بصره
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بصره از شهرهای بزرگ، معروف و تجاری
عراق، و نخستین شهر عراقی بود که در عهد اسلامی به دست عقبه
بن غزوان و با برنامهریزی ابوالحر با عاصم
بن دلف در سال ۱۵ قمری بناگشت. منابع تاریخی، بصره را شهری
سنی و طرفدار
عثمان معرفی کردهاند، در حالی که بصره قدیم فی الجمله شیعه عثمان بوده نه بالجمله. استعمال واژه شیعه علی (علیهالسّلام) در مقابل شیعه عثمان در محاورات مردم بصره و... گویای این مدعا است که شیعیان از آغاز در حیات سیاسی ـ مذهبی شهر تاثیر گذار بودهاند؛ از این رو باید پیشینه تشیع بصره را همگام با تولد شهر دانست، هرچند این گروه از جمله اقلیتهای مذهبی شهر به شمار میآمدند. در
قرن پنجم، تفکر شیعی در این شهر بسط و گسترش یافت و مذهب غالب شهر شد. مقاله حاضر به ارائه شواهدی در اثبات وجود
تشیع در بصره در قرون نخستین میپردازد.
مردم بصره در آغاز
خلافت حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، از پیروان
عثمان بن عفان، خلیفه سوم، و از مخالفان امام علی (علیهالسّلام) بودند. از این جهت
طلحه و
زبیر و
عایشه به بصره پناه بردند و توانستند مردم بصره را علیه امام بشورانند؛ که در نتیجه
جنگ جمل در سال ۳۶ در حوالی همین شهر به راه افتاد.
در پایان جنگ جمل حضرت علی (علیهالسّلام) وارد بصره شد و در اجتماع عظیم بصریان در مسجد جامع این شهر سخنرانی فرمود. امام در آن خطبه اهل بصره را به شدت سرزنش کرد و آنان را بقایای
ثمود خواند.
این سخنان و خطبههای تند دیگر امام، وجدان مردم بصره را بیدار کرد و طولی نکشید که بصره به یکی از مهمترین مراکز شیعه تبدیل شد. از آن تاریخ تا سال ۴۵ قمری، بصره یکی از کانونهای قیام
شیعیان علیه
بنیامیه بود. ولی در سال ۴۵ قمری که
زیاد بن ابیه از سوی
معاویه والی بصره شد، کشتار فجیع و تکاندهندهای بین علویین و شیعیان بهراه انداخت و بصره را تحت نفوذ کامل امویان در آورد. بصره از آن پس نیز دستخوش دگرگونیهای
زیادی شد.
این شهر غیر از واقعه جمل و فاجعه کشتار ابن
زیاد، حوادث فراوان دیگری نیز به خود دید که از جمله آنها میتوان به قیام
ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن علی (علیهمالسّلام) اشاره کرد. این قیام که در سال ۱۴۴ قمری روی داد به
شهادت ابراهیم و تخریب سه هزار خانه و قطع صد هزار اصله
نخل متعلق به علویان و شیعیان بصره انجامید. این جنایات توسط
بنی عباس جهت انتقام از علویان صورت گرفت. در روایات مربوط به
آخر الزمان، از غرق شدن کامل شهر بصره و عدم همراهی مردم این شهر با
حضرت مهدی (علیهالسّلام) خبر داده شده است.
المعارف و المعاریف، ج۱؛ دایرة المعارف الشیعه العامه، ج۶.
شیعه به معنای پیرو است که در ادبیات اسلامی بر پیروان علی (علیهالسّلام) و محبان آن حضرت اطلاق میشود، البته این واژه در قرون نخستین بر کسانی که به تقدم علی
بن ابی طالب (علیهالسّلام) بر عثمان باور داشتند یا قائل به افضلیت علی (علیهالسّلام) بر خلفا بودند یا
اطاعت و پیروی تام از
ائمه میکردند نیز اطلاق میشد و گاه افرادی را شیعه میخواندند که جنبه لاهوتی به ائمه میدادند. مقاله حاضر در جستجوی شواهد و قرائنی است که نشان از وجود تشیع در بصره در قرنهای اولیه اسلام (تا سال ۴۰۰ ق) دارد. مورخین عموما این شهر را عثمانی میدانند اما شواهد و قرائن فراوانی نشان میدهد که در سدههای نخست قمری شیعیانی در این شهر سکونت داشتهاند. به نظر نگارنده، حکم به عثمانی مذهب بودن عموم ساکنان بصره میتواند ناشی از تاثیر عثمانیها بر تاریخ نگاری باشد.
چون میتوان گفت آغاز و
رشد شیعه امامی در بین قبائل
عراق از نواحی بصره و
کوفه و
حله بوده است. در هر حال در بین قبایل مختلف گرایش به شیعه وجود داشته و عده
زیادی از اهالی شهر دوستدار
اهلبیت بودهاند. بصره امروز هم از جمله شهرهای شیعهنشین عراق میباشد، هر چند اقلیتهای مذهبی دیگری نیز در این شهر زندگی میکنند؛ به هر حال درباره مذهب این شهر دو فرضیه قابل طرح و بررسی است:
در قرون نخستین این شهر عثمانی مذهب بوده و با امامت علی
بن ابی طالب (علیهالسّلام) مخالفت میکرد.
اصمعی معتقد است (البصره کلها عثمانیه).
حماد بن ابی سلیمان نیز معتقد است این شهر عثمانی بوده است، او میگوید (بصره قطعهای از
شام است که در میان ما فرود آمده است).
ماسینیون میگوید: (بصره موطن اهل جماعت بود).
حسین جعفری میگوید: (در بصره به طور کلی جو ضد تشیع حاکم بود).
شارل پلا معتقد است تا زمان مرگ عثمان در بصره شیعهای وجود نداشت.
با وجود حاکمیت حاکمان عثمانی این شهر نیز چون شهرهای دیگر شیعه داشته است. مقاله حاضر قصد ندارد وجود عثمانی مذهبان را در بصره نفی کند، بلکه همگام با مورخین معتقد است مذهب غالب در بصره عثمانیگری بوده است، اما در پی آن است با غبارروبی از فرضیه دوم بدون نظر بهگونههای مختلف تشیع شواهد و قرائنی را ارائه نماید که از وجود تشیع در این شهر حکایت دارد. پیشینه تحقیق درباره این موضوع (تشیع بصره) کمتر کند و کاو شده و مطالبی هم که در منابع تاریخی آمده پراکنده و گاه مختصر است، البته کتابهایی مستقل به این بحث پرداختهاند که شمارشان از انگشتان دست تجاوز نمیکند، از جمله:
شارل پلا صفحاتی از کتاب الجاحظ فی البصره و بغداد و سامرا را به این مهم اختصاص داده است؛ کتاب پلا را دکتر ابراهیم الکیلانی به
عربی ترجمه کرده و در سال ۱۴۰۶ق در بصره به زیور چاپ آراست. نوشتار دوم کتاب مختصر البصره فی نصرة الامام الحسین (علیهالسّلام) است که نزار منصوری تالیف کرده است. منصوری در کتاب خود، نیمنگاهی به تشیع بصره و نقش آنها در
قیام عاشورا و خونخواهی سالار شهیدان دارد. این کتاب نیز در سال ۱۴۲۱ق در
قم به چاپ رسید. گفتنی است در بعضی منابع سخن از کتبی به میان آمده که از تشیع بصره بحث کردهاند که متاسفانه بهدلایل مختلفی در دسترس ما نیستند.
قبل از اسلام به آن منطقه الیصیر میگفتند. در زمان کلدانیان این شهر دارای نامهایی چون؛ تدمر و تروم و ترون بود. این نامها برگرفته از زبان آرامیهاست که کلدانیان بر این شهر نهادند.
در عهد کورش،
عجم به قصد نابودی دولت کلدانی به
عراق حمله برد و با تصرف شهرهای عراق دولت کلدانی حاکم بر عراق فرو پاشید. عجم بعد از تسلط بر عراق نام جدید (هستاباد اردشیر) را بر این شهر نهاد. بعد از حمله عجم به عراق به دلیل نبود دولتی مستقل و تاخت و تاز فارسها و دولت روم، خرابی کامل بر شهر استیلا یافت؛ از این رو نام این شهر را الموتکفه نهادند.
در تاریخ تاسیس این شهر اختلافنظر وجود دارد. عدهای بر این باورند بصره در سال چهاردهم قمری به دستور
عمر و به وسیله
عتبة بن غزوان ساخته شد.
گروه دیگری قائلاند بصره در سال پانزدهم هجری قمری ساخته شد. در نظر عدهای از مورخان، این شهر در سال شانزدهم هجری قمری تاسیس شد.
برخی منابع گزارش از احداث بصره در سال هفدهم هجری قمری میدهند.
گروهی معتقدند بصره شش ماه قبل از
کوفه تاسیس شد،
نیز گفتهاند کوفه در سال هفدهم یا هجدهم هجری قمری تاسیس شد. نتیجه این که در بین منابع تاریخی،
اجماع و اتفاقی درباره تاسیس این شهر وجود ندارد، اما میتوان گفت این شهر بین سالهای چهاردهم تا هجدهم بنا شده است.
