النفحات الالهیة (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در اینجا به تحلیل نفحات پنجاه و یگانه کتاب نفحات - همراه با مکتوبات حضرت شیخ (
صدرالدین قونوی) قدس سره - میپردازیم و امید است این کار که خود یک غور تمام در همه کتاب است، برای خوانندگان گرامی و عزیز فهرست وارهای باشد که خلاصه و
لب هر نفحهای را از این مقدمه بدانند و هر کدام مقتضای ذوق و نظرشان بود بدان مراجعه کنند - اگر چه تمام مطالب لب و ارزشمند و گرانقدر است - علیه توکلت و الیه انیب.
حضرت شیخ قدس سره نخست در آغاز کتاب پس از خطبه به
وجه تسمیه کتاب نفحات پرداخته و آن را ماخوذ از
حدیث نبوی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دانسته که فرموده: «خدای را در ایام عمرتان نفحات و نسایم عطر بیزی است که از کانون رحمتش میوزد، آگاه باشید و خویش را در معرض وزش آن نسیمها قرار دهید»، و سپس به بحث در شناخت کیفیت تعرض (در معرض وزش آن نسیمها قرار گرفتن) و انواع و اقسام کلی آن پرداخته و آنها را همان گونه که آگاهی یافته در این مجموعه به نام نفحات الهیه گرد آورده و بیان داشته است.
پس از آن گوید: تعرض دو قسم است: قسمی خالی از
تعمل و
تکلف است و قسمی آمیخته به تعمل و تکلف، اولی تعرض به واسطه استعداد ذاتی است که غیر مجعول بوده و دیگری تعرض بواسطه صفا و پاکی روحی و وسعت دایره معقول آن است که از احکام مرتبه روحانی میباشد، سپس به بیان انواع آن و متعلقات آنها که از جمله
فقر مقید است - یعنی طلب
استکمال - پرداخته و در پایان میگوید:
من در این کتاب از نفحات و نسایم عطر بیز رحمانی و نتایج تجلیات اختصاص ربانی، برخی را که
حق متعال در
مقام قرب به من بخشیده متذکر میشوم، پس در آنچه که به گوشت میخورد و جانت را صفا میبخشد
تدبر و
تفکر کن و قدر آن را بدان تا از
سعادت کبرا و مقام قرب اعلا برخوردار شوی.
در نفحه اول در باره شئون الهی و سفر به سوی
خدا و منازل آنها سخن میگوید:
بزرگترین شان الهی ظهورش به صورت
انسان کامل الهی میباشد که اسم «الاول» به سبب ظهور سابق برایش ظهور یافته بود و اسم «الاخر» به حکم متاخر دوم برایش ثبوت یافت، و حکم «
الازل» و «الابد» به واسطه این دو حکم ظاهر گشت و وسط بین دو طرف تعین یافت، و آن کس که از همه مراتب پدید آمده و از جانب
حق نیابت هر کاری را که اراده نماید داشته است او را به نام انسان و خلیفه و سایه نامیده و اجرای اوامر و فرامینش را در تمام خلایق - از جهت منزل و محل - به او عطا کرد و او را به خلایق شناسانید.
سپس در
علم خداوند سبحان سخن گفته و اثبات میکند که
علم خداوند سبحان قدیم و منبسط و محیط و دائم و فعلی است و بهره مردمان عبارت از مقدار آنچه که در خور دایره مقام ایشان و برابری معنوی دارد میباشد.
بعد از آن به
مجازات (تلافی) بزرگ پرداخته و گوید: این غلبه که بین این دو حقیقت واقع شده و از آن دو تعبیر به
رحمت و
غضب میشود؛ در مرتبه معانی و اجتماعات اسمائی برای بروز ظهور
ارواح؛ و در مراتب ارواح برای بروز و ظهور احکام
عالم مثال و آنچه که در آن
عالم از صورتها و مظاهر که هست قابل
تعقل و
ادراک میباشد. و در پایان گوید: هر کس که علمش با نفسش اتحاد پیدا کرد؛ حکمش
علم و حال گردیده و پروردگارش در آنچه در او از شئون ذاتی و گونه گون بودن ظهور خودش است - به حسب هر شانی که در او ظاهر میشود - حکم میکند.
