پیشینه روحانیت در عصر امامت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عصر امامت که ۲۵۰ سال طول کشید، تحولات فرهنگی ـ اجتماعی متفاوتی به خود دید.
فقه شیعه و معارف ناب بر اثر تلاشهای آموزش دیدگان حوزه نبوی با محوریت حضرت
امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) و دیگر
معصومان (علیهمالسّلام)، مسیر خود را در شرایط متفاوت ادامه داد. برنامههای فرهنگی و تربیتیای که پیامبر پایه ریزی کرده بود، تنها توسط
ائمه اطهار (علیهمالسّلام) حفظ میشد. اوج شکوفایی فعالیتهای آموزشی، در چند سال حاکمیت ظاهری حضرت علی (
علیه
السّلام) و دوران امامت
امام باقر و
امام صادق (علیهما
السّلام) به چشم میخورد؛ عصری که در آن، زمینه به نسبت مساعدی برای تبلیغ پیش آمد.
عصر امامت را میتوان به سه دوره یا مرحله تقسیم کرد:
مرحله اول: از زمان رحلت
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آغاز شد و تا پایان امامت
امام سجاد (علیهالسّلام) ادامه یافت؛
مرحله دوم: با امامت
امام باقر (علیهالسّلام) آغاز شد و تا شروع
غیبت صغری تداوم یافت؛
مرحله سوم: به زمان غیبت صغری اختصاص دارد.
در این دوره، که هم زمان با رحلت پیامبر آغاز میشود، حرکتهای علمی و تلاشهای آموزشی زمان پیامبر، با توجه به سیاستی که خلفا مبنی بر ممنوعیت نقل حدیث در پیش گرفته بودند، به سردی گرایید.
شرایط سیاسی و فضای آشفته آن زمان، باعث شد که حضرت امیرمؤمنان علی (
علیه
السّلام) از صحنه سیاست به دور بماند و در امور رایج و رسمی جامعه تازه تاسیس
اسلامی حضور جدی نداشته باشد، مگر در بعضی موارد خاص قضایی و سیاسی که مورد مشورت قرار میگرفت. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که آن حضرت (
علیه
السّلام) اوضاع سیاسی حاکم بر جامعه را مناسب نمیدید تا برای حق از دست رفتهاش، با دستگاه حاکم به مخالفت جدی برخیزد؛ و گرنه در برابر تضییع حقش ساکت نبود.
امام علی (
علیه
السّلام) هر چند در بعضی موارد از عملکرد خلفا انتقاد مینمود ـ چنان که در نامه بیست و هشت
نهجالبلاغه خطاب به
معاویه، از برخورد انتقادی اش با
عثمان سخن گفته است ـ ولی مخالفت جدی را با دستگاه حاکم به مصلحت
اسلام نمیدید و بر اساس ضرورت و برای حفظ وحدت مسلمانان بیعت کرد و به ظاهر حکومت وقت را پذیرفت.
آن حضرت در این باره در ابتدای
خطبه سوم بیان میدارد که «چون نیک سنجیدم، شکیبایی و صبر را خردمندانه تر دیدم».
چنین فراغتی، زمینهای پدید آورد تا ایشان به آموزش و تربیت علاقهمندان به معارف الهی و
اسلامی مبادرت ورزد. در این دوره، نتایج فعالیتهای پیامبر اکرم (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) در راه تربیت و آشنایی گروهی مورد اعتماد با بنای اصلی
شریعت و
نبوت ظاهر میشود. این همان عدهای هستند که بر خلاف شرایط نابسامان فرهنگی و سیاسی، به سفارشهای پیامبر وفادار مانده و با امامت و سرپرستی حضرت امیر (
علیه
السّلام) در همان راهی که پیامبر توصیه کرده بود گام بر میداشتند و همواره از ایشان دفاع میکردند.
این گروهاندک و وفادار، با انگیزههای علمی و گرایش به مسائل تعلیماتی، در «
مسجد النبی» مینشستند و به آموزش
معارف اسلامی میپرداخت.
حضرت امیر (
علیه
السّلام) که نقش رهبری این افراد و آموزش یافتگان حوزه نبوی را داشت، ضمن آموزش، در ثبت و ضبط سنت پیامبر کوشش میکرد. عمده فعالیتهای علمی حضرت امیر (
علیه
السّلام) و بازسازی این گروه زمانی آغاز شد که آن حضرت را به پذیرش خلافت مجبور کردند.
حضرت امیر (
علیه
السّلام)
کوفه را به عنوان مرکز
خلافت انتخاب نمود و از آن پس، مرکزیت علمی و آموزشی نیز به آن جا انتقال یافت. علما و فقهای برجسته از اطراف در آن جمع شدند و مسجد جامع کوفه، علاوه بر آن که محوریت سیاسی یافت، به عنوان پایگاه مهم علمی و مرکز فعال و جایگاه بحث و تدریس هزاران طالب علم نیز گردید و در گوشه و کنار آن، حلقههای درس برپا شد و افراد زیادی در محضر آن حضرت به فراگیری علم مشغول گشتند.
حضرت (
علیه
السّلام) افزون بر رسیدگی به امر اجتماعی و سیاسی و پرداختن به مسائل آموزشی و مانند آن، با پدیده قصه گویی و ترویج اسرائیلیات، که از قبل رواج داشت و بر فضای فرهنگی و علمی جامعه تاثیر گذاشته بود، به مبارزه برخاست و آن را از مسجد زدود.