این عنوان در جغرافیای عراق بر بصره از زمان تاسیس تا اواخر قرن چهارم اطلاق میشود. مراد از آن شهری است که در سال شانزدهم هجری قمری به دستور عمر و به وسیله عتبة
بن غزوان ساخته شد که بر اساس آمار ارائه شده از سوی
امویان حدود سی و پنج هزار نفر در آن زندگی میکردند. بر پایه همین گزارش بافت جمعیتی شهر قدیم بصره عبارت بود از مسیحیانی که حدود شش هزار نفر بودند و فارسها که آنها نیز حدود شش هزار نفر از جمعیت شهر را تشکیل میدادند، بقیه جمعیت بصره قدیم متشکل از اعرابی بود که عده کثیری از آنها عثمانی مذهب بودند، هرچند عده قلیلی از شیعه مذهبان و نژاد ترک نیز در بافت جمعیتی بصره وجود داشتهاند.
بصره شناسان معتقدند روستای الزبیر کنونی نشانهای از بصره قدیم است. این شهر به دلایل مختلفی چون حمله
تاتار و
مغول ... و اعراب بادیهنشین و آتش سوزیها
و امراض و بیماریهایی چون
طاعون و ... کاملا از بین رفته است. از شهر قدیم بصره آثاری چون مسجد علی (علیهالسّلام) و قبر
طلحه و
زبیر و
ابن سیرین و
حسن بصری باقی مانده است.
از قرن چهار قمری به بعد مراد از شهر بصره در جغرافیای عراق شهری است که در دوره (
شیخ عبدالسلام عباسی) که به (آل باش اعیان العباسی) مشهور بوده است تاسیس شد. این شهر در هفت مایلی شرق بصره قدیم در حوالی ابله باستانی بنیاد نهاده شد. مورخین بنای بصره امروزی را در سال ۳۷۵ق میدانند که در آغاز بصیره (بصره کوچک) نامیده میشد. این شهر کم کم توسعه یافت و به شهر بزرگی تبدیل شد که امروزه به بصره مشهور شده است.
جمعیت بصره از پنج قبیله مهم تشکیل میشد که عبارتند از:
۱.
بکر بن وائل که در مرکز و بخش شرقی بصره و در دو محل البطنیه و الزابوقه زندگی میکردند.
۲.
قبیله عبدالقیس، که در شرق و شمال در محلی در نزدیکی البورت
سکونت داشتند و عده کثیری از آنها
شیعه بودند.
۳.
بنیتمیم، که در غرب و جنوب غربی این شهر و در منطقهای از مربد تا جامع زندگی میکردند.
۴.
قبیله ازد، که در شمال غربی و در منطقه حدان و هداد زندگی میکردند.
۵.
اهل العالیه، که افراد آن متشکل از قبائل بنی قیس و
قریش و
کنانه و
بجیله و
خثعم و
مزینه و
بنی اسد بودند که در بخش مرکزی شهر و در بین الجامع و البطنیه زندگی میکردند.
ماسینیون معتقد است
تمام افراد قبیله بکر و عبدالقیس شیعه بودند، اما اکثر طوائف
تمیم ضد تشیع بودند به جز طائفهای از
بنی سعد که متمایل به تشیع بودند؛ در دیدگاه وی به جز موالی از طائفه بنی اسد همه آنها ضد تشیع بودند.
ادله قاطعی در نیمه اول قرن اول قمری بر تشیع بصره وجود ندارد، ولی بعضی از شواهد نشان از ظهور و بروز گرایش به تشیع است. زمان
عثمان در وقت
جمعآوری قرآن و یکی کردن نسخ آن بعضی از شیعیان کوفه و بصره بر عثمان خرده گرفتند که چرا نسخه قرآن عثمانی با نسخهای که به خط علی است تفاوت دارد.
این اعتراض و توجه به قرآن امیرمومنان (علیهالسّلام) میتواند علامتی بر وجود علویان (در مقابل عثمانیان) در بصره باشد.
مورخان نقل میکنند در سال ۳۵ق
مالک بن حارث نخعی و
مالک اشتر با دویست نفر از اهالی
کوفه و
حکیم بن جبله عبدی با صد نفر از اهل بصره و
عبدالرحمن بن عدیس بلوی با سیصد نفر از
مصر برای اعتراض به عملکرد عثمان و حکام او به طرف
مدینه حرکت کردند و در محلی به نام ذی خشب مستقر شدند؛
در نهایت این حرکت به
قتل عثمان انجامید. نتیجه این که شرکت صد نفر از اهالی بصره در این اعتراض و محاصره خانه عثمان و قتل وی میتواند نشانهای از وجود تشیع در این شهر باشد.
وقتی عثمان از ورود شورشیان به ذی خشب آگاه میشود علی (علیهالسّلام) را به نزد آنها میفرستد و شورشیان با وساطت حضرت منصرف میشوند و به بلاد خویش برمیگردند. پذیرش وساطت علی (علیهالسّلام) از سوی شورشیان موید تمایل آنها به علی و تشیع است.
مورخان مینویسند زمانی که
عایشه آهنگ بصره نمود دعوتنامهای برای قبیله بنی سعد فرستاد و آنها را به همکاری و شرکت در
جنگ جمل دعوت نمود، اما قبیله بنی سعد از یاری عایشه خودداری کردند و به منطقه الحلجا که در دو فرسخی بصره بود کوچیدند. مهمتر این که
احنف بن قیس نامهای به این مضمون برای علی (علیهالسّلام) نوشت: یا امیرالمومنین قبیله ما آماده یاری رساندن به شما هستند، اگر اجازه دهی با صد سوار به سوی شما آییم و اگر اجازه ندهی ما (بنی سعد) وارد معرکه جمل نمیشویم. در نهایت آنها به دستور علی (علیهالسّلام) در جنگ شرکت نکردند، زیرا علی (علیهالسّلام) به آنها گفت:
مصلحت در این است که شما در جنگ شرکت نکنید.
برخورد بنی سعد با عایشه و ارسال نامه به علی (علیهالسّلام) نشان از وجود شیعه در این شهر دارد، در حالی که خیلی از قبایل بصره به عایشه پیوستند و خلیفه زمان خویش را تنها گذاشتند. این عکس العمل بنی سعد را اگر به
حب تعبیر نکنیم نشان از این واقعیت است که از علی (علیهالسّلام)
بغض نداشتهاند.
از جمله شواهد تشیع بصره تا واقعه جمل (۳۶یا ۳۵ق) گزارش ابوعمر است، مبنی بر این که وقتی
طلحه و
زبیر به بصره نزدیک شدند
عثمان بن حنیف با استعداد هفتصد نفر که عمدتا از
قبیله ربیعه بودند سپاهی تشکیل داد و حکیم
بن جبله العبدی و
بکر بن وائل را به فرماندهی انتخاب کرد و به سوی آنها گسیل داشت. این لشکر در الزابوقه با سپاه عایشه برخورد کردند. بین دو جبهه جنگی سخت شعلهور شد. معروف است در آن معرکه حکیم
بن جبله میگفت: اللهم اشهد، اللهم اشهد. او میگفت در جنگ با طلحه و زبیر هیچ شک و تردیدی ندارم، هرکس در ستیز با این دو مردد است برگردد.
بر اساس این گزارش شیعیانی قبل از جنگ جمل در بصره زندگی میکردند و از نماینده علی (علیهالسّلام) نیز
اطاعت میکردند.
نشانه دیگر پیروی بصریها از
علی (علیهالسّلام) روایاتی میباشد که حاکی از وجود تصوری کلی از واژه دین علی در مقابل واژه دین عثمان است، از جمله این روایات داستان اسارت عمرو
بن یثربی ضبی است. گفته شده که در جنگ جمل یکی از یاران عایشه به نام
عمرو بن یثربی ضبی اسیر سپاهیان علی (علیهالسّلام) شد. او سه نفر از مردان جنگجوی علی (علیهالسّلام) را به
شهادت رسانده بود. وی هنگام
اسارت شعری به این مضمون سرود که من بر دین عثمانی هستم. علی (علیهالسّلام) دستور قتل او را صادر نمود. وقتی از علت حکم پرسیدند. حضرت علی (علیهالسّلام) فرمود: او میگوید سه نفر از پیروان دین علی را کشته است.
عبدالوهاب الخیرو در این زمینه میگوید: بعد از
سقیفه علی (علیهالسّلام) یاران و پیروانی در بصره داشت که بعد از قتل عثمان و
بیعت مهاجر و
انصار با علی (علیهالسّلام) به شیعه علی (علیهالسّلام) مشهور شدند.
شارل پلا هم میگوید: قبل از مرگ عثمان عدهای از قبیله بکر
بن وائل و الزط و سیابجه و بنی عبدالقیس در صف یاران و انصار علی (علیهالسّلام) بودند که بعد از جنگ جمل با علی (علیهالسّلام) بیعت کردند.
گفته میشود بعد از شکست مصر،
عمرو بن حمق،
حجر بن عدی،
حبه بن جوین عرنی بجلی،
حارث بن اعور همدانی و
عبدالله بن سبا همدانی نزد علی (علیهالسّلام) آمدند و نظرش را درباره
ابوبکر و
عمر و ... پرسیدند. علی (علیهالسّلام) جوابیهای برای آنها نوشت. در بخشی از جوابیه آمده است ... شنیدم آنها به
مکه رفتند و با سپاهی که یک یک آنها با من بیعت کرده بودند آهنگ بصره کردند، این دو بر نماینده من و نگهبانان بیتالمال تعرض کردند و بر مردم شهری که همه در بیعت من بودهاند تاختند ... آنها به شیعیان من هجوم آوردند و شیعیان مرا زیر
شکنجه و
حبس و
تبعید قرار دادند و عدهای از آنها را به
شهادت رساندند... ;
لفظ شیعه در کلام حضرت میتواند نشانی از تشیع در بصره باشد.
در جنگ جمل عدهای مامور
پی کردن شتر عایشه شدند، از جمله
عدی بن حاتم طائی، ابوظریف، مالک اشتر،
عمار بن یاسر، المثنی
بن مخرمه العبدی. به نظر
بلاذری مثنی ابن مخرمه از شیعیان بصره بوده است.
همچنین گفته میشود رزمندهای که به دستور علی (علیهالسّلام) با شمشیرش پای شتر عایشه را قطع کرد
اعین بن ناحیه تمیمی دارمی بود، وی از شیعیان بصره و از طایفه شاعر مشهور بصری
فرزدق بوده است و هماکنون
قبر وی در بصره زیارتگاه شیعیان است.
شرکت شیعیان بصره در
پیکار صفین خود نشانی از وجود تشیع در این شهر است.
بنابه نقل
مجلسی (رحمةاللهعلیه) وقتی علی (علیهالسّلام) از بصره به سوی
کوفه حرکت کرد عدهای از بزرگان بصره، چون احنف
بن قیس و
جاریة بن قدامه و
حارث بن زید و
زید بن جبله و
اعین بن ضبیعه با عده
زیادی از اشراف
بنی تمیم همراه علی (علیهالسّلام) بودند؛ بهگزارش وی احنف
بن قیس خطاب به علی (علیهالسّلام) گفت: ای امیرالمومنین اگر بنی سعد در جنگ جمل شما را یاری نکردند با دشمن شما نیز همراه نبودند ... ای امیرالمومنین بستگان ما در بصره زندگی میکنند، اگر ما را به سوی آنها بفرستی عده
زیادی از آنها همگام با ما به یاری تو خواهند پرداخت و کوتاهی گذشته را جبران خواهند کرد. همو می
افزاید وقتی سخن احنف به پایان رسید علی (علیهالسّلام) به احنف
بن قیس فرمود: نامهای برای قوم خود بنویس و آنها را به قیام علیه
معاویه دعوت کن. او نیز به دستور امیرالمومنین (علیهالسّلام) عمل نمود و فردی به نام حارث نامه احنف را به بستگان بصری وی رساند. گفته میشود وقتی نامه احنف به بستگانش رسید اکثر اهالی بصره به قصد یاری علی (علیهالسّلام) به کوفه آمدند.
علاوه بر نامه احنف
بن قیس، نامه علی (علیهالسّلام) به
ابن عباس (فرماندار بصره) شاهد گویایی بر وجود تشیع در بصره قبل از جریان صفین است؛ بنابه گزارش
اسکافی وقتی علی (علیهالسّلام) مصمم بر جنگ با
ناکثین شد نامهای به فرماندار شیعی بصره (عبدالله
بن عباس) نوشت و از او خواست فردی را جانشین خود نماید و به حضرت ملحق شود تا با هم به جنگ معاویه بروند. این نامه بیانگر وجود حکومت شیعی در بصره است و نشان از وجود
شیعیان در این شهر دارد، چون فرد شیعی باید به جای ابن عباس معرفی شود تا نماینده علی (علیهالسّلام) در بصره شود. همچنین گزارش میشود در صفین مضریان از کوفه و بصره در میانه و قلب لشکر علی (علیهالسّلام) میجنگیدند و احنف
بن قیس فرماندهی
تمیمیان بصره را به عهده داشت.
حضین بن منذر فرمانده بکریان و جاریه
بن قدامه سعدی فرمانده بنی رباب و اعین
بن ضبیعه فرماندهی
بنی حنظله بصره را به عهده داشتند. اسکافی در ادامه گزارش میگوید خالد
بن معمر فرماندهی زهل بصره و حریث
بن جابر حنفی فرماندهی لهازم بصره و عمرو
بن حنظله فرمانده عبد قیس بصره و حارث
بن نوفل هاشمی فرماندهی قریش بصره و قبیصه
بن شداد هلالی فرماندهی بنی قیس بصره را بهعهده داشتند. علامه مجلسی هم از شرکت قبیله ربیعه در جنگ صفین خبر میدهد. وی از بسیاری بزرگان چون خالد
بن العمر الذهلی، علی
بن بکر
بن وائل، عمرو
بن مرجوم العبدی از عبدالقیس، صبره
بن شیبان الازدی
و شریک
بن الاعور الحارثی از اهل العالیه و احنف
بن قیس و..
نام میبرد.
هاشم عثمان از (
الهدایة الکبری) نوشته ابن حمدان خصیبی نقل میکند: وقتی جنگ بین علی (علیهالسّلام) و معاویه به پایان رسید علی (علیهالسّلام) دستور داد تا اهالی عراقین (کوفه و بصره) دست از جنگ بردارند، علی (علیهالسّلام) به رزمندگان خطاب کرد (... انکم معاشر شیعتنا طالبتمونا بالمراجعه عن قتال معاویه والهدنه). گفته شده وقتی پیام علی (علیهالسّلام) به رزمندگان رسید حدود سه هزار نفر رزمنده شیعی (که همه آنها اهل کوفه و بصره بودند) دست از جنگ کشیدند و در نزد امیرالمومنین اجتماع کردند.
صلح امام حسن (علیهالسّلام) و بازتاب آن نیز از وجود شیعیان در بصره خبر میدهد.
سلیمان بن صرد بعد از صلح امام حسن (علیهالسّلام)، خدمت امام رسید و گفت: صلح شما باعث
تعجب ما شد، چرا که چهل هزار جنگجو از اهل کوفه و جمعی از شیعیان بصره با تو بودند.
استعمال لفظ شیعه در این گفتگو دال بر وجود شیعیانی در بصره است.
گفتگوی
عمرو بن عاص با
معاویه بن ابوسفیان شاهد دیگری بر وجود تشیع در بصره است؛
علامه مجلسی نقل میکند در زمان
امام حسن (علیهالسّلام) احنف
بن قیس و
صعصعة بن صوحان به نمایندگی از مردم بصره نزد معاویه رفتند، عمروعاص به معاویه گفت: این دو نفر از شیعیان علی (علیهالسّلام) هستند و علی را در
جنگ جمل و
صفین یاری کردند.
در نقل دیگری آمده است مغیره تصمیم داشت با لشکری بر
خوارج بتازد، فردی از یاران وی گفت: افراد این لشکر را از شیعیان انتخاب کن. او با استعداد حدود سه هزار نفر که همه از شیعیان بصره بودند به جنگ خوارج رفت.
به بیان مادلونگ وقتی بصریان ماجرای صلح امام حسن (علیهالسّلام) را شنیدند و از رفتار معاویه در
کوفه آگاه شدند خلافت معاویه را نپذیرفتند و دست به
قیام و
انقلاب زدند.
از سوی دیگر
ابن قتیبه گزارش میدهد بعد از صلح امام حسن (علیهالسّلام) عده قلیلی از شیعیان شهرهای
مدینه و
مکه و
یمن و بصره صلح را نپذیرفتند و نزد
محمد بن حنفیه رفتند و با او دست بیعت دادند و
زکات مال خود را به او میپرداختند، وی نیز برای شهرهای مختلف نماینده تعیین کرد؛ از این رو شیعیان شهرهای مذکور نظام اموی را تحمل نکردند و علیه آنان دست به قیام زدند.
شیعیان بصره مرتبا از اطاعت امویان سرباز زدند تا این که در سال ۴۵ق
زیاد بن ابیه والی بصره شد و کشتار فجیعی بین شیعیان به راه انداخت و مجددا بصره را به حکومت
امویان برگردانید.
آنچه ذکر شد اگرچه ادله قاطعی بر وجود تشیع در بصره نیست، اما میتواند نشانهای از آن باشد.
هر چند در زمان قیام سالار شهیدان حاکمان بصره راههای خروجی شهر را به شدت تحت کنترل قرار دادند و از خروج بصریان ممانعت میکردند،
اما منابع تاریخی بیان از آن دارند که هوشیاری و بیداری تشیع از دوره امامت امام حسن (علیهالسّلام) تا دوره
ولایت و
امامت امام حسین (علیهالسّلام) همچنان ادامه یافت و عده کثیری از شیعیان بصره در واقعه طف به یاری سالار شهیدان شتافتند. گفته شد وقتی کوفیان سالار شهیدان را به کوفه دعوت کردند حضرت در
روز ترویه سال ۶۰ق رهسپار
عراق شد، در حالی که عدهای از اهالی مکه و
حجاز و جمعی از اهالی بصره سالار شهیدان را همراهی میکردند.
بصریهایی که حضرت را همراهی میکردند در مکه به او ملحق شدند که
یزید بن بثیط و فرزندان عبدالله و ... از آن جملهاند.
