• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

غزوه أحزاب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احزاب یکی از سه جنگ بزرگ مشرکان ( بدر ، اُحُد ، خندق) بر‌ضدّ مسلمانان بود.



به ‌سبب حضور شماری از قبایل مهم و معتبر منطقه در این نبرد، «احزاب» نام گرفت و از آن رو که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مسلمانان برای مبارزه با آنان در مناطق حساس مدینه خندق کندند، به «خندق» نیز شهرت یافت. خندق واژه‌ای فارسی است که به زبان عربی وارد شده است.
[۱] لسان‌العرب، ج‌۴، ص‌۲۲۸.
برخی آن را معرّب «کَنْده» و به‌معنای کانال پیرامون دیوار شهر می‌دانند.
[۲] القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۱۷۰

در متون دینی و تاریخی از این جنگ به هر دو نام یاد‌شده است؛
[۵] فتح‌الباری، ج‌۷، ص‌۳۰۲.
[۶] مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۳۳.
هرچند، در مواردی، اولی بر دومی رجحان یافته است.


این پیکار نزد مسلمانان چنان اهمیت داشت که سال وقوع آن را «عام‌الاحزاب» نامیدند و بعدها سوره‌ای از قرآن نیز بدان نامیده (سوره ۳۳) و شماری از آیات قرآن از‌جمله آیات ۹‌۲۷ همین سوره و نیز آیات‌۲۱۴ بقره ، ۲۶-‌۲۷ آل‌عمران و ۶۲‌-۶۴ نور درباره آن نازل گردید.
[۱۱] جامع‌البیان، مج۲، ج۲، ص۴۶۳‌-۴۶۴.
[۱۲] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۶.
[۱۳] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۲۶.
[۱۵] البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶‌-۷۸.
اهمیت این نبرد بدان جهت است که دشمن با آن‌که همه توان خود را به‌کار بسته بود، شکست خورد و برای همیشه توانایی خویش را در مواجهه با مسلمانان از دست داد؛ چنان‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پس از شکست دشمن فرمود:«الان نغزوهم و لایغزوننا
[۱۶] المواهب اللدنیه، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
[۱۷] السیرة‌النبویه، دحلان، ج‌۱، ص‌۴۴۸.
= از این پس ما به آنان حمله می‌بریم نه آنان به ما».


در سال، ماه و روز نبرد احزاب اختلاف است؛ برخی آن را در شوال سال چهارم هجری، یک سال پس از غزوه اُحُد دانسته‌اند.
[۱۸] اعلام الوری، ص‌۵۹۹.
[۱۹] البدایة والنهایه، ج‌۴، ص‌۷۶ .
این قول را به موسی ‌بن عقبه و دیگران منسوب می‌دانند. بخاری در تأیید این رأی از ابن‌عمر نقل کرده است که من در نبرد احد چون ۱۴ ساله بودم اجازه شرکت نیافتم؛ اما در خندق که ۱۵ ساله شدم از‌طرف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اجازه یافتم. ابن‌حبیب نیز خندق را یک سال پس از احد می‌داند. وی پنج‌شنبه دهم شوال را آغاز جنگ و شنبه اول ذی‌قعده را پایان آن ذکر می‌کند. برخی پژوهش گران معاصر این رأی را ترجیح داده‌اند.
[۲۵] الصحیح من سیره، ج‌۹، ص‌۳۶‌۴۱

دیگر مورخان، زمان نبرد را دو سال پس از احد و در سال پنجم هجرت می‌دانند؛
[۲۶] المصنّف، ج‌۵، ص‌۳۶۷.
[۲۸] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴.
[۲۹] البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۷۶.
چنان‌که ابن ‌سلاّم با نقل سخنی از ابن‌ عمر که من در احد سیزده ساله بودم که پیامبر حضور مرا نپذیرفت؛ ولی در خندق، در ۱۵ سالگی شرکت جستم، بر این قول صحه می‌گذارد؛ هر چند برخی، آن را در ماه شوال
[۳۱] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴.
و برخی دیگر در شنبه هشتم ذی‌قعده ذکر می‌کنند.
[۳۵] المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۱۷.
بیهقی نیز این واقعه را در سال پنجم هجری و یعقوبی زمان آن را ۵۵ ماه پس از هجرت گزارش کرده است.
[۳۶] تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
با توجه به قراین و منابع، این دیدگاه که مشهورتر است، صحیح‌تر به‌نظر می‌رسد؛ چنان‌که ابن‌کثیر آن را ترجیح داده‌است.
[۳۸] البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶‌۷۷.
[۳۹] السیرة‌النبویه، دحلان، ج‌۱، ص‌۴۳۲.



طراحان اصلی نبرد، عده‌ای از بزرگان یهود ، از بنی‌نضیر و بنی وایل چون سلام ‌بن ابی‌الحقیق نَضْری، حیی بن ‌اخطب نضری، کنانة بن ربیع‌ بن ابی‌الحقیق و هوذة ‌بن قیس وایلی و ابوعمار وایلی و دیگران،
[۴۱] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴.
بودند؛ اینان به‌ویژه یهودیان بنی‌نضیر که پیش از هجرت از موقعیت بالایی برخوردار بوده و پس از پیمان شکنی، از مدینه رانده شده، در خیبر پناه گرفتند و بر آن شدند تا به هر طریقی مسلمانان و پیامبر را از پای درآورند؛
[۴۴] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴.
[۴۵] البدایة و النهایه، ج‌۴، ص۷۷.
[۴۶] الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰.
بدین منظور با سفر به مکه و ترجیح آیین مشرکان قریش بر رسالت پیامبر، آنان را به جنگ با مسلمانان فراخواندند
[۴۷] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۰-‌۹۱.
و با اعلام همراهی و همکاری و یادآوری خاطرات تلخ و ناگواری که مسلمانان برای قریش پیش آورده بودند، آنان را به سرعت عمل ترغیب کردند. گفته‌اند که آیات ۵۱‌-۵۵ نساء (اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ اُوتوا نَصیبًا مِنَ الکِتبِ یُؤمِنونَ بِالجِبتِ والطّغوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ اَهْدی مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلاً... و‌کَفی بِجَهَنَّمَ سَعیراً) درباره همین یهودیان نازل شده که برخلاف باور و داده‌های کتاب آسمانی خود به حقانیت مشرکان نظر داده‌اند؛
[۵۳] اسباب النزول، ص‌۱۳۰.
[۵۴] جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۱۸۲.
گرچه قول به نزول این آیات در غیر این مورد، در منابع تفسیری اندک نیست.
[۵۶] الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۵۶۲-‌۵۶۴.
[۵۸] مجمع ‌البیان، ج‌۳، ص‌۹۲.



یهودیان در کنار کعبه با قریش پیمان بسته، سوگند وفاداری یاد‌کردند.
[۵۹] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۲.
ابوسفیان با شنیدن این سخنان و پس از اطمینان از انگیزه جنگ‌افروزی یهودیان علیه پیامبر و مسلمانان، آمادگی خویش را اعلام کرد. سران بنی‌نضیر بنی‌سلیم را به همراهی با قریش دعوت کردند و غطفان را با تطمیع محصول یک سال خرمای خیبر، به مساعدت فراخواندند؛
[۶۰] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۲-‌۴۴۳.
بدین‌گونه لشکری انبوه فراهم گردید.
[۶۱] زاد المسیر، ج‌۶‌، ص‌۳۵۶.
یعقوبی برخلاف نظر همگان، قریش را طراح اصلی جنگ دانسته و بر آن است که آنان سفیرانی به‌سوی یهود و دیگر قبایل فرستاده، آنان را به جنگ علیه رسول خدا و مسلمانان تشویق کردند.
[۶۲] تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰

به هر روی، ابوسفیان پرچم جنگ را در دارالندوه برپا کرده، به عثمان ‌بن طلحه از بنی‌عبدالدار ( صاحبان لواء ) سپرد و با ۴۰۰۰‌جنگ‌آور، ۳۰۰ اسب و ۱۵۰۰
[۶۳] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳.
شتر از مکه حرکت کرده و در مرّالظهران فرود آمد. دیگر تیره‌ها از بنی‌سلیم، اسلم، اشجع، بنی‌مره، کنانه، فزاره و غطفان نیز به آنان پیوستند و سپاهی ۱۰۰۰۰‌نفری فراهم آمد.


فرماندهی و شمار احزاب با اندک اختلاف چنین است: بنی‌سلیم با ۷۰۰ نفر به فرمان‌دهی پدر ابوالاعور سلمی، بنی‌اسد با فرمان‌دهی طلحة‌ بن خُوَیلد اسدی، بنیفزاره به‌طور کامل با ۱۰۰۰‌شتر به فرماندهی عُیَینَة بن حِصْن فَزاری، اشجع با ۴۰۰ نفر به فرماندهی مسعودبن رُخَیله و بنی‌مُرَّة با ۴۰۰ نفر و فرماندهی حارث بن عَوف. مجموع سپاه به سه لشکر تقسیم و فرمان‌دهی کل به ابوسفیان واگذار شد؛
[۶۸] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳‌-۴۴۴.
سپس به‌سوی مدینه حرکت کردند. مسعودی شمار سپاه احزاب را ۲۴۰۰۰ نفر می‌داند. با توجه به تیره‌های شرکت‌کننده شمار قطعی یا تقریبی آنها، با این دیدگاه نمی‌سازد؛ هرچند واقدی نقل کرده که حارث ‌بن عوف از بزرگان بنی‌مره در مرّالظهران جلوی قومش را گرفت و از آنان خواست تا به‌سوی محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نروند؛ اما خود آن را نپذیرفته، از حضور آنان در جنگ و هجو حسّان‌ بن ثابت شاعر معروف مسلمان علیه حارث سخن دارد.
[۷۰] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳.



