مکتب حنفی اهل سنت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در سدههای ۲ و ۳ ق/ ۸ و ۹ م، در
خراسان مکتبی در حال شکل گرفتن بود که
نظام اعتقادی خود را بر گرفته از آراء
ابوحنیفه میدانست و برخی شاگردان عراقی او چون
ابویوسف،
محمد بن حسن،
زفر بن هذیل و
حسن بن زیاد لؤلؤی را به عنوان پیشگامان مکتب خود قلمداد میکرد.
این مکتب که از آن به «مکتب حنفی اهل سنت و جماعت» تعبیر میکنیم، صرفنظر از تفