لعن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مسئله
تولی و
تبری و
لعن نه تنها در
اسلام جایز است؛ بلکه از
ضروریات اجتماعی و از راههای سوق دادن مردم به حق و
حقیقت و دوری از
فساد و تباهی است.
سب و
شتم و
لعن به عنوان مصداقی تام از
بغض از همان ابتدای
زندگی بشر در بین
مردم شایع بوده است و عدهای برای نشان دادن بغض و
کینه خود نسبت به جریان و یا اشخاصی، به آن مبادرت میورزیدند. با نزول
دین مبین
اسلام نیز همچنان این امر بین
مسلمانان رایج بود و برخی برای نشان دادن
بیزاری و نفرت خود به عملکرد برخی افراد دیگر به سب و
لعن میپرداختند که لازم است نظر اسلام را در این زمینه جویا شویم.
حب و بغض در وجود
انسان دو نیروی بزرگی است که منشا ثمرات زیادی برای
جامعه و افراد آن است؛ به همین
دلیل در اسلام به آن توجه زیادی شده است تا جایی که
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمایند: «هل الایمان الا الحب و البغض؛ آیا دین غیر از حب و بغض است؟»
، دارا بودن
عشق و
محبت و ابراز آن نسبت به شخصی که مظهر خوبیها است بیانگر عشق و محبت شخص به خوبیها بوده و این امر بستر مناسبی برای رساندن انسان به
کمال و
سعادت مطلوب خواهد شد؛ همچنین داشتن و ابراز بغض و نفرت از آنهایی که درجاتی از
شقاوت و
پستی را دارا هستند در حقیقت بیزاری از بدیها و هر آنچه انسان را از
خدا دور میکند میباشد.
یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سبب زیستن در
عصر رسول
خدا و آشنا بودن شان با
سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و داشتن این موقعیت خاص، مورد توجه همگان هستند؛ هر چند همه آنها در یک سطح نبودند و گروهی از آنها نتوانستند بر
ایمان خود ثابت بمانند و از مسیری که در زمان پیامبر انتخاب کرده بودند منحرف شدند؛ به همین دلیل لازم است بین آنهایی که به رسول
خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ایمان آورده و تا آخر بر همین
صراط مستقیم ماندند و آنهایی که در بین راه بریدند و کارهای خلاف سیره پیامبر و خلاف دستورات آن حضرت مرتکب شدند فرق قائل شد. نسبت به گروه اول اظهار
مودت و نسبت به گروه دوم و اعمالشان اظهار
تبری کرده و از اعمال غیر اسلامی آنها برائت جوییم؛ و لذا مسلمانان طبق
سنت خداوند در
قرآن، این گروه که شقاوت و مخالفتشان از فرمان و سیره پیامبر را به نهایت رساندند و سبب گمراهی عده زیادی شدند
لعن کرده و از آنها بیزاری میجویند.
باید توجه داشت که بین
لعن و سب فرق است. سب در
اسلام حرام اعلان شده است. سب در لغت به معنی
شتم و
دشنام است.
زبیدی میگوید: «السب: الشتم؛ سب به معنی شتم است.»
؛
ابن منظور نیز مینویسد: «الشتم: قبیح الکلام ولیس فیه قذف؛ شتم به معنی
کلام زشت است و لازم نیست که در آن
تهمت نیز باشد.»
؛
طریحی میگوید: شتم یعنی توصیف کنی چیزی را به صفتی که نقص است.
خداوند متعال میفرماید: «ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم...؛
و شما مؤمنان بر آنان که غیر
خدا را میخوانند
دشنام مدهید تا مبادا آنها هم از روی دشمنی و
جهالت خدا را دشنام دهند.» پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز به شدت دشنام دادن را
نهی کرده است؛ ایشان میفرمایند: «سباب المسلم فسوق؛ دشنام به
مسلمان،
فسق و
گناه است.»
در جریان
جنگ صفین وقتی به
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) گزارش دادند که برخی از یاران وی شامیان را ناسزا میگویند، حضرت آنان را فرا خواند و چنین فرمود: «انی اکره لکم ان تکونوا سبابین ولکنکم لو وصفتم اعمالهم وذکرتم حالهم، کان اصوب فی القول وابلغ فی العذر؛ دوست ندارم دشنام دهنده باشید، اما اگر کردار آنان را بازگو کنید و روش آنان را تشریح کنید، به
حقیقت نزدیکتر و عذری رساتر برای شما خواهد بود.»
، همچنین
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «سباب المؤمن کالمشرف علی الهلکه؛ کسی که به
مؤمن ناسزا بگوید همچون کسی است که در پرتگاه
هلاکت باشد.»
؛ بنابراین «
سب» مطلقا در اسلام
حرام است و هر فرد
عاقل و دانایی از دشنام و
ناسزاگویی و
بددهانی رویگردان است و از آن بهره نمیگیرد؛ اما مساله
لعن با
سب فرق میکند
لعن به معنی راندن و دور کردن از خوبی است.
جوهری مینویسد: «
اللعن، الطرد والابعاد من الخیر؛
لعن، راندن و دور کردن از خوبیها است.»
؛ همچنین
لعن بیزاری از اعمال زشت یک فرد است.
