابیشَیْبَةَ ثنا محمد
بن عُبَیْدٍ الْمُحَارِبِیُّ ثنا عبدالکَرِیمِ
بن یَعْقُوبَ عن جَابِرٍ عن
ابیالطُّفَیْلِ قال قالت عَائِشَةُ اشْتَکَی رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی بَیْتِی فَاَتَتْهُ فَاطِمَةُ تَمْشِی وَالَّذِی نَفْسُ عَائِشَةَ بیده کَاَنَّ مِشْیَتَهَا مِشْیَةُ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَسَارَّهَا رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَبَکَتْ ثُمَّ سَارَّهَا فَضَحِکَتْ فقلت ما رایت کَالْیَوْمِ ضَحِکًا اَقْرَبَ من بُکَاءٍ فقلت یا فَاطِمَةُ اَخْبِرِینِی ما قال لَکِ قالت ما کنت افعل وقد رَاَی رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَکَانَکِ فلما تُوُفِّیَ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سَاَلَهَا فقالت ان رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال اِنَّ جِبْرِیلَ کان یُعَارِضُنِی بِالْقُرْآنِ فی کل سَنَةٍ مَرَّةً وقد عَارَضَنِی بِهِ الْعَامَ مَرَّتَیْنِ وَلا اُرَانِی اِلا مَدْعُوًّا بِهِ فَاَجِیبُ فَاتَّقِی اللَّهَ قالت فَجَزِعْتُ ثُمَّ سَارَّنِی فقال اَمَا تَرْضَیْنَ اَنَّ زَوْجَکِ اَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ اِسْلامًا وَاَعْلَمُهُمْ عِلْمًا فَاِنَّکِ سَیِّدَةُ نِسَاءِ اُمَّتِی کما سَادَتْ مَرْیَمُ نِسَاءَ قَوْمِهَا.»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانه من مریض شد فاطمه نزد حضرت آمد. سوگند به آن کسی که جانم به دست او است راه رفتن فاطمه همانند راه رفتن رسول خدا بود. پس رسول خدا برای او سری گفت، فاطمه گریه کرد. سپس اسرار دیگری گفت فاطمه خنده کرد. من گفتم: همانند امروز گریه نزدیکتر به خنده را ندیده بودم. گفتم: ای فاطمه به من خبر بده رسول خدا به شما چه گفت؟ فرمود: تا رسول خدا زنده است من این سر را به شما نمیگویم. وقتی آن حضرت از دنیا رفت از فاطمه سؤال شد و ایشان گفت: رسول خدا فرمود:
جبرئیل در هر سال یک بار
قرآن را بر من نازل میکرد؛ اما در این سال دو مرتبه آمد. من عقیدهام این است که
خداوند مرا فرا بخواند ومن پاسخ میدهم. فاطمه گفت: من ناله زدم. سپس رسول خدا با من رازی گفت و فرمود: آیا راضی نیستی که شوهر تو نخستن فرد از نظر اسلام آوردن و داناترین آنها از نظر علم باشد؟ زیرا که شما سیده زنان امت من هستی همانگونه که مریم سیده زنان قوم خود بود.
در بررسی تفصیلی سند روایت باید گفت:
ذهبی از علمای رجال
اهلسنت محمد بن عثمان بن ابیشیبه را «امام، حافظ، (کسی که صد هزار روایت حفظ است)، اوعیة العلم، (مخزن علم) » معرفی کرده و در ضمن توثیقات افراد دیگر را نقل کرده است:
محمد
بن عثمان
بن ابیشیبة الامام الحافظ المسند ابوجعفر العبسی الکوفی... وکان من اوعیة العلم وقال صالح جزرة ثقة وقال ابنعدی لم ار له حدیثا منکرا فاذکره.
محمد
بن عثمان
بن ابیشیبه، پیشوا، حافظ مسند، ... او از مخزن علم بود.
صالح جزره گفته است: وی
ثقه است. ابنعدی گفته است: روایت منکری را از وی ندیدهام.
ذهبی در جای دیگر میگوید: قال ابوالحسین
بن المنادی کنا نسمع الشیوخ یقولون مات حدیث الکوفة لموت محمد
بن ابیشیبة ومطین وموسی
بن اسحاق وعبید
بن غنام
ابوالحسن
بن منادی میگوید: ما از اساتید شندیم که میگفتند: حدیث کوفه با مرگ محمد
بن ابیشیبه و... مرد.
ابنحجر در کتاب
لسان المیزان توثیقات و تاییدات صالح جزره، ابنعدی،
خطیب بغدادی و
مسلمة بن قاسم و عبدان را آورده است:
محمد
بن عثمان
بن ابیشیبة ابوجعفر العبسی الکوفی الحافظ... وکان عالما بصیرا بالحدیث والرجال له توالیف مفیدة وثقه صالح جزرة وقال
بن عدی لم ار له حدیثا منکرا وهو علی ما وصف لی عبدان لا باس به... قال الخطیب له تاریخ کبیر وله معرفة وفهم... وذکره
بن حبان فی الثقات وقال کتب عنه اصحابنا... وقال عبدالمؤمن
بن خلف النسفی سئل عنه صالح
بن محمد فقال ثقة... وقال مسلمة
بن قاسم لا باس به کتب الناس عنه ولا اعلم احدا ترکه...
محمد
بن عثمان... حافظ است. او دانای به روایات و علم رجال و دارای تالیفهای مفید بود. او را صالح جزره توثیق کرده و ابنعدی گفته: من روایت منکری را از او سراغ ندارم بنابر آنچه عبدان برایم توصیف کرده، اشکالی در او نیست. خطیب گفته: برای او تاریخ کبیر است و او داری فهم و معرفت است.
ابنحبان وی را در کتاب «
الثقات» خود آورده و گفته است که اصحاب ما از وی روایت نوشته است. مسلمه
بن قاسم گفته است: اشکالی در او نیست، مردم از وی روایت نوشته است و کسی را ندیدم که او را ترک کرده باشد.
ابنحبان نیز ایشان در کتاب «الثقات»، آورده است: ۱۵۷۴۳ محمد
بن عثمان
بن ابی شیبة ابوجعفر یروی عن العراقیین کتب عنه اصحابنا
سیوطی در کتاب «
طبقات الحفاظ» او را به عنوان الحافظ البارع»؛ (کسی که صد هزار روایت حفظ باشد و در صدر حافظان است)، و محدث
کوفه، تعریف کرده است:
۶۵۸ محمد
بن عثمان
بن ابیشیبة الحافظ البارع محدث الکوفة ابوجعفر...؛ محمد
بن عثمان
بن ابیشیبة، در صدر حافظان و محدثان کوفه قرار دارد ...
با توجه به همین توثیقات است که بزرگان علمای اهلسنت همانند
حاکم نیشابوری و دیگران روایات ایشان را تصحیح کردهاند.
محمد بن عبید محاربی را
ابنحبان،
نسائی،
ابنحجر عسقلانی و
مبارکفوری توثیق کردهاند. ابنحبان این روای را در کتاب «الثقات» آورده است:
۱۵۴۵۳ محمد
بن عبید
بن محمد
بن المحاربی من اهل الکوفة کنیته ابوجعفر النحاس یروی عن وکیع وعبدالله
بن الاجلح حدثنا عنه محمد
بن اسحاق الثقفی وغیره من شیوخنا مات سنة خمس واربعین ومائتین
مزی در کتاب «تهذیب الکمال»، قول نسائی را نقل کرده که در روایتش اشکالی نیست:
۵۴۴۶ - د ت س: محمد
بن عُبَید
بن محمد
بن واقد المحاربی، ابوجعفر النحاس الکوفی ... قال النَّسَائی: لا باس به. وذکره ابنحِبَّان فی کتاب الثقات، ...
صفدی در کتاب «
الوافی بالوفیات»، نیز سخن نسائی را نقل کرده است:
المحاربی محمد
بن عبید
بن محمد
بن واقد ابوجعفر المحاربی روی عنه ابوداود والترمذی والنسائی قال النسائی لا باس به وتوفی سنة خمسین وماتین او ما دونهما
ابنحجر نیز ایشان را صدوق میداند: ۶۱۲۰ محمد
بن عبید
بن محمد
بن واقد المحاربی ابوجعفر و ابویعلی النخاس الکوفی صدوق...
مبارکفوری نیز ایشان را صدوق را میداند و مینویسد:
۱۷۴۱ قوله (حدثنا محمد
بن عبید)
بن محمد
بن واقد المحاربی الکندی ابوجعفر النحاس الکوفی صدوق من العاشرة
در کتابهای
تراجم او را به «
عبدالکریم بن یعقوب» معرفی کردهاند که استادش جابر و شاگردش محمد
بن عبید محاربی است. ابنحبان اسم وی را در کتاب «الثقات» آورده است: ۱۴۲۰۸ عبدالکریم
بن یعفور الجعفی ابویعفور یروی عن عروة
بن عبدالله
بن عبدالله روی عنه قتیبة
بن سعید
شهروزی در کتاب «
صیانة صحیح مسلم من الاخلال و الغلط و حمایته من الاسقاط و السقط»، از سه تن که به کنیه ابویعفور مشهور است، نام برده و در پایان همه را موثق میداند.
ابویعفور عن الولید
بن العیزار قلت ابویعفور هذا ینبغی ان یکون ابا یعفور الاصغر وهو عبدالرحمن
بن عبید نسطاس البکائی الثعلبی بالثاء المثلثة واسکان العین و ابویعفور الاکبر یروی عن ابنعمر وانس وکثیر لم یرو عنهم ابویعفور الاصغر واسمه وقدان ویقال فیه واقد ووقدان اکثر وکانه لقب ولهم ابویعفور آخر ثالث واسمه عبدالکریم
بن یعفور الجعفی البصری روی عنه قتیبة ویحیی
بن یحیی وغیرهما وآباء یعفور هؤلاء کلهم ثقات والله اعلم
ذهبی نیز مینویسد: ۴ عبدالکریم
بن یعفور الجعفی. ابویعفور، شیخ کوفی من اجلاد الشیعة.
نکته مهم این که در جرح این راوی از سوی علمای اهلسنت سخنی گفته نشده است.
جابر بن یزید جعفی نیز از سوی علمای اهلسنت توثیق و مدح دارد. ذهبی در کتاب «
الکاشف» مینویسد:
۷۳۹ جابر
بن یزید الجعفی عن
ابیالطفیل والشعبی وعنه شعبة
والسفیانان من اکبر علماء الشیعة وثقه شعبة...، جابر
بن یزید جعفی... از بزرگان علمای شیعه است و شعبه وی را توثیق کرده است.
مزی نیز در کتاب «
تهذیب الکمال» توثیقات علمای اهلسنت همانند:
سفیان ثوری، شعبه،
زهیر بن معاویه و وکیع را درباره او آورده است:
۸۷۹ - د ت ق: جابر
بن یزید
بن الحارث بن عبدیغوث
بن کعب
بن الحارث بن معاویة
بن وائل
بن مرئی
بن جعفی الجعفی، ... قال ابونعیم، عن
سفیان الثوری: اذا قال جابر: حَدَّثَنَا، واخبرنا فذاک. وَقَال عبدالرحمن
بن مهدی، عن
سفیان: کان جابر ورعا فی الحدیث، ما رایت اورع فی الحدیث منه. وَقَال اسماعیل
بن علیة، عن شعبة: جابر صدوق فی الحدیث. وَقَال یحیی
بن ابیبکیر، عن شعبة: کان جابر اذا قال: حَدَّثَنَا، وسمعت، فهو من اوثق الناس. وَقَال یحیی
بن ابیبکیر ایضا، عن زهیر
بن معاویة: کان اذا قال: سمعت، اوسالت، فهو من اصدق الناس. وَقَال علی
بن محمد الطنافسی، عن وکیع: مهما شککتم فی شئ، فلا تشکوا فی ان جابرا ثقة.
سفیان ثوری: زمانیکه جابر بگوید: برای فلانی روایت کرد و یا خبر داد، همان است و بس (یعنی سخن او درست است) به نقل
عبدالرحمن بن مهدی سفیان گفته: جابر در روایت
پرهیزگار بود و کسی را با تقواتر از او در روایت ندیدم.
اسماعیل بن علیه نیز از شعبه روایت کرده است که جابر در روایت راستگو است. و به نقل
یحی بن ابیبکیر شعبه گفته است: جابر وقتی حدثنا و سمعت بگوید: او از موثقترین مردم است. یحیی
بن ابیبکیر از زهیر
بن معاویه نیز همان سخن فوق را نقل کرده است. وکیع گفته است: هر زمان در چیز شک کردید، در ثقه بودن جابر شک نکنید.
ایشان از
صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و صحابه از نظر اهلسنت عادلاند و هیچ قدحی درباره آنها پذیرفته نیست. از این جهت از بررسی حال ایشان خود داری میکنیم.
در نتیجه این روایت نیز معتبر است.
دولابی در کتاب خود این روایت (معتبر) را از عائشه با سند ذیل و به صورت مختصر نقل میکند:
۱۹۰ حدثنا احمد
بن یحیی الاودی حدثنا ابونعیم ضرار
بن صرد التمیمی حدثنا عبدالکریم ابویعفور عن جابر عن
ابیالضحی عن مسروق عن عائشة قالت حدثتنی فاطمة قالت قال لی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زوجک اعلم الناس علما واولهم اسلاما وافضلهم حلما.
در بررسی تفصیلی سند روایت باید گفت:
ذهبی
احمد بن یحیی اودی را ثقه دانسته و اینگونه معرفی کرده است:
۹۷ احمد
بن یحیی الاودی ابوجعفر العابد عن محمد
بن بشر وابی اسامة وعدة وعنه النسائی والبزار وابن عقدة ثقة مات ۲۶۴ س؛ احمد
بن یحیی ادوی... از او نسائی و بزار و ابنعقده روایت نقل کرده و ایشان ثقه است.
مزی در «تهذیب الکمال»، توثیق ابنحبان و نسائی را ذکر کرده است: ۱۲۴- س: احمد
بن یحیی
بن زکریا الاَودِیّ، ابوجعفر الکوفی الصوفی العابد. قال ابوحاتم: ثقة. وَقَال النَّسَائی: لا باس به.
ابنحجر نیز او را توثیق کرده است: ۱۲۴ احمد
بن یحیی
بن زکریا الاودی ابوجعفر الکوفی العابد ثقة...
ابونعیم
ضرار بن صرد تمیمی را برخی علمای رجال تضعیف کردهاند؛ اما برخی او را توثیق نیز کردهاند.ابنجزری در توثیق وی مینویسد: ج ضرار
بن صرد
بن سلیمان ابونعیم التمیمی الکوفی ثقة صالح؛ ضرار
بن صرد... ثقه و صالح است.
مزی نیز مینویسد: وَقَال ابواحمد
بن عدی: وضرار
بن صرد هذا من المعروفین بالکوفة، وله احادیث کثیرة، وهو من جملة من ینسب الی التشیع بالکوفة؛ ابواحمد
بن عدی گفته: ضرار
بن صرد از معروفین در کوفه بوده و روایات زیادی دارند و او از جمله کسانی است که در کوفه به
شیعه منسوب است.
از عبارت مزی دلیل تضعیف این روای به دست میآید و آن این که چون ایشان منسوب به تشیع است و روایات فضائل علی و
اهلبیت را نقل کرده ازاین جهت از سوی آنان تضعیف شده است.
نمونهای از روایاتی که وی نقل کرده و علمای رجال اهلسنت آن را تضعیف کرده روایت ذیل است که ذهبی معتقد بوده این روایت از جعلیات اوست:
«۳۵۰ ضرار
بن صرد ابونعیم الطحان ذکر له الذهبی حدیثا فی میزانه رواه
بن حبان باسناده الی انس رضی الله عنه انه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لعلی انت تبین لامتی ما اختلفوا فیه من بعدی انتهی قال الذهبی فی تلخیص المستدرک ذکر هذا الحدیث وانه علی شرطهما فیما اعتقده من وضع ضرار؛ رسول خدا به علی فرمود: شما بیان و روشن میکنی آنچه را که امت بعد از من درباره آن اختلاف میکنند ...»
اما بقیه علمای منصف دیگر روایات او را تصحیح کردهاند.
۱.
حاکم نیشابوری تمام روایاتش را تصحیح کرده است.
۲.
ابونعیم اصفهانی: نیز روایاتش را تصحیح کرده است:
«۳۰۸ حدثنا ابوبکر عبدالله
بن یحیی الطلحی و ابوالقاسم
بن ابیحصین قالا ثنا ابوحصین محمد
بن الحسین الوادعی ثنا ضرار
بن صرد ثنا عبدالعزیز الدراوردی عن صفوان
بن سلیم عن عبدالله
بن سلیمان الاغر عن ابیه عن
ابیهریرة قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ان الله یبعث ریحا من الیمن هی الین علی المؤمن من الحریر فلا یبقی احد فی قلبه مثقال ذرة من ایمان الا قبضته.» صحیح.
نووی در کتاب «
تهذیب الاسماء واللغات»، سخن
ابنابیحاتم درباره صدوق دانستن وی نقل کرده است: ۲۶۶ - ضرار
بن صرد مذکور ... وقال ابن
ابیحاتم هو صاحب قران وفرائض صدوق...
توثیقات این روای در سند قبل گذشت.
توثیق جابر
بن یزید جعفی در سند قبل گذشت.
اسم این راوی،
مسلم بن صبیح و از روایان بخاری و مسلم است و احتیاج به آوردن توثیقات او نیست.
مسروق بن اجدع نیز از راویان بخاری و مسلم است.
عائشه امالمومنین است و صحابه محسوب میشود و نیازی به توثیق او نیست.
این سند و نیز سندهای بعدی ثابت میکند که در سند قبلی، عبدالکریم
بن یعقوب همان عبدالکریم
بن یعفور است و توثیق وی را نیز آوردیم. ابنعساکر نیز دو سند برای این روایت ارائه میکند:
اخبرنا ابوالقاسم عبدالصمد
بن محمد
بن عبدالله انا ابوالحسن علی
بن محمد
بن احمد
بن محمد
بن موسی قال نا احمد
بن محمد
بن سعید
بن عقدة نا احمد
بن یحیی واحمد
بن موسی
بن اسحاق قالا نا ضرار
بن صرد نا عبدالکریم
بن یعفور عن جابر عن
ابیالضحی عن مسروق عن عائشة قالت حدثتنی فاطمة ابنة محمد ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لها زوجتک اعلم المؤمنین علما واقدمهم سلما وافضلهم حلما.
اخبرناه ابوالقاسم الشحامی انا ابوالحسن عبیدالله
بن محمد
بن اسحاق انا ابراهیم
بن عبدالله
بن محمد
بن خرشید قوله نا ابوسعید احمد
بن محمد
بن زیاد
بن بشر ابنالاعرابی نا ابوعبدالله یحی
بن ابراهیم
بن محمد
بن کثیر الزهری القاضی نا ضرار
بن صرد نا المعتمر
بن سلیمان التیمی قال نا عبدالکریم
بن یعفور الجعفی نا جابر عن
ابیالضحی عن مسروق عن عائشة قالت حدثتنی فاطمة بنت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال زوجتک اعلم المؤمنین علما واولهم سلما وافضلهم حلما.
در نتیجه: این روایت از طریق عایشه نیز معتبر است.
ابن ابیشیبه فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از طریق فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) با سند معتبر دیگر (مرسل تابعی صحیح) اینگونه نقل کرده است:
حدثنا الفضل
بن دکین عن شریک عن
ابیاسحاق قال قالت فاطمة یا رسول الله زوجتنی حمش الساقین عظیم البطن اعمش العین قال زوجتک اقدم امتی سلما واعظمهم حلما واکثرهم علما.
فاطمه زهرا فرمود: ای رسول خدا مرا به
ازدواج مردی در آوردی که ساق پایش باریک و شکمش گنده و چشمانش کم سو است؟ رسول خدا فرمود: من تو را به ازدواج مردی در آوردم که پیشگامترین امت من در
اسلام آوردن و با عظمتترین آنها از نظر
حلم و داناترین آنها از نظر
علم، است.
در بررسی تفصیلی سند روایت باید گفت:
ابنحجر،
عبدالله بن محمد بن ابیشیبة کوفی را
ثقه و
حافظ میداند و درباره او مینویسد:
عبدالله
بن محمد
بن ابیشیبة ابراهیم
بن عثمان الواسطی الاصل ابوبکر
بن ابیشیبة الکوفی ثقة حافظ صاحب تصانیف من العاشرة مات سنة خمس وثلاثین خ م د س ق
عبدالله
بن محمد
بن ابیشیبه... ثقه و حافظ روایات و داری تصنیفات است ... و از راویان بخاری، مسلم، ابوداود،
نسائی و
ابنماجه است.
ابنحجر بعد از معرفی او از نظر اسم و نسب، با عبارت «ثقة ثبت» موثق و تایید میکند و تصریح میکند که وی از بزرگان اساتید بخاری بوده است:
الفضل
بن دکین الکوفی واسم دکین عمرو
بن حماد
بن زهیر التیمی مولاهم الاحول ابونعیم الملائی بضم المیم مشهور بکنیته ثقة ثبت من التاسعة مات سنة ثمانی عشرة وقیل تسع عشرة وکان مولده سنة ثلاثین وهو من کبار شیوخ البخاری ع
اسم این روای،
عمرو بن عبدالله بن عبید ابواسحاق سبیعی از راویان بخاری و مسلم است؛ ابنحجر در مورد او میگوید: عمرو
بن عبدالله
بن عبید ابواسحاق السبیعی ع الستة عمرو
بن عبدالله
بن عبید ویقال علی
این روایت، در اینجا
مرسل میشود؛ اما طبق قواعد اهلسنت، این مرسل، حکم صحیح را دارد؛
هیثمی در مورد روایت مرسل از وی، شبیه این مضمون مینویسد:
وعن
ابیاسحاق ان علیا لما تزوج فاطمة قالت للنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زوجتنیه اعیمش عظیم البطن فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لقد زوجتکه وانه لاول اصحابی سلما واکثرهم علما واعظمهم حلما رواه الطبرانی وهو مرسل صحیح الاسناد.
در نتیجه این روایت نیز معتبر است.
براء بن عازب صحابی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز فرمایش رسول خدا درباره امیرمؤمنان را از فاطمه زهرا نقل کرده است. این روایت در نسخ مختلف کتاب علل
دارقطنی، چنین آمده است:
«وسُئِلَ عَن حَدِیثِ
ابیاِسحاقَ، عَنِ البَراءِ، عَن فاطِمَةَ بِنتِ رَسُولِ الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، لَمّا زَوَّجَها عَلِیًّا قالَت: زَوَّجتَنِیهِ اَحمَشَ السّاقَینِ، عَظِیمَ البَطنِ فَقالَ: اِنَّهُ لاَوَلَّهُم اِسلامًا، واَکثَرُهُم عِلمًا، واَعظَمُهُم حِلمًا. فَقالَ: یَروِیهِ ابواِسحاق السَّبِیعِیُّ.»
در دو نسخه مختلف از کتاب علل دارقطنی چنین آمده است:
«(۷۱۹) وَسُئِلَ عَنْ حَدِیثِ
ابیاِسْحَاقَ، عَنِ الْبَرَاءِ، عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لَمَّا زَوَّجَهَا عَلِیًّا قَالَتْ: زَوَّجْتَنِیهِ اَحْمَشَ السَّاقَیْنِ، عَظِیمَ الْبَطْنِ. فَقَالَ: اِنَّهُ لاَوَلَّهُمْ اِسْلامًا، وَاَکْثَرُهُمْ عِلْمًا، وَاَعْظَمُهُمْ حِلْمًا. وخالفه اسحاق
بْنِ اِبْرَاهِیمَ الاَزْدِیِّ، شَیْخٍ کُوفِیٍّ مِنَ الشِّیعَةِ، فَرَوَاهُ عَنْ
ابیاِسْحَاقَ، عَنْ
ابیهُرَیْرَةَ.»
«۳۹۳۰ - وسُئِلَ عَن حَدِیثِ
ابیاِسحاقَ، عَنِ البَراءِ، عَن فاطِمَةَ بِنتِ رَسُولِ الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، لَمّا زَوَّجَها عَلِیًّا قالَت: زَوَّجتَنِیهِ اَحمَشَ السّاقَینِ، عَظِیمَ البَطنِ فَقالَ: اِنَّهُ لاَوَلَّهُم اِسلامًا، واَکثَرُهُم عِلمًا، واَعظَمُهُم حِلمًا. فَقالَ: یَروِیهِ ابواِسحاق السَّبِیعِیُّ، واختُلِفَ عَنهُ؛ فَرَواهُ عُمر
بنُ المُثَنَّی، سُئِلَ الشَّعبِیُ عَنهُ، فَقالَ: لا اَعرِفُهُ اِلا عَن
ابیاِسحاقَ، عن البراء وخالفه اسحاق
بن اِبراهِیمَ الاَزدِیِّ، شَیخٍ کُوفِیٍّ مِنَ الشِّیعَةِ؛ فَرَواهُ عَن
ابیاِسحاقَ، عَن
اَبِی، عن زید
بن ارقم.»
البته ظاهرا متن اول دقیقتر است، زیرا «
ابی اسحاق عن
ابی» معنی ندارد ولی در هر صورت یکی از این دو صحابی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز این روایت را نقل کردهاند.
احمد بن حنبل از
معقل بن یسار، صحابی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است که آن حضرت به فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) فرمود: شوهر تو نخستین مسلمان از میان امت من است:
«۲۰۳۰۷ حدثنا عبدالله حدثنی
ابیثنا ابواَحْمَدَ ثنا خَالِدٌ یعنی
بن طَهْمَانَ عن نَافِعِ
بن ابینَافِعٍ عن مَعْقِلِ
بن یَسَارٍ قال وَضَّاْتُ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذَاتَ یَوْمٍ فقال هل لک فی فَاطِمَةَ رضی الله عنها تَعُودُهَا فقلت نعم فَقَامَ مُتَوَکِّئاً علی فقال اَمَا انه سَیَحْمِلُ ثِقَلَهَا غَیْرُکَ وَیَکُونُ اَجْرُهَا لک قال فَکَاَنَّهُ لم یَکُنْ عَلَیَّ شیء حتی دَخَلْنَا علی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) فقال لها کَیْفَ تَجِدِینَکِ قالت والله لَقَدِ اشْتَدَّ حزنی وَاشْتَدَّتْ فاقتی وَطَالَ سقمی قال ابوعبدالرحمن وَجَدْتُ فی کِتَابِ
ابیبِخَطِّ یَدِهِ فی هذا الحدیث قال او ما تَرْضَیْنَ انی زَوَّجْتُکِ اَقْدَمَ امتی سِلْمَا وَاَکْثَرَهُمْ عِلْماً وَاَعْظَمَهُمْ حِلْماً.»
معقل
بن یسیار میگوید: در یکی از روزها که پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرگرم وضو گرفتن بود، حضور مبارکش شرفیاب شدم. پس ازاندک فاصلهای، فرمود: آیا میخواهی از «فاطمه» عیادت کنی؟ در پاسخ گفتم: البته، مایلم از ایشان، عیادت کنم. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که بر من تکیه داشت، از محل خود برخاست و فرمود: به زودی سنگینی آنرا دیگری متحمل میشود و پاداش آن، از آن تو خواهد بود. «معقل» گوید: با آنکه پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر من تکیه داشت ولی من هیچگونه احساس سنگینی در خود نمیکردم، در همین حال، به حضور فاطمه (علیهاالسّلام) شرفیاب شدم، پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) احوال فاطمه (علیهاالسّلام) را جویا شده و فرمود: خود را چگونه مییابی؟ حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در پاسخ به عرض رسانید: به خدا سوگند! اندوه و بینوائی من از حدّ گذشته است و دردمندیم زیاد شده است.
«ابوعبدالرحمن» گفته است: در کتابی که به خطّ پدرم بود، حدیث مزبور را یافتم که دارای این جملات بود: پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: آیا شادمان نیستی از اینکه تو را به همسری مردی در آوردم که پیش از سایر پیروانم، اسلام اختیار کرده و علم و دانش او، از همگان بیشتر و بردباری او، از دیگران افزونتر است؟
علمای دیگر اهلسنت نیز این روایت را در کتابهایشان
آوردهاند.
وروی الامام احمد والطبرانی عن معقل
بن یسار - رضی الله تعالی عنه - ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لفاطمة: اما ترضین ان زوجتک اقدم امتی اسلاما، واکثرهم علما، واعظمهم حلما.
این روایت توسط بزرگان اهلسنت صحیح دانسته شده است:
غزالی (متوفای۵۰۵هـ) مینویسد: ولاحمد والطبرانی من حدیث معقل
بن یسار وضات النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذات یوم فقال هل لک فی فاطمة تعودها الحدیث وفیه اما ترضین ان زوجتک اقدم امتی سلما واکثرهم علما واعظمهم حلما واسناده صحیح.
احمد و طبرانی روایت معقل
بن یسار را نقل کردهاند ... و سند این روایت صحیح است.
عراقی (متوفای۸۰۶ هـ) نیز همانند غزالی سند این روایت را تصحیح کرده است:
ولاحمد والطبرانی من حدیث معقل
بن یسار «وضات النبی ذات یوم فقال هل لک فی فاطمة تعودها» الحدیث وفیه «اما ترضین ان زوجتک اقدم امتی سلماً واکثرهم علماً واعظمهم حلماً» واسناده صحیح.
ابوبکر هیثمی (متوفای۸۰۷ هـ) پس از این که روایت را نقل کرده، به توثیق راویان سند روایت تصریح کرده است:
عن معقل
بن یسار قال وضات النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذات یوم فقال هل لک فی فاطمة نعودها فقلت نعم فقام متوکئا علی فقال اما انه سیحمل ثقلها غیرک ویکون اجرها لک قال فکانه لم یکن علی شیء حتی دخلنا علی فاطمة (علیهاالسّلام) فقال کیف نجدک فقالت والله لقد اشتد حزنی واشتدت فاقتی وطال سقمی قال عبدالله وجدت فی کتاب
ابیبخط یده فی هذا الحدیث قال اماترضین ان ازوجک اقدم امتی سلما واکثرهم علما واعظمهم حلما رواه احمد والطبرانی وفیه خالد
بن طهمان وثقه ابوحاتم وغیره وبقیة رجاله ثقات.
این روایت را احمد و طبرانی نقل کرده و در این روایت خالد
بن طهمان است که ابوحاتم و غیر ایشان او را توثیق کردهاند وبقیه رجال سند نیز موثق هستند.
هیثمی در صفحه دیگر از این کتابش بازهم تصریح میکند که رجال سند این روایت را احمد
بن حنبل و طبرانی توثیق کردهاند.
باب فی علمه رضی الله عنه قد تقدم فی اسلامه ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لفاطمة اما ترضین ان زوجتک اقدم امتی سلما واکثرهم علما واعظمهم حلما رواه احمد والطبرانی برجال وثقوا.
حمزه احمد بن الزین از شارحان
مسند احمد بن حنبل، در ذیل روایت، تصریح میکند که این روایت حسن است:
(۲۰۱۸۵) اسناده حسن، لاجل خالد ایضا، وانما یحسن حدیثه فی الفضائل ایضا، واما فی الاحکام فلا ...
نتیجه: این روایت نیز صحیح است.
فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را یکی از صحابه دیگر رسول خدا به نام «
بریدة بن اسلمی» با چند سند نقل کرده است.
سند اول روایت بریده در کتاب «
فضائل الصحابه» چنین آمده است:
«۱۳۴۶ حدثنا العباس
بن ابراهیم القراطیسی نا محمد
بن اسماعیل الاحمسی نا مفضل
بن صالح نا جابر الجعفی عن سلیمان
بن بریدة عن ابیه قال قال لی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قم بنا یا بریدة نعود فاطمة قال فلما ان دخلنا علیها ابصرت اباها ودمعت عیناها قال ما یبکیک یا بنیة قالت قلة الطعم وکثرة الهم وشدة السقم قال اما والله لما عند الله خیر مما ترغبین الیه یا فاطمة اما ترضین انی زوجتک اقدمهم سلما واکثرهم علما وافضلهم حلما والله ان ابنیک لمن شباب اهل الجنة.»
بریده میگوید: رسول خدا به من فرمود: بیا به عیادت فاطمه برویم. هنگامیکه بر ایشان وارد شدیم فاطمه وقتی چشمش به پدرش افتاد چشمانش اشک آلود شد. رسول خدا فرمود: ای دخترم چرا گریه میکنی؟ فاطمه گفت: به خاطر کمی غذا و بسیاری محنت و شدت درد. رسول خدا فرمود: آگاه باش به خدا سوگند. آنچه نزد خدا است بهتر است از آنچه شما به آن رغب دارید. آیا راضی نیستی که تو را به کسی در آوردم که از نظر اسلام پیشگامترین و از نظر علم بیشترین و از نظر حلم برترین مردم است. به خدا سوگند فرزندانت جوانان اهل بهشت هستند.
ذهبی در «
تاریخ الاسلام»
عباس بن ابراهیم قراطیسی را توثیق کرده است: العباس
بن ابراهیم. ابوالفضل القراطیسی بغدادی، ثقة.
خطیب بغدادی در «
تاریخ بغداد»، نیز وی را پس از معرفی و ذکر اساتید و شاگردانش، ثقه میداند: العباس
بن ابراهیم ابوالفضل القراطیسی حدث عن اسحاق
بن زیاد ... وکان ثقة.
ابن
ابیحاتم در کتاب «
الجرح والتعدیل»، درباره
محمد بن اسماعیل احمسی مینویسد:
۱۰۸۰ محمد
بن اسماعیل
بن سمرة الاحمسی... قال ابومحمد سمعت منه مع
ابی وهو صدوق ثقة نا عبدالرحمن قال سئل
ابی عنه فقال صدوق.
محمد بن اسماعیل... ابومحمد (ابن
ابیحاتم) میگوید: من همراه پدرم از او (محمد
بن اسماعیل) شنیدم و او صدوق و ثقه بود. عبدالرحمن میگوید: درباره او از پدرم سؤال کردم گفت: او صدوق است.
ابنحبان در کتاب «
الثقات» اسم ایشان را آورده است: ۱۵۵۱۰ محمد
بن اسماعیل
بن سمرة الاحمسی السراج من اهل الکوفة یروی عن وکیع والکوفیین حدثنا عنه عبدالملک وغیره من شیوخنا
ذهبی نیز بر توثیق ایشان تصریح کرده و مینویسد: ۴۷۲۳ محمد
بن اسماعیل
بن سمرة الاحمسی ابوجعفر... ثقة.
از نظر ابنحجر عسقلانی نیز محمد
بن اسماعیل ثقه است: ۵۷۳۲ محمد
بن اسماعیل
بن سمرة الاحمسی بمهملتین ابوجعفر السراج ثقة من العاشرة مات سنة ستین وقیل قبلها ت س ق
در نتیجه این راوی از نظر علمای رجال اهلسنت موثق است.
ایشان از نظر ابوحاتم و ابنحبان ثقه است و ابنحجر در کتاب «
لسان المیزان»، توثیق ابوحاتم را آورده و نیز میگوید ابنحبان نیز او را در کتاب «الثقات» آورده است:
۵۸۶۶ النخاس بنون وبالخاء المعجمة ثم مهملة المفضل
بن صالح الاسدی ابوجمیلة الکوفی النخاس عن زیاد
بن علاقة... وعنه البخاری و ابوحاتم ووثقه... وعنه ابوداود والترمذی والنسائی قاله
بن حبان فی الثقات
این راوی از نظر حاکم نیشابوری نیز ثقه است؛ زیرا روایت ایشان را در کتابش تصحیح کرده است:
«۳۳۱۲ اخبرنا میمون
بن اسحاق الهاشمی حدثنا احمد
بن عبدالجبار حدثنا یونس
بن بکیر حدثنا المفضل
بن صالح عن
ابیاسحاق عن حنش الکنانی قال سمعت ابا ذر یقول وهو آخذ بباب الکعبة ایها الناس من عرفنی فانا من عرفتم ومن انکرنی فانا ابوذر سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول مثل اهلبیتی مثل سفینة نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق.» هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه
توثیق
جابر بن یزید جعفی گذشت.
این روای از راویان صحیح مسلم است و نیاز به آوردن توثیقات نیست.
بریده اسلمی نیز از صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بینیاز از توثیق است.
سند دوم روایت بریده این است:
اخبرنا ابوالقاسم هبةالله
بن عبدالله انا ابوبکر الخطیب انا ابوالحسن محمد
بن عبدالواحد انا علی
بن عمر
بن احمد الدارقطنی انا احمد
بن محمد
بن سعید نا الحسن
بن علی
بن عفان نا محمد
بن الصلت نا شداد
بن رشید الجعفی عن جابر
بن یزید الجعفی عن ابنبریدة عن ابیه قال قال لی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هل لک ان تعود فاطمة فاتاها فدخل علیها فقال کیف تجدینک فشکت الیه فقال ما الوتک اقدمهم سلما واعلمهم علما واحلمهم حلما.
بریده از پدرش نقل کرده است که رسول خدا به من فرمود: آیا میخواهی به عیادت فاطمه بروی؟ پس به عیادتش رفتیم و بر ایشان وارد شدیم. رسول خدا فرمود: خودت را چگونه مییابی؟ فاطمه به رسول خدا شکایت کرد. پیامبر فرمود: من تو را محروم نکرد از ازدواج کردن با نخستین مسلمان و داناترین و بردبارترین آنها.
سند سوم روایت بریده را نیز ابنعساکر اینگونه آورده است:
«اخبرنا ابونصر
بن رضوان و ابوغالب
بن البنا و ابومحمد عبدالله
بن محمد
بن نجا قالوا انا ابومحمد الجوهری انا ابوبکر
بن مالک نا العباس
بن ابراهیم القراطیسی نا محمد
بن اسماعیل الاحمسی نا مفضل
بن صالح نا جابر الجعفی عن سلیمان
بن بریدة عن ابیه قال قال لی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قم بنا یا ابا بریدة نعود فاطمة فلما ان دخلنا علیها ابصرت اباها ودمعت عیناها قال ما یبکیک یا ینیة قالت قلة الطعام وکثرة الهم وشدة السقم قال اما والله لما عند الله خیر مما ترغبین الیه یا فاطمة اما ترضین انی زوجتک اقدمهم سلما واکثرهم علما وافضلهم حلما وان ابنیک لمن شباب اهل الجنة.»
ترجمه این روایت در روایت اول گذشت.
البته این عبارت، با مضمون دیگری نیز در کتاب
سیوطی نقل شده است: ۳۶۴۷۹ عَنْ بریدَةَ قَالَ: ۳۰ (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِفَاطِمَةَ: زَوَّجْتُکِ خَیْرَ اَهْلِی: اَعْلَمَهُمْ عِلْمَاً، وَاَفْضَلَهُمْ حِلْمَاً، وَاَوَّلَهُمْ سِلْمَاً). (خط فِی المتفق).
نتیجه: روایت بریده با سه سند نقل شد و سند اول آن از نظر رجالی معتبر است.
از ابنعباس نقل شده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امیرمؤمنان
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) را پیشگام در اسلام معرفی کرده است. این روایت از وی دو مضمون دارد:
در مضمون اول آمده است: «والسابقُ الیّ علیُّ
بن ابیطالب»؛ سند کامل این روایت را طبرانی اینگونه آورده است:
«۱۱۱۵۲ حدثنا الْحُسَیْنُ
بن اِسْحَاقَ التُّسْتَرِیُّ ثنا الْحُسَیْنُ
بن ابیالسَّرِیِّ الْعَسْقَلانِیُّ ثنا حُسَیْنٌ الاَشْقَرُ ثنا
سُفْیَانُ بن عُیَیْنَةَ عَنِ
بن ابینَجِیحٍ عن مُجَاهِدٍ عَنِ
بن عَبَّاسٍ عَنِ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال السُّبَّقُ ثَلاثَةٌ فَالسَّابِقُ الی مُوسَی یُوشَعُ
بن نُونَ وَالسَّابِقُ الی عِیسَی صَاحِبُ یَاسِینَ وَالسَّابِقُ الی مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَلِیُّ
بن ابیطَالِبٍ.»
به نقل ابنعباس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: پیشگامان در ایمان آوردن سه تن هستند: پیشگام شد یوشع
بن نون به ایمان آوردن به موسی، صاحب یاسین به عیسی و علی به ایمان آوردن به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
این روایت در کتابهای دیگر اهلسنت نیز نقل شده است.
هیثمی در کتاب «
مجمع الزوائد» درباره سند این روایت مینویسد:
وعن ابنعباس عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال السبق ثلاثة السابق الی موسی یوشع
بن نون والسابق الی عیسی صاحب یاسین والسابق الی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی
بن ابیطالب رضی الله عنه رواه الطبرانی وفیه حسین
بن حسن الاشقر وثقه ابنحبان وضعفه الجمهور وبقیة رجاله حدیثهم حسن او صحیح ... این روایت را طبرانی نقل کرده، ودر سند آن
حسین بن حسن اشقر وجود که ابنحبان او را توثیق کرده است ولی جمهور او را تضعیف کردهاند. و روایات بقیه راویان سند حسن و یا صحیح هستند.
همانگونه که در کلام هیثمی ملاحظه میشود، تنها ایراد این روایت بر «حسین
بن حسن اشقر» است که
ابنحبان او را توثیق کرده و بقیه تضعیف کردهاند. و خلاصه کلام این که در توثیق و تضعیف این راوی، اختلاف است و طبق قاعده رجالی
اهلسنت، روایت راوی مختلف فیه، حسن میشود.
برای اثبات توثیق و یا اعتبار بیشتر این راوی، لازم است سخنان احمد
بن حنبل و یحیی
بن معین و ابنحجر عسقلانی را درباره ایشان ذکر نماییم:
ابنحجر در کتاب «
تقریب التهذیب»، حسین
بن حسن اشقر را صدوق معرفی کرده است: «۱۳۱۸ الحسین
بن الحسن الاشقر الفزاری الکوفی صدوق یهم ویغلو فی التشیع من العاشرة مات سنة ثمان ومائتین س»
ایشان در جای دیگر سخن احمد
بن حنبل و ابنمعین را در تایید اشقر ذکر میکند:
قلت وذکره العقیلی فی الضعفاء واورد عن احمد
بن محمد
بنهانئ قال قلت لابی عبدالله یعنی
بن حنبل تحدث عن حسین الاشقر قال لم یکن عندی ممن یکذب وذکر عنه التشیع ... وقال
بن الجنید سمعت
بن معین ذکر الاشقر فقال کان من الشیعة الغالیة قلت فکیف حدیثه قال لا باس به قلت صدوق قال نعم کتبت عنه.
احمد
بن محمد
بنهانی میگوید: به احمد
بن حنبل گفتم، درباره حسین
بن اشقر برای من صحبت کن. گفت: او در نزد من از جمله کسانی نیست که دروغ میگویند... ابن جنید میگوید: از ابنمعین شنیدم که میگفت: او از شیعیان
غالی است. گفتم: روایتش چگونه است؟ گفت: هیچ اشکالی در آنها نیست. گفتم: آیا او راستگو است؟ گفت: بلی. پس از آن روایت از او نوشتم.
کنانی در کتاب «
تنزیه الشریعة المرفوعة عن الاخبار الشنیعة الموضوعه»، سخن ابنمعین را در صدوق دانستن حسین اشقر و سخن احمد
بن حنبل را پس از بیان روایت ذیل، ذکر کرده است:
«(۱۵) (حدیث) ابنعباس: کان النبی یقسم غنائم حنین وجبریل (علیهالسّلام) الی جنبه فجاء ملک فقال ان ربک (عزّوجلّ) امرک بکذا وکذا، فخشی النبی ان یکون شیطانا، فقال لجبریل تعرفه، فقال هذا ملک وما کل ملائکة ربک اعرف (عد) من طریق الحسین
بن الحسن الاشقر، وقال منکر وما اعلم رواه غیر حسین والبلاء عندی منه، واورده ابنالجوزی فی الواهیات، وقال حسین کذاب (قلت) انما کذبه ابومعمر الهذلی وقد قال فیه ابنمعین صدوق وقال احمد: لم یکن عندی ممن یکذب، وذکره ابنحبان فی الثقات، واخرج له النسائی وقضیة ایراد ابنالجوزی له فی الواهیات انه لا یبلغ رتبة الوضع والله اعلم.»
برخی از علمای بزرگ اهلسنت، روایات حسین اشقر را نیز تصحیح کرده و این نشان میدهد که این راوی در نزد آنها موثق و دارای اعتبار است.
روایات تصحیح شده توسط
حاکم نیشابوری دو روایت هستند در روایت اول میگوید: «۴۶۴۷ حدثنا مکرم
بن احمد
بن مکرم القاضی ثنا جعفر
بن ابیعثمان الطیالسی ثنا یحیی
بن معین ثنا حسین الاشقر ثنا جعفر
بن زیاد الاحمر عن مخول عن منذر الثوری عنام سلمة رضی الله عنها ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کان اذا غضب لم یجترئ احد منا یکلمه غیر علی
بن ابیطالب رضی الله عنه هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه»
در روایت دوم حاکم نیشابوری میگوید: «۴۶۶۹ اخبرنی علی
بن عبدالرحمن
بن عیسی السبیعی بالکوفة ثنا الحسین
بن الحکم الجیزی ثنا الحسین
بن الحسن الاشقر ثنا سعید
بن خثیم الهلالی عن الولید
بن یسار الهمدانی عن علی
بن ابیطلحة قال حججنا فمررنا علی الحسن
بن علی بالمدینة ومعنا معاویة
بن حدیج فقیل للحسن ان هذا معاویة
بن حدیج الساب لعلی فقال علی به فاتی به فقال انت الساب لعلی فقال ما فعلت فقال والله ان لقیته وما احسبک تلقاه یوم القیامة لتجده قائما علی حوض رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یذود عنه رایات المنافقین بیده عصا من عوسج حدثنیه الصادق المصدوق (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقد خاب من افتری هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه»
سیوطی نیز در کتاب «
الشمائل الشریفه»، همان روایتی را که حاکم تصحیح کرده بود، به صحت آن را تصریح میکند و در پایان تصحیح حاکم نیشابوری و توثیق اشقر را از زبان ذهبی نقل کرده است:
۲۸۴ (کان اذا غضب لم یجتریء علیه احد الا علی) حل ک عنام سلمة صح کان اذا غضب لم یجترئ علیه احد الا علی امیرالمؤمنین لما یعلمه من مکانته عنده وتمکن وده من قلبه بحیث یحتمل کلامه فی حال الحدة فاعظم بها منقبة تفرد بها عن غیره حم ک فی فضائل الصحابة عن حسین الاشقر عن جعفر الاحمر عن مخول عن منذر عنام سلمة قال الحاکم صحیح وتعقبه الذهبی بان الاشقر وثق... حاکم گفته است: این روایت صحیح است و ذهبی به دنبال آن گفته است: حسین اشقر توثیق شده است.
مناوی در کتاب «
فیض القدیر شرح الجامع الصغیر»، توثیق
ذهبی را درباره حسین اشقر ذکر کرده است: عن
ابیهریرة کان اذا غضب لم یجتریء علیه احد الا علی امیرالمؤمنین لما یعلمه من مکانته عنده وتمکن وده من قلبه بحیث یحتمل کلامه فی حال الحدة فاعظم بها منقبة تفرد بها عن غیره حل ک فی فضائل الصحابة عن حسین الاشقر عن جعفر الاحمر عن مخول عن منذر عنام سلمة قال الحاکم صحیح وتعقبه الذهبی بان الاشقر وثق.
با توجه به آنچه بیان شد، حسین الاشقر از نظر ابنحبان، احمد
بن حنبل، یحیی
بن معین، حاکم نیشابوری، ابنحجر عسقلانی، ذهبی و جلالالدین سیوطی موثق و صدوق است. و در نتیجه این روایت نیز معتبر است.
روایت دیگری را ابنعساکر با سند ذیل از ابنعباس نقل کرده است که رسول خدا فرمود: نخستین کسیکه به من آورد، حضرت علی بوده است:
«اخبرنا ابوالبرکات عبدالوهاب
بن المبارک الانماطی انا ابوبکر محمد
بن المظفر
بن بکران الشامی نا ابوالحسن احمد
بن محمد العتیقی انا ابویعقوب محمد
بن یوسف
بن احمد
بن الدجیل نا ابوجعفر محمد
بن عمرو العقیلی حدثنی علی
بن سعید نا عبدالله
بن داهر
بن یحیی الرازی حدثنی
ابیعن الاعمش عن عبابة الاسدی عن ابنعباس...»
ابنعباس گفته است: به زودی فتنهای رخ میدهد اگر هریکی از شما آن را درک کردید، بر شما است که به کتاب خدا و علی
بن ابیطالب پناه ببرید؛ زیرا من از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که دست علی را گرفته بود، شنیدم که میفرمود:
«وباسناده عن ابنعباس قال ستکون فتنة فان ادرکها احد منکم فعلیه بخصلتین کتاب الله وعلی
بن ابیطالب فانی سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول وهواخذ بید علی هذا اول من امن بی واول من یصافحنی یوم القیامة وهو فاروق هذه الامة یفرق بین الحق والباطل وهو یعسوب المؤمنین والمال یعسوب الظالمین وهو الصدیق الاکبر وهو بابی الذی اوتی منه وهو خلیفتی من بعدی»
این نخستین شخصی است که به من ایمان آورد و نخستین شخصی است که در روز
قیامت با من مصافحه میکند. او فاروق این امت است که میان حق و باطل جدایی میاندازد. او سردار مؤمنان است...
در این روایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
یوشع بن نون،
صاحب یاسین و علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) را به ترتیب سابقان امت موسی، عیسی و امت اسلام معرفی کرده است:
«۵۵۰. ابنمردویه، عن ابنعباس، عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: السبق ثلاثة؛ فالسابق الی موسی یوشع
بن نون، والسابق الی عیسی صاحب یس، والسابق الی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی
بن ابیطالب (رضیاللهعنه).»
ابنعباس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که سابقان سه نفراند. سابق به سوی موسی یوشع
بن نون و سابق به سوی عیسی صاحب یاسین و سابقه به سوی محمد علی
بن ابیطالب هستند.
روایت فوق در
معجم کبیر طبرانی با این سند نقل کرده است:
حدثنا الحسین
بن اسحاق التستری ثنا الحسین
بن ابیالسری العسقلانی ثنا حسین الاشقر ثنا
سفیان بن عیینة عن
بن ابینجیح عن مجاهد عن
بن عباس عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال السبق ثلاثة فالسابق الی موسی یوشع
بن نون والسابق الی عیسی صاحب یاسین والسابق الی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی
بن ابیطالب.
در بررسی سند روایت باید گفت:
هیثمی بعد از نقل روایت، درباره سندش مینویسد: رواه الطبرانی وفیه حسین
بن حسن الاشقر وثقه ابنحبان وضعفه الجمهور، وبقیة رجاله حدیثهم حسن او صحیح.
این روایت را طبرانی نقل کرده و در سند آن حسین
بن حسن اشقر است که ابنحبان وی را توثیق کرده و جمهور تضعیف کردهاند اما بقیه رجال سند حسن یا صحیح هستند.
همانگونه که از عبارت هیثمی پیدا است، حسین اشقر هم
تضعیف دارد و هم
توثیق که ایشان به توثیق ابنحبان اشاره کرده است. اما با جستجو در کتب اهلسنت، میبینیم که افراد دیگری نیز ایشان را توثیق کرده و روایاتش را صحیح میدانند.
اولا: ابنحبان وی را توثیق کرده است.
ثانیا: حاکم نیشابوری که حافظ علی الاطلاق در روایات است، روایتش را که درباره آیه «انما انت منذر و لکل قومهاد» آورده، تصحیح کرده است:
«۴۶۴۶ اخبرنا ابوعمرو عثمان
بن احمد
بن السماک ثنا عبدالرحمن
بن محمد
بن منصور
الحارثی ثنا حسین
بن حسن الاشقر ثنا منصور
بن ابیالاسود عن الاعمش عن المنهال
بن عمرو عن عباد
بن عبدالله الاسدی عن علی انما انت منذر ولکل قومهاد قال علی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) المنذر وانا الهادی» هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
ثالثا: حسین اشقر در سلسله اسناد روایات
احمد بن حنبل و
یحیی بن معین واقع شده و آنها از وی روایت نقل کردهاند. این مطلب نشان میدهد که وی در نزد آنها از اعتبار خوبی برخودار بوده است.
علی
بن هبةالله میگوید: اما الاشقر بشین معجمة وقاف فهو حسین
بن حسن الاشقر الکوفی یحدث عن شریک وقیس
بن الربیع وغیرهما روی عنه احمد
بن حنبل ویحیی
بن معین وغیرهما
نکته تعجب آور این است که هیثمی در این روایت حسین اشقر را تضعیف کرده، اما تمام روایات مسند احمد
بن حنبل را که این راوی نیز در سند روایاتش قرار دارد، قبول دارد و این مسند را صحیحترین مسانید میداند. این عقیده هیثمی را سیوطی اینگونه نقل کرده است:
وقال الهیثمی فی زوائد المسند مسند احمد اصح صحیحا من غیره.
سیوطی نیز عقیدهاش همین است که آن را شوکانی گزارش کرده است: قَالَ السُّیُوطِیّ فِی خُطْبَةِ کِتَابِهِ الْجَامِعِ الْکَبِیرِ مَا لَفْظُهُ: وَکُلُّ مَا کَانَ فِی مُسْنَدِ اَحْمَدَ فَهُوَ مَقْبُولٌ، فَاِنَّ الضَّعِیفَ الَّذِی فِیهِ یَقْرُبُ مِنْ الْحَسَنِ انْتَهَی.
سیوطی در خطبه کتابش «
الجامع الکبیر» گفته است: تمام آنچه در
مسند احمد قرار دارد، مقبول است؛ زیرا
روایت ضعیف آن حسن است.
در نتیجه، حسین اشقر از دیدگاه ابنحبان، حاکم نیشابوری، سیوطی، احمد
بن حنبل، یحیی
بن معین و هیثمی (با توجه به اظهار نظرش درباره مسند احمد) موثق و معتبر است. برفرض اگر تضعیفات هم داشته باشد، روایتش
حسن میشود و در نهایت این روایت حسن میشود.
در مورد سایر منابع و متون این روایت و استدلال علمای اهلسنت به این موارد میتوان اشاره کرد:
«۵۵۱ ابنمردویه عن ابنعباس رضی الله عنهما فی قوله: (والسابقون السابقون) قال: یوشع
بن نون سبق الی موسی ومؤمن آل یس سبق الی عیسی وعلی
بن ابیطالب رضی الله عنه سبق الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»
در روایت دوم ابنعباس تصریح نموده که علی (علیهالسّلام) افضل سابقون است:
«۵۵۲. ابنمردویه، عن مجاهد، عن ابنعباس فی هذه الآیة: یوشع
بن نون سبق الی موسی
بن عمران، ومؤمن آل یاسین سبق الی عیسی
بن مریم، وعلی
بن ابیطالب سبق الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وکل رجل منهم سابق امته، وعلی افضلهم.»
ابن عباس گفته است: یوشع
بن نون به سوی موسی
بن عمران، مؤمن آل یاسین به سوی
عیسی بن مریم و علی
بن ابیطالب به سوی رسول خدا سبقت جستند. و هر یکی از آنها سابق امت خودشان بودند اما علی افضل آنها است.
«۵۵۳. ابنمردویه، عن ابنعباس فی قوله تعالی: (والسابقون السابقون) قال: نزلت فی حزقیل مؤمن آل فرعون، وحبیب النجار الذی ذکر فی یس، وعلی
بن ابیطالب (رضیاللهعنه)، وکل رجل سابق امته، وعلی افضلهم سبقا.»
ابن عباس گفته است: این آیه درباره
حزقیل مؤمن آل فرعون،
حبیب نجار (که ذکر آن در
سوره یاسین آمده) و درباره علی
بن ابیطالب نازل شده و هر یکی از آنها سابق امتش بوده و علی افضل آنها است.
روایات فوق را ابن
ابیحاتم، سیوطی و
شوکانی و
ابنکثیر در تفاسیرشان آوردهاند.
مناوی بعد از نقل روایت، سبقت حضرت علی را در ایمان و اسلام بزرگترین منقبت برای آن حضرت میداند و مینویسد:
فاعظم بها من منقبة لعلی وکم له من مناقب لا یشارک فیها؛ بزرگترین منقبت برای علی است، و چه بسیار منقبت برای علی است که هیچ کسی در آن شریک نیست.
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اشاره به حضرت علی (علیهالسّلام) فرمود: او نخستین کسی است که به من ایمان آورد. این سخن حضرت را دو صحابی بزرگوار؛ جناب
ابوذر و
سلمان نقل کردهاند.
ابتدا به روایتی که تنها از ابوذر این مطلب با سند معتبر نقل شده اشاره میکنیم:
«حَدَّثَنَا عَبَّادُ
بْنُ یَعْقُوبَ الْعَرْزَمِیُّ، قَالَ: نَا عَلِیُّ
بْنُ هَاشِمٍ، قَالَ: نَا مُحَمَّدُ
بْنُ عبیدالله
بْنِ ابیرَافِعٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ
ابیرَافِعٍ، عَنْ
ابیذَرٍّ، عَنِ النَّبِیِّ اَنَّهُ قَالَ لِعَلِیِّ
بْنِ ابیطَالِبٍ: اَنْتَ اَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی، وَاَنْتَ اَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَاَنْتَ الصِّدِّیقُ الاَکْبَرُ، وَاَنْتَ الْفَارُوقُ تَفْرُقُ بَیْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ، وَاَنْتَ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ، وَالْمَالُ یَعْسُوبُ الْکُفَّارِ.»
ابورافع از ابوذر نقل کره است که رسول خدا به علی
بن ابیطالب فرمود: شما نخستین کسی هستی که به من ایمان آوردی، و شما نخستی فرد هستی که در روز قیامت با من دست میدهد، و شما صدیق اکبر و جدا کننده بین حق و باطل هستید، و شما پناهگاه مؤمنان هستید همانگونه مال پناهگاه کافران است.
افراد زیر در سند روایت هستند که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.
اولا:
عباد بن یعقوب رواجنی از راویان بخاری است و اگر تضعیف شود تضعیف روایات بخاری است.
ثانیا: حاکم نیشابوری در کتاب «
المدخل الی کتاب الاکلیل»، تصریح کرده است که ایشان را ابوبکر محمد
بن اسحاق
بن خزیمه در روایت صدوق میداند:
وکان ابوبکر محمد
بن اسحاق
بن خزیمة یقول حدثنا الصدوق فی روایته المتهم فی دینه عباد
بن یعقوب.
ابنجوزی نقل کرده است که دارقطنی این راوی را تضعیف نکرده است: وقال الدارقطنی لیس بضعیف
ذهبی نیز بر صدوق بودن وی اینگونه تصریح کرده و توثیق ابوحاتم را نیز ذکر کرده است: الشیخ العالم الصدوق محدث الشیعة ابوسعید عباد
بن یعقوب الاسدی الرواجنی الکوفی المبتدع... قال ابوحاتم شیخ ثقة
علی بن هاشم برید نیز راوی صحیح مسلم و علمای رجال اهلسنت او را صدوق و موثق میداند. ابنحجر مینویسد: علی
بن هاشم
بن البرید بفتح الموحدة وبعد الراء تحتانیة ساکنة الکوفی صدوق یتشیع.
ابنسعد نیز بر صدوق بودنش تصریح کرده است: علی
بن هاشم
بن البرید... وهو صالح الحدیث صدوق.
ابنجوزی مینویسد که علماء بر ثقه بودن این راوی اتفاق نظر دارند: علی
بنهاشم
بن البرید... روی عنه احمد
بن حنبل واتفقوا علی انه کان ثقة ولکن کان یتشیع وتوفی فی هذه السنة.
این راوی از نظر ابنحبان و حاکم نیشابوری موثق است. ابنحبان در کتاب «الثقات» اسم ایشان را آورده است: ۱۰۵۹۶ محمد
بن عبیدالله
بن ابی رافع یروی عن ابیه روی عنه یحیی
بن یعلی الاسلمی
حاکم نیز روایتش را در چند جا تصحیح کرده است: «۳۸۱۷ اخبرنا ابوعبدالله محمد
بن علی الصنعانی بمکة حدثنا علی
بن المبارک الصنعانی حدثنا یزید
بن المبارک حدثنا محمد
بن ثور عن
بن جریج عن محمد
بن عبیدالله
بن ابیرافع مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ...» هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
«۴۸۴۱ اخبرنی ابوسعید احمد
بن محمد
بن عمرو الاخمسی ثنا الحسین
بن حمید
بن الربیع ثنا مخول
بن ابراهیم النهدی ثنا عبدالرحمن
بن الاسود عن محمد
بن عبیدالله
بن ابیرافع عن ابیه عن جده
ابیرافع رضی الله عنه ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صلی یوم الاثنین وصلت معه خدیجة رضی الله عنها وانه عرض علی علی یوم الثلاثاء الصلاة فاسلم وقال دعنی او آمر ابا طالب فی الصلاة قال فقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انما هو امانة قال فقال علی فاصلی اذا فصلی مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یوم الثلاثاء» هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
در جای دیگر نیز ایشان را در ضمن فرزندش
عون بن محمد توثیق کرده است: وعون هذا هو
بن محمد
بن عبیدالله
بن ابیرافع هو و ابوه ثقتان
عَنْ اَبِیهِ (
عبیدالله بن ابیرافع)
مراد از عبارت «عن ابیه» عبیدالله
بن ابیرافع است و اسم
ابیرافع نیز اسلم است. البته در جای دیگر نیز آمده است که ابورافع اسمهای دیگری هم داشته است. ابن
ابیحاتم ایشان را معرفی کرده ودر پایان توثیق وی را ذکر کرده است:
۱۴۶۰ عبیدالله
بن ابی رافع مولی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) واسم
ابی رافع اسلم وکان هو کاتب علی رضی الله عنه روی عن علی وابی هریرة وابیه روی عنه بسر
بن سعید والحسن
بن محمد سمعت
ابی یقول ذلک نا عبدالرحمن قال وسمعت
ابی یقول عبیدالله
بن ابی رافع ثقة.
بدرالدین عینی اسم ابورافع را اسلم، ابراهیم، ثابت و هرمز هم ذکر کرده است: عبیدالله
بن ابی رافع المدنی: مولی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، واسم
ابی رافع اسلم، وقیل: ابراهیم، وقیل: ثابت، وقیل: هرمز.
عبیدالله
بن ابیرافع از راویان بخاری و مسلم است. ابنحبان اسم وی را در کتاب «الثقات» آورده و نشانگر توثیق وی است:
۳۸۹۵ عبیدالله
بن علی
بن ابیرافع مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یروی عن جدته سلمی بنت قیس مولاة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ولها صحبة روی عنه فائد مولی عبیدالله
بن علی
بن ابی رافع من حدیث الفضل
بن سلیمان
ابنحجر نیز بر توثیق وی تصریح کرده است: ۴۲۸۸ عبیدالله
بن ابیرافع المدنی مولی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کان کاتب علی وهو ثقة من الثالثة ع
نکته مهم این که احمد
بن حنبل ایشان را در شمار صحابه آورده است و اگر اینگونه باشد، بینیاز از توثیق است:
عبیدالله
بن اسلم مولی النبی (علیهالسّلام) یعد فی الکوفیین له صحبة وروایة ان النبی (علیهالسّلام) کان یقول لجعفر اشبهت خلقی... ذکره
بن حبان فی الثقات
ایشان از صحابه رسول خدا است و نیاز به توثیق ندارد، چرا که صحابه از نظر آنها همه عادل هستند. تنها به ذکر عبارت ابنجزری که ایشان را معرفی کرده اکتفا میکنیم:
اسلم ابورَافع مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). غلبت علیه کنیته، واختلف فی اسمه، فقال ابنالمدینی: اسمه اسلم، ومثله قال ابننمیر، وقیل: هرمز، وقیل: ابراهیم، وزوّجه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مولاته سَلمی، فولدت له عبیدالله
بن ابیرافع، وکانت سلمی قابلة ابراهیم
بن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وشهدت معه خیبر، وکان عبیدالله خازناً لعلی
بن ابیطالب، وکاتباً له ایام خلافته.
