خاتمیت دین اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مسلمانان، بر این عقیده اتفاق و اجماع دارند که
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آخرین و برترین پیامبر الهی، و
شریعت اسلام، آخرین و کاملترین شریعت آسمانی است. این عقیده از ضروریات
دین اسلام به شمار میرود و هر کس آن را انکار کند، در حقیقت، نبوت پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) را انکار کرده است.
قرآن کریم و
احادیث معتبر اسلامی بهروشنی بر
خاتمیت دلالت میکنند، و
اعتقاد مسلمانان در باب خاتمیت از این دو منبع
دینی سرچشمه میگیرد.
آیاتی که بر خاتمیت
دین به واسطة شریعت اسلام و
نبوت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دلالت میکنند، دو دستهاند:
۱. آیاتی که با مدلول مطابقی و با صراحت بر خاتمیت دلالت میکنند؛
۲. آیاتی که با مدلول التزامی بر خاتمیت دلالت دارند.
یکی از آیاتی که بهروشنی بر خاتمیت دلالت میکند، این آیة شریفه است که میفرماید:
«ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ»؛
«محمد (صلياللهعليهوآلهوسلم) پدر هیچ یک از
مردان شما نیست؛ بلکه فرستادة خدا و پایان بخش
پیامبران است».
قسمت اول
آیه مربوط به واقعهای است که به امر پروردگار و توسط
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رخ داد، و آن اینکه پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) مأموریت یافت تا با همسر زید که پسرخواندة او بود، پس از جدا شدن زید از او،
ازدواج کند. انجام این مأموریت، بسیار بر پیامبر دشوار بود؛ زیرا در فرهنگ جاهلی، پسرخوانده به منزلة پسر واقعی (فرزند نسبی) به شمار میرفت، و ازدواج با همسر او، در
حکم ازدواج با همسر فرزند واقعی و ممنوع بود؛ اما مشیت حکیمانة خداوند بر این پایه استوار گردید که آن
سنت غلط برچیده شود. بدین جهت خداوند خطاب به مسلمانان میفرماید: «
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پدر هیچیک از مردان شما نیست»؛ یعنی از مردانی که از نسل پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) نیستند، فرزند واقعی او به شمار نمیروند. هر چند او پدر فرزندان خود (اعم از پسر و دختر) میباشد و در این جهت با دیگران یکسان است.
قسمت دوم آیه، مسئلة نبوت پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) را مطرح کرده و او را به عنوان پایان بخش سلسلة پیامبران معرفی مینماید. در این قسمت از آیه نخست به مقام رسالت پیامبر اسلام (صلياللهعليهوآلهوسلم) اشاره نموده پس از این از او به عنوان آخرین پیامبر الهی یاد شده است.
و این بدان جهت است که نسبت میان
نبوت و رسالت، از قبیل نسبت میان عام و خاص است، به این معنا که هر نبیای رسول نیست، ولی هر رسولی نبی میباشد، و در نتیجه رسول خاص، و نبی عام است؛ زیرا مقام نبوت مربوط به دریافت خبرهای مهم آسمانی، و مقام رسالت مربوط به ابلاغ آن خبرها به مردم و کوشش در جهت تحقق یافتن آنها در جامعة بشری است.
در هر حال خواه مصداق نبی و رسول یکسان باشد یا متفاوت، از نظر مفهومی، نبوت اعم از رسالت است؛ یعنی نبوت بدون رسالت قابل فرض است؛ ولی رسالت بدون نبوت قابل فرض نیست؛ چراکه شخص نخست باید به مقام نبوت برسد و حقایق و معارف الهی را از طریق وحی دریافت کند، آن گاه به ابلاغ و اجرای آنها مأموریت یابد.
بدین جهت
قرآن مجید به جای آنکه پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) را آخرین
رسول خدا معرفی کند، او را آخرین پیامبران الهی معرفی کرده است تا هم زمان دال بر خاتمیت رسالت و نبوت باشد.
از آنچه گفته شد، پاسخ شبههای که پیروان مسلک
بهائیت مطرح کرده و گفتهاند:
«آیة یاد شده بر خاتمیت نبوت دلالت میکند، نه بر خاتمیت رسالت»، روشن میشود؛ چراکه آنها به خاتمیت شریعت معتقد نیستند، و بهاییگری را شریعت جدیدی میدانند که توسط پیشوایان این مسلک از جانب خداوند آورده شده است.
