ایمان به حسابرسی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ایمان به حساب و
معاد به
انسان روح تقوی مى بخشد و مهمترین عامل
تربیت انسان است که
تعهد و احساس
مسئولیت در او ایجاد مى كند.
۱-
ایمان به
حسابرسی،
از اصول دعوت
موسی علیه السلام:
•«وقال موسی انی عذت بربی وربکم من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب:و موسى (در خطاب به
فرعون و یارانش) گفت: همانا من به پروردگارم و پروردگار شما پناه برده ام
از (
شرّ) هر متكبرى كه به
روز حساب ایمان ندارد.».
حضرت موسی ع گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم
از هر متكبرى كه به
روز حساب ایمان نمى آورد"! (وَ قالَ مُوسى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِسابِ).موسى این سخن را با
قاطعیت و اطمینانى كه مولود
از ایمان نیرومند و اتكاى او بر
ذات پاك پروردگار بود بیان كرد و نشان داد كه
از چنین تهدیدى ترسى به خود راه نداده است.این گفتار موسى ع به خوبى نشان مى دهد افرادى كه داراى این دو ویژگى باشند آدم هاى خطرناكى محسوب مى شوند:
تکبر و عدم ایمان به
روز قیامت و باید
از چنین افرادى به خدا پناه برد! تكبر سبب مى شود كه
انسان جز خود و افكار خودش را نبیند، آیات و
معجزات خدا را
سحر بخواند، مصلحان را مفسد، و اندرز دوستان و اطرافیان را محافظه كارى و
ضعف نفس بشمرد! و" عدم ایمان به روز حساب" سبب مى شود كه هیچ حسابى در برنامه و كار او نباشد، و حتى در برابر قدرت نامحدود پروردگار، با قدرت بسیار ناچیزش به مبارزه برخیزد، و به
جنگ پیامبران او برود، چرا كه حسابى در كار نیست.
حضرت موسى (علیه السلام) در این آیات
از شر هر متكبر بى ایمان به روز حساب به خدا پناه مى برد" وَ قالَ مُوسى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِسابِ" این آیه شریفه
حکایت کلام موسى (علیهالسلام) است، كلامى كه با آن تهدید فرعون را با تهدید خود مقابله مى كند، او تهدید به كشتن وى كرده بود و آن جناب تهدیدش كرده به اینكه به پروردگارش پناه مى برد.و جمله" عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّكُمْ" در مقابل گفتار فرعون است كه گفت:" وَ لْیدْعُ رَبَّهُ"، چون فرعون در این جمله رب را اختصاص به موسى داد و گفت:" موسى پروردگار خود را بخواند". و موسى (علیهالسلام) در پاسخش پروردگار خود را پروردگار ایشان نیز خواند، و گفت:" من پناه مى برم به پروردگار خودم و پروردگار شما" و فهماند كه خداى تعالى همانطور كه پروردگار من است، پروردگار شما هم هست، همانطور كه حكمش در من نافذ است، در شما نیز نافذ است. پس چون چنین است مى تواند پناهنده خود را
از شر شما حفظ كند، هم چنان كه تا كنون حفظ فرموده.
از اینجا روشن مى شود كه
خطاب در جمله" ربكم" به فرعون و درباریان او بوده، نه به قوم اسرائیلى خودش.و در جمله" مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِسابِ"، اشاره مى كند به فرعون و هر كس دیگرى كه در دو صفت تكبر و بى ایمانى به روز حساب با او شركت دارد و معلوم است كسى كه این دو صفت را داشته باشد،
از هیچ شرى پروا ندارد.
۲-
یقین و ایمان
اصحاب یمین، به
حسابرسی قیامت:
•«فاما من اوتی کتـبه بیمینه فیقول... انی ظننت انی ملـق حسابیه:اما كسى كه
نامه عمل او به
دست راست او داده شود، (با خوشحالى) مى گوید: بگیرید (اى مردم و) بخوانید كتاب مرا.حقّا كه من (در
دنیا)
یقین داشتم كه به حساب (عمل هاى) خود خواهم رسید.».
قرآن مى گوید:" اما كسى كه نامه اعمالش به دست راست او داده شده
از فرط خوشحالى فریاد مى زند كه بیائید و بگیرید نامه اعمال مرا و بخوانید" (فَأَمَّا مَنْ أُوتِی كِتابَهُ بِیمِینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِیهْ).گویى
از خوشحالى در پوست نمى گنجد و
از این همه
نعمت و
توفیق و هدایتى كه خدا به او داده تمام ذرات وجودش شاكر است و فریاد" الْحَمْدُ لِلَّهِ" سرمى دهد. سپس بزرگترین
افتخار خود را در این كلمه خلاصه كرده، مى گوید:" من یقین داشتم كه رستاخیزى در كار است، و من به حساب اعمالم مى رسم" (إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیهْ).
ظن در اینگونه موارد به معنى" یقین" است، او مى خواهد بگوید:آنچه نصیب من شده به خاطر ایمان به چنین روزى است، و راستى هم همین است ایمان به حساب و كتاب به
انسان روح تقوی و پرهیزگارى مى بخشد و
تعهد و احساس مسئولیت در او ایجاد مى كند، و مهمترین عامل
تربیت انسان است.
استفاده یقین و ایمان
از جمله «انی ظننت انی ملاق حسابیه» مطابق روایتی است که در تفسیر نورالثقلین
از امیرمؤمنان علیهالسّلام نقل شده است.
مفسران هم «ظننت» را به معنای «علمت» دانستهاند.
ایمان به
حسابرسی الهی، مانع دامن زدن به
اختلافات مذهبی از سوی
مردم :
•«... لکل جعلنا منکم شرعة ومنهاجـا ولو شاء الله لجعلکم امة وحدة ولـکن لیبلوکم فی ما ءاتـکم فاستبقوا الخیرت الی الله مرجعکم جمیعـا فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون:و ما این
کتاب را به سوى تو به
حق و درستى فرو فرستادیم كه تصدیق كننده است آنچه را
از کتاب های آسمانی كه پیش
از او بوده و مسلط و مراقب و حافظ و
گواه بر آنهاست. پس میان آنان بر طبق آنچه خدا (بر تو) نازل كرده داورى كن و هرگز
از هواهاى (نفسانى) آنان با انحراف
از حقّى كه بر تو آمده پیروى مكن. براى هر یك
از شما (امت ها)
آیین و برنامه روشنى قرار دادیم. و اگر خداوند (به اراده حتمى خود) مى خواست همه شما (امت ها) را بى تردید یك
امت مى كرد (همه
بشر را در طول
تاریخ با یك نوع استعداد فكرى راكد، نیازمند یك
شریعت مى كرد) و لكن خواست در آنچه به شما داده شما را
آزمایش كند (
از این رو استعدادهاى گوناگون قابل تكامل داد و بر حسب
تکامل آن شرایع نازل كرد) پس به سوى كارهاى خیر پیشى گیرید. برگشت همه شما به سوى خداست، پس شما را به آنچه درباره آن
اختلاف مى كردید آگاه خواهد كرد.».
مهیمن در اصل به معنى چیزى كه
حافظ و
شاهد و مراقب و
امین و نگاهدارى كننده چیزى بوده باشد، و
از آنجا كه
قرآن در حفظ و نگهدارى اصول
کتاب های آسمانی پیشین، مراقبت كامل دارد و آنها را تكمیل می كند، لفظ مهیمن بر آن اطلاق كرده و می فرماید:" ما این كتاب آسمانى را به حق بر تو نازل كردیم در حالى كه كتب پیشین را
تصدیق كرده (و نشانه هاى آن، بر آنچه در كتب پیشین آمده تطبیق می كند) و حافظ و نگاهبان آنها است".(وَ أَنْزَلْنا إِلَیكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ).او براى تكمیل این بحث می گوید:" براى هر كدام
از شما آئین و
شریعت و طریقه و راه روشنى قرار دادیم".(لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً)" شرع" و" شریعه" راهى را می گویند كه بسوى
آب می رود و به آن منتهى می شود، و اینكه
دین را
شریعت می گویند
از آن نظر است كه به حقایق و تعلیماتى منتهى می گردد كه مایه پاكیزگى و
طهارت و حیات انسانى است، كلمه" نهج" و" منهاج" به راه روشن می گویند.