نفحه دوم در برخی از اقساط
فاتحه است و در آن گوید:
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: خدا بود و با او چیزی نبود؛ این بخش اول از
سوره فاتحه است، و گوید:
سلوک (یعنی سیر در
قوس نزولی) یعنی جدا شدن اشیا از غیب حق و
وحدت الهی که عارضشان شده، و انسان خواص تمام مراتبی را که گذر کرده همراه دارد و در پایان اتصال به
معدن خود مییابد و هر کمال پنهان در هر مرحله و منزلی را که بر آن گذر کرده و بدانها آمیزش یافته همراه دارد.
نفحه سوم مکاشفهای ربانی است که در سال ششصد و شصت و شش واقع شد که حاوی اصولی چند از
معرفت الهی و اتحاد و راز حروف و کلمات و سورهها و
آیات و
کتابهای آسمانی و دیگر تنزلات است، در این نفحه راز نوشتن نخستین الهی است، و در این
مکاشفه وجود عام و منبسط را مشاهده کرده که نوری ذاتی و تابنده بود که بر شئون الهی گسترش یافته است، در این نسخه سخن از
قلم اعلا و
لوح محفوظ و کیفیت نوشتن آن رفته است.
نفحه چهارم در راز بیان الهی که پیش از این ترا که چیزی نبودی آفریدهام
و محققا بر آدمی مدتی از روزگار گذشت که چیز قابل ذکری نبود
سخن گفته که آیا بین آن دو فرقی هست؟ و پاسخ آن را بزبان ذوق و
فیض وهبی - نه به تکلف فکری و
علم اکتسابی - داده، و در منازلهای الهی کیفیت آگاهیش را بر حقیقت
علم و مراتب تفصیلی و
لدنی، و درجات صاحبان آن
علم و حاملان آن را بیان میدارد، و ضمنا در این مشهد راز
حدوث و قدم و بهره اش را از
علم ذاتی بازگو میکند، در این منازله
مشاهدات و
مکاشفات بسیاری آمده که بیانش سخن را به درازا میکشد.
نفحههای پنجم و ششم تعریف حقیقت
علم است و حاوی راز قدر و صورت تلقین حجت حقیقی؛ که ضمن واردی در سال ششصد و شصت و سه واقع شده، در ذیل آن مناجاتی ربانی را به زبان خویش بیان میدارد و پس از آن واردی بر او وارد میشود و در باره هیئت جمع شده او که عنایت است سخن میگوید و از این نفحه آغاز در بیان گفتگوی
محبت و
عشق میکند و گوید به من گفته شد در
حضرت جمع ذاتی چیزی است که در خور محبوب بودن است و در آنجا چیزی است که شایستگی محبوب بودن را ندارد، و سپس مبحثی را در باره
علم از کتاب
علم علم نقل میکند.
نفحه هفتم باز اختصاص به
راز علم و خبرت و شناخت اشیا پیش از وقوعشان و این که چگونه وقوع پیدا میکنند دارد.
