• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بدعت تراویح

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نماز تراویح یا خواندن نوافل ماه رمضان به جماعت، از بدعت‌هایی است که عمر بن خطاب وارد اسلام کرده است؛ پیش از او، نه در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نه در زمان ابوبکر چنین چیزی سابقه نداشته است.
علمای شیعه و سنی با سند صحیح نقل کرده‌اند که نماز تراویح از بدعت‌های خلیفه دوم بوده است. همچنین بسیاری از علمای اهل سنت به این قضیه اعتراف کرده‌اند که در ذیل به صورت خلاصه به این قضیه پرداخته خواهد شد:

فهرست مندرجات

۱ - روایات تراویح در منابع اهل‌سنت
       ۱.۱ - روایت اول
       ۱.۲ - روایت دوم
              ۱.۲.۱ - سخنان علمای اهل‌سنت
                     ۱.۲.۱.۱ - ابن حجر عسقلانی
                     ۱.۲.۱.۲ - بدر‌الدین عینی
                     ۱.۲.۱.۳ - شهاب‌الدین قسطلانی
۲ - اعتراف علمای اهل‌سنت در بدعت تراویح
       ۲.۱ - محمد بن سعد زهری
       ۲.۲ - احمد بن یحیی بلاذری
       ۲.۳ - محمد بن جریر طبری
       ۲.۴ - ابوالفرج ابن جوزی
       ۲.۵ - محیی‌الدین نووی
       ۲.۶ - ابن کثیر سلفی
       ۲.۷ - ابن حجر عسقلانی
       ۲.۸ - مجیر‌الدین العلیمی
       ۲.۹ - ابن سمعون بغدادی
       ۲.۱۰ - ابوهلال عسکری
       ۲.۱۱ - ابوحامد عزالی
       ۲.۱۲ - مقدسی حنبلی
       ۲.۱۳ - عماد‌الدین ابوالفداء
       ۲.۱۴ - زین‌الدین ابن‌الوردی
       ۲.۱۵ - دمیری شافعی
       ۲.۱۶ - احمد بن عبدالله قلقشندی
       ۲.۱۷ - بدر‌الدین عینی
       ۲.۱۸ - محمدامیر صنعانی
       ۲.۱۹ - جلال‌الدین سیوطی
       ۲.۲۰ - محمد بن عبدالباقی زرقانی
       ۲.۲۱ - زین‌الدین حسینی عراقی
۳ - مخالفت‌کنندگان با نماز تراویح
       ۳.۱ - عمر و عثمان
       ۳.۲ - عبدالله بن عمر
              ۳.۲.۱ - نقل ابن‌ابی‌شیبه
              ۳.۲.۲ - استهزاء نمازگزاران تراویح
       ۳.۳ - سالم مولی ابی‌حذیفه و قاسم بن محمد
       ۳.۴ - ابراهیم نخعی و علقمه
       ۳.۵ - افراد و شخصیت‌های دیگر
۴ - ترجیح فرادی بر جماعت
       ۴.۱ - نقل ابن‌بطال قرطبی
       ۴.۲ - نقل بدر‌الدین عینی
       ۴.۳ - نقل زین‌الدین عراقی
       ۴.۴ - نقل عبدالبر قرطبی
       ۴.۵ - نتیجه‌گیری
۵ - ممانعت امام علی از بدعت تراویح
       ۵.۱ - متن خطبه امام علی
       ۵.۲ - ترجمه خطبه امام علی
       ۵.۳ - بررسی سند روایت
              ۵.۳.۱ - علی بن ابراهیم بن هاشم
              ۵.۳.۲ - ابراهیم بن هاشم
              ۵.۳.۳ - حماد بن عیسی
              ۵.۳.۴ - ابراهیم بن عثمان
              ۵.۳.۵ - سلیم بن قیس هلالی
       ۵.۴ - نتیجه
۶ - نماز تراویح در روایات شیعه
       ۶.۱ - روایت اول
              ۶.۱.۱ - پاسخ
       ۶.۲ - روایت دوم
              ۶.۲.۱ - پاسخ
۷ - نتیجه
۸ - پانویس
۹ - منبع


در منابع معتبر اهل سنت روایاتی وجود دارد که نشان می‌دهد، نماز تراویح از بدعت‌های عمر بن خطاب است:

۱.۱ - روایت اول

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
۱۹۰۵ حدثنا عبداللَّهِ بن یُوسُفَ اخبرنا مَالِکٌ عن بن شِهَابٍ عن حُمَیْدِ بن عبدالرحمن عن ابی‌هُرَیْرَةَ رضی الله عنه اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال من قام رَمَضَانَ اِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ له ما تَقَدَّمَ من ذَنْبِهِ قال بن شِهَابٍ فَتُوُفِّیَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَالْاَمْرُ علی ذلک ثُمَّ کان الْاَمْرُ علی ذلک فی خِلَافَةِ ابی‌بَکْرٍ وَصَدْرًا من خِلَافَةِ عُمَرَرضی الله عنهما.
ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه وسلم نقل کرده است که آن حضرت فرمود: هرکس (نافله ماه) رمضان را با ایمان و قربة الی الله بخواند، خداوند گناهان گذشته او را می‌بخشد. ابن شهاب گفته: رسول خدا صلی الله وسلم از دنیا رفت و وضعیت به همین صورت بود (نماز تراویح را بدون جماعت می‌خواندند) در زمان خلافت ابوبکر و اوائل خلافت عمر نیز به همین صورت بود.

۱.۲ - روایت دوم

بخاری در روایت دیگر نقل می‌کند که وقتی عمر دید هرکس در مسجد برای خودش نماز می‌خواند، گفت: نظر من این است که برای آنها امام جماعت قرار بدهیم و ابی بن کعب را امام آنها قرار داد:
۱۹۰۶ وَعَنْ بن شِهَابٍ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَیْرِ عن عبدالرحمن بن عبدالقاریء اَنَّهُ قال خَرَجْتُ مع عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضی الله عنه لَیْلَةً فی رَمَضَانَ الی الْمَسْجِدِ فاذا الناس اَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ یُصَلِّی الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ وَیُصَلِّی الرَّجُلُ فَیُصَلِّی بِصَلَاتِهِ الرَّهْطُفقال عُمَرُ انی اَرَی لو جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ علی قَارِئٍ وَاحِدٍ لَکَانَ اَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ علی ابی‌بن کَعْبٍثُمَّ خَرَجْتُ معه لَیْلَةً اُخْرَی وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلَاةِ قَارِئِهِمْقال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذهوالَّتِی یَنَامُونَ عنها اَفْضَلُ من التی یَقُومُونَ یُرِیدُ آخِرَ اللَّیْلِ وکان الناس یَقُومُونَ اَوَّلَهُ.
عبدالرحمن بن عبدالقاری می‌گوید: با عمر بن خطاب در شب ماه رمضان به مسجد رفتیم، دیدیم که برخی به صورت انفراد و برخی هم گروه نماز می‌خوانند. عمر گفت:
نظر من این است که اگر اینها - نمازگزارها - را بر یک امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر این معنی تصمیم گرفت: و ابی بن کعب را مامور اقامه جماعت کرد.
راوی می‌گوید: سپس در شب دیگری به همراه عمر بیرون آمدم مردم را دیدم که به همراه یک شخص - امام جماعت - نماز می‌خوانند.
عمر گفت: این کار، عجب بدعت خوبی است.
این روایات در صحیح مسلم که یکی از صحاح اهل سنت است و نیز بقیه کتب معتبره آنها آمده؛ اما به ذکر این روایات از صحیح بخاری، اکتفا می‌کنیم.

۱.۲.۱ - سخنان علمای اهل‌سنت

شارحان صحیح بخاری، این روایت را توصیح و شرح داده‌اند که در این قسمت به آنها اشاره می‌شود:

۱.۲.۱.۱ - ابن حجر عسقلانی

وی در کتاب «فتح الباری» در شرح جمله «والامر علی ذلک» می‌نویسد:
قوله «قال بن شهاب فتوفی رسول الله صلی الله علیه وسلم والناس» فی روایة الکشمیهنی والامر علی ذلک‌ ای علی ترک الجماعة فی التراویح ولاحمد من روایة بن ابی‌ذئب عن الزهری فی هذا الحدیث ولم یکن رسول الله صلی الله علیه وسلم جمع الناس علی القیام وقد ادرج بعضهم قول بن شهاب فی نفس الخبر اخرجه الترمذی من طریق معمر عن بن شهاب واما ما رواه بن وهب عن ابی‌هریرة خرج رسول الله صلی الله علیه وسلم واذا الناس فی رمضان یصلون فی ناحیة المسجد فقال ما هذا فقیل ناس یصلی بهم ابی‌بن کعب فقال اصابوا ونعم ما صنعوا ذکره بن عبدالبر وفیه مسلم بن خالد وهو ضعیفوالمحفوظ ان عمر هو الذی جمع الناس علی ابی بن کعب.
سخن ابن شهاب... «والامر علی ذلک» یعنی امر بر ترک جماعت در نماز تراویح بوده است. در روایتی که احمد از ابن ابی‌ذئب از زهری نقل کرده آمده که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مردم را بر قیام نماز تراویح بر جماعت جمع نکرده است..... اما روایتی را که ابن وهب از ابوهریره نقل کرده که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مسجد آمد دید مردم در ماه رمضان در ناحیه مسحد نماز می‌خوانند. سؤال کرد، این‌ها چه کار می‌کنند؟ گفتند: مردم پشت سر ابی بن کعب نماز می‌خوانند. حضرت فرمود: کار خوبی می‌کنند.
این روایت را ابن عبدالبر ذکر کرده و در این روایت مسلم بن خالد قرار دارد که ضعیف است. نظر درست این است که عمر مردم را به امامت ابی بن کعب بر جماعت جمع کرد.

۱.۲.۱.۲ - بدر‌الدین عینی

عینی نیز در کتاب «عمدة القاری» در شرح روایت می‌نویسد:
قوله: (قال ابن شهاب)، ‌ای: محمد بن مسلم بن شهاب الزهری. قوله: (والامر علی ذلک)، جملة حالیة والمعنی: استمر الامر فی هذه المدة المذکورة علی ان کل احد یقوم رمضان فی‌ای وجه کان جمعهم عمر، رضی الله تعالی عنه. قوله: (والامر علی ذلک) روایة الکشمیهنی، وفی روایة غیره: (والناس علی ذلک)، یعنی: علی ترک الجماعة فی التراویح.
فان قلت: روی ابن وهب عن ابی‌هریرة: (خرج رسول الله، صلی الله علیه وسلم، واذا الناس فی رمضان یصلون فی ناحیة المسجد، فقال: ما هذا؟ فقیل: ناس یصلی بهم ابی‌بن کعب. فقال: اصابوا، ونِعْمَ ما صنعوا) ذکره ابن عبدالبر. قلت: فیه مسلم بن خالد، وهو ضعیف، والمحفوظ ان عمر، رضی الله تعالی عنه، هو الذی جمع الناس علی ابی‌بن کعب، رضی الله تعالی عنه.
مراد از «ابن شهاب» محمد بن مسلم بن شهاب زهری است. قول ابن شهاب که می‌گوید: «والامر علی ذلک»، جمله حالیه است و معنایش این است در این مدت مذکور در روایت (از زمان پیامبر تا اول خلافت عمر)، امر نماز نافله بر این منوال بود که هر کسی در ماه رمضان می‌توانست به هر صورتی نماز بخواند؛ اما عمر آنها را بر یک نماز جمع کرد.
تعبیر «والامر علی ذلک» به روایت کشمیهنی است و در روایت غیر او تعبیر «والناس علی ذلک» آمده و معنایش این است که مردم نماز تراویح را به جماعت نمی‌خواندند.
و در پایان همان سخن ابن حجر را در باره روایتی ابن وهب از ابوهریره نقل کرده، مطرح می‌کند و از این روایت پاسخ می‌دهد.
عینی در جای دیگر تصریح می‌کند که خود عمر نماز را به جماعت نمی‌خواند و عقیده‌اش این بود که نماز در خانه بهتر است:
قوله: (ثم خرجت معه) ‌ای: مع عمر لیلة اخری، وفیه اشعار بان عمر، رضی الله تعالی عنه، کان لا یواظب الصلاة معهم، وکانه یری ان الصلاة فی بیته افضل، ولا سیما فی آخر اللیل، وعن هذا قال الطحاوی: التراویح فی البیت افضل. قوله: (نعم البدعة)، ویروی: (نعمت البدعة)، بزیادة التاء، ویقال: نعم، کلمة تجمع المحاسن کلها، وبئس، کلمة تجمع المساویء کلها، وانما دعاها بدعة لان رسول الله، صلی الله علیه وسلم، لم یسنها لهم، ولا کانت فی زمن ابی‌بکر، رضی الله تعالی عنه. ورغب رسول الله، صلی الله علیه وسلم، فیها بقوله: نعم، لیدل علی فضلها، ولئلا یمنع هذا اللقب من فعلها. والبدعة فی الاصل احداث امر لم یکن فی زمن رسول الله، صلی الله علیه وسلم، ثم البدعة علی نوعین: ان کانت مما یندرج تحت مستحسن فی الشرع فهی بدعة حسنة، وان کانت مما یندرج تحت مستقبح فی الشرع فهی بدعة مستقبحة.
(ثم خرجت معه)، یعنی بیرون رفتم با عمر در شب دیگر، این جمله اشعار دارد به این که عمر بر جماعت خواندن مواظبت نمی‌کردند و گویا عقیده داشت که نماز در خانه بهتر است به ویژه در پایان شب. از این رو طحاوی گفته است: تراویح در خانه افضل است.
این سخن عمر «نعم البدعة» به صورت «نعمت البدعة» روایت شده است. و «نعم» کلمه است که تمام محاسن را دارد. و کلمه «بئس» جامع تمام بدی‌ها است. و این که عمر جماعت خواندن تراویح را بدعت خوانده به خاطر این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) سنتش این نبوده و در زمان ابوبکر هم چنین نبوده است. ولی رسول خدا به آن تشویق فرموده است به قول خودش «نعم» تا بر فضل آن دلالت کند و این لقب «خوب بودن» را برای کسی که آن را انجام دهد، منع نکند.
بدعت در اصل پدید آوردن امر جدید است که در زمان رسول خدا نبوده است.
بدعت دو قسم است: اگر تراویح داخل در بدعت خوب باشد، بدعت حسنه است و اگر داخل در بدعتی باشد که شرع او را قبیح می‌داند، پس بدعت قبیحه است.

