• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قیام علیه حاکمان جور

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قیام بر ضد حاکمان ستمگر بر چند نوع است و راهکارها و ضوابط شرعی آن طبق باورهای شیعه و سنی چیست؟ طاغوت کیست و آموزه‌های قرآن و احادیث در این‌باره کدام است؟ کفر به طاغوت چه معنایی دارد و» رکون «بر ستمگران، که در قرآن از آن نهی شده، به چه معناست؟ جهاد با طاغوت در سیره اهل‌بیت (ع) چگونه بوده، دلایل قائلان به حرمت جنبش بر ضد حاکمان ستمگر کدام است؟ امر به معروف و نهی از منکر در مورد حاکمان چگونه است؟

فهرست مندرجات

۱ - اصطلاحات
       ۱.۱ - جهاد علیه کفر
       ۱.۲ - بغی
       ۱.۳ - محاربه
       ۱.۴ - جهاد علیه طاغوت
۲ - تفاوت بغی با محاربه
۳ - ضابطه و شرایط قانونی خروج علیه حاکم ظالم
۴ - وجوب خروج علیه حاکم در کتاب و سنت
       ۴.۱ - مراد از طاغوت
       ۴.۲ - کفر به طاغوت
       ۴.۳ - عبادت طاغوت
       ۴.۴ - نهی از رکون در برابر ستمگران
              ۴.۴.۱ - تفاسیر آیه مذکور
              ۴.۴.۲ - تفاسیر درباره (و لا ترکنوا الی الذین ظلموا)
       ۴.۵ - وجوب جهاد با طاغوت در احادیث
              ۴.۵.۱ - روایت جابر از امام صادق
              ۴.۵.۲ - یحیی‌الطویل از امام صادق (ع)
              ۴.۵.۳ - کلام امام حسین به سپاه حر
              ۴.۵.۴ - روایات وارده از طرق اهل سنت
       ۴.۶ - وجوب جهاد با طاغوتیان در سیره اهل‌بیت(ع)
۵ - بررسی نظرات قائلان به حرمت قیام علیه حاکم
       ۵.۱ - سخنان عبداللّه بن عمر
       ۵.۲ - نظرعبداللّه بن عمرو العاص
       ۵.۳ - کلام حسن بصری
       ۵.۴ - سخن سفیان الثوری
       ۵.۵ - نظر علی بن مدینی
       ۵.۶ - کلام اللالکائی (متوفای ۸۱۴ ه. ق) و بخاری
       ۵.۷ - دیدگاه نووی
       ۵.۸ - سخن ابن‌حجر
       ۵.۹ - سخن ابوبکر اسماعیلی
       ۵.۱۰ - کلام طحاوی و شارح الطحاویة
       ۵.۱۱ - سخن الشیخ الصابونی (متوفای ۹۹۴ ه. ق)
۶ - آرا و نظریات دانشمندان وهابیت درباره قیام علیه حاکم
       ۶.۱ - سخن شیخ عبداللّه بن عبداللطیف
       ۶.۲ - نظر شیخ محمد بن عبداللطیف
       ۶.۳ - دیدگاه شیخ عبداللّه بن عبدالعزیز العنقری
       ۶.۴ - نظر شیخ عبدالعزیز بن باز
       ۶.۵ - ذکر چند حدیث دالّ بر مطلب مذکور
       ۶.۶ - دیدگاه شیخ محمد بن عبداللّه بن سبیل
۷ - دلایل قائلان به حرمت خروج علیه حاکم
       ۷.۱ - تمسک به اطلاق آیات قرآن
              ۷.۱.۱ - نقد دلیل اول
              ۷.۱.۲ - کلام ابن‌تیمیه
              ۷.۱.۳ - روایت عمر بن حنظله
       ۷.۲ - استدلال به روایات
              ۷.۲.۱ - روایات مسلم در صحیح
              ۷.۲.۲ - روایت عبادة بن الصامت
              ۷.۲.۳ - روایت عوف بن مالک از رسول خدا (ص)
              ۷.۲.۴ - روایت ام‌سلمه از رسول خدا
              ۷.۲.۵ - روایت ابن‌عباس
              ۷.۲.۶ - روایت قاضی ابویوسف در کتاب الخراج
              ۷.۲.۷ - در سنن ابی‌داوود از ابی‌هریره
       ۷.۳ - وجوب امر به معروف و برچیدن منکر به صورت اقدام عملی
              ۷.۳.۱ - حدیث ترمذی از طارق بن شهاب
              ۷.۳.۲ - کلام نعمان بن بشیر
              ۷.۳.۳ - روایت نقل شده در صحیح مسلم
              ۷.۳.۴ - روایت جابر بن عبداللّه
              ۷.۳.۵ - روایت نقل شده در سنن ابی‌داوود
              ۷.۳.۶ - روایت عمرو از هشیم
              ۷.۳.۷ - روایت نقل شده در سنن ابن‌ماجه
              ۷.۳.۸ - روایت موجود در نهج السعاده
              ۷.۳.۹ - روایت جابر از امام صادق
              ۷.۳.۱۰ - روایت شریف رضی در نهج البلاغه
              ۷.۳.۱۱ - روایت نقل شده در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)
              ۷.۳.۱۲ - کلام حضرت اباعبداللّه الحسین (ع)
       ۷.۴ - تحریم کمک به حاکم ستمگر
              ۷.۴.۱ - روایت ترمذی در کتاب الفتن
              ۷.۴.۲ - روایت احمد بن حنبل جابر بن عبداللّه
              ۷.۴.۳ - صحیحه ابن‌حمزه از امام زین‌العابدین (ع)
              ۷.۴.۴ - خبر طلحة بن زید، از امام صادق (ع)
              ۷.۴.۵ - محمد بن عذافر از امام صادق
              ۷.۴.۶ - روایت حریز از امام صادق
              ۷.۴.۷ - روایت ابی‌بصیر از امامصادق
              ۷.۴.۸ - روایت ابی‌یعفور
              ۷.۴.۹ - دو روایت از امام صادق
              ۷.۴.۱۰ - روایت صفوان بن مهران
              ۷.۴.۱۱ - روایت سکوتی از امام صادق (ع)
              ۷.۴.۱۲ - سخن ابن‌حجر در کتاب الزواجر
۸ - ادعای اجماع قائلان به عدم حرمت
       ۸.۱ - نقد
۹ - دیدگاه علمای اهل‌سنت در تمجید از قیام امام حسین
       ۹.۱ - ابن‌خلدون
       ۹.۲ - ابن‌الجوزی
       ۹.۳ - تفتازانی
       ۹.۴ - ابن‌حزم و شوکانی
       ۹.۵ - جاحظ
       ۹.۶ - حلبی
       ۹.۷ - ذهبی
       ۹.۸ - شیخ آلوسی
              ۹.۸.۱ - ملعونین از سوی خدا
       ۹.۹ - شیخ محمد عبده
       ۹.۱۰ - سید قطب
۱۰ - نمونه‌ای دیگر از خروج مسلمانان علیه زمامداران ستمگر
۱۱ - مخالفت فقها با ادعای اجماع
۱۲ - پیامدها و آثار سوء خروج علیه حاکم
       ۱۲.۱ - کلام نووی در شرح صحیح مسلم
       ۱۲.۲ - کلام در شرح العقیدة الطحاویة
       ۱۲.۳ - سخن امام مسجد الحرام
       ۱۲.۴ - نقد
       ۱۲.۵ - قیام علیه حاکمان جور در روایات
       ۱۲.۶ - حکم اولی و ثابت در شریعت
       ۱۲.۷ - روایت مسند احمد از پیامبر (ص)
       ۱۲.۸ - روایت صدوق از مسعدة بن صدقه از امام صادق (ع)
۱۳ - تأثیر منفی فتواها
       ۱۳.۱ - کلام سفیان ثوری
       ۱۳.۲ - سخن علی بن المدینی
       ۱۳.۳ - چگونگی جمع میان فتاوا و آیات
       ۱۳.۴ - سخن مالک بن دینار
۱۴ - نتیجه
۱۵ - پانویس
۱۶ - منبع


پیش از ورود به بحث ابتدا اصطلاحات متعارف» خروج علیه حاکم «را تعریف و سپس ضوابط و شرایط قیام را بررسی خواهیم کرد:

۱.۱ - جهاد علیه کفر

چنانچه نظام حاکم، نظامی کافر ، غاصب و در حال جنگ با مسلمانان باشد، جهاد بر مسلمانان واجب خواهد شد. در این فرض، جهاد دفاعی که از بهترین انواع جهاد است، وظیفه آحاد ملت اسلامی است، که در قرآن نیز بدان اجازه داده شده است:» به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت جهاد داده شده؛ چراکه مورد ظلم قرار گرفته، خدا بر پیروزی آنان تواناست «.
» در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید... هر کجا بر متجاوزان دست یافتید، آنان را بکشید و همان گونه که شما را بیرون کردند، آنان را بیرون برانید؛ چراکه فتنه (شرک) از قتل بدتر است... «. این آیات با وضعیت حاکم در فلسطین اشغالی کاملاً مطابقت دارد، و رژیم اشغالگر قدس از مصادیق اَتَمّ برای وجوب جهاد دفاعی به شمار می‌رود.

۱.۲ - بغی

اگر نظام حاکم، مطابق شرع باشد، خروج و اقدام مسلحانه علیه آن از مصادیق بغی خواهد بود. وظیفه مسلمانان در چنین مواردی، اصلاح و بازگرداندن گروه سرکش و دعوت آنان به اطاعت الهی است، و در صورت عدم قبول و مقاومت در برابر اصلاح، تا زمانی که به اطاعت و فرمانبری از حکومت گردن گذارند، باید با آن‌ها جنگید.

۱.۳ - محاربه

در صورتی که نظام شرعی و کارآمد بر سر کار باشد، و فرد یا گروه مسلحی با هدف اخلال در نظام اقتصادی و یا اجتماعی علیه آن قیام کنند، خداوند مردم را به تعقیب و کشتن آنان امر نموده است.

۱.۴ - جهاد علیه طاغوت

چنانچه حاکم ستمگر بر یکی از کشورهای اسلامی مسلط شود و در جهت ایجاد فساد، ظلم و ستم و زیرپا گذاردن حدود الهی و حقوق انسان‌ها تلاش کند، مصداق طاغوت است و خداوند دستور داده است که زیر بار این حکومت نباید رفت و در مقابلش نباید سرفرود آورد. از بارزترین مثال‌های حکومت طاغوت، حکومت یزید بن معاویه و حجّاج بن یوسف است. برخی حاکمان کشورهای اسلامی در عصر حاضر (که از هیچ ظلم و ستمی بر مسلمانان فروگذاری نمی‌کنند) نیز از مصادیق طاغوت به شمار می‌روند. جهاد برضد این‌گونه حکومت‌ها،» جهاد با طاغوت «نامیده می‌شود.


میان» بغی «و» محاربه «تفاوت‌های بسیاری وجود دارد. بغی در جایی است که گروهی مسلح از مسلمانان با هدف ایجاد اختلاف و تفرقه میان مسلمانان و ساقط کردن قدرت مرکزی و قانونی، علیه حاکم عادل خروج کنند؛ در این صورت بر مسلمانان واجب است که آنان را به اطاعت و بازگشت از مواضع خویش دعوت نمایند و در صورت عدم تمکین و قبول، همه مسلمانان موظف به مبارزه مسلحانه با آنان خواهند شد:
اگر دو طائفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید و اگر باز یکی از آن دو بر دیگری تعدّی کرد، با طائفه‌ای که تعدّی می‌کند، بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد....
بنابراین بغی عبارت است از حرکت سیاسی، گروهی، مسلحانه و سازمان‌یافته که در برابر نظام قانونی و قدرت مرکزیِ حکومت اسلامی با هدف ایجاد تفرقه و ساقط کردن آن تمرّد و سرکشی نماید.
اما محاربه عبارت است از حرکت مسلحانه فردی یا گروهی با هدف ایجاد اختلال در امنیت اقتصادی، اجتماعی و یا دینی، از طریق راهزنی، سرقت اموال، هتک حرمت نوامیس، آدم‌ربایی و دیگر موارد ایجاد اختلال در امنیت عمومی .
پس در محاربه ، گروه یا فرد محارب، انگیزه سیاسی ندارد و درپی ایجاد تفرقه و یا ساقط کردن نظام سیاسی حاکم نیست، بلکه به دنبال اختلال در نظام اجتماعی و امنیتی است.
آیات ۳۳ - ۴۱ سوره مائده ، روش برخورد با این‌گونه افراد را روشن می‌نماید:» سزای کسانی که با دوستداران خدا و پیغمبر او می‌جنگند... «.


ضابطه اول:ثبوت ظلم حاکم و تلاش وی جهت افساد و تباهی جامعه و تجاوز از حدود الهی و نقض حقوق مردم؛
ضابطه دوم:با امر به معروف و نهی از منکر نتوان حاکم را از اعمال خود بازداشت.
در این صورت مسلمانان موظف خواهند بود ولایت امر و حکومت وی را رها کرده و از تحت سیطره او خارج شوند و به دستورات وی توجهی نکرده و برای داوری و قضاوت نزد او نروند.




۴.۱ - مراد از طاغوت

در شأن نزول آیه ۶۰ سوره نساء ، درباره طاغوت آمده است:
میان یک یهودی و یکی از منافقان درگیری و خصومتی پیش آمد. منافق اصرار داشت نزد یهودیان رفته و از آنان بخواهد داوری کنند؛ چرا که می‌دانست آنان رشوه می‌گیرند، ولی یهودی بر قضاوت مسلمانان در این مسئله پافشاری می‌کرد؛ چراکه مسلمانان رشوه نمی‌گرفتند؛ در نهایت به این نتیجه رسیدند که نزد جهنیّه روند تا آنان داوری نمایند. خداوند این آیه را نازل کرد.
مقصود از» انهم آمنوا بما انزل الیک «منافقان، و» ما انزل من قبلک «یهود، و» یریدون أن یتحاکموا الی الطاغوت «کاهن است.
[۶] محمد بن جریر طبری، جامع البیان (تفسیر طبری)، ج۵، ص۹۷.

ثعلبی و ابن‌ابی‌حاتم از ابن‌عباس همچنین روایت کرده‌اند:
میان یکی از منافقان به نام بشر و فردی یهودی منازعه‌ای پیش آمد. یهودی از او خواست نزد پیامبر رفته و از ایشان بخواهند میان آن دو داوری کند، ولی بُشرِ منافق، کعب بن الاشرف را به عنوان داور و قاضی معرفی نمود.
[۷] روح المعانی، ج۵، ص۶۸، دارالکتب العلمیه، بیروت.


۴.۲ - کفر به طاغوت

کفر به طاغوت، به معنای تبّری جستن و عدم پذیرش آن است.
راغب اصفهانی در المفردات می‌نویسد:
گاهی از برائت جستن، به کفر تعبیر می‌شود:» ثم یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض « و» انی کفرت بما اشترکتمونی «، وقتی می‌گویند فلان‌کس به شیطان کفر ورزید، به معنای آن است که ایمان آورده و با شیطان مخالفت کرده است:» فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللّه «.
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می‌فرماید:
کفر در این آیه تنها با قلب حاصل نمی‌شود، بلکه نیازمند رویارویی عملی و مبارزه با طاغوت می‌باشد. در آیه دیگری با عبارت» اجتناب از طاغوت «به این معنا اشاره شده، مقصود از اجتناب از طاغوت آن است که مسلمان موقعیت، جهت‌گیری، تشکیلات و خویش را از طاغوت جدا کرده و جدایی و برائت خویش را علنی سازد.

۴.۳ - عبادت طاغوت

در مقابلِ کفر به طاغوت و برائت جستن از آن،» عبادت طاغوت «، به معنای اطاعت از آن است.
در تفسیر آیه ۱۷ سوره زمر آمده:» کسی که از طاغوت اطاعت کند، او را عبادت کرده است «.
امام صادق (ع) می‌فرمایند:
روزی حضرت عیسی (ع) از کنار روستایی می‌گذشت که اهالی آن مرده بودند، یکی از آنان را زنده کرد و فرمود:» وای بر شما! چه کارهایی از شما سرزده بود؟ «
جواب داد:عبادت طاغوت و دنیادوستی حضرت فرمود:» چگونه عبادت طاغوت می‌کردید؟ «گفت:از گناهکاران فرمانبری و اطاعت می‌کردیم.
[۱۴] میزان الحکمه، ج۵، ص۵۴۳.

خدای متعال بندگان خویش را از قبول داوری طاغوت و اطاعت از او نهی کرده و به آنان دستور می‌دهد که از طاغوت اجتناب و دوری نمایند؛ چراکه اطاعت و فرمانبری از طاغوت (حتی در کارهایی که معصیت الهی به شمار نمی‌روند) نوعی پشتیبانی و تأیید وی است و زمینه‌ساز تسلط او بر مسلمانان خواهد شد.
عمر بن حنظه در روایتی مقبوله می‌گوید:
از امام صادق (ع) پرسیدم:آیا جایز است دو تن از شیعیان که در مسئله‌ای همانند قرض یا میراث با هم اختلاف کنند، برای قضاوت نزد سلطان بروند؟ فرمود:» هرکس (چه در مسئله حق و چه در باطل) نزد سلطان برود، قطعاً نزد طاغوت رفته و هرچه سلطان حکم کند و به او بدهد، حرام خواهد بود حتی اگر حق ثابت او باشد؛ چراکه با قضاوت و به فرمان طاغوت آن را به دست آورده است؛ طاغوتی که خداوند امر فرموده به آن کفر بورزیم.

۴.۴ - نهی از رکون در برابر ستمگران

لغت‌شناسان» رکون «را به دوستی، مودّت ، اطاعت و فرمانبری، رضایت و خشنودی، میل و رغبت ، کمک‌خواستن و نزدیکی و چاپلوسی معنا کرده‌اند. خدای متعال در آیه ۱۱۳ سوره هود از رکون بر ستمگران نهی کرده است. زمخشری در تفسیر این آیه می‌گوید:
» أرکنه «یعنی به او متمایل شد. نهی در این آیه شامل:هواداری، تمایل و همراهی، همنشینی، بازدید، چاپلوسی و رضایت به کارهای ستمگران، خود را شبیه آنان کردن، همانند آن‌ها لباس پوشیدن، چشم به عنایت آنان داشتن و آنان را با عظمت یاد کردن می‌شود.
حکایت شده است که روزی موفق پشت سر امام نماز می‌خواند که این آیه را خواند:» ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار «؛ بلافاصله از هوش رفت. وقتی که به هوش آمد، به او گفتند:این در مورد کسی است که نسبت به ستمگران تمایل داشته باشد، پس خود ستمگران چه عذابی خواهند داشت؟
[۱۸] زمخشری، کشاف، ص۴۳۳.


