• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ولید بن عبدالملک بن مروان بن حکم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ولیدبن عبدالملک‌بن مروان بن حَکَم، ولیدبن عبدالملک‌بن مروان بن حَکَم، کنیه اش ابوالعباس، ششمین خلیفۀ اموی و سومین خلیفۀ مروانی (خلافت: ۸۶ ـ ۹۶)می‌باشد.



وی از قبیلۀ قریش و از طایفۀ بنی‌امیه بود.
[۱] علی ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۳، ص۱۶۶، چاپ علی شیری، بیروت۱۴۱۵ـ ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۱.
پدرش پنجمین خلیفۀ اموی و مادرش، وَلّاده یا ولیده، دختر عباس بن جزء/ جَزیء بن حارث عَبْسی بود. او و برادرش سلیمان از یک مادر بودند.
[۲] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۰، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
[۳] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۸، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
[۴] محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، ج۱، ص۲۵، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
به روایتی، ولید در سال ۵۲ در خانۀ عبدالملک در محلۀ بنی حدیلۀ مدینه به دنیا آمد.
[۵] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۰، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
ابن عسکر
[۶] علی ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۳، ص۱۶۶، چاپ علی شیری، بیروت۱۴۱۵ـ ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۱.
تاریخ تولد او را، بنا بر روایات دیگر، سال ۴۵ یا ۵۰ نوشته است.


مروان بن حکم پس از خود نخست فرزندش عبدالملک و پس از او پسر دیگرش، عبدالعزیز، را جانشین خود ساخته بود. عبدالملک می‌خواست عبدالعزیز را از ولایتعهدی بردارد و پسر خویش، ولید، را ولیعهد کند، اما عبدالعزیز راضی نمی‌شد تا آن‌که عبدالعزیز ولایت مصر را پذیرفت و از ولایتعهدی چشم پوشید. عبدالعزیز در سال ۸۵ و پیش از عبدالملک درگذشت، یا آن‌که به دستور عبدالملک به او را زهر دادند و کشته شد.
[۷] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۷.
[۸] یعقوبی، تاریخ،ج۲،ص ۲۷۹ـ ۲۸۰،
به هر حال، نتیجه آن شد که ولید پس از مرگ پدر مدعی نداشت.در منابع تاریخی نخستین بار از او در سال ۶۹ یاد شده است که در درگیری بین عبدالملک‌بن مروان و عمرو‌بن سعید بن عاص (ولیعهدِ پس از عبدالملک‌بن مروان) مَصقَله، غلام عمرو بن سعید ضربه‌ای به کفل یا ‌سر ولید بن عبدالملک زد و او را مجروح کرد.
[۹] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۶، ص۶۴، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
[۱۰] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۱۴۴.



ولید در سال ۷۷ به روم لشکر کشید و تا جایی به نام اَطمار، بین مَلَطیه و مَصیصه، پیش رفت
[۱۱] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۷۳، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
[۱۲] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۱.
و در تابستان ۷۹ نیز بار دیگر از ملطیه به روم حمله برد.
[۱۳] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۷۵، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.