در تاریخ آمده، سالار شهیدان نامهای خطاب به بزرگان شیعه بصره نوشت و آنها را به اطاعت و یاری خود دعوت کرد، رجال و بزرگانی چون
مالک بن مسمع بکری،
احنف بن قیس،
منذر بن جارود و ... مخاطب نامه بودهاند. وقتی نامه امام حسین (علیهالسّلام) به اهالی بصره رسید
یزید بن مسعود عدهای از قبایل مختلف را (که از
بنی تمیم و
بنی حنظله و
بنی سعد ... و
بنی عامر بودند) جمع نمود و نامه سالار شهیدان را برای آنها قرائت کرد و سپس برای آنها سخن گفت.
وی ضمن سخنانی معاویه و حسین (علیهالسّلام) را معرفی کرد و مردم را به یاری حسین (علیهالسّلام)
تشویق نمود. بنابر نقل مورخان، اهالی بصره دعوت سالار شهیدان را پذیرفتند و یزید
بن مسعود طی نامهای (که
حجاج بن بدر سعدی آن را خدمت امام برد) خبر قبول ولایت سالار شهیدان از جانب بصریها را به امام رساند.
ما برای جلوه بهتر بحث به مطالبی چند اشاره مینمائیم:
۱.
ادهم بن امیه العبدی البصری، او از جمله صحابیانی بود که در
مکه به سالار شهیدان پیوست.
۲.
حجاج بن بدر التمیمی السعدی البصری.
۳.
سیف بن مالک العبدی البصری.
۴.
سالم مولی عامر بن مسلم البصری العبدی.
۵.
عامر بن مسلم بن حسان بن شریح العبدی البصری.
۶.
عبدالله بن یزید بن ثبیط العبدی البصری.
۷.
الهفهاف بن المهند الراسبی البصری.
۸.
یزید بن ثبیط العبدی بن عبدالقیس البصری.
بصره از جمله شهرهای مهم عراق و عدل کوفه بود. در این شهر راویان شیعی فراوانی به
سماع و
نقل حدیث مشغول بودند؛ در این قسمت به نام چند راوی شیعی که از امام حسین (علیهالسّلام) نقل حدیث نمودند اشاره میشود:
ابان بن العیاش،
الاحنف بن قیس بن معاویه، ظالم
بن عمرو
بن سفیان
بن جندل،
عبدالله بن حکیم بن جبله العبدی البصری،
قیس بن الهیثم،
ماریه بنت منفذ العبدی
بن عبدالقیس البصری،
المثنی
بن مخرمه العبدی البصری،
مسعود
بن عمرو ابوقیس الازدی البصری،
نضرة الازدیه البصریه،
یزید
بن مسعود ابوخالد النهشلی البصری.
مورخان و مقاتلنویسان مینویسند زمانی که سالار شهیدان رهسپار
کربلا شد نامهای به سران بصره نوشت.
وقتی نامه سالار شهیدان به بصره رسید
عبیدالله مردم را از یاری سالار شهیدان منع کرد و دستور داد تا مرزبانان راههای خروجی شهر را با دقت کنترل کنند و از خروج
شیعیان جلوگیری نمایند؛ از این رو اکثر شیعیان بصره توفیق یاری حسین (علیهالسّلام) را نیافتند.
بعد از
شهادت سالار شهیدان کوفیان پشیمان شدند و در صدد خونخواهی حسین (علیهالسّلام) برآمدند. کوفیان قبل از هر اقدامی، نامه دعوتی برای شیعیان بصره نوشتند تا بصریها نیز در خونخواهی حسین (علیهالسّلام) شیعیان کوفه را یاری کنند. نامه کوفیان به دست المثنی
بن مخرمه العبدی از قبیله بنی
تمیم رسید. المثنی جوابیهای خطاب به
سلیمان بن صرد خزاعی نوشت و در آن جوابیه گفت: نامه شما را خواندیم و با فکر شما (خونخواهی حسین) موافقیم. به نقل
طبری بعد از مدت بسیار کوتاهی، المثنی
بن مخرمه با سیصد نفر از اهالی بصره برای خونخواهی حسین (علیهالسّلام) راهی کوفه شد؛
نتیجه این که در زمان شهادت سالار شهیدان و بعد از آن شیعیانی در بصره بودند.
هر چند این عده به دلایلی در واقعه کربلا حضور فعالی نداشتند، اما در خونخواهی سالار شهیدان ایفای نقش کردند. به گزارش الکساندر آداموف شیعیان بصره بعد از مرگ
یزید از فرصت استفاده کردند و به قیام و انقلاب دست زدند. در این قیام حدود ده هزار مسلح شرکت داشتند. این لشکر به قصد انتقام از عبیدالله
بن زیاد به سوی
شام حرکت کرد. ثمره این قیام فرار عبیدالله از بصره بود. گفته میشود
مروان بن حکم با فرستادن لشکری انقلاب بصریها را سرکوب کرد.
وقوع قیامهای شیعی در بصره خود نشانی از وجود
تشیع در سدههای نخست در این شهر است؛ با توجه به این که در ضمن مباحث به قیامهای بهوجود آمده در قرن نخست اشاره میشود در این قسمت به قیامهای بهوجود آمده از قرن دوم قمری به بعد اشاره میکنیم:
از جمله شواهد تاریخی تشیع در بصره، شرکت شیعیان بصره در
قیام زید بن علی بن الحسین است. به گزارش مورخان از جمله قیامهای علوی که نیمه اول قرن دوم قمری در کوفه به وقوع پیوست قیام
زید بن علی بن حسین بود که ماهیتی شیعی و ضد اموی داشت. وقتی
زید تصمیم به قیام گرفت یاران شیعی کوفی وی به او گفتند: صدهزار نفر از شیعیان کوفه و بصره و
خراسان با تو
بیعت و از تو حمایت میکنند. به گزارش
ابومخنف فقط پانزده هزار نفر از رزمندگان
زید کوفی بودهاند و بخش عمده نیروی رزمی
زید را شیعیانی از
مدائن و بصره و
واسط و
موصل و خراسان و
جرجان تشکیل میدادند.
موید کلام فوق سخن عبدالله فیاض است که میگوید: در قرن اول و دوم قمری در مناطق شرقی سرزمینهای اسلامی تشیع به
فرقه زیدیه گرایش داشتهاند. از این رو وقتی قیام
زید بن علی در کوفه ظهور میکند عده
زیادی از شیعیان بلاد دیگر به او ملحق میشوند که در بین آنان شیعیانی از بصره نیز وجود داشتهاند.
از جمله قیامهای شیعی که در نیمه قرن دوم در بصره به وقوع پیوست
قیام ابراهیم بن عبدالله بود. این قیام را محافل
زیدی و تشیع معتزلی کوفه و بصره پشتیبانی کردند. موید سخن فوق این است که در دیوان ابراهیم نام عده کثیری از اهالی بصره ثبت شده است. گفته شده
ابراهیم در سال ۱۴۵ق به بصره رسید، اما چنین بهنظر میرسد که وی بعد از انجام
حج در سال ۱۴۲ق در بصره اقامت داشت و در طی اقامتش در بصره، کاتب ابراهیم که از قبیله بنی عبدالقیس بود نامهای برای وی نوشت. وی در این نامه به تبیین جایگاه وی در بصره پرداخت و خطاب به او نوشت: تو در بصره از جایگاه بلندی بهرهمندی، عده
زیادی از
انصار با تو همراه هستند و
خوارج نیز به یاری تو همت گماشتند. وی با تکیه بر این دو عامل قیام کرد. بههرحال حرکت وی از وسیعترین حرکتهای شیعی بصره بود که با تکیه بر تعلقات شیعی به وقوع پیوست. در مراحل اولیه نهضت عدهای از رجال بصری چون بشیر الرحال و
اعمش سلیمان بن مهران و عباد
بن منصور القاضی و المفضل
بن محمد و ... با او بیعت کردند و در جنگ، با وی همراه بودند. منابع تاریخی جریان قیام را اینگونه حکایت میکنند:
وقتی
نفس زکیه در سال ۱۴۵ در مدینه دست به قیام زد برادرش ابراهیم
بن عبدالله در بصره مستقر شد، چرا که عمده اهالی این شهر شیعه بودند. وی در سال ۱۴۵ق اقدام به قیام و انقلاب نمود. گفته میشود علویون که حدود چهارده هزار نفر آنها از بصره بودند نقش تعیین کنندهای در قیام وی ایفا نمودند. بعد از شکست نفس زکیه منصور تصمیم گرفت با ابراهیم بجنگد، از این رو لشکری را به فرماندهی عیسی
بن موسی به جنگ وی فرستاد. دو لشکر در
باخمری با هم روبهرو شدند که با شکست ابراهیم و
شهادت وی جنگ به پایان رسید.
مسلم بن قتیبه الباهلی و
محمد بن سلیمان پس از ابراهیم به ترتیب فرماندار بصره شدند. محمد
بن سلیمان بیش از سه هزار خانه و صد هزار نخل خرما را که متعلق به شیعیان بود از بین برد و پنج نفر از برجستگان شیعه را در بصره به دار آویخت.
دعبل خزائی قصیده بلندی در رثای محمد
بن سلیمان دارد.
