کلام الهی از منظر کلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مقصود از
کلام خداوند از منظر کلامی چیست و این که کلام خداوند
حادث است یا
قدیم و
تکلم از
صفات ذاتی خداوند است یا از
صفات فعلی او، آراء مختلفی مطرح شده است.
در این که
تکلم یکی از
صفات ثبوتی و
جمالی خداوند است، سخنی نیست، چرا که این مطلب در
آیات قرآن و
احادیث اسلامی وارد شده است. ولی در این که مقصود از
کلام خداوند چیست و این که کلام خداوند
حادث است یا
قدیم و تکلم از
صفات ذاتی خداوند است یا از
صفات فعلی او، آراء مختلفی مطرح شده است.
اهل حدیث و
حنابله کلام خداوند را از سنخ حروف و
اصوات میدانند (کلام لفظی). با این حال، بر این عقیدهاند که کلام، صفت
ذات الهی و قدیم است.
در نادرستی این نظریه تردیدی نیست، زیرا
حروف و اصوات از پدیدههای
مادی و حادث در زمانند، در این صورت چگونه میتوان کلام را که از آنها ترکیب میشود، قدیم دانست؟
متکلمان معتزله و
امامیه کلام خداوند را لفظی و حادث میدانند. براین اساس، اسناد تکلم به خداوند از قبیل اسناد
فعل به
فاعل (
اسناد صدوری) است، نه از قبیل اسناد
عرض به
معروض (
اسناد عروضی).
همان گونه که منعم به معنی ایجاد کننده
نعمت در غیر، و رازق به معنی اعطا کننده
رزق است، متکلم نیز به معنی ایجاد کننده کلام.
بر این اساس
قرآن کریم نیز که کلام
الهی است، حادث و آفریده است: آیات قرآن به روشنی بر حدوث کلام
الهی دلالت میکنند چنان که فرموده است:
«ما یاتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه و هم یلعبون.»
مقصود از ذکر در این آیه قرآن کریم است.
چنان که در جای دیگر فرموده است:
«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون.»
بنابراین، مفاد آیه نخست این است که ذکر جدیدی (قرآن) از جانب پروردگارشان برای آنان فرو فرستاده نمیشود اما آنها آن را میشنوند، ولی جدی نگرفته به
لهو و
لعب سرگرم میشوند. چنان که آیه دوم از
نزول قرآن سخن میگوید، و حفظ آن را تضمین میکند. چیزی که قدیم و
ازلی است، آسیبپذیر نیست تا به حفظ نیاز داشته باشد.
در جای دیگر میفرماید:
«و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله؛
اگر یکی از
مشرکین از تو امان خواست به او امان بده تا کلام خداوند را بشنود.»
صفاتی چون:
محدث، شنیدن
ذکر و کلام خدا، نزول و
حفظ، همگی بیانگر این حقیقتاند که کلام
الهی از مقوله حروف و اصوات، یعنی کلام لفظی است، و نیز
آفریده و حادث است.
امام خمینی حقیقت کلام
الهی را تجلی و اظهار کلمات وجودی به
فیض اقدس و مقدس در مرتبه علمی میداند که حاصل تعلق اراده و قدرت حق بر ایجاد و اظهار آنچه در غیبت است میباشد.
امام خمینی نظر برخی متکلمان درباره حقیقت کلام
الهی را نمیپسندد و سخن کسانی که میگویند
خداوند به سبب ایجاد کلام در اشیاء مثل درخت و غیرمتکلم است را نقد کرده و معتقد است لازمه چنین سخنی تجدد و تغییر در ذات
الهی است همچنین کلام
اشاعره که کلام را معنای قائم به ذات حق در ازل میدانند نیز مستلزم نقص در ذات حق میداند
و معتقد حقیقت هر ابزار و انشایی که شی از باطن ذات به ظاهر میرساند، همان کلام و
تکلم است، از اینرو کلام هر متکلمی به حسب مقام ظهور، جلوه ذات اوست و حق تعالی که
متکلم است دوست دارد کلمات را اظهار کند و مراتب وجود و
عوالم غیب وجودی، همان کلمات وجودی حق تعالی است که به واسطه
وجود منبسط رحمانی از مرتبه
الهی صادر شدهاند؛
بنابراین تمام مراتب وجود از قوس نزول و صعود، کلمات
الهی هستند.
