سید برهانمحقق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بُرْهانِمُحَقَّق، سید برهان الدین محقق حسینی ترمذی د حق/ ۲۴۴م، از
صوفیان مشهور و از جملة پیران
مولانا جلال الدین محمد بلخی است.
او در میان
مردم خراسان به «
سید سِرّدان »
شهرت داشته است. این شهرت به اعتبار
فراست و
اشراف برهانمحقق بر
ضمایر و
خواطر مردم بوده است.
بنابراین، گفتة آنان که سبب این شهرت را پیشگویی برهانمحقق از آشنایی
شمستبریزی با
مولانا دانستهاند، درست نمینماید. مولانا و
سلطان ولد از او به صورتهای سید برهانالدینمحقق، برهانمحقق، و گاه به مناسبت ضرورتهای
شاعرانه ، برهان و
برهانِ دین هم یاد کردهاند.
برهانمحقق از
سادات
حسینی ترمذ بوده است و از او با
القاب «
فخر آلیاسین » و «
سید اقطاب » نام بردهاند.
سال ولادت برهانمحقق در
سنگ مزار او در
قیصریه - که متأخر و نو ساخت است - با
حروف
واژة «
ثانی » برابر ۶۱ ق ثبت شده است.
وی در عنفوان
جوانی به
بلخ آمد و بر اثر آشنایی با
بهاءالدین ولد،
پدر مولانا،
شاگرد و
مرید وی شد.
قابلیت و
استعداد برهانمحقق در عرصة
سلوک به حدی بود که در پی
ملازمت و
مصاحبت با بهاءالدین
ولد بسیاری از دقایق
معارف
صوفیانه را دریافت.
برخی از نویسندگان مانند محمود مثنوی خوان در ترجمة ترکی ثواقب المناقب این مدت را ۲ سال دانستهاند،
که البته این روزگار طولانی ناظر بر ریاضتهایی است که برهان محقق ظاهراً در ایام خدمت و
ارادت نزد بهاء
ولد، یا پس از جدا شدن از او داشته است؛ چنانکه به گفتة
افلاکی نزدیک به ۲ سال در
بیشهها و
کوهستانهای اطراف
بخارا با
سر و
پای برهنه و با تحمل
گرسنگی به سر برده است.
به هر حال، قابلیت برهانمحقق و کشش و تعلق شدید او به
شیخش بهاء
ولد،
موجب آن شد که شیخ او را برکشید و مورد «عطای بیحد» قرار داد و وظیفة
لالایی و
اتابکی، یعنی تربیت و سرپرستی
فرزندش
جلالالدین محمد را به عهدة او گذاشت.
مولانا خود نیز بعدها ضمن
اشارت به این معنی از برهانمحقق
ستایش کرده است.
از آنجا که جلالالدین محمد در ۰۴ق/۲۰۷م زاده شد
و نیز وظیفة اتابکی مقتضی آن بود که جلالالدین به یا سالگی رسیده باشد، چنین به نظر میرسد که برهانمحقق در حوالی سالهای ۰۸ -۰۹ق در بلخ، و در ملازمت بهاءالدین
ولد بوده است.
اینکه برهان محقق در چه زمانی از بهاءالدین
ولد جدا شده، و از بلخ به کجا رفته است، معلوم نیست، اما میتوان گفت که جدایی
سید از
پیر و
مرادش میبایست به سبب تصمیم بهاء
ولد به
مهاجرت از بلخ، یعنی در حدود سال ۱۷ق/۲۲۰م، بوده باشد،
زیرا وابستگی و علاقة سید به بهاءالدین
ولد و فرزندش جلالالدین محمد به حدی شگرف و عمیق مینماید که جدا شدن از آنان در وضع عادی برای وی چندان آسان نبوده است. به هر حال، برهان محقق پس از جدایی از بهاء
ولد ظاهراً به
زادگاهش - ترمذ - بازگشته است.
گویا وی پس از آن، در ترمذ مجالس
وعظ و
تذکیر داشت و در میان اهالی
شهر شخصیتی شناخته شده بود،
اما پس از آنکه وحشت از هجوم و حیرت از ویرانی مغولان در ماوراءالنهر و خراسان فرو نشست، برهان محقق بار دیگر هوای پیوستن به بهاءالدین
ولد کرد.
مناقبنویسان گفتهاند که سید در ۲۸ق/۲۳۱م در «واقعه» ای دید که پیرش فوت شده است؛ از اینرو، در ترمذ
عزاداری کرد.
