اطاعت از پدر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن خداوند به
انسان امر به
اطاعت از
پدر و
مادر کرده است و انسان موظف به اطاعت از آنها میباشد. البته باید به این نکته توجه کرد که اطاعت از آنها، در صورت واداشتن فرزندان به
شرک و بی دینی
مشروعیت ندارد.
گوش سپاری به فرمانها و خواستههای پدران، از وظایف
فرزند میباشد:
فلما رجعوا الی ابیهم قالوا یـابانا منع منا الکیل فارسل معنآ اخانا نکتل وانا له لحـفظون• ولما دخلوا من حیث امرهم ابوهم ما کان یغنی عنهم من الله من شیء الا حاجة فی نفس یعقوب قضـها وانه لذو علم لما علمنـه ولـکن اکثر الناس لایعلمون.
هنگامی که به سوی پدرشان بازگشتند، گفتند: «ای پدر! دستور داده شده که (بدون حضور برادرمان
بنیامین) پیمانهای (از غله) به ما ندهند پس برادرمان را با ما بفرست، تا سهمی (از غله) دریافت داریم و ما او را محافظت خواهیم کرد!»
و هنگامی که از همان طریق که پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، این کار هیچ حادثه حتمی الهی را نمیتوانست از آنها دور سازد، جز حاجتی در
دل یعقوب (که از این طریق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت) و او به خاطر تعلیمی که ما به او دادیم،
علم فراوانی داشت ولی بیشتر مردم نمیدانند!
ووصینا الانسـن بولدیه حسنا وان جـهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما الی مرجعکم فانبـیکم بما کنتم تعملون.
ما به
انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو (
مشرک باشند و)
تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن
علم نداری، از آنها پیروی مکن! بازگشت شما به سوی من است، و شما را از آنچه انجام میدادید با خبر خواهم ساخت!
و وصینا الانسـن بولدیه... • وان جـهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما وصاحبهما فی الدنیا معروفا واتبع سبیل من اناب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون.
و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم .... و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه میدانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در
دنیا به طرز شایستهای رفتار کن و از
راه کسانی پیروی کن که
توبه کنان به سوی من آمدهاند سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه
عمل میکردید آگاه میکنم.
یکی از مهمترین آزمایشهای الهی مساله تضاد خط
ایمان و
تقوا، با پیوندهای عاطفی و خویشاوندی است، قرآن در این زمینه تکلیف مسلمانان را به روشنی بیان کرده است.
در این
آیه نخست به عنوان یک
قانون کلی که از ریشههای عواطف و
حق شناسی سرچشمه میگیرد میفرماید: ما به انسان توصیه کردیم نسبت به پدر و مادرش نیکی کند (و وصینا الانسان بوالدیه حسنا).
گرچه این یک حکم تشریعی است ولی این مساله پیش از آنکه یک لازم تشریعی باشد به صورت یک قانون تکوینی در نهاد همه انسانها وجود دارد، و مخصوصا تعبیر به انسان در اینجا جلب توجه میکند، چرا که این قانون مخصوص به
مؤمنان نیست، بلکه هر کس شایسته نام انسان است باید در برابر پدر و مادر حق شناس باشد، و
احترام و
تکریم و نیکی به آنها را در تمام
عمر فراموش نکند، هر چند با این اعمال هرگز نمیتواند
دین خود را به آنها اداء کند.
تبعیت در
ایمان، محوری بایسته پیروی از پدران میباشد:
والذین ءامنوا واتبعتهم ذریتهم بایمـن...
كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان
اختیار كردند ... .
و از ظاهر
آیه شریفه بر میآید که در مقام
منت نهادن است، خدای سبحان بر
مؤمنین منت میگذارد که به زودی
ذریه ایشان را البته آنهایی را که در ایمان از پدران خود پیروی کردند به خود آنان ملحق میکند. و بدین وسیله
چشم پدران را روشن میسازد، و همین معنا خود قرینهای است بر اینکه
تنوین در کلمه بایمان برای این است که بر نوعی غیر مشخص از ایمان دلالت کند، نه برای تعظیم ایمان.
در نتیجه معنای آیه این میشود که: ما از میان ذریههای مؤمنین، آنهایی را که در ایمان به خدا به نوعی از پدران پیروی کنند به پدرانشان ملحق میکنیم، هر چند که ایمانشان به درجه ایمان پدرانشان نرسد. چون اگر تنها آن ذریهای را به پدران
مؤمن ملحق کند که ایمانشان یا مساوی و یا کاملتر از ایمان پدران باشد، دیگر منت نهادن معنا ندارد.