امام خمینی کلام
الهی را به دو قسم ذاتی و
فعلی تقسیم میکند:
۱-
کلام ذاتی، را تجلی ازلی ذات برای خداوند میداند که در مرتبه علم غیب واقع شده و مشاهده این تجلی، سمع ذات است.
این
تجلی ذاتی گاهی در غیب ذات و در حضرت احدیت است که از آن به تکلم ذاتی تعبیر میشود.
۲-
کلام فعلی، همان ظهور حقایق موجودات عالم به واسطه فیض منبسط رحمانی است، همچنین ایشان کلام
الهی را به اعتباری دیگر به نفسی و لفظی تقسیم میکند و
کلام نفسی را به معنای عرفانی همان اظهار آنچه در غیب حق است به تجلی ذاتی در حضرت واحدیت میداند و کلام لفظی و قولی را از آن جهت که تجلی خداوند به اسم متکلم است و از اسمای ظاهر است، عین ذات میداند
و در مواردی به تکوینی و تشریعی تقسیم میکند.
کلام تکوینی حق همان اعیان خارجی با "کُن وجودی" میباشد و
کلام تشریعی همان اوامر و نواهی حق تعالی است، مانند آنچه به واسطه
فرشتگان و [[|پیامبران]] بر بندگان خدا افاضه میشود.
اشاعره و
ماتریدیه کلام را به دو گونه
لفظی و
نفسی تقسیم کردهاند.
قرآن و دیگر
کتب آسمانی که بر
پیامبران الهی نازل شده است، کلام لفظی و حادثاند، ولی کلام لفظی، حقیقت کلام نیست، حقیقت کلام یا کلام حقیقی، کلام نفسی است، یعنی حقیقی است در
نفس یا ذات متکلم که کلام لفظی بیانگر آن است. کلام نفسی در خداوند، صفت
ذات و قدیم است.
بحث اصلی با اشاعره و ماتریدیه در اثبات کلام نفسی است. هرگاه چنین حقیقتی ثابت شود، در این که صفت ذات و قدیم است، بحثی نخواهد بود در این که کلام لفظی بدون پشتوانه نبوده و در نفس
انسان حقیقتی وجود دارد که کلام لفظی بیانگر آن است، نباید تردید کرد. ولی سخن در این است که آن حقیقت غیر از
علم یا
اراده و
کراهت باشد.
مثبتان کلام نفسی میگویند: گاهی انسان از چیزی خبر میدهد که خلاف آن را میداند، و یا در درستی آن شک دارد. بنابراین، آن چیزی که خاستگاه کلام لفظی است علم نخواهد بود.
این استدلال تمام نیست، زیرا در فرض یاد شده علم،
تصدیق نیست. اما
علم تصوری وجود دارد، یعنی انسانی که به نادرستی مطلبی علم دارد، آن مطلب را تصور میکند، و
تصور خود را بازگو میکند. همین گونه است در صورت
شک. استدلال دیگر آنان این است که گاهی انسان به انجام کاری امر میکند، و یا از آن نهی مینماید، بدون این که نسبت انجام آن کار را اراده کرده باشد، و یا از آن کراهت داشته باشد. بنابراین، نمیتوان کلام لفظی در صورت
امر و نهی را برخاسته از اراده و کراهت دانست. بلکه حقیقت دیگری در نفس است که همان کلام نفسی است.
این استدلال نیز نارساست، زیرا فرض یاد شده، اراده و کراهت، نسبت به
فعل یا ترک مامور به منهی عنه، وجود ندارد، نه مطلق اراده و کراهت، بدون شک در چنین فرضی
آمر یا
ناهی انگیزهای دارد، مانند آزمودن
عبد خود و مانند آن، انگیزه او هر چه باشد، همان مراد یا مکروه او و خاستگاه امر و نهی او خواهد بود.