باز در واقعهای دیگر دریافت که پیرش از او میخواهد که به نزد فرزندش جلالالدین محمد رود و وی را تنها نگذارد؛ پس، سید نیز با وجود اصرار بزرگان ترمذ بر ماندن، روی به سوی
روم نهاد.
اما نظر استوار و درست در این زمینه، اشارة
سلطان ولد است که میگوید:
برهانالدین ترمذی پس از مدتی ظاهراً پس از فرونشستن فتنة
مغول جویای پیرش شد، تا آنکه یکی از بزرگان به او اطلاع داد که بهاءالدین
ولد در روم است (ولدنامه، ص۹۴). پس رخت سفر بر بست و به سوی روم حرکت کرد و در ۲۹ق، یعنی یک سال پس از درگذشت بهاء
ولد به قونیه رسید.
مقارن ورود برهان محقق به
قونیه ، مولانا به
شهر لارنده رفته بود. سید در
مسجد سنجاری
معتکف شد و پس از چند ماه مکتوبی به مولانا نوشت و او را به قونیه فراخواند. با آمدن جلال الدین محمد به قونیه آن دو به هم پیوستند.
با آمدن برهان محقق به قونیه بسیاری از خاطرات مربوط به
زندگی سلطان العلماء بهاء
ولد در بلخ در جمع
خاندان او در قونیه زنده شد.
همچنان که مولانا برهان محقق را چون شیخ خود میدانست و سخنان او را به
گوش
جان میشنید،
او نیز
آرزو میکرد که مولانا به درجة پدرش بهاء
ولد برسد.
برهان معارف بهاء
ولد را مکرر بر مولانا فرو میخواند و او را به فراگیری
علم حال سفارش میکرد.
بیشتر
اسناد بر این نکته تأکید دارند که برهان محقق در
مقام پیر مولانا، و در
مدرسة او بوده است،
اما این تأکید به معنی
صحبت مستمر و مداوم آن دو در طول این مدت نیست، زیرا از اشارات
چنین
استنباط میشود که مولانا در ۳۰ق/۲۳۳م برای تکمیل
تحصیلات خود در
علوم ظاهر به سوی
شام
سفر کرد و در این سفر برهانمحقق نیز او را تا
قیصریه همراهی نمود.
پس از آن، برهان محقق از ۳۰ ق در
قیصریه اقامت داشت و در آنجا
صومعهای کوچک و ساده برای خود فراهم نمود،
و گاهی نیز به
کوهی در حوالی
قیصریه به نام
کوه علی میرفت و به
مناجات میپرداخت.
زندگی ساده و
عارفانة برهانمحقق در
قیصریه توجه مردم این شهر را به او معطوف کرد و آنان او را به
امامت مسجدی از مساجد شهر برگزیدند؛
زندگی برهان تنها در
قیصریه نمیگذشت. وی در مدت سفر مولانا به شام، غالباً میان قونیه و
قیصریه در تردد بود و علاوه بر
نظارت و
تربیت مریدان قونیه، در
قیصریه نیز مریدانی یافت.
مشهورترین
مرید او در
قیصریه شمسالدین اصفهانی مق ۴۶ق/۲۴۸م،
وزیر عزالدین کیکاووس بود که مدتی برهانمحقق را خدمت، و از او
حمایت کرد، تا آنکه سرانجام مورد توجه او قرار گرفت و مریدش شد.
مدت اقامت برهان محقق در
قیصریه به یقین معلوم نیست، اما روشن است که هنگام بازگشت مولانا از سفر شام، مولانا را در
قیصریه چلّه به
خلوت نشاند و سپس همراه او به قونیه بازگشت.
مولانا و مریدان دیگر وجود برهان محقق را در قونیه مغتنم میشمردند، زیرا که وی در معارف صوفیانه و تعلیم و
نشر آن صاحب اطلاع و تجربه بود.
از مریدان مشهور او علاوه بر مولانا، از
صلاحالدین زرکوب قونوی میتوان نام برد. برهان محقق به صلاحالدین توجه و دلبستگی خاص داشت و مولانا از او با عنوان «فرزند جان و دلِ» برهان محقق و «
خلیفه به استقلال » وی یاد کرده است.
ظاهراً برهان محقق در قونیه در مدرسة مولانا میزیست
و با
خانواده او ارتباط نزدیک داشت، چنانکه اشارات فرزند مولانا، سلطان
ولد حکایت از آن دارد که او در
خردسالی مورد توجه برهان محقق بوده، و از او در مقدمات سلوک و
معرفت صوفیانه تعلیم میگرفته است.