راغب در كتاب
مفردات از ابن عباس نقل می كند كه می گوید: فرق میان" شرعة" و" منهاج" آن است كه" شرعة" به آنچه در
قرآن وارد شده گفته می شود و" منهاج" به امورى كه در
سنت پیامبر ص وارد گردیده این تفاوت گرچه جالب به نظر مى رسد اما دلیل قاطعى بر آن در دست نیست.سپس می فرماید:" خداوند مى توانست همه
مردم را امت واحدى قرار دهد و همه را پیرو یك
آئین سازد، ولى این با
قانون تكامل تدریجى و سیر مراحل مختلف تربیتى سازگار نبود".(وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِیبْلُوَكُمْ فِی ما آتاكُمْ).جمله" لیبلوكم فیما آتاكم" (تا شما را بیازماید در آنچه به شما بخشیده) اشاره به همان است كه سابقا گفتیم: خداوند استعدادها و شایستگی هایى در
وجود بشر آفریده و در سایه" آزمایشها" در پرتو تعلیمات پیامبران آنها را پرورش می دهد، و به همین دلیل پس
از پیمودن یك مرحله، آنها را در مرحله بالاترى قرار می دهد، و بعد
از پایان یك دوران تربیتى، دوران عالی ترى را وسیله پیامبر دیگر به وجود مى آورد، درست همانند مراحل تحصیلى یك نوجوان در مدرسه.سرانجام، همه
اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را دعوت می كند كه بجاى صرف نیروهاى خود در
اختلاف و
مشاجره ، در نیكی ها بر یكدیگر پیشى بگیرند.(فاستبقوا الخیرات).زیرا بازگشت همه شما به سوى خدا است و او است كه شما را
از آنچه در آن اختلاف مى كنید در روز رستاخیز آگاه خواهد ساخت.
ایمان و
علم به
حسابرسی خدا، مانع
تحقیر دیگران:
•«قالوا انؤمن لک واتبعک الارذلون قال وما علمی بما کانوا یعملون ان حسابهم الا علی ربی لو تشعرون:گفتند: آیا به تو
ایمان آوریم در حالى كه فرومایگان
از تو پیروى كرده اند!گفت: مرا چه اطلاعى است
از آنچه آنها كرده و مى كنند؟حساب آنها جز بر عهده پروردگار من نیست، اگر بیندیشید.»
این
آیه در حقیقت پاسخ به درخواست ضمنى این ثروتمندان
مغرور است كه
از نوح خواسته بودند این گروه را
از خود براند و طرد كند، تا نزد او حاضر شوند! نوح پاسخ می دهد: اگر آنها در گذشته كار خوب یا بدى كرده اند" حسابشان بر پروردگار من است اگر شما مى فهمیدید" و
درک و تشخیص مى داشتید (إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ).
از این سخن ضمنا استفاده مى شود كه آنها مى خواستند علاوه بر مساله تهیدستى این گروه
از مؤمنان را به سوء سابقه اخلاقى و عملى
متهم سازند، در حالى كه معمولا
فساد و آلودگى در طبقات مرفه به درجات بیشتر است، آنها هستند كه همه رقم وسائل فساد در
اختیار دارند و
مست مقام و مالند و كمتر خدا را بنده اند! ولى
نوح بى آنكه در این مساله با آنها گلاویز شود، مى گوید من
از آنها چیز بدى سراغ ندارم و اگر هم چنین باشد كه شما مىگوئید حساب شان با خدا است! آنچه وظیفه من است این است كه من پر و بال خود را براى همه حق جویان بگشایم" من هرگز ایمان آورندگان را طرد نخواهم كرد" (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ).تنها وظیفه من این است كه من مردم را
انذار كنم" من فقط بیم دهنده آشكارى هستم" (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).هر كس این هشدار مرا بشنود و
از راه انحراف به
صراط مستقیم، بازگردد پیرو من است، هر كه باشد و در هر وضع مادى و شرائط اجتماعى.
توجه به
حسابرسی، بازدارنده انسان
از فخرفروشی و
مباهات:
•«الهـکم التکاثر ثم لتسـلن یومئذ عن النعیم:شما را مباهات با یكدیگر در افزونى (مال و جاه و
فرزند) و
مسابقه با هم در افزودن (آنها)
از یاد خدا مشغول داشت.سپس شما در آن روز بى
شک از بخشش و
نعمت (خدا در
دنیا) بازخواست خواهید شد.».
از ظاهر
سیاق بر مى آید كه خطاب" باز خواست مى شوید" و همچنین خطاب هاى قبلى" الهیكم"،" زرتم"،" تعلمون" و" ترون" همه به عموم مردم است، بدان جهت كه در بین آنان كسانى هستند كه سرگرم به نعمت هاى پروردگار خود شده،
از خود پروردگار بى خبر ماندند، تكاثر در نعمت
از یاد صاحبان نعمت بى خبرشان كرده، آرى
توبیخ و تهدید این
سوره به ظاهر متوجه طایفه خاصى نیست، بلكه متوجه عموم مردم است، ولى در واقع متوجه طایفه خاصى
از ایشان است، و آن همان كسانى است كه تكاثر
از خدا بى خبرشان كرده.و همچنین
از ظاهر سیاق بر مى آید كه مراد
از" نعیم"، مطلق نعمت ها است، یعنى هر چیزى كه كلمه" نعمت" بر آن صادق باشد، پس هر انسانى
از هر نعمتى كه خدا به او داده بازخواست خواهد شد.براى اینكه نعمت- یعنى هر چیزى كه سازگار با زندگى و
کمال منعم علیه است، و به نوعى
خیر و منفعت او را
تضمین مى كند- وقتى نعمت مى شود كه در موردى استعمالش كند كه این استعمال سعادتى براى او باشد، و
از آن سعادت سود ببرد، اما اگر در خلاف آن به كار ببرد، مثلا نعمت
آب را در سوراخ گوش خود بریزد دیگر نعمت نیست چون آب سازگار با گوش نیست، هر چند كه خودش فى نفسه نعمت است.و خداى تعالى انسان را آفریده، و غایت و هدف نهایى
از خلقتش را كه همان
سعادت او و منتهى درجه كمال او است تقرب عبودى به درگاه خود قرار داده، هم چنان كه خودش فرمود:" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ"، و این تقرب عبودى همان
ولایت الهی نسبت به بنده اش مى باشد، و خداى
سبحان تمامى آنچه مایه سعادت او است و
از آن در سلوكش به سوى غایتى كه براى
آتش خلق كرده منتفع مى شود، و آن عبارت است
از همه نعمت هاى ظاهرى و باطنى كه در
اختیار او نهاده.پس استعمال این نعمت ها به طریق خداپسندانه كه انسان را به غایت مطلوبش برساند همان طریقى است كه آدمى را به غایت و هدف
از خلقتش كه همان
اطاعت است مى رساند، و استعمال آنها به طور دلخواه و بدون در نظر گرفتن اینكه این نعمت ها وسیله اند نه هدف، گمراهى و بریدن
از هدف است، و این خود
معصیت است، چون خداى سبحان به قضایى رد و تبدیل ناپذیر
حکم كرده كه انسان به سویش برگردد تا
از عملش بازخواست نموده،به حساب اعمالش برسد، و بر طبق آن جزایش دهد، و عمل بنده كه گفتیم به حسابش مى رسند همان استعمال نعمت هاى الهى است، (اگر
دروغ و
تهمت و
غیبت و
مجامله و چه و چه است استعمال زبان است، كه یكى
از بزرگترین نعمت هاى او است، و اگر
زنا و
دزدی و
قتل نفس است استعمال آلت تناسلى و استعمال دست و سایر جوارح است) و لذا خداى تعالى مى فرماید:" وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرى ثُمَّ یجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى" ، پس سؤال
از عمل بنده سؤال
از نعیم الهى است، كه به چه صورت مصرفش كرد، آیا شكر نعمت را بجاى آورد، و یا آن را كفران نمود؟
ایمان به
حسابرسی، باعث پرهیز
از کتمان
شهادت:
•«... ولا تکتموا الشهـدة ومن یکتمها فانه ءاثم قلبه والله بما تعملون علیم... وان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله...:و اگر در
سفر بودید و نویسنده اى نیافتید، وثیقه هاى دریافت شده (جایگزین سند و
گواه) است. و اگر برخى
از شما برخى دیگر را
امین شمرد (و وثیقه نگرفت) آن كس كه امین اش شمرده اند باید
امانت (بدهى) خود را ادا نماید و
از خداوند، پروردگار خود پروا كند. و شهادت را (در مرحله ادا) كتمان نكنید، و هر كه آن را كتمان كند قلب او گنه كار است، و خدا به آنچه مى كنید داناست.آنچه در آسمان ها و آنچه در
زمین است (علاوه بر خود آنها) ملك حقیقى خداست، و اگر آنچه در دل دارید (
از عقاید فاسده و ملكات رذیله، نه مجرد خطورات و نه ملكات غیر اختیارى) آشكار نمایید یا پنهان سازید خدا شما را به آن محاسبه مى كند، پس هر كه را بخواهد (به اقتضاى رحمت اش) مى بخشد و هر كه را بخواهد (به اقتضاى عدل اش)
عذاب مى كند، و خدا بر هر چیزى تواناست.»
خداوند متعال در این آیه همه مردم را مخاطب ساخته و یك دستور جامع در زمینه
شهادت بیان مى كند و مى فرماید:" شهادت را كتمان نكنید و هر كس آن را كتمان كند قلبش گناهكار است" (وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ).بنا بر این كسانى كه
از حقوق دیگران آگاهند موظفاند به هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را كتمان نكنند، بلكه بسیارى معتقدند در مورد حقوق مردم بدون دعوت نیز باید اداى شهادت كرد.روشن است كه اداى شهادت
واجب کفایی است، یعنى اگر بعضى اقدام بر آن كنند به گونه اى كه حق با آن ثابت شود
از گردن دیگران ساقط خواهد شد.و
از آنجا كه كتمان شهادت و خوددارى
از اظهار آن، به وسیله
دل و
روح انجام مى شود، آن را به عنوان یك گناه قلبى معرفى كرده و مى گوید:" كسى كه چنین كند قلب او گناهكار است".و باز در پایان آیه براى تاكید و توجه بیشتر نسبت به حفظ
امانت و اداى حقوق یكدیگر و عدم كتمان شهادت هشدار داده، مى فرماید:" خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهید دانا است" (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).ممكن است مردم ندانند چه كسى قادر بر اداى شهادت است و چه كسى نیست، و نیز ممكن است مردم ندانند در آنجا كه اسناد و گروگانى وجود ندارد، چه كسى
طلبکار و چه كسى
بدهکار است، خداوند همه اینها را مى داند و هر كس را طبق اعمالش جزا مى دهد.
خداوند در ادامه بحث را تكمیل مى كند، مى گوید:" آنچه در آسمان ها و زمین است
از آن خدا است و (به همین دلیل) اگر آنچه را در دل دارید آشكار سازید یا پنهان كنید خداوند شما را مطابق آن محاسبه مى كند" (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ)." سپس هر كس را كه بخواهد (و شایسته بداند) مى بخشد و هر كس را بخواهد (و مستحق ببیند) مجازات مى كند" (فَیغْفِرُ لِمَنْ یشاءُ وَ یعَذِّبُ مَنْ یشاءُ). یعنى تصور نكنید اعمالى همچون كتمان شهادت و گناهان قلبى دیگر بر او مخفى مى ماند كسى كه حاكم بر جهان هستى و
زمین و
آسمان است، هیچ چیز بر او مخفى نخواهد بود، بنا بر این
تعجب نكنید، اگر گفته شود خداوند گناهان پنهانى را نیز محاسبه مى كند و
کیفر مى دهد.این
احتمال نیز وجود دارد كه آیه فوق اشاره به تمام احكامى باشد كه در آیات مختلف پیشین آمد، مانند انفاق هاى خالصانه و انفاق هاى آمیخته با
ریا و همچنین
منت و
آزار و نیز
نماز و
روزه و سایر احكام و عقاید. در پایان آیه مى فرماید:" و خداوند بر هر چیز قادر است" (وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ).هم آگاهى دارد نسبت به همه چیز این جهان و هم قادر است لیاقت ها و شایستگی ها را مشخص كند و هم متخلفان را كیفر دهد.
ایمان به
حسابرسی، سبب توجه و
مواظبت بیشتر آدمی، در
اصلاح خود:
•«یـایها الذین ءامنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم الی الله مرجعکم جمیعـا فینبئکم بما کنتم تعملون:اى كسانى كه ایمان آورده اید، مراقب خودتان باشید، اگر شما خود
هدایت یافتید (
ضلالت) كسى كه گمراه شده به شما زیانى نمى رساند (هر چند باید او را نیز دعوت كنید)، بازگشت همه شما به سوى خداست پس شما را
از آنچه مى كردید آگاه خواهد نمود.»
در
قرآن تقلید كوركورانه
مردم عصر جاهلیت از نیاكان گمراه،
باطل است و
قرآن به آنها صریحا اخطار كرد كه چنین تقلیدى، با
عقل و
منطق سازگار نیست، به دنبال این موضوع طبعا این سؤال در
ذهن آنها مى آمد كه اگر ما حساب مان را
از نیاكان مان در این گونه مسائل جدا كنیم، پس سرنوشت آنها چه خواهد شد، به علاوه اگر ما دست
از چنان تقلیدى برداریم سرنوشت بسیارى مردم كه تحت تاثیر چنین تقالیدى هستند، چه مى شود، آیه فوق در پاسخ اینگونه سؤالات مى گوید:" اى كسانى كه ایمان آورده اید شما مسئول خویشتنید، اگر شما
هدایت یافتید گمراهى دیگران (اعم
از نیاكان و یا دوستان و بستگان هم عصر شما) لطمه اى به شما نخواهد زد" (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ).سپس اشاره به موضوع
رستاخیز و حساب و رسیدگى به اعمال هر كس كرده، مى گوید" بازگشت همه شما به سوى خدا است، و به حساب هر یك
از شما جداگانه رسیدگى مى كند، و شما را
از آنچه انجام مى دادید آگاه مى سازد". (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعاً فَینَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
ایمان به
حسابرسی دقیق و فراگیر خداوند،
مقتضی انگیزه بیشتر، در
اطاعت از خدا:
•«من یشفع شفـعة حسنة یکن له نصیب منها ومن یشفع شفـعة سیئة یکن له کفل منها وکان الله علی کل شیء مقیتـا واذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها ان الله کان علی کل شیء حسیبا:هر كس وساطت پسندیده اى (در هر امر خیرى در نزد خدا یا
مخلوق) انجام دهد او را بهره اى
از آن (پاداشى در دنیا یا
آخرت) خواهد بود، و هر كس وساطت ناروایى (در هر امر باطلى یا در حق شخص ناشایسته اى) انجام دهد او را نیز نصیبى
از (گناه و وبال) آن خواهد بود، و خداوند همواره بر هر چیزى توانا و
نگهبان است.و چون به شما
تحیت و درودى گفته شد شما تحیتى نیكوتر
از آن یا همانند آن را بگویید، كه بى تردید خداوند
حسابرس همه چیز است.».