پاسخ این است که برای آوردن شریعت آسمانی جدید، اول باید به مقام نبوت رسید آن گاه به مقام رسالت، یعنی نخست باید خبر برگزیده شدن به مقام نبوت را از طریق
وحی دریافت کرد، آن گاه معارف و احکام الهی را از طریق وحی به دست آورد، و در مرتبة بعد از نبوت، به مقام رسالت و
ابلاغ شریعت الهی به مردم و تلاش در جهت اجرای آن پرداخت.
دسته دوم آیاتی است که جهانی بودن پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) را بیان میکنند و در ضمن بر خاتمیت نبوت آن حضرت نیز دلالت دارند؛ زیرا الفاظی که در این آیات به کار رفته است، هم از نظر مکانی عمومیت و اطلاق دارد، و هم از نظر زمانی. عمومیت و اطلاق زمانی آنها نیز، علنا بیانگر خاتمیت میباشد. اینک نمونههایی از این آیات را یادآور میشویم:
ـ «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»؛
«این قرآن بر من نازل شده است، تا به واسطة آن شما و هر کس را که
قرآن به او برسد،
انذار کنم».
ـ «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً»؛
«و ما تو را نفرستادیم، مگر اینکه برای همه مردم بشارتدهنده و بیمدهنده باشی».
ـ «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»؛
«ما تو را نفرستادیم، مگر اینکه مایة
رحمت برای جهانیان باشی».
ـ «تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً»؛
«زوالناپذیر و صاحب
خیرات و نعمتهای بسیار است خداوندی که فرقان (قرآن) را بر بندة خود فرو فرستاد تا مایة انذار جهانیان باشد».
ـ «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ»؛
«
رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است تا هدایتگر بشر باشد».
و
آیات دیگر از این قبیل که بر جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) و شریعت اسلام، و در نتیجه خاتمیت بودن آن دلالت میکنند.
احادیث مربوط به
خاتمیت دین به واسطة شریعت اسلام ـ به ویژه در
کتب حدیث شیعه ـ بسیار است.
معروفترین حدیث در این باره،
حدیث منزلت است که از نظر سند قطعی، و از نظر دلالت بر خاتمیت نیز صراحت دارد.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در این حدیث نسبت
علی (علیهالسلام) به خود را از قبیل نسبت
هارون به
موسی (علیهماالسلام) دانسته است، و در ادامه میفرماید: «با این تفاوت که هارون پیامبر بود، ولی علی (علیهالسلام) پیامبر نیست»؛ زیرا پس از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پیامبری برگزیده نخواهد شد؛ چنانکه فرمود:
«اَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي اِلّا اَنَّهُ لَا نَبيَّ بَعْدِي».
احادیث دیگری نیز از پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) دربارة خاتمیت نقل شده است که شمارة آنها متجاوز از سی
روایت است.
در احادیث نقل شده از دیگر
ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) نیز بر اینکه
شریعت اسلام، آخرین شریعت الهی است، تصریح شده است؛ از جمله این
حدیث شریف از
امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود:
«حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اِلي يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ حَرامُهُ حَرامٌ اَبَداً اِلي يَوْمِ الْقِيَامَةِ، لَايَكُونُ غَيْرُهُ وَ لا يَجِيءُ غَيْرُهُ»؛
«حلال
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا
روز قیامت حلال، و حرام او تا روز قیامت و همواره
حرام است، چیزی مغایر با آن نخواهد بود، و نخواهد آمد».
روایات منقول از ائمه طاهرین (علیهمالسلام) در این باره، در حد تواتر است که ما به دلیل رعایت
اختصار و نیز قطعی بودن این مسئله در میان
مسلمانان، به نمونههای یادشده بسنده میکنیم.
در
نهجالبلاغه نیز مسئله خاتمیت به صورت مؤکد و مکرر بیان شده است.
حضرت علی (علیهالسلام) در اولین خطبه چنین فرموده است:
«بَعَثَ اللهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللهِ (صلىاللهعليهوآلهوسلم) لاِِنْجَازِ عِدَتِهِ، وَإِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ»؛
«خداوند
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را برای عملی ساختن وعدة خویش و به اتمام رساندن
نبوت خویش برگزید».
و در خطبة ۸۳ نیز فرموده است:
«أَيُّهَا النَّاسُ، خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ (صلىاللهعليهوآلهوسلم): «إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَلَيْسَ بِمَيِّت ...»؛
«ای مردم! این مطلب را از آخرین
پیامبران دریافت کنید که کسانی از ما میمیرند؛ ولی در حقیقت نمردهاند...».