نفحه هشتم و نهم در راز محبت
محبوب به
محب و راز محبت محب به محبوب است که ما مقداری از آن را با مقایسه و برداشتهای تلمیذش
فخرالدین عراقی از این نفحه و بیانش در لمعات ذکر کردیم، در نفحه نهم در راز انگیزههای محبت و عشق سخن میگوید که نتیجه اشتراک و مناسبت در برخی از افعال و یا حالات و یا مرتبه است، و گوید محبت و عشق یک حقیقت کلی است که بین مقام الهی و کونی از جهت حکم مشترک میباشد، پس مناسبت آن بین
حق و
خلق ثابت است و این گونه نیست که محجوبان پندارند خداوند بندگانش را با این که با او مغایراند دوست میدارد، و این در مشرب تحقیق از محالات است که چیزی غیر خودش را - از آن جهت که با او مغایرت دارد - دوست داشته باشد، مگر به موجب حکم معنایی که بین آن دو مشترک باشد و از این جهت بین آن دو مناسبتی اثبات میشود که حکم به غلبه حکم اتحاد بر حکم امتیاز میکند، و نیز در باره
وحدت و
کثرت حقیقی سخن گفته و مباحثی از
کتاب علم علم و راز
حلال مطلق و
حرام مطلق و راز تاثیر و تاثر و راز
نکاح و
ولادت را بیان میدارد و در باره استعداد گوید: در واقع تمام استعدادات وجودی احکام استعداد کلی غیبیاند.
نفحه دهم در برخی از رازهای مفاتیح
غیب و مخاطبات بین حق تعالی و
مخلوق است، در این نفحه از حقیقت کلام
حق تعالی به زبانهای مخاطبات و تنزلات که در کتابها و
صحایف آسمانی آمده و شئون الهی و
فرشتگان و
جن و
آسمانها و
ستارگان و عناصر و موالید عناصر و
انبیا و
رسولان و خلفا و کاملان و
اولیا سخن رفته و گوید: چیزی از
تنزیه و
تعظیم و ایجاد و تصریف و
علم و
اراده و
قدرت و
حیات و
کلام - و حتی
وجود مطلق - به حق تعالی جز از حیث حقیقت انسانی کمالی ذاتی که همان
الوهیت است نسبت داده نمیشود، کاملان صورتهای اعتدالی آن حقیقت انسانی، و جن و
شیاطین صور اجتماعات شئون طبیعی انحرافی آن حقیقتاند. در این نفحه خواننده راز
رسالت رسولان و بهره اولیا و
صالحان و
مؤمنان و گمراهان را بتمامه خواهد دانست.
نفحه یازدهم در انواع القاءهای
ملکی و
شیطانی و آنچه که قابل اعتماد است و آنچه که قابل اعتماد نیست و آنچه موقوف بر عرضه بر شیخی که دارای تحقیق تام بوده و صاحب میزان کامل است میباشد، گوید القای الهی در پی لذت بزرگی دارد که وجود
انسان را استغراق میبخشد، ولی القای روحانی لذتی همراه ندارد و اگر داشته باشد از ناحیه
علمی است که از آن القا حصول پیدا کرده است.
نفحه دوازدهم در حقیقت
فیض ذاتی است که زاید بر
کمال ذاتی است و از پر شدن از او صادر شده است، یعنی راز
صمدیت و بی نیازی حق تعالی، و اینکه ایجاد میوه کمال او است نه این که ایجاد او باعث کمال وی است،
خداوند کامل بود سپس ایجاد کرد، نه این که ایجاد کرد تا کمال یابد.