قرآن مى گوید: هر كسى در درجه اول
مسئول كار خویش است، نه مسئول كار دیگران، اما براى اینكه
از این مطلب سوء استفاده نشود در این آیه مى گوید:" درست است كه هر كسى مسئول كارهاى خود مى باشد ولى هر انسانى كه دیگرى را به كار نیك وادارد سهمى
از آن خواهد داشت، و هر كسى دیگرى را به كار بدى دعوت كند بهره اى
از آن خواهد داشت".(مَنْ یشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یكُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یشْفَعْ شَفاعَةً سَیئَةً یكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها).بنا بر این مسئولیت هر كس در برابر اعمال خویش به آن معنى نیست كه
از دعوت دیگران به سوى حق و مبارزه با
فساد چشم بپوشد و
روح اجتماعى اسلام را تبدیل به فردگرایى و بیگانگى
از اجتماع كند، و در لاك خود فرو رود.كلمه
شفاعت در اصل
از ماده" شفع" (بر وزن نفع) به معنى جفت است بنا بر این ضمیمه شدن هر چیز به چیز دیگر شفاعت نامیده مى شود منتها گاهى این ضمیمه شدن در مسئله راهنمایى و
ارشاد و
هدایت است (مانند آیه فوق) كه در این حال معنى
امر به معروف و نهی از منکر را مى دهد و شفاعت
سیئه به معنى امر به منكر و نهى
از معروف است.ولى اگر در مورد نجات گنه كاران
از عواقب اعمالشان باشد به معنى كمك به افراد گنه كارى است كه شایستگى و
لیاقت شفاعت را دارا هستند.و به عبارت دیگر شفاعت گاهى قبل
از انجام عمل است كه به معنى راهنمایى است و گاهى بعد
از انجام عمل است كه به معنى نجات
از عواقب عمل مى باشد و هر دو مصداق ضمیمه شدن چیزى به چیز دیگر است.ضمنا باید توجه داشت كه آیه اگر چه یك
مفهوم كلى را در بر دارد و هر گونه دعوت به كار نیك و بد را شامل مى شود چون در زمینه
آیات جهاد وارد شده" شفاعت حسنه" اشاره به
تشویق پیامبر ص به جهاد و" شفاعت سیئه" اشاره به تشویق منافقان به عدم
جهاد است كه هر كدام سهمى
از نتیجه این كار خواهند برد.در ضمن تعبیر به كلمه شفاعت در این مورد كه سخن
از رهبرى (رهبرى به سوى نیكی ها یا بدی ها) در میان مى باشد ممكن است اشاره به این نكته بوده باشد كه سخنان رهبر (اعم
از رهبران خیر و شر) در صورتى نفوذ در دیگران خواهد كرد كه آنها براى خود امتیازى بر دیگران قائل نباشند بلكه خود را همدوش و همردیف و جفت آنها قرار دهند و این مساله اى است كه در پیش برد هدف هاى اجتماعى فوق العاده مؤثر است.و اگر در چندین مورد
از آیات
قرآن در
سوره شعراء و
اعراف و
هود و
نمل و
عنکبوت مى بینیم كه به هنگام تعبیر
از پیامبران و رسولان الهى كه براى هدایت و رهبرى امت ها فرستاده شدند تعبیر به" اخوهم" یا" اخاهم" (
برادر آن جمعیت) شده نیز اشاره به همین نكته مى باشد.نكته دیگر این كه
قرآن در مورد تشویق به كار نیك (شفاعت حسنه) مى گوید" نصیبى"
از آن به تشویق كننده مى رسد، در حالى كه در مورد" شفاعت سیئه" مى گوید:" كفلى"
از آن به آنها مى رسد. و این اختلاف تعبیر به خاطر آن است كه" نصیب" به معنى بهره وافر
از امور مفید و سودمند است و" كفل" به معنى سهم
از چیزهاى پست و بد است.آیه فوق یكى
از منطق هاى اصیل اسلام را در مسائل اجتماع روشن مى سازد و تصریح مى كند كه مردم در سرنوشت اعمال یكدیگر
از طریق شفاعت و تشویق و راهنمایى شریكند، بنا بر این هر گاه سخن یا عمل و یا حتى
سکوت انسان سبب تشویق جمعیتى به كار نیك یابد شود، تشویق كننده سهم قابل توجهى
از نتائج آن كار خواهد داشت بدون اینكه چیزى
از سهم فاعل اصلى كاسته شود.
علامه طبرسی در
تفسیر حسیبا می نویسد: إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَیءٍ حَسِیباً: مجاهد گوید: یعنى خداوند بر هر چیزى نگهبان است. برخى گفته اند: كفایت كننده است. ابن عباس گوید: جزا دهنده است.
ایمان به
حسابرسی دقیق خداوند، زمینه اجرای
اعمال نیک:
•«واذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها ان الله کان علی کل شیء حسیبا:و چون به شما تحیت و درودى گفته شد شما تحیتى نیكوتر
از آن یا همانند آن را بگویید، كه بىتردید خداوند
حسابرس همه چیز است.».
توجه به
حسابرسی خداوند، سبب حصول تعهد بر عمل به وصایای الهی، در مورد والدین:
•«ووصینا الانسـن بولدیه... ان اشکر لی ولولدیک الی المصیر ... وصاحبهما فی الدنیا معروفـا... ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون:و ما انسان را درباره پدر و مادرش سفارش كردیم، در حالى كه مادرش او را (در شكم خود در ایام باردارى) در حال ضعف روى ضعف حمل كرد، و (شیر دادن و)
از شیر جدا كردنش در دو سال بود، (گفتیم) كه مرا و پدر و مادرت را سپاسگزار، كه بازگشت (همه) به سوى من است.و اگر در حق تو بكوشند كه چیزى را كه به (الوهیت و ربوبیت و قداست) آن علم ندارى شریك من قرار دهى هرگز
از آنها اطاعت مكن، و در دنیا با آنها به نیكى معاشرت نما، و (در واقع) پیرو راه كسى باش كه (در همه حال) به سوى من بازگشته است، سپس بازگشت همه شما به سوى من است پس شما را
از آنچه انجام مىدادهاید آگاه مىكنم.».
خداوند متعال در این آیه مى فرماید:" ما به
انسان در باره
پدر و مادرش سفارش كردیم" (وَ وَصَّینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ).آن گاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره كرده مى گوید:" مادرش او را حمل كرد در حالى كه هر روز
ضعف و سستى تازه اى بر ضعف او افزوده مى شد" (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ).این مساله
از نظر علمى ثابت شده، و
تجربه نیز نشان داده كه مادران در دوران باردارى گرفتار
وهن و سستى مى شوند، چرا كه شیره جان و
مغز استخوان شان را به پرورش
جنین خود اختصاص مى دهند، و
از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مى دارند.به همین دلیل، مادران در دوران باردارى گرفتار كمبود انواع ویتامین ها مى شوند كه اگر جبران نگردد ناراحتی هایى براى آنها به وجود مى آورد، حتى این مطلب در دوران
رضاع و شیر دادن نیز ادامه مى یابد، چرا كه" شیر، شیره جان مادر است".لذا به دنبال آن مى افزاید:" پایان دوران شیرخوارگى او دو سال است" (وَ فِصالُهُ فِی عامَینِ).همان گونه كه در جاى دیگر
قرآن نیز اشاره شده است" وَ الْوالِداتُ یرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَینِ كامِلَینِ":" مادران فرزندانشان را دو
سال تمام شیر مى دهند"
.سپس مى گوید:" توصیه كردم كه هم شكر مرا بجاى آور و هم شكر پدر و مادرت را" (أَنِ اشْكُرْ لِی وَ لِوالِدَیكَ).
شکر مرا بجا آور كه
خالق و
منعم اصلى توام و چنین پدر و
مادر مهربانى به تو داده ام و هم شكر پدر و مادرت را كه واسطه این
فیض و عهده دار انتقال نعمت هاى من به تو مى باشند.و در پایان آیه با لحنى كه خالى
از تهدید و
عتاب نیست مى فرماید:" بازگشت همه شما به سوى من است" (الى المصیر). و
از آنجا كه توصیه به نیكى در مورد پدر و مادر، ممكن است این
توهم را براى بعضى ایجاد كند كه حتى در مساله عقائد و
کفر و
ایمان، باید با آنها مماشات كرد، در آیه بعد مى افزاید:" هر گاه آن دو، تلاش و كوشش كنند كه چیزى را
شریک من قرار دهى كه
از آن (حد اقل) آگاهى ندارى،
از آنها اطاعت مكن" (وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِی ما لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).هرگز نباید رابطه انسان و پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاكم بر اعتقاد مكتبى او گردد.وظیفه فرزندان این است كه هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند، و استقلال فكرى خود را حفظ كرده،
عقیده توحید را با هیچ چیز معاوضه نكنند.باز
از آنجا كه ممكن است، این فرمان، این توهم را به وجود آورد كه در برابر پدر و مادر
مشرک، باید شدت عمل و بى حرمتى به
خرج داد، بلا فاصله اضافه مى كند كه عدم اطاعت آنها در مساله كفر و شرك، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلكه در عین حال" با آنها در دنیا به طرز شایسته اى رفتار كن (وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً).