ولید در سال‌ ۷۸ از طرف پدرش امیرالحاج بود.
[۱۴] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۷۴، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
در پانزدهم یا دهم شوال سال ۸۶، همان روزی که عبدالملک بن مروان درگذشت، ولید به خلافت رسید.
[۱۵] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۸۵، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
[۱۶] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۰، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
[۱۷] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۹۳، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
[۱۸] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۳.
ولید نخستین کسی بود که در مرگ پدر به خود تسلیت، و برای رسیدن به خلافت به خود تهنیت گفت و مردم را به بیعت با خود فرا خواند.
[۱۹] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۷۰.
[۲۰] ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲۲.
سپس بر منبر مسجد دمشق سخنانی تهدیدآمیز به مردم گفت.
[۲۱] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۲۳.
آنگاه خبر مرگ پدرش را به حجاج‌بن‌ یوسف ثقفی داد و حاکمیت او را بر همان ولایاتی که پیش از آن فرمان می‌راند، تنفیذ کرد و در نخستین قدم، برادرش مَسلَمه را فرمانده جنگ با رومیان ساخت.
[۲۲] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۳.
در سال ۸۷، هشام‌بن اسماعیل مخزومی را از ولایت مدینه عزل کرد و عمربن عبدالعزیز را به جای او گمارد و دستور داد برای تنبیه هشام، او را برابر مردم برپا دارند تا هر کس ادعایی دارد بگوید. هشام اگرچه امام سجاد علیه‌السلام و علویان را بسیار آزار داده بود، اما امام سجاد فرزندان و خویشانش را از هرگونه تعرض به هشام منع کرد و خود نیز متعرض او نشد.
[۲۳] ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۵، ص۲۲۰ـ۲۲۱.
[۲۴] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۴۲۷ـ ۴۲۸.
بیشتر دورۀ خلافت ولید به لشکرکشیها و فتوحات بزرگ گذشت.
[۲۵] ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹.
قُتَیبة‌بن مسلم باهلی، حاکم خراسان، از سال ۸۶ به بعد همۀ شهرها و نواحی خراسان و ماوراءالنهر (از جمله بخارا و سمرقند) و همچنین ناحیۀ خوارزم را گشود و تا کاشغر پیش رفت.
[۲۶] احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، ج۱، ص۳۲۷ـ ۳۲۸، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
[۲۷] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۵ـ ۲۸۷.
[۲۸] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۲۴ـ ۴۲۶.
مسلمة‌بن عبدالملک نیز از همان سال ۸۶ حملات خود را به متصرفات روم شرقی آغاز، و قلعه‌ها و شهرهایی را فتح کرد.
[۲۹] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱ـ۲۹۲.
[۳۰] طبری، ج۶، ص۴۲۹، تاریخ (بیروت).
[۳۱] طبری، ج۶، ص۴۲۶، تاریخ (بیروت).
محمدبن قاسم ثقفی بخشهایی از سند و شبه‌قارۀ هند را در سالهای ۸۹ تا ۹۵ گشود
[۳۲] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۸ـ ۲۸۹.
[۳۳] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۶.
ثقفی، محمدبن قاسم). موسی بن نُصَیر لَخمی، والی افریقیه، هم در سال ۹۱ در صدد حمله به اندلس برآمد و در سالهای ۹۲ و ۹۳ او و طارق‌بن زیاد، که از موالی وی بود، ‌ اندلس را فتح کردند.
[۳۴] عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶۰ـ۶۱، چاپ طه محمد زینی، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۶۷.
[۳۵] احمد بن یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۲۳۰ـ۲۳۱، چاپ فؤاد سزگین، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
[۳۶] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۵.
[۳۷] ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۵۶ـ۵۶۷.
[۳۸] ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۷۶.
موسی بن نصیر با غنایم نفیسی از فتح اندلس نزد ولید بازگشت. از جملۀ آن غنایم ، سفره‌ای جواهرنشان بود که ولید دستور داد آن را پاره کنند و جواهر آن سفره و تاجها و دیگر اشیای قیمتی را به مکه فرستاد تا در خانۀ خدا نگهداری شود.
[۳۹] عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶۸ـ ۶۹، چاپ طه محمد زینی، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۶۷.



ولیدبن عبدالملک علاقه زیادی به ساختن عمارت و بنا و آبگیرو احداث مزرعه داشت. از این‌رو، در روزگار او مردم چون به هم می‌رسیدند پیوسته از بناها و عمارات سخن می‌گفتند.
[۴۰] ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۰.
[۴۱] محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۷، بیروت، دار صادر.
در سال ۸۷ بنای مسجدجامع دمشق را در محل کلیسای یوحنا آغاز کرد و در همین سال تصمیم گرفت مسجدالنبی را بازسازی کند. وی مالی هنگفت برای این کار خرج کرد و نظارت بر خرج را بر عهدۀ عمربن عبدالعزیز گذاشت
[۴۲] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۱، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
[۴۳] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵ـ ۳۶۶.
[۴۴] ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۷۰، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۹۸.
و از او خواست مسجد‌النبی را خراب کند و از نو بسازد و منازل پیرامون آن و حجره‌های همسران رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه وآله‌وسلم را ضمیمۀ مسجد سازد.
[۴۵] ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۱، ص۴۹۹.
[۴۶] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۴.
[۴۷] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۳۵.
ابن‌اثیر تاریخ آغاز بازسازی مسجد پیامبر و مسجد دمشق را سال ۸۸ نوشته‌اند،
[۴۸] ابن‌اثیر، ج۴، ص۵۳۲، الکامل فی التاریخ.
ولید برای ساخت مسجد پیامبر از پادشاه روم کمک خواست و او یکصد هزار مثقال طلا ، یکصد کارگر و چهل‌ بار موزاییک فرستاد و ولید آن‌ها را به مدینه نزد عمر‌بن‌ عبدالعزیز فرستاد.
[۴۹] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
[۵۰] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۳۶.
در ساخت مسجد موزاییک و سنگ‌مرمر به کار رفت و درون مسجد با کاشی‌کاری و شیشه‌های رنگین آراسته شد و استادکار رومی و قبطی و شامی در ساخت آن کمک کردند
[۵۱] مطهربن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۴، ص۸۶ ـ ۸۷، چاپ کلمان هوار، پاریس.
و بازسازی آن تا سال ۹۰ ادامه یافت.
[۵۲] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
به دستور ولید مسجد‌الحرام را هم گسترش دادند و موزاییک و ستونهایی از سنگ و مرمر به آن‌جا حمل کردند.
[۵۳] احمد بن یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۴۷، چاپ فؤاد سزگین، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
در سال ۸۹ نیز، به دستور ولید، میان تپه‌ طُوی و تپه حَجون چاهی کندند و آب شیرین آن چاه را می‌بردند و در حوضی چرمین در کنار چاه‌زمزم می‌نهادند تا به پندار وی، برتری آن بر زمزم معلوم شود. ولید همچنین از عمر بن عبدالعزیز (والی مدینه) و عاملان دیگر شهرها خواست تا راهها را هموار و در شهرها چاه حفر کنند.
[۵۴] طبری، ج۶، ص۴۳۷، تاریخ (بیروت).
[۵۵] طبری، ج۶، ص۴۴۰، تاریخ (بیروت).