خاتمیت شریعت با کمال آن ملازمه دارد؛ زیرا اگر شریعت کاملتر امکانپذیر باشد، پایان بخشیدن به شریعت، با فرض وجود قابلیت آن در افراد بشر با جود و حکمت الهی سازگاری ندارد. از سوی دیگر هرگاه شریعت به کاملترین مرتبة ممکن رسید، شریعت دیگری برتر از آن معقول نیست، و در این صورت
دین و شریعت به پایان خود میرسد.
کمال شریعت، عبارت است از اینکه معارف و احکام شریعت در همة حوزههای
هدایت که قلمرو نقشآفرینی و کارکرد
دین است، عالیترین معارف و احکام ممکن باشد.
بدیهی است کمال معارف و احکام
دینی در قلمروهای مختلف، متفاوت است؛ مثلاً کمال
دین در مسائل متافیزیک و آنچه مربوط به مبدأ و
معاد است و تحول و تغییر در آن راه ندارد، در این است که مسائل به صورت مشخص بیان شود. از باب مثال،
توحید و صفات الهی کاملاً
تبیین گردد، یا مسائل مربوط به معاد به طور مشخص بیان گردد؛ ولی کمال شریعت در مسائل مربوط به زندگی دنیوی انسان که در معرض تحول و تغییر قرار دارد، به این است که اصول کلی و قوانین اساسی مربوط به آنکه تأمینکنندة هدایت انسان است، بیان شود؛ اما آنچه در معرض تحول و تغییر قرار دارد، به عهدة
علم و
تجربه و خرد
بشر واگذار گردد.
اینک برخی از معارف و قوانین اسلامی را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهیم، تا کمال اسلام روشنتر گردد.
یکی از محورهای دعوت پیامبران،
توحید بوده است. توحیدی که
قرآن کریم تفسیر کرده است، در عین سادگی بیان، عالیترین تفسیر است. توحید قرآنی همة مراتب توحید (ذاتی، صفاتی و افعالی) را در برگرفته و
سرچشمة آن را بسیط بودن
ذات خداوند و نامتناهی بودن کمالات الهی میداند؛ یعنی یگانگی خداوند، از قبیل یگانگی عددی چه در
عالم خارج و چه در عالم ذهن نیست؛ بلکه به این صورت است که خداوند صرف وجود است و هیچگونه محدودیت ماهوی و فقر ذاتی در او راه ندارد.
در این باره دلایلی بیان میشود:
گواه این مدعا آن است که قرآن کریم پس از مطرح کردن یگانگی خداوند، صفت «قهاریت» را ذکر میکند و این بیانگر آن است که خداوند هیچگونه محدودیتی ندارد، و مقهور هیچ «حد» و «فقر» وجودی نیست.
(وحدت عددی ویژگی فراگیر اشیا میباشد و در همه آنها به جز ذات خداوندی مطرح است، و آن عبارت است از اینکه: هر شیء با داشتن خصوصیاتی و با نداشتن خصوصیاتی دیگر از سایر مخلوقات متمایز میشود. به این
وحدت، وحدت عددی میگویند.)
دلیل بر اینکه
خداوند صرف وجود است و هیچگونه محدودیتی ندارد، و وحدت عددی در مورد او قابل
تصور نیست، آن است که خداوند، هستی محض و کمال محض است، و در این صورت فرض دوگانگی، از قبیل فرض متناقضین است؛ زیرا فرض دوگانگی مستلزم محدودیت هر یک از دو موجود و مرکب بودن آن دو از جنبة وجودی و جنبة عدمی است. جنبة وجودی همان وجود آنها و جنبة عدمی وجه تمایز آنهاست؛ یعنی صفاتی که در یکی موجود است و در دیگری موجود نیست. در غیر این صورت، دوگانگی و کثرت محقق نخواهد شد، و به قول فلاسفه «صرف الشیء لا ینثنی و لا یتکرر».
و بدیهی است که فرض بسیط بودن ذات خدا، با مرکب بودن ذات او متناقض و ناسازگار است.
بنابراین دربارة توحید، دیدگاهی کاملتر از آنچه
قرآن مجید بیان کرده است، قابل فرض و
تعقل نیست.
شایان ذکر است که در حدیثی که از
امام زین العابدین (علیهالسلام) نقل شده بر این مطلب تأکید شده است که توحید قرآنی بسیار بلند و ژرف است. در آن
حدیث آمده است: «چون خداوند میدانست که در
آخرالزمان انسانهای ژرفنگری خواهند آمد،
سوره توحید و آیات نخست
سوره حدید را نازل کرد؛ اگر کسی بخواهد از این مرتبه از معرفت دربارة خداوند فراتر رود، هلاک خواهد شد».
