هاروت و ماروت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام صادق (ع)فرموده اند: بعد از
نوح(ع) ساحران و خیال پردازان فزونی یافتند،
خداوند دو
ملک را به سوی
پیامبر آن
عصر فرستاد تا راز ساحران را بر ملا سازد و شیوه
ابطال سحر را به مردم بیاموزند.
نام (هاروت) و (ماروت) به
عقیده بعضی از نویسند گان، ایرانی الاصل است او می گوید در
کتاب ارمنی با نام (
هرروت) به معنی حاصلخیزی و(
مروت) به معنی (بی مرگی) برخورد کرده است، او معتقد است که هاروت و ماروت ماخوذ از این دو
لفظ می باشد. ولی این
استنباط دلیل روشنی ندارد.
در (
اوستا) الفاظ (
هرودات) که همان (
خرداد) باشد و همچنین (
امردات) به معنی بی
مرگ که همان (
مرداد) است به
چشم میخورد.
دهخدا در
لغت نامه خود نیز مطلبی در این زمینه نقل کرده است که بی
شباهت به معنی اخیر نیست.
و عجیب اینکه: بعضی هاروت و ماروت را دو
مرد از ساکنان
بابل دانسته اند و بعضی حتی آنها را به عنوان
شیاطین معرفی کرده اند در حالی که
آیه فوق به وضوح این مسائل را رد می کند.
تنها ارتباط موضوعی داستان هاروت و ماروت با آنچه در روزگار
حکومت سلیمان به وسیله شیاطین رخ داده،سبب شده که نام سلیمان در آیه۱۰۲
سوره بقره یاد شود. اغلب مفسران زمان رخداد
واقعه را،عصر
ادریس پیامبر می دانند و ربطی به عصر سلیمان
نبی نداشته.
خداوند در
قرآن میفرماید:
وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشیَطِینُ عَلی مُلْکِ سلَیْمَنَ وَ مَا کفَرَ سلَیْمَنُ وَ لَکِنَّ الشیَطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاس السحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلی الْمَلَکینِ بِبَابِلَ هَرُوت وَ مَرُوت وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتی یَقُولا إِنَّمَا نحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضرُّهُمْ وَ لا یَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشترَاهُ مَا لَهُ فی الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ وَ لَبِئْس مَا شرَوْا بِهِ أَنفُسهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ(۱۰۲)
وَ لَوْ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ خَیرٌ لَّوْ کانُوا یَعْلَمُونَ(۱۰۳).
(
یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواند ند پیروی می کردند، سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و
کافر نشد، ولکن شیاطین کفر ورزید و به مردم
تعلیم سحر دادند (و نیز یهود) از آنچه بر دو
فرشته بابل (هاروت ) و (ماروت ) نازل شد پیروی کردند، (آنها طریق سحر کردن را برای آشنائی به طرز ابطال آن به مردم یاد می دادند) و به هیچ کس چیزی یاد نمی دادند مگر اینکه قبلا به او می گفتند ما وسیله
آزمایش شما هستیم، کافر نشوید (و از این تعلیمات سوء استفاده نکنید) ولی آنها از آن دو فرشته مطالبی را می آموختند که بتوانند به
وسیله آن میان مرد و همسرش جدائی بیا فکنند (نه اینکه از آن برای ابطال سحر استفاده کنند) ولی هیچگاه بدون فرمان خدا نمی توانند به انسانی
ضرر برسانند، آنها قسمت هایی را فرا می گرفتند که برای آنان زیان داشت و نفعی نداشت، و مسلما می دانستند هر کسی خریدار این گونه
متاع باشد بهره ای در
آخرت نخواهد داشت و چه
زشت و
ناپسند بود آنچه خود را به آن می فروختند اگر
علم و دانشی می داشتند!.
و اگر آنها
ایمان می آوردند و
پرهیز کاری پیشه می کردند پاداشی که نزد خداوند بود برای آنان بهتر بود، اگر آگاهی داشتند.
از
احادیث چنین بر می آید که در زمان سلیمان پیامبر (ع) گروهی در
کشور او به عمل سحر و جادو گری پرداختند سلیمان
دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آوری کرده در محل مخصوصی نگهداری کنند. این نگهداری شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدی برای دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته.
پس از
وفات سلیمان گروهی آنها را بیرون آورده و شروع به
اشاعه و تعلیم سحر کردند، بعضی از این موقعیت استفاده کرده و گفتند سلیمان اصلا پیامبر نبود بلکه به کمک همین سحر و جادو گری ها بر کشورش مسلط شد و امور
خارق العاده انجام می داد!
گروهی از
بنی اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به
جادوگری دل بستند، تا آنجا که دست از
تورات نیز برداشتند.
هنگامی که
پیامبر اسلام (ص) ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است، بعضی از
احبار و علمای یهود گفتند: از
محمد تعجب نمی کنید که می گوید سلیمان پیامبر است در صورتی که او
ساحر بوده.؟
این گفتار یهود علاوه بر اینکه
تهمت و افترای بزرگی نسبت به این پیامبر الهی محسوب می شد لازمه اش
تکفیر سلیمان (ع) بود، زیرا طبق گفته آنان سلیمان مرد ساحری بوده که خود را به
دروغ پیامبر خوانده و این عمل موجب کفر است.
آیات فوق به آنها پاسخ می گوید. به هر حال نخستین آیه مورد بحث فصل دیگری از زشت
کاری های یهود را معرفی می کند که پیامبر بزرگ خدا سلیمان را به سحر و جادوگری
متهم ساختند، می گوید: آنها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواندند پیروی کردند.
ضمیر در جمله (و اتبعوا) ممکن است اشاره به یهودیان معاصر پیامبر باشد و یا معاصران سلیمان و یا همه آنان.
منظور از(شیاطین) نیز ممکن است، انسانهای طغیان گر و یا
جن و یا اعم از هر دو باشد.
سپس قرآن به دنبال این سخن اضافه می کند سلیمان هرگز کافر نشد.
او هرگز به سحر توسل نجست، و از جادوگری برای پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد،(ولی شیاطین کافر شدند، و به مردم تعلیم سحر دادند). آنها (یهود) همچنین از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل گردید پیروی کردند.
آری آنها از دو سو دست به سوی سحر دراز کردند، یکی از سوی تعلیمات شیاطین در عصر سلیمان، و دیگری از سوی تعلیماتی که بوسیله هاروت و ماروت دو فرشته خدا در زمینه ابطال سحر به مردم داده بودند.
در حالی که دو فرشته الهی تنها هدف شان این بود که مردم را به طریق ابطال سحر ساحران آشنا سازند و لذا به هیچکس چیزی یاد نمی دادند، مگر اینکه قبلا به او می گفتند: ما وسیله آزمایش تو هستیم کافر نشو! و از این تعلیمات سوء استفاده مکن.
خلاصه، این دو فرشته زمانی به میان مردم آمد ند که بازار سحر
داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران، آنها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند ولی از آنجا که
خنثی کردن یک مطلب (همانند خنثی کردن یک
بمب )
فرع بر این است که انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثی کردن آن را یاد بگیرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند.
ولی سوء استفاده کنند گان یهود همین را وسیله قرار دادند برای
اشاعه هر چه بیشتر سحر و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهی، سلیمان را نیز متهم ساختند که اگر عوامل طبیعی به فرمان او است یا جن و
انس از او فرمان می برند همه
مولود سحر است آری این است راه و رسم بدکاران که همیشه برای توجیه مکتب خود، بزرگان را متهم به پیروی از آن می کنند. به هر حال آنها از این آزمایش الهی پیروز بیرون نیآ مد ند از آن دو فرشته مطالبی را می آمو ختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدائی بیا فکنند.
ولی
قدرت خداوند ما فوق همه این قدرتها است، آنها هرگز نمی توانند بدون فرمان خدا به احدی ضرر برسانند.
آنها قسمت هایی را یاد می گرفتند که برای ایشان ضرر داشت و نفع نداشت.
آری آنها این برنامه سازنده الهی را تحریف کردند بجای اینکه از آن به عنوان وسیله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده کنند، آن را وسیله فساد قرار دادند با اینکه می دانستند هر کسی خریدار این گونه
متاع باشد بهره ای در آخرت نخواهد داشت.
چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشی می داشتند.
آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختی خود و جامعه ای که به آن تعلق داشتند پشت پا زدند و در گرداب کفر و گناه غوطه ور شدند در حالی که اگر ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند پاداشی که نزد خدا بود برای آنان از همه این امور بهتر بود، اگر توجه داشتند.