در حدود سالهای ۳۷- ۳۸ق/۲۳۹-۲۴۰م، برهان محقق
مردی سالخورده، اما
خوشمنظر بود،
و
قوای
بدنی وی چندان کاهش یافته بود که گاه نمیتوانست
فریضههای
دینی را ادا کند
از همینروی، فضای پرنشاط قونیه را نمیپسندید و به زندگی در خلوت
قیصریه میل داشت، اما مولانا به دورشدن او از قونیه راضی نبود.
با وجود این، یکبار که
اصحاب برهان محقق را به قصد
تفرج به
باغهای قونیه برده بودند، او بر آن شد که بیخبر قونیه را به قصد
قیصریه ترک کند، ولی در همین احوال از
استر فرو افتاد و پایش آسیب دید. از آن پس، چون مولانا علاقة او را به
قیصریه دریافت، خود اسباب
عزیمت او را به آنجا فراهم آورد.
سپهسالار همانجا علت رفتن برهان محقق را به
قیصریه با خبر آمدن
شمس تبریزی به قونیه مربوط دانسته، و تصریح کرده است که اندکی پس از رفتن او به
قیصریه شمس به قونیه رسید. این اشارة سپهسالار با توجه به تاریخ درگذشت برهان محقق سزاوار تأمل است، زیرا گرچه در هیچ یک از منابع موجود
تاریخ فوت او ضبط نشده است، اما سلطان
ولد درگذشت او را پس از سال مریدی مولانا نزد او دانسته است.
این گفتة سلطان
ولد را همة
محققان معاصر پذیرفتهاند، و چون ورود برهان محقق به قونیه در ۲۹ق بوده است، پس فوت او را در ۳۸ق گفتهاند
بر سنگ قبر او نیز - که ظاهراً مربوط به سالها پس از درگذشت اوست - سال درگذشتش را با حروف «قدّسالله سرّه السامی» ۳۷ق نوشتهاند.
اما
روایتها و اشارههایی دربارة احوال برهان محقق وجود دارد که میتوان با استناد به آنها نسبت به درگذشت او در ۳۸ق تردید کرد. نخست آنکه افلاکی در روایتی اشاره دارد که وقتی مغولان در ۴۰ق بر
قیصریه مسلط شدند، برهان محقق را احترام کردند و حتی
مبلغی
نقدینه در پای او ریختند
دیگر آنکه، چنانکه پیشتر اشاره شد،
ورود شمس به قونیه را اندک زمانی پس از رفتن برهان محقق به
قیصریه دانسته است و محقق است که شمس در ۴۲ق به قونیه آمد.
پس برهان محقق میباید در حوالی همان سال قونیه را ترک گفته باشد. سه دیگر آنکه در
وقفنامهای که در ۴۴ق تنظیم شده است و در مجموعة
اوقاف
استان قونیه موجود است، نام مولانا و نیز برهان محقق به عنوان دو تن از گواهان آمده است.
پیداست که برهانالدین تنها در صورت زنده بودن در آن تاریخ میتوانست یکی از گواهان وقفنامه باشد. این اشارات دربارة برهان محقق نشان میدهد که ۳۸ق به عنوان سال فوت او، اگر مردود نباشد، درخور تردید است. این نکته که بعضی از
مولویان ، مانند
ولد چلبی در مقالات خود متذکر شدهاند که مولانا در ۴۴ق برای برگذاری
مجلس عزای برهان محقق به
قیصریه رفت،
دست کم اختلاف اصحاب
طریقت مولویه را درباره سال وفات برهان محقق تأیید می کند.
به هر حال، پس از درگذشت برهان محقق،
شمسالدین اصفهانی و بزرگان
قیصریه به عزاداری پرداختند و او را در
حظیرهاش به
خاک سپردند.
پس از چهلم برهان محقق، شمسالدین اصفهانی با
نامهای خبر درگذشت او را به مولانا رساند. مولانا با اطلاع از درگذشت وی با جمعی از اصحاب به
قیصریه آمد و
عُرس و عزاداری برگذار شد؛ سپس آنچه از کتابها و وسایل شخصی وی برجای مانده بود، با خود برداشت و بخشی از آن را هم به
یادگار به مریدش شمسالدین اصفهانی داد.