۴.۴.۱ - تفاسیر آیه مذکور

قرطبی در تفسیر این آیه می‌نویسد: رکون اتکا و اعتماد و تمایل و رضایت نسبت به چیزی را گویند.
قتاده می‌گوید: معنای آیه آن است که ستمگران را دوست نداشته باشید و از آنان اطاعت نکنید.
ابن‌جریح گفته است: یعنی نسبت به آنان تمایل نداشته باشید.
ابوالعالیة می‌نویسد: از کارها و اعمال آنان راضی نباشید.
تمام این عبارات یک مفهوم را می‌رساند.
ابن‌زید می‌گوید: رکون به معنای چاپلوسی است.
قرطبی درباره» الذین ظلموا «می‌نویسد:گفته شده مقصود از ستمگران در این آیه مشرکان می‌باشند. قولی دیگر می‌افزاید:هم مشرکان و هم گناهکاران را شامل می‌شود، همان گونه که در آیه» و اذا رأیت الذین یخوضون فی آیاتنا «آمده بود که دلالت بر دوری از کفار و گناهکاران بدعت گذار دارد.
[۱۹] ابوعبداللّه قرطبی، جامع البیان لأحکام القرآن، ج۹، ص۱۰۸.


۴.۴.۲ - تفاسیر درباره (و لا ترکنوا الی الذین ظلموا)

ابن‌کثیر در تفسیر» و لا ترکنوا الی الذین ظلموا «می‌نویسد:ابن‌عباس رکون را به چاپلوسی و تملّق معنا کرده است. ابوالعالیه می‌گوید:یعنی به اعمال ستمگران رضایت ندهید. ابن‌جریر به نقل از ابن‌عباس آن را به معنای متمایل شدن نسبت به ستمگران گرفته است. این قولِ خوبی است و می‌توان بدین صورت آیه را معنا کرد:ستمگران را یاری نکنید؛ چراکه در صورت یاری آنان همانند کسانی خواهید شد که به رفتار و کارهای‌شان راضی هستند.
[۲۰] تفسیر ابن‌کثیر، ج۲، ص۴۶۱.

سیدقطب می‌گوید: ولاترکنوا الی الذین ظلموا ، یعنی به ستمگران اتکا و به آنان اطمینان نکنید؛ ستمگران سرکش و صاحبان قدرتی که بر بندگان خدا چیره شده و آنان را به بردگی و بندگی خویش درآورده‌اند. زیر سلطه آنان نروید، چراکه زیر سلطه ستمگران رفتن به معنای اقرار و قبول این منکر بزرگ خواهد بود و مشارکت با آنان حرام است.
[۲۱] سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج۱۲، ص۱۴۷.

از کلمات مفسران در نهی از رکون بر ستمگران، چنین برداشت می‌شود که اجتناب از تمایل به آنان، سکوت در برابر آن‌ها، کمک خواستن از آنان، رضایت به عملکردشان، چاپلوسی، محبت ، اطاعت، زیربار حکومت آن‌ها رفتن و قبول آنان روا نیست.
مقصود از ستمگران، گناهکاران می‌باشند. توجه به این نکته بسیار با اهمیت است که اگر تمام موارد فوق به تصریح قرآن حرام است و حتی جایز نیست نسبت به ستمگران تمایل داشته باشیم، پس چگونه می‌توان ولایت و رهبری آنان را پذیرفت و حاکمیت آنان را قبول نمود؟

۴.۵ - وجوب جهاد با طاغوت در احادیث

روایات در این زمینه بسیار است، و به عنوان شاهد بر مدعی تنها به تعدادی از روایات اشاره خواهیم کرد:

۴.۵.۱ - روایت جابر از امام صادق

کلینی به نقل از جابر روایت می‌کند که امام صادق (ع) فرمودند:
فأنکروا بقلوبکم والفظوا بألسنتکم و صکّوا بهاجباهم و لا نخافوا فی الله لومة لائم...؛
منکر را با دل‌های‌تان ناخوشایند بدارید و با زبان‌های‌تان نهی کنید و با اِعمال قدرت ، پیشانی کسانی را که مرتکب منکر می‌شوند، بکوبید و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده‌ای نهراسید؛ پس اگر اندرز گرفتند و به حق بازگشتند، دیگر کاری با آنان نداشته باشید؛ زیرا مبارزه همواره با کسانی است که به مردم ستم می‌کنند و به ناحق در زمین فساد برمی‌انگیزند؛ برای اینان کیفر دردناک است. با اینان است که باید با پیکرهای خود جهاد کنید و با دل‌های‌تان به آنان کینه بورزید، بدون آن‌که بخواهید خود سلطه بیابید.

۴.۵.۲ - یحیی‌الطویل از امام صادق (ع)

یحیی‌الطویل از امام صادق (ع) چنین روایت می‌کند:
ما جعل الله بسط اللسان و کفّ الید و لکن جعلهما یبسطان معاً و یکفّان معاً؛
چنین نیست که خدا اجازه داده باشد که تنها زبان باز، ولی دست بسته باشد، بلکه باید هردو باز باشد و اگر می‌خواهد بسته باشد، هردو بسته باشد.
شریف رضی در نهج البلاغه از امیرمؤمنان (ع) روایت می‌کند که در صفین فرمود:
ایها المؤمنین من رأی عدواناً یُعمل به و منکراً یدعی إلیه فأنکره بقلبه فقد سلم و بری‌ء و مَن أنکره بلسانه فقد أجر و مَن انکره بالسیف لتکون...؛
[۲۶] نهج البلاغه، ج۴، ص۸۹.

ای مؤمنان! بدانید کسی که تجاوز و ستمی را مشاهده نمود که بدان عمل می‌شود یا کار زشتی که به آن فرا می‌خوانند و آن را در دل انکار کند، بی‌شک سالم و مبّرا خواهد ماند. هرکه آن را با زبان انکار کند، پاداش خواهد یافت و او از اولی برتر است. هرکه با شمشیر به انکار برخیزد، تا سخن خدا بلند و سخن ستمگران پست شود، راه هدایت را یافته و بر راه راست ایستاده و نور یقین در دلش تابیده است.

۴.۵.۳ - کلام امام حسین به سپاه حر

حضرت امام حسین (ع) در منطقة البیضه خطاب به سپاهیان حر بن یزید تمیمی فرمود:
هان ای مردم! همانا رسول خدا (ص) فرمود:» مَن رأی منکم سلطاناً جائراً مستحداً لحرام الله، ناکثاً لعهدالله، مخالفاً لسنّة رسول الله (ص) یعمل فی عبادالله بالإثم والعدوان... «؛
هرکه فرمان‌روایی ستمگر ببیند که حرام‌های خدا را حلال می‌شمرد، پیمان خدا را می‌شکند، با سنت رسول خدا مخالفت می‌کند، میان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار می‌نماید و با کردار و گفتار خود بر او نشورد، بر خداست که او را در جایگاه (پست و عذاب‌آور) آن ستمگر درآورد.
روایات در این زمینه به حد تواتر می‌رسد؛ از این رو نیازمند مراجعه به اسناد آن‌ها نیست.

۴.۵.۴ - روایات وارده از طرق اهل سنت

از طرق اهل‌سنت نیز روایات بسیاری وارد شده است. ترمذی از طارق بن شهاب چنین نقل می‌کند:
اولین کسی که خطبه‌ها را بر نماز مقدم نمود، مروان بود. مردی بلند شد و به او گفت:سنت رسول خدا را عوض کردی و با آن مخالفت نمودی؛ سپس ابوسعید گفت:این مرد به وظیفه خویش عمل کرد؛ چراکه از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود:» هر آن کس که منکری را مشاهده کند، باید با دست خویش از آن جلوگیری کند (اقدام عملی نماید) و اگر نتوانست، با زبان خویش به مقابله با آن برخیزد و در صورت عدم توان، با قلب خود آن عمل را انکار نماید و این ضعیف‌ترین مراتب ایمان است «.
ابوعیسی می‌گوید:این حدیث ، حسن و صحیح است.
[۲۷] سنن ترمذی، ج۴، کتاب الفتن، باب ما جاء فی تغییر المنکر بالید و اللسان، ص۴۷۰-۴۶۹، ح ۲۱۷۲.

احمد بن حنبل در دو جا از کتاب مسند خود آن را ذکر کرده است
[۲۸] مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۰.
[۲۹] مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۵.
و مسلم نیز قریب به همین لفظ،
[۳۰] صحیح مسلم، ج۱، ص۵۰.
و ابن‌ماجه
[۳۱] سنن ابن‌ماجة، ج۲، ص۱۳۳۰.
و نسائی نیز در سنن
[۳۲] سنن نسائی بشرح السیوطی، ج۸، ص ۱۱۱ - ۱۱۲.
خویش به آن اشاره نموده‌اند.

۴.۶ - وجوب جهاد با طاغوتیان در سیره اهل‌بیت(ع)

روشن‌ترین مثال تاریخی در سیره اهل‌بیت (ع)، عملکرد امام حسین (ع) در برابر طاغوت زمان خویش بود، که همراه فرزندان، خاندان و بهترین یاران خویش به جنگ برخاست و در خطبه‌ای در کربلا فرمود:
ألا ترون إلی الحق لا یُعمل به و إلی الباطل لا یتناهی عنه...؛
[۳۳] تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۱.

آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل دوری نمی‌کنند؟ اگر مؤمن آرزوی مرگ کند، سزاوار است و من مرگ را جز سعادت ، و زندگی با ستمگران را جز خسارت و پشیمانی نمی‌بینم.
پس از هلاکت معاویه، مروان از امام حسین (ع) خواست با یزید بیعت کند، حضرت فرمود:
إنا لله و إنا إلیه و علی الإسلام السلام إذْ قد بلیت الأمةُ براعً مثل یزید و لقد سمعتُ جدّی رسول الله (ص) یقول:الخلافة محرّمة علی آل ابی‌سفیان؛ اناللّه و انا الیه راجعون!
[۳۴] سیدمحسن امین، المقتل الحسینی، ص۲۴.

باید با اسلام خدافظی کرد که امت اسلامی به فرمان‌روایی چون یزید گرفتار آمده است. از جدّ خود پیامبر (ص) شنیدم که فرمود:خلافت بر دودمان ابوسفیان حرام است.
در کربلا نیز وقتی از ایشان خواستند تا با یزید بیعت کند، فرمود:
لا والله لا أعطیهم بیدی إعطاء الذلیل و لا أفرّ فرار العبید؛
[۳۵] تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۰.
[۳۶] الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۸۷.

نه به خدا قسم! همانند شخص ذلیل و خوار دست بیعت با شما نمی‌دهم و همچون بردگان از شما فرار نخواهم کرد.


آنچه گذشت، دیدگاه اسلام در این موضوع بود، که کاملاً واضح و صریح از قرآن ، سنت و سیره معصومان (ع) فهمیده می‌شود.
در مقابل، نظریه دیگری وجود دارد که اطاعت از حاکمان ظالم و پیروی از آنان را مطلقاً واجب می‌دانند؛ هرچند که ظالم باشند؛ در بیت‌المال اسراف کنند، از حدود الهی تجاوز نمایند به صورت علنی شراب بخورند و اعمال حرام را آشکارا مرتکب شوند، یا انسان‌های بی‌گناه را به قتل برسانند. این نظریه تا موقعی که حاکمان به صورت آشکارا کافر نشوند و به معصیت و گناه دستور ندهند، اطاعت و پیروی از آنان را واجب و قیام علیه آن‌ها را حرام می‌داند.
از جمله این حکام، یزید بن معاویه ، حجاج بن یوسف و ولید بود که خمر سر می‌کشیدند، و بنابراین نظریه خروج بر آنان حرام و پیروی از آن‌ها در غیر معصیت الهی واجب است.
این نظریه در دوران بنی‌امیه ظهور کرد و تا دوران بنی‌عباس ادامه داشت. در این مدت بسیاری از علما و فقها برای اثبات آن نظریه‌پردازی کردند، تا آن‌جا که نزدیک بود نظریه فقهی رسمی فقهای اهل‌سنت در آن دوران شود و خلاف آن را بدعت بدانند! در ادامه به نمونه‌هایی از سخنان این فقها و محدثان اشاره می‌کنیم:

۵.۱ - سخنان عبداللّه بن عمر

مسلم از زید بن محمد از نافع نقل می‌کند:
آنگاه که واقعه حره اتفاق افتاد، عبداللّه بن عمر نزد عبداللّه بن مطیع آمد؛ وی علیه یزید شوریده بود. عبداللّه بن مطیع دستور داد بالشتی برای مهمان بیاورند. عبداللّه بن عمر گفت:نیامده‌ام نزد تو بنشینم، بلکه آمده‌ام با تو سخنی بگویم. از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود:» هرکس از طاعت (حاکم) دست بردارد، روز قیامت خداوند را ملاقات خواهد کرد، در حالی که حجتی ندارد، و هر کس بمیرد در حالی که بیعتی بر عهده او نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است «.
[۳۷] صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲.


۵.۲ - نظرعبداللّه بن عمرو العاص

او نیز به همین نظر معتقد بود و مردم را به آن دعوت می‌کرد.
[۳۸] مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۴۴.


۵.۳ - کلام حسن بصری

وی نیز به اعتقاد به این نظریه معروف بود. از وی چنین نقل شده است:
امیران و حاکمان بر پنج چیز از امور مردم ولایت دارند: نماز جمعه ، نماز جماعت ، نماز عید ، مرزها و حدود. به خدا قسم که دین برپا نمی‌شود مگر به وسیله آنان، اگرچه ستم و بی‌عدالتی کنند. به خدا قسم آنچه اصلاح می‌کنند، از فسادی که به بار می‌آورند، بیشتر است.

۵.۴ - سخن سفیان الثوری

او بر این دیدگاه اصرار می‌کرد و آن را پایه ایمان می‌دانست! وی به یکی از شاگردان خود به نام شعیب می‌گوید:
اطاعت و فرمانبری از رهبران و امیران و کسانی که با اجماع و رضایت مردم خلافت را به دست گیرند، واجب است؛ چه درستکار باشند و چه فاجر و گناهکار.

۵.۵ - نظر علی بن مدینی

وی معتقد بود: هر انسانی که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد، حرام است شبی را به صبح برساند مگر آن‌که زیر سلطه امامی درستکار یا فاجر باشد؛ چراکه او امیرمؤمنان است. هیچ‌کس حق ندارد نسبت به آنان بدگویی و با آن‌ها مبارزه کند. دادن صدقات به آن‌ها درست است و موجب برائت ذمه خواهد شد؛ چه حاکم درستکار باشد و چه فاجر و گناهکار. خواندن دو رکعت نمازجمعه پشت سر او و یا کسی که از طرف وی منصوب شده است، جایز می‌باشد. هرکس نماز را اعاده کند، بدعت‌گذار، تارک ایمان و مخالف است و از فضیلت نمازجمعه برخوردار نخواهد شد، مگر آن‌که اعتقاد داشته باشد که نماز پشت سر پیشوایان، چه درستکار و چه گناهکار، درست است. مستحب است هنگامی که پشت سر آنان نماز می‌خوانند، درون خود تردیدی نداشته باشند و با دل و جان به آنان اقتدا نمایند. هرکس علیه امام مسلمانان خروج کند، اما مردم بر او اجماع کنند، شما نیز خلافت وی را بپذیرید. از هر راهی که آن را به دست آورده باشد، اشکالی نخواهد داشت، چه با رضایت و چه با غلبه و پیروزی بر حاکم، اما خروج‌کننده از سنت پیامبر پیروی نکرده است. اگر خروج‌کننده بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است. جنگ با سلطان و خروج علیه او جایز نیست. هرکس این کار را انجام دهد، بدعت‌گذار خواهد بود.
[۳۹] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۲-۷۱.


۵.۶ - کلام اللالکائی (متوفای ۸۱۴ ه. ق) و بخاری

لالکائی در کتاب السنّه، فصلی را به عقاید اهل‌ سنت اختصاص داده است؛ از جمله عقاید آنان،» وجوب فرمانبرداری و اطاعت از حاکمان، چه درستکار و چه فاجر «است. وی به نقل از بخاری می‌نویسد:
در طول چهل و شش سال ، بیش از هزار تن از دانشمندان اهل حجاز ، مکه ، مدینه ، کوفه ، بصره ، واسط ، بغداد ، شام و مصر را به کرّات از نزدیک دیده‌ام و آنان را درک نموده‌ام و همگی بر این عقیده بودند.
[۴۰] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۲.


۵.۷ - دیدگاه نووی

وی در شرحی که بر صحیح مسلم نوشته، می‌گوید:
خروج علیه خلفا و جنگ با آنان به اجماع مسلمانان حرام است؛ حتی اگر فاسق و ستمگر باشند. اهل‌سنت بر این مطلب اجماع دارند که فسق باعث عزل سلطان نمی‌شود.
[۴۱] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۲.


۵.۸ - سخن ابن‌حجر

وی در کتاب فتح الباری فی شرح صحیح بخاری به نقل از ابن‌بطال، چنین آورده است:
فقها بر وجوب اطاعت از سلطانِ چیره‌شده و سیطره‌یافته و لزوم جهاد در رکاب او اجماع کرده‌اند، و این‌که اطاعت از او بهتر از خروج علیه وی است؛ چراکه باعث جلوگیری از خون‌ریزی و آرامش توده مردم خواهد شد. این مسئله استثناپذیر نیست، مگر آن‌که از سلطان، کفر صریحی واقع شود.
[۴۲] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۳.


۵.۹ - سخن ابوبکر اسماعیلی

او در کتاب اعتقاد اهل الحدیث می‌نویسد:
از جمله عقاید آنان، اعتقاد به وجوب نماز خواندن و نماز جمعه رفتن پشت سر پیشوای مسلمان است؛ چه درستکار و مؤمن باشد و چه فاجر و گناهکار؛ چراکه خداوند نماز جمعه را واجب کرد و با این‌که علم داشت که برگزارکنندگان آن ممکن است فاجر و فاسق باشند، ولی باز آن را واجب دانسته و استثنایی نگذارده؛ از جمله اعتقادات، لزوم جهاد در رکاب حاکمان است، حتی اگر ستمگر باشند.
[۴۳] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۳.


۵.۱۰ - کلام طحاوی و شارح الطحاویة

وی می‌گوید:
خروج علیه رهبران و زمامداران را هرچند که ظالم و بیدادگر شوند، جایز نمی‌دانیم. آنان را نفرین نمی‌کنیم و دست از اطاعت‌شان برنخواهیم داشت. اطاعت از آنان را تا موقعی که مردم را به گناه و معصیت امر نکنند، اطاعت الهی می‌دانیم و برای سلامتی و صلاح آنان دعا خواهیم کرد.
[۴۴] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۳.

همچنین شارح الطحاویة پس از ذکر ادله وجوب فرمانبری و اطاعت از حاکمان می‌نویسد:
قرآن و سنت بر وجوب اطاعت از ولیّ امر تا زمانی که به معصیت امر نکند، دلالت می‌کند. در کلام الهی أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم تأمل کنید! چرا خداوند در اولی‌الامر ، کلمه اطیعوا را تکرار نمی‌کند؛ چراکه اولی‌الامر را نباید به صورت استقلالی اطاعت کرد؛ تنها در اموری که اطاعت خدا و پیامبر است، قابل اطاعت هستند. اطیعوا در مورد پیامبر به این دلیل تکرار شده که ثابت کند اطاعت از پیامبر قطعاً اطاعت از خداوند است و ایشان به جز اوامر الهی، دستوری را صادر نمی‌کند. اما در خصوص دلیل وجوب اطاعت از حاکمان، حتی در صورت ارتکاب ظلم و ستم باید گفت:اطاعت از آنان انتخاب میان بد و بدتر است؛ چراکه تالی فاسد خروج علیه آنان از تالی فاسد ستمگری‌شان بیش‌تر است. همچنین بردباری بر ظلم و ستم آنان باعث کفاره گناهان و دوچندان شدن ثواب اعمال خواهد شد؛ زیرا مسلط شدن حاکمان ظالم بر مردم، نتیجه اعمال و کردار خود آن‌هاست، در نتیجه وظیفه مردم تلاش در استغفار و توبه و اصلاح رفتار و اعمال است. در قرآن می‌خوانیم:
آیا چون به شما (در جنگ احد) مصیبتی رسید (با آن‌که در جنگ بدر ) دو برابرش را (به دشمنان) رساندید گفتید:این (مصیبت) از کجا به ما رسید؟ بگو:آن از خود شما (و ناشی از بی‌انضباطی خودتان) است. نیز می‌فرماید:
و اینگونه برخی از ستمکاران را به (کیفر) آنچه به دست می‌آورند، سرپرست برخی دیگر می‌گردانیم. پس مردم برای خلاص شدن از ظلم حاکمان باید خودشان ظلم را ترک کنند.
مالک بن دینار گفته:در برخی از کتاب‌های الهی آمده:من مالک مُلک هستم و دل‌های ملوک و حاکمان در اختیار من است، پس هرکس مرا اطاعت کند، حاکمان را برای او رحمت ، و هرکس از دستورات من نافرمانی کند، حاکمان را برای او مایه عذاب خواهم کرد، پس وقت خود را به دشنام دادن به زمامداران سپری نکنید، بلکه توبه کنید تا با شما مهربان شوم.

۵.۱۱ - سخن الشیخ الصابونی (متوفای ۹۹۴ ه. ق)

وی در کتاب عقیدة أصحاب الحدیث می‌نویسد:
اصحاب حدیث بر این باورند که خواندن نمازجمعه و عیدین و دیگر نمازها پشت سر حاکم و پیشوای مسلمان ، چه درستکار و چه گناهکار و همچنین دعا برای موفقیت و صلاح آنان واجب است و خروج علیه آن‌ها حتی با وجود روی‌آوردن‌شان به ظلم و ستم و حیف و میل اموال حرام می‌باشد.
[۴۷] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.





۶.۱ - سخن شیخ عبداللّه بن عبداللطیف

در رساله شیخ عبداللّه بن عبداللطیف آمده است:
اصحاب پیامبر (ص) به این احادیث عمل کرده و آن‌ها را از اصول اسلام دانسته‌اند، و با این‌که از یزید بن معاویه ، حجاج و خلفای پس از آن - به جز عمر بن عبدالعزیز - رفتارهای ناشایستی را دیده‌اند، که به صورت علنی از آنان سرزده بود، ولی با این حال، خروج علیه خلفا و دشنام دادن به آن‌ها را حرام دانسته، کسانی را که علیه آنان خروج کنند، همچون خوارج ، خارج از دین قلمداد نموده‌اند.
[۴۸] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.

برخی از مشایخ و علمای خاندان شیخ محمد بن عبدالوهاب، همچون شیخ محمد بن عبداللطیف، شیخ سعد بن حمد بن عتیق، شیخ عبداللّه بن عبدالعزیز العنقری و دیگران می‌نویسند:
از آیات قرآنی و احادیث نبوی و کلام علما و پژوهشگران، وجوب فرمانبرداری و اطاعت از ولیّ امر و تحریم کشمکش و مقابله با او فهمیده می‌شود. کوتاهی او در انجام برخی واجبات ، مجوزی برای مقابله با وی نخواهد بود، مگر آن‌که کفر واضحی از وی سرزند.
[۴۹] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.


۶.۲ - نظر شیخ محمد بن عبداللطیف

شیخ محمد بن عبداللطیف می‌نویسد:
ادله در باب وجوب اطاعت از ولیّ امر از کتاب و سنت بسیار است تا آن‌جا که در برخی از روایات آمده است:» اسمعْ و أطعْ و إن أخذ مالک و ضرب ظهرک؛ فرمان حاکم را گوش دهید و از او اطاعت کنید حتی اگر اموال شما را بستاند و تازیانه به پشتتان بزند «. از این روی نافرمانی حاکم و اعتراض به او را حرام می‌دانیم.
[۵۰] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.


۶.۳ - دیدگاه شیخ عبداللّه بن عبدالعزیز العنقری

شیخ عبداللّه بن عبدالعزیز العنقری پس از ذکر ادله وجوب اطاعت از حاکم و نقل اقوال علما در این باب می‌نویسد:
پس از آن‌که نصوص قرآنی و احادیث نبوی و کلام علما را در باب وجوب اطاعت از ولیّ امر و تحریم مبارزه و منازعه با او و خروج علیه حکومتش فهمیدیم، گناهان و خطاهایی که از آنان صادر می‌شود، موجب کفر و خروج از اسلام نمی‌شود. آنچه بر مسلمانان واجب است، نصیحت آنان به روش شرعی و با مدارا می‌باشد. باید همچون سلف صالح، چهره حاکمان را در مجالس مختلف و میان مردم خراب نکنیم.
کسانی که بر این باورند که رویارویی با حاکمان از باب نهی از منکر است (که بر همه بندگان واجب است)، سخت در اشتباه و جهل به سر می‌برند. اینان از درک مفاسدی که به سبب این باور در دین و دنیا مترتب خواهد شد عاجزند. تنها کسانی این مسئله را درک می‌کنند که خداوند دل‌های‌شان را نورانی ساخته و راه و روش سلف صالح را شناخته باشند. این عقیده و باور ما در خصوص حاکمان است و از کسانی که مخالف این عقیده‌اند و از هوای نفس خویش تبعیت می‌کنند، بیزاری می‌جوییم!
[۵۱] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.


۶.۴ - نظر شیخ عبدالعزیز بن باز

شیخ عبدالعزیز بن باز در این خصوص می‌گوید:
خروج علیه پیشوایان حتی در صورت گناهکار بودن آنان جایز نیست، بلکه باید در امور پسندیده از آنان تبعیت و در معصیت مخالفت نماییم، ولی دست از اطاعت آنان برنداریم.

۶.۵ - ذکر چند حدیث دالّ بر مطلب مذکور

سپس با ذکر چند حدیث دالّ بر این مطلب ادامه می‌دهد:
منظور ما وجوب اطاعت و فرمانبری در معروف و امور پسندیده از ولاة امر (امیران و علما) می‌باشد، که در این صورت بهبود اوضاع، امنیت مردم، دادخواهی از مظلومان، دفع ظالمان و امنیت راه‌ها را درپی خواهد داشت. خروج علیه حاکم و ایجاد شکاف میان جامعه جایز نیست، مگر آن‌که کفر آشکاری از وی سرزند، که دلیلی برای خروج در پیشگاه خدا باشد. البته مشروط به آن‌که خروج‌کنندگان توانایی رویارویی با حاکم را داشته باشند و نتیجه بدتری درپی نداشته باشد.
[۵۲] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۶.


۶.۶ - دیدگاه شیخ محمد بن عبداللّه بن سبیل

شیخ محمد بن عبداللّه بن سبیل، امام و خطیب مسجدالحرام می‌گوید:
وجوب اطاعت از امامان، حاکمان و امیران مسلمانان در غیر معصیت خدا و رسول، عقیده غیرقابل تغییر اهل‌ سنت است، حتی اگر انواع ظلم و جور و فسق از آنان سرزند. تا آن زمان که از دایره اسلام خارج نشده‌اند و کفر آشکار و بدون شبهه‌ای از آنان سر نزده، اطاعت از آنان واجب است. همان‌گونه که پیامبر اسلام (ص) فرمود:» مگر آن‌که کفر آشکاری که حجت و دست‌آویز شما در پیشگاه الهی باشد، از آنان صادر شود «. پس صبر بر ستم حاکمان و بیداد آنان واجب است و از ضرر خروج علیه آنان و دست کشیدن از اطاعت‌شان بهتر خواهد بود؛ چراکه خروج علیه حاکمان، مفاسد بزرگی را درپی خواهد داشت و چه‌بسا باعث شعله‌ور شدن آتش فتنه‌ای شود که آثار آن ادامه پیدا کرده و باعث وخیم‌تر شدن اوضاع و حتی خون‌ریزی شود.
[۵۳] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۷.





۷.۱ - تمسک به اطلاق آیات قرآن

شیخ ابوبکر اسماعیلی در کتاب اعتقاد ائمة اهل الحدیث می‌نویسد:خداوند نماز جمعه را واجب کرد و با علم به این‌که برگزار کنندگان آن ممکن است فاجر و یا فاسق باشند، ولی باز آن را واجب دانسته و استثنایی در آن قائل نشده است.
[۵۴] حوار فی التسامح والعنف، ص۷۸.

خلاصه استدلال ایشان این است که امر خداوند به اطاعت حاکمان، همچون امر به خواندن نمازجمعه پشت سر حاکم، به صورت مطلق آورده شده است؛ پس تنها در مواردی که حاکم به معصیت الهی امر کند، می‌توان از دستور او سرپیچی کرد؛ و در موارد دیگر مطلقاً باید از وی تبعیت و پیروی کرد و خروج علیه او حرام است، مگر در صورتی که کفر آشکاری از وی سرزند.

۷.۱.۱ - نقد دلیل اول

تمسک به اطلاق آیه کریمه قرآن ، از عجیب‌ترین استدلال‌ها به کتاب الهی است؛ زیرا:
اولاً:خداوند متعالی ولایت و امامتی را برای فاسقان بر مسلمانان وضع نفرموده است:
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید، (خدا به او) فرمود:من تو را پیشوای مردم قرار دادم. (ابراهیم) پرسید:از دودمانم (چطور) ؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی‌رسد.
و در آیه‌ای دیگر از قرآن می‌فرماید:
و به کسانی که ستم کرده‌اند، متمایل مشوید که آتش دوزخ به شما می‌رسد.
بنابراین وقتی تمایل داشتن به ستمگران حرام است، چگونه می‌توان برای آنان ولایت و امامت بر مسلمانان را تصور کرد؟! آیه ۵۹ از سوره نساء ، ما را به اطاعت از ولیّ امر رهنمون می‌سازد، در حالی که آیات ۱۲۴ سوره بقره و ۱۱۳ سوره هود ، ولایت و امامت ظالمان را نفی کرده است. علمای اصول در این‌گونه استدلال‌ها می‌گویند:» انّ الحکم لا یثبت موضوعه؛ حکم، موضوع خود را ثابت نمی‌کند «، و در این مورد، حکم به اطاعت ولیّ امر، برای افرادی که با ظلم و ستم به قدرت دست یابند، ولایت و امامتی را ثابت نمی‌کند.
ثانیاً:تفاوت قائل شدن میان مخالفت با حاکمان و حرمت خروج علیه آنان - به گونه‌ای که گفته شود با دستورات حاکم در مواردی که معصیت و گناه باشد، مخالفت می‌کنیم، ولی در عین حال خروج بر او را حرام می‌دانیم - عملاً امکان‌پذیر نخواهد بود؛ چراکه دستور حاکم به انجام معصیت یا به صورت موردی اتفاق می‌افتد و سپس از نظر خود برمی‌گردد، که در این صورت اگر حاکم قانونی و شرعی مسلمانان باشد، ولایت او قطع نخواهد شد؛ یا آن‌که حاکم در گمراهی خویش غوطه‌ور شده و بر ستمکاری و گمراهی و تباهی و فساد روی زمین اصرار دارد - همچون بسیاری از زمامداران گذشته و حال کشورهای اسلامی - که در این صورت جدا کردن حکم مخالفت با دستورات او براساس حدیث نبوی:» لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق « و حرمت خروج علیه حاکم گناهکار، امری ناممکن خواهد بود.
فرق گذاشتن میان این دو حالت، بیشتر به فرضیه می‌ماند، تا حکم شرعی ؛ زیرا حاکمی که بداند مسلمانان از خروج علیه او منع شده‌اند، قطعاً آنان را به اطاعت از دستورات غیرقانونی و اوامری که موجب معصیت شوند مجبور خواهد کرد، و این همان چیزی است که تاریخ معاصر نمونه‌های زیادی از آن را به نمایش گذارده است. بنابراین هیچ‌گونه راه گریزی از گناهان و دستورات حرام وجود ندارد، مگر خروج بر حاکم.
ثالثاً:خدای متعالی ما را از تمایل و رکون نسبت به ستمکاران نهی فرموده است؛ تمایل به ستمکاران، نه‌تنها با اطاعت از آنان تحقق می‌یابد، بلکه با قبول ولایت و حاکمیت‌شان نیز محقق خواهد شد. پذیرش امامت و رهبری ستمکاران و زیر سلطه حکومت و زعامت آنان رفتن، از بارزترین مصادیق رکون و تمایل به ظالمان به شمار می‌رود.
خداوند می‌فرماید:» و به کسانی که ستم کرده‌اند، متمایل مشوید که آتش (دوزخ) به شما می‌رسد «. چنانچه بپذیریم اطلاق آیه ۵۹ سوره نساء، شامل معصیت الهی هم می‌شود، آیه ۱۱۳ سوره هود آن را تخصیص می‌زند و تنها شامل زمامدارانی خواهد شد که به احکام دینی پایبند هستند و به حدود الهی تجاوز نمی‌کنند و در صورت انحراف از مسیر دیانت، امامت و ولایت آن‌ها از بین خواهد رفت.
رابعاً:همانگونه که مخالفت با حاکم ستمگر در معصیت خداوند واجب است، اطاعت از او در غیر که معصیت الهی نیز حرام است؛ چراکه پذیرش اطاعت وی، رکون و تمایل به او خواهد بود و خداوند ما را از آن نهی فرموده است.
خامساً:خداوند ما را از پیروی افراط گرایان، مفسدان، انسان‌های غافل، هواپرستان، هوس‌رانان و گناه‌کاران‌ به‌طور مطلق - چه در گناهان و چه در طاعات - نهی فرموده است. در قرآن می‌خوانیمو فرمان افراط گرایان را پیروی نکنید، آنان که در زمین فساد می‌کنند و اصلاح نمی‌کنند. و نیز: و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‌ایم و از هوس خود پیروی کرده و (اساس) کارش بر زیاده‌روی است، اطاعت مکن.
و همچنین:پس در برابر فرمان پروردگارت شکیبایی کن، و از آنان، گناهکار یا ناسپاسگزار را فرمان مبر. اینگونه نیست که عدم پیروی از مسرفان و ستمگران، در اسراف و ستم آنان باشد، بلکه خداوند به ما دستور می‌دهد‌ به‌طور مطلق، چه در صلاح و چه در فساد با آنان قطع رابطه نماییم؛ چراکه همکاری با آن‌ها در غیر امور فاسد و ستمگرانه، باعث تقویت حکومت آنان خواهد شد؛ مسئله‌ای که قطعاً مورد رضایت خداوند نیست.

۷.۱.۲ - کلام ابن‌تیمیه

ابن‌تیمیه در کتاب منهاج السنّه می‌نویسد:
اگر کافر یا فاسقی دستوری بدهد که اطاعت الهی در آن باشد، اطاعت از آن حرام نیست. وجوب انجام آن عمل به خاطر دستور فاسق یا کافر ساقط نخواهد شد. همان‌گونه که اگر سخن درستی از وی شنیدیم، جایز نیست او را تکذیب نماییم. وجوب پیروی از سخن حق، به صرف آن‌که گوینده‌اش فاسق است، ساقط نخواهد شد.
[۶۶] حوار فی التسامح والعنف، ص۸۰.

شگفتی این سخن آن است که میان پیروی از حق و پیروی از فاسق در مواردی که حق می‌گوید، تفاوت نگذاشته است. ما از حق تبعیت می‌کنیم، ولی از فاسق حتی در مواردی که مطلب حقی را بخواهد، پیروی نخواهیم کرد؛ چراکه خداوند ما را از رکون و پیروی از او برحذر داشته و نهی کرده است. پیروی از فاسق، مصداق رکون و اطاعت از اوست. همچنین خداوند متعالی به ما دستور می‌دهد به طاغوت کفر بورزیم و از پذیرش او سرباز زنیم. بدون تردید حاکم ستمگر مصداق بارز طاغوت به شمار می‌رود و کفر به طاغوت به معنای عدم اطاعت از اوست.
ابن‌تیمیه به دنبال آن است که میان اطاعت از طاغوت و اطاعت از اوامری که از سوی او صادر شده و مخالف دستورات الهی نیست، تساوی قائل شود، ولی تفاوت میان آن دو بسیار است، همان‌گونه که عدم پذیرش دستورات طاغوت در این‌گونه موارد، معصیت الهی نخواهد بود.
خدای بزرگ می‌خواهد هیچ سلطه و حاکمیتی برای طاغوت حتی از راه داوری میان مردم یا دعوت آنان به اقامه نمازجمعه ثابت نگردد. خداوند می‌فرماید:
آیا ندیده‌ای کسانی را که می‌پندارید به آنچه به سوی تو نازل شده، ایمان آورده‌اند (با این همه) می‌خواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آن‌که قطعاً فرمان یافته‌اند که بدان کفر بورزند، ولی شیطان می‌خواهد آنان را به گمراهی دوری دراندازد.

۷.۱.۳ - روایت عمر بن حنظله

روایت عمر بن حنظله که نزد فقها به» مقبوله «شهرت یافته است، نیز به همین مسئله تصریح می‌کند:
من تحاکم إلیهم فی حق أو باطل فإنّها تحاکم إلی الطاغوت و ما یحکم له فإنّها یأخذه سُحْتاً و إن کان حقّاً ثابتاً له...؛
هرکس در دعاوی، چه حق باشد و چه باطل به سلطان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده و هرچه را به حکم آن‌ها بگیرد، در حقیقت‌ به‌طور حرام گرفته، گرچه آنچه دریافت می‌کند، حقِ ثابتِ او باشد؛ زیرا آن را به حکم و با رأی طاغوت و قدرتی که خداوند دستور داده به او کفر بورزند، گرفته است.
به تصریح این روایت، خداوند به ما دستور می‌دهد به طاغوت کفر ورزیم و حاکمیت او را نپذیریم، حتی در صورتی که دستورات حقی از او صادر گردد؛ چراکه پذیرش دستورات طاغوت توسط مسلمانان، موجب تسلط آن‌ها بر مؤمنان و داخل شدن تحت سیطره حکومت و محکم شدن پایه‌های نظام آن‌ها خواهد شد، و این همان چیزی است که خدا ما را از آن نهی فرمده است.

۷.۲ - استدلال به روایات

قائلان به وجوب اطاعت از حاکمان ستمگر، برای اثبات مدعای خویش به روایاتی تمسک کرده‌اند که به بخشی از آن‌ها اشاره خواهیم کرد:

۷.۲.۱ - روایات مسلم در صحیح

مسلم در صحیح خود به نقل از حذیفة بن الیمان روایت می‌کند:
عرض کردم:یا رسول اللّه! ما در عالم شرّی بودیم که با بعثت شما وارد خیر شدیم، پس از این شرّی در پیش است؟ فرمود:آری. عرض کردم:آیا به دنبال آن شر، خیری در پیش خواهد بود؟ فرمود:آری. عرض کردم:آیا پس از آن خیر، شرّی در پیش است؟ فرمود:بله. عرض کردم:چگونه؟ فرمود:یکون بعدی أئمة لا یهتدون بهدایی و لا یستنّون بسنّتی و سیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جثمان إنس؛ پس از من پیشوایانی می‌آیند که بر دین من نیستند؛ به هدایت راه نمی‌روند و به سنت من عمل نمی‌کنند. میان آن‌ها مردانی قیام می‌کنند که دل‌های آن‌ها دل‌های شیاطین در پیکره انسان است.
عرض کردم:اگر آن زمان فرا رسید و آن دوره را درک کردم، وظیفه‌ام چیست؟ فرمود:بشنو و فرمان امیر را اطاعت کن، اگرچه بر پشت تو تازیانه زند و اموالت را ببرد؛ گوش ده و اطاعت کن!
[۶۹] صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، الباب ۱۳، ص۱۴۷۶، ح۱۸۴۷.

مسلم در روایتی دیگر از سلمة بن یزید جعفی روایت می‌کند:
از رسول خدا سؤال کردم:ای پیامبر! به من خبر ده و مرا متوجه کن که اگر امیرانی بر ما حاکم شدند و حق خودشان را از ما بگیرند، ولی حقی را که ما می‌خواهیم، به ما ندهند، تکلیف ما چیست؟ پیامبر رویش را برگرداند و اعتنا نکرد. باز سؤال کردم و پیامبر اعتنایی نکرد. باز سؤال خود را تکرار کردم، در این حال اشعث بن قیس او را به طرفی کشید که دیگر سخن نگوید. در این حال رسول خدا فرمود:إسمعوا و أطیعوا فأنما علیکم ما حمّلوا و علیکم ما حمّلتم؛ بشنوید و اطاعت کنید؛ زیرا وظیفه آنان برعهده خود آنهاست و شما هم تکلیف خودتان را دارید.
[۷۰] صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۱۲، ص۱۴۷۴، ح۱۸۴۶.


۷.۲.۲ - روایت عبادة بن الصامت

عبادة بن الصامت چنین روایت کرده است:
رسول خدا (ص) از ما خواست تا با او بیعت کنیم و ما نیز بیعت کردیم. از جمله اموری که عهد کردیم، گوش فرا دادن به فرامین و اطاعت ایشان در راحتی و سختی و اوقات خوشایند و ناخوشایند و جان‌فشانی در راه او و این‌که در مسائل مربوط به حکومت با زمامداران منازعه نکنیم. حضرت فرمود:إلا أن تروا کفراً بواحاً عندکم من الله فیه برهان؛ مگر آن‌که کفری آشکار که دلیل شما برای خروج در پیشگاه خداوند باشد، از حاکم سرزند.
[۷۱] صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب ۲۱، ص۱۴۷۵، ح۱۸۴۶.


۷.۲.۳ - روایت عوف بن مالک از رسول خدا (ص)

عوف بن مالک از رسول خدا (ص) روایت می‌کند که حضرت فرمود:
خیار أئمتکم الذین تحبّونهم و یحبّونکم و یصلّون علیکم و تصلّون علیهم و شرار أئمتکم الذین تبغضونهم و یبغضونکم...؛
بهترین پیشوایان شما کسانی هستند که آنان را دوست بدارید و آنان نیز شما را دوست داشته باشند و بر آنان درود فرستید و بر شما درود بفرستند؛ و بدترین پیشوایان شما کسانی هستند که آنان را دشمن می‌دارید و آنان شما را دشمن می‌دارند و آنان را لعنت می‌کنید و آنان نیز شما را لعنت می‌کنند.
گفته شد:یا رسول اللّه! آیا آنان را با شمشیر برانیم؟ فرمود:تا وقتی که بین شما نماز برپا می‌دارند خیر، ولی آن‌گاه که در حکمرانی وی چیزی را مشاهده کردید که برای شما ناخوشایند است، کار او را ناپسند شمارید، اما دست از اطاعت او نکشید.
[۷۲] صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۷۱، ص۱۴۸۱، ح ۱۸۵۵.


۷.۲.۴ - روایت ام‌سلمه از رسول خدا

از امّ‌سلمه نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود:
ستکون اُمراء فتعرفون و تنکرون فمن عرف بری‌ء و مَن أنکر سلم...؛
به زودی پیشوایان و حاکمانی خواهند آمد که برخی از شما نسبت به آنان شناخت دارید و برخی ندارید؛ پس آن‌که شناخت پیدا کرد، قهراً تبرئه می‌شود و آن‌که شناخت پیدا نکرد، سالم می‌ماند، ولی بدا به حال آن‌که رضایت داد و پیروی نمود.
عرض کردند:آیا با آنان مبارزه نکنیم؟ فرمود:خیر، تا آن گاه که نماز می‌خوانند.
[۷۳] صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۱۶، ص۱۴۸۰، ح ۱۸۵۴.

مقصود از اینکه» هرکس شناخت پیدا کرد، تبرئه می‌شود «آن است که هرکس عمل منکر را شناخت، راهی برای برائت و دوری از گناه و عقوبت آن پیدا خواهد کرد و با دل یا زبان و یا قلب خویش آن را عوض می‌کند. در روایت دیگری به جای این عبارت آمده است:» فمن کره فقد بری‌ء؛ هرکس آنان را انکار کند، تبرئه خواهد شد «که در این صورت معنای حدیث روشن خواهد بود.

۷.۲.۵ - روایت ابن‌عباس

از ابن‌عباس نقل شده است که پیامبر (ص) فرمود:
مَن کره مِن أمره شیئاً فلیصبر علیه فأنه لیس أحد من الناس خرج مِن السلطان شبراً فمات علیه...؛
[۷۴] صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۱۳، ص۱۴۷۸، ح ۱۸۴۹.

هرکس از فرمانروای خود به سبب چیزی ناراضی است، باید صبر کند؛ زیرا هیچ‌یک از مردم به اندازه یک وجب از حکومت خارج نمی‌شوند، مگر آن‌که اگر به این حالت بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.
باز در همان کتاب به نقل از نافع چنین روایت شده است:
عبداللّه بن عمر (فرزند خلیفه دوم) هنگام ماجرای» حره «در زمان یزید بن معاویه بر عبداللّه بن مطیع (که علیه یزید قیام کرده بود) وارد شد. عبداللّه بن مطیع گفت:برای ابی‌عبدالرّحمن (کنیه عبداللّه بن عمر) بالش بیاورید. ابن‌عمر گفت:برای نشستن نیامده‌ام، آمده‌ام برای تو حدیثی نقل کنم. از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود:من خلع یداً مِن طاعة لقی الله یوم القیامة لا حجة له و مَن مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة؛ کسی که دست از اطاعت بکشد، خداوند را در روز قیامت بدون آن‌که حجتی داشته باشد، ملاقات خواهد کرد، و کسی که بمیرد و بر عهده وی بیعت نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است.
[۷۵] صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۱۳، ص۱۴۷۸، ح ۱۸۵.


۷.۲.۶ - روایت قاضی ابویوسف در کتاب الخراج

قاضی ابویوسف در کتاب الخراج از حسن بصری روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود:
لا تسبّوا الولاة فانهّم إنْ أحسنوا کان لهم الأجر و علیکم الشکر و إنْ أساؤوا فعلیهم الوزر و علیکم الصبر...؛
[۷۶] ابویوسف، الخراج، ص۱۰.

فرمانروایان را دشنام ندهید؛ چراکه اگر نیکوکار باشند، برای آنان ثواب و پاداش است و بر شما شکر، و اگر بد باشند، گناهش به گردن آنان است و بر شماست صبر . همانا آنان نعمت‌های خدا هستند که به وسیله آنان از کسانی که خواسته باشد، انتقام می‌گیرد، پس با تعصب و غضب به استقبال نقمت خدا نروید، بلکه با آرامش و گریه و زاری از نقمت استقبال نمایید.

۷.۲.۷ - در سنن ابی‌داوود از ابی‌هریره

در سنن ابی‌داوود از ابی‌هریره روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود:
الجهاد واجبُ علیکم مع کلّ أمیر برّاً کان أو فاجراً...؛
[۷۷] سنن ابی‌داوود، ج۲، کتاب الجهاد، باب فی‌الغز ومع ائمة الجور، ص۱۷.

جهاد بر شما همراه هر حاکمی واجب است، نیکوکار باشد یا بدکار، و نماز پشت سر هر مسلمان واجب است، نیکوکار باشد یا بدکار، اگرچه مرتکب گناهان کبیره گردد «.
روایات بسیار دیگری نیز وجود دارد که بیانگر وجوب اطاعت و فرمانبرداری از حاکمان ستمگر و عدم جواز خروج علیه آنان است. این روایات به نوعی به روایات مستفیض ما شیعیان در این باب شباهت دارند.
این روایات با دو گروه دیگر از روایات و احادیث (که از جهت سند و دلالت از روایات اشاره شده قوی‌تر هستند) تعارض دارند. دسته اول روایاتی است که بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارند و به ما دستور می‌دهند که امور منکر را با اقدام عملی از بین ببریم، و دسته دیگر روایاتی است که ما را از کمک و یاری زمامداران ستمگر نهی کرده است. حال به توضیح این دو گروه از روایات می‌پردازیم:

۷.۳ - وجوب امر به معروف و برچیدن منکر به صورت اقدام عملی

روایات در این باب بسیارند و صراحت دارند که مرتبه بالای امر به معروف و نهی از منکر، مرحله اقدام عملی، و در درجه دوم تذکر زبانی، و در پایین‌ترین مرتبه به صورت انکار قلبی است که ضعیف‌ترین مراتب ایمان به شمار می‌رود. منظور از تغییر وضع موجود با اقدام عملی، به کارگیری زور و قدرت است.

۷.۳.۱ - حدیث ترمذی از طارق بن شهاب

ترمذی از طارق بن شهاب نقل می‌کند:
اولین کسی که خطبه‌ها را بر نماز مقدّم کرد، مروان بود. فردی به مخالفت با وی برخاست و گفت:برخلاف سنت پیامبر (ص) عمل کردی. مروان در جواب گفت:این مطلب به تو ربطی ندارد. پس ابوسعید گفت:این مرد به وظیفه خویش عمل کرد؛ چراکه از پیامبر (ص) شنیدم:من رأی منکراً فلینکر بیده و مَن لم یستطع فبلسانه و مَن له یستطع فبقلبه و ذلک أضعف الإیمان؛ هر آن کس که عمل منکری را مشاهده کند، باید با اقدام عملی به مخالفت با آن بپردازد و اگر نتوانست، با زبان خویش جلوگیری کند و اگر نتوانست، در دلْ آن عمل را انکار نماید، که این ضعیف‌ترین مراتب ایمان است.
ابوعیسی می‌گوید:این حدیث ، صحیح و حسن است.
[۷۸] سنن ترمذی، ج۴، کتاب الفتن، باب ما جاء فی تغییر المنکر بالید ص۴۷۱- ۴۹۶.

برخلاف دیدگاهی که مراتب امر به معروف و نهی از منکر را به صورت» امری تنازلی «تعریف می‌کند، و عدم قیام در برابر ظالمان را بالاترین مرتبه آن می‌شمارد، در این احادیث به صورت» امری تصاعدی «تعریف شده و قیام و اقدام عملی، بالاترین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر به شمار آمده است.
ترمذی در سنن خویش از ابی‌سعید خدری از پیامبر اسلام (ص) روایت می‌کند: إن مِن أعظم الجهاد کلمة عدل عند سلطان جائر.
[۷۹] سنن ترمذی، ج۴، کتاب الفتن، باب ما جاء فی تغییر المنکر بالید ص۴۷۱- ۴۹۶.
[۸۰] ابن‌ماجه، سنن، ج۲، ص۱۳۲۹، ح۴۰۱.

از برترین جهادها، سخن عادلانه نزد سلطان جائر گفتن است.

۷.۳.۲ - کلام نعمان بن بشیر

نیز از نعمان بن بشیر نقل کرده است:
پس از نماز عشا در مسجد نشسته بودیم که پیامبر (ص) از منزل خود خارج شده و به مسجد آمد. نگاه به آسمان کرده و سپس نگاهش را پایین انداخت. گمان بردیم که حادثه‌ای در آسمان اتفاق افتاده. فرمود:ألا إنها ستکون بعدی أمراء یظلمون و یکذبون...؛
[۸۱] الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۱۹۵.

پس از من حاکمانی سرکار خواهند آمد که ستم خواهند کرد و دروغ خواهند گفت. پس هرکس دروغ آنان را تصدیق کرده و در کنار آنان و یاور آن‌ها در ستمگری‌شان باشد، از من نیست و من از او نیستم، و هرکس که آنان را تصدیق نکند و یاورشان نباشد، از من است و من از اویم.

۷.۳.۳ - روایت نقل شده در صحیح مسلم

در صحیح مسلم از پیامبر اسلام (ص) روایت شده:
مَن رأی منکم منکراً فلیغیّره بیده...؛
[۸۲] صحیح مسلم، ج۱، کتاب الایمان، باب ۲۰، ص۶۹، ح ۴۹.

هر آن کس از شما که منکری را ببیند، باید با اقدام عملی به مخالفت با آن بپردازد. اگر نتوانست، با زبان خویش جلوگیری کند. اگر نتوانست، در دل خویش آن عمل را انکار نماید و این ضعیف‌ترین مراتب ایمان است.

۷.۳.۴ - روایت جابر بن عبداللّه

نیز از جابر بن عبداللّه نقل می‌کند:
شنیدم که پیامبر (ص) فرمود:لا تزال طائفة مِن امتی یقاتلون عن الحق ظاهرین...؛
[۸۳] صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب ۵۳، ص۱۵۲۴، ح ۱۹۲۳.
[۸۴] صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب ۷۳، ص۱۵۲۴، ح ۱۹۲۲.

پیوسته دسته‌ای از امت من بر اساس حق جهاد می‌کنند و پیروز خواهند بود تا روز قیامت فرا برسد.
باز در همان کتاب به سند خویش از جابر بن سمره از پیامبر اکرم (ص) روایت می‌کند:
لن یبرح هذا الدین دائماً یقاتل علیه عصابة مِن المسلمین...؛
[۸۵] سنن ابی‌داوود، ج۲، کتاب الملاحم، باب الامر بالمعروف و النهی ص۴۳۶.

پیوسته دین برپا خواهد بود و گروهی از مسلمانان برای آن جهاد می‌کنند تا قیامت فرا برسد.

۷.۳.۵ - روایت نقل شده در سنن ابی‌داوود

در سنن ابی‌داوود به سند خویش از عبداللّه بن مسعود آورده است:
پیامبر (ص) فرمود:إن أوّل ما دخل النقص علی بنی اسرائیل کان الرجل یلقی الرجل فیقول یا هذا اتّق الله و دغ ما تصنع فإنّه لا یحلّ لک ثم یلقاه مِن الغد فلا یمنعه ذلک أنْ یکون...؛
[۸۶] سنن ابى‌داوود، ج۲، كتاب الملاحم، باب الامر بالمعروف و النهى ص۴۳۶.

اولین ایرادی که بر بنی‌اسرائیل وارد شد، این بود که یکی از آنان دیگری را ملاقات می‌کرد و به او می‌گفت:از خدا بترس و دست از کارهای خود بردار. این کارها برای تو شایسته نیست، آن‌گاه فردا او را ملاقات می‌کرد، اما کارهای زشت او مانع نمی‌شد که با وی هم‌غذا و هم‌کاسه و همنشین شود. پس آنگاه که چنین کردند، خداوند رابطه دل‌های آن‌ها را برهم زد، آن‌گاه این آیه را تلاوت فرمود:
» آنان که از بنی‌اسرائیل کافر شدند، با زبان داوود و عیسی بن مریم مورد لعن قرار گرفتند «، تا آن‌جا که فرمود:» اینان فاسقان هستند. «آنگاه پیامبر افزود:باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و دست ستمگر را بگیرید و او را به حق بازگردانید و وی را در چهارچوب حق محدود کنید.
باز در سنن ابی‌داوود به سند خویش از قیس، از ابوبکر آمده است که در خطابه‌ای پس از حمد و ثنای الهی گفت:
ای مردم! آیه» علیکم انفسکم، لا یضرکم مَن ضلّ اذا اهتدیتم؛ بر شما باد نفس‌های خودتان. اگر شما هدایت یافتید، کسانی که گمراه شده‌اند، به شما آسیبی نمی‌رسانند «را می‌خوانید، ولی درست معنا نمی‌کنید. از خالد شنیدم که می‌گفت:از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود:إن الناس إذا رأوا الظالم فلم یأخذوا علی یدیه...؛ مردم اگر ستمگری را مشاهده کنند و دست او را از ستمگری باز نگیرند، دور نیست که خداوند همه آن‌ها را به عذاب فرا گیرد.

۷.۳.۶ - روایت عمرو از هشیم

عمرو از هشیم نقل کرده که از پیامبر (ص) شنیدم:
ما مِن قوم یُعمل فیهم بالمعاصی ثمّ یقدرون علی أن یغیّروا...؛
[۸۷] سنن ابی‌داوود، ج۲، کتاب الملاحم، باب الامر بالمعروف و النهی ص۴۳۶.

اگر بین قومی معصیت صورت گیرد و آنان قادر باشند که از آن جلوگیری کنند اما جلوگیری نمی‌کنند، بعید نیست خداوند همه آنان را به عذاب گرفتار کند.
باز در همان کتاب به سند خویش از جریر، نقل شده که از پیامبر (ص) شنیدم:
ما مِن رجلً یکون فی قوم یُعمل فیهم بالمعاصی یقدرون علی أن یغیّروا علیه...؛
[۸۸] سنن ابی‌داوود، ج۲، کتاب الملاحم، باب الامر بالمعروف و النهی ص۴۳۶.

خداوند هیچ قومی را که فردی میان آنان معصیت می‌کند و قدرت اعتراض به وی را دارند اما به او اعتراض نمی‌کنند، رها نمی‌گذارد، مگر این‌که پیش از مردن، همه آن‌ها را عذاب خواهد کرد!

۷.۳.۷ - روایت نقل شده در سنن ابن‌ماجه

در سنن ابن‌ماجه ، از پیامبر (ص) روایت شده:
لا تزال طائفة من امتی قوّامة علی أمر الله...؛
[۸۹] سنن ابن‌ماجه، ج۱، ص۵.

پیوسته طایفه‌ای از امت من بر امر خداوند پایدار می‌مانند و کسانی که با آنان مخالفت می‌کنند، نمی‌توانند به آنان زیان برسانند.
همچنین در کتاب الدّر المنثور از پیامبر (ص) روایت شده:
إن رحی الإسلام ستدور فحیث ما دار القرآن فدوروا به...؛
[۹۰] الدّر المنثور، ج۲، ص۳۰۱.