۱.۲.۱.۳ - شهاب‌الدین قسطلانی

قسطلانی نیز در کتاب «ارشاد الساری» می‌نویسد:
(قال ابن شهاب) الزهری (فتوفی رسول الله صلی الله علیه وسلم والامر علی ذلک) ‌ای علی ترک الجماعة فی التراویح ولغیر الکشمیهنی کما فی الفتح والناس علی ذلک (ثم کان الامر علی ذلک) ایضا (فی خلافة ابی‌بکر) الصدیق (وصدرا من خلافة عمر رضی الله عنهما...)
... والامر علی ذلک)؛ یعنی مردم نماز نافله رمضان را به جماعت نمی‌خوانده است. و در غیر روایت کشمیهنی تعبیر «والناس علی ذلک» آمده است. و در زمان خلافت ابوبکر و ابتدای خلافت عمر نیز نماز تراویح به جماعت خوانده نمی‌شده است.
قسطلانی در صفحه دیگر می‌گوید:
سماها ـ‌ ای عمر ـ بدعة لانّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لم یبیِّن لهم الاجتماع لها ولا کانت فی زمن الصدّیق ولا اوّل اللیل ولاکلّ لیلة ولا هذا العدد.
عمر، تراویح را بدعت نامید، به این دلیل این که رسول خدا به مردم نگفته بود که آن را به جماعت بخوانند، در زمان ابوبکر نیز کسی آن را به جماعت نمی‌خواند، نه در اول شب و نه در تمام شب و نه به این تعداد (رکعات).


هرچند که همین دو روایت که در معتبر‌ترین کتاب آنها آمده، برای اثبات این مطلب کفایت می‌کند؛ اما از آن جائی که ممکن است برخی دلالت روایت را نپذیرند و آن را توجیه کنند، ما اعترافات و تصریح سخنان بزرگان اهل سنت را از قرن‌های مختلف در این باره نقل می‌کنیم تا هیچ بهانه‌ای باقی نماند:

۲.۱ - محمد بن سعد زهری

محمد بن سعد زهری در کتاب «الطبقات الکبری» در باره نوآوری‌های عمر می‌نویسد:
وهو اول من سن قیام شهر رمضان وجمع الناس علی ذلکوکتب به الی البلدان وذلک فی شهر رمضان سنة اربع عشرة وجعل للناس بالمدینة قارئین قارئا یصلی بالرجال وقارئا یصلی بالنساء.
او نخستین کسی بود که خواندن (نوافل) ماه رمضان را (به جماعت) بنیان نهاد و مردم را برای خواندن آن جمع کرد و به تمام شهرها نیز نوشت که همین کار را انجام دهند. این قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجری اتفاق اتفاد، در مدینه دو امام جماعت تعیین کرد، یکی برای مردان و یکی برای زنان.

۲.۲ - احمد بن یحیی بلاذری

احمد بن یحیی بلاذری در کتاب «انساب الاشراف» می‌نویسد:
واول من سن قیام شهر رمضان، وجمع الناس علی ذلک، وکتب به الی البلدان، وذلک فی شهر رمضان سنة اربع عشرة.
عمر، نخستین کسی بود که (به جماعت) خواندن نافله ماه رمضان را بنا نهاد، مردم را برای آن جمع کرد و به شهرهای اسلامی نیز نوشت که آنان همین کار را انجام دهند، این قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجری اتفاق افتاد.

۲.۳ - محمد بن جریر طبری

ابوجعفر طبری، تاریخ‌نویس مشهور اهل سنت در این باره می‌نویسد:
وهو اول من جمع الناس علی امام یصلی بهم التراویح فی شهر رمضانوکتب بذلک الی البلدان وامرهم به وذلک فیما حدثنی به الحارث قال حدثنا ابن سعد عن محمد بن عمر فی سنة اربع عشرة وجعل للناس قارئین قارئا یصلی بالرجال وقارئا یصلی بالنساء.
عمر، نخستین کسی بود که مردم را جمع کرد تا نماز تراویح را در ماه رمضان پشت سر یک نفر بخوانند، و به دیگر شهرهای اسلامی نیز نوشت که همین کار را انجام دهند، این قضیه طبق روایتی که حارث از ابن سعد از محمد بن عمر نقل شده در سال چهاردهم اتفاق افتاده است، عمر دو امام جماعت یکی مخصوص مردان و یکی مخصوص زنان تعیین کرد.

۲.۴ - ابوالفرج ابن جوزی

ابوالفرج ابن جوزی مفسر و مورخ مشهور اهل سنت، بعد از نقل روایت بخاری می‌نویسد:
وقوله: نعمت البدعة. البدعة: فعل شیء لا علی مثال تقدم، فسماها بدعة لانها لم تکن فی زمن رسول الله علی تلک الصفة، ولا فی زمن ابی‌بکر.
اما این گفته عمر «نعمت البدعة». بدعت انجام کاری است که پیش از آن کسی انجام نداده باشد؛ عمر آن را بدعت نامید؛ چرا که این قضیه در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و زمان ابوبکر با این ویژگی (به جماعت) نبوده است.

۲.۵ - محیی‌الدین نووی

محیی‌الدین نووی، شارح صحیح مسلم در کتاب معتبر «تهذیب الاسماء و اللغات» می‌نویسد:
وثبت فی صحیح البخاری وغیره ان عمر رضی الله عنه اول من جمع الناس لصلاة التراویحفجمعهم علی ابی‌بن کعب رضی الله عنه واجمع المسلمون فی زمنه وبعده علی استحبابها.
در صحیح بخاری ودیگر کتاب‌ها ثبت شده است که عمر نخستین کسی بود که مردم برای خواندن نماز تراویح (به جماعت) جمع کرد و ابی بن کعب را امام آن‌ها قرار داد، مسلمانان پس آن بر استحباب خواندن تراویح به جماعت اجماع کردند.

۲.۶ - ابن کثیر سلفی

ابن کثیر دمشقی نیز بدعت تروایح را یکی از نوآوری‌ها و شاهکارهای عمر می‌داند:
واول من کتب التاریخ وجمع الناس علی التراویح واول من عس بالمدینة؛ نخستین کسی که تاریخ را ابداع کرد و مردم برای خواندن نماز تراویح جمع کرد، عمر بود.

۲.۷ - ابن حجر عسقلانی

ابن حجر نیز در کتاب «سبل السلام» می‌نویسد:
عرفت ان عمر هو الذی جعلها جماعة علی معین وسماها بدعة؛ شناختی که عمر همان کسی است که نماز تروایح را به جماعت قرار داد پس سر امام معین و او را بدعت خوب نامید.

۲.۸ - مجیر‌الدین العلیمی

مجیر‌الدین علیمی، نیز در این باره می‌نویسد:
وهو اول من جمع الناس لصلاة التراویح واول من کتب التاریخ...؛ عمر، نخستین کسی بود که مردم را برای خواندن نماز تراویج جمع کرد و نخستین کسی بود که تاریخ را ابداع کرد.

۲.۹ - ابن سمعون بغدادی

ابن سمعون بغدادی در کتاب «امالی» می‌نویسد:
وهو اول من جمع الناس علی امام واحد فی التراویح؛ عمر، نخستین کسی بود که مردم را برای خواندن نماز تراویح، پشت سر یک امام جمع کرد.
[۱۶] ابن سمعون البغدادی، ابوالحسین محمد بن احمد بن اسماعیل بن عنبس (متوفای۳۸۷هـ)، امالی ابن سمعون، ج۱، ص۳۵۱، طبق برنامه الجامع الکبیر.


۲.۱۰ - ابوهلال عسکری

ابوهلال عسکری در کتاب «الاوائل» خود می‌نویسد:
واول من اتخذه عمر؛ اول من سن قیام شهر رمضان سنة اربع عشرة.
نخستین کارهائی که عمر انجام داد؛ نخستین کسی که بجای آوردن نماز (نافله) ماه رمضان را (به جماعت) بنا نهاد، عمر بن الخطاب بود.

۲.۱۱ - ابوحامد عزالی

ابوحامد غزالی با تقسیم‌بندی بدعت به «حسنه» و «سیئة»، بدعت تراویح را بدعت حسنه عمر نامیده است:
فکم من محدث حسن کما قیل فی اقامة الجماعات فی التراویح انها من محدثات عمررضی الله عنه وانها بدعة حسنة؛ چه بسیار بدعت‌هایی که «حسن؛ پسندیده» است؛ چنانچه در باره به جماعت خواندن نماز تراویح گفته‌اند که تراویح از نوآوری‌های عمر و بدعت پسندیده‌ای بود.
روشن است که این توجیه غزالی و برخی دیگر از بزرگان سنی، هرگز قابل پذیرش نیست؛ چرا که بدعت‌گذاری در دین هرگز نمی‌تواند پسندیده و حسن باشد؛ بلکه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را گمراهی محض نامیده است؛ چنانچه مسلم نیشابوری در صحیح خود به نقل از جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌نویسد:
وَخَیْرُ الْهُدَی هُدَی مُحَمَّدٍ وَشَرُّ الْاُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَکُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ؛ و بدترین چیزها، تازه پیدا شدهای آن است و هر بدعتی گمراهی است.
ابواسحاق شاطبی از بزرگان قرن هشتم اهل سنت در رد تقسیم‌بندی بدعت به «حسنه» و «سیئه» می‌نویسد:
فاعلموا رحمکم الله ان ما تقدم من الادلة حجة فی عموم الذم من اوجه: احدها انها جاءت مطلقة عامة علی کثرتها لم یقع فیها استثناء البته ولم یات فیها مما یقتضی ان منها ما هو هدی ولا جاء فیها کل بدعة ضلالة الا کذا وکذا ولا شیء من هذه المعانی.
بدان: آن عده از دلائلی که گذشت، تمام بدعت‌ها را مذمت می‌کنند و در تمام آن‌ها حجت هستند؛ چرا که همه آن‌ها به صورت مطلق آمده‌اند و با این که زیاد هستند؛ اما در هیچ یک از آن‌ها استثنائی نیامده و چیزی وارد نشده است که ثابت کند، یکی از بدعت‌ها هدایت باشد و همچنین در هیچ یک از آن‌ها نیامده است که هر بدعتی گمراهی است مگر فلان و فلان بدعت، و نیز هیچ جمله‌ای که این معنا را ثابت کند وارد نشده است.