ولید‌بن عبدالملک در سال ۹۱ عازم حج شد تا مسجدالحرام و مسجدالنبی و اصلاحاتی را که در آن‌ها شده بود، بررسی کند. درمدینه عمر بن عبدالعزیز از او استقبال کرد.
[۵۶] احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، ج۱، ص۳۲۸، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
[۵۷] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۴.
[۵۸] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۶۵ـ۴۶۶.
ولید به مردم مدینه عطا داد و میان آنان بردگان عجمی بسیار و ظروف زرین و سیمین و اموالی تقسیم کرد،
[۵۹] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۵.
[۶۰] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۶۶.
اما در نماز‌جمعه ــ برخلاف سنّت ــ نشسته خطبه خواند و آنان را با سخنانش تهدید کرد و هنگامی که وارد مکه شد، خطبه‌ای بدون حمد و ثنای پروردگار ایراد نمود (خطبۀ بَتراء) و در آن خطبه نیز بیم داد و تهدید کرد.
[۶۱] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
ولید قصد داشت بخش باقی‌ماندۀ کلیسای یوحنا (بخش غربی) را، که از زمان فتح به صورت کلیسا مانده بود، به مسجدجامع دمشق اضافه کند. از این رو، از مسیحیان خواست کلیسا را در مقابل مال بسیار به مسلمانان ببخشند و چون آنان نپذیرفتند، ولید خود ابتدا شروع به تخریب یکی از دیوارهای کلیسا کرد و سپس کارگران کوبیدن بنا را آغاز کردند و کلیسا به مسجد افزوده شد.
[۶۲] احمد بن یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۱۲۵، چاپ فؤاد سزگین، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
[۶۳] ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۷۰ـ۷۱، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۹۸.
همچنین چند ستون کلیسای باشکوه مریم را در انطاکیه ، که همه از سنگ مرمر سفید بودند، به دستور ولید کندند و برای ساختن مسجدجامع دمشق، از راه دریا به دمشق فرستادند.
[۶۴] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۲، ص۳۳۹ـ ۳۴۰.
[۶۵] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۲، ص۳۷۵.
بدین‌گونه، ‌ مسجدجامع دمشق ساخته شد که یکی از بناهای زیبا و شگفتی‌آور جهان به شمار می‌آمد
[۶۶] مطهربن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۴، ص۸۹ ـ ۹۰، چاپ کلمان هوار، پاریس.
[۶۷] حسن ابراهیم حسن، تاریخ‌الاسلام السیاسی والدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج۱، ص۵۲۷، قاهره ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت، داراحیاء التراث‌العربی.
و عربها آن را بلاط الولید می‌نامیدند.
[۶۸] ابن‌خلدون، تاریخ، ج۱، ص۴۴۳.
ساخت و تزیین مسجدجامع دمشق در طول دورۀ خلافت ولید ادامه یافت
[۶۹] ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۷۰، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۹۸.
و گفته شده است ولید خراج هفت سال کشور را با گشاده‌دستی در این راه هزینه کرد.
[۷۰] حسن ابراهیم حسن، تاریخ‌الاسلام السیاسی والدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج۱، ص۵۲۵ـ۵۲۶، قاهره ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت، داراحیاء التراث‌العربی.
چون عمربن عبدالعزیز نزد مردم مدینه محبوبیت یافته یا، به بیان درست‌تر، چون عمر از رفتار ستمگرانۀ حجاج با مردم عراق به ولید شکایت کرده بود، حجاج به ولید نوشت که مکه و مدینه پناهگاه امنی شده است برای عراقیانی که بر من شوریده و بدانجا کوچید‌ه‌اند. از این‌رو، ولید در سال ۹۳ عمربن عبدالعزیز را از حکومت مدینه برداشت
[۷۱] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۷۷، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
[۷۲] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۸۱ـ۴۸۲.
و در نامه‌ای به خالدبن عبدالله قَسری، عامل جدید خود در حجاز (مکه)، دستور داد تا همۀ مردم عراقَین را از حجاز بیرون کند و نزد حجاج‌بن‌ یوسف ثقفی به عراق بفرستد. به دنبال آن، خالد همۀ آنان را در غل و زنجیر کرد و از مدینه نزد حجاج فرستاد.
[۷۳] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۰.
حجاج نزد ولید نیز، همچون دورۀ عبدالملک، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود و ولید او را بسیار دوست می‌داشت
[۷۴] عمرو بن بحرجاحظ، البیان و التبیین،ج ۱، ص ۲۹۲، چاپ عبدالسلام محمد هارون بیروت دارالجیل.
[۷۵] عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، عیون الاخبار، ج۲، ص۵۹، چاپ یوسف علی طویل و مفید محمد قمیحه، بیروت(مقدمه ۱۹۸۵).
حجاج چنان‌که خود آرزو داشت، پیش از مرگ ولید، در شوال سال ۹۵ درگذشت
[۷۶] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۳.
و ولید از خبر مرگ فرمانده وفادارش بسیار غمگین شد.
[۷۷] محمدبن یزید مبرد، الکامل، ج۲، ص۱۱۱، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و سید شحاته، قاهره.



