احمدبن حنبل (۱۶۴ـ۲۴۱) نخست، مانند استادش محمدبن ادریس شافعی (۱۵۰ـ۲۰۴؛ مؤسسشافعیه) کوشید تا با الهام از دو مذهبِ حنفی و مالکی که اولی در مکتب فقهی کوفه (با محوریت پیروی از رأی) و دومی در مکتب فقهی مدینه (با محوریت پیروی از حدیث) ریشه دارد، راه میانهای را بگشاید ولی رفته رفته مذهب چهارمی را با گرایشی متمایز و مبتنی بر التزام شدید به نصقرآن و حدیث پایه گذاری کرد.
[۲]مصطفی ابراهیم زلمی، خاستگاههای اختلاف در فقه مذاهب، ترجمه حسین صابری ص۴۵ـ۴۶.
[۳]مصطفی ابراهیم زلمی، خاستگاههای اختلاف در فقه مذاهب، ترجمه حسین صابری ص۵۰.
[۴]مصطفی ابراهیم زلمی، خاستگاههای اختلاف در فقه مذاهب، ترجمه حسین صابری ص۵۴-۵۶.
شهری که در قرن سوم مذهب حنبلی در آن تأسیس شد و به تدریج شکل گرفت و گسترش پیدا کرد زادگاهپیشوای آن، بغداد، بود. این شهر که از دهها سال پیش از پیدایش این مذهب، به عنوان مرکز خلافت عباسی تأسیس شد و عملا مرکز فرهنگی دنیای اسلام و محل فعالیت عالمان مذاهب مختلف اسلامی بود از قرن چهارم، مرکز علمی و فرهنگی حنبلیه نیز شد. هرچند این مذهب در میانه قرن ششم در بغداد به رسمیت شناخته شد، آنگاه که ابن هبیره یحیی بنمحمد (وزیرعباسیان و عالم حنبلی دارای رویکرد تقریب میان مذاهب اهل سنت) به منظور کاستن از نزاعهای مذهبی، با تشکیل گردهمایی عالمان بزرگ چهار مذهبمشهور اهل سنّت بغداد، توانست میان آنها توافقی برای پذیرش یکدیگر ایجاد کند؛ ولی دست کم از دو قرن پیش از آن، بغداد مرکز اصلی عالمان و پیروان مذهب حنبلی بود تا جایی که اوج قدرت و شوکت حنبلیان را در این شهر در قرن چهارم و مذهب آنها را در اواخر این قرن، مذهب غالب در بغداد دانستهاند. حنبلیان در بغداد و اطراف آن نفوذ بسیار و پیروان فراوانی داشتند. بیشتر عالمان حنبلی یا اهل بغداد بودند یا از سایر بلاد اسلامی به بغداد رفته و در آنجا مقیم شده بودند. بنابراین، این شهر به مدت زیادی برای حنبلیه نقش ممتاز و منحصر به فردی داشت.
[۶]ابن رجب، کتاب الذیل علی طبقات الحنابلة، ج۱، ص۲۵۲.
تا پیش از قرن چهارم، مذهب حنبلی در دیگر شهرهای اسلامی گسترش چندانی نیافته بود.
[۸]سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة ج۱، ص۴۸۰.
تبلیغ این مذهب در برخی از شهرهای ایران، پیش از برخی از اقلیمهایی که بعدها از پایگاههای اصلی حنبلیه به شمار آمدند آغاز شد. از اصفهان به عنوان معدود شهرهایی یاد می شود که از نیمه دوم قرن سوم، مذهب حنبلی در آن ترویج شد و پیروانی پیدا کرد و رفته رفته بر شمار و نفوذ آنها افزوده شد. ابوعبداللّهمحمدبن یحیی ابن مَندَه اصفهانی (متوفی۳۰۱؛ از اصحاباحمدبن حنبل
) و اخلافاش در ترویج این مذهب در اصفهان بسیار مؤثر بودند. مذهب حنبلی در برخی دیگر از شهرهای ایران نیز پیروانی پیدا کرد که تعداد آنها در شهرهایی مانند ری و شوش قابل توجه بوده است
در نیمه قرن پنجم عبدالواحد انصاری شیرازی در انتقال مذهب حنبلی به منطقه شام (ازجمله فلسطین و سوریه کنونی) نقش داشت. مذهب حنبلی در آنجا تا نیمه قرن ششم شهرت چندانی نیافت ولی از آن پس نفوذ آن افزایش یافت و به تدریج یکی از مراکز مهم حنبلیان شد. پس از تسلطمغول بر بغداد که به از رونق افتادن این مذهب در آنجا انجامید مرکزیت اصلی حنبلیه به شام منتقل شد و تا قرن نهم در آنجا رواج داشت.
[۲۳]سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة ج۲، ص۲۶۳ـ۲۶۵.
[۲۴]سیوطی، حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهرة ج۲، ص۲۷۱.
در مدرسههای صالحیه، منصوریه، ناصریه و ظاهریه در مصر فقه حنبلی نیز تدریس میشد ولی با تسلط حکومت عثمانی جایگاه حنبلیه تنزل پیدا کرد. مثلا بنابر گزارشی در سال ۱۳۲۴/۱۹۰۶ از میان ۳۱۲ استاد و ۹۰۶۹ دانشجو در الازهر مصر فقط ۳ استاد و ۲۸ دانشجوی حنبلی وجود داشت.
در زمان خود، پیروان احمدبن حنبل را اندک دانسته و بیشتر آنها را ساکن بغداد و اطراف آن و شام معرفی کرده و گفته است که حنبلیان در بغداد قدرت و جمعیت زیادی داشتهاند ولی وقتی مغول بر آنجا چیره شد عظمت آنان در بغداد برنگشت، اما در شام جمعیت آنان روبه فزونی نهاد. به گفته ابن فرحون مالکی
[۲۹]ابن فرحون، الديباج المُذهَب في معرفة اعيان علماءالمذهب، ج۱، ص۶۲.