۲.۱۲ - مقدسی حنبلی

و مقدسی حنبلی، فقیه نامدار حنابله که برترین و گسترده‌ترین کتاب فقهی آن‌ها نیز متعلق به اوست در باره نماز تراویح می‌نویسد:
ونسبت التراویح الی عمر بن الخطاب رضی الله عنه لانه جمع الناس علی ابی‌بن کعب فکان یصلیها بهم؛ نماز تراویح را به عمر نسبت داده‌اند، به این دلیل که او (نخستین بار) مردم را به امامت ابی بن کعب جمع کرد تا پشت سر او نماز تراویح را بخوانند.

۲.۱۳ - عماد‌الدین ابوالفداء

ابوالفداء، تاریخ‌نویس نامدار اهل سنت در باره نوآوری‌های عمر می‌نویسد:
واول من جمع الناس علی امام یصلی بهم التراویح فی رمضان، وکتب بذلک الی سائر البلدان وامرهم به؛ عمر، نخستین کسی بود که مردم را جمع کرد که پشت سر یک امام، نماز تراویح ماه رمضان را بخواند، و به شهرهای دیگر نیز نوشت که همین عمل را انجام دهند.

۲.۱۴ - زین‌الدین ابن‌الوردی

ابن وردی، از مورخان قرن هشتم اهل سنت، یکی از نوآوری‌های عمر را بدعت تراویح می‌داند:
واول من جمع علی امام یصلی التراویح، واول من ضرب بالدرة ودون الدواوین...؛ نخستین کسی که مردم را جمع کرد تا نماز تراویح را پشت سر امام جماعت بخوانند، عمر بود، و او نخستین کسی بود که مردم با تازیانه زد و...

۲.۱۵ - دمیری شافعی

دمیری مصری، از بزرگان اهل سنت در قرن نهم هجری می‌نویسد:
وهو اول من جمع الناس علی امام واحد فی التراویح؛ عمر، نخستین کسی بود که مردم برای خواند نماز تراویح پشت سر یک امام جمع کرد.

۲.۱۶ - احمد بن عبدالله قلقشندی

احمد بن عبدالله قلقشندی، یکی دیگر از بزرگان اهل سنت در کتاب «مآثر الانافة» می‌نویسد:
وهو اول من سن قیام شهر رمضان وجمع الناس علی امام واحد فی التراویح وذلک فی سنة اربع عشرة؛ نخستین کسی که به جماعت خواندن نوافل ماه رمضان را رسم و مردم را برای خواندن آن پشت سر یک امام جمع کرد، عمر بن خطاب بود که این کار را در سال چهاردهم هجری انجام داد.

۲.۱۷ - بدر‌الدین عینی

بدرالدین عینی، در شرح روایت صحیح بخاری می‌نویسد:
وانما دعاها بدعة لان رسول الله، صلی الله علیه وسلم، لم یسنها لهم، ولا کانت فی زمن ابی‌بکر، رضی الله تعالی عنه؛ عمر، آن را بدعت نامید، به این دلیل که رسول خدا آن را رسم نکرده بود، در زمان ابوبکر نیز وجود نداشته است.

۲.۱۸ - محمدامیر صنعانی

و محمد بن اسماعیل صنعانی می‌نویسد:
اذا عرفت هذا عرفت ان عمر هو الذی جعلها جماعة علی معین وسماها بدعة. واما قوله نعم البدعة فلیس فی البدعة ما یمدح بل کل بدعة ضلالة.
وقتی این مطلب را متوجه شدی، این را نیز مشخص می‌شود که عمر، (نخستین) کسی بود که دستور داد آن را به جماعت یک شخص معین بخوانند و عمر بود که آن را بدعت نامید؛ اما این که گفته «نعم البدعه؛ چه بدعت خوبی»، در بدعت چیزی وجود ندارد که قابل ستایش باشد؛ بلکه هر بدعتی (سرانجامش) گمراهی است.

۲.۱۹ - جلال‌الدین سیوطی

جلال‌الدین سیوطی، تاریخ‌نویس، تفسیر‌پرداز، محدث، ادیب و لغت‌شناس پرآوازه اهل سنت در کتاب معتبر «تاریخ الخلفا» در این باره شعر جالبی سروده و در این شعر بدعت تراویح را یکی از شاهکارهای برجسته عمر بن الخطاب نام می‌برد:
وقد عمل بعض الاقدمین ارجوزة فی اسماء الخلفاء ووفیاتهم انتهی فیها لی ایام المعتمد وقد عملت قصیدة احسن منها ورایت ان اختم بها هذا الکتاب وهی هذه:
وقام من بعده الفاروق ثمت فی
عشرین بعد ثلاث غیبوا عمرا ...
سن التراویح والتاریخ وافتتح الفتوح
جما وزاد الحد من سکرا
برخی از گذشتگان رجزهایی در باره نام و تاریخ وفات خلفا تا زمان معتمد (عباسی) سروده‌اند؛ اما من قصیده بهتری سروده‌ام که (بهتر) دیدم که این کتاب (تاریخ الخلفا) را با آن پایان دهم. و آن قصیده این است:
... پس از او (ابوبکر) فاروق آمد که در سال بیست و سه از دنیا رفت... او کسی است که برای نخستین بار نماز تروایح و تاریخ را بنا نهاد، دست به کشورگشائی زد و حدّ مست شدن را افزایش داد...
و در جای دیگر از همین کتاب ضمن شمردن نوآوری‌های خلیفه می‌نویسد:
واول من سن قیام شهر رمضان.
و در کتاب «الوسائل فی معرفة الاوائل» که در آن بسیاری از نوآوری‌های تاریخ را جمع‌آوری کرده است، بدعت تراویح و خواندن به جماعت آن را یکی از نوآوری‌ها و افتخارات خلیفه دوم نام می‌برد:
اول من سن التراویح عمر بن الخطاب سنة اربع عشرة اخرجه البیهقی عن عروة؛ نخستین کسی که نماز تراویح را مرسوم کرد، عمر بن خطاب در سال چهاردهم هجری بود، این مطلب را بیهقی از عروه نقل کرده است.
و در صفحه بعد همین مطلب را این‌گونه تکرار می‌کند:
اول من جمع الناس علی الصلاة فی رمضان عمر بن الخطاب جمعهم علی ابی‌بن کعب رضی الله عنه؛ نخستین کسی که مردم برای جماعت خواندن نماز (نافله) رمضان جمع کرد، عمر بن الخطاب بود که ابی بن کعب را امام جماعت آن‌ها قرار داد.

۲.۲۰ - محمد بن عبدالباقی زرقانی

محمد بن عبدالباقی زرقانی در شرح خود بر کتاب موطا مالک می‌نویسد:
فسماها بدعة لانه صلی الله علیه وسلم لم یسن الاجتماع لها ولا کانت فی زمان الصدیق وهو لغة ما احدث علی غیر مثال سبق وتطلق شرعا علی مقابل السنة وهی ما لم یکن فی عهده صلی الله علیه وسلم.
عمر آن را بدعت نامید؛ چرا که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به جماعت خواندن آن را تاسیس بود، در زمان ابوبکر نیز سابقه نداشته است.
لغت بدعت به معنای چیزی است که سابقه نداشته و از نظر شرعی بر چیزی اطلاق می‌شود که در مقابل سنت و چیزهای است که در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وجود نداشته است.

۲.۲۱ - زین‌الدین حسینی عراقی

حسینی عراقی نیز در کتاب «طرح التثریب فی شرح التقریب»، می‌نویسد:
وقد امر به عمر بن الخطاب رضی الله عنه واستمر علیه عمل الصحابة رضی الله عنهم وسائر المسلمین وصار من الشعائر الظاهرة کصلاة العید؛ عمر بن خطاب به تراویح دستور داد و صحابه و سایر مسلمانان این کار را ادامه دادند و از شعائر آشکار کردید همانند نماز عید.


سؤال مهمی که در این قسمت پاسخ داده شود این است که اگر اهل سنت نماز تراویح را سنت حسنه می‌دانند، آیا فرزندان خلیفه اول و دوم به آن عمل کرده‌اند؟ آیا از بزرگان دیگر نیز با سنت همراهی کرده‌اند، یا نه؟ اگر آنها به این سنت عمل نکرده‌اند آیا نشانه بدعت بودن تراویح نیست؟
ابن ابی‌شیبه در کتاب «المصنف» بابی را تحت عنوان «من کان لاَ یَقُومُ مع الناس فی رَمَضَانَ» باز کرده است و در آن روایات متعددی را ذکر کرده است که چه کسانی در نماز تروایح به جماعت شرکت نمی‌کرده است.
در این قسمت اسامی این افراد را ذکر می‌کنیم:

۳.۱ - عمر و عثمان

نخسیتن کسی که به سنت عمر بن خطاب پشت پا زده و آن را زیر پا گذاشته خود عمر و دوست دیگر او عثمان بن عفان است.
مالک بن انس در کتاب «المدونة الکبری»، قضیه را این‌گونه نقل کرده است:
عن اللیث عن یحیی بن سعید انه سئل عن صلاة الامیر خلف القارئ فقالما بلغنا ان عمر وعثمان کانا یقومان فی رمضان مع الناس فی المسجد.
از یحیی بن سعید در باره نماز خواندن امیر پشت سر امام سؤال شد. وی در پاسخ گفت: روایتی به ما نرسیده است که عمر و عثمان در ماه رمضان با مردم در مسجد پشت سر امام ایستاده باشند.
این سؤال در ذهن ایجاد می‌شود که اگر به جماعت خواندن نافله رمضان کار خوبی بوده، چرا خلفاء از انجام آن خود داری کرده است؟
آیا عمر بن خطاب مصداق این آیه قرآن نخواهد بود که می‌فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ اَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ؛ ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا سخنی می‌گوئید که عمل نمی‌کنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگوئید که عمل نمی‌کنید؟».

۳.۲ - عبدالله بن عمر

عبدالله بن عمر از جمله صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که پس از پدرش جایگاه خاصی در نزد اهل سنت دارد. اما او نیز با این موقعیت و جایگاه، به سنت پدرش هیچگاه عمل نکرد تا به جای پدر مقتدای دیگران در این امر شود.

۳.۲.۱ - نقل ابن‌ابی‌شیبه

ابن ابی‌شیبه استاد بخاری می‌نویسد:
۷۷۱۴ حدثنا ابوبکر قال ثنا بن نُمَیْرٍ قال ثنا عُبَیْدُ اللهِ بن عُمَرَ عن نَافِعٍ عَنِ بن عُمَرَاَنَّهُ کان لاَ یَقُومُ مع الناس فی شَهْرِ رَمَضَانَ قال وکان سَالِمٌ وَالْقَاسِمُ لاَ یَقُومُونَ مع الناس؛ عبدالله عمر پشت سر هیچ امام جماعتی در ماه رمضان نماز نمی‌خواند و سالم مولی ابوحذیفه و قاسم بن محمد بن ابی‌بکر نیز با مردم نماز نمی‌خواندند.
عبدالرزاق صنعانی نیز این روایت را آوده است:
۷۷۴۳ عبدالرزاق عن عبدالله بن عمر عن نافع عن بن عمر انه کان لا یقوم خلف الامام فی رمضان.