خطبهها، نامهها و پندهای حکمت آمیز آن حضرت، نشان تجمع بسیاری از عالمان، فقیهان و راویان در اطراف ایشان است. اگر شنوندگان لایق، مستعد و تلاشگر نبودند، آن سخنان گفته نمیشد. این پندهای حکمت آمیز و کلمات آن حضرت هم که به ما رسیده، تنها حدود چهار و نیم درصد از مجموع نامهها و کلمات و پندهای ایشان است و بقیه در پشت پرده تاریک تاریخ پنهان گردیده و به دلیل شرایط خفقان آور آن روز، قدرت ضبط آن نبوده است. اگر آن حضرت (
علیه
السّلام) یک مجمع بزرگ علمی به وجود نیاورده بود که گیرنده و نگه دارنده این علوم باشد، آیا ممکن بود که همین مطالب دقیق و عمیق هم به دست ما برسد؟
در مرکز آموزشی امامت، افرادی لایق پرورش یافتند که هر کدامشان دارای مرتبه علمی و شخصیتی والا بودند.
شیخ طوسی در کتاب
رجال تعداد ۴۴۵ تن از شاگردان و راویان آن حضرت را نام برده است.
در این جا برای نمونه، تنها به چند نفر از تربیت یافتگان علمی مکتب
امام ـ علی (
علیه
السّلام) اشاره میکنیم:
ابورافع: وی از یاران پیامبر (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) و از ملازمان حضرت علی (
علیه
السّلام) و نخستین کسی بود که به جمع آوری احادیث پرداخته و آنها را تفکیک کرد. او جزء نخستین مصنفان و دارای کتاب السنن و الاحکام و القضایا شامل ابواب مستقلی در مورد
روزه،
نماز،
حج،
زکات و قضایا است.
علی بن ابی رافع: وی کاتب
امام و نخستین کسی بود که در
علم فقه به نگارش پرداخت و آثاری درباره
وضو، نماز و دیگر ابواب فقه از خود به یادگار گذاشت.
عبیدالله بن ابی رافع: او کاتب
امام و نخستین سیره نویس
تاریخ اسلام بود. وی کتاب قضایا امیرالمؤمنین را نوشته است.
اصبغ بن نباته: وی از خواص یاران
امام، دانشمند، فاضل، شاعر و مورد اطمینان و اعتماد کامل آن حضرت بود و
عهدنامه مالک اشتر و نامه
امام به
محمد حنیفه را روایت نموده است. او کتابی به نام مقتل الحسین نیز تصنیف کرده است.
حارث بن عبدالله همدانی: او از ذخیرههای علمی و از بزرگان علمای تابعان و قاریان مشهور زمان خود، و نیز استاد فقه عالمان آن عصر بود.
عبدالله بن عباس: وی در فقه،
تفسیر،
تاویل،
انساب و
شعر مقام و مرتبت بلندی دارد. از او نقل شده است: اگر میشنیدم کسی یا شخصی حدیثی میداند که من آن را نشنیدهام، به در خانه اش میرفتم و منتظر میماندم تا بیرون بیاید و حدیث را از او بشنوم.
وی در حیاط
کعبه مینشست و به آموزش معارف
اسلامی میپرداخت.
ابوالاسود دوئلی: وی مؤسس
علم نحو در
زبان عربی است و در این زمینه کتاب نوشته است. او علم نحو را از
امام علی (
علیه
السّلام) آموخت و علت این که
امام او را به تدوین اصول علم نحو فرا خواند و آنها را به او آموخت، اختلاف مردم در
قرائت آیات قرآن ذکر شده است.
پس از
شهادت امام علی (
علیه
السّلام) (عصر
امام حسن،
امام حسین و
امام سجاد (علیهم
السّلام) ) اوضاع و شرایط اجتماعی ـ سیاسی تغییر کرد. بر اساس سیاستهای ظالمانه مخالفان امامت و جو تبلیغاتیای که بر ضد
اهلبیت پیامبر (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) بود، مکتب تشیع روز به روز متحمل فشارهای سخت و ضربات سنگینی از ناحیه دستگاه ظالمانه حاکم میشد. عبارت «رعایت امنیت و آزادی شیعیان علی (
علیه
السّلام)» در صلح نامهای که
امام حسن (
علیه
السّلام) با معاویه نوشت، گواه شرایط سختی است که پیروان اهلبیت (
علیه
السّلام) در آن به سر میبردند و چه بسا این وضعیت، در بعد فرهنگی و تعلیماتی بدتر و آشفته تر بوده است.
در عین حال،
امامان شیعه با استفاده از روشهای مخفی، به پرورش افراد مورد اطمینان و انتقال فرهنگ و معارف
اسلامی به آنان همت گماشته، با استفاده از فرصتهای مناسب، کانون آموزش را گرم نگه میداشتند. آنان میکوشیدند اولویت و حقانیت خاندان پیامبر را در تفسیر متون قرآنی و سنت نبوی به همگان نشان داده، نقش اهلبیت (علیهم
السّلام) را به عنوان تنها مرجع معتبر تفسیر میراث نبوی تحکیم بخشند. آنها از هر فرصتی استفاده میکردند تا افکار عمومی را متوجه این امر سازند. از این رو رسالت اصلی آنها، نشر و ترویج
اسلام و معارف دینی مطابق تفسیر اهلبیت (
علیه
السّلام) بود.
اشتغال
امام حسین (
علیه
السّلام) به آموزش در «
مسجدالنبی»،
خطبهها، موعظهها و کلمات قصار و مناظرههای علمی آن حضرت و نیز دعاهای عالمانه و انسانساز و خطبههای غرای
امام حسن (
علیه
السّلام)، همه بیانگر تلاش و کوشش علمی آن پیشوایان معصوم در این زمینه است.
شیخ طوسی نام ۴۱ راوی از
امام حسن (
علیه
السّلام) و ۹۹ نفر از شاگردان و راویان
امام حسین (
علیه
السّلام) را ذکر کرده است؛ از جمله جابر بن عبدالله انصاری، حبیب بن مظاهر و
سلیم بن قیس هلالی، که هر کدام از چهرههای بزرگ عالم تشیع به شمار میآیند.