ابورافع غلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، کنیهاش بر اسمش غالب شده است (یعنی به کنیه او را صدا میزدند) اما در اسم او اختلاف نظر است. به نقل ابنمدینی و ابننمیر اسمش اسلم، و هرمز وابرهیم هم اقوال دیگری است. روسول خدا سلمی را به ازدواجش در آورد و از او عبیدالله
بن ابورافع به دنیا آمد. و سلمی قابله حضرت ابراهیم پسر رسول خدا بود که در
خیبر نیز همراه رسول خدا بود. و در زمان حضرت علی، عبیدالله خزانه دار و کاتب ایشان بود.
از عبارت فوق به دست میآید که ایشان صحابه است.
ایشان هم از صحابه بزرگوار و معروف رسول خدا ست. در نتیجه این روایت معتبر است.
در این روایت
ابیسخیله از ابوذر و سلمان از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این مطلب را نقل کرده است:
«۶۱۸۴ حدثنا عَلِیُّ
بن اِسْحَاقَ الْوَزِیرُ الاَصْبَهَانِیُّ حدثنا اِسْمَاعِیلُ
بن مُوسَی السُّدِّیُّ ثنا عُمَرُ
بن سَعِیدٍ عن فُضَیْلِ
بن مَرْزُوقٍ عن
ابیسُخَیْلَةَ عن
ابیذَرٍّ وَعَنْ سَلْمَانَ قَالا اَخَذَ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِیَدِ عَلِیٍّ رضی اللَّهُ عنه فقال اِنَّ هذا اَوَّلُ من آمَنَ بِی وهو اَوَّلُ من یُصافِحُنِی یوم الْقِیَامَةِ وَهَذَا الصِّدِّیقُ الاَکْبَرُ وَهَذَا فارُوقُ هذه الاُمَّةِ یُفَرَّقُ بین الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ وَهَذَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَالُ یَعْسُوبُ الظَّالِمِ.»
ابوذر و سلمان گفتند: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست علی را گرفته بود فرمود: این نخستین کسی است که به من ایمان آورد، و اولین کسی ایت که در روز قیامت با من
مصافحه میکند ...
در روایت دیگر
ابیسخیله میگوید: من و سلمان در
ربذه نزد ابوذر رفتیم و در آنجا ایشان این سخن رسول خدا را نقل کرد:
«حدثنی الولید
بن صالح، عن یونس
بن ارقم، عن وهب
بن ابیدبی: عن
ابیسخیلة قال: مررت انا وسلمان بالربذة علی
ابیذر فقال: انه ستکون فتنة فان ادرکتموها فعلیکم بکتاب الله وعلی
بن ابیطالب، فانی سمعت رسول الله صلی الله عله وسلم یقول: علی اول من آمن بی، واول من یصافحنی یوم القیامة وهو یعسوب المؤمنین.»
ابوسخیله میگوید: من و سلمان به ربذه رفتیم و ابوذر گفت: به زودی فتنهای در راه است، اگر آن را درک کردید به کتاب خدا و علی
بن ابیطالب تمسک کنید؛ زیرا از رسول خدا شنیدم که میگفت: علی اولین مؤمن به من است و اولین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه میکند.
این روایت را طبری و سیوطی نقل کردهاند:
طبری در کتابش از طریق عمر
بن خطاب شبیه روایت دوم
ابوسعید خدری روایتی را از قول رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است:
«وعن عمر رضی الله عنه قال کنت انا و ابوعبیدة و ابوبکر وجماعة اذ ضرب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منکب علی
بن ابیطالب فقال یا علی انت اول المؤمنین ایمانا وانت اول المسلمین اسلاما وانت منی بمنزلة هرون من موسی.»
عمر میگوید: من و ابوعبیده و ابوبکر و گروهی نشسته بودیم که رسول خدا دستش را به شانه علی زد و فرمود: ای علی! تو نخستین مؤمن در ایمان آوردن، و نخستین مسلمان در اسلام آوردن هستی. جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه
هارون نسبت به موسی است.
جلالالدین سیوطی روایت
عمر بن خطاب را اینگونه آورده است:
«(۱۵۱۰) عن عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: ۳۰ (لَنْ تَنَالُوا عَلِیَّاً فَاِنی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ: ثَلاَثَةٌ لاِنْ یَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ اَحَبَّ اِلَیَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ، کُنْتُ عِنْدَ النَّبِی وَعِنْدَهُ ابوبَکْرٍ وَ ابوعُبَیْدَةَ
بنُ الْجَرَّاحِ، وَجَمَاعَةٌ مِنْ اَصْحَابِ النَّبِی فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلی مَنْکِبِ عَلِیَ فَقَالَ: اَنْتَ اَوَّلُ النَّاسِ اِسْلاَمَاً، وَاَوَّلُ النَّاسِ اِیْمَانَاً، وَاَنْتَ مِنی بِمَنْزِلَةِهاارُونَ مِنْ مُوْسَی) (ابنالنَّجَّار)»
فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره پیشگامی
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در
اسلام و ایمان آوردن به رسول خدا از طریق
انس بن مالک صحابه آن حضرت نیز نقل شده است.
«اَخْبَرَنَا الْحَسَنُ
بْنُ ابیبَکْرٍ، اَخْبَرَنَا ابوسَهْلٍ اَحْمَدُ
بْنُ مُحَمَّدِ
بْنِ عبدالله
بْنِ زِیَادٍ الْقَطَّانُ، حَدَّثَنَا عبدالله
بْنُ رَوْحٍ، حَدَّثَنَا سَلامُ
بْنُ سُلَیْمَانَ ابوالْعَبَّاسِ الْمَدَائِنِیُّ، حَدَّثَنَا عُمَرُ
بْنُ الْمُثَنَّی، عَنْ
ابیاِسْحَاقَ، عَنْ اَنَسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَرَضِیَ عَنْهَا: زَوَّجْتَنِی عَلِیًّا حَمْشَ السَّاقَیْنِ، عَظِیمَ الْبَطْنِ، قَلِیلَ الشَّیْءِ، فَقَالَ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): زَوَّجْتُکِ یَا بُنَیَّةُ اَعْظَمَهُمْ حِلْمًا، وَاَقْدَمَهُمْ سِلْمًا، وَاَکْثَرَهُمْ عِلْمًا وهو سلام
بْن سوار الذی روی عنه هشام
بْن عمار.»
ترجمه روایت چند مرتبه گذشت.
ابنعساکر در
تاریخ مدینة دمشق روایت انس را با این سند نقل کرده است:
«اخبرنا جدی ابوالمفضل یحی
بن علی انا ابوالقاسم علی
بن محمد انا ابوالحسن علی
بن محمد انا ابوالحسن علی
بن احمد
بن محمد
بن داود الرزاز نا ابوعمرو عثمان
بن احمد
بن السماک نا عبدالله
بن روح المدائنی نا سلام
بن سلیمان المدائنی نا عمر
بن المثنی عن
ابیاسحاق عن انس
بن مالک قال قالت فاطمة زوجتنی علیا حمش الساقین عظیم البط قلیل المشی فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زوجتک یا بنیة اعظمهم حلما واقدمهم سلما واکثرهم علما.»
البته ابتدای همین روایت، در کتب دیگر هم آمده و اشاره به سند دیگری هم برای آن شده است.
«۲۰۲۰ - حدیث: لما زوج النبی علیاً فاطمة... الحدیث تفرد به عبدالرحمن
بن قیس عن شریک عن
ابیاسحاق عنه، وقال عمر
بن المثنی عن
ابیاسحاق عن انس
بن مالک نحو هذا.»
لیلی غفاریه یکی از زنان صحابیه است که در جنگهای
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز شرکت داشته و در پشت جبهه به مداوای مجروحین میپرداخته است. ایشان فرمایش آن حضرت را که از زبان
عایشه در
جنگ بصره شنیده، نقل کرده است.
«۸۵ - حدثنا عبدالسلام
بن صالح، قال: نا علی
بنهاشم، عن ابیه، عن موسی
بن القاسم التغلبی، قال: حدثتنی لیلی الغفاریة: انها کانت تخرج مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی مغازیه تداوی الجرحی، وتقوم علی المرضی. فحدثت ان رسول الله قال لعائشة: هذا علی
بن ابیطالب اول الناس ایماناً.»
موسی بن قاسم میگوید: لیلی غفاریه (که همراه رسول خدا در جنگها برای تداوی مجروحان میرفت) گفت: رسول خدا به عایشه گفت: این علی
بن ابیطالب نخستین شخص از میان مردم است که ایمان آورده است.
ابنعساکر این روایت را با تفصیل بیشتر گزارش کرده است:
«اخبرنا ابوالبرکات الانماطی انا ابوبکر الشامی انا ابوالحسن العتیقی انا اسماعیل
بن یعقوب الصیدلانی نا ابوجعفر العقیلی نا احمد
بن القاسم نا احمد
بن داود قالا انا عبدالسلام
بن صالح نا علی
بنهاشم حدثنی
ابیعن موسی
بن القاسم التغلبی حدثتنی لیلی الغفاریة قالت کُنْتُ اَخْرُجُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فِی مَغَازِیهِ فَاُدَاوِی الْجَرْحَی، وَاَقُومُ عَلَی الْمَرْضَی، فَلَمَّا خَرَجَ عَلِیٌّ بِالْبَصْرَةِ خَرَجْتُ مَعَهُ، فَلَمَّا رَاَیْتُ عَائِشَةَ وَاقِفَةً دَخَلَنِی شَیْءٌ مِنَ الشَّکِّ، فَاَتَیْتُهَا فَقُلْتُ: هَلْ سَمِعْتِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَضِیلَةً فِی عَلِیٍّ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، دَخَلَ عَلِیٌّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ وَهُوَ مَعَ عَائِشَةَ، وَعَلَیْهِ جَرْدُ قَطِیفَةٍ فَجَلَسَ بَیْنَهُمَا، فَقَالَتْ لَهُ عَائِشَةُ: اَمَا وَجَدْتَ مَکَانًا هُوَ اَوْسَعُ مِنْ هَذَا؟ فَقَالَ النَّبِیُّ: یَا عَائِشَةُ دَعِی لِی اَخِی فَاِنَّهُ اَوَّلُ النَّاسِ بِی اِسْلامًا، وَآخِرُ النَّاسِ بِی عَهْدًا عَندَ الْمَوْتِ، وَاَوَّلُ النَّاسِ لِی لِقَاءً یَوْمَ الْقِیَامَةِ»
موسی
بن قاسم میگوید: لیلی غفاریه گفت: من همراه رسول خدا برای تداوی مجروحان میرفتم و از آنها پرستاری میکردم. موسی میگوید: هنگامی که علی به بصره رفت من نیز همراه ایشان رفتم؛ اما وقتی عایشه را در مقابل علی دیدم شک و تردید برایم دست داد، نزد لیلی رفتم و سؤال کردم آیا از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره علی فضیلتی شنیدهای؟ گفت: بلی. رسول خدا در حالی که با عایشه بود و قطیفهای بر خودشانانداخته بود علی وارد شد و در میان آنها نشست. عایشه به علی گفت: آیا جای وسیعتر از این پیدا نکردی؟ رسول خدا به عایشه گفت: برادرم را رها کن؛ زیرا او نخستین کسی است که به من اسلام آورد، و آخرین شخص است در هنگام مردن با من و اولین کسی است که در روز قیامت مرا ملاقات میکند.
این روایت در بسیاری از منابع اهلسنت نقل شده است.
اسماء بنت عمیس (که ابتدا همسر
جعفر بن ابیطالب بود و پس از شهادت ایشان همسر ابوبکر شد و بعد از فوت او، همسر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) گردید، نیز این فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درباره امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده است:
«اخبرنا ابوغالب
بن البنا انا ابومحمد الجوهری انا ابومحمد عبدالعزیز
بن الحسن
بن علی
بن ابیصابر نا ابوحبیب العباس
بن احمد
بن محمد البرتی نا اسماعیل یعنی ابنموسی نا تلید
بن سلیمان ابوادریس عن
ابیالجحاف عن رجل عن اسماء بنت عمیس قالت قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لفاطمة زوجتک اقدمهم سلما واعظمهم حلما واکثرهم علما.»
اسماء بنت عمیس میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای فاطمه فرمود: تو را به ازدواج کسی در آوردم که در اسلام آوردن پیشگامترین، و از نظر حلم و بردباری بزرگترین و از نظر علم داناترین مردم است.
ابوسعید خدری از
صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با چند سند نقل کرده است:
در سند نخست که از ابوسعید خدری نقل شده، فرمایش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره نخستین مسلمان بودن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در ضمن داستان دیگر و در قضیه مریضی رسول خدا در خطاب با فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) بیان شده است:
«وعن ابنهارون العبدی قال لقیت ابا سعید الخدری (رض) فقلت له: هل شهدت بدراً؟ قال: نعم، فقلت: افلا تحدّثنی بما سمعت من رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی علیّ (علیهالسّلام) وفضله؟ قال: بلی اُخبرک انّ رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرض مرضةً نقه منها، فدخلت علیه فاطمة (علیهاالسّلام) وانا جالس عن یمین النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فلمّا رات فاطمة ما برسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من الضعف خنقتها العبرة حتّی بدت دموعها علی خدّها، فقال لها رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): ما یبکیک یا فاطمة؟ قالت: اخشی الضیعة یا رسول الله، فقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): یا فاطمة انّ الله تعالی اطلع الی الارض اطلاعةً علی خلقه فاختار منهم اباک فبعثه نبیّاً، ثمّ اطلع ثانیةً فاختار منهم بعلک فاوحی الیَّ ان انکحه فاطمة فانکحته ایّاکِ واتّخذته وصیّاً. اما علمت انکِ بکرامة الله تعالی ایّاک زوّجک اغزرهم علماً واکثرهم حلماً واقدمهم سلماً؟...»
ابنهارون عبدی میگوید: ابوسعید خدری را ملاقات کردم برایش گفتم: آیا در
بدر حاضر بودی؟ گفت: بلی. گفتم: آیا از آنچه از رسول خدا در فضیلت علی شنیدهای با من سخن نمیگویی؟ گفت: خبر میدهم، رسول خدا مریض شد که از آن خوب شد،
فاطمه زهرا بر ایشان وارد شد و من طرف راست حضرت نشسته بودم. وقتی فاطمه ضعیف حضرت را دید اشکهایش بر گونههایش جاری شد. رسول خدا به فاطمه فرمود: برای چه گریه میکنی؟ فاطمه گفت: میترسم ترا از دست بدهم. رسول خدا فرمود: این فاطمه همانا خداوند نگاهی به زمین کرد و از میان مخلوقاتش پدرت را برگزید و او را پیامبر قرار داد.
دوباره به زمین نگاه کرد از میان آنها شوهرت را برگزید و به سوی من
وحی نمود که فاطمه را به ازدواج او در آورم پس تو را به نکاح ایشان در آوردم و او را وصی خودم قرار دادم. آیا میدانی که خداوند گرامی داشته ترا به ازدواج با کسی که علمش از همه بیشتر و حملش از همه فزونتر و در اسلام از همه پیشگامتر است.
روایت دوم را که ابوسعید خدری نقل کرده، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به امیرمومنان میفرمایند:
«حدثنا محمد
بن المظفر ثنا عبدالله
بن اسحاق ثنا ابراهیم الانماطی ثنا القاسم
بن معاویة الانصاری حدثنی عصمة
بن محمد عن یحیی
بن سعید الانصاری عن سعید
بن المسیب عن
ابیسعید الخدری قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لعلی وضرب بین کتفیه یا علی لک سبع خصال لا یحاجک فیهن احد یوم القیامة انت اول المؤمنین بالله ایمانا واوفاهم بعهد الله واقومهم بامر الله وارافهم بالرعیة واقسمهم بالسویة واعلمهم بالقضیة واعظمهم مزیة یوم القیامة.»
ابوسعید خدری میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستش را بر دو شانه علی زد و فرمود: ای علی! تو هفت ویژگی داری که هیچ کسی در
قیامت نمیتواند با تو محاجه نماید. تو نخستین مؤمن از نظر ایمان آوردن، با وفاترین مردم در پیمان با
خدا، استوارترین مردم در امر خدا، مهربانترین مردم نسبت به زیر دستان، عادلترین مردم در برابری، داناترین مردم در قضاوت، و دارای بزرگترین جایگاه و منزلت در قیامت هستی.
معاذ بن جبل از صحابه فرمایش رسول خدا را در خطاب به امیرمؤمنان فرمودند: شما نخستین کسی هستید که به خداوند ایمان آوردهاید، نقل کرده است:
«حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ
بْنُ اَحْمَدَ
بْنِ ابیحُصَیْنٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ عبدالله الْحَضْرَمِیُّ، حَدَّثَنَا خَلَفُ
بْنُ خَالِدٍ الْعَبْدِیُّ الْبَصْرِیُّ، حَدَّثَنَا بِشْرُ
بْنُ اِبْرَاهِیمَ الاَنْصَارِیُّ، عَنْ ثَوْرِ
بْنِ یَزِیدَ، عَنْ خَالِدِ
بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ مُعَاذِ
بْنِ جَبَلٍ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ: یَا عَلِیُّ اَخْصِمُکَ بِالنُّبُوَّةِ، وَلا نُبُوَّةَ بَعْدِی، وَتَخْصِمُ النَّاسَ بِسَبْعٍ وَلا یُحَاجُّکَ فِیهَا اَحَدٌ مِنْ قُرَیْشٍ، اَنْتَ اَوَّلُهُمْ اِیمَانًا بِاللَّهِ، وَاَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ، وَاَقْوَمُهُمْ بِاَمْرِ اللَّهِ، وَاَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِیَّةِ، وَاَعْدَلُهُمْ فِی الرَّعِیَّةِ، وَاَبْصَرُهُمْ بِالْقَضِیَّةِ، وَاَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِیَّةً.»
معاذ
بن جبل میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) فرمود: تو در تمامی فضائل با من مشارکت داری مگر
نبوّت که بر تو غالب شدم، زیرا پیامبری پس از من نیست. اما در هفت خصلت بر همه مردم غالب آمدی و کسی از
قریش در این خصایل و ویژگیها بر تو پیروز نخواهد شد و آن ویژگیها عبارتند از این که نخستین فردی که به خدا ایمان آورد و به پیمان الهی از همه باوفاتر، و در انجام اوامر خدا مقاومتر و در تقسیم اموال به تساوی از همه برتر و در عدالت و داد در بین رعیت از همه دادگرتر و در امور قضایی از همه آگاهتر و در روز قیامت نزد خداوند از همه ممتازتر تو هستی.
در این روایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هفت ویژگی را برای امیرمؤمنان (علیهالسّلام) ذکر کرده است که دیگر افراد قریش آن را ندارند و یکی از آنها نخستین مؤمن بودن ایشان است.
عبدالله بن مسعود میگوید: یک زمانی مکه آمدم دیدم سه نفر (یک مرد، یک زن و یک کودک) رو به
حجر الاسود ایستادند و نماز میخوانند،
عباس بن عبدالمطلب به ما گفت: این پسر برادرم محمد و آن دیگری پسر برادرم علی و آن خانم همسر محمد است که معتقد به دین جدید شدهاند. متن روایت به نقل طبرانی از ابنمسعود این چنین است:
«حدثنا عَبْدَانُ
بن اَحْمَدَ ثنا یحیی
بن حَاتِمٍ الْعَسْکَرِیُّ ثنا بِشْرُ
بن مِهْرَانَ ثنا شَرِیکٌ عن عُثْمَانَ
بن الْمُغِیرَةِ عن زَیْدِ
بن وَهْبٍ عَنِ
بن مَسْعُودٍ قال اَوَّلُ شَیْءٍ عَلِمْتُ من اَمْرِ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَدِمْتُ مَکَّةَ فی عُمُومَةٍ لی فَاُرْشِدْنَا علی الْعَبَّاسِ
بن عبدالمُطَّلِبِ فَانْتَهَیْنَا الیه وهو جَالِسٌ الی زَمْزَمَ فَجَلَسْنَا الیه فَبَیْنَا نَحْنُ عِنْدَهُ اِذْ اَقْبَلَ رَجُلٌ من بَابِ الصَّفَا اَبْیَضُ تَعْلُوهُ حُمْرَةٌ له وَفْرَةٌ جَعْدٌ الی اَنْصَافِ اُذُنَیْهِ اَشَمُّ اَقْنَی اَذْلَفُ بَرَّاقُ الثنَایَا اَدْعَجُ الْعَیْنَیْنِ کَثُّ اللِّحْیَةِ دَقِیقُ الْمَسْرُبَةَ شَثْنُ الْکَفَّیْنِ وَالْقَدَمَیْنِ علیه ثَوْبَانِ اَبْیَضَانِ کَاَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ یَمْشِی علی یَمِینِهِ غُلامٌ اَمْرَدُ حَسَنُ الْوَجْهِ مُرَاهِقٌ او مُحْتَلِمٌ تَقْفُوهُمُ امْرَاَةٌ قد سَتَرَتْ مَحَاسِنَهَا حتی قَصَدَ نحو الْحَجَرِ فَاسْتَلَمَهُ ثُمَّ اسْتَلَمَ الْغُلامُ ثُمَّ اسْتَلَمَتِ الْمَرْاَةُ ثُمَّ طَافَ بِالْبَیْتِ سَبْعًا وَالْغُلامُ وَالْمَرْاَةُ یَطُوفَانِ معه ثُمَّ اسْتَلَمَ الرُّکْنَ وَرَفَعَ یَدَیْهِ وَکَبَّرَ وَقَامَ الْغُلامُ عن یَمِینِهِ وَرَفَعَ یَدَیْهِ وَقَامَتِ الْمَرْاَةُ خَلْفَهُمَا فَرَفَعَتْ یَدَیْهَا وَکَبَّرَتْ وَاَطَالَ الْقُنُوتَ ثُمَّ رَکَعَ فَاَطَالَ الرُّکُوعَ ثُمَّ رَفَعَ رَاْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ فَقَنَتَ وهو قَائِمٌ ثُمَّ سَجَدَ وَسَجَدَ الْغُلامُ وَالْمَرْاَةُ معه یَصْنَعَانِ مِثْلَ ما یَصْنَعُ وَیَتَّبِعَانِهِ قال فَرَاَیْنَا شیئا لم یَکُنْ نَعْرِفُهُ بِمَکَّةَ فانکرنا فَاَقْبَلْنَا علی الْعَبَّاسِ فَقُلْنَا یا اَبَا الْفَضْلِ اِنَّ هذا الدِّینَ لم نَکُنْ نَعْرِفُهُ فِیکُمْ اَشَیْءٌ حَدَثَ قال اَجَلْ وَاللَّهِ اَمَا تَعْرِفُونَ هذا قُلْنَا لا قال هذا
بن اَخِی محمد
بن عبدالله وَالْغُلامُ عَلِیُّ
بن ابیطَالِبٍ وَالْمَرْاَةُ خَدِیجَةُ بنتُ خُوَیْلِدٍ اَمَ وَاللَّهِ ما علی ظَهْرِ الاَرْضِ اَحَدٌ یَعبدالله علی هذا الدِّینِ اِلا هَؤُلاءِ الثَّلاثَةُ»
ابن مسعود میگوید: نخستین چیزی که از رویّه و روش پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آموختم، در این رابطه بود که به اتفاق عموهایم وارد
مکه شدیم و خواستیم به پارهای از تحقیقاتی که در نظر داشتیم، دست یابیم، مردم ما را به دیدار «عباس
بن عبدالمطلب» راهنمائی کردند. به این منظور به دیدار او شتافتیم. در آن هنگام در کنار چاه زمزم نشسته بود، ما که مشتاق دیدارش بودیم، در نزد او قرار گرفتیم. آنگاه مردی از باب «
صفا»، وارد
مسجدالحرام شد که چهره گندم گون داشت و موهای مجعّد او گوشش را فرا گرفته، بینیش کشیده و تنگ پرده بود، دندانهایش از سپیدی میدرخشید و چشمهایش سیاه فام بود، محاسنش انبوه و دست و پایش پرگوشت بود. دو جامه سپید براندامش افتاده بود و چهره مبارکش مانند ماه شب چهارده میدرخشید، در جانب راست او جوان زیبا چهرهای که به حدّ بلوغ رسیده- یا نرسیده- حرکت میکرد و در پشت سر او زنی قرار داشت که کاملا خود را پوشیده بود و به این ترتیب به سوی «
حجرالاسود» میرفتند که وقتی به حجر رسیدند، نخست آن مرد که پیشاپیش حرکت میکرد،
استلام حجر نمود پس از او، آن جوان به استلام حجر پرداخت و بعد از جوان، آن زن استلام حجر نمود. بعد از استلام حجر، هفت مرتبه به
طواف خانه کعبه پرداختند. در این رابطه از «ابوالفضل» (عباس
بن عبدالمطلب)، پرسیدم: آیا این رویّه ویژه شما بوده است که ما از چگونگی آن اطلاعی نداریم و یا رویّه تازهای است که پیش آمده است؟ عباس قبل از پاسخ، به معرفی آنان پرداخت، گفت: این مرد برادرزادهام، محمد
بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و آن نوجوان، علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) است و آن زن،
خدیجه کبری (علیهاالسّلام)، همسر محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و گفتنی است که در تمام روی زمین، از کسی شنیده نشده است که خدا را به این دین و آئین، عبادت کند و تنها این سه تن هستند که به این آئین، رفتار میکنند.
ابوایوب انصاری یکی دیگر از صحابه مخلص رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از ارادتمندان خاص امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است. ایشان نیز از رسول خدا نقل کرده است که علی با آن حضرت هفت سال قبل از همه نماز گذارده است:
اخبرنا ابوالقاسم هبةالله
بن عبدالله الواسطی انا ابوبکر الخطیب انا ابوالفرج عبدالوهاب
بن الحسین
بن عمر
بن برهان البغدادی بصور نا محمد
بن المظفر نا ابوجعفر محمد
بن الحسین
بن حفص الخثعمی بالکوفة نا عباد
بن یعقوب نا علی
بنهاشم عن ابن
ابیرافع عن عبدالله
بن عبدالرحمن الحرمی عن ابیه عن
ابیایوب قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لَقَدْ صَلَّتِ الْمَلَائِکَةُ عَلَیَّ وَ عَلَی عَلِیٍّ سَبْعَ سِنِینَ ِ لِاَنَّا کُنَّا نُصَلِّی وَ لَیْسَ مَعَنَا اَحَدٌ غَیْرُنَا.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: فرشتگان بر من و علی مدت هفت سال رحمت میفرستادند برای اینکه جز علی
بن ابی طالب دیگری با من نماز نمیخواند.
اخبرنا ابوبکر محمد
بن عبدالباقی انا ابومحمد الجوهری املاء انا ابوالحسین محمد
بن المظفر
بن موسی الحافظ نا ابوالحسن علی
بن احمد
بن مروان المصری نا الزبیر
بن بکار حدثنی بکر
بن حارثةح واخبرنا ابوعلی الحداد فی کتابه وحدثنی ابومسعود الاصبهانی عنه انا ابونعیم الحافظ ناعبدالله
بن عبدالوهاب قرات علیه من اصله نا عبدالله
بن اسحاق ابومحمد
بن الخرائطی البغدادی نا محمد
بن ابییعقوب الدینوری نا عبدالله
بن محمد البلوی ناعمارة
بن زید حدثنی بکر
بن حارثة عن الزهری عن عبدالرحمن
بن کعب
بن مالک عن جابر
بن عبدالله قال سمعت علیا ینشد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وفی حدیث
ابیمسعود ینشد ورسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یسمع:
«جابر
بن عبدالله انصاری» نقل کرده است که گفت: در یکی از اوقات که حضرت علی (علیهالسّلام) در حضور پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شرفیاب بود، این
ابیات را انشا نمود و پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم گوش فرا میداد:
اَنَا اَخُو الْمُصْطَفَی لَا شَکَّ فِی نَسَبِی مَعَهُ رُبِّیتُ وَ سِبْطَاهُ هُمَا وَلَدِی•••••جَدِّی وَ جَدُّ رَسُولِ اللَّهِ مُنْفَرِدٌ وَ فَاطِمُ زَوْجَتِی لَا قَوْلُ ذِی فَنَد
صَدَّقْتُهُ وَ جَمِیعُ النَّاسِ فِی بُهَمٍ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْاِشْرَاکِ وَ النَّکَد•••••فَالْحَمْدُ لِلَّهِ شُکْراً لَا شَرِیکَ لَهُ الْبَرِّ بِالْعَبْدِ وَ الْبَاقِی بِلَا اَمَد
زاد الحداد فتبسم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقال صدقت یا علی.
من برادر پیغمبری هستم که از سوی خدا برای راهنمائی بندگان او انتخاب شده است، و مانند دیگران که شک و شبهه در نسب آنان موجود است، شک و شبهه در نسب من وجود ندارد. به دست او تربیت شدم و دو فرزند من، دو نواده او هستند. جد من و جد او، یکی است و به راستی دختر ارجمند او
حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام)، همسر من است. در حالی که همه مردم در تاریکی به سر میبردند و ظلمت و شرک سراپای آنان را فرا گرفته بود، به حضرت او ایمان آوردم و نبوت او را تصدیق کردم اینک، از خدای بیانباز شکرگزارم که همواره پایدار است و خلق خدا از حضرتش بهرهمندند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از شنیدن این
ابیات خرسند شد و لبخند محبت آمیزی بر لبان حضرتش نقش بست و فرمود: آنچه که گفتی راست بود.
ابواسحاق سبیعی یکی از
تابعان، نیز روایت کرده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را اولین مسلمان معرفی کرده است.
عبدالرزاق صنعانی روایت وی را با این سند صحیح نقل کرده است:
۹۷۸۳ عبدالرزاق عن وکیع
بن الجراح قال اخبرنی شریک عن
ابیاسحاق ان علیا لما تزوج فاطمة قالت للنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زوجتنیه اعیمش عظیم البطن فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لقد زوجتکه وانه لاول اصحابی سلما واکثرهم علما واعظمهم حلما.
ابواسحاق میگوید: هنگامیکه فاطمه ازدواج کرد، به پدرش پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: مرا به ازدواج شکم کنده در آوردی؟ پیامبر فرمود: تو را به ازواج او در آوردم، چون نخستین اصحاب من بود که اسلام آورد، و دارای بیشترین علم و بزرگترین حلم از میان صحابه است.
هیثمی بعد از نقل روایت، سند آن را صحیح میداند و میگوید:
وعن
ابیاسحاق ان علیا لما تزوج فاطمة قالت للنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زوجتنیه اعیمش عظیم البطن فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لقد زوجتکه وانه لاول اصحابی سلما واکثرهم علما واعظمهم حلما رواه الطبرانی وهو مرسل صحیح الاسناد.
مغازلی در کتاب «مناقب» روایت بسیار طولانی را از سلیمان از اعمش با سه سند نقل کرده که در آن
ابوجعفر منصور دوانقی بهترین فضائل امیرمؤمنان (علیهالسّلام) برای سلیمان در زمان حکومتش بازگو میکند و از جمله این فضائل این است که علی (علیهالسّلام) پیشگامترین فرد در اسلام آوردن است.
اکنون روایت را با ترجمه آن به محضر عاشقان و محبان و پیروان امیرمؤمنان (علیهالسّلام) تقدیم میکنیم:
«۳۰۷ - اخبرنا ابوطالب محمد
بن احمد
بن عثمان
بن الفرج
بن الازهر الصیرفیّ البغدادی رحمه الله قَدِمَ علینا واسطاً حدّثنا ابوبکر محمد
بن الحسن
بن سلیمان حدثنا عبدالله
بن محمد
بن عبدالله العُکْبَریّ حدثنا ابوالقاسم عبدالله
بن عتّاب العبدیّ حدثنا عُمر
بن شبّة
بن عَبیدة النُّمیریّ قال: حدثنی المدائنی قال: وَجّه المنصور الی الاعمش یدعوه قال: وحدّثنا محمد
بن الحسن حدّثنا عبدالله
بن محمد
بن عبدالله العُکبریّ حدثنا عبدالله
بن عتّاب
بن محمد حدثنا الحسن
بن عَرَفَة حدثنا ابومُعاویة قال: حدثنا الاعمش قال: ارسل الیّ المنصور وحدّثنا محمد
بن الحسن حدثنا عبدالله
بن محمد
بن عبدالله (العُکبریّ حدثنا عبدالله)
بن عتّاب
بن محمد العبدیّ حدثنا احمد
بن علیّ العمِّی حدثنا ابراهیم
بن الحکم قال: حدثنی سلیمان
بن سالم حدّثنی الاعمش قال: بعث الیّ ابوجعفر المنصور – وقد دخل حدیث بعضهم فی بعض واللّفظ لِعُمَرَ
بن شَبّة قال: وجّه الیّ المنصورُ فقلت للرسول: لما یریدنی امیر المؤمنین؟ قال: لا اعلم، فقلت: ابلغه انّی آتیه، ثمّ تفکّرتُ فی نفسی فقلت: ما دعانی فی هذا الوقت لخیر، ولکن عسی ان یسالنی عن فضائل امیرالمؤمنین علیّ
بن ابیطالب (علیهالسّلام) فان اخبرته قَتَلنی. قال: فتطهّرتُ ولَبِستُ اکفانی وتحنّطتُ ثمّ کتبت وصیّتی ثمّ صرت الیه فوجدت عنده عمرو
بن عُبید فحمدت الله تعالی علی ذلک وقلت: وجدت عنده عون صدق من اهل النصرة. فقال لی: ادن یا سلیمان! فدنوت. فلمّا قرُبتُ منه اقبلتُ علی عمرو
بن عُبید اُسائله، وفاح مِنّی ریح الحُنوط. فقال: یا سلیمان ما هذه الرائحة؟ والله لتصْدُقَنِّی والاّ قتلتُک. فقلت: یا امیرالمؤمنین اتانی رسولک فی جَوف اللیل فقلت فی نفسی: ما بعث الیّ امیرالمؤمنین فی هذه السّاعة الاّ لیسالنی عن فضائل علیّ، فان اخبرته قتلنی، فکتبتُ وصیّتی ولبستُ کفَنی وتحنّطتُ.»
از سلیمان اعمش نقل شده است که گفت: پیک ابوجعفر منصور در نیمه شب مرا به حضور وی فراخواند و گفت: ابوجعفر بیدرنگ در این وقت تو را احضار نموده است به وی گفتم: امیرالمؤمنین در این وقت غیر مناسب به چه علت مرا احضار نموده؟ گفت: نمیدانم، گفتم: به او ابلاغ کن که پس از دقایقی نزد شما حاضر خواهم شد، اما با خود گفتم: احضار در چنین وقتی قطعا به خاطر امر خیری نیست، شاید به این علت باشد که از من فضائل علی
بن ابی طالب (علیهالسّلام) بپرسد و اگر پاسخ گویم، حتما مرا خواهد کشت از این رو غسل نمودم و کفنم را پوشیدم و حنوط زدم و وصیتهای لازم را نوشتم و به خانوادهام سپردم و راهی کاخ منصور شدم، زمانی که به مجلس وی وارد شدم، دوست دیرینهام
عمرو بن عبید بصری را نزد او دیدم، از این رو قلبم شادمان و روحم از اضطراب و دلهره آسوده گردید، چرا که میدانستم وی از من دفاع خواهد کرد به هر حال پس از سلام و ابلاغ تحیت در گوشهای نشستم؛ منصور به من گفت از آنجا برخیز و نزد من بیا به او نزدیک شدم و با
عمرو بن عبید به احوالپرسی پرداختم، اما بوی کافور، هوای مجلس را فراگرفته بود، منصور به من گفت: این بوی از چیست؟ گفتم: به خاطر یک امر ضروری، گفت: اگر حقیقت را نگویی تو را خواهم کشت! گفتم: ای امیر المؤمنین، پیک شما در نیمه شب، مرا به حضور فراخواند، با خود گفتم این احضار نابهنگام، جز پرسش درباره فضائل علی (علیهالسّلام) علت دیگری ندارد و اگر بپرسد کتمان نخواهم کرد، در نتیجه به قتل من منتهی میشود! به همین علت
غسل کردم و
حنوط نمودم و
کفن پوشیدم و نزد شما آمدم، اکنون این من و این شما.
«فاستوی جالساً وهو یقول: لا حَولَ ولا قُوّة الاّ بالله العلیِّ العظیم. ثمّ قال: اتدری یا سلیمان ما اسمی؟ قلت: نعم یا امیرالمؤمنین قال: ما اسمی؟ قلت عبدالله الطویل
بن محمد
بن علیّ
بن عبدالله
بن عباس
بن عبدالمُطلب قال: صدقت. فاخبرنی باللهِ وبقرابتی من رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کم رویت فی علیٍّ من فضیلة من جمیع الفقهاء وکم یکون؟ قلت: یسیر یا امیرالمؤمنین قال: علی ذاک. قلت: عشرةُ آلاف حدیث وما زاد. قال: فقال: یا سلیمان لاُحدّثنّک فی فضائل علی (علیهالسّلام) حدیثین یاکلان کلّ حدیث رویته عن جمیع الفقهاء، فان حلفتَ لی ان لا ترویهما لاحد من الشیعة حدّثتُک بهما، فقلت: لا احلِفُ ولا اُخبر بهما احداً منهم.»
منصور در حالی که تکیه زده بود به روی دو زانو نشست، گویا آمادگی خود را برای شنیدن سخنانم اعلام مینمود، سپس گفت: به خدا پناه میبرم از این که بیگناهی را به
قتل برسانم، هم اکنون بگو، من چه نام دارم و آیا اسم مرا میدانی؟ گفتم: آری، اسم تو
عبدالله بن منصور فرزند محمد
بن علی
بن عبدالله
بن عباس
بن عبدالمطلب است، گفت: راست گفتی، اکنون تو را به خدا و قرابتم به رسول اللَّه سوگند میدهم، حدود اطلاعات تو و دیگر دانشمندان درباره فضائل علی (علیهالسّلام) چه قدر است، گفتم مقدار اندکی، حدود ده هزار حدیث و کمی بیشتر! منصور گفت: سلیمان هم اکنون دو حدیث در فضائل علی (علیهالسّلام) برای تو بازگو میکنم که مجموع احادیث تو و دیگر فقها را در کام خود بگیرند یعنی مجموع احادیث را با مفهوم وسیع این دو حدیث نمیتوان برابر دانست، اما به این شرط که برای هیچ کس از شیعیان وی بازگو نکنی و بر تعهدت سوگند یاد نمایی گفتم: اما
سوگند نه، ولی هرگز برای کسی بازگو نمیکنم.
«فقال: کنتُهارباً من بنی مروان وکنت ادور البلدان اتقرّب الی الناس بحبّ علیّ وفضائله، وکانوا یُؤوُنَنی ویُطعِمونَنی ویُزوِّدوننی ویُکرِّمونی ویُحَمِّلونی حتّی وردتُ بلاد الشام، واهل الشام کلّما اصبحوا لعنوا علیاً (علیهالسّلام) فی مساجدهم، لانّ کلّهم خوارج واصحاب معاویة. فدخلت مسجداً وفی نفسی منهم ما فیها فاُقیمت الصلوةُ فصلّیتُ الظهر وعلیَّ کساء خَلِق، فلمّا سلّم الامام، اتّکا علی الحائط واهلُ المسجد حضور فجلست فلم ار احداً منهم یتکلّم توقیراً لامامهم، فاذا بصبیّین قد دخلا المسجد، فلمّا نظر الیهما الامام، قال: ادخلا مَرحباً بکما ومرحَباً بمن اسماکما باسمائهما، والله ما سمّیتُکما باسمائهما الاّ بحبِّ محمّد وآل محمّد. فاذا احدهما یقال له الحسن والآخر الحسین. فقلت فیما بینی وبین نفسی: قد اصبتُ الیوم حاجتی، ولا قوّة الاّ بالله. وکان شابٌّ الی یَمینی فسالته: من هذا الشیخ؟ ومن هذان الغلامان؟ فقال: الشیخ جدّهما، ولیس فی هذه المدینة احد یحبُّ علیاً (علیهالسّلام) غیر هذا الشیخ، ولذلک سمّاهما الحسن والحسین، فقمت فَرِحاً وانّی یومئذ لصارم لا اخاف الرّجال، فدنوت من الشیخ فقلت: هل لک فی حدیث اُقِرُّ به عَینَک؟ قال: ما احوَجَنی الی ذلک، وان اقررتَ عینی اقررتُ عینَک.»
آنگاه گفت: در آن زمان که از دولت
بنیمروان میترسیدم و از شهری به شهر دیگر متواری بودم برای جلب محبت مردم که دوستان علی (علیهالسّلام) بودند به نشر فضائل و مناقب آن جناب همّت گمارده و در هر جا به تناسب حال، در جمع مردم دل باخته علی (علیهالسّلام) فضائل او را بازگو میکردم و با احترام کم نظیر مردم مواجه میشدم و به خانههایشان دعوت میکردند و وسایل پذیرایی را به نیکوترین وجهی در اختیارم قرار میدادند، تا این که به
بلاد شام رسیدم و بر خلاف معمول جاهای دیگر، مردم آنجا که از خوارج و یاران معاویه بودند، هر بامداد در مساجد علی (علیهالسّلام) را لعن و ناسزا میگفتند. (۱) یکی از روزها به هنگام ظهر به صورت ناشناس و با لباس کهنهای که به تن داشتم به مسجدی وارد شدم، با توجه به سابقه دیرینه مردم آنجا، دلم در اضطراب بود که نکند کسی مرا بشناسد و به مقامات حکومتی تحویل دهد.
نماز جماعت بر پا شد و من نماز ظهر را به جای آوردم در حالی که عبایی کهنه به تن داشتم؛ وقتی
امام جماعت نماز را به پایان برد، به دیوار مسجد تکیه نمود و نمازگزاران دور او اجتماع کردند و به پاس احترام او هیچ کس سخن نمیگفت.
در آن حال دو پسر بچه وارد
مسجد شدند و چون امام مسجد آنها را دید بغل گشود و به آنها گفت: فرزندانم بیایید، سپس آنها را در آغوش کشید و به آنها مرحبا گفت و به نام آنها احترام گذارد و گفت: به خدا قسم که، آن اسمی که شما را به آن نامگذاری نمودم جز محبت محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انگیزهای نداشتم (با شنیدن این سخن به فکر نام آن دو کودک بودم که اینها چه نام دارند) در آن حال شنیدم به یکی حسن و به دیگری حسین میگفتند، از دیدن این منظره بسی شادمان شدم و با خود گفتم امروز به آرزوی خود نائل شدم، اما برای تحقیق و بررسی بیشتر به جوانی که در کنارم نشسته بود پرسیدم: امام مسجد کیست؟ و این دو کودک با او چه نسبتی دارند؟ گفت: این شیخ جدّ این دو کودک است و اضافه نمود که در این شهر جز این شیخ کسی محبت علی را ندارد و به همین علت این دو کودک را به نام حسن و حسین نامگذاری نموده است، این سخن بر خوشحالی و شادمانیم افزود با شتاب از جای برخاسته و گفتم: امروز من شمشیر برندهام و از کسی نمیترسم، پس به آن شیخ نزدیک شدم و گفتم: ای شیخ من تو را از دوستان
اهلبیت (علیهالسّلام) میدانم اگر مایل باشی، روایتی در شان آنها برایت بازگویم که باعث چشم روشنی و موجب خورسندیت گردد! گفت: آری چه قدر به ذکر چنین حدیثی نیازمندم و اگر با بیان آن چشم من را روشن کنی من هم موجب شادمانی تو را فراهم خواهم نمود.
«فقلت: حدثنی
ابیعن جدّی عن ابیه عن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال لی: من والدک؟ ومن جدُّک؟ فلمّا عرفتُ انه یرید اسماء الرجال فقلت: محمد
بن علیّ
بن عبدالله
بن العباس قال: کنا مع النبیّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاذا فاطمة (علیهاالسّلام) قد اقبلَت تبکی فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): ما یبکیکِ یا فاطمة؟ قالت: یا اباه انّ الحسن والحسین قد عَبرا او قد ذهبا منذ الیوم ولا ادری این هما؟ وانّ علیاً یمشی علی الدّالِیَة منذ خمسة ایّام یَسقی البستان وانّی قد طلبتُهما فی منازلک فما حسستُ لهما اثراً، واذا ابوبکر عن یمینه فقال: یا ابا بکر! قُم فاطلُب قُرّتی عَینی ثمّ قال: یا عُمر قم فاطلبهما، یا سلمان یا ابا ذرّ یا فلان یا فلان قال: فاحصینا علی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سبعین رجلاً بعثهم فی طلبهما وحثّهم فرجعوا ولم یصیبوهما. فاغتمّ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لذلک غمّاً شدیداً ووقف علی باب المسجد وهو یقول: بحقّ ابراهیم خلیلک وبحقّ آدم صَفیّک ان کانا - قُرّتی عَینی وثَمَرتی فؤادی – اخذا بَرّاً او بَحراً فاحفظهما او سلِّمهُما، فاذا جبریل (علیهالسّلام) قد هبط فقال: یا رسول الله انّ الله یُقرِئک السلام ویقول لک: لا تحزن ولا تغتمّ! الصبیان فاضلان فی الدُّنیا فاضلان فی الآخرة، وهما فی الجنّة وقد وکلت بهما ملکاً یحفظهما اذا ناما واذا قاما.»
گفتم: پدرم از جدم و او از پدرش، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است، اما شیخ فورا در سخنم پرید و گفت: پدر و جد تو و پدرش کیست؟ گفتم: محمد
بن علی
بن عبدالله
بن عباس، (۱) آنگاه به نقل روایت پرداختم که ابنعباس گفت: من و جماعتی نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشرف بودیم که ناگهان فاطمه (علیهاالسّلام) در حالی که اشک میریخت به حضور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید، آن جناب پرسید دخترم چرا گریانی، امیدوارم هرگز چشم تو را گریان نبینم! عرض کرد: پدر جان! حسن و حسین از بامداد تا به حال ناپدید شدهاند و از آنها اطلاعی ندارم، در منازل همسران شما و جاهای دیگر نیز از آنها جستجو کردم و اثری از آنها نیافتم، و پنج روز است که علی به آبیاری درختان مشغول است و به خانه بازنگشته، تا از آنها تفحص نماید، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ابوبکر که در سمت راستش نشسته بود، دستور داد، تا به جستجوی آنان برخیزد و به عمر و سلمان و ابوذر و گروهی از یاران که وقتی آنها را شمارش نمودیم هفتاد نفر میشدند فرمود: برخیزید و از نور دیدگانم خبری بیاورید! یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همگی به تفحص پرداختند، اما آنها را نیافته و بدون هیچ گونه اطلاعی بازگشتند! رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این حادثه غیر منتظره آزرده خاطر گردید و برای دعا و نیایش راهی مسجد شد و در آنجا دست به دعا برداشت و عرض کرد: پروردگارا! به حق ابراهیم خلیلت و به حق آدم صفیّت اگر نور دیدگان و میوههای قلبم، راه دریا و یا خشکی در پیش گرفتهاند، آنها را محافظت نما و سالم به من بازگردان! در آن حال
جبرئیل (علیهالسّلام) نازل شد و عرض کرد: یا رسول اللَّه! پروردگارت تو را درود میفرستد و میفرماید: هیچ گونهاندوهی درباره آنها به خویش راه مده، آن دو کودک در
دنیا و
آخرت صاحب فضیلتاند و جایگاه آنان در
بهشت است. هم اکنون فرشتهای بر آنها موکّل نمودهام تا در خواب و بیداری نگهبان آنها باشد.
«ففرح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرحاً شدیداً ومضی وجبریل عن یمینه والمسلمون حوله، حتّی دخل حَظِیرةَ بنی النجّار فسلّم علی ذلک الملک الموکّل بهما، ثمّ جثا النبیّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی رُکبَتَیه واذا الحسن مُعانِقاً للحسین، وهما نائمان، وذلک الملک قد جعل احدی جناحیه تحتهما والآخر فوقهما، وعلی کلِّ واحد منهما دَرّاعة من شعر او صوف والمداد علی شفتیهما، فما زال النبیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یلثِمُهما حتّی استیقظا فحمل النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الحسن، وحمل جبریل الحسین، وخرج النبیُّ صلّی الله علیه وآله من الحَظِیرة.»
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این مژده بسیار شادمان گردید و به راه افتاد، در حالی که جبرئیل امین در سمت راست و مسلمانان دور وی بودند و به باغ بنینجار رفتند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر آن فرشته موکّل درود فرستاد، سپس بر سر زانو به زمین نشست و دید
حسن (علیهالسّلام) دست بر گردن
حسین (علیهالسّلام) انداخته و هر دو به خواب رفتهاند و آن فرشته یک بال خود را زیرانداز و بال دیگرش را روانداز آنان قرار داده است، و آن دو هر یک لباس بلند از پشم و یا مو، بر تن داشتند و اثر مداد بر لبهای آنها بود، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرتب آن دو را میبوسید تا زمانی که از خواب بیدار شدند، آن جناب حسن (علیهالسّلام) را و جبرئیل حسین (علیهالسّلام) را برداشته از باغ خارج شدند.
«قال ابنعبّاس: وجدنا الحسن عن یمین النبیّ صلّی الله علیه وعلی آله والحسین عن یَساره وهو یُقَبِّلُهما ویقول: من احبّکما فقد احبّ رسول الله ومن ابغضکما فقد ابغض ر سول الله. فقال ابوبکر: یا رسول الله اعطنی احدهما احمِلُه! فقال له رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): نعم المحمولة ونعم المَطِیّة تحتهما، فلمّا ان صار الی باب الحَظِیرة لقیه عمر فقال له مثل مقالة
ابیبکر فردّ علیه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کما ردّ علی
ابیبکر فراینا الحسن مُتشَبّثاً بثوب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مُتّکِیاً بالیمین علی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ووجدنا یَدَ النبیّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی راسه. فدخل النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) المسجد.»
ابن عباس گوید: بعد از خروج از باغ حسن (علیهالسّلام) را در سمت راست و حسین (علیهالسّلام) را در سمت چپ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دیدم که مرتبا صورت آنها را غرق در بوسه کرده و میفرمود: هر کس شما را دوست داشته باشد، پیامبر خدا را دوست داشته و هر کس کینه شما را در دل داشته باشد، با پیامبر دشمنی ورزیده است.
ابوبکر گفت: یا رسول اللَّه! اجازه دهید یکی از این دو بزرگوار را بر شانه خود جای دهم
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: چه نیکو سوارانی هستند این دو تن و چه نیکو مرکبی دارند، در آن حال،
عمر بن الخطاب نیز همان سخن را تکرار کرد و همان پاسخ را شنید و به او نیز جواب رد داد. در آن هنگام دیدیم حسن (علیهالسّلام) به پیراهن پیامبر چسبیده و بر دست آن جناب تکیه داشته و آن حضرت دست مبارک را بر سر حسن (علیهالسّلام) قرار داده وارد مسجد شد.
«فقال: لاُشرّفنَّ ابنیَّ - الیوم - کما شرّفَهما الله فقال: یا بلال! علیّ بالناس، فنادی بهم فاجتمع الناس فقال النبیّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): مَعْشَرَ اصحابی بَلِّغُوا عن نبیّکم محمّد: سمعنا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: الا ادلُّکم الیوم علی خیر الناس جدّاً وجدّةً؟ قالوا: بلی یا رسول الله، قال: علیکم بالحسن والحسین فانّ جدّهما محمّد رسول الله وجدّتهما خدیجة بنت خُویلد سیّدة نساء اهل الجنّة. هل ادلُّکم علی خیر النّاس اباً واُمّاً؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال: علیکم بالحسن والحسین فانّ اباهما علیُّ
بن ابیطالب وهو خیرٌ منهما شابٌّ یحبُّ الله ورسوله، ویُحِبّه الله ورسوله، ذو المنفعة والمنقبة فی الاسلام، واُمُّهما فاطمة بنت رسول الله - صلّی الله علیه وعلیهما - سیّدة نساء اهل الجنة. مَعشَر الناس الا ادلُّکم علی خَیر الناس عَمّاً وعمّة؟ قالوا: بلی یا رسول الله!»
فرمود: در امروز این دو فرزند دلبندم را به شرافتی که خداوند برای آنها مقرر کرده است تفضیل خواهم داد و بیدرنگ به بلال دستور داد، تا به مردم اعلام کند که در مسجد جمع آیند، پس از اجتماع مردم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ای گروه یاران از پیامبرتان محمد بازگو کنید و بگویید شنیدیم که میفرمود: آیا شما را به بهترین مردم در امروز از نظر جدّ و جده راهنمایی نکنم؟
گفتند: آری یا رسول اللَّه! فرمود: دامان حسن و حسینم را رها ننمایید، چرا که جدشان محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسول خدا و جدّه آنها
خدیجه دختر خویلد بزرگ بانوان اهل بهشت هستند! آیا شما را به بهترین افراد که پدری والامقام و مادری جلیل القدر دارند، هدایت ننمایم؟
گفتند: آری یا رسول اللَّه! فرمود: به حسن و حسین تمسّک جویید، زیرا پدرشان علی
بن ابی طالب است که از فرزندانش بهتر است، جوانی که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند، بخشنده منفعت به
اسلام و دارای مناقب در آن و مادرشان فاطمه دخت گرامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بزرگ بانوی بانوان بهشتی است. ای مردم آیا شما را به بهترین مردم که عمو و عمه عالی قدری دارند معرفی ننمایم؟ گفتند: چرا یا رسول اللَّه
«قال: علیکم بالحسن والحسین، فانّ عمّهما جعفر ذو الجناحین یطیر بهما فی الجنان مع الملائکة، وعمّتهما اُمّهانئِ بنت
ابیطالب. معْشَرَ النّاس الا ادلُّکم علی خیر الناس خالاً وخالة؟ قالوا: بلی یا رسول الله قال: علیکم بالحسن والحسین فانّ خالهما القاسم
بن رسول الله وخالتهما زینب بنت رسول الله. الا یا مَعْشَرَ النّاس اُعْلِمُکم انّ جدّهما فی الجنّة، وجدّتهما فی الجنّة، و ابوهما فی الجنّة، واُمّهما فی الجنّة، وعمّهما فی الجنّة، وعمّتهما فی الجنّة، وخالهما فی الجنّة، وخالتهما فی الجنّة، وهما فی الجنّة، ومن احبّ ابنی علیّ فهو معنا غداً فی الجنّة، ومن ابغضهما فهو فی النار وانّ من کرامتهما علی الله انّه سمّاهما فی التوراة شَبّراً وشَبیراً.»
فرمود: عموی حسن و حسین
جعفر طیّار است که با دو بالش با فرشتگان در بهشت پرواز میکند و عمه آنها
امّهانی دختر
ابی طالب میباشد. ای مردم شما را به دایی و خاله بهترین مردم هدایت ننمایم؟ گفتند: چرا یا رسول اللَّه! فرمود:
بهترین مردم حسن و حسین هستند که دایی آنان قاسم فرزند رسول خدا و خاله آنان
زینب دختر گرامی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
سپس فرمود: ای گروه مردمان، اعلان میدارم و میگویم، که جدّ حسن و حسین، جده آنها، پدر، مادر، عمو، عمه، دایی و خاله آنها و خود آنان در بهشت هستند و هر کس که محبت دو فرزند علی را داشته باشد، نیز با ما در بهشت خواهد بود و هر کس که کینه آنها را در دل راه دهد بدون تردید راهی دوزخ خواهد شد و از جمله کراماتی که خداوند، برای این عزیزانم مقرر نموده این است که در تورات آنان را شبّر و شبیر نام نهاده است.
«فلمّا سمع الشیخ الامام هذا مِنّی قَدَّمنی وقال: هذه حالک وانت تَروی فی علیّ هذا؟ فکسانی خَلعَة وحَمّلنی علی بَغلة بِعْتُها بمائة دینار ثمّ قال لی: ادلُّک علی مَن یفعل بک خیراً،هاهنا اخوان لی فی هذه المدینة احدُهما کان امام قوم وکان اذا اصبح لعن علیاً الف مرّة کلّ غداة وانّه لعنه یوم الجمعة اربعة الف مرّة فغیّر الله ما به من نعمة فصار آیة للسّائلین فهو الیوم یُحِبَّه، واخ لی یُحِبُّ علیاً منذ خرج من بطن اُمّه، فقم الیه ولا تحتبس عنده. والله یا سلیمان لقد رکبتُ البغلة وانّی یومئذ لجائع، فقام معی الشیخ واهل المسجد حتّی صِرْنا الی الدار وقال الشیخ: انظر لا تحتبس فدققتُ الباب وقد ذهب مَن کان معی، فاذا شابٌّ آدم قد خرج الیَّ فلمّا رآنی والبغلة قال: مَرحباً بک، والله ما کساک ابوفلان خلعته ولا حمّلک علی بغلته الاّ انّک رجل تُحِبُّ الله ورسوله، لئن اقررتَ عینی لاقِرَّنَّ عینک.»
منصور گوید: چون آن مرد روحانی این حدیث را از من شنید، برایم احترامی شایسته معمول داشت و با شگفتی به من گفت: با اینکه چنین روایتی درباره علی (علیهالسّلام) نقل میکنی سزاوار نیست که چنین لباسی کهنه بر تن داشته باشی، فورا لباس قیمتی بر من پوشاند و مرکبی که به صد دینار فروختم به من اهدا کرد. سپس گفت: اکنون تو را به دو برادرم که یکی در این شهر پیشوای گروهی است که در هر روز از بامداد تا به شب علی را هزار مرتبه و در روز جمعه، چهار هزار بار لعن میکند و اخیرا خداوند نعمتش را از او سلب کرد و عبرت بینندگان قرار داد و اکنون از دوستان علی (علیهالسّلام) است و برادر دیگرم از روز ولادت تا به حال نیز از دوستان با اخلاص علی (علیهالسّلام) است، هدایت کنم: و میدانم که از او به تو خیر میرسد. اکنون برخیز و آنچه داری با او در میان بگذار.
ای سلیمان به خدا سوگند بر آن مرکب سوار شدم، در حالی که بسیار گرسنه بودم، شیخ و اهل مسجد تا درب منزل برادرش مرا همراهی کردند و مجددا تاکید نمود که مبادا نزد او ساکت بمانی. من کوبه در را به صدا درآوردم و همراهان مرا تنها گذاردند، جوانی بلند بالا و گندم گون به استقبالم شتافت، چون چشمش به مرکبم افتاد، به من خوش آمد گفته و اضافه نمود این مرکب از برادر من است و این لباس زیبا نیز از اوست و اگر این مرکب و این لباس را در اختیار تو قرار داده تنها به خاطر محبتی است که به خدا و رسولش داری، اگر با ذکر حدیثی چشمم را روشن کنی حتما چشمروشنی از من خواهی گرفت.
«والله یا سلیمان انّی لانفس بهذا الحدیث الّذی یسمعه وتسمعه: اخبرنی
ابیعن جدّی عن ابیه قال: کُنّا مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جلوساً بباب داره فاذا فاطمة قد اقبلَت وهی حاملة الحسین وهی تبکی بکاء شدیداً، فاستقبلَها رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): فتناول الحسین منها وقال لها: ما یبکیکِ یا فاطمة؟ قالت: یا ابه عیَّرتنی نساء قریش وقلن: زوّجک ابوک مُعْدِماً لا شئ له. فقال النبیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مهلا وایّای ان اسمع هذا منکِ، فانّی لم اُزوِّجْکِ حتّی زوِّجکِ الله مِن فَوق عرشه، وشهد علی ذلک جبرئیل ومیکائیل واسرافیل، وانَّ الله تعالی اطَّلع الی اهل الدُّنیا فاختار من الخلائق اباک فبعثه نبیّاً ثمَّ اطَّلع الثانیة فاختار من الخلائق علیاً فاوحی الیَّ فزوَّجْتُکِ ایّاه، واتّخذتُه وصیّاً ووزیراً. فَعلیُّ اشجع النّاس قلباً، واعلم الناس علماً، واحلم النّاس حلماً واقدم النّاس اسلاماً، واسمحُهم کَفّاً، واحسن النّاس خُلقاً. یا فاطمة انّی آخذ لواء الحمد ومفاتیح الجَنَّة بیدی فادفُعها الی عَلِیّ فیکون آدم ومن ولد تحت لوائه. یا فاطمة انی غداً مُقِمٌ علیاً علی حوضی یسقی من عرف من اُمّتی - یا فاطمة - وابنیک الحسن والحسین سیدّا شباب اهل الجنّة وکان قد سبق اسمهما فی توراة موسی، وکان اسمهما فی الجنَّة شَبَّراً وشَبیِّراً فسمّاهما الحسن والحسین، لکرامة محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی الله تعالی، ولکرامتهما علیه. یا فاطمة یُکْسی ابوکِ حُلَّتَین من حُلَل الجَنَّة ویکسی عَلِیُّ حُلَّتَین من حُلَل الجنّة، ولواءُ الحمد فی یدی، وامتی تحت لوای، فاُناوله علیاً لکرامته علی الله تعالی، وینادی مناد: یا محمد نِعْمَ الجَدُّ جدُّک ابراهیم، ونِعم الاخ اخوک علیُّ. واذا دعانی ربُّ العالمین دعا علیاً معی، واذا جثوتُ جثا علیُّ معی واذا شَفَّعَنی شَفَّعَ علیاً معی، واذا اجبتُ اُجیَب علیُّ معی، وانه فی المقام عَوْنی علی مفاتیح الجنّة، قومی یا فاطمة انّ علیاً وشیعته هم الفائزون غداً.»
