ارض (فقه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
زمین (ارض) جایی است که همه
موجودات زنده روی آن زندگی می کنند.
زمین معناى روشن و معروفى دارد؛ جایى که انسانها و جانوران بر روى آن زندگى مىکنند. در
فقه، زمین گاه بر آنچه از اجزاى آن به شمار مىرود، از قبیل
خاک،
سنگ و
ریگ اطلاق مىشود، مانند
تیمم یا
سجده بر زمین و گاه بر مکان و مساحتى مشخص از آن با اضافه، مانند
زمین صلح یا
زمین خراج، یا با توصیف، مانند زمین شوره زار یا زمین سفت. گاهى نیز زمین گفته مىشود و مراد از آن سومین
سیاره از سیارات
منظومه شمسی است. این اطلاق تنها در پارهاى مسائل
مستحدثه از قبیل
سفر به دیگر
سیارات، همچون
کره ماه و چگونگى
نماز گزاردن در آنها کاربرد دارد که خارج از حوزه این مقاله است؛ زیرا احکام جدید به لحاظ اطلاق سوم، احکام زمین به شمار نمىروند. چنان که مراد از أرض
الإسلام یا أرض المسلمین،
سرزمین و
کشور اسلامی و مراد از أرض
الکفر و أرض الحرب، سرزمین و کشور غیر
اسلامی است و مسائل مربوط به آنها ذیل عنوان «دار
الإسلام» و «دار الحرب» آمده است.
از عنوان یاد شده در ابوابى نظیر
طهارت،
صلات،
خمس،
جهاد،
شرکت،
مزارعه،
اجاره،
احیاء موات و
ارث سخن گفتهاند.
زمین از
مطهرات است؛ بدون تفاوت میان اجزاى مختلف آن از قبیل
خاک،
ریگ،
سنگ، بلکه
آجر و
گچ در این حکم؛ زیرا همه آنها مصداق زمین به شمار مىروند.
هرچند در ثبوت حکم یاد شده نسبت به برخى مصادیق، همچون
گچ پخته و
آسفالت به جهت شک در صدق عنوان زمین بر آنها اشکال شده است.
بدون شک،
کف پا و
ته کفش با راه رفتن روى زمین یا کشیدن آن بر زمین
پاک مىشود. پاک نشدن ته کفش با
مسح (کشیدن) به ظاهر کلام برخى
قدما نسبت داده شده است.
آیا روى پا یا کفش کسى که به جهت انحراف در پایش بر آن
راه مىرود و نیز
زانو و دست کسى که در راه رفتن از آن دو استفاده مىکند، همچنین
نعل چارپا و
ته عصا و
پای مصنوعی و چرخ وسیله نقلیه و مانند آن نیز با
حرکت و راه رفتن روى زمین
پاک مىشوند؟ مسئله اختلافى است.
به قول برخى، کناره پا یا
کفش که به طور متعارف، هنگام گام نهادن بر روى
نجاست،
نجس مىشود نیز با راه رفتن
پاک مىگردد.
زمین با وجود شرایط زیر پاک کننده است.
۱.
زایل شدن
عین نجاست. در شرط بودن زوال اثر
نجاست؛ یعنى اجزاى ریز غیر محسوس آن اختلاف است.
گروهى گفتهاند: زوال اجزاى ریزى که غالباً با راه رفتن یا به زمین کشیدن زایل نمىشوند، شرط نیست.
۲.
پاک بودن زمین بنابر قول برخى.
برخى دیگر آن را
شرط ندانستهاند.
۳.
خشک بودن زمین به قول بعضى.
بعضى دیگر آن را شرط ندانستهاند.
۴.
سرایت نجاست از زمین به کف پا یا ته کفش به قول برخى. بنابر این، چنانچه
نجاست از غیر زمین به کف پا یا کفش برسد، با راه رفتن روى زمین
پاک نمىشود.
برخى، این شرط را نپذیرفته و قائل به تعمیم حکم شدهاند.