پس از حادثه
کربلا،
امام سجاد (
علیه
السّلام) با استفاده از فرصتها، در دوران اسارت برای افشاگری جنایتهای زمامداران وقت، در سوگ پدر و حادثه غم بار کربلا نشست و با پناه بردن به انزوا، رسالت اجتماعیاش را دنبال کرد. به نقل از متون تاریخی،
امام سجاد (
علیه
السّلام) چنین انزوایی را به عنوان راهی برای خود در خدمت به شریعت مقدس
اسلام در پیش گرفت تا از این راه، همواره مظلومیت
امام حسین (
علیه
السّلام) به مردم یادآوری شود.
از این رو به تدریج، زمینه برای رشد
مکتب اهلبیت (علیهمالسّلام) آماده میگشت و فعالیتهای علمی، فرهنگی و آموزشی به سوی بستری مناسب پیش میرفت و کسانی هم چون
جابر بن عبدالله انصاری،
ابوحمزه ثمالی(ابوحمزه ثمالی و
ثابت بن دینار، مشهورترین چهرههای
آل ابیصفیه در کوفه بودند. ابوحمزه ثمالی بنیانگذار این خاندان و کسی است که دوران چهار
امام شیعی (
امام سجاد،
امام باقر،
امام صادق و
امام کاظم (علیهم
السّلام) را درک نموده است. وی از راویان موثق و مورد اعتماد آن امامان به شمار میآمد.
امام صادق (
علیه
السّلام) وی را «
سلمان فارسی» و
امام رضا (علیهالسّلام) «
لقمان» زمان خود خواندند. دعای «سحر» که به
دعای «ابوحمزه ثمالی» معروف است، از مشهورترین منقولات وی از
امام سجاد (
علیه
السّلام) میباشد)،
ابوخالد کابلی (ابوخالد کابلی، وردان ملقب به «کنگر» از اصحاب
امام سجاد (
علیه
السّلام) است که در
کابل به دنیا آمد. وی از ثقات و افراد خاص
امام سجاد (
علیه
السّلام) بود و برای پیدا کردن
امام بر حق تلاشها نمود، تا این که خود را به آستان
امام سجاد رساند)
و
سعید بن مسیب (سعید بن مسیب از اصحاب
امام سجاد (
علیه
السّلام) و کسی بود که روایات متعددی در مدح او آمده است. او را نسبت به گذشتگان از همه داناتر و نسبت به زمان خود از همه آگاه تر دانستهاند)
از آن حضرت بهرهها بردند. در کتب رجالی، ۱۱۷ تن از راویان و اصحاب آن حضرت نام برده شدهاند.
مهمترین برنامههای
امام سجاد (
علیه
السّلام) احیای خاطره
عاشورا، رساندن پیام نهضت
امام حسین (
علیه
السّلام)، نشر مبانی اعتقادی شیعه در قالبهای گوناگون، توجه به جریانهای داخلی جامعه
اسلامی و آماده سازی پایگاه فعال برای دفاع از حریم اهل بیت (علیهم
السّلام) بود.
امام سجاد در راستای تلاشهای هدایتگرانه خود به منظور نشر صحیح احکام و معارف بلند دینی، ... اقدام به کار بزرگ دیگری کرد که از آن میتوان به «نیروسازی» نام برد. بدین منظور، حضرت به تربیت انسانهای شایسته همت گماشت و نیروهای جذب شده را آموزش، بصیرت و آگاهی داد و موانع و راه مبارزه را به آنان آموخت.
همین منبع در جای دیگر میافزاید:
امام سجاد (
علیه
السّلام) بردگان زیادی میخرید و احکام و معارف دینی به آنان میآموخت و از این راه، طرفداران زیادی برای حمایت از مکتب اهلبیت (علیهم
السّلام) فراهم میکرد. به تعبیر این نویسنده، خانه
امام به مدرسهای برای پذیرش شاگردانی از بردگان و پرورش و تربیت آنان تبدیل شده بود.
همان گونه که اشاره شد، پس از شهادت حضرت امیر (
علیه
السّلام)، حرکتهای علمی و فرهنگی کم رنگ گشته و به تدریج از پویایی آنها کاسته شد. اواخر دوران امامت
امام سجاد (
علیه
السّلام)، بار دیگر زمینه برای تلاشهای علمی و آموزشی فراهم شد تا این که در زمان
امام باقر و
امام صادق (علیهما
السّلام)، کشمکش قدرت بین
امویان و
عباسیان بالا گرفت و زمینه مناسبی پیش آمد تا در این زمینه گامهای بلندی برداشته شود.
شیخ مفید درباره فعالیتهای آموزشی و علمی
امام باقر (
علیه
السّلام) مینویسد: «هیچ یک از فرزندان حسن و حسین، بهاندازه اباجعفر (
علیه
السّلام) در
علم دین، آثار،
روایات و
علوم قرآن و فنون گوناگون آن تلاش نکردند و اثر بر جای نگذاشتند» او در ادامه، همه فقیهان و راویان
مسلمان را مدیون تلاشهای آن حضرت میداند.
عصر
امام باقر و
امام صادق (علیهما
السّلام) که هم زمان با انتقال حکومت اموی به عباسی بود، دستگاه حاکم را به زد و بندهای سیاسی و کشمکش بر سر مسائل کلیدی حکومتی مشغول نموده بود و آن دو
امام فارغ از مزاحمتهای حاکمان اموی و عباسی، به شکل دهی، تقویت و ترویج و تفسیر خاص خود از
اسلام و شریعت و
سنت پیامبر پرداختند. بدین روی، مذهب شیعه، به
مذهب «جعفری» شهرت یافت.
این دوران، عصر حرکت فرهنگی و نهضت علمی قابل توجه در دوران امامت بود. عالمان و فقیهان بسیاری در محضر
امام باقر (
علیه
السّلام) گرد آمدند. بدین ترتیب، حوزه عظیمی به وجود آمد و شاگردان آن حضرت، به جمع آوری احادیث و تدوین مباحث گوناگون فقهی، کلامی، تفسیری، تاریخی و مانند آن همت گماردند، به گونهای که تنها در مورد
جابر بن یزید جعفی (م ۱۱۸) نقل شده که هفتاد هزار حدیث از
امام باقر (
علیه
السّلام) شنیده است.