همانا آسیاب اسلام به زودی به گردش درمی‌آید، پس به آن‌سو که قرآن می‌گردد، به گردش درآیید. چه‌بسا سلطان و قرآن با یکدیگر می‌جنگند و از هم جدا می‌شوند، و این‌که به زودی بر شما پادشاهانی حاکم می‌شوند که بر شما به نوعی حکم می‌رانند و بر خودشان به نوعی دیگر. پس اگر آنان را پیروی کنید، شما را گمراه می‌کنند و اگر نافرمانیشان کنید، شما را به قتل می‌رسانند. گفتند:ای پیامبر! اگر آن روز را درک کردیم، چه کنیم؟ فرمود:همانند اصحاب حضرت عیسی (ع) باشید که ارّه و بر چوبه‌دار بالا کشیده می‌شدند! مرگ در اطاعت خدا بهتر از زندگی در معصیت خداوند است.

۷.۳.۸ - روایت موجود در نهج السعاده

در نهج السعاده ، مستدرک نهج البلاغه آمده است:
ابوعطاء می‌گوید:امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع) در حالی که ناراحت بود و نفس عمیق می‌کشید، بر ما وارد شد و فرمود:کیف أنتم و زمان قد أظلکم؟ تعطّل فیه الحدود و یتّخذ المال فیه دولاً و یعادی فیه أولیاء الله...؛ چگونه هستید آنگاه که زمانی بر شما سایه افکند که حدود الهی در آن تعطیل شده و مال خدا را دست به دست می‌چرخانند و دوستان خدا را دشمن می‌دارند و دشمنان خدا را دوست می‌دانند؟
عرض کردیم:اگر آن روز را درک کردیم، چه کنیم؟ فرمود:همانند اصحاب حضرت عیسی (ع) باشید که ارّه و به دار آویخته می‌شدند. مرگ در اطاعت خدا بهتر از زندگی در معصیت خداوند است.
[۹۱] نهج السعادة، ج۲، ص۶۳۹.


۴.۵.۱ - روایت جابر از امام صادق

در روایتی از جابر از امام صادق (ع) آمده است:
فأنکروا بقلوبکم و الفظوا بألسنتکم و صکّوا بها جباههم...؛
[۹۲] محمد بن یعقوب کلینی، فروع کافی، ج۱، ص۳۲۴.

منکر را با دل‌های‌تان ناخوشایند بدارید و با زبان‌های‌تان نهی کنید و با اِعمال قدرت پیشانی کسانی را که مرتکب منکر می‌شوند، بکوبید و در راه خدا از ملامت هیچ ملامتگری باک نداشته باشید، پس اگر اندرز گرفتند و به حق بازگشتند، دیگر کاری به آن‌ها نداشته باشید؛ زیرا مبارزه همواره با کسانی است که به مردم ستم می‌کنند و به ناحق در زمین فساد برمی‌انگیزند. برای اینان است کیفر دردناک. با اینان است که باید با پیکرهای خود جهاد کنید و با دل‌های‌تان به آنان کینه بورزید، بدون این‌که بخواهید خود سلطه یافته یا اموالی را غصب کنید و یا با ستمکاری بخواهید ظفر بیابید. تا آنگاه که به امر خداوند بازگردند و به اطاعت خداوند گردن نهند.
همان‌گونه که به روشنی از حدیث فهمیده می‌شد، خداوند به مسلمانان اجازه نمی‌دهد با سیطره ستمگران کنار بیایند، بلکه می‌توانند پس از بی‌نتیجه ماندن اندرزها، با قدرت با آنان مقابله کرده و آن‌ها را وادار کنند در برابر حق گردن گذارند و از آن تبعیت کنند.

۷.۳.۱۰ - روایت شریف رضی در نهج البلاغه

شریف رضی در نهج البلاغه از امام علی (ع) روایت می‌کند:
فمنهم المنِر للمنکَر بقلبه و لسانه و یده فدلک المستکمل لحضال الخیر و منهم المنکِر للسانه و قلبه التارک بیده...؛
[۹۳] نهج البلاغه، ج۴، ص۹۰.

برخی منکر را با دست و زبان و قلب مورد انکار قرار می‌دهند. این آن کسی است که خصلت‌های نیک را به کمال رسانده است. برخی آن را با زبان و قلب مورد انکار قرار می‌دهند، ولی دست فرو می‌گذارند. این افراد دو خصلت از خصال نیک را آورده و دیگری را ضایع کرده‌اند. برخی با قلب مورد انکار قرار داده، ولی دست و زبان را فرو نهاده‌اند. این آن کسی است که از سه خصلت، دو خصلت نیک را ضایع کرده و یکی را به جا آورده است. برخی نه با زبان و نه با قلب و نه با دست، نهی از منکر نمی‌کنند. اینان مردگانی هستند در میان زنده‌ها. همه اعمال نیک و جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهی از منکر ، همانند قطره‌ای است در برابر دریا . بی گمان امر به معروف و نهی از منکر، نه اَجَل را نزدیک می‌کند و نه از روزی می‌کاهد. برتر از همه این‌ها، ابراز سخن عادلانه‌ای است در برابر پیشوای ستمگر.

۷.۳.۱۱ - روایت نقل شده در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) به نقل از پیامبر (ص) روایت شده:
مَن رأی منکم منکراً فلینکر بیده ان استطاق فإن لم یستطع فبلسانه...؛
هرکس از شما منکری را ببیند، باید با دست خویش (عملاً) آن را انکار نماید و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلب خویش انکار کند. همین که خداوند بداند که در دل از آن عمل منکر بیزار و ناراحت است، کفایت می‌کند.

۷.۳.۱۲ - کلام حضرت اباعبداللّه الحسین (ع)

حضرت اباعبداللّه الحسین (ع) در باب امر به معروف و نهی از منکر می‌فرمایند:
اعتبروا ایهّا الناس بما وعظ الله به أولیاءه مِن سوء ثنائه علی الأحبار...؛
ای مردم! از موعظه‌های خداوند به اولیای خود (آن‌گاه که احبار و علمای یهود را سرزنش می‌کند) عبرت بگیرید، آنجا که می‌فرماید:» چرا ربانیون و احبار، آنان را از گفتار آلوده‌شان باز نداشتند. و نیز آن‌جا که می‌فرماید:» از بنی‌اسرائیل ، آنان که کفر ورزیدند، مورد لعن قرار گرفتند - تا آن‌جا که می‌گوید:- و چه بدکارهایی را مرتکب می‌گشتند. « و خداوند سبحان بدین جهت بر آنان عیب گرفت که ستمگرانی را که در مقابل‌شان مرتکب اعمال زشت و فساد می‌شدند، مشاهده می‌کردند، اما به خاطر منافعی که از ستمگران به آنان می‌رسید و نیز به خاطر ترسی که از آنان داشتند، نهی‌شان نمی‌کردند و حال آن‌که خداوند متعالی می‌فرماید:» از مردم نهراسید و از من بترسید. « و نیز می‌فرماید:» مردان و زنان مؤمن، برخی از آن‌ها اولیای برخی دیگر هستند. امر به معروف و نهی از منکر می‌نمایند. « خداوند سبحان بر امر به معروف و نهی از منکر به عنوان دو فریضه شرعی تأکید کرده، بدان‌جهت که آگاه است اگر آن‌دو در جامعه اجرا نشوند، تمام فرایض، چه فرایض سخت و چه فرایض آسان اجرا نخواهند شد؛ چراکه امر به معروف و نهی از منکر وسیله دعوت به اسلام همراه با بازگرداندن حقوق افراد ستمدیده، مخالفت با ستمگر، تقسیم بیت‌ المال و غنایم و گرفتن صدقات و واجبات مالی از جای خود و مصرف آن در جایگاه به حق خودش می‌باشد، و شما ای جماعت، جماعتی هستید که به علم مشهورید و به خوبی نامور و به خیرخواهی معروف، و به خاطر انتساب‌تان به خدا در نفوس و دل‌های مردم با ابهتید. افراد شریف از شما می‌ترسند و افراد ضعیف به شما احترام می‌گذارند. افرادی که بر آن‌ها فضیلت و تسلطی ندارید، شما را بر خویشتن مقدم می‌دارند. در برآوردن حواج مردم، هنگامی که از دست‌یابی به آن محروم گردند، شفاعت می‌کنید، و در کوچه و بازار با هیبت پادشاهان و کبکبه بزرگان راه می‌روید. آیا تمامی اینها که به آن نایل شدید، جز به خاطر امیدی است که بر شما می‌رفت که قیام به حق کنید؟ اکنون شما را چه می‌شود که بیشترین حقوق الهی را زیر پا گذاشته‌اید؟
شما حق پیشوایان به حق را سبک شمرده‌اید و حق ضعیفان را پایمال ساختید، اما آنچه را به گمان خود، حق خویش می‌دانستید، مطالبه کردید. شما هرگز نه مالی را در راه خدا از دست دادید و نه جانتان را برای آن‌که خلقش کرده، هیچ‌گاه به مخاطره افکندید و نه با هیچ قوم و عشیره‌ای در جهت خدا دشمنی و مبارزه کردید. شما بهشت و همنشینی با پیامبران الهی و امان از عذاب جهنم را از خداوند آرزو می‌کنید، ولی من بر شما - ای کسانی که از خدا آرزوی بهشت دارید - می‌ترسم که نقمتی از نقمتهای الهی شما را فرا گیرد؛ چراکه از کرامت الهی به چنین مقام و منزلتی دست یافته‌اید، اما آن‌کس را که خداوند واقعاً بزرگش شناخته، گرامی نمی‌دارید، با آن‌که خود به خاطر خدا در میان بندگان خدا مورد احترام هستید.
مشاهده می‌کنید که عهد و پیمان‌های الهی شکسته شده، اما فریاد سر نمی‌دهید، در صورتی که به خاطر پاره‌ای از عهد و قرارهای پدران‌تان ناله و فزع می‌کنید، اما عهد و ذمه رسول خدا حقیر و پایمال شده، نسبت به آن بی‌توجه هستید. کورها و لال‌ها و زمینگیرها که در شهرها بدون سرپرست رها گشته‌اند، بر آنان رحم نمی‌آورید و نه در جایگاه خود برای آنان کاری انجام می‌دهید و نه کسانی را که می‌خواهند به آنان کمک کنند، یاری می‌رسانید، اما خود با ساخت و پاخت و سازش با ستمگران برای خویش امان و ایمنی می‌جویید! همه اینها از مواردی است که خداوند سبحان شما را جهت پرهیز از انجام آن و نهی از منکر، و به مبارزه با آن امر فرموده، اما از آن غافلید.
... پس اینک شما ای علمای بلاد! اگر ما را یاری ندهید و با ما به انصاف رفتار ننمایید، ستمگران بر شما قوّت خواهند یافت و در خاموش کردن نور پیامبرتان تلاش خواهند کرد و خدا ما را کافی است. تنها به او توکل نمایید و به درگاه او انابه آورید و بازگشت‌ها به سوی اوست.
[۹۹] ابن‌شعبه الحرانی، تحف العقول، ص۱۶۸.
[۱۰۰] بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۷۹.

بنابراین روایات بسیاری وجود دارد که بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر به صورت عملی و از بین بردن ستم با به کارگیری قدرت و نهی از همراهی با ستمگران و امر به مقاومت و رویارویی مسلحانه با آنان و برپایی دولت عدالت مدار دلالت می‌کنند. با توجه به این‌که در موارد تعارض روایات، موظفیم که آن‌ها را به قرآن عرضه داریم و از آن دسته که موافق کتاب‌اند تبعیت کنیم، این روایات نیز موافق قرآن و واجب‌الاتباع می‌باشند.

۷.۴ - تحریم کمک به حاکم ستمگر

این گروه از روایات، هر نوع کمک به حاکم ظالم را هرچند ناچیز، تحریم می‌کند و بر تحریم تأکید می‌نماید. این روایات علاوه بر تعداد بسیارشان، هم از طریق شیعه و هم از اهل‌ سنت وارد شده‌اند و حکم قرآنی حرمت» رکون بر ستمگران «را تأکید می‌کنند. در تعارض میان این گروه از روایات و روایات دال بر سکوت، به قرآن کریم مراجعه می‌کنیم و شکی نیست که قرآن مردم را از» رکون بر ستمگران «برحذر داشته است.

۷.۴.۱ - روایت ترمذی در کتاب الفتن

ترمذی در کتاب الفتن به سند خویش از کعب بن عجزه، از پیامبر اکرم (ص) روایت می‌کند: سیکون بعدی أمراء فمن دخل علیهم فصدّقهم...؛
[۱۰۱] سنن ترمذی، ج۳، باب ۶۲ از ابواب فتن، ص۳۵۸، ح ۲۳۶۰.

پس از من فرمانروایانی می‌آیند که هرکس با آنان همراه شود و آن‌ها را در دروغ‌هایشان تصدیق کند و بر ستمگری یاری‌شان دهد، از من نیست و من از او نیستم و کنار حوض بر من وارد نمی‌شود.

۷.۴.۲ - روایت احمد بن حنبل جابر بن عبداللّه

در مسند احمد به سند خویش از جابر بن عبداللّه آورده است که پیامبر (ص) به کعب بن عجزه فرمود:
أعاذک الله مِن إمارة السفهاء... أمراء یکونون بعدی لا یقتدون بهدایی...؛
[۱۰۲] مسند احمد، ج۳، ص۳۲۱.

خدا تو را حفظ کند از فرمانروایی افراد کم‌خرد... فرمانروایانی که پس از من می‌آیند، به هدایت من اقتدا نمی‌کنند و به سنت من خود را نمی‌آرایند، پس کسانی که آنان را در دروغ‌شان تصدیق کنند و بر ستمگری‌شان یاری دهند، از من نیستند و من از آنان نیستم و کنار حوض بر من وارد نمی‌شوند. کسانی که آنان را در دروغشان تکذیب نکنند و بر ستمگری یاری‌شان ندهند، از من هستند و من از آنان هستم و به زودی کنار حوض بر من وارد می‌شوند.

۷.۴.۳ - صحیحه ابن‌حمزه از امام زین‌العابدین (ع)

در صحیحه ابن‌حمزه از امام زین‌العابدین (ع) روایت شده:
ایاکم و صحبته العاصین و معونة الظالمین؛
از رفاقت با گناهکاران و یاری ستمگران بپرهیزید.

۷.۴.۴ - خبر طلحة بن زید، از امام صادق (ع)

در خبر طلحة بن زید، از امام صادق (ع) وارد شده:
العامل بالظلم و المعین له والراضی به شرکاء ثلاثتهم؛
ستمگر و آن‌که او را یاری می‌دهد و آن‌که از عمل وی اظهار خوشنودی می‌کند، هرسه با هم شریک هستند.

۷.۴.۵ - محمد بن عذافر از امام صادق

محمد بن عذافر از پدرش نقل می‌کند که امام صادق (ع) به او فرمود:
یا عذافر نبّئت أنّک تعامل أبا ایوب و الربیع فما حالک إذا نودی بک فی اعوان الظلمة...؛
ای عذافر! به من خبر رسیده که با اباایوب و ربیع تعامل و همکاری می‌کنی. آن گاه که در روز قیامت نام تو را همراه اعوان و یاران ستمگران ببرند، حالت تو چگونه خواهد بود؟
عذافر از شدت حزن ساکت شد. امام (ع) وقتی او را در این حالت دید فرمود:آری ای عذافر! تو را از آنچه خداوند من را از آن ترسانده بود، ترساندم.
محمد می‌گوید:از آن وقتی که پدرم از نزد امام صادق (ع) بازگشت تا آن زمان که درگذشت، غمگین بود.

۷.۴.۶ - روایت حریز از امام صادق

حریز می‌گوید امام صادق (ع) فرمود:
اتقوا الله و صونوا دینکم بالورع و قوّوه بالتقیة و الإستغناء بالله...؛
از خدا بترسید و دین خود را با ورع حفظ کنید و با تقیه و اکتفا کردن به خداوند در طلب حوائج و خواسته‌ها به جای سلطان، دین را تقویت نمایید. آن کس که در مقابل صاحب قدرت و حکومتی کرنش کند و برای به دست آوردن آنچه از امور دنیوی در اختیار حاکم است، با دین خدا مخالفت نماید، خداوند به او توجهی نخواهد کرد و حاکم را نسبت به او دل سنگ و بی‌رحم خواهد ساخت و خدا آن شخص را به سطان حواله خواهد کرد؛ پس اگر به چیزی از دنیای او دست یافت، خداوند برکت را از آن برخواهد داشت و برای آنچه از این اموال در راه حج و یا آزادی بردگان و اعمال نیک و امور خیریه انفاق کرده، ثواب و پاداشی نخواهد داد.

۷.۴.۷ - روایت ابی‌بصیر از امامصادق

ابی‌بصیر می‌گوید از امام صادق (ع) در خصوص حاکمان پرسیدم، فرمود:
یا أبامحمد لا و لامدّة قلم إن أحدهم لا یصیب من دیناهم شیئاً...؛
کوچک‌ترین کمکی به آنان نکنید، حتی به اندازه تراشیدن سر یک قلم. هیچ‌کس از دنیای آنان به چیزی دست نخواهد یافت، مگر آن‌که از دین او چیزی بکاهند (یا مگر آن‌که به همان مقدار از دین او بکاهند).

۷.۴.۸ - روایت ابی‌یعفور

ابی‌یعفور می‌گوید:
نزد امام صادق (ع) بودم که مردی از شیعیان داخل شد و عرضه داشت:گاه برخی از ما در تنگدستی زندگی می‌کنند و از سوی حکومت جهت ساخت و ساز و بنایی دعوت می‌شوند. نظر شما در مورد همکاری چیست؟ فرمود:ما أحبّ إنّی عقدت لهم عقدة أو وکیت لهم و کأً و إن لی ما بین لابتیها...؛ دوست نمی‌دارم گره‌ای در زندگی آنان ایجاد کرده و مشکلی بر مشکلات آنان بیفزایم و در مقابل آن بین دو سنگلاخ (سرتاسر زمین‌های حاصلخیز مدینه ) را به من بدهند، ولی حتی به اندازه تراشیدن سر یک قلم با آنان همکاری نکنید. بدان که یاوران ستمکاران در روز قیامت در سرپرده‌ای از آتش هستند تا خداوند بین سایر بندگان حکم براند.

۷.۴.۹ - دو روایت از امام صادق

یونس بن یعقوب می‌گوید امام صادق (ع) به من فرمود:
لاتعنّهم علی بناء مسجد؛
برای ساختن مسجد هم به آنان کمک نکن.
جهم بن حمید از امام صادق (ع) روایت می‌کند:
آیا حکومت اینان را قبول می‌کنی؟ عرض کردم:خیر. فرمود:چرا؟ عرض کردم:برای حفظ دین خودم. فرمود:آیا بر این عقیده استواری؟ عرض کردم:بله. فرمود:اکنون دین تو سالم ماند.