نفحه سیزدهم در بیان فرق بین نسبت اختیار به حق تعالی و به مردم است و این که اختیار مردم دو دل بودن بین دو
فعل است که هر دو نزد صاحب اختیار وقوعش ممکن است، ولی در باره حق تعالی این گونه نیست، زیرا ذاتش احدی و صفاتش واحدی و امرش یکی است و حکمش هم یکی، علمش به خودش و به اشیا یک
علم است که در آن نه تغییر است و نه اختلاف. سپس در
مقام جبر علم سخن گفته و آن را به دلایل گوناگون ابطال میکند و نتیجه میگیرد که اختیار الهی مقامش بین
جبر و
اختیاری که مردمان ادراک میکنند هست و تمام
معلومات آن چیزی است که دخولشان در دایره وجود خارجی مقدر شده، و آنچه مقدر نشده، در پهنه
علم او
ازلا و ابدا رسم شده و صورت هر چیزی بر حد خود متعین و مترتب است به ترتیبی
ازلی که کامل تر از آن در واقع امکان ندارد. در این نفحه قاعدهای کلی آمده که حاوی بیان چگونگی تدبیر ارواح مر اجساد را و صورت ارتباط هر یک از آنها با دیگری است که
حضرت شیخ قدس سره با حاشیهای مفصل آن را بطور مستوفی و مدلل بیان داشته و در تعریف انسان گوید مقصود نوع انسان نیست، بلکه مراد انسان حقیقی است که بالفعل انسانی کامل است و برخی مناصب و مقامات او مقام نیابت از حق تعالی است و او است که در رسیدن آنچه از
حق به
خلق میرسد در زمان خودش واسطه بین حق و غیر او است و در هر دوره و زمانی کامل هر عصری این گونه است، و گوید هر نشاهای که انسان پس از
مرگ بدانجا انتقال پیدا میکند؛ آن نشاه از این نشاه و جهان عنصری تولد یافته است، و هر چه باقی و جاودانگی دارد - یعنی آن نشاه - در درون این نشاه عنصری است، اگر چه ظهور گوناگون داشته و کیفیات و ترکیباتش مختلف باشد، سپس نشاه حشری را بیان داشته و پس از آن صراط و کیفیت گذشتن از آن و سرنوشت اشقیا و چگونگونی صورتها و ابدان آنها که از ایشان جدا نمیشود را ذکر کرده و بعد حالات
بهشتیان را که درست بر عکس حالات
دوزخیان است بازگو کرده و در پایان به نشاه استقراری میپردازد و پس از آن در بیانی مفصل به گفتگو با وارد میپردازد و در رازی شریف ظاهر و باطن حق تعالی را با ظاهر و باطن انسان مقایسه کرده و نتیجه عکس میگیرد که ظاهر انسان دارای ثبات نسبی و باطنش دارای دگرگونگی است، ولی ظاهر حق تعالی - که
عوالم وجودی است - دارای دگرگونگی است و باطنش دارای ثبات محض است.
نفحه چهاردهم در کیفیت شناخت
حق تعالی است که از انحاء مختلف شناختها کدام درست و بجاست و آن این که حق تعالی به تجلیای بی ترتیب و کیف به او جلوه کند، به گونهای که این
شهود مستلزم معرفتی شود که بر حال معینی وارد نشود.
نفحه پانزدهم در بیان حقیقت
تدبر الهی است که عبارت از توجهی الهی است به سر عبدانی و توجهی عبدانی به حقیقت الوهی به سوی امر مشهود حالی که
معلوم مشهود
ازلی و آنی میباشد، و نیز بیان راز
حمد و راز
حجابهای نورانی که عبارت از
اسماء و
صفات وجودی و
ثبوتی، و ظلمانی که سلبی عدمی است میباشد.
نفحه شانزدهم در بیان
راز یاری گرفتن از حق تعالی و راز
بقا و
فنا و دوام و انواع اعتدالات خالص که در مرتبه روحانی و مثالی و حسی و انسانهای حیوانی
تعقل میشود است و سپس به بیان مرتبه کاملان که به احکام حقیقت انسانی ظاهراند و جامع بین احکام
وجوب و احکام جمعیت تام احاطیاند و متحقق به ثبات در
برزخ البرازخ که جامع بین مقام حق و مرتبه
وجود است میپردازد.
نفحه هفدهم در سببهای تاثیر و شرطهای
تسخیر از هر مؤثر و مسخر است که بستگی به احکام سر جمع یعنی حکم مشترک دارد، و دقایقی ارزشمند را در طی دو نکته بیان داشته که عبارت است از بودن بنده با حق و مشاهده خواص مر حق را که بیانش مفصل است.
نفحه هجدهم در بیان
مکاشفهای است که حق تعالی را بدون
کیف و
وضع با حضور شیخش - رضی الله عنه - مشاهده کرده و اعجاب شیخ از حضور او در این مشهد، و باز مکاشفهای دیگر در ذیل این نفحه است که در سال ششصد و هفتاد و دو اتفاق افتاد و آن تجلی ذاتی اختصاصی حق تعالی بود بر او - در مظهری انسانی - که کیفیت تمام نداشت و او را بدون مکان و کیفیت مشاهده میکرد و حضرت ذات قطعهای عنبر - که هم اکنون هم همراهش است - به او عنایت فرمود، و در آن راز تجلی مقید که برای
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ؛ از دست زدن بین دو شانه حاصل شد و نتیجه اش
علم اولین و آخرین - یعنی راز محاذات و مضاهات - بود آمده که استجلایش در
حقیقت محمدی؛ مشاهده اش بود مر خویش را در حقیقتی که جامع مراتب کونی و احکام مظهری است و حاصل برای
پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم - بواسطه
تجلی مذکور - استجلایش در مرتبه جامع الهی بود که جامع تمام مراتب ذات و احکام الوهی است، پس در آن مرتبه جامع حق تعالی مقام آینه و مظهر را دارد، همچنان که حقیقت او پیش از این مرتبه برای حق تعالی آینه تمام مراتب کونی و احکام مظهری را داشت.
نفحه نوزدهم در مراتب مردمان از حیث صورت و معنی است که بین این مراتب کلی ترکیبهایی است که بدانها درجات اهل
سعادت مشخص میشود و بدانها تفاوت
منازل و حالات آشکار میشود. نفحه بیستم در اشتباهات و اغلاط
اهل کشف در
مکاشفات و
مشاهدات و وارداتشان است که مواقع غلط و موجبات آن را بیان میدارد. این قسمت را
صدر المتالهین در کتاب
مفاتیح الغیب خود تحت عنوانی مستقل بیان میدارد.
نفحه بیست و یکم در شناخت اسماء و احکام وجوب و امکان و مرتبه
کمال و
نقصان، و مرکز دایره وجودی و مرتبتی، و اختصاص آن به
انسان کامل جامع محیط شامل میباشد.
نفحه بیست و دوم در راز حکم است با اختلاف انواعش، و نیز بیان راز قدر و پیش بودن
علم و بیرون رفتن از
اسماء و
صفات و خویشتن داری از قید حالات و مقامات و نیز راز اعیان و شئون الهی و کونی و راز
حقیقت و
مجاز و ماندن و سفر کردن و این که هر چیزی در آن همه چیز هست.
نفحه بیست و سوم در بیان این که هیچکس از
خداوند غیورتر نیست میباشد که اطلاق در تصرف و مباشرت فاعل هر چه را که خواست - بدون منع و قید و محدودیت - از صفات
ربوبیت است، و غیر او تقیید و منع از خواص او است.
نفحه بیست و چهارم در شناخت
صفات الهی از جهت سلب و اثبات است و اینکه صاحبان بینش از اهل نظر و کشف متفقاند که از حکم طبیعت جز آنچه که در برخی از صورتهای طبیعی تعین یافته و ادراک کردهاند چیزی ظاهر نشده و آنچه که از آنان پنهان مانده بیشتر از چیزی است که بر ایشان آشکار شده. و در این نفحه قاعدهای از آداب تحقیق و خواب دیدنها است که آخرین نفس بیداری که پس از آن
خواب است دارای غلبهای است به حسب آنچه که
باطن در آن هنگام بدان پوشیده و در نوردیده شده است، و نیز بیان به تاخیر افتادن تعبیر خوابها است که دلیل بر عالی بودن مرتبه
نفس است، چون هر امری در هر
آسمان دارای منزل و مقامی است و بنا بر
حدیث نبوی سه سال پس از جدا شدنش از