گفتنی است در قیام ابراهیم بیست هزار جنگجوی بصری به شهادت رسیدند.
از قیامهای شیعی بصره میتوان به
قیام ابن طباطبا استناد کرد که مدتی در بصره حکومت شیعی برقرار کرد.
قیام صاحب زنج در سال ۲۵۵ق که ادعای تشیع داشت یکی دیگر از نشانههای وجود تشیع در بصره است.
نشانههای تشیع در میراث فرهنگی بصره:
وجود رجال شیعی در بصره
گواه دیگری بر وجود تشیع در این شهر است، در صفحاتی که پیشروی شماست بهتعدادی از رجال فرهیخته شیعی این شهر اشاره میکنیم:
ابوالاسود دوئلی در طبقه اول
راویان حدیث بصره قرار دارد که علاوه بر
حدیث،
شعر و
حکمت نیز میدانست.
او از جمله ثقات و تابعینی بود که از
علی (علیهالسّلام) و
ابوذر و
ابن عباس ...
نقل روایت نموده است. او از بزرگان سادات شیعی و از طایفه قریش بصره بود که در
محبت به علی (علیهالسّلام) زبانزد عموم بوده است. در
جنگ جمل و
صفین همگام با علی (علیهالسّلام) جنگید و در زمان حکومت ابن عباس بر بصره کاتب وی و قاضی شهر بود
و بعد از ابن عباس نماینده علی (علیهالسّلام) در بصره شد. او بعد از شهادت علی (علیهالسّلام) از مردم برای
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) بیعت گرفت و هنگام دعوت مردم به بیعت با امام مجتبی (علیهالسّلام) میگفت: او از سوی پدر به
وصایت و
امامت رسیده است. گفته شده وی از اصحاب امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) و امام حسن و
امام حسین و
امام سجاد (علیهمالسّلام) بوده است و در سال ۶۹ق از
دنیا رفت.
گفته شده که
خلیل بن احمد فراهیدی در سال صد قمری متولد شد و در سال ۱۷۵ در بصره درگذشت. مورخین درباره نحوه تفکر و مذهب وی اختلافنظر دارند. عدهای بر این نظرند که وی پیرو تفکر
خوارج بوده است، گروهی دیگر بر این عقیدهاند که وی
اباضی مذهب بوده و دیدگاه دیگری حکایت از تشیع وی دارد.
مخزومی که در شناخت خلیل و ارائه نظرهای وی تلاش گستردهای کرده میگوید: وی از جمله خوارج و اباضی مذهب بود، اما بعدا تحت تاثیر استاد خود ایوب سختیانی از اباضیگری عدول کرد و به
مذهب اهلسنت روی آورد؛ وی پس از مدت کوتاهی مجددا به اباضیگری برگشت و در نهایت از اباضیگری به تشیع روی آورد و با تفکر شیعی بدرود حیات گفت. اعتقاد خلیل به
امر بین الامرین شاهدی بر تشیع وی است. سخن وی به شاگردانش بر تشیع وی صحت مینهد. گفته شده که یکی از شاگردان وی از او پرسید: چرا علی (علیهالسّلام) امام الکل فی الکل است. وی جواب داد: چون مجموعه هستی به
علی (علیهالسّلام) محتاجاند، در حالی که علی نیازمند به چیزی نیست. در سوال دیگری از وی پرسیدند که چرا مردم از
ابوبکر پیروی میکنند، در حالی که علی (علیهالسّلام) افضل از اوست، وی جواب داد: بهر نوره نورهم و غلب ظهوره ظهورهم والناس امیل بامثالهم.
همچنین گزارش میشود که از وی درباره فضائل علی (علیهالسّلام) سوال شد، وی جواب داد: در حق کسی که دوستدارانش از ترس دشمن و دشمنانش از روی
حسد و بغض فضائل وی را کتمان میکنند چه بگویم، همین قدر بگویم که فضائل وی
مغرب و
مشرق عالم را مسخر کرده است.
همچنین از خلیل نقل شد بهترین مشوق
انسان در طلب علم سخن علی (علیهالسّلام) است که میگوید: قدر کل امر ما یحسن. گفتنی است که
روضات الجنات میگوید: او هم عصر با
امام صادق (علیهالسّلام) و از جمله اصحاب وی بوده است.
سیدمحسن امین نیز گزارش میدهد که وی
امام باقر (علیهالسّلام) را درک کرده است.
فرزدق شاعر ابو فراس همام
بن غالب
التمیمی الدارمی در سال نوزدهم قمری در بصره متولد شد. اجداد او از فصحای عرب بودند. وی
شیعه مذهب بود، اما در زمان
بنیامیه تشیع خود را کتمان میکرد و در عهد
هشام که مراحل پایانی حیات خود را میگذراند عقیده خود را اظهار نمود و به اتهام شیعهگری به دستور هشام زندانی شد. به گزارش
منتهی المقال وی از اصحاب
علی بن حسین (علیهالسّلام) بوده است. قصیده میمیه وی در مدح امام سجاد (علیهالسّلام) مشهور است
و گفتگوی وی با
امام حسین (علیهالسّلام) نیز بیانگر
محبت وی به
اهلبیت (علیهمالسّلام) است. وی در سن نود سالگی در بصره به دیار معبود شتافت.
سید حمیری، اسماعیل
بن محمد
بن یزید
بن ربیعه معروف به سید حمیری، در سال ۱۰۵ق در
عمان متولد شد و زندگی خود را در بصره گذراند و در سال ۱۷۳در
بغداد درگذشت. وی از
اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) بود و
امام کاظم (علیهالسّلام) را نیز درک نموده است. او در اوائل زندگی خود از جمله خوارج بوده است، اما با گذشت زمان به
مذهب کیسانیه گرایش یافت و بعد از آن مذهب
شیعه امامی را برگزید. گفته میشود که پدر و مادر وی پیرو
فرقه اباضیه بودند و در خانه محقری در محله بنیضبه بصره زندگی میکردند. احمد کمال زکی میگوید: وجود شاعر شیعی بزرگی چون سید حمیری در بصره سبب افتخار علویان بصری بوده است.
او در مدح اهلبیت (علیهمالسّلام) سرودههای فراوانی دارد، قصیده بائیه یا مذهبه وی که حاوی ۱۱۷ بیت و در مدح اهلبیت (علیهمالسّلام) است زبانزد اهل ادب است. این قصیده از اهمیت ویژهای برخوردار بود، از اینرو
سیدمرتضی علمالهدی،
محمدباقر مجلسی و
نورالله شوشتری و سیدمحمد مسدد شرحی بر آن نگاشتند.
ابان، بکر
بن محمد
بن حبیب
بن بقیه
ابوعثمان مازنی از قبیله مازن بنی شیبان است و در
علم نحو و
لغت تبحر داشت و زندگی را در بصره سپری نمود و از علمای امامیه بصره به شمار میآمد. عده
زیادی از رجالیون وی را از جمله ثقات شمردهاند. گفته شده که وی قائل به ارجا بود. علمای
علم رجال درباره تولد وی سکوت اختیار نمودهاند و در سال وفات وی نیز اختلاف دارند. چنین گزارش شده که وی در سال ۲۴۷ تا ۲۴۹ق درگذشت، در حالی که به گزارش روضات ابوعبدالله عبدون مدعی بود که به خط ابوسعید السکری دیده است که ابوعثمان در سال ۲۸۴ق به رحمت خدا رفت و
معجم الادبا میگوید که وی در سال ۲۳۰ق دعوت حق را اجابت کرد.
کمال زکی گزارش میدهد بکر
بن محمد خود شیعی مذهب بود، در قبیلهای شیعی زندگی میکرد، اما در نزد دشمنان شیعه خود را مخالف شیعه خصوصا شیعیان کوفه معرفی میکرد.
محمد بن احمد بن عبیدالله کاتب معروف به المفجع و مضراب اللبن میباشد که شاعری شیعی و اهل بصره بوده است. او قصیدهای در مدح علی (علیهالسّلام) دارد که به قصیده اشباه معروف است. در علت نامگذاری قصیده آمده است که روزی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اصحاب خود نشسته بود، در آن انجمن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اگر میخواهید در علم
آدم و همت
نوح و اخلاق
ابراهیم و مناجات
موسی و سنت
عیسی و صبر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خلاصه شوید به کسی که الان وارد انجمن میشود بنگرید. لحظاتی از کلام رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نگذشته بود که
علی (علیهالسّلام) وارد مجلس شد. مفجع هم چکیده این نقل را در قصیده خود به نظم درآورده است، لذا قصیده خود را به ((الاشباه)) نامیده. گفته شده که وی قبل از سال ۳۳۰ق به رحمت خدا شتافت. به نظر
حاجی خلیفه وی در سال ۳۲۰ق درگذشت.
ابواسماعیل ابان بن ابی عیاش البصری التابعی مقیم بصره بود و در ولای قبیله عبدالقیس زندگی میکرد. او از زمره تابعین بود، او مردی زاهد و پارسا بود و از
انس بن مالک صحابی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) احادیثی نقل نمود و با
حسن بصری نشست و برخاست داشت. وقتی متولیان دولت بر شیعهگری وی آگاه شدند و فهمیدند که وی حامل اسناد دست اول نهضت اسلام نبوی است او را منزوی و متروک الحدیثش کردند؛ از آن به بعد وی را به صفاتی چون مسکوت عنه و منکر الحدیث و ضعیف و... موصوف کردند و به کذب در حدیث متهم نمودند.