پیش از آن که «احزاب» وارد مدینه شوند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از طریق سوارانی از خزاعه که طی ۴ روز راه مکه به مدینه را طی کردند، خبر حمله دشمن را به‌دست آورد؛
[۷۲] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴
و آنگاه با اعلان آن به مسلمانان و توصیه به پایداری و پارسایی، هم‌چون دیگر نبردها، با آنان به مشورت نشست که آیا از مدینه خارج شوند یا در شهر بمانند و خندقی حفر نمایند، یا در نزدیکی کوه سَلْع جای گیرند و با دشمن به جهاد برخیزند.
[۷۳] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵.
[۷۴] السیرة الحلبیه، ج‌۲، ص‌۶۳۱-‌۶۳۲‌.
هرکس پیش‌نهادی مطرح کرد. سلمان که به تازگی آزاد شده و به پیامبر پیوسته بود و برای اولین بار در جنگ حضور می‌یافت،
[۷۵] المنتخب، ص‌۳۳.
[۷۶] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
بنابر روش‌های تدافعی متداول در ایران ،
[۷۷] البدایة والنهایه، ج‌۴، ص‌۷۷.
طرح خندق را ارائه داد
[۷۹] تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
[۸۰] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص۲۲۴.
[۸۱] تجارب الامم، ج‌۱، ص‌۱۴۹.
که مایه شگفتی همگان شد.
[۸۲] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵
برخی برآنند که پیش‌نهاد حفر خندق از ناحیه خود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده است؛ چنان‌که از طرح برنامه دفاعی آن حضرت چنین برمی‌آید
[۸۳] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵.
و در پاسخ نامه رسول‌خدا به ابوسفیان نیز صریحاً به آن اشاره شده است؛
[۸۴] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۳.
بنابراین، نقش سلمان صرفاً بیان حکمت آن بوده است.
[۸۵] الصحیح من سیره، ج‌۹، ص‌۸۱-‌۸۲.
هرچند انتساب این پیشنهاد به سلمان در منابع اسلامی شهرت دارد.
[۸۶] تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
[۸۷] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
[۸۹] البدایة والنهایه، ج‌۴، ص‌۷۷.
به هر روی، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جهت شناسایی محل استقرار، از مدینه بیرون رفتند.


گزینش منطقه شمالی مدینه که به عنوان میدان نمایشی برای کارهای نظامی سپاه اسلام بود، از نظر نظامی درست بود؛ زیرا تنها ناحیه بازی بود که هر سپاهی که قصد مدینه را داشت به ناچار از آن‌جا می‌گذشت و جز آن سمت، دیگر اطراف مدینه به‌وسیله درختان خرما و درختان انبوه دیگر و بناهای متصل به هم و موانع طبیعی چون سنگلاخ‌های واقم، حرّه و بِرّه و کوه عسیر احاطه شده بود که به نیروی احزاب اجازه اقدام مطلوب، یا امکان دست یازیدن به مانورهای وسیع را نمی‌داد. و در نتیجه می‌بایست از شمال به مدینه هجوم ببرند و این همان جهتی بود که پیامبر اسلام دستور حفر خندق و دفاع از آن را داد.
[۹۰] پیامبر و آیین نبرد، ص‌۳۸۱.



گفته‌اند که پیامبر خندق را از اجُم الشَّیخین از‌طرف بنی‌حارثه خط‌کشی کرد تا به مَذاد رسید؛ سپس حفر آن را، مهاجران از ناحیه راتج تا کوه ذُباب ، و انصار از ناحیه ذُباب تا جبل بنی‌عبید ، و طایفه بنی‌عبدالاشهل از انصار از ناحیه راتج تا پشت مسجد ، واقع در پشت کوه سلع، و بنی‌دینار از انصار، از ناحیه جُرْبا تا محل خانه ابن‌ابی‌الجَنوب به‌دست گرفتند و با تلاش شبانه‌روزی، در ۶ روز آن را به پایان رساندند.
[۹۱] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۶.
[۹۳] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در آغاز حفر‌خندق، مسلمانان را به تلاش و کوشش فراخواند و به آنان در‌صورت پایداری، وعده پیروزی داد
[۹۴] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.
و خود نیز برای ترغیب مسلمانان، با‌تمام توان کار می‌کرد و با فروتنی توصیف نشدنی، خاک بر پشت خود حمل می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که تمام لباسش خاک‌آلود می‌شد.
[۹۶] المغازی، ج۲، ص‌۴۴۹.
رسول‌خدا در ضمن کار رجز می‌خواند و چون انصار می‌خواندند:نحن الذین بایعوا محمداً علی الجهاد ما بقینا أَبداً، می‌فرمود:«لا‌عیش‌إِلاّ عیش الاخرة، فاکرم الانصار والمهاجرة».
[۹۸] السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۳۴‌-۴۳۵.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای این‌که مسلمانان دچار مشکل نشوند، از هرگونه حرکت تنش‌زا جلوگیری می‌فرمود. کعب ‌بن مالک شاعر، نقل می‌کند که ما بنی‌سلمه‌ای‌ها که در یک طرف بودیم، رجز می‌خواندیم و حفر می‌کردیم. رسول‌خدا خواسته بود تا چیزی نسرایم. از حسّان شاعر نیز چنین خواسته بود تا مایه سرشکستگی و رنجش دیگران نشود.
[۹۹] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۷.
مسلمانان تا زمانی که پیامبر دست از کار نمی‌کشید، کار می‌کردند.
[۱۰۰] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.



زمان حفر خندق چندان روشن نیست؛ اما برخی با توجه به چند عنصر، برآنند که مسلمانان در مدت ۹ یا ۱۰ روز آن را کنده‌اند.
[۱۰۱] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۳.
از طول، عرض و عمق خندق نیز اطلاعی در دست نیست. به استنباط برخی نویسندگان، طول خندق در حدود ۵/۵ کیلومتر و عرض و عمق آن به‌اندازه‌ای بود که سواره یا پیاده‌ای نتواند از آن بجهد، یا ازسویی پایین برود و از سوی دیگر بالا بیاید. شاید حدود ۱۰ متر عرض و ۵ متر عمق داشته است.
[۱۰۲] تاریخ پیامبر اسلام، ص‌۳۸۲.
برخی محققان طول خندق را حدود ۵۰۰۰ ذرع و عرض آن را ۹ ذرع و عمق آن را ۷ ذرع، دانسته به هر ۱۰ تن جنگ‌جو، به‌طور معدل ۴۰ ذرع
[۱۰۳] پیامبر و آیین نبرد، ص‌۳۸۲.
از جهت طول می‌رسید. دیگران طول خندق را تقریباً ۵/۵ کیلومتر، عرض آن را ۵/۴ و متوسط عمق آن را سه متر و اندی محاسبه کرده‌اند، و هر‌فردی عملاً کندن سه متر مربع را عهده‌دار بوده است.
[۱۰۴] غزوة الخندق، ص‌۷۶.
هرچند از نظر واقدی خندق به قامت یک انسان بود؛
[۱۰۵] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۶.
ولی معلوم نیست این عمق در تمام طول خندق رعایت شده باشد.


دسته‌ای از منافقان ، به رغم دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، با سستی و کندی کار می‌کردند و گاه بدون اجازه پیامبر و پنهانی نزد خانواده خویش می‌رفتند؛ ولی مؤمنان جز به ضرورت و با اجازه پیامبر محل کار را ترک نمی‌کردند و پس از انجام کار خود بی‌درنگ به محل کار بازمی‌گشتند.
[۱۰۷] جامع‌البیان، مج‌۱۰، ج‌۱۸، ص‌۲۳۴.
خداوند درباره اینان فرموده است:«اِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ ءامَنوا بِاللّهِ ورَسولِهِ واِذا کانوا مَعَهُ عَلی اَمر جامِع لَم‌یَذهَبوا حَتّی یَستَذِنوهُ اِنَّ الَّذینَ یَستَذِنونَکَ اُولئِکَ الَّذینَ یُؤمِنونَ بِاللّهِ ورَسولِهِ= همانا مؤمنان کسانی هستند که به خداوند و پیامبر او ایمان دارند و چون با او در کاری هم داستان شدند {به جایی} نمی‌روند؛ مگر آن‌که از او اجازه بگیرند. بی‌گمان کسانی‌که از تو اجازه می‌گیرند همان کسانی هستند که به خداوند و پیامبر او ایمان دارند» ؛ سپس درباره منافقانی که بدون اذن دست از کار می‌کشیدند و می‌رفتند فرموده است:«لا تَجعَلوا دُعاءَ الرَّسولِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضًا قَد یَعلَمُ اللّهُ الَّذینَ یَتَسَلَّلونَ مِنکُم لِواذًا... = خواندن پیامبر را در میان خودتان همانند خواندن بعضی از شما بعضی دیگر را مشمارید؛ به راستی که خداوند کسانی را از شما که پنهانی و پناه‌جویانه خود را بیرون می‌کشند، می‌شناسد، باید کسانی‌که از فرمان او سرپیچی می‌کنند برحذر باشند، از این‌که بلایی یا عذابی دردناک به آنان برسد. هان بی‌گمان آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است. به راستی می‌داند که شما اکنون در چه کاری هستید و روزی را که به‌سوی او بازگردانده می‌شوند، آنگاه آنان را از {نتیجه و حقیقت} آنچه کرده‌اند آگاه می‌گرداند و خداوند بر هر چیزی داناست».