در پاک شدن نجاست به وسیله زمین، تفاوتى میان راه رفتن روى آن و
مسح بر آن نیست؛ لیکن در اینکه مسح تنها با کشیدن پا یا کفش بر روى زمین موجب
طهارت است یا برداشتن سنگى از زمین و کشیدن به محل
نجاست و بر طرف کردن آن در حصول
طهارت، کفایت مىکند، اختلاف است.
پاک شدن، بازوال نجاست بر اثر راه رفتن بر روى زمین حاصل مىشود، بدون نیاز به پیمودن مسافتى معین از آن؛ لیکن از برخى
قدما نقل شده که راه رفتن به مقدار پانزده گام را شرط حصول
طهارت دانستهاند.
در حصول طهارت به صرف تماس با زمین بدون راه رفتن یا مسح کردن، در صورت
زوال عین نجاست با تماس، یا در فرض نداشتن
عین، اختلاف است.
زمین در کنار
آب یکى از دو بر طرف کننده
حدث به شمار مىرود.
زمین نجس با جریان
آب جاری یا
باران یا
کثیر بر آن و
زوال نجاست و نیز با تابیدن
خورشید برآن و خشک شدن،
پاک مىشود. لیکن با آب قلیل در صورتى که زمین سست باشد و آب در آن فرورود، بنابر قول به نجاست
غساله پاک نمىشود.
در
نماز، باید بر زمین یا چیزى که از زمین مىروید و خوردنى و پوشیدنى نیست،
سجده شود و سجده بر غیر آن دو، جز در حال
ضرورت صحیح نیست.
زمین با رویکرد
اسلامی؛ یعنى زمینهایى که تحت سیطره
اسلام و حکومت
اسلامى قرار گرفته و مسلمانان بر آن دست یافتهاند، چهار قسم است:
۱. زمینى که صاحبان آن با میل و
رغبت و بدون جنگ
اسلام آوردهاند.
۲. زمینى که
مسلمانان با جنگیدن با
کفار و پیروزى بر آنان به
غنیمت گرفتهاند.
۳. زمینى که صاحبان آن با حاکم
اسلامى بر بقاى آن در ملکیت ایشان در ازاى پرداخت جزیه مصالحه کردهاند.
۴. زمین انفال
در این مقاله تنها به مسئله
ملکیت مطلق زمین مىپردازیم.
درباره
ملکیت زمین دو دیدگاه کلى وجود دارد. نخست دیدگاهى که قائل به
ثبوت ملکیت خاص و شخصى در زمین، همچون سایر
اعیان است و مىگوید: برخى زمینها ملک شخصى صاحبان آنها- که قبل از قرار گرفتن تحت
حکومت اسلامی، مالک آنها بودهاند- مىباشد؛ برخى دیگر، ملک عموم مسلمانان است که با
فتح و
پیروزی بر
دشمن، بدانها دست یافتهاند؛ بخش سوم،
ملک کسانى است که آنها را
احیا کردهاند، و پارهاى نیز ملک کسانى است که بر بقاى آن زمینها بر
ملکیت آنان
عقد صلح منعقد شده است.
دیدگاه دوم قائل به عدم
ثبوت ملکیت خاص و شخصى نسبت به خود زمین بوده و مىگوید: تمامى زمینها ملک
امام علیه
السّلام است و مردم تنها به اسبابى مالک حق
اولویت و اختصاص در استفاده از آنها مىشوند.
اسباب تملک زمین از دیدگاه
مشهور که قائل به ملکیت شخصىاند عبارت است از:
۱.
احیا: بدین معنا که چنانچه کسى زمین مواتى را با کشاورزى یا غیر آن احیا کند، مالک آن مىشود.
۲. دستیابى با
غلبه: بنابر قول
مشهور، زمینى که مسلمانان با جنگیدن و
غلبه بر دشمن به دست
آوردهاند، با شرایطى
ملک همه آنان است.
از این نوع زمین به
زمین خراجی نیز تعبیر مىشود.
۳.