از جمله وقایع زمان ولید، شهادت امام سجاد علی‌بن‌الحسین‌ علیهما‌السلام در سال ۹۴ یا ۹۵ بود.
[۷۸] مصعب‌بن عبدالله، کتاب نسب‌قریش، ج۱، ص۵۸، چاپ لوی پرووانسال، قاهره ۱۹۵۳.
[۷۹] کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۴۶۸.
[۸۰] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۹.
به عقیدۀ شیعیان ، به فرمان ولید به امام زهر دادند.
[۸۱] حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۲۰۲.
در سال ۹۴ زمین‌لرزه‌های متعددی نیز اتفاق افتاد که ویرانیهایی به بار آورد.
[۸۲] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱.



عبدالملک‌بن مروان دو پسرش، ولید و سلیمان، را یکی پس از دیگری ولیعهد قرار داده بود،
[۸۳] ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۵، ص۲۳۶.
[۸۴] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۸۳، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
[۸۵] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۱۶.
اما ولید در سال ۹۶، قصد داشت برخلاف رأی پدر، برادرش سلیمان را از ولایت عهدی عزل کند و فرزند خود، عبدالعزیز‌، را به جانشینی بگمارد. حتی‌ اموال بسیاری به سلیمان پیشنهاد کرد و چنان‌که گفته‌اند فقط حجاج بن یوسف ثقفی و قتیبةبن مسلم باهلی با این تصمیم ولید موافقت کردند، اما سلیمان نپذیرفت و ولید، به سبب بیماری و مرگ، فرصت خلع سلیمان را نیافت.
[۸۶] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۸ـ ۴۹۹.
[۸۷] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۵۰۶ ـ ۵۰۷.
با این حال، به روایتی دیگر ولید به پیروی از وصیت عبدالملک، ولایتعهدی را به فرزندان خود نداد و با برادران خود بسیار مهربان بود و سفارشهای پدرش را رعایت می‌کرد. همچنین گفته شده که نقش انگشتری‌اش «یا ولیدُ انّک مَیتٌ» بود و به همین سبب هرگاه به فکر می‌افتاد پسر خود را جانشین کند، ‌ با خود می‌گفت که خواهم مرد و خلاف رأی پدر عمل نخواهم کرد.
[۸۸] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
[۸۹] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۷۳ـ۳۷۴.