راغب اصفهانی میگوید: «
لعن به معنای طرد و دور کردن با
غضب است.
لعن اگر از طرف خداوند باشد در
آخرت به معنای
عقوبت و در
دنیا به معنای انقطاع از قبول
رحمت و توفیقش است؛ و اگر از طرف انسان باشد به معنای
دعا و
نفرین و در خواست بر
ضرر غیر است».
بنابراین
لعن به معنی بیزاری از اعمال زشت یک فرد است و دعا برای دور شدن او از رحمت
خدا است و شاید بهترین تعبیری که
مفهوم لعن عربی را در
فارسی منتقل کند عبارت «
خدا نیامرزد» است. در این گونه موارد مثلا گفته میشود: «
خدا فلانی را نیامرزد، کاری کرد که عدهای را به کشتن داد.» این تعبیر هیچ بار منفیای ندارد و دعای بر علیه شخصی است که کار پستی مرتکب شده است؛ بنابراین
خدایا فلانی را
لعن کن؛ یعنی از او نگذر، او را نیامرز.
خداوند متعال در
قرآن کریم در موارد متعددی گروهی را
لعن و نفرین کرده است که این دلیلی بر
مشروعیت به کار بردن این واژه به صورت اصل اولی میباشد. در
قرآن با اینکه از سب
نهی شده است؛ ولی نه تنها هیچگاه از
لعن نهی نکرده است؛ بلکه خود بارها عدهای را
لعن کرده است.
با مراجعه به
قرآن کریم پی میبریم که خداوند متعال افراد و یا گروههایی را
لعن کرده است که از جمله آنها به این موارد میتوان اشاره کرد:
ابلیس؛ آن جا که میفرماید: «و ان علیک
لعنتی الی یوم الدین؛
و همانا
لعنت من برتوست تا
روز جزا.»
کافرین؛ آن جا که میفرماید: «ان الله
لعن الکافرین واعد لهم سعیرا؛
همانا خداوند
لعنت کرده
کافران را و برای آنان
جهنم را آماده نموده است.»
بنی اسرائیل، آنهایی که به دستور پیامبران ایمان نیاورده و کافر شدند؛ «
لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داود وعیسی بن مریم؛
لعنت شدند کسانی که از بنی اسرائیل کافر شدند، به
زبان داود و
عیسی بن مریم.»
ظالمین؛ در این
آیه که خداوند میفرماید: «الا
لعنه الله علی الظالمین؛
آگاه باش
لعنت خدا بر ظالمان است.»
دروغ گویان؛ آن جا که میفرماید: «والخامسه ان
لعنه الله علیه ان کان من الکاذبین؛
و بار پنجم
قسم یاد کند که
لعنت خدا بر او باد اگر از
دروغ گویان باشد.»
آزار دهندگان پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)؛ «والذین یؤذون الله و رسوله
لعنهم الله فی الدنیا و الآخره؛
و کسانی که
خدا و رسول را
اذیت میکنند خداوند آنان را در
دنیا و
آخرت مشمول
لعنت خود قرار داده است.»
تهمت زنندگان به
زنان پاکدامن؛ «ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات
لعنوا فی الدنیا و الآخره؛
کسانی که به زنان با
ایمان و پاک دامن بی خبر از کار بد تهمت بستند محققا در دنیا و آخرت
ملعون شدند.»
قاتلین مؤمنین؛ «ومن یقتل مؤمنا متعمدا فجززاءه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و
لعنه و اعد له عذابا عظیما؛
و هرکس مؤمنی را به عمد بکشد مجازاتش
آتش جهنم است که در آن جاوید
معذب خواهد بود.
خدا بر او
خشم و
لعنت کند، و عذابی بسیار شدید برایش مهیا سازد.»
منافقین؛ «وعد الله المنافقین و المنافقات و الکفار نار جهنم خالدین فیها هی حسبهم ولعنهم الله ولهم عذاب مقیم؛
خدا مرد و
زن از منافقان و کافران را
وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخ برای کیفر آنان کافی است، و
خدا آنان را
لعن کرده و برای آنان
عذاب ابدی است.»
فاسدین و قطع کنندگان رحم؛ «فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم • اولئک الذین
لعنهم الله فاصمهم و اعمی ابصارهم؛
شما منافقان اگر از
فرمان خدا و
اطاعت روی برگردانید یا در
زمین فساد و
قطع رحم کنید باز هم
امید دارید؟ اینان همین منافقانند که
خدا آنان را
لعن کرده و گوش و چشمشان را
کور گردانید.»
همانطور که بیان شد
قرآن کریم عدهای که برخی از ویژگیهای منفی را در خود دارند مورد
لعن قرار داده است که با اطلاق
لعن بر مورد عام، شامل برخی از صحابه نیز میشود، ولی در برخی از موارد،
صحابی خاصی
لعن شده است، از آن جمله این آیه شریفه است: «و اذ قلنا لک ان ربک احاط بالناس و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنه للناس و الشجره الملعونه فی
القرآن و نخوفهم فما یزیدهم الا طغیانا کبیرا؛
ای رسول ما به یاد آور وقتی را که به تو گفتیم
خدا البته به همه افعال و افکار مردم محیط است و ما رؤیائی که به تو ارائه دادیم جز برای
آزمایش و
امتحان مردم نبود، و درختی که به
لعن در
قرآن یاد شده و ما به ذکر این آیات عظیم آنان را میترسانیم و لکن بر آنان طغیان و کفر و افکار شدید چیزی نیفزاید.»