سلیمان به خدا سوگند نفیسترین و ارزشمندترین روایتی که در گذشته شنیدی و هم اکنون برای تو نقل میکنم، برای او بازگو نمودم و گفتم: پدرم از جدّم از پدرش مرا خبر داد که من و جماعتی نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بودیم. ناگهان فاطمه (علیهاالسّلام) در حالی که حسین را بر شانه گرفته و با شدّت میگریست وارد شد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به استقبال او رفت و حسین (علیهالسّلام) را از او گرفت و از علت گریهاش پرسید، فاطمه (علیهاالسّلام) عرض کرد: پدر جانم، زنان قریش مرا سرزنش میکنند و میگویند: پدرت تو را به کسی که دستش از دارایی دنیا تهی است تزویج نموده است! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: دخترم آرام و آسوده خاطر باش، نکند این سخن را بار دیگر تکرار نمایی! زیرا ازدواج تو در اختیار من نبوده، بلکه خداوند متعال، به من فرمان داد تا تو را به علی تزویج نمایم، بعد از این که خودش تو را به عقد علی درآورده بود و بر این ازدواج مبارک
جبرئیل،
میکائیل و
اسرافیل شاهد بودهاند، فاطمه! پروردگار جهان در وسعت
علم ربوبی خویش به دنیا نظر افکند و پدرت را در بین آفریدههایش به نبوّت برگزید و بار دیگر به موجودات نظرانداخت و علی را به وصایت من انتخاب نمود و به من
وحی نمود تا تو را به او تزویج نمایم. و من بنا به دستور خداوند، او را وصیّ و وزیر خویش انتخاب نمودم، چرا که قلب نورانیش از همه مردم شنواتر، بردباریش از همگان افزونتر، در سبقت به اسلام، از همه پیشگامتر، سخاوتش از همه فراوانتر و اخلاقش از همه برتر و نیکوتر بود. دخترم در
روز رستاخیز، پرچم حمد و کلیدهای
بهشت در دست من است و آنها را به علی خواهم سپرد و آدم و همه فرزندانش در تحت لوای او قرار خواهند گرفت. ای فاطمه! در روز قیامت علی را بر
حوض کوثر ماموریت میدهم، تا هر کس از پیروانم را که میشناسد سیراب کند. ای فاطمه! فرزندانت حسن و حسین آقایان جوانان بهشتند و پیش از نبوتم در تورات به نامهای شبّر و شبیر یاد شدهاند، خداوند به جهت کرامتی که جدشان و خود آنها نزد خداوند دارند به نامهای حسن و حسین نامیده شدهاند. ای فاطمه! در روز قیامت پدرت به دو حلّه از حلّههای بهشتی پوشیده میشود و علی را نیز همچنین به دو حلّه از حلّههای بهشتی میپوشانند، در آن روز پرچم حمد که در دست من است به او خواهم سپرد و به جهت کرامتی که نزد خدا دارد، پیروانم آن روز در زیر پرچم او قرار خواهند گرفت. در آن حال منادی اعلام میکند: ای محمّد! جدّ تو ابراهیم نیکوترین فرد و علی برادرت برترین برادر است، اگر خدای جهانیان مرا بخواند، علی را نیز با من فرامیخواند و اگر بر زانو بنشینم، علی نیز بر زانو خواهد نشست و اگر از کسی شفاعت کنم، علی نیز از او شفاعت خواهد نمود و اگر دعایم به اجابت رسد دعای او نیز اجابت خواهد شد نه تنها در مقام شفاعت، بلکه در سپردن کلیدهای بهشت به افراد نیز، با من همکاری خواهد نمود. ای فاطمه! شادمان باش و بدان که علی و پیروانش در قیامت رستگارند.
«وقال: بینما فاطمة جالسة اذ اقبل رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حتّی جلس الیها فقال: یا فاطمة مالی اراکِ باکیة حَزینة؟ قالت: یا
ابیوکیف لا ابکی وترید ان تفارقنی؟ فقال لها: یا فاطمة لا تبکین ولا تحزنین فلا بدَّ من مفارقتک. قال: فاشتدَّ بکاء فاطمة (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثمَّ قالت: یا ابَه این القاک؟ قال: تلقینی علی تَلَّ الحمد اشفعُ لاُمّتی، قالت: یا ابه فان لم القَکَ فقال: تلقینی علی الصراط وجبرئیل عن یمینی ومیکائیل عن یساوی واسرافیل آخذ بِحُجْزَتی والملائکة من خَلفی وانا اُنادی: یا ربِّ اُمَّتی اُمّتی هَوِّن علیهم الحساب! ثم انْظُرُ یمیناً وشمالا الی امتی وکل نبی یومئذ مشتغل بنفسه یقول: یا رب نفسی نفسی، وانا اقول: یا ربِّ امتی امتی. فاول من یَلْحَقُ بی من امتی یومَ القیمة انت وعلی والحسن والحسین فیقول الربُّ: یا محمد! ان امتک لو اتَونی بذنوب کامثال الجبال لعفوتُ عنهم، ما لم یشرکوا بی شیئاً ولم یوالوا لی عدوّاً.»
منصور گوید: روایت دیگر این است، که فاطمه (علیهاالسّلام) در یکی از روزها کههالهای ازاندوه بر چهره داشت در گوشهای نشسته بود، ناگهان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد او آمد و پهلوی او نشست و از علتاندوه و گریه دخترش پرسید،
فاطمه (علیهاالسّلام) عرض کرد: فدایت شوم، با این که میدانم به عالم بقا رحلت خواهی نمود، چگونه گریان نباشم؟ فرمود: دخترم گریان مباش و اندوهی به خود راه مده، چرا که مرگ امری حتمی است و تردیدی در آن راه ندارد، با شنیدن این سخن گریه فاطمه، شدت گرفت، عرض کرد: پدر جانم! پس از مرگ وعده ملاقات در کجاست؟ فرمود: بر تلّ حمد که نزد پروردگارم از امتم شفاعت میکنم! عرض کرد: اگر در آن جا دیدار حاصل نشد؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: بر
پل صراط در حالی که
جبرئیل در سمت راست،
میکائیل در سمت چپ و
اسرافیل دست به دامن من و فرشتگان پشت سرم حرکت میکنند و من خاضعانه عرض میکنم: پروردگارا! امتم امتم، حساب قیامت را بر آنها آسان گردان، در آن حال به سمت راست و چپ خویش به امّت خود نگاه میکنم و میبینم همه
پیامبران به خود مشغولاند و میگویند: خدایا وا نفساه وا نفساه! تنها منم که وا امّتا وا امّتاه میگویم و نخستین کس که از امّتانم به من ملحق میشود، تو، علی، حسن و حسین خواهید بود. سپس خدایم میفرماید: ای محمد، اگر امت تو به ارتفاع کوههای بلند، گناه داشته باشند مادام که به من
شرک نیاورده باشند و در تحت ولایت دشمنانم نباشند، آنها را خواهم بخشید.
«قال: قال: فلمّا سمِعَ الشابُّ هذا مِنّی امر لی بعشرة آلاف درهم وکسانی ثلاثین ثوباً. ثم قال لی: من این انت؟ قلت: من اهل الکوفة. قال: عَرَبیُّ انتام مَولی؟ قلت: بل عربیُّ قال: فکما اقررَتَ عَینی اقررتُ عینک، ثم قال لی: ائتِنی غداً فی مسجد بنی فلان وایاک ان تُخّطِئَ الطریق فذهبت الی الشیخ وهو جالس ینتظرنی فی المسجد، فلمّا رآنی استقبلنی وقال: ما فعل معک ابوفلان؟ قلت: کذی وکذی، قال: جزاه الله خیراً، جمع الله بیننا وبینهم فی الجنة. فلما اصبحت یا سلیمان رکبتُ البَغْلة واخذتُ فی الطریق الذی وصف لی، فلما صرت غیر بعید تشابه علی الطریق، وسمعت اقامة الصّلوة فی مسجد، فقلت: والله لَاُصلّیَنَّ مع هؤلاء القوم، فنزلت عن البَغْلة ودخلت المسجد فوجدت رجلا قامته مثل قامة صاحبی، فصِرْتُ عن یمینه. فلما صرنا فی رکوع وسجود اذا عمامته قد رمی بها من خلفه فتفرَّست فی وجهه فاذا وجهه وجه خِنزیر وراسه وخلقه ویداه ورجلاه، فلم اعلَمْ ما صَلّیتُ وما قلتُ فی صلاتی مُتَفَکِّراً فی امره، وسَلَّم الامام وتفرَّس فی وجهی وقال: انت اتیت اخی بالامس فامر لک بکذا وکذا؟ قلت: نعم، فاخذ بیدی واقامَنی فلمّا رآنا اهل المسجد تَبِعونا، فقال للغلام: اغلق الباب ولا تَدَعْ احداً یدخل علینا، ثمَّ ضرب بیده الی قمیصه فنزعه فاذا جسده جسد خنزیر. فقلت: یا اخی ما هذا الّذی ارَی بک؟ قال: کنتُ مؤذِّن القوم. فکنت کلَّ یوم اذا اصبحتُ العَنُ علیاً الف مرَّة بین الاذان والاقامة. قال: فخرجتُ من المسجد ودخلت داری هذه، وهو یوم جمعة، وقد لَعَنْتُه اربعة آلاف مرَّة، ولعنتُ اولاده، فاتّکیتُ علی الدُّکّان، فذهب بی النوم فرایت فی مناهی کانّما انا بالجَنة قد اقبلت، فاذا علیُّ متّکئ والحسن والحسین معه متَّکئین بعضهم ببعض مسرورین، تحتهم مُصلّیات من نور، واذا انا برسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جالس، والحسن والحسین قُدّامه وبید الحسن کاس. فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) للحسن: اسقنی فشرب، ثمَّ قال للحسین: اسق اباک علیاً فشرب، ثمَّ قال للحسین: اسق الجَماعة فشربوا، ثم قال: اسق المتّکئ علی الدُّکان فولّی الحسن بوجهه عنّی وقال: یا ابه کیف اسقیه وهو یلعن
ابیفی کلِّ یوم الف مرَّة، وقد لعنه الیوم اربعة آلاف مرَّة. فقال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): مالک لعنک الله تلعَنُ علیاً وتَشْتِمُ اخی؟ لعنک الله تَشْتِمُ اولادی الحسن والحسین؟ ثمَّ بَصَق النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فملا وجهی وجسدی، فانتبهت من منامی ووجدت موضع البُصاق الّذی اصابنی من بصاق النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قد مُسِخَ کما تری، وصرت آیة للسّائلین.»
منصور گفت: آن جوان پس از استماع این روایت ده هزار
درهم و سی دست لباس بمن بخشید، آنگاه به من گفت: از کجایی؟ گفتم: از
کوفه، گفت از نژاد
عرب یا از
موالی؟ گفتم: از نژاد عرب، گفت: همانگونه که با ذکر این
حدیث خوشحالم نمودی به تو چشم روشنی دادم! سپس آن جوان گفت: فردا در مسجد بنی فلان (مسجد معینی) نزد من بیا، مبادا راه را گم کنی، از آنجا نزد آن شیخ که در مسجدش انتظارم داشت بازگشتم، او از دیدارم خوشحال شد و مرا در آغوش کشید و از جریان برادرش پرسید، در پاسخ هر چه گفته و دیده بودم برایش شرح دادم، گفت: خداوند جزای خیر به او کرامت کند و ما را در
بهشت کنار هم قرار دهد. ای سلیمان روز بعد بر مرکبم سوار شدم و راه مسجدی را که آن جوان برایم تعریف کرده بود در پیش گرفتم، هنوز مسافتی را نپیموده بودم که راه مسجد را گم کردم، در آن بین صدای اذان از مسجدی شنیدم، گفتم: به خدا قسم با این مردم نماز میخوانم هر چه بادا باد و از مرکبم پایین آمدم و وارد مسجد شدم، در آن حال نظرم، به قامت امام افتاد و او را همانند همان جوان یافتم. در سمت راست او ایستاده و به او اقتدا کردم، همین که به
رکوع یا
سجده رفتیم، ناگهان
عمامه از سر او افتاد، با تعجب دیدم صورت، دست، پا و سر وی، مانند خنزیر بود! از دیدن آن منظره، حالی به من دست داد که از
نماز غافل شدم و نمیدانستم چه میخوانم و چه میگویم! و بسیار در امر او متفکر شدم. وقتی نماز به پایان رسید آن مرد به صورتم نگاه عمیقی انداخت، سپس گفت: آیا تو دیروز نزد برادرم نرفته بودی؟ گفتم: چرا، گفت: برادرم مبلغی مال و تعدادی لباس به تو اعطا نکرد؟
گفتم: چرا و جریان را تا به آخر برایش نقل نمودم، آنگاه دستم را در دست گرفته و با خود میبرد، چون اهل مسجد ما را دیدند، در پی ما روانه شدند، به غلامش گفت: در را ببند تا کس بر ما وارد نشود، سپس لباس را از تنش بیرون کشید، دیدم بدنش بدن خنزیر است، دیدن این منظره مرا به وحشت انداخت! با تعجب گفتم: برادر این چه هیئتی است که بر تو میبینم؟ گفت: این منظره شرحی دارد که باید برایت بازگو کنم، من (امام) مؤذن این مسجد هستم و روزانه بین
اذان و اقامه نماز صبح علی (علیهالسّلام) را هزار مرتبه
لعن میکردم، در یکی از روزها که روز
جمعه بود و علی (علیهالسّلام) و فرزندانش را چهار هزار بار لعن کرده بودم، از مسجد خارج شدم و بر این دکان که میبینی تکیه نمودم، ناگهان خوابم ربود، در عالم رؤیا دیدم که گویا بهشت در نظرم مجسم شد و دیدم که علی (علیهالسّلام) بر متکای بهشتی تکیه زده، حسن و حسین با شادمانی و خوشحالی بخصوصی هر یک بر اریکهای تکیه داشتند و در زیر پای آنها سجادههایی از نور گسترده بود! در آن حال دیدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته و حسن و حسین پیش روی او ایستادهاند و در دست حسن آفتابه و در دست حسین کاسهای بود، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حسن فرمود: به من آب بده، وی را آب داد، سپس به حسین فرمود: پدرت علی را سیراب کن، حسین پدرش را سیراب کرد، دوباره حسن را مامور نمود، تا به جماعتی که در آنجا حضور داشتند آب بدهد، سپس فرمود: حسن جانم به مردی که به این دکان تکیه داده نیز آب بنوشان! اما حسن روی از من برگردانید و عرض کرد: پدر جان! چگونه او را آب دهم، با این که هر روز پدرم را هزار مرتبه لعن میکند و امروز بخصوص ما و پدرمان را چهار هزار بار لعن کرده است!! رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از شنیدن این سخن، با غضب به من نگاه نمود و فرمود: چه باعث شد که هر روز برادرم علی و فرزندانم حسن و حسین را لعن کنی؟ خدا تو را لعنت کند و رحمتش را بر تو روا ندارد! سپس از روی خشم آب دهانش را بر منانداخت چنان که سراسر بدنم را فراگرفت! در آن هنگام از شدت خوف و وحشت از خواب پریدم و دیدم به هر موضعی که آب دهان مبارک آن حضرت اصابت کرده مسخ شده، چنان که مشاهده میکنی و برای پرسشکنندگان آیتی از آیات غضب الهی شدم و باعث عبرت دیگران گردیدم!
«ثم قال: یا سلیمان سمعت فی فضائل علی (علیهالسّلام) اعجب من هذین الحدیثین؟ یا سلیمان حُبُّ علی ایمان وبُغْضُه نِفاق، لا یحبُّ علیاً الاّ مؤمن، ولا یبغضه الاّ کافر. فقلت: یا امیرالمؤمنین الامان؟ قال: لک الامان، قال: قلت: فما تقول یا امیرالمؤمنین فی مَنْ قتل هؤلاءِ؟ قال: فی النّار لا اشکُّ، فقلت: فما تقول فیمن قَتَل اولادهم واولاد اولادهم؟ قال: فَنکَّسَ راسه ثم قال: یا سلیمان المُلْکُ عَقیمٌ، ولکن حَدِّث عن فضائل علی بما شئت. قال: فقلت: فمن قتل ولده فهو فی النّار! قال عمرو
بن عُبَید: صدقت یا سلیمان الویل لمن قَتل ولده، فقال المنصور: یا عمرو اشهد علیه انّه فی النّار، فقال عمرو: واخبرنی الشیخ الصدق - یعنی الحسن - عن انس انَّ من قتل اولاد علی لا یشمُّ رائحة الجنّة قال: فوجدت ابا جعفر وقد حمض وجهه، قال: وخرجنا فقال ابوجعفر: لولا مکان عمرو ما خرج سلیمان الاّ مقتولا.»
سپس منصور گفت: ای سلیمان! آیا در فضایل علی (علیهالسّلام) مانند این دو حدیث، روایتی به خاطر داری؟! ای سلیمان! دوستی علی (علیهالسّلام)
ایمان محض و دشمنی و عداوت با او به تنهایی
نفاق میباشد، چرا که هرگز علی (علیهالسّلام) را دوست نمیدارد مگر مؤمن پاک و خالص و او را دشمن نمیدارد مگر کافر خبیث و زیانکار. سلیمان گوید گفتم: ای امیر المؤمنین! در پیرامون این دو حدیث اعجابانگیز، سؤالی به خاطرم آمده آیا در امانم که از شما پرسش نمایم؟ گفت: آری، گفتم: نظر شما درباره کسانی که علی (علیهالسّلام) و اولادش را به قتل رساندند چیست؟ گفت: در آتش
قهر الهی معذّب هستند و در این عقیده تردیدی نیست! گفتم: درباره کسانی که اولاد اینها و اولاد اولادشان را کشته باشند، نظرتان چیست؟ با شنیدن این سخن سر را بزیر افکند و جوابی سربسته داد و گفت: ای سلیمان! الملک عقیم- یعنی حکومت و ملک نازاست، اما ای سلیمان با توجه به آنچه که گفتم: هر قدر از فضایل علی را که به خاطر داری بازگو کن (که در این راستا، گزندی به تو نخواهد رسید).
این روایت را خوارزمی نیز در کتاب «مناقب» با این سند نقل کرده است:
«۲۷۹ - اخبرنا الشیخ الامام برهانالدین ابوالحسن علی
بن الحسین الغزنوی بمدینة السلام فی داره، سلخ ربیع الاول من سنة اربع واربعین وخمسمائة اخبرنا الشیخ الامام ابوالقاسم اسماعیل
بن احمد
بن عمر
بن ابیالاشعث السمرقندی، اخبرنا ابوالقاسم اسماعیل
بن مسعدة الاسماعیلی فی شعبان سنة اثنتین وتسعین واربعمائة اخبرنا ابوالقاسم حمزة
بن یوسف السهمی - الرجل الصالح - اخبرنا ابواحمد عبدالله
بن عدی
بن عبدالله
بن محمد الحافظ، اخبرنا ابوعلی الحسین
بن عفیر
بن حماد
بن زیاد العطار بمصر، حدثنا ابویعقوب یوسف
بن عدی
بن زریق
بن اسماعیل الکوفی التیمی، حدثنا جریر
بن عبدالحمید الضبی حدثنی سلیمان
بن مهران الاعمش قال: ...»
این روایت را
شیخ صدوق در کتاب «
امالی» خود با چهار سند ذیل نقل کرده است:
۲ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ عَلِیُّ
بْنُ اَحْمَدَ
بْنِ مُوسَی الدَّقَّاقُ وَ مُحَمَّدُ
بْنُ اَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عبدالله
بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالُوا حَدَّثَنَا ابوالْعَبَّاسِ اَحْمَدُ
بْنُ یَحْیَی
بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا ابومُحَمَّدٍ بَکْرُ
بْنُ عبدالله
بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ
بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْفَضْلُ
بْنُ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا عبدالقُدُّوسِ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ کَثِیرٍ عَنِ الْاَعْمَشِ
وَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ
بْنُ اِبْرَاهِیمَ
بْنِ اَحْمَدَ الْمُکَتِّبُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ یَحْیَی الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ
بْنُ عبدالله
بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی عبدالله (عبیدالله)
بْنُ مُحَمَّدِ
بْنِ بَاطَوَیْهِ (نَاطَوَیْهِ) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ کَثِیرٍ عَنِ الْاَعْمَشِ
وَ اَخْبَرَنَا سُلَیْمَانُ
بْنُ اَحْمَدَ
بْنِ اَیُّوبَ اللَّخْمِیُّ فِیمَا کَتَبَ اِلَیْنَا مِنَ اَصْبَهَانَ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ الْقَاسِمِ
بْنِ مُسَاوِرٍ الْجَوْهَرِیُّ سَنَةَ سِتٍّ وَ ثَمَانِینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ
بْنُ الْفَضْلِ الْعَنَزِیُّ (الْعَتَرِیُ) قَالَ حَدَّثَنَا مَنْدَلُ
بْنُ عَلِیٍّ الْعَنَزِیُّ (الْعَتَرِیُ) عَنِ الْاَعْمَشِ
وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ اِبْرَاهِیمَ
بْنِ اِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی ابوسَعِیدٍ الْحَسَنُ
بْنُ عَلِیٍّ الْعَدَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ
بْنُ عِیسَی الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَرِیرُ
بْنُ عبدالحَمِیدِ عَنِ الْاَعْمَشِ
وَ زَادَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فِی اللَّفْظِ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ مَا لَمْ یَقُلْ بَعْضٌ وَ سِیَاقُ الْحَدِیثِ لِمَنْدَلِ
بْنِ عَلِیٍّ الْعَنَزِیِّ عَنِ الْاَعْمَشِ قَالَ بَعَثَ اِلَیَّ ابوجَعْفَرٍ الدَّوَانِیقِیُّ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ اَنْ اَجِبْ قَالَ فَقُمْتُ مُتَفَکِّراً فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَ نَفْسِی وَ قُلْتُ مَا بَعَثَ اِلَیَّ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ اِلَّا یَسْاَلُنِی عَنْ فَضَائِلِ عَلِیٍّ ع لَعَلِّی اِنْ اَخْبَرْتُهُ قَتَلَنِی قَالَ فَکَتَبْتُوَصِیَّتِی وَ لَبِسْتُ کَفَنِی وَ دَخَلْتُ عَلَیْ ... فَحَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ فِی فَضَائِلِ عَلِیِّ
بْنِ ابیطَالِبٍ ع قَالَ فَقُلْتُ اَخْبَرَنِی
ابیعَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ کُنَّا قُعُوداً عِنْدَ النَّبِیِّ صاِذْ جَاءَتْ فَاطِمَةُ ع تَبْکِی بُکَاءً شَدِیداً فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صمَا یُبْکِیکِ یَا فَاطِمَةُ قَالَتْ یَا اَبَتِ عَیَّرَتْنِی نِسَاءُ قُرَیْشٍ وَ قُلْنَ اِنَّ اَبَاکِ زَوَّجَکِ مِنْ مُعْدِمٍ لَا مَالَ لَهُ فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صلَا تَبْکِینَ فَوَ اللَّهِ مَا زَوَّجْتُکِ حَتَّی زَوَّجَکِ اللَّهُ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ وَ اَشْهَدَ بِذَلِکِ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اطَّلَعَ عَلَی اَهْلِ الدُّنْیَا فَاخْتَارَ مِنَ الْخَلَائِقِ اَبَاکِ فَبَعَثَهُ نَبِیّاً ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِیَةَ فَاخْتَارَ مِنَ الْخَلَائِقِ عَلِیّاً فَزَوَّجَکِ اِیَّاهُ وَ اتَّخَذَهُ وَصِیّاً فَعَلِیٌّ اَشْجَعُ النَّاسِ قَلْباً وَ اَحْلَمُ النَّاسِ حِلْماً وَ اَسْمَحُ النَّاسِ کَفّاً وَ اَقْدَمُ النَّاسِ سِلْماً وَ اَعْلَمُ النَّاسِ عِلْماً وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ابْنَاهُ وَ هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ اسْمُهُمَا فِی التَّوْرَاةِ شَبَّرُ وَ شَبِیرٌ لِکَرَامَتِهِمَا عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ...
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با عبارات مختلف، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را نخستین مسلمان و مؤمن معرفی کرده و جمعی از
صحابه و
تابعین این
روایت را از رسول خدا با اسناد معتبر نقل کرده که در کتابهای معروف و معتبر
اهلسنت آمده است. و در نهایت ثابت میشود که ایشان نخستین
مسلمان است نه افراد دیگر.
علاوه بر روایاتی که از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شد، روایات فراوانی از خود امیرمؤمنان علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) وجود دارد که اولین مسلمان بودن حضرت را ثابت میکند.
در این بخش این روایت را از ۱۱ طریق (که ۴ طریق آن معتبر است و یک طریق دیگر آن را علمای اهلسنت معتبر شمردهاند) نقل میکنیم:
حبة العرنی از تابعانی است که توفیق همراهی با امیرمؤمنان علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) را داشته و در
جنگ نهروان نیز حاضر بوده است. این شخص، سخن
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را که فرموده: من هفت سال قبل از همه مردم با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواندهام، با عبارات مختلف نقل کرده و برخی طرقش معتبر است.
احمد بن حنبل در کتاب مسندش، روایت را با سند معتبر آورده است:
«۷۷۶ حدثنا عبدالله حدثنی
ابیثنا ابوسَعِیدٍ مولی بَنِی هَاشِمٍ ثنا یحیی
بن سَلَمَةَ یَعْنِی
بن کُهَیْلٍ قال سمعت
ابییحدث عن حَبَّةَ العرنی قال رایت عَلِیًّا رضی الله عنه ضَحِکَ علی الْمِنْبَرِ لم اَرَهُ ضَحِکَ ضَحِکاً اَکْثَرَ منه حتی بَدَتْ نَوَاجِذُهُ ثُمَّ قال ذَکَرْتُ قَوْلَ
ابیطَالِبٍ ظَهَرَ عَلَیْنَا ابوطَالِبٍ وانا مع رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَنَحْنُ نُصَلِّی بِبَطْنِ نَخْلَةَ فقال مَاذَا تَصْنَعَانِ یا
بن اخی فَدَعَاهُ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الی الاِسْلاَمِ فقال ما بالذی تَصْنَعَانِ بَاْسٌ او بالذی تَقُولاَنِ بَاْسٌ وَلَکِنْ والله لاَ تعلونی استی اَبَداً وَضَحِکَ تَعَجُّباً لِقَوْلِ ابیه ثُمَّ قال اللهم لاَ اَعْتَرِفُ اَنَّ عَبْداً لک من هذه الاُمَّةِ عَبَدَکَ قبلی غیر نَبِیِّکَ ثَلاَثَ مرات لقد صَلَّیْتُ قبل اَنْ یصلی الناس سَبْعاً»
حبه العرنی میگوید: در یکی از روزها که حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بر فراز
منبر تشریف داشت چنان خندید که دندانهای مبارکش ظاهر گردید و من تا آن روز حضرت را چنین خندان ندیده بودم. - سپس فرمود: - در این هنگام، بیاد «
ابوطالب» (علیهالسّلام) افتادم هنگامی که در زیر درخت خرما همراه با پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
نماز میگزاردم، «ابوطالب» ظاهر شد و گفت: ای برادرزاده چه میکنی؟ پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را به پذیرش
اسلام دعوت کرد. «ابوطالب» گفت: در آنچه میکنید- یا در آنچه میگویید- ایرادی نیست. سپس حضرت علی (علیهالسّلام) سه بار فرمود: پروردگارا! سراغ ندارم کسی از این امت را به استثناء رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که پیش از من سر اطاعت و
عبادت در برابر تو به خاک گذاشته باشد. پس از این علی (علیهالسّلام) اضافه کرد: همانا هفت سال پیش از دیگران، به عبادت خدا پرداختم.
هیثمی در کتاب «
مجمع الزوائد» بعد از نقل روایت، سند آن را حسن دانسته است:
وعن حبة العرنی قال رایت علیا (علیهالسّلام) یضحک علی المنبر لم اره ضحک ضحکا اکثر منه حتی بدت نواجذه ثم قال ذکرت قول
ابیطالب ظهر علینا ابوطالب وانا مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ونحن نصلی ببطن نخلة فقال ماذا تصنعان یا ابناخی فدعاه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الی الاسلام فقال ما بالذی تصنعان باس ولکن لا تعلونی استی ابدا فضحک تعجبا لقول ابیه ثم قال اللهم لا اعترف عبدا من هذه الامة عبدک قبلی غیر نبیک ثلاث مرات لقد صلیت قبل ان یصلی الناس سبعا. رواه احمد و ابویعلی باختصار والبزار والطبرانی فی الاوسط واسناده حسن.
سخاوی نیز بعد از نقل روایت، سندش را حسن دانسته است: وقیل بل اولهم اسلاما علی
بن ابیطالب رضی الله عنه لقوله علی المنبر اللهم لا اعرف عبدک قبلی غیر نبیک ثلاث مرات لقد صلیت قبل ان یصلی الناس سبعا وسنده حسن.
زینالدین عراقی در کتاب «
التقیید و الایضاح شرح مقدمة ابنالصلاح»، بعد از نقل روایت تنها اشکال روایت را در ضعف «حبة العرنی» دانسته و مینویسد: وحبة
بن جوین العرنی ضعفه الجمهور وهو من غلاة الشیعة ووثقه العجلی.
از این جهت شایسته است که توثیقات این راوی و تصحیح سند روایت را متذکریم میشویم:
احمد بن عبدالله عجلی،
ابنحبان،
ابنمعین،
ابنعدی،
مبارکفوی و برخی دیگر وی را توثیق و تایید کردهاند.
خطیب بغدادی بعد از این که این راوی را معرفی کرده توثیق احمد
بن عبدالله عجلی را درباره او آورده است: انبانا محمد
بن عبدالواحد الاکبر انبانا الولید
بن بکر حدثنا علی
بن احمد
بن زکریا حدثنا ابومسلم صالح
بن احمد حدثنی
ابیقال حبة العرنی کوفی تابعی ثقة.
در کتاب «
خلاصة تذهیب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال» نیز بعد از معرفی توثیق عجلی را آورده است: (عس) حبة
بن جوین العرنی بضم المهملة الاولی ابوقدامة الکوفی عن علی وعنه سلمة
بن کهیل والحکم
بن عتیبة قال العجلی ثقة ...
ابنجوزی در کتاب «
المنتظم» نیز تصریح کرده که وی در نزد گروهی موثق است: ۴۶۷ - حبة
بن جوین
بن علی ابوقدامة العرنی الکوفی... وکان ثقة عند قوم...
مزی نیز در کتاب «
تهذیب الکمال»، توثیقات علماء را اینگونه آورده است: وَقَال صالح
بن محمد البغدادی: حبة العرنی من اصحاب علی، شیخ، وکان یتشیع، لیس هو بمتروک، ولا ثبت، وسط. وَقَال احمد
بن عبدالله العجلی: کوفی، تابعی، ثقة. وَقَال یحیی
بن سلمة
بن کهیل، عَن ابیه: ما رایت حبة العرنی قط الا یقول: سبحان الله، والحمد لله، ولا اله الا الله، والله اکبر، الا ان یکون یصلی او یحَدَّثَنَا.
صالح بغدادی گفته است: حبة العرنی، از اصحاب علی و انسان بزرگ و
شیعه بود. ایشان نه
متروک الحدیث بود و نه مورد اعتماد بلکه در حد وسط بود. اما احمد
بن عبدالله عجلی وی را
توثیق کرده است.
یحیی بن سلمه از پدرش نقل میکند که حبه العرنی دائما مشغول ذکر و تسبیح و تهلیل خداوند، یا نقل روایت و یا در حال نماز بود.
ابنحجر بعد از این که اقوال علماء را درباره او ذکر کرده مینویسد: قلت قد تقدم فی ترجمة
حارثة بن مضرب ان احمد وثق حبة ... وقال
بن عدی ما رایت له منکرا جاوز الحد.
در ترجمه
حارثه گذشت که احمد
بن عبدالله عجلی وی را توثیق کرده و ابنعدی گفته: ما امر منکری را از او مشاهده نکردهایم.
بدرالدین عینی در کتاب «
مغانی الاخیار»، توثیق ابنحبان را نیز اضافه کرده است: وقال احمد
بن عبدالله العجلی: تابعی ثقة. وقال ابنعدی: ما رایت له منکرًا قد جاوز الحد. قلت: ذکره ابنحبان فی الثقات.
ابوالحسن کنانی در کتاب «
تنزیه الشریعة المرفوعة عن الاخبار الشنیعة الموضوعه»، علاوه بر این که توثیق عجلی، ابنمعین و ابنعدی را درباره وی آورده، او را جزء صحابه هم دانسته (یقال له رؤیة) و مینویسد: فقد قال العجلی فیه تابعی ثقة وقال الطبرانی یقال له رؤیة، وقال ابنعدی: ما رایت له منکرا قد جاوز الحد، والاجلح روی له الاربعة، ووثقه ابنمعین والعجلی، وقال ابنعدی شیعی صدوق.
مبارکفوری نیز وی را صدوق به حساب آورده و مینویسد: (عن حبه) بفتح حاء مهملة ثم موحدة ثقیلة
بن جوین بجیم مصغرا العرنی بضم المهملة وفتح الراء بعدها نون الکوفی صدوق...
در نتیجه این روای نیز
موثق است و حداقل این که وی حسن است؛ پس روایتش معتبر میشود.
مضمون دومی که از حبة العرنی، در کتاب «
اسد الغابة» آمده، این است:
اَنباَنا ابوالفضل
بن ابیالحسن
بن ابیعبدالله المخزومی باِسناده عن اَحمد
بن علی: حدثنا ابوهشام الرفاعی، حدثنا محمد
بن فضیل، حدثنا الاَجلح، عن سلمة
بن کُهَیل، عن حَبَّة
بن جُوَین، عن علی قال: لم اَعلم اَحداً من هذه الاُمة عبدالله قبلی، لقد عبدته قبل اَن یعبده اَحد منهم خمس سنین، اَو سبع سنین.
علی (علیهالسّلام) فرمود: سراغ ندارم کسی از این امت را به استثناء رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که پیش از من سر اطاعت و
عبادت در برابر تو به خاک گذاشته باشد. همانا پنج سال یا هفت سال پیش از دیگران، به عبادت خدا پرداختم.
طبرانی مضمون سوم را اینگونه آورده است:
«۱۷۴۶ حدثنا احمد قال حدثنا عبدالرحمن
بن صالح الازدی قال حدثنا عمرو
بنهاشم الجنبی عن الاجلح عن سلمة
بن کهیل عن حبة
بن جوین العرنی عن علی انه قال اللهم انک تعلم ان لم یعبدک احد من هذه الامة بعد نبیها قبلی ولقد عبدتک قبل ان یعبدک احد من هذه الامة بست سنین.»
از این که مضمون اول این روایت از نظر سندی بررسی شد و توثیق راویانش اثبات گردید، از بررسی سندهای بعدی جهت پرهیز از اطاله کلام صرف نظر میکنیم.
روایت ایشان در «
تاریخ مدینة دمشق»
ابنعساکر با سند صحیح اینگونه است:
«اخبرنا ابومحمد
بن طاوس انا ابوالغنائم
بن ابیعثمان انا عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی نا ابوعبدالله المحاملی نا محمد
بن عثمان
بن کرامة نا عبیدالله عن
سفیان وشعبة عن سلمة
بن کهیل عن حبة عن علی قال انا اول من اسلم؛
به نقل حبه العرنی علی (علیهالسّلام) فرمود: من نخستین مسلمانم.»
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
اسم این شخص،
هبةالله بن احمد است و نسائی از ایشان به «فقیه امام» تعبیر دارد و ایشان را موثق میداند: ... الشیخ الفقیه الامام الثقة ابومحمد هبةالله
بن احمد
بن عبدالله
بن علی
بن طاوس المقری قراءة علیه. شیخ فقیه، پیشوا و موثق، ابومحمد هبةالله
بن احمد ... است.
سمعانی در
الانساب، نیز ایشان را «فاضل، موثق، صدوق و روای حدیث بسیار» میداند و مینویسد: منها شیخنا ابومحمد هبةالله
بن احمد
بن عبدالله
بن علی
بن طاوس المقرئ الجیرونی امام جامع دمشق کان یسکن باب جیرون کان مقرئا فاضلا ثقة صدوقا مکثرا من الحدیث
ذهبی نیز بعد از معرفی ایشان را موثق و پرهیزگار میداند: ابن طاووس امام جامع دمشق ومقرئه ابومحمد هبةالله
بن احمد
بن عبدالله ابنعلی
بن طاووس البغدادی ثم الدمشقی... وکان ثقة متصونا.
و در
تاریخ الاسلام نیز ایشان را صدوق میداند و توثیق ابنعساکر را نیز گزارش کرده است: هبةالله
بن احمد
بن عبدالله
بن علی
بن طاوس. ابومحمد البغدادی، ثم الدمشقی، امام جامع دمشق ... وکان صدوقاً، صحیح السماع. و ثقه ابنعساکر.
بغدادی در کتاب «
تکملة الاکمال»، پس از معرفی دقیق و این که از
عبدالله بن عبیدالله روایت نقل کرده، بر ثقه بودنش تصریح کرده است:
ابوالغنائم محمد
بن علی
بن ابیعثمان السبیعی حدث عن عبدالله
بن عبیدالله البیع... توفی یوم الاربعاء النصف من جمادی الآخرة سنة ثلاث وثمانین واربعمائة وهو ثقة صالح؛ ابوالغنائم محمد
بن علی ... از عبدالله
بن عبید اله روایت نقل کرده ... در نیمه جمادی الثانی سال ۴۸۳ وفات یافت و ایشان موثق و انسان صالح بود.
ذهبی در کتاب «
العبر» نیز بر صدوق بودن ایشان تصریح کرده است: و ابوالغنائم
بن ابیعثمان محمد
بن علی
بن حسن الدقاق بغدادی متمیز صدوق.
عبدالله بن عبیدالله بن یحیی از نظر علمای اهلسنت از جمله از نظر خطیب بغدادی موثق است ذهبی پس از معرفی، در پایان توثیق خطیب را آورده است:
الشیخ المعمر مسند بغداد ابومحمد عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی البغدادی الؤدب عرف بابن البیع حدث عن القاضی
ابیعبدالله المحاملی ... حدث عنه ابوالغنائم محمد
بن ابیعثمان ... قال الخطیب کان یسکن بدرب الیهود وکان ثقة لم ارزق السماع منه.
شیخ کهن سال، مسند بغداد ابومحمد عبدالله... معروف به ابنالبیع بود. از
ابیعبدالله محامل روایت نقل کرده و از او ابوالغنائم ... حدیث کرده. خطیب بغدادی گفته: وی در درب یهودی مینشست و انسان موثق بود.
و در کتاب دیگرش نیز مینویسد: وابن البیع ابومحمد عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی البغدادی المؤدب صاحب المحاملی وثقه الخطیب.
سمعانی نیز توثیق خطیب بغدادی را آورده است: ذکره ابوبکر احمد
بن علی
بن ثابت الخطیب ... منه وکان ثقة.
یاقوت حموی نیز ایشان را موثق میداند: ابومحمد عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی المؤدب... وکان ثقة...
شیبانی نیز ایشان را توثیق کرده است: ابومحمد عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی... وکان ثقة ...
از نظر
صفدی نیز وی موثق است: عبدالله
بن عبیدالله
بن یحیی ابومحمد البغدادی المؤدب المعروف بابن البیع کان ثقة.
اسم این راوی،
حسین بن اسماعیل بن محمد محاملی است. وی نیز از نظر علمای رجال اهلسنت موثق است.
ابوبکر صولی مینویسد:
مات ابوعبدالله الحسین
بن اسماعیل المحاملی القاضی... وما کان بقی علی الارض محدث اسند منه، مع صدقه وثقته وستره رحمه الله؛ ابوعبدالله حسین
بن اسماعیل محاملی فوت کرد... و در روی زمین هیچ محدثی که در نقل روایت مستند نقل کند، باقی نماند علاوه بر این که وی صادق و موثق بود...
ابنندیم نیز او را از جمله افراد موثق معرفی کرده و همان سخن صولی را تکرار کرده است: المحاملی القاضی ابوعبدالله الحسین
بن اسماعیل
بن محمد الضبی من الثقات ... ولم یکن بقی علی الارض محدث اسند منه مع صدقه وثقته وستره
ذهبی از وی به «امام، علامه، حافظ و شیخ و محدث بغداد» تعبیر دارد و صدوق دانستن خطیب بغدادی را ذکر کرده است: المحاملی القاضی الامام العلامة الحافظ شیخ بغداد ومحدثها ابوعبدالله الحسین
بن اسماعیل
بن محمد الضبی البغدادی ... قال الخطیب کان فاضلا دینا صادقا.
ابنکثیر دمشقی نیز او را «صدوق، متدین، فقیه، محدث» میداند: الحسین
بن اسماعیل
بن محمد
بن اسماعیل
بن سعید
بن ابان ابوعبدالله الضبی القاضی المحاملی الفقیه الشافعی المحدث سمع الکثیر... وکان صدوقا دینا فقیها محدثا ولی قضاء الکوفة ستین سنة.
محمد بن عثمان بن کرامه از راویان بخاری، ابوداود و ترمذی و ابنماجه است. و از نظر ذهبی صدوق است: ۵۰۴۴ محمد
بن عثمان
بن کرامة العجلی مولاهم عن
ابیاسامة وطبقته وعنه البخاری و ابوداود والترمذی وابن ماجة ... صدوق.
به تصریح مزی در تهذیب، وی از نظر
ابوحاتم رازی،
محمد بن عبدالله بن سلیمان و
داود بن یحیی صدوق بوده و ابنحبان نیز ایشان را موثق میداند: خ د ت ق: محمد
بن عثمان
بن کرامة العجلی، روی عنه: البخاری ... و ابوحاتم الرازی، وَقَال: صدوق. وَقَال ابوالعباس
بن عقدة: سمعت محمد
بن عبدالله
بن سُلَیْمان، وداود
بن یحیی یقولان: کان صدوقا... وذکره ابنحِبَّان فی کتاب (الثقات).
وی از راویان بخاری است و ذهبی او را با تمام اسم معرفی کرده و او را «حافظ، و یکی از اعلام» میداند و در پایان به «
ثقه» بودنش تصریح کرده است: عبیدالله
بن موسی ابومحمد العبسی الحافظ احد الاعلام ... ثقة
ابنحجر توثیقات علمای رجال اهلسنت همانند: ابنمعین، ابوحاتم رازی، عجلی، ابنحبان، ابنشاهین و ابن
ابیشیبه را درباره وی آوره است: عبیدالله
بن موسی
بن ابیالمختار واسمه باذام العبسی مولاهم الکوفی ابومحمد الحافظ... وقال
بن ابیخیثمة عن
بن معین ثقة وقال ابوحاتم صدوق ثقة حسن الحدیث ... وقال العجلی ثقة ... وذکره
بن حبان فی الثقات... وقال
بن شاهین فی الثقات قال عثمان
بن ابیشیبة صدوق ثقة.
مشخصات کامل
سفیان ثوری را علمای رجال ذکر کرده است. ابنحجر مینویسد:
سفیان بن سعید
بن مسروق الثوری ابوعبدالله الکوفی ثقة حافظ فقیه عابد امام حجة...
سفیان بن مسروق ثوری کنبه اش ابوعبدالله است. وی موثق، حافظ فقیه، عابد، امام و حجت است.
عجلی کوفی مینویسد:
سفیان بن سعید
بن مسروق
بن ربیع یکنی ابا عبدالله ثقة کوفی رجل صالح زاهد عابد ثبت فی الحدیث فقیه صاحب سنة واتباع؛
سفیان بن سعید ... موثق، از اهل کوفه، مرد صالح، زاهد و اهل عبادت، و مورد اعتماد در روایت، فقیه و صاحب سنت و دارای پیرو بود.
با این توصیفی که عجلی دارد نیازی بیشتر به آوردن توثیقات وی نیست.
ابنحجر توثیقات علمای رجال اهلسنت را درباره وی اینگونه آورده است:
سلمة
بن کهیل
بن حصین الحضرمی التنعی ابویحیی الکوفی... قال ابوطالب عن احمد سلمة
بن کهیل متقن للحدیث وقیس
بن مسلم متقن للحدیث ما نبالی اذا اخذت عنهما حدیثهما وقال اسحاق
بن منصور عن
بن معین ثقة وقال العجلی کوفی تابعی ثقة ثبت فی الحدیث وکان فیه تشیع قلیل وهو من ثقات الکوفیین وقال
بن سعد کان ثقة کثیر الحدیث وقال ابوزرعة ثقة مامون ذکی وقال ابوحاتم ثقة متقن وقال یعقوب
بن شیبة ثقة ثبت علی تشیعه وقال النسائی ثقة ثبت وقال
بن المبارک عن
سفیان ثنا سلمة
بن کهیل وکان رکنا من الارکان وشد قبضته وقال
بن مهدی لم یکن بالکوفة اثبت من اربعة منصور وسلمة وعمرو
بن مرة وابی حصین وقال ایضا اربعة فی الکوفة لا یختلف فی حدیثهم فمن اختلف علیهم فهو خاطیء...
احمد و
قیس بن مسلم او را
متقن الحدیث میدانند. از نظر عجلی کوفی، ثقه و مورد اعتماد در روایت است. ابوزرعه، ابوحاتم،
یعقوب بن شیبه و
نسائی از وی به «ثقة متین، ثقة ثبت» تعبیر دارند. ابنمهدی گفته: در
کوفه چهار نفر اثبت بوده از جمله آنها سلمه است. و نیز گفته است: در کوفه چهار تن است هر که با روایت آنها مخالفت کند، خطا کرده است.
توثیقات «حبة العرنی» را در روایات قبل بیان کردیم و در نتیجه این روایت از نظر علمای اهلسنت معتبر است.
سند دیگر این روایت از طریق حبة العرنی با مضمومون «انا اول من اسلم» این است:
اخبرنا ابوالفتح یوسف
بن عبدالواحد انا شجاع
بن علی انا ابوعبدالله
بن مندة انا خیثمة
بن سلیمان نا اسحاق
بن سیار نا عبیدالله
بن موسی نا
سفیان الثوری وشعبة
بن الحجاج عن سلمة
بن کهیل عن حبة
بن جوین عن علی
بن ابیطالب قال انا اول من اسلم.
معاذة العدویه از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده که حضرت خودش را اولین مؤمن و مسلمان معرفی میکند. این روایت با چند سند از طریق وی نقل شده است در این قسمت سند اول که معتبر است (واسلمت قبل ان یسلم ابوبکر) ذکر میشود.
ابنقتیبه در کتاب «
المعارف» روایت را اینگونه آورده است:
وحدثنی ابوالخطاب قال حدثنا نوح
بن قیس قال حدثنا سلیمان ابوفاطمة عن معاذة بنت عبدالله العدویة قالت سمعت علی
بن ابیطالب علی منبر البصرة وهو یقول انا الصدیق الاکبر آمنت قبل ان یؤمن ابوبکر واسلمت قبل ان یسلم ابوبکر.
معاذه دختر
عبدالله عدویه میگوید: از علی
بن ابیطالب که بر منبر
بصره بود، شنیدم که میفرمود: من صدیق اکبرم، پیش از این که
ابوبکر ایمان و
اسلام بیاورد من به رسول خدا ایمان و اسلام آوردم.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
مزی در کتاب «
تهذیب الکمال»، درباره
زیاد بن یحیی بن زیاد
بن حسان مینویسد: ابوحاتم و نسائی وی را توثیق کرده و ابنحبان هم او را در کتاب «الثقات» آورده است:
زیاد
بن یحیی
بن زیاد
بن حسان
بن عبدالله الحسانی، ابوالخطاب النکری، العدنی، البَصْرِیّ ... قال ابوحاتم، والنَّسَائی: ثقة. وذکره ابنحِبَّان فی کتاب الثقات وَقَال: مات سنة اربع وخمسین ومئتین ... ابوحاتم و نسائی گفتهاند: وی ثقه است. ابنحبان وی را در کتاب «الثقات» آورده است.
ابنحجر عسقلانی نیز مینویسد: قال ابوحاتم والنسائی ثقة وذکره وابنحبان فی الثقات وقال مات سنة اربع وخمسین ومائتین قلت
یحیی
بن معین و ابوداود وی را توثیق کردهاند: نوح
بن قیس
بن رباح الازدی الحدانی، قال عبدالله
بن احمد
بن حنبل عَن ابیه، وعثمان
بن سَعِید الدارمی عن یحیی
بن مَعِین: ثقة. وَقَال ابوداود: کان یتشیع. وَقَال مرة اخری: ثقة، وبلغنی عن یحیی انه ضعفه. وَقَال النَّسَائی: لیس به باس.
عبدالله
بن احمد
بن حنبل از پدرش و عثمان
بن سعید نقل کردهاند که یحیی
بن معین وی را توثیق کرده است. ابوداود گفته او شیعه بوده و مرتبه دیگر گفته است: او ثقه است ...
ذهبی نیز توثیق احمد و ابنمعین را درباره او آورده است: ۱۴۷ (۵۰۷۵ ت) نوح
بن قیس (م عو) الحدانی بصری صالح الحال عن ایوب و عمرو
بن مالک النکری وطائفة وعنه ابوالاشعث ونصر
بن علی وخلق وثقه احمد وابن معین.
این شخص را تنها ابنحبان توثیق کرده است. ابنحجر بعد از نقل روایت آورده است که ابنحبان اسم این راوی را در کتاب «الثقات» خود آورده است:
عس النسائی فی مسند علی سلیمان
بن عبدالله ابوفاطمة روی عن معاذ العدویة عن علی قال علی منبر البصرة انا الصدیق الاکبر وعنه نوح
بن قیس الحدانی قال البخاری لا یتابع علیه ولا یعرف الا به ولا یعرف له سماع من معاذة قلت وقال
بن عدی لا اعرف له غیره ولا یتابع علیه کما قال البخاری وذکره
بن حبان فی الثقات.
مزی در تهذیب الکمال بعد از این که معاذة بنت عبدالله العدویه را معرفی کرده، تصریح نموده است که وی را ابنحبان در کتابش آورده و گفته است: او از جمله زنان اهل عبادت بوده است:
معاذة بنت عبدالله العدویة، ام الصهباء البَصْرِیّة، امراة صلة
بن اشیم، وکانت من العابدات ... قال احمد
بن سعد
بن ابیمریم، عن یحیی
بن مَعِین: ثقة، حجة. وذکرها ابنحبان فی کتابالثقات، وَقَال: کانت من العابدات.
ابنحجر نیز در کتاب «تقریب التهذیب»، ایشان را توثیق کرده است: ۸۶۸۴ معاذة بنت عبدالله العدویةام الصهباء البصریة ثقة من الثالثة ع
ملا علی قاری نیز به
وثاقت وی تصریح کرده است: (وعن معاذة) بنت عبدالله العدویة الصهباء البصریة ثقة من الثالثة کذا فی التقریب.
در نتیجه این روایت معتبر است.
دولابی روایت معاذه را با دو سند دیگر به صورت واضحتر در کتابش آورده است:
۱۵۸۷ - حدثنا زیاد
بن یحیی ابوالخطاب، قال: حدثنا نوح
بن قیس. وحدثنی ابوبکر مصعب
بن عبدالله
بن مصعب الواسطی، قال: حدثنا یزید
بنهارون، قال: انبا نوح
بن قیس الحدانی، قال: حدثنا سلیمان ابنعبدالله ابوفاطمة، قال: سمعت معاذة العدویة، تقول: سمعت علی
بن ابیطالب (رضی الله عنه) یخطب علی منبر البصرة، وهو یقول: انا الصدیق الاکبر، آمنت قبل ان یؤمن ابوبکر، واسلمت قبل ان یسلم.
معاذه دختر عبدالله عدویه میگوید: از علی
بن ابیطالب که بر منبر بصره بود، شنیدم که میفرمود: من صدیق اکبرم، پیش از این که ابوبکر ایمان و
اسلام بیاورد من به رسول خدا ایمان و اسلام آوردم.
سند سوم این روایت این است: ۱۸۶ حدثنا ابوموسی نا نوح
بن قیس عن رجل قد سماه ذهب عن
ابیموسی اسمه عن معاذ العدویة قالت سمعت علیا رضی الله عنه یخطب علی المنبر وهو یقول انا الصدیق الاکبر آمنت قبل ان یؤمن ابوبکر رضی الله عنه واسلمت قبل ان یسلم.
ترجمه روایت گذشت.
۱۸۷ حدثنا ابوموسی نا مسلم
بن ابراهیم نا نوح
بن قیس نا سلیمان
بن عبدالله
الحارثی حدثنی معاذة العدویة قالت سمعت علیا رضی الله عنه علی المنبر یقول مثله
نسائی در کتاب «
خصائص و سنن الکبری» مینویسد: ۸ اخبرنا علی
بن المنذر الکوفی قال حدثنا ابنالفضیل قال حدثنا الاجلح عن عبدالله
بن ابیالهذیل عن علی قال مَا اَعْرِفُ اَحَدًا مِنْ هَذِهِ الاُمَّةِ عبدالله بَعْدَ نَبِیِّهَا غَیْرِی، عَبَدْتُ اللَّهَ قَبْلَ اَنْ یَعْبُدَهُ اَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الاُمَّةِ بِسَبْعِ سِنِینَ.
عبدالله بن ابیهذیل از علی (علیهالسّلام) نقل کرده است که فرمود: در میان امت کسی را نمیشناسم که بعد از رسول خدا، جز من
خداوند را عبادت کرده باشد؛ من خداوند را هفت سال قبل از این که فردی از این امت
عبادت کند، او را پرستش کردم.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
ابنحجر عسقلانی و مزی توثیقات علمای اهلسنت همانند: ابن
ابیحاتم و نسائی و برخی دیگر را درباره
علی بن منذر کوفی آورده است:
۶۲۶ ت س ق الترمذی والنسائی وابن ماجة علی
بن المنذر
بن زید الاودی ویقال الاسدی ابوالحسن الکوفی الطریقی روی عن ابیه وابن عیینة وابن فضیل ... قال
بن ابیحاتم سمعت منه مع
ابی وهو صدوق ثقة سئل عنه
ابیفقال محله الصدق وقال النسائی شیعی محض ثقة وذکره
بن حبان فی الثقات وقال مطین مات فی ربیع الآخر سنة ست وخمسین ومائتین سمعت
بن نمیر یقول هو ثقة صدوق... وقال الدارقطنی لا باس به وکذا قال مسلمة
بن قاسم وزاد کان یتشیع.
ابن
ابیحاتم گفته: من و پدرم از وی روایت شنیدم و او شخص راستگو و ثقه است. از پدرم درباره وی سؤال کردند، گفت: جایگاه او صدق است (یعنی راستگو است). نسائی گفته: او شیعه خالص و ثقه است. ابنحبان نیز وی را در کتاب «الثقات» آورده است. مطین میگوید: از ابننمیر نقل کرده است که علی
بن منذر ثقه و صدوق است ...
ذهبی وی را
شیعه و راستگو میداند و مینویسد: ۳۱۱ محمد
بن فضیل
بن غزوان ع شیعی صدوق.
ذهبی در جای دیگر مینویسد: ۵۱۱۵ محمد
بن فضیل
بن غزوان الضبی مولاهم الحافظ ابوعبدالرحمن عن ابیه ومغیرة وحصین وعنه احمد واسحاق والعطاردی ثقة شیعی.
ابنحجر مینویسد: وی راستگوی عارف است که به تشیع نسبت داده شده است: ۶۲۲۷ محمد
بن فضیل
بن غزوان بفتح المعجمة وسکون الزای الضبی مولاهم ابوعبدالرحمن الکوفی صدوق عارف رمی بالتشیع ...
ذهبی توثیق ابنمعین و عجلی را درباره وی آورده و ابنعدی نیز او را صدوق میداند: ۲۷۳ (۲۲۱۸ ت) - اجلح
بن عبدالله (عو) ابوحجیة الکندی الکوفی یقال اسمه یحیی... وثقة ابنمعین واحمد
بن عبدالله العجلی وقال احمد ما اقربه من فطر... وقال ابنعدی شیعی صدوق؛ ابن معین و احمد
بن عبدالله عجلی وی را توثیق کرده و ابنعدی گفته: وی شیعه و راستگو است.
زرعی دمشقی بعد از نقل روایتش میگوید: اگر وی صدوق است ولی شیعه است: واما حدیث الاجلح عن عبدالله
بن ابیالهذیل عن علی رضی الله عنه قال ما اعرف احدا من هذه الامة عبدالله بعد نبیها غیری عبدت الله قبل ان یعبده احد من هذه الامة سبع سنین فالاجلح وان کان صدوقا فانه شیعی؛ اجلح هرچند صدوق است اما شیعه است.
این شخص از راویان مسلم است و علمای رجال اهلسنت وی را توثیق کردهاند: عجلی کوفی در توثیق وی مینویسد: ۹۸۸ عبدالله
بن ابیالهذیل کوفی تابعی ثقة وکان عثمانیا
ابنحبان ایشان را در کتاب الثقات آورده است: ۳۶۶۵ عبدالله
بن ابیالهذیل العبدی یروی عن جماعه من الصحابة روی عنه اهل الکوفة
مزی نیز تصریح میکند که نسائی او را موثق میداند و ابنحبان نیز او را در کتاب «الثقات» خود آورده است: ۳۶۲۹ - ر م ت س: عبدالله
بن ابیالهذیل العنزی، ابوالمغیرة الکوفی. قال النَّسَائی: ثقة. وذکره ابنحِبَّان فی کتاب الثقات.
ذهبی درباره وی مینویسد: عبدالله
بن ابیالهذیل القدوة العابد الامام ابوالمغیرة العنزی الکوفی روی عن
ابیبکر وعمر مرسلا وعن علی وعمار... وعنه واصل الاحدب و ابوالتیاح الضبعی واسماعیل
بن رجاء و اجلح الکندی... قال النسائی ثقة؛ عبدالله
بن ابیهذیل، مقتدا، عابد و پیشوا... نسائی گفته: وی موثق است.
ذهبی در کتاب دیگرش نیز بر ثقه بودنش تصریح کرده است: ۳۰۳۴ عبدالله
بن ابیالهذیل العنزی کوفی عن
ابیوعمر وعبدالله وعنه الاجلح واشعث
بن ابیالشعثاء وعدة ثقة م ت س
حال با توجه به توثیقاتی که برای راویان سند ذکر شد، این روایت
معتبر است.
ابن ابیشیبه از طریق
عباد بن عبدالله نقل کرده است که
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود: من هفت سال قبل از همه مردم
نماز خواندهام:
«۳۲۰۸۴ حدثنا عبدالله
بن نمیر عن العلاء
بن الصالح عن المنهال عن عباد
بن عبدالله قال سمعت علیا یقول انا عبدالله واخو رسوله وانا الصدیق الاکبر لا یقولها بعدی الا کذاب مفتر ولقد صلیت قبل الناس بسبع سنین.»
عباد
بن عبدالله میگوید: از علی شنیدم که میگفت: من بنده خدا، برادر رسول خدا، صدیق اکبر هستم، اگر کسی بعد از من اینها را ادعا کند، دروغگوی تهمت زن بیش نیست و هر آئینه هفت سال قبل از همه مردم نماز خوانده گزاردهام.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
ابنحجر عسقلانی ایشان را پس از معرفی، توثیق کرده است: عبدالله
بن نمیر بنون مصغر الهمدانی ابوهشام الکوفی ثقة صاحب حدیث من اهل السنة من کبار التاسعة مات سنة تسع وتسعین وله اربع وثمانون ع؛
عبدالله بن نمیر... موثق، دارای روایت و از علمای اهلسنت و از بزرگان طبقه هفتم است.
و در جای دیگر مینویسد: ع الستة عبدالله
بن نمیر الهمدانی الخارفی ابوهشام الکوفی... قال ابونعیم سئل
سفیان عن
ابیخالد الاحمر فقال نعم الرجل عبدالله
بن نمیر وقال عثمان الدارمی قلت لیحیی
بن معین
بن ادریس احب الیک فی الاعمش او
بن نمیر فقال کلاهما ثقة وقال ابوحاتم کان مستقیم الامر قال ابنه محمد وغیره مات سنة تسع وتسعین ومائة وقیل انه ولد فی سنة ۱۱۵ قلت وذکره
بن حبان فی الثقات وقال العجلی ثقة صالح الحدیث صاحب سنة وقال
بن سعد کان ثقة کثیر الحدیث صدوق ...
از
سفیان درباره
ابوخالد احمر سؤال شد، او گفت: عبدالله
بن نمیر خوب مردی است.
عثمان دارمی میگوید: به یحیی
بن معین گفتم: اعمش نزد تو محبوبتر است یا ابننمیر؟ گفت: هر دوی آنها موثق است. ابوحاتم گفته: وی به راه راست بود (یعنی اعتقادات درستی داشت). میگویم: ابنحبان وی را در کتاب «الثقات» آورده و عجلی گفته: او موثق و
صالح الحدیث است. ابنسعید نیز گفته: وی موثق، و روایات فراوانی دارد و راستگو است.
ابنحجر پس از معرفی، وی را راستگو میداند: ۵۲۴۲ العلاء
بن صالح التیمی او الاسدی الکوفی صدوق له اوهام ...
ابنحجر در کتاب دیگرش، اقوال علمای رجال اهلسنت را در
توثیق این راوی آورده است: ۳۳۱ د ت س
ابیداود والترمذی والنسائی ال علاء
بن صالح التیمی ویقال الاسدی الکوفی وسماه ابوداود فی روایته علی
بن صالح وهو وهم روی عن المنهال
بن عمرو... روی عنه ابواحمد الزبیری وعبدالله
بن نمیر وعلی
بنهاشم... قال
بن معین و ابوداود ثقة وقال
بن معین ایضا و ابوحاتم لا باس به... وذکره
بن حبان فی الثقات... قلت... ووثقه یعقوب
بن سفیان وابن نمیر والعجلی.
ابن معین و ابوداود گفتهاند: او
ثقه است. ابنمعین و ابوحاتم گفتهاند: روایتش اشکالی ندارد. ابنحبان نیز وی را در کتاب «الثقات» آورده است. میگویم: یعقوب
بن سفیان و ابننمیر و عجلی نیز وی را توثیق کردهاند.
مزی نیز توثیقات ابنمعین، ابوداود و ابنحبان را درباره وی آورده است: قال عباس الدُّورِیُّ، و ابوبکر
بن ابیخیثمة عن یحیی ابنمَعِین، و ابوداود ثقة وَقَال غیرهما عن یحیی
بن مَعِین، و ابوزُرْعَة، و ابوحاتم: لا باس به. وذکره ابنحِبَّان فی کتاب الثقات.
متن توثیق
احمد بن عبدالله عجلی در کتابش این است: ۱۲۷۹ العلاء
بن صالح التیمی ثقة.
این شخص از روات بخاری است و نیازی به آوردن سخنان علمای اهلسنت در توثیق وی نیست اما به دو مورد آن اشاره میکنیم.
ذهبی درباره او مینویسد: ۵۶۵۳ المنهال
بن عمرو الاسدی مولاهم... وثقه
بن معین خ ۴
در کتاب
تاریخ الاسلام مینویسد: ووثقه ابنمعین وغیره. وقال الدارقطنی: صدوق.
اولا:
عباد بن عبدالله اسدی کوفی با
عباد بن عبدالله بن زبیر اسدی مدنی فرق دارد؛ زیرا دومی توثیقات فراوان دارد ولی راوی این روایت نیست.
ثانیا: جدای از اینکه در کتاب
مصباح الزجاجه به صراحت این روایت را صحیح معرفی کرده بود، ابنحبان عباد
بن عبدالله اسدی را در ثقات آورده و عجلی نیز او را توثیق کرده است.
ابنحبان مینویسد: ۴۲۶۸ عباد
بن عبدالله الاسدی من اهل الکوفة یروی عن علی روی عنه المنهال
بن عمرو.
عجلی نیز مینویسد: ۸۴۰ عباد
بن عبدالله الاسدی کوفی تابعی ثقة.
احمد کنانی این
روایت را نقل کرده و در پایان به صحت سند آن تصریح میکند: «(۴۹) حدثنا محمد
بن اسماعیل الرازی حدثنا عبیدالله
بن موسی انبانا العلاء
بن صالح عن المنهال عن عباد
بن عبدالله قال قال علی انا عبدالله واخو رسوله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وانا الصدیق الاکبر لا یقولها بعدی الا کذاب صلیت قبل الناس بسبع سنین.» هذا اسناد صحیح رجاله ثقات؛ سند روایت صحیح و رجال آن موثق هستند.
سعد بن معاذ نیز از
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده است که فرمود: من اولین مسلمان هستم.
«۸۴ - وحدثنا احمد
بن شَبّویه، قال قلت (- - -) قال: لعبدالرزاق احبرکم یحیی
بن المعلی، عن عمه شعیب
بن خالد، عن حنظلة
بن سبرة
بن المسیب... سعد
بن معاذ علی
بن ابیطالب فذکر حدیثاً طویلاً: قال فیه: قال علی: انی اول من اسلم؛
سعد
بن معاذ از علی
بن ابیطالب روایت طولانی نقل کرده و در این روایت آمده است که من نخستین فردی هستم که
اسلام آوردهام.»
