پانعربیسم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پان عربیسم،
اندیشه و نهضتی فراگیر در
جهان عرب و منادی
وحدت اعراب است.
این مفهوم (پان عربیسم) غالباً
مترادف با
ملی گرایی عرب آمده است، ولی برخی به اختلافات جزئی میان این دو مفهوم اشاره کردهاند. از جمله، پان عربیسم را «خط اصلی فکری ملی گرایی عرب» یا «هدف اصلی ملی گرایی عرب» خوانده اند. برخی در تبیین هدف ملی گرایی عرب به دو محور «
استقلال جهان عرب و
اتحاد تمام بخشهای آن در یک
کشور» اشاره کرده اند
که نزدیکی و جدایی ناپذیری این دو مفهوم را نشان میدهد.
درباره سرآغاز و منشأ ملی گرایی عرب نیز دیدگاههای مختلفی وجود دارد. بعضی از نویسندگان عرب ریشه آگاهی به کلیت عربی را به
دوره جاهلیت قبل از
اسلام و یا عصر
نهضت شعوبیه میرسانند.
در مقابل،
آلبرت حورانی از اندیشمندان برجسته عرب، بر این عقیده است که آگاهی اعراب از همزبانی و مباهاتی که به این زبان کردهاند سابقه ای دیرینه و پیش از اسلامی دارد و حتی قبل از اسلام نیز به نوعی احساس همنژادی شبیه بوده است، اما این احساس همنژادی و همخانوادگی بعد از ظهور و بسط اسلام، با پیوستن انبوه عربی زبانهای غیراصیل به این خانواده، از بین رفته است.
برخی نیز میان موجودیت ملت عرب و دعوت به ملی گرایی عرب تفاوت قائل شده و ملی گرایی را آگاهی
ملت عرب از وجود تفاوت فرهنگی با دیگران و وابستگی ایشان به موجودیتی خاص و تمایل به انتقال این آگاهی به بیانی سیاسی ــ که آمال مردم برای استقلال، خودمختاری و زندگی بهتر را تجسم کند ــ دانسته اند، و ازاینرو ملی گرایی عرب را مفهومی جدید و متعلق به
قرن سیزدهم/ نوزدهم میدانند.
آنتونیوس، از برجسته ترین پژوهشگران عرب، جنبشهای
وهابیت در
جزیرة العرب و
محمدعلی پاشا در
مصر را پیشگام عرب گرایی خوانده است.
اما به نظر او
جنبش ملی عرب بهطور جدی و سازماندهی شده در ۱۲۹۲ با شکل گیری انجمنی مخفی در
بیروت فعال شد، که آغاز آن به تأسیس «انجمن هنری و علمی» در ۱۲۶۳ در بیروت بازمی گشت. این انجمن مخفی شعبههایی در
دمشق،
طرابلس، و
سویدا داشت و برنامه آن
استقلال سوریه و
لبنان، پذیرش زبان عربی به عنوان زبان رسمی آن ممالک، الغای
سانسور و رفع محدودیتهای آزادی بیان و عدم استفاده از سربازان محلی در خارج از مرزهای سوریه و لبنان بود. فعالیت این انجمن بتدریج فرونشست و تقریباً در ۱۳۰۲ بکلی از میان رفت.
برخی نظر آنتونیوس را رد میکنند و عقیده دارند که گرچه سالهای حدود ۱۲۹۲ شاهد اوج چشمگیر احساسات ملی عربها بوده، اما تا آغاز
قرن بیستم، هیچ حرکت سیاسی قابل ملاحظه و مهمی، بر پایه ملی گرایی، وجود نداشته است.
با این حال، بیشتر نویسندگانی که در این باره قلم زدهاند معتقدند که روشنترین بیان اولیه احساسات
ملی گرایی عرب در
طبایع الاستبداد عبدالرحمان کواکبی که در ۱۳۱۶/ ۱۸۹۸ در
مصر منتشر شد، قابل مشاهده است. این نویسنده سوری که نخستین متفکر اصیل اشاعه دهنده اندیشه
لائیک اتحاد عرب شناخته شده است، عربها را به جدا شدن از ترکها و تلاش در راه یگانگی، به رغم جداییهای مذهبی، دعوت کرد. او در کتاب ام القری خواستار بازگشت
خلافت به مبادی اصلی اش، که از نظر او اعراب بودند، شد.