از سوی دیگر، از اینکه اتباع در ایمان را
مطلق و بی
قید آورد، و همواره کلام مطلق منصرف به فرد روشنش میشود، ناگزیر باید بگوییم منظور از این اتباع، اتباع فرزندان
بالغ است، چون خردسالانی که هنوز به حد
تکلیف نرسیدهاند، ایمانشان هنوز ایمان صحیح نشده، پس قهرا مراد از ذریه، فرزندان کبیرند که
مکلف به ایمان هستند. بنابراین، آیه شریفه، شامل صغار از اولاد که قبل از
بلوغ از
دنیا میروند نمیشود، و این
منافات ندارد با اینکه اولاد صغار مؤمنین هم شرعا محکوم به ایمان باشند.
فرزندان
یعقوب از او، در مورد ورودشان از دروازههای متعدد اطاعت کردند:
وقال یـبنی لاتدخلوا من باب وحد وادخلوا من ابوب متفرقة ومآ اغنی عنکم من الله من شیء ان الحکم الا لله علیه توکلت وعلیه فلیتوکل المتوکلون• ولما دخلوا من حیث امرهم ابوهم ما کان یغنی عنهم من الله من شیء الا حاجة فی نفس یعقوب قضـها وانه لذو علم لما علمنـه ولـکن اکثر الناس لایعلمون.
و (هنگامی که میخواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یک در وارد نشوید بلکه از درهای متفرق وارد گردید (تا توجه مردم به سوی شما جلب نشود)! و (من با این دستور،) نمیتوانم حادثهای را که از سوی
خدا حتمی است، از شما دفع کنم!
حکم و فرمان، تنها از آن خداست! بر او
توکل کردهام و همه متوکلان باید بر او توکل کنند!»
و هنگامی که از همان طریق که
پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، این کار هیچ حادثه حتمی الهی را نمیتوانست از آنها دور سازد، جز حاجتی در دل یعقوب (که از این طریق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت) و او به خاطر تعلیمی که ما به او دادیم،
علم فراوانی داشت ولی بیشتر مردم نمیدانند!
سرانجام برادران
یوسف پس از جلب موافقت پدر، برادر کوچک را با خود همراه کردند و برای دومین بار آماده حرکت به سوی
مصر شدند، در اینجا پدر،
نصیحت و سفارشی به آنها کرد، گفت: فرزندانم! شما از یک در وارد نشوید، بلکه از درهای مختلف وارد شوید (و قال یا بنی لا تدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقة). و اضافه کرد، من با این دستور نمیتوانم حادثهای را که از سوی
خدا حتمی است از شما برطرف سازم (و ما اغنی عنکم من الله من شی ء).
ولی یک سلسله، حوادث و پیش آمدهای ناگوار است که قابل اجتناب میباشد و حکم حتمی الهی درباره آن صادر نشده،
هدف من آن است که آنها از شما برطرف گردد و این امکان پذیر است. و در پایان گفت: حکم و فرمان مخصوص خدا است (ان الحکم الا لله). بر خدا
توکل کردم (علیه توکلت). و همه متوکلان باید بر او توکل کنند، و از او استمداد بجویند و کار خود را به او واگذارند (و علیه فلیتوکل المتوکلون).
بدون
شک پایتخت مصر، در آن روز مانند هر
شهر دیگر، دیوار و برج و بارو داشت و دروازههای متعدد، اما اینکه چرا یعقوب، سفارش کرد، فرزندانش از یک دروازه وارد نشوند، بلکه تقسیم به گروههایی شوند و هر گروهی از یک دروازه وارد شود.
برادران حرکت کردند و پس از پیمودن
راه طولانی میان
کنعان و مصر، وارد سرزمین مصر شدند، و هنگامی که طبق آنچه پدر به آنها امر کرده بود، از راههای مختلف وارد مصر شدند این کار هیچ حادثه الهی را نمیتوانست از آنها دور سازد (و لما دخلوا من حیث امرهم ابوهم ما کان یغنی عنهم من الله من شی ء).
بلکه تنها فایدهاش این بود، که حاجتی در دل یعقوب بود که از این طریق انجام میشد (الا حاجة فی نفس یعقوب قضاها).