از نظر
دنیا و زندگى مادى با آنها
مهر و
محبت و ملاطفت كن، و
از نظر اعتقاد و برنامه هاى مذهبى، تسلیم افكار و پیشنهادهاى آنها نباش، این درست نقطه اصلى
اعتدال است كه حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.لذا بعدا مى افزاید:" راه كسانى را پیروى كن كه به سوى من باز گشته اند" راه پیامبر و مؤمنان راستین (وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَی).چرا كه بعد
از آن" بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را
از آنچه در دنیا عمل مى كردید آگاه مى سازم" و بر طبق آن پاداش و
کیفر مى دهم (ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).به هر حال آیه فوق كاملا شبیه چیزى است كه در آیه ۸
سوره عنکبوت آمده است كه مى گوید: وَ وَصَّینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِی ما لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَی مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
توجه
انسان به محاسبه
اعمال، زمینه ساز پایبندی وی به
توحید و پیروی کردن
از انسان های خداجو:
•«وان جـهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما وصاحبهما فی الدنیا معروفـا واتبع سبیل من اناب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون:و اگر در
حق تو بكوشند كه چیزى را كه به (
الوهیت و
ربوبیت و قداست) آن
علم ندارى
شریک من قرار دهى هرگز
از آنها
اطاعت مكن، و در
دنیا با آنها به نیكى
معاشرت نما، و (در واقع) پیرو راه كسى باش كه (در همه حال) به سوى من بازگشته است، سپس بازگشت همه شما به سوى من است پس شما را
از آنچه انجام مى داده اید آگاه مى كنم.».
وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِی ما لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما ... كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" یعنى اگر پدر و مادر به تو اصرار كردند كه چیزى را كه
علم بدان ندارى و یا
حقیقت آن را نمى شناسى شریك من بگیرى، اطاعت شان مكن، و براى من شریكى مگیر، و مراد
از اینكه شریك مفروض حقیقتش نامعلوم است، این است كه چنین چیزى اصلا وجود ندارد، و مجهول مطلقى است كه علم بدان تعلق نمى گیرد، پس برگشت معنا به این مى شود كه چیزى را كه چیزى نیست شریك من مگیر، این حاصل آن چیزى است كه
زمخشری در
کشاف گفته و چه بسا آیه" أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ" این معنا را تاكید مى كند، یعنى به شریكى كه در همه این عوالم وجود ندارد.ولى بعضى دیگر
از مفسرین گفته اند كلمه" تشرك" در اینجا به معناى" تكفر" و كلمه" ما" به معناى" الذى" است، و معناى آیه این است كه هر چه پدر و مادر به تو اصرار كردند كه به من كفر بورزى، كفرى كه هیچ دلیل و حجتى بر آن نداشته باشى، اطاعت شان مكن، مؤید این احتمال این است كه خداى تعالى در كلام مجیدش مكرر
سلطان یعنى برهان بر شرك را نفى كرده، و در ادامه مى فرماید: بر انسان
واجب است كه در امور دنیوى نه در
احکام شرعی كه راه خدا است، با پدر و مادر خود به طور پسندیده و متعارف
مصاحبت كند، نه به طور ناشایست، و رعایت حال آن دو را نموده، با رفق و نرمى رفتار نماید، و جفا و
خشونت در حقشان روا ندارد، " ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ"- یعنى این مطلبى كه گفته شد
تکلیف و وظیفه دنیایى شما است، و سپس چیزى نمى گذرد كه به سوى من بر مى گردید، آن وقت شما را به حقیقت آنچه مى كردید آگاه مى كنم، و بر حسب كرده هایتان چه
خیر و چه
شر حكم خواهم كرد.
از آنچه گذشت این معنا روشن شد كه جمله" فِی الدُّنْیا" سه نكته را در بر دارد، اول اینكه مصاحبت به نیكى و معروف را منحصر مى كند در امور مادى و دنیایى، نه امور دینى و معنوى، دوم اینكه تكلیف را سبك مى كند، و مى فهماند تكلیف مذكور هر چه هم دشوار باشد، در چند روزى انگشت شمار، و مدتى اندك به دوش شما است، پس تحمل بار خدمت به آنان شما را خیلى به ستوه نیاورد، سوم اینكه مى فهماند این كلمه در مقابل جمله" ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُكُمْ" قرار دارد، و در نتیجه سفارش مى شود به اینكه
آخرت را در نظر داشته باشند.
توجه به
حسابرسی سریع خداوند، زمینه حصول
تقوا در انسان:
•«... واتقوا الله ان الله سریع الحساب:
از تو مى پرسند چه چیزى بر آنها
حلال شده؟ بگو: همه پاكیزه ها (هر چه كه مطلوب عقل و مرغوب طبع باشد
از خوراكى و پوشاكى و سایر وسایل زندگى) بر شما حلال گردیده؛ و (نیز
صید) آنچه
از حیوانات شکاری كه
تعلیم داده و تأدیب نموده اید (براى شما حلال است)- در حالى كه
از آنچه خدا به شما آموخته به آنها مى آموزید- (پس)
از هر حیوانى كه براى شما بگیرند و نگه دارند بخورید و نام خدا را (هنگام فرستادن آنها به سوى شكار) بر آن ببرید، و
از خدا پروا كنید، كه بى تردید خداوند زودرس به حساب است.».
یکی
از ویژگى های محاسبه در قیامت سرعت محاسبه اعمال بندگان است ، چنانکه در پایان آیه مى فرماید: خداوند سریع الحساب است (ان الله سریع الحساب).سرعت حسابش در آنجا به قدرى است که در
حدیث آمده است : ان الله تعالى یحاسب الخلائق کلهم فى مقدار لمح البصر:خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم بر هم زدن مى رسد !.
جمله" وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ" كه در آیه فوق آمده است، اشاره به این است كه هم خداوند با سرعت به حساب بندگان مى رسد، و هم پاداش ها و كیفرهایى را كه
وعده داده به زودى به آنها مى دهد، همه اینها نقد است و سریع، و
نسیه و توأم با تاخیر نیست.این به خاطر آن است كه علم خداوند همانند مخلوقات نیست، كه محدودیت آن سبب شود، مطلبى او را
از مطلبى دیگر غافل سازد.
از این گذشته محاسبه پروردگار، زمانى لازم ندارد، زیرا اعمال ما بر جسم و جان ما، بلكه بر موجودات اطراف ما- زمین و امواج
هوا - و اشیاء دیگر، اثر باقى مى گذارد، و
از این نظر مى توان وجود انسان را تشبیه به انواع اتومبیل هایى كرد كه با داشتن دستگاه كیلومترشمار همیشه میزان كار كرد خود را در هر لحظه به طور روشن و مشخص نشان مى دهد، و دیگر نیازى به حساب و كتاب مسافت هایى را كه اتومبیل در طول عمرش پیموده است نیست.
ایمان به
حسابرسی خداوند، سبب
ترس بندگان فقط
از او:
•«الذین یبلغون رســلـت الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبـا:همان كسانى كه رسالت ها و پیام هاى خدا را (به مردم) مى رسانند و
از او مى ترسند و
از احدى جز او نمى ترسند، و خدا در
حسابرسى (باطن و عمل هاى
خارج آنها) كافى است.».
همین بس که خداوند حافظ اعمال بندگان و حسابگر و جزا دهنده آنها است (و کفى بالله حسیبا)هم حساب
ایثار و فداکارى پیامبران را در این راه نگه مى دارد و
پاداش مى دهد و هم سخنان ناموزن و یاوه سراى دشمنان را محاسبه و
کیفر مى دهد.در حقیقت جمله (کفى بالله حسیبا) دلیلى است براى این موضوع که رهبران الهى نباید در ابلاغ رسالات خود وحشتى داشته باشند چون حسابگر زحمات آنها و پاداش دهنده خدا است .
حسیبا یعنى محاسبا خدا براى محاسب بودن و به حساب آوردن اعمال کوچک و بزرگ شما کافى است ، پس
واجب است که
از او
خشیت داشته باشید، و
از غیر او دچار خشیت نشوید
ایمان به
حسابرسی خداوند، پشتوانه رعایت
حقوق دیگران:
•«ولا تؤتوا السفهاء امولکم... وارزقوهم فیها واکسوهم وقولوا لهم قولا معروفا وابتلوا الیتـمی... فان ءانستم منهم رشدا فادفعوا الیهم امولهم ولا تاکلوها اسرافـا وبدارا... فاذا دفعتم الیهم امولهم فاشهدوا علیهم وکفی بالله حسیبا:و اموالتان (و اموال یتیمان) را كه خدا وسیله قوام (زندگى) شما قرار داده به
سفیهان (و خود یتیمان) ندهید، و آنها را
از درآمد آن مال
روزی دهید و
لباس بپوشانید، و با آنها به نحوى شایسته سخن بگویید.و
یتیمان را بیازمایید تا آن گاه كه به حد
ازدواج رسند (به حد توان
آمیزش جنسی كه نخستین مرحله تكامل روحى و جسمى
بشر و هر
حیوان است) پس اگر در آنان رشدى (
از نظر
فکر و
عقل) دیدید اموالشان را به خودشان رد كنید، و آن را به
اسراف و شتاب
از (بیم) آنكه مبادا بزرگ شوند (و اموالشان را
از شما پس بگیرند) مخورید، و آن كس (
از اولیاء یتیمان) كه بى نیاز باشد (
از تصرف در آن) خوددارى كند، و آن كه
فقیر باشد به مقدار متعارف (و حق الزحمه عادلانه) بخورد. پس هر گاه خواستید اموالشان را به خودشان رد كنید بر آنها
گواه بگیرید (تا بعدا نزاعى پیش نیاید) و خداوند
حسابرسى كافى است.»