جدا از اینکه
اندیشه اتحاد اعراب و عربگرایی از چه زمانی شروع شد، ریشههای سیاسی و اجتماعی ظهور و
رشد این اندیشه را باید در افول
قدرت حکومت عثمانی جستجو کرد. در آغاز
قرن دهم /شانزدهم تقریباً تمامی کشورهای عرب به
انقیاد ترکان عثمانی درآمدند و در
دولت عثمانی ادغام شدند. توده های عرب در سراسر مدت حکومت عثمانی تا اوایل قرن بیستم با ترکان احساس بیگانگی نمیکردند و از
وحدت مناطق
مسلمان نشین ترک و عرب راضی بودند و
سلطان عثمانی را حاکم برحق مسلمانان میشناختند. عثمانیها نیز در مقابل، تبعیضی در حق اعراب روانمی داشتند و فرماندار هر منطقه عرب را، که
نقیب نامیده میشد، از اهالی همان منطقه منصوب میکردند.
تا اواخر قرن دوازدهم /هجدهم نیز احساس
تعلق به دارالاسلام براحساس تعلق ملی به فرهنگ و سرزمین خاص غلبه داشت.
اوایل
قرن دوازدهم/ اواخر قرن هفدهم دوره افول عثمانی و بحرانهای شدید بود، بحرانهایی که تمام شئون زندگی اجتماعی را فراگرفت. این بحرانها، فشار روزافزون هیئت حاکمه بر اتباع عثمانی، بویژه اتباع غیرترک از جمله اعراب، را در پی داشت. در این دوره اندیشه
پان اسلامیسم ابزاری برای حفظ دستگاه رسمی حاکم محسوب میشد. اصلاحات
سلطان عبدالحمید دوم نیز که به تنظیمات معروف شد، در کاهش یا توقّف
بحران تأثیری نداشت. شورشهای مختلف و گاه به گاه در قلمرو عثمانی حاکی از این وضعیت بود.
انقلاب ترکهای جوان و اعاده قانون اساسی در ۱۳۲۶ اعراب را به انجام اصلاحات و امکان بهره بردن از آزادی امیدوار کرد.
در این
انقلاب، اعراب به ترکان
جوان امید بستند و مرکز
جنبش ملی عرب که قبلاً شکل گرفته و در
تبعید بود به
استانبول انتقال یافت.
در اجتماع عظیمی که در
شعبان ۱۳۲۶ در محله عربها در استانبول برگزار شد،
تأسیس نخستین سازمان تقریباً مردمی به نام «الاخاء العربی العثمانی» اعلام شد.
این سازمان روزنامه ویژه ای انتشار داد و شعبههایی در اکثر ایالات ایجاد کرد. رهبران سازمان الاخاء،
پان عثمانیسم و وجود ملت عثمانی را پذیرفتند و اظهار داشتند که ملت واحد عثمانی از ملیتهای گوناگونی تشکیل یافته است که اعراب مهمترین آنان اند. در برنامه این سازمان به
استقلال یا خودمختاری ملت
عرب اشاره ای نشده بود.
از نشانههای ملی گرایی در برنامه آنها، تنها میتوان به تقاضای برابری ملی، گسترش آموزش به زبان عربی و رعایت رسوم عربی اشاره کرد. اعلام این برنامه ضربه ای جدی بر تصورات ملی گرایان عرب وارد ساخت. ترکها وعدههایی را که در کنگره ۱۳۲۵/۱۹۰۷
پاریس به اقلیتها داده بودند، پس گرفتند. کشتار ارمنیان مانند زمان
عبدالحمید دوم ادامه یافت و انجمنهای عرب و دیگر جماعات غیر ترکها
تعطیل شد. در ۱۳۲۷ سازمان الاخاء نیز غیرقانونی اعلام شد.
ترکها سیاست «ترک سازی» اجباری ملیتهای غیر ترک را پیش گرفتند. مدارس ملی
تعطیل و زبان ترکی تنها زبان رسمی اعلام شد.
تغییر سیاست ترکان جوان که جویای برتری فرهنگ ترک بر تمامی قلمرو عثمانی بودند، موجب شد که اعراب نیز در پی
تأکید بر
هویت عربی خویش و کسب
استقلال ملی برآیند.