آیینوهابیت با گرایش سَلفی از دل مذهب حنبلی سربرآورده است و وهابیان که در اصل از حنبلیان منطقه نجدند و در قرن اخیر با تشکیل حکومت سعودی بر منطقه عربستان حاکم شدهاند برای ترویج و گسترش بیش از پیش حنبلیه کوشیدهاند.
برخی علت اصلیِ گسترش اندک مذهب حنبلی را این دانستهاند که در قرن چهارم که حنبلیان در بغداد قدرت داشتند با تعصب شدید برای نشر مذهب خود حتی با توسل به زورتلاش کردند و به اذیت و آزار مردم پرداختند که در نتیجه، مردم از آنها روی گردان شدند.
[۳۳]محمودمحمد طنطاوی، المدخل الی الفقه الاسلامی ص۲۰۷.
[۳۴]محفوظبن احمد کَلوَذانی، التمهید فی اصول الفقه، ج ۱، مقدمه، ص۳۳ـ۳۴.
نیز عللی برای گسترش نیافتن این مذهب برشمرده است: ۱. تأخر زمانی احمدبن حنبل بر سه پیشوای دیگر مذاهب فقهی (ابوحنیفه، مالک بن انس و شافعی). ۲. متهم شدن حنبلیان به ناتوانی در فهم درست و عمیق نصوص و اتکا به فهم ظاهری. ۳. پدید آمدن خصومت میان آنها و فقیهان شافعی درباره برخی مسائل و فروع فقهی از یکسو، و میان آنها و متکلمان درباره صفات باری تعالی از سوی دیگر. ۴. بینصیب بودن مذهب حنبلی از قدرتی حکومتی که آن را تأیید و ترویج کند.
[۳۵]محمد ابوزهره، ابن حنبل، حیاته و عصره، آراؤه و فقهه، ص۴۰۷ـ۴۰۹.
این سخن ابن خلدون را نپذیرفته بلکه امور سیاسی و اجتماعی را عامل مهمی در میزان گسترش مذاهب فقهی دانسته است. چنانکه تعداد فقیهان حنفی در عراق زیاد بوده و متصدی امور قضا و افتا میشدند ولی تعداد فقیهان حنبلی کم بوده است و کمتر امکان تصدی و مناصب مهم از جمله قضا را یافتهاند.
فقیهان حنبلی، برخلاف فقیهان حنفی و شافعی، پس از تحصیلعلم به زهد و عبادت روی آورده و از پذیرش منصبقضا و دیگر امور شرعی خودداری میکردند و به همین سبب از مطالعه و تحقیق نیز فاصله میگرفتند. به نظر میرسد استقبال نکردن بیشتر حاکمان از این مذهب، خود معلول ظرفیت پایین فقه حنبلی در پاسخگویی به نیازهای جامعه و به ویژه برآوردن اهداف حکومتها بوده است؛ بنابراین تصلب این مذهب بر احادیث و ناتوانی آن در استنباطاحکامشرعی، به ویژه در مسائل مستحدثه و موضوعات جدید، و ضعف عالمانش در ارائه تصویری قابل قبولتر از آن، از مهمترین علل کم اقبالی مردم وحاکمان به آن بوده است.
سخنی از عبداللّه فرزند احمدبن حنبل نقل کرده که بنابر آن احمدبنحنبل احادیث زیادی نوشته است و این با سخن کسانی که معتقدند او چیزی نمینوشته همخوانی ندارد. مهمترین متن حدیثی حنبلیان، المسند احمدبن حنبل است که بیش از سی هزار حدیث را دربردارد و بارها چاپ شده است.
مسندنویسی پس از احمدبن حنبل میان حنبلیان رواج یافت و آثار متعددی با این عنوان تألیف شد. آثار فراوانی نیز با محوریت المسند ابن حنبل نوشته شد که بیشتر آنها شرح، گزیده یا فهرست آن و گاه نیز درباره ویژگیهای آن است
یکی از مهمترین تألیفات در فقه حنبلی، که تأثیر فراوانی بر آثار بعدی گذاشت و همواره به عنوان کتاب درسی تدریس میشده است و عالمان بسیاری بر آن شرح یا حاشیه نوشته یا آن را خلاصه کردهاند، المختصر ابوالقاسم عمربن حسین خرقی است. مؤلف با گردآوری هر آنچه از احمدبن حنبل روایت شده همراه با اسناد آنها، به ترجیح روایات برمبنای اصول فقه حنبلیان پرداخت.
احمدبن حنبل و شاگردان او در اصول فقه کتابی تألیف نکردند. نخستین اثر حنبلیان در این موضوع را میتوان تهذیب الاجوبة اثر ابوعبداللّه حسنبن حامد بغدادی (متوفی۴۰۳) دانست که در آن با تأمل در پاسخهای احمدبن حنبل و روش استدلال او در مسائل فقه، برخی اصول و روش استنباط احکام فقهحنبلی را تبیین کرد.
[۶۸]ابراهیم آل ابراهیم، تدوین اصول الفقه عندالحنابلة ص۱۲۳.
سپس ابوعلی حسن بن شهاب عکبری (متوفی۴۲۸)، رسالة فی اصول الفقه را نوشت و به طور خلاصه به تدوین اصول فقه بر مبنای آرای احمدبن حنبل پرداخت.
[۶۹]ابراهیم آل ابراهیم، تدوین اصول الفقه عندالحنابلة ص۱۲۳.