اشاره به اینکه تنها اثرش
تسکین خاطر پدر و
آرامش قلب او بود، چرا که او از همه فرزندان خود دور بود، و
شب و
روز در
فکر آنها و یوسف بود، و از گزند حوادث و
حسد حسودان و بدخواهان بر آنها میترسید، و همین اندازه که
اطمینان داشت آنها دستوراتش را به کار میبندند دل خوش بود.
اسماعیل علیهالسلام، مطیع فرمان پدرش
ابراهیم علیهالسّلام برای
ذبح بود:
فبشرنـه بغلـم حلیم• فلما بلغ معه السعی قال یـبنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ماذا تری قال یـابت افعل ما تؤمر...
ما او (ابراهیم) را به نوجوانی
بردبار و صبور
بشارت دادیم! هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در
خواب دیدم که تو را ذبح میکنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست
خدا مرا از صابران خواهی یافت!»
این تعبیرات
پدر و
پسر چقدر پر معنی است و چه ریزه کاریهایی در آن نهفته است. از یک سو پدر با صراحت مساله ذبح را با فرزند ۱۳ ساله مطرح میکند و از او نظرخواهی میکند، برای او
شخصیت مستقل و
آزادی اراده قائل میشود، او هرگز نمیخواهد فرزندش را بفریبد، و کورکورانه به این میدان بزرگ
امتحان دعوت کند، او میخواهد فرزند نیز در این پیکار بزرگ با
نفس شرکت جوید، و لذت
تسلیم و
رضا را همچون پدر بچشد! از سوی دیگر فرزند هم میخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد، نمیگوید مرا ذبح کن، بلکه میگوید هر ماموریتی داری انجام ده، من تسلیم امر و فرمان او هستم، و مخصوصا پدر را با خطاب یا
ابت! (ای پدر! ) مخاطب میسازد، تا نشان دهد این مساله از عواطف فرزندی و پدری سر سوزنی نمیکاهد که فرمان خدا حاکم بر همه چیز است.
و از سوی سوم مراتب
ادب را در پیشگاه پروردگار به عالیترین وجهی نگه میدارد، هرگز به نیروی
ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نمیکند، بلکه بر
مشیت خدا و اراده او تکیه مینماید و با این عبارت از او
توفیق پایمردی و استقامت میطلبد. و به این ترتیب هم پدر و هم پسر نخستین مرحله این
آزمایش بزرگ را با پیروزی کامل میگذرانند.
اقامت پسر بزرگ یعقوب علیهالسّلام در
مصر، به جهت کوشش برای اجرای فرمان پدر، مبنی بر بازگرداندن
بنیامین بود:
فلما استیـسوا منه خلصوا نجیا قال کبیرهم الم تعلموا ان اباکم قد اخذ علیکم موثقا من الله ومن قبل ما فرطتم فی یوسف فلن ابرح الارض حتی یاذن لی ابی او یحکم الله لی وهو خیر الحـکمین.
هنگامی که (برادران) از او مایوس شدند، به کناری رفتند و با هم به نجوا پرداختند (برادر) بزرگشان گفت: «آیا نمیدانید پدرتان از شما
پیمان الهی گرفته و پیش از این درباره
یوسف کوتاهی کردید؟! من از این سرزمین حرکت نمیکنم، تا پدرم به من
اجازه دهد یا
خدا درباره من داوری کند، که او بهترین
حکم کنندگان است!
چون برادران یوسف مایوس شدند، از یوسف که
دست از برادرشان برداشته آزادش کند، حتی به اینکه یکی از ایشان را عوض او بازداشت نماید از میان جماعت به کناری خلوت رفتند، و به نجوی و سخنان بیخ گوشی پرداختند، که چه کنیم آیا نزد
پدر بازگردیم با اینکه میثاقی خدایی از ما گرفته که فرزندش را بسویش بازگردانیم و یا آنکه همین جا بمانیم؟ خوب از ماندن ما چه فایدهای عاید میشود، چه کنیم؟.
بزرگ ایشان بقیه را مخاطب قرار داده گفت: مگر نمیدانید که پدرتان عهدی خدایی از شما گرفت که بدون فرزندش از
سفر برنگردید چگونه میتوانید
فرزند او را بگذارید و برگردید؟و نیز میدانید که قبل از این واقعه هم تقصیری در امر یوسف مرتکب شدید، با پدرتان
عهد کردید که او را حفاظت و نگهداری کنید و صحیح و
سالم به او برگردانید، آنگاه او را در
چاه افکندید، و سپس به کاروانیان فروختید، و خبر مرگش را برای پدر برده گفتید: گرگ او را پاره کرده.