صلح: هرگاه
کفار با
امام مصالحه کنند که زمینهاى آنان در اختیارشان باشد، زمینهاى مصالحه شده بر ملکیت آنان باقى مىماند و کسى نمىتواند مانع بهره بردارى آنان از زمینهاشان گردد.
۴.
اسلام آوردن کفار: اگر
کفار با میل و رغبت و بدون جنگیدن
اسلام آورند، زمینهاشان بر
ملکیت آنان باقى مىماند.
بنابر دیدگاه دوم، اسباب یاد شده موجب حق اختصاص و
اولویت مىشود نه تملّک.
معروف میان فقها آن است که مالک زمین،
مالک زیر آن تا هر چه پایین رود و مالک فضاى آن تا آسمان است؛
لیکن برخى به آن
اشکال کرده و گفتهاند: مالک زمین، تنها مالک آن مقدار از فضاى فوقانى و زیر زمین است که
عرف او را
مالک مىداند.
از دیگر
توابع زمین،
حریم آن است؛ یعنى محدودهاى از زمین که بهره بردارى کامل از زمین متوقف بر آن است؛ لیکن در اینکه مالک زمین،
مالک حریم زمین نیز هست یا نسبت به آن، تنها حق اولویت پیدا مىکند، اختلاف است.
اشهر قول نخست است
چنانچه هنگام احیاى زمین، معدنى در آن آشکار گردد،
معدن نیز به تبع زمین به
ملک احیا کننده در مىآید. همچنین است اگر معدن در زمین خریدارى شده کشف گردد.
برخى
اسباب، موجب
ثبوت حق اولویت و اختصاص نسبت به زمین مىشود؛ به گونهاى که دیگران نمىتوانند مانع استفاده صاحب
حق از زمین گردند یا بدون اجازه وى در زمین
تصرف کنند. این اسباب عبارتند از:
تحجیر،
اقطاع ، قُرق قرار دادن مکانى از سوى
امام علیه
السّلام و
احیا بنابر قول به عدم حصول ملکیت با آن.
به زمین کشاورزىاى که
کافر ذمی از
مسلمانان مىخرد،
خمس تعلّق مىگیرد. در تعلق خمس به زمینى که از غیر راه
خرید، مانند
هبه به
ذمّى انتقال مىیابد و نیز زمین غیر مزروعى مانند خانه و مغازه، اختلاف است.
بنابر قول
مشهور، اجاره دادن زمین جهت کشت گندم یا جو در برابر همان
محصول از زمین،
صحیح نیست.
برخى قائل به
کراهت آن شدهاند.
در اینکه حکم یاد شدهاختصاص به
گندم و
جو دارد یا همه محصولات زمین اجارهاى را دربر مىگیرد، اختلاف است.
کلمات بسیارى از فقها اطلاق دارد و شامل هر نوع محصولى مىشود.
بلکه برخى، اجاره زمین در برابر بخشى از محصول زمین، اعم از محصول زمین اجارهاى و غیر آن را
صحیح ندانستهاند.
به قول
مشهور،
زوجه از زمین؛ اعم از
عین و
قیمت آن،
ارث نمىبرد. البته در اختصاص حکم یاد شده به زوجهاى که از
زوج فرزندى ندارد، اختلاف است.
واجب است
مرده مسلمان در دل زمین
دفن شود و قرار دادن
جسد در صندوق و مانند آن، بدون زیر خاک نهادن جسد کفایت نمىکند.
محدودهاى از زمین اطراف
کعبه که
حرم نامیده مىشود، از حرمتى خاص برخوردار است، مانند
احرام بستن جهت ورود به آن محدوده و
حرمت شکار و قطع گیاهان آن.
نماز گزاردن در سرزمینى که در آن
عذاب واقع شده، مانند سرزمین
بابلو بیداء و نیز زمین شوره زار
مکروه است.
سکونت
کفار در سرزمین
جزیرة العرب بنابر قول
مشهور جایز نیست.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۴، ص۲۶۸-۲۷۳.