علامه مجلسی از
محمد بن مسلم نقل کرده است که من سی هزار حدیث از حضرت باقر (
علیه
السّلام) سؤال نمودم و جواب دریافت کردم.
حوزه
مدینه محل گرد آمدن هزاران دانش پژوه و دوستدار علم و دانش بود که همگی برای آگاهی از معارف
اسلامی در محضر
امام آمده بودند تا از گنجینه دانش آن حضرت و فرزندش استفاده نموده، نسلهای بعدی را مدیون فعالیتهای علمیشان سازند. تاریخ نگاران، عصر
صادقین (علیهما
السّلام) را از پربارترین دورههای تلاشهای علمی و آموزشی در جهان
اسلام میدانند.
حوزه مدینه، از وجود فقیهان و عالمان بزرگ شیعی موج میزد که درزمینههای گوناگون و عرصههای معرفتی و مورد نیاز از قبیل فقه، تفسیر،
اخلاق، تربیت، بررسی تاریخ و تحلیل آن،
احکام و
عقاید تلاش میکردند.
عدهای از شاگردان برجسته
امام صادق (
علیه
السّلام) از کسانی بودند که بنیه علمی و شخصیت آنان در زمان
امام باقر (
علیه
السّلام) و با استفاده از محضر آن بزرگوار شکل گرفته بود. شمار شاگردان و راویان آن حضرت، تا چهار هزار نفر نقل شده که در بین آنها، صاحبان تالیف و تصنیف نیز حضور داشتند. این که انسانهای گوناگون از راههای دور و نزدیک با اندیشههای متفاوت در حوزه علمی آن حضرت جمع میشدند و از گروهها و قبایل گوناگون برای کسب علم، خود را به محضر
امام میرساندند، نشان دهنده عظمت و بزرگی حوزه درسی آن حضرت است.
امام صادق (
علیه
السّلام) طلاب را به حفظ شنیدهها و نوشتن آنها تشویق میکرد و میفرمود: «احتفظوا بِکُتبکم فاِنّکم سوف تَحتاجونَ اِلیها؛
آن چه را فرا میگیرید با نوشتن برای خود نگهدارید که در آینده نزدیک به آنها نیاز پیدا خواهید کرد.»
عاصم میگوید از
ابوبصیر شنیدم که میگفت:
امام صادق (
علیه
السّلام) فرمود: «احادیث را یاد داشت کنید و بنویسیدکه تنها از راه نوشتن میتوانید آنها را حفظ و نگهداری کنید»
خلفای عباسی که تحمل دیدن نهضت و حرکت فرهنگی و علمی
امام صادق (
علیه
السّلام) را نداشتند، فکر کردند با انتقال
امام به عراق ـ که در اواخر زندگانی آن حضرت اتفاق افتاد
ـ از بالندگی حوزه جعفری کاسته میشود؛ اما نه تنها چنین نشد، بلکه خاطره و غرور عصر
امام علی (
علیه
السّلام) زنده گشته و مجلس درس و بحث و حوزه درسی
امام صادق (
علیه
السّلام) در کوفه گسترش یافت. شیعیان دسته دسته از نقاط گوناگون برای دانشاندوزی نزد
امام میآمدند. کثرت دانشپژوهان و مراجعان مکتب جعفری به حدی بود که
محمد بن معروف هلالی میگوید: برای دیدار
امام صادق (
علیه
السّلام) رفتم، اما تا روز چهارم موفق به دیدار آن حضرت نشدم.
در عظمت و بزرگی حوزه
امام صادق (
علیه
السّلام) همین بس که حسن وشاء، از شاگردان
امام رضا (
علیه
السّلام) نقل کرده است: در
مسجد کوفه، نهصد نفر را دیدم که از حضرت
امام صادق (
علیه
السّلام) حدیث نقل میکردند.
این تعداد، بیانگر جوشش علمی و وسعت فعالیت آموزشی و علمی حوزه جعفری و نشان دهنده برنامه ریزی و سازماندهی دقیق آن مرکز بزرگ علمی است. مگر نهاد آموزشیای که هزاران شاگرد تربیت کند و تحویل جامعه بدهد، میتواند بدون داشتن یک مدیریت صحیح در قسمتهای متفاوت و برنامه ریزی دقیق خود را حفظ نماید؟
درباره حوزه علمیه
امام صادق (
علیه
السّلام)، نوشتهاند:
دانشگاه امام صادق (
علیه
السّلام)، شخصیتها و اندیشمندان برجسته علمی و زبدهترین عالمان را تحویل جامعه داد. حوزه درسی
امام صادق (
علیه
السّلام) از ویژگیهای خاصی برخوردار بود: استقلال معنوی، عدم سازش با دستگاه حاکم، جلوگیری از دخالت فرمانروایان در امور آن و به طور کلی، کوتاه کردن دست زمامداران از رهبری و برنامه ریزی داخلی این
دانشگاه.
تعداد شاگردان
امام صادق (
علیه
السّلام) را که عقاید و مذاهب متفاوتی داشتند، چهار هزار نفر و برخی تنها راویان موثق آن حضرت را همین تعداد ذکر کردهاند.