از همین روست که برخی معتقدند براستی بذر جنبش جدایی طلبی اعراب، در خاک
ملی گرایی ترک جوانه زد.
عامل دیگری که آگاهیهای قومی و ملی اعراب را برانگیخت رویارویی
جهان عرب با
غرب، چه از منظر
مبارزه با
استعمار و چه از حیث آشنایی با اندیشه و مفاهیم سیاسی و اجتماعی این تمدن نوپا بود. برخی معتقدند که مقاومت مصریان در مقابل
حمله ناپلئون در ۱۲۱۳/۱۷۹۸ موجب بیدار شدن شعور قومی آنها شد و آنان را از حق
حکومت مستقل بر کشورشان آگاه کرد. به هر حال، استقلالی که
مصر پس از این
حمله و بعد از قدرت یافتن
محمدعلی پاشا و دودمان
خدیوی، در مقابل باب عالی یافت از اولین مصادیق یا مظاهر
اتحاد اعراب بوده است.
به نظر
حورانی، محمدعلی قصد ایجاد پادشاهی عرب را نداشت اما باعث
توسعه قلمرو اعراب شد.
پس از محمدعلی، فرزندش اسماعیل تلاش کرد که در مقابل
استعمار فرانسه و سپس انگلستان ایستادگی کند، اما در ۱۲۹۶/۱۸۷۹ با فشار قدرتهای اروپایی برکنار شد. از آن پس مرکز اصلی مقاومت، ارتشی بود که تعداد زیادی از افسران آن مصری بودند. اولین جنبش ملی گرایی مصر با هدفِ کسب استقلال و رفع استعمار در ۱۲۹۹ به رهبری سرهنگ عُرابی پاشا شکل گرفت. انگلیسها این جنبش را سرکوب کردند. در اوایل قرن چهاردهم/ اواخر قرن نوزدهم نیز جنبش ملی گرای دیگری به رهبری
مصطفی کامل به وقوع پیوست. این جنبش به توسعه مطبوعات و بویژه شکل گیری اولین احزاب سیاسی انجامید که گامی در پیشبرد ملی گرایی به شمار میآمد. به این ترتیب
قاهره پناهگاه ملی گرایان عربی بود که در دیگر مناطق عرب نشین امپراتوری تحت
تعقیب پلیس قرار گرفته بودند.
بسیاری، نخستین آشنایی گسترده و
منظم جهان عرب را دست کم با فکر و مفهوم ملی گرایی ناشی از فعالیتهای فرهنگی مسیحیان قلمرو عثمانی از اواسط قرن سیزدهم/ نوزدهم به این سو دانسته اند. مرکز بیشتر این فعالیتها
سوریه بوده است.
همچنین برخی معتقدند که دانشگاه انجیلی امریکایی بیروت و دانشگاه یسوعی (فرانسوی) سن ژوزف
بیروت ــ که هیئتهای مبلغ
مسیحی امریکایی و فرانسوی بترتیب در ۱۲۸۳/ ۱۸۶۶ و ۱۲۹۱/ ۱۸۷۴
تأسیس کردند ــ در برانگیختن نهضت عرب بسیار مؤثر بوده است. نسلی از اولین رهبران جریان فکری ملی گرایی عرب (اعم از مسیحی یا
مسلمان) در همین دانشگاهها تربیت شده بودند و هم اینان بودند که برای بیان مفاهیم جدید ملی گرایی، واژگان جدیدی چون «قومیه» و «وطنیه» و غیر آن ساخته یا از ذخایر کهن زبان عربی برگرفتند و رواج دادند.
از جمله این اندیشمندان میتوان به کسانی چون
بطروس بستانی،
ناصیف یازجی و
نجیب عازوری اشاره کرد. بستانی و یازجی (۱۲۱۵ـ ۱۲۸۸) پیشروترین اندیشه ورزان آن دوره را گرد هم آوردند.
در ۱۲۷۳ پیروان آنها انجمن علمی
سوریه را برپا کردند که برای نخستین بار در تاریخ سوریه، روشنفکران عرب را صرفنظر از علایق مذهبی آنان
متحد ساخت. انجمنی که در آن پس از مدتی مباحث مربوط به
تجدید حیات فرهنگی جای خود را به دعوتهای آتشین
مبارزه برای
استقلال داد. نجیب عازوری نیز به همراه کواکبی «جامعه عرب» را در
پاریس تأسیس کرد و ماهنامه ای به نام (استقلال عرب) منتشر ساخت که غالباً براختلافات نژادی، فرهنگی و سیاسی عربها و ترکها و گاه به برتری عرب بر ترک و ضرورت جدایی عربها از حکومت عثمانی تأکید میکرد. شعار عازوری «کشورهای عرب برای عربها» بود و در تقاضای خود، عربها را به قیام و تشکیل دولتهای مستقل از عثمانی
دعوت میکرد.
در میان مسیحیان، گرچه گروه کوچکی از
مارونیهای لبنان ملی گرایی را در قالب دینی مطرح میکردند، اما بیشتر آنان در پی ملی گرایی مبتنی بر زبان عربی بودند.
به هر حال، نتیجه استبداد ترکها این بود که اعراب در
آغاز جنگ جهانی اول به انگلیسها متمایل شوند و
شریف حسین، «شریف»
مکه، در پی مکاتبه با
دولت انگلیس و با وعده حمایت انگلیسها از اعراب، در ۱۳۳۴/ ۱۹۱۶ بر ضد ترکها
قیام کرد. او که در فکر ایجاد یک دولت عربی
مستقل بود، در همان سال خود را
پادشاه ملت عرب خواند. با وجود این،
بریتانیا و فرانسه تنها عنوان پادشاه
حجاز را برای او به رسمیت شناختند و براساس
موافقتنامه سایکس پیکو در همان سال بقیه منطقه را زیر
نفوذ خود درآوردند. به این ترتیب
نهضت ملی گرایی عرب تجزیه شد. از این به بعد ملی گرایی عرب به سوی مخالفت با
سلطه غرب تغییر جهت داد، زیرا غرب با نفوذ خود و ایجاد دولتهای ضعیف و کوچک، اعراب را از
وحدت موعود محروم کرده بود.
هنوز غوغای موافقتنامه سایکس ـ پیکو فرو ننشسته بود که توافق انگلیس با
صهیونیستها برای تشکیل
دولت یهود در
فلسطین (
اعلامیه بالفور) اعراب را بکلی نگران و
مأیوس کرد.
مهمترین اقدامات ملی گرایان عرب در این دوره تا جنگ جهانی
دوم حول سه محور بود: کسب خودمختاری از طریق
شورش و تظاهرات و عدم همکاری با اشغالگران، زنده نگه داشتن فکر اتحاد اعراب، و پشتیبانی از اعراب
فلسطین در مقابله با مهاجران
یهود و اقدامات تجاوزکارانه صهیونیستها.
در این دوره برخی از رهبران عرب ــ غالباً
خاندان هاشمی ــ در
عراق و ماورای
اردن اقداماتی برای ایجاد اتحادیه ای از کشورهای عرب انجام دادند که موفقیتی نداشت. از جمله این اقدامات طرح فیصل اول پادشاه عراق برای ایجاد اتحادیه ای از کشورهای عراق،
سوریه، ماورای اردن،
فلسطین و
حجاز بود. بعد از مرگ فیصل برادرش عبدالله، امیر ماورای اردن، طرح او را پی گرفت اما مخالفت عربستان سعودی و مصر و فعالیتهای نوری سعید
نخست وزیر عراق به منظور جلب حمایت
بریتانیا برای تأسیس اتحادیه ای شامل عراق، سوریه و
فلسطین که رهبری عبدالله را به خطر میانداخت، به شکست این طرح انجامید. طرح
عبدالعزیز آل سعود در ۱۳۱۵ـ۱۳۱۶ش/ ۱۹۳۶ـ۱۹۳۷ برای تشکیل اتحادیه ای عربی به رهبری خود وی نیز در بی اثر ماندن این طرحها مؤثر بود.
پس از
جنگ جهانی دوم، در نتیجه تکاپوهای پراکنده ملی گرایان، تعداد زیادی از کشورهای عربی
استقلال یافتند؛ اما این امر نه تنها ملی گرایی عرب را یکپارچه نکرد، بلکه هر چه بیشتر به جزئی و منطقه ای تر شدن آن انجامید.
لذا اعراب در اواسط دهه ۱۳۲۰ ش/ ۱۹۴۰ تجربه دیگری را آزمودند و در اجلاسی مقدماتی در اسکندریه در ۱۶ مهر ۱۳۲۳/ ۷ اکتبر ۱۹۴۴، تصمیم به تشکیل سازمان اتحادیه عرب گرفتند.
این اتحادیه با هدف دفاع از استقلال اعضا و فراهم آوردن تسهیلات برای همکاری بین آنها در زمینه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در ۳
فروردین/ ۲۲ مارس
سال بعد رسماً تأسیس شد.
نخستین اعضای این سازمان عبارت بودند از:
مصر،
سوریه،
عراق،
لبنان، ماورای اردن،
عربستان سعودی و
یمن، که هر کشور عرب مستقل دیگر نیز میتوانست به آن ملحق شود. اتحادیه هیچگونه خصیصه فوق ملی نداشت و اجرای تصمیمات مجمع فقط برای اعضایی که به آن
رأی میدادند اجباری بود. به عبارت دیگر، ملی گرایی عرب توان ایجاد
وحدت اعراب را نداشت.
نکته مهمی که اتحادیه عرب طبق منشور خود بر آن مهر تأیید نهاد پذیرفتن جدایی کشورهای
عرب از یکدیگر بود، چرا که منشور، استقلال کشورهای امضاکننده را تأیید میکرد و لازم الاجرا شدن تصمیمات را منوط به اتفاق آرا میدانست و دخالت در امور داخلی کشورهای عرب را
منع میکرد
عامل مهم دیگری که به همگرایی مجدد اعراب و تولد ملی گرایی تندرو عرب انجامید، تأسیس
اسرائیل در ۱۳۲۷ش /۱۹۴۸ بود.
مسئله فلسطین که مسئله مشترک همه اعراب و مسلمانان تلقی شد، به بیدار شدن
وجدان عمومی و
حس همدردی مشترک و همبستگی میان آنان انجامید.
در همین زمان، «حرکه القومیین العرب» که نهضتی متشکل از دانشجویان دانشگاه امریکایی بیروت بود شکل گرفت. به عقیده این دانشجویان، که بیشتر فلسطینی بودند، اتحاد تمامی اعراب مقدمه آزادی
فلسطین بود.
با روی کار آمدن
جمال عبدالناصر در ۱۳۳۱ش/ ۱۹۵۲ در مصر و اقدامات او، همزمان با شکست عرب گرایی
لیبرال و محافظه کار، وی سخنگو و نماد جریان تندرو عرب گرایی معرفی شد.
او با ملی کردن
کانال سوئز در ۱۳۳۵ش/ ۱۹۵۶، در واقع به شخصیت محوری جهان عرب
تبدیل گردید تا آنجا که ناصریسم که وحدت اعراب را با
سوسیالیسم پیوند زده بود، معادل ملی گرایی عرب تعبیر میشد. شخصیت برجسته و محبوبیت فوق العاده ناصر در جهان عرب، گسترش و
تقویت نهضتهای ملی گرا و در نهایت
تحکیم وحدت اعراب را تا دهه ۱۳۴۰ ش/ ۱۹۶۰ در پی داشت.
اولین گام عملی ناصر برای
وحدت اعراب،
اتحاد مصر و
سوریه در ۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸ و تأسیس جمهوری متحد عربی بود که با پشتیبانی غیرمنتظره اعراب روبرو شد.
هر چند این اتحاد بیشتر خواست
حزب بعث سوریه و شرایط آن زمان بود.
حزب بعث که به سوریه محدود نبود از احزاب تندرو ملی گرای عرب بود که اعتقاد داشت هر کس به زبان عربی سخن بگوید، صرف نظر از
مذهب و
ملیت، عرب محسوب میشود. هدف حزب نیز استقرار جامعه یا دولت عرب بود. حزب بعث نیز همچون ناصر سعی داشت که سوسیالیسم را با ملی گرایی عرب پیوند دهد.
به هرحال، با وحدت مصر و سوریه بسیاری از اعراب وحدت را دیگر یک رؤیا نمیدانستند و به آینده امیدوارتر شدند. اما شکست و فروپاشی این اتحاد در ۱۳۴۰ش /۱۹۶۱، دوباره ناامیدی را براعراب چیره ساخت.
جنگهای اعراب ـ
اسرائیل در ۱۳۴۶ش /۱۹۶۷ و ۱۳۵۲ش/ ۱۹۷۳ اعراب را برای مدتی به هم نزدیک کرد، اما شکست اعراب در این جنگها نشان دهنده ناتوانی ملی گرایی عربی بود. بعلاوه، کناره گیری مصر از
رهبری جهان عرب و امضای
پیمان کمپ دیوید با اسرائیل در دهه ۱۳۵۰ ش/ ۱۹۷۰، اختلاف مواضع اعراب و دسته بندی آنها در قبال
تجاوز عراق به
ایران در دهه ۱۳۶۰ ش/ ۱۹۸۰،
حمله عراق به
کویت که خود با
شعار وحدت اعراب همراه بود و نیز
حمایت غالب کشورهای عرب حوزه
خلیج فارس از مداخله و حضور نیروهای غرب در منطقه در مقابل عراق، همچنین امضای قراردادهای
اردن و
ساف با اسرائیل در دهه ۱۳۷۰ ش/ ۱۹۸۰، در مجموع حاکی از افول پان عربیسم بود و بشدت اعتبار ملی گرایی عرب را مخدوش کرد
بسیاری از اندیشمندان عرب آثاری در تبیین مبانی پان عربیسم برجای گذاشتهاند که از جمله میتوان به
طهطاوی،
کواکبی،
مصطفی کامل،
ساطع حصری و
عبدالرحمان بزاز اشاره کرد. دغدغه عمده فکری این متفکران را باید در دو موضوع نحوه تبیین رابطه
اسلام و ملی گرایی عرب و رابطه حاکمیت ملی (ملی گرایی منطقهای) و پان عربیسم دانست.
طهطاوی (۱۲۱۶ـ۱۲۹۰) از نخستین اندیشمندان عرب است که دیدگاهها و نظریات وی در بیداری اعراب سهمی بسزا داشته است. او در آثارش واژه «
وطن» و «
حب الوطن» را پی درپی به کار میبرد و معتقد بود که محور و کانون اصلی
عشق و
اخلاص و وفاداری اعراب باید وطن باشد. تا پیش از او مفهوم ناسیونالیسم در میان مصریان چندان متداول نبود. او میکوشید ثابت کند که ملی گرایی با اسلام منافات ندارد. با اینهمه نظر او نسبت به
عروبت مبهم بود، چرا که منظور وی تنها ناظر بر ملت مصر بود.
کواکبی،
پدر ملی گرایی عرب، نیز
میهن را گرامیتر از
دین میدانست و خواستار
اتحاد اعراب بدون توجه به اختلافات مذهبی بود. او با همفکرانش مبنای
ایدئولوژیک تجدید حیات ملی عرب را پایه ریزی کرد.
مصطفی کامل، اندیشمند
مصری نیز، که
تاریخ جنبش وطن پرستی در مصر با نام او آغاز میشود، نقش بارزی در رواج مفاهیمی چون وطن و وطن پرستی در میان اعراب داشت.
او
مسلک خود را «وطنیه» نامید و از آرمانهای ملی گرایانه برای
استقلال خواهی بهره میبرد. اما مقصود وی نیز از
وطن فقط
مصر بود. او گرچه معتقد بود دینداری با میهن پرستی منافات ندارد، اما
دین را ابزاری در خدمت آرمانهای میهنی میدانست.
ساطع حصری (۱۳۰۳ـ۱۳۸۲) عقیده داشت که هر کس به
زبان عربی سخن بگوید یا
جذب عرب زبانان شده باشد عرب محسوب میشود. به نظر او هر چه ملی گرایی عرب از
اسلام بیشتر دوری کند، موفقتر خواهد بود. او در طرفداری از قومیت عرب تا آنجا پیش رفت که اعلام داشت «عربیت در صدر امور است» و عنوان العروبةُ اوّلاً را برای
کتاب خود برگزید.
او عقیده داشت که گرچه دین
قدرت ایجادشور و
هیجان دارد، ادیان از لحاظ ملی گرایی وضع یکسانی ندارند؛ دینهای ملی نه تنها مشکلی ایجاد نمیکنند بلکه به
تقویت ملی گرایی نیز منجر میشوند اما ادیان جهانی، همچون اسلام، در تقابل با ملی گرایی قرار میگیرند.
با اینهمه، او در نخستین کتابهایش اسلام و ملی گرایی را غیرقابل جمع نمیدانست.
بزاز، متفکر و سیاستمدار عراقی، نیز همچون حصری زبان را نخستین پایه عقیده ملی اعراب میدانست و
وحدت عربی را بر وحدت اسلامی مقدم میشمرد. اما حورانی در این باره معتقد بود که جدایی
اسلام از ملی گرایی آن گونه که ترکها به آن دست یافتند ممکن نیست، چرا که تاریخ اعراب با اسلام عجین، و اسلام عامل وحدت اعراب بوده است.
گذشته از تلاش نظریه پردازان ملی گرایی عرب در حل این
تعارض، براساس دیدگاه اسلام، مسلمانان در تمام
دنیا امتی واحد و دارای هویتی مشترک اند. اسلام
تأکید دارد که
زبان،
نژاد و
رنگ ملاک وحدت و امتیاز نیست.
مرتضی مطهری ضمن ردّ اندیشه ملی گرایی عرب بیان میدارد که در
قرآن بیشتر خطابها به عموم مردم روی
زمین است و هیچ جا در قرآن خطاب «أیهاالعرب» یا شبیه آن نیامده است. همچنین ظهور جنبشهای اسلامی و اسلامگرایان، ضعف کاربردی ملی گرایی عرب را نشان داد. انتقاد شدید کسانی همچون
حسن البنا،
نواب صفوی،
سیدقطب،
محمد غزالی و
مودودی در داخل و خارج از
جهان عرب که موضع صریح و قاطع در رد انواع ملی گرایی زبانی و قومی و موارد دیگر داشتند، حاکی از این امر بود.
اسلامگرایی در میان تودهها نیز بر پان عربیسم برتری یافت، که این
اشتیاق را میتوان در گسترش نهضتهای اسلامی از جمله
اخوان المسلمین مشاهده کرد.
استقلال کشورهای عرب پس از
جنگ جهانی دوم و تثبیت نهاد حاکمیت و نظام دولت ـ ملتهای عرب پس از آن نیز، مسئله جدیدی در برابر پان عربیسم به وجود آورد که برخی آن را اینگونه
تبیین کردهاند: درحالی که رهبران عرب منافع خود و ادامه
حیات دولت را در گرو حفظ اصل حاکمیت میدیدند، به پان عربیسم و وحدت گرایی نیز به عنوان ابزاری برای
مشروعیت بخشیدن به خود نیاز داشتند.
از سوی دیگر، ملی گرایانِ منطقه ای در برابر طرفداران
اتحاد اعراب استدلال میکنند که در میان عرب زبانان نیز ملتهای مشخصی وجود دارند؛ از جمله
آنطون سعاده و
طه حسین، طبق این نظر، خواستار
استقلال کشور خود و جدایی از امت عرب بودند.
ظهور ملی گرایی منطقه ای، مانند
فرعونیسم مصر،
فینیقیسم لبنان و
پان سوریسم، را میتوان نمونههایی از رویارویی با پان عربیسم بر شمرد.
تناقض حاکمیت ملی و پان عربیسم، با
تقویت و تأکید اتحادیه عرب بر استقلال اعضا، به درون این اتحادیه نیز کشیده شد. از همین رو این اتحادیه نیز در سوق دادن اعراب به سمت
وحدت موفقیتی به دست نیاورد.
وجود اقلیتهای نژادی و مذهبی چون کردها، بربرهای
الجزایر و
مراکش،
مارونیهای لبنان و
سوریه،
قبطیان مصر،
شیعیان، همچنین افریقاییهای
مسیحی و سیاهان جنوب
سودان را نیز میتوان از جمله موانع پان عربیسم شمرد.
همچنین اختلاف و
شکاف عمیق میان زبان عربی فصیح و زبان عامیانه و محاوره ای و ورود زبانهای بیگانه، بویژه به کشورهای شمال افریقا، سبب
مناقشه در این نظریه میشود که زبان عربی زیربنای محکمی برای
اتحاد است
اختلاف سطح اقتصادی میان کشورهای عرب، بویژه با افزایش بهای نفت در دهه ۱۳۵۰ ش/ ۱۹۷۰،
نیز به نحو مؤثری اندیشه وحدت اعراب را
تحلیل برد. بعلاوه، اختلافات متعدد مرزی
عدم تمایل اعراب به وحدت را نشان میدهد و چشم انداز وحدت را تیره میسازد.
ظهور اتحادیه های منطقه ای همچون
شورای همکاری خلیج فارس در ۱۳۶۰ش /۱۹۸۱،
اتحادیه مغرب عربی در ۱۳۶۸ ش/ ۱۹۸۹ و
شورای همکاری عرب در اواخر دهه ۱۳۶۰ ش/ ۱۹۸۰ نیز نشان دهنده عدم
موفقیت پان عربیسم و راهی برای گریز از چالش حاکمیت ملی و پان عربیسم بوده است
در هر صورت، شکست پان عربیسم در کسب نتایج ملموس در طول قرن بیستم باعث شد که برخی از اندیشمندان عرب رسماً «پایان پان عربیسم» را اعلام کنند. در مقابل، بسیاری نیز بر ادامه حیات پان عربیسم تأکید کرده اند. مرکز «الدراسات الوحده العربیه» به منظور بررسی اینگونه نظریات و مطالعه درباره اتحاد اعراب در قاهره و بیروت تأسیس شده است. از جمله آخرین دیدگاههای ارائه شده برای دستیابی به اتحاد، می توان به راه حل مبتنی بر مردم سالاری اشاره کرد. در این باره برخی از اندیشمندان به خودکامگی و سرکوب جنبشهای سیاسی فعال و فقدان مشارکت مردمی در جهان عرب اشاره کردهاند و راه دستیابی به اتحاد اعراب را پذیرش مردم سالاری و کثرت گرایی دانسته اند.
(۱) محمدکاظم آسایش طلب طوسی، «بررسی همگرایی اعراب با محوریت پان عربیسم»، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روابط بین الملل وزارت امور خارجه، ۱۳۷۸ ش.
(۲) مرتضی اسعدی، «ناسیونالیسم عرب»، نگاه نو، ش ۴ (دی ۱۳۷۰).
(۳) طارق اسماعیل، چپ ناسیونالیستی عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۴) مایکل بارنت، «نهادها، نقشها و بی نظمی: نظام دولتهای عرب»، فصلنامه خاورمیانه، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۷۳).
(۵) پل بالتا، مغرب بزرگ: از استقلالها تا سال ۲۰۰۰، ترجمه عباس آگاهی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۶) ابراهیم برزگر، «تحولات سیاسی ـ اجتماعی عربستان سعودی»، فصلنامه خاورمیانه، سال ۲، ش ۱ (بهار ۱۳۷۴).
(۷) چارلز تریپ، «سازمانهای منطقه ای در خاورمیانه عربی»، ترجمه مسعود اسلامی، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال ۱۱، ش ۳و۴ (آذر و دی ۱۳۷۵).
(۸) اصغر جعفری ولدانی، «تحولات مرزها در عربستان شرقی»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال ۸، ش ۱و۲ (مهر و آبان ۱۳۷۲).
(۹) مجید خدوری، گرایشهای سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۰) ولید خدوری، «ناسیونالیسم عرب و دموکراسی»، ترجمه محمود موسوی بجنوردی، فصلنامه خاورمیانه، سال ۶، ش ۳ (پاییز ۱۳۷۸).
(۱۱) ژان پی یر درینیک، خاورمیانه در قرن بیستم، ترجمه فرنگیس اردلان، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۱۲) فرهنگ رجایی، «درآمدی براندیشه سیاسی معاصر عرب»، فصلنامه خاورمیانه، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۷۳).
(۱۳) هشام شرابی، روشنفکران عرب و غرب: سالهای تکوین ۱۹۱۴ـ ۱۸۷۵، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۴) غلامرضا علی بابائی، فرهنگ تاریخی ـ سیاسی ایران و خاورمیانه، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۱۵) حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۶) حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۷) محمدعلی کاتوزیان، «نفت و توسعه اقتصادی در خاورمیانه»، ترجمه علیرضا طیّب، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال ۸، ش ۷ و ۸ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۳).
(۱۸) مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۹) درّه میرحیدر، مبانی جغرافیای سیاسی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۲۰) علی محمد نقوی، اسلام و ملی گرایی یا ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۲۱) فریدون هویدا، اعراب چه میخواهند ؟، ترجمه هوشنگ لاهوتی، تهران ۱۳۷۱ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «پان عربیسم»، شماره۲۶۴۹.