خداى تعالى در ذیل كلامش جمله:" وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِیباً" را آورد، تا حكم را به منشا اصلى و اولیش ربط دهد یعنى بفهماند كه هر حكمى
از احكام الهى، یك منشاى
از اسما و صفات او دارد، اگر در مورد ایتام این احكام را
تشریع كرده، براى این است كه او
حسیب است و احكام بندگانش را بدون حساب دقیق، صادر نمى كند، هر چه تشریع مى كند محكم و حساب شده است و نیز به این منظور است كه تربیت دینى و اسلامى را تكمیل كند، چون
اسلام تربیت مردم را
از اساس
توحید شروع مى كند، و شاهد گرفتن در معاملات و دادوستدها هر چند كه غالبا خلاف و نزاع را بر طرف مى كند و لیكن سبب قوى محكم این رفع اختلاف امرى معنوى است، و آن عبارت است
از تقوا و
ترس از خدایى كه در حساب كشى كافى است و بنا بر این اگر
ولی طفل یتیم و گواهان و خود طفل این معنا را نصب العین خود داشته باشند، آن وقت رفع اختلاف صد در صد و حتمى و نزاعى بوجود نخواهد آمد (زیرا ممكن است یتیم با شاهدان ولیش توطئه كنند و مساله تحویل اموال را به كلى حاشا نمایند.
یقین و ایمان به
حسابرسی قیامت، سبب سرور و شادمانی
اصحاب یمین ، در اجتماع
محشر:
•«فاما من اوتی کتـبه بیمینه فیقول هاؤم اقرءوا کتـبیه انی ظننت انی ملـق حسابیه:اما كسى كه
نامه عمل او به دست راست او داده شود، (با خوشحالى) مى گوید: بگیرید (اى مردم و) بخوانید كتاب مرا.حقّا كه من (در دنیا) یقین داشتم كه به حساب (عمل هاى) خود خواهم رسید.»
در
مجمع البیان گفته شده: كلمه" هاؤم" امر به چند نفر است و به منزله" هاكم" است، و اگر طرف
مرد باشد، مى گویى" هاء یا رجل"، و به دو مرد مىگویى" هاؤما یا رجلان"، و به جمعیتى مى گویى" هاؤم یا رجال"، و به یك
زن مى گویى" هاء یا امرأة"- و همزه را كسره مى دهى و بعد
از همزه حرف" یاء" نمى آورى- و به دو زن مى گویى" هاؤما"، و به چند زن مى گویى" هاؤن"، و این
لغت اهل
حجاز است.و اهل نمیم و قیس، در مفرد مذكر مثل اهل حجاز مى گویند:" هاء" و به دو نفر مى گویند:" هاءا" و به جماعت مردان مى گویند:" هاؤا"، و به یك زن" هاءى"، و به چند زن" هاؤن".و بعضى
از قبایل عرب بجاى همزه كاف مى آورند، مى گویند:" هاك، هاكما، هاكم، هاك، هاكما، هاكن" و در همه این زبانها این كلمه به معناى" بگیر" است، و این امرى است كه نهى ندارد.این آیه شریفه و ما بعدش تا كلمه" خاطئون" بیان تفصیلى اختلاف حال مردم در روز قیامت است، اختلافى كه
از حیث سعادت و شقاوت دارند، و ظاهرا خطاب در جمله" هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِیهْ" به
ملائکه باشد، و معناى آیه این است كه: اما كسى كه كتابش به دست راستش داده شده رو به فرشتگان مى كند و مى گوید: بیایید نامه عمل مرا بگیرید و بخوانید كه چگونه به
سعادت من حكم مى كند." إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیهْ" كلمه" ظن" در اینجا به معناى یقین است، و آیه مورد بحث آنچه را
از آیه قبل فهمیده مى شد
تعلیل مى كند، و حاصل این تعلیل این است كه اگر گفتم كتاب من كتاب یمین است، و به سعادت من حكم مى كند، براى این بود كه من در دنیا به چنین روزى یقین داشتم، و یقین داشتم كه به زودى حساب خود را ملاقات مى كنم، و به پروردگارم ایمان آوردم، و عمل خود را
اصلاح كردم.
توجه به محاسبه اعمال در قیامت، زمینه ساز
هدایت انسان:
•«وکل انسـن الزمنـه طـئره فی عنقه
ونخرج له یوم القیـمة کتـبـا یلقـه منشورا اقرا کتـبک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا من اهتدی فانما یهتدی لنفسه ومن ضل فانما یضل علیها ولا تزر وازرة وزر اخری وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا:و
سرنوشت (نیك یا شوم عمل) هر انسانى را (كه
از غیب برایش مقدر شده و به سویش پر زده، همانند طوقى) در گردنش لازم و ثابت كرده ایم، و در روز قیامت نوشته اى را براى او بیرون مى آوریم كه آن را باز و گشوده دیدار خواهد كرد.(به او گفته مى شود) كتاب (اعمال قلبى و بدنى) خود را بخوان، تو خود كافى هستى كه امروز
حسابرس نفس خود باشى. هر كه هدایت یافت جز این نیست كه به سود خویش هدایت یافته و هر كه گمراه شد پس به زیان خویش گمراه شده است، و هیچ گنه كارى حامل گناه دیگرى نمى شود و ما (هیچ ملتى را پیش
از این به عذاب ریشه كن در دنیا) عذاب كننده نبودیم تا اینكه (نخست) رسولى را (براى بیدارى آنان) بفرستیم.».
خداوند متعال در آیات مورد بحث به مساله" حساب اعمال انسان ها" و چگونگى آن در روز قیامت پرداخته و مى گوید:" اعمال هر انسانى را به گردنش قرار داده ایم"(وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ)." طائر" به معنى
پرنده است، ولى در اینجا اشاره به چیزى است كه در میان
عرب معمول بوده كه به وسیله پرندگان، فال نیك و بد مى زدند، و
از چگونگى حركت آنها نتیجه گیرى مى كردند.مثلا اگر پرنده اى
از طرف راست آنها
حرکت مى كرد آن را به
فال نیک مى گرفتند، و اگر
از طرف چپ حركت مى كرد آن را به فال بد مى گرفتند.لذا غالبا این كلمه به معنى فال بد زدن به كار مى رود، در حالى كه" تفال" بیشتر به فال نیك زدن گفته مى شود.به هر حال،" طائر" در آیه مورد بحث، نیز اشاره به همین معنى است، یا به معنى"
بخت و
طالع كه قریب الافق با مساله فال نیك و بد است مى باشد.
قرآن در حقیقت مى گوید: فال نیك و بد، و
طالع سعد و
نحس، چیزى جز اعمال شما نیست كه به گردنتان آویخته است!.تعبیر به" الزمناه" (ملازم او ساخته ایم) و تعبیر به" فى عنقه" (در گردن او) همه دلیل بر این است كه اعمال انسان و نتائج آن در دنیا و آخرت
از او جدا نمى شوند، و باید در همه حال عهده دار و مسئول آنها باشد، هر چه هست عمل است و بقیه همه حرف.
قرآن سپس اضافه مى كند" ما روز قیامت كتابى براى او بیرون مى آوریم كه آن را در برابر خود گشوده مى بیند" (وَ
نُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ كِتاباً یلْقاهُ مَنْشُوراً).روشن است كه منظور
از كتاب چیزى جز كارنامه عمل انسان نیست، همان كارنامه اى كه در این دنیا نیز وجود دارد و اعمال او در آن ثبت مى شود، منتها در اینجا پوشیده و مكتوم است و در آنجا گشوده و باز. در این هنگام به او گفته مى شود،" نامه اعمالت را خودت بخوان"! (اقرأ كتابك)." كافى است كه خودت امروز حسابگر خویش باشى"! (كَفى بِنَفْسِكَ الْیوْمَ عَلَیكَ حَسِیباً).یعنى آن قدر مسائل روشن و آشكار است و شواهد و مدارك زنده كه جاى گفتگو نیست و هر كس این نامه عمل را بنگرد مى تواند
قضاوت و داورى كند، هر چند شخص" مجرم" باشد، چرا كه این نامه عمل چنان كه خواهد آمد، مجموعه اى
از آثار خود عمل است، و یا نفس اعمال، و به این ترتیب چیزى نیست كه بتوان آن را حاشا كرد. آیه بعد، چهار حكم اساسى و اصولى را در رابطه با مساله حساب و جزاى اعمال او بیان مى كند.