حال که چنین است من از اینجا (سرزمین
مصر) تکان نمیخورم تا پدرم تکلیفم را روشن کند، و از عهدی که از من گرفته صرفنظر نماید، و یا آنکه آن قدر میمانم تا
خدا حکم کند، آری او بهترین حکم کنندگان است، او راهی پیش پایم بگذارد که بدان وسیله از این مضیقه و ناچاری نجاتم دهد، حال یا برادرم را از راهی که به
عقل من نمیرسد از
دست عزیز خلاص کند و یا
مرگ مرا برساند، و یا راههایی دیگر. و اما ما دام که خدا نجاتم نداده من رایم این است که در اینجا بمانم، شما به نزد پدر برگردید... .
اطاعت از پدر، در صورت مخالفت فرمان او با
توحید جایز نمیباشد:
قال اراغب انت عن ءالهتی یـابرهیم لئن لم تنته لارجمنک واهجرنی ملیا• واعتزلکم وما تدعون من دون الله وادعوا ربی...
گفت: «ای
ابراهیم! آیا تو از معبودهای من روی گردانی؟! اگر (از این کار) دست برنداری، تو را
سنگسار میکنم! و برای مدتی طولانی از من دور شو! »
و از شما، و آنچه غیر خدا میخوانید، کناره گیری میکنم و پروردگارم را میخوانم و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم! »
این
آیه از یک سو،
ادب ابراهیم را در مقابل
آزر نشان میدهد، که او گفت: از من دور شو، ابراهیم هم پذیرفت، و از سوی دیگر قاطعیت او را در عقیدهاش مشخص میکند که این دوری من از شما به این دلیل نیست که دست از
اعتقاد راسخم به
توحید برداشته باشم، بلکه به خاطر عدم آمادگیتان برای پذیرش
حق است و لذا من در اعتقاد خودم هم چنان پا بر جا میمانم. ضمنا میگوید من اگر خدایم را بخوانم اجابت میکند اما بیچاره شما که بیچارهتر از خود را میخوانید و هرگز دعایتان مستجاب نمیشود و حتی سخنانتان را نمیشنود.
ابراهیم به گفته خود
وفا کرد و بر سر عقیده خویش با
استقامت هر چه تمامتر باقی ماند، همواره منادی توحید بود، هر چند تمام اجتماع
فاسد آن
روز بر ضد او
قیام کردند، اما او سرانجام تنها نماند، پیروان فراوانی در تمام قرون و اعصار پیدا کرد به طوری که همه خداپرستان
جهان به وجودش افتخار میکنند.
قرآن در این زمینه میگوید: هنگامی که ابراهیم از آن بت پرستان و از آنچه غیر از الله میپرستیدند کنارهگیری کرد،
اسحاق و بعد از اسحاق، فرزندش
یعقوب را به او بخشیدیم، و هر یک از آنها را
پیامبر بزرگی قرار دادیم.
اطاعت از
پدر و
مادر، در صورت واداشتن فرزندان به
شرک و بی دینی مشروعیت ندارد:
ووصینا الانسـن بولدیه حسنا وان جـهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما...
ما به
انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو (
مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن
علم نداری، از آنها پیروی مکن!... .
وان جـهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما...
و هر گاه آن دو،
تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه میدانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن ... .
و از آنجا که توصیه به نیکی در مورد پدر و مادر، ممکن است این
توهم را برای بعضی ایجاد کند که حتی در مساله
عقائد و
کفر و
ایمان، باید با آنها مماشات کرد، در
آیه بعد میافزاید: هر گاه آن دو، تلاش و
کوشش کنند که چیزی را
شریک من قرار دهی که از آن (حداقل) آگاهی نداری، از آنها اطاعت مکن (و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما). هرگز نباید رابطه
انسان و پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با
خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندی حاکم بر اعتقاد مکتبی او گردد.
تعبیر به جاهداک، اشاره به این است که پدر و مادر گاه به
گمان اینکه
سعادت فرزند را میخواهند،
تلاش و کوشش میکنند که او را به عقیده انحرافی خود بکشانند، و این در مورد همه پدران و مادران دیده میشود. وظیفه فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها
تسلیم نشوند، و
استقلال فکری خود را حفظ کرده، عقیده توحید را با هیچ چیز معاوضه نکنند.