۳.۲.۲ - استهزاء نمازگزاران تراویح

عبدالله بن عمر این صحابی جلیل‌القدر از نظر اهل سنت، نه تنها تراویح را به جماعت نخواند بلکه فراتر از آن، جماعت‌گذاران را نیز به باد مسخره می‌گرفت و به الاغ تشبیه می‌کرد.
ابن ابی‌شیبه می‌نویسد:
۷۷۱۵ حدثنا وَکِیعٌ عن سُفْیَانَ عن مَنْصُورٍ عن مُجَاهِدٍ قال سَاَلَ رَجُلٌ بن عُمَرَ اَقُومُ خَلْفَ الاِمَام فی شَهْرِ رَمَضَانَ فقال تُنْصِتُ کَاَنَّک حِمَارٌ؛ مجاهد می‌گوید: مردی از عبدالله بن عمر سوال کرد: آیا در ماه رمضان نماز تراویح را با جماعت بخوانم؟ عبدالله بن عمر گفت: آیا می‌خواهی مانند الاغ ساکت بمانی؟
بیهقی و عبدالرزاق روایت را با این عبارت نقل کرده‌اند:
۴۲۷۹ انبا ابونصر عمر بن عبدالعزیز بن عمر بن قتادة الانصاری انبا ابوعمرو بن مطر انبا ابوخلیفة ثنا محمد بن کثیر ثنا سفیان عن منصور عن مجاهد عن عبدالله بن عمر قال قال له رجل اصلی خلف الامام فی رمضان قال یعنی بن عمر الیس تقرا القرآن قال نعم قال افتنصت کانک حمار صل فی بیتک.
مجاهد می‌گوید: مردی از عبدالله بن عمر سوال کرد: آیا در ماه رمضان نماز تراویح را با جماعت بخوانم؟ عبدالله بن عمر گفت: آیا قرآن را خوانده‌ای؟ گفت: بلی. ابن عمر گفت: آیا می‌خواهی مانند الاغ ساکت بمانی؟ در خانه‌ات نماز بخوان.

۳.۳ - سالم مولی ابی‌حذیفه و قاسم بن محمد

ابن ابی‌شیبه استاد بخاری می‌نویسد:
۷۷۱۴ حدثنا ابوبکر قال ثنا بن نُمَیْرٍ قال ثنا عُبَیْدُ اللهِ بن عُمَرَ عن نَافِعٍ عَنِ بن عُمَرَ اَنَّهُ کان لاَ یَقُومُ مع الناس فی شَهْرِ رَمَضَانَ قالوکان سَالِمٌ وَالْقَاسِمُ لاَ یَقُومُونَ مع الناس؛ عبدالله عمر پشت سر هیچ امام جماعتی در ماه رمضان نماز نمی‌خواند و سالم مولی ابوحذیفه و قاسم بن محمد بن ابی‌بکر نیز با مردم نماز نمی‌خواندند.

۳.۴ - ابراهیم نخعی و علقمه

ابراهیم نخعی و علقمه از تابعان نیز به نماز تراویح همراه مردم شرکت نمی‌کردند.
ابن ابی‌شیبه آورده است:
۷۷۱۸ حدثنا ابوخَالِدٍ الاَحْمَر عَنِ الاَعْمَش قالکان ابْرَاهِیمُ وَعَلْقَمَةُ لاَ یَقُومُونَ مع الناسفی رَمَضَانَ.
در روایت دیگر آمده است:
۷۷۱۷ حدثنا عِیسَی بن یُونُسَ عَنِ الاَعْمَش قال کان ابْرَاهِیمُ یَؤُمُّهُمْ فی الْمَکْتُوبَةِ وَلاَ یَؤُمُّهُمْ فی صَلاَةِ رَمَضَانَ وَعَلْقَمَةُ وَالاَسْوَدُ؛ ابراهیم مردم را در نماز واجب امامت می‌کرد نه در نافله ماه رمضان و علقمه و اسود نیز همین‌گونه بودند.
زین‌الدین عراقی در کتاب «طرح التثریب فی شرح التقریب»، با اشاره به روایت ابن ابی‌شیبه می‌نویسد:
وروی ابن ابی‌شیبة فی مصنفه عن ابن عمر وابنه سالم والقاسم بن محمد وعلقمة وابراهیم النخعیانهم کانوا لا یقومون مع الناس فی شهر رمضان.

۳.۵ - افراد و شخصیت‌های دیگر

محمد بن نصر در کتاب «قیام رمضان» از قول مالک اسامی تعداد دیگری را نقل کرده است که تراویح را به جماعت نخوانده‌اند:
وقال مالک: «کان ابن هرمز من القراء ینصرف فیقوم باهله فی بیته، وکان ربیعة ینصرف، وکانالقاسم، وسالم ینصرفان لا یقومان مع الناس، وقد رایت یحیی بن سعید مع الناس، وانا لا اقوم مع الناس، لا اشک ان قیام الرجل فی بیته افضل من القیام مع الناس اذا قوی علی ذلک وما قام رسول الله صلی الله علیه وسلم الا فی بیته»...
ابوالاسود: ان عروة بن الزبیر رضی الله عنه کان یصلی العشاء الآخرة مع الناس فی رمضان ثم ینصرف الی منزله ولا یقوم مع الناس...... شعبة عن اسحاق بن سوید: «کان صف القراء فی بنی عدی فی رمضان، الامام یصلی بالناس وهم یصلون علی حدة» وکان سعید بن جبیر: «یصلی لنفسه فی المسجد والامام یصلی بالناس».
مالک می‌گوید: ابن هرمز از که از قراء است وقتی نماز واجب را در مسجد می‌خواند به خانه می‌آمد و نماز نافله را در خانه می‌خواند. و ربیعه نیز به خانه می‌آمد و قاسم و سالم نیز با مردم نماز نمی‌گذاردند. و یحیی بن سعید را دیدم که همراه مردم می‌خواند اما من نمی‌ایستادم. بدون شک نماز در خانه افضل از خواندن با مردم است....
ابوالاسود می‌گوید: عروة بن زبیر نیز بعد از ادای نماز عشاء با مردم در ماه رمضان به خانه بر می‌گشت و با مردم نمی‌خواند.
اسحاق بن سوید می‌گوید: صف قاریان در بنی‌عدی در ماه رمضان جدا بود، امام با مردم نماز می‌خواند ولی آنها جدایی نماز می‌خواندند. و سعید بن جبیر در مسجد به تنهایی نماز می‌خواند در حالی که امام همراه مردم نماز می‌خواند.
[۴۳] المَرْوَزِی، ابوعبدالله محمد بن نصر بن الحجاج (متوفای۲۹۴هـ) قیام رمضان، ج۱، ص۳۱، دار النشر: طبق برنامه الجامع الکبیر.



نکته دیگر این که نظر علماء و فقهای اهل سنت را بررسی کنیم، به نظر آنها به جماعت خواندن نافله رمضان ترجیح دارد یا فرادی؟

۴.۱ - نقل ابن‌بطال قرطبی

ابن بطال قرطبی در کتاب «شرح صحیح البخاری»، اسامی چند تن از علمای بزرگ اهل سنت را آورده که آنها نماز نافله را به صورت فرادی ترجیح داده‌اند و یکی از دلائل آنها این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از به جماعت خواندن آن خودداری کردند و اصحابش را از این که می‌آمدند پشت سر حضرت نماز می‌خواندند، نهی فرمودند:
وقد احتج قوم من الفقهاء بقعود النبی - صلی الله علیه وسلم - عن الخروج الی اصحابه اللیلة الثالثة، او الرابعة، وقالوا: ان صلاة رمضان فی البیت للمنفرد افضل من صلاتها فی المسجد، منهم مالک، وابویوسف، والشافعی، وقال مالک: کان ربیعة وغیر واحد من علمائنا ینصرفون ولا یقومون مع الناس، وانا افعل ذلک، ....
گروهی از فقهاء احتجاج کرده‌اند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) در خانه نشست و در شب سوم و چهارم نیامد تا با اصحابش نماز بخواند. آنها گفته‌اند: نماز نافله رمضان در خانه به تنهایی بهتر از انجام آن در مسجد است. از جمله آنها مالک، ابویوسف و شافعی است.
مالک گفته است: ربیعه و بسیاری از علمای ما وقتی نماز شام و عشاء را در مسجد اقامه می‌کردند با مردم نمی‌ایستادند و به خانه بر می‌گشتند اما من با مردم می‌خواندم.

۴.۲ - نقل بدر‌الدین عینی

بدر‌الدین عینی نیز در کتاب «عمدة القاری شرح صحیح البخاری»، می‌نویسد:
وذهب مالک والشافعی وربیعة الی ان صلاته فی بیته افضل من صلاته مع الامام وهو قول ابراهیم والحسن البصری والاسود وعلقمة وقال ابوعمر اختلفوا فی الافضل من القیام مع الناس او الانفراد فی شهر رمضان فقال مالک والشافعی صلاة المنفرد فی بیته افضل وقال مالک وکان ربیعة وغیر واحد من علمائنا ینصرفون ولایقومون مع الناس وقال مالک وانا افعل ذلک وما قام رسول الله الا فی بیته والیه مال الطحاوی وروی ذلک عن ابن عمر وسالم والقاسم ونافع انهم کانوا ینصرفون ولا یقومون مع الناس وقال الترمذی واختار الشافعی ان یصلی الرجل وحده اذا کان قارئا.
مالک، شافعی و ربیعه عقیده داشتند که نماز در خانه بهتر از نماز با امام است و این قول ابراهیم، حسن بصری، اسود و علقمه است. ابوعمرو گفته است که علما اختلاف کرده‌اند که آیا بهتر است نماز نافله رمضان را به تنهایی در خانه خواند یا به جماعت؟
مالک و شافعی گفته‌اند: در خانه بهتر است. مالک گفته است: ربیعه و بسیاری از علمای ما بعد از نماز جماعت واجب به خانه می‌آمدند... طحاوی نیز به این قول تمایل کرده....

۴.۳ - نقل زین‌الدین عراقی

زین‌الدین عراقی در کتاب «طرح التثریب فی شرح التقریب»، قول برخی علماء و فقهای اهل سنت را در باره این که فرادی خواندن نماز نافله رمضان را بهتر می‌دانند و ترجیح می‌دهند آوده و در پایان می‌نویسد که خود عمر اعتراف کرده است که نماز تراویح مکروه است:
وذهب آخرون الی ان فعلها فرادی فی البیت افضل لکونه علیه الصلاة والسلام واظب علی ذلک قبل هذه اللیالی وبعدها وتوفی والامر علی ذلکثم کان الامر علی ذلک فی خلافة ابی‌بکر وصدرا من خلافة عمر وانما وقع تغییره فی خلافة عمر سنة اربع عشرة من الهجرةواعترف عمر رضی الله عنه بانها مفضولة...
دیگران بر این عقیده هستند که انجام نماز نافله رمضان به صورت فرادی در خانه افضل است؛ چرا که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به فرادی خواندن مواظبت می‌کرد قبل از این شب‌ها و بعد از آن تا این که وفات یافت و امر نماز نافله رمضان بر همین منوال بود و در زمان خلافت ابوبکر و ابتدای خلافت عمر نیز همین‌گونه بود و تغیر در خلافت عمر در سال چهاردهم هجرت واقع شد. و عمر اعتراف کرده است که این نماز تراویح مکروه است.
ایشان به روایت پیامبر خدا در صحیح مسلم:
فعلیکم بالصلاة فی بیوتکم فان خیر صلاة المرء فی بیته الا الصلاة المکتوبة.
اشاره کرده و پس از آن می‌نویسد:
وبهذا قال مالک وابویوسف وبعض الشافعیة وحکاه ابن عبدالبر عن الشافعی؛ طبق این روایت مالک و ابویوسف و بعض شافعی نظر داده‌اند.

۴.۴ - نقل عبدالبر قرطبی

عبدالبر قرطبی در کتاب «الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الامصار»، رای مالک و شافعی را در انفراد خواندن نماز نافله رمضان آورده است:
وقال (علیه‌السّلام) صلاة المرء فی بیته افضل من صلاته فی مسجدی هذا الا المکتوبة
فاذا کانت النافلة فی البیت افضل منها فی مسجد النبی (علیه‌السّلام) والصلاة فیه بالف صلاة فای فضل ابین من هذاولهذا کان مالک والشافعی ومن سلک سبیلهما یرون الانفراد فی البیت افضل فی کل نافلةفاذا قامت الصلاة فی المساجد فی رمضان ولو باقل عدد فالصلاة حینئذ فی البیت افضل.
رسول خدا فرمود: نماز شخص در خانه بهتر از نماز او در مسجد من است مگر نماز واجب. پس زمانی که نافله در خانه بهتر از نماز در مسجد پیامبر باشد، کدام فضیلت روشن‌تر از این است؟
از این رو است که مالک و شافعی و کسانی که راه آنها را پیموده‌اند اعتقاد دارند که تمام نافله را بهتر است در خانه خواند....
[۴۷] النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر (متوفای ۴۶۳هـ)، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الامصار فی شرح الموطا، ج۲، ص۷۳، تحقیق: سالم محمد عطا - محمد علی معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الاولی، ۲۰۰۰م.