در این جا به برخی از شاگردان
امام باقر و
امام صادق (علیهما
السّلام) اشاره میکنیم؛ البته با ذکر این نکته که تعداد زیادی از شاگردان برجسته امامان این عصر، گاه از محضر چند
امام استفادههای علمی و فکری بردهاند:
ابان بن تغلب (م۱۴۱): وی از
امام سجاد،
امام باقر و
امام صادق (علیهم
السّلام) روایت کرده است. او نخستین کسی است که
علم قرائت را تدوین کرد و معانی پراکندهای از
قرآن را تصنیف نمود. وی از
امام صادق (
علیه
السّلام) سی هزار حدیث (نقل کرده و یا) حفظ داشته است
به ابان فرمود: «اجلس فی مسجد المدینه و افت الناس فاِنّی اُحبُّ اَن یُری فی شیعتی مثلُک؛
ای ابان! در مسجد مدینه بنشین و
فتوا بده، من دوست دارم در میان شیعیان افرادی مانند تو دیده شوند.» وی دارای دانش زیاد و مهارت در علوم گوناگون
و صاحب تالیفات بسیاری بود؛ مانند:
غریب القرآن، کتاب
الفضائل، کتاب
معانی القرآن، کتاب
القراءات، کتاب
الاصول فی الروایه علی مذهب الشیعه.
زراره بن اعین (م ۱۵۰): وی از اصحاب
امام باقر و
امام صادق (علیهما
السّلام) بود. زراره در فقه، کلام و حدیث از مشاهیر
رجال شیعه به شمار آمده و
امام صادق (
علیه
السّلام) او را از کسانی نام برده که احادیث پدرش را زنده نگه داشته است. زراره در راه دفاع از اهلبیت و نشر احادیث آنها، مشکلات زیادی را متحمل شد. از او تالیفاتی از جمله
کتب الاستطاعه نقل شده است. نیز در تاریخ آمده که
امام صادق (
علیه
السّلام) در مسائل فقهی به او دستور مناظره داد.
برید بن معاویه عجلی: وی از اصحاب خاص
امام باقر و
امام صادق (علیهما
السّلام)، دارای منزلت و مقام بالا، موثق و مورد
تصدیق و اعتماد همه اصحاب بود. برید یکی از شش نفری است که به عنوان «افقه الناس» معروفاند. او از نویسندگان عصر
امام صادق (
علیه
السّلام) بوده و کتابی دارد که
علی بن عقبه از آن روایت کرده است.
محمد بن مسلم (م۱۵۰): وی از
امام باقر و
امام صادق (علیهما
السّلام) نقل حدیث نموده است. محمد از
امام باقر (
علیه
السّلام) سی هزار و از
امام صادق (
علیه
السّلام) شانزده هزار حدیث حفظ داشت و کتاب
الاربع مائه مساله فی ابواب الحلال و الحرام را نوشت.
او در احکام و مسائل قضایی، مرجع قضات زمان بود؛ آنها در چیزی که نمیدانستند به او مراجعه میکردند.
بکیر بن اعین: او برادر زاده زراره بود و از
امام باقر و و
امام صادق (علیهما
السّلام) روایت کرده و در زمان
امام صادق (
علیه
السّلام) وفات یافته است.
امام پس از شنیدن خبر مرگ او فرمود: «اما والله لقد انزلهُ بینَ رسوله و امیر المؤمنین؛
به خد سوگند! خداوند او را بین پیامبر و علی قرار داد».
ابوالجارود (
زیاد بن منذر): وی از اصحاب
امام باقر و
امام صادق (علیهما
السّلام) و دارای
اصل و تفسیر بوده، از
امام باقر (
علیه
السّلام)
روایت نقل کرده است.
اسماعیل بن جابر جعفی: او
امام باقر،
امام صادق و
امام کاظم (علیهم
السّلام) را درک و بیش از یکصد روایت از
صادقین (علیهما
السّلام) نقل کرده ونیز دارای تالیف بوده است.
ابان بن عثمان (م۱۴۰): وی از
امام صادق و
امام کاظم (علیهما
السّلام) روایت کرده است. ابان حافظهای قوی داشت و از شمار
ثقات نام برده شده است.
او نوشتههایی دارد مانند
المبتدا،
المبعث،
المغازی،
الوفاه و
السقیفه. ابان بن عثمان نخستین تاریخنویس
اسلامی است.
مؤمن الطاق: او از اصحاب
امام صادق (
علیه
السّلام) و دارای دانش زیاد و عالم در فقه و کلام و حدیث است. در مناظره چیرهدست بود و در فضل و دانش، شهرت خاصی داشت. برای او تالیفاتی ذکر شده است؛ از جمله: کتاب
الامامه، کتاب
المعرفه، کتاب
اثبات الوصیه، کتاب
الرد علی المعتزله فی امامه المفضول، کتاب
فی امر طلحه و زبیر و عائشه، کتاب
المناظره مع ابی حنیفه.
صدها تن از راویان و شاگردان دیگر نیز از محضر
امام صادق (
علیه
السّلام) بهره بردهاند که شیخ طوسی به ۳۲۲۰ نفر از آنها اشاره میکند. وی هم چنین ۴۵۰ نفر از راویان و شاگردان
امام باقر (
علیه
السّلام) را نیز ذکر کرده است.
با درخشش مرکز آموزشی
امام صادق (
علیه
السّلام)، تجمع عالمان و فقیهان بزرگ شیعی و نیز مخالفت حکومت، عرصه بر
امام صادق (
علیه
السّلام) تنگ گردید. دستگاه حاکم، با احساس خطر از طرف
امام و پرورش یافتگان حوزه بزرگ جعفری، وجود آن حضرت را مانع جدی خود میدید. از این رو، مبارزه با این نهاد در حال رشد را به شکل مرموزی آغاز کرد و چهرههای محوری و با نفوذ این تشکیلات روحانی را تحت نظر قرار داد. عرصه بهاندازهای تنگ گشت که از «تقیه» به عنوان روشی لازم و ضروری استفاده میشد. حتی روزی زراره از سوی
امام مورد توهین قرار گرفت؛ البته چندی بعد
امام، زراره را از برخورد تقیهای خود آگاه ساخت و آن کار را برای حفظ جان او از شر حکومت دانست.
هم چنین خانه
امام صادق (
علیه
السّلام) توسط عباسیان به آتش کشیده شده و شعله آتش تا دهلیز خانه آن حضرت رسیدکه خود
امام آن را خاموش نمود.