ضمنا جمله، ما لیس لک به علم (چیزی که به آن علم و آگاهی نداری) اشاره به این است که اگر فرضا دلائل بطلان شرک را نادیده بگیریم، حداقل دلیلی بر اثبات آن نیست، و هیچ شخص بهانه جویی نیز نمیتواند دلیلی بر اثبات شرک اقامه کند. از این گذشته اگر شرک حقیقتی داشت، باید دلیلی بر اثبات آن وجود داشته باشد، و چون دلیلی بر اثبات آن نیست خود دلیلی بر بطلان آن میباشد.
فرزندان به اطاعت از پدر و مادر
کافر و مشرک خویش، جز در صورت مخالف بودن فرمان آنان با فرمان خداوند موظف میباشند:
ووصینا الانسـن بولدیه حسنا وان جـهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما الی مرجعکم فانبـیکم بما کنتم تعملون.
ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن! بازگشت شما به سوی من است، و شما را از آنچه انجام میدادید با خبر خواهم ساخت!
و وصینا الانسـن بولدیه... • وان جـهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما وصاحبهما فی الدنیا معروفا واتبع سبیل من اناب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون.
ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند ... و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه میدانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در
دنیا به طرز شایستهای رفتار کن و از
راه کسانی پیروی کن که
توبه کنان به سوی من آمدهاند سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه
عمل میکردید آگاه میکنم.
و صاحبهما فی الدنیا معروفا و اتبع سبیل من اناب الی، این دو جمله به منزله خلاصه و توضیحی است از مطالب دو
آیه قبل، که سفارش والدین را میکرد، و از اطاعت آنان در مورد شرک به
خدا نهی میکرد. میفرماید: بر
انسان واجب است که در امور دنیوی نه در
احکام شرعی که راه خدا است، با پدر و مادر خود به طور پسندیده و متعارف مصاحبت کند، نه به طور ناشایست، و رعایت حال آن دو را نموده، با رفق و نرمی رفتار نماید، و جفا و
خشونت در حقشان روا ندارد، مشقاتی که از ناحیه آنان میبیند تحمل نماید، چون دنیا بیش از چند روزی گذرا نیست، و محرومیتهایی که از ناحیه آن دو میبیند قابل تحمل است، بخلاف
دین، که نباید به خاطر پدر و مادر از آن
چشم پوشید، چون راه
سعادت ابدی است، پس اگر پدر و مادر از آنهایی باشند که به خدا رجوع دارند، باید راه آن دو را پیروی کند، و گر نه راه غیر آن دو را، که با خدا انابه دارند. از این بیان روشن میشود که در جمله، و اتبع سبیل من اناب الی، اختصاری لطیف بکار رفته، چون در عین کوتاهیش میفهماند اگر پدر و مادر با خدا بودند، باید راهشان را پیروی کنی، وگرنه اطاعتشان بر تو واجب نیست، و باید راه غیر آن دو را، یعنی راه کسانی را که با خدا هستند پیروی نمایی.
ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون، یعنی این مطلبی که گفته شد
تکلیف و
وظیفه دنیایی شما است، و سپس چیزی نمیگذرد که به سوی من بر میگردید، آن وقت شما را به
حقیقت آنچه میکردید آگاه میکنم، و بر حسب کرده هایتان چه
خیر و چه
شر حکم خواهم کرد.
توجه به بازگشت انسانها به سوی خدا و حسابرسی او در
قیامت، مانع اطاعت از پدر و مادر در شرکورزی میباشد:
ووصینا الانسـن بولدیه حسنا وان جـهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما الی مرجعکم فانبـیکم بما کنتم تعملون.
ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن! بازگشت شما به سوی من است، و شما را از آنچه انجام میدادید با خبر خواهم ساخت!
و وصینا الانسـن بولدیه... • وان جـهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما وصاحبهما فی الدنیا معروفا واتبع سبیل من اناب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون.
ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند ... و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه میدانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایستهای رفتار کن و از راه کسانی پیروی کن که توبه کنان به سوی من آمدهاند سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل میکردید آگاه میکنم.
در پایان آیه میافزاید: بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از اعمالی که انجام میدادید آگاه میسازم و
پاداش و
کیفر آن را بی کم و کاست در اختیارتان خواهم گذاشت (الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون).
این جمله در حقیقت تهدیدی است برای کسانی که
راه شرک را میپویند، و کسانی که دیگران را به این راه دعوت میکنند، زیرا صریحا میگوید: خداوند حساب همه اعمال آنها را نگاه میدارد و به موقع تحویل آنها میدهد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۱۷۲، برگرفته از مقاله «اطاعت از پدر».