در نقل دیگر از طریق
حصین بن ثمارج آمده است که علی (علیهالسّلام) فرمود:
«۱۷۹ حدثنا ابوبکر
بن ابیشیبة نا شبابة عن شعبة عن سلمة
بن کهل (
بن حصین) عن جده (مجهول) عن علی رضی الله عنه قال انا اول رجل صلی مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛
من نخستین مردی هستم که با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواند.»
در روایت دیگر آمده است که
عباس بن عبدالمطلب و شیبه با هم مفاخره میکردند. این دو نفر، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را حکم قرار دادند و جریان مفاخره خود را با حضرت گفتند. اما حضرت نیز فرمود من هم اجازه دارم افتخار خودم را بگویم؟ گفتند: بگو. امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود: «انا اول من آمن بالوعید من ذکور هذه الامة وهاجر وجاهد.»
عباس، شیبه و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) برای حکمیت نزد رسول خدا آمدند و حضرت سخن امیرمؤمنان را با تلاوت آیه
قرآن که
جبرئیل آن را نازل فرمود، تایید کرد. متن مفاخره این است:
«ذکر فضیلة اخری ل امیرالمؤمنین علی، رضی الله عنه، لم یشرکه فیها احد. اخبرنا عمر
بن احمد
بن عثمان، ثنا علی
بن محمد المصری، ثنا جبرون
بن عیسی، ثنا یحیی
بن سلیمان القرشی الحفری، ثنا عباد
بن عبدالصمد ابومعمر، عن انس
بن مالک، قال: قعد العباس
بن عبدالمطلب، وشیبة صاحب البیت یفتخران فقال له العباس: انا اشرف منک انا عم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ووصی ابیه وسقایة الحجیج لی فقال له شیبة: انا اشرف منک انا امین الله علی بیته وخازنه افلا ائتمنک کما ائتمننی وهما فی ذلک یتشاجران حتی اشرف علیهما علی
بن ابیطالب فقال له العباس: افترضی بحکمه؟ قال: نعم قد رضیت.»
«فلما جاءهما قال العباس: علی رسلک یا ابناخی فوقف علی فقال له العباس: ان شیبة فاخرنی فزعم انه اشرف منی قال: فماذا قلت انت یا عماه؟ قال: قلت له: انا عم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ووصی ابیه وساقی الحجیج انا اشرف. فقال لشیبة: ما قلت یا شیبة قال: قلت له: بل انا اشرف منک انا امین الله وخازنه افلا ائتمنک کما ائتمننی قال: فقال لهما: اجعلا لی معکما فخرا قالا له: نعم قال: فانا اشرف منکما انا اول من آمن بالوعید من ذکور هذه الامة وهاجر وجاهد فانطلقوا ثلاثتهم الی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فجثوا بین یدیه فاخبر کل واحد منهم بفخره فما اجابهم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فانصرفوا فنزل الوحی بعد ایام فارسل الی ثلاثتهم فاتوه فقرا علیهم النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اجعلتم سقایة الحاج وعمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله والیوم الآخر وجاهد فی سبیل الله...»
انس بن مالک میگوید: عباس
بن عبدالمطلب و شیبه متصدیان
خانه خدا نشسته بودند و به یک دیگر فخر میفروختند، عباس به او گفت: من از تو با شرافتترم، من عموی رسول خدا و وصی پدر او و ساقی حاجیانم. شیبه گفت: من با شرافت از تو و امین خدا در خانه او هستم من امین خدا بر خانه او و خازن آن هستم، چرا به تو اعتماد نکرده آن گونه که به من اعتماد کرده است؟ در همان زمان علی بر آنها گذشت. عباس به شیبه گفت آیا تو راضی هستی که علی در میان ما قضاوت کند؟ او گفت: بلی. وقتی نزد علی آمدند هر یکی سخناش را تکرار کردند. علی به آن دو نفر گفت: بگذارید من هم با شما فخر کنم؟ گفتند: آری. گفت: من از هر دوی شما شریفترم، من نخستین کس از مردان این امت هستم که
ایمان آورد و
هجرت و
جهاد کرد. سه نفر نزد پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتند و مقابل او نشستند و هر کدام مایه افتخار خود را گفتند و پیامبر چیزی نگفت و آنان برگشتند. پس از چند روز درباره آنان
وحی نازل شد، پیامبر دنبال آن سه نفر فرستاد و آنان آمدند و پیامبر به آنان چنین خواند: «اَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» تا آخر آیات...
ابوحفص عمر بن احمد نیز در کتاب «
شرح مذاهب اهل السنة و معرفة شرائعالدین و التمسک بالسنن»، این روایت را آورده و تصریح کرده است که این فضیلت منحصر به فرد علی (علیهالسّلام) است: فضیلة لعلی
بن ابیطالب رضی الله عنه «۱۳۱ حدثنا علی
بن محمد المصری ثنا جبرون
بن عیسی ثنا یحیی
بن سلیمان القرشی الحفری عن عباد
بن عبدالصمد
ابیمعمر عن انس
بن مالک انه قال قعد عم رسول الله العباس
بن عبدالمطلب وشیبة صاحب البیت یفتخران...» و در پایان روایت مینویسد: قراه ابومعمر تفرد علی بهذه الفضیلة لم یشارکه فیها احد.
و ظاهر این عبارت، مقبول بودن متن روایت در نزد مولف است.
صاحب کتاب «
وقعة الصفین» نامه امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به
معاویه را آورده و در این نامه آن حضرت تصریح میکند که ما
اهلبیت هنگامی که رسول خدا دعوتش را شروع کرد، ایمان آوردیم:
«نصر، عن عمر
بن سعد عن
ابی ورق، ان ابنعمر
بن مسلمة الارحبی اعطاه کتابا فی امارة الحجاج بکتاب من معاویة الی علی. قال: ... ولعمر الله انی لارجو اذا اعطی الله الناس علی قدر فضائلهم فی الاسلام ونصیحتهم لله ورسوله ان یکون نصیبنا فی ذلک الاوفر. ان محمدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لما دعا الی الایمان بالله والتوحید کنا - اهل البیت - اول من آمن به.»
همانا محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگامیکه به سوی ایمان به خدا و توحید دعوت فرمود: ما اهلبیت نخستین کسانی بودیم که به آن حضرت ایمان آوردیم.
بلاذری سخن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اینگونه نقل کرده است: ان الله بعث محمداً (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فدعا الی الایمان بالله والتوحید له، فکنا اهل البیت اول من آمن واناب.
وروی عثمان
بن سعید الخراز، عن علی
بن حرار، عن علی
بن عامر، عن
ابیالحجاف، عن حکیم مولی زاذان، قال: سمعت علیاً (علیهالسّلام)، یقول: صلیت قبل الناس سبع سنین، وکنا نسجد ولا نرکع، واول صلاة رکعنا فیها صلاة العصر، فقلت: یا رسول الله، ما هذا؟ قال: امرت به.
حکیم میگوید: از علی (علیهالسّلام) شنیدم که میگفت: هفت سال قبل از همه مردم، با رسول خدا نماز خواندم در حالی که قبل از آن نه
سجده میکردیم و نه
رکوع انجام میدادیم و نخستین نمازی که در آن رکوع کردیم
نماز عصر بود. عرض کردمای رسول خدا! این چه عملی است؟ فرمود: به این کار دستور داده شدهام.
منصور بن حسین آبی متوفای سال۴۲۱ هجری قمری در کتاب «
نثر الدرر» آورده است که حضرت علی (علیهالسّلام) در
کوفه خطبه خواند و فرمود: من نخستین کسی هستم که به خداوند ایمان آوردهام:
وخرج (علیهالسّلام) الی الکوفة فحمد الله واثنی علیه، ثم قال: اما بعد یا اهل العراق، ... والله لقد بلغنی انکم تقولون: یکذب، فعلی من اکذب؟ اعلی الله اکذب وانا اول من آمن به؟ ام علی نبیه وانا اول من صدقه.
امام علی به سوی کوفه خارج شد و حمد و ثنای الهی را بجا آورد، سپس فرمود: ای اهل
عراق! ... به خدا سوگند به من خبر رسیده است که شما میگویید من دروغ میگویم. من بر چه کسی دروغ بستم؟ آیا بر خدا دروغ بستم در حالی که من نخستین کسی هستم که به خدا ایمان آوردهام. یا بر پیامبرش دروغ بستم در حالی که نخستین کسی هستم که او را تصدیق کردهام.
ابنعساکر دمشقی از طریق ابوعبیده (
معمر بن المثنی متوفای ۲۰۹) اشعاری را از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده که در جواب مفاخره معاویه فرموده است. حضرت در این شعر به یکی از افتخاراتش تصریح میکند که من از همه شما در حالی که کودک بودم بر اسلام آوردن پیشی گرفتم:
واخبرنا ابوالسعود احمد
بن علی
بن المجلی انا محمد
بن محمد
بن احمد العکبری انا ابوالطیب محمد
بن احمد
بن خاقان ح قال ونا القاضی ابومحمد عبدالله
بن علی
بن ایوب انا ابوبکر احمد
بن محمد
بن الجراح قالا انا ابوبکر
بن درید قال واخبرنا عن دماد عن
ابیعبیدة قال کتب معاویة الی علی
بن ابیطالب یا ابا الحسن ان لی فضائل کثیرة وکان
ابیسیدا فی الجاهلیة وصرت ملکا فی الاسلام وانا صهر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وخال المؤمنین وکاتب الوحی فقال علی ابا الفضائل یفخر علی ابناکلة الاکباد ثم قال اکتب یا غلام
محمد النبی اخی وصهری•••••وحمزة سید الشهداء عمی•••••وجعفر الذی یمسی ویضحی •••••یطیر مع الملائکة ابنامی
وبنت محمد سکنی وعرسی•••••مسوط لحمها بدمی ولحمی•••••وسبطا احمد ولدای منها•••••فایکم له سهم کسهمی
سبقتکم الی الاسلام طرا•••••صغیرا ما بلغت اوان حلمی
فقال معاویة اخفوا هذا الکتاب لا یقراه اهل الشام فیمیلون الی ابن
ابیطالب
ابوعبیده میگوید: معاویه به علی
بن ابیطالب نوشت: ای ابوالحسن من فضائل فراوانی دارم و پدرم در زمان جاهلیت سرور بود و در زمان اسلام پادشاه شدم و من خویشاوند رسول خدا و دائی مؤمنان و نویسنده وحی هستم. علی فرمود: آیا به واسطه فضائل به علی فخرفروشی میکنی ای پسر جگرخوار! سپس علی فرمود: این غلام بنویس:
محمد رسول خدا، برادر و پدر خانم من و
حمزه سید الشهداء عموی من است.•••••و جعفری که صبح و شام همراه فرشتگان در پرواز است، پسر مادر من است.
دختر پیامبر در خانه من و خانم من است گوشت او با خون و گوشت من مخلوط شده است.•••••دو نوه احمد فرزندان من از دختر پیامبر هستند، پس برای کدام یکی از شما همانند من از پیامبر سهم دارند!
قبل از همه شما
اسلام آوردم در حالی که کوچک بودم و هنوز به
سن بلوغ نرسیده بودم.
معاویه گفت: این نامه را مخفی کنید تا اهل
شام نخوانند و به سوی پسر
ابوطالب تمایل پیدا نکنند.
نکته جالب این که معاویه از ترس این که این نامه به دست مردم شام بیفتد، توصیه کرد باید آن را مخفی کنند.
اشعار فوق در نزد علمای شیعه و
اهلسنت صحیح و مشهور و مورد قبول است.
ابنحجر هیثمی بعد از این که این اشعار را نقل کرده، سخن جالبی را از بیهقی نقل کرده است:
قال البیهقی ان هذا الشعر مما یجب علی کل احد متوان فی علی حفظه لیعلم مفاخره فی الاسلام؛ بیهقی گفته است: برای هر کسی که علی برایش مهم است واجب است که این شعر را حفظ کند تا افتخارات ایشان را در اسلام بداند.
قندوزی حنفی سخن بیقهی را اینگونه آورده است: قال البیهقی: ان هذا الشعر مما یجب علی کل مؤمن ان یحفظه، لیعلم مفاخر علی فی الاسلام. (انتهی)؛ حفظ این شعر برای هر مؤمنی واجب است ...
محمد بن طلحه شافعی این اشعار را از راویان موثق نقل کرده و میگوید: واکثر الاقوال واشهرها انه لم یکن بالغا، فانه اول من اسلم وآمن برسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من الذکور، وقد ذکر (علیهالسّلام) ذلک واشار الیه فی
ابیات قالها بعد ذلک بمدة مدیدة نقلها عنه الثقات، ورواها النقلة الاثبات:
محمد النبی اخی وصنوی•••••وحمزة سید الشهداء عمی
وجعفر الذی یضحی ویمسی•••••یطیر مع الملائکة ابنامی
وبنت محمد سکنی وعرسی•••••منوط لحمها بدمی ولحمی
وسبطا احمد ولدای منها•••••فایکم له سهم کسهمی
سبقتکم الی الاسلام طرا•••••غلاما ما بلغت اوان حلمی
بیشترین اقوال و مشهورترین آنها بر این است که حضرت علی در هنگام اسلام آوردن، بالغ نبوده است؛ زیرا او نخستین فرد از میان مردان است که به رسو خدا ایمان آورد. آن حضرت این مطلب را بیان کرده و در شعرهایی که آن را وراویان موثق نقل کرده، به این مطلب اشاره کرده است: ...
ابنصباغ مالکی روایان موثق شعر را نقل کرده و در بحث این که علی نخستین مسلمان است و قبل از این که به بلوغ برسد، اسلام آورد، میگوید:
وقد اشار علی
بن ابیطالب کرم الله وجهه الی شیء من ذلک فی
ابیات قالها رواها عنه الثقات الاثبات وهی هذه الابیات:
محمد النبی اخی وصنوی•••••وحمزة سید الشهداء عمی ...
سبقتکم الی الاسلام طفلا•••••صغیرا ما بلغت اوان حلمی
علی
بن ابیطالب به این مطلب در ابیاتی که آن را اشخاص موثق روایت کردهاند، اشاره کرده است: ...
علمای شیعه و سنی به این اشعار استدلال کردهاند.
ابنقدامه در دو کتابش بحثی را مطرح کرده است که نباید کودک را از قبول اسلام منع کرد و برای اثبات این مطلب به اشعار امیرمؤمنان (علیهالسّلام) استدلال کرده که آن حضرت در کودکی ایمان آورد:
ولان ما ذکرناه اجماع فان علیا رضی الله عنه اسلم صبیا وقال سبقتکم الی الاسلام طرا صبیا ما بلغت اوان حلم؛ آنچه را ما ذکر کردیم مورد اجماع است؛ زیرا علی در حالی که کودک بود اسلام آورد و فرمود: قبل از همه شما اسلام آوردم، در حالی که کودک بودم و به حد بلوغ نرسیده بودم.
سید مرتضی نیز میفرماید: کیف یمکن دفع شعر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فی ذلک وقد شاع من شهرته علی حد یرتفع فیه الخلاف وانتشر حتی صار مذکورا مسموعا من العامة فضلا عن الخواص فی قوله (علیهالسّلام):
چگونه ممکن است که شعر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را انکار کرد، در حالیکه به حدی مشهور شده است که هرگونه اختلاف را در نخستین مسلمان بودن آن حضرت بر طرف میکند و این اشعار به گونه منتشر شده است که حتی از عامه هم شنیده شده است تا چه رسد به شیعه ...
محمد النبی اخی وصنوی•••••وحمزة سید الشهداء عمی
سبقتکم الی الاسلام طرا•••••علی ما کان من فهمی وعلمی
وفی هذا الشعر کفایة فی البیان عن تقدم ایمانه (علیهالسّلام) وانه وقع مع المعرفة بالحجة والبیان، وفیه ایضا انه کان الامام بعد الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدلیل المقال الظاهر فی یوم الغدیر الموجب للاستخلاف.
در این شعر به صورت کافی بیان شده است که آن حضرت از همه پیشتر ایمان آورده و این ایمان آوردنش هم با شناخت و دلیل بوده است. و نیز این اشعار دلالت دارد که ایشان پیشوای بعد از رسول است. به دلیل گفتاری که در
روز غدیر فرمود و باعث جانشین آن حضرت گردید.
شهید
نورالله تستری میفرماید: وایضا قد صح واشتهر انه (علیهالسّلام) کتب الی معاویة ابیاتا من جملتها قوله (علیهالسّلام):
شعر سبقتکم الی الاسلام طرا•••••غلاما ما بلغت اوان حلمی•••••ولم ینکر علیه معاویة مع عداوته وتعنته.
و نیز صحیح ومشهور است که
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به معاویه اشعاری را نوشت و از جمله اشعار این شعر است: ... و معاویه با این که دشمنی با حضرت داشت این اشعارش را منکر نشد.
ابنکثیر از علمای اهلسنت نیز این اشعار را با این سند نقل کرده است:
وقال ابوبکر
بن درید قال واخبرنا عن دماد (رفیع
بن سلمة
بن مسلم) عن
ابی عبیدة (معمر
بن المثنی) قال کتب معاویة الی علی یا ابا الحسن ان لی فضائل کثیرة وکان
ابی سیدا فی الجاهلیة وصرت ملکا فی الاسلام وانا صهر رسول الله وخال المؤمنین وکاتب الوحی فقال علی ابالفضائل یفخر علی ابنآکلة الاکباد ثم قال اکتب یا غلام:
ابوعبیده میگوید: معاویه به علی نوشت، ای ابوالحسن! من فضائل بی شمار دارم، پدرم در جاهلیت آقا بود و من در اسلام پادشاه شدم. من خویشاوند پیامبر و دائی مؤمنان و کاتب وحی هستم. علی در جواب نوشت: آیا به فضائل فخر میکنید ای پسر جگرخوار. سپس به غلامش گفت: بنویس ...
محمد النبی اخی وصهری وحمزة سید الشهداء عمی•••••وجعفر الذی یمسی ویضحی یطیر مع الملائکة ابنامی
وبنت محمد سکنی وعرسی مسوط لحمها بدمی ولحمی•••••وسبطا احمد ولدای منها فایکم له سهم کسهمی
سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی
قال فقال معاویة اخفوا هذا الکتاب لا یقراه اهل الشام فیمیلون الی ابن
ابی طالب. وهذا منقطع بین
ابی عبیدة وزمان علی ومعاویة.
معاویه گفت: این نامه را مخفی کنید، مردم شام نخوانند تا به سوی علی
بن ابیطالب متمایل نشوند. ابنکثیر میگوید: بین ابوعبیده وعلی و معاویه انقطاع وجود دارد.
در بحث این که آیا اسلام آوردن کودک صحیح است یانه؟ ایشان تصریح میکند که اگر کودک عاقل باشد، اسلام آوردنش صحیح است و به این اشعار امیرمؤمنان (علیهالسّلام) استدلال کرده است:
وان عقل الصبی الاسلام صح اسلامه ان کان ممیزا لاسلام علی
بن ابیطالب وهو صبی وعد ذلک من مناقبه وسبقه وقال: سبقتکم الی الاسلام طرا صبیا ما بلغت اوان حلمی
اگر اسلام آوردن کودک از روی عقل و تمیز باشد، اسلام آوردنش صحیح است؛ زیرا علی
بن ابیطالب در حالی که کودک بود، اسلام آورد و این مطلب از مناقب ایشان شمرده شده است...
زرعی دمشقی که مشهور به
ابنقیم جوزیه است، در این بحث که قول و گفتار کودک مورد قبول است، به چند دلیل استدلال کرده و از جمله به اسلام آوردن حضرت علی (علیهالسّلام) و افتخار ایشان به این مطلب.
ولان هذا اجماع الصحابة فان علیا رضی الله عنه اسلم صبیا وکان یفتخر بذلک ویقول سبقتکم الی الاسلام طرا صبیا ما بلغت اوان حلمی فکیف یقال ان اسلامه کان باطلا لا یصح.
و به دلیل
اجماع صحابه؛ زیرا علی رضی الله عنه در حال کودکی اسلام آورد و به آن افتخار میکرد ...
سرخسی شافعی نیز به این شعر استدلال کرده است: وان علیا رضی الله عنه اسلم وهو صبی وحسن اسلامه حتی افتخر به فی شعره قال: سبقتکم الی الاسلام طرا غلاما ما بلغت اوان حلمی
علی که
خداوند از او راضی باد، درحالیکه کودک بود، اسلام آورد و
اسلام خودش را تحسین کرد، تا اینکه به آن افتخار کرد در شعر خود: از همه شما در اسلام آوردن پیشی گرفتم در حالیکه کودک بودم و به حد
بلوغ نرسیده بودم.
سبط ابنجوزی نیز این شعر امام علی (علیهالسّلام) را نقل کرده و در پایان تصریح کرده است که اگر اسلام آودنش صحیح نبود، به آن افتخار نمیکرد:
وروی الخلال انه اسلم وهو ابنعشر سنین وقد تمدح وقال: سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی فلولا ان اسلامه صحیح لما افتخر به.
ایشان بحث صحت اسلام کودک را مطرح کرده و گفته است
ابوحنیفه اسلام کودک را صحیح میداند ویکی از دلائلش افتخار حضرت علی به آن است:
حجة
ابیحنیفة رضی الله عنه ان علیا رضی الله عنه اسلم وهو ابنثمان سنین وروی الخلال وهو ابنعشر سنین وقد صحح النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلامه وافتخر علی رضی الله عنه بذلک وتمدح به حیث قال: سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی فلو لم یکن ایمانه صحیحا لما افتخر به النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ...
دلیل ابوحنیفه این است که علی در حالی که هشت سال داشت اسلام آورد و به روایت خلال ده ساله بود.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام را صحیح دانسته و خودش نیز به آن افتخار کرده و آن را ستوده است: از همه شما در اسلام آوردن پیشی گرفتم در حالیکه کودک بودم و به حد بلوغ نرسیده بودم. پس اگر ایمان آوردن علی صحیح نبود، رسول خدا به آن افتخار نمیکرد.
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) خودش را با عبارات مختلف نخستین مسلمان معرفی کرده و سخن ایشان را علمای اهلسنت حداقل با چهار سند معتبر از طرق و اسناد متعدد نقل کردهاند.
گذشت که
صحابه روایات
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درباره نخستین مسلمان بودن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) با اسناد معتبر نقل کردهاند؛ و در بخشهای قبل به آنها اشاره شد؛ علاوه بر این خود صحابه نیز به این حقیقت اعتراف کردهاند و سخنانشان را علمای اهلسنت در منابعشان گزارش کردهاند.
در این بخش مجموعه از سخنان ۳۰ صحابی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درباره پیشگامی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) ذکر مینماییم:
از دیدگاه
ابنعباس، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) افرادی است که به رسول خدا ایمان آورد و مسلمان شد.
ذهبی نظر ابنعباس را اینگونه نقل کرده است: وثبت عن ابنعباس قال: اول من اسلم علی؛ از ابنعباس ثابت شده است که گفته: نخستین کسی که اسلام آورد، علی است.
راویانی که در ادامه نام آنها برده میشود، این سخن ابنعباس را گزارش کردهاند و دو طریق آن معتبر است:
ابوزمیل حنفی از ابنعباس با سند صحیح نقل کرده است که ابنعباس بعد از
جنگ صفین با عدهای که از حکمیت ناراضی بودند احتجاج کرده و به نخستین مسلمان بودن و اسلام آوردن ایشان سخن گفتند:
«۱۸۶۷۸ اخبرنا عبدالرزاق عن عکرمة
بن عمار قال حدثنا ابوزمیل الحنفی قال حدثنا عبدالله
بن عباس رضی الله عنه قال لَمَّا اعْتَزَلَتْ حَرُورَاءَ وَکَانُوا فی دَارٍ علی حِدَتِهِمْ قلت لِعَلِیٍّ یا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اَبْرِدْ عَنِ الصَّلاةِ لَعَلِّی آتِی هَؤُلاءِ الْقَوْمَ فَاُکَلِّمَهُمْ قال فَاِنِّی اَتَخَوَّفُهُمْ عَلَیْکَ قال قلت کَلا ان شَاءَ اللَّهُ قال فَلَبِسْتُ اَحْسَنَ ما اقدر علیه من هذه الْیَمَانِیَّةِ ثُمَّ دَخَلْتُ علیهم وَهُمْ قَائِلُونَ فی نَحْرِ الظَّهِیرَةِ فَدَخَلْتُ علی قَوْمٍ لم اَرَ قَوْمًا قَطُّ اَشَدَّ اجْتِهَادًا منهم اَیْدِیهِمْ کَاَنَّهَا ثَفِنُ الاِبِلِ ووجوههم مُعَلَّبَةٌ من آثَارِ السُّجُودِ قال فَدَخَلْتُ فَقَالُوا مَرْحَبًا بِکَ یا
بن عَبَّاسٍ ما جاء بِکَ قال جِئْتُ احدثکم عن اصحاب رسول نزل الوحی وهم اعلم بتاویله فقال بعضهم لا تحدثوه وقال بعضهم لنحدثنه قال قلت اخبرونی ما تنقمون علی
بن عم رسول الله وختنه واول من آمن به واصحاب رسول الله نزل الوحی وهم اعلم بتاویله...»
عبدالله
بن عباس روایت کردهاند که گفت: هنگامی که
خوارج از حضرت علی (علیهالسّلام) کنارهگیری کردند، در بیابانی گرد آمدند، به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) پیشنهاد کردم، اندکی از نماز پایداری کنید تا من با این گروه که از شما کناره گرفتهاند، گفتگو نمایم. حضرت علی (علیهالسّلام) پیشنهاد مرا پذیرفت، در این هنگام بهترین جامههای یمانیام را پوشیدم و به ملاقات آنها رفتم ...
آنها گفتند: مرحبا ای ابنعباس چه شده است که اینجا آمدهای؟ گفت: آمدهام تا از اصحاب رسول خدا با شما سخن بگویم که وقتی وحی نازل میشد داناترین شخص به تاویل آن است. برخی از آنها گفتند: از این مورد سخن نگو، برخی هم گفتند: باید سخن بگوید. گفتم: چرا از علی (علیهالسّلام) که پسرعموی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و داماد اوست، کناره گرفتهاید؟ با این که او نخستین کسی است که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان آورده است؟ ...
هیثمی بعد از نقل روایت میگوید: رواه الطبرانی واحمد ببعضه ورجالهما رجال الصحیح؛ طبرانی و احمد
بن حنبل قسمتی از این روایت را نقل کردهاند و رجال سند روایت رجال صحیح هستند.
زیلعی حنفی نیز مینویسد: ومن طریق عبدالرزاق رواه الطبرانی فی معجمه ورواه الحاکم فی المستدرک وقال فیه وکانوا ستة آلاف فرجع منهم الفان وبقی سائرهم قتلوا علی الضلالة وقال صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه
از طریق
عبدالرزاق طبرانی آن را در معجم خود روایت کرده و حاکم نیز در
مستدرک آورده در پایان بر صحت آن تصریح کرده است.
احمد بن عمرو شیبانی در کتاب «
الآحاد والمثانی» روایت ابنعباس را از طریق طاووس نقل کرده است:
«۱۸۵ حدثنا احمد
بن الفرات نا عبدالرزاق عن معمر عن
بن طاوس عن ابیه عن
بن عباس رضی الله عنه قال اول من اسلم علی رضی الله عنه؛
ابنعباس نقل کرده است که فرمود: نخستین کسی که اسلام آورد، علی رضی الله عنه است.»
ابنابیعاصم بعد از نقل روایت،
سند روایت را صحیح میداند و مینویسد: «۷۱ حدثنا ابومسعود ثنا عبدالرزاق عن معمر عن ابنطاووس عن ابیه عن ابنعباس قال اول من اسلم علی» واسناده صحیح.
زینالدین عراقی نیز این روایت را تصحیح کرده است: وروی الطبرانی باسناد صحیح من روایة عبدالرزاق عن معمر عن ابنطاوس عن ابیه عن ابنعباس قال اول من اسلم علی.
روایت ابنعباس از طریق
عمرو بن میمون نیز در
طبقات ابنسعد با سند معتبر نقل شده است:
«قال اخبرنا یحیی
بن حماد البصری قال قال اخبرنا ابوعوانة عن
ابیبلج عن عمرو
بن میمون عن
بن عباس قال اول من اسلم من الناس بعد خدیجة علی؛
ابنعباس گفته است: نخستین کسی که بعد از
حضرت خدیجه اسلام آورد، علی است.»
احمد بن حنبل در کتاب «
مسند و فضائل الصحابه» این روایت را با تفصیل بیشتر اینگونه نقل کرده است:
«حدثنا عبدالله حدثنی
ابیثنا یحیی
بن حَمَّادٍ ثنا ابوعَوَانَةَ ثنا ابوبَلْجٍ ثنا عَمْرُو
بن مَیْمُونٍ قال انی لَجَالِسٌ الی
بن عَبَّاسٍ اذا اَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا یا اَبَا عَبَّاسٍ اما ان تَقُومَ مَعَنَا واما اَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ قال فقال
بن عَبَّاسٍ بَلْ اَقُومُ مَعَکُمْ قال وهو یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قبل اَنْ یَعْمَی قال فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندری ما قالوا ... قال وکان اَوَّلَ من اَسْلَمَ مِنَ الناس بَعْدَ خَدِیجَةَ...»
عمرو
بن میمون میگوید: با عبدالله
بن عباس نشسته بودم افرادی که در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا شما ما را با ابنعباس تنها گذارید. این ماجرا زمانی بود که ابنعباس بینا بود و هنوز کور نشده بود. ابنعباس گفت: من با شما میآیم (آنان به گوشهای رفتند و) با ابنعباس مشغول گفت و گو شدند. من نمیفهمیدم چه میگویند. پس از مدتی عبدالله
بن عباس در حالی که لباسش را تکان میداد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف بر آنان، به مردی دشنام میدهند و از او عیبجویی میکنند که ده ویژگی برای اوست... پنجمین ویژگی علی این است که او نخستین کسی بود که پس از خدیجه اسلام آورد.
ابن
ابیعاصم بعد از نقل روایت، سندش را حسن میداند: ۱۳۶ حدثنا ابوموسی ثنا یحیی
بن حماد ثنا ابوعوانة عن یحیی
بن سلیم
بن بلج عن عمرو
بن میمون عن ابنعباس قال وکان اول من اسلم من الناس مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی بعد خدیجة واسناده حسن.
حاکم نیشابوری نیز روایت را تصحیح کرده و ذهبی نیز در تعلیقهاش بر این کتاب، روایت را صحیح میداند: ۴۶۵۲ اخبرنا ابوبکر احمد
بن جعفر
بن حمدان القطیعی ببغداد من اصل کتابه ثنا عبدالله
بن احمد
بن حنبل حدثنی
ابیثنا یحیی
بن حماد ثنا ابوعوانة ثنا ابوبلج ثنا عمرو
بن میمون قال انی لجالس عند
بن عباس اذ اتاه تسعة رهط... قال
بن عباس وکان علی اول من آمن من الناس بعد خدیجة رضی الله عنها... هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقة؛ تعلیق الذهبی فی التلخیص: صحیح
زینالدین عراقی نیز سند روایت را حسن دانسته است: رواه احمد والطبرانی من روایة
ابی بلج عن عمرو
بن میمون عن ابنعباس فذکر فضایل لعلی ثم قال وکان اول من اسلم من الناس بعد خدیجة وهذا اسناد جید و ابوبلج وان قال البخاری فیه نظر فقد وثقه ابنمعین و ابوحاتم والنسائی وابن سعد والدارقطنی؛ سند این روایت خوب است و درباره
ابوبلج گرچه
بخاری نظر دارد ولی ابنمعین، ابوحاتم، نسائی، ابنسعد و
دار قطنی وی را توثیق کردهاند.
البانی نیز این روایت را در تحقیقی که بر کتاب «السنة ابن
ابیعاصم دارد، نقد نکرده است: ۱۳۵۱ حدثنا محمد
بن المثنی حدثنا یحیی
بن حماد حدثنا ابوعوانة عن یحیی
بن سلیم
ابیبلج عن عمرو
بن میمون عن ابنعباس... قال وکان اول من اسلم من الناس بعد خدیجة.
در طریق دیگر این روایت، مقسم است که در کتاب «
المصنف»
ابنابیشیبه نقل شده است: ۲۰۳۹۲ اخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن عثمان الجزری عن مقسم عن
بن عباس قال اول من اسلم علی.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
عبدالرزاق و معمر که از مشایخ بخاری هستند، و نیازی به بررسی سندی ندارد.
عثمان جزری را ابنحبان در
ثقات خویش آورده است: عثمان
بن عمرو
بن ساج الحرانی اخو الولید
بن عمرو
بن ساج یروی عن خصیف ویعقوب
بن عطاء روی عنه اهل بلده وهو الذی یروی عنه المعتمر
بن سلیمان ویقول حدثنی عثمان
بن ساج المروزی
او از روات بخاری است
۵۰۷ د خ ۴ البخاری والاربعة مقسم
بن بجرة... وقال ابوحاتم صالح الحدیث لا باس به وقال
بن سعد اجمعوا علی انه توفی سنة احدی ومائة... وقال
بن شاهین فی الثقات قال احمد
بن صالح المصری ثقة ثبت لا شک فیه وقال العجلی مکی تابعی ثقة وقال یعقوب
بن سفیان والدار قطنی ثقة
صحابی است و نیازی به بررسی سندی ندارد.
عکرمه روایت را با تعبیر دیگر از ابنعباس نقل کرده و آن این که: علی نخستین فرد از میان
عرب و
عجم است که با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواند:
«حدثنا احمد
بن محمد قال حدثنا احمد
بن الفضل قال حدثنا محمد
بن جریر قال حدثنا احمد
بن عبدالله الدقاق قال حدثنا مفضل
بن صالح عن سماک
بن حرب عن عکرمة عن ابنعباس قال لعلی اربع خصال لیست لاحد غیره هو اول عربی وعجمی صلی مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وهو الذی کان لواؤه معه فی کل زحف وهو الذی صبر معه یوم فر عنه غیره وهو الذی غسله وادخله قبره.»
ابنعباس میگوید: برای علی چهار ویژگی است که دیگران ندارند: او نخستین فرد از میان عرب و عجم است که همراه
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواند، در تمام جنگها پرچم رسول خدا به دست ایشان بود، او کسی است که همراه پیامبر ماند در روزی که دیگران از نزدش فرار کردند و او کسی استکه رسول خدا را غسل دارد و وارد قبرش ساخت.
روشن شد که تعبیرات مختلفی از ابنعباس در نخستین مسلمان بودن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل شده و چند سند آن معتبر است.
زید بن ارقم یکی دیگر از صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نیز بیان کردهاند که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نخستین فردی است که به رسول خدا ایمان آورد و اسلامش را اظهار کرد.
ابن
ابیشیبه روایت را با این سند صحیح نقل کرده است: «۳۶۵۹۴ حدثنا ابوبکر قال حدثنا شبابة قال حدثنا شعبة عن عمرو
بن مرة عن
ابیحمزة مولی الانصار عن زید
بن ارقم قال اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی؛
زید
بن ارقم گفته است: نخستین فردی که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
اسلام آورد، علی است.»
ابنسعد در کتاب «
الطبقات الکبری» نیز این روایت را آورده است: ذکر اسلام علی وصلاته «قال اخبرنا وکیع
بن الجراح ویزید
بنهارون وعفان
بن مسلم عن شعبة عن عمرو
بن مرة عن
ابیحمزة مولی الانصار عن زید
بن ارقم قال اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی.»
در
مسند احمد نیز روایت آمده است: «۱۹۳۰۰ حدثنا عبدالله حدثنی
ابیثنا وَکِیعٌ ثنا شُعْبَةُ عن عَمْرِو
بن مُرَّةَ عن
ابیحَمْزَةَ مولی الاَنْصَارِ عن زَیْدِ
بن اَرْقَمَ قال اَوَّلُ من اَسْلَمَ مع رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی رضی الله عنه»
ابن
ابیعاصم بعد از نقل روایت، سندش را حسن میداند و مینویسد: «۷۰ حدثنا ابوبکر ثنا وکیع عن شعبة عن عمرو
بن مرة عن
ابیحمزة مولی الانصار عن زید
بن ارقم قال اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی
بن ابیطالب واسناده جید.»
حاکم نیشابوری نیز روایت را تصحیح کرده و ذهبی در تعلیقه اش نیز بر صحت آن تصریح کرده است:
«۴۶۶۳ اخبرنا احمد
بن جعفر القطیعی ثنا عبدالله
بن احمد
بن حنبل حدثنی
ابیثنا محمد
بن جعفر ثنا شعبة عن عمرو
بن مرة عن
ابیحمزة عن زید
بن ارقم رضی الله عنه قال ان اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی
بن ابیطالب رضی الله عنه هذا حدیث صحیح الاسناد وانما الخلاف فی هذا الحرف ان ابا بکر الصدیق رضی الله عنه کان اول الرجال البالغین اسلاما وعلی
بن ابیطالب تقدم اسلامه قبل البلوغ» تعلیق الذهبی قی التلخیص: صحیح.
این روایت سندش صحیح است؛ اما اختلاف در این است که
ابوبکر اولین مرد بالغ مسلمان است و علی اسلام آوردنش قبل از بلوغ بوده است. ذهبی در تلخیص تعلیق زده است که روایت صحیح است.
عاصمی مکی مینویسد: عن زید
بن ارقم قال کان اول من اسلم علی
بن ابیطالب خرجه احمد والترمذی وصححه؛ زید
بن ارقم گفته است: نخستین کسی اسلام آورد، علی
بن ابیطالب بود. این روایت را احمد نقل کرده و
ترمذی آن را تصحیح کرده است.
سلمان فارسی از صحابه گرامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز روایت کردهاند که نخستین مسلمان در دین اسلام امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است.
روایت ایشان در کتاب «المصنف» ابن
ابیشیبه با این سند معتبر نقل شده است:
«۳۲۱۱۲ حدثنا معاویة
بن هشام قال ثنا قیس عن سلمة
بن کهیل عن
ابیصادق عن علیم عن سلمان قال ان اول هذه الامة ورودا علی نبیها اولها اسلاما علی
بن ابیطالب؛
سلمان میگوید: نخستین فردی که بررسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد میشود کسی است که در اسلام آوردن نخستین شخص بوده است.»
این روایت در کتابهای دیگر اهلسنت همانند
معجم کبیر طبرانی با همین سند نقل شده است.
«۶۱۷۴ حدثنا اِبْرَاهِیمُ
بن مُحَمَّدِ
بن بَرَّةَ الصَّنْعَانِیُّ وَالْحَسَنُ
بن عبدالاَعْلَی التُّرْسِیُّ قَالا انا عبدالرَّزَّاقِ انا الثَّوْرِیُّ عن سَلَمَةَ
بن کُهَیْلٍ عن
ابیصَادِقٍ عن عَلِیمٍ عن سَلْمَانَ رضی اللَّهُ عنه قال اَوَّلُ هذه الاُمَّةِ وُرُودًا علی نَبِیِّهَا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَوَّلُهَا اِسْلامًا عَلِیُّ
بن ابیطَالِبٍ.»
هیثمی بعد از نقل روایت تصریح میکند که این روایت طبرانی نقل کرده و روایانش موثق هستند: وعن سلمان قال اول هذه الامة ورودا علی نبیها (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اولها اسلاما علی
بن ابیطالب رضی الله عنه رواه الطبرانی ورجاله ثقات.
این روایت با همین سند در برنامه «جوامع الکلم» نیز تصحیح شده است.
یکی دیگر از صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «
عفیف کندی» است. این صحابی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داستان نماز خواند
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) با رسول خدا را در کنار کعبه گزارش کرده است:
« ۱۷۸۷حدثنا عبدالله حدثنی
اَبِی ثنا یَعْقُوبُ ثنا
اَبِی عَنِ
بن اِسْحَاقَ حدثنی یحیی
بن الاَشْعَثِ عن اِسْمَاعِیلَ
بن اِیَاسِ
بن عَفِیفٍ الکندی عن ابیه عن جَدِّهِ قال کنت امْرَاً تاجر فَقَدِمْتُ الْحَجَّ فَاَتَیْتُ الْعَبَّاسَ
بن عبدالمُطَّلِبِ لابتاع منه بَعْضَ التِّجَارَةِ وکان امْرَاً تَاجِراً فَوَاللَّهِ انی لَعِنْدَهُ بِمِنًی اِذْ خَرَجَ رَجُلٌ من خِبَاءٍ قَرِیبٍ منه فَنَظَرَ الی الشَّمْسِ فلما رَآهَا مَالَتْ یَعْنِی قام یصلی قال ثُمَّ خَرَجَتِ امْرَاَةٌ من ذلک الْخِبَاءِ الذی خَرَجَ منه ذلک الرَّجُلُ فَقَامَتْ خَلْفَهُ تُصَلِّی ثُمَّ خَرَجَ غُلاَمٌ حین رَاهَقَ الْحُلُمَ من ذلک الْخِبَاءِ فَقَامَ معه یصلی قال فقلت لِلْعَبَّاسِ من هذا یا عَبَّاسُ قال هذا محمد
بن عبدالله
بن عبدالمُطَّلِبِ
بن اخی قال فقلت من هذه الْمَرْاَةِ قال هذه امْرَاَتُهُ خَدِیجَةُ ابْنَةُ خُوَیْلِدٍ قال قلت من هذا الْفَتَی قال هذا علی
بن اَبِی طَالِبٍ
بن عَمِّهِ قال فقلت فما هذا الذی یَصْنَعُ قال یصلی وهو یَزْعُمُ انه نبی ولم یَتْبَعْهُ علی اَمْرِهِ الا امْرَاَتُهُ وابن عَمِّهِ هذا الْفَتَی وهو یَزْعُمُ انه سَیُفْتَحُ علیه کُنُوزُ کِسْرَی وَقَیْصَرَ قال فَکَانَ عَفِیفٌ وهو
بن عَمِّ الاَشْعَثِ
بن قَیْسٍ یقول وَاَسْلَمَ بَعْدَ ذلک فَحَسُنَ اِسْلاَمُهُ لو کان الله رزقنی الاِسْلاَمَ یَوْمَئِذٍ فاکون ثَالِثاً مع علی
بن اَبِی طَالِبٍ رضی الله عنه.»
عفیف کندی میگوید: من مردی بازرگان بودم که برای انجام کارهای تجاری به حج، نزد عباس
بن عبدالمطلب که او هم تاجر بود رفتم، تا از او کالایی خریداری نمایم، روزی که در
منا بودیم ناگهان مردی از خیمه مجاور ما بیرون آمده و به آفتاب نگاه میکرد، چون دید آفتاب، به سمت
مغرب میل نموده و از وسط آسمان گذشته، برخاست و به نماز مشغول شد، سپس دیدم زنی از همان خیمه بیرون آمد و به وی اقتدا کرد و با او نماز خواند و نوجوانی نیز از همان خیمه بیرون آمده و با او
نماز بجای آورد، چون این منظره برای من بیسابقه و شگفتانگیز بود، از عباس پرسیدم، این مرد کیست؟ گفت: محمد
بن عبدالله
بن عبدالمطلب پسر برادر من است، گفتم: این زن کیست؟ گفت: همسرش
خدیجه، دختر خویلد، گفتم: این نوجوان کیست؟ گفت: علی
بن ابیطالب، پسر عموی اوست. گفتم: این عمل چه بود؟ گفت: نماز میگزارد و گمان دارد که او پیامبر است، اما جز این زن و این جوان، کسی او را پیروی نمیکند و او بر این باور است که به همین زودی، گنجهای قیصر و کسری را تصاحب نموده و سرزمین آنها را فتح خواهد کرد! این عفیف پسر عموی
اشعث بن قیس است که پس از مدتی
مسلمان شد و از روی تاسف میگفت: اگر در آن روز مسلمان بودم، سومین فرد که اسلام آورده بود، به شمار میآمدم و از فضیلت سبقت به اسلام بهرهمند میشدم.
ابوبکر هیثمی از جمله کسانی است که بعد از نقل روایت، به توثیق رجال سند روایت احمد
بن حنبل تصریح کرده است:
وعن عفیف الکند وقال کنت امرا تاجرا فقدمت مکة فاتیت العباس
بن عبدالمطلب لابایع منه بعض التجارة وکان امرا تاجرا قال فوالله انی لعنده بمنی اذ خرج رجل من خباء قریب منه اذ نظر الی السماء فلما رآها مالت قام یصلی ثم خرجت امراة من ذلک الخباء الذی خرج ذلک الرجل منه فقامت خلفه تصلی ثم خرج غلام... قال فکان عفیف وهو ابنعم الاشعث
بن قیس یقول واسلم بعد فحسن اسلامه لو کان الله رزقنی الاسلام یومئذ فاکون ثانیا مع علی
بن ابیطالب رواه احمد و ابویعلی بنحوه والطبرانی باسانید ورجال احمد ثقات قلت ویاتی حدیث ابنمسعود کذلک فی مناقب خدیجة.
این روایت را احمد و ابویعلی و طبرانی با سند نقل کرده است و رجال روایت احمد
ثقه هستند.
مقدسی حنبلی نیز بعد از نقل روایت به حسن بودن سندش تصریح کرده است: فکان عفیف وهو ابنعم الاشعث
بن قیس یقول واسلم بعد ذلک فحسن اسلامه لو کان الله رزقنی الاسلام یومئذ فاکون ثالثا مع علی
بن طالب رضی الله عنه اسناده حسن.
ابنحجر ایشان را اینگونه معرفی کرده است: ۵۵۹۰ عفیف الکندی
بن عم الاشعث
بن قیس وقیل عمه وبه جزم الطبری وقیل اخوه والاکثر علی انه
بن عمه واخوه لامه وبه جزم ابونعیم قال
بن حبان له صحبة وقال الطبری اسمه شرحبیل وعفیف لقب وقال الجاحظ اسمه شراحیل ولقب عفیفا.
عفیف کندی پسر عموی اشعث
بن قیس است. برخی گفته عموی اوست، طبری بر این عقیده است ... ابنحبان گفته است: وارد صحابه است.
سعد بن ابیوقاص یکی دیگر از صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. ایشان هم در مقابل شخصی که در بازار
مدینه به امیرمؤمنان توهین میکرد، و در میان جمعیتی که در آنجا گرد آمده بودند، گفت: چرا به علی دشنام میدهی؟ آیا علی نخستین کسی نبود که اسلام آورد و با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواند؟
حاکم نیشابوری این روایت را با سند صحیح اینگونه نقل کرده است:
«۶۱۲۱ فحدثنا بشرح هذا الحدیث الشیخ ابوبکر
بن اسحاق انا الحسن
بن علی
بن زیاد السری ثنا حامد
بن یحیی البلخی بمکة ثنا
سفیان عن اسماعیل
بن ابیخالد عن قیس
بن ابیحازم قال کنت بالمدینة فبینا انا اطوف فی السوق اذ بلغت احجار الزیت فرایت قوما مجتمعین علی فارس قد رکب دابة وهو یشتم علی
بن ابیطالب والناس وقوف حوالیه اذ اقبل سعد
بن ابیوقاص فوقف علیهم فقال ما هذا فقالوا رجل یشتم علی
بن ابیطالب فتقدم سعد فافرجوا له حتی وقف علیه فقال یا هذا علی ما تشتم علی
بن ابیطالب الم یکن اول من اسلم الم یکن اول من صلی مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الم یکن ازهد الناس الم یکن اعلم الناس وذکر حتی قال الم یکن ختن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی ابنته الم یکن صاحب رایة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی غزواته ثم استقبل القبلة ورفع یدیه وقال اللهم ان هذا یشتم ولیا من اولیائک فلا تفرق هذا الجمع حتی تریهم قدرتک قال قیس فوالله ما تفرقنا حتی ساخت به دابته فرمته علیهامته فی تلک الاحجار فانفلق دماغه ومات.» هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه»
قیس بن حازم میگوید: هنگامی که در مدینه بودم، روزی حین گردش در بازار، به دکانهای زیتون فروشی رسیدم. گروهی را دیدم که گرد سوارهای اجتماع کرده و او هم از علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) بدگوئی میکند. در این هنگام، «سعد
بن ابی وقّاص» آمد و در برابر جمعیت ایستاد و پرسید: این سواره کیست؟ در پاسخ گفتند: شخصی است که از حضرت علی (علیهالسّلام) بدگوئی میکند. «سعد» پیش رفت و مردم به او راه دادند تا در برابر آن سواره قرار گرفت و گفت: ای فلان! چرا از علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) بدگوئی میکنی؟ مگر او نخستین کسی نیست که ایمان آورده است؟ مگر او نخستین کسی نیست که با پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز گزارده است؟ مگر او زاهدترین مردم و عالیترین مردم نمیباشد؟ و در این هنگام اوصاف برجسته حضرت علی (علیهالسّلام) را یک یک بیان میکرد تا آنجا که گفت: مگر علی (علیهالسّلام) داماد پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همسر گرانمایه فاطمه اطهر (علیهاالسّلام) نیست؟ مگر او پرچمدار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جنگها نبود؟ سپس رو به
قبله در حالی که دستها به سوی آسمان بلند کرده بود، عرض کرد: پروردگارا! این شخص، درباره ولیّی از اولیاء تو بدگوئی میکند و به وی ناسزا میگوید، پیش از آنکه این مردم پراکنده شوند، قدرت خودت را به آنها نشان ده. «قیس» گوید: به خدا سوگند! هنوز متفرق نشده بودیم که اسب آن پلید، رم کرد و او را با سر در میان دکان زیتون فروشیانداخت؛ بطوری که سرش شکست و مغزش متلاشی شد و مرد! «حاکم» گوید: این حدیث بنا به رای «بخاری» و «مسلم»، صحیح است. تعلیق الذهبی فی التلخیص: علی شرط البخاری ومسلم.
از بریده نیز با سند معتبر روایت شده است که میگوید: علی (علیهالسّلام) نخستین کسی است که اسلام آورده و با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خوانده است.
«۱۷۷ حدثنا محمد
بن مرزوق نا عبدالعزیز
بن الخطاب نا علی
بن غراب نا یوسف
بن صهیب عن عبدالله
بن بریدة ان خدیجة اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وعلی
بن ابیطالب رضی الله عنه.»
این روایت در جای دیگر از کتاب
احمد شیبانی، از «بریده عن ابیه» نقل شده است: «۲۹۹۸ حدثنا محمد
بن مرزوق نا عبدالعزیز
بن الخطاب نا علی
بن غراب نا یوسف
بن صهیب عن
بن بریدة عن ابیه قال خدیجة رضی الله عنها اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وعلی
بن ابیطالب رضی الله عنه.»
ابن
ابیعاصم نیز این روایت را از
بریده اسلمی نقل کرده و در پایان به سند معتبر بودن سندش نیز تصریح کرده است: «۷۴ حدثنا محمد
بن مرزوق ثنا عبدالعزیز
بن الخطاب ثنا علی
بن غراب ثنا یوسف
بن صهیب عن ابنبریدة عن ابیه ان خدیجة اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وعلی
بن ابیطالب واسناده حسن.»
طبرانی این روایت را بااندک تغییر در سند نقل کرده و سندش نیز معتبر است: «۱۱۰۲ حدثنا الْعَبَّاسُ
بن الْفَضْلِ الاَسْفَاطِیُّ قال ثنا عبدالعَزِیزِ
بن الْخَطَّابِ ثنا عَلِیُّ
بن غُرَابٍ عن یُوسُفَ
بن صُهَیْبٍ عَنِ
بن بُرَیْدَةَ عن ابیه قال خَدِیجَةُ اَوَّلُ من اَسْلَمَ مع رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَعَلِیُّ
بن ابیطَالِب.»
ابوبکر هیثمی بعد از نقل روایت طبرانی به موثق بودن رجال سندش تصریح کرده است:
وعن بریدة قال خدیجة اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وعلی
بن ابیطالب رواه الطبرانی ورجاله وثقوا وفیهم ضعف ... این روایت را طبرانی نقل کرده و رجال سندش موثق هستند و البته تضعیف هم شدهاند. (منظورش این است که علاوه بر توثیق تضعیف هم دارند. طبق مبنای اهلسنت، روایت اینگونه راوی حسن میشود)
صالحی شامی در کتاب «
سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد»، تصریح میکند که طبرانی این روایت از «بریک» با سندی که رجال آن موثق هستند، نقل کرده است:
روی الطبرانی برجال ثقات عن بریک - رضی الله تعالی عنه - قال: خدیجة اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وعلی
بن ابیطالب.
اما با جستجویی که در کتابهای طبرانی انجام شد، اسم «بریک» یافت نشد، بلکه از بریده نقل شده از این جا روشن میشود که «بریک» در نوشتار صالحی شامی اشتباه در هنگام نسخه برداری (تصحیف) است.
مالک بن حویرث نیز از صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. ایشان نیز تصریح کرده که علی (علیهالسّلام) نخستین شخص مسلمان از میان مردان است.
این روایت را طبرانی با سند معتبر نقل کرده است:
«۶۴۸ حدثنا عُبَیْدٌ العجلی ثنا الْحَسَنُ
بن عَلِیٍّ الْحُلْوَانِیُّ ثنا عِمْرَانُ
بن اَبَانَ ثنا مَالِکُ
بن الْحَسَنِ
بن مَالِکِ
بن الْحُوَیْرِثِ عن ابیه قال قال مَالِکُ
بن الْحُوَیْرِثِ کان اَوَّلَ من اَسْلَمَ مِنَ الرِّجَالِ عَلِیٌّا وَمَنَ النِّسَاءِ خَدِیجَة...؛
مالک
بن حویرث میگوید: نخستین شخصی که از میان مردان اسلام آورده، علی و از جمله زنان
خدیجه است.»
هیثمی درباره
سند روایت مینویسد: وعن مالک
بن الحویرث قال اول من اسلم من الرجال علی ومن النساء خدیجة رواه الطبرانی وفی رجاله ضعف ووثقهم ابنحبان.
این روایت را طبرانی نقل کرده و در رجال سندش افراد ضعیف وجود دارد اما ابنحبان آنها را توثیق کرده است.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
نخستین راوی در سند روایت، عبید عجلی است. ذهبی در ابتدا ایشان را معرفی کرده آنگاه سخن خطیب را در توثیق وی آورده و تصریح میکند که از جمله شاگردان
ابنمعین بوده است:
عبید العجل. واسمه حسین
بن محمد
بن حاتم الحافظ ابوعلی البغدادی. قال الخطیب: کان متقناً حافظاً. وقال ابنالمنادی: کان من المتقدمین فی حفظ المسند خاصة ... قلت: وکان من تلامذة ابنمعین، وهو لقبه بعبید العجل؛ عبید عجل، اسمش حسین
بن محمد
بن حاتم، حافظ و کنیه اش ابوعلی بغدادی است. خطیب گفته است: وی فرد مورد اعتماد در نقل و حافظ (کسی که صد هزار روایت حفظ باشد) است. ابنمنادی گفته: وی از پیشگامان در حفظ روایات مسند بوده است ...
سیوطی نیز در کتاب «
طبقات الحفاظ»، ایشان را به «حافظ متقن؛ حافظ مورد اعتماد در نقل، توصیف کرده است: ۶۷۰ عبید العجل هو الحافظ المتقن ابوعلی حسین
بن محمد
بن حاتم البغدادی تلمیذ یحیی
بن معین قال الخطیب متقن حافظ.
ذهبی حَسَنُ
بن عَلِیٍّ حُلْوَانِیّ را به «حافظ»، «ثبت» و «حجة» معرفی کرده است: ۱۰۴۹ الحسن
بن علی الهذلی الحلوانی الخلال الحافظ نزیل مکة عن
ابیمعاویة ووکیع وعنه البخاری ومسلم و ابوداود والترمذی وابن ماجة والسراج ثبت حجة توفی ۲۴۲ خ م د ت ق
ابنحجر نیز ایشان را ثقه و حافظ میداند: ۱۲۶۲ الحسن
بن علی
بن محمد الهذلی ابوعلی الخلال الحلوانی بضم المهملة نزیل مکة ثقة حافظ...
ابنحبان
عِمْرَانُ بن اَبَانَ را در کتاب «الثقات» آورده است: ۱۴۶۴۲ عمران
بن ابان الواسطی اخو محمد
بن ابان یروی عن الحسن
بن عبدالله
بن مالک وابراهیم
بن میسرة روی عنه العراقیون والحسن
بن علی الحلوانی مات سنة خمس ومائتین قبل یزید
بنهارون
مقدسی در کتاب «
ذخیرة الحفاظ»، بعد از نقل روایت میگوید: این روایت را عمران
بن ابان از مالک
بن الحسن نقل کرده و در روایت عمران اشکالی نیست: ۳۹۰۷ - حدیث: کان اول من اسلم من الرجال: علی، وخدیجة اول من اسلم من النساء. رواه مالک
بن الحسن: عن ابیه، عن جده، وجده مالک
بن الحویرث ورواه عنه عمران
بن ابان، وهو لاباس به.
درباره چندین روایت دیگر که از عمران
بن ابان نقل شده تعبیر مقدسی درباره عمران
بن ابان همین است: واورده فی ترجمة مالک
بن الحسن
بن مالک
بن الحویرث: عن ابیه، عن جده: مالک
بن الحویرث مرفوعا: الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنة، وابرهما خیر منهما. ورواه عنه عمران
بن ابان. وعمران لا باس به.
در روایت دیگر نیز درباره عمران
بن ابان تعبیر «لا باس به» دارد: فقال جبریل: یامحمدا من ادرک والدیه، او احدهما، او ادرکه رمضان، ... ورواه عنه عمران
بن ابان، وهو لاباس به.
مزی در کتاب «
تهذیب الکمال»، بعد از معرفی و این که ابنحبان را وی در کتاب «ثقات» آورده، از
ابنعدی نقل کرده که درباره او گفته: من در روایتش اشکالی نمیبینم و در میان روایاتش روایت منکر نمییابم: ۴۴۷۹ - ص: عِمْران
بن ابان
بن عِمْران
بن زیاد
بن ناصح، ... وذکره ابنحِبَّان فی کتاب الثقات. وَقَال ابواحمد
بن عدی: له احادیث غرائب، ویروی عن محمد
بن مسلم الطائفی خاصة غرائب، ولا اری بحدیثه باسًا، ولم ار فی حدیثه حدیثًا منکرا فاذکره ... ابنحبان او را در کتاب «الثقات» ذکر کرده است. ابنعدی گفته است: ... من در روایت او اشکالی نمیبینم و روایت منکری هم در آن نمیبینم.
هیثمی در کتاب «مجمع الزوائد ومنبع الفوائد»، تصریح میکند که عمران
بن ابان و مالک
بن حسن، هرچند ضعیف هستند؛ اما توثیق شدهاند: وعن ملک
بن الحویرث قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنة و ابوهما خیر منهما رواه الطبرانی وفیه عمران
بن ابان ومالک
بن الحسن وهما ضعیفان وقد وثقا.
ابنحبان
مَالِکُ بن حَسَنِ را در کتاب «الثقات»، آورده و نشانگر این است که از نظر وی موثق است: ۱۰۹۳۵ مالک
بن الحسن
بن مالک
بن الحویرث یروی عن ابیه عن جده روی عنه عمران
بن ابان الواسطی حدیث آمین آمین آمین
ایشان از نظر ابنحبان موثق است و نام وی را در کتابش آورده است: ۲۱۰۸ الحسن
بن مالک
بن الحویرث یروی عن ابیه (الحسن
بن مالک) روی عنه ابنه مالک
بن الحسن
بن مالک
بن الحویرث
از این رو در صحیحش از این شخص روایت نقل کرده است.
این راوی از جمله صحابه است و توثیق نیاز ندارد. ذهبی مینویسد: ۵۲۴۶ مالک
بن الحویرث اللیثی صحابی ...
ابنحجر نیز مینویسد: ۶۴۳۳ مالک
بن الحویرث بالتصغیر ابوسلیمان اللیثی صحابی...
در نتیجه این روایت نیز معتبر است.
ابورافع (اسلم القبطی) یکی از صحابی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. وی نیز میگوید: نخستن فرد مسلمان از میان مردان امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) است. این روایت را بزار با سند صحیح نقل کرده است:
«۳۸۷۲ حدثنا عباد قال نا علی
بنهاشم
بن البرید قال نا محمد
بن عبیدالله
بن ابیرافع عن ابیه رضی الله عنه قال اول من اسلم من الرجال علی واول من اسلم من النساء خدیجة؛
محمد بن عبیدالله بن ابورافع از پدرش نقل کرده است که نخستین فرد مسلمان از میان مردان علی و نخستین فرد از زنان خدیجه است.»
هیثمی بعد از نقل روایت، به صحت سند آن تصریح کرده است: وعن
ابیرافع قال اول من اسلم من الرجال علی واول من اسلم من النساء خدیجة رواه البزار ورجاله رجال الصحیح.
بزار روایت ابورافع را با همین سند با عبارت دیگر نقل کرده است: ۳۸۷۱ حدثنا عباد
بن یعقوب قال نا علی
بنهاشم
بن البرید قال حدثنی محمد
بن عبیدالله
بن ابیرافع عن ابیه عن
ابیرافع رضی الله عنه قال نبی النبی یوم الاثنین واسلم علی یوم الثلاثاء؛ رسول خدا در روز دو شنبه مبعوث به رسالت شد و علی در روز سه شنبه
اسلام آورد.
طبرانی روایت دیگری را از ابورافع اینگونه آورده است:
«۹۵۲ حدثنا الْحُسَیْنُ
بن اِسْحَاقَ التُّسْتَرِیُّ ثنا یحیی الْحِمَّانِیُّ ثنا عَلِیُّ
بن هَاشِمٍ عن مُحَمَّدِ
بن عبیدالله
بن ابیرَافِعٍ عن ابیه عن جَدِّهِ قال صلی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غَدَاةَ الاثنین وَصَلَّتْ خَدِیجَةُ رضی اللَّهُ عنها یوم الاثنین من آخِرِ النَّهَارِ وَصَلَّی عَلِیٌّ یوم الثُّلاثَاءِ فَمَکَثَ عَلِیٌّ یُصَلِّی مُسْتَخْفِیًا سَبْعَ سِنِینَ وَاَشْهُرًا قبل اَنَ یُصَلِّیَ اَحَدٌ.»
ابورافع میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در صبح روز دوشنبه نماز خواند و حضرت خدیجه در آخر روز دوشنبه نماز خواند و علی روز سه شنبه نماز به جا آورد؛ پس علی هفت سال و چند ماه قبل از همه نماز خوانده است.
حاکم نیشابوری نیز روایت ابورافع را با این سند صحیح نقل کرده است:
«اَخْبَرَنِی ابوسَعِیدٍ اَحْمَدُ
بْنُ مُحَمَّدِ
بْنِ عَمْرٍو الاَخْمَسِیُّ، ثنا الْحُسَیْنُ
بْنُ حُمَیْدِ
بْنِ الرَّبِیعِ، ثنا مُخَوَّلُ
بْنُ اِبْرَاهِیمَ النَّهْدِیُّ، ثنا عبدالرَّحْمَنِ
بْنُ الاَسْوَدِ، عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ عبیدالله
بْنِ ابیرَافِعٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ
ابیرَافِعٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، اَنّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ صَلَّی یَوْمَ الاثْنَیْنِ وَصَلَّتْ مَعَهُ خَدِیجَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، وَاَنَّهُ عَرَضَ عَلَی عَلِیٍّ یَوْمَ الثُّلاثَاءِ الصَّلاةَ فَاَسْلَمَ، وَقَالَ: دَعْنِی اَوْ آمُرُ اَبَا طَالِبٍ فِی الصَّلاةِ، قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: اِنَّمَا هُوَ اَمَانَةٌ، قَالَ: فَقَالَ عَلِیٌّ: فَاُصَلِّی اِذَنْ، فَصَلَّی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ الثُّلاثَاءِ.» هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الاِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.