۴.۵ - نتیجه‌گیری

طبق عباراتی که از کتاب‌های اهل سنت نقل شد، روشن می‌شود که تعدادی از فقهای اهل سنت همانند مالکی و شافعی و برخی دیگر، انجام نماز نافله رمضان را به صورت انفرادی در خانه بهتر از جماعت در مسجد می‌دانند و مهمترین دلیل شان این است که رسول خدا برخی افرادی را که می‌آمدند پشت سر حضرت نماز می‌خواندند نهی کردند و دستور دادند که در خانه این نماز را انجام دهند.
با در نظر داشت این نکته، چه ارزشی برای این دستور عمر بن خطاب باقی می‌ماند جز این که همان سخن خودش را گفت که: نعم البدعة.


شبهه دیگری را که شبکه‌های وهابی‌جدیدا در باره نماز تراویح مطرح کرده‌اند این است که اگر نماز تراویح بدعت است و خواندن آن جایز نیست؛ چرا امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) در زمان خلافت خودش از این بدعت جلوگیری نکردند و حتی تحدی کرده‌اند که شیعه یک روایت هم ندارید که حضرت از این کار منع کرده باشند.
در پاسخ این شبهه، یکی از خطبه‌های امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) راکه در آن به صراحت از بدعت تراویح جلوگیری کرده‌اند، در این قسمت تقدیم می‌کنیم تا دروغ این شبکه‌ها و عوام‌فریبی آنها بیش از پیش روشن شود.
در کتاب شریف کافی در روایت صحیح خطبه مفصلی از امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) نقل شده است. ما این خطبه را به همان تفصیلش می‌آوریم و قسمت مورد نظر را رنگی کرده تا برای خوانندگان عزیز روشن باشد.

۵.۱ - متن خطبه امام علی

متن خطبه حضرت این است:
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَخَطَبَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلامفَحَمِدَ اللَّهَ وَ اَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثُمَّ قَالَ اَلَا اِنَّ اَخْوَفَ مَا اَخَافُ عَلَیْکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْاَمَلِ اَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ اَمَّا طُولُ الْاَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ اَلَا اِنَّ الدُّنْیَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ اِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ اَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ اَبْنَاءِ الدُّنْیَا فَاِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ اِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ اِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ اَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ اَحْکَامٍ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ یَتَوَلَّی فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا
اَلَا اِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ یَکُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ اَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یُخَفْ عَلَی ذِی حِجًی لَکِنَّهُ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَیُجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَی اَوْلِیَائِهِ وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَی
اِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَقُولُ کَیْفَ اَنْتُمْ اِذَا لَبَسَتْکُمْ فِتْنَةٌ یَرْبُو فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ یَجْرِی النَّاسُ عَلَیْهَا وَ یَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَاِذَا غُیِّرَ مِنْهَا شَیْ ءٌ قِیلَ قَدْ غُیِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ اَتَی النَّاسُ مُنْکَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِیَّةُ وَ تُسْبَی الذُّرِّیَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ کَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ کَمَا تَدُقُّ الرَّحَی بِثِفَالِهَا وَ یَتَفَقَّهُونَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ لِغَیْرِ الْعَمَلِ وَ یَطْلُبُونَ الدُّنْیَا بِاَعْمَالِ الْآخِرَةِ ثُمَّ اَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ اَهْلِ بَیْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِیعَتِهِ
فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِی اَعْمَالًا خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مُتَعَمِّدِینَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِینَ لِعَهْدِهِ مُغَیِّرِینِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَی تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا اِلَی مَوَاضِعِهَا وَ اِلَی مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّی اَبْقَی وَحْدِی اَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِیَ الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ اِمَامَتِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)
اَ رَاَیْتُمْ لَوْ اَمَرْتُ بِمَقَامِ اِبْرَاهِیمَ (علیه‌السّلام) فَرَدَدْتُهُ اِلَی الْمَوْضِعِ الَّذِی وَضَعَهُ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)
وَ رَدَدْتُ فَدَکاً اِلَی وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کَمَا کَانَ وَ اَمْضَیْتُ قَطَائِعَ اَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لِاَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ اِلَی وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَایَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِیَ بِهَا
وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَیْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ اِلَی اَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُکْمَ فِی الْفُرُوجِ وَ الْاَحْکَامِ وَ سَبَیْتُ ذَرَارِیَّ بَنِی تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ اَرْضِ خَیْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِینَ الْعَطَایَا
وَ اَعْطَیْتُ کَمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یُعْطِی بِالسَّوِیَّةِ وَ لَمْ اَجْعَلْهَا دُولَةً بَیْنَ الْاَغْنِیَاءِ وَ اَلْقَیْتُ الْمَسَاحَةَ وَ سَوَّیْتُ بَیْنَ الْمَنَاکِحِ وَ اَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ کَمَا اَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ
وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اِلَی مَا کَانَ عَلَیْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِیهِ مِنَ الْاَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَی الْخُفَّیْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَی النَّبِیذِ وَ اَمَرْتُ بِاِحْلَالِ الْمُتْعَتَیْنِ وَ اَمَرْتُ بِالتَّکْبِیرِ عَلَی الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ وَ اَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَ اَخْرَجْتُ مَنْ اُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فِی مَسْجِدِهِ مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اَخْرَجَهُ وَ اَدْخَلْتُ مَنْ اُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَی حُکْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَی الطَّلَاقِ عَلَی السُّنَّةِ وَ اَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَی اَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا
وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ اِلَی مَوَاقِیتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ اَهْلَ نَجْرَانَ اِلَی مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَایَا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْاُمَمِ اِلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّی
وَاللَّهِ لَقَدْ اَمَرْتُ النَّاسَ اَنْ لَا یَجْتَمِعُوا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ اِلَّا فِی فَرِیضَةٍ وَ اَعْلَمْتُهُمْ اَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِی النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَی بَعْضُ اَهْلِ عَسْکَرِی مِمَّنْ یُقَاتِلُ مَعِی یَا اَهْلَ الْاِسْلَامِ غُیِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ یَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ اَنْ یَثُورُوا فِی نَاحِیَةِ جَانِبِ عَسْکَرِی
مَا لَقِیتُ مِنْ هَذِهِ الْاُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ اَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ اِلَی النَّارِ وَ اَعْطَیْتُ مِنْ ذَلِکَ سَهْمَ ذِی الْقُرْبَی الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما اَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ
فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَی بِذِی الْقُرْبَی الَّذِی قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَقَالَ تَعَالَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فِینَا خَاصَّةً کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْاَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ فِی ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ اِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًی اَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّی بِهِ نَبِیَّهُ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)
وَ لَمْ یَجْعَلْ لَنَا فِی سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً اَکْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وَ اَکْرَمَنَا اَهْلَ الْبَیْتِ اَنْ یُطْعِمَنَا مِنْ اَوْسَاخِ النَّاسِ فَکَذَّبُوا اللَّهَ وَ کَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا کِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِیَ اَهْلُ بَیْتِ نَبِیٍّ مِنْ اُمَّتِهِ مَا لَقِینَا بَعْدَ نَبِیِّنَا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

۵.۲ - ترجمه خطبه امام علی

امیر مومنان خطبه‌ای خواند و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درود فرستادند؛ سپس فرمودند: آگاه باشید که من از شما در مورد دو خصوصیت بیش از سایر خصوصیت‌ها نگرانم؛ تبعیت از هوای نفس و آرزوهای دراز؛ آگاه باشید که تبعیت از هوای نفس راه حق را می‌بندد و آرزوهای بلند، سبب فراموشی آخرت می‌گردد. آگاه باشید که دنیا بار سفر بسته و (از انسان) دور می‌شود و آخرت بار سفر بسته و نزدیک می‌شود؛ ولی فرزندان هر دو یکی است (هر دو نظر به انسان دارند) پس از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید؛ بدرستی‌که امروز زمان کار است و حسابی در کار نیست و فردا زمان حساب است و کاری در میان نیست؛ و به درستی‌که شروع فتنه‌ها از هوای نفسی است که انسان به دنبال آن می‌رود و بدعت‌هایی است که بصورت قانون در می‌آید و در آن با حکم خدا مخالفت می‌شود؛ و عده‌ای از مردم در آن عده‌ای دیگر را به کار می‌گمارند.
آگاه باشید که حق اگر (از باطل) جدا شود هیچ اختلافی نخواهد بود و اگر باطل نیز جدا شود بر هیچ صاحب عقلی مخفی نخواهد ماند؛ اما از این مقداری و از آن مقداری گرفته و آن دو را با هم مخلوط می‌گردانند پس با یکدیگر ظاهری آراسته پیدا می‌کنند. آن‌جاست که شیطان بر یاوران خویش مسلط می‌گوردد و کسانی نجات می‌یابند که خداوند برای ایشان از پیش نیکی فرستاده باشد؛ به درستی‌که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که فرمودند: چگونه خواهید بود در زمانی که فتنه‌ها از چشم شما پوشیده مانده و در میان شماست؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پیر می‌شود؛ در میان مردم جریان دارد ولی مردم آن را سنت خویش قرار می‌دهند و اگر چیزی از آن را تغییر دهند می‌گویند: سنت را تغییر دادید و بر مردم کار ناپسندی وارد شده است!!!
سپس امتحان سخت‌تر می‌گردد و مردمان را اسیر می‌کند و فتنه را بر ایشان می‌کوباند همانطور که آتش، چوب را می‌کوباند، و همانطور که سنگ آسیا، تفاله‌ها را می‌کوباند و برای غیر خدا به دنبال دین می‌روند و برای غیر علم به دنبال دانش می‌روند و دنیا را با کارهای اخروی طلب می‌کنند.
سپس رو به مردم نموده در حالی‌که عده‌ای از بستگان و نزدیکان و شیعیانش گرد او بودند فرمود:
خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می‌مانم و یا با عده کمی از شیعه‌ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌دانند.
به من خبر دهید اگر دستور می‌دادم که مقام ابراهیم (علیه‌السّلام) را به همان مکانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار داده بود، بازگردد.
و فدک را به ورثه فاطمه باز می‌گرداندم و مقدار پیمانه (برای کشیدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز می‌گرداندم؛ و زمین‌های هدیه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را که به عده‌ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ایشان می‌دادم.
و خانه جعفر را به ورثه‌اش بازمی‌گرداندم و آن را از مسجد خراب می‌کردم (زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند)؛ و عده‌ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده‌اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان باز می‌گرداندم!!!.
و حکم (خدا) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ایشان جاری می‌کردم؛ و مردمان بنی‌تغلب را به اسارت می‌گرفتم (زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته و رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند)
و آن مقدار از زمین‌های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز می‌گرداندم (زیرا این زمین‌ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است؛ یعنی برای گرفتن بیشتر زمین‌های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده‌ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد).
و دفاتر هدیه‌های ماهانه را پاک می‌کردم (زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود)
و همانطور که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تقسیم می‌کرد همانطور یعنی به صورت مساوی (اموال را بین مردم) تقسیم می‌نمودم
و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار‌ اندازه‌گیری زمین ایشان را کنار می‌انداختم (زیرا با آن مقدار هدیه‌های رسول خدا به خود را افزایش می‌دادند)؛ و ازدواج‌ها را یکسان قرار می‌دادم (زیرا ایشان دستور داده بودند که غیرعرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمودند مسلمان کفو مسلمان است)
و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند (عزّوجلّ) دستور داده است جاری می‌نمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می‌دانستند).
و مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می‌بستم (هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد)
و درهایی را که بسته شده بود باز می‌نمودم (رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت).
و مسح از روی کفش را حرام می‌نمودم (خلفا این کار را جایز دانستند)
و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می‌ساختم (خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند)
و دستور می‌دادم که همه مردم دو متعه (حج و زنان) را جایز بدانند
و دستور می‌دادم که بر جنازه (هنگام نماز میت) پنج تکبیر بگویند (خلفا چهار تکبیر می‌گفتند)
و مردم را وادار می‌نمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را (در نماز) بلند بگویند؛ و کسانی را که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیرون (تبعید) کرده بودند و بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مسجد حضرت وارد شدند، بیرون می‌نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند!!!)
و کسانی را که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می‌آوردم (عده‌ای از صحابه جایگاه و خانه‌ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند)
و مردم را بر حکم قرآن وادار می‌کرده و ایشان را وادار می‌کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند (طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند)
و صدقات را بر گروه‌ها و مرزهای خودش باز می‌گرداندم (صدقات باید بر گروه‌های مختلفی تقسیم می‌شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می‌دادند)؛
و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش (در مورد نماز) و روش خویش (در مورد غسل) و جایگاه خویش (در مورد وضو) باز می‌گرداندم (زیرا نماز‌های یومیه را می‌توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می‌شد و برعکس نمودند، بعضی از سر باید مسح می‌شد آن را نیز تغییر دادند، پا نیز باید مسح می‌شد آن را شستند)
و مردمان نجران را به محل خویش باز می‌گرداندم (از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است: لشگر اسامه را راهی کنید، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید. و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند)
و اسیران فارس و باقی ملت‌ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمی‌گرداندم (ایشان دستور دادند که هیچ برده‌ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود) در این صورت از گرد من پراکنده می‌شدند.
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛ پس عده‌ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ‌ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می‌دارند!!!
و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همان‌گونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.