در حفر خندق، هر یک از قبایل انصار و مهاجران بر سر سلمان که مردی قوی و پرکار بود،
[۱۱۰] تاریخ دمشق، ج‌۲۱، ص‌۴۰۸.
به نزاع برخاسته و سلمان را از خود می‌دانستند؛ ولی رسول‌خدا فرمود:سلمان از ما اهل‌بیت است.
[۱۱۱] السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۲۴.
[۱۱۲] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱‌۹۲.
به نقل جابر بن عبدالله ، او در حفر خندق به تنهایی ۵ ذرع در ۵ ذرع را کند و پس از فراغت در تأیید نظر پیامبر، لا عیشَ إِلاّ عیشُ‌الآخره، را تکرار کرد.
[۱۱۳] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۷



در حفر خندق مسلمانان با صخره‌ای مواجه شدند که شکستن آن غیر ممکن بود؛ ازاین‌رو سلمان نزد پیامبر رفت تا چاره‌ای بیندیشد، یا مسیر خندق را تغییر دهد. به نقل حذیفه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با سه ضربه کلنگ، سنگ را شکست و هر بار نوری به سه جهت درخشید و مسلمانان تکبیر گفتند.
[۱۱۵] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۰.
[۱۱۶] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۹.
سلمان که با چشمانش نورها را می‌پایید از حضرت در این مورد پرسید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:که در یکی از آن نورها، مداین‌کسری و شهرهای آن و در دیگری بلاد روم و شام و در سومی یمن و قصرهای آن برایم آشکار شد. و سپس به وصف قصرهای مداین پرداخت؛ به‌گونه‌ای که گویا آن را از نزدیک دیده‌بود.
[۱۱۸] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۰.

این خبر حکایت از گسترش اسلام در این مناطق داشت. بیهقی مواردی از پیش‌گویی‌های متعدد پیامبر را به هنگام حفر خندق ذکر کرده‌است. این پیش‌گویی‌ها چنان بشارت‌آمیز بود که چون مؤمنان، سپاه احزاب را دیدند گفتند:«هذا ما وعَدَنَا اللّهُ ورَسولُهُ وصَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ وما زادَهُم اِلاّ اِیمنًا وتَسلیماً= این چیزی است که خداوند و رسولش به ما وعده کرده‌اند و خدا و رسولش راست گویند و این جز بر ایمان و تسلیمشان نیفزود».
[۱۲۳] تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۱۰۳.
پس از حفر خندق برای آن، معبرهایی قرار دادند و بر هر معبر، نگهبانانی گماشته، فرمان‌دهی نگهبانان را به زبیر بن عوام سپردند.
[۱۲۴] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۲.
[۱۲۵] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص‌۵۰ .
در حفر خندق عمار نیز چون دیگر مسلمانان می‌کوشید و بیش از دیگران کار می‌کرد و باری بیش‌تر برمی‌داشت. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در‌حالی‌که خاک از سر و رویش می‌فشاند، فرمود:پسر سمیه ! تو را گروه ستمگر خواهند کشت.
[۱۲۶] البدایة و النهایه، ج‌۳، ص‌۱۷۱.



مسلمانان هشتم ذی‌قعده در محل مستقر شدند. شمار مسلمانان را ۷۰۰
[۱۲۷] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
نفر، ۱۰۰۰
[۱۳۰] وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۳۰۱.
یا ۳۰۰۰ نفر
[۱۳۲] تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۲۹.
[۱۳۳] السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۴۳.
نوشته‌اند، آنان‌که شمار فراوان را ذکر کرده‌اند با این توجیه می‌پذیرند که در حفر خندق تنها مردان نبودند که کار می‌کردند، بلکه افراد ۱۴‌ساله به بالا نیز حضور داشتند.
[۱۳۴] السیرة الحلبیه، ج‌۲، ص‌۶۳۶.
اما اینان پس‌از حفر، به دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بازگشتند و شمار سپاه به حدود ۱۰۰۰ نفر کاهش یافت.
[۱۳۵] غزوة الخندق، ص‌۹۰.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرچم مهاجران را به‌دست زید ‌بن حارثه و پرچم انصار را به‌دست سعد ‌بن عباده داد
[۱۳۶] المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۱۹.
و عبدالله ‌بن ام‌مکتوم را به جای خویش در مدینه گذاشت
[۱۳۷] المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۱۸.
و سپس به‌سوی خندق رفت. سه‌تن از همسران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به نوبت در خندق بودند و بقیه در کوشک بنی‌حارثه که از همه مصون‌تر بود،
[۱۳۸] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۱ و ۴۵۴.
یا در مُسیر، برجی در بنی‌زریق، که سخت استوار بود، یا در برج فارع بودند.
[۱۴۰] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۴.
زنان و فرزندان مسلمان در برج‌های خود جای گرفتند.
[۱۴۱] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۰-‌۴۵۱.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خیمه‌گاه خویش را در ذُباب برپا کرد و در‌آن‌جا استقرار یافت.


احزاب سه روز پس از فراغت مسلمانان از خندق، به مدینه رسیده، در منطقه رومه، بین جُرُف و زَغابه فرود آمدند.
[۱۴۳] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۹
قریش و همراهانشان از تهامه و کنانه و یهود در رومه و وادی‌العقیق، و غطفان و نجدیان در دامنه احد مستقر شدند
[۱۴۴] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۳.
[۱۴۵] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.
و چارپایان خود را در بیشه‌زارهای اطراف رها کردند؛ امّا کاهش نزولات آسمانی در آن سال از یک سو و برداشت یک ماه پیشتر محصولات زراعی از سوی دیگر، دشمن را با مشکل تأمین علوفه برای چارپایان مواجه ساخت.
[۱۴۶] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.

مشرکان هرچند به نوبت به معرکه آمده، پیرامون خندق اسب می‌تاختند؛ ولی رویارویی آنان با سپاه اسلام از حد پرتاپ سنگ و تیراندازی فراتر نمی‌رفت.
[۱۴۸] اعلام الوری، ص‌۱۰۰.
[۱۵۰] تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
مشرکان ۱۵
[۱۵۱] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۰
، ۲۰
[۱۵۲] وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۳۰۱
، یا بیش از ۲۰ روز
[۱۵۳] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۴
یا یک ماه مدینه را در محاصره داشتند و در پی یافتن راهی برای عبور از خندق در تکاپو بودند. عمروعاص و خالد بن ولید در گشت و گذار اطراف خندق باریکه‌ای یافته، بر آن بودند تا هنگام غفلت مسلمانان جمعی را از خندق عبور دهند؛ اما مسلمانان با حراست و تیراندازی، آنان را منصرف ساخته و دور کردند و به پیشنهاد سلمان ، به توسعه آن قسمت اقدام کردند. در این مدت، سختی‌ها و مشکلات، هر دو طرف نبرد را در شرایط ناگواری قرار داد؛ مسلمانان در سرما و گرسنگی، شبانه روز از خندق مراقبت می‌کردند.
[۱۵۵] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۵ و ۴۷۴
فشار شبانه‌روزی دشمن نیز مزید بر علت بود؛ به حدی که به گفته محمدبن مسلمه، شب و روز مسلمانان یکی شده و خواب را از چشم آنان ربوده‌بود.
[۱۵۶] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۸



حیی بن اخطب از بزرگان بنی‌نضیر که از آغاز وعده کرده بود تا یهودیان بنی‌قریظه را با ۷۵۰ نیروی مسلح همراه احزاب سازد،
[۱۵۷] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۴
به درخواست ابوسفیان ، نزد بنی ‌قریظه رفت و از آنان خواست تا با نقض پیمان خود با پیامبر به یاری آنان در جنگ بیایند. بنی ‌قریظه که در درون حصار مدینه می‌زیستند نخست وی را به قلعه خود راه ندادند؛
[۱۵۹] البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۸۴.
اما در نهایت با او همراه شدند
[۱۶۰] تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۲.
و حیی پیمان نامه آنان را پاره کرد که ذیل آیه ۲۶‌۲۷ احزاب از آنان به عنوان اهل‌کتاب یاد‌شده است:«واَنزَلَ الَّذینَ ظهَروهُم مِن اَهلِ الکِتبِ... • و کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدیراً= و آن عده از اهل‌کتاب را که از آنان {احزاب}پشتیبانی کردند، از برج و باروهاشان فرود آورد و در دلشان هراس افکند، چندان که گروهی از ایشان را کشتید و گروهی را به اسارت گرفتید، و سرزمینشان و خانه و کاشانه‌هاشان و مال و منالشان را به شما میراث داد و نیز سرزمینی را که هنوز پا به آن‌جا نگذارده بودید، و خداوند بر هر کاری تواناست»
[۱۶۴] جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۸۰.
[۱۶۵] مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۵۱.