با درگذشت برهان محقق، جایگاه او نزد مولانا و مریدان قونیه محفوظ ماند. مولانا پیوسته در بزرگداشت او سخن میگفت و از وی درمورد برخی سخنانی که دربارة او گفته میشد، نزد مریدان قونیه دفاع میکرد.
مولانا در
مثنوی دفتر، بیتهای ۳۱۹، ۳۲۰ برهان محقق را «پُخته» ای به دور از «تغیّر» و همچون «نور» معرفی کرده که از خود رسته و به «نیستی» رسیده، و موقف حق را یافته است. در غزلیات هم وی را «
قیصر » خویش معرفی کرده که در «
قیصریه» افتاده است.
البته اینهمه، از تأثّر مولوی از برهان محقق ناشی شده است و از پیوند عمیق عاطفی او با لالای ایام
کودکی و پیر دوران جوانی وی حکایت دارد که عموماً نزد متأخران و معاصران کم رنگ شده، و تحتالشعاع تحول مولانا بر اثر پیوندش با شمس تبریزی قرار گرفته است، در حالی که تأثیر برهان محقق بر مولانا را میتوان به
پلی تشبیه کرد که مولوی دانشمند را به مولانای مقبول شمس رسانید. مولانا همواره در مجالس وعظ و تذکیر معارف و معانی برهان محقق را نقل میکرد.
در مثنوی نیز تعبیرات و مفاهیمی که نخستینبار برهان محقق در مجالس خود آنها را طرح کرده است، کم نیست.
علاوه بر مولانا، شمس تبریزی نیز که ظاهراً قبل از مولانا و در شام با او ملاقات داشته، به احوال بلند و آراء و اقوال او اشاراتی کرده است.
سلطان
ولد هم او را یکی از «
اولیاء » و «
سلطان الواصلین » بر شمرده،
و پارهای از معارف او را به صورت
منظوم در
آثار خود روایت کرده است.
پیروان
طریقه مولویه نیز از وی با القابی چون «
فخر الاولیاء و الکاملین » و «
فخر المجذوبین » یاد کرده، و او را یکی از «
اقطاب تسعه » در طریقت مولویه دانستهاند.
آثار : برهان محقق
عارفی بود آشنا به
علوم ظاهر و باطن که به قول سلطان
ولد در روم نظیری نداشت. او آثار و نگارشهای
صوفیانه را به جدّ و از روی تأمل مطالعه میکرد و به قولی از «علوم
طبی و حکمت الهی» نیز آگاهی داشت.
با وجود این، جز مجموعهای از گفتههایش که به عنوان معارف گردآوری شده، اثر مکتوب دیگری از وی باقی نمانده است. اینکه بعضی از معاصران
تفسیر سوره فتح را هم از آثار مسلم او میدانند،
مبتنی بر حدسیاست که فروزانفر دربارة تفسیر مزبور مطرح کرده است، و البته تعلق آن به برهانالدین محقق ترمذی به هیچ روی مسلم نیست، زیرا بر پایة موازین کتابشناسیِ تاریخی این انتساب را نمیتوان تأیید کرد و براساس قواعد ساختاری
زبان و
تفکر عرفانی خاص برهان محقق نیز این نظر قابل قبول و اثبات نیست. اما معارف برهان محقق مجموعهای است پراکنده از سخنان و مواعظ او که در مجالس صوفیانة قونیه و
قیصریه مطرح کرده، و مانند معارف بهاءالدین
ولد بیشتر جنبة
خطابی دارد و متضمن
اخلاق
عرفانی است. پارهای از مطالب خطابی معارف حاکی از آن است که برهانمحقق این سخنان را در مقام تربیت و نصیحت مولانا جلالالدین محمد بلخی طرح کرده است، خاصه که در مواردی
لحن خطاب به مولانا در آنها آشکار است.
معارف نه تنها از جهت شناخت بهتر مولوی و مثنوی او حائز اهمیت است، بلکه از لحاظ شناختِ پسندها، تأملات و تجربههای عرفانی برهان محقق نیز سزاوار توجه و تأمل است، خاصه که او بر این باور بوده است که آدمی میباید بر اثر تفکر خویش و با تکیه بر تجربههای خود سخن گوید، وگرنه ناقل اقوال دیگران خواهد بود، چنانکه نقل
شعر دیگران آدمی را «
راوی » میسازد، نه «
شاعر ».
با اینهمه، خود او شعر
حکیم سنایی غزنوی را همواره میخواند و نقل میکرد، تا جایی که در استناد و
استشهاد به شعر
سنایی ، گاه
افراط مینمود و مورد
نقد و
تعریض مریدان قونیه قرار میگرفت که «شعر سنایی در سخن بسیار میآرد».