و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می‌دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که "اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده‌ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی (حق از باطل)، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند (و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید).
پس قسم به خدا ما همان بستگان (رسول خدا) هستیم، کسانی هستیم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است: (این خمس)" برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است" و این آیه را در مورد ما نازل کرد " تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد؛ پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را (از آن) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید " در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا؛ "بدرستی‌که خداوند صاحب عقوبت شدیدی است " برای کسانی که به ایشان ظلم کند؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا بوسیله آن ما را بی‌نیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستاده‌اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد؛ و بدین سبب فرستاده‌اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفی‌های مردمان (صدقه) بخوراند.
پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن می‌گفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند؛ و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.

۵.۳ - بررسی سند روایت

در این بخش، راویان این روایت از منظر اهل رجال، مورد بررسی قرار می‌گیرد.

۵.۳.۱ - علی بن ابراهیم بن هاشم

نجاشی یکی از بزرگان رجال شیعه است ایشان در کتاب رجالش، علی بن ابراهیم را ثقه می‌داند:
علی بن ابراهیم بن هاشم ابوالحسن القمی، ثقة فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب؛ علی بن ابراهیم... موثق در روایت، مورد اعتماد و صحیح المذهب است.

۵.۳.۲ - ابراهیم بن هاشم

درباره ابراهیم بن هاشم، کلام جامع حضرت آیت‌الله العظمی خوئی قدس الله نفسه الزکیه را نقل می‌کنیم. وی در شرح حال ابراهیم بن هاشم می‌نویسد:
اقول: لا ینبغی الشک فی وثاقة ابراهیم بن هاشم، ویدل علی ذلک عدة امور:
۱. انه روی عنه ابنه علی فی تفسیره کثیرا، وقد التزم فی اول کتابه بان ما یذکره فیه قد انتهی الیه بواسطة الثقات. وتقدم ذکر ذلک فی (المدخل) المقدمة الثالثة.
۲. ان السید ابن طاووس ادعی الاتفاق علی وثاقته، حیث قال عند ذکره روایة عن امالی الصدوق فی سندها ابراهیم بن هاشم: "ورواة الحدیث ثقات بالاتفاق".
۳. انه اول من نشر حدیث الکوفیین بقم. والقمیون قد اعتمدوا علی روایاته، وفیهم من هو مستصعب فی امر الحدیث، فلو کان فیه شائبة الغمز لم یکن یتسالم علی اخذ الروایة عنه، وقبول قوله.
من می‌گویم: شایسته نیست که در وثاقت ابراهیم بن هاشم تردید شود، برای اثبات این مدعا چند دلیل دلالت دارد:
۱. علی بن ابراهیم در تفسیر خود روایات زیادی از او نقل کرده است؛ در حالی که در اول کتاب خود ملتزم شده است که هر چه در این کتاب آورده، به واسطه افراد ثقه به او رسیده است. بحث این مطلب در کتاب المدخل مقدمه سوم گذشت.
۲. سید بن طاووس ادعای اتفاق بر وثاقت او کرده است؛ چنانچه در ذکر روایتی که او در سندش ابراهیم بن هاشم وجود دارد گفته: تمام روات آن به اتفاق علماء ثقه هستند.
۳. او نخستین کسی است که حدیث مردم کوفه را در قم انتشار داد و قمی‌ها به روایات او اعتماد کرده‌اند. در میان قمی‌ها کسانی بودند که در باره روایت سخت‌گیر بودند، اگر در او احتمال اشکال وجود داشت، تمام قمی‌ها بر گرفتن روایت از او و قبول روایاتش اتفاق نمی‌کردند.

۵.۳.۳ - حماد بن عیسی

نجاشی ایشان را موثق و راستگو در روایت می‌داند:
حماد بن عیسی ابومحمد الجهنی مولی، ... وکان ثقة فی حدیثه صدوقا.
شیخ طوسی نیز در باره ایشان می‌فرماید:
حماد بن عیسی الجهنی، ثقة.

۵.۳.۴ - ابراهیم بن عثمان

در باره ایشان نیز نجاشی می‌نویسد:
ابراهیم بن عیسی ابوایوب الخراز وقیل ابراهیم بن عثمان، روی عن ابی‌عبدالله وابی‌الحسن علیهما السلام، ذکر ذلک ابوالعباس فی کتابه، ثقة، کبیر المنزلة.
ابراهیم بن عیسی کنیه‌اش ابوایوب خراز و گفته شده است اسمش ابراهیم بن عثمان است.... او فرد ثقه و دارای جایگاه بزرگ است.
شیخ طوسی نیز به توثیق ایشان تصریح کرده است:
ابراهیم بن عثمان، المکنی بابی‌ایوب، الخزاز الکوفی، ثقة.

۵.۳.۵ - سلیم بن قیس هلالی

سلیم بن قیس هلالی، از اصحاب و یاران خاص پنج امام اول شیعیان بوده است. آیت‌الله خوئی در شرح حال او می‌نویسد:
سلیم بن قیس: قال النجاشی فی زمرة من ذکره من سلفنا الصالح فی الطبقة الاولی: (سلیم بن قیس الهلالی له کتاب، یکنی ابا صادق.
سلیم بن قیس هلالی: نجاشی او را در زمره گذشتگان صالح از طبقه اول آورده است...
آقای خوئی سپس در ادامه نکاتی را در باره او بیان کرده و نکته نخست ایشان این است:
الاولی: ان سلیم بن قیس - فی نفسه - ثقة جلیل القدر عظیم الشان، ویکفی فی ذلک شهادة البرقی بانه من الاولیاء من اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام، المؤیدة بما ذکره النعمانی فی شان کتابه، وقد اورده العلامة فی القسم الاول وحکم بعدالته.
نکته اول: سلیم بن قیس هلالی فی نفسه، ثقه، جلیل القدر و والا مقام است. برای اثبات این مطلب، شهادت برقی به این که او از اولیاء اصحاب امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بوده، کفایت می‌کند. این مطلب را گفتار نعمانی در باره کتاب سلیم تایید می‌کند. علامه حلی نیز او را در قسم اول آورده و حکم به عدالتش کرده است.

۵.۴ - نتیجه

با بررسی سندی که انجام شد، این روایت از نظر سند هیچ مشکلی ندارد و کاملا معتبر و صحیح است.


برخی از شبکه‌های وهابی‌برای پیشبرد نفاق و موجه نشان دادن دروغ‌گویی‌شان، به برخی از روایات شیعه استدلال کرده و چنین وانمود کرده‌اند که در منابع شیعه نیز روایاتی بر جواز و مشروعیت نماز تراویح به جماعت وجود دارد و طبق این روایات رسول خدا و برخی ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) نماز تراویح به جا آورده‌اند؛ اما شیعیان آن را انکار می‌کنند.
برای اثبات دروغ‌گویی آنان در این قسمت است لازم است روایات مورد استدلال آنها را آورده و پاسخ آن‌ها را ارایه می‌کنیم.

۱.۱ - روایت اول

روایت اول مورد استدلال آنها از کتاب «تهذیب الاحکام» شیخ طوسی (رحمة‌الله‌علیه) این است:
علی بن حاتم عن حمید بن زیاد قال: حدثنا عبدالله ابن احمد النهیکی عن علی بن الحسن عن محمد بن زیاد عن ابی‌خدیجة عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام) قال: کان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اذا جاء شهر رمضان زاد فی الصلاة وانا ازید فزیدوا.
به نقل ابوخدیجه امام صادق (علیه‌السّلام) فرموده است: وقتی ماه رمضان فرا می‌رسید، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علاوه بر نمازهای معمول شبانه‌روز، نماز بیشتر به جا می‌آورد و من هم نماز بسیار می‌خوانم؛ پس شما هم نماز بسیار بخوانید.
از این روایت استفاده کرده‌اند که رسول خدا و امام صادق (علیه‌السّلام) نماز تراویح می‌خوانده‌اند و شیعیان منکر آن هستند.

۶.۱.۱ - پاسخ

کجای این روایت صریح در جماعت خواندن تراویح است؟
قبل از پاسخ، نکته مهم قابل تذکر این است که شیعیان نیز نافله ماه رمضان را قبول دارند و در کتاب‌های فقهی از کیفیت و تعداد رکعات آن بحث کرده و این نماز را مستحب می‌دادند و کسانی که توفیق دارند آنها خوانده‌اند و می‌خوانند.
علامه حلی در این باره می‌نویسد:
مسالة: اتفق اهل العلم علی استحباب نافلة رمضان زیادة علی غیره من الشهور وقال ابن بابویه لا صلاة فیه زائدة علی غیره.
لنا: ما رواه الجمهور عن ابی‌هریرة قال کان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یقول من قام رمضان ایمانا واحتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه ومن طریق الخاصة ما رواه الشیخ فی الموثق عن ابی‌خدیجة عن ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام) قال: کان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اذا جاء شهر رمضان زاد فی الصلاة وانا ازید فزیدوا.
علماء بر استحباب نافله ماه رمضان (یک نماز اضافی نسبت به ماه‌های دیگر است) اتفاق نظر دارند؛ اما ابن بابویه می‌گوید: در ماه رمضان، نماز اضافه بر نماز ماه‌های دیگر نیست.
دلیل ما: یکی روایت جمهور از ابوهریره است که رسول خدا می‌فرمود: هرکه در ماه رمضان قربة الی الله نماز را اقامه کند، گناهان گذشته او بخشیده می‌شود.
روایت دیگر از طریق شیعه، شیخ طوسی نقل کرده است که امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: رسول خدا در ماه رمضان بر نمازهایش اضافه می‌کرد و من هم اضافه می‌کردم؛ پس شما هم اضافه کنید.
علامه طباطبایی در تفسیرش بعد از نقل روایت می‌نویسد:
اقول: یعنی (علیه‌السّلام) بالزیادة الالف رکعة - التراویح - نوافل شهر رمضان التی کان یصلیها رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) غیر الخمسین نوافل الیوم واللیلة، وقد وردت فی کیفیتها وتقسمها علی لیالی شهر رمضان اخبار کثیرة، وورد من طرق ائمة اهل البیت (علیهم‌السّلام) انالنبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کان یصلیها بغیر جماعة، وینهی عن اتیانها بالجماعة، ویقول: لا جماعة فی نافلة.
مقصود امام صادق (علیه‌السّلام) از زیاده، هزار رکعت نافله ماه رمضان است که رسول خدا علاوه بر پنجاه رکعت نوافل شبانه‌روز انجام می‌دادند. روایات فراوان در کیفیت و تقسیم این هزار رکعت بر شب‌های ماه رمضان، داریم و از طریق اهل بیت (علیهم‌السّلام) روایت شده است که رسول خدا این نماز را بدون جماعت و به صورت انفرادی می‌خواندند و از به جماعت خواندن آن منع می‌کردند و می‌فرمود: در نافله جماعت نیست.
با توجه به نکته‌ای که یادآوری کردیم؛
پاسخ شبهه این است که در کجای عبارت این روایت آمده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و یا امام صادق (علیه‌السلام)، نافله ماه رمضان را به جماعت خوانده‌اند؟
و یا امام فرموده باشد که شما نیز آن را به جماعت بخوانید؟
هر انسان عاقل و منصفی که متن روایت را بخواند، اضافه بر این مطلب که رسول خدا و امام صادق (علیه‌السّلام) نافله خوانده‌اند، چیزی دیگری را نمی‌فهمد و روایت از جماعت خواندن آن ساکت است.
بنابراین، استدلال کردن به این روایت، برای جماعت خواندن تراویح کار یک انسان عاقلی نیست.