نعیم ‌بن مسعود خبر پیمان‌شکنی بنی‌قریظه را به رسول‌خدا داد
[۱۶۷] السیر الکبیر، ج‌۱، ص‌۱۲۱
و آن‌گاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بزرگان اوس ، از‌جمله سعد بن ‌معاذ و عبدالله بن رواحه را نزد آنان فرستاد تا آنان را از پیمان شکنی بازدارند؛ اما بنی‌قریظه با تندی و خشم با آنان برخورد کردند
[۱۶۸] تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۲۹
و برای هجوم شبانه به مسلمانان، از قریش و غطفان ۲۰۰۰ نیروی کمکی خواستند؛ ولی آنان هیچ‌گونه همراهی نکردند.
[۱۶۹] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۰



از این پس بنی‌قریظه به حملات ایذایی روی آوردند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در پی خنثی‌سازی حرکت آنان سَلَمَة ‌بن ‌اَسلم را با ۲۰۰ مرد و زید ‌بن حارثه را با ۳۰۰ مرد فرستاد، تا از محله‌های مدینه نگه‌بانی داده، با تکبیر حضور خود را اعلام دارند.
[۱۷۰] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۰
شبی نبّاش ‌بن قیس قرظی با ۱۰ تن از دلیران قوم خود به قصد شبیخون به مسلمانان تا بقیع الغَرقَد پیش آمدند؛ امّا گروهی از مسلمانان ضمن تعقیب آنان، دو حلقه از چاه‌های بنی‌قریظه را منهدم ساخته، وحشتی در آن‌ها افکندند.
[۱۷۱] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۲.

حملات گاه و بیگاه بنی‌قریظه، مسلمانان را به هراس افکنده و رفت و آمدشان را مختل ساخته بود؛ چنان‌که مسلمانان منطقه عوالی که در نزدیکی بنی ‌قریظه می‌زیستند، چون می‌خواستند نزد خانواده خویش بروند، به دستور پیامبر مسلح شده، گاه از بیراهه می‌رفتند.
[۱۷۲] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۱.
[۱۷۳] المغازی، ج‌۲، ص۴۷۴.
یهودیان یک بار به برجی که زنان پیامبر و نزدیکانش در آن مستقر بودند هجوم بردند؛ امّا با رشادت صفیّه ، عمّه پیامبر که به کشته شدن یکی از آنان منجر شد، ناکام ماندند.
[۱۷۴] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۲-‌۴۶۳



افزون بر شدت عمل مشرکان و همراهی یهودیان با آنان، کمبود مواد غذایی بر بحران می‌افزود و یاران رسول‌خدا که از هر سو در سختی و تنگنا قرار داشتند، با کمبود آذوقه نیز مواجه بودند؛ به‌گونه‌ای که هر فردی تنها می‌توانست غذای یک یا دو نفر را تهیه کند؛ هر چند گاهی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بخشی از مشکلات مسلمانان را با معجزات خود حل می‌کرد؛
[۱۷۶] اعلام الوری، ص‌۱۰۰.
چنان‌که گفته‌اند:دختر بشیر ‌بن سعد برای پدر و دایی خود عبدالله ‌بن رواحه مقداری غذا برد که رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) همگان را به آن دعوت کرد و سیر خوردند؛ بی‌آن‌که کاستی در آن حاصل شده باشد.
[۱۷۷] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۲، ص‌۲۱۸
از این موارد در قضیه احزاب فراوان ذکر شده است.
[۱۷۸] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۲ به بعد.
[۱۷۹] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۲، ص۲۱۷.



این وضعیت افزون بر شدت عمل مشرکان و همراهی یهودیان با آنان، موجب گردید که برخی از منافقان در وعده‌های پیامبر تردید کنند.
[۱۸۱] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۲.
آنان سوگند یاد‌کردند که همه آن وعده‌ها فریب بوده و گفتند:چگونه رسول خدا به ما وعده طواف کعبه و دست‌یابی به گنج‌های فارس و روم داده است؛ حال آن‌که جرئت رفع حاجت نداریم. خداوند درباره اینان فرموده است:
[۱۸۳] تفسیر ثعالبی، ج‌۲، ص‌۵۶۷.
[۱۸۴] زادالمسیر، ج‌۶، ص‌۳۵۹.
[۱۸۵] مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۴۵.
«و‌اِذ یَقولُ المُنفِقونَ والَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ ما وعَدَنَا اللّهُ و رَسولُهُ اِلاّ غُرُوراً= و آن‌گاه که منافقان و بیماردلان گفتند که خداوند و پیامبر او جز وعده فریب‌آمیز به ما نداده‌اند». از ثعلبی از عمرو ‌بن عوف نقل است که آیه‌۲۶ آل ‌عمران ، نیز در پاسخ به منافقان در احزاب نازل شده که وعده‌های پیامبر را باطل می‌شمردند:
[۱۸۸] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۲۷.
[۱۸۹] اسباب النزول، ص‌۸۸ .
«قُلِ اللَّهُمَّ ملِکَ المُلکِ تُؤتی المُلکَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ وتُعِزُّ مَن تَشاءُ وتُذِلُّ مَن تَشاءُ بِیَدِکَ الخَیرُ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر.»
آیه‌۲۰ احزاب از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر می‌دهد که دوست دارند که در کنار صحرانشینان و به دور از جنگ بودند و آن‌جا اخبار جنگ را دنبال می‌کردند:
[۱۹۲] تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۱۰۲.
[۱۹۳] تفسیرثعالبی، ج‌۲، ص‌۵۶۹.
«یَحسَبونَ الاَحزابَ لَم یَذهَبوا واِن یَأتِ الاَحزابُ یَوَدّوا لَو اَنَّهُم بادونَ فِی الاَعرابِ یَسَلونَ عَن اَنبائِکُم ولَو کانوا فیکُم ما قتَلوا اِلاّ قَلیلاً». از سُدی و قتاده نقل‌است که با شدت یافتن نبرد خندق و در محاصره قرار گرفتن مسلمانان، برخی نسبت به خدا و رسول بدبین شدند و آیه‌۲۱۴ بقره نازل‌شد:
[۱۹۵] جامع‌البیان، ج‌۲، ص‌۴۶۳‌۴۶۴.
[۱۹۶] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۶.
[۱۹۷] اسباب النزول، ص‌۶۰.
[۱۹۸] الدرالمنثور، ج‌۱، ص‌۵۸۴.
«اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم... = آیا گمان کرده‌اید به بهشت می‌روید؛ حال آن‌که نظیر آنچه بر سر پیشینیان آمد بر سر شما نیامده است که تنگ‌دستی و ناخوشی به آنان رسید و تکان‌ها خوردند تا آن‌جا که پیامبر و کسانی‌که همراه او ایمان آورده بودند گفتند:پس نصرت الهی کی فرا‌می‌رسد؟ بدانید که نصرت الهی نزدیک است».
وضعیت مسلمانان چنان بود که خداوند فرمود:«اِذ جاءوکُم مِن فَوقِکُم و مِن اَسفَلَ مِنکُم و اِذ زاغَتِ الاَبصرُ و بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ و تَظُنّونَ بِاللّهِ الظُّنونا‌= آنگاه که از بالای {سر}شما و از زیر {پای} شما آمدند و آنگاه که چشم‌ها خیره شد و جان‌ها به گلوگاه‌ها رسید و در حق خداوند گمان‌هایی {ناروا} بردید». و در آن‌جا مؤمنان امتحان شدند (و‌ضعیفان در ایمان) سخت متزلزل گردیدند:«هُنالِکَ ابتُلِیَ المُؤمِنونَ و زُلزِلوا زِلزالاً شَدیداً».