به نوشتۀ بیش‌تر مورخان ولید بن عبدالملک روز شنبه ۱۴ یا ۱۵ جمادی‌الآخرۀ ۹۶
[۹۰] محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، ج۱، ص۲۶، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
[۹۱] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۵.
[۹۲] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۷، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
نیمۀ ربیع‌الاول یا ربیع‌الآخر ۹۶، در دیر مُرّان (کنار کوه قاسیون دمشق) درگذشت.
[۹۳] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱.
[۹۴] احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی‌فنون الادب، ج۲۱، ص۳۳۵، قاهره ۱۴۲۸/ ۲۰۰۷.
عمر بن عبدالعزیز بر او نماز خواند.
[۹۵] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
[۹۶] عبدالرحمان ابن‌جوزی، المنتظم فیتاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
[۹۷] خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۷، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
جنازۀ ولید را به دمشق بردند و در مقابر فرادیس یا بیرون باب‌الصغیر به خاک سپردند.
[۹۸] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
[۹۹] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۵.
[۱۰۰] عبدالرحمان ابن‌جوزی، المنتظم فیتاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
سن‌ وی را هنگام مرگ ۴۳ یا ۴۴ سال
[۱۰۱] محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، ج۱، ص۲۶، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
[۱۰۲] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
به روایات دیگر: ۴۴، ۴۵، ۴۷، ۴۶، ۴۹ یا ۵۲ سال
[۱۰۳] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
[۱۰۴] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۵.
[۱۰۵] عبدالرحمان ابن‌جوزی، المنتظم فیتاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
و مدت حکومت او را نه سال و هشت ماه و دو روز
[۱۰۶] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
[۱۰۷] محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، ج۱، ص۲۵، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
[۱۰۸] احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، ج۱، ص۳۲۹، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
[۱۰۹] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
[۱۱۰] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۵.
نوشته‌اند. عباسیان زمانی که به قدرت رسیدند، قبور بنی‌امیه را نبش کردند، اما در قبر ولید در دمشق چیزی نیافتند.
[۱۱۱] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۴، ص۴۴.



ولید‌بن عبدالملک همسران بسیاری اختیار کرد و بیش‌تر آنان را طلاق ‌ داد.
[۱۱۲] ‌احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۶۶، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
[۱۱۳] محمد ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات والذیل علیها، ج۴، ص۲۵۵، چاپ احسان عباس، بیروت، دارصادر.
او نوزده پسر داشت. از آن میان، دو تن از فرزندانش، یزید و ابراهیم، به خلافت رسیدند. بزرگترین فرزندش عباس نام داشت که به همین سبب، کنیۀ ولید ابوالعباس است.
[۱۱۴] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۶۵ـ ۶۶، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
[۱۱۵] یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
[۱۱۶] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۶.
[۱۱۷] علی ابن‌حزم اندلسی، جمهرة انساب‌العرب، ج۱، ص۸۹، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۹۸۲.
عباس‌بن ولید مردی جنگجو و به سبب شجاعت ، به شهسوار بنی مروان ملقب بود. پسر دیگرولید، بِشر، عالِم لقب داشت.
[۱۱۸] عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، المعارف، ج۱، ص۳۵۹، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
[۱۱۹] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
عبدالعزیز نیز سرآمد و سید فرزندانش بود و ولید قصد داشت بعد از سلیمان برای او بیعت بگیرد.
[۱۲۰] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۶۸، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
بنوحیدر، که در شهر اُشمونَین مصر زندگی می‌کردند، از نسل او بودند.
[۱۲۱] قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب‌العرب، ج۱، ص۲۲۵، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴.
ولید بن عبدالملک به سبب رفتارش، نزد مردم شام از بهترین خلفای بنی‌امیه بود.
[۱۲۲] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۶.
[۱۲۳] محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۷، بیروت، دار صادر.
او نخستین فرد در اسلام بود که کعبه را زراندود کرد و در و ارکان و ناودان و ستونهای داخل کعبه را با ورقهای طلا پوشاند و نخستین کسی بود که برای بیماران بیمارستان ساخت و مهمانخانه‌ دایر کرد و نخستین کسی بود که برای کوران و بینوایان و جذامیان مقرری خواربار و جیره تعیین کرد و ایشان را از گدایی و کمک خواستن از مردم منع نمود. او به هر بیمار زمین‌گیری، خادمی و به هر کوری راهنمایی داد.
[۱۲۴] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۴.
[۱۲۵] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۰.
[۱۲۶] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۳۷.
[۱۲۷] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۶.
[۱۲۸] محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۷، بیروت، دار صادر.
در زمان ولید میزان خراج پایین آمد، به‌گونه‌ای که حجاج از تمام عراق فقط ۲۵ میلیون درهم فرستاد.
[۱۲۹] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱.



ولید کشتن گنهکاران را بدعت نهاد و حدود بیست هزار تن از کارکنان دیوانها را کنار گذاشت و نخستین کسی بود که خوراک دادن در ماه رمضان را در مساجد مقرر داشت و نخستین کسی بود که مردم را به ‌بهتان و گمان می‌گرفت و می‌کشت.
[۱۳۰] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱.
او جباری لجوج و ستمگری سرکش بود.
[۱۳۱] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۲۳.
[۱۳۲] مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
[۱۳۳] ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۶، ص۴۹۹، حوادث و وفیات ۸۱- ۱۰۰، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۰۷.
هنگام غضب از خود بی‌خود می‌شد و از نتیجۀ کار غافل می‌ماند. سطوتش سخت بود و در آن هنگام کسی نمی‌توانست با او سخن گوید، زیرا در خون‌ریزی بی‌باک بود.
[۱۳۴] مسعودی، التنبیه، ج۱، ص۳۱۷.