مفسران در ذیل این آیه میگویند: مراد از
شجره ملعونه در
قرآن، شجره و نسب
حکم بن ابی العاص است و مقصود از رؤیا، رؤیایی است که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
خواب دیدند که فرزندان
مروان بن حکم یکی پس از دیگری بر منبرش مینشینند.
با رجوع به
سنت نبوی متوجه میشویم که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تعبیر «
لعن» و مشتقات آن را در موارد بسیاری، حتی در خصوص مسلمانان و برخی از
صحابه به کار برده است؛ که همه آنها به سبب کارهای زشتی است که از آنها صادر شده است.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گاهی به صورت کلی
لعن میکرد مانند:
دزد، جوانی که خود را به شکل
زن درآورد، و نیز زنی که خود را شبیه
مرد کند، کسی که حیوانی را به غیر نام
خدا ذبح کند، کسی که
والدین خود را
لعن کند، کسی که عمل
قوم لوط انجام دهد و یا
رشوه بگیرد و...
ایشان میفرمود: «
خدا لعنت کند
شراب،
شرابخوار،
ساقی،
بایع و
مشتری آن را و...»
و نیز میفرمود: «
خدا لعنت کند
گیرنده ربا و دهنده و نویسنده و
شاهد آنرا».
گاهی هم آن حضرت، افراد مشخص و معینی را
لعن میکرد؛ شعبی میگوید:
عبدالله بن زبیر در حالی که بر
کعبه تکیه زده بود، گفت:
سوگند به پروردگار این خانه «لقد
لعن رسول الله فلانا و ما ولد من صلبه؛ رسول
خدا فلانی و آن کس که از
صلب او متولد شود را
لعن کرده است.»
در مورد شخص مورد ادعای عبدالله بن زبیر،
حاکم نیشابوری درحدیثی در
مستدرک، او را حکم بن عاص و فرزندانش معرفی میکند: «
لعن رسول الله الحکم وولده؛ پیامبر حکم بن عاص و فرزندان او را
لعن کرد.»
؛ و نیز مروان و پدرش مورد
لعن رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار گرفتند. حاکم نیشابوری در کتابش مستدرک میگوید: «رسول الله
لعن ابا مروان ومروان فی صلبه؛ پیامبر پدر مروان را
لعن کرد در حالیکه مروان در صلب او بود.»
رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در موارد متعددی
ابوسفیان و
معاویه را نیز
لعن کرده است؛ علی بن اقمر میگوید: همراه با گروهی از
عبدالله ابن عمر خواستیم برای ما حدیثی بگوید، او گفت: پیامبر درباره ابوسفیان در حالی که سوار بر مرکبی بود و معاویه و برادرش از پیش و از پس او در
حرکت بودند، فرمود: «اللهم العن القائد و السائق و الراکب، قلنا انت سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ؟ قال نعم، و الا فصمتا اذنایط، کما عمیتا عینای؛
خدایا لعن فرما جلودار، پیرو و سواره را؛ پرسیدیم که تو خود از رسول
خدا شنیدی؟ گفت: آری، و چنان چه
دروغ بگویم دو گوشم کر باد، همچنانکه دو چشمم نابیناست.»
عبدالله بن عمر در جایی دیگر میگوید: رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
روز جنگ احد چنین
نفرین نمود: «اللهم العن اباسفیان...»
؛ همچنین ابن براء از پدرش «براء ابن عازب» نقل میکند که ابوسفیان همراه معاویه به سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میآمدند، آن حضرت فرمود: «اللهم العن التابع و المتبوع، اللهم علیک بالاقیعس، قال ابن البراء لابیه: من الاقیعس؟ قال: معاویه؛ بارخدایا پیرو و جلودار را
لعنت کن،
خدایا اقیعس را به تو واگذار میکنم، ابن براء میگوید: به پدرم گفتم اقیعس کیست؟ پاسخ داد: معاویه.»
با تتبع تاریخی در مییابیم که خود صحابه نیز برخی صحابه دیگر را
لعن میکردند.
محمد بن ابی بکر در ضمن نامهاش به معاویه، او و پدرش را ملعون و نفرین شده میداند و خطاب به او میگوید: «انت اللعین بن اللعین، لم تزل انت و ابوک تبغیان لرسول الله (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) الغوائل، و تجهدان فی اطفاء نور الله؛ تو ملعون و نفرین شده و پسر نفرین شدهای همواره تو و پدرت علیه رسول
خدا طغیان نموده و در جهت خاموشی
نور خدا تلاش میکردید.»
درباره نعیمان یا نعمان آمده است که وی شراب مینوشید چنان که چندین مرتبه بر او در مجلسی که رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضور داشتند
حد جاری کردند: «فقال بعض الصحابه:
لعنه الله ما اکثر ما یؤتی به...؛ برخی از اصحاب او را به خاطر این زیاده روی
لعن میکردند...».
پس از جریان
حکمیت نیز،
ابو موسی اشعری به
عمرو عاص گفت: «
لعنک الله فان مثلک کمثل الکلب. ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث. قال عمرو:
لعنک الله فان مثلک کمثل الحمار یحمل اسفارا؛ خداوند تو را
لعنت کند، تو مانند سگی میمانی که اگر تحت فشار قرار گیرد
زبان از کام درآورد و اگر رهایش کنی زبان از کام درآورد. عمرو گفت:
خدا تو را
لعنت کند تو مانند الاغی هستی که کتابها را حمل میکنی.»
و نیز
عمر بن خطاب،
خالد بن ولید را به جهت کشتن
مالک ابن نویره مورد
لعنت قرار داد.
و عبدالله بن عمر هم فرزندش را سه بار
لعن و نفرین کرده است.
یکی از عمدهترین دلایل برخی
اهل سنت در رد
لعن، دفاع از صحابه است، به جهت اینکه صحابه را از
منابع تشریع میدانند و معتقدند در کنار
قرآن و
سنت و
اجماع و
عقل و منابع دیگر،
مذهب صحابی هم از منابع تشریع است. گاهی هم از مذهب صحابی با تعبیر
سنت صحابی یاد میکنند که نشان از آن دارد که صحابی هم در عرض سنت پیامبر، سنتی دارد، و بر این باورند که اگر صحابه نقدپذیر باشند و یا
لعن شوند
دین متزلزل میشود، در حالی که دینی که اساس آن به وسیله خداوند متعال و پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گذاشته شده و با
وعده الهی تا
روز قیامت باقی است، با نقد چند نفر هرگز متزلزل نخواهد شد.
و نیز این سخن که «مذهب صحابی از منابع تشریع است» مردود است؛
غزالی در این باره میگوید: «کسی که در او
احتمال خطا و اشتباه میرود و
عصمت او از خطا ثابت نشده است، سخن او
حجت نیست، چگونه میتوان به سخن آنان استناد کرد، در حالی که احتمال خطا میرود؟ و چگونه بدون
دلیل متواتر، ادعای عصمت برای آنان میشود و چگونه میتوان قومی را
تصور کرد که اختلافشان جایز باشد؟ و چگونه ممکن است دو معصوم با هم اختلاف داشته باشند؟ در حالی که همه صحابه اتفاق نظر دارند که میتوان با صحابه مخالفت کرد. چرا
ابوبکر و عمر نمیپذیرند که کسی بر اساس
اجتهاد، مخالف آنان باشد، بلکه در مسائل اجتهادی بر هر مجتهد
واجب میدانند که از اجتهاد خودش پیروی کند؟».
شوکانی به ظاهر عنوان «منابع تشریع» اعتراض کرده و گفته که حجت نیست، چون خداوند جز حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به سوی این
امت برنیانگیخته و ما جز یک پیامبر و یک
کتاب آسمانی نداریم و همه امت مامورند که از کتاب
خدا و سنت پیامبرش
اطاعت کنند و در این مورد فرقی میان صحابه و دیگران نیست. همه
مکلف به تکالیف دینی و پیروی از کتاب و سنتاند. پس هر کس بگوید پس از
قرآن و سنت پیامبر و آنچه به این دو بر میگردد، حجتی دیگر در دین خداوند است، در دین
خدا حرف نادرستی گفته است.
به هر حال، آنچه حجت است،
قرآن و سنت پیامبر و اجماع مسلمین و
عقل قطعی است و سخن صحابی اگر مستند به پیامبر نباشد قطعا حجت نیست، اما نظری که او از
منابع شرعی استنباط میکند برای خودش و مقلدانش حجت است نه بر دیگران، یعنی مجتهدان و غیر مقلدان.
یاران پیامبر نیز همانند تابعان، به صالح و ناصالح؛ و مقبول و غیر مقبول تقسیم میشوند و نپذیرفتن روایات گروه دوم، دلیلی بر ساقط شدن همه روایات صحابه پیامبر از درجه اعتبار نیست. از این گذشته، روایات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از طریق پیشوایان
معصوم (علیهمالسّلام) یعنی
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) و خاندان
رسالت، که خود از برترین صحابه بودهاند، در اختیار ما قرار گرفته است و نپذیرفتن روایات انسانهای ضعیف یا مجهول و مبهم دلیل بر نفی کلی نیست و سبب تزلزل دین نمیگردد؛ زیرا پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دو حجت گرانبها از خود به یادگار نهاده و امت اسلامی با تمسک به این دو از هر مرجعی بی نیاز خواهند بود.
همانطور که بیان شد در اسلام به تولی و تبری؛ حب و بغض اهمیت زیادی داده شده است تا آنجایی که در روابات آمده است: «هل الایمان الا الحب و البغض؛ آیا دین غیر از حب و بغض است؟»
؛ این حب و بغض در مورد افراد و
مصادیق خاص نیز جاری است مانند قول رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام): «یا علی، حبک ایمان و بغضک نفاق و کفر؛ ای علی!