مسلمانان در مدینه، از بنی‌قریظه بیش‌تر از قریش و غطفان نسبت به کودکان و زنان خود می‌ترسیدند. برخی مسلمانان از ترس خانواده و بی‌پناهی آنان، از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اجازه بازگشت می‌خواستند.
[۲۰۱] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۳
از میان انصار ، بنی‌حارثه در مقاومت، سستی کرده، با فرستادن اوس ‌بن قیظی نزد پیامبر و بهانه کردن احتمال تصرف خانه‌هایشان، قصد ترک عرصه نبرد را داشتند:
[۲۰۲] تفسیر قمی، ج‌۲، ص‌۱۸۸.
[۲۰۳] تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۹۷‌-۹۸.
[۲۰۴] تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۸۲.
«و‌اِذ قالَت طَائِفَةٌ مِنهُم یاَهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم فارجِعوا و یَستَذِنُ فَریقٌ مِنهُمُ النَّبیَّ یَقولونَ اِنَّ بُیوتَنا عَورَةٌ و ما هِیَ بِعَورَة اِن یُریدونَ اِلاّ فِراراً= و آنگاه که گروهی از آنان گفتند:ای اهل مدینه شما را جای ماندن نیست، بازگردید. گروهی از ایشان از پیامبر اجازه {انصراف} خواستند {و به بهانه} می‌گفتند:خانه‌های ما بی‌حفاظ است و حال آن‌که بی‌حفاظ نبود. اینان هیچ قصدی جز فرار نداشتند». قرآن کریم در معرفی آنان می‌فرماید:«و‌لَو دُخِلَت عَلَیهِم مِن اَقطارِها ثُمَّ سُئِلوا الفِتنَةَ لاََتَوها و ما تَلَبَّثوا بِها اِلاّ یَسیراً= و‌چون از حوالی آن {شهر} بر ایشان وارد شوند، سپس از ایشان اقرار به شرک درخواست کنند، بدان اقرار کنند و جز اندکی درنگ نخواهند کرد.». اینان کسانی بودند که پیشتر پیمان بسته بودند صحنه را ترک نکنند.
[۲۰۷] جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۶.
«و‌لَقَد‌کانوا عهَدُوا اللّهَ مِن قَبلُ لایُوَلّونَ الاَدبرَ و کانَ عَهدُ اللّهِ مَسُولاً». خداوند به بهانه‌جویان که بنا به نقلی، بنی‌حارثه بودند که در نبرد احد سستی کرده ولی عهد کرده بودند دیگر چنین نکنند، هشدار می‌دهد که گریز از صحنه نبرد به حال آنان هیچ سودی نداشته، مرگ آنان را به تأخیر نمی‌اندازد و هیچ قدرتی نمی‌تواند مانع نفوذ اراده الهی گردد
[۲۱۰] جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۶.
«قُل لَن یَنفَعَکُمُ الفِرارُ اِن فَرَرتُم مِنَ المَوتِ‌...».


با طولانی شدن محاصره و زمزمه بازگشت بخشی از سپاه، نبرد خندق با پیکار تن به تن امام علی (علیه‌السلام) با عمرو بن‌ عبدود ، به مرحله جدیدی وارد شد. مشرکان که از هر طریقی در پی شکستن مسلمانان بودند، ۵ تن از دلاوران آنان، عمرو بن‌ عبدود، نوفل‌ بن‌عبدالله ‌بن مغیره مخزومی، عکرمة ‌بن ابی‌جهل، ضرار ‌بن خطاب و هُبَیرة ‌بن ابی وهب مخزومی، از باریکه‌ای گذر کرده و به‌سوی مسلمانان آمدند.
[۲۱۳] تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
امام علی (علیه‌السلام) با تنی چند از مسلمانان بیرون آمده، جلوی باریکه را گرفتند. سوارکاران مشرک به سرعت به‌سوی آنان آمدند.
[۲۱۵] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۲۴‌-۲۲۵.
عمرو که به تک سوار یَلْیَلْ شهرت و حدود ۹۰‌سال سن داشت، چون در بدر جراحتی یافته بود، در احد حضور نداشت وی با خود عهد کرده بود که تا از محمد و اصحابش انتقام نگیرد خود را نیاراید.
[۲۱۷] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۰.
او در مبارزطلبی اصرار فراوان داشت و به قول خودش بر اثر کثرت مبارزطلبی صدایش گرفت؛
[۲۱۹] المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۲۱.
[۲۲۰] المسترشد، ص‌۲۹۸.
[۲۲۱] البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۸۶‌.
امّا کسی یارای رویارویی با او را نداشت. علی (علیه‌السلام) از پیامبر اذن خواست تا به مبارزه او برود؛ اما پیامبر با یادآوری این‌که او عمرو است، علی را به نشستن واداشت، تا این‌که برای سومین بار علی (علیه‌السلام) با بیان این‌که می‌دانم او چه کسی است و در عین حال می‌خواهم با او مبارزه کنم، توانست نظر مساعد رسول خدا را جلب کند. رسول‌خدا پس از موافقت، شمشیر خود ذوالفقار را بدو داد و عمامه خویش را بر سرش بست و برای او چنین دعا کرد:
[۲۲۷] المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۲۱.
«ربّ لاتذرنی فرداً و أَنت خیرُ الوارثین
[۲۲۸] کنز العمال، ج‌۱۱، ص‌۶۲۳
= پروردگارا مرا تنها مگذار که تو بهترین وارثان هستی» و در بیان عظمت کار علی (علیه‌السلام) فرمودند:«برز الایمان کلّه إِلی الکفر کلّه= همه ایمان در برابر همه کفر قرار گرفته است.» علی (علیه‌السلام) وقتی به میدان آمد از او خواست، تا براساس عهد خود اگر مردی از قریش او را به یکی از دو کار بخواند، حتماً یکی را بپذیرد:به خدا، رسول و اسلام ایمان بیاورد یا برای مبارزه از اسب پیاده شود؛
اما عمرو جوان بودن علی و دوستی خود با ابوطالب را مانع نبرد با او دانست
[۲۳۲] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۱.
و خواهان نبرد با کسانی چون ابوبکر و عمر شد،
[۲۳۴] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۱
ولی امام صحنه را خالی نکرد و هرچند خود جراحتی برداشت اما موفق شد او را به قتل رساند.
[۲۳۵] شرح نهج‌البلاغه، ج‌۱۴، ص‌۳۸۲.
[۲۳۶] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۱.
[۲۳۷] السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۴۸.
امام علی (علیه‌السلام) پس از کشتن عمرو، سرش را جدا کرد و برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آورد. عمر و ابوبکر برخاسته، و سر علی (علیه‌السلام) را بوسیدند.
[۲۳۸] شرح نهج‌البلاغه، ج‌۱۹، ص‌۳۹.
عمل امام در آن روز، مایه سربلندی اسلام شد و چنان‌که رسول گرامی اسلام فرمود:آن ضربه از اعمال همه امت من تا روز قیامت ارزش‌مندتر است؛
[۲۳۹] فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۲۵۵.
[۲۴۰] المستدرک، ج‌۳، ص‌۳۴.
«ضربة علیّ یوم الخندق خیر من عبادة الثقلین». با این اقدام امام، خداوند کارزار را از مؤمنان برداشت؛ چنان‌که ابن‌ مسعود با ذکر آیه‌۲۵ احزاب:«و‌کَفَی اللّهُ المُؤمِنینَ القِتالَ» گفته است که خداوند به‌وسیله علی (علیه‌السلام) وعده خود را محقق ساخت.
[۲۴۶] المناقب، ج۳، ص‌۱۵۹.
و به رغم آن‌که مشرکان می‌خواستند جنازه او را به ۱۰۰۰۰ درهم بخرند، امّا پیامبر اجازه داد بدون هیچ پرداختی جنازه عمرو را ببرند.
[۲۴۷] المناقب، ج‌۱، ص‌۲۵۰
با کشته شدن عمرو، دیگر سواران پا به فرار نهادند و در این گریز نوفل ‌بن عبدالله به درون خندق افتاد و او نیز به‌دست علی (علیه‌السلام) کشته شد. بنی‌مخزوم برای گرفتن جسد نوفل، حاضر به پرداخت دیه شدند؛ اما پیامبر جسد و بهای آن را پست دانست و در برابر آن چیزی دریافت نکرد.
[۲۵۲] السیرة‌النبویه، ابن‌کثیر، ج۲، ص۴۴۸‌-۴۴۹.

ابن‌شهر آشوب ، آیه‌۹ احزاب «اذکُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ جاءَتکُم جُنودٌ‌...» را بنا به قول جماعتی از مفسران، در شأن علی (علیه‌السلام) می‌داند که در نبرد احزاب، آنگاه که مسلمانان از ترس عمرو بن عبدود عامری جرئت تکان خوردن نداشتند، با او به مقابله برخاست.
[۲۵۴] المناقب، ج‌۳، ص‌۱۶۰