آموزش قرآن در مسئله
معاد نیز ـ مانند مسئلة توحید ـ کاملترین نوع آموزش است؛ زیرا گذشته از اینکه بر ضرورت و وقوع آن براهین متعدد اقامه کرده و به شبهات مختلف پاسخ داده است، چگونگی
معاد جسمانی و روحانی را مطرح نموده و وضعیت
کیفر و پاداش اخروی را به صورتهای گوناگون تبیین کرده است. بیان این مسئله توسط قرآن چنان منسجم، کامل و معقول است که جایی برای ارائة نظریهای کاملتر از آن وجود ندارد. به طوری که هر رأی و نظری غیر از دیدگاه قرآنی، یا به انکار اصل معاد میانجامد و یا تصویری نارسا از آن را ترسیم مینماید.
آنچه در یک نظام اخلاقی ایدآل و مطلوب مورد توجه و اهتمام است، این است که افراد بشر به صفات پسندیده آراسته، و از صفات ناپسند اخلاقی پیراسته گردند. رسیدن به این مقصود در گرو دو چیز است: یکی
عمل، و دیگری انگیزه و هدف.
آنچه مربوط به عمل است، انجام کارهای پسندیده و اجتناب از کارهای ناپسند، و تمرین و تداوم این روش است؛ زیرا تمرین عملی و مداومت بر انجام خوبیها و اجتناب از بدیها سبب میشود که فضیلت و خوبی در روح انسان ریشهدار، پایدار و ملکة او گردد.
نیز از آنجا که
انسان براساس
انگیزه و هدف تصمیم میگیرد و کارهای او از هدف و انگیزة او
سرچشمه میگیرد، هدف در
اخلاق نقش بنیادی خواهد داشت. و در این راستا سه نوع انگیزه و هدف قابل طرح است:
یعنی به دست آوردن محبوبیت و اعتبار اجتماعی، که خود راهی برای دست یافتن به منافع دنیوی است. نظام اخلاقی پیشنهادشده، در مکاتب غیر الهی از این قبیل است. بدیهی است که این نظام اخلاقی، در
تربیت روحی و معنوی انسان کامیاب نیست؛ چراکه سرانجام، او را به خودخواهی و نفعطلبی سوق میدهد.
یعنی دست یافتن به پاداشهایی که در
قیامت به نیکوکاران عطا خواهد شد. این نظام اخلاقی نسبت به نظام اخلاقی پیشین، کاملتر و آرمانیتر است، ولی باز نفعطلبی و خودخواهی، اما در شکل معنوی و پایدار آن، نه در شکل مادی و ناپایدار آن، به
چشم میخورد.
از آنجا که
عزت و قدرت واقعی جز نزد خداوند نیست، در انجام کارهای خوب برای نیل به عزت، و در اجتناب از کارهای بد، برای در امان ماندن از قدرت برتر، جز به خدا نباید اندیشید. براساس این
اعتقاد، کمترین مجالی برای
ریا، شهرتطلبی،
خوف از غیر خدا،
امید به غیر خدا و دیگر رذایل اخلاقی، وجود نخواهد داشت.
از دو روش یادشده، روش اخیر از ویژگیهای قرآن کریم است، و روش دوم در
ادیان آسمانی و دعوتهای
پیامبران مطرح بوده است. و قرآن کریم نیز هرچند آن را مطرح کرده است، لیکن از آنجا که
قرآن در عین اینکه تصدیقکنندة کتب آسمانی پیشین است، مهیمن بر آنها نیز هست، («وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ».
) نظام اخلاقی شرایع پیشین را تکمیل کرده و عالیترین روش را عرضه نموده است.
علت اینکه قرآن روش دوم را
نسخ نکرده، بلکه روش سوم را در مرتبه بالاتر از آن مطرح کرده است، تفاوت انسانها در درک معارف عالی توحیدی، و بهرهگیری از آنهاست.
اصولی که
قرآن کریم در زمینة روابط اجتماعی مطرح کرده است، در نوع خود کاملترین اصول ممکن است. کافی است آیات قرآنی دربارة نظام
خانواده، حقوق مدنی، مسائل اقتصادی، حقوق اجتماعی، نظام حکومتی، روابط سیاسی و دیگر موضوعات مربوط به امور اجتماعی مورد مطالعه، کاوش و تحقیق قرار گیرد، و با پیشرفتهترین قوانین بشری در این باره مقایسه شود، تا درستی این مدعا نیز روشن گردد.