دوستی با تو
ایمان و کینه ورزی با تو
نفاق است.»
در بیان
حکمت و دلایل تاکیدات و اهمیت
اسلام به مسئله حب و بغض چه به صورت عمومی و چه نسبت به افراد خاص به چند نکته به صورت اختصار اشاره میشود:
با توجه به اینکه حب و بغض دو نیروی بسیار عظیمی است که اگر به تمامه در انسان نهادینه شود میتواند ثمرات زیادی برای او داشته باشد؛ مثلا کسی که
محبت شخصی را به سبب دارا بودن همه خوبیها در دل داشته باشد، این در حقیقت بیانگر عشق و محبت او به خوبی هاست و این عشق و محبت نیروی بسیار عظیمی است که میتواند تمام قوا را در
اختیار گرفته و به سوی محبوب اصلی که همان خداوند متعال است سوق دهد. و این همان کمال و سعادت مطلوب انسان است. و نیز اگر انسان بغض شخصی را به خاطر
شقی بودن او در دل داشته باشد این سبب میشود که در وجود انسان تمام نفرتها جمع شود تا از آن شخص بیزار گردد، و این در حقیقت بیزاری از بدی هاست.
اسلام بر خلاف برخی
ادیان، مانند سکه دو رویی است که به خاطر
ضرورت اجتماعی به هر دو امر مهم تولی و تبری سفارش کرده است. آدمی نمیتواند خوب و بد و یا مظهر خوبیها و بدیها، را با هم دوست داشته باشد، زیرا اینها دو امر متضادند که غیر قابل جمعند و جمع آنها در شخصی علامت نفاق است.
از جهت
روانشناسی نیز ثابت شده است که بهترین راه برای
تشویق مردمی به
حق و حقیقت و دوری از
فساد و بدیها ارائه الگوهایی کامل از هر دو طرف است، که اثر مطلوب و بزرگی در جامعه میتواند داشته باشد.
باید توجه داشت که حب و بغض نمیتواند تنها در
قلب بماند، بلکه ظهور و بروز دارد و ظهور آن تا زمانی که از نظر
شرعی و عقلی مانعی نداشته باشد نه تنها اشکالی ندارد، بلکه برتری نیز دارد و این از حیث روانی نیز قابل اثبات است، زیرا ابراز و اظهار یک مطلب سبب
تلقین در
نفس انسان و
ملکه شدن آن میشود. از همین رو ابراز تبری و تولی در ساختن شالوده روحی انسان بسیار مؤثر است.
تولی و تبری و
لعن کردن که یکی از مصادیق تبری است در حقیقت اعلان خطر و اعلان
بشارت است؛ اعلان خطر به
مردم است تا مراقب دشمنان دینشان باشند؛ دشمنانی که همیشه در
کمین هستند تا دین انسانها را از آنها بگیرند و آنها را از
صراط مستقیم منحرف سازند و بدانند که چنین انسانهای مورد
لعن واقع شده، قابل پیروی نیستند. تولی نیز اعلان بشارت است به مردم تا بدانند که ما الگوهایی کامل و خوبی داریم که اگر آنها را پیروی کنند به حق و حقیقت و
لقای الهی خواهند رسید و این در حقیقت از
مصادیق امر به معروف و نهی از منکر اجتماعی است.
اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جهاتی مورد توجه خاص مسلماناناند؛ زیرا آنان کسانیاند که آن حضرت را درک کرده و از او سخنها شنیده و سیره عملی ایشان را دیدهاند؛ و از طرفی، به خاطر فداکاریهایی که برخی از آنان در راه حفظ و گسترش اسلام داشتهاند قابل تقدیرند؛ از همین رو مسلمانان توجه خاصی به آنها دارند. از سوی دیگر، کسانی که سد راه پیشرفت واقعی اسلام بودند و باعث
انحراف در
جامعه اسلامی میشدند، بزرگترین ضربه را به اسلام و مسلمانان زدهاند، به همین علت است که باید الگوهای خوب و بد از میان صحابه انتخاب شود و معیار این انتخاب همان الگوی اصلی که رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد است «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه؛ مسلما برای شما در زندگی رسول
خدا سرمشق نیکویی بود.»
همانطور که اشاره شد گزارشهای تاریخی نشان میدهد که صحابه بزرگ رسول
خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)، افرادی مانند معاویه، عمرو بن عاص، خالد بن ولید، زیاد و
حجاج بن یوسف را
لعن کردهاند. حضرت علی (علیهالسّلام) نیز روزی که
عثمان کشته شد،
عبد الله بن زبیر را به دلیل این که از عثمان
دفاع نکرد،
لعن و نفرین کرد.