اما باید دانست که نقل و روایت شعر سنایی ناشی از ارادت و پیوند
قلبی برهان محقق با
مواجید و احوال شعر سنایی بود، تا جایی که او سخن
حکیم غزنه را به «نور» ی تشبیه کرد که «چیز» ها را در پرتو آن میتوان دید
و به همین سبب است که شمس تبریزی
برهانمحقق را «مرید خاص» سنایی میدانست. تعلق خاطر برهان محقق به شعر سنایی چنان بود که حتی تعبیرات
سناییوار را در زبان روزمرّة او جاری کرده بود.
این علاقة برهان محقق به سنایی، مولانا و دیگر اصحاب او را متوجه حکیم غزنه ساخته بود، تا آنجا که شاید بتوان گفت که توجه مولانا به برخی ابیات سنایی و تفسیر آنها در مثنوی از جمله،
هم بر اثر توجه برهان محقق و توجه دادن او به شعر سنایی بوده است.
با همة اهمیتی که معارف برهان محقق دارد، نسخههای موجود آن کاستی و فزونی فراوان دارند و با یکدیگر همگون و همسان نیستند. نسخة مقابله شدهای که به کوشش
بدیعالزمان فروزانفر عرضه شده است تهران، ۳۳۹ش، علاوه بر آنکه در بسیاری از مواضع مخدوش،
گنگ و نامفهوم و گسیخته مینماید، در مقایسه با
نسخه خطی احمد رمزی از روایت مفصلتر آن - که در ۳۲۱ق
کتابت شده است
افتادگیها و کاستیهای فراوان دارد، هر چند که در نسخة مذکور نیز که
عبدالباقی گولپینارلی آن را به نام
معارف ترمذی معرفی کرده است، همچنان که خود او متذکر شده، مطالبی وارد شده است که از گفتارهای برهانمحقق نیست.
(۱) حافظ حسین بن کربلایی، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، ۳۴۹ش.
(۲) احمد افلاکی، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، ۹۷۶م.
(۳) میکائیلبایرام، «سید برهانالدین محقق ترمذی در تلاطم حوادث سیاسی»، مولانا از دیدگاه ترکان و ایرانیان، تهران، ۳۶۹ش.
(۴) برهانمحقق، معارف، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، ۳۳۹ش.
(۵) عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۳۶۶ش.
(۶) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۹۱۰م.
(۷) حسین خوارزمی، جواهرالاسرار، به کوشش جواد شریعت، اصفهان، ۳۶۰ش.
(۸) غیاثالدین خواندمیر، حبیبالسیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۳۶۲ش.
(۹) امین احمد رازی، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، ۳۴۰ش.
(۱۰) عبدالحسین زرینکوب، سرّنی، تهران، ۳۶۶ش.
(۱۱) فریدون سپهسالار، رساله در احوال مولانا جلالالدین مولوی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۳۲۵ش.
(۱۲) بهاءالدین سلطان
ولد، ربابنامه، به کوشش علی سلطانی گرد فرامرزی، تهران، ۳۵۹ش.
(۱۳) بهاءالدین سلطان
ولد، ولدنامه مثنوی
ولدی، به کوشش جلال همایی، تهران، ۳۱۵ش.
(۱۴) سنایی، دیوان، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۳۶۲ش.
(۱۵) شمس تبریزی، مقالات، به کوشش محمدعلی موحد، تهران، ۳۶۹ش.
(۱۶) ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۳۶۶ش.
(۱۷) بدیعالزمان فروزانفر، زندگانی مولانا جلالالدین محمد، تهران، ۳۵۴ش.
(۱۸) بدیعالزمان فروزانفر، مقدمه بر معارف.
(۱۹) عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلالالدین، ترجمة توفیق هاشمپورسبحانی، تهران، ۳۶۳ش.
(۲۰) عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ترجمة توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۳۶۶ش.
(۲۱) محمدمعصوم معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۳۱۸ش.
(۲۲) مولوی، فیه ما فیه، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، ۳۶۰ش.
(۲۳) مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، ۳۵۵ش.
(۲۴) مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۹۳۳م.
(۲۵) مولوی، مکتوبات، به کوشش توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۳۷۱ش.
(۲۶) توفیق هاشمپور سبحانی، تعلیقات بر مولانا جلالالدین.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برهانمحقق»، ج۱۲، ص۴۸۲۰.