۷.۴.۱۰ - روایت صفوان بن مهران

از صفوان بن مهران نقل است:
خدمت ابی‌الحسن اول ( امام موسی بن جعفر (ع «رسیدم. فرمود:کلّ شی‌ء منک حسن جمیل خلا شیئاً واحداً... کراؤک جمالک مِن هدا الرجل یعنی هارون...؛ همه چیز تو خوب است مگر یک چیز... اینکه شترهایت را به این مرد، یعنی هارون کرایه می‌دهی.
گفتم:شترهایم را برای هوی و هوس یا برای صید یا خوشگذرانی به او کرایه نمی‌دهم، بلکه برای راه مکه کرایه می‌دهم و خودم نیز همراه وی نمی‌روم، بلکه غلامانم را همراه او می‌فرستم. فرمود:آیا نمی‌خواهی کرایه تو را بپردازند؟ آیا دوست داری زنده باشند تا کرایه تو را بپردازند؟ کسی که بقای آن‌ها را دوست داشته باشد، از آنان است و با آنان به آتش وارد می‌شود.
صفوان می‌گوید:رفتم و تمام شترهایم را فروختم. وقتی هارون از کار من باخبر شد، به دنبال من فرستاد و گفت:شنیده‌ام شترهایت را فروخته‌ای، چرا؟ گفتم:سن و سال من زیاد شده و غلامان دیگر به وظایف خود عمل نمی‌کنند. هارون گفت:هرگز، هرگز، می‌دانم با اشاره چه کسی این کار را کرده‌ای. موسی بن جعفر به تو گفته است. گفتم:مرا با موسی بن جعفر چه کار؟ گفت:این حرف‌ها را کنار بگذار، به خدا قسم! اگر رفتار نیک تو نبود، تو را می‌کشتم!

۷.۴.۱۱ - روایت سکوتی از امام صادق (ع)

سکوتی از امام صادق (ع) از پدران خویش (ع) از پیامبراکرم (ص) روایت می‌کند:
إذا کان یوم القیامة نادی منادً أین أعوان الظلمة...؛
هنگامی که روز قیامت فرا می‌رسد، ندادهنده‌ای فریاد سر می‌دهد:کجا هستید یاوران ستمگران؟ کیست آن‌که لیقه در دوات آنان ریخته یا سرکیسه‌ای برای آنان دوخته و یا مدادی برای آنان تراشیده است؟ همه اینان را با آنان (ستمگران) محشور کنید!

۷.۴.۱۲ - سخن ابن‌حجر در کتاب الزواجر

ابن‌حجر در کتاب الزواجر در باب ستم سلاطین و زمامداران و قاضی‌ها نقل می‌کند:
روزی خیاطی نزد سفیان ثوری آمد، گفت:لباس‌های سلطان را می‌دوزم، آیا از نظر شما من از همکاران و یاوران ستمگران به شمار می‌روم؟ سفیان به او گفت:تو خود از ستمگرانی. یاوران ستمگران کسانی هستند که سوزن و نخ‌ها را به تو می‌فروشند.
[۱۱۳] ابن‌حجر عسقلانی، الزواجر، ج۱، ص۱۳.

این دست از روایات نیز بسیار است. اگرچه احادیث در باب تحریم همکاری و کمک به حاکمان ستمگر وارد شده‌اند، ولی به راحتی و بدون نیاز به تأمل زیاد می‌توان از آن‌ها نتیجه گرفت که هرگونه تمایل، اطاعت، پذیرش حکومت و رفتن زیر پرچم ستمگران، چه در جنگ و چه در صلح حرام است.


کسانی که در طرف مقابل هستند، ادعا می‌کنند که اطاعت و فرمانبری از حاکم ستمگر در غیر از معصیت الهی، مورد توافق فقها و اجماعی است.
نووی در توضیح روایت عبادة بن الصامت، در شرح صحیح مسلم آورده است:
حدیث می‌گوید:» لا تنازعوا ولاة الأمور فی ولایتهم و لا تعترضوا علیهم...؛
با زمامداران امور به منازعه برنخیزید و به آنان اعتراض نکنید، مگر آن‌که کاری ناپسند و منکر که خلاف قواعد اسلامی است، از آنان سرزند، که در این صورت آن عمل را انکار کرده و با سخن حق به آن‌ها تذکر دهید، ولی خروج علیه آن‌ها و جنگیدن با آنان به اجماع مسلمانان حرام است، هرچند از ستمگران فاسق باشند «. در این خصوص روایات بسیاری وارد شده و اهل‌سنت اجماع دارند که سلطان، با فاسق شدن عزل نمی‌شود و دلیلی که از برخی علمای اهل‌سنت - از معتزله - در خصوص امکان عزل حاکم ذکر شده، نظری غلط و مخالف اجماع است.
[۱۱۴] نووی، شرح علی صحیح مسلم، ج۸، ص۳۴.

همچنین ابن‌حجر در کتاب الفتح از ابن‌بطّال نقل می‌کند:
فقها بر وجوب اطاعت از سلطان غلبه‌یافته و جهاد در رکاب وی اجماع کرده‌اند؛ چون اطاعت از او بهتر از خروج علیه وی است... و استثنایی در آن نیست، مگر جایی که کفر واضحی از حاکم سرزند.

۸.۱ - نقد

در نقض این اجماع همین بس که سرور جوانان اهل بهشت حضرت اباعبداللّه الحسین (ع) علیه یزید بن معاویه خروج کرد و همراه یاران و اهل‌ بیت خویش در این حادثه جان خود را فدا کرد. حسین بن علی (ع) از اهل‌بیت است، که قرآن به صراحت، آنان را از هر پلیدی پاک و منزه دانسته، و در حدیث ثقلین همتراز قرآن معرفی شده‌اند، و سیره او برای تمام مسلمانان حجّت خواهد بود.
طبری در تاریخ خود و ابن‌اثیر در کتاب الکامل می‌نویسند:
امام حسین (ع) برای اصحاب خویش و اصحاب حر، خطبه خواند و فرمود:أیّها الناس إن رسول الله (ص) قال:مَن رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناکثاً لعهد الله، مخالفاً سنته رسول الله...؛
ای مردم! همانا پیامبر (ص) فرمود:هرکس سلطان ستمگری را مشاهده کند که محرمات و حدود الهی را حلال و هتک کرده و عهد خدا را می‌شکند و با سنت رسول خدا مخالفت نموده و میان مردم براساس تجاوز و گناه حکمرانی می‌کند، اما به وسیله گفتار و کردار با وی به مخالفت برنخیزند، بر خداوند است که ایشان را در جایگاهی که برای آن سلطان انتخاب کرده، وارد نماید.
آگاه باشید که اینان (یزید پلید و یاورانش) به یقین فرمانبر شیطان شده و از اطاعت خداوند سرباز زده‌اند. فساد را آشکار و حدود الهی را معطّل گذاشتند. اموال عمومی و بیت المال را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمرده‌اند، و من سزاوارترین کسی هستم که علیه اینان بشورم و این وضع را تغییر دهم.
[۱۱۵] تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۰.
[۱۱۶] ابن‌اثیر، الکامل، ج۴، ص۴۸.



دیدگاه علمای اهل‌سنت در تمجید از قیام امام حسین (ع) و تکفیر یزید:

۹.۱ - ابن‌خلدون

وی در المقدمه می‌نویسد:
سخن قاضی ابوبکر ابن‌العربی مالکی اشتباه است که در کتاب العواصم و القواصم گفته:» حسین (ع) با شمشیر جد خود کشته شد «؛ چراکه از این نکته غافل بوده که یکی از شرایط پیشوایی و زعامت مسلمانان عدالت است، و چه کسی برای خلافت مسلمانان از حضرت (ع) در امامت و مبارزه با اهل آرا عادل‌تر است؟!
وی در ادامه اجماع علما را بر فسق یزید ذکر می‌کند:
در این صورت یزید سزاوار حکومت نبود و به همین دلیل امام خروج علیه او را تنها راه ممکن می‌دید.
[۱۱۷] ابن‌خلدون، المقدمه، ص۲۵۴- ۲۵۵.


۹.۲ - ابن‌الجوزی

به اعتقاد وی:خروج بر پیشوا و امام غیرعادل، به دلیل خروج امام حسین (ع) بر یزید، برای برپایی حکومت حق، جایز است.
همچنین در کتاب السر المصون به اعتقاد برخی از اهل‌ سنت اشاره می‌کند که می‌گویند:یزید بر حق، و خروج امام علیه او کاری نادرست بوده و می‌گوید:
اگر به سیره و تاریخ مراجعه می‌کردند، می‌فهمیدند که چگونه برای یزید بیعت گرفته شد و چگونه مردم را به تبعیت از آن مجبور کردند و یزید هر کار ناشایستی را در حق مردم انجام داد. حتی اگر قبول کنیم که خلافت او درست بوده، آنچه پس از خلافت از او سرزد و نمایان شد، موجب فسخ عقد بیعت می‌شد؛ کارهایی همچون:غارت شهر مدینه ، گلوله‌باران کعبه با منجنیق، کشتن امام حسین و اهل‌بیت او، ضربه زدن با عصا به لب‌های مبارک حضرت و بر نیزه کردن سر مبارک ایشان. نادانان به سیره و تاریخ گمان می‌برند با ابراز این‌گونه عقاید، باعث خشمگینی شیعیان می‌شوند.
[۱۱۸] مقتل المقرّم، ص۹.


۹.۳ - تفتازانی

وی می‌نویسد:
رضایت یزید به کشته شدن امام حسین (ع) و شادمانی او به این کار و اهانت وی به اهل‌بیت پیامبر، به صورت تواتر معنوی به ما رسیده است. هرچند تفاصیل آن به صورت خبر واحد می‌باشد، نه در عدم شایستگی یزید، بلکه در ایمان نداشتن وی شکی نداریم. لعنت خدا بر او و یاران و همراهان او باد.
[۱۱۹] شرح العقائد النسفیّه، ص۱۸۱.


۹.۴ - ابن‌حزم و شوکانی

ابن‌حزم می‌نویسد:
قیام یزید بن معاویه تنها برای دنیاطلبی بود و نمی‌توان آن را تأویل کرد و این کار او قطعاً مصداق بغی می‌باشد.
[۱۲۰] المحّلی، ج۱۱، ص۹۸.

شوکانی می‌نویسد:
برخی از علما به افراط روی می‌آوردند، آن گاه که حرکت امام حسین (ع) علیه یزید (دائم الخمر مستی که شریعت پاک اسلام را هتک می‌کرد) را مصداق بغی دانسته‌اند. عجبا از سخنانی که باعث حیرت آدمی می‌شود.
[۱۲۱] نیل الأوطار، ج۷، ص۱۴۷.


۹.۵ - جاحظ

وی می‌گوید:
کارهای ناپسند و زشتی که از یزید سرزد، از جمله کشتن حسین (ع) و به اسارت درآوردن دختران پیامبر (ص)، با چوب بر لبان حضرت زدن و ترساندن اهل مدینه و ویران کردن کعبه، همگی نشان از دلسنگی، خشونت و دشمنی، بی‌تدبیری، حقد و بغض، نفاق و خروج از دایره ایمان دارد و انسان فاسق و کسی که از لعن کردن نهی می‌کند، هردو ملعون هستند.
[۱۲۲] الجاحظ، الرسائل، رساله حای عشر فی بنی امیه، ص۲۹۸.


۹.۶ - حلبی

حلبی به نقل از استاد خویش شیخ محمد بکری نقل می‌کند که به پیروی از پدر خود یزید را لعن می‌کرد و می‌گفت:خدا بر خواری و زبونی‌اش بیفزاید و وی را در قعر آتش قرار دهد.
[۱۲۳] الجاحظ، السیره الحلبیه، ص۱۰.

همچنین ابوالحسن علی بن محمد کیاهراسی او را لعن می‌کرد.
[۱۲۴] تاریخ ابن‌خلکان، ج۱، ص۳۵۵.


۹.۷ - ذهبی

وی در کتاب سیر اعلام النبلاء می‌نویسد:
یزید دشمن اهل‌بیت (ع)، خشن، سنگدل، جلف و شرابخوار بود، که به انجام منکرات دست می‌زد. دولت خود را با شهید کردن امام حسین (ع) شروع کرد و با حادثه» حرّه «به پایان رساند. مردم از او متنفر شدند و عمر بی‌برکتی یافت. به جز امام حسین (ع)، بسیاری علیه او قیام کردند، همچون مردم مدینه . نوفل بن ابی‌فرات می‌گوید:نزد عمر بن عبدالعزیز نشسته بودیم، مردی گفت:امیرالمؤمنین یزید گفت... با شنیدن این جمله، عمر ناراحت شد و دستور داد بیست ضربه شلاقش زدند.
[۱۲۵] ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۸۴-۸۲.


۹.۸ - شیخ آلوسی

ایشان در تفسیر روح المعانی در ذیل آیه:فهل عسیتم إن تولیتم أن تفسدوا فی الارض و تقطّعوا ارحامکم می‌نویسد:
برزنجی در کتاب الاشاعه، و هیثمی در کتاب الصواعق آورده‌اند:امام احمد بن حنبل در پاسخ به سؤال پسرش عبداللّه در مورد لعن یزید گفت:چگونه او را لعن نکنیم در حالی که خداوند در قرآن او را لعن کرده است؟! عبداللّه گفت:قرآن را خوانده‌ام، ولی آیه‌ای در لعن یزید نیافتم. امام احمد این آیه را برایش خواند و گفت:کدام فساد و قطع رحم بدتر از آنچه یزید انجام داد؟!
شکی نیست که یزید مستحق لعن است؛ چراکه انسانی است با اوصافی خبیث و مرتکب محرمات در طول زندگی خود.
رفتار یزید با مردم مدینه و مکه برای لعن او کفایت می‌کند. طبرانی نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمود:» اللهم مَن ظلم أهل المدینة و أخافهم فأخفه...؛ خداوندا! هر آن کس که مردم مدینه را بترساند، او را بترسان و لعن خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد، و عوض و بدلی برای آمرزش گناهانش از او پذیرفته نیست «.
بزرگ‌تر از آن، فاجعه کشته شدن اهل‌بیت و امام حسین (ع) و رضایت و خوشحالی یزید به این کار و اهانت به اهل‌بیت (ع) است. حادثه‌ای که متواتر و تفاصیل آن خبرهای واحد است. در حدیث آمده:ستة لعنهم الله و کل نبی مجاب الدعوة:المحرّف لکتاب الله... المکذّب بقدر الله و المتسلّط بالجبروت لیعزّ مَن أذل الله و یذلّ مَن أعزّ الله...؛

۹.۸.۱ - ملعونین از سوی خدا

شش تن از سوی خداوند و همه پیامبران مستجاب الدعوة لعن شده‌اند:
۱. کسی که کتاب خدا را تحریف کند.
۲. کسی که قَدَر خدا را تکذیب کند.
۳. کسی که مقامی را به دست آورده تا آدمی را که خداوند خوار کرده است، عزیز کند.
۴. کسی را که خداوند عزیزش کرده، خوار گرداند.
۵. کسی که حرمت اهل‌بیت من را نگه ندارد.
۶. و کسی که سنت من را ترک نماید.
برخی از علما به کفر یزید یقین داشته و به لعن او تصریح کرده‌اند. ازجمله می‌توان به ابن‌جوزی و قاضی ابویعلی اشاره نمود. تفتازانی در مورد یزید می‌گوید:او جایگاهی ندارد، بلکه شکی در بی‌ایمانی او نیست. لعنت خدا بر او و دوستان و یارانش باد!
[۱۲۶] حوار فی التسامح والعنف، ص۱۰۶.
[۱۲۷] تفسیر روح المعانی، ج۲۶، ص۷۲.

از آنچه گذشت، روشن شد که نظریات در خصوص یزید مختلف است. برخی او را مسلمانی گناهکار دانسته که گناهش کشتن اهل‌ بیت (ع) بود و می‌توان او را لعن کرد؛ بعضی همان عقیده را دارند، ولی می‌گویند مکروه است او را لعن نمود؛ برخی او را کافر می‌دانند؛ و دیگرانی بر این عقیده‌اند که گناهی نکرده و لعن او جایز نیست. گروه آخر را بایست از جمله یاران یزید به شمار آورد، اما یزید اعتقادی به رسالت پیامبر (ص) نداشت. برخورد او با اهل‌بیت (ع) و حرم الهی و حرم پیامبر (ص) و خاندان پاک او و دیگر حوادث فاجعه‌آمیزی که از او سرزد، بر کفر وی دلالت می‌کند. وضعیت او برای بزرگان اسلام روشن بود، اما مجبور بودند بر قضای الهی صبر نمایند. اگر هم بپذیریم مسلمان بوده، مسلمانی است که گناهانش از حد بیان گذشته و به صورت تعیینی، لعن او جایز است، حتی اگر حکم فاسقان را بر وی جاری نکنیم.

۹.۹ - شیخ محمد عبده

وی می‌گوید:
دانشمندان و علما در خصوص جواز خروج علیه حاکم اختلاف نظر دارند، که از تفاوت ظواهر احادیث وارده در مورد وجوب اطاعت و وجوب تغییر منکر و... نشأت می‌گیرد. از علما کسی را نیافته‌ام که هر حدیث را در جای مناسب آن استفاده نماید و مفهوم کلمات استفاده شده در آیات و احادیث را با توجه به زمان نزول آیات بررسی نماید؛ مثلاً در مورد لفظ» جماعت «که در ابتدا به معنای جماعت مسلمانان که اسلام را برپا می‌دارند، به کار رفته، بعدها دولت‌های اسلامی کلمه جماعت را درباره خود به کار می‌گرفتند؛ حتی اگر سنت نبوی را زیر پای گذاشته، بدعت‌ها را نمایان و حدود الهی را تعطیل و گناهان را مباح کرده باشند!
ازجمله مسائل مورد قبول همه، عدم اطاعت از مخلوق در صورت معصیت خالق است. تنها در امور پسندیده می‌توان اطاعت کرد. چنانچه حاکم از دین اسلام مرتد شود، واجب است علیه او قیام کرد. ازجمله اموری که همه بر تحریم آن اجماع کرده‌اند، زنا، شراب خوردن، تجاوز و تعطیل کردن حدود الهی و قانون گذاری برخلاف احکام خدا، همچنین از جمله مسائل اجماعی آن است که اگر دولت عدالت‌محوری که شرع مقدس را برپا می‌دارد، وجود داشت و در مقابل حکومتی دیگر بر پایه بیدادگری و عدم اجرای احکام الهی، بر همه مسلمانان واجب است حکومت اول را تا آن‌جا که توان دارند، کمک نمایند. همچنین اگر طایفه و گروهی از مسلمانان بر دیگری یورش و دست به اسلحه ببرند، در صورت عدم امکان ایجاد صلح میان آنها، بر مسلمانان واجب است با گروهی که بغی کرده‌اند، پیکار کنند تا در برابر امر الهی سر فرود آورند.
اما آنچه در خصوص صبر در برابر زمامداران ستمگر آمده، با احادیث و آیات دیگری در تعارض می‌باشد و مراد از آن حفظ وحدت میان مسلمانان و جلوگیری از ایجاد فتنه است. معتقدان به عدم خروج، اکثراً از این عبارت نبوی استفاده می‌کنند:» و ان لا تنازع الأمر أهله إلا أن تروا کفراً بواحاً؛ با زمامداران و حاکمان در مورد حکومت به نزاع برنخیز، مگر آن‌که کفر روشنی از آنان سرزند «.
نووی می‌گوید:مراد از کفرْ معصیت است؛ یعنی نمی‌توان در مورد حق حکومت با حاکم جنگید، مگر آن‌که به صورت واضح، خود و یا استانداران و مأموران وی کافر شوند. اما در مورد ستم‌هایی که روا می‌دارد یا گناهانی که از حاکم سر می‌زند، می‌توان بدون عزل وی و بدون درگیری او را اصلاح کرد و در صورت عدم قبول وی را خلع و دیگری را به جایش نشاند.
خروج امام حسین (ع) بر پیشوای ستمگر و باغی، از همین نوع بود؛ چون یزید به زور و حیله زمام امور مسلمانان را به دست گرفت. امروزه اکثر مردم بر این باورند که باید علیه حاکمان استبدادگر و فاسد قیام کرد. مردم ترکیه بر حاکم و سلطان خود، سلطان عبدالحمید قیام کرده و سلطنت را به فتوای شیخ الاسلام از وی خلع کردند.
[۱۲۸] تفسیر المنار، ج۶، ص۲۶۷- ۲۶۸.