؛
بدیهی است که امکان ندارد که
نسل امروز مسلمانان، بخواهند راه
خیر و
عزت و
صلاح را بپیمایند ولی
چشم بر میراث تاریخی خود بپوشانند و نیم نگاهی هم به احوال مسلمانان اوایل نداشته باشند و اگر
تاریخ آیینه عبرتها است، نتوان عبرت جویان را از تامل در آن بازداشت. مساله ی
لعن و نفرین به عنوان مکانیسمی برای ابراز
تنفر و
برائت از مصادیق زشتی نقش مهمی در تقویم
شخصیت عقیدتی و روحی انسان
مؤمن داشته و سهل انگاری در آن به بی تفاوتی و در هم رفتن مرزهای هویت دینی و اخلاقی خواهد انجامید و صد البته به صورت طبیعی انسان مؤمن با مطالعه صفحات واقعی تاریخ گذشته مسلمین و مشاهده جلوههای
نفاق و ستم و
انحراف به
خشم میآید و
سینه او مالامال از نفرت نسبت به جنایتکاران میشود. البته باید توجه داشت که در مورد افراد، باید تنها افرادی را
لعن کرد که براهینی مبنی بر شمرده شدن آن افراد از مصادیق
لعن وجود داشته باشد و در مصادیق اختلافی و مشکوک نیز، باید با اقامۀ دلیل،
لعن کرد و جایز نیست این کار را بدون دلیل و حجت انجام داد و
لعن افرادی از صحابه که دلیلی برای
لعن آنان وجود ندارد، سبب خدشه دار شدن وحدت میان مسلمانان است. و نیز باید توجه داشت که به جای مبالغه در بکارگیری ادبیات
لعن در محافل و منابر و رسانهها، نقد علمی مستدلانه و منصفانه را دستور کار خود قرارداده و فرهنگ و ادبیات آن را در میان مردم نهادینه کنیم. مصلحت برتر همگرایی و وحدت مسلمین هم جز این حکم نمیکند که هر گونه تعابیر
خشن و غلیظ که
توهین به
مقدسات توده عظیمی از مسلمانان محسوب میشود کنار گذاشته شود و به جای آن، همه در این اندیشه باشند که با پرهیز از مباحث حاشیهای راههای عملی برای پیشبرد اهداف اصلی اسلام و مسلمین را یافته، دنبال کنند؛ و سیره عملی معصومین (علیهمالسّلام) بهترین دلیل بر اتخاذ چنین روشی است.
با نگاهی به
سیره امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام)، شاهد برخی راهنماییهای ایشان به
خلیفه دوم عمر برای حفظ و تقویت اسلام و مسلمانان هستیم:
۱- درکتاب
المستدرک علی الصحیحین به نقل از سعید بن مسیب آمده: عمر، مردم را جمع کرد و از آنان پرسید: تاریخ، از چه روزی نوشته شود؟ هر کدام نظری دادند ولی عمر قانع نشد آنگاه علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) فرمود: «از روزی که پیامبر
خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)
هجرت کرد و سرزمین
شرک را ترک نمود». عمر نیز آن را پذیرفت.
۲- همچنین در کتاب
البدایه و النهایه آمده: عمر، هنگامی که نوشتهها را تاریخدار کرد خواست که تاریخ را از «میلاد پیامبر
خدا» آغاز کند. سپس گفت: از «
بعثت». آنگاه علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) نظر داد که آن را از «هجرت» بنویسد. پس عمر هم از «هجرت» نوشت.
۳- در کتاب
تاریخ طبری به نقل از ابن عمر آمده: پس از
فتح قادسیه و
دمشق، عمر، مردم را در
مدینه جمع کرد و گفت: به نظر شما چه مقدار از
بیت المال برای مصرف شخصی من
حلال است؟ حاضران هرکدام سخنی را گفتند؛ اما علی (علیهالسّلام) ساکت بود. عمر گفت: ای علی! چه میگویی؟ علی (علیهالسّلام) فرمود: «مقداری که زندگی تو و عیالت را به سامان میآورد و جز این، هیچ چیز از آن برای تو حلال نیست». همه گفتند: نظر، همان نظر علی بن ابی طالب است.
۴- در کتاب
ربیع الابرار نقل شده است: که در روزگار
خلافت عمر بن خطاب، نزد وی، از زیورهای
کعبه و فراوانی آنها سخن به میان آمد. گروهی گفتند: اگر آنها را بفروشی و با آنها لشکرهای مسلمانان را تجهیز کنی،
پاداش آن بیشتر است. کعبه چه نیازی به زیور دارد؟! عمر، قصد همین کار را داشت که علی (علیهالسّلام) فرمود: «این
قرآن بر پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) نازل شد. و در آن هنگام داراییها چهار گونه بود:
اول: داراییهای مسلمانان که میان وارثان به میزان سهمی که خداوند معین کرده بود، قسمت میشد.
دوم:
خمس که
خدا آن را در جایگاه آن قرار داده است.
سوم:
زکات که
خدا آن را برای مصرفهای مشخصی معین نموده است.
چهارم:
زیور کعبه بود که در آن روز وجود داشت؛ اما
خدا آن را به حال خود وا نهاد و این وانهادن، نه از روی فراموشی بود و نه از روی مخفی بودن آن بر
خدا. پس، تو هم آن را در جایی قرار ده که
خدا و پیامبرش قراردادهاند».
عمر گفت: اگر تو نبودی، رسوا میشدیم! و زیورها را به حال خود وا نهاد.
البته باید توجه داشت که همکاری امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) با عمر در
مشورت دادن به او نه به خاطر پذیرش خلافت وی، بلکه تنها به سبب حفظ اسلام و مسلمانان بود؛ چرا که بارها آن حضرت در همان دوران
خلافت ابوبکر و عمر و عثمان در
حقانیت خود بر خلافت و
جانشینی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاکید داشت.