درباره این دو فرشته که به سرزمین بابل آمدند، افسانه ها و
اساطیر عجیبی بوسیله داستان پردازان ساخته شده و به این دو ملک بزرگ الهی بسته اند تا آنجا که به آنها چهره خرافی داده اند، و حتی کار تحقیق و مطالعه پیرامون این حادثه تاریخی را بر دانشمندان مشکل ساخته اند آنچه از میان همه اینها صحیح تر به نظر می رسد و با موازین عقلی و تاریخی و
منابع حدیث سازگار است همان است که در ذیل می خوانید:
در سرزمین بابل سحر و جادوگری به اوج خود رسید و باعث ناراحتی و ایذاء مردم گردیده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان مأ مور ساخت که عوامل سحر و طریق ابطال آن را به مردم بیا موزند، تا بتوا نند خود را از شر ساحران بر کنار دارند.
ولی این تعلیمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا که فرشتگان ناچار بودند برای ابطال سحر ساحران طرز آن را نیز
تشریح کنند، تا مردم بتوانند از این راه به پیشگیری پردازند، این موضوع سبب شد که گروهی پس از آگاهی از طرز سحر، خود در ردیف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازه ای برای مردم شدند.
با اینکه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند که این یک نوع آزمایش الهی برای شما است و حتی گفتند: سوء استفاده از این تعلیمات یک نوع کفر است، اما آنها به کار هائی پر داختند که موجب ضرر و زیان مردم شد.
متأ سفانه بعضی از مورخان و نویسند گان
دائرة المعارف او حتی بعضی از مفسران در این زمینه تحت تاثیر افسانه های مجعولی قرار گرفته اند و داستانی را که در افواه بعضی از عوام مشهور است درباره این دو فرشته
معصوم الهی ذکر کرده اند که:
آنان دو فرشته بودند، خداوند آنها را برای این به
زمین فرستاد تا بدانند اگر آنها نیز جای انسانها بودند از گناه مصون نمی ماند ند، و خدا را معصیت می کردند، آنها هم پس از فرود آمدن به زمین مرتکب چندین گناه بزرگ (قتل-زنا-شرب خمر) شدند و به دنبال آن افسانه ای درباره
ستاره زهره نیز ساختند، همه اینها بی اساس و جزء
خرافات است و قرآن از این امور پاک می باشد و اگر تنها در متن آیات فوق بیا ند یشیم خواهیم دید که بیان قرآن هیچ ارتباطی با این مسائل ندارد.
در اینجا سؤ الی باقی می ماند و آن اینکه طبق ظاهر آیات فوق و روایات متعدد چنان که گفتیم هاروت و ماروت دو فرشته الهی بودند که برای
مبارزه با
اذیت و
آزار ساحران به تعلیم مردم پرداختند، آیا براستی فرشته می تواند معلم انسان باشد؟
پاسخ این سؤ ال در همان احادیث ذکر شده است و آن اینکه خداوند آنها را به صورت انسان هايی در آورد تا بتوانند این رسالت خود را انجام دهند، این حقیقت را می توان از آیه ۹ سوره انعام نیز دریافت آنجا که می گوید:
و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا (اگر او (پیامبر) را فرشته ای قرار می دادیم حتما او را به صورت مردی جلوه گر می ساختیم).
هیچکس بدون اذن خدا قادر بر
کاری نیست. در آیات فوق خواند یم که ساحران نمی توانستند بدون اذن پروردگار به کسی زیان بر سانند این به آن معنی نیست که جبر و اجباری در کار باشد بلکه اشاره به یکی از اصول اساسی توحید است که همه قدرتها در این جهان از قدرت پروردگار سرچشمه می گیرد، حتی سوزندگی آتش و برندگی شمشیر بی اذن و فرمان او نمی باشد، چنان نیست که ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرینش دخالت کند و چنین نیست که خدا را در قلمرو حکومتش محدود نماید بلکه اینها خواص و آثاری است که او در موجودات مختلف قرار داده، بعضی از آن حسن استفاده می کنند و بعضی سوء استفاده، و این آزادی و اختیار که خدا به انسانها داده نیز وسیله ای است برای آزمودن و تکامل آنها.
کتابخانه مدرسه فقاهت-فارسی