پس از کشته شدن عمرو، هیچ اقدام گروهی دیگری روی نداد و تنها احزاب هر شب گروهی را برای غارت به‌سوی مدینه می‌فرستادند.
[۲۵۵] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۲.
[۲۵۶] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۴.
و دفاع مداوم مسلمانان از حصار مدینه موجب فوت نماز برخی از آنان شد و ازاین‌رو پیامبر مشرکان را لعن کرد.
[۲۶۰] تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) طی اقداماتی سعی کرد در سپاه دشمن تفرقه ایجاد کند؛ بدین منظور در نخستین اقدام و با توجه به انگیزه‌های اقتصادی غطفان
[۲۶۱] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳
بر آن شد تا با پرداخت یک سوم محصول خرمای مدینه، آنان را از ادامه نبرد منصرف سازد؛ اما غطفان به طمع بهایی بیش‌تر از پذیرش پیشنهاد، سرباز زدند
[۲۶۲] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۷‌-۴۷۸.
و چون پس از درنگ بدان رضایت دادند،
[۲۶۵] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۴.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پس از مشورت با بزرگان مدینه و مخالفت آنان، از پیش‌نهاد خویش منصرف شد.
[۲۶۷] المصنف، ج‌۵، ص‌۳۶۷.
[۲۶۹] تاریخ طبری، ج۲، ص‌۹۴.
این خبر چنان‌چه به قریش می‌رسید از اعتبار غطفان می‌کاست و میان آنان و قریش فاصله‌ای می‌انداخت؛ همان‌طور که خود به آن اعتراف داشتند.
پیامبر در اقدام دوم خود که تفرقه میان سپاه احزاب و بنی‌قریظه را دنبال می‌کرد از نعیم بن مسعود بهره برد. به نقل مغازی از موسی ‌بن عقبه ، نعیم از جمع مشرکان خبری از گفتگوی قریش، غطفان و بنی‌قریظه برای پیامبر آورد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که می‌دانست نعیم برای احزاب خبر می‌برد، اقدامات بنی‌قریظه را نقشه مسلمانان علیه قریش معرفی کرد و انگیزه بنی‌قریظه از این کار را دستیابی به غنایم بنی‌نضیر دانست.
[۲۷۲] السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۵۵.
نعیم با شنیدن این خبر به‌میان مشرکان رفت و آنچه شنیده بود با آنان در میان نهاد و آنان در اعتماد به بنی‌قریظه تردید کردند؛ به‌ویژه آن‌که برای آزمایش، سفیری نزد بنی‌قریظه فرستادند، تا با آنان نبردی را بیاغازند؛ اما آنان به بهانه این‌که شنبه است و شنبه روز مقدسی است از حمله سرباز زدند و این به منزله عدم هم‌دلی آنان با مشرکان دانسته شد.
[۲۷۳] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۶-‌۴۸۷
واقدی ضمن رد روایت پیشین بر این باور است که نعیم، در جاهلیت با یهودیان سر و سرّی داشت و در این زمان، مسلمان شده؛ بی‌آن‌که یهودیان و مشرکان از اسلام او آگاهی یابند.
[۲۷۴] تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۳۰.
[۲۷۵] البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۹۱.
[۲۷۶] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۷.
او نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد تا وظیفه‌ای را به دوش گیرد. آن حضرت با ذکر این‌که جنگ خدعه و نیرنگ است او را برای ایجاد تفرقه، به‌میان دشمن فرستاد.
[۲۷۷] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۶.
[۲۷۹] السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۵۴.
نعیم وقتی نزد بنی‌قریظه رفت وضعیت آنان را حساس خواند؛ چرا که مشرکان به محض ناکامی به خانه خود باز‌می‌گردند و بنی‌قریظه که در خانه خویش می‌جنگیدند تنها مانده و می‌بایست تاوان نبرد را بپردازند؛ ازاین‌رو از آنان خواست تا از قریش و غطفان بخواهند برای ضمانت پایداری احزاب تا پایان جنگ ، افرادی را به عنوان گروگان به آنان تحویل دهد. نعیم سپس نزد قریش و غطفان رفت و بنی‌قریظه را مترصد فرصتی برای جبران پیمان‌شکنی خود با پیامبرنشان داد که می‌خواهند به بهانه‌ای از شما گروگان گرفته و به پیامبر تحویل دهند و بدین ترتیب، فضای بی‌اعتمادی را میان آنان پدید آورد و چون پیک بنی‌قریظه خبر از درخواست گروگان از قریش و غطفان را مطرح کرد، آنان به سخن نعیم اطمینان یافته، و حاضر به هم‌کاری نشدند و به این طریق هم‌پیمانی آنان با بنی‌قریظه برهم خورد. بنی‌قریظه نیز این عدم هم‌کاری را تأییدی بر سخنان نعیم دانستند؛
[۲۸۱] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۱-‌۴۸۵.
بدین‌گونه نعیم توانست میان سپاه دشمن تفرقه ایجاد کند و اتحادشان را بر هم زند.
[۲۸۲] السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج۳، ص۲۲۹‌-۲۳۱.



به رغم تفرقه‌ای که در سپاه دشمن ایجاد شده بود همچنان خطر احزاب جدّی بود؛ ازاین‌رو پیامبر مجدّانه دست به دعا برداشت؛ از جابر‌ بن ‌عبدالله نقل است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سه روز به راز و نیاز پرداخت، تا این‌که در روز سوم دعایش مستجاب شد و شادی در چهره آن حضرت نمایان گردید.
[۲۸۴] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۸.
[۲۸۵] تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۵۹.

در شب آخر، سرما و باد شدیدی درگرفت؛
[۲۸۶] اعلام الوری، ص‌۱۰۱.
[۲۸۷] السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۵۶.
به‌گونه‌ای که آتش‌ها را خاموش و ریسمان خیمه‌ها را پاره کرد.
[۲۸۸] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۶.
وحشت و سستی همه وجود مشرکان را فرا گرفت و آنان را به ناچار به عقب‌نشینی واداشت. حذیفة‌ بن یمان که، به رغم میل باطنی، از‌طرف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مأموریت یافته بود تا از اردوگاه دشمن خبر آورد، از به هم ریختگی اوضاع آنان و نابسامانی حاکم سخن گفت. وی در آن‌جا شنید که ابوسفیان در اجتماع مشرکان، پس از اطمینان از عدم حضور فرد بیگانه در جمع، مشکلات پیش آمده را برشمرد و آن‌گاه خواست تا بازگردند و خود سراسیمه به‌سوی شترش رفت و با عجله بر آن سوار شد و بی‌آن‌که پای‌بند آن را باز‌کند، حرکت کرد. دیگر مشرکان نیز هر یک با عجله گریختند، تا بتوانند جان خود را نجات دهند.
[۲۹۰] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۳۱‌-۲۳۲.
[۲۹۱] تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۷-‌۹۸؛
خداوند درباره این امداد می‌فرماید:«یاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ جاءَتکُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحًا وجُنودًا لَم تَرَوها و کانَ اللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیراً». از قتاده نقل است که خداوند ترس و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را مشرکان بر می‌افروختند خاموش می‌کرد، تا این‌که برای نجات خویش، به کوچیدن تن دادند.
[۲۹۴] جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۵۴‌-۱۵۵.
[۲۹۵] المناقب، ج‌۱، ص‌۲۵۰.
آن شب برای مسلمانان نیز شب سخت و جان‌کاهی بود؛ کمبود مواد غذایی و نبود امکانات پوششی، یاران رسول‌خدا را به مشقت افکنده بود.
[۲۹۶] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۶.
[۲۹۷] جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۵۳-‌۱۵۴.
ابوسفیان که به بازگشت ناچار شده بود، در نامه‌ای به پیامبر، پس از سوگند به لات و عزی از تصمیم جدی خود به درمانده ساختن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اشاره کرد و نوشت که دیدم برخورد با ما را خوش نداشتی و خندق‌ها و تنگناهایی فراهم ساخته‌ای، ای کاش می‌دانستم چه کسی این کار را به تو آموخته است؟ و در پایان او را به جنگ دیگری چون احد تهدید کرد که زن‌ها در آن گریبان بدرند. پیامبر در پاسخ، به غرور دیرینه و کینه‌توزی او اشاره کرد و وی را از روزی خبر داد که لات و عزی و اساف و نائله و هبل را درهم خواهد شکست.
[۲۹۸] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۲-‌۴۹۳

در نبرد خندق معدودی از سپاه طرفین کشته شدند؛ هر چند اسامی و شمار آنان به اختلاف ذکر‌شده است.
[۲۹۹] وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۳۰۴.
[۳۰۰] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۵‌-۴۹۶.
سعد بن معاذ نیز جراحت سختی یافت و بر اثر آن چندی بعد درگذشت.
[۳۰۲] تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۱۲۵.
[۳۰۳] السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۵۰ و ۲۵۲.
آیه‌۲۳ احزاب درباره نیک‌مردانی است که بر پیمانی که با خدای خویش بسته‌اند صادقانه وفا کردند؛ گروهی از اینان کسانی‌اند که به شهادت رسیده‌اند و گروهی دیگر شهادت را انتظار می‌کشند و (هرگز عقیده خود را) تبدیل نکردند: «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عهَدُوا اللّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ و مِنهُم مَن یَنتَظِرُ و ما بَدَّلوا تَبدیلاً».


افزون بر آیاتی که در ضمن مقاله به آن‌ها اشاره شده آیات دیگری نیز درباره احزاب نازل شده است که به‌گونه‌ای در فهم درست آن مؤثر است. واقدی در پایان بخش مربوط به جنگ خندق، بابی را گشوده و آیات مربوط به این نبرد را آورده است.
[۳۰۶] المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۴‌۴۹۵
آیات ۱۸‌۲۷ احزاب نیز درباره جنگ احزاب است و چهره انسان‌های نیک و بد را نشان می‌دهد. در مورد آیات ۱۸‌-۱۹ این سوره گفته شده که یکی از یاران رسول خدا برادری داشت که در نبرد احزاب به عیش و نوش مشغول بوده و جنگ آن حضرت را بی‌ثمر می‌دانست و برادرش را به همراهی با خود فرامی‌خواند. او پس از سرزنش برادر جهت گزارش این جریان نزد پیامبر آمد که آیه نازل شد
[۳۰۹] جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۸.
[۳۱۰] زادالمسیر، ج‌۶، ص‌۳۶۴.
:«به راستی خداوند از میان شما، بازدارندگان را می‌شناسد، و نیز کسانی را که به برادران خود می‌گویند:به راه ما بیایید و جز اندکی در کارزار شرکت نمی‌کنند، و در حق شما بسیار بخیل‌اند و چون هنگام ترس (جنگ) فرا رسد می‌بینیشان که در حالتی که دیدگانشان می‌گردد مانند کسی که از نزدیکی مرگ بی‌هوش شده باشد، به‌سوی تو می‌نگرند، و چون آن بیم بر طرف شود، به شما با زبان‌های تند و تیز خویش آزار می‌رسانند. آنان سخت آزمند مال‌اند. اینان‌اند که ایمان نیاورده‌اند و خداوند اعمالشان را تباه می‌گرداند و این بر خداوند آسان است.» در ادامه آیات گذشته، خداوند پیامبر را به عنوان الگوی تمام عیار و تنها راه دست‌یابی به خیر و آخرت می‌خواند و هر راه دیگر را بی‌نتیجه می‌شمارد:«لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرجوا اللّهَ... = به راستی که برای شما و کسی که به خداوند و روز باز‌پسین امید (و ایمان) دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند در پیامبر سرمشق نیکویی هست».


الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ اسباب النزول، واحدی؛ اعلام الوری باعلام الهدی؛ الافصاح فی‌الامامه؛ امالی؛ بحارالانوار؛ البدایة و النهایه؛ پیامبر و آیین نبرد؛ تاریخ ابن‌خلدون؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ تاریخ الخمیس؛ تاریخ‌المدینة المنوره؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تجارب الامم؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن‌کثیر؛ تفسیر القمی؛ التنبیه و الاشراف؛ جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ثعالبی؛ الخرائج و الجرائح؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور؛ دلایل النبوه؛ الروض الانف؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ سبل الهدی و الرشاد؛ السیر الکبیر؛ السیرة الحلبیه؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام؛ السیرة النبویه، زینی دحلان؛ شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید؛ شواهدالتنزیل؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)؛ الطبقات الکبری؛ عوالی اللئالی العزیز فی الاحادیث الدینیه؛ عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل والسیر؛ غریب الحدیث؛ غزوة الخندق غزوة الاحزاب؛ فتح‌الباری فی شرح صحیح البخاری؛ فرائد السمطین؛ القاموس المحیط؛ قصص‌الانبیاء، راوندی؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب الثقات؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ کنز الفوائد؛ لباب النقول فی اسباب النزول؛ لسان‌العرب؛ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛ المحبّر؛ المسترشد؛ المصنف؛ المغازی؛ مناقب آل ابی‌طالب؛ المنتخب من کتاب ذیل المذیل؛ المنتظم فی تاریخ الملوک والامم؛ المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه؛ المیزان فی تفسیر‌القرآن.