علاوه بر رجال یاد شده بزرگانی چون جعفر
بن سلیمان، علی
بن زید، عماره
بن جوین، نوح
بن قیس، ابوصفره ظالم
بن سواق، ابوالعینا ابوعبدالله محمد
بن القاسم
بن خلاد الاهوازی البصری، ابوالقاسم نصر
بن احمد
بن نصر البصری، علی
بن زید بن جدعان الاعمی ابوالحسن القرشی البصری، شعبه
بن الحجاج
بن الورد العتکی ابوبسطام البصری، عباد
بن عبدالصمد ابومعمر البصری، عوف
بن ابیجمیله ابوسهل الاعرابی البصری (م ۵۸ـ م۱۴۷ق)، نوح
بن ریاح الازدی الحدانی، (... ـ م ۱۸۳ق)،
الجلودی ابواحمد عبدالعزیز
بن یحیی
بن احمد
بن عیسی الجلودی البصری،
احمد بن علی بن العباس بن نوح السیرافی، محمد
بن هذیل
بن عبدالله شیعی (معروف به
ابوهذیل علاف) (۱۳۵ـ م۲۲۵ق) و عامر
بن عبدالله
بن حسین
بن علی الهاشمی البصری (۲۱۷ـ م۲۷۸ق) و
انس بن مالک بن النضر، خادم رسول خدا (م۹۲ق) و عبدالله
بن الجارود رئیس قبیله عبدالقیس و
محمد بن سیرین و
عمر بن اذینه و ابومحمد الحسن علی
بن محمد
بن هارون و ابوالحسن علی
بن اسماعیل
بن شعیب
بن میثم التمار (که امامی مذهب بود) در بصره زندگی میکردند.
باید اذعان کرد جمع کثیری از علمای شیعه در سدههای نخست قمری در بصره زندگی میکردند، به نحوی که در سال ۲۱۰ق وقتی
خلیفه عباسی به عامل خود در بصره دستور داد که آمار علمای مدرسه بصره و مولفات مهم آنها را برای وی اعلام دارد. او به خلیفه عباسی نوشت که هفتصد استاد و مدرس و
مجتهد مشغول تدریس هستند که اکثر آنها شیعه هستند و یازده هزار محصل مشغول
تعلیم و تحصیل میباشند که اکثر آنها نیز شیعه هستند، همچنین جمع کثیری از روات و اصحاب ائمه اطهار (علیهمالسّلام) از بصره برخاستهاند، چنان که
شیخ طوسی در
رجال و
الفهرست خود به بعضی از آنها اشاره کرده است. شیخ محمدعلی اردبیلی حائری جمعی از ثقات بصره را در
جامع الرواة ضبط نموده است و در اکثر کتب رجالی نام آنها ثبت است.
گفتنی است
عقیلیه از جمله فرقههای شیعی بصره است. این فرقه حدود هزار خانوار بودند که خود را منسوب به
علی (علیهالسّلام) میدانستند.
ناووسیه از جمله فرقههای شیعی بصره در سدههای اول است؛ اینان منسوب به
عجلان بن ناووس هستند و ایشان را صارمه نیز گفتهاند. در نظر شارل پلا
زیدیه که منسوب به
زید بن علی هستند از بصره نشأت گرفتند.
به دلیل وجود بستر مناسب در بصره،
ابراهیم بن عبدالله که یکی از رهبران فرقه
زیدیه است محل قیام خود را این شهر قرار میدهد و عده
زیادی از اهالی بصره با او همراه میشوند، به نحوی که در دیوان وی نام عده
زیادی از بصریها ثبت شده است. موید سخن پلا گزارش اصفهانی است که میگوید: ان الشیعه لما لقوا
زیدا فقالوا له این تخرج عنا... و معک مائه الف سیف من اهل الکوفه والبصره والخراسان و...
همچنین
نصیریه فرقه دیگر شیعی است که
محمد بن نصیر النمری البصری در این شهر بوجود آورده است. در عصر حاضر این فرقه در سواحل شمالی
لبنان و
الجزیره و
انطاکیه و اسکندرونه (که از استانهای
ترکیه میباشد) و استانبول و
بلغارستان و امریکای جنوبی خصوصا در برزیل مشغول به فعالیت هستند و از جمله
غالیان در حق علی (علیهالسّلام) میباشند.
به روایت
مقدسی در قرن چهارم بیشتر اهل بصره قدری، شیعی،
معتزلی و
حنبلی بودند.
مقریزی سخن مقدسی را تایید نموده میگوید: مذهب رافضی در بلاد
مغرب،
شام،
دیاربکر،
کوفه، بصره،
بغداد و جمیع
عراق و بلاد
خراسان و
ماوراالنهر همچنین
حجاز،
یمن و
بحرین منتشر شده بود.
نتیجه این که در قرن چهارم عدهای از ساکنان بصره شیعی مذهب بودهاند، ولی به سبب سیطره عثمانیان در فشار بودند. به نظر
خوارزمی در قرن چهارم قمری عراق محل پویایی شیعه بود. مرکز تشیع عراق کوفه بود و عقاید شیعه از کوفه به بصره راه یافت و بصره نیز شیعی مذهب شد.
با تحقیق در زندگانی
حمیدالدین کرمانی، ردپایی از وی را در عراق خصوصا بصره مییابیم که خود نشان از وجود
اسماعیلیان در بصره در دهههای آخر سده چهارم و دو دهه اول قرن پنجم قمری است. وی برجستهترین داعی فاطمی است که در دوران خلافت حاکم در شرق فعالیت داشت. کرمانی نویسندهای ایرانی بود که احتمالا در کرمان زاده شد و بعدها نیز تماس خود را با اسماعیلیان آن خطه حفظ کرد. وی بیشتر زندگی خود را در عراق سپری کرد و به خصوص در بغداد و بصره فعالیت داشت، از این رو ملقب به حجة العراقین بود. در تاریخ وفات وی اختلاف است، اما میتوان گفت که او بعد از سال ۴۱۱ق در بصره وفات یافت.
کتاب المجالس البصریه و المجالس بغدادیه و البصریه در حقیقت مجموعهای از مباحث تاویلی وی است که در بصره و بغداد ارائه شد. وجود کرمانی نشان از وجود اسماعیلیان در بصره دارد.
در حدود نیمه قرن چهارم یک مکتب فلسفی مهم در بصره رونق گرفت که اخوان الصفا نامیده میشد. اینان فقط یک گروه فلسفی نبودند، بلکه یک جماعت سیاسی ـ دینی بودند. دانشمندانی که درباره مجموعه
رسائل اخوان الصفا تحقیق نمودهاند معتقدند اخوان که نویسنده مجموعه رسائل هستند دارای تمایلات شیعی بودند و برخلاف مشی پنهانی و سری خود تشیع خویش را هرگز پنهان نمیکردند، بلکه بارها بر آن تاکید نمودند. آنها
خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را گنجینه دانش خدا و وارثان دانش پیامبران میشمارند.
در تفکر آنان
محبت به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
اهلبیت (علیهمالسّلام) او و نیز
ولایت علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) بهترین وصی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سبب اتحاد بین برادران بوده است.
همچنین آنها ولایت و خلافت بزرگ را شایسته پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ولایت ویژه را شایسته اهلبیت (علیهمالسّلام) میشمارند و از این راه اهلبیت (علیهمالسّلام) را بر همگان برتری میدهند.
در مواضع دیگری آنها به خلفای اموی و عباسی انتقاد میکنند.
عدهای معتقدند آنها از جمله شیعیانی بودند که تمایل به
فرقه اسماعیلیه داشتند وعدهای آنها را
معتزلی میدانند.
مصطفی غالب معتقد است آنها اسماعیلی بودند،
و مادلونگ تصریح میکند که اخوان از
فرقه قرامطه بودند. اما فواد معصوم از صدور حکم قطعی درباره مذهب اخوان امتناع میکند، گرچه دلایلی بر شیعی ـ معتزلی بودن آنها ارائه میدهد. با توجه به مجموع نظرهایی که درباره این گروه سری مطرح شد میتوان گفت آنها لااقل شیعه به معنای محب بودند، از این رو وجود آنها در بصره میتواند نشانی از وجود تشیع در سده چهارم قمری در این شهر باشد.