دربارۀ ظاهر او گفته شده است که بلندبالا، گندمگون و اندکی آبله‌رو بود و بینی‌ پهنی داشت و جز چند موی سفید در جلو ریشش، در سر و رویش موی سپیدی نداشت.
[۱۳۵] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۲.
[۱۳۶] مسعودی، التنبیه، ج۱، ص۳۱۷.
[۱۳۷] احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی‌فنون الادب، ج۲۱، ص۳۳۶، قاهره ۱۴۲۸/ ۲۰۰۷.



ولید به کم خردی و نادانی معروف بود و به عربی درست سخن نمی‌گفت.
[۱۳۸] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۰.
[۱۳۹] مسعودی، التنبیه، ج۱، ص۳۱۷.
از این‌رو، به او لقب نبطی داده بودند.
[۱۴۰] محمد ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات والذیل علیها، ج۴، ص۲۵۴، چاپ احسان عباس، بیروت، دارصادر.
او از ادب و لغت عرب بهره‌ای نداشت و نحو را به خوبی نمی‌دانست. عبدالملک او را به سبب لحنش در سخن، سرزنش می‌کرد و به او گفت کسی که به کلام عرب نیک آشنا نباشد نمی‌تواند بر آنان فرمانروایی کند. از این‌رو، ولید خانه‌ای اختیار کرد و گروهی از علمای نحو را در آن‌جا گرد آورد و مدتی به خواندن نحو اشتغال ورزید، اما پس از فراغت، نادان‌تر از روز اول از کار درآمد و چون این مطلب به گوش عبدالملک رسید گفت ولید دیگر معذور است.
[۱۴۱] ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۰ـ۱۱.
[۱۴۲] محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۷، بیروت، دار صادر.
[۱۴۳] احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی‌فنون الادب، ج۲۱، ص۳۳۸، قاهره ۱۴۲۸/ ۲۰۰۷.
[۱۴۴] محمد ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات والذیل علیها، ج۴، ص۲۵۴، چاپ احسان عباس، بیروت، دارصادر.
در دوران ولید فقهایی می‌زیستند که در سال ۹۴ بسیاری از آنان از دنیا رفتند و به همین سبب، آن سال را «سَنةالفقهاء» نامیدند.
[۱۴۵] خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۸ـ۲۰۰، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
[۱۴۶] احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۱۰، ص۲۳۷ـ۲۳۸، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
[۱۴۷] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱ـ ۲۹۲.
[۱۴۸] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۱.



(۱) ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) عبدالرحمان ابن‌جوزی، المنتظم فیتاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۳) محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
(۴) علی ابن‌حزم اندلسی، جمهرة انساب‌العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۹۸۲.
(۵) ابن‌خلدون، تاریخ.
(۶) ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت).
(۷) محمد ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات والذیل علیها، چاپ احسان عباس، بیروت، دارصادر.
(۸) محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، بیروت، دار صادر.
(۹) علی ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت۱۴۱۵ـ ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۱.
(۱۰) عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، الامامة و السیاسة، چاپ طه محمد زینی، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۶۷.
(۱۱) عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، عیون الاخبار، چاپ یوسف علی طویل و مفید محمد قمیحه، بیروت) مقدمه ۱۹۸۵ (.
(۱۲) عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۱۳) ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۹۸.
(۱۴) احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
(۱۵) احمد بن یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، چاپ فؤاد سزگین، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۱۶) عمرو بن بحرجاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون بیروت دارالجیل.
(۱۷) حسن ابراهیم حسن، تاریخ‌الاسلام السیاسی والدینی و الثقافی و الاجتماعی، قاهره ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت، داراحیاء التراث‌العربی.
(۱۸) حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده.
(۱۹) خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۲۰) احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
(۲۱) ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، حوادث و وفیات ۸۱- ۱۰۰، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۰۷.
(۲۲) طبری، تاریخ (بیروت).
(۲۳) قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب‌العرب، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴.
(۲۴) کلینی، اصول الکافی.
(۲۵) محمدبن یزید مبرد، الکامل، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و سید شحاته، قاهره.
(۲۶) مسعودی، التنبیه.
(۲۷) مسعودی، مروج (بیروت).
(۲۸) مصعب‌بن عبدالله، کتاب نسب‌قریش، چاپ لوی پرووانسال، قاهره ۱۹۵۳.
(۲۹) مطهربن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس.
(۳۰) احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی‌فنون الادب، قاهره ۱۴۲۸/ ۲۰۰۷.
(۳۱) یعقوبی، تاریخ.