آسمان دنیا در فضا باقی میماند تا به
زمین برسد و به محل مختص به خود وصل گردد. سپس حضرت شیخ قدس سره
رؤیایی عزیز و گرانقدر و مژدهای نفیس و عالی را نقل میکند که در حضور شیخش - رضی الله عنه - به تحقق به کیفیت
شهود تجلی ذاتی دائم ابدی نایل شده است و بر وی نوشتهای وارد شد که در آن این جمله بود: هر چیزی در آن همه چیز هست، و این
مکاشفه در سال ششصد و چهل در شهر حلب بود این اولین مکاشفه حضرت شیخ است که در نفحات آمده و تالیف کتاب از این سال - یعنی سال ۶۴۰ آغاز شده و تا زمان رحلتش که سال ۶۷۳ هجری است سی و اندی سال؛ ناب مکاشفات و
واردات را ثبت فرموده که سی و اندی سال مطابق تالیف
فتوحات مکیه شیخش - رضی الله عنه - میباشد. و این که فرمود: هر چیزی در آن همه چیز هست؛ مراد انسان کامل الهی و
انسان صغیر است که در او تمام حقایق وجودی تعبیه شده است - و فیک انطوی
العالم الاکبر - و حقیقت او خود اصل وجود عام و منبسط است که در تمام اشیا و شراشر وجود ساری و جاری است و بخش چهارم مفتاح الغیب حضرت شیخ قدس سره شرح وجود این انسان کامل جمعی احدی است.
نفحه بیست و پنجم در بیان انسان تقی نقی است که جز حق در قلبش نمیگنجد، یعنی چیزی غیر حق در آن نمیگذرد و جایی برای بودن غیر در آن باقی نمیماند. این معنی تقی بود - و معنی نقی اینکه از تعلق به غیر هم پاک و طاهر است، و دون این مرتبه مقام کسی است که به حق میشنود و به حق میبیند و به او راه میرود و بدانچه خواسته است عمل میکند، و پائین تر از این مرتبه مقام کسی است که حق تعالی گوش و چشم و قلبش شده، و پائین تر از این مرتبه کسی است که این صلاحیت را دارد که آلت او شود،/قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم/، یعنی: با آنان بجنگید که خداوند بدست شما عذابشان میکند
و پایین تر از این مراتب زیادی است ولی بالاتر از اولی مقامی نیست. این نفحه حاوی مطالبی دیگر در ذیل بارقهای از نفحهای کلی است که در بیان شهود محقق بر مشاهده کننده است که حکم بر گواهی دادن بر مشهود میکند، و او گرچه به شهود محقق واحد مشهود است، ولی این گواهی حالی است نه تعقلی، زیرا در شهود نه تعقل است و نه تمیز، پس حق تعالی در هر متعین و با هر متعینی هست، ولی غیر محدود در تعین و غیر جدای از او، و حق تعالی برتر از آن است که چیزی او را بپوشاند و یا امری او را آشکار سازد، و مردمان پوشیده به حالات طبیعی خودشان و غیر اینها از گمانها و معتقداتشان در باره
خدا - نه از خدا - میباشند و گمانها و تصورات اعتقادی آنان از جمله حالاتشان است و همینطور آنچه را که کشف و
بصیرت مینامند.
نفحه بیست و ششم در کشف راز
علم و حقیقت آن از جهت نسبتش به حق و به غیر حق - در تمام مراتب الهی و کونی - میباشد، و گوید: هر موجودی از دو حیث با حق تعالی ارتباط دارد: یکی از جهت سلسله ترتیب و وسایط؛ دومی مقتضایش ارتباط به حق تعالی و گرفتن از او بدون واسطه ممکنی از ممکنات است، و در پایان مکاشفهای نقل میکند که وی نسبت به
پروردگار حکم افزاری را دارد که در هر چه حق برای خودش میخواهد در کارش میگیرد.
نفحه بیست و هفتم در بیان راز
علم ذاتی و اول بودن آن است و مرتبه دوم مرتبه
ذکر است که آن حضور
عالم است به آنچه قصد استجلا و آشکاریش را به گونه معین از بین معلوماتش دارد، و خواهی بگو تا در آنها به گونه متعین ظاهر گردد، و اثبات میکند
اعیان ثابته که نزد
حکما به
ماهیات نامیده میشوند به اعتبار تعینشان در
علم حق غیر مجعولاند و در
علم غیر حق مجعول، چون
علم غیر او
علمی حادث و انفعالی است و به واسطه تبعیت از وجودی که بهره ور از فیض حق است عارض گردیده، و
علم حق تعالی علمی ذاتی و
ازلی و
فعلی و غیر عارض و غیر انفعالی است، پس تعقلات
خداوند سبحان مر اشیا را تعقلاتی
ازلی و ابدی است که بر یک صورت و روش میباشد و مطلقا نه تبدیل پذیرد و نه تغییر.
نفحه بیست و هشتم در بیان علت
محال بودن احاطه به
شناخت حق است که در مکاشفهای که در سال ششصد و هفتاد و دو اتفاق افتاد در باطنش گفته شد: علت مهم آن عدم مناسبت بین نامتناهی و متناهی است، و بالاترین درجات عرفانی و شهودی نسبت به
معرفت و شهود آن چیزی است که برای کاملان مشخص میشود.
نفحه بیست و نهم در بیان واردی است که خبر داد هیچ انسانی در جهان نمیمیرد مگر آنکه حق تعالی او را به انسانی میمیراند، یعنی سبب مرگش را ناگزیر انسانی دیگر قرار میدهد - مگر کاملان - که
مرگ کامل به اختیار خودش است.
نفحه سیام در بیان واردی است از جانب حق که خدای را رازهایی است که آنها را از
رسولان - زمان دعوت و حال بعثتشان - پوشیده، ولی هنگامی که وظیفه دعوت تمام شد و احکام آن در اواخر زمان رسولان مقرر گشت؛ در آن هنگام حق تعالی آنان را بدان اسرار شناسا و عارف میگرداند - به واسطه تحققشان به کمالی که متوقف بر شناخت و معرفت آنها است و بواسطه از بین رفتن علت پوشیدگی - و سپس در ذیل نکتهای دقیق داستان
موسی و
خضر علیهما السلام را نقل میکند که آن رازها بر موسی پوشیده بود و جوابهایی که خضر از مسایل سه گانه داد پوزشی بود از خطاب/لن ترانی ۷: ۱۴۳/.
نفحه سی و یکم در بیان خواطری است که دارای حکم و اثری نافذاند و آنها فرامین حق تعالی هستند، و امر عبارت است از هر تجلیای از تجلیات جمع الهی که به رنگ حکم توجه
خداوند به هر امر خاصی که اراده ظاهر کردن عینش را دارد درمی آید، بنا بر این امر پیوسته دارای تنوع است و تنوع از ظاهر واحد احد به حسب احکام مراتبی است که آنها نسبت به شکل پذیر مانند شکلها است و بواسطه مراتب کلی شئون تفصیلی تعین میپذیرد، پس منزه است آن کس که اشیا را پدید آورد و خود در تمام حالات - با اختلاف زمانها - عین آنها است این مفاد سخن شیخ او -
ابن عربی رضی الله عنه - است که گفت: سبحان الذی اظهر الاشیاء و هو عینها. . پس تصورات حوادث و
حدوث موجبش حکم حدوث است در محل تصور کننده و غلبه آن، - و همین طور قدم - بنا بر این حوادث بر حادثات درمی آیند - نه بر قدیم - و نسبت پیش و پس و نزدیک و دور به آنها داده میشود نه به او - یعنی قدیم - و قدم به واقعیتش قابل تصور نیست مگر پس از ظهور غلبه و سلطنتش در ذات تصور کننده و ادراک حکمش را در او، برای اینکه قدم وصف حقیقی حق تعالی که برای او ثابت باشد - بدون حادثات - نمیباشد و نامش در کتاب و سنت نیامده است. در ذیل آن راز بزرگی را که در ضمن نفحهای ربانی وارد شده بیان میدارد که نجاست از حکم
شرک و دوری و
جهل و
قید و
امکان است و
طهارت از حکم جمع و
توحید و اطلاق و
وجوب و
یقین،
حلال طهارت را دنبال میکند و
حرام نجاست را.