۹.۱۰ - سید قطب

وی در تفسیر فی ظلال القرآن ذیل آیه ۵۱ سوره غافر می‌نویسد:
نصرت الهی در نگاه مردم به یک شکل و گونه تصور شده، در حالی که کمک و نصرت الهی انواع گوناگونی دارد که در برخی موارد به ظاهر شکست است، همانند قیام امام حسین (ع) در کربلا ، که در نگاه اول شکست بود، ولی در نگاهی عمیق، نصرت بزرگی به شمار می‌رود. هیچ شهیدی نیست که همانند حسین (ع) معشوق جان‌ها و محبوب دل‌ها شود و شیعه و غیرشیعه و حتی غیرمسلمانان در عزای او بسوزند و برای او اشک بریزند.
چه بسیار شهدایی که با شهادت خویش چنان خدمتی به عقیده و دین خویش کردند که اگر هزار سال زندگی می‌کردند، نمی‌توانستند آن خدمات را ارائه نمایند. چه خطبه‌ای بهتر از خطبه آخرین، یعنی خطبه شهادت که می‌تواند پیام شهید را به مردم نسل‌های مختلف برساند؟!
[۱۲۹] فی ظلال القرآن، ج۲۴، ص۷۹- ۸۰.



در واقعه حرّه که یزید شهر مدینه و حرم پیامبر (ص) را مورد تهاجم قرار داد و همه چیز را بر سپاهیان خود مباح کرد، بسیاری از بهترین مسلمانان و تابعین و فرزندان صحابه ، همچون عبداللّه بن حنظله (غسیل الملائکه)، عبداللّه بن عمرو بن حفص، منذر بن زبیر و عبداللّه بن مطیع علیه او خروج کردند. عبداللّه بن حنظله می‌گفت:» به خدا قسم! علیه یزید خروج نکردیم مگر آن‌که ترسیدیم با منجنیق ما را مورد هدف قرار دهد... مردی که با دختران و خواهران زنا می‌کند، شراب می‌خورد، نماز می‌خواند و فرزندان پیامبران را می‌کشد .
[۱۳۰] تذکرة الخواص، ص۲۵۹.



ازجمله علمایی که با اجماعِ ادعا شده مبنی بر حرمت خروج علیه حاکم ستمگر مخالفت کرده، فقیهی بزرگ همچون ابوحنیفه بود. ابوبکر الجصاص در کتاب احکام القرآن می‌نویسد:
عقیده ابوحنیفه مبنی بر پیکار با ستمگران و پیشوایان ظالم، مشهور بود. از این رو اوزاعی می‌گوید:ابوحنیفه را در همه حال تحمل کردیم تا آن‌که نظر به پیکار با ستمگران داد که دیگر او را تحمل نکردیم.
ابوحنیفه معتقد بود امر به معروف و نهی از منکر با زبان واجب است و اگر طرف مقابل از راه خود بازنگشت، با زور شمشیر امر به معروف و نهی از منکر کنید.
روزی ابراهیم صائغ - از فقهای خراسان و راویان اخبار - از ابوحنیفه در خصوص امر به معروف و نهی از منکر پرسید، ابوحنیفه پاسخ داد:واجب است؛ و برای او حدیثی از عکرمة از ابن‌عباس آورد که پیامبر (ص) فرمود:» برترین شهیدان حمزة بن عبدالمطلب است و کسی که در راه امر به معروف و نهی از منکر پیشوای ستمگری کشته شود. «ابراهیم پس از بازگشت به مرو علیه ابومسلم قیام کرد و او را به خاطر خونریزی و ستمکاری نهی کرد. ابومسلم چندین‌بار او را تحمل کرد و در نهایت به قتل رساند.
عملکرد ابوحنیفه در قیام زید نیز جالب توجه و مشهور است. وی به این قیام کمک مالی کرد و به صورت سرّی فتوی به وجوب یاری او و حضور در رکابش را می‌داد. همچنین در جنبش محمد و ابراهیم بن عبداللّه بن الحسن (ع) موافق آنان بود. هنگامی که ابواسحاق به وی گفت:به برادرم نگفته‌ام که همراه ابراهیم قیام کند، ولی او خروج کرده و کشته شد؛ ابوحنیفه گفت:خروج برادرت به نظر من از خروج تو بهتر و مطلوب‌تر است.
این در حالی بود که ابواسحاق به بصره رفته بود. گروهی از محدثان به موضع‌گیری وی اشکال کرده‌اند؛ همان‌هایی که باعث از بین رفتن این فریضه و زمینه‌ساز سیطره ستمگران بر امور مسلمانان شدند.
[۱۳۱] الجصاص، احکام القرآن، ج۱، ص۸۱.

ماوردی در الاحکام السلطانیه می‌نویسد:
چنانچه پیشوای امت فاسق شود، بیعت با او فسخ و از امامت خارج خواهد شد و اگر به عدالت بازگردد، به پیشوایی باز نخواهد گشت.
[۱۳۲] الاحکام السلطانیه، ص۷.

ابن‌حزم اندلسی در کتاب الفصل فی الملل و النحل آورده است:
اگر حاکم از اجرای واجبات خویش امتناع ورزد و از کار خود بازنگردد، از حکومت خلع می‌شود و دیگری به جای او نصب خواهد شد، که بتواند براساس حق حکومت کند؛ چراکه خداوند می‌فرماید:تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان و تباه کردن واجبی از واجبات شریعت جایز نیست.
[۱۳۳] الفصل، ج۴، ص۱۷۵.



کسانی که قائل به وجوب اطاعت از زمامداران و تحریم خروج علیه آنان هستند، برای توجیه نظر خود به آثار سوئی که قیام ممکن است در پی داشته باشد؛ مانند احتمال وقوع فتنه بدون تغییر در وضع موجود و یا تبدیل حاکم ستمگر به حاکم بدتر اشاره می‌کنند.

۱۲.۱ - کلام نووی در شرح صحیح مسلم

نووی در شرح صحیح مسلم می‌نویسد:
علما بر این عقیده‌اند که دلیل تحریم خروج علیه حاکم ستمگر، فتنه‌ها و خونریزی‌ها و تیرگی روابط میان مردم و دیگر مشکلاتی است که درپی دارد، به گونه‌ای که عواقب عزل او بسیار بدتر از نگه داشتن وی است. چنانچه خلیفه فاسق شود، بنابر نظر برخی، در صورت عدم ایجاد فتنه و یا جنگ ، عزل او واجب است، ولی جمهور فقها، محدثان و ستمگران اهل‌سنت بر این باورند که نمی‌توان به دلیل فسق، ستم و یا تضییع حقوق مردم، حاکم را عزل و یا خلع نمود، و نمی‌توان علیه او خروج کرد، بلکه واجب است وی را موعظه کرده و از عواقب آن کارها بر حذر داشت.
[۱۳۴] نووی، شرح صحیح مسلم، ج۸، ص۳۴.


۱۲.۲ - کلام در شرح العقیدة الطحاویة

در شرح العقیدة الطحاویة می‌خوانیم:
حتی در صورت ستمگر بودن حاکم، اطاعت از او لازم است؛ چرا که بر خروج از اطاعت آنان مفاسد بسیاری مترتب می‌شود که چندبرابر مفاسد اطاعت از آنان خواهد بود.

۱۲.۳ - سخن امام مسجد الحرام

شیخ محمد بن عبداللّه بن سبیل، امام مسجد الحرام در این خصوص می‌گوید:
خروج بر پیشوایان اسلامی و خلع آنان از حکومت حرام است، چه پیشوایان شایسته و دادگر و چه ستمگر و جائر...؛ چراکه ضرر عدم خروج و خطر آن کمتر است.
[۱۳۵] الادلة الشرعیة فی بیان حق الراعی عن الرعیة، ص۲۷.

در جای دیگری از کتاب وی آمده است:
شکیبایی بر ستم پیشوایان و ظلم آنان شرعاً واجب است؛ زیرا نسبت به خروج علیه آنان و عزل آن‌ها از سلطنت، از ضرر کمتری برخوردار است. خروج بر زمامداران، مفاسد بسیاری را درپی خواهد داشت. ممکن است باعث ایجاد فتنه‌ای طولانی مدت و فراگیر شود که موجب خونریزی، هتک نوامیس و به تاراج رفتن اموال مردم و یا دیگر زیان‌ها بر ملت و کشور گردد.
[۱۳۶] الادلة الشرعیة فی بیان حق الراعی عن الرعیة، ص۶۵- ۶۶.


۸.۱ - نقد

تمام استدلال‌های مذکور از نظر فنی، به بحث تقدیم اهم بر مهم (که بحثی اصولی است) باز می‌گردد. در اینجا با دو حکم روبه‌رو هستیم:
۱. وجوب نهی از منکر و از بین بردن منکر، تغییر و مبارزه با آن، هرچند به خون‌ریزی و تحمل سختی‌ها منجر شود؛
۲. دوری جستن از فتنه‌های اجتماعی که زمینه‌ساز خون‌ریزی و هتک نوامیس و ضرر به مردم می‌شود.
هردو حکم در نگاه اول مطلق می‌باشند؛ بدین معنا که نهی از منکر واجب است حتی اگر موجب خون‌ریزی شود، یا اجتناب از فتنه واجب است حتی اگر موجب تعطیل شدن نهی از منکر گردد.
حال ما هستیم و دو حکم مطلق و مخالف یکدیگر. در این فرض - نهی کردن زمامداران ستمگر که باعث خون‌ریزی و... خواهد شد - هردو حکم در یکجا جمع می‌شوند؛ و چون مکلف نمی‌تواند هردو حکم را امتثال نماید، عقلاً باید حکم اهم را بر مهم مقدم بدارد. در نتیجه، مسئله مهم در اینجا تشخیص اهم از مهم است.
تشخیص امر اهم از مهم، نسبت به احوال مختلف، حاکمان متفاوت، انواع منکر و ملت‌های گوناگون فرق می‌کند و نمی‌توان حکمی ثابت و فتوایی واحد صادر نمود. گاهی ملت مسلمان حدود الهی را رعایت کرده و نسبت به امر به معروف و نهی از منکر احساس مسئولیت می‌کنند و از قدرت بالایی برخوردارند، و در مقابل آنان حاکمی ستمگر اما ضعیف و بی‌مایه بر منصب حکومت تکیه زده که می‌توان او را با اندک توان و بدون مشکلات و زیان‌های بزرگ کنار زد و ساقط کرد. بدون تردید در این حالت، عمل به امر به معروف و نهی از منکر بر حفظ جان و مال مقدم است. گاهی نیز اوضاع برعکس خواهد بود، که در این صورت حفظ جان و مال مردم از فتنه‌ها و زیان و ضرر مقدم می‌شود. بنابراین تشخیص اهم از مهم نسبت به موارد متعدد، متفاوت خواهد بود.

۱۲.۵ - قیام علیه حاکمان جور در روایات

بسیاری از علما بر این باورند که اگر حاکمی بدترین انواع منکرات را انجام دهد و حدود الهی را زیر پا گذارد، همان گونه که یزید بن معاویه بود، قیام واجب است؛ امام حسین (ع) در توصیف او می‌فرماید:
ألا ترون أنّ الحق لا یعمل به و أنّ الباطل لایتنهاهی عنه لیرغب المؤمن...؛
[۱۳۷] تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۱.

آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل اجتناب نمی‌کنند؟ اگر انسان آرزوی مرگ کند، سزاوار است و من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز خسارت و پشیمانی نمی‌بینم.
نیز می‌فرماید:
ألا و إن هؤلاء (بنی‌امیة) قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان...؛
[۱۳۸] تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۰.

آگاه باشید که اینان (بنی‌امیه) به یقین فرمانبر شیطان شده و از اطاعت خداوند سرباز زده‌اند. فساد را آشکار و حدود الهی را معطّل گذاشته‌اند. اموال عمومی و بیت‌ المال را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمرده‌اند، و من سزاوارترین کسی هستم که علیه اینان بشورم و این وضع را تغییر دهم.
در این صورت امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با منکرات و تلاش جهت از بین بردن آن‌ها واجب است، هرچند به قیمت ریختن خون‌ها و فدا شدن جان‌ها و از دست رفتن اموال باشد.
صدور احکام ثابت، مبنی بر حرمت خروج علیه حاکمان به بهانه مشکلات و ضررهای احتمالی، باعث گستاخ شدن آنان در ارتکاب منکرات و گسترش ستم و تباهی در جامعه خواهد شد، و چیزی بهتر از این‌گونه فتواها، مورد پسند حاکمان ستمگر نیست.
حکم به تحریم خروج علیه حاکم که در برخی موارد درست است، از باب حکم ثانوی است و حکم اولی، وجوب امر به معروف و نهی از منکر و تلاش جهت برچیدن بساط ستم و حرمت اطاعت از ستمگران و مسرفان است. در این صورت عمل به حکم ثانوی فقط در موارد ذکر شده در اسلام جایز خواهد بود و نباید در غیر موارد ضرورت حکم اولی را تعطیل کرد.

۱۲.۶ - حکم اولی و ثابت در شریعت

در آیات زیر ذکر شده است:
و به کسانی که ستم کرده‌اند، متمایل نشوید که آتش (دوزخ) به شما می‌رسد.
آیا ندیده‌ای کسانی را که می‌پندارند به آنچه به سوی تو نازل شده و (به) آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان آورده‌اند (با این همه) می‌خواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آن‌که قطعاً فرمان یافته‌اند که بدان کفر ورزند، ولی شیطان می‌خواهد آنان را به گمراهی دوری دراندازد «.
و فرمان افراط گران را پیروی نکنید، آنان که در زمین فساد می‌کنند و اصلاح نمی‌کنند.
پس در برابر فرمان پروردگارت شکیبایی کن، و از آنان گناهکار یا ناسپاس گزار را فرمان مبر.
همچنین در روایات بسیاری که از حد تواتر معنوی گذشته، حکم اولی بیان شده و ما را به امر به معروف و نهی از منکر و تلاش جهت از بین بردن منکر و مبارزه با آن و تغییر وضع موجود به صورت عملی ملزم کرده است.

۱۲.۷ - روایت مسند احمد از پیامبر (ص)

در مسند احمد از پیامبر (ص) روایت شده:
إن الله عزّوجلّ لا یعذّب العامّة بعمل الخاصة حتی یروا المنکر ظهر انیهم و هم قادرون علی أن ینکروه فلا ینکروه...؛
[۱۴۳] احمد بن حنبل، المسند، ج۳، ص۱۹۲.

خدا هرگز عموم مردم را به خاطر کردار ناشایست خواص، عذاب نخواهد کرد، مگر این‌که مشاهده کنند که عمل ناشایست در پیش روی آنان انجام می‌گیرد و توانا هستند که از آن جلوگیری کنند، اما از آن جلوگیری نمی‌کنند. پس هنگامی که مردم این رفتار را در پیش گرفتند، خداوند عامه و خاصه را عذاب خواهد کرد.

۱۲.۸ - روایت صدوق از مسعدة بن صدقه از امام صادق (ع)

صدوق نیز از مسعدة بن صدقه از امام صادق (ع) چنین روایت می‌کند:
حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود:إن الله لا یعذّب العامّة بذنب الخاصة بالمنکر سِرّاً من غیر ان تعلم العامّة...؛
خداوند مردم را به خاطر خواص در صورتی که در نهان و پنهانی، بدون آن‌که مردم بفهمند، مرتکب عمل ناشایست گردند، عذاب نمی‌کند، اما در صورتی که خواص پیش روی مردم عمل زشتی را مرتکب گردند، ولی مردم آنان را ناشایست نشمارند، هر دو دسته مستوجب عقوبت الهی می‌گردند.
همچنین فرمود که پیامبر (ص) فرمود:
إن المعصیة إذا عمل بها العبد سِرّاً لم یضرّ إلا عاملها...؛
اگر بنده معصیت را پنهانی انجام دهد، ضرر آن جز به انجام‌دهنده آن نمی‌رسد، اما اگر آشکار مرتکب شد و مردم به وی اعتراض نکردند، ضرر آن به همه می‌رسد. آن گاه امام صادق (ع) فرمود:و این بدان جهت است که با عمل زشت آشکار خود، دین خدا را خوار کرده و دشمنان خدا به عمل وی اقتدا و استناد می‌کنند.
بنابراین حکم اولی اسلام ، وجوب مقابله با ستمگران و طاغوتیان و انسان‌های مستبدی است که جامعه را به تباهی می‌کشند و موارد انتخاب میان اهم و مهم، امری ثانوی و اتفاقی است. در این صورت درست نیست که امر اولی اسلام را با امر ثانوی عوض کنیم، مگر در موارد ضروری و خاص.


این‌گونه فتاوی اولاً باعث جرأت یافتن حاکمان در ستمکاری و به تباهی کشاندن جامعه و نیز پشتیبانی از ستمگران جهت ادامه حیات حکومت ظالمانه خود، و ثانیاً موجب به نتیجه نرسیدن انقلاب‌های ستمدیدگان جامعه و شکست حرکت انقلابیون و عدم موفقیت ایستادگی ملت‌ها و مردم ضعیف می‌شود.
زمامدارانی همچون معاویه، یزید، ولید، عبدالملک، حجاج، منصور، هارون، متوکل و دیگران را چیزی بهتر از این‌گونه فتواها خوشحال نمی‌کرد؛ امری که باعث گستاخی و بی‌پروایی آنان در ستم کردن و فساد و گناه می‌شد و موجبات راحتی خیال آنان را فراهم می‌آورد.
جالب آن‌که فقهایی از این دست، همواره بر فتاوای خویش تأکید می‌کردند و سعی در عمق بخشیدن این ایده میان جامعه می‌نمودند تا به تبع آن، حاکمان ستمگر را از انقلاب‌های مردمی آسوده‌خاطر سازند.