ابورافع میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روز دوشنبه نماز خواند و همراه ایشان خدیجه نماز خواند و رسول خدا در روز سه شنبه نماز را بر علی عرضه کرد ایشان اسلام آورد و فرمود:...
ابوموسی اشعری نیز میگوید: علی
بن ابیطالب اولین فرد مسلمان از میان مردان است. حاکم نیشابوری روایتش را اینگونه نقل کرده است:
«۵۹۶۳ حدثنا ابوالعباس محمد
بن یعقوب ثنا الحسن
بن علی
بن عفان العامری ثنا حسین
بن عطیة ثنا یحیی
بن سلمة
بن کهیل عن ابیه عن محمد
بن علی عن
بن عباس قال قال ابوموسی الاشعری ان علیا اول من اسلم مع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).» هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه والغرض من اخراجه براءة ساحة
ابیموسی من نقص علی ثم روایة
بن عباس عنه.»
ابوموسی اشعری گفته است: همانان علی نخستین فردی است که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام آورد. این روایت سندش صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را نیاوردهاند. اما هدف از آوردن این روایت، پیراسته کردن ابوموسی از تنقیص وی به علی است.
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) فرزند امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نیز در حضور معاویه،
عمروعاص، و طرفدارانش علی (علیهالسّلام) را نخستین فرد مسلمان معرفی کرده است.
خلاصه این روایت طولانی این است که روزی در نزد معاویه عمرو عاص،
ولید بن عقبه،
عقبة بن ابوسفیان،
مغیرة بن شعبه بودند. به معاویه گفتند: از حسن
بن علی نیز دعوت کنید تا بیاید و ما او را سرزنش کنیم که چرا پدرش
عثمان را کشته است. معاویه گفت: شما حریف ایشان نمیشوید و هرچیزی که درباره او بگویید مردم شما را تکذیب خواهند کرد. اما آنها پا فشاری کردند.
امام حسن (علیهالسّلام) در این مجلس حاضر شد و هر یکی از عمرو
بن عاص، و افراد نامبرده فوق شروع کردن به توبیخ کردن و به علی (علیهالسّلام) راجع به قتل عثمان تهمت زدند. بعد از این که نوبت آنها تمام شد، امام حسن (علیهالسّلام) ایستاد و فرمود:
فقام الحسن (علیهالسّلام) فحمد الله تعالی واثنی علیه وقال بک ابدا یا معاویة لم یشتمنی هؤلاء ولکن انت تشتمنی بغضا وعداوة وخلافا لجدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثم التفت الی الناس وقال انشدکم الله اتعلمون ان الرجل الذی شتمه هؤلاء کان اول من آمن بالله وصلی للقبلتین وانت یا معاویة ویومئذ کافر تشرک بالله ...
بعد از ستایش
خداوند و به جا آوردن ثنای الهی فرمود: ای معاویه از تو شروع میکنم. آنها مرا دشنام ندادند بلکه تو مرا دشنام دادی به خاطر بغض و عدوت و مخالفت با جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). سپس رو به سوی مردم کرد و فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا میدانید مردی را که اینها دشنام دادند، نخستین کسی که بود به خدا
ایمان آورد و به سوی دو
قبله نماز خواند اما تو ای معاویه در آن روز
کافر بودی و به خدا
شرک میورزیدی؟
این روایت در این منابع
نقل شده است.
در روایت دیگر از
عمر بن خطاب آمده است: وی در مجلسی که درباره پیشگامان در
اسلام صحبت میشد، گفت: علی سه تا ویژگی دارد و یکی از آنها را برای خودش آرزو میکرد. یکی از ویژگیهای علی است که است که رسول خدا به او فرمود: ای علی تو نخستین مؤمن و مسلمان هستی.
متن روایت به نقل
ابنعساکر این است:
«واخبرنا ابوغالب
بن البنا انا ابوالحسین
بن الابنوسی انا ابومحمد عبدالله
بن محمد
بن سعید
بن محارب
بن عمرو الانصاری الاوسی الاصطخری نا ابومحمد عبدالله
بن اذران الخیاط بشیراز سنة اربع وثلاثمائة نا ابراهیم
بن سعید الجوهری وصی المامون حدثنی امیرالمؤمنین المامون حدثنی امیرالمؤمنین الرشید حدثنی امیرالمؤمنین المهدی حدثنی امیرالمؤمنین المنصور عن ابیه عن جده عن عبدالله
بن عباس قال سمعت عمر
بن الخطاب وعنده جماعة فتذاکروا السابقین الی الاسلام فقال عمر اما علی سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول فیه ثلاث خصال لوددت ان لی واحدة منهن فکان احب الی مما طلعت علیه الشمس کنت انا و ابوعبیدة و ابوبکر وجماعة من الصحابة اذ ضرب النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیده علی منکب علی فقال له یا علی انت اول المؤمنین ایمانا واول المسلمین اسلاما وانت منی بمنزلةهارون من موسی.»
عبدالله بن عباس میگوید: نزد عمر
بن خطاب عدهای بودند که از پیشگامان در اسلام سخن میگفتند، عمر گفت: اما درباره علی، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که درباره او سه ویژگی بیان کردند، من دوست دارم اگر یکی از آنها برای من بود، محبوبتر بود از آنچه آفتاب بر آن طلوع میکند. من و
ابوعبیده و
ابوبکر و گروهی از صحابه جایی بودیم که رسول خدا دستش را بر شانه علی گذاشت و به ایشان فرمود: ای علی تو نخستین
مؤمن از نظر ایمان و نخستین
مسلمان از نظر اسلام آوردن هستی...
این روایت در چندین منبع دیگر
اهلسنت از جمله
ذخائر العقبی نقل شده است: وعن عمر رضی الله عنه قال کنت انا و ابوعبیدة و ابوبکر وجماعة اذ ضرب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منکب علی
بن ابیطالب فقال یا علی انت اول المؤمنین ایمانا وانت اول المسلمین اسلاما وانت منی بمنزلة هرون من موسی.
جابر بن عبدالله انصاری نیز گفته است: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روز دوشنبه مبعوث به رسالت شد و علی (علیهالسّلام) در روز سه شنبه با حضرت نماز خواند:
طبری و برخی دیگر این روایت را نقل کردهاند: حدثنا زکریاء
بن یحیی الضریر قال حدثنا عبدالحمید
بن بحر قال اخبرنا شریک عن عبدالله
بن محمد
بن عقیل عن جابر قال: بعث النبی یوم الاثنین وصلی علی یوم الثلاثاء؛ جابر میگوید: رسول خدا در روز دوشبنه مبعوث به رسالت شد، و علی در روز سه شنبه همراه ایشان نماز خواند.
ابنکثیر نیز مینویسد: وحدثنا عبدالحمید
بن یحیی حدثنا شریک عن عبدالله
بن محمد
بن عقیل عن جابر قال بعث النبی یوم الاثنین وصلی علی یوم الثلاثاء.
از
انس بن مالک نیز نقل شده است که علی در روز دوم
بعثت نماز خوانده است: «۳۷۲۸ حدثنا اسماعیل
بن مُوسَی حدثنا عَلِیُّ
بن عَابِسٍ عن مُسْلِمٍ الْمُلَائِیِّ عن اَنَسِ
بن مَالِکٍ قال بُعِثَ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یوم الاثنین وَصَلَّی عَلِیٌّ یوم الثُّلَاثَاءِ...»
همین مضمون از بریده نیز نقل شده و
حاکم نیشابوری این روایت را تصحیح کرده است. این روایت در روایات بریده آورده شد.
عبدالرحمن بن عوف نیز میگوید: پیشگامان در اسلام ده نفر هستند و نخستین آنها علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) است.
این روایت را
ابنعساکر اینگونه نقل کرده است: اخبرنا ابوالبرکات الانماطی انا محمد
بن المظفر
بن بکران انا ابوالحسن العتیقی انا یوسف
بن احمد انا ابوجعفر العقیلی انا محمد
بن عبدوس نا اسماعیل
بن موسی نا الحسن
بن علی الهمدانی عن حمید
بن القاسم
بن حمید
بن عبدالرحمن
بن عوف عن ابیه عن عبدالرحمن
بن عوف فی قوله جل وعز (والسابقون الاولون) قال هم عشرة من قریش کان اولهم اسلاما علی
بن ابیطالب.
عبدالرحمن
بن عوف در ذیل آیه «والسابقون الاولون» گفته است: پیشگامان نخستین ده نفر از
قریش هستند، نخستین آنها از نظر سبقت در اسلام علی
بن ابیطالب است.
عمرو بن حمق خزاعی یکی دیگر از صحابی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از ارادتمندان حضرت علی (علیهالسّلام) است.
نصر بن مزاحم و برخی دیگر روایت طولانی نقل کردهاند که
حجر بن عدی و عمرو
بن حمق از معاویه برائت میجستند و به اهل
شام نفرین میکردند،
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) این دو
صحابه بزرگوار را احضار فرمودند و به آنها توصیههایی کردند. در قسمتی از روایت آمده است که عمرو
بن حمق به امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود:
نصر: عمر
بن سعد، عن عبدالرحمن، عن
الحارث بن حصیرة، عن عبدالله
بن شریک قال: خرج حجر
بن عدی، وعمرو
بن الحمق، یظهران البراءة واللعن من اهل الشام، فارسل الیهما علی: ان کفا عما یبلغنی عنکما فاتیاه ... وقال عمرو
بن الحمق: انی والله یا امیرالمؤمنین ما اجبتک ولا بایعتک علی قرابة بینی وبینک، ولا ارادة مال تؤتینیه، ولا التماس سلطان یرفع ذکری به، ولکن اجبتک لخصال خمس: انک ابنعم رسول الله صلی الله علیه وآله، واول من آمن به.
همانا به خدا سوگندای امیرمؤمنان من بر اساس قرابتی که بین ما است با شما بیعت نکردم... بلکه به خاطر پنج ویژگی که در شما است به شما پاسخ دادم. همانا شما پسر عموی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نخستین کسی هستید که به آن حضرت ایمان آوردید ...
در
شرح نهج البلاغه و برخی کتابهای دیگر سخن عمرو
بن حمق اینگونه آمده است:
ولکننی احببتک بخصال خمس انک ابنعم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ووصیه و ابوالذریة التی بقیت فینا من رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) واسبق الناس الی الاسلام واعظم المهاجرین سهم...
ای علی! با تو به خاطر پنچ ویژگی
بیعت کردم: اول این که شما پسر عموی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستید، دوم جانشین، سوم پدر ذریه آن حضرت هستید که در میان ما وجود دارد و چهارم این که شما پیشگامترین فرد به سوی اسلام هستید ...
ابنعساکر در
تاریخ مدینة دمشق از
یعلی بن مرة ثقفی نیز نقل کرده است که میگوید: علی (علیهالسّلام) نخستین کسی است که
اسلام آورده است:
اخبرنا ابوالاعز قراتکین
بن الاسعد نا ابومحمد الجوهری نا ابوحفص عمر
بن محمد
بن علی
بن الزیات نا قاسم
بن زکریا نا اسماعیل
بن موسی نا عمر
بن سعد عن عمر
بن عبدالله
بن یعلی
بن مرة الثقفی عن ابیه عن جده قال اول من اسلم علی.
ابوسفیان بن حرب بن امیه یکی از دشمنان سر سخت رسول خدا و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بود که در
فتح مکه ظاهرا مسلمان شد. وی در هنگام بیعت با ابوبکر شعری را گفت که در آن علی (علیهالسّلام) را نخستن نماز گذار معرفی کرده است: وقال ابوسفیان
بن حرب
بن امیة
بن عبد شمس، حین بویع ابوبکر:
ما کنت احسب ان الامر منصرف عنهاشم ثم منها عن
ابیحسن•••••الیس اول من صلی لقبلتهم واعلم الناس بالاحکام والسنن
من گمان نمیکردم که امر (امامت) از هاشم سپس از ابوالحسن (علی) گرفته شود. آیا علی نخستین کسی نیست که به سوی
قبله مسلمانان نماز خواند؟ آیا ایشان داناترین مردم به احکام و سنت نیست؟
معاویة
بن ابوسفیان نیز از جمله کسانی است که به اول مؤمن بودن حضرت علی (علیهالسّلام) اعتراف دارد. ابوبکر بخاری سخن معاویه را اینگونه نقل کرده است:
«فقد روی ان رجلا جاء الی معاویة - رضی الله عنه - فقال له جئتک من عند اکذب الناس، اجبن الناس، وابخل الناس - یعنی علیا - رضی الله عنه - فاعطاه واکثر له ثم خلا به، فقال له: ویحک کیف قلت اکذب الناس، وهو اول صدیق رسول الله، واول من آمن بالله وهو الصدیق الاکبر، وکیف قلت اجبن الناس، وقد علمت العرب انه لیس فیها اشجع منه، وکیف قلت ابخل الناس، وما جمع قط صفراء ولا بیضاء.»
روایت شده است که مردی نزد معاویه آمد و به او گفت: من از نزد دروغگوترین، ترسوترین، بخیلترین مردم (یعنی علی) آمدهام. معاویه به وی پاداش داد و سپس در خلوت با او گفت: وای بر تو چگونه علی را دروغگوترین مردم گفتی؟ در حالی که او نخستین کسی است که رسول خدا را تصدیق کرد و نخستن کسی است که به خدا ایمان آورد و او صدیق اکبر است. و چگونه ایشان را ترسوترین مردم توصیف کرید در حالی که
عرب میداند جز او کسی شجاعتر نیست ...
ابنعبدالبر در کتاب «
الاستیعاب» نقل کرده که جمعی از صحابه از جمله سلمان،
ابوذر،
مقداد،
خباب،
عمار بن یاسر،
ابوسعید خدری،
زید بن ارقم امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را نخستین مسلمان میدانستهاند:
وروی عن سلمان وابی ذر والمقداد وخباب وجابر وابی سعید الخدری وزید
بن الارقم ان علی
بن ابی طالب رضی الله عنه اول من اسلم وفضله هؤلاء علی غیره وقال ابناسحاق اول من آمن بالله وبرسوله محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من الرجال علی
بن ابی طالب وهو قول ابنشهاب الا انه قال من الرجال بعد خدیجة وهو قول الجمیع فی خدیجة.
از سلمان فارسی، ابوذر، مقداد،
خباب (
بن ارت)
جابر بن عبدالله،
ابوسعید خدری، زید
بن ارقم روایت شده که علی
بن ابیطالب نخستین مسلمان است و آنها علی را بر غیر ایشان برتر دانستهاند.
ابناسحاق میگوید: نخستین کسی که به خدا و رسول خدا حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از میان مردان ایمان آورده، علی
بن ابیطالب است و این قول
ابنشهاب است...
این سخن ابنعبدالبر را برخی از علمای اهلسنت نقل کردهاند: وقال ابوذر و المقداد، وخباب، وجابر، و ابوسعید الخدری، وغیرهم: اِن علیاً اَوّل من اَسلم بعد خدیجة، وفضله هؤلاءِ علی غیره. قاله ابوعمر.
زینالدین عراقی نیز در کتاب «
التقیید و الایضاح شرح مقدمة ابنالصلاح»، نیز میگوید: وما ذکرنا انه الصحیح من ان علیا اول ذکر اسلم هو قول اکثر الصحابة
ابی ذر وسلمان الفارسی وخباب
بن الارت وخزیمة
بن ثابت وزید
بن ارقم وابی ایوب الانصاری والمقداد
بن الاسود ویعلی
بن مرة وجابر
بن عبدالله وابی سعید الخدری وانس
بن مالک وعفیف الکندی.
آنچه را ما ذکر کردیم صحیح این است که علی نخستن مرد
مسلمان است و این قول بسیاری از
صحابه همانند ابوذر... است.
ولید بن جابر یکی از
صحابه رسول خدا است که در
جنگ صفین نیز همراه
علی (علیهالسّلام) بوده است. وی هنگامی که بر معاویه وارد شد، با شجاعت تمام از علی (علیهالسّلام) دفاع کرد و به معاویه گفت: علی نخستین مسلمان بود.
ابوهلال عسکری این گفتگو را اینگونه نقل کرده است: اخبرنا ابواحمد قال: اخبرنا ابوبکر
بن درید عن
ابیحاتم، عن الاصمعی قال: وفد الولید
بن جابر
بن ظالم علی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصحب علیاً وشهد معه صفین، وکان من فرسانه المشهورین. ثم وفد علی معاویة فی الاستقامة فدخل فی جماعة وفد العراق، فلما انتسب له قال: انت صاحب لیلة الهریر؟ قال: نعم، قال: والله لکانی بک الآن ترتجز وتقول:
شدوا فدا لکمام واب فانما الملک غدا لمن غلب•••••هذا ابنعم المصطفی والمنتخب بنوه فی العلیاء سادات العرب•••••لیس بموضوم اذا نص النسب اول من صام وصلی واقترب
قال: انا قائلها وذلک انا کنا مع رجل لا نعلم خصلة توجب الخلافة ولا فضیلة تصیر الی المقدمة الا وهی مجموعة له، وکان اول الناس سلماً وارجحهم حلماً واکثرهم علماً.
اصمعی میگوید:
ولید بن جابر بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همراه گروهی وارد شد و همراه علی نیز در صفین حضور داشت و از سواران مشهور آن حضرت بود. سپس بر معاویه در حال استقامت وارد شد و به همراه گروه مهمانان
عراق بود؛ وقتی که معاویه از او خواست که خود را معرفی کند و گفت: آیا تو فرمانده
لیلة الهریر بودی گفت: آری! معاویه گفت: قسم به خدا انگار همین الان بود که تو رجز میخواندی که:
حمله کنید که پدر و مادرم به فدای شما؛ که حکومت فردا به دست شخص پیروز میرسد••••این پسر عموی مصطفی و شخص برگزیده است؛ پسران او در بزرگی، سادات عرب هستند•••••و اگر سخن از نسب او آید، شخص فرومایه نیست؛ او اولین کسی است که
روزه گرفت و
نماز خواند و به خدا نزدیک شد.
ولید گفت: من گوینده این اشعارم، به دلیل این که ما با مردی بودیم که در وجود او تمام ویژگیهای خلافت و فضیلت جمع بود و او نخستین مردم در اسلام آوردن و برترین مردم از نظر حلم و سر آمدترین مردم از نظر علم بود.
ابودرداء یکی دیگر از صحابه رسول خدا است. ایشان در ماجرای خواستگاری ارینب دختر اسحاق که از سوی معاویه مامور به این کار شده بود، برای یزید ابتدا نزد امام حسین (علیهالسّلام) در مدینه میرود و جریان را برایش تعریف میکند.
امام حسین (علیهالسّلام) نیز میفرماید: وقتی نزد دختر اسحاق رفتی از ایشان برای من هم خواستگاری کن. ابودرداء وقتی نزد ارینب رفت، امام حسین (علیهالسّلام) را پسر نخستین کسی که از میان امت
اسلام به رسول خدا ایمان آورد، معرفی کرد.
قسمتی از متن روایت این است:
فلما دخل علیها قال لها ایتها المراة ان الله خلق الامور بقدرته وکونها بعزته فجعل لکل امر قدرا ولکل قدر سببا فلیس لاحد عن قدر الله مستحاص ولا عن الخروج عن علمه مستناص فکان مما سبق لک وقدر علیک الذی کان من فراق عبدالله
بن سلام ایاک ولعل ذلک لا یضرک وان یجعل الله لک فیه خیرا کثیرا وقد خطبک امیر هذه الامة وابن الملک وولی عهده والخلیفة من بعده یزید
بن معاویة وابن بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وابن اول من آمن به من امته وسید شباب اهل الجنة یوم القیامة وقد بلغک سناهما وفضلهما ...
ابودرداء به ارینب وارد، و پس از بیان مطالب و مقدماتی چند، راجع به تقدیرات
خداوند جهان و
صبر و تسلیم در مقابل حوادث و تسلی دادن به ارینب از جهت فراق
عبدالله بن سلام، اظهار داشت: من از جانب دو نفر برای خطبه و خواستگاری تو به اینجا آمده ام، اول امیر این امت و پسر ملک و ولی عهد و خلیفه او
یزید بن معاویه، دوم پسر دختر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پسر نخستین کسی که قبول اسلام نمود و سید و آقای جوانان اهل بهشت حضرت
حسین بن علی (علیهالسلام)، و البته شما خودتان هر دو تای آنها را از جهت سن و فضیلت و مرتبت و سائر خصوصیات میشناسید، پس هر یکی از آنها را که میخواهید انتخاب و تعیین نمائید ...
عبدالله بن ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب نزد
ولید بن عقبه آمد و اشعاری را قرائت کرد و در این اشعارش تصریح میکند که علی نخستین شخصی است که
نماز خوانده است: فمنها قول عبدالله
بن ابی
سفیان بن الحارث بن عبدالمطلب مجیباً للولید
بن عقبة
بن ابیمعیط:
وان ولی الامر بعد محمد علی وفی کل المواطن صاحبه•••••وصی رسول الله حقاً وصنوه واول من صلی ومن لان جانبه
همانان ولی امر بعد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی است و او در همه جا همراه پیامبر بود•••••علی جانشین بر حق رسول خدا و پسر عموی رسول خدا و نخستین کسی است که نماز خواند ...
خزیمة بن ثابت یکی دیگر از صحابه نیز در اشعاری دارد، که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را نخستین نمازگزار در اسلام معرفی کرده است: وقال خزیمة
بن ثابت فی هذا:
وصی رسول الله من دون اهله وفارسه مذ کان فی سالف الزمن•••••واول من صلی من الناس کلهم سوی خیرة النسوان والله ذو المنن
او وصی رسول اللَّه است، نه از غیر اهل او، سوار در میدان جنگهای رسول خدا در زمانهای پیشین.•••••او تنها فرد از میان مردم است که با آن حضرت نماز خواند، جز بهترین زنان (مراد
خدیجه کبری است) و خداوند صاحب نعمتهاست.
مرزبانی نیز اشعاری از
خزیمة بن ثابت درباره
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را نقل میکندو در آن تصریح میکند، علی نخستین فرد مسلمان بود که نماز خواند. اشعار وی در کتابهای متعددی نقل شده است. زینالدین عراقی در کتاب «
التقیید و الایضاح شرح مقدمة ابنالصلاح»، مینویسد:
وانشد ابوعبیدالله المرزبانی لخزیمة
بن ثابت: ما کنت احسب هذا الامر منصرفا عنهاشم ثم منها عن
ابی الحسن•••••الیس اول من صلی لقبلتهم واعلم الناس بالقرآن والسنن
مرزبانی نیز اشعار خزیمة
بن ثابت را نقل کرده است که: من گمان نمیکردم که این امر (امامت) از هاشم گرفته شود سپس از ابوالحسن (علی)•••••آیا او نخستین کسی نیست که به سوی قبله مسلمانان نماز خوانده است؟ آیا او داناترین مردم به
قرآن و سنت نیست؟
ابناسی نیز مینویسد: وانشد المرزبانی لخزیمة
بن ثابت فی علی رضی الله عنه: ما کنت احسب هذا الامر منصرفا عن هاشم ثم منها عن
ابیحسن•••••الیس اول من صلی لقبلتهم واعلم الناس بالفرقان والسنن
از
ابوالاسود دؤلی نیز
شعر ذیل را درباره امیرمؤمنان (علیهالسّلام) سروده است: وقال ابوالاسود الدؤلی یهدد طلحة والزبیر: وان علیاً لکم مصحر... یماثله الاسد الاسود•••••اما انه اول العابدین... بمکة والله لا یعبد
ابوالاسود دولی این اشعار را سرود و طلحه و زبیر را تهدید کرد: حضرت علی در بیابان اردو زده است، و مانند شیر سیاه است•••••قسم به خدا او اولین پرستشگر خدا در مکه بود در حالی که کسی خدا را نمیپرستید.
ابنابیالحدید در جای دیگر مینویسد: وان علیا لکم مصحر... الا انه الاسد الاسود•••••اما انه ثالث العابدین... بمکة والله لا یعبد
و بدرستیکه علی در بیابان اردو زده است و او شیر سیاه است•••••او سومین پرستشگر خدا (بعد پیامبر و حضرت خدیجه) بود در حالیکه کسی خدا را نمیپرستید.
در شعر
زفر بن یزید بن حذیفه اسدی نیز امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نخستین مسلمان معرفی شده است:
وقال زفر
بن یزید
بن حذیفة الاسدی: فحوطوا علیاً وانصروه فانه وصی وفی الاسلام اول اول•••••وان تخذلوه والحوادث جمة فلیس لکم عن ارضکم متحول
پس علی را در بر گیرید و او را یاری کنید؛ زیرا او جانشین رسول خدا و در اسلام آوردن نخستین است•••••و اگر را یاری نکنید در حالی که حوادث دست به دست هم داده، نمیتوانید این تحول را از سرزمینتان دور سازید.
ابنحجر در مورد او مینویسد: زفر
بن یزید
بن حذیفة الاسدی اسد خزیمة کان من ساداتهم وثبت علی اسلامه حین ظهر طلیحة
بن خویلد؛ زفر از بزرگان بنی خزیمه بود و در هنگام حمله طلیحة
بن خویلد (مدعی نبوت) بر آنها بر اسلام خویش باقی ماند.
تا این جا ثابت شد که در کلام صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز امیرمؤمنان (علیهالسّلام) با اسناد معتبر نخستین مسلمان معرفی شده است و از اشعاری که از صحابه آمده نیز همین مطلب قابل اثبات است.
آنچه در بخش قبل بیان شد، سخنان صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره پیشگامی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در اسلام بود. در این بخش سخنان تابعین و علمای اهلسنت را در موضوع فوق بیان میکنیم.
ابوسعید
حسن بن ابیالحسن بصری از بزرگان علمای تابعین است. ایشان بر این عقیده است که نخستین فرد مسلمان حضرت علی (علیهالسّلام) بوده است. سخن وی را
عبدالرزاق صنعانی در ضمن دو روایت با سند معتبر نقل کرده است:
۲۰۳۹۱ اخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن قتادة عن الحسن وغیره قال اول من اسلم بعد خدیجة علی
بن ابیطالب وهو
بن خمس عشرة او ست عشرة؛ قتاده از حسن بصری و غیر آن نقل کرده است که وی گفت: نخستین کسی که بعد از خدیجه اسلام آورد، علی
بن ابیطالب است در حالی که ایشان پسر پانزده ساله و یا شانزده ساله بوده است.
احمد
بن حنبل شیبانی نیز این روایت را با سند فوق نقل کرده است: ۳۸۰۳ حدثنی
ابیقال حدثنا عبدالرزاق قال حدثنا معمر عن قتادة عن الحسن وغیره قال وکان اول من آمن به علی
بن ابیطالب وهو
بن خمس عشرة او ست عشرة
رجال سند این روایات همه از نظر علمای رجال اهلسنت موثق هستند.
محمد بن کعب قرظی نیز از تابعان موثق است که امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) را در این روایت معتبر نخستین مسلمان معرفی میکند:
«۲۰۰۷ حدثنا یعقوب
بن حمید قال ثنا عبدالعزیز
بن محمد عن عمر
بن عبدالله عن محمد
بن کعب قال اول من اسلم ابوبکر وعلی رضی الله عنهما فابوبکر رضی الله عنه اولهما اظهر اسلامه وکان علی رضی الله عنه یکتم ایمانه فرقا من ابیه فاطلع علیه ابوطالب وهو مع النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال اسلمت قال نعم قال آزر ابنعمک یا بنی وانصره قال وکان علی رضی الله عنه اولهما اسلاما.»
محمد بن کعب میگوید: نخستین کسی که اسلام آورد،
ابوبکر و علی هستند. ابوبکر نخستین کسی بود که اسلامش را ظاهر کرد وعلی ایمانش را از ترس پدرش ابوطالب مخفی میکرد. ابوطالب وقتی خبر دار شد که علی همراه رسول خدا بود. سؤال کرد آیا اسلام آوردی؟ علی گفت: آری. ابوطالب گفت: پسر عموی خود را یاری کنای پسرم. و علی که خداوند از او راضی باشد، نخستین آن دو «علی و ابوبکر» بوده است.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
یعقوب بن حمید نخستین راوی روایت از نظر علمای رجال اهلسنت مورد اعتبار است. ذهبی وی را به «حافظ» توصیف کرده و از نظر بخاری نیز صدوق است:
۶۳۸۷ یعقوب
بن حمید
بن کاسب المدنی الحافظ... وقال البخاری... هو فی الاصل صدوق مات ۲۴۱ خ ق؛ یعقوب
بن حمید
بن کاسب مدنی، حافظ ... بخاری گفته: وی صدوق است.
ذهبی در کتاب دیگرش نیز درباره وی تعبیر «امام، محدث و عالم مدینه» آورده است: ۴۷۷ خ ق یعقوب
بن حمید
بن کاسب الامام المحدث عالم المدینة.
ابنحبان نیز وی را در کتاب «
الثقات» مینویسد: ۱۶۴۶۴ یعقوب
بن حمید
بن کاسب ابویوسف المدنی... وکان ممن یحفظ وممن جمع وصنف واعتمد علی حفظه ...؛ وی از جمله کسانی بود که روایت حفظ میکرد و کتاب تصنیف کرد و بر حفظ خودش اعتماد داشته است ...
ذهبی در کتاب «
میزان الاعتدال فی نقد الرجال» توثیق
یحیی بن معین و برخی دیگر را نقل کرده است:
یعقوب
بن حمید (ق)
بن کاسب المدنی... عبدالله
بن اسحاق المدائنی حدثنا مضر
بن محمد سالت یحیی
بن معین عن ابنکاسب فقال ثقة. وقال القاسم
بن عبدالله
بن مهدی قلت لابی مصعب عمن اکتب بمکة قال علیک بشیخنا
ابییوسف یعقوب
بن حمید
بن کاسب. قال ابنعدی یعقوب لا باس به و بروایته.
از یحیی
بن معین درباره یعقوب
بن حمید سؤال شد، یحیی گفت: وی ثقه است. قاسم
بن عبدالله میگوید: از ابومصعب سؤال کردم در مکه از چه کسی روایت بنویسم؟ گفت: از شیخ ما ابویوسف یعقوب
بن حمید بنویس. ابنعدی گفته است: روایت یعقوب اشکالی ندارد.
این راوی، معروف به «
دراوردی» است.
ابنحجر عسقلانی این راوی را صدوق میداند: ۴۱۱۹ عبدالعزیز
بن محمد
بن عبید الدراوردی ابومحمد الجهنی مولاهم المدنی صدوق ...
ابنحجر در کتاب دیگرش توثیق مالک را درباره وی نقل کرده است: قال مصعب الزبیری کان مالک یوثق الدراوردی...
عجلی کوفی نیز این راوی را موثق میداند و مینویسد: ۱۱۱۴ عبدالعزیز
بن محمد الدراوردی مدنی ثقة.
ابنحبان نیز وی را در کتاب «الثقات» آورده است.
ابنحبان در کتاب دیگرش وی را از فقهای مدینه و بزرگان آن شهر میداند مینویسد:۱۱۲۰ عبدالعزیز
بن محمد
بن ابی عبید الدراوردی... وکان عبدالعزیز من فقهاء اهل المدینة وساداتهم مات سنة اثنتین وثمانین ومائة
در این سند اسم این راوی،
عمر بن عبدالله آمده، ولی در سند دیگر، که ذیلا بیان میشود، «عمرو مولی غفره» یا «عمر مولی عفرة» ثبت شده است. از نظر ابنسعد این راوی موثق بوده و توثیق وی را ذهبی نقل کرده است: ۴۰۸۳ عمر
بن عبدالله مولی غفرة... ووثقه
بن سعد مات ۱۴۵ د ت
احمد بن حنبل نیز تعبیر «لیس به باس» را دارد. ذهبی در کتاب دیگرش نظر احمد
بن حنبل و توثیق ابنسعد را نیز آورده است: عمر
بن عبدالله المدنی، د ت. مولی غفرة.
قال احمد
بن حنبل: لیس به باس لکن اکثر حدیثه مراسیل. قال ابنسعد: کثیر الحدیث ثقة ...؛ احمد
بن حنبل اشکالی در آن نیست؛ اما بسیاری از روایاتش مرسل است. ابنسعد گفته: وی راوی حدیث بسیار و ثقه است.
عجلی کوفی نیز ایشان را مورد اعتبار دانسته و نوشتن روایت او را تصریح کرده است: ۱۳۵۳ عمر
بن عبدالله المدنی ابوحفص مولی غفرة یکتب حدیثه ولیس بالقوی.
در منابع
اهلسنت روایت این روای نیز تصحیح شده است:
عبدالعظیم منذری در کتاب «
الترغیب و الترهیب من الحدیث الشریف» روایاتی را که در سند آن «
عمر مولی عفره» قرار دارد، حسن دانسته است:
قال المملی رضی الله عنه فی اسانیدهم کلها عمر مولی عفرة ویاتی الکلام علیه وبقیة اسانیدهم ثقات مشهورون محتج بهم والحدیث حسن والله اعلم ... در اسناد این روایات عمر مولی عفره است و سخن از ایشان خواهد آمد و بقیه رجال سند از موثقان مشهوری است که میشود به آنان احتجاج کرد و روایت حسن است.
نکته جالبتر این که
ابنتیمیه نیز وقتی روایات دیده شدن خداوند را (ان الله یتجلی لاهل الجنة کل یوم...) در
قیامت مطرح کرده روایتی را که در سند آن عمر مولی عفره قرار دارد، صحیح میداند و مینویسد:
ورواه ایضا (الدارقطنی) باسناد صحیح الی العباس
بن الولید
بن مزید اخبرنی محمد
بن شعیب اخبرنی عمر مولی عفرة عن انس
بن مالک بنحو ما تقدم فی الروایات المتقدمة وفیه (فیفتح علیهم بعد انصرافهم من یوم الجمعة ما لا عین رات ولا اذن سمعت ولا خطر علی قلب بشر ...
در نتیجه این راوی نیز از نظر علمای
اهلسنت مورد اعتبار است.
محمد بن کعب از رجال صحیح بخاری است و نیاز به توثیق ندارد، چرا که به عقیده اهلسنت راویان صحیح بخاری از پل جرح عبور کردهاند. عجلی کوفی درباره وی مینویسد: ۱۶۴۰ محمد
بن کعب القرظی مدنی تابعی ثقة رجل صالح عالم بالقرآن.
ذهبی نیز درباره وی تعبر «ثقة و حجة را دارد: ۵۱۲۹ محمد
بن کعب القرظی... ثقة حجة.
در نتیجه این روایت از نظر سند معتبر است که در آن علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) نخستین مسلمان معرفی شده است.
روایت فوق با تعبیر دیگر با همین سند نقل اینگونه نقل شده است:
«۸۹ - حدثنا عبدالسلام
بن صالح، نا عبدالعزیز
بن محمد الدراوردی، قال: حدثنی عمر مولی عفْرَة قال: سئل محمد
بن کعب عن اول من اسلم علی
بن ابیطالب او ابوبکر، قال: سبحان الله علیّ اولهما اسلاماً، وانما اشتبه علی الناس لان علی اول ما اسلم کان یخفی اسلامه من
ابیطالب، واسلم ابوبکر فاظهر اسلامه، فکان ابوبکر اول من اظهر اسلاماً. وکان علی اولهم اسلاماً، فاشتبه علی الناس.»
از محمد
بن کعب سؤال شد که اولین مسلمان علی
بن ابیطالب است یا ابوبکر؟ گفت: سبحان الله! علی نخستین مسلمان است، منتها بر مردم این امر مشتبه شده است؛ زیرا علی که نخستین مسلمان بود، اسلامش را از
ابوطالب مخفی کرد اما وقتی ابوبکر اسلام آورد، اسلامش را اظهار نمود؛ پس ابوبکر نخستین کسی است که اسلامش را اظهار کرد اما علی اولین مسلمان است.
در تعبیر دیگری که
قرطبی نقل کرده، محمد
بن کعب میگوید: ولا شک ان علیا عندنا اولهما اسلاما. وروی فی ذلک عن
ابی رافع مثل ذلک حدثنا عبدالوارث حدثنا قاسم حدثنا احمد
بن زهیر قال حدثنا عبدالسلام
بن صالح قال حدثنا عبدالعزیز ابنمحمد الدراوردی قال حدثنا عمرو مولی عفرة قال سئل محمد
بن کعب القرظی عن اول من اسلم علی او ابوبکر رضی الله عنهما قال سبحان الله علی اولهما اسلاما وانما شبه علی الناس لان علیا اخفی اسلامه من
ابی طالب واسلم ابوبکر فاظهر اسلامه ولا شک ان علیا عندنا اولهما اسلاما.
از محمد
بن کعب سؤال شد که آیا نخستین کسی که اسلام آورد، علی است یا ابوبکر؟ گفت: منزه است خداوند، علی نخستین مسلمان است؛ اما بر مردم این امر مشتبه شده است؛ زیرا علی ایمانش را از ترس پدرش
ابوطالب مخفی میکرد. اما ابوبکر اسلام آورد و اسلامش را اظهار کرد و بدون شک، علی در نزد ما نخستین مسلمان آن دو «علی و ابوبکر» است.
محمد بن اسحاق بن یسار یکی از تابعان و مورخان موثق است. ایشان نیز به صراحت بیان کرده که نخستین فرد مؤمن از میان مردان امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است. این مطلب با سند معتبر نقل شده است:
«۷۵ - حدثنا احمد
بن محمد
بن ایوب، قال: نا ابراهیم
بن سعد، عن ابناسحاق قال: ' آمنت به خدیجة، ثم کان اول ذکر من الناس آمن برسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصلی معه وصدقه بما جاء به من الله علی
بن ابیطالب، وهو ابنعشر سنین، وکان مما انعم الله به علی علی؛ انه کان فی حجر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل الاسلام.»
ابن اسحاق میگوید: به رسول خدا
خدیجه ایمان آورد، پس از آن، نخستین مردی که به آن حضرت ایمان آورد، و همراه ایشان نماز خواند و حضرت را تصدیق نمود، علی
بن ابیطالب است. در حالی که او پسر ده ساله بود. و از عنایت خداوند به علی این بود که وی را قبل از اسلام در کنار رسول خدا قرار دارد.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
ذهبی اسم
احمد بن محمد بن ایوب را در کتاب «
ذکر من تکلم فیه وهو موثق» آورده و ایشان را صدوق دانسته است: احمد
بن محمد
بن ایوب د صاحب المغازی صدوق.
ذهبی در کتاب دیگرش وی را موثق میداند: احمد
بن محمد
بن ایوب الناسخ کتب المغازی للبرامکة وسمعها من ابراهیم
بن سعد وعنه ابوداود و ابویعلی وعدة وثق مات ۲۲۸ د
از نظر ابنحجر نیز این روای صدوق است: احمد
بن محمد
بن ایوب صاحب المغازی یکنی ابا جعفر صدوق.
این راوی از راویان
بخاری و
مسلم است.
ابنحجر عسقلانی بعد از معرفی این راوی، سخنان علمای رجال اهلسنت را درباره وی آورده است:
الستة ابراهیم
بن سعد
بن ابراهیم
بن عبدالرحمن
بن عوف الزهری ابواسحاق المدنی نزیل بغداد روی عن ابیه... ومحمد
بن اسحاق وشعبة ... قال احمد ثقة وقال ایضا احادیثه مستقیمة... وقال
بن ابیمریم عن
بن معین ثقة حجة وقال ایضا ابراهیم احب الی فی الزهری من
بن ابیذئب وقال ایضا ابراهیم اثبت من الولید
بن کثیر ومن
بن اسحاق وقال الدوری قلت لیحیی ابراهیم احب الیک فی الزهری او اللیث فقال کلاهما ثقة وقال
بن معین ایضا والعجلی و ابوحاتم ثقة.
احمد درباره وی گفته: ابراهیم
ثقه است و نیز گفته: روایاتش درست است. ابنمعین گفته: ابراهیم ثقه و حجت است ... دوری میگوید: به یحیی
بن معین گفتم: ابراهیم در نزد تو محبوبتر است یا لیث؟ گفت: هردو ثقه هستند. عجلی و ابنمعین گفتهاند: وی ثقه است.
محمد بن اسحاق صاحب سیره و تاریخ بوده و از نظر علمای رجال اهلسنت، موثق است. ذهبی ایشان را صدوق دانسته و توثیق علمای دیگر را نیز درباره وی آورده است:
۵۲۷۵ - عه/ محمد
بن اسحاق
بن یسار احد الاعلام صدوق قوی الحدیث امام لا سیما فی السیر وقد کذبه سلیمان التیمی وهشام ابنعروة ومالک ویحیی القطان ووهیب واما ابنمعین فقال ثقة لیس بحجة وکذا قال النسائی وغیر واحد وقال شعبة صدوق وقال احمد
بن حنبل حسن الحدیث ولیس بحجة ... وقال ابنالمدینی حدیثه عندی صحیح لم اجد له الا حدیثین منکرین...
محمد
بن اسحاق
بن یسار یکی از بزرگان، راستگو و در روایت قوی و امام است به ویژه در سیره و تاریخ. سلیمان تیمی و ... وی را دروغگو خواندهاند اما ابنمعین گفته: او ثقه است. و نیز
نسائی و بسیاری این را گفتهاند. شعبه گفته است: وی صدوق است. احمد
بن حنبل گفته است. وی روایتش حسن است. ابنعدی گفته است: روایت او در نزد من صحیح است.
این روایت با تعبیر دیگر با همین سند نقل شده است:
«۹۳ - حدثنا احمد
بن محمد
بن ایوب، قال: نا ابراهیم
بن سعد، عن ابناسحاق قال: ط ثم اسلم بعد علی زید
بن حارثة مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). فکان اول ذکر اسلم وصلی بعد، علی
بن ابیطالب، ثم اسلم ابوبکر
بن ابیقحافة الصدیق فلما اسلم اظهر اسلامه ...»
سپس بعد از علی، زید
بن حارثه غلام
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام آورد؛ پس او نخستین مردی است که اسلام آورده و بعد از علی
بن ابیطالب نماز خوانده است. سپس
ابوبکر بن ابوقحافه اسلام آورد. هنگامی که
اسلام آورد، اسلامش را ظاهر کرد ...
این قول ابناسحاق را بسیاری از علمای اهلسنت نقل کردهاند که جهت پرهیز از اطاله سخن از ذکر آن خودداری میکنیم.
محمد بن سلام جمحی متوفای قرن سوم، تصریح نموده حضرت علی (علیهالسّلام) اولین مسلمان است. این سخن ایشان با دو سند نقل شده است.
اخبرنا محمد، قال وثنا ابوالعباس، قال قال ابنسلام: لما امعر ابوطالب، قالت بنوهاشم: دعنا فلیاخذ کل رجل منا رجلاً من ولدک. قال: اصنعوا ما احببتم اذا خلیتم لی عقیلاً. فاخذ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علیاً، فکان اول من اسلم ممن تلتف علیه حیطانه من الرجال، ثم اسامة
بن زید.
ابنسلام گفته است: هنگامیکه
ابوطالب فقیر و دست تنگ شد،
بنیهاشم گفتند: هر یکی از ماها باید یکی از فرزندان ابوطالب را سرپرستی کنیم. ابوطالب گفت: عقیل را برای من بگذارید و هر کار خواستید بکنید؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی را برای سرپرستی برداشت. پس او نخستین شخص از مردان است که دیوار خانه پیامبر را دور زده است (کنایه از این که اولین فرد مسلمان از میان مردم بوده است) پس از آن
اسامه بن زید اسلام آورد.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
خطیب بغدادی ایشان را در ابتدا معرفی کرده، و پس از آن توثیق نموده است: محمد
بن الحسن
بن یعقوب
بن الحسن
بن الحسین
بن محمد
بن سلیمان
بن داود
بن عبیدالله
بن مقسم ابوبکر المقرئ العطار سمع ابا السری موسی
بن الحسن الجلاجلی ... واباالعباس ثعلبا... وغیرهم وکان ثقة؛ محمد
بن الحسن
بن یعقوب... موثق بود.
یاقوت حموی نیز مینویسد: محمد
بن الحسن
بن یعقوب ... وکان ثقة من اعرف الناس بالقراءات واحفظهم لنحو الکوفیین...؛ محمد
بن الحسن ... موثق و با قرائات شناخت کامل داشت و حافظترین مردم بود.
ذهبی نیز پس از معرفی مینویسد: وکان من احفظ اهل زمانه لنحو الکوفیین واعرفهم بالقراءات مشهورها وغریبها وشاذها قال ابوعمرو الدانی هو مشهور بالضبط والاتقان عالم بالعربیة حافظ للغة حسن التصنیف فی علوم القرآن؛ وی از حافظترین مردم زمانش به علم نحو
کوفه، داناترین آنها در
علم قرائت (چه مشهور و چه غیر مشهور و شاذ) بود.
ابوعمر دانی گفته: هو در ظبق و اتقان مشهور و دانایی به علو عربی... بود.
راوی دوم،
ابوالعباس احمد بن یحیی را نیز تعدادی از علمای اهلسنت توثیق کردهاند.
ابنجوزی درباره ایشان میگوید: احمد
بن یحیی
بن زید
بن یسار ابوالعباس الشیبانی، مولاهم المعروف بثعلب امام الکوفیین فی النحو واللغة، ... وکان ثقة حجة دیناً صالحاً مشهوراً بالصدق والحفظ؛ احمد
بن یحی
بن زید ... شخص موثق، حجت، متدین، صالح و مشهور به راستگویی و حفظ بود.
ابنکثیر نیز همانند ابنجوزی ایشان را توثیق کرده است: احمد
بن یحیی
بن زید
بن سیار ابوالعباس الشیبانی مولاهم الملقب بثعلب امام الکوفیین فی النحو واللغة ... وکان ثقة حجة دینا صالحا مشهورا بالصدق والحفظ.
سیوطی ایشان را به لقب «علامه، محدث و شیخ» توصیف کرده و توثیق خطیب را نیز نقل کرده است: ثعلب العلامة المحدث شیخ اللغة العربیة ابوالعباس احمد
بن یحیی
بن یزید الشیبانی... وقال الخطیب کان ثقة ثبتا حجة صالحا مشهورا بالحفظ.
صفدی نیز مینویسد: ثعلب احمد
بن یحیی
بن سیار ابوالعباس ثعلب الشیبانی مولاهم النحوی اللغوی امام الکوفیین فی النحو واللغة والثقة والدیانة
ذهبی در
تاریخ الاسلام پس از معرفی ابنسلام، اقوال علمای اهلسنت را درباره وی نقل میکند: محمد
بن سلام
بن عبیدالله ابوعبدالله الجمحی مولاهم البصری الاخباری، اخو عبدالرحمن... قال ابنقانع: کان ادیباً عالماً عارفاً بارعاً ... وقال صالح جزرة: صدوق؛ ابنقانع گفته است: وی ادیب، دانا، عارف بود ... صالح
بن جزره گفته: وی صدوق است.
و در کتاب دیگرش به توثیق ایشان تصریح میکند: ۵۵۷۱ - محمد
بن سلام الجمحی اخباری موثق.
ذهبی در کتاب دیگرش مینویسد: وفیها محمد
بن سلام الجمحی البصری الاخباری الحافظ ابوعبدالله ... وکان صدوقا؛ و در این سال (۲۳۱) محمد
بن سلام جمحی اخباری حافظ وفات یافته... و او صدوق است.
صفدی مینویسد: ابنسلام: البصری الاخباری محمد
بن سلام... وکان من اهل الفضل والادب... وروی عنه عبدالله
بن الامام احمد وغیره... وعامة المحدثین علی صدقه وثقته الا ان ابا خیثمة قال کان یرمی بالقدر؛ ابن سلام... از اهل فضل و ادب بود. عبدالله
بن احمد
بن حنبل و دیگران از وی روایت نقل کردهاند ... و تمامی محدثان او را ثقه و راستگو میداند ...
هیثمی نیز بعد از نقل یک روایت، بر توثیق ایشان تصریح کرده است: قال ابنسلام فحدثنی بعض قومه انه قال لعمر
بن الخطاب ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعطانی یتالفنی علی الاسلام فلم احب ان آخذ علی الاسلام اجرا فانا اردها قال انه لم یعطکها الا وهو یری انها لک حق رواه الطبرانی عن خلیفة
بن خیاط عن محمد
بن سلام الجمحی وکلاهما ثقة.
حاکم نیشابوری روایتی را که در سندش
محمد بن سلام جمحی قرار دارد تصحیح کرده است.
نتیجه: این روایت از نظر سند معتبر است و نخستین مسلمان بودن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را به اثبات میرساند.
ابنعساکر دمشقی روایت فوق را با سند دیگر نقل کرده است:
واخبرنا ابوالفضل (محمد)
بن ناصر انا ابوطاهر الباقلانی و ابوالحسن محمد
بن اسحاق
بن ابراهیم البزار و ابوعلی
بن نبهان (محمد
بن سعید
بن ابراهیم) قالوا انا ابوعلی
بن شاذان (الحسن
بن احمد
بن ابراهیم) انا محمد
بن الحسن
بن مقسم نا ابوالعباس قال قال ابنسلام لما امعر ابوطالب قالت بنوهاشم دعنا فلیاخذ کل رجل منا رجلا من ولدک قال اصنعوا ما احببتم اذا خلیتم لی عقیلا فاخذ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علیا فکان اول من اسلم ممن یلتف علیه حیطانه من الرجال.
عبدالله بن هاشم بن عتبه مرقال یکی از اصحاب
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در
جنگ صفین پرچمدار آن حضرت بود. وقتی او به
شهادت رسید، پرچم را پسرش
عبدالله بن هاشم برداشت و به جنگ پرداخت و بعد از حمد و ثنای الهی از پدرش تعریف کرد و گفت: او در اطاعت پسر عموی رسول خدا بود. پسر عموی رسول خدا نخستین فردی است که به آن حضرت ایمان آورد و فقیهترین مردم در دین خدا بود.
متن سخنان او را
نصر بن مزاحم چنین نقل کرده است:
بسم الله الرحمن الرحیم اخبرنا الشیخ الثقة شیخ الاسلام ابوالبرکات عبدالوهاب
بن المبارک
بن احمد
بن الحسن الانماطی، قال: اخبرنا الشیخ ابوالحسین المبارک
بن عبدالجبار ابناحمد الصیرفی بقراءتی علیه، قال ابویعلی احمد
بن عبدالواحد
بن محمد ابنجعفر: قال ابوالحسن محمد
بن ثابت
بن عبدالله
بن محمد
بن ثابت الصیرفی: قال ابوالحسن علی
بن محمد
بن محمد
بن محمد
بن عقبة: قال ابومحمد سلیمان
بن الربیع
بن هشام النهدی الخزاز: قال ابوالفضل نصر
بن مزاحم. عمرو
بن شمر، عن السدی عن عبدالخیر الهمدانی قال: قالهاشم
بن عتبة... ثم قال عبدالله
بن هاشم واخذ الرایة فحمد الله واثنی علیه ثم قال: یایها الناس، انهاشما کان عبدا من عباد الله الذین قدر ارزاقهم، وکتب آثارهم، واحصی اعمالهم، وقضی آجالهم، فدعاه ربه الذی لا یعصی فاجابه، وسلم الامر لله وجاهد فی طاعة ابنعم رسول الله، واول من آمن به، وافقههم فی دین الله.
عبدالخیر همدانی میگوید: عبدالله
بن هاشم پرچم را گرفت و حمد و ثنای الهی را بجا آورد سپس گفت: ای مردم همانا هاشم بنده از بندگان خداوند بود، آن خدایی که روزیشان را مقدر کرده و اعمالشان را شمارش کرده و اجلشان را حتمی قرار داده. هاشم از پروردگارش خواست و خداوند اجابتش فرمود و امر خود را به خدا واگذاشت و در راه اطاعت از پسر عم رسول خدا و نخستین کسی که به رسول خدا ایمان آورد و فقیهترین مردم در دین خدا بود، جهاد کرد ...
ابنابیالحدید نظر
سعید بن قیس همدانی را در نخستین مسلمان بودن امیرمؤمنان که در قالب
شعر بیان کرده، اینگونه گزارش کرده است: وقال سعید
بن قیس الهمدانی یرتجز بصفین: هذا علی وابن عم المصطفی... اول من اجابه فیما روی•••••هو الامام لا یبالی من غوی
سعید بن قیس همدانی در صفین اینگونه رجز میخواند: این علی و پسر عموی مصطفی ... و طبق روایت او نخستین فردی است که دعوت رسول خدا را اجابت کرد.
سعید بن جبیر (متوفای ۹۵) یکی از تابعان است. ایشان گفتگوی مفصلی با
حجاج بن یوسف ثقفی دارد. در ابتدا حجاج نظر
سعید بن جبیر را درباره رسول خدا،
ابوبکر، عمر
بن خطاب و عثمان سؤال کرد و او جواب داد. درباره امیرمؤمنان گفت: او پسر عموی رسول خدا و نخستین مسلمان است.
حدثنا عبدالرحمن
بن محمد
بن جعفر واحمد
بن محمد
بن موسی ثنا محمد
بن عبدالله
بن رستة ثنا ابراهیم
بن الحسن العلاف ثنا ابراهیم
بن یزید الصفار ثنا حوشب عن الحسن قال لما اتی الحجاج بسعید
بن جبیر قال انت الشقی ابنکسیر قال بل انا سعید
بن جبیر قال بل انت الشقی
بن کسیر قال کانت امی اعرف باسمی منک قال ما تقول فی محمد قال تعنی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال نعم قال سید ولد آدم النبی المصطفی خیر من بقی وخیر من مضی... قال فما تقول فی علی قال ابنعم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) واول من اسلم وزوج فاطمة و ابوالحسن والحسین.
هنگامیکه
سعید بن جبیر را نزد
حجاج آوردند، حجاج به او گفت: تو شقی
ابنکسیر هستید؟
ابنجبیر گفت: نه، من
سعید بن جبیرم. حجاج گفت: تو شقی
بن کسیر هستی. سعید
بن جبیر گفت: مادرم بیشتر از تو به اسم من شناخت داشت. حجاج گفت: نظر تو درباره رسول خدا چیست؟ گفت: ایشان آقای فرزندان آدم، پیامبر برگزیده، بهترین مردم گذشته و آینده بود... حجاج گفت: درباره علی چه میگویی؟ گفت: او پسر عموی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نخستین کسی بود که اسلام آورد و شوهر فاطمه و پدر حسن و حسین بود.
مجاهد (متوفای۱۰۲) یکی از علمای تابعی نیز متعقد است که علی (علیهالسّلام) نخستین مسلمان است که با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواند. این سخن مجاهد را بسیاری از علمای اهلسنت نقل کردهاند:
قال اخبرنا محمد
بن عمر قال اخبرنا ابراهیم
بن نافع واسحاق
بن حازم عن
ابینجیح عن مجاهد قال اول من صلی علی وهو
بن عشر سنین؛ نخستین کسی که نماز خواند علی بود در حالی که ده سال داشت.
این روایت در این منابع
نقل شده است.
به نقل
ابنعبدالبر سه تن از علمای اهلسنت نیز عقیدهشان بر این است که علی (علیهالسّلام) نخستین فرد از میان مردان اسلام آورده است: وقال ابنشهاب وعبدالله
بن محمد
بن عقیل وقتادة و ابواسحاق اول من اسلم من الرجال علی؛ ابن شهاب، عبدالله
بن محمد
بن عقیل، قتاده و ابواسحاق گفتهاند: نخستین فرد از میان مردان که
اسلام آورد، علی
بن ابیطالب است.
از
امام باقر (علیهالسّلام) نیز نقل شده است که ایشان علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) را نخستین مرد
مسلمان میداند و این روایت را
ابوهلال عسکری چنین نقل کرده است:
واخبرنی ابواحمد قال: اخبر محمد
بن ابیعمر النهدی قال: حدثنی ابوعبدالله ابنزیاد
بن سمعان المدائنی، عن محمد
بن علی
بن الحسین قال: علی اول ذکر آمن وهو ابناحدی عشرة سنة، وهاجر الی المدینة وهو ابناربع وعشرین سنة؛ امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: علی نخستین مردی است که ایمان آورد، در حالی که یازده سال داشت و به سوی
مدینه هجرت کرد در حالی که ۲۴ سال از عمرش میگذشت.
ابن
ابیالحدید این روایت را با این سندها نقل کرده است: عن محمد
بن عمر، عن عبدالله
بن سمعان، عن جعفر
بن محمد (علیهالسّلام) عن ابیه محمد
بن علی (علیهالسّلام)، ان علیاً حین اسلم کان ابن احدی عشرة سنة. وروی عبدالله
بن زیاد المدنی، عن محمد
بن علی الباقر (علیهالسّلام)، قال: اول من آمن بالله علی
بن ابیطالب.
به نقل ابنعبدالبر سه تن از علمای اهلسنت نیز عقیدهشان بر این است که علی (علیهالسّلام) نخستین فرد از میان مردان اسلام آورده است: وقال ابنشهاب و عبدالله
بن محمد
بن عقیل و قتادة و ابواسحاق اول من اسلم من الرجال علی؛ ابنشهاب،
عبدالله بن محمد بن عقیل،
قتاده و
ابواسحاق گفتهاند: نخستین فرد از میان مردان که اسلام آورد، علی
بن ابیطالب است.
ابناسحاق نیز سخن ابنشهاب زهری را نقل کرده است: وقال ابناسحاق اول من آمن بالله وبرسوله محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من الرجال علی
بن ابی طالب وهو قول ابنشهاب الا انه قال من الرجال بعد خدیجة وهو قول الجمیع فی خدیجة؛ ابن اسحاق گفته: نخستین کسی که به خدا و رسول خدا ایمان آورد از میان مردان علی
بن ابیطالب است. و این قول ابنشهب است با این تفاوت که وی گفته علی از میان مردان بعد از
خدیجه نخستین مسلمان است و قول همه درباره خدیجه همین است.
ابواسحاق ثعلبی و ثعالبی دو تن از مفسران اهلسنت، دو قول را درباره نخستین فرد مسلمان بعد از حضرت خدیجه را بیان کرده و تصریح کرده است که بنابر یک قول، اولین مردی که به رسول خدا ایمان آورد، و همراه ایشان نماز خواند، علی
بن ابیطالب است. این قول از ابنعباس...
محمد بن منکدر، ربیعة الرای و ابوحازم است:
واختلفوا ایضاً فی اول من آمن برسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد امراته خدیجة بنت خویلد مع اتفاقهم انها اول من آمن بالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصدّقته. فقال بعضهم: اول ذکر آمن برسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصلّی معه علی
بن ابیطالب (ح) وهو قول ابنعباس وجابر و زید
بن ارقم و محمد
بن المنکدر و ربیعة الرای وابی حازم المدنی.
به نقل ابنعبدالبر سه تن از علمای اهلسنت نیز عقیدهشان بر این است که علی (علیهالسّلام) نخستین فرد از میان مردان
اسلام آورده است: وقال ابنشهاب وعبدالله
بن محمد
بن عقیل وقتادة و ابواسحاق اول من اسلم من الرجال علی؛ ابن شهاب، عبدالله
بن محمد
بن عقیل، قتاده و ابواسحاق گفتهاند: نخستین فرد از میان مردان که اسلام آورد، علی
بن ابیطالب است.
زمانیکه
خلافت بنیامیه منقرض شد و
بنیعباس روی کار میآمد،
محمد بن عبدالله بن حسن مثنی (وفات ۱۴۵) از مردم برای خودش بیعت گرفت و خود را
نفس زکیه خواند و لقب مهدی به خودش داد و از
مدینه خروج کرد. این امر بر
ابوجعفر منصور خلیفه عباسی گران آمد و برای محمد
بن عبدالله نامهای نوشت که اگر
توبه کنی خودت و تمام شیعیان و فرزندانت در امان هستند و زندانیهای از خاندانت آزاد میشوند.
محمد
بن عبدالله نیز در جوابش نوشت: ما نیز همانند تو به شما امان میدهیم؛ اما بدان که این حق، حق ما است و تو با نام و فضل ما به این جا رسیدی. و پدر ما علی
وصی و
امام بود پس چگونه شما وارث او شدهاید در حالی که ما زندهایم؟
تا این که مینویسد: وان الله تبارک وتعالی لم یزل یختار لنا؛ فولدنی من النبیین افضلهم محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ومن اصحابه اقدمهم اسلاما، واوسعهم علما، واکثرهم جهاداً علیٌ ابن
ابیطالب ...؛ همانا خداوند بلند مرتبه پیوسته ما را برگزید؛ پس ما را از پیامبران به دنیا آورد که برترین پیامبران محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. از اصحاب آن حضرت که پیشگامترین آنها در اسلام آوردن، و گستردهترین آنها از نظر علم و جهاد کنندهترین آنها علی
بن ابیطالب است ...
در برخی منابع دیگر آمده که محمد
بن عبدالله نوشت: ان الله اختارنا واختار لنا فوالدنا من النبیین محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ومن السلف اولهم اسلاما علی
بن ابیطالب ...
مسعودی درباره نخستین مسلمان دو قول را مطرح کرده و میگوید: نخستین فرد از میان حضرت علی (علیهالسّلام) است و این قول اهلبیت و شیعیان است:
وتنوزع فی اول من آمن به من الذکور، بعد اجماعهم علی ان اول من آمن به من الاناث خدیجة. فقال فریق منهم اول ذکر آمن به علی
بن ابیطالب - هذا قول اهل البیت وشیعتهم، وروی ذلک عبدالله
بن عباس
بن عبدالمطلب وجابر
بن عبدالله الانصاری، وزید
بن ارقم فی آخرین
درباره نخستین مرد مسلمان اختلاف کردهاند بعد از این که همه مسلمانان اجماع دارند که از میان زنان نخستین فرد مسلمان حضرت خدیجه است. برخی از آنها گفتهاند: نخستین مرد مسلمان و مؤمن علی
بن ابیطالب است. این قول
اهلبیت و شیعیان آنها است. این قول را
عبدالله بن عباس،
جابر بن عبدالله انصاری،
زید بن ارقم... روایت کردهاند.
حاکم نیشابوری، یکی از محدثان به نام اهلسنت، تصریح میکند که در میان تاریخنویسان هیچ اختلافی در نخستین مسلمان بودن علی (علیهالسّلام) از میان مردان نیست:
ولا اعلم خلافا بین اصحاب التواریخ ان علی
بن ابیطالب رضی الله عنه اولهم اسلاما وانما اختلفوا فی بلوغه والصحیح عند الجماعة ان ابا بکر الصدیق رضی الله عنه اول من اسلم من الرجال البالغین بحدیث عمرو
بن عبسة انه قال یا رسول الله من تبعک علی هذا الامر قال حر وعبد واذا معه ابوبکر وبلال رضی الله عنهما.
من درباره این که علی
بن ابیطالب نخستین فرد مسلمان از میان صحابه است، در میان تاریخنویسان اختلافی نمیبینم و تنها اختلاف در
بلوغ ایشان هنگام اسلام آوردن است. اما قول صحیح در نزد اهلسنت این است که ابوبکر اولین مرد مسلمان بالغ است ...
ابونعیم اصفهانی یکی از علمای برجسته اهلسنت، زید را نخستین مسلمان بعد از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) میداند. معنای سخن ابونعیم این است که قبل از زید حضرت علی اسلام آورده و نخستین فرد از یمان مردان بوده است: انعم الله علیه (زید) بالاسلام وانعم علیه النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالعتق. وکان اول من اسلم بعد علی؛ خداوند برای زید اسلام را هدیه کرد و انعامی دیگر بر او، آزادی وی از جانب رسول خدا است. زید نخستین مسلمان بعد از علی بوده است.