نفحه سی و دوم در بیان این است که هیچ حکمی از احکام که به هر کس نسبت داده میشود نیست جز آنکه ظهورش موقوف بر اصلش میباشد، و نیز حاوی راز بخشیدن خداوند مر
رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را درجه وسیله - به دعای امت - و این نظیر آن چیزی است که از کمال مقام جامع اسماء و صفات - به واسطه قبول اعیان ممکنی مر
امر تکوینی و
وجودی را و پذیرفتن آنها ذاتا - آشکار شده تا آنکه مجالی حق تعالی بوده و قابل ظهور به احوال ذات او باشند، تا آن که کمالات پنهان در غیب هویتش در اصول مراتبش آشکار شود، اولین اصول مراتب که اینجا مراد است مرتبه
علمی است و آخرین آنها
قلب انسانی کمالی است که جامع همه مراتب میباشد، و بین این دو مرتبه مراتب کلی دیگر است، و در ذیل آن رازی بزرگ را - هنگامی که در یکی از بازارهای شهر قاهره در حال عبور بود - بیان میکند که واردی در آن حال بر من وارد شد و گفت: هر کس در آنچه که دانسته به آنچه که میداند عمل نکرد، بر او از حیثی که نمیداند خواهد آمد، و آن
علم و دانستنش حجت بر ضد او است... تا پایان سئوالها و جوابها.
نفحه سی و سوم در باره
قطب است که قلب وجود کونی و آینه
تجلی ذاتی کمالی احدی است، و
امامان به منزله دو رگاند که از باطن قلب بیرون میآید و از آن دو تمام رگها در بالا و پایین منشعب میشود و دو تجویف قلب دو مثال است برای دو مرتبه دو
امام. سپس در ذیل آن بارقهای آورده و ابو الوقت را معرفی میکند - یعنی
قطب عالم وجود و
انسان کامل حقیقی الهی عجّلاللهفرجهالشریف - که حقیقت
زمان و مسمای
دهر را شناخته و در نوردیدن زمان و پخش آن را از جهت
حس و
خیال و
روح و
مثال و
مقام و
حال مشاهده کرده است، او پوشیده به پروردگارش است و در حمایت او مستهلک است، از غیر او روی برگردان است و جز او را در همت ندارد.
نفحه سی و چهارم در بیان راز قبول بزرگان مر سختی و آزارها راست که استیلای بلاها بر ایشان؛ بیشتر از غیر ایشان است، و گوید: دو علت دارد: یکی وسعت دایره مرتبه شان از جهت
بندگی و
نیابت - که از این دو تعبیر به
خلافت و ظلیت شده - دیگری سببش کمال
عدل اعتدالی است، یعنی از شان کامل این نیست که گروهی از
سعادت باطنی آخرتی بهره ور شوند و در دنیا هم بدون رنج و دشواری و بلایا آب صافی نوشند و دیگران محروم باشند.
نفحه سی و پنجم در
مناجات است با پروردگار که زبانی خاص و لسانی ویژه دارد که اختصاص به
حضرت شیخ قدس سره دارد. و در ذیل آن دو بارقه بیان داشته که بزرگترین لذتها جدا کردن
حق تعالی بنده اش را است و بردن او در کنف حمایت بزرگی و غنای خودش - پس از بازگردانیدن استهلاکی در حرم تجلی ذاتی - و در بارقه دیگر بزرگترین
نعمت مردمان
دنیا و بیشترین آنان از جهت رنج بردن را بطور مفصل بیان میدارد.
نرم افزار عرفان، مرکز تحقیقات کامپیوتری
علوم اسلامی.