۵- ایشان در جریان شورایی که عمر برای انتخاب جانشین خود تشکیل داد در یکی از خطبههایش در مورد نتیجه
شورا فرمود: «
خدایا، چه شورایی! چه وقت در برتری من بر اولی آنها (ابوبکر) تردید افتاد که اکنون با اینان برابر شمرده میشوم؟! ولی به ناچار و برای حفظ اسلام، با آنان در فرود و اوج، همگام و همراه شدم؛ اما یکی به کینه از من کناره گزید و دیگری (عبدالرحمن بن عوف) به
برادر زنش گروید و چیزهایی دیگر...».
۶- همچنین در کتاب
شرح نهج البلاغه آمده که حضرت علی (علیهالسّلام) به
ابن عباس گفت: از این رو داخل در جلسه شورا شدم که پیش از این عمر میگفت که پیامبر
خدا فرموده است: «
نبوت و
امامت، با هم در یک خانه جمع نمیشوند». من در پیش دید مردم در شورا داخل شدم تا تناقض کردارش را با روایتی که نقل کرده است، روشن کنم».
۷- در
نهج البلاغه نیز آمده است که علی (علیهالسّلام) به
عبد الرحمان بن عوف میفرماید: «عمر میدانست که تو و پسر عمویت سعد و برادر زنت (عثمان)، یک نظر دارید. و به کشتن مخالفانتان نیز فرمان داد، حال خوب میدانید که من از دیگران بدان (
خلافت) سزاوارترم. به
خدا سوگند، تا آنجا
تسلیم هستم که کارهای مسلمانان به سلامت باشد و در آن ستمی نباشد، مگر بر خودم؛ و این به خاطر
پاداش و
فضیلت صبر و نیز بی رغبتی به زر و زیوری است که به خاطرش بر هم پیشی میگیرید.
۸- کتاب ارشاد به نقل از جندب بن عبدالله مینویسد: در مدینه و پس از
بیعت مردم با عثمان، بر علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) وارد شدم و او را اندیشه ناک و اندوهگین دیدم. به او گفتم: قومت چه کردند؟ فرمود: «باید صبری نیکو داشت.» به او گفتم: سبحان الله! به
خدا سوگند که تو صبوری.
فرمود: «اگر صبر نکنم چه کنم؟ مردم به
قریش مینگرند. قریش میگوید: اگر
خلافت به خاندان محمد (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) رسد هیچ گاه به کس دیگری نمیرسد؛ ولی اگر در غیر آنان باشد، میان شما میچرخد».
از آنچه بیان شد به این نتیجه میرسیم که مسئله تولی و تبری و
لعن نه تنها در اسلام جایز است؛ بلکه از ضروریات اجتماعی و از راههای سوق دادن مردم به حق و حقیقت و دوری از فساد و تباهی است. چگونه ممکن است کسی
تبری را از مستحق آن مضایقه کند، در حالی که خداوند متعال میفرماید: «قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انا برآء منکم ومما تعبدون من دون الله کفرنا بکم وبدا بیننا وبینکم العداوه والبغضاء ابدا؛
برای شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به
ابراهیم و اصحابش
اقتدا کنید که آنان به قوم خود گفتند: ما از شما و بتهای شما که به جای
خدا میپرستید به کلی بیزاریم. ما مخالف و منکر شماییم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنی خواهد بود.»
البته باید توجه داشت که برخی از صحابه رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یعنی آنهایی که در
مکه تحت فشار بودند و اسلام خود را حفظ کردند و دعوت حق را
لبیک گفتند، و نیز آنهایی که پس از
هجرت به
مدینه با ریختن
خون خود،
درخت اسلام را در جنگهای ابتدایی آبیاری کردند، همچنین کسانی که پس از
رحلت رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خانه و کاشانه خود را ترک گفته و به جهاد پرداختند؛ همه این گروهها مورد
تکریم و
تعظیم میباشند، زیرا آنان مانند شمع، سوخته و اطراف خود را روشن نمودند و هیچکس درباره آنان حرف خلافی ندارد.
سخن در جای دیگر است؛ این که هرگاه فردی از یاران پیامبر به حکم این که
معصوم نیست گناهی را مرتکب شد و ملاک
لعن در حق او تحقق یافت، ابراز
انزجار از این فرد چه حکمی دارد؟! طبعا
حکم او با دیگر افراد که با او همسو هستند، تفاوتی نخواهد داشت. اگر
شیعه از گروه انگشت شماری از
صحابه پیامبر بیزاری میجوید، به سبب صحابی بودن آنها نیست؛ بلکه این
لعن گروهی اندک از صحابه به این سبب است که آنها با آنکه پیامبر را درک کردند و به مقام و موقعیت عالی دست یافتند؛ اما از این موقعیت زیبا غافل شدند و برخلاف دستور پیامبر رفتار کردند، به گونهای که مستحق بیزاری گشتند، چنان که
قرآن مجید میفرماید: «ان الذین یؤذون الله ورسوله
لعنهم الله فی الدنیا والآخره واعد لهم عذابا مهینا؛
آنان که
خدا و رسول او را
آزار میدهند،
خدا از آنان در دو
جهان بیزار بوده و برای آنان عذاب خوار کنندهای آماده ساخته است.»