۱- نخست مى گوید" هر كسى هدایت را پذیرا شود به نفع خود هدایت یافته، و نتیجه اش عائد خود او مى شود" (مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یهْتَدِی لِنَفْسِهِ).
۲-" و هر كس گمراهى را بپذیرد، به زیان خود گمراه شده است" عواقب شومش دامن خودش را مى گیرد (وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یضِلُّ عَلَیها).
۳-" هیچكس بار گناه دیگرى را بر دوش نمى كشد" و كسى را به جرم دیگرى مجازات نمى كنند (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
۴- سرانجام چهارمین حكم را به این صورت بیان مىكند كه" ما هیچ شخص و قومى را مجازات نخواهیم كرد مگر اینكه پیامبرى را براى آنها مبعوث كنیم" تا وظائفشان را كاملا تشریح و اتمام
حجت كند (وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا).
گرفتن نامه عمل با
دست راست در قیامت،
از آثار ایمان به
حسابرسی:
•«فاما من اوتی کتـبه بیمینه فیقول هاؤم اقرءوا کتـبیه انی ظننت انی ملـق حسابیه:اما كسى كه نامه عمل او به دست راست او داده شود، (با خوشحالى) مىگوید: بگیرید (اى مردم و) بخوانید كتاب مرا.حقّا كه من (در دنیا) یقین داشتم كه به حساب (عملهاى) خود خواهم رسید.»
ایمان به
حسابرسی اعمال، مانع انجام دادن موجبات
دشنام دهی به خدا و
رسول صلی الله علیه وآله:
•«ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم کذلک زینا لکل امة عملهم ثم الی ربهم مرجعهم فینبئهم بما کانوا یعملون:و آنها را كه كفار به جاى خدا مىخوانند (مانند بتها و اجنّه) دشنام ندهید كه آنها نیز
از روى عداوت و نادانى به خدا دشنام دهند. این گونه ما براى هر گروهى كردارشان را آراستیم، سپس بازگشت آنها به سوى پروردگارشان است، پس آنها را
از آنچه (در دنیا) انجام مىدادهاند آگاه خواهد نمود.».
خداوند متعال در این آیه
تاکید مى كند كه" هیچ گاه بت ها و معبودهاى مشركان را دشنام ندهید، زیرا این عمل سبب مى شود كه آنها نیز نسبت به ساحت قدس خداوند همین كار را
از روى ظلم و ستم و
جهل و نادانى انجام دهند" (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ).به طورى كه
از بعضى روایات استفاده مى شود، جمعى
از مؤمنان بر اثر ناراحتى شدید كه
از مساله
بت پرستی داشتند، گاهى بت هاى مشركان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام مى دادند،
قرآن صریحا
از این موضوع،
نهی كرد و رعایت اصول ادب و
عفت و نزاكت در بیان را، حتى در برابر خرافى ترین و بدترین ادیان، لازم مى شمارد.دلیل این موضوع، روشن است، زیرا با دشنام و ناسزا نمى توان كسى را
از مسیر غلط باز داشت، بلكه به عكس،
تعصب شدید آمیخته با
جهالت كه در اینگونه افراد است، سبب مى شود كه به اصطلاح روى دنده
لجاجت افتاده، در
آئین باطل خود راسخ تر شوند، سهل است زبان به بدگویى و
توهین نسبت به ساحت قدس پروردگار بگشایند، زیرا هر گروه و ملتى نسبت به عقائد و اعمال خود، تعصب دارد همانطور كه
قرآن در جمله بعد مى گوید" ما این چنین براى هر جمعیتى عملشان را
زینت دادیم" (كَذلِكَ زَینَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ).و در پایان آیه مى فرماید:" بازگشت همه آنها به سوى خدا است، و به آنها خبر مى دهد كه چه اعمالى انجام دادهاند" (ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَینَبِّئُهُمْ بِما كانُوا یعْمَلُونَ).در روایات اسلامى نیز منطق
قرآن در باره ترك دشنام به گمراهان و منحرفان، تعقیب شده و پیشوایان بزرگ اسلام به مسلمانان دستور داده اند همیشه روى
منطق و
استدلال تكیه كنند و به حربه بى حاصل دشنام نسبت به معتقدات مخالفان، متوسل نشوند، در
نهج البلاغه مى خوانیم كه على ع به جمعى
از یارانش كه پیروان
معاویه را در ایام
جنگ صفین دشنام مى دادند مى فرماید:انى اكره لكم ان تكونوا سبابین و لكنكم لو وصفتم اعمالهم و ذكرتم حالهم كان اصوب فى القول و ابلغ فى العذر:" من خوش ندارم كه شما فحاش باشید، اگر شما به جاى دشنام، اعمال آنها را برشمرید و حالات آنها را متذكر شوید (و روى اعمالشان تجزیه و تحلیل نمائید) به حق و راستى نزدیكتر است و براى اتمام
حجت بهتر".
مانع بودن ایمان به روز
حسابرسی،
از شرارت و
ضرر رساندن به دیگران:
•«وقال فرعون ذرونی اقتل موسی ولیدع ربه... وقال موسی انی عذت بربی وربکم من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب:و فرعون (به مشاورینى كه كشتن موسى را صلاح نمى دیدند) گفت: بگذارید موسى را بكشم و او پروردگار خود را بخواند (تا نجاتش دهد) زیرا مى ترسم دین تان را (كه پرستش من و بتان به عنوان ارباب زیر نظر اله است) تغییر دهد یا در این سرزمین (به ایجاد شورشى علیه
دولت) تباهى به بار آورد.و موسى (در خطاب به فرعون و یارانش) گفت: همانا من به پروردگارم و پروردگار شما پناه بردهام
از (شرّ) هر متكبرى كه به روز حساب ایمان ندارد.».
قرآن در این آیه مى گوید:" موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم
از هر متكبرى كه به روز حساب ایمان نمى آورد"! (وَ قالَ مُوسى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِسابِ).موسى این سخن را با قاطعیت و اطمینانى كه مولود
از ایمان نیرومند و اتكاى او بر ذات پاك پروردگار بود بیان كرد و نشان داد كه
از چنین تهدیدى ترسى به خود راه نداده است.این گفتار موسى علیهالسلام به خوبى نشان مى دهد افرادى كه داراى این دو ویژگى باشند آدمهاى خطرناكى محسوب مى شوند:"
تکبر " و" عدم ایمان به روز قیامت" و باید
از چنین افرادى به خدا پناه برد!" تكبر" سبب مى شود كه انسان جز خود و افكار خودش را نبیند،
آیات و
معجزات خدا را
سحر بخواند، مصلحان را مفسد، و اندرز دوستان و اطرافیان را محافظه كارى و ضعف نفس بشمرد! و" عدم ایمان به روز حساب" سبب مى شود كه هیچ حسابى در برنامه و كار او نباشد، و حتى در برابر قدرت نامحدود پروردگار، با قدرت بسیار ناچیزش به مبارزه برخیزد، و به جنگ پیامبران او برود، چرا كه حسابى در كار نیست.
ایمان به قیامت و
حسابرسی کردارها، سبب
مراقبت بر ایمان و پرهیز
از گمراهی:
•«یـایها الذین ءامنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم الی الله مرجعکم جمیعـا فینبئکم بما کنتم تعملون:اى كسانى كه ایمان آورده اید، مراقب خودتان باشید، اگر شما خود هدایت یافتید (
ضلالت) كسى كه گمراه شده به شما زیانى نمى رساند (هر چند باید او را نیز دعوت كنید)، بازگشت همه شما به سوى خداست پس شما را
از آنچه مى كردید آگاه خواهد نمود.».