در بصره جمعی از علما و امامزادهها و اصحاب ائمه و برجستگان شیعه به خاک سپرده شدهاند که مدفن آنان از زیارتگاههای شیعیان است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم: آرامگاه
ابوعبیدالله احمد بن عیسی بن زینالعابدین علی بن حسین بن علی
بن ابی طالب (۱۵۷ـ۲۴۷ق) از افاضل و
فقهای شیعه که در بصره فوت نمود و در حفه بنیکلیب به خاک سپرده شد؛ بقعه طاهر
بن محمد
بن القاسم
بن حمزه
بن الحسین
بن عبیدالله ابن
عباس بن امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) که در عصر
معتمد به
شهادت رسید؛ بقعه طاهر
بن احمد
بن القاسم
بن محمد البطحانی
بن القاسم
بن حسن مثنی بن امام حسنمجتبی (علیهالسّلام)؛ بقعه ابوالحسن علی
بن محمد ابی الطیب
بن محمد
بن عمر
بن امیرالمومنین علی (علیهالسّلام)؛ بقعه حضرت جعفر
بن اسحاق امام موسی الکاظم (علیهالسّلام)؛ بقعه ابوعبیدالله محمد
بن علی
بن حمزه
بن الحسن
بن عبیدالله
بن العباس
بن امیرالمومنین علی (علیهالسّلام)؛ بقعه یوسف
بن المنتصر
بن المختار
بن الناصر
بن الهادی یحیی
بن القاسم الرسی
بن ابراهیم طباطبا
بن اسماعیل
بن ابراهیم الغمر
بن الحسن المثنی ابن امام الحسنالمجتبی (علیهالسّلام)؛ بقعه طاهر
بن القاسم
بن محمد
بن القاسم
بن الحسن بن زید بن امام الحسن المجتبی (علیهالسّلام) که به دست صاحب الزنج به
شهادت رسید؛ بقعه الحارث
بن نوفل
بن الحارث
بن عبدالمطلب؛ بقعه اعین
بن ضیعه
بن ناجیه
تمیمی دارمی، وی پسر برادر صعصعه
بن ناجیه جد شاعر معروف
فرزدق است، و از ملازمین و اصحاب امیرالمومنین
علی (علیهالسّلام) بود، امام (علیهالسّلام) در
جنگ جمل به وی دستور داد پاهای شتری را که
عایشه بر آن سوار بود قطع کند. وی در سال ۳۸ق به شهادت رسید.
علاوه بر آنچه گذشت عدهای از
صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
تابعین در بصره مدفون هستند، از جمله آنها:
۱. حکم
بن جبله عبدی و سه برادر و سیصد نفر از یارانش که اکثر آنها از قبیله عبدالقیس و بکر
بن وائل بودند.
۲.
زید بن صوحان عبدی
۳. ظالم
بن سرادق ازدی
۴.
هند بن ابیهاله تمیمی پسرخوانده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
۵.
ابومجد احنف بن قیس تمیمی.
خاستگاه اعتزال شهر بصره بوده است و در زمان
بشر بن معتمر (م۲۱۰ق)
این تفکر به
بغداد کشانده شد. صدور این تفکر به بغداد در حقیقت با نوعی تحول همراه بود و نوع خاصی از
اعتزال که علوی الرای بود شکل گرفت.
بشر
بن معتمر که عامل انتقال این تفکر از بصره به بغداد بود از نظر سیاسی جانبدار علویان بود، لذا سالها در زندان
هارون الرشید به سر برده است. با استقرار تفکر اعتزال در بغداد، یک تقسیمبندی ابتدائی درباره معتزله شکل گرفت که به
مکتب اعتزال بصره و
مکتب اعتزال بغداد معروف شد. تفاوت این دو مکتب به شرح زیر بود که مکتب اعتزال بصره (قدما) معتقد به فضل
ابوبکر بر علی (علیهالسّلام) بود و ترتیب خلفای چهارگانه را ترتیب فضل آنان بر یکدیگر میدانستند، امّا مکتب اعتزالی بغداد معتقد به فضل و برتری علی (علیهالسّلام) بر ابوبکر بودند.
ابن ابی الحدید درباره گرایش معتزله بصره و بغداد در زمینه تفضیل مینویسد: قدمای بصریها همچون
عمرو بن عبید، نظام،
جاحظ،
ثمامة ابن اشرس،
هشام بن عمرو فوطی و دیگران بر این باورند که ابوبکر افضل بر علی (علیهالسّلام) بود و ترتیب خلفای چهارگانه ترتیبِ فضل آنان بر یکدیگر میباشد، امّا معتزله بغداد همگی از قدیم و جدید همچون بشر
بن معتمر،
عیسی بن صبیح،
جعفر بن مشیر،
ابوجعفر اسکافی،
خیاط،
ابوالقاسم بلخی و شاگردان وی علی (علیهالسّلام) را برتر از ابوبکر میدانستند.
همو میگوید: امّا بصریهای دیگر (متاخرین) قائل به تفضیل بودند که
ابوعبداللّه حسین بن علی بصری و
قاضی عبدالجبار و ... از جمله آنها میباشند.
ابن متویه درباره قاضی عبدالجبار میگوید: او در آغاز از جمله متوقفین بوده است و بعداً قائل به تفصیل شده است.
در نظر ابن ابی الحدید بسیاری از معتزله قائل به توقف هستند که
واصل،
ابوهذیل،
ابوهاشم جبائی، شیخابوحسین محمد
بن علی
بن طیّب بصری از جمله آنان هستند، هر چند اینان علی (علیهالسّلام) را بر
عثمان ترجیح دادهاند.
خلاصه این که با انتقال تفکر اعتزال از بصره به بغداد و شکوفایی معتزله بغداد، معتزله بصره برای مدتی هرچند کوتاه رشد چندانی نداشت، امّا دیری نپایید که با ظهور ابوعلی جبائی و فرزندش ابوهاشم و شاگردش قاضی عبدالجبار مکتب بصره مجدداً پویا شد. تجدید حیات مکتب بصره در این عصر همراه با تغییراتی بوده است که عمدهترین تغییر، تاثیرپذیری معتزله از شیعه بوده است.
دقت در نوشتههای قاضی عبدالجبار در طبقات المعتزله نشان از آن دارد که معتزله بصره مشی معتزله بغداد را در وارد کردن
اهلبیت (علیهمالسّلام) در اعتزال پذیرفتهاند. وی در بیان طبقات معتزله از
صحابه شروع میکند: اول امیرالمؤمنین
علی (علیهالسّلام) را متذکر میشود سپس نام خلفا و برخی صحابه را با عنوان رضواناللّهعلیهم میآورد،
سپس از
حسنین (علیهماالسّلام) و
محمد بن علی سخن به میان میآورد؛ در طبقه سوم از ابوهاشم فرزند
محمد بن حنفیه سخن میگوید و وی را استاد واصل معرفی میکند، سپس از
امام سجاد (علیهالسّلام) و برخی دیگر از علویان نام میبرد و در بخشی از مباحث از قیام شیعی
ابراهیم بن عبداللّه ستایش میکند و تصریح به حضور معتزله در آن دارد،
طبری و
ابن اثیر میگویند محافل
زیدی و تشیع معتزلی کوفه و بصره از قیام ابراهیم
بن عبداللّه پشتیبانی کردهاند.
در شرح
اصول خمسه که تعلیقهای بر کتاب قاضی است در مواردی به کلمات امیرمؤمنان (علیهالسّلام) که مؤید
عقیده تنزیه است استناد شده که نشان از حضور علائم شیعی در معتزله حتی از نوع بصری آن است. خلاصه مطلب این که ما معتقدیم:
الف) معتزله بصره، عموماً و معتزله متاخر این شهر خصوصاً تحت تاثیر تشیع قرار داشت؛
ب) به دلیل اثرپذیری معتزله از شیعه، بزرگان و متفکران معتزلی متاخر این شهر در مباحث مختلفی چون
فقه،
کلام، ... نقطه نظرهای مشترکی با شیعه داشتند.
ما برای تبیین و توضیح بیشتر مدعای خود به نحو مختصر به معرفی دیدگاه شیعی چند تن از شیعیان معتزلی بصره میپردازیم:
ابوالهذیل، محمد
بن الهذیل
بن عبداللّه
بن مکحول ابوالهذیل العلاف البصری (م۲۳۵ق). او از عالمان به نام زمان خود بود و در طبقه ششم از معتزله قرار داشت. از نشانههای تشیع وی این که
احمد بن ابیداود بر جنازه او
نماز میت اقامه کرد و در نماز پنج تکبیر گفت. وقتی از ابی داود سؤال شد چرا در نماز پنج تکبیر گفتی گفت: ابوهذیل متشیع بود، لذا به نحو شیعیان بر جنازه وی اقامه نماز نمودم (انّ ابا هذیل کان یتشیّع لبنیهاشم فصلّیت علیه صلاتهم).
گفتنی است که در عصری که ابوهذیل میزیست شیعه به کسی اطلاق میشد که علی را بر عثمان ترجیح میداد.
ابواسحاق ابراهیم بن سیّار بن هانی معروف به نظام (م. اوائل سده سوم قمری). او از جمله معتزلیان متشیع بصره است. وی در عین تعلق به جریان کلامی و عقلانی اعتزال (اهلسنت بودن) به آرا و نظریات شیعی نیز نظر داشت. وی معتقد بود
حجیت و اعتبار در
شرع تابعِ قول و رای
امام معصوم است (انّما الحجّة فی قول الامام المعصوم).
«سامی النشار» نیز معتقد است که وی قائل به
حجیت قول معصوم بوده است. کلام صبحی نیز مؤید دیگری بر مطالب فوق است، او میگوید: ثمّ قول آخر منسوب الی النظام، انّه یسری الحجة فی الاحکام بعد القرآن والحدیث هو ان توجد من امام معصوم، وان صحّ ذلک عنه فالنظام قد تبنی تماماً موقف الشیعة الامامیّة و تاثر فی ذلک بمتکلّمهم الاکبر هشام
بن الحکم.