دستگاه حاکم در برابر
امام صادق (
علیه
السّلام) از هر وسیلهای استفاده میکرد؛ زیرا متوجه شده بود حرکت
امام صادق (
علیه
السّلام) نه تنها حرکت و نهضتی علمی و هدف او نه تنها پرورش علمی فقها، که حرکتی همه جانبه است و
امام به عنوان رهبری مذهبی، علمی و سیاسی، در پی اهدافی گسترده تر است. آخرین سالهای زندگی پربار
امام صادق (
علیه
السّلام) با دومین خلیفه عباسی،
منصور دوانیقی هم زمان بود که از سال ۱۳۶ تا ۱۵۸ خلافت کرد.
پس از رسیدن منصور به حکومت، مهمترین مساله رنج آور برای او، وجود علویان و به ویژه
امام صادق (
علیه
السّلام) بود. او برای برداشتن این موانع، از هیچ کاری دریغ نمیورزید. نقل شده است منصور هفت بار
امام را نزد خود طلبید که هر بار تصمیم داشت تا آن حضرت را به قتل برساند، اما در نهایت منصرف میشد. سرانجام تحمل وجود
امام برای او غیر ممکن شد و در سال ۱۴۸ به وسیله انگور زهرآلود، آن حضرت را در ۶۵ سالگی به شهادت رساند.
بدین سان، نور پرتو افکن جهان با شهادت
امام صادق خاموش شد و شرایط خفقان آوری پیش آمد که برای عالمان و فقیهان تربیت یافته حوزه
امام، امکان تجمع رسمی وجود نداشت.
در عصر
امام کاظم (
علیه
السّلام) فضای تاریک گذشته ادامه یافت و ارتباط شیعیان با
امام مشکل گردید. با وجود شرایط سختی که
امام داشت، عده فراوانی از دانشمندان و صاحبان تالیف و تصنیف را مییابیم که از محضر آن حضرت کسب علم نمودهاند. این مساله بیانگر تلاشهای پیگیر هفتمین پیشوای آسمان امامت و ولایت برای هدایت و راهنمایی شیعیان و دوستداران دانش و حکمت است.
عدهای از تربیتیافتگان
دانشگاه صادقین (علیهما
السّلام) در محضر
امام کاظم (
علیه
السّلام) به ادامه تحصیل و فراگیری معارف
اسلامی پرداختند. تعداد کسانی که از برکات علمی آن حضرت به صورت مستقیم بهره مند شدهاند، صدها نفر نقل شده است.
امام کاظم (
علیه
السّلام) به رغم شرایط نامساعد زمان، مانند پدران و اجداد خود، از تلاش در راه نشر معارف
اسلامی و انتقال آن به دانش آموزان باز نایستاد. شمار تحصیل کردگان حوزه آن حضرت، بیانگر فعالیتهای علمی ایشان است. شیخ طوسی ۲۷۱ نفر از راویان آن حضرت را نام برده است.
نزد
امام کاظم شاگردان صاحب نامی پرورش یافتند؛ از جمله:
هشام بن حکم کندی بغدادی (م۱۹۷): وی از متکلمان شیعی و از بزرگان اصحاب
امام صادق (
علیه
السّلام) میباشد که محضر
امام کاظم (
علیه
السّلام) را نیز درک کرده است.
امام صادق (
علیه
السّلام) درباره او فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده؛ او با قلب و زبان و دستش یاور ماست» و نیز فرمود: «هشام از پیشتازان احقاق حق ما و پیشگام در نشر گفتههای ما و تایید کننده راستیهای ما و در هم شکننده دشمنان ماست». او دارای اخبار فراوان و مباحث و گفت و گوهای بسیاری با دشمنان آل محمد است. (هشام بن حکم رائد حقنا وسائقُ قولِنا المؤید لصدُ قناو الدامغُ الباطلُ اعدائنا)
هشام از شخصیتهای بزرگ شیعه در علم کلام است و بیش از پانزده مناظره از او در مورد اثبات و احقاق حق نقل شده است. او هفده اثر دارد که تعدادی از آنها عبارت است از: کتاب
الامامه، کتاب
الدلالات علی حدوث الاشیاء، کتاب
التدبیر، کتاب
فی الجبر و القدر.
جمیل بن دراج: از اصحاب
امام صادق و
امام کاظم (علیهما
السّلام) و یکی از شش نفری بود که گفته شده احادیث آنها همه
صحیح بوده و مورد تایید است.
از دیگر کسانی که از آن حضرت روایت نمودهاند، میتوان به
علی بن یقطین،
محمد بن ابی عمیر،
یونس بن یعقوب بجلی،
حفص بن بختری و
عبدالله بن سنان اشاره کرد.
همان گونه که گفته شد، در دوران امامت ائمه اطهار (علیهم
السّلام)، تنها در زمان
صادقین (علیهما
السّلام) زمینه مساعدی برای حرکت علمی و آموزشی عظیم پیش آمد و آن دو
امام توانستند به صورت فعال به نشر معارف ومبانی دینی بپردازند، اما در دیگر زمانها چنین فرصتی پیش نیامد. حتی
امام صادق (
علیه
السّلام) در اواخر عمر، از سوی حکومت وقت در تنگنا قرار گرفت و پس از آن نیز برای
امام کاظم (
علیه
السّلام) عرصه فعالیتهای آموزشی تنگتر شد. دیگر امامان هم فرصت نیافتند تا به صورت گسترده به بازسازی
دانشگاه جعفری بپردازند. البته آنها رهبری و هدایت جامعه
اسلامی را به نحوی عهده دار بودند و با استفاده از شیوههای مناسب، به نشر علوم و معارف
اسلامی میپرداختند.