قرآن در این آیه نسبت به مسئله
تقلید كوركورانه
مردم عصر
جاهلیت از نیاكان گمراه هشدار داده و صریحا اخطار می کند كه چنین تقلیدى، با
عقل و
منطق سازگار نیست، به دنبال این موضوع طبعا این سؤال در
ذهن آنها مى آمد كه اگر ما حساب مان را
از نیاكان مان در این گونه مسائل جدا كنیم، پس سرنوشت آنها چه خواهد شد، به علاوه اگر ما دست
از چنان تقلیدى برداریم سرنوشت بسیارى مردم كه تحت تاثیر چنین تقالیدى هستند، چه مى شود، آیه فوق در پاسخ اینگونه سؤالات مى گوید:" اى كسانى كه ایمان آورده اید شما مسئول خویشتن اید، اگر شما
هدایت یافتید گمراهى دیگران (اعم
از نیاكان و یا دوستان و بستگان هم عصر شما) لطمه اى به شما نخواهد زد" (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا یضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ).سپس اشاره به موضوع
رستاخیز و حساب و رسیدگى به اعمال هر كس كرده، مى گوید" بازگشت همه شما به سوى خدا است، و به حساب هر یك
از شما جداگانه رسیدگى مى كند، و شما را
از آنچه انجام مى دادید آگاه مى سازد". (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِیعاً فَینَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
ورود به درجات عالی
بهشت ،
از پاداش های مؤمنان به روز
حسابرسی:
•«فاما من اوتی کتـبه بیمینه فیقول هاؤم اقرءوا کتـبیه انی ظننت انی ملـق حسابیه فی جنة عالیة:اما كسى كه نامه عمل او به دست راست او داده شود، (با خوشحالى) مى گوید: بگیرید (اى مردم و) بخوانید كتاب مرا.حقّا كه من (در دنیا)
یقین داشتم كه به حساب (عمل هاى) خود خواهم رسید.در بهشتى برین و عالى مقام.».
قرآن مى گوید:" اما كسى كه نامه اعمالش به دست راست او داده شده
از فرط خوشحالى فریاد مى زند كه بیائید و بگیرید نامه اعمال مرا و بخوانید" (فَأَمَّا مَنْ أُوتِی كِتابَهُ بِیمِینِهِ فَیقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِیهْ).گویى
از خوشحالى در پوست نمى گنجد و
از این همه
نعمت و توفیق و هدایتى كه خدا به او داده تمام ذرات وجودش شاكر است و فریاد" الْحَمْدُ لِلَّهِ" سرمى دهد. سپس بزرگترین افتخار خود را در این كلمه خلاصه كرده، مى گوید:" من یقین داشتم كه رستاخیزى در كار است، و من به حساب اعمالم مى رسم" (إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیهْ)." ظن" در اینگونه موارد به معنى" یقین" است، در آیات بعد گوشه اى
از پاداش هاى چنین كسانى را بیان كرده، مى فرماید:" (او در بهشتى بلند مرتبه قرار دارد) (فى جنة عالیة ).بهشتى که آنقدر رفیع و والا است که هیچ کس مانند آن را ندیده و نشنیده و حتى
تصور نکرده است .
مراد
از (عالى بودن بهشت) ارتفاع درجات و شرافت و جلالت قدر و گوارایى عیش آن است ، چون در بهشت حیاتى هست که دنبالش مماتى نیست ، و لذتى است که آمیخته با الم و
درد نیست ، و سرورى هست که مشوب با هیچ
غم و اندوهى نیست ، و
اهل بهشت نه تنها هر چه دوست بدارند در دسترس شان هست ، بلکه لذایذى هست که مافوق خواست آنان است .
واژه عالیة ممکن است اشاره به علو مکانى باشد، یعنى آنها در طبقات عالى بهشتند، و یا علو مقامى و هر دو
احتمال را مفسران گفته اند، ولى تفسیر دوم مناسب تر به نظر مى رسد، هر چند جمع میان دو معنى نیز ممکن است .
داشتن زندگی خوب و دل پسند در
آخرت،
از پاداش های مؤمنان به
حسابرسی:
•«انی ظننت انی ملـق حسابیه فهو فی عیشة راضیة:حقّا كه من (در دنیا) یقین داشتم كه به حساب (عملهاى) خود خواهم رسید.پس او در یك زندگیى است كه نیكو و صاحبش
از آن خشنود است.» .
کلمه عیشه - به کسر عین - نظیر کلمه جلسه - به کسر جیم -
از مصادیق بناى(فعله) است ، که
نوعیت را مى رساند، مثلا جلسه به معناى نوعى نشستن است ، و عیشه به معناى نوعى زندگى کردن است ، مانند (عیشه راضیه)، یک زندگى خوش ، و اگر
راضیه و خوشى را به خود عیش نسبت داد، با اینکه صاحب عیش راضى و خشنود است ، یا
از باب
مجاز عقلی است ، و یا کلمه راضیه به معناى(ذات رضى) و تقدیرش (فى عیشه ذات رضى) است ، یعنى در عیشى رضایت بخش .
تعبیر به (عیشة راضیة ) (زندگى خشنود) تعبیر بسیار جالب و رسائى است
از زندگى پر نعمت و سراسر
آرامش بهشتیان در قیامت ، این زندگى آنقدر رضایت بخش است که گوئى خودش راضى است یعنى بجاى اینکه (مرضیة ) گفته شود براى تاءکید هر چه بیشتر بجاى
اسم مفعول ،
اسم فاعل به کار رفته است .
و این امتیاز بزرگ مخصوص زندگى آخرت است ، چرا که زندگى دنیا هر قدر مرفه و پر
نعمت و تواءم با
امن و امان و
رضایت و خشنودى باشد باز
از عوامل ناخشنودى خالى نیست ، تنها زندگى
آخرت است که سراسر رضایت و خشنودى و آرامش و
امنیت و مایه جمعیت خاطر مى باشد.
بهره مندی
از خوردنی ها و نوشیدنی های مطلوب و گوارای بهشت،
از پاداش های ایمان به
حسابرسی:
• «انی ظننت انی ملاق حسابیه فهو فی عیشة راضیة فی جنة عالیة قطوفها دانیة کلوا و اشربوا هنیئا بما اسلفتم فی الایام الخالیة : حقا که من (در دنیا)
یقین داشتم که به حساب (عملهای) خود خواهم رسید. پس او در یک زندگیی است که نیکو و صاحبش
از آن خشنود است. در بهشتی برین و عالی مقام. که میوه هایش نزدیک است (به خاطر آنکه شاخهها در تحت
اراده چیننده است). بخورید و بیاشامید، گوارا باد به پاداش آنچه در روزگارهای گذشته
از پیش فرستادید (که همه در برابر آن عملها یا تجسم
خارجی آن عقاید و اعمال است)».
و در آخرین
آیه مورد بحث خطاب محبت آمیز خداوند را به این
بهشتیان چنین بیان کرده (بخورید و بیاشامید گوارا، در برابر اعمالى که در ایام گذشته انجام داده اید) (کلوا و اشربوا هنیئا بما اسلفتم فى الایام الخالیة ).آرى این نعمت هاى بزرگ بى حساب نیست ، اینها
پاداش اعمال شما است که در
دنیا براى امروز ذخیره کردید و
از پیش فرستادید، البته این اعمال ناچیز هنگامى که در افق
فضل و
رحمت الهى قرار گرفته به چنین ثمراتى منتهى شده است .
(قطوفها دانیه) - کلمه (قطوف) جمع قطف - به کسره قاف و سکون طاء - است ، که به معناى میوه اى است که به حد چیدن رسیده باشد، ومعناى جمله این است که میوه هاى آن
بهشت به وى نزدیک است ، به طورى که هر جور بخواهد مى تواند بچیند.(کلوا و اشربوا هنیئا بما اسلفتم فى الایام الخالیه ) - یعنى به ایشان گفته مى شود: بخورید و بنوشید،
از همه آنچه خوردنى و نوشیدنى در بهشت است ، در حالى که گوارایتان باشد، و این پاداش آن ایمان و عمل صالحى است که در دنیاى گذرا و ناپایدار براى امروزتان تهیه دیدید.
تعبیر به (هنیئا) اشاره به این است ، که خوردنی ها و
نوشیدنی های بهشتی هیچ گونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمت هاى این جهان نیست که گاه مختصر کم و زیاد در آن ، بیمارى و ناراحتى به دنبال مى آورد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۰، ص۵۲۸، برگرفته از مقاله «ایمان به حسابرسی».