شهرستانی نقل میکند که وی درباره
امامت علی (علیهالسّلام) دیدگاه شیعیان را دارد، او رای نظام را اینگونه ارائه میدهد: «و قد نصّ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی علیّ رضی اللّه عنه فی مواضع واظهر اظهاراً لم یشتبه علی الجماعة الاّ انّ عمر کتم ذلک و هو الذی تولّی بیعة ابیبکر یوم السقیفة».
در صورت صحت این انتصاب وی در امامت با
امامیه متفق بوده است. علاوه بر شواهد فوق صبحی میگوید: نظام معتقد بود که تقدم مفضول بر افضل در امامت
جایز نیست (و انّ الامامة لا یصحّ ان تصرف عن الافضل الی المفضول).
صبحی میگوید: این رای از آرای ناب شیعی وی میباشد.
از جمله آرای شیعی وی ردّ قیاس است، وی معتقد است که
قیاس را نمیتوان از ابزار
استنباط احکام شرعی دانست، در حالی که معتزله بصره در موارد
شک و فقد
نص از
کتاب و
سنت، قیاس را حجّت میدانستند؛ صبحی میگوید: «و شذ النظام من بین المعتزلة فی انکار القیاس و یقول عبد البرّ، ما علمت احد من البصریین ولا غیرهم ممّن له نباهة سبق ابراهیم النظام الی القول بنفی القیاس». شهرستانی دیدگاه نظام را درباره قیاس اینگونه نقل میکند: «و کذلک القیاس فی الاحکام الشرعیة لا یجوز ان یکون حجّة».
ابوعلی جبّائی (م۲۳۵ـ م۳۰۳). او شاگرد
ابویعقوب شحّام و از جمله معتزلیان بصره است که تحت تاثیر تشیع قرار داشت. گفته شده است او وقتی این سخن
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شنید که حضرت فرمود «انا حرب لمن حاربکم وانا سلم لمن سالمکم» (حضرت دوستی با
اهلبیت را دوستی با خود و
جنگ با آنان را جنگ با خود دانسته است) نواصب را به دلیل بیتوجهی به این خبر مورد نکوهش قرار داد و گفت: دوستی نواصب با
معاویه کاملاً معارض با این کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شان علی و
حسن و
حسین (علیهمالسّلام) و
فاطمه (سلاماللهعلیها) است.
همو خواستار اتحاد بین
معتزله و شیعه بود. و تنها موضوع اختلافی میان آنان را امامت میدانست.
گفتنی است درباره مکتب او و مساله تفضیل اختلاف است.
ابن مرتضی معتقد است شیعه (روافض) به دلیل عدم شناخت از مذهب ابوعلی است که او را متهم به نصب کردهاند. او کتاب
عباد بن سلیمان را که در تفضیل ابوبکر بود رد کرد، امّا کتاب «المعیار و الموازنة»
اسکافی را که در اثبات فضل امام علی (علیهالسّلام) بر ابوبکر بود رد نکرد.
ابن ابیالحدید معتقد است وی ابتدائا از جمله متوقفین بود و در بسیاری از نوشتههای خود میگفت اگر خبر طیر صحیح باشد علی (علیهالسّلام) افضل است (ان صحّ خبر الطائر فعلیٌّ افضل) امّا در اواخر
عمر و آخرین نظریه پردازیهای خود قائل به تفضیل علی (علیهالسّلام) شد؛ همو می
افزاید: عبدالجبار به صورت شفاهی از ابوهاشم نقل کرده است که پدرش در آخر عمر رای خود را دائر بر تفضیل امام علی (علیهالسّلام) اظهار کرد.
ابوعبداللّه الحسین ابن علی بصری (م۳۶۷ق). او از جمله معتزلیان متشیع بصره است. وی استاد قاضی عبدالجبار معتزلی بود. ابن ابی الحدید میگوید: او از جمله غالیان بوده و کتابی در این باب دارد. ابن مرتضی میگوید: وی گرایش
زیادی به علی (علیهالسّلام) داشت. کان یمیل الی علیّ (علیهالسّلام) میلاً عظیماً و... احسن فیه غایة الاحسان.
عبدالجبار میگوید: او قائل به تفضیل علی (علیهالسّلام) بر همه خلفا بود، لذا ملقّب به «المفضل» شد (امّا شیخنا ابوعبداللّه البصری فقد قال: انّ افضل الناس بعد رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علی
بن ابی طالب (علیهالسّلام) ثمّ ابوبکر، ثمّ عمر، ثمّ عثمان، و لهذا کان یلقّب بالمفضّل).
ابن شهر آشوب میگوید: وی کتابی در تفضیل علی (علیهالسّلام) بر دیگران داشت؛ همو میگوید: این کتاب «الدرجات» نام داشت. صاحب «
مناقب» نیز این سخن را تایید میکند، وی از کتاب الدرجات نقل میکند که بغدادیها و اکثر معتزله بصره قائل به برتری علی (علیهالسّلام) بعد از رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند و این قول ابوعبداللّه بصری نیز است. به نظر میرسد مراد ابنابیالحدید که میگوید «وصنّف فیه کتاباً مفرداً» همین کتاب الدرجات باشد.
قاضی عبدالجبار، قاضی القضاة ابوالحسن عبدالجبار
بن احمد
بن عبداللّه الهمدانی الاسدآبادی (م۴۱۵ق). وی بزرگترین نماینده اعتزال بصری در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم قمری بود. او شاگرد ابوعبداللّه بصری بوده است. او ابتدائا در تفضیلِ یکی از چهار نفر متوقف بود، امّا زمانی که کتاب شرح اصول خمسه را نوشت قطع به برتری علی (علیهالسّلام) پیدا کرد. در شرح اصول خمسه آمده است: و قد کان قاضی القضاة یتوقّف فی الافضل من هؤلاء الاربعة کالشیخین الی ان شرح هذا الکتاب (شرح اصول خمسه) فقطع علی انّ افضل الصحابة امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام).
شاگردان وی نیز عمدتاً از تشیع تاثیرپذیر بودند، صبحی ضمن معرفی تعدادی از شاگردان وی میگوید: بسیاری از آنان شیعه و به ویژه
زیدی مذهب بودند.
درونمایه نوشتار حاضر این است که منابع تاریخی عنایتی به پردازش تاریخ تشیع بصره نداشتند. این منابع بهدلائل عدیده چون وجود حکومتهای عثمانی و تسخیر تریبونهای تبلیغاتی بهوسیله آنها از بدو حیات سیاسی مذهبیِ این شهر، بصره را شهری سنّی مذهب و عثمانی معرفی کردهاند، در حالی که مقاله حاضر این دیدگاه را به نحو مطلق نپذیرفته و معتقد است بصره قدیم فیالجمله گرایش به عثمانی مذهبان داشت نه بالجمله، چرا که از زمان تاسیس شهر، پیروانی از علی (علیهالسّلام) در آن میزیستهاند که به پیرو «دین علی» مشهور بودند. این واژه که دارای معنای سیاسی خاصی بود در
جنگ جمل تشخص یافت. از سوی دیگر در زمان
عثمان واژه شیعه علی (علیهالسّلام) در مقابل شیعه عثمان در محاورات مردم بصره وارد شده و در
پیکار صفین به عنوان یک واژه سیاسی در نبرد به کار برده شد. ثمره درس آموزی در مدرسه تاریخ این است که شیعیان از آغاز در حیات سیاسی مذهبی شهر تاثیرگذار بودند و هرگاه زمینه و بستر مناسبی برای ایجاد حرکت و نهضتی فراهم میشد اقدام به نهضت و انقلاب میکردند، از این رو باید پیشینه تشیع شهر را از آغاز تاسیس شهر جستجو کرد، چرا که قِدْمَت تشیع بصره همگام با تولد شهر است.
در کلامی مختصر، نوشتار حاضر معتقد است بصره قدیم کلاً عثمانی مذهب نبوده، بلکه مذاهب دیگری چون تشیع نیز در بافت سیاسی ـ مذهبی آن وجود داشته و در زمانهای متعدد و حوادث و وقایعی چون واقعه جمل و صفین و طفّ و ... جلوهگر میشده است. این فرقه در بصره قدیم (تا قرن چهارم) از جمله اقلیتهای مذهبی شهر به شمار میآمد، آدام متز با عبارت «فلیس بها من شیعتنا الاّ القلیل» معتقد است حتی در قرن سوم قمری در بصره عده قلیلی شیعه وجود داشتند و هیچگاه از صحنه سیاسی ـ مذهبی شهر محو و نابود نشدند و با فرا رسیدن قرن پنجم هجری قمری و فراهم شدن زمینههای گسترش تفکر شیعی در بصره
تشیع در این شهر رو به رشد و بالندگی نهاد، به نحوی که بعدها به عنوان مذهب غالبِ این شهر جلوهگر شد؛ از این روست که بصره امروزی از جمله شهرهای شیعهنشین
عراق به شمار میآید.
پایگاه اطلاع رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «تشیع بصره در قرون نخستین»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۴/۱۹. شبکه ملی مدارس، برگرفته از مقاله «بصره»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۴/۱۹.