ابن
ابیالحدید زیر عنوان «المحققون من اهل السیرة علی (علیهالسّلام) اول من اسلم» سؤالی را درباره این که حضرت علی چرا خودش اولین مؤمن معرفی کرده، مطرح میکند آنگاه خودش پاسخ آن را بیان کرده است:
المسالة السادسة: ان یقال: کیف قال: وسبقت الی الایمان، وقد قال قوم من الناس: ان ابا بکر سبقه، وقال قوم: ان زید
بن حارثة سبقه؟ والجواب: ان اکثر اهل الحدیث واکثر المحققین من اهل السیرة رووا انه (علیهالسّلام) اول من اسلم، ...
مساله ششم این که: اگر سؤال شود که علی درباره خودش فرموده: «پیش از همه به سوی ایمان شتافتم» در حالی که گروهی از مردم گفتهاند که ابوبکر به سوی ایمان پیشگام بوده است. و برخی گفتهاند زید
بن حارثه. پاسخ این است که بسیاری از محدثان و محققان از سیرهنویسان روایت کردهاند که علی (علیهالسّلام) نخستین مسلمان است ...
طرسوسی (متوفای۷۵۸هـ) یکی از قاضیان حنفی در
مصر بوده و درباره امیرمؤمنان (علیهالسّلام) مینویسد:
علی
بن ابیطالب
بن عبدالمطلب
بنهاشم القرشی، ابوالحسن، امیرالمؤمنین رضی الله عنه، رابع الخلفاء الراشدین، وابن عم رسول الله وزوج ابنته فاطمة رضی الله عنها و اول الناس اسلاماً بعدام المؤمنین خدیجة (رضیاللهعنها) علی
بن ابیطالب
بن عبدالمطلب
بن هاشم قرشی، کنیهاش ابوالحسن، امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، چهارمین خلیفه راشد، پسر عموی رسول خدا، شوهر دختر رسول خدا فاطمه زهرا و نخستین فرد مسلمان بعد از امالمؤمنین خدیجه است.
ابنتیمیه (متوفای۷۲۸هـ) در کتاب «
منهاج السنة النبویه» در نقد استدلال
علامه حلی به آیه «هو الذی ایدک بنصره وبالمؤمنین» اقرار میکند که علی اولین مسلمان بوده است ولی اشکال میکند که این اسلام به خاطر کوچکی حضرت علی فایدهای نداشته است!
الوجه الرابع ان یقال من المعلوم بالضرورة و التواتر ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما کان قیام دینه بمجرد موافقة علی فان علیا کان من اول من اسلم فکان الاسلام ضعیفا فلولا ان الله هدی من هداه الی الایمان و الهجرة و النصرة لم یحصل بعلی وحده شیء من التایید.
دلیل چهارم این که: روشن و ضروری است و به
تواتر ثابت است که قوام دین رسول خدا به مجرد موافقت علی نبوده است؛ زیرا علی نخستین فرد مسلمان بوده است، پس اسلام در آن زمان ضعیف بوده است؛ پس اگر خداوند کسانی را به سوی ایمان و هجرت و نصرت هدایت نمیکرد، تنها از طریق علی هیچگونه تاییدی حاصل نمیشد.
حسن بن عمر بن حبیب (متوفای۷۷۹هـ) مینویسد: اول ذکر آمن بالله ورسوله علی
بن ابیطالب وهذه منقبة لا نظیر لوجهها النضیر فی المناقب اسلم وهو ابنعشر سنین... ثم اسلم زید
بن حارثة ... ثم اسلم ابوبکر الصدیق؛ نخستین مردی که به خدا و رسولش ایمان آورد، علی
بن ابیطالب است. پیشگامی او در ایمان، منقبتی است که برای چهره درخشان او در مناقب، همانند ندارد. او اسلام آورد در حالی که پسر ده ساله بود ...
زینالدین عراقی (متوفای۸۰۶هـ) مینویسد: وما ذکرنا انه الصحیح من ان علیا اول ذکر اسلم هو قول اکثر الصحابة
ابی ذر وسلمان الفارسی وخباب
بن الارت وخزیمة
بن ثابت وزید
بن ارقم وابی ایوب الانصاری والمقداد
بن الاسود ویعلی
بن مرة وجابر
بن عبدالله وابی سعید الخدری وانس
بن مالک وعفیف الکندی...
صحیح این است که علی اولین مردی است که اسلام آورد و این قول اکثر صحابه رسول خدا همانند
ابوذر و... است.
تا این جا سخنان تابعان و علمای قدیم و معاصر اهلسنت بیان شد که علی (علیهالسّلام) نخستین فرد
مسلمان در
امت اسلام است.
بدرالدین عینی حنفی (متوفای۸۵۵هـ) یکی از شارحان
صحیح بخاری این قول را ترجیح داده است که علی
بن ابیطالب نخستین فرد مسلمان است. وی در کتابش مینویسد:
۳۳۷ - علی
بن ابی طالب
بن عبدالمطلب
بنهاشم الهاشمی: ابنعم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وزوج ابنته، من السابقین الاولین، والمرجح انه اول من اسلم، وهو احد العشرة؛ علی
بن ابیطالب
بن عبدالمطلب
بن هاشم هاشمی: پسر عموی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شوهر دخترش، از پیشگامان نخستین است. قول مرجح این است که او اولین مسلمان است...
حلبی (متوفای۱۰۴۴) از سیرهنویسان معروف اهلسنت مینویسد:
وقول بعض الحفاظ ان ابا بکر رضی الله تعالی عنه اول الناس اسلاما هو المشهور عند الجمهور من اهل السنة لا ینافی ما تقدم من ان علیا اول الناس اسلاما بعد خدیجة ثم مولاه زید
بن حارثة لان المراد اول رجل بالغ لیس من الموالی اسلم ابوبکر.
قول برخی از حفاظ بر این که ابوبکر اولین مسلمان بوده، مشهور در نزد اهلسنت است، اما این قول با آن چه گذشت که علی اولین مسلمان بعد از
خدیجه بوده است، و پس از آن
زید بن حارثه، منافات ندارد؛ زیرا مراد این است که ابوبکر اولین مسلمان بالغ بوده است.
در این بخش، سخنان
صحابه و
تابعان و علمای
اهلسنت را نقل میکنیم که نخستین مسلمان بودن
ابوبکر را قبول ندارند واین قول را رد کردهاند:
با سند معتبر از
سعد بن ابیوقاص روایت شده است که وقتی از وی سؤال شد آیا ابوبکر اولین مسلمان بود؟ گفت: نه، قبل از او چندین نفر دیگر مسلمان شدهاند.
ابنعساکر روایت سعد
بن ابیوقاص را با این سند معتبر نقل کرده که ابوبکر پنجمین فرد مسلمان است:
اخبرنا ابوالقاسم زاهر
بن طاهر انا ابوعبدالرحمن
بن علی
بن محمد
بن موسی انا ابوالعباس محمد
بن احمد
بن محمد السلیطی ثنا ابوحامد
بن الشرقی نا احمد
بن حفص حدثنی
ابیحدثنی ابراهیم
بن طهمان عن الحجاج عن قتادة عن سالم
بن ابیالجعد حدثنی محمد
بن سعد
بن مالک انه قال لابیه سعدا کان ابوبکر الصدیق اولکم اسلاما قال لا ولکن اسلم قبله اکثر من خمس ولکن کان خیرنا اسلاما.
محمد بن سعد به پدرش سعد گفت: آیا ابوبکر نخستین مسلمان در میان شما بود؟ سعد گفت: نه، ولی قبل از او بیش از پنج تن مسلمان شده بود؛ اما ابوبکر بهترین ما از نظر اسلام بود.
سیوطی مینویسد: واخرج ابنعساکر بسند جید عن محمد
بن سعد
بن ابیوقاص انه قال لابیه سعد اکان ابوبکر الصدیق اولکم اسلاما قال لا ولکنه اسلم قبله اکثر من خمسة ولکن کان خیرنا اسلاما.
ابنعساکر با سند نیکو از
محمد بن سعد بن ابیوقاص نقل کرده است که وی از پدرش سعد سؤال کرد: آیا ابوبکر نخستین مسلمان است؟ ...
طبق این روایت، ابوبکر حداقل هفتمین مسلمان بوده است؛ زیرا گفته است بیش از ۵ نفر؛ یعنی حداقل شش نفر قبل از وی اسلام آوردهاند!
در تعبیر دیگر روایت، که آن را طبری نقل کرده، آمده است که ۵۰ نفر قبل از ابوبکر اسلام آوردند: حدثنا ابنحمید قال حدثنا کنانة
بن جبلة عن ابراهیم
بن طهمان عن الحجاج
بن الحجاج عن قتادة عن سالم
بن ابیالجعد عن محمد
بن سعد قال قلت لابی اکان ابوبکر اولکم اسلاما فقال لا ولقد اسلم قبله اکثر من خمسین ولکن کان افضلنا اسلاما.
ابنکثیر در تفسیر و دیگر کتابش بعد از نقل روایت
طبری میگوید: فانه حدیث منکر اسنادا ومتنا. این روایت از نظر سند و متن منکر است.
اگر ایشان
سند روایت را قبول ندارد، این سخنش با تصحیح سیوطی تعارض دارد و روشن نیست که وی دروغ میگوید و یا سیوطی راست گفته است. از بررسی سندی که انجام خواهد شد، روشن میشود که ابنکثیر دورغگو است نه سیوطی. و اگر اشکالش روی متن عبارت «اکثر من خمسین» است، با توجه به سخنانی که در جای دیگر دارد، حداقل ایشان عبارت «خمس» را قبول دارد؛ زیرا در جای دیگر اعتراف کرده که قبل از ابوبکر
اهلبیت پیامبر و چند تن دیگر،
مسلمان شدهاند.
سیوطی سخن ابنکثیر را اینگونه نقل کرده است: قال ابنکثیر والظاهر ان اهلبیته (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمنوا قبل کل احد زوجته خدیجة ومولاه زید وزوجة زیدام ایمن وعلی وورقة انتهی.
ابنکثیر گفته: ظاهر این است که اهلبیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (
حضرت خدیجه و غلامش زید و خانم زید) و
امایمن و علی و ورقه، پیش از همه ایمان آوردهاند.
بنابراین اشکال ابنکثیر بر عبارت «خمسین» است نه «خمس».
ابنحجر هیثمی نیز بعد از نقل کلام ابنکثیر سخن او را موافق روایت
محمد بن سعد میداند و میگوید: ویؤیده ما صح عن سعد
بن ابیوقاص انه اسلم قبله اکثر من خمسة قال ولکن کان خیرنا اسلاما؛ این سخن ابنکثیر را روایت سعد
بن ابیوقاص که گفته قبل از
ابوبکر پنج تن دیگر
اسلام آورده بودند، تایید میکند.
از آنجایی که ابنکثیر به روایت طبری از نظر سندی اشکال وارد کرده، راویان سند را بررسی میکنیم:
به نقل ذهبی،
محمد بن حمید،
حافظ (کسیکه صد هزار روایت حفظ است) است و گروهی او را
ثقه دانسته است: محمد
بن حمید الرازی الحافظ عن یعقوب القمی وجریر وعنه ابوداود والترمذی وابن ماجة وابن جریر والبغوی وثقه جماعة.
و در جای دیگر از ایشان به «علامه، و حافظ بزرگ» یاد میکند اما در پایان میگوید: وی
منکر الحدیث است: محمد
بن حمید د ت ق: ابنحیان العلامة الحافظ الکبیر ابوعبدالله الرازی... وهو مع امامته منکر الحدیث صاحب عجائب
منکر الحدیث بودن
راوی باعث تضعیف نیست؛ چرا که خود ذهبی در جای دیگر میگوید: قلت: ما کل من روی المناکیر یضعف؛ اینگونه نیست که تمام کسانی که منکر را روایت کند، تضعیف شود.
ابنحجر نیز میگوید: فلو کان کل من روی شیئا منکرا استحق ان یذکر فی الضعفاء لما سلم من المحدثین احد ...؛ اگر تمام کسانیکه منکر را روایت کند مستحق این باشد که در ضعفاء ذکر شود، هیچ یکی از محدثان سالم نمیماند؛
بنابراین، منکر الحدیث بودن، باعث تضعیف این روای نمیشود.
به نقل
ابوحاتم رازی، از
یحیی بن معین، محمد
بن حمید رازی این راوی را دوبله توثیق کرده است: محمد
بن حمید الرازی ابوعبدالله ... سئل یحیی
بن معین عن محمد
بن حمید الرازی فقال ثقة لیس به باس رازی کیس حدثنا عبدالرحمن نا علی
بن الحسین
بن الجنید قال سمعت یحیی
بن معین یقول
بن حمید ثقة.
البانی نیز چندین روایت ابنحمید را تصحیح کرده است: (سنن الترمذی) ۵۱۴ حدثنا محمد
بن حمید الرازی وعباس
بن محمد الدوری قالا حدثنا ابوعبدالرحمن المقرئ عن سعید
بن ابیایوب حدثنی ابومرحوم عن سهل
بن معاذ عن ابیه ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نهی عن الحبوة یوم الجمعة والامام یخطب قال ابوعیسی وهذا حدیث حسن ... تحقیق الالبانی: حسن، المشکاة (۱۲۹۳)، صحیح
ابیداود (۱۰۱۷)
در ذیل روایت دیگر مینویسد: (سنن الترمذی) ۶۰۶ حدثنا محمد
بن حمید الرازی حدثنا الحکم
بن بشیر
بن سلمان حدثنا خلاد الصفار عن الحکم
بن عبدالله النصری عن
ابیاسحق عن
ابیجحیفة عن علی ابن
ابیطالب رضی الله عنه ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال ستر ما بین اعین الجن وعورات بنی آدم اذا دخل احدهم الخلاء ان یقول بسم الله... تحقیق الالبانی: صحیح، ابنماجة (۲۹۷)
این راوی نیز از نظر ابوحاتم رازی مورد قبول است. کنانة
بن جبلة الهروی سکن هراة... نا عبدالرحمن قال سالت
ابی عنه فقال محله الصدق یکتب حدیثه حسن الحدیث؛ عبدالرحمن
بن ابیحاتم میگوید: درباره کنانه از پدرم سؤال کردم گفت: جایگاه او صدق و راستی است، روایاتش نوشته میشود و روایتش حسن است.
ابنحجر عسقلانی نیز سخن ابوحاتم را درباره وی نقل کرده است: کنانة
بن جبلة عن ابراهیم
بن طهمان قال ابوحاتم محله الصدق.
ذهبی درباره این راوی مینویسد: ابراهیم
بن طهمان ابوسعید الخراسانی من ائمة الاسلام ... وثقه احمد و ابوحاتم؛
ابراهیم بن طهمان ... از پیشوایان
اسلام است ... وی را
احمد بن حنبل و ابوحاتم توثیق کردهاند.
ذهبی در جای دیگر مینویسد: ابراهیم
بن طهمان ثقة متقن من رجال الصحیحین؛ ابراهیم
بن طهمان موثق، مورد اعتماد و از راویان صحیحین است.
ابنحجر عسقلانی نیز او را ثقه میداند: ابراهیم
بن طهمان الخراسانی ابوسعید سکن نیسابور ثم مکة ثقة.
این شخص از راویان بخاری است. عجلی وی را توثیق کرده است: الحجاج
بن الحجاج مدنی تابعی ثقة
سخاوی نیز او را توثیق کرده و مینویسد: ۸۸۳ الحجاج
بن الحجاج مدنی تابعی ثقة قاله العجلی
منظور از قتاده، در این جا همان قتادهای است که از روایان بخاری است. ابنحجر وی را اینگونه معرفی میکند: خ البخاری قتادة
بن دعامة
بن قتادة
بن عزیز
بن عمرو
بن ربیعة
بن عمرو
بن الحارث بن سدوس ابوالخطاب السدوسی البصری ولد اکمه روی عن انس
بن مالک... وسالم
بن ابیالجعد
و در جای دیگر به توثیق ایشان تصریح کرده است: قتادة
بن دعامة
بن قتادة السدوسی ابوالخطاب البصری ثقة ثبت
و در کتاب دیگرش وی را یکی از پیشوایان و علمای حافظ روایت معرفی کرده است: قتادة
بن دعامة
بن قتادة السدوسی ابوالخطاب البصری الاکمه احد الائمة الاعلام الحافظ.
این شخص نیز از روایان بخاری است که اسمش رافع اشجعی است. و قتاده از وی روایت نقل کرده است: سالم
بن ابیالجعد واسمه رافع الاشجعی مولاهم الکوفی ... روی عنه قتادة وعمرو
بن مرة ومنصور
ذهبی بعد از معرفی او را ثقه میداند: سالم
بن ابیالجعد الاشجعی مولاهم الکوفی عن عمر وعائشة وهو مرسل وعن
بن عمر وابن عباس وعنه منصور والاعمش توفی سنة مائة ثقة ع
آخرین روای محمد
بن سعد، نیز از نظر علمای رجال
اهلسنت موثق است. ابنحجر به توثیق وی تصریح کرده و مینویسد: محمد
بن سعد
بن ابیوقاص الزهری ابوالقاسم المدنی نزیل الکوفة کان یلقب ظل الشیطان لقصره ثقة من الثالثة قتله الحجاج بعد الثمانین خ م مد ت س ق
ذهبی نیز وی را «امام و
ثقه» میداند و مینویسد: محمد
بن سعد ابن
ابیوقاص مالک الامام الثقة ابوالقاسم القرشی الزهری المدنی.
روایت ابنعساکر را سیوطی تصحیح کرد و روایت طبری نیز بررسی سندی شد و در نهایت از نظر سند معتبر است.
بخاری در صحیحش در باب «اِسْلَامُ
ابیبَکْرٍ الصِّدِّیقِ رضی الله عنه»، یک روایت را نقل کرده که مضمون روایت ابنعساکر را تایید میکند و طبق این روایت، ابوبکر ششمین فرد مسلمان به حساب آمده است:
«۳۶۴۴ حدثنی عبدالله
بن حَمَّادٍ الْآمُلِیُّ قال حدثنی یحیی
بن مَعِینٍ حدثنا اِسْمَاعِیلُ
بن مُجَالِدٍ عن بَیَانٍ عن وَبَرَةَ عن هَمَّامِ
بن الْحَارِثِ قال قال عَمَّارُ
بن یَاسِرٍ رایت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وما معه الا خَمْسَةُ اَعْبُدٍ وَامْرَاَتَانِ و ابوبَکْرٍ؛
عمار بن یاسر میگوید:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دیدم که همراه او پنج غلام و دو تا زن و
ابوبکر بود.»
عینی از شارحان صحیح بخاری بعد از نقل روایت عمار مینویسد: مطابقته للترجمة من حیث ان فی
ابیبکر فضیلة خاصة لسبقه فی الاسلام حیث لم یسلم احد قبله من الرجال الاحرار؛ در ابوبکر فضیلت خاصی در پیشگامی در اسلام است، به گونهای که پیش از وی مردان آزاد اسلام نیاورده بود.
این روایت بخاری و سخن عینی ثابت میکند که هیچ مرد آزاده قبل از ابوبکر اسلام نیاوده بود اما پنج نفر بنده مسلمان شده بودند. در نتیجه ابوبکر ششمین فرد مسلمان است. البته اگر این دو زن را به حساب نیاوریم در حالی که
حضرت خدیجه نخستین زن مسلمان است.
محمد حنفیه یکی از فرزندان
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است.
سالم بن ابیالجعد که برخی از علمای اهلسنت وی را
صحابه میدانند، از ایشان نقل کرده که ابوبکر نخستین فرد مسلمان نبوده است.
این روایت با سند صحیح اینگونه نقل شده است: «۳۳۸۶۸ حدثنا
بن ادریس عن
ابیمالک الاشجعی عن سالم قال قلت لابن الحنفیة ابوبکر کان اول القوم اسلاما قال لا؛
سالم میگوید: به ابنحنفیه گفتم: آیا ابوبکر نخستن مسلمان بود؟ گفت: نه.»
ابنابیشیبه این روایت را درجاهای مختلف کتاب آورده و هر بار سند آن را روشنتر بیان کرده است: «۳۶۵۹۵ حدثنا عبدالله
بن ادریس عن
ابیمالک الاشجعی عن سالم قال قلت لابن الحنفیة ابوبکر کان اول القوم اسلاما قال لا...»
و در جای دیگر از کتابش مینویسد: «۳۵۷۹۴ حدثنا عبدالله
بن ادریس عن
ابیمالک الاشجعی عن سالم
بن ابیالجعد قال قلت لابن الحنفیة ابوبکر کان اول القوم اسلاما قال لا.»
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
این شخص از نظر علمای رجال اهلسنت موثق است. ابنحجر عسقلانی توثیق گروهی از علماء همانند: ابنمعین، ابوحاتم،
نسائی، ابنحبان،
ابنخراش، عجلی، خلیلی و
علی بن مدینی را درباره وی آورده و مینویسد:
الستة عبدالله
بن ادریس
بن یزید
بن عبدالرحمن
بن الاسود الاودی الزعافری ابومحمد الکوفی روی عن ابیه وعمه داود... وابی مالک الاشجعی قال عثمان الدارمی قلت لابن معین
بن ادریس احب الیک او
بن نمیر فقال ثقتان الا ان
بن ادریس ارفع منه وهو ثقة فی کل شیء ... وقال ابوحاتم هو حجة یحتج بها وهو امام من ائمة المسلمین ثقة وقال النسائی ثقة ثبت ... وقال
بن حبان فی الثقات کان صلبا فی السنة وقال
بن خراش ثقة وقال العجلی ثقة ثبت صاحب سنة زاهد صالح وکان عثمانیا ویحرم النبیذ وقال الخلیلی ثقة متفق علیه... وقال ابوحاتم قال علی
بن المدینی عبدالله
بن ادریس من الثقات.
اسم این شخص،
سعد بن طارق بن اشیم است،
عجلی کوفی ایشان را پس از معرفی موثق میداند: ۵۶۵ سعد
بن طارق ابومالک الاشجعی کوفی تابعی ثقة...
ذهبی نیز ایشان را صدوق میداند و میگوید: ابومالک الاشجعی سعد
بن طارق
بن اشیم کوفی صدوق.
و در کتاب دیگرش، توثیق احمد
بن حنبل، ابنمعین را نقل کرده است: سعد
بن طارق (م عو) ابومالک الاشجعی وثقه احمد وابن معین وقال ابوحاتم صالح الحدیث یکتب حدیث.
احمد
بن حنبل و ابنمعین وی را توثیق کرده و ابوحاتم گفته وی صالح الحدیث است و روایاتش نوشته میشود.
ابنحجر عسقلانی نیز ایشان را توثیق کرده است: ۲۲۴۰ سعد
بن طارق ابومالک الاشجعی الکوفی ثقة...
این راوی نیز از نظر علمای رجال اهلسنت موثق هستند. ذهبی درباره وی مینویسد: سالم
بن ابیالجعد الاشجعی مولاهم الکوفی... ثقة ع
عجلی کوفی مینویسد: سالم
بن ابیالجعد الغطفانی کوفی تابعی ثقة
ذهبی مینویسد: سالم
بن ابیالجعد الاشجعی الغطفانی مولاهم الکوفی الفقیه احد الثقات.
ابنسعد نیز در طبقات ایشان را توثیق نموده است: سالم
بن ابیالجعد الغطفانی مولی لهم... وکان ثقة کثیر الحدیث
نتیجه: سند این روایت صحیح است و طبق این روایت ابوبکر اولین مسلمان نیست.
از
عایشه نیز روایتی نقل شده که بسیاری از علمای اهلسنت، آن را مسلم گرفته و به عنوان عقیده اهلسنت مطرح کرده و بر لغات آن شرح زدهاند. عایشه میگوید پدر من چهارمین فرد مسلمان بود. این روایت با چند طریق نقل شده است:
«۲۴۷۳ انا محمد
بن عبدالرحمن قال نا احمد
بن سلیمان الطوسی قال نا الزبیر
بن بکار قال نا احمد
بن محمد الاسدی عن محمد
بن عبدالله الهاشمی عن
ابیعبدالرحمن الازدی قَالَ: لَمَّا انْقَضی الْجَمَلُ، قَامَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهِ عَنْهَا فَتَکَلَّمَتْ فَقَالَتْ: اَیُّهَا النَّاسُ انَّ لِی عَلَیْکُمْ حُرْمَةَ الاُمُومَةِ، وَحَقَّ الْمَوْعِظَةِ، لاَ یَتَّهِمُنِی الاَّ مَنْ عصی رَبَّهُ، قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ بَیْنَ سحْرِی وَنَحْرِی، وَاَنَا احْدی نِسَائِهِ فِی الْجَنَّةِ، ادَّخَرَنِی رَبِّی وَخَصَّنِی مِنْ کُلِّ بِضَاعَةٍ، وَبِی مَیَّزَ مُؤمِنَکُمْ مِنْ مُنَافِقِکُمْ، وبِی رَخَّصَ لَکُمْ فِی صَعیدِ الاَقْرَاءِ وَاَبِی رَابِعُ اَرْبَعَةٍ مِنَ الْمسْلِمِینَ»
ابوعبدالرحمن ازدی میگوید: بعد از
جنگ جمل عایشه ایستاد و گفت: ای مردم من بر شما حق مادری و موعظه دارم، مرا جز کسانیکه پروردگارش را عصیان میکند متهم نمیکند. رسول خدا در حالی که سرش روی دامنم بود از دنیا رفت. و من یکی از زنان ایشان در بهشتم، خدا مرا برای ایشان ذخیره کرده، و به واسطه من
مؤمن را از
منافق شما جدا میسازد... و پدرم یکی از چهار مسلمان پیشگام بود.
در بررسی تفصیلی افراد موجود در سند روایت باید گفت:
ذهبی بر صدوق بودن این روای تصریح کرده و توثیق
خطیب بغدادی را نیز در کتابش آورده است: الشیخ المحدث المعمر الصدوق ابوطاهر محمد
بن عبدالرحمن ابنالعباس
بن عبدالرحمن
بن زکریا البغدادی الذهبی ... قال الخطیب کان ثقة
و در کتاب دیگرش نیز وی را توثیق کرده است: والمخلص ابوطاهر محمد
بن عبدالرحمن
بن العباس البغدادی الذهبی مسند وقته سمع ابا القاسم البغوی وطبقته وکان ثقة
این راوی از نظر
ابنوردی نیز موثق است: والمخلص ابوطاهر محمد
بن عبدالرحمن
بن العباس البغدادی الذهبی مسند وقته سمع ابا القاسم البغوی وطبقته وکان ثقة.
ابنجوزی تصریح میکند که او موثق و از جمله صالحان بوده است: محمد
بن عبدالرحمن
بن العباس
بن عبدالرحمن
بن زکریا ابوطاهر المخلص... وکان ثقة من الصالحین
خطیب بغدادی ایشان را صدوق میداند: احمد
بن سلیمان
بن داود
بن محمد
بن ابیالعباس الطوسی ... وکان صدوقا
یاقوت حموی نیز به فاضل بودن و صدوق بودن ایشان تصریح کرده است: احمد
بن سلیمان الطوسی ابوعبدالله هو ابوعبدالله احمد
بن سلیمان
بن داود
بن محمد
بن ابیالعباس الطوسی... وکان فاضلا... و در پایان مینویسد: وکان صدوقا
این روای از نظر ذهبی نیز صدوق است: توفی فی جمادی الآخرة. احمد
بن سلیمان
بن داود، ابوعبدالله الطوسی. حدث ببغداد بالنسب عن: الزبیر
بن بکار. وروی عن ابنشاذان، وابن شاهین، والمخلص، وکان صدوقاً.
ابنحجر عسقلانی بعد از معرفی وی، توثیق
دارقطنی، خطیب بغدادی و
ابوالقاسم بغوی را درباره او آورده است: الزبیر
بن بکار
بن عبدالله
بن مصعب
بن ثابت
بن عبدالله... وعنه
بن ماجة ... واحمد
بن سلیمان الطوسی ... وقال الدارقطنی ثقة وقال الخطیب کان ثقة ثبتا عالما بالنسب عارفا باخبار المتقدمین ومآثر الماضین ... وقال ابوالقاسم البغوی کان ثبتا عالما ثقة
یاقوت حموی نیز وی را موثق و از ظروف علم میداند: زبیر
بن بکار
بن عبدالله ابنمصعب
بن... کان علامة نسابة اخباریا... وکان ثقة من اوعیة العلم
حمزه بن یوسف از
دار قطنی درباره
احمد بن محمد اسدی سؤال کرد، دارقطنی در جواب گفته است که او ثقه است: وسالته عن
ابیالحسن احمد
بن محمد
بن عبدالله
بن صالح
بن شیخ
بن عمیرة الاسدی فقال ثقة
ذهبی نیز توثیق دارقطنی را درباره او آورده است: احمد
بن محمد
بن عبدالله
بن صالح
بن شیخ
بن عمیرة الاسدی... وثقه الدارقطنی.
ابنحبان اسم
محمد بن عبدالله هاشمی را در کتاب «الثقات» خود آورده و نشانه این است که از نظر وی او موثق است: ۱۰۴۵۴ محمد
بن عبدالله
بن الحسن
بن الحسن
بن علی
بن ابی طالب الهاشمی کنیته ابوعبدالله یروی عن جماعة من التابعین...؛
و در کتاب صحیح خود
نیز از وی چندین روایت نقل کرده است.
عبدالاعلی،
ابوعبدالرحمن ازدی را نیز ابنحبان در «الثقات» آورده است: ۹۳۱۳ عبدالاعلی
بن میمون
بن مهران الجزری مولی الازد کنیته ابوعبدالرحمن ...
نتیجه این روایت از نظر سند معتبر است و ثابت میکند که ابوبکر نخستین مسلمان نبوده است.
روایت عایشه از طریق دیگر در
بلاغات النساء به صورت مفصلتر اینگونه نقل شده است:
«قال وحدثنی ابوالسکین زکریا
بن یحیی قال حدثنی عم
ابیزحر ابنحصن عن جده حمید
بن (منهب
بن)
حارثة بن منهب
بن خیبری
بن جدعان قال حججت فی السنة التی قتل فیها عثمان فصادفت طلحة والزبیر وعائشة بمکة فلما ساروا الی البصرة سرت معهم فلما وقفت عائشة بالبصرة قالت: ان لی علیکم حرمة الامومة وحق الموعظة لا یتهمنی الا من عصی ربه قال ابوالسکین ارادت یعظکم الله ان تعودوا لمثله ابداً قبض رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بین سحری ونحری وانا احدی نسائه فی الجنة له ادخرنی ربی وحصننی من کل بضع وبی میز مؤمنکم من منافقکم وبی ارخص الله لکم فی صعید الابواء وفی نسخة ثم
ابیثانی اثنین الله ثالثهما وابی رابع اربعة من المسلمین واول من سمی صدیقاً قبض رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هو عنه راض وقد طوقه وهف الامامة»
در پایان با توجه به روایات اهلسنت نکاتی را متذکر میشویم که دلیل بر بطلان نخستین مسلمان بودن ابوبکر است:
در زمان اسلام آوردن ابوبکر روایات مختلفی نقل شده است.
برخی روایات حاکی از این است که ابوبکر قبل از مسلمان شدن با
حکیم بن حزام عازم مسافرت به
طائف بود؛ اما وقتی
حارث ابوخالد از جریان بعثت رسول خدا و دشنام خدیجه به بتهای آنها، به او خبر داد، نزد پیامبر آمد و اسلام آورد. این روایت را بلاذری اینگونه نقل کرده است:
«ابوالحسن علی
بن محمد المدائنی عن عیسی
بن یزید عن شرحبیل
بن سعد قال: قال ابوبکر بینا انا فی منزلی بمکة وانا ارید الطائف، وحکیم
بن حزام اذ دخل علی
الحارث بن صخر فتحدث ودخل حکیم
بن حزام فقال له
الحارث: یا ابا خالد زعم نساؤنا ان عمتک خدیجة تزعم ان زوجها رسول الله، فانکر ذلک حکیم، ودعوت لهما بطعام من سفرة امرت باتخاذها لسفرنا، فاکلا وانصرف
الحارث فقلت لحکیم: والله ما رایت فی وجهک انکار ما قال لک فی عمتک، فقال حکیم: والله لقد انکرنا حالها وحال زوجها، ولقد اخبرتنی صاحبتی انها تسب الاوثان، وما تری زوجها یقرب الاوثان، قال ابوبکر: فلما ابردت خرجت ارید النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فابتدات فذکرت موضعه من قومه وما نشا علیه، وقلت: هذا امر عظیم لا یقارک قومک علیه، قال: یا ابا بکر الا اذکر شیئاً ان رضیته قلته وان کرهته کتمته؟ قلت: هذا ادنی مالک عندی، فقرا علی قرآناً، وحدثنی ببداء امره، فقلت: اشهد انک صادق، وان ما دعوت الیه حق، وان هذا کلام الله. وسمعتنی خدیجة فخرجت وعلیها خمار احمر فقالت: الحمد لله الذی هداک یا
بن ابیقحافة.»
ابوبکر گفته است: در حالی که من در منزلم بودم و من همراه حکیم
بن حزام قصد مسافرت به طایف را داشتم، در این هنگام
حارث بن صخر وارد شد و با من سخن میگفت، در همین حال حکیم آمد،
حارث به او گفت: ای ابوخالد زنان ما گمان میکنند که عمه تو خدیجه گمان دارد که شوهرش رسول خدا است. حکیم این خبر را انکار کرد. ابوبکر میگوید: از غذایی که برای سفر آماده کرده بودم آنها را دعوت کردم و آنها خوردند و
حارث رفت. من به حکیم گفتم: به خدا سوگند در صورت تو انکار این خبر را نمیبینم. حکیم گفت: به خدا احوال خدیجه و شوهرش ما را نگران میسازد، رفیقم خبر داد که
خدیجه به بتها فحش میدهد و شوهرش نزد بتها نمیرود. ابوبکر میگوید: وقتی هوا خنک شد نزد پیامبر آمدم و از موضع ایشان سخن به میان آوردم و گفتم: این امیر بزرگی است قوم تو را شما را رها نمیکند. رسول خدا فرمود: ای ابوبکر! آیا نمیخواهی چیزی را برای تو بگویم خواستی قبول کن و خواستی مخفی نگه دار؟ گفتم: این نهایت کاری است که میتوانم. رسول خدا
قرآن برایم تلاوت کرد از شروع نبوتش به من گفت. من گفتم: شهادت میدهم که شما راست میگویید. و به سوی آنچه دعوت میکنید حق است و این کلام خداوند است. این سخن مرا خدیجه شنید در حالی که روسری و یا چادر بر سر داشت گفت: شکر خدا را که تو را هدایت کرد.
همچنین در روایت دیگر آمده است که ابوبکر قبل از بعثت رسول خدا در
یمن رفته بود و در آنجا عالم ازدی را دیده بود که از بعثت پیامبری در میان مردم خبر داد و به ابوبکر گفته بود که تو به او کمک خواهی کرد. داستان ملاقات ابوبکر با این عالم مفصل است. اما نکته اینجا است که ابوبکر میگوید: وقتی به مکه برگشتم، رسول خدا مبعوث شده بود و مشرکان مکه نزد من آمدند ما منتظر تو بودیم که در مقابل این رخداد چه خواهی کرد:
«قال ابوبکر: فقدمت مکة، وقد بُعِث النبی، فجاءَنی عقبة
بن ابیمُعَیْط، وشَیْبَة، ورَبیعة، و ابوجَهْل، و ابوالبختریّ، وصنادید قریش، فقلت لهم: هل نابتکم نائبة، او ظهر فیکم امرٌ؟ قالوا: یا ابا بکر، اعظم الخَطْب: یتیم
ابیطالب یزعم انه نبی، ولولا انت ما انتظرنا به، فاذ قد جئت فانت الغایة والکفایة.»
ابوبکر میگوید: وقتی وارد مکه شدم پیامبر مبعوث شده بود.
عقبه بن ابیمعط، شیبه، ربیعه،
ابوجهل و ... نزد من آمدند به آنها گفتم: چه رخدادی پیش آمده، چه امری ظهور کرده؟ گفتند: ای ابوبکر سخن بزرگ است، یتیم ابوطالب گمان کرده که پیامبر شده، اما شما نبودید که منتظر نمینشستیم و کارش تمام میکردیم اما الان شما برای ما کافی هستید.
در پایان روایت آمده است که ابوبکر نزد پیامبر آمد و نشانههایی را که آن عالم در یمن به او گفته بود از پیامبر دید و شنید به او ایمان آورد: ... قلت: مُدَّ یَدَک، فانا اشهد ان لا اله الا الله، وانک رسول الله.
در کتاب
ابوهلال عسکری آمده که ابوبکر گفته وقتی من از سفر برگشتم به مکه، نزد من از
ابوطالب شکایت کردند که از رسول خدا حمایت کرده است:
«قال ابوبکر: فلما قدمت مکة استبشروا فظنوا انهم فتح علیهم بقدومی فتح، واجتمعوا الی وشکوا ابا طالب وقالوا: لولا تعرضه دونه لما انتظرنا به. قلت: ومن تبعه علی مخالفة دینهم؟ قالوا: بنو
ابیطالب، وهذا یدل علی ان علیاً (علیهالسّلام) اذ ذاک بالغ ولو کان صبیاً صغیراً لما اعتد به تابعاً ...»
وقتی وارد مکه شدم مردم بشارت دادند، آنها گمان کردند که با آمدن من یک پیروزی نصیب ایشان شده است. نزد من جمع شدند و از ابوطالب شکایت کردند، که اگر حمایت ابوطالب از پیامبر نبود ما منتظر نمیماندیم. گفتم: چه کسانی در مخالفت
دین ما از پیامبر پیروی میکنند؟ گفتند: فرزندان ابوطالب ...
وقتی طبق این روایات ابوطالب و فرزندانش از رسول خدا حمایت میکردند و ابوطالب که داری چهار پسر بود و حضرت خدیجه و زید را اضافه کنیم حداقل اسامی ۶ نفر تازه مسلمانان به دست میآید. در نتیجه ابوبکر نخستین مسلمان از میان مردان بالغ هم نیست.
البته طبق این روایات، ابوبکر در همان اوائل
بعثت مسلمان شده است؛ اما سؤال این است که وقتی ابوبکر ایمان آورد، دعوت پیامبر علنی شده بود که حتی خدیجه علنی به بتها فحش میداد و میدانیم که رسول خدا تا سه سال دعوتش مخفیانه بود، بعد از سه سال علنی شد. این نکته نشان میدهد که ابوبکر بعد از دعوت علنی مسلمان شده است نه در ابتدای بعثت.
با توجه به آن چه تا کنون بیان شد، روشن میشود که نخستین مسلمان از میان مردان
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است. بنا به تصریح
ابنکثیر دمشقی و
ابنابیالحدید، آنهایی که ابوبکر را نخستین مسلمان میداند قولشان شاذ است و قول شاذ مورد اعتبار و اعتنا نیست.
ابنکثیر در این زمینه مینویسد: اول من تزوج (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خدیجة بنت خویلد رضی الله عنها فکانت وزیر صدق له لما بعث وهی اول من آمن به علی الصحیح وقیل ابوبکر وهو شاذ؛ اولین خانمی که با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ازدواج کرد، خدیجه دختر خویلد بوده. او یاوری بود که هنگام بعثت ایشان را تصدیق کرد و نخستین فردی بود که بنا بر قول صحیح به ایشان ایمان آورد. گفته شده است که ابوبکر نخستین مسلمان بود اما این قول شاذ است.
ابن
ابیالحدید مینویسد: فدل مجموع ما ذکرناه ان علیاً (علیهالسّلام) اول الناس اسلاماً، وان المخالف لذلک شاذ، والشاذ لا یعتد به؛ مجموع آنچه را ما ذکر کردیم، دلالت میکند که علی (علیهالسّلام) نخستین فرد مسلمان است وقول مخالف این
شاذ است و شاذ مورد اعتبار و اعتناء نیست.
روشن شد که روایاتی که ابوبکر را نخستین مسلمان معرفی کرده، از نظر صحابه نیز مورد قبول نیست و به تصریح ابنکثیر و ابن
ابیالحدید این قول شاذ است و روایات معتبر او را پنجمین یا پنجاهمین فرد مسلمان معرفی میکند.
با بررسی روایات مربوط به اولین مسلمان بودن ابوبکر، که در ادامه بیان میگردد، ملاحظه میشود که عموم این روایات یا از جهت سندی ضعیف هستند، و یا از جهت دلالی و یا از هر دو لحاظ دچار مشکل هستند و عموم کسانی که پیشگام بودن ابوبکر را مطرح کردهاند، تابعی بودهاند و صدر
اسلام و حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را اصلا درک نکردهاند!
طبرانی در روایتی نقل کرده که رسول خدا فرمود: فردائی که روز مسابقه است من اول و ابوبکر تابع و دوم است:
«۴۰۱۰ حدثنا علی
بن سعید قال نا نصار
بن حرب قال نا اصرم
بن حوشب قال نا قرة
بن خالد عن الضحاک عن
بن عباس قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الْیَوْمَ الرِّهَانُ وَغَدًا السِّبَاقُ وَالْغَایَةُ الْجَنَّةُ اَوِ النَّارُ انا الاَوَّلُ و ابوبَکْرٍ الْمُصَلِّی وَعُمَرُ الثَّالِثُ وَالنَّاسُ بَعْدُ علی السَّبْقِ الاَوَّلَ فَالاَوَّلَ لم یرو هذا الحدیث عن قرة الا اصرم؛
امروز روز گروه گذاشتن عمل و فردا روز مسابقه و هدف
بهشت یا
جهنم است. هلاک شونده کسی است که وارد آتش شود. من اولم و ابوبکر تابع (دوم) و عمر سوم و مردم بعد از ما ....»
همین روایت بااندک تغییر سند اینگونه آمده است:
«۷۸۸۷ حدثنا محمود
بن محمد المروزی نا احمد
بن جعفر
بن ابراهیم الانصاری البلخی نا اصرم
بن حوشب عن قرة
بن خالد عن الضحاک
بن مزاحم عن
بن عباس قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الیوم الرهان وغدا السباق والغایة الجنة او النار انا الاول و ابوبکر المصلی وعمر الثالث والناس بعد علی السبق الاول فالاول لم یرو هذا الحدیث عن قرة الا اصرم
بن حوشب.»
علمای اهلسنت گفتهاند که این روایت جعلی است و
اصرم بن حوشب آن را ساخته است. ابنجوزی بعد از نقل روایت مینویسد: هذا حدیث موضوع علی رسول الله. قال یحیی: اصرم کذاب خبیث. وقال البخاری ومسلم والنسائی: متروک. وقال ابنحبان کان یضع الحدیث علی الثقاة؛ این روایت بر علیه رسول خدا جعل شده. یحیی گفته: اصرم دروغگویی خبیث است. بخاری و مسلم و نسائی گفتهاند: وی متروک است. بنا برقول ابنحبان او روایت را از افراد ساختگی نقل میکرده است.
ذهبی بعد از نقل روایت، آن را ساخته اصرم
بن حوشب میداند و مینویسد: قال ابنحبان: کان اصرم یضع علی الثقات.
هیثمی نیز بعد از نقل روایت، اصرم را متروک دانسته و
ولید بن فضل عنزی را که در سند دیگر روایت قرار دارد، نیز به شدت تضعیف کرده است: رواه الطبرانی فی الاوسط والکبیر بنحوه وفیه اصرم
بن حوشب وهو متروک وفی اسناد الاوسط الولید
بن الفضل العنزی وهو ضعیف جدا.
و در صفحه دیگر میگوید: اصرم ضعیف است: رواه الطبرانی وفیه اصرم
بن حوشب وهو ضعیف.
جلالالدین سیوطی نیز بعد از نقل روایت مینویسد: ... موضوع. آفته اصرم.
شوکانی نیز این روایت را از جعل اصرم
بن حوشب میداند: رواه ابنعدی عن ابنعباس مرفوعا وهو موضوع وضعه اصرم ابنحوشب
این روایت هرگز دلالت ندارد بر این که ابوبکر دومین فرد نماز گزار با پیامبر بوده تا در حقیقت او نخستین مسلمان به حساب آید؛ بلکه منظور این است که وی اولین حاکم پس از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؛ زیرا:
اولا: در روایات صحیح آمده است که نخستین کسانی که با رسول خدا نماز خواندند،
حضرت خدیجه و
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بودهاند.
ثانیا: کلمه «مصلی» از نظر لغت به معنای «تابع» و کسی که بعد از فرد اول میاید، معنا شده است.
خلیل بن احمد فراهیدی مینویسد: واذا ارسلت الخیل فی الرهان فالاول السابق والثانی المصلی لانه یتلو اصلا الذی قبله ثم یقال بعد ذلک ثلث وربع وخمس؛ هنگامیکه اسبها را فرستادی در شرطبندی، آن اسبی که پیشقدم از همه است، «سابق» و دومی «مصلی»؛ زیرا او بعد از اسب قبلی است ...
ازهری در مورد این لغت «وصلی» مینویسد: واذا اَرْسلت الخیل فی الرِّهان فالاول السابق، والثانی المُصَلّی، ثم یقال بعد ذلک: ثَلّثَ ورَبّع وخَمّس.
و روشن است که بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نخستین کسی که حکومت را به دست گرفت، ابوبکر بود.
در روایت دیگری که حاکم با عبارت دیگر با سند صحیح نقل کرده، این تحلیل را تایید میکند:
«۴۴۲۶ اخبرنا ابوعمرو عثمان
بن احمد
بن السماک ببغداد ثنا یحیی
بن جعفر
بن الزبرقان ثنا ابواحمد الزبیری ثنا
سفیان واخبرنا احمد
بن جعفر القطیعی ثنا عبدالله
بن حنبل حدثنی
ابیثنا یحیی عن
سفیان عن القاسم
بن کثیر عن قیس
الحارثی قال سمعت علیا رضی الله عنه یقول سبق رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وثنی ابوبکر وثلث عمر ثم خطبتنا فتنة ویعفو الله عمن یشاء» هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.»
از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) دو مضمون نقل شده که بر نخستین مسلمان بودن ابوبکر استدل کردهاند. مضمون اول این است که علی (علیهالسّلام) فرمود: پیشگام شد رسول خدا و بعد از ایشان ابوبکر روی کار آمد.
«۷۴- حدثنا الولید
بن شجاع، قال: حدثنی
ابی، قال: نا خلف ابنحوشب، عن
ابیاسحاق عن عبد خیر، عن علی، قال: سبق رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصلی ابوبکر.»
در سند روایت
ولید بن شجاع است که صریحا درکتب اهلسنت مورد تضعیف قرار گرفته است:
الولید
بن شجاع السکونی ابوهمام قال الرازی لا یحتج به
همچنین پدر وی
شجاع نیز مورد تضعیف قرار گرفته است:
شجاع
بن الولید
بن قیس السکونی... قال سالت
ابی عن
ابی بدر شجاع
بن الولید احب الیک او عبدالله
بن بکر السهمی فقال عبدالله احب الی لان ابا بدر روی حدیث قابوس فی العرب هو حدیث منکر... قیل لابی فما قولک فیه فقال هو لین الحدیث شیخ لیس بالمتین لا یحتج به الا ان عنده عن محمد
بن عمرو
بن علقمة احادیث صحاح
این روایت بر نخستین مسلمان بودن ابوبکر دلالت ندارد و دلیل آن را ذیل روایت رسول خدا که قبل از این بیان شد، آوردیم. و بیان شد که «مصلی» و «وصلی» در این روایات به معنای تابع است؛ یعنی ابوبکر بعد از رسول خدا زمام حکومت را به دست گرفت. این مضمون در واقع جزیی از یک
روایت است که با سند دیگر نقل اینگونه نقل شده است:
«اخبرنا ابومحمد المقرئ و ابویعلی
بن ابیخیش و ابوالعشائر محمد
بن خلیل قالوا انا علی
بن محمد انا عبدالرحمن
بن عثمان انا خیثمة
بن سلیمان نا ابوعلی
بن ابیالخناجر نا مؤمل
بن اسماعیل نا
سفیان الثوری نا ابوهاشم القاسم
بن کثیر حدثنی قیس الخارفی قال سمعت علیا وهو علی المنبر یقول سبق رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصلی ابوبکر وثلث عمر ثم خبطتنا فتنة فهو ما شاء الله»
قیس خارفی میگوید: شنیدم که علی بر منبر میفرمود: رسول خدا پیشگام بود، و بعد از ایشان ابوبکر و پس از او عمر و پس از او به ما فتنه رسید.
ابنعساکر چهار روایت دیگر را نیز به همین مضمون که ربطی به اولین مسلمان بودن ابوبکر ندارد در ذیل همین روایت نقل کرده است
و همین روایت امام علی را حاکم نیشابوری با تعبیر دیگر اینگونه نقل کرده است:
«۴۴۲۶ اخبرنا ابوعمرو عثمان
بن احمد
بن السماک ببغداد ثنا یحیی
بن جعفر
بن الزبرقان ثنا ابواحمد الزبیری ثنا
سفیان واخبرنا احمد
بن جعفر القطیعی ثنا عبدالله
بن حنبل حدثنی
ابیثنا یحیی عن
سفیان عن القاسم
بن کثیر عن قیس
الحارثی قال سمعت علیا رضی الله عنه یقول سبق رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وثنی ابوبکر وثلث عمر ثم خطبتنا فتنة ویعفو الله عمن یشاء» هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه»
روایت دیگری را نیز از
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کردهاند که ابوبکر را نخستین مسلمان از میان مردان معرفی کرده است. ابنعساکر متن روایت را اینگونه آورده است:
«اخبرنا ابونصر احمد
بن عبدالله السلمی ثنا ابومحمد الحسن
بن علی نا ابوالحسن
بن لؤلؤ نا اسحاق
بن عبدالله
بن سلمة الکوفی نا الحسین
بن منصور الدباغ نا بهلول
بن عبید نا ابواسحاق عن
الحارث قال سمعت علیا یقول اول من اسلم من الرجال ابوبکر الصدیق واول من صلی مع النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من الرجال علی
بن ابیطالب.»
حارث میگوید: از علی شنیدم که میگفت: نخستین کسی که از مردان اسلام آورد، ابوبکر است. و اولین کسیکه با رسول خدا نماز خواند از میان مردان، علی
بن ابیطالب است.
در سند این روایت،
بهلول بن عبدالله از سوی علمای رجال اهلسنت تضعیف شده است.
ابونعیم اصفهانی میگوید: این شخص روایات ضعیف را از... ابواسحاق نقل کرده است:
بهلول
بن عبید روی احادیث ضعیفة عن سلمة
بن کهیل واسماعیل
بن ابیخالد وابی اسحاق السبیعی وغیرهم من الثقات لا شیء؛ بهلول
بن عبید روایات ضعیف را از
سلمة بن کهیل روایت کرده است.
ابنحبان میگوید: او روایت را دزدی میکرد از این جهت احتجاج به روایتش در هیچ حالی جایز نیست: بهلول
بن عبید شیخ یسرق الحدیث لا یجوز الاحتجاج به بحال؛ بهلول
بن عبید شیخی است که روایت میدزدد و احتجاج به روایاتش در هیچ حالی جایز نیست.
ابنحجر تضعیفات علمای رجال را درباره او نقل کرده است: ۲۵۵ بهلول
بن عبید الکندی الکوفی ابوعبید عن سلمة
بن کهیل... قال ابوحاتم ضعیف الحدیث ذاهب وقال ابوزرعة لیس بشیء وقال
بن حبان یسرق الحدیث وقال
بن عدی بصری لیس بذاک... وقال
بن یونس فی تاریخ الغرباء من اهل فارس منکر الحدیث وقال الحاکم روی احادیث موضوعة وقال ابوسعید البقال روی موضوعات وقال محمود
بن غیلان اسقطه احمد وابن معین و ابوخیثمة وقال البزار بهلول لیس بالقوی ...
ابوحاتم گفته: روایت بهلول ضعیف و بی ارزش است. ابوزرعه گفته: روایتش چیزی نیست. ابنحبان گفته: او روایت میدزدید. ابنیونس او را منکر الحدیث میداند و حاکم و ابوسیعد بقال گفتهاند: روایات ساختگی را نقل کرده است. به نقل
محمد بن غیلان، احمد، ابنمعین،
ابنخثیمه وی را از اعتبار ساقط میداند.
ابنطاهر مقدسی در خصوص این روایت مینویسد: ۲۱۶۳ - حدیث: اول من اسلم من الرجال: ابوبکر، واول من صلی الی القبلة مع النبی: علی. رواه بهلول
بن عبیدالله الکوفی... وبهلول هذا لم یتکلم فیه المتقدمون، واحادیثه لایتابع علیها؛ درباره (توثیق) بهلول در این روایت، مقتدمین سخن نگفتهاند و روایاتش پیروی نمیشود.
از
ابوبکر نیز روایت شده که وی خودش را اول مؤمن به رسول خدا معرفی کرده است:
«اخبرنا ابومحمد عبدالرحمن
بن ابیالحسن
بن ابراهیم انبا ابوالفرج الاسفراینی ثنا ابوالحسن محمد
بن الحسین
بن محمد ثنا ابوالطاهر محمد
بن احمد
بن عبدالله الذهلی نا الحسن
بن علی
بن الولید الفسوی نا سعید
بن سلیمان عن اسحاق
بن یحیی
بن طلحة نا عیسی
بن طلحة عن عائشة قالت قال ابوبکر کنت اول من آمن؛
عایشه میگوید: ابوبکر گفت: من نخستین کسیبودم که ایمان آوردم.»
در سند این روایت افراد ذیل مجهول و ضعیف هستند:
این شخص از نظر علمای رجال مجهول است و هیچگونه توثیق برایش نیافتیم.
این شخص نیز متروک الحدیث و از نظر علمای رجال اهلسنت ضعیف است. عقیلی تضعیفات احمد
بن حنبل و یحیی
بن معین را درباره وی آورده است:
اسحاق
بن یحیی
بن طلحة
بن عبیدالله التیمی القرشی... حدثنا عبدالله قال سمعت
ابییقول اسحاق
بن یحیی شیخ متروک الحدیث حدثنا محمد
بن عیسی قال حدثنا عباس
بن محمد قال سمعت یحیی
بن معین یقول اسحاق
بن یحیی
بن طلحة ضعیف وفی موضع آخر لیس بشیء لا یکتب حدیثه ... عبدالله
بن احمد میگوید: از پدرم شنیدم که میگفت: اسحاق
بن یحیی متروک الحدیث است. و یحیی
بن معین نیز گفته است: اسحاق
بن یحیی ضعیف است. و در جای دیگر گفته: روایتش چیزی نیست و نوشته نمیشود.
نسائی نیز او را متروک الحدیث معرفی کرده است: اسحاق
بن یحیی
بن طلحة
بن عبیدالله مدنی متروک الحدیث.
ابن
ابیحاتم نیز سخنان دیگری در تضعیف وی آورده است: اسحاق
بن یحیی
بن طلحة عن عبیدالله... کنیته ابومحمد کان ردیء الحفظ سیء الفهم یخطیء ولا یعلم ویروی ولا یفهم؛ اسحاق
بن یحیی... کم حافظه، بد فهم، بود و اشتباه میکرد و نمیدانست و روایت میکرد اما نمیفهمید.
در نتیجه این روایت نیز ضعیف است. بنابراین، ابوبکر اولین مسلمان نیست.
مجالد از
عامر بن شراحیل نقل کرده که: ابوبکر به علی گفت: آیا از امارت من خوشت نمیآید؟ حضرت فرمود: نه. ابوبکر گفت: من قبل از شما شایسته این مقام بودم:
۳۳۸۷۸ حدثنا جبیر
بن محمد التمیمی حدثنا جریر
بن حازم عن مجالد عن عامر قال قال ابوبکر لعلی اکرهت امارتی قال لا قال ابوبکر انی کنت فی هذا الامر قبلک.
اولا: جبیر
بن محمد تمیمی با این مشخصات مجهول است و در کتابهای اهلسنت ترجمهای ندارد.
ثانیا: مجالد
بن سعید به شدت از سوی علمای رجال اهلسنت تضعیف شده است. ابن
ابیحاتم وی را ابتدا معرفی کرده و آنگاه تضعیفاتش را ذکر میکند: مجالد
بن سعید الهمدانی الکوفی... روی عنه الثوری وشعبة وحماد
بن زید وجریر
بن حازم... نا عبدالرحمن نا محمد
بن حمویه
بن الحسن قال سمعت ابا طالب قال سالت احمد
بن حنبل عن مجالد فقال لیس بشیء... عن یحیی
بن معین انه قال مجالد لا یحتج بحدیثه نا عبدالرحمن انا ابوبکر
بن ابی خیثمة فیما کتب الی قال سمعت یحیی
بن معین یقول مجالد ضعیف واهی الحدیث...
احمد
بن حنبل گفته است: روایتش ارزش ندارد، یحیی
بن معین گفته: به روایاتش استدلال نمیشود. به نقل ابن
ابیخثیمه یحیی
بن معین گفته است: مجالد خودش ضعیف و روایاتش واهی است...
ابنجوزی نیز تضعیفاتش را نقل کرده و مینویسد: مجالد
بن سعید
بن عمیر
بن ذی مران الهمذانی الکوفی یروی عن الشعبی وقیس
بن ابیحازم قال احمد لیس بشیء وقال یحیی والنسائی والدارقطنی ضعیف وقال یحیی مرة لا یحتج بحدیثه وقال مرة صالح وقال ابنحبان یقلب الاسانید ویرفع المراسیل لا یجوز الاحتجاج به.
احمد گفته: روایتش چیزی نیست. یحیی
بن معین، نسائی، دار قطنی گفتهاند: ضعیف است. دفعه دیگر یحیی
بن معین گفته: به روایاتش استدلال نمیشود. ابنحبان گفته است: مجالد سند را وارونه میکرد و
روایت مرسل را به پیامبر نسبت میداد و استدلال به روایاتش جایز نیست.
اسماء دختر ابوبکر نیز گفته: پدر من نخستین مسلمان بوده است. این روایت با سند ذیل نقل شده است:
«قال اخبرنا محمد
بن عمر (الواقدی) حدثنی موسی
بن محمد
بن ابراهیم عن ابراهیم
بن عبدالرحمن
بن عبدالله
بن ابیربیعة عن ابیه عن اسماء بنت
ابیبکر قالت اسلم
ابیاول المسلمین ولا والله ما عقلت
ابیالا وهو یدین الدین؛
اسماء گفته است: پدرم
اسلام آورد در حالی که نخستین مسلمان بود ...»
در سند این روایت بازهم محمد
بن عمر «واقدی» قرار دارد که برخی تضعیفات وی را آوردیم.
«موسی
بن محمد
بن ابراهیم» نیز بین دو نفر مجهول و متروک الحدیث مشترک است. اگر مقصود از وی «موسی
بن محمد
بن ابراهیم هذلی» باشد او مجهول است: موسی
بن محمد
بن ابراهیم الهذلی مجهول من السادسة...
و اگر مقصود از وی،
موسی بن محمد بن ابراهیم بن الحارث تیمی، باشد، این شخص نیز منکر الحدیث است. ابنحجر گفته: وی منکر الحدیث است. موسی
بن محمد
بن ابراهیم
بن الحارث التیمی ابومحمد المدنی منکر الحدیث.
عجلی سخنان انس و یحیی
بن معین را در تضعیف وی آورده است:
موسی
بن محمد
بن ابراهیم التیمی عن ابیه عن انس مدینی لا یتابع علی حدیثه ولا یعرف الا به حدثنی آدم قال سمعت البخاری قال موسی
بن محمد
بن ابراهیم عن ابیه عن انس منکر الحدیث... حدثنا محمد قال حدثنا العباس قال سمعت یحیی یقول موسی
بن محمد
بن ابراهیم ضعیف حدثنا محمد قال حدثنا معاویة قال سمعت یحیی قال موسی
بن ابراهیم
بن الحارث التیمی حدیثه لیس بشیء.
موسی
بن محمد... از روایتش پیروی نمیشود. انس گفته: وی منکر الحدیث است. از یحیی
بن معین نقل شده که وی را ضعیف دانسته و به نقل معاویه یحیی
بن معین گفته: روایت موسی
بن ابراهیم چیزی نیست. (ارزشی ندارد)
محمد بن عمر واقدی این روایت را از چهار طریق از جمله از طریق
ابیارواء دوسی نقل کرده و روایت وی را
ابنسعد در کتاب «
الطبقات الکبری» تحت عنوان «
ذکر اسلام ابیبکر رحمه الله» اینگونه گزارش کرده است:
«قال اخبرنا محمد
بن عمر قال حدثنی موسی
بن محمد عن ابراهیم
بن محمد
بن طلحة قال وحدثنی منصور
بن سلمة
بن دینار عن محمد
بن طلحة
بن عبدالله
بن عبدالرحمن
بن ابیبکر عن ابیه قال وحدثنی عبدالملک
بن سلیمان عن
ابیالنضر (سالم
بن ابیامیه) عن
ابیسلمة
بن عبدالرحمن قال وحدثنی ابوبکر (محمد)
بن عبدالله
بن ابیسبرة عن صالح
بن محمد عن زائدة عن
ابیعبدالله الدوسی عن
ابیاروی الدوسی قالوا اول من اسلم ابوبکر الصدیق.»
همانگونه که در سند این روایت میبینید، چهار تا کلمه «قال» بعد از عبارت «محمد
بن عمر» آمده، و محمد
بن عمر، واقدی است. دلیل این که این کلمه «قال» همه اش به «محمد
بن عمر» بر میگردد، این است که اگر در کتابهای رجالی راوی بعد از «قال» بررسی کنیم، محمد
بن عمر واقدی از شاگردان آنها است. به عنوان مثال ابنحبان در ترجمه عبدالملک
بن سلیمان، محمد
بن عمر واقدی را از شاگردانش آورده است:
عبدالملک
بن سلیمان الاسلمی یروی عن صفوان
بن سلیم روی عنه محمد
بن عمر الواقدی.
و یا
طرابلسی درباره «ابوبکر
بن عبدالله» نوشتهاند که وی شیخ واقدی بوده و علاوه بر آن، این شخص جاعل روایت هم بوده است: محمد
بن عبدالله ق
بن ابیسبرة ابوبکر المدینی شیخ للواقدی معروف بکنیته وساذکره فی الکنی مشیرا الیه قال احمد
بن حنبل کان ممن یضع الحدیث.
احمد
بن حنبل میگوید: او از کسانی است که روایت میساخته است.
بنابراین واقدی با آوردن چهار «قال» روایت را از چهار طریق نقل میکند. از این جهت برای شفاف سازی، اسناد روایت را جدا سازی میکنیم:
قال حدثنی موسی
بن محمد عن ابراهیم
بن محمد
بن طلحة
قال وحدثنی منصور
بن سلمة
بن دینار عن محمد
بن طلحة
بن عبدالله
بن عبدالرحمن
بن ابیبکر عن ابیه
قال وحدثنی عبدالملک
بن سلیمان عن
ابیالنضر عن
ابیسلمة
بن عبدالرحم
قال وحدثنی ابوبکر
بن عبدالله
بن ابیسبرة عن صالح
بن محمد عن زائدة عن
ابیعبدالله الدوسی عن
ابیاروی الدوسی.
بعد از نقل این چهار سند، واقدی میگوید: قالوا اول من اسلم ابوبکر الصدیق.
در سند روایت خود «محمد
بن عمر» از نظر علمای رجال اهلسنت به شدت تضعیف شده است. بنا به گزارش ابنجوزی، وی را احمد
بن حنبل «کذاب» و بخاری، نسائی، متروک الحدیث و واضع روایت میدانند و برخی دیگر نیز او را تضعیف کردهاند. ابنجوزی مینویسد:
محمد
بن عمر
بن واقد ابوعبدالله الاسلمی الواقدی قاضی بغداد قال احمد
بن حنبل هو کذاب کان یقلب الاحادیث یلقی حدیث ابناخی الزهری علی معمر ونحو ذا وقال یحیی لیس بثقة وقال مرة لیس بشیء لا یکتب حدیثه وقال البخاری والرازی والنسائی متروک الحدیث وذکر الرازی والنسائی انه کان یضع الحدیث وقال الدراقطنی فیه ضعف وقال ابنعدی احادیثه غیر محفوظة والبلاء منه ... احمد
بن حنبل گفته: وی دروغگو است و روایات را وارونه میکند ... یحیی
بن معین گفته: ثقه نیست. و دفعه دیگر گفته: روایتش چیزی نیست و نوشته نمیشود. بخاری و رازی و نسائی ویر را متروک الحدیث دانستهاند. رازی و نسائی آوردهاند که وی روایت را جعل میکرده است. دار قطنی گفته: در او ضعف است ...