۱. لسان‌العرب، ج‌۴، ص‌۲۲۸.
۲. القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۱۷۰
۳. الکامل، ج‌۲، ص‌۱۷۸.    
۴. بحار الانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۱۶.    
۵. فتح‌الباری، ج‌۷، ص‌۳۰۲.
۶. مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۳۳.
۷. احزاب/سوره۳۳، آیه۹-۲۷.    
۸. بقره/سوره۲، آیه۲۱۴.    
۹. آل عمرن/ سوره۳، آیه ۲۶-۲۷.    
۱۰. نور/سوره۲۴، آیه۶۲-۶۴.    
۱۱. جامع‌البیان، مج۲، ج۲، ص۴۶۳‌-۴۶۴.
۱۲. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۶.
۱۳. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۲۶.
۱۴. بحارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۱۸۶‌-۱۸۸.    
۱۵. البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶‌-۷۸.
۱۶. المواهب اللدنیه، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
۱۷. السیرة‌النبویه، دحلان، ج‌۱، ص‌۴۴۸.
۱۸. اعلام الوری، ص‌۵۹۹.
۱۹. البدایة والنهایه، ج‌۴، ص‌۷۶ .
۲۰. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۳۹۳.    
۲۱. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۷۸.    
۲۲. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۰.    
۲۳. المحبّر، ص‌۱۰.    
۲۴. المحبّر، ص‌۱۱۳.    
۲۵. الصحیح من سیره، ج‌۹، ص‌۳۶‌۴۱
۲۶. المصنّف، ج‌۵، ص‌۳۶۷.
۲۷. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰.    
۲۸. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴.
۲۹. البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۷۶.
۳۰. غریب الحدیث، ج‌۳، ص‌۲۹۰.    
۳۱. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴.
۳۲. التنبیه و الاشراف، ص‌۲۱۶.    
۳۳. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۷۸.    
۳۴. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱.    
۳۵. المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۱۷.
۳۶. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
۳۷. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۳۹۵.    
۳۸. البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶‌۷۷.
۳۹. السیرة‌النبویه، دحلان، ج‌۱، ص‌۴۳۲.
۴۰. الثقات، ج‌۱، ص‌۲۶۴.    
۴۱. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴.
۴۲. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰.    
۴۳. شرح الاخبار، ج‌۱، ص‌۲۸۸.    
۴۴. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴.
۴۵. البدایة و النهایه، ج‌۴، ص۷۷.
۴۶. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰.
۴۷. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۰-‌۹۱.
۴۸. عیون‌الاثر، ج‌۲، ص‌۸۳-‌۸۴.    
۴۹. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۹۲.    
۵۰. الثقات، ج‌۱، ص‌۲۶۴-۲۶۵.    
۵۱. الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۴.    
۵۲. نساء/سوره۴، آیه۵۱-۵۵.    
۵۳. اسباب النزول، ص‌۱۳۰.
۵۴. جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۱۸۲.
۵۵. لباب النقول، ص‌۵۹-‌۶۰.    
۵۶. الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۵۶۲-‌۵۶۴.
۵۷. التبیان ج‌۳، ص‌۲۲۳‌-۲۲۵.    
۵۸. مجمع ‌البیان، ج‌۳، ص‌۹۲.
۵۹. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۲.
۶۰. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۲-‌۴۴۳.
۶۱. زاد المسیر، ج‌۶‌، ص‌۳۵۶.
۶۲. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰
۶۳. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳.
۶۴. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰.    
۶۵. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۰.    
۶۶. بحارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۱۷.    
۶۷. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰-‌۵۱.    
۶۸. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳‌-۴۴۴.
۶۹. التنبیه و الاشراف، ص‌۲۱۶.    
۷۰. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳.
۷۱. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱.    
۷۲. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴
۷۳. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵.
۷۴. السیرة الحلبیه، ج‌۲، ص‌۶۳۱-‌۶۳۲‌.
۷۵. المنتخب، ص‌۳۳.
۷۶. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
۷۷. البدایة والنهایه، ج‌۴، ص‌۷۷.
۷۸. الروض الانف، ج‌۶‌، ص‌۳۰۶.    
۷۹. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
۸۰. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص۲۲۴.
۸۱. تجارب الامم، ج‌۱، ص‌۱۴۹.
۸۲. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵
۸۳. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵.
۸۴. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۳.
۸۵. الصحیح من سیره، ج‌۹، ص‌۸۱-‌۸۲.
۸۶. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
۸۷. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
۸۸. التنبیه والاشراف، ص‌۲۱۶.    
۸۹. البدایة والنهایه، ج‌۴، ص‌۷۷.
۹۰. پیامبر و آیین نبرد، ص‌۳۸۱.
۹۱. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۶.
۹۲. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱.    
۹۳. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
۹۴. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.
۹۵. سبل‌الهدی، ج۴، ص۳۶۵.    
۹۶. المغازی، ج۲، ص‌۴۴۹.
۹۷. الخرائج و الجرائح، ج‌۳، ص‌۱۰۴۸.    
۹۸. السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۳۴‌-۴۳۵.
۹۹. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۷.
۱۰۰. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
۱۰۱. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۳.
۱۰۲. تاریخ پیامبر اسلام، ص‌۳۸۲.
۱۰۳. پیامبر و آیین نبرد، ص‌۳۸۲.
۱۰۴. غزوة الخندق، ص‌۷۶.
۱۰۵. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۶.
۱۰۶. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۰۹.    
۱۰۷. جامع‌البیان، مج‌۱۰، ج‌۱۸، ص‌۲۳۴.
۱۰۸. نور/سوره۲۴، آیه۶۳.    
۱۰۹. نور/سوره۲۴، آیه۲۴-۶۴.    
۱۱۰. تاریخ دمشق، ج‌۲۱، ص‌۴۰۸.
۱۱۱. السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۲۴.
۱۱۲. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱‌۹۲.
۱۱۳. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۷
۱۱۴. الطبقات، ج‌۴، ص‌۶۲‌-۶۳.    
۱۱۵. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۰.
۱۱۶. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۹.
۱۱۷. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۳۹۹‌-۴۰۰.    
۱۱۸. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۰.
۱۱۹. دلایل النبوه، ص‌۴۱۵-‌۴۲۱.    
۱۲۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۲.    
۱۲۱. تفسیر قمی، ج‌۲، ص‌۱۸۸.    
۱۲۲. التبیان، ج‌۸‌، ص‌۳۲۹.    
۱۲۳. تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۱۰۳.
۱۲۴. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۲.
۱۲۵. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص‌۵۰ .
۱۲۶. البدایة و النهایه، ج‌۳، ص‌۱۷۱.
۱۲۷. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
۱۲۸. بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۱۸.    
۱۲۹. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱.    
۱۳۰. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۳۰۱.
۱۳۱. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱.    
۱۳۲. تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۲۹.
۱۳۳. السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۴۳.
۱۳۴. السیرة الحلبیه، ج‌۲، ص‌۶۳۶.
۱۳۵. غزوة الخندق، ص‌۹۰.
۱۳۶. المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۱۹.
۱۳۷. المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۱۸.
۱۳۸. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۱ و ۴۵۴.
۱۳۹. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۹.    
۱۴۰. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۴.
۱۴۱. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۰-‌۴۵۱.
۱۴۲. تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۶۲‌.    
۱۴۳. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۹
۱۴۴. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۳.
۱۴۵. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.
۱۴۶. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.
۱۴۷. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۲.    
۱۴۸. اعلام الوری، ص‌۱۰۰.
۱۴۹. الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۶.    
۱۵۰. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
۱۵۱. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۰
۱۵۲. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۳۰۱
۱۵۳. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۴
۱۵۴. التنبیه و الاشراف، ص‌۲۱۷.    
۱۵۵. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۵ و ۴۷۴
۱۵۶. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۸
۱۵۷. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۴
۱۵۸. الطبقات، ج‌۳، ص‌۵۱.    
۱۵۹. البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۸۴.
۱۶۰. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۲.
۱۶۱. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۰۳.    
۱۶۲. بحارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۲۳.    
۱۶۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۶-۲۷.    
۱۶۴. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۸۰.
۱۶۵. مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۵۱.
۱۶۶. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۸۶.    
۱۶۷. السیر الکبیر، ج‌۱، ص‌۱۲۱
۱۶۸. تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۲۹
۱۶۹. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۰
۱۷۰. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۰
۱۷۱. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۲.
۱۷۲. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۱.
۱۷۳. المغازی، ج‌۲، ص۴۷۴.
۱۷۴. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۲-‌۴۶۳
۱۷۵. الخرائج و الجرائح، ج‌۱، ص‌۲۷.    
۱۷۶. اعلام الوری، ص‌۱۰۰.
۱۷۷. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۲، ص‌۲۱۸
۱۷۸. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۲ به بعد.
۱۷۹. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۲، ص۲۱۷.
۱۸۰. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۲۲‌-۴۲۷.    
۱۸۱. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۲.
۱۸۲. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۰۲.    
۱۸۳. تفسیر ثعالبی، ج‌۲، ص‌۵۶۷.
۱۸۴. زادالمسیر، ج‌۶، ص‌۳۵۹.
۱۸۵. مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۴۵.
۱۸۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۲.    
۱۸۷. آل عمران/سوره۳، آیه۲۶.    
۱۸۸. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۲۷.
۱۸۹. اسباب النزول، ص‌۸۸ .
۱۹۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۰.    
۱۹۱. التبیان، ج‌۸، ص‌۳۲۴.    
۱۹۲. تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۱۰۲.
۱۹۳. تفسیرثعالبی، ج‌۲، ص‌۵۶۹.
۱۹۴. بقره/سوره۲، آیه۲۱۴.    
۱۹۵. جامع‌البیان، ج‌۲، ص‌۴۶۳‌۴۶۴.
۱۹۶. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۶.
۱۹۷. اسباب النزول، ص‌۶۰.
۱۹۸. الدرالمنثور، ج‌۱، ص‌۵۸۴.
۱۹۹. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۰‌۱۱.    
۲۰۰. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۲.    
۲۰۱. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۳
۲۰۲. تفسیر قمی، ج‌۲، ص‌۱۸۸.
۲۰۳. تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۹۷‌-۹۸.
۲۰۴. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۸۲.
۲۰۵. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۳.    
۲۰۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۴.    
۲۰۷. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۶.
۲۰۸. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۸۷.    
۲۰۹. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۵.    
۲۱۰. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۶.
۲۱۱. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۸۷.    
۲۱۲. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۶‌۱۷.    
۲۱۳. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
۲۱۴. الامالی، ج‌۳، ص‌۹۵.    
۲۱۵. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۲۴‌-۲۲۵.
۲۱۶. شرح الاخبار، ج‌۱، ص۲۹۳‌-۲۹۴.    
۲۱۷. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۰.
۲۱۸. بحارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۲۶.    
۲۱۹. المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۲۱.
۲۲۰. المسترشد، ص‌۲۹۸.
۲۲۱. البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۸۶‌.
۲۲۲. الافصاح، ص‌۱۵۷.    
۲۲۳. کنزالفوائد، ص‌۱۳۷.    
۲۲۴. عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۹۲.    
۲۲۵. شرح‌الاخبار، ج‌۱، ص‌۳۲۳-‌۳۲۴.    
۲۲۶. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۶‌-۴۸۷.    
۲۲۷. المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۲۱.
۲۲۸. کنز العمال، ج‌۱۱، ص‌۶۲۳
۲۲۹. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸۹.    
۲۳۰. الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۸.    
۲۳۱. الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۸-‌۹۹.    
۲۳۲. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۱.
۲۳۳. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۷.    
۲۳۴. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۱
۲۳۵. شرح نهج‌البلاغه، ج‌۱۴، ص‌۳۸۲.
۲۳۶. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۱.
۲۳۷. السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۴۸.
۲۳۸. شرح نهج‌البلاغه، ج‌۱۹، ص‌۳۹.
۲۳۹. فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۲۵۵.
۲۴۰. المستدرک، ج‌۳، ص‌۳۴.
۲۴۱. شواهد التنزیل، ج‌۲، ص‌ ۱۴.    
۲۴۲. شواهد التنزیل، ج‌۲، ص ۱۲.    
۲۴۳. بحارالانوار، ج‌۳۹، ص‌۲.    
۲۴۴. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۵.    
۲۴۵. الدرالمنثور، ج۶، ص۵۹۰.    
۲۴۶. المناقب، ج۳، ص‌۱۵۹.
۲۴۷. المناقب، ج‌۱، ص‌۲۵۰
۲۴۸. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۷.    
۲۴۹. الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۹.    
۲۵۰. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۸.    
۲۵۱. عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۹۰.    
۲۵۲. السیرة‌النبویه، ابن‌کثیر، ج۲، ص۴۴۸‌-۴۴۹.
۲۵۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۹.    
۲۵۴. المناقب، ج‌۳، ص‌۱۶۰
۲۵۵. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۲.
۲۵۶. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۴.
۲۵۷. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۲‌-۵۳.    
۲۵۸. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۸.    
۲۵۹. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۲-‌۵۳.    
۲۶۰. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
۲۶۱. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳
۲۶۲. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۷‌-۴۷۸.
۲۶۳. شرح الاخبار، ج‌۱، ص‌۲۹۳.    
۲۶۴. الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۶.    
۲۶۵. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۴.
۲۶۶. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳.    
۲۶۷. المصنف، ج‌۵، ص‌۳۶۷.
۲۶۸. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۶.    
۲۶۹. تاریخ طبری، ج۲، ص‌۹۴.
۲۷۰. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳.    
۲۷۱. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۰۴‌-۴۰۵.    
۲۷۲. السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۵۵.
۲۷۳. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۶-‌۴۸۷
۲۷۴. تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۳۰.
۲۷۵. البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۹۱.
۲۷۶. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۷.
۲۷۷. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۶.
۲۷۸. عیون‌الاثر، ج‌۲، ص‌۹۵.    
۲۷۹. السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۵۴.
۲۸۰. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳.    
۲۸۱. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۱-‌۴۸۵.
۲۸۲. السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج۳، ص۲۲۹‌-۲۳۱.
۲۸۳. دلایل‌النبوّه، ج۳، ص‌۴۰۴.    
۲۸۴. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۸.
۲۸۵. تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۵۹.
۲۸۶. اعلام الوری، ص‌۱۰۱.
۲۸۷. السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۵۶.
۲۸۸. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۶.
۲۸۹. قصص‌الانبیاء، ص‌۳۴۲.    
۲۹۰. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۳۱‌-۲۳۲.
۲۹۱. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۷-‌۹۸؛
۲۹۲. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳‌.    
۲۹۳. احزاب/ سوره۳۳، آیه۹.    
۲۹۴. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۵۴‌-۱۵۵.
۲۹۵. المناقب، ج‌۱، ص‌۲۵۰.
۲۹۶. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۶.
۲۹۷. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۵۳-‌۱۵۴.
۲۹۸. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۲-‌۴۹۳
۲۹۹. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۳۰۴.
۳۰۰. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۵‌-۴۹۶.
۳۰۱. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳‌-۵۴.    
۳۰۲. تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۱۲۵.
۳۰۳. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۵۰ و ۲۵۲.
۳۰۴. احزاب/ سوره۳۳، آیه۲۳.    
۳۰۵. حارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۳۲.    
۳۰۶. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۴‌۴۹۵
۳۰۷. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۸-۲۷.    
۳۰۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۸-۱۹.    
۳۰۹. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۸.
۳۱۰. زادالمسیر، ج‌۶، ص‌۳۶۴.
۳۱۱. احزاب/ سوره۳۳، آیه۲۱.    



دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «غزوه احزاب».    




جعبه ابزار