۱۳.۱ - کلام سفیان ثوری

سفیان ثوری به یکی از شاگردان خود می‌گوید:
لا ینفعک ما کتبت حتی‌تری الصلاة خلف کل برّ و فاجر و الجهاد ماضً إلی یوم القیامه...؛
[۱۴۵] حوار فی التسامح، ص۱۲۲.

ای شعیب، هر آنچه نزد من آموختی، به کار تو نخواهد آمد مگر آن‌که بر این باور باشی که نماز پشت سر هر حاکم ستمگر و یا درستکار و جهاد در رکاب آن‌ها تا روز قیامت درست است؛ و این‌که زیر چتر سلطان شکیبا باشی، چه درستکار باشد و چه ستمگر.
عجبا از این‌گونه افراد که سکوت در برابر ستمگران و تحمل تجاوزهای آنان به بیت‌المال و به تباهی کشاندن جامعه را همتراز و همسنگ اصول دین جلوه می‌دهند که هیچ عملی بدون آن پذیرفته نیست!

۱۳.۲ - سخن علی بن المدینی

علی بن المدینی می‌گوید:
لا یحلّ لأحد یؤمن بالله أن یبیت لیلة إلاعلیه إمام، براً کان أو فاجراً فهو امیرالمؤمنین...؛
[۱۴۶] حوار فی التسامح، ص۱۲۲.

هیچ کس نباید شب را بخوابد مگر آن‌که پیشوایی، هرچند ستمگر داشته باشد و وی امیرالمؤمنین است و رفتن به جنگ در رکاب وی واجب است تا روز قیامت، چه درستکار و چه ستمگر! نباید کسی علیه آنان سخن بگوید یا در مورد حکومت با آنان به کشمکش بپردازد. دادن صدقات به آنان جایز و نافذ می‌باشد و چیزی بر عهده صدقه‌دهنده باقی نمی‌ماند و مجزی است، چه حاکم درستکار باشد و چه ستمگر. نمازجمعه پشت سر امام و یا کسی که از طرف او منصوب شده، جایز است و هرکس نماز خواندن پشت سر آنان را، چه درستکار و چه ستمگر درست نداند و آنان را اعاده نماید، فردی بدعت‌گذار و از دایره ایمان خارج است و ثوابی از نماز جمعه نخواهد برد. مستحب است که وقتی پشت سر امام نماز جمعه می‌خواند، در دل خویش کدورتی از آنان راه ندهد....
سبحان اللّه! این عقیده، نهایت آرزویی است که مورد خواست زمامداران و حاکمان خون‌خوار و ستمگر است و آنچه بیش‌تر باعث تعجب می‌شود، این است که می‌گویند: انسان حق ندارد حتی در دل خود کدورتی از آنان داشته باشد!
شارح کتاب الطحاویه اضافه می‌کند:
صبر بر ظلم و ستم حاکمان باعث آمرزش گناهان و زیاد شدن پاداش اعمال خواهد شد و خداوند به خاطر اعمال خودمان، آنها را بر ما چیره ساخته و کیفر یک عمل از جنس همان است.
[۱۴۷] حوار فی التسامح، ص۱۲۳.


۱۳.۳ - چگونگی جمع میان فتاوا و آیات

چگونه می‌توان میان این فتاوا و آیات قرآن جمع کرد؟ آیاتی که می‌گویند:
قطعاً کسانی که (با ترک هجرت از دیار کفر، و ماندن زیر سلطه) بر خویش ستم کردند (هنگامی که) فرشتگان آن‌ها را قبض روح می‌کنند، به آنان می‌گویند:در چه حالی بودید؟ می‌گویند:ما در زمین مستضعف بودیم، فرشتگان می‌گویند:آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهی است.
آری! خداوند انسان‌های مظلوم را با ظالمان مساوی دانسته و مظلومان و ستمدیدگان را ظالم خطاب می‌کند، تنها به این دلیل که با ستم کنار آمده و در برابر آن کاری نکرده‌اند.

۱۳.۴ - سخن مالک بن دینار

مالک بن دینار از یکی از کتاب‌های آسمانی نقل می‌کند:
خداوند می‌فرماید:من مالک شاهان هستم و دل‌های آنان در اختیار من است... پس خود را به نفرین آنان مشغول نکنید، بلکه استغفار کنید تا آن‌ها را با شما مهربان گردانم.
[۱۴۹] حوار فی التسامح، ص۱۲۳.

این سخن با آیات صریح قرآن در تعارض است و نمی‌دانیم مالک بن دینار از میان آیاتی همچون بقره/۱۲۴، نساء/۶۰، نساء/۹۷، شعراء/۱۵۲-۱۵۱ و انسان/۲۴ و این سخنِ نقل شده از یکی از کتاب‌های آسمانی، کدام‌یک را انتخاب خواهد کرد؟!
اگر در مورد زمامداران فعلی، به دلیل مصالح خاص به این فتاوا تمسک می‌شود، چرا در مورد حاکمان ستمگر گذشته در طول تاریخ نیز سکوت کرده و آنان را مورد انتقاد قرار نمی‌دهند؟
البته این فتواها نتوانست در طول تاریخ از بروز انقلاب‌های مختلف جلوگیری کند، ولی غالب این قیام‌ها و انقلاب‌ها منجر به شکست شد؛ چراکه علمای اسلام (که وظیفه هدایت جنبش‌ها را برعهده داشتند) به وظیفه خویش عمل نکردند.
درود خداوند بر امیرمؤمنان (ع) باد که» دانشمند و عالم «را تعریف می‌کند و می‌فرماید:
و ما أخذ الله علی العلماء أن لا یقارّوا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم؛
[۱۵۵] نهج البلاغه، خطبه ۳.

خداوند از علما عهد گرفته است که بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم راضی نشوند.
چنانچه علما به وظیفه خود در توجیه و رهبری حرکت‌های مردمی عمل نکنند، غوغاسالاری بر آن‌ها حاکم شده و آثار تخریب کننده گسترده‌ای را درپی خواهد داشت. همان گونه که تاریخ اسلام نمونه‌های بسیاری را شاهد بود.


در خصوص نهی از منکر زمامداران ستمگر، دو دیدگاه وجود دارد:
۱. کسانی که معتقد به اطاعت از ستمگران، حضور در اعیاد و نمازهای جمعه و تأیید آنها، پیروی از آنان و تحریم خروج علیه این‌گونه حاکمان هستند. به عقیده اینان، گناهان و ستم‌هایی که از آن‌ها سر می‌زند، تا زمانی که به حدّ کفر نرسیده باشد، تنها باعث وجوب نصیحت آنان - بدون بدگویی از آن‌ها در مجالس و میان مردم - است. هرکس که بدگویی از حاکمان ستمگر را از باب انکار آنان بداند، سخت در اشتباه و جهل به سر می‌برد.
[۱۵۶] الادلة الشرعیة فی حق الراعی و الرعیة، ص۶۳-۶۲.

قطعاً طاغوت‌های زمان ما با پند و اندرز از روش خویش باز نخواهند گشت.
۲. کسانی که معتقد به مقابله با پیشوایان ستمگر و رد کردن آنان، کفر به آنها، نهی از رکون و تمایل به حکومتشان هستند. در روایت جابر از امام باقر (ع) می‌خوانیم که فرمود:
فأنکروا بقلوبکم و الفظوا بألسنتکم و صکّوا بها جباههم و لا تخافوا فی الله لومة لائم؛
منکر را با دل‌های‌تان ناخوشایند بدارید و با زبان‌هایتان نهی کنید و با اِعمال قدرت ، پیشانی کسانی را که مرتکب منکر می‌شوند بکوبید.
یحیی الطویل از امام صادق (ع) روایت می‌کند:
ما جعل الله بسط اللسان و کفّ الید و لکن جعلهما یبسطان معاً و یکفّان معاً.
خداوند هرگز زبان را باز و دست را بسته قرار نداده است، بلکه آن دو را به گونه‌ای قرار داده که هردو با هم باز شده و با هم بسته می‌گردند.
امام علی (ع) در صفین می‌فرماید:
ایّها المؤمنون إنّه مًن رأی عدواناً یعمل به و منکراً یدعی إلیه فأنکره بقلبه فقد سلم و بری‌ء...؛
[۱۵۹] نهج البلاغه، حکمت۳۷۳.

ای مؤمنان! هرکس مشاهده کند تجاوز و ستمی را که صورت می‌گیرد و مردم به عمل ناشایستی دعوت می‌شوند و او با قلب خویش آن را ناخوشایند دارد، خود را سالم و دور از هر بدی نگاه داشته است؛ آن کس که با زبان، آن را مورد اعتراض قرار دهد، پاداش برده و این از مورد قبلی افضل است؛ اما آن کس که با شمشیر در برابر عمل ناشایست قیام کند، تا کلمه خدا بر فراز، و کلمه ستمگران در فرود قرار گیرد، این همان کسی است که به راه هدایت دست یافته و به راه راست گام نهاده و نور یقین در دل وی درخشیده است.


۱. بقره/سوره۲، آیه۱۹۰ ۱۹۱.    
۲. حج/سوره۲۲، آیه۳۹.    
۳. حجرات/سوره۴۹، آیه۹.    
۴. مائده/سوره۵، آیه۳۳ ۴۱.    
۵. نساء/سوره۴، آیه۶۰.    
۶. محمد بن جریر طبری، جامع البیان (تفسیر طبری)، ج۵، ص۹۷.
۷. روح المعانی، ج۵، ص۶۸، دارالکتب العلمیه، بیروت.
۸. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲۵.    
۹. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۲.    
۱۰. بقره/سوره۲، آیه۲۵۶.    
۱۱. نحل/سوره۱۶، آیه۳۶.    
۱۲. تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۴۸۱.    
۱۳. تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۵۳۱.    
۱۴. میزان الحکمه، ج۵، ص۵۴۳.
۱۵. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۳.    
۱۶. وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۹۹-۹۸.    
۱۷. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۳.    
۱۸. زمخشری، کشاف، ص۴۳۳.
۱۹. ابوعبداللّه قرطبی، جامع البیان لأحکام القرآن، ج۹، ص۱۰۸.
۲۰. تفسیر ابن‌کثیر، ج۲، ص۴۶۱.
۲۱. سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج۱۲، ص۱۴۷.
۲۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۱ ۱۵۲.    
۲۳. انسان/سوره۷۶، آیه۲۴.    
۲۴. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۰۳.    
۲۵. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۰۴.    
۲۶. نهج البلاغه، ج۴، ص۸۹.
۲۷. سنن ترمذی، ج۴، کتاب الفتن، باب ما جاء فی تغییر المنکر بالید و اللسان، ص۴۷۰-۴۶۹، ح ۲۱۷۲.
۲۸. مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۰.
۲۹. مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۵.
۳۰. صحیح مسلم، ج۱، ص۵۰.
۳۱. سنن ابن‌ماجة، ج۲، ص۱۳۳۰.
۳۲. سنن نسائی بشرح السیوطی، ج۸، ص ۱۱۱ - ۱۱۲.
۳۳. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۱.
۳۴. سیدمحسن امین، المقتل الحسینی، ص۲۴.
۳۵. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۳۰.
۳۶. الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۸۷.
۳۷. صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲.
۳۸. مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۴۴.
۳۹. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۲-۷۱.
۴۰. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۲.
۴۱. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۲.
۴۲. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۳.
۴۳. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۳.
۴۴. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۳.
۴۵. آل عمران/سوره۳، آیه۱۶۵.    
۴۶. انعام/سوره۶، آیه۱۲۹.    
۴۷. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۴۸. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۴۹. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۵۰. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۵۱. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۵۲. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۶.
۵۳. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۷.
۵۴. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۸.
۵۵. بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.    
۵۶. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۳.    
۵۷. نساء/سوره۴، آیه۵۹.    
۵۸. بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.    
۵۹. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۳.    
۶۰. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۲۲.    
۶۱. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۳.    
۶۲. نساء/سوره۴، آیه۵۹.    
۶۳. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۱ ۱۵۲.    
۶۴. کهف/سوره۱۸، آیه۲۸.    
۶۵. انسان/سوره۷۶، آیه۲۴.    
۶۶. حوار فی التسامح والعنف، ص۸۰.
۶۷. نساء/سوره۴، آیه۶۰.    
۶۸. وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۹۹.    
۶۹. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، الباب ۱۳، ص۱۴۷۶، ح۱۸۴۷.
۷۰. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۱۲، ص۱۴۷۴، ح۱۸۴۶.
۷۱. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب ۲۱، ص۱۴۷۵، ح۱۸۴۶.
۷۲. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۷۱، ص۱۴۸۱، ح ۱۸۵۵.
۷۳. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۱۶، ص۱۴۸۰، ح ۱۸۵۴.
۷۴. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۱۳، ص۱۴۷۸، ح ۱۸۴۹.
۷۵. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب۱۳، ص۱۴۷۸، ح ۱۸۵.
۷۶. ابویوسف، الخراج، ص۱۰.
۷۷. سنن ابی‌داوود، ج۲، کتاب الجهاد، باب فی‌الغز ومع ائمة الجور، ص۱۷.
۷۸. سنن ترمذی، ج۴، کتاب الفتن، باب ما جاء فی تغییر المنکر بالید ص۴۷۱- ۴۹۶.
۷۹. سنن ترمذی، ج۴، کتاب الفتن، باب ما جاء فی تغییر المنکر بالید ص۴۷۱- ۴۹۶.
۸۰. ابن‌ماجه، سنن، ج۲، ص۱۳۲۹، ح۴۰۱.
۸۱. الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۱۹۵.
۸۲. صحیح مسلم، ج۱، کتاب الایمان، باب ۲۰، ص۶۹، ح ۴۹.
۸۳. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب ۵۳، ص۱۵۲۴، ح ۱۹۲۳.
۸۴. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الامارة، باب ۷۳، ص۱۵۲۴، ح ۱۹۲۲.
۸۵. سنن ابی‌داوود، ج۲، کتاب الملاحم، باب الامر بالمعروف و النهی ص۴۳۶.
۸۶. سنن ابى‌داوود، ج۲، كتاب الملاحم، باب الامر بالمعروف و النهى ص۴۳۶.
۸۷. سنن ابی‌داوود، ج۲، کتاب الملاحم، باب الامر بالمعروف و النهی ص۴۳۶.
۸۸. سنن ابی‌داوود، ج۲، کتاب الملاحم، باب الامر بالمعروف و النهی ص۴۳۶.
۸۹. سنن ابن‌ماجه، ج۱، ص۵.
۹۰. الدّر المنثور، ج۲، ص۳۰۱.
۹۱. نهج السعادة، ج۲، ص۶۳۹.
۹۲. محمد بن یعقوب کلینی، فروع کافی، ج۱، ص۳۲۴.
۹۳. نهج البلاغه، ج۴، ص۹۰.
۹۴. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۰۶- ۴۰۷.    
۹۵. مائده/سوره۵، آیه۶۳.    
۹۶. مائده/سوره۵، آیه۷۸.    
۹۷. مائده/سوره۵، آیه۴۴.    
۹۸. توبه/سوره۹، آیه۷۱.    
۹۹. ابن‌شعبه الحرانی، تحف العقول، ص۱۶۸.
۱۰۰. بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۷۹.
۱۰۱. سنن ترمذی، ج۳، باب ۶۲ از ابواب فتن، ص۳۵۸، ح ۲۳۶۰.
۱۰۲. مسند احمد، ج۳، ص۳۲۱.
۱۰۳. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۲۸.    
۱۰۴. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۲۸.    
۱۰۵. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۲۸.    
۱۰۶. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۲۸.    
۱۰۷. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۲۹.    
۱۰۸. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۲۹.    
۱۰۹. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۲۹.    
۱۱۰. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۲۹.    
۱۱۱. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳۱- ۱۳۲.    
۱۱۲. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۳۰.    
۱۱۳. ابن‌حجر عسقلانی، الزواجر، ج۱، ص۱۳.
۱۱۴. نووی، شرح علی صحیح مسلم، ج۸، ص۳۴.
۱۱۵. تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۰.
۱۱۶. ابن‌اثیر، الکامل، ج۴، ص۴۸.
۱۱۷. ابن‌خلدون، المقدمه، ص۲۵۴- ۲۵۵.
۱۱۸. مقتل المقرّم، ص۹.
۱۱۹. شرح العقائد النسفیّه، ص۱۸۱.
۱۲۰. المحّلی، ج۱۱، ص۹۸.
۱۲۱. نیل الأوطار، ج۷، ص۱۴۷.
۱۲۲. الجاحظ، الرسائل، رساله حای عشر فی بنی امیه، ص۲۹۸.
۱۲۳. الجاحظ، السیره الحلبیه، ص۱۰.
۱۲۴. تاریخ ابن‌خلکان، ج۱، ص۳۵۵.
۱۲۵. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۸۴-۸۲.
۱۲۶. حوار فی التسامح والعنف، ص۱۰۶.
۱۲۷. تفسیر روح المعانی، ج۲۶، ص۷۲.
۱۲۸. تفسیر المنار، ج۶، ص۲۶۷- ۲۶۸.
۱۲۹. فی ظلال القرآن، ج۲۴، ص۷۹- ۸۰.
۱۳۰. تذکرة الخواص، ص۲۵۹.
۱۳۱. الجصاص، احکام القرآن، ج۱، ص۸۱.
۱۳۲. الاحکام السلطانیه، ص۷.
۱۳۳. الفصل، ج۴، ص۱۷۵.
۱۳۴. نووی، شرح صحیح مسلم، ج۸، ص۳۴.
۱۳۵. الادلة الشرعیة فی بیان حق الراعی عن الرعیة، ص۲۷.
۱۳۶. الادلة الشرعیة فی بیان حق الراعی عن الرعیة، ص۶۵- ۶۶.
۱۳۷. تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۱.
۱۳۸. تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۰.
۱۳۹. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۳.    
۱۴۰. نساء/سوره۴، آیه۶۰.    
۱۴۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۱.    
۱۴۲. انسان/سوره۷۶، آیه۲۶.    
۱۴۳. احمد بن حنبل، المسند، ج۳، ص۱۹۲.
۱۴۴. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۰۷.    
۱۴۵. حوار فی التسامح، ص۱۲۲.
۱۴۶. حوار فی التسامح، ص۱۲۲.
۱۴۷. حوار فی التسامح، ص۱۲۳.
۱۴۸. نساء/سوره۴، آیه۹۷.    
۱۴۹. حوار فی التسامح، ص۱۲۳.
۱۵۰. بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.    
۱۵۱. نساء/سوره۴، آیه۶۰.    
۱۵۲. نساء/سوره۴، آیه۹۷.    
۱۵۳. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۵۱ ۱۵۲.    
۱۵۴. انسان/سوره۷۶، آیه۲۴.    
۱۵۵. نهج البلاغه، خطبه ۳.
۱۵۶. الادلة الشرعیة فی حق الراعی و الرعیة، ص۶۳-۶۲.
۱۵۷. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۰۳.    
۱۵۸. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۰۴.    
۱۵۹. نهج البلاغه، حکمت۳۷۳.



مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی قم، برگرفته از مقاله قیام علیه حاکمان جور.    




جعبه ابزار