۱. علی ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۳، ص۱۶۶، چاپ علی شیری، بیروت۱۴۱۵ـ ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۱.
۲. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۰، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۳. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۸، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۴. محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، ج۱، ص۲۵، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
۵. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۰، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۶. علی ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۳، ص۱۶۶، چاپ علی شیری، بیروت۱۴۱۵ـ ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۱.
۷. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۷.
۸. یعقوبی، تاریخ،ج۲،ص ۲۷۹ـ ۲۸۰،
۹. احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۶، ص۶۴، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
۱۰. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۱۴۴.
۱۱. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۷۳، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۱۲. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۱.
۱۳. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۷۵، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۱۴. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۷۴، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۱۵. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۸۵، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۱۶. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۰، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۱۷. احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۹۳، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
۱۸. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۳.
۱۹. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۷۰.
۲۰. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲۲.
۲۱. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۲۳.
۲۲. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۳.
۲۳. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۵، ص۲۲۰ـ۲۲۱.
۲۴. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۴۲۷ـ ۴۲۸.
۲۵. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۹.
۲۶. احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، ج۱، ص۳۲۷ـ ۳۲۸، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
۲۷. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۵ـ ۲۸۷.
۲۸. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۲۴ـ ۴۲۶.
۲۹. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱ـ۲۹۲.
۳۰. طبری، ج۶، ص۴۲۹، تاریخ (بیروت).
۳۱. طبری، ج۶، ص۴۲۶، تاریخ (بیروت).
۳۲. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۸ـ ۲۸۹.
۳۳. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۶.
۳۴. عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶۰ـ۶۱، چاپ طه محمد زینی، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۶۷.
۳۵. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۲۳۰ـ۲۳۱، چاپ فؤاد سزگین، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
۳۶. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۵.
۳۷. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۵۶ـ۵۶۷.
۳۸. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۷۶.
۳۹. عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶۸ـ ۶۹، چاپ طه محمد زینی، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۶۷.
۴۰. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۰.
۴۱. محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۷، بیروت، دار صادر.
۴۲. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۱، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۴۳. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵ـ ۳۶۶.
۴۴. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۷۰، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۹۸.
۴۵. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۱، ص۴۹۹.
۴۶. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۴.
۴۷. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۳۵.
۴۸. ابن‌اثیر، ج۴، ص۵۳۲، الکامل فی التاریخ.
۴۹. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
۵۰. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۳۶.
۵۱. مطهربن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۴، ص۸۶ ـ ۸۷، چاپ کلمان هوار، پاریس.
۵۲. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
۵۳. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۴۷، چاپ فؤاد سزگین، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
۵۴. طبری، ج۶، ص۴۳۷، تاریخ (بیروت).
۵۵. طبری، ج۶، ص۴۴۰، تاریخ (بیروت).
۵۶. احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، ج۱، ص۳۲۸، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
۵۷. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۴.
۵۸. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۶۵ـ۴۶۶.
۵۹. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۵.
۶۰. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۶۶.
۶۱. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
۶۲. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۱۲۵، چاپ فؤاد سزگین، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
۶۳. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۷۰ـ۷۱، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۹۸.
۶۴. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۲، ص۳۳۹ـ ۳۴۰.
۶۵. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۲، ص۳۷۵.
۶۶. مطهربن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، ج۴، ص۸۹ ـ ۹۰، چاپ کلمان هوار، پاریس.
۶۷. حسن ابراهیم حسن، تاریخ‌الاسلام السیاسی والدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج۱، ص۵۲۷، قاهره ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت، داراحیاء التراث‌العربی.
۶۸. ابن‌خلدون، تاریخ، ج۱، ص۴۴۳.
۶۹. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۷۰، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۹۸.
۷۰. حسن ابراهیم حسن، تاریخ‌الاسلام السیاسی والدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج۱، ص۵۲۵ـ۵۲۶، قاهره ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت، داراحیاء التراث‌العربی.
۷۱. احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۷۷، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
۷۲. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۸۱ـ۴۸۲.
۷۳. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۰.