۱.۲ - روایت دوم

عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ ابی‌الْعَبَّاسِ الْبَقْبَاقِ وَ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ ابی‌عبداللَّهِ (علیه‌السّلام) قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَزِیدُ فِی صَلَاتِهِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ اِذَا صَلَّی الْعَتَمَةَ صَلَّی بَعْدَهَا فَیَقُومُ النَّاسُ خَلْفَهُفَیَدْخُلُ وَ یَدَعُهُمْثُمَّ یَخْرُجُ اَیْضاً فَیَجِیئُونَ وَ یَقُومُونَ خَلْفَهُفَیَدَعُهُمْ وَ یَدْخُلُ مِرَاراًقَالَوَ قَالَ لَا تُصَلِّ بَعْدَ الْعَتَمَةِ فِی غَیْرِ شَهْرِ رَمَضَان.
امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در ماه رمضان بعد از نماز عتمه (عشاء)، نماز بیشتری انجام می‌دادند. مردم پشت سر حضرت می‌ایستادند، اما حضرت وارد خانه می‌شد و آنها را رها می‌کرد دوباه برای نماز می‌آمد. این بار نیز آنها میامدند و پشت سر آن حضرت می‌ایستادند. رسول خدا دوباره وارد خانه می‌شد و آنها را ترک می‌کردند. حضرت به آنها فرمود: بعد از نماز عتمه (عشاء) در غیر ماه رمضان این نماز را نخوانید.

۶.۱.۱ - پاسخ

این روایت به جماعت خواندن تراویح را نفی می‌کند:
با دقت به دو نکته اساسی در این روایت، پاسخ روشن خواهد شد.
اولا: رسول خدا بعد از حضور مردم نماز نافله را قطع می‌کردند:
توضیح: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از نماز عشاء شروع می‌کردند نوافل را می‌خواندند؛ اما مردم می‌آمدند پشت سر حضرت نماز می‌خواندند. بعد از این که حضرت متوجه می‌شدند نماز را رها کرده و به خانه می‌رفتند. بعد از مدتی رسول خدا فکر می‌کرد که مردم پراکنده شده‌اند دوباره برای نماز می‌آمدند و شروع به نماز می‌کردند دوباره می‌دیدند که مردم پشت سرش آمده‌اند دوباره آنها را رها می‌کردند:
فَیَدْخُلُ وَ یَدَعُهُمْثُمَّ یَخْرُجُ اَیْضاً فَیَجِیئُونَ وَ یَقُومُونَ خَلْفَهُفَیَدَعُهُمْ وَ یَدْخُلُ مِرَاراً.
این عبارت نشان می‌دهد که رسول خدا به جماعت خواندن نافله را مشروع نمی‌دانسته است و الا دلیل نداشته است که وقتی متوجه حضور مردم و اقتدای آنها به نماز می‌شده، نماز را رها کند.
ثانیا: نماز نافله، مخصوص ماه رمضان است:
همان‌گونه که در روایت آمده، رسول خدا نافله رمضان را به جا می‌آورده است، اما بعد از این که چند مرتبه متوجه حضور مردم شد و نماز را قطع کردند بعد از نماز صبح، رسما به مردم اعلام فرمودند که بعد از نماز عتمه در غیر ماه رمضان نافله را نخوانید:
وَ قَالَ لَا تُصَلِّ بَعْدَ الْعَتَمَةِ فِی غَیْرِ شَهْرِ رَمَضَان.
یعنی رسول خدا بعد از قطع کردن نماز نافله و ترک کردن آنها، و تفهیم عدم مشروعیت نماز نافله را به جماعت خواندن، این مطلب را بیان فرموده است که این نافله مخصوص ماه رمضان است.
در نتیجه، این روایت نیز به نفع مذهب شیعه است که نماز نافله رمضان را به جماعت مشروع نمی‌دانند و به هیچ وجه مطلب مورد استدلال اهل سنت را اثبات نمی‌کند.
در روایت دیگر نیز آمده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از نماز عشاء نماز می‌خواند مردم می‌آمدند به نمازش اقتداء می‌کردند به محض این که آنها تکبیر می‌گفتند رسول خدا نماز را رها می‌کرد و به منزل‌شان می‌رفت. دوباره وقتی مردم پراکنده می‌شدند رسول خدا به مصلای خودش بر می‌گشت، دوباره مردم می‌آمدند و دوباره رسول خدا نماز را رها کرده و به منزل می‌رفتند:
۱۷۹۵ - ۸ علی بن الحسن بن فضال عن اسماعیل بن مهران عن الحسین بن الحسن المروزی عن یونس بن عبدالرحمن عن محمد بن یحیی قال: کنت عند ابی‌عبدالله (علیه‌السّلام) فسئل هل یزاد فی شهر رمضان فی صلاة النوافل؟ فقال: نعم قد کان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یصلی بعد العتمة فی مصلاه فیکبروکان الناس یجتمعون خلفه لیصلوا بصلاته، فاذا کبروا خلفه ترکهم فدخل منزلهفاذا تفرق الناس عاد الی مصلاه فصلی کما کان یصلی، فاذا کبر الناس خلفه ترکهم ودخل وکان ذلک یصنع مرارا.
روایت بخاری در تایید این روایت:
نظیر همین روایات را بخاری در صحیحش آورده و در آن تصریح شده است که رسول خدا رسما نمازگزارانی را که پشت سرش نماز خواندند، از به جماعت خواندن نهی کرد و دستور داد که در خانه‌های شان نماز را بجا آورند:
۵۷۶۲ وقال الْمَکِّیُّ حدثنا عبداللَّهِ بن سَعِیدٍ وحدثنی محمد بن زِیَادٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا عبداللَّهِ بن سَعِیدٍ قال حدثنی سَالِمٌ ابوالنَّضْرِ مولی عُمَرَ بن عُبَیْدِ اللَّهِ عن بُسْرِ بن سَعِیدٍ عن زَیْدِ بن ثَابِتٍ رضی الله عنه قال احتجر رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم حُجَیْرَةً مُخَصَّفَةً او حَصِیرًا فَخَرَجَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یُصَلِّی فیها فَتَتَبَّعَ الیه رِجَالٌ وجاؤوا یُصَلُّونَ بِصَلَاتِهِ ثُمَّ جاؤوا لَیْلَةً فَحَضَرُوا وَاَبْطَاَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم عَنْهُمْ فلم یَخْرُجْ اِلَیْهِمْ فَرَفَعُوا اَصْوَاتَهُمْ وَحَصَبُوا الْبَابَ فَخَرَجَ اِلَیْهِمْ مُغْضَبًا فقال لهم رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم ما زَالَ بِکُمْ صَنِیعُکُمْ حتی ظَنَنْتُ اَنَّهُ سَیُکْتَبُ عَلَیْکُمْفَعَلَیْکُمْ بِالصَّلَاةِ فی بُیُوتِکُمْ فان خَیْرَ صَلَاةِ الْمَرْءِ فی بَیْتِهِ الا الصَّلَاةَ الْمَکْتُوبَةَ.
زید بن ثابت می‌گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) حجره‌ای از لیف خرما یا حصیر ساخت و برای نماز خواندن در آن خارج شد؛ مردانی به دنبال حضرت در آن حجره رفتند و به نماز رسول خدا اقتداء کردند. شب دیگر نیز آمدند اما رسول خدا از نماز خواندن با آنها خودداری کردند و برای نماز بیرون نیامد. مردم صدایشان را بلند کردند و درب خانه حضرت را زدند. رسول خدا در حال غضب به سوی آنان خارج شد و فرمود: .... بروید نماز تان را در خانه بخوانید؛ چرا که نماز شخص در خانه بهتر است مگر نماز‌های واجب.


حال با توجه به این قضیه، آیا باز هم می‌توانیم نماز تراویح را سنت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نامید؟
و آیا شایسته است که اهل سنت خود را «اهل سنت رسول خدا» بنامند، یا نام «اهل سنت عمر» با عملکرد آن‌ها سازگاری بیشتری دارد؟
خداوند در باره کسانی که بر خلاف سنت خدا و رسولش حکم کنند، می‌فرماید:
«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ اِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ اَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا؛ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است!».
هرچند که بزرگان دیگری را نیز می‌شد در این لیست قرار داد؛ اما ما به جهت اختصار به همین‌اندازه اکتفا می‌کنیم.
حال دیدگاه اهل سنت، در باره عمر بن الخطاب و بدعت او که بر خلاف دستور خدا و رسول او بوده است چیست؟
سرخسی شافعی در کتاب «المبسوط»، در بحث تراویح بعد از این که در عدد رکعات آن بحث می‌کند و قول شافعی را می‌آورد، سخن جالبی در رد استحباب نافله رمضان به جماعت می‌گوید:
یوضح ما قلنا ان الجماعة لو کانت مستحبة فی حق النوافل لفعله المجتهدون القائمون باللیللان کل صلاة جوزت علی وجه الانفراد وبالجماعة کانت الجماعة فیها افضل ولم ینقل اداؤها بالجماعة فی عصره ولا فی زمن الصحابة رضوان الله علیهم اجمعین ولا فی زمن غیرهم من التابعینفالقول بها مخالف للامة اجمع وهذا باطل.
از آنجه ما گفتیم، روشن می‌شود که اگر به جماعت خواندن نوافل مستحب باشد، باید آن را مجتهدان که شب‌زنده‌دار بودند، انجام می‌دادند؛ چرا که هر نمازی که خواندنش به صورت انفراد و جماعت جایز باشد، خواندن آن به صورت جماعت افضل است در حالی که در نماز شب گزارشی نقل نشده است که در زمان رسول خدا یا صحابه و یا تابعان به جماعت خوانده شده باشد؛ پس قول به جماعت خواندن نافله ماه رمضان، مخالف تمام امت است؟؟؟


۱. البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل (متوفای۲۵۶ه)، صحیح البخاری، ج۳، ص۴۴، تحقیق:د. مصطفی دیب البغا، ناشر:دار طوق النجاة، الطبعة:الأولی، ۱۴۲۲ه.    
۲. البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل (متوفای۲۵۶ه)، صحیح البخاری، ج۳، ص۴۴، تحقیق:د. مصطفی دیب البغا، ناشر:دار طوق النجاة، الطبعة:الأولی، ۱۴۲۲ه.    
۳. العسقلانی الشافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ ه)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۴، ص۲۵۲، تحقیق:محب‌الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفة - بیروت.    
۴. العینی الغیتابی‌الحنفی، بدر‌الدین ابومحمد محمود بن احمد (متوفای ۸۵۵ه)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۱، ص۱۲۵، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۵. العینی الغیتابی‌الحنفی، بدر‌الدین ابومحمد محمود بن احمد (متوفای ۸۵۵ه)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۱، ص۱۲۶، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۶. القسطلانی المصری الشافعی، شهاب‌الدین ابوالعباس احمد بن محمد بن ابی‌بکر بن عبدالملک (متوفای۹۲۳ه) ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، ج۳۴، ص۴۲۵.    
۷. القسطلانی المصری الشافعی، شهاب‌الدین ابوالعباس احمد بن محمد بن ابی‌بکر بن عبدالملک (متوفای۹۲۳ه) ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، ج۳، ص۴۲۶.    
۸. الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفای۲۳۰ه)، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۸۱، ناشر:دار صادر - بیروت.    
۹. البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (متوفای۲۷۹ه)، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۲۲، طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۱۰. الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۰۹، ناشر:دار التراث - بیروت، الطبعة:الثانیة - ۱۳۸۷ ه.    
۱۱. ابن الجوزی الحنبلی، جمال‌الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد (متوفای ۵۹۷ ه)، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج۱، ص۱۱۶، تحقیق:علی حسین البواب، ناشر:دار الوطن - الریاض - ۱۴۱۸ه - ۱۹۹۷م.    
۱۲. النووی الشافعی، محیی‌الدین ابوزکریا یحیی بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفای۶۷۶ه)، تهذیب الاسماء واللغات، ج۲، ص۱۲، ناشر:دار الکتب العلمیة، بیروت - لبنان.    
۱۳. ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴ه)، البدایة والنهایة، ج۷، ص۱۵۰، ناشر:مکتبة المعارف - بیروت.    
۱۴. الصنعانی، محمد بن إسماعیل الأمیر، سبل السلام شرح بلوغ المرام، ج۱، ص۳۴۴.    
۱۵. العلیمی الحنبلی، مجیر‌الدین عبدالرحمن بن محمد بن عبدالرحمن بن محمد (متوفای۹۲۷ه) الانس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل، ج۱، ص۲۶۰، تحقیق:عدنان یونس عبدالمجید نباتة، ناشر:مکتبة دندیس - عمان - ۱۴۲۰ه- ۱۹۹۹م.    
۱۶. ابن سمعون البغدادی، ابوالحسین محمد بن احمد بن اسماعیل بن عنبس (متوفای۳۸۷هـ)، امالی ابن سمعون، ج۱، ص۳۵۱، طبق برنامه الجامع الکبیر.
۱۷. العسکری، ابوهلال الحسن بن عبدالله بن سهل بن سعید بن یحیی بن مهران (متوفای۳۹۵ه) الاوائل للعسکری، ج۱، ص۱۵۲، طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۱۸. الغزالی، محمد بن محمد ابوحامد (متوفای۵۰۵ه، احیاء علوم‌الدین، ج۱، ص۲۷۶، ناشر:دار االمعرفة - بیروت.    
۱۹. النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای۲۶۱ه)، صحیح مسلم، ج۲، ص۵۹۲، تحقیق:محمد فؤاد عبدالباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۲۰. الشاطبی الغرناطی، ابواسحاق ابراهیم بن موسی بن محمد اللخمی (متوفای۷۹۰ه)، الاعتصام، ج۱، ص۱۸۷، ناشر:دار ابن عفان، السعودیة، الطبعة:الأولی، ۱۴۱۲ه - ۱۹۹۲م.    
۲۱. المقدسی الحنبلی، ابومحمد عبدالله بن احمد بن قدامة (متوفای۶۲۰ه)، المغنی فی فقه الامام احمد بن حنبل الشیبانی، ج۲، ص۱۲۲، ناشر:مکتبة القاهرة الطبعة:بدون طبعة، تاریخ النشر:۱۳۸۸ه - ۱۹۶۸م.    
۲۲. ابوالفداء عمادالدین اسماعیل بن علی (متوفای۷۳۲ه)، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۶۵، طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۲۳. ابن الوردی، زین‌الدین عمر بن مظفر (متوفای۷۴۹ه)، تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۴۲، ناشر:دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه - ۱۹۹۶م.    
۲۴. الدمیری المصری الشافعی، کمال‌الدین محمد بن موسی بن عیسی (متوفای۸۰۸ ه)، حیاة الحیوان الکبری، ج۱، ص۴۸۱، تحقیق:احمد حسن بسج، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت/ لبنان، الطبعة:الثانیة، ۱۴۲۴ ه - ۲۰۰۳م.    
۲۵. القلقشندی، احمد بن عبدالله (متوفای۸۲۱ه)، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ج۳، ص۳۳۷، تحقیق:عبدالستار احمد فراج، ناشر:مطبعة حکومة الکویت - الکویت، الطبعة:الثانیة، ۱۹۸۵م.    
۲۶. العینی الغیتابی‌الحنفی، بدر‌الدین ابومحمد محمود بن احمد (متوفای ۸۵۵ه)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۱، ص۱۲۶، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۲۷. الصنعانی الامیر، محمد بن اسماعیل (متوفای ۸۵۲ه)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من ادلة الاحکام، ج۱، ص۳۴۴.    
۲۸. السیوطی، جلال‌الدین ابوالفضل عبدالرحمن بن ابی‌بکر (متوفای۹۱۱ه)، تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۵۱۷، المحقق:حمدی الدمرداش، الناشر:مکتبة نزار مصطفی الباز، الطبعة:الطبعة الأولی:۱۴۲۵ه-۲۰۰۴م.    
۲۹. السیوطی، جلال‌الدین ابوالفضل عبدالرحمن بن ابی‌بکر (متوفای۹۱۱ه)، تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۱۱۰، المحقق:حمدی الدمرداش، الناشر:مکتبة نزار مصطفی الباز، الطبعة:الطبعة الأولی:۱۴۲۵ه-۲۰۰۴م.    
۳۰. الزرقانی، محمد بن عبدالباقی بن یوسف (متوفای۱۱۲۲ه) شرح الزرقانی علی موطا الامام مالک، ج۱، ص۴۱۸، تحقیق:طه عبد الرءوف سعد، الناشر:مکتبة الثقافة الدینیة - القاهرة، الطبعة:الأولی، ۱۴۲۴ه - ۲۰۰۳م.    
۳۱. العراقی، ابوالفضل زین‌الدین عبدالرحیم بن الحسینی (متوفای۸۰۶ه)، طرح التثریب فی شرح التقریب، ج۳، ص۹۴.    
۳۲. مالک بن انس ابوعبدالله الاصبحی (متوفای۱۷۹ه)، المدونة الکبری، ج۱، ص۲۲۴، ناشر:دار صادر - بیروت.    
۳۳. صف/سوره۶۱، آیه۲- ۳.    
۳۴. ابن ابی‌شیبة الکوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد (متوفای۲۳۵ ه)، الکتاب المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۲، ص۱۶۶، تحقیق:کمال یوسف الحوت، ناشر:مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۹ه.    
۳۵. الصنعانی، ابوبکر عبدالرزاق بن همام (متوفای۲۱۱ه)، المصنف، ج۴، ص۲۶۴، تحقیق:حبیب الرحمن الاعظمی، دار النشر:المکتب الاسلامی-بیروت، الطبعة:الثانیة ۱۴۰۳.    
۳۶. ابن ابی‌شیبة الکوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد (متوفای۲۳۵ ه)، الکتاب المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۲، ص۱۶۶، تحقیق:کمال یوسف الحوت، ناشر:مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۹ه.    
۳۷. البیهقی، احمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبکر (متوفای ۴۵۸ه)، سنن البیهقی الکبری، ج۲، ص۶۹۶، المحقق:محمد عبد القادر عطا، الناشر:دار الکتب العلمیة، بیروت - لبنات، الطبعة:الثالثة، ۱۴۲۴ ه - ۲۰۰۳ م    
۳۸. الصنعانی، ابوبکر عبدالرزاق بن همام (متوفای۲۱۱ه)، المصنف، ج۴، ص۲۶۳، تحقیق:حبیب الرحمن الاعظمی، دار النشر:المکتب الاسلامی-بیروت، الطبعة:الثانیة ۱۴۰۳.    
۳۹. ابن ابی‌شیبة الکوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد (متوفای۲۳۵ ه)، الکتاب المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۲، ص۱۶۶، تحقیق:کمال یوسف الحوت، ناشر:مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۹ه.    
۴۰. ابن ابی‌شیبة الکوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد (متوفای۲۳۵ ه)، الکتاب المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۲، ص۱۶۶، تحقیق:کمال یوسف الحوت، ناشر:مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۹ه.    
۴۱. ابن ابی‌شیبة الکوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد (متوفای۲۳۵ ه)، الکتاب المصنف فی الاحادیث والآثار، ج۲، ص۱۶۶، تحقیق:کمال یوسف الحوت، ناشر:مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۹ه.    
۴۲. العراقی، ابوالفضل زین‌الدین عبدالرحیم بن الحسینی (متوفای۸۰۶ه)، طرح التثریب فی شرح التقریب، ج۳، ص۹۶، تحقیق:عبدالقادر محمد علی، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة:الاولی۲۰۰۰م.    
۴۳. المَرْوَزِی، ابوعبدالله محمد بن نصر بن الحجاج (متوفای۲۹۴هـ) قیام رمضان، ج۱، ص۳۱، دار النشر: طبق برنامه الجامع الکبیر.
۴۴. ابن بطال البکری القرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبدالملک (متوفای۴۴۹ه)، شرح صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۹، تحقیق:ابوتمیم یاسر بن ابراهیم، ناشر:مکتبة الرشد - السعودیة/ الریاض، الطبعة:الثانیة، ۱۴۲۳ه - ۲۰۰۳م.    
۴۵. العینی الغیتابی الحنفی، بدر‌الدین ابومحمد محمود بن احمد (متوفای ۸۵۵ه)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۱۷۸، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۴۶. العراقی، ابوالفضل زین‌الدین عبدالرحیم بن الحسینی (متوفای۸۰۶ه)، طرح التثریب فی شرح التقریب، ج۳، ص۹۵، تحقیق:عبدالقادر محمد علی، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة:الاولی۲۰۰۰م.    
۴۷. النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر (متوفای ۴۶۳هـ)، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الامصار فی شرح الموطا، ج۲، ص۷۳، تحقیق: سالم محمد عطا - محمد علی معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الاولی، ۲۰۰۰م.
۴۸. الکلینی الرازی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفای۳۲۸ ه)، الاصول من الکافی، ج۸، ص۵۸، شماره ۲۱، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۴۹. النجاشی الاسدی الکوفی، ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس (متوفای۴۵۰ه)، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص۲۶۰، تحقیق:السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی قم، الطبعة:الخامسة، ۱۴۱۶ه.    
۵۰. السید بن الطاووس، فلاح السائل:الفصل التاسع عشر، ص۱۵۸.    
۵۱. الموسوی الخوئی، السید ابوالقاسم (متوفای۱۴۱۱ه)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج۱، ص۲۹۱، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.    
۵۲. النجاشی الاسدی الکوفی، ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس (متوفای۴۵۰ه)، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص۱۴۲، تحقیق:السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی قم، الطبعة:الخامسة، ۱۴۱۶ه.    
۵۳. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰ه)، الفهرست، ص۱۱۵، تحقیق:الشیخ جواد القیومی، ناشر:مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه:مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی۱۴۱۷.    
۵۴. النجاشی الاسدی الکوفی، ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس (متوفای۴۵۰ه)، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، ص۲۰، تحقیق:السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی قم، الطبعة:الخامسة، ۱۴۱۶ه.    
۵۵. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰ه)، الفهرست، ص۴۱، تحقیق:الشیخ جواد القیومی، ناشر:مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه:مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی۱۴۱۷.    
۵۶. الموسوی الخوئی، السید ابوالقاسم (متوفای۱۴۱۱ه)، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج۹، ص۲۳۰، رقم:۵۴۰۱، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.    
۵۷. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰ه)، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۶۰.    
۵۸. العلامة الحلی، منتهی المطلب (ط. ق)، ج۱، ص۳۵۷.    
۵۹. السید محمدحسین الطباطبائی، تفسیر المیزان، ج۶، ص۳۳۳.    
۶۰. الکلینی الرازی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفای۳۲۸ ه)، الاصول من الکافی، ج۴، ص۱۵۴-۱۵۵، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.    
۶۱. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰ه)، الاستبصار، ج۱، ص۴۶۱-۴۶۲.    
۶۲. البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل (متوفای۲۵۶ه)، صحیح البخاری، ج۸، ص۲۸، تحقیق:د. مصطفی دیب البغا، ناشر:دار طوق النجاة، الطبعة:الأولی، ۱۴۲۲ه.    
۶۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۶.    
۶۴. السرخسی الحنفی، شمس‌الدین ابوبکر محمد بن ابی‌سهل (متوفای۴۸۳ه)، المبسوط، ج۲، ص۱۴۴، ناشر:دارالمعرفة - بیروت.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «بدعت تراویح، به اعتراف بزرگان اهل سنت»، تاریخ بازیابی‌۱۳۹۷/۰۴/۲۱.    






جعبه ابزار