امام رضا (
علیه
السّلام) که با سه خلیفه عباسی (
هارون الرشید،
امین و
مامون) هم عصر بود، نیز از فعالیت دینی در فرصتهای مناسب دست بر نداشت. آن حضرت (
علیه
السّلام) ابتدا در
تقیه به سر میبرد و با شیوههای گوناگون، مسائل دینی را به مردم منتقل مینمود؛ حتی نقل شده است که پانزده هزار مساله از
امام سؤال شد و ایشان جواب دادند.
در زمانی هم که مامون آن حضرت را به
خراسان احضار کرد، با استفاده از بعضی فرصتها و در قالب مناظره و مجادلات علمی و کلامی، حقایق و معارف دینی را به مردم میفهماند.
به هر حال،
امام رضا (
علیه
السّلام) نیز همانند اجدادش در دوران امامت خود، رهبر شیعیان و مرجع عالمان شیعی بود و با حضور در دو حوزه شیعی مدینه و خراسان، به فعالیتهای علمی پرداخت
و حدود نهصد شاگرد تربیت نمود. شیخ طوسی اسامی ۳۱۷ نفر از آنان را در کتابش ذکر نموده که برخی از آنها صاحبان تالیف و تصنیف بودهاند.
در عصر
امام جواد،
امام هادی و
امام عسکری (علیهم
السّلام) نیز ابرهای تیره کدورت و خصومت دستگاه حاکم، فضای زندگی آنان را پوشانیده و ارتباط آنها را با شیعیان دچار مشکل کرده بود.
مامون (حکومت: ۱۹۸ تا ۲۱۸) همان گونه که به ظاهر در مورد
امام رضا (
علیه
السّلام) (م۲۰۳) سیاست
مسالمت آمیزی داشت، پس از وی در برابر
امام جواد (
علیه
السّلام) نیز از رفتار خصومتآمیز دوری میکرد. به نقل از تاریخ الشیعه، خردسالی
امام جواد (
علیه
السّلام) مانع بهرهمندی مردم از عمق معلومات و اطلاعات آن حضرت نبود. مامون برای نشان دادن مقام علمی و فضل آن
امام خردسال، عالمان و فقیهان را برای مناظره دعوت میکرد که آن حضرت درچنین عرصههایی همیشه چیرهدست بود.
امام جواد (
علیه
السّلام) (م۲۲۰) که توسط مامون از مدینه به بغداد آورده شده بود، دوباره از بغداد به مدینه بازگردانده شد، ولی با روی کار آمدن معتصم (حکومت: ۲۱۸ تا ۲۲۷)، بار دیگر به بغداد فراخوانده شد. معتصم هم با ترتیب دادن جلسات مناظره و مجادله علمی
امام با دانشمندان بزرگ آن زمان، در پی تحقق اهداف خویش بود، ولی در نهایت، همیشه دانش و کمال
امام بر همگان آشکار میگردید.
آری، هر چند
امام جواد (
علیه
السّلام) در شرایطی نبود که به صورت گسترده جلسات تعلیمی و آموزشی را برپا سازد، ولی معارف
اسلامی را با شیوههای گوناگون مناظره، مباحث علمی و کلامی و پاسخ به مسائل گوناگون به دیگران منتقل میکرد. برای مثال نقل شده که در یکی ازسالها در
مراسم حج، مردمان زیادی که عازم حج بودند، در مدینه خدمت
امام رسیده، پرسشهای خود را مطرح کردند و پاسخ شنیدند.
راویانی که از
امام روایت کردهاند ۱۱۳ نفر ذکر شدهاند.
امام هادی (
علیه
السّلام) (م۲۵۴) نیز پس از پدرش همواره مرجع حل مشکلات فقهی و دینی مردم بود. ایشان در مدینه به پرسشهای مردم پاسخ میگفت، تا این که با دستور
متوکل عباسی (حکومت: ۲۳۲-۲۴۷) به
سامرا فرا خوانده شد و همراه با فرزندش راهی آن جا گردید. از سوی حکومت، کمترین مدارا با
امام هادی و
امام حسن عسگری (علیهما
السّلام) انجام نمیگرفت و
امام هادی (
علیه
السّلام) همواره مورد اسائه ادب و اذیت قرار داشت.
به هر حال، به رغم فقدان مجال برای فعالیت علمی و شرایط نامطلوب اجتماعی، آن دو
امام نیز همانند پدران بزرگوارشان در نشر دانش و معارف دینی به شیوههای مناسب، فعالیتهای چشم گیری داشتند. تعداد راویانی که برخی از آنها دارای تالیفاتی هستند، نشان دهنده تلاشهای علمی آنان است، به گونهای که برای
امام جواد (
علیه
السّلام) ۳۵۰ نفر، برای
امام هادی (
علیه
السّلام) ۳۳۰ نفر راوی و از اصحاب
امام حسن عسکری (
علیه
السّلام) حدود ۲۰۰ نفر نام بردهاند، که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم:
ابراهیم بن محمد همدانی: او از اصحاب
امام رضا (
علیه
السّلام)،
امام جواد و
امام هادی (علیهما
السّلام) است. ابراهیم، فردی موثق به شمار میرفته و از طرف
امام جواد (
علیه
السّلام) برای رسیدگی به مسائل و مشکلات مردم وکالت نیز داشته است.
احمد بن اسحاق بن سعد اشعری قمی: او از اصحاب
امام جواد و
امام هادی (علهیماالسلام) و از خواص
امام حسن عسکری (
علیه
السّلام) است. وی قدر و منزلت بالایی داشت و به عنوان نماینده مردم
قم با ائمه اطهار (علیهم
السّلام) در ارتباط بود. احمد، مسائل و مشکلات مردم را با
امام در میان میگذاشت و پاسخ آنها را برای مردم میآورد. او دارای تالیفات بوده و از شمار وکیلان و سفیران خوانده شده است.
احمد ادریس اشعری قمی (م ۳۰۶): او فردی ثقه و از فقهای شیعی، دارای کتاب معروف
نوادر و از اصحاب
امام حسن عسکری (
علیه
السّلام) است.