استدلال دیگر مثبتان کلام نفسی این است که از نظر
اشتقاق لفظی متکلم کسی است که کلام
قائم به او باشد. نه آن کسی که کلام را ایجاد میکند، زیرا
فاعل حرکت،
حرکت را در غیر خود ایجاد میکند ولی
متحرک نامیده نمیشود، بلکه متحرک همان موضوعی است که حرکت قائم به آن است. و از طرفی، چون
قیام کلام لفظی به خداوند محال است، باید گفت: ورای کلام لفظی، کلام دیگری است که همان کلام نفسی است.
نقد این استدلال این است که در باب
مشتقات نمیتوان
قیاس کرد، مثلا
قاتل به کسی گفته میشود که
فاعل قتل در دیگری است، و یا ضارب
فاعل ضرب در دیگری است، و ناصر
فاعل نصرت در دیگری است. هرگز نمیتوان قتل و ضرب و نصرت را عارض بر
فاعلهای آنها دانست. آری،
افعال یاد شده قائم به
فاعلهای آنها است، ولی نه
قیام عروضی، بلکه
قیام صدوری، بنابراین قیام مبدا مشتقات به موصوفهای آنها گاهی از قبیل قیام صدور است و گاهی از قبیل قیام عروضی، قیام حرکت به متحرک قیام عروضی است. و قیام ضرب به ضارب قیام صدوری است. قیام کلام به متکلم نیز از قسم اخیر است.
به آیه کریمه:
«و یقولون فی انفسهم لو لا یعذبنا الله بما نقول.»
نیز بر اثبات کلام نفسی استدلال شده است، چنان که به بیت ذیل از
اخطل نیز استدلال نمودهاند:
ان الکلام لفی الفؤاد و انما جعل اللسان علی الفؤاد دلیلا
ولی این گونه کاربردها
مجازی است نه
حقیقی، و مفاد آن نیز چیزی جز
تصورات ذهنی و ادراکات نفسانی نیست، و به هیچ وجه بر وجود حقیقی کلام نفسانی غیر از
تصورات و
ادراکات دلالت نمیکند.
از دیدگاه حکمای اسلامی، اگر چه واژه کلام برای الفاظی وضع شده است که بر معانی خاصی دلالت دارند، ولی غرض و هدفی که کلام لفظی برای آن وضع شده است، اعم از کلام لفظی است، زیرا غرض از وضع کلام لفظی دلالت و حکایت است. این مطلب، به کلام لفظی اختصاص ندارد، گاهی از طریق
اشاره و مانند آن میتوان مراد و مقصود خود را به دیگری فهماند. چنان که در
عرف محاوره نیز این گونه افهامها را کلام و تکلم میگویند.
از سوی دیگر، شکی نیست که
فعل نسبت به
فاعل خود دو گونه دلالت دارد، یکی دلالت بر اصل
وجود فاعل، و دیگری دلالت بر صفات آن. براین اساس، میتوان گفت: عالم هستی که
فعل و
آفریده خداوند است، بر وجود و صفات کمال او دلالت میکند. بنابراین
عالم هستی کلام خداوند است.
فالکل بالذات
اله دلالة حاکیة جمالة جلاله
در قرآن و روایات کلام
الهی گستره وسیعی دارد، هم کلام لفظی را شامل میشود، و هم کلام
فعلی و هم گونههای دیگری از کلام بیان شده است که به اختصار یادآور میشویم:
۱. پیش از این آیاتی درباره کلام لفظی بیان گردید. در این جا این آیه را یادآور میشویم که مربوط به تکلم خداوند با
حضرت موسی (علیهالسّلام) است. «و کلم الله موسی تکلیما.»
۲. قرآن کریم حضرت مسیح (علیهالسّلام) را «کلمة الله» نامیده است: «انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته.»
۳.
وحی الهی به
پیامبران گونهای دیگر از
تکلم خداوند است «ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا».
۴.
حکم و
قضاء الهی نیز گونهای دیگر از کلام خداوند است «و تمت کلمت ربک الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا».
۵. امام علی (علیهالسّلام) کلام خداوند را
فعل الهی دانسته و فرموده است:
«هر چیزی را که بخواهد ایجاد کند میگوید باش، پس آن چیز
موجود میشود. این گفته خداوند از
مقوله صدا و
ندا نیست، بلکه کلام او
فعل او است که آن را ایجاد میکند «یقول لمن اراد کونه: «کن! فیکون، لا بصوت یقرع، و لا بنداء یسمع، و انما کلامه سبحانه
فعل منه انشاه و مثله.»