حال اگر فردی از صحابه
موجبات آزار پیامبر را فراهم ساخت، محکوم به حکم این آیه خواهد بود؛ همچنان که دیگر افراد غیر صحابه نیز در صورتی که صفات مورد
لعن واقع شده
خدا را برخوردار باشند مستحق بیزاری و
لعن هستند؛ و البته در اسلام تبعیضی وجود ندارد.
بنابراین شیعه
لعن را بر برخی از صحابه به کار میبرد که منشا
فساد در جامعه عصر خود و بعد از آن تا
روز قیامت شدهاند، و از آن جا که صحابه، مورد توجه خاص و برای عموم مردم محک دیناند،
ضروری است که با اعلام
برائت از آنان مردم را از این خطر بزرگ آگاه ساخت، که این فرد و یا جریان خطر سازند، تا مردم از او و دسته و طرفدارانش دوری گزینند و در راه و عقیده اش قرار نگیرند و این در حقیقت از
مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است.
۱. قران کریم.
۲. المفردات فی غریب القران راغب اصفهانی حسین بن محمد تحقیق صفوان عدنان داود دارالعلم- الدار الشامیه دمشق –بیروت ۱۴۱۲ قمری چاپ اول
۳. نهج البلاغه شریف الرضی محمد بن حسین محقق/ مصحح للصبحی صالح هجرت قم ۱۴۱۴ قمری چاپ اول
۴. الکافی کلینی محمد بن یعقوب بن اسحاق محقق/ مصحح غفاری علی اکبر و اخوندی محمد دار الکتب الاسلامیه تهران ۱۴۰۷ قمری چاپ چهارم
۵. وسایل الشیعه شیخ حر عاملی محمد بن حسن محقق/ مصحح موسسه ال البیت (علیهمالسّلام) موسسه ال البیت علیهمالسّلام قم ۱۴۰۹ قمری چاپ اول
۶. بحار الانوار مجلسی محمد باقر بن محمد تقی محقق/ مصحح جمعی از محققان دار احیاء التراث العربی بیروت ۱۴۰۳ قمری چاپ دوم
۷. الصحاح جوهری اسماعیل بن حماد محقق/ مصحح عطار احمد عبد الغفور دار العلم للملایین بیروت بی تا چاپ اول
۸. شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، مشعر قم، بی تا.
۹. نثر الدر ابو سعد منصور بن الحسین الابی تحقیق خالد عبد الغنی محفوظ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان ۱۴۲۴ قمری - ۲۰۰۴ میلادی الطبعه الاولی
۱۰. مسند احمد بن حنبل ابو عبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد الشیبانی المحقق السید ابو المعاطی النوری عالم الکتب – بیروت ۱۴۱۹هجری قمری ۱۹۹۸ میلادی الطبعه الاولی
۱۱. سنن ابی داود ابو داود سلیمان بن الاشعث السجستانی دار الکتاب العربی بیروت
۱۲. صحیح البخاری محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی تحقیق مصطفی دیب البغا دار ابن کثیر الیمامه بیروت ۱۴۰۷ قمری– ۱۹۸۷میلادی الطبعه الثالثه
۱۳. الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد مفید محمد بن محمد محقق/ مصحح موسسه ال البیت (علیهمالسّلام) کنگره شیخ مفید قم ۱۴۱۳ قمری چاپ اول
۱۴. وقعه صفین نصر بن مزاحم محقق/ مصحح هارون عبد السلام محمد مکتبه ایه الله المرعشی النجفی قم ۱۴۰۴ قمری چاپ دوم
۱۵. التنبیه و الاشراف ابو الحسن علی بن الحسین المسعودی تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی القاهره دار الصاوی بی تا
۱۶. البدایه و النهایه ابو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی بیروت دار الفکر ۱۴۰۷قمری/ ۱۹۸۶میلادی
۱۷. جامع بیان العلم وفضله ابی عمر یوسف بن عبدالله النمری القرطبی تحقیق ابو عبد الرحمن فواز احمد زمرلی موسسه الریان - دار ابن حزم ۱۴۲۴قمری-۲۰۰۳ میلادی الطبعه الاولی
۱۸. تاریخ الامم و الملوک تاریخ طبری ابو جعفر محمد بن جریر الطبری تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم دار التراث بیروت ۱۳۸۷قمری/۱۹۶۷میلادی طبعه الثانیه
۱۹. المستدرک علی الصحیحین محمد بن عبدالله ابو عبدالله الحاکم النیسابوری تحقیق مصطفی عبد القادر عطا دار الکتب العلمیه – بیروت ۱۴۱۱ قمری- ۱۹۹۰میلادی الطبعه الاولی
پایگاه اطلاع رسانی دفتر ایتاللهالعظمی مکارم شیرازی، برگرفته از مقاله «لعن در نگاه اسلام»، تاریخ بازیابی ۹۵/۱/۳۰