ذهبی در
تذکرة الحفاظ میگوید: از آنجایی که علماء بر ترک روایت او اتفاق دارند، من آوردن ترجمه او صرف نظر میکنم: الواقدی هو محمد
بن عمر
بن واقد الواسطی... لم اسق ترجمته هنا لاتفاقهم علی ترک حدیثه.
ابنحجر نیز وی را
متروک الحدیث میداند: محمد
بن عمر
بن واقد... نزیل بغداد متروک.
طرابلسی در کتاب «
الکشف الحثیث»، سخنان ابنمدینی و برخی دیگر را در تضعیف وی آورده است: وقال
بن المدینی الواقدی یضع الحدیث وقال
بن راهویه هو عندی ممن یضع الحدیث قال الذهبی فی آخر ترجمته استقر الاجماع علی وهن الواقدی انتهی
ابنمدینی گفته: واقدی روایت جعل میکرده است.
ابنراهویه گفته: وی در نزد من از جاعلان روایت است. ذهبی در پایان ترجمه وی آورده است که اجماع بر وهن واقدی استقرار یافته است.
نتیجه: نخستین فرد این اسناد که خود محمد
بن عمر واقدی باشد، به شدت تضعیف شده است و دیگر نیاز به بررسی بقیه افراد سند نیست؛ هرچند که برخی آنها نیز تضعیف دارند و برخی مجهول هستند.
واقدی مینویسد: هنگامی که
مدائن فتح شد، بعد از این که
عمر بن خطاب غنائم را در میان مردم تقسیم کرد گفت: ای مردم هرکه سابقه در
اسلام آوردن دارد ایستاده شود. در این زمان
عبدالرحمن بن ابوبکر ایستاد و سابقه پدرش را در اسلام آوردن ذکر کرد و گفت:
«فقال انا یا امیرالمؤمنین ابنالصاحب والخلیل و ابن اول من آمن ووزر وصدق رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ونصر وانفق ماله وتصدق ودخل معه الغار وانتصر وجاهد بین یدیه...
ای امیرالمؤمنین من پسر صاحب (یار غار) و دوست پیامبر و پسر کسی هستم که نخستین فرد ایمان آورندگان بود ...»
این روایت سند ندارد از این جهت نمیشود به آن استدلال کرد. و علاوه بر آن خود واقدی نیز ضعیف است.
از فرزند عمر
بن خطاب نیز نقل شده که ابوبکر را نخستین مسلمان معرفی کرده است؛
ابنابیعاصم بعد از نقل این روایت، آن را ضعیف دانسته است:
«۷۳ حدثنا جراح
بن مخلد القزاز ثنا النضر
بن حماد ثنا سیف
بن عمر الکوفی عن موسی
بن عقبة وعبیدالله عن نافع عن ابنعمر قال اول من اسلم ابوبکر.» واسناده ضعیف جدا.
در روایتی نقل شده که
حویطب بن عبدالعزی یکی از صحابه رسول خدا نیز ابوبکر را نخستین مسلمان میدانسته، ابنعساکر روایت را با این سند آورده است:
«اخبرنا ابوالقاسم هبةالله
بن عبدالله انا ابوبکر احمد
بن علی انا علی
بن القاسم
بن الحسن البصری نا علی
بن اسحاق المادرانی انا
الحارث بن ابیاسامة انا المدائنی عن عیسی
بن ابیعیسی عن نباتة مولی بنی عامر
بن لؤی عن عبدالرحمن
بن ابی
سفیان بن حویطب عن ابیه عن جده قال قدمت من عمرتی فقال لی اهلی اعلمت ان ابا بکر بالموت فاتیته فاذا عیناه تذرفان فَقُلْتُ: یَا خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ کُنْتَ اَوَّلَ مَنْ اَسْلَمَ، وَثَانِیَ اثْنَیْنِ فِی الْغَارِ، وَصَدَقَتْ هِجْرَتُکَ، وَحَسُنَتْ نُصْرَتُکَ، وَوَلِیتَ المُسلِمینَ فَاَحْسَنْتَ صُحْبَتَهُمْ، وَاسْتَعْمَلْتَ خَیْرَهُمْ، قَالَ: وَحَسَنٌ مَا فَعَلْتُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: فَاَنَا لِلَّهِ وَاللَّهَ اَشْکُرُ لَهُ وَاَعْلَمُ، وَلاَ یَمنَعُنِی ذالِکَ مِنْ اَنْ اَسْتَغْفِرَ اللَّهَ، فَمَا خَرَجْتُ حَتَّی مَاتَ.»
عبدالرحمن بن ابوسیفان از جدش نقل کرده است که میگوید: از عمره برگشتم به من گفتند که ابوبکر در شرف مردن است. من به عیادتش آمدم دیدم چشمانش اشک ریزان است. گفتم: این خلیفه رسول خدا شما اولین مسلمان و دومین فرد در غار بودی ...
جاحظ نیز مینویسد: من حدیث ابن
ابی
سفیان بن حویطب عن ابیه عن جده قال قدمت من عمرتی فقال لی اهلی اعلمت ان ابا بکر بالموت فاتیته فاذا عیناه تذرفان فقلت یا خلیفة رسول الله اما کنت اول من اسلم ...
«
ابی
سفیان بن حویطب» در رجال اهلسنت ترجمه ندارد و مجهول است. در نتیجه روایت از درجه اعتبار ساقط است.
عمرو بن عبسه نقل کرده است که وی چهارمین فرد مسلمان (به علاوه رسول خدا) بوده و قبل از او ابوبکر و بلال مسلمان شده است:
«۶۸ - حدثنا احمد
بن جناب قال: نا عیسی
بن یونس، عن یزید ابنسنان، عن
ابییحیی الکلاعی (سلیم
بن عامر الکلاعی) عن
ابیامامة الباهلی (صدی
بن عجلان)، عن عمرو ابنعبسة قال: اتیت النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بما یقال له عکاظ، فقلت لرسول الله: من بایعک علی هذا الامر؟ قال: من بین حر وعبد فاقیمت الصلاة فصففنا خلفه انا و ابوبکر وبلال، وانا یومئذ رابع الاسلام.»
عمرو
بن عبسه میگوید: من در شهر
عکاظ نزد رسول خدا آمدم به رسول خدا گفتم: چه کسی با شما
بیعت کرده است؟ فرمود: از میان آزاده و برده. در آن هنگام برپا شد، من، ابوبکر و بلال پشت سر آن حضرت صف کشیدیم و من چهارمین فرد مسلمان بودم.
در سند این روایت،
یزید بن سنان بن یزید، ضعیف است.
مزی پس از این که وی را معرفی کرده، اقوال علمای رجال اهلسنت را در تضعیفش آورده است:
یزید
بن سنان
بن یزید التمیمی الجزری، ابوفروة الرهاوی، رَوَی عَنه: ... وعیسی
بن یونس... قال احمد
بن ابییحیی، عن احمد
بن حنبل: ضعیف. وَقَال ابوبکر
بن ابیخیثمة، عن یحیی
بن مَعِین: لیس حدیثه بشیءٍ. وَقَال علی ابنالمدینی: ضعیف الحدیث ... عَن
ابیداود: ابوفروة الجزری لیس بشیءٍ، وابنه لیس بشیءٍ. وَقَال النَّسَائی: ضعیف، متروک الحدیث.
احمد
بن حنبل ضعیف است. یحیی
بن معین نیز گفته: روایتش چیزی نیست. علی
بن مدینی روایتش ضعیف است.
ابوفروه گفته: روایتش چیزی نیست. نسائی نیز وی را ضعیف و متروک الحدیث دانسته است.
ابنحجر عسقلانی نیز میگوید: یزید
بن سنان
بن یزید التمیمی ابوفروة الرهاوی ضعیف.
تا اینجا ثابت شد که روایاتی که نخستین مسلمان بودن
ابوبکر را از دیدگاه برخی
صحابه ثابت میکند ضعیف است.
در کلام چندین نفر از تابعین این مطلب آمده است که ابوبکر اولین مسلمان بود، اما این سخنان چون مرسل است، نمیتواند در مقابل روایات صریح و صحیحی که از اهلسنت از خود
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و صحابه نقل شده و نخستین مسلمان بودن
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را ثابت میکند، مقاومت کند.
جبیر بن نفیر از تابعان است و از
ابوذر و
ابنعبسه روایتی نقل کرده است که اهلسنت برای اثبات نخستین مسلمان بودن ابوبکر استدلال کردهاند. متن روایت این است:
«حدثنی ابنعبدالرحیم البرقی قال حدثنا عمرو
بن ابیسلمة قال حدثنا صدقة عن نصر
بن علقمة عن اخیه عن ابنعائذ عن جبیر
بن نفیر قال کان ابوذر وابن عبسة کلاهما یقول لقد رایتنی ربع الاسلام ولم یسلم قبلی الا النبی و ابوبکر وبلال کلاهما لا یدری متی اسلم الآخر»
جبیر
بن نفیر گفته است: ابوذر و ابنعنبسه هردو میگفتند: ما چهارمین مسلمان بودیم، و قبل از ما جز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابوبکر و بلال اسلام نیاورده بود و هر یک از آن دو خبر نداشتند که دیگری چه زمانی اسلام آورده است.
طبرانی نیز روایت با همین سند و متن نقل کرده است: «۲۵۲۸ حدثنا احمد
بن مسعود المقدسی ثنا عمرو
بن ابیسلمة ثنا صدقة
بن عبدالله عن نصر
بن علقمة عن اخیه محفوظ عن ابنعائذ عن جبیر
بن نفیر قال کان ابوذر وعمرو
بن عبسة کلاهما یقول لقد رایتنی ربع الاسلام لم یسلم قبلی الا النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابوبکر وبلال کلاهما لا یدری متی اسلم الآخر.» احمد
بن مسعود مجهول وصدقة
بن عبدالله السمین ضعیف.
این روایت از دو جهت ضعیف و بر اثبات مطلب دلالت ندارد:
اولا: همانگونه که میبینیم در ذیل روایت، طبرانی یکی از رجال سند روایت را مجهول و
صدقه بن عبدالله را ضعیف دانسته است، ضعف این روایت روشن است. اما جهت اطلاع به سخنان ذهبی و ابنحجر هم اشاره میکنیم:
ذهبی درباره صدقة
بن عبدالله مینویسد: صدقة
بن عبدالله السمین من علماء دمشق... ضعیف.
ابنحجر عسقلانی نیز مینویسد: صدقة
بن عبدالله السمین ابومعاویة او ابومحمد الدمشقی ضعیف.
بخاری او را تضعیف کرده است: صدقة
بن عبدالله ابومعاویة السمین روی عنه وکیع ما کان من حدیثه مرفوعا فهو منکر وهو ضعیف جدا.
این روایت علاوه بر این که ضعف سندی دارد، به نخستین مسلمان بودن ابوبکر هم دلالت ندارد؛ زیرا روایت بیان میکند که ابوبکر و بلال به صورت پنهانی اسلام آورده و دیگران از اسلام آنها خبر نداشتند و خود آنها هم نمیدانستند که کدام یکی اول اسلام آوردهاند.
در روایت مرسلی که آن را احمد
بن حنبل نقل کرده، «ربیعة
بن ابیعبدالرحمن، محمد
بن منکدر، از تابعان و عثمان
بن محمد اخنسی، اتباع تابعین» گفتهاند: ابوبکر نخستین مسلمان است:
«۲۶۱ حدثنا عبدالله (
بن احمد
بن حنبل) قال حدثنی
ابیقال نا یوسف
بن یعقوب الماجشون ابوسلمة قال ادرکت مشیختنا ومن ناخذ عنه منهم ربیعة
بن ابیعبدالرحمن (فروخ) ومحمد
بن المنکدر وعثمان
بن محمد الاخنسی یقولون ابوبکر اول الرجال اسلم.»
در روایت دیگر نیز احمد
بن حنبل نام دو تن دیگر از تابعان «
سعد بن ابراهیم،
صالح بن کیسان» به همراه «
ربیعة بن ابیعبدالرحمن،
عثمان بن محمد اخنسی» را آورده است که گفتهاند، ابوبکر نخستین مسلمان بوده است:
«۲۶۴ حدثنا عبدالله (
بن احمد
بن حنبل) قال حدثنی علی
بن مسلم
بن سعید قثنا یوسف
بن یعقوب یعنی الماجشون قال سمعت مشیختنا اهل الفقه منهم سعد
بن ابراهیم (
بن عبدالرحمن القرشی) وصالح
بن کیسان وربیعة
بن ابیعبدالرحمن (فروخ) وعثمان
بن محمد الاخنسی وغیر واحد یذکرون ان ابا بکر اول من اسلم من الرجال.»
از
ابراهیم نخعی تابعی نیز نقل شده که ابوبکر را نخستین مسلمان معرفی کرده است: «۳۶۵۸۳ حدثنا ابوبکر قال حدثنا وکیع
بن الجراح قال حدثنا شعبة عن عمرو
بن مرة قال اتیت ابراهیم فسالته فقال اول من اسلم ابوبکر.»
این روایت ابنسعد با متن دیگر نیز نقل شده است: «قال اخبرنا عفان
بن مسلم قال اخبرنا شعبة عن عمرو
بن مرة عن ابراهیم قال اول من صلی ابوبکر الصدیق.»
احمد
بن حنبل روایت را با طریق دیگر نقل کرده و در پایان تصریح میکند که «هشیم» روایتی از «مغیرة» روایت نشنیده است: «۲۱۶۲ حدثنی
ابیقال حدثنا هشیم عن مغیرة عن ابراهیم قال اول من اسلم ابوبکر سمعت
ابییقول لم یسمعه هشیم من مغیرة.»
ابوبکر خلال نیز بعد از نقل روایت، به ضعیف بودن سند آن تصریح کرده است: ۵۲۲ اخبرنا الحسن
بن عرفة
بن یزید العبدی قال ثنا جریر عن مغیرة عن ابراهیم قال اول من اسلم ابوبکر الصدیق اسناده ضعیف.
ابوبکر خلال از
عطاء بن عبدالله ابیمسلم خراسانی تابعی نیز نخستین مسلمان بودن ابوبکر را نقل کرده و در پایان میگوید: سند روایت ضعیف است:
«۵۲۳ واخبرنا احمد
بن الفرج ابوعتبة الحمصی قال ثنا ضمرة قال ثنا (عثمان) ابنعطاء عن ابیه قال اول من اسلم من الرجال ابوبکرالصدیق رضی الله عنه» اسناده ضعیف.
محمد کعب قرظی تابعی نیز میگوید: «۲۶۸ حدثنا عبدالله قثنا عبدالله
بن صندل قثنا عبدالعزیز الدراوردی عن عمر
بن عبدالله مولی غفرة عن محمد
بن کعب ان اول من اسلم من هذه الامة برسول الله خدیجة واول رجلین اسلما ابوبکر الصدیق وعلی وان ابابکر اول من اظهر اسلامه؛
نخستین کسیکه از این امت به رسول خدا ایمان آورد،
خدیجه است و اولین مسلمان ابوبکر و علی است و ابوبکر اولین کسی بود که اسلامش را ظاهر کرد.»
این روایت به هیچ وجه دلالت ندارد که ابوبکر نخستین مسلمان بوده است؛ زیرا در پایان روایت آمده که ابوبکر نخستین کسی بوده است که اسلامش را اظهار کرد. معنایش این است که افرادی دیگری بودهاند که قبل از وی ایمان آورده ولی اظهار نکرده است.
ابوسلمة بن عبدالرحمن بن عوف یکی از تابعان نیز ابوبکر را نخستین مسلمان معرفی کرده و روایت این شخص با سند ضعیف نقل شده است:
«حدثنا ابواحمد عن عبدالله
بن العباس (
بن الولید
بن مزید
بن یزید)، عن الفضل
بن عبدالعزیز، عن ابراهیم الجوهری، عن الواقدی قال: حدثنی عبدالملک
بن سلیمان الاسلمی، عن النضر عن سلمة (ابوسلمة)
بن عبدالرحمن
بن عوف قال: اول من اسلم ابوبکر.»
اولا: تضعیف واقدی را در روایات قبل بیان کردیم.
ثانیا: نضر، در این روایت همان «
نضر بن شیبان» است که از ابوسلمة
بن عبدالرحمن
بن عوف، روایت نقل کرده و در این روایت «سلمة
بن عبدالرحمن» آمده است.
ابنحجر ایشان را اینگونه معرفی کرده و تضعیفات علماء را درباره اش آورده است: النضر
بن شیبان الحدانی البصری روی عن عن
ابیسلمة
بن عبدالرحمن
بن عوف... قال
بن ابیخیثمة عن
بن معین لیس حدیثه بشیء...؛ ابن معین گفته است که روایتش ارزشی ندارد.
ابنحجر او را در جای دیگر «
لین الحدیث» میداند: النضر
بن شیبان الحدانی بضم المهملة وتشدید الدال لین الحدیث ...
ابنجوزی نیز اسم او را در کتاب «
الضعفاء» نقل کرده و تضعیف یحیی
بن معین را آورده است: النضر
بن شیبان الحدانی قال یحیی لیس حدیثه بشیء.
محمد بن سیرین ابوبکر را اولین مسلمان از میان مردان معرفی کرده است: «۲۷۲ حدثنا عبدالله قال حدثنی ابوسعید الاشج قال حدثنی اسماعیل
بن الولید ابویونس الراسبی عن هشام عن
بن سیرین قال اول من اسلم من الرجال ابوبکر واول من اسلم من النساء خدیجة.»
در این روایت، اسماعیل
بن الولید مجهول است و برای تضعیف روایت همین کافی است.
مجاهد گفته است: ابوبکر اولین کسی بوده که اسلامش را ظاهر کرد. سخن مجاهد با چند مضمون نقل شده است.
مضمون اول: «۶۶ - حدثنا
ابیقال: نا جریر عن منصور عن مجاهد قال: اول من اظهر اسلامه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابوبکر، فاما رسول الله فمنعه ابوطالب، واما ابوبکر فمنعه قومه؛
اولین کسیکه اسلامش را اظهار کرد، رسول خد و ابوبکر بود. اما پشتیبان رسول خدا را ابوطالب و پشتیبان ابوبکر قومش بود.»
مضمون دوم: «۹۶ - حدثنا
ابیقال: نا جریر، عن منصور، عن مجاهد: اول من اظهر اسلامه سبعة: رسول الله، و ابوبکر، وخباب، وبلال، وصهیب، وعمار، وسمیَّة، ام عمار؛
اولین کسانیکه اسلامشان را اظهار کردند، هفت نفر بودند: رسول خدا، ابوبکر، خباب، ...»
مضمون فوق در یک روایت که آن را ابونعیم نقل کرده، چنین آمده است: «حدثنا ابراهیم
بن عبدالله ثنا محمد
بن اسحاق ثنا قتیبة
بن سعید ثنا جریر عن منصور عن مجاهد قال اول من اظهر الاسلام سبعة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابوبکر وخباب وصهیب وبلال وعمار وسمیةام عمار فاما رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فمنعه ابوطالب واما ابوبکر فمنعه قومه»
روایت مرسل است؛ زیرا مجاهد تابعی است و روایتش مرسل به حساب میآید. و تنها این مضمون از مجاهد نقل شده و نظر شخصی او است.
البته همین روایت به نقل از
عبدالله بن مسعود نیز نقل شده است ولی علمای اهلسنت، سند مطرح شده تا عبدالله
بن مسعود را صریحا باطل و وهم معرفی کرده و این سخنان را تنها و تنها نظر شخصی مجاهد میدانند.
دارقطنی در اینزمینه مینویسد: ۷۰۸ وسئل عن حدیث زر عن عبدالله قال کان اول من اظهر اسلامه سبعة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابوبکر وعمار وامه سمیة وبلال وصهیب والمقداد الحدیث فقال یرویه یحیی
بن ابیبکیر عن زائدة عن عاصم عن زر عن عبدالله تفرد به یحیی
بن ابیبکیر وقال انه وهم وانما رواه زائدة عن منصور عن مجاهد.
از دار قطنی درباره روایت عبدالله
بن مسعود سؤال شد وی گفت: اولین کسانی که اسلامشان را آشکار کردند، هفت نفر بودند... دار قطنی میگوید: این روایت تنها از طریق یحیی
بن ابیبکیر نق شده است. دار قطنی گفته است: این توهم است بلکه این رویت را زائده از منصور از مجاهد نقل کرده است.
یحیی
بن معین نیز میگوید: این روایت تنها از مجاهد نقل کرده است: ۲۳۹۳ سمعت یحیی یقول الحدیث الذی یرویه
بن ابیبکیر عن زائدة عن عاصم عن زر عن عبدالله فی قصة عمار انما یرویه
سفیان عن منصور عن مجاهد فقط قال ابوالفضل قصة عمار اول من اظهر اسلامه سبعة. قال ابوالفضل هذا باطل انما هو من رای مجاهد.
و در جای دیگر نیز گفته است: ۱۵۲۹ سمعت یحیی یقول حدث یحیی
بن ابی بکیر عن زائدة عن عاصم عن زر عن عبدالله قال اول من اظهر اسلامه سبعة قال یحیی هذا عن منصور عن مجاهد هکذا حدث به الناس.
روایت مربوط به اظهار اسلام است نه اصل اسلام. در نتیجه ابوبکر نخستین کسی بوده است که اسلامش را اظهار کرده است؛ اما این مطلب هرگز به معنای این نیست که قبل از ابوبکر کسی دیگر ایمان نیاورده است.
ابنعبدالبر بعد از نقل این روایت از طریق
عبدالله بن مسعود مینویسد: اخبرنا عبدالله
بن محمد قال حدثنا محمد
بن بکر قال حدثنا ابوداود قال حدثنا عثمان
بن ابیشیبة ومحمد
بن المثنی قالا حدثنا یحیی
بن ابیبکیر قال حدثنا زائدة
بن قدامة عن عاصم عن زر عن عبدالله قال کان اول من اظهر اسلامه سبعة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابوبکر وعمار وامه سمیة وصهیب وبلال والمقداد فاما رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فمنعه الله بعمه
ابیطالب واما ابوبکر فمنعه الله...
قال ابنعبدالبر وقد ذکرنا خبره باکثر من هذا فی بابه من کتاب الصحابة ولم یذکر ابنمسعود ولا مجاهد فی هذا الخبر خدیجة ولا علیا وهما اول من اسلم عند اکثر اهل العلم لانهما کانا فی بیت رسول الله ومن کان فی بیته کان فی جوار عمه ومع ذلک فانه لم یظهر الی قریش منهما ذلک فلم یؤذیا.
ما روایات ابنمسعود را فراوان در این باب از کتاب صحابه نقل کردیم ولی ابنمسعود و مجاهد در این روایت خدیجه و علی را که در نزد اکثر اهل علم نخستین مسلمانان است، ذکر نکردهاند؛ زیرا آنها در خانه رسول خدا بودند و کسی که در خانه رسول خدا باشد، در جوار عموی بودند ولی با این هم عموی آن حضرت در مقابل قریش از آنها پشتبانی نکرد و لی آنها مورد اذیت هم واقع نشدند.
یعقوب ماجشون و
ربیعة بن فروخ نیز که از تابعان هستند گفتهاند: نخستین مرد مسلمان ابوبکر است: «۱۲۵۷۷ الاسود
بن سالم یروی عن یوسف
بن یعقوب الماجشون قال سمعت
ابی وربیعة یقولان اول من اسلم من الرجال ابوبکر روی عنه حاتم
بن اللیث الجوهری»
این روایت و روایاتی که این تعبیر را دارند، بر اول مسلمان بودن
ابوبکر دلالت ندارد؛ زیرا این روایات میگوید: ابوبکر نخستن مردان مسلمان بوده است اما نخستین مسلمان بودن کودک و غلام و زن را نفی نمیکند؛ در روایات صحیح ثابت شد که از میان زنان حضرت خدیجه و بعد از او حضرت علی و زید مسلمان شدهاند.
به نقل مجالد
عامر شعبی میگوید: از ابنعباس سؤال کردم که چه شخصی اولین مسلمان است، گفت: شعر
حسان بن ثابت را نشنیدی که ابوبکر را اولین مسلمان معرفی کرده است؟ متن روایت و شعر حسان این است:
«۳۳۸۸۵ حدثنا شیخ لنا قال حدثنا مجالد عن عامر قال سالت
بن عباس او سئل
بن عباسای الناس کان اول اسلاما فقال اما سمعت قول حسان
بن ثابت اذا تَذَکَّرْتَ شَجْوًا من اَخِی ثِقَةٍ فاذکر اَخَاکَ اَبَا بَکْرٍ بِمَا فَعَلا•••••خَیْرُ الْبَرِیَّةِ اَتْقَاهَا وَاَعْدَلُهَا اِلا النبی واوفاها لِمَا حَمَلا•••••وَالثَّانِی التَّالِی الْمَحْمُودُ مَشْهَدُهُ وَاَوَّلُ الناس منهم صَدَّقَ الرُّسُلا»
عامر میگوید: از
ابنعباس سؤال کردم یا از وی سؤال شد که کدام یکی از مردمان نخستین مسلمان است؟ گفت: آیا سخن حسان
بن ثابت را نشنیدی که گفته است: زمانی کهاندوهی از برادرت را به یاد آوردی، برادرت ابوبکر را به یاد آورد که چه انجام داد.•••••بهترین بندگان، با تقواترین و عادلترین آنها بعد از پیامبر و با وفاترین آنها به آنچه به وی رسالت داده شده بود.•••••دوم پسندیده ای که بعد از رسول خدا بود و نخستین مردم که رسالت پیامبر را تصدیق کرد.
احمد
بن حنبل روایت را با این سند نقل کرده است: «۱۰۳ حدثنا عبدالله قثنا محمد
بن حمید الرازی قال نا عبدالرحمن
بن مغراء عن مجالد عن الشعبی قال سالت
بن عباس من اول من اسلم فقال ابوبکر الصدیق ثم قال اما سمعت قول حسان
بن ثابت: اذا تذکرت شجوا من اخی ثقة فاذکر اخاک ابا بکر بما فعلا•••••خیر البریة اتقاها واعد لها بعد النبی واوفاها بما حملا•••••الثانی التالی المحمود مشهده واول الناس منهم صدق الرسلا»
طبرانی روایت را با این سند آورده است: «حدثنا مسیح (مسح)
بن حَاتِمٍ الْعُکْلِیُّ ثنا ابوالرَّبِیعِ الزَّهْرَانِیُّ ثنا الْهَیْثَمُ
بن عَدِیٍّ عن مُجَالِدٍ عَنِ الشَّعْبِیِّ قال سَاَلْتُ
بن عَبَّاسٍ من اَوَّلُ من اَسْلَمَ قال ابوبَکْرٍ اَمَا سَمِعْتَ قَوْلَ حَسَّانَ
بن ثَابِتٍ...»
تا هنوز روایات قبل بیان میکرد که ابنعباس به عامر شعبی به شعر حسان استدلال کرده است؛ اما
زینالدین عراقی میگوید: این سؤال از خود
عامر شعبی پرسیده شد و خود او به شعر حسان
بن ثابت استناد کرده است:
واستدل علی ذلک بشعر حسان کما رواه الحاکم فی المستدرک من روایة خالد
بن سعید قال سئل الشعبی من اول من اسلم فقال اما سمعت قول حسان: اذا تذکرت شجوا من اخی ثقة فاذکر اخاک ابا بکر بما فعلا•••••خیر البریة اتقاها واعدلها بعد النبی واوفاها بما حملا•••••والثانی التالی المحمود مشهده واول الناس منهم صدق الرسلا
هکذا رواه الحاکم فی المستدرک ان الشعبی هو المسئول عن ذلک وراه الطبرانی فی المعجم الکبیر من هذا الوجه فجعل ابنعباس هو المسئول
اولا متن روایت منکر است:
عبدالرحمان رازی بعد از نقل این روایت و شعر حسان در کتاب «
علل الحدیث»، با این سند: سالت
ابیعن حدیث رواه ابوزهیر عبدالرحمن
بن مغراء عن مجالد الشعبی قال سالت ابنعباس او سئل ابنعباس من اول الناس کان اسلاما قال ابوبکر... مینویسد: قال
ابیهذا حدیث منکر...؛ پدرم گفت: این روایت منکر است ...
ثانیا
هیثم بن عدی تضعیف شده است و هیثمی بعد از نقل روایت با این سند: عن الشعبی قال سالت ابنعباس من اول من اسلم قال ابنعباس اما سمعت قول حسان
بن ثابت اذا تذکرت شجوا من اخ ثقة... مینویسد: رواه الطبرانی وفیه الهیثم
بن عدی وهو متروک؛ این روایت را طبرانی نقل کرده که در سند آن هیثم
بن عدی متروک است.
ثالثا: از همه مهمتر در روایت قبل، تضعیف مجالد نیز اثبات شد. در نتیجه این روایت نیز از اعتبار ساقط و نمیتوان به آن استدلال کرد.
میمون بن مهران یکی دیگر از تابعان در پاسخ سؤال فرات سوگند جلاله یاد میکند که ابوبکر قبل از تولد حضرت علی، به رسول خدا در زمان
بحیرای راهب ایمان آورده بود:
«۳۸۳ اخبرنی عبدالملک قال ثنا شبابة قال ثنا الفرات قال قلت لمیمون
بن مهران ابوبکر کان اول اسلاما او علی فقال والله لقد آمن ابوبکر بالنبی زمن بحیرا الراهب واختلف فیما بینه وبین خدیجة حتی انکحها ایاه وذلک قبل ان یولد علی رحمهما الله؛
فرات میگوید: به میمون
بن مهران گفتم: ابوبکر نخستین مسلمان بود یا علی؟ گفت: به خدا سوگند، ابوبکر زمان بحیرای راهب به رسول خدا ایمان آورد ... و این قبل از تولد علی بوده است.»
ابنعساکر روایت را با سه سند از
فرات بن سائب نقل کرده است.
اگر این روایت صحیح باشد بهترین فضیلت برای ابوبکر ثابت میشود؛ اما چه باید کرد که ابوبکر خلال، تیشه محکم به ریشه سند روایت زده و از بیخ و
بن آن را برکنده است. او بعد از نقل روایت میگوید: اسناده لا یصح لان فیه الفرات
بن السائب منکر الحدیث؛ سند این روایت صحیح نیست؛ زیرا
فرات بن سائب منکر الحدیث است.
ابنحبان بعد از معرفی فرات، او را به شدت تضعیف کرده و قول برخی از علمای اهلسنت را در تضعیفش اینگونه نقل کرده است:
الفرات
بن السائب الجزری... یروی عن میمون
بن مهران ... کان ممن یروی الموضوعات عن الاثبات ویاتی بالمعضلات عن الثقات لا یجوز الاحتجاج به ولا الروایة عنه ولا کتابة حدیثه الا علی سبیل الاختبار اخبرنا الحنبلی قال حدثنا احمد
بن زهیر عن یحیی
بن معین قال فرات
بن السائب لیس حدیثه بشیء.
فرات
بن سائب... از جمله کسانی است که روایات ساختگی را از راویان مورد اعتماد و روایات مشکل دار را از راوایان موثق نقل میکند. بنابر این استدلال به روایات این شخص، نقل روایت او و نوشتن روایاتش جایز نیست، مگر برای امتحان. از یحیی
بن معین نیز نقل شده است که فرات
بن سائب روایتش ارزش ندارد.
ابنحجر در
لسان المیزان تمام اقوال علماء را درباره وی آورده که آنها او را
متروک الحدیث،
منکر الحدیث، لیس بشیء،
ضعیف الحدیث،
ذاهب الحدیث، توصیف کردهاند:
فرات
بن السائب ابوسلیمان وقیل ابوالمعلی الجزری عن میمون
بن مهران ... قال البخاری منکر الحدیث وقال یحیی
بن معین لیس بشیء وقال الدارقطنی وغیره متروک وقال احمد
بن حنبل قریب من محمد
بن زیاد الطحان فی میمون یتهم بما یتهم به ذاک الحکم
بن مروان ...
وقال ابوحاتم الرازی ضعیف الحدیث منکر الحدیث وقال الساجی ترکوه وقال النسائی متروک الحدیث وقال عباس عن یحیی
بن معین منکر الحدیث وقال ابواحمد الحاکم ذاهب الحدیث وقال
بن عدی له احادیث غیر محفوظة وعن میمون مناکیر
... بخاری گفته: فرات
بن سائب منکر الحدیث است. یحیی
بن معین گفته: روایتش چیزی نیست. دارقطنی و غیره گفتهاند: او متروک است ... حاتم رازی گفته است: وی ضعیف و منکر الحدیث است. ساجی ترک کرده است. نسائی گفته: متروک الحدیث است. یحیی
بن معین وی را منکر الحدیث خوانده و حاکم او را ذاهب الحدیث معرفی کرده است.
۹ روایت از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و صحابه با سند ضعیف آمده بود که روایت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بعضی از صحابه حتی از جهت دلالی نیز دچار مشکل بود؛ و ۱۶ روایت دیگر از زبان تابعین بیان شد و ثابت شد که همه آنها از نظر سند ضعیف و مرسل هستند و بسیاری از آنها دلالت بر موضوع ندارند. و در نتیجه قابل احتجاج نیست و علاوه بر این در مقابل روایات صحیحه و
متواتر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و صحابه و تابعین و علمای اهلسنت یارای مقاومت ندارد.
با سند صحیح و متواتر از کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، صحابه، تابعین و علمای اهلسنت ثابت شد که اولین مسلمان امیرمومنان علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) بوده است؛ اما اگر اهلسنت اصرار بر پذیرش و قبول این مطلب ندارند، افراد دیگری نیز با اسنادی شبیه سندهای اولین مسلمان بودن ابوبکر و یا حتی بهتر از آن نخستین مسلمان معرفی شدهاند. (البته هیچ یک از این روایات مورد پذیرش
شیعه و
سنی نیست.) حال سؤال این است که چرا اهلسنت آنها را اولین مسلمان نمیدانند؛ اما روایات ضعیف مربوط به ابوبکر را بر سایر نظرات و روایات مقدم میکنند؟!
در این قسمت روایات را ذیلا بیان میکنیم:
مدارک اولین مسلمان بودن زید، شبیه مدارک اولین مسلمان بودن ابوبکر، تنها به تابعین میرسد و به همین جهت نمیتواند در مقابل پیشگام بودن امیرمومنان مقاومت کند؛ اما در مقابل ابوبکر میتواند به خوبی ادله اولین مسلمان بودن او را مورد خدشه قرار دهد.
روایاتی که نخستین مسلمان بودن زید
بن حارثه را بیان میکند، در ادامه متذکر میشویم. (البته به خاطر طولانی نشدن بحث، روایات را به صورت تفصیلی مورد بررسی سندی قرار نمیدهیم)
این روایت را ابنسعد در کتاب «
الطبقات» با پنج طریق از (
نافع بن جبیر،
محمد بن اسامة بن زید،
عمران بن ابیانس،
سلیمان بن یسار، زهری)، نقل کرده است:
«قال اخبرنا محمد
بن عمر حدثنی (عبدالله)
بن موهب عن نافع
بن جبیر قال (محمد
بن عمر) وحدثنی محمد
بن الحسن
بن اسامة عن الحسن المازنی عن یزید عن عبدالله
بن قسیط عن محمد
بن اسامة
بن زید قال (محمد
بن عمر) وحدثنی ربیعة
بن عثمان عن عمران
بن ابیانس قال (محمد
بن عمر) وحدثنا مصعب
بن ثابت عن
ابیالاسود عن سلیمان
بن یسار قال وحدثنا (محمد)
بن ابیذئب (عبدالرحمن) عن الزهری. قالوا اول من اسلم زید
بن حارثة.»
آنها گفتهاند: نخستین کسیکه اسلام آورد،
زید بن حارثه است.
در سند فوق، علاوه بر این که برخی از افراد این طرق، ضعیف و مجهول هستند، خود محمد
بن عمر واقدی نیز از نظر علمای رجال اهلسنت تضعیف دارد.
این روایت با سند معتبر اینگونه نقل شده است: «۲۰۳۹۳ اخبرنا عبدالرزاق عن معمر (
بن راشد) عن الزهری قال ما علمنا احدا اسلم قبل زید
بن حارثة قال عبدالرزاق ولا اعلم احدا ذکره؛
زهری گفته است: ما سراغ نداریم کسی را که قبل از زید
بن حارثه اسلام آورده باشد.»
افرادی که در این سند قرار دارد، از نظر علمای رجال اهلسنت موثق و مورد تایید آنها است، و در نتیجه روایت معتبر است.
بلاذری این روایت را از طرق دیگر از زهری نقل کرده است: «وحدثنی محمد
بن سعد، عن الواقدی عن ربیعة
بن عثمان، عن عمران
بن ابیانس، وعن الواقدی، عن ابن
ابیذئب، عن الزهری: ان اول من اسلم من الرجال زید
بن حارثة مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). ثم اسلم الناس بعده.»
در روایت دیگر از
سلیمان بن یسار نیز این مطلب نقل شده است: وحدثنی محمد
بن ثابت، عن الواقدی عن مصعب
بن ثابت
بن عبدالله
بن الزبیر، عن
ابیالاسود، عن سلیمان
بن یسار، قال: اول من اسلم زید
بن حارثة.
از
سعید بن مسیب نیز با
سند معتبر نقل شده است: «وحدثنی هشام
بن عمار، ثنا محمد
بن عیسی
بن سمیع، عن ابن
ابیذئب، عن الزهری، عن - ابن- المسیب قال: اول النساء اسلاماً خدیجة، ومن الرجال زید
بن حارثة؛
اولین مسلمان از میان زنان
حضرت خدیجه و از میان مردان زید
بن حارثه است.»
روایت دیگر از
محمد بن اسامه اینگونه نقل شده است: «وحدثنی محمد
بن سعد، عن الواقدی، عن محمد
بن الحسن
بن اسامة
بن زید، عن حسین المازنی، عن یزید
بن عبدالله
بن قسیط، عن محمد
بن اسامة قال: اول من اسلم زید
بن حارثة.»
در سند روایت واقدی است.
عمران بن ابیانس نیز زید
بن حارثه را اولین مسلمان میداند: «حدثنی
الحارث قال حدثنا محمد
بن سعد قال اخبرنا محمد
بن عمر قال حدثنا مصعب
بن ثابت عن
ابیالاسود عن سلیمان
بن یسار قال اول من اسلم زید
بن حارثة حدثنی
الحارث قال حدثنا محمد
بن سعد قال اخبرنا محمد یعنی ابنعمر قال حدثنا ربیعة
بن عثمان عن عمران
بن ابیانس مثله.»
در سند این روایت نیز محمد
بن عمر واقدی قرار دارد.
از
عروة بن زبیر نیز نقل شده که نخستین مسلمان زید
بن حارثه بوده است: «وحدثنی عبدالرحمن
بن عبدالله
بن عبدالحکم قال حدثنا عبدالملک
بن مسلمة قال حدثنا ابنلهیعة عن
ابیالاسود عن عروة قال اول من اسلم زید
بن حارثة.»
در این روایت «
عبدالملک بن مسلمه» تضعیف شده و هیچ توثیق و مدحی درباره وی نقل نشده و «
عبدالله بن لهیعة» نیز تضعیف شده است.
حاکم نیشابوری این روایت را با سند متفاوت گزارش کرده است: «۴۹۵۰ حدثنا ابوجعفر الرازی البغدادی ثنا ابوعلاثة ثنا
ابیثنا
بن لهیعة عن
ابیالاسود عن عروة ان اول من اسلم زید
بن حارثة.»
در این روایت علاوه بر عبدالله
بن لهیعه، ابوعلاثه که اسمش «محمد
بن عمرو
بن خالد» میباشد، نیز مجهول الحال است.
با توجه به این روایات است که برخی علمای اهلسنت، نخستین مسلمان بودن زید را در کتابهایشان به صورت یک قول نقل کردهاند. سدوسی در کتابش مینویسد:
ممن شَهِدَ بَدْراً مِنْ غَیْرِ بَنِی عبد مَنَافٍ: زَیْدُ
بن حَارِثةَ بن شَرَاحِیل
بن کَعْب
بن عبدالعُزَّی ابنیَزِید
بن امرئ القَیْس وهو من کلب
بن وَبرَّة،
بن قُضَاعةَ. شهد بدراً. وکان من اوَّل من اسلم؛ از کسانیکه در بدر از غیر بنی عبد مناف شرکت کرده، زید
بن حارثه... است. او از جمله نخستین کسانیاست که اسلام آورده است.
با توجه به روایات فوق، که حداقل دو روایت آن معتبر (مرسل تابعی) است، زید
بن حارثه اولین مسلمان است! حال چگونه اهلسنت روایات ابوبکر را با اینکه تمامی اسانید آن ضعیف است، بر این روایت مقدم میداند؟! در مقابل روایات فوق، که زید
بن حارثه را نخستین مسلمان مردان ذکر کرده، دو دسته روایات دیگر داریم که نشان میدهد حضرت علی (علیهالسّلام) نخستین مسلمان از میان مردان است نه زید و ابوبکر.
دسته اول که حضرت علی را نخستین مسلمان معرفی کرده، قبلا با اسناد صحیح بیان شد.
دسته دوم، روایاتی است که زید را دومین مرد مسلمان معرفی کرده و اسلام او را مقدم بر اسلام ابوبکر میدانند که در واقع این دسته از روایات، مفسر روایات اولین مسلمان بودن زید هستند. و لذا تعارضی بین اولین مسلمان بودن زید، و اولین مسلمان بودن حضرت علی (علیهالسّلام) نیست؛ زیرا مقصود از اولین مسلمان بودن زید، اولین بعد از حضرت علی (علیهالسّلام) است.
محمد بن اسحاق از جمله افرادی است که عقیده داشته، نخستین مردی که بعد از امام علی (علیهالسّلام) اسلام آورد و همراه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خواند، زید
بن حارثه بوده است. روایت او را علمای اهلسنت از چند طریق نقل کردهاند. طریق اول از
سلمة بن فضل است.
طبری روایت محمد
بن اسحاق را از طریق سلمه
بن فضل اینگونه آورده است:
واما ابناسحاق فانه قال فی ذلک ما حدثنا ابنحمید قال حدثنا سلمة عنه ثم اسلم زید
بن حارثة مولی رسول الله فکان اول ذکر اسلم وصلی بعد علی
بن ابیطالب ثم اسلم ابوبکر
بن ابیقحافة ... سلمه از ابناسحاق نقل کرده که وی میگوید: پس از آن زید
بن حارثه اسلام آورد؛ پس او اولین مردی بود که اسلام آورد و بعد از علی
بن ابیطالب نماز خواند و پس از آن ابوبکر
بن ابوقحافه اسلام آورد...
در بررسی راویان حدیث باید گفت:
محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار همان صاحب سیره است و از نظر علمای رجال اهلسنت توثیقات فراوان دارد. ذهبی درباره وی مینویسد:
محمد
بن اسحاق
بن یسار ابوبکر ویقال ابوعبدالله المطلبی مولاهم المدنی الامام... کان صدوقا من بحور العلم... وحدیثه حسن وقد صححه جماعة؛ محمد
بن اسحاق
بن یسار ... امام... صدوق و از دریاهای علم بود. و روایات او حسن است و گروهی وی را تصحیح کرده است.
ابنحبان نیز وی را در کتاب «الثقات» خود آورده است: محمد
بن اسحاق
بن یسار مولی عبدالله
بن قیس
بن مخرمة القرشی من اهل المدینة کنیته ابوبکر
سیوطی مینویسد: محمد
بن اسحاق
بن یسار صاحب المغازی القرشی المطلبی مولاهم احد الائمة... وثقه ابنمعین مرة وضعفه اخری وقال ابنالمدینی صالح وسط وقال احمد حسن الحدیث؛ محمد
بن اسحاق، ... یکی از پیشوایان... ابنمعین یک دفعه او را توثیق کرده است. ابنمدینی گفته: وی صالح ومتوسط است. احمد گفته: روایتش حسن است.
صالحی شامی مینویسد: والمعتمد انه صدوق یدلس، واذا صرح بالتحدیث فهو حسن الحدیث؛ آنچه در نزد من مورد اعتماد است، این است که وی صدوق است اما مدلس بوده است. و زمانی که روایت میکند روایتش حسن است.
عکری حنبلی نیز درباره وی مینویسد: وفیها محمد
بن اسحاق
بن یسار المطلبی مولاهم المدنی صاحب السیرة رای انسا وسمع الکثیر من ا لمقبری والاعرج وهذه الطبقة وکان بحرا من بحور العلم ذکیا حافظا طلابه للعلم اخباریا نسابة علامة قال شعبة هو امیرالمؤمنین فی الحدیث قال ابنمعین هو ثقة ولیس بحجة وقال احمد
بن حنبل هو حسن الحدیث قاله فی العبر وقال ابنالاهدل لا تجهل امانته ووثقه الاکثرون فی الحدیث.
در این سال محمد
بن اسحاق وفات یافت... او دریای از دریاهای علم، پاک، حافظ، طالب علم، نسب شناس و علامه بود. شعبه گفته: وی امیرمؤمنان در روایت بود. ابنمعین گفته: وی ثقه است. احمد
بن حنبل او را حسن الحدیث دانسته.
ابناهدل گفته: امانت داری او را فراموش نکنید، و بسیاری وی را در روایت توثیق کردهاند.
مراد از ابنحمید،
محمد بن حمید بن حبان است. این شخص از نظر علمای اهلسنت توثیق شده است.
ابنحجر بعد از معرفی توثقاتش را آورده است: ۱۸۱ د ت ق
ابیداود والترمذی وابن ماجة محمد
بن حمید
بن حبان التمیمی الحافظ ابوعبدالله الرازی روی عن یعقوب
بن عبدالله القمی وابراهیم
بن المختار وجریر
بن عبدالحمید وابن المبارک ومهران
بن ابیعمر وهارون
بن المغیرة وابی تمیلة یحیی
بن واضح وسلمة
بن الفضل وقال
بن ابیخیثمة سئل
بن معین فقال ثقة لا باس به رازی کیس وقال علی
بن الحسین
بن الجنید عن
بن معین ثقة... وقال ابوالعباس
بن سعید سمعت جعفر
بن ابیعثمان الطیالسی یقول
بن حمید ثقة کتب عنه یحیی...
ابن
ابیخثیمه از ابنمعین نقل کرده که گفته: محمد
بن حمید موثق است و اشکالی در روایاتش نیست. علی
بن الحسین
بن جنید نیز توثیق ابنمعین را نقل کرده است. جعفر
بن ابیعثمان طیالسی میگوید: ابنحمید
ثقه است و یحیی از وی روایت نقل کرده است.
سیوطی درباره وی مینویسد: محمد
بن حمید
بن حبان الرازی ابوعبدالله التمیمی... وثقه احمد ویحیی وغیر واحد؛ محمد
بن حمید ... را احمد و یحیی و بسیار دیگر توثیق کردهاند.
مزی عقیده احمد
بن حنبل را درباره وی نقل کرده است: وَقَال عبدالله
بن احمد
بن حنبل: سمعت
ابییقول: لا یزال بالری علم مادام محمد
بن حمید حیا؛ عبدالله میگوید: از پدرم شنیدم که میگفت: تازمانیکه محمد
بن حمید زنده بود، علم در ری بود.
ابنحجر مینویسد: وقال الخلیلی کان حافظا عالما بهذا الشان رضیه احمد ویحیی؛ خلیلی گفته است: محمد
بن حمید حافظ (کسیکه صدهزار روایت حفظ است) و دانای به علم روایت بود و احمد و یحیی از وی راضی بود.
سلمة بن فضل که روایت را از ابناسحاق نقل کرده نیز توثیق دارد. ابنحبان وی را در کتاب «الثقات» خود آورده است: ۱۳۴۸۰ سلمة
بن الفضل الابرش ابوعبدالله الکندی یروی عن
بن اسحاق روی عنه عمار
بن الحسن والناس مات بعد التسعین ومائة یخالف ویخطیء
به نقل ذهبی، ابنمعین میگوید: وقال ابنمعین کتبنا عنه ولیس فی المغازی اتم من کتابه؛ ابن معین گفته: ما از وی روایت نوشتیم و در تاریخ جنگ کاملتر از کتاب وی وجود ندارد.
ذهبی در کتاب دیگر مینویسد: وی را ابوداود و غیر او توثیق کردهاند: سلمة
بن الفضل الابرش قاضی الری عن ابناسحاق وثقه ابوداود وغیره
و در کتاب دیگرش، توثیقات ابوحاتم و ابنسعد را درباره وی آورده است: وقال ابوحاتم ایضاً: محله الصدق ... وقال محمد
بن سعد: ثقة. ابوحاتم نیز گفته: جایگاه او در نزد من جایگاه شخص صادق است. محمد
بن سعد نیز وی را توثیق کرده است.
نتیجه: سند روایت معتبر است.
طریق دوم روایت
محمد بن اسحاق را طبرانی نقل کرده است: «۴۶۵۲ حدثنا اَحْمَدُ
بن عبدالله
بن عبدالرَّحِیمِ الْبَرْقِیُّ ثنا عبدالمَلِکِ
بن هِشَامٍ ثنا زِیَادُ
بن عبدالله عن مُحَمَّدِ
بن اِسْحَاقَ قال اَسْلَمَ زَیْدُ
بن حَارِثَةَ بَعْدَ عَلِیٍّ رضی اللَّهُ عنه فَکَانَ اَوَّلَ من اَسْلَمَ بَعْدَهُ.»
ابنعساکر طریق سوم را از
یونس بن بکیر اینگونه آورده است: «اخبرنا ابوالقاسم
بن السمرقندی انا ابوالحسین
بن النقور انا ابوطاهر المخلص انا رضوان
بن احمد انا احمد
بن عبدالجبار نا یونس
بن بکیر عن محمد
بن اسحاق قال واظهر علی وزید اسلامهما فکبر ذلک علی قریش وکان اول من اتبع رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خدیجة بنت خویلد زوجته ثم کان اول ذکر آمن به علی وهو یومئذ ابنعشر سنین ثم زید
بن حارثة ثم ابوبکر الصدیق (علیهمالسّلام).»
محمد بن اسحاق گفته: وقتی علی و زید اسلامشان را اظهار کردند، بر قریش خیلی گران آمد. نخستین کسی که از رسول خدا پیروی کرد، خدیجه بنت خویلد خانم آن حضرت بود، پس از آن نخستین مردی که ایمان آورد، علی بود در حالیکه ده سال سن داشت، سپس زید
بن حارثه و پس از آن
ابوبکر اسلام آورد.
بقیه علمای اهلسنت بدون ذکر سند، از ابناسحاق این مطلب را آوردهاند.
حبة العرنی از
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده که زید اولین مردی مسلمان بعد از آن حضرت بوده است. ابونعیم روایت را با این سند ومتن آورده است:
«۲۸۴۷ - حدثنا محمد
بن احمد
بن الحسن ثنا محمد
بن عثمان
بن ابیشیبة ثنا منجاب حدثنا علی
بنهاشم
بن البرید عن محمد ویحیی: ابنی سلمة
بن کهیل عن ابیهما عن حبة عن علی؛ قال: اسلم زید
بن حارثة مولی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: فکان اول ذکر اسلم وصلی بعد علی؛
علی (علیهالسّلام) فرموده است: زید
بن حارثه غلام
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام آورد. حبه گفته است: زید اولین مردی بود که بعد از علی اسلام آورد و نماز خواند.»
مزی روایت دیگر را از
حسن بن زید هاشمی نقل کرده است: «وَقَال یعقوب
بن سفیان: ذکر اسماعیل
بن ابیاویس، عَن ابیه، عن الحسن
بن زید: ان علیا اول ذکر اسلم ثم اسلم زید
بن حارثة حب النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثم جعفر
بن ابیطالب، وکان ابوبکر الرابع فی الدخول فی الاسلام او الخامس.»
حسن
بن زید گفته است: علی نخستین مردی است که اسلام آورد، پس از ایشان، زید
بن حارثه اسلام آورد، سپس
جعفر بن ابیطالب و ابوبکر چهارمین یا پنجمین فرد بود که در اسلام وارد شد.
درباره اسلام آوردن زید
بن حارثه سه تا روایت از طرق مختلف نقل شد و تنها روایت نخست سه طریق داشت و اعتبار طریق اول آن از نظر سند ثابت شد. حال از این روایات دو مطلب ثابت میشود:
مطلب اول: قبل از زید
حضرت علی (علیهالسّلام) مسلمان شده و با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز خوانده است؛
مطلب دوم: قبل از
ابوبکر، زید
بن حارثه اسلام آورده و طبق تعبیر روایت سوم، وی چهارمین و یا پنجمین فرد مسلمان بوده است.
دومین شخصیکه اول مسلمان محسوب شده، «خَبَّابِ
بْنِ الْاَرَتِّ» ویا بلال است. این قول را مسعودی در کتابش آورده است:
وقال آخرون: اولهم اسلاماً خباب
بن الارت من بنی سعد
بن زید مناة
بن تمیم وقال آخرون بلال
بن حمامة؛ دیگران گفتهاند: نخستین مسلمان خباب
بن ارت از قبیله بنی سعد
بن زید است. برخی گفتهاند:
بلال بن حمامه است.
انصاری این قول را از کتاب مسعودی نقل کرده است: وقیل ان اولهم اسلاما خباب
بن الارت وقیل بلال
بن حمامة حکاهما ابوالحسن علی
بن الحسین المسعودی فی کتابه التنبیه والاشراف.
مقدسی قول دیگری را نقل کرده که
ابوالهیثم بن تیهان را نخستین مسلمان میداند: ویقال بل اول من اسلم ابوالهیثم
بن التیهان وکان لا یقرب فی الجاهلیة الاوثان.
و گفته میشود: بلکه نخستین کسیکه مسلمان شد، ابوالهیثم
بن تیهان است. او شخصی بود که در جاهلیت نزدیک بتها نشده بود. (کنایه از این که در جاهلیت بتها را عبادت نمیکرد)
سهیلی در کتاب «
الروض الانف» بعد از معرفی
ورقه بن نوفل تصریح نموده که وی قبل از
بعثت به رسول خدا ایمان آورده است:
وذکر ورقة
بن نوفل
بن اسد
بن عبدالعزی... وهو احد من آمن بالنبی قبل البعث وروی الترمذی ان رسول الله قال (رایته فی المنام وعلیه ثیاب بیض ولو کان من اهل النار لم تکن علیه ثیاب بیض) وهو فی اسناده ضعف. لانه یدور علی عثمان
بن عبدالرحمن ولکن یقویه ما یاتی بعد هذا من قوله علیه «رایت القس» یعنی ورقة وعلیه ثیاب حریر لانه اول من آمن بی وصدقنی.
ورقه یکی از کسانی است که قبل از بعثت به رسول خدا ایمان آورده. و
ترمذی روایت کرده است که رسول خدا فرمود: من او را در خواب دیدم در حالیکه جامه سفید بر تن کرده بود و اگر از اهل آتش بود، جامه سفید بر تن نداشت. در سند این روایت ضعف است؛ چرا که مدارش بر
عثمان بن عبدالرحمان است. ولی این روایت را روایت دیگر رسول خدا تقویت میکند که بعدا میآید. قول رسول خدا که فرمود: رایت القس؛ یعنی ورقه که جامه حریر بر تنش بود؛ زیرا او نخستین کسی است که به من ایمان آورد.
ابراهیم ابناسی نخستین مسلمان بودن وی را از زاویه دیگر تشریح کرده و مینویسد:
وینبغی ان یقال اول من آمن من الرجال ورقة
بن نوفل لما فی الصحیحین من حدیث عائشة فی بدء الوحی ونزول (اقرا باسم ربک) وان ورقة قال ان یدرکنی یومک انصرک نصرا مؤزرا ثم لم ینشب ورقة ان توفی وفتر الوحی ففی هذا ان الوحی تتابع فی حیاة ورقة وانه آمن به وصدقة وقد عده ابنمندة فی الصحابة.
سزاوار است که گفته شود: نخستین کسیکه از مردان ایمان آورد، ورقه
بن نوفل است. چرا که در صحیحین در روایت عایشه آمده که در ابتدای وحی و بعد از نزول آیه: اقرء ... ورقه به رسول خدا گفت: اگر روز تو را درک کنیم، تو را قویا یاری میکنم...
طبق این روایت، وحی در زمان حیات ورقه پشت سر هم نازل میشد و او به رسول خدا ایمان آورد و ایشان را تصدیق کرد.
ابنمنده ورقه را از جمله صحابه دانسته است.
نووی از شارحان
صحیح مسلم بدون استناد به روایتی آورده که مقداد از جمله نخستین مسلمان بوده است: وکان المقداد رضی الله عنه من اول من اسلم.
خالد بن سعید بن عاص نیز نخستن مسلمان معرفی شده است. اما در برخی از نقلها آمده که وی قبل از حضرت علی اسلام آورده، و این قول از
عمر بن شبه نقل شده است. ابناسی در کتابش مینویسد:
وذکر عمر
بن شبه ان خالد
بن سعید
بن العاص اسلم قبل علی؛ عمر
بن شبه آورده است که خالد
بن سعید
بن عاص قبل از علی اسلام آورده است.
البته ابناسی مصری و
ابوالفضل عراقی تصریح کردهاند که قول اسلام آوردن خالد قبل از علی، به این جهت مطرح شده است که حاکم درباره پیشگامی حضرت علی (علیهالسّلام) ادعای اجماع و نفی خلاف کرده بود:
وقد ادعی ان خالد
بن سعید
بن العاص اسلم قبل علی
بن ابی طالب وهذا وان کان الصحیح خلافه فانما ذکرته لدعوی الحاکم نفی الخلاف بین المؤرخین وهو انما ادعی نفی علمه بالخلاف؛ ادعا شده است که خالد
بن سعید
بن العاص قبل از علی اسلام آورده است. گرچه صحیح خلاف این قول است، اما این قول را ذکر کردم به خاطر ادعای حاکم است که وی گفته است: من میدانم که میان مورخان در اولین مسلمان بودن علی اختلافی نیست.
بنابراین، این قول در مقابل قولی که علی (علیهالسّلام) را نخستین مسلمان معرفی میکند، نمیتواند معارضه کند؛ زیرا نخستن مسلمان بودن امیرمؤمنان مستند به روایات صحیح است.
طبق نظر برخی دیگر،
خالد بن سعید قبل از ابوبکر اسلام آورده و ابنحبان دراینباره مینویسد:
وقد قیل انه اسلم قبل
ابی بکر الصدیق لرؤیا رآها فی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ گفته شده است که خالد قبل از ابوبکر اسلام آورده، به خاطر رؤیای که آن را درباره رسول خدا دیده است.
حاکم در
مستدرک علی الصحیحین از
ابوالیقظان و غیر او نقل کرده که خالد
بن سعید قبل از ابوبکر اسلام آورده ولی حاکم این سخن را وهم میداند:
۵۰۸۶ اخبرنی ابونعیم محمد
بن عبدالرحمن الغفاری بمرو ثنا عبدان
بن محمد
بن عیسی الحافظ سمعت عبدالله
بن مسلم یذکر عن
ابیالیقظان وغیره ان خالد
بن سعید
بن العاص اسلم قبل
ابیبکر الصدیق رضی الله عنهما هذا وهم من قائله فقد قدمت الروایة ان ابا بکر رضی الله عنه هو الذی دعاه الی الاسلام حتی اسلم.
عبدالله بن مسلم از ابوالیقظان و غیر او آورده است که خالد
بن سعید
بن عاص قبل از ابوبکر اسلام آورده است. این قول وهم است؛ زیرا قبلا روایت آوردیم که ابوبکر او را به اسلام دعوت کرد تا این که اسلام آورد.
ابنطاهر مقدسی و
ابنقتیبه این قول را از ابوالیقظان نقل کردهاند.
روایت دیگری را ابنحجر عسقلانی از دارقطنی نقل کرده که «ام خالد» دختر
خالد بن سعید گفته: پدرم نخستین فرد مسلمان بوده است: وروی الدارقطنی فی الافراد من طریق اسماعیل
بن ابراهیم
بن عقبة عن عمه موسی
بن عقبة سمعتام خالد بنت خالد
بن سعید تقول
ابیاول من اسلم وذلک لرؤیا رآها الحدیث؛ موسی
بن عقبه میگوید: از امخالد دختر خالد
بن سعید شنیدم که میگفت: پدرم اولین کسی است که اسلام آورده است ...
قال تفرد به اسماعیل ولم یروه عنه غیر محمد
بن ابیشملة وهو الواقدی.
سراجالدین انصاری و سیوطی به نقل از ماوردی آوردهاند که ابنقتیبه گفته اولین کسیکه ایمان آورد،
ابوبکر بن اسعد حمیری بوده است: ونقل الماوردی فی کتاب اعلام النبوة عن ابنقتیبة ان اول من آمن ابوبکر
بن اسعد الحمیری.
انصاری وسیوطی ادعای
عبدالرحمن بن عوف را مبنی بر نخستین مسلمان بودنش را نقل کردهاند:
ونقل ابنسبع فی الخصائص عن عبدالرحمن
بن عوف انه قال انا کنت اولهم اسلاما؛
ابنسبع در کتاب «
خصائص» از عبدالرحمن
بن عوف نقل کرده است که وی گفته است: من اولین مسلمان از میان صحابه هستم.
تا اینجا طبق مدارک اهلسنت ۹ تن را نام بردیم که در مورد آنها گفته شده که قبل از ابوبکر اسلام آوردهاند، و برخی از روایات سندش هم معتبر است. حال چرا اهلسنت، با وجود نبودن یک سند صحیح مبنی بر اولین مسلمان بودن ابوبکر، بر این قضیه اصرار میورزند؟
در پاسخ به چند شبهه از نخستین مسلمان بودن علی (علیهالسّلام) باید گفت:
همانگونه که در ابتدای این نوشتار آوردیم،
علامه حلی بعد از استدلال به آیة «والسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» اینگونه نتیجهگیری کرده است:
وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة فیکون هو الامام؛ این فضیلت برای غیر علی از بقیه
صحابه ثابت نشده است، پس او امام است.
ابنتیمیه در مقام جواب از این سخن
علامه حلی میگوید: الرابع قوله «وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة» ممنوع، فان الناس متنازعون فی اول من اسلم فقیل ابوبکر اول من اسلم فهو اسبق اسلاما من علی.
این سخن علامه حلی که میگوید: این فضلیت برای دیگر صحابه ثابت نشده، ممنوع است؛ زیرا مردم در این مطلب که اولین مسلمان چه کسی است، اختلاف نظر دارند. گفته شده است که ابوبکر اولین کسی است که اسلام آورد؛ بنابراین او پیشگامترین مسلمان از علی است.
ابنتیمیه اختلاف نظر را دلیل این مطلب قرار داده است که آیه نمیتواند فضیلتی را برای
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اثبات نماید.
اشکال ابنتیمیه، در اصل فضیلت داشتن سبقت نبود؛ بلکه گفته بود اولین مسلمان اختلافی آن حضرت است؛ و ممکن است این فضیلت برای «غیر حضرت علی (علیهالسّلام)» باشد. جمله ذیل از ابنتیمیه به خوبی بیانگر این مدعی است:
الرابع قوله «وهذه الفضیلة لم تثبت لغیره من الصحابة» ممنوع، فان الناس متنازعون فی اول من اسلم فقیل ابوبکر اول من اسلم فهو اسبق اسلاما من علی.