کلام خداوند خواه کلام لفظی باشد یا کلام
فعلی، حادث است. آری اگر بتوان کلام یا تکلم را به گونهای در
ذات الهی تصور کرد که به کلام لفظی و
فعلی باز نگردد، آن کلام قدیم خواهد بود. اما با توجه به این که کاربرد رایج کلام، همانا کلام لفظی است، و هر گاه کلام بدون قرینه به کار رود همین معنا مقصود است، نمیتوان آن را قدیم دانست. با این حال از آنجا که واژه
مخلوق گاهی به معنی سخن ساختگی به کار میرود، برخی از بزرگان
دین از اطلاق لفظ مخلوق بر قرآن
نهی کردهاند چنان که
شیخ مفید گفته است:
«اقول ان القرآن کلام الله. و انه محدث کما وصفه الله تعالی و امنع من اطلاق القول علیه بانه مخلوق.»
در
تاریخ اسلام، خصوصا عصر
مامون عباسی، بحث و جدال درباره
حدوث و
قدم کلام
الهی میان موافقان و مخالفان اوج گرفته بود، و از مرحله یک بحث کلامی صرف بیرون رفته و رنگ سیاسی به خود گرفته بود، در این دوره کسانی را به دلیل این که بر قدیم بودن قرآن پای میفشردند، زندانی و شکنجه مینمودند، و فشارهای سختی را بر آنان اعمال میکردند.
بدین جهت این دوره را «
دوره محنت» نیز مینامند.
موضع گیری
ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) در این باره بسیار عبرت آمیز است، آنان از یک سوی، ورود در یک
نزاع که شکل سیاسی به خود گرفته بود، و منشا خصومت و
تفرقه میان
امت اسلامی گردیده بود، را روا نمیدانستند. و پیروان خود را از آن برحذر میداشتند، با این حال، به گونهای ظریف دیدگاه خود را درباره
حدوث قرآن و کلام
الهی بیان میکردند.
ریان بن صلت از
امام رضا(علیهالسّلام) پرسید: سخن شما درباره قرآن چیست؟
امام رضا (علیهالسّلام) در پاسخ فرمود:
«کلام الله لا تتجاوزوه و لاتطلبوا الهدی فی غیره فتضلوا؛
قرآن
کلام الهی است، از آن تجاوز نکنید، و از غیر آن
هدایت نجویید که گمراه خواهید شد.»
محمد بن عیسی بن عبید روایت کرده است که
امام جواد (علیهالسّلام) در نامهای که به بعضی از
شیعیان خود در
بغداد نوشت درباره حدوث قرآن چنین نوشت:
«و لیس الخالق الا الله عزوجل، و ما سواه مخلوق، و القرآن کلام الله لا تجعل له اسما من عندک فتکون من الضالین؛
جز خداوند کسی خالق نیست، غیر خدا هر چه هست مخلوق است. و قرآن کلام خداوند است از پیش خود نامی نامناسب بر آن مگذار که از گمراهان خواهی بود.»
امام جواد (علیهالسّلام) در این نامه به گونهای ظریف حدوث قرآن را بیان کرده است، و در عین حال از نامیدن آن به نامههایی که در آن زمان رایج بود، (قدیم و مخلوق) نهی کرده است.
صدق در گفتار و کردار
حسن ذاتی دارد، و
کذب در
قول و
فعل دارای
قبح ذاتی است، و خداوند از هرگونه صفت ناروایی منزه است. به عبارت دیگر،
صدق و راستگویی از
صفات کمال است، و خداوند واجد همه
کمالات وجودی است، بنابراین، صادق است.
قرآن کریم در این باره فرموده است.
«و من اصدق من الله حدیثا.»
«و من صدق اصدق من الله قیلا.»
•
سایت اندیشه، برگرفته از مقاله «کلام الهی از منظر کلامی»، تاریخ بازیابی:۱۳۹۵/۲/۲۵. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.