قوانین اجتماعی اسلام براساس
عدالت و فضیلت استوار است؛ یعنی روابط اجتماعی به گونهای تعریف و تنظیم شده است، که اصل عدالت و فضایل انسانی رعایت شود. از طرف دیگر مصالح عمومی بر منافع فردی مقدم است. بر این اساس
محبت و
دوستی،
صلح و صفا،
آرامش و
امنیت از اهداف استراتژیک و حیاتی
اسلام در زندگی اجتماعی بشر است؛ و راه رسیدن به آنها، رعایت عدالت و فضایل اخلاقی، و پشتوانة اجرایی آنها نیز نظام حکومتی و نظارت و مراقبت عمومی (اصل امر به معروف و نهی از منکر) است.
شرح این اصول و مبانی با ذکر شواهد و نصوص قرآنی و روایی از حوصلة این بحث بیرون است. گفتوگو در این باره را با نقل کلامی از
استاد مطهری پایان میدهیم. ایشان میفرمایند:
«برخی علمای اسلامی گفتهاند: «خاتم کسی است که همة مراتب
کمال را طی کرده است».
در این تعریف («خاتم کسی است که همة مراتب کمال را طی کرده است.») فلسفه خاتمیت بیان شده است، و آن این است که دیگر مطلبی که بیان آن به وحی و الهام نیاز داشته باشد، باقی نمانده است، تا به آمدن پیامبر و شریعت دیگری نیاز باشد. این تعریف هم شامل
معارف الهی میشود، و هم شامل مقررات اخلاقی ـ چه فردی و چه اجتماعی ـ و هم شامل احکام عملی. توحید و الهیات و معارف ربوبی مراتبی دارد، و همة این مراتب در
قرآن بیان شده است.
شاخصهای اخلاقی بشر، یعنی رابطة
انسان با خود و دیگران و کیفیت نظام دادن به غرایز وجودیش ـ که نام آن
اخلاق است ـ به صورت عالیترین نظام اخلاقی بیان شده است.
اصول روابطی که انسان باید با اجتماع و سایر موجودات
عالم داشته باشد، بیان شده است و دیگر چیزی که وظیفة
وحی باشد و از طریق وحی باید به مردم ابلاغ شود، وجود ندارد.
سر اینکه اسلام یک
دین زنده و جاودانه است، این است که تعالیم
اسلام در هر مورد، تعالیمی است که نمیتواند جانشینی داشته باشد؛ زیرا اسلام در تعالیم خود هرگز دنبال هدفهای جزئی و موقت برای بشر نرفته است تا وابسته به زمان و مکان خاص باشد. اهداف و اصولی که نظام توحیدی اسلام مطرح کرده است، به زمان و مکان خاصی
اختصاص ندارد، و اساساً فراتر از زمان و مکان است؛ به عنوان مثال این مطلب که
حقیقت قابل پرستش، منحصر به
خداوند است، مخصوص زمان و مکان ویژهای نیست، و به قوم و فرقة خاصی اختصاص ندارد، این
شعار توحیدی قرآن که به نفی هرگونه دخالت غیر خداوند در امر
تدبیر مخلوقات دلالت دارد و میفرماید:
«وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛
«همیشه نو و زنده است، و هرگز کهنه و فرسوده نخواهد شد، در محدوده زمان و مکان خاصی نمیگنجد و تا قیام
قیامت، در هر زمان و مکان و میان هر
قوم و قبیلهای، دارای مفهوم و مصداق خاص خود است».
تعلیماتی نیز که اسلام دربارة
معاد و معادشناسی دارد، همینگونه است. شعار قرآن این است که: ای بشر! تو موجودی هستی که حقیقت و هویت تو به گونهای است که به سوی خدا باز خواهی گشت، نه اعمال تو فانی خواهد شد و نه واقعیت و هستی تو.
«وَ أنَّ إِلَي رَبِّكَ الْمُنْتَهي».
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».
اسلام، انسانها را به
تفکر در حقایق هستی دعوت میکند. این یکی از اصول اسلامی است که هرگز کهنه نخواهد شد و جایگزین ندارد.
اسلام، مردم را به
علم و دانش دعوت میکند، و انسان را از
ظن و گمان و پندار برحذر میدارد، و آن را ریشة
خرافات میداند و میفرماید:
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ».
کار و تلاش، از دیدگاه اسلام،
عبادت است، و بیکاری و تنبلی و سربار دیگران بودن، مذموم و نارواست. این اصل به هیچ وجه قابل
نسخ نیست.
اصل
تعاون و
اخوت، از دیگر اصول اجتماعی اسلام، و اصلی است همیشگی و نسخناپذیر.
اصول یادشده و دیگر اصول و قوانین اسلامی به گونهای طراحی شدهاند که به فرهنگ، قوم، زمان و مکان ویژهای اختصاص ندارند؛ بلکه کلی، عام و همیشگیاند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «خاتمیت دین اسلام»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۱۱.