این سخن علامه حلی که میگوید: این فضلیت برای دیگر صحابه ثابت نشده، ممنوع است؛ زیرا مردم در این مطلب که اولین مسلمان چه کسی است، اختلاف نظر دارند. گفته شده است که ابوبکر اولین کسی است که اسلام آورد؛ بنابراین او پیشگامترین مسلمان از علی است.
طبق روایات صحیح و اقوال صحابه، تابعین و علمای
اهلسنت که گذشت، روشن شد که هیچ فردی در اولین مسلمان بودن حضرت علی اختلاف ندارند. وقتی در اولین مسلمان بودن حضرت علی (علیهالسّلام) اختلافی نبود، این فضلیت منحصر به فرد برای آن حضرت ثابت میشود و اگر اختلافی هم باشد، مخالفت با روایات متواتر و صحیحه کرده است و ارزشی ندارد در نتیجه اشکال ابنتیمیه مرتفع میشود.
علمای اهلسنت، اولین مسلمان بودن ابوبکر را با استناد به آیه «والسابقون» به عنوان فضیلت وی و دلیلی برای خلافت او مطرح کردهاند!
ثعلبی بعد از آیه میگوید: وفی هذه الآیة دلالة واضحة وحجة بیّنة علی فضل
ابیبکر بتقدیمه لانه اول من اسلم؛ این
آیه دلالت واضح و حجت روشن بر فضل و برتری ابوبکر و مقدم داشتن اوست؛ زیرا وی نخستین کسی بود که اسلام آورد.
عبدالعزیز سلمی نیز مینویسد: و ابوبکر وعمر - رضی الله تعالی عنهما - سابقا هذه الامة (السابقون) بالایمان هم السابقون الی الجنان؛ ابوبکر و عمر سابقان این امتاند و سابقون به ایمان سابقون به سوی بهشت هستند.
تقیالدین دارمی نیز به آیه «والسابقون» بر افضلیت ابوبکر بعد از رسول خدا استدلال کرده است: والخامسة، نقر بان افضل هذه الامة بعد نبینا محمد علیه الصلاة والسلام ابوبکر الصدیق، ثم عمر، ثم عثمان، ثم علی، رضوان الله علیهم اجمعین؛ لقوله تعالی: (وَالسَّابِقُونُ السَّابِقُونَ اولئِکَ المُقَرَّبون فی جَنَّاتِ النَّعِیمِ). وکل من کان اسبق الی الخیر فهو افضل عند الله تعالی، ویحبهم کل مؤمن تقی، ویبغضهم کل منافق شقی.
پنجم: ما اقرار میکنیم که افضل این امت بعد از رسول خدا ابوبکر، بعد از وی عمر، بعد از وی عثمان و پس از آن علی هستند. دلیل آن آیه والسابقون... است. و هر کسیکه به سوی خیر سبقت بگیرد، در نزد
خداوند افضل است و آنها را هر مؤمن
پرهیزگار دوست دارند و هر منافق بدبخت آنها را منافق میداند.
نکته مهمتر این که طبق آنچه از اهلسنت نقل شد، خود ابوبکر نیز نخستین مسلمان بودنش را دلیل بر استحقاق خلافتش میداند. البته این روایت را با سند ضعیف
ابنقتیبه اینگونه نقل کرده است:
«وحدثنی ابوالخطاب قال حدثنا ابوداود قال حدثنا شعبة قال حدثنا الجریری قال سمعت ابا نضرة یقول قال ابوبکر فی الخلافة ومن احق بها منی او لست اول من اسلم؛
جریری میگوید: از ابونضره شنیدم که میگفت:
ابوبکر درباره خلافتش گفت: چه کسی سزاوارتر و مستحقتر از من به خلافت است؟ آیا من اولین مسلمان نیستم؟»
وقتی سابق بودن در
اسلام به عنوان یک دلیل مهم بر خلافت ابوبکر از سوی اهلسنت مطرح میشود، چرا این مورد، فضیلت برای
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نباشد؟ و چرا شما همیشه یک طرفه به قاضی میروید؟
طبق روایات صحیح از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در بخش دوم بیان شد، آن حضرت، امیرمؤمنان را نخستین پیشگام در اسلام معرفی کرده و آن را فضیلت بینظیر برای آن حضرت دانسته است.
طبق همین روایات رسول خدا در ازدواج
فاطمه زهرا با علی (علیهالسّلام) برای فاطمه استدلال میکند و ملاک انتخاب ایشان را به عنوان همسر فاطمه زهرا، سبقت او در اسلام میداند. صریح سخن رسول خدا این است: یا فاطمة فوالله لقد انکحتک اکثرهم علما وافضلهم حلما واولهم سلما.
روشن است کسی که سخن رسول خدا و ملاک و معیار آن حضرت را قبول ندارد، زیر سؤال بردن این فضیلت از وی به دور از انتظار نیست.
اولا: علمای اهلسنت که با استناد به آیه والسابقون، نخستین مسلمان بودن را دلیل بر افضلیت و برتری میدانند، ابنتیمیه هیچ اعتراضی نکرده است، اما وقتی شیعه آن را دلیل بر افضیلت میداند. از دیدگاه وی صحیح نیست.
ثانیا: اگر از نظر ابنتیمیه اول مسلمان بودن دلیل بر فضل و برتری نیست، چرا ادعای ابوبکر را در این روایت رد نکرده است؟
ثالثا: وقتی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با چندین سند صحیح این مطلب را به عنوان فضیلت مطرح میکند دیگر جایی برای اشکال تراشی نیست.
شبهه دوم این است که حضرت علی (علیهالسّلام) هنگام بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سن تکلیف نرسیده بود، و خداوند متعال افرادی را که به این سن نرسیده تکلیف نکرده است، پس اسلام آوردن او در حال خردسالی و کودکی ارزشی ندارد وبرایش هیچ نوع فضیلت و برتری را ثابت نمیکند.
متن سخن ابنتیمیه این است: وقیل ان علیا اسلم قبله لکن علی کان صغیرا واسلام الصبی فیه نزاع بین العلماء ولا نزاع فی ان اسلام
ابیبکر اکمل وانفع فیکون هو اکمل سبقا بالاتفاق واسبق علی الاطلاق علی القول الآخر فکیف یقال علی اسبق منه بلا حجة تدل علی ذلک.
گفته شده است که علی قبل از ابوبکر اسلام آورد؛ اما علی کوچک بود و درباره اسلام یک کودک در میان علما اختلاف است. ولی بین علماء اختلافی در این نیست که اسلام ابوبکر اکمل و انفع بوده است؛ پس به اتفاق اسلام ابوبکر کاملتر است... پس چگونه گفته میشود که علی سابقتر از ابوبکر است بدون این که دلیل بر این مطلب دلالت کند.
بدون تردید وبه اتفاق همه، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در آغاز
بعثت به
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان آورد. آن حضرت پس از سه سال دعوت مخفیانه مامور شد تا دعوتش را علنی کند. ابتدا ماموریت یافت که اقربانش را دعوت نماید از این جهت فرزندان عبدالمطلب را دعوت کرد.
طبق روایاتی که در منابع شیعه و اهلسنت آمده، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در این مجلس دعوت شد و رسول خدا همه آنها را به اسلام و یاری خود فرا خواند و فرمود:
فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی ووصیی وخلیفتی فیکم؛ کدام یکی از شما مرا در این امر رسالت یاری میکند بر این که برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد.
در هر سه مرتبهای که حضرت این سخن را فرمود، امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اعلام آمادگی کرد. و در مرتبه سوم رسول خدا فرمود: ان هذا اخی ووصیتی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له واطیعوا
حال سؤال این است که اگر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) مورد خطاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و قابل تکلیف نبود، چرا این اعلام آمادگی را از آن حضرت قبول کرد و صریحا ایشان را به عنوان جانشین خودش معرفی کرد؟ و از طرفی طبق آیات
قرآن کریم رسول خدا
معصوم است و از روی هوای نفس سخن نمیگوید: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْیٌ یُوحی
در نتیجه اگر رسول خدا اعلام آمادگی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را پذیرفته معنایش این است که اسلام آوردنش صحیح و مورد قبول و یک فضیلت برایش محسوب میشود و بر اساس آن مقام جانشینی را کسب کرد.
مامون عباسی با حضور چهل تن از فقهای زمانش مناظرهای را برگزار کرد که در میان آنها قاضی القضات وی
یحیی بن اکثم و نیز
اسحاق بن ابراهیم یکی از فقهای دیگر وجود داشت. مامون ابتدا سؤالی را مطرح کرد و چهل تن از فقهاء درباره آن نظر دادند و مامون در پایان این نظرها قبول و یا نقد کرد؛ اما اسحاق
بن ابراهیم از مامون درباره افضلیت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بعد از رسول خدا و شایستگی او برای خلافت سؤال کرد که در نتیجه این گفتگو، مامون سبقت آن حضرت را در اسلام آوردن ثابت کرد و آن را یک فضیلت بی نظیر دانست. متن قسمتی از گفتگوی مامون با اسحاق
بن ابراهیم به این شرح است:
قال: یا اسحاق ای الاعمال کانت افضل یوم بعث الله رسوله؟ قلت: الاخلاص بالشهادة. قال: الیس السبق الی الاسلام؟ قال: نعم قال: اقرا ذلک فی کتاب الله تعالی یقول (والسابقون السابقون اولئک المقربون) الواقعة انما عنی من سبق الی الاسلام فهل علمت احدا سبق علیا الی الاسلام؟ قلت: یا امیرالمؤمنین ان علیا اسلم وهو حدیث السن لا یجوز علیه الحکم و ابوبکر اسلم وهو مستکمل یجوز علیه الحکم قال اخبرنی ایهما اسلم قبل ثم اناظرک من بعده فی الحداثة والکمال قلت علی اسلم قبل
ابیبکر علی هذه الشریطة
مامون گفت: ای اسحاق، در روزیکه خداوند پیغمبرش را مبعوث میکند، چه اعمالی افضل اعمال محسوب میشود؟! من گفتم:
اخلاص در
شهادت! مامون گفت: آیا سبقت در اسلام افضل اعمال نیست؟! گفتم: آری! مامون گفت: بخوان این مطلب را در کتاب خدای تعالی که میگوید: و السابقون السابقون اولئک المقربون منظور و مراد خدا از سبقت گیرندگان در این آیه، کسانی هستند که در اسلام آوردن سبقت گرفتهاند. آیا تو سراغ داری که یک نفر در آوردن اسلام، از علی
بن ابیطالب سبقت گرفته باشد؟! اسحاق میگوید: من گفتم: ای امیرمؤمنان! علی در وقتی که ایمان آورد سنش کم بود، و قلم حکم و تکلیف بر او جاری نشده بود، و ابوبکر که اسلام آورد، مرد بالغ و کاملی بود، و حکم و تکلیف بر او جائز بود! مامون گفت: تو به من بگو کدامیک اول اسلام آوردهاند، و پس از آن من با تو در حداثت سن و کمال سن مناظره و بحث کنم! من گفتم: علی بر این کیفیت قبل از ابوبکر ایمان آورد.
فقال نعم فابرنی عن اسلام علی حین اسلم لا یخلو من ان یکون رسول الله دعاه الی الاسلام او یکون الهاما من الله قال فاطرقت فقال لی یا یا اسحاق لا تقل الهاما فتقدمة علی رسول الله لان رسول الله لم یعرف الاسلام حتی اتاه جبریل عن الله تعالی قلت: اجل بل دعاه رسول الله الی الاسلام
مامون گفت: آری! اینک بگو که اسلام علی در هنگامی که اسلام آورد، به دعوت رسول خدا بود که او را به اسلام فراخواند، و یا آنکه به الهام خداوند بدون دعوت رسول خدا بوده است؟ اسحاق میگوید: من قدری تامل کردم که مامون به من گفت: ای اسحاق: نگو به الهام از جانب خدا بوده است، که در این فرض او را بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقدم داشتهای! زیرا رسول خدا اسلام را نمیشناخت تا اینکه
جبرائیل از خداوند تعالی برای او آورد. گفتم: بلی! رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را به اسلام فرا خواند!
قال یا اسحاق فهل یخلو رسول الله حین دعاه الی الاسلام من ان یکون دعاه بامر الله او تکلف ذلک من نفسه قال فاطرقت فقال یا اسحاق لا تنسب رسول الله الی التکلف فان الله یقول (وما انا من المتکلفین) قلت اجل یا امیرالمؤمنین بل دعاه بامر الله
گفت: ای اسحاق! چون رسول خدا او را به اسلام فرا خواند، امر از یکی از دو حال خارج نیست: یا این خواندن به امر خداوند بوده است، و یا پیغمبر از نزد خود تکلف نموده است. اسحاق میگوید: باز من تامل کردم! مامون گفت: به رسول خدا نسبت تکلف مده! او بدون حجت خدائی از خود چیزی نمیآورد، و خداوند میفرماید: و ما انا من المتکلفین. «و من بدون برهان و حجت از جانب خدا چیزی را از نزد خود نمیآورم، و بر خود بطور ساختگی نمیبندم» من گفتم: بلی! ای امیرمؤمنان، بلکه به امر خداوند، علی را دعوت کرده است!
قال: فهل من صفة الجبار جل ثناؤه ان یکلف رسله دعاء من لا یجوز علیه حکم؟ قلت: اعوذ بالله فقال: افتراه فی قیاس قولک اسحاق ان علیا اسلم صبیا لا یجوز علیه الحکم قد کلف رسول الله من دعاء الصبیان ما لا یطیقون فهو یدعوهم الساعة ویرتدون بعد ساعة فلا یجب علیهم فی ارتدادهم شیء ولا یجوز علیهم حکم الرسول (علیهالسّلام) اتری هذا جائزا عندک ان تنسبه الی الله (عزّوجلّ) قلت: اعوذ بالله
مامون گفت: آیا خداوند
جبار جل ذکره، اینطور است که به پیامبرانش تکلیف کند تا دعوت کنند، کسی را که حکم درباره او جائز نیست، و تکلیف نسبتبه او ممنوع و غیر ممکن باشد؟! گفتم: من پناه میبرم به خداوند که چنین نسبتی به او بدهم! مامون گفت: ای اسحاق! تو در این قیاس گفتارت چنین میبینی که علی در حال طفولیت اسلام آورد، و تکلیف و حکم بر او جائز نبود، و آنگاه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جانب خداوند تکلیف شده است که اطفال را دعوت کند به امری که طاقت آن را ندارند؟! و رسول خدا در این ساعت آنها را میخواند، و در ساعت دیگر آنها برمیگردند، و در برگشت و ارتدادشان از اسلام، حکمی بر آنان جاری نمیشود، و چیزی لازم نمیگردد، و حکم
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره ارتداد آنها بلا اثر باشد، و چنین حکمی از جانب رسول خدا جائز نباشد؟! آیا چنین مطلبی در نزد تو جائز است که آن را به خداوند (عزّوجلّ) نسبت دهی؟! من گفتم: من پناه میبرم به خداوند که چنین نسبتی را به او بدهم.
قال: یا اسحاق فاراک انما قصدت لفضیلة فضل بها رسول الله علیا علی هذا الخلق ابانه بها منهم لیعرف مکانه وفضله ولو کان الله تبارک وتعالی امره بدعاء الصبیان لدعاهم کما دعا علیا؟ قلت: بلی. قال: فهل بلغک ان الرسول دعا احدا من الصبیان من اهله وقرابته لئلا تقول ان علینا ابنعمه؟ قلت: لا اعلم ولا ادری فعل او لم یفعل. قال اسحاق ارایت ما لم تدره ولم تعلمه هل تسال عنه؟ قلت: لا قال فدع ما قد وضعه الله عنا وعنک...
مامون گفت: پس بنابراین من چنین میبینم که تو باید بگوئی که این فضیلتی که رسول خدا علی را بدان برتری بخشیده است، فضیلتی است که رسول خدا علی را بدان فضیلت از سایر مردم ممتاز و ظاهر ساخت تا مردم قیمت و فضل او را بدانند. و اگر خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را امر به دعوت اطفال به اسلام میکرد، باید پیامبر همه اطفال را به اسلام بخواند، همچنانکه علی را خواند؟ گفتم: آری! مامون گفت: برای اینکه تو نگوئی: علی چون پسر عموی پیغمبر بود، فلهذا او را به اسلام فرا خواند، از تو میپرسم: آیا چنین مطلبی بتو رسیده است که پیغمبر یک نفر از اطفال از اهل خود و از اقربای خود را به اسلام فرا خوانده باشد؟! من گفتم: نمیدانم، و چنین مطلبی به من نرسیده است که آیا خوانده و یا نخوانده است! مامون گفت: ای اسحاق! به من بگو آیا چیزی را که نمیدانی و از او علم و اطلاعی نداری، آیا مورد سؤال و بازپرسی و مؤاخذه قرار خواهی گرفت؟! گفتم: نه مامون گفت: بنابراین از آنچه خداوند از ما و از تو نخواسته است دستبردار و رها کن!
قال فطال المجلس وارتفع النهار فقال یحیی
بن اکثم القاضی یا امیرالمؤمنین قد اوضحت الحق لمن اراد الله به الخیر واثبت ما یقدر احدا ان یدفعه قال اسحاق فاقبل علینا وقال ما تقولون فقلنا کنا نقول بقول امیرالمؤمنین اعزه الله فقال والله لولا ان رسول الله قال اقبلوا القول من الناس ما کنت لاقبل منکم القول اللهم قد نصحت لهم القول اللهم انی قد اخرجت الامر من عنقی اللهم انی ادینک بالتقرب الیک بحب علی وولایته.
اسحاق میگوید: مجلس به طول انجامید، و روز بالا آمد و
یحیی بن اکثم گفت: ای امیرمؤمنان: حق را آشکار و واضح نمودی برای کسی که خداوند درباره او اراده خیر کرده است، و ثابت و استوار ساختی چیزی را که احدی قادر بر دفع آن نیست. اسحاق میگوید: مامون در این حال رو کرد به ما و گفت: نظریه شما چیست؟! همگی ما جماعت گفتیم: گفتار و نظریه ما همان گفتار و نظریهای است که امیرمؤمنان اعزه الله اختیار کرده است! مامون گفت: سوگند به خداوند که اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیگفت: گفتار را از مردم قبول کنید، ما گفتار را از شما قبول نمیکردیم. بار پروردگارا! من در گفتارم راه نصیحت ایشان را پیمودم. بار پروردگارا من امر ولایت را از عهده خود خارج کردم، و از گردن خود ساقط نمودم! بار پروردگارا! من با حب علی و ولایت علی برای تقرب به سوی تو قبول تعهد میکنم و این طریقه را دین خود اتخاذ مینمایم.
مامون در این گفتگو ثابت کرد که امیرمؤمنان قابل تکلیف بوده است و گرنه رسول خدا ایشان را دعوت نمیکرد.
مسعودی نیز عقیدهاش بر این است از آنجای که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امیرمؤمنان را در
یوم الانذار دعوت کرده، روشن میشود که ایشان در حد تکلیف بوده است:
ومنهم من رای انه اول من آمن، وان الرسول دعاه وهو موضع التکلیف بظاهر قوله عز وجل: وانذر عشیرتک الاقربین، وکان بدا بعلی اذ کان اقْرَبَ الناس الیه واتبعهم له؛ برخی عقیده دارد که علی اول کسی است که ایمان آورد، و رسول خدا او را دعوت کرد در حالی که او طبق آیه «وانذر عشیرتک الاقربین در جایگاه تکلیف بود و از حضرت علی (علیهالسّلام) شروع کرد؛ زیرا وی نزدیکترین مردمان به وی و تابعترین مردم برای وی بود.
بنابراین این سخن ابنتیمیه که چون علی (علیهالسّلام) کودک بوده و قابل تکلیف نبوده از این جهت اسلام آوردنش ارزشی ندارد، سخنی است که از روی هوای نفس به زبان او رانده شده و هیچ پایه علمی ندارد.
در سن مبارک
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) هنگام اسلام آوردن چند قول بیان شده است؛ هشت سال، نه سال، ده سال، یازده سال، و سیزده سال.
سن سیزده سالگی را ابنعبدالبر بعد از نقل روایت ابنعمر صحیحترین قول میداند و تصریح میکند که این قول از ابنعمر از دو طریق جید نقل شده است:
وذکر ابوزید عمر
بن شبة قال حدثنا سریج
بن النعمان قال حدثنا الفرات
بن السائب عن میمون
بن مهران عن ابنعمر رضی الله عنهما قال اسلم علی
بن ابی طالب وهو ابنثلاث عشرة سنة وتوفی وهو ابنثلاث وستین سنة قال ابوعمر رحمه الله هذا اصح ما قیل فی ذلک وقد روی عن ابنعمر من وجهین جیدین.
ابنعمر گفته است: علی
بن ابیطالب اسلام آورد در حالی که پسر سیزده ساله بود ... ابوعمرو گفته است: این صحیحترین قول است که در این موضوع گفته شده است و از ابنعمر از دو طریق خوب روایت شده است.
ابنحجر نیز بعد از روایت ابنعمر سخن ابنعبدالبر را نقل کرده است: وعن سریج
بن النعمان عن فرات
بن السائب عن میمون
بن مهران عن
بن عمر اسلم علی وهو
بن ثلاث عشرة قال
بن عبدالبر هذا اصح ما قیل فی ذلک.
قول دیگر از
حسن بصری نقل شده که وی سن حضرت را پانزده یا شانزده سال میداند: واخبرنا ابوالحسین
بن بشران فی جامع عبدالرزاق، انا اسماعیل
بن محمد الصفار، ثنا احمد
بن منصور، ثنا عبدالرزاق، انا معمر، عن قتادة، عن الحسن وغیر واحد قال: اول من اسلم علی بعد خدیجة وهو ابنخمس عشرة او ست عشرة سنة.
از حسن و غیر او نقل شده است که نخستین مسلمان بعد از
خدیجه علی است در حالی که ۱۵ سال و یا ۱۶ سال داشتند.
بنابراین که سن حضرت سیزده، پانزده یا شانزده سال باشد، دیگر اعتراض
ابنتیمیه بیمورد و حضرت علی در سن تکلیف بوده است و جایی برای اشکالات واهی او باقی نمیماند و اصرار بر اشکال جز عناد و دشمنی وی را نسبت به امیرمؤمنان (علیهالسّلام) چیزی دیگری را ثابت نمیکند.
ابوهلال عسکری روایتی را از قول
ابوبکر نقل کرده که میگوید: وقتی وارد مکه شدم مردم خوشحال شدند و گمان میکردم که با آمدن من، پیروزی بزرگی نصیبشان شده است. به سوی من جمع شدند و از
ابوطالب شکایت کردند که اگر از رسول خدا حمایت نمیکردند ما او را کشته بودیم ... قال ابوبکر: فلما قدمت مکة استبشروا فظنوا انهم فتح علیهم بقدومی فتح، واجتمعوا الی وشکوا ابا طالب وقالوا: لولا تعرضه دونه لما انتظرنا به. قلت: ومن تبعه علی مخالفة دینهم؟ قالوا: بنو
ابیطالب،
گفتم: چه کسی او را بر مخالفت
دین شما متابعت میکرد؟ گفتند: فرزندان ابوطالب.
ابوهلال میگوید: وهذا یدل علی ان علیاً (علیهالسّلام) اذ ذاک بالغ ولو کان صبیاً صغیراً لما اعتد به تابعاً؛ این روایت دلالت دارد که (علیهالسّلام) در آن زمان بالغ بوده و اگر کودک کوچکی بود، به اوتابع نمیگفتند.
برفرض که سن حضرت علی (علیهالسّلام) هنگام اسلام آوردن پایینتر از بلوغ بوده، اما علمای اهلسنت گفتهاند اسلام کودک هم مورد قبول و صحیح است؛ چرا که در تعلق احکام در آن زمان، تمییز شرط بوده، نه
بلوغ و حضرت علی (علیهالسّلام) در سن تمییز بوده که اسلام را انتخاب کرده است و گرنه کودکی که از قوه تمییز و عقل برخوردار نباشد، دین و مذهب سرش نمیشود. در این زمینه روایات فراوانی در کتب اهلسنت وجود دارد که مدعای ما را ثابت میکند:
محمد بن اسماعیل بخاری در باب ۷۸ «باب بَاب اذا اَسْلَمَ الصَّبِیُّ فَمَاتَ هل یُصَلَّی علیه وَهَلْ یُعْرَضُ علی الصَّبِیِّ الْاِسْلَامُ» از صحیح بخاری، دو مساله را مطرح کرده و یکی از سؤالش این است که آیا بر کودک اسلام عرضه میشود؟ در این باب ابنعمر روایتی نقل کرده که رسول خدا بر ابنصیاد که کودک بود اسلام را عرضه کرد و او شهادت به رسالتش داد:
«۱۲۸۹ حدثنا عَبْدَانُ اخبرنا عبدالله عن یُونُسَ عن الزُّهْرِیِّ قال اخبرنی سَالِمُ
بن عبدالله اَنَّ
بن عُمَرَ رضی الله عنهما اخبره اَنَّ عُمَرَ انْطَلَقَ مع النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی رَهْطٍ قِبَلَ
بن صَیَّادٍ حتی وَجَدُوهُ یَلْعَبُ مع الصِّبْیَانِ عِنْدَ اُطُمِ بَنِی مَغَالَةَ وقد قَارَبَ
بن صَیَّادٍ الْحُلُمَ فلم یَشْعُرْ حتی ضَرَبَ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیده ثُمَّ قال لابن صَیَّادٍ تَشْهَدُ اَنِّی رسول اللَّهِ فَنَظَرَ الیه
بن صَیَّادٍ فقال اَشْهَدُ اَنَّکَ رسول الْاُمِّیِّینَ...»
به نقل عبدالله
بن عمر، عمر با رسول خدا با گروهی به سوی ابنصیاد رفتند دیدند او همراه کودکان در نزد خانههای بلند
بنیمغاله بازی میکند. و ابنصیاد سنش نزدیک به محدوده محتلم شدن رسیده بود. رسول خدا با دستش به او زد و فرمود: شهادت بده که من رسول خدایم. ابنصیاد به حضرت نگاه کرد و گفت: شهادت میدهم که شما رسول امییون هستید ...
در پایان روایت آمده که اسم ابنصیاد صاف بوده و مادرش او را به این اسم صدا کرد: «... فقالت لابن صَیَّادٍ یا صَافِ وهو اسْمُ
بن صَیَّادٍ...»
عینی یکی از شارحان بخاری در ذیل این عنوان باب و روایت مینویسد: وفیه عرض الاسلام علی الصغیر. واحتج به قوم علی صحة اسلام الصبی ان قارب الاحتلام، وهو مقصود البخاری من تبویبه بقوله: وهل یعرض علی الصبی الاسلام؟ وجوابه: یعرض، وبه قال ابوحنیفة ومالک.
در این روایت آمده است که اسلام بر کودک عرضه شده است. گروهی به این روایت بر صحت
اسلام کودک اگر نزدیک به سن
احتلام باشد، استدلال کردهاند و مقصود بخاری نیز از باب گذاری اش همین است ...
بخاری و دیگر علمای اهلسنت از انس نقل کردهاند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام را بر کودک یهودی که در شرف مردن بود عرضه کرد و او اسلام آورد و بعد از آن رسول خدا به خاطر مسلمان شدنش، حمد خداوند را به جای آورد:
«۱۲۹۰ حدثنا سُلَیْمَانُ
بن حَرْبٍ حدثنا حَمَّادٌ وَهْوَ
بن زَیْدٍ عن ثَابِتٍ عن اَنَسٍ رضی الله عنه قال کان غُلَامٌ یَهُودِیٌّ یَخْدُمُ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَمَرِضَ فَاَتَاهُ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَعُودُهُ فَقَعَدَ عِنْدَ رَاْسِهِ فقال له اَسْلِمْ فَنَظَرَ الی ابیه وهو عِنْدَهُ فقال له اَطِعْ اَبَا الْقَاسِمِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَاَسْلَمَ فَخَرَجَ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وهو یقول الْحَمْدُ لِلَّهِ الذی اَنْقَذَهُ من النَّارِ.»
انس میگوید: غلام یهودی خدمت کار پیامبر بود روزی مریض شد. رسول خدا به عیادتش آمد و بالا سرش نشست. رسول خدا به او فرمود: اسلام بیاور، این کودک به سوی پدرش که در نزدش بود نگاه کرد به او گفت: از ابوالقاسم اطاعت کن، پس خودش اسلام آورد. رسول خدا از نزد وی بیرون آمد و میگفت: سپاس خداوندی را که او را از آتش نجات داد.
عینی یکی از شارحان
بخاری مینویسد: قیل: کان اسمه: عبدالقدوس... الحمد لله الذی انقذه من النار... وفیه: عرض الاسلام علی الصبی، ولولا صحته منه ما عرضه علیه.
گفته شده است که اسم این غلام یهودی عبدالقدوس بوده است... و طبق جمله: الحمد لله الذی انقذه من النار» رسول خدا اسلام را بر کودک عرضه کرد و اگر اسلام آوردن کودک صحیح نمیبود، رسول خدا این کار را انجام نمیداد.
ابنحجر که یکی از شارحان بخاری است نیز مینویسد: قوله «باب کیف یعرض الاسلام علی الصبی» ذکر فیه حدیث
بن عمر فی قصة
بن صیاد... وکان اذ ذاک لم یحتلم فانه یدل علی المدعی ویدل علی صحة اسلام الصبی وانه لو اقر لقبل لانه فائدة العرض.
قول بخاری «باب کیف...» در این باب روایت ابنعمر را در قصه ابنصیاد ذکر کرده و او در سنی بود که محتلم نمیشد ... این روایت دلالت میکند که اسلام آوردن کودک صحیح است و اگر کودک اقرار به اسلام بکند مورد قبول است؛ زیرا فائده عرضه اسلام همین است.
و در جای دیگر مینویسد: ثم اورد المصنف فی الباب احادیث ترجح ما ذهب الیه من صحة اسلام الصبی اولها حدیث
بن عمر فی قصة
بن صیاد ... وکان اذ ذاک دون البلوغ.
مصنف در این باب روایاتی را آورده که عقیده وی را در صحت اسلام کودک رجحان میدهد. نخستین روایتش از ابنعمر درباره ابنصیاد است ... وی در آن زمان در سن کمتر از بلوغ بود.
شمسالدین حنبلی در کتاب «
تنقیح تحقیق احادیث التعلیق»، این دو روایت بخاری را دلیل بر صحت اسلام کودک میداند:
والدلیل علی صحة اسلام الصبی ما رواه البخاری فی صحیحه قال: کان غلام یهودی یخدم النبی فمرض فاتاه النبی یعوده فقعد عند راسه فقال له: اسلم، ... وکذا النبی عرض علی صیاد الاسلام وهو غلام لم یبلغ، وقال: من قال: لا اله الا الله دخل الجنة ...
طبرانی روایتی را از
مسلم تمیمی نقل کرده که در سریه (جنگی که رسول خدا در آن حضور نداشت) رفتیم و تعدادی از کودکان به پیشنهاد من مسلمان شدند و بعد از برگشت، رسول خدا پاداش و ثواب این که ما آنها را به اسلام دعوت کردیم و مسلمان شدند، را بر شمرد. متن روایت این است:
«حدثنا ابوزُرْعَةَ عبدالرحمن
بن عَمْرٍو الدِّمَشْقِیُّ ثنا ابومُسْهِرٍ ح وَحَدَّثَنَا مُوسَی
بن هَارُونَ ثنا الْحَکَمُ
بن مُوسَی قَالا ثنا صَدَقَةُ
بن خَالِدٍ عن عبدالرحمن
بن حَسَّانٍ ثنا
الْحَارِثُ بن مُسْلِمٍ التَّمِیمِیُّ عن ابیه قال بَعَثَنَا رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی سَرِیَّةٍ فلما هَجَمْنَا علی الْقَوْمِ تَقَدَّمْتُ اَصْحَابِی علی فَرَسِی فَاسْتَقْبَلَنَا النِّسَاءُ وَالصِّبْیَانُ یَضِجُّونَ فقلت لهم تُرِیدُونَ اَنْ تُحَرِّزُوا اَنْفُسَکُمْ قالوا نعم قلت قُولُوا اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلا اللَّهُ وَاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ فَقَالُوهَا فَجَاءَ اَصْحَابِی فَلامُونِی فَقَالُوا اَشْرَفْنَا علی الْغَنِیمَةِ فَمَنَعْتَنَا ثُمَّ انْصَرَفْنَا الی رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال ما تَدْرُونَ ما صَنَعَ لقد کَتَبَ اللَّهُ له من کل اِنْسَانٍ کَذَا وَکَذَا مِنَ الاَجْرِ ...»
مسلم
بن تمیمی میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را در سریهای فرستاد. هنگامیکه بر آنها حمله کردیم من از یاران پیش دستی کردم و جلو رفتم. دیدیم زنان و کودکان گریه میکنند. من به آنها گفتم: میخواهید جانتان را نگه دارید؟ گفتند: بلی. گفتم: بگویید: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ اِلا اللَّهُ وَاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ. آنها این شهادتین را گفتند. یاران من آمدند مرا ملامت کردند و گفتند: ما به غنیمت دست مییافتم ولی مانع شدید. وقتی نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برگشتیم فرمود: میدانید چه کار کردید؟ خداوند برای هر فردی از شما چنین و چنان پاداشی را نوشته است ...
جلالالدین سیوطی این روایت را دلیل بر صحت اسلام کودک ذکر کرده و مینویسد: الثانی عشر فی صحة اسلام الصبی الممیز استقلالا وجهان ... قلت ومما یدل لصحته من الحدیث ما رواه ابوداود فی سننه عن مسلم التمیمی قال بعثنا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی سریة فلما هجمنا علی القوم تقدمت اصحابی علی فرس فاستقبلنا النساء والصبیان یضجون فقلت لهم تریدون ان تحرزوا انفسکم قالوا نعم ...
من میگویم: از روایاتی که بر صحت آن دلالت دارد روایت مسلم تمیمی است که
ابوداود آن را درس سنن نقل کرده است ...
در این قسمت سخنان علمای اهلسنت را در صحت اسلام صبی بیان میکنیم:
ابوحنیفه رئیس مذهب احناف، اسلام آوردن کودک را صحیح میداند. قول وی و استدلالش را فخر رازی شافعی اینگونه نقل کرده است:
الخامسة: اسلام الصبی صحیح عند
ابیحنیفة، ... قال ابوحنیفة دلّت هذه الآیة علی صحة اسلام الصبی لان قوله: (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ اَلْقَی اِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِناً) عام فی حق الصبی، وفی حق البالغ؛ اسلام کودک در نزد ابوحنیفه صحیح است. وی گفته است: این آیه دلالت بر صحت اسلام کودک دارد. زیرا قول خدای متعال: ولا تقولوا لمن القی ... عام است و شامل صبی و بالغ میشود.
ماوردی شافعی نیز بعد از قول ابوحنیفه استدلال دیگر ایشان را متذکر شده است: وقال ابوحنیفة: یصح اسلام الصبی وردته ولا یقتل بها. احتجاجا: بما روی عن النبی (ص) انه قال: کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه ان ینصرانه او یمجسانه حتی یعرب عن لسانه، فاما شاکراً واما کفوراً). فاقتضی ان یکون ما اعرب لسانه عنه من الاسلام او الردة صحیحاً، ولانه ممن یصح منه فعل العبادة، فصح منه الاسلام والردة کالبالغ.
ابوحنیفه گفته است: اسلام کودک و مرتد شدن او صحیح است اما اگر مرتد شود، کشته نمیشود. دلیل ابوحنیفه روایت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که فرمود: هر نوزادی بر
فطرت الهی زاده میشود اما پدر و مادرش او را
یهودی و یا
نصرانی یا
مجوسی میگرداند تا این که خود کودک زبانش باز شود؛ پس او یا شاکر است و یا کفران کننده. مقتضای روایت این است که آنچه را کودک به زبانش میراند از
اسلام و یا
ارتداد، صحیح است. و اگر از کسی که انجام عبادتش را صحیح باشد، اسلام و رده اش نیز همانند فرد بالغ صحیح باشد.
شیبانی از دوستان و همفکران و مصاحب ابوحنیفه است. وی در کتاب «
السیر الکبیر» تصریح دارد که اصحاب ما اسلام کودک را صحیح میدانند و دراینباره میگوید:
ولا خلاف انه لم یکن بالغاً حین اسلم وعلیه دل قوله: سبقتکم الی الاسلام طراً... غلاماً ما بلغت اوان حلم وانما حققنا هذا لاعتماد اصحابنا علی هذا الحدیث فی صحة اسلام الصبی؛ اختلافی نیست در این که علی وقتی اسلام آورد، بالغ نبوده است و بر این مطلب قول خودش دلالت میکند که فرمود: از همه به اسلام آوردن پیشگام شدم در حالی که پسری بودم که هنوز به حد
احتلام نرسیده بودم.
احمد
بن حنبل پیشوای حنابله اسلام کودک هفت ساله را قبول دارد در حالی که حداقل سن حضرت را طبق قول مورد اتفاق، ده سال ذکر کردهاند. سخن وی را تعدادی از علمای اهلسنت نقل کردهاند.
شمسالدین حنبلی مینویسد:
والمنصوص عن الامام احمد صحة اسلام ابنسبع سنین؛ آنچه از امام احمد تصریح شده، صحت اسلام پسر هفت ساله است.
بیهقی نیز عقیده دارد که اسلام آوردن کودک صحیح است و برای اثبات مدعایش به سه روایت استدلال کرده که طبق این روایات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام را بر یک پسر
یهودی، و
ابنصیاد، عرضه کرده است. این سخن بیهقی را
ابنحجر عسقلانی اینگونه آورده است:
وَاحْتَجَّ الْبَیْهَقِیُّ علی صِحَّةِ اسْلَامِ الصَّبِیِّ بِحَدِیثِ اَنَسٍ کان غُلَامٌ یَهُودِیٌّ یَخْدُمُ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الحدیث وَفِیهِ اَنَّهُ مَرِضَ فَعَرَضَ علیه الْاِسْلَامَ فَاَسْلَمَ وَاَخْرَجَهُ الْبُخَارِیُّ وَبِحَدِیثِ
بن عُمَرَ اَنَّهُ عُرِضَ الْاِسْلَامُ علی
بن صَیَّادٍ وهو لم یَبْلُغْ الْحُلُمَ مُتَّفَقٌ علیه وَبِحَدِیثِ مُرُوهُمْ بِالصَّلَاةِ لِسَبْعٍ اَخْرَجَهُ اَصْحَابُ السُّنَنِ.
بیهقی بر صحت اسلام کودک به روایت انس درباره کودک یهودی که خدمتگذار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود احتجاج کرده و در این روایت آمده است که وی مریض شد رسول خدا اسلام را به او عرض کرد و اسلام آورد. این روایت را بخاری آورده است. و نیز به روایت ابنعمر استدلال کرده است که رسول خدا اسلام را بر این صیاد در حالی که در سن احتلام نرسیده بود، عرضه کرد. این روایت مورد اتفاق است.
و نیز به روایت «فرزندانتان را در سن نه سالگی به نماز امر کنید» استدلال کرده است.
عبدالرحمن ابوالفرج ابنجوزی نیز همین عقیده را دارد و مینویسد: مسالة یصح اسلام الصبی وردته... لنا ما روی احمد ان علیا اسلم وهو ابنثمان سنین وروی ابنشاهین ان علیا والزبیر اسلما ابناء ثمان سنین وفی لفظ رواه ابومحمد الخلال انه اسلم علی وله عشر سنین وقد تمدح بذلک فقال... سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی
اسلام آوردن کودک و رده آن صحیح است ... دلیل ما روایت احم است که علی (علیهالسّلام) اسلام آورد در حالی که هشت سال داشت.
ابنشاهین روایت کرده است که علی و زبیر در حالی که هشت سال سن داشتند، ایمان آوردند. و در تعبیر دیگر ابومحمد خلال آورده است که علی در سن ده سالگی اسلام آورد و خودش را اینگونه ستایش کرد ...
سبط ابنجوزی نیز آورده که علمای ما اسلام آوردن کودک را صحیح میداند و بر اثبات این مطلب دو دلیل ارائه کرده و میگوید اسلام آوردن کودک در نزد علمای ما صحیح است و نظر احمد
بن حنبل نیز همین است:
مسالة یصح اسلام الصبی عند علمائنا الثلاثة وهو قول احمد... ونعنی بالصحة ترتیب احکام الاسلام علیه نحو الارث من اقاربه المسلمین وحرمان المیراث من اقاربه المشرکین وحل نکاح المسلمة له وحرمة نکاح المشرکة علیه وعصمة دمه وماله وبطلان الخمر والخنزیر لنا ما روی ان علیا رضی الله عنه اسلم وهو ابنثمان سنین خ د وروی الخلال انه اسلم وهو ابنعشر سنین وقد تمدح: وقال سبقتکم الی الاسلام طرا صغیرا ما بلغت اوان حلمی فلولا ان اسلامه صحیح لما افتخر به. والعمومات ایضا کقوله امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله فیجب ان یحرم التعرض لدمه وقال کل مولود یولد علی الفطرة.
مقصود ما از صحت، این است که احکام اسلام همانند:
ارث بردن از نزدیکان مسلمان و محروم شدن از میرات نزدیکان مشرک، حلیت نکاح با زن مسلمان، حرمت نکاح با زن مشرک، محترم بودن خون و مال او... برایش مترتب میشود. دلیل ما این است که روایت شده که علی در سن هشت سال اسلام آورد... ودلیل دیگر عموماتی است که از رسول خدا نقل شده که فرمود: من مامور شدم با مردم جنگ کنم تا این که کلمه شهادتین به زبان جاری کنند. وقتی این کلمه را گفتند، جانش در امان و ریختن خونش حرام است. و نیز فرموده است: هر نوزادی بر فطرت اسلام زاده میشود.
زیلعی حنفی بعد از این که روایت جابر را نقل کرده، تصریح میکند که رسول خدا طبق این روایت،
ایمان علی (علیهالسّلام) را صحیح دانسته است:
رُوِیَ عن جَابِرٍ اَنَّهُ علیه الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ قال (کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ علی الْفِطْرَةِ حتی یُعْرِبَ عنه لِسَانُهُ فاذا اَعْرَبَ عنه لِسَانُهُ فَاِمَّا شَاکِرًا وَاِمَّا کَفُورًا) رَوَاهُ اَحْمَدُ وَصَحَّحَ علیه الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ ایمَانَ عَلِیٍّ رضی اللَّهُ عنه وقد کان آمَنَ صَبِیًّا وَافْتِخَارُهُ بِذَلِکَ مَعْرُوفٌ.
از جابر روایت شده است که رسول خدا فرمود: هر مولودی بر فطرت اسلام متولد میشود ...این روایت را احمد نقل کرده و رسول خدا ایمان علی (علیهالسّلام) را تصحیح کرده در حالی که او در کودکی ایمان آورده و افتخار حضرت به این مساله معروف است.
شمسالدین حنبلی نیز مینویسد: مسالة (۵۸۳): یصح اسلام الصبی، وردته.
حُسَامِالدین حُسَیْنٍ السِّغْنَاقِیِّ در کتاب «النِّهَایَة»، درباره نفقه کودک بحثی را مطرح کرده و بابرتی که شرحی بر این کتاب نوشته، ذیل آن تصریح نموده که اسلام آوردن کودک عاقل مورد قبول است:
وَقَوْلُهُ (وَنَفَقَةُ الصَّغِیرِ وَاجِبَةٌ عَلَی اَبِیهِ وَاِنْ خَالَفَهُ فِی دِینِهِ) بِاَنْ اَسْلَمَ الِابْنُ بِنَفْسِهِ وَالْاَبُ کَافِرٌ اَوْ عَلَی الْعَکْسِ لِمَا اَنَّ اسْلَامَ الصَّبِیِّ الْعَاقِلِ وَارْتِدَادَهُ صَحِیحٌ.
قول حسامالدین که گفته: «
نفقه کودک بر پدرش
واجب است هرچند در دین او نباشد» صورت مساله اش این است که پسر اسلام آورد و پدر کافر باشد و یا برعکس بازهم نفقه فرزند بر پدر واجب است؛ زیرا اسلام آوردن کودک عاقل و
ارتداد وی صحیح است.
انصاری شافعی در بحث این که چرا اسلام آوردن علی (علیهالسّلام) در این سن صحیح و مورد قبول است، به سخن بیهقی استدلال کرده و آن این که تعلق احکام بر مکلف بعد از هجرت و در سالی که
جنگ خندق به وقوع پیوست منوط به بلوغ بوده است اما قبل از آن تعلق احکام منوط به تمییز بوده و علی (علیهالسّلام) در زمانی که اسلام آورد ممیز بود:
وانما صح اسلام علی رضی الله عنه فی صغره لان الاحکام کما قال البیهقی انما تعلقت بالبلوغ بعد الهجرة فی عام الخندق اما قبلها فهی منوطة بالتمییز وکان علی ممیزا حین اسلم.
اسلام آوردن علی در حال کودکی صحیح است؛ زیرا تعلق احکام به مکلف چنانچه بیهقی گفته: بعد از هجرت منوط به بلوغ بود اما قبل از آن منوط به تمییز بوده و علی (علیهالسّلام) نیز در هنگام اسلام آوردن ممیز بوده است.
حموی حنفی (متوفای۱۰۹۸هـ) وقتی قول مذهب حنفی را (اسلام الصبی العاقل یصح عندنا بلا خلاف بین اصحابنا فی احکام الدنیا والآخرة جمیعا) درباره صحت اسلام کودک نقل کرده، دلیل میآورد که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی را به اسلام دعوت کرد و ایشان هم اسلام آورد و رسول خدا اسلام او را تحسین کرد:
وجه قول اصحابنا ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعا علیا الی الاسلام وهو ابنسبع فاسلم وحسن اسلامه وکان یفتخر باسلامه فی صغره ویقول سبقتکم الی الاسلام طرا غلاما ما بلغت اوان حلمی.
دلیل قول اصحاب ما این است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی را به اسلام دعوت کرد در حالی که او پس نه ساله بود، پس اسلام آورد و اسلامش را تحسین کرد. و خود او به اسلام آوردنش در حال کودکی افتخار میکرد و میگفت: ...
عبدالقادر عوده مینویسد: بسیاری از کسانی که اسلام آوردن کودک را صحیح میدانند، محدوده سن را در نظر ندارند؛ بلکه عقل کودک را شرط صحت میدانند:
والفقهاء الذین یصححون اسلام الصبی الذی یعقل یشترطون لصحة اسلامه شرطین: اولهما: ان یعقل الاسلام ومعناه، وان یعلم ان الله تعالی ربه لا شریک له وان محمدًا عنده ورسوله، وهذا الشرط لا خلاف علیه لان الطفل الذی لا یعقل لا یتحقق عنده اعتقاد الاسلام. ثانیهما: ان یکون عمره عشر سنوات، وهو شرط غیر متفق علیه. واکثر من یصححون اسلام الصبی لم یشترطوا ذلک ولم یحددوا له حدًا من السنین، وحجة من یشترطون عشر سنوات ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امر بضرب الصبیان علی الصلاة لعشر، وهذا هو مذهب الحنابلة، علی ان هناک روایة عن احمد بتصحیح اسلام الصبی اذا بلغ سبع سنوات لان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: مروهم بالصلاة لسبع، فدل ذلک علی صحة عباداتهم فیکون حدًا لصحة اسلامهم، وبعض الفقهاء یری تصحیح اسلام الصبی اذا بلغ خمس سنوات.
فقهایی که اسلام کودک را صحیح میدانند، دو چیز را شرط میدانند: اول این که اسلام و معنای اسلام را بداند، و بداند که خداوند شریکی ندارد و پیامبر فرستاده از جانب خداوند است. در تحقق این شرط کسی اختلاف نظر ندارند؛ زیرا کودکی که عقل ندارد و عاقل نباشد، اعتقاد به اسلام در نزد او محقق نیست. شرط دوم این که عمرش ده سال باشد؛ اما بر وجود این شرط، همه اتفاق نظر ندارند. بسیاری از کسانی که اسلام کودک را صحیح میدانند، این را شرط نکردهاند و محدوده سنی خاص را قایل نشدهاند. اما دلیل کسانی که این را شرط میدانند این است که رسول خدا دستور داد کودک ده ساله را به خاطر نمازش بزنید. این مذهب حنبلی است. علاوه بر این که از احمد نقل شده است که وی اسلام کودک نه ساله را تصحیح کرده است؛ زیرا رسول خدا دستور داد بر این که کودک را در این سن باید به نماز وادار کرد. این روایت دلالت دارد که عبادت آنها صحیح است پس اسلامش هم صحیح است. برخی از فقهاء عقیده دارند که اسلام آوردن کودک پنج ساله هم صحیح است.
طبق نظرات علمای اهلسنت که بیان شد، اسلام آوردن کودک صحیح و پذیرفته است و یک نوع فضیلت برای اوست. شرایطی را که آنها برای قبولی اسلام یک کودک در نظر گرفتهاند در
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فراهم بوده است؛ زیرا
اولا: حضرت علی عاقل بودهاند و دلیل بلوغ عقلی او این است که قبل از بزرگسالانی همانند
ابوبکر، به محض بعثت پیامبر تشخیص داد که اسلام دین وحیانی و نجات بخش است و ایمان آورد.
ثانیا: طبق برخی اقوال ایشان پانزده و یا شانزده سال و یا حداقل ده ساله بوده و در این صورت کودک نیست بلکه نوجوان است. برفرض اصرار آنها اگر کودک هم باشند، کودک در این سنین، خوبی را از بدی به صورت فوق العاده تشخیص میدهند.
هرچند گفتهاند که محدوده سنی شرط ضروری برای صحت اسلام نیست بلکه مهم همان بلوغ عقلی و سن تمییز است که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) دارای این شرایط بوده است.
جالب است که وهابیون و دشمنان حضرت علی (علیهالسّلام) تنها به اسلام آودن آن حضرت اشکال میگیرند؛ اما در مورد اسلام سایر
صحابه در ابتدای بعثت که طبق روایات
اهلسنت، همسن حضرت علی و یا کوچکتر از ایشان بودند و به دعوت افراد دیگر اسلام آوردند، اشکالی وارد نکردهاند!
بیهقی مینویسد
عبدالله بن عمر قبل این که پدرش
عمر بن خطاب اسلام بیاورد، در سن کوچکی مسلمان شد:
وقد قیل ان حفصة وعبدالله اسلما قبل ابیهما وعبدالله کان صغیرا حینئذ فانما تم اسلامه باسلام ابیه والله اعلم؛ گفته شده است که حفصه و عبدالله قبل از پدرشان اسلام آوردند و عبدالله در آن زمان کوچک بود، اسلام او با اسلام آوردن پدرش کامل شد.
صنعانی نیز در کتاب «
سبل السلام شرح بلوغ المرام من ادلة الاحکام» مینویسد:
(وعن عبدالله
بن عمر رضی الله عنهما) هو
بن عمر
بن الخطاب اسلم عبدالله صغیرا بمکة واول مشاهده الخندق وعمر وروی عنه خلائق کان من اوعیة العلم ...؛ عبدالله
بن عمر همان پسر عمر
بن خطاب است که در مکه در حالی که کوچک بود اسلام آورد ...
احمد بن زهیر بعد از معرفی ابوبکر، تصریح میکند که
عثمان بن عفان و
زبیر بن عوام به دست ابوبکر مسلمان شدند:
وکان ابوبکر انسب قریش لقریش، واعلم قریش بها وبما کان فیها من خیر وشر، وکان رجلاً مالفاً لقومه سهلاً؛ فاسلم علی یدیه فیما بلغنی: عثمان
بن عفان والزبیر
بن العوام.
طبق روایت احمد
بن حنبل، زبیر
بن عوام نیز در سن هشت سالگی ایمان آورده است: «۵۹۰۷ وجدت فی کتاب
ابیبخط یده حدثنا قتیبة
بن سعید قال حدثنا اللیث
بن سعد عن
ابیالاسود ان الزبیر
بن العوام اسلم وهو
بن ثمان سنین فجعل عمه یعذبه بالدخان کی یترک الاسلام فیابی الزبیر فلما رای عمه الا یترکه ترکه.»
در کتاب پدرم با خط خودش دیدم که از ابوالاسود که زبیر
بن عوام در سن هشت سالگی اسلام آورد و عمویش او را با دود او را اذیت میکرد تا این که اسلام را ترک کند؛ اما زبیر از ترک اسلام پرهیز میکرد. وقتی عمویش مقاومت او را دید او را رها کرد.
این روایت را طبرانی به صورت روشنتر اینگونه آورده است: «۳۹ حدثنا ابویَزِیدَ الْقَرَاطِیسِیُّ ثنا اَسَدُ
بن مُوسَی ثنا عبدالله
بن وَهْبٍ ثنا اللَّیْثُ
بن سَعْدٍ عن
ابیالاَسْوَدِ قال اَسْلَمَ الزُّبَیْرُ
بن الْعَوَّامِ وهو
بن ثَمَانِ سِنِینَ وَهَاجَرَ وهو
بن ثَمَانَ عَشْرَةَ وکان عَمُّ الزُّبَیْرِ یُعَلِّقُ الزُّبَیْرَ فی حَصِیرٍ وَیُدَخِّنُ علیه بِالنَّارِ وهو یقول ارْجِعْ الی الْکُفْرِ فیقول الزُّبَیْرُ لا اَکْفُرُ اَبَدًا.»
ابنقدامه و برخی دیگر آوردهاند که علی و زبیر در سن هشت سالگی اسلام آوردند: «وقال عروة اسلم علی والزبیر وهما ابنا ثمان سنین وبایع النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابنالزبیر لسبع او ثمان سنین ولم یرد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی احد اسلامه من صغیر ولا کبیر.»
عروه گفته است: علی و زبیر در سن هشت سالگی اسلام آوردند و زبیر با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سن هفت یا هشت سالگی بیعت کرد و رسول خدا اسلام هیچ کسی را (از بزرگ و کوچک) رد نکرد.
برخی از روایات درباره
طلحة بن عبیدالله و
سعد بن ابیوقاص دلالت دارد که آنها با حضرت علی هم سن وسال بودهاند.
ابنعبدالبر دو روایت را دراینباره نقل کرده است.
روایت اول: «قال واخبرنا ابراهیم
بن المنذر الحزامی قال حدثنا محمد
بن طلحة قال حدثنا اسحاق
بن یحیی
بن طلحة عن عمه موسی
بن طلحة قال کان علی ابن
ابی طالب والزبیر
بن العوام وطلحة
بن عبیدالله وسعد
بن ابی وقاص رضی الله عنهم عدادا واحدا؛
اسحاق بن یحیی از عمویش
موسی بن طلحه نقل کرده است که علی
بن ابیطالب، زبیر
بن عوام، طلحة
بن عبیدالله و سعد
بن ابیوقاص در یک سن بودند.»
روایت دوم: «واخبرنا عبدالله
بن محمد
بن عبدالمؤمن قال حدثنا اسماعیل
بن علی الخطبی قال حدثنا عبدالله
بن احمد
بن حنبل قال حدثنا هجین ابوعمر قال حدثنا حبان عن معروف عن
ابی جعفر قال کان علی وطلحة والزبیر فی سن واحدة؛
ابوجعفر میگوید: علی و طلحه و زبیر در یک سن بودند.»
در روایت دیگر از عایشه نقل شده است بعد از این که ابوبکر مسلمان شد طلحه، زبیر و سعد
بن ابیوقاص را به اسلام دعوت کرد و آنها مسلمان شدند. بنابراین آنها در سن کمتر از بلوغ مسلمان شدهاند.
ابراهیم بیهقی روایت عایشه را اینگونه آورده است: «روی عن عائشة، رضی الله عنها، قالت: خرج ابوبکر، رضی الله عنه، یرید رسول الله، (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، قبل الاسلام وکان له صدیقاً فی الجاهلیة فلقیه ... ومضی ابوبکر حتی اتی طلحة
بن عبیدالله والزبیر
بن العوام وسعد
بن ابیوقاص فدعاهم الی الاسلام فاسلموا.»
طبق تصریح علمای اهلسنت، عایشه دختر ابوبکر هجدهمین نفر مسلمان است که در سن کودکی اسلام آورد.
ابناسحاق یکی از سیرهنویسان معروف اهلسنت، اسامی مهاجران را که اسلام آوردهاند ذکر کرده و درباره عایشه دختر ابوبکر مینویسد که وی در حالی که کوچک بود اسلام آورد: ... ثم اسلم ناس من قبائل العرب منهم سعید
بن زید ابنعمرو
بن نفیل اخو بنی عدی
بن کعب وامراته فاطمة بنت الخطاب
بن نفیل
بن عبدالعزی اخت عمر
بن الخطاب واسماء بنت
ابیبکر وعائشة بنت
ابیبکر وهی صغیرة.
ابنهشام نیز نام عائشه را جزء کسانی میآورد که در سال اول
بعثت ایمان آورد در حالی که هنوز کودک بوده است: اسلام اسماء وعائشة ابنتی
ابیبکر وخباب
بن الآرت واسماء بنت
ابیبکر وعائشة بنت
ابیبکر وهی یؤمئذ صغیرة وخباب
بن الارت حلیف بنی زهرة.
احمد بن زهیر نیز مینویسد: قال ابناسحاق: ثم اسلم بعد طلحة
بن عبدالله، ... واسماء بنت
ابیبکر الصدیق، وعائشة بنت
ابیبکر وهی صغیرة، ...
بیقهی نیز مینویسد: قال یونس عن ابناسحاق وعثمان
بن مظعون الجمحی ... واسماء بنت
ابیبکر وعائشة بنت
ابیبکر وهی صغیرة.
ابنعبدالبر (متوفای ۴۶۳هـ) مینویسد: ... ثم اسلم ابوعبیدة ابنالجراح و ابوسلمة
بن عبدالاسد ... واسماء بنت
ابیبکر الصدیق وعائشة بنت
ابیبکر الصدیق وهی صغیرة.
مقدسی (متوفای۵۰۷ هـ) مینویسد: وممن سبق اسلامه ابوعبیدة
بن الجراح والزبیر
بن العوام وعثمان
بن مظعون... ومن النساء اسماء بنت عمیس الخثعمیة امراة جعفر ابن
ابیطالب وفاطمة
بن الخطاب امراة سعید
بن زید
بن عمرو واسما بنت
ابیبکر وعائشة وهی صغیرة فکان اسلام هؤلاء فی ثلاث سنین ورسول الله یدعو فی خفیة قبل ان یدخل دار ارقم
بن ابیالارقم.
کسانی که در اسلام آوردن بر دیگران سبقت گرفتند:
ابوعبیده جراح ... و از زنان
اسماء بنت عمیس همسر
جعفر بن ابیطالب... و عائشه که در آن زمان خردسال بود. این افراد در سال سه سال اول بعثت که رسول خدا مخفیانه مردم را به ایمان دعوت میکرد، اسلام آوردند، قبل از آن که رسول خدا وارد خانه
ارقم بن ابیالارقم بشوند.
سلیمان بن موسی اندلسی (متوفای۶۳۴هـ) نیز از قول ابناسحاق نقل کرده است: ثم اسلم ابوعبیدة عامر
بن عبدالله
بن الجراح... وعائشة بنت
ابیبکر الصدیق وهی صغیرة... وجماعة سوی هؤلاء سماهم ابناسحاق.
نووی (متوفای۶۷۶ هـ) در
تهذیب الاسماء مینویسد: وذکر ابوبکر
بن ابیخیثمة فی تاریخه عن ابناسحاق ان عائشة اسلمت صغیرة بعد ثمانیة عشر انسانا ممن اسلم؛
ابنخیثمیه در تاریخش از ابناسحاق نقل کرده است که عاشه در کودکی و بعد از هیجده نفر ایمان آورد.
ابنکثیر دمشقی (متوفای۷۷۴هـ) از علمای بلندآوازه اهلسنت مینویسد: وقد سرد ابناسحاق اسماء من اسلم قدیما من الصحابة رضی الله عنهم. قال: ثم اسلم ابوعبیدة، ... وعائشة بنت
ابی بکر، وهی صغیرة.
خلاصه این بحث آن شد که چطور
ابنتیمیه، به اسلام هیچ یک از طلحه و زبیر و سعد
بن ابیوقاص و عائشه و عبدالله به عمر اشکال نمیگیرد، در حالی که علمای اهلسنت، اسلام آوردن آنها در سن هشت تا ده سالگی را دلیل فضیلت آنها میدانند! اما وقتی نوبت به اسلام حضرت علی (علیهالسّلام) میرسد، این حتی فضیلت هم نیست!
این سخن، مانند آن است که کسی بگوید رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از مبعث کافر بوده و سپس مسلمان شده است! مقصود از اولین مسلمان، اعتراف به نبوت حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد از بعثت است.
مسعودی در این قسمت سخنان زیبایی دارد که کمر
وهابیت را میشکند. وی مینویسد:
وقد تنوزع فی علی
بن ابیطالب کرم اللهّ وجهه واسلامه، فذهب کثیر من الناس الی انه لم یشرک باللّه شیئاً فیستانف الاسلام، بل کان تابعاً للنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی جمیع افعاله مقتدیاً به، وبلغ وهو علی ذلک، وان الله عصمه وسدده ووفقه لتبعیته لنبیه (علیهالسّلام)؛ لانهما کانا غیر مضطرین ولا مجبورین علی فعل الطاعات، بل مختارین قادرین، فاختارا طاعة الرب، وموافقة امره، واجتناب منهیاته.
درباره
اسلام آوردن علی
بن ابیطالب اختلاف است. بسیاری از مردم عقیده دارند که ایشان هرگز به خداوند شرک نورزید تا این که بگوییم اسلامش را از سر گرفت؛ بلکه او تابع رسول خدا در تمام افعالش بود و به ایشان اقتداء میکرد و به این روش بالغ شد. و خداوند ایشان را نگه داشت و تایید کرد و برای پیروی از پیامبرش موفق ساخت؛ زیرا پیامبر و ایشان مجبور و مضطر به عبادت کردن نبودند بلکه به اختیار خود قادر بر آن بودند؛ از این جهت آنها اطاعت پروردگار، موافقت امر خدا و دوری از منهیاتش را اختیار کردند.
در این زمینه یکی از علمای شیعه، کلام جالبی دارد که به آن اشاره میکنیم:
واما نحن فلا نقول انه اول من اسلم بالمعنی الذی یحاوله ابنکثیر وقومه لان البدئة به تستدعی سبقا من الکفر ومتی کفر امیرالمؤمنین حتی یسلم ومتی اشرک بالله حتی یؤمن وقد انعقدت نطفته علی الحنیفیة البیضاء واحتضنه حجر الرسالة وغذته ید النبوة وهذبه الخلق النبوی العظیم فلم یزل مقتصا اثر الرسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل ان یصدع بالدین الحنیف وبعده
ما اولین مسلمان بودن حضرت را به معنی که ابنکثیر و طرفدارانش تلاش دارند آن را ثابت کند، قبول نداریم؛ که لازمه شروع اسلام، سابقه
کفر است! امیرمومنان چه زمانی کافر بوده است تا اسلام آورد؟ و چه زمانی به خدا مشرک بود تا ایمان آورد؟ در حالی که نطفه وی بر دین روشن حنیف (دین
حضرت ابراهیم) بسته شد و در دامن
نبوت رشد قرار گرفت و دست نبوت به او غذا داد و اخلاق بزرگ نبوی او را پرورش داد؛ و همیشه پیرو
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود قبل از اینکه عمل به دین اسلام کند و بعد آن.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «امیرالمومنین (علیهالسّلام)، نخستین مسلمان».