شیخ طوسی در کتاب
رجال خود، به اصحاب و راویان آن سه
امام پرداخته و از آن میان، به ترتیب تعداد شاگردان آن امامان را نام برده است: ۳۱۱، ۱۸۵و قریب ۱۰۰ نفر.
یکی از نقاطی که به عنوان مرکز مهم علمی شیعه در آن عصر یاد شده، سرزمین «قم» است که در آن، راویان و مؤلفان حدیث و دیگر علوم
اسلامی فراوان بودند.
رابطه این مرکز علمی، با دو
امام ساکن سامرا برقرار بود و آنها با فرستادن اشخاصی به محضر
امام، مشکلات علمی و فقهی خود را برطرف مینمودند و بدین سان، دانش و معارف اهلبیت (علیهم
السّلام) را منتشر میساختند.
امام حسن عسکری (
علیه
السّلام) در سال ۲۶۰ به شهادت رسید. در آن زمان،
امام دوازدهم پنج سال بیش تر نداشت. شرایط اجتماعی موجود در اواخر عمر
امام حسن (
علیه
السّلام)، اجازه نمیداد که آن حضرت در منظر عموم ظاهر شود. از این رو،
امام تحت مراقبت و مواظبت بود و به هر کسی اجازه ملاقات داده نمیشد و معدود افرادی موفق به دیدار آن حضرت شدند.
هر چند سامرا در عصر
امامهادی و
امام حسن عسکری (علیهما
السّلام) و دوران غیبت صغری، مرکز تجمع رجال علمی و فقهی بود، به دلیل شرایط حاکم، فعالیتهای تعلیماتی و آموزشی به صورت فراگیر انجام نمیگرفت. در دوران غیبت صغری، بغداد و قم به عنوان مراکز مهم علمی و آموزشی فعالیتهای آموزشی و انتقال معارف شیعی به مردم مطرح بودند و طلاب، عالمان، فقیهان بزرگ و صاحبان تالیف در این دو مرکز وجود داشتند.
در عصر غیبت صغری، فعالیتهای آموزشی و انتقال حقایق دینی به مردم و رسیدگی به مشکلات و پرسشهای فقهی و دینی آنها، به واسطه نهاد و سازمان وکالت انجام میشد که تاریخ پیدایش آن به عصر پیش از غیبت صغری میگردد. این سازمان برای رفع مشکلات دینی مردم و تداوم حرکت علمی
دانشگاه جعفری در ایام غیبت صغری و نیز به منظور سازماندهی انتقال معارف دینی به مردم تحت رهبری «
نواب خاص» در مناطق شیعهنشین، وظایف رهبری را در ابعاد گوناگون و مهم تر از همه، در حوزه دینی و فقهی عهده دار بود.
مردم به صورت مستقیم از درک
امام معصوم محروم بودند. از این رو، فعالیتهای علمی و آموزشی
امام به وسیله نمایندگان و نواب خاص وی انجام میگرفت. این نواب به ترتیب عبارت بودند از:
ابوعمرو عثمان بن سعید عمری،
ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری،
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی و
ابوالحسن علی بن محمد سمری، که اولی از سوی
امام هادی و
امام حسن (علیهما
السّلام) نیز وکالت داشت و پس از او، فرزندش این مقام را عهده دار شد.
این افراد با
امام ارتباط داشتند؛ البته وکیلان متعددی نیز در مناطق گوناگون بودند که مردم مشکلات خود را با مراجعه به نمایندگان یا وکیلان آنها حل میکردند و در صورت نیاز، مسائل و مشکلات علمی شان را به صورت نامه خدمت شخص
امام میفرستادند و
امام از راه مکاتبه بدانها پاسخ میداد. از جمله کسانی که نامههای زیادی برای حضرت میفرستاد و با طرح پرسشها و مشکلات دینی و اجتماعی، از
امام پاسخ میگرفت، اسحاق بن یعقوب از استادان کلینی است. این شخصیت بزرگ علمی، حامل اخبار و احادیث فراوانی از معصومان بوده است.
در ذیل، اسامی تعدادی از فقیهان و عالمان دینی که در این عصر در دو مرکز علمی بغداد و قم بودند، ذکر میگردد:
ـ
ابوالقاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی، نویسنده کتاب
تفسیر فرات کوفی؛
ـ
محمد مسعود بن عیاشی، م حدود ۳۲۸، از علمای اواخر قرن سوم، نویسنده کتاب
تفسیر عیاشی؛
ـ
محمد بن یعقوب کلینی، م ۳۲۹، نویسنده
اصول کافی و
روضه کافی؛
ـ
ابوعلی محمد ابیبکر همام، م ۳۳۶، نویسنده
الانوار فی تاریخ الائمه؛
ـ
احمد بن واضح یعقوبی، م۲۸۴، نویسنده
تاریخ یعقوبی؛
ـ
محمد بن حسن فروخ صفار، م ۲۹۰، نویسنده
بصائر الدرجات؛
ـ
احمد بن محمد بن خالد برقی، م۲۷۴/ ۲۸۰، نویسنده
المحاسن؛
ـ
علی بن موسی بن بابویه قمی (پدر شیخ
صدوق)، م۳۲۸ که دارای دویست اثر است؛
ـ
سعد بن عبدالله بن ابیخلف اشعری قمی، م ۳۰۰، نویسنده کتاب
الرحمه و مناقب الشیعه؛
ـ
ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری قمی، م بعد ۲۹۷، دارای کتب زیادی از جمله
قرب الاسناد؛
ـ
ابوزینب محمد بن جعفر نعمائی م حدود ۳۶۰، از شاگردان کلینی و نویسنده کتاب
الغیبه.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «پیشینه تاریخی روحانیت در عصر امامت»، تاریخ بازیابی۹۷/۳/۱۴.