۷۴. عمرو بن بحرجاحظ، البیان و التبیین،ج ۱، ص ۲۹۲، چاپ عبدالسلام محمد هارون بیروت دارالجیل.
۷۵. عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، عیون الاخبار، ج۲، ص۵۹، چاپ یوسف علی طویل و مفید محمد قمیحه، بیروت(مقدمه ۱۹۸۵).
۷۶. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۳.
۷۷. محمدبن یزید مبرد، الکامل، ج۲، ص۱۱۱، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و سید شحاته، قاهره.
۷۸. مصعب‌بن عبدالله، کتاب نسب‌قریش، ج۱، ص۵۸، چاپ لوی پرووانسال، قاهره ۱۹۵۳.
۷۹. کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۴۶۸.
۸۰. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۹.
۸۱. حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۲۰۲.
۸۲. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱.
۸۳. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج۵، ص۲۳۶.
۸۴. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۸۳، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۸۵. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۱۶.
۸۶. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۸ـ ۴۹۹.
۸۷. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۵۰۶ ـ ۵۰۷.
۸۸. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
۸۹. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۷۳ـ۳۷۴.
۹۰. محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، ج۱، ص۲۶، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
۹۱. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۵.
۹۲. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۷، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۹۳. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱.
۹۴. احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی‌فنون الادب، ج۲۱، ص۳۳۵، قاهره ۱۴۲۸/ ۲۰۰۷.
۹۵. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
۹۶. عبدالرحمان ابن‌جوزی، المنتظم فیتاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
۹۷. خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۷، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۹۸. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
۹۹. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۵.
۱۰۰. عبدالرحمان ابن‌جوزی، المنتظم فیتاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
۱۰۱. محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، ج۱، ص۲۶، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
۱۰۲. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
۱۰۳. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
۱۰۴. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۵.
۱۰۵. عبدالرحمان ابن‌جوزی، المنتظم فیتاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۳، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
۱۰۶. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
۱۰۷. محمد ابن‌حبیب، کتاب المحبر، ج۱، ص۲۵، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲.
۱۰۸. احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، ج۱، ص۳۲۹، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
۱۰۹. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
۱۱۰. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۵.
۱۱۱. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۴، ص۴۴.
۱۱۲. ‌احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۶۶، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
۱۱۳. محمد ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات والذیل علیها، ج۴، ص۲۵۵، چاپ احسان عباس، بیروت، دارصادر.
۱۱۴. احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۶۵ـ ۶۶، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
۱۱۵. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۸۴.
۱۱۶. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۶.
۱۱۷. علی ابن‌حزم اندلسی، جمهرة انساب‌العرب، ج۱، ص۸۹، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۹۸۲.
۱۱۸. عبداللّه‌بن مسلم ابن‌قتیبه، المعارف، ج۱، ص۳۵۹، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
۱۱۹. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
۱۲۰. احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۸، ص۶۸، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
۱۲۱. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب‌العرب، ج۱، ص۲۲۵، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴.
۱۲۲. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۶.
۱۲۳. محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۷، بیروت، دار صادر.
۱۲۴. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۸۴.
۱۲۵. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۰.
۱۲۶. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۳۷.
۱۲۷. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۶.
۱۲۸. محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۷، بیروت، دار صادر.
۱۲۹. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱.
۱۳۰. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱.
۱۳۱. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۲۳.
۱۳۲. مسعودی، مروج (بیروت)، ج۳، ص۳۶۵.
۱۳۳. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۶، ص۴۹۹، حوادث و وفیات ۸۱- ۱۰۰، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۰۷.
۱۳۴. مسعودی، التنبیه، ج۱، ص۳۱۷.
۱۳۵. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۲.
۱۳۶. مسعودی، التنبیه، ج۱، ص۳۱۷.
۱۳۷. احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی‌فنون الادب، ج۲۱، ص۳۳۶، قاهره ۱۴۲۸/ ۲۰۰۷.
۱۳۸. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۰.
۱۳۹. مسعودی، التنبیه، ج۱، ص۳۱۷.
۱۴۰. محمد ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات والذیل علیها، ج۴، ص۲۵۴، چاپ احسان عباس، بیروت، دارصادر.
۱۴۱. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۰ـ۱۱.
۱۴۲. محمدبن علی ‌ابن‌طقطقی، الفخری فی‌الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۷، بیروت، دار صادر.
۱۴۳. احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی‌فنون الادب، ج۲۱، ص۳۳۸، قاهره ۱۴۲۸/ ۲۰۰۷.
۱۴۴. محمد ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات والذیل علیها، ج۴، ص۲۵۴، چاپ احسان عباس، بیروت، دارصادر.
۱۴۵. خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ج۱، ص۱۹۸ـ۲۰۰، چاپ مصطفی نجیب‌ فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۱۴۶. احمد بن یحیی بلاذری، کتاب جمل من انساب ‌الاشراف، ج۱۰، ص۲۳۷ـ۲۳۸، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
۱۴۷. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۱ـ ۲۹۲.
۱۴۸. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۶، ص۴۹۱.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ولید بن عبدالملک بن مروان بن حکم»، ج۱،ص۷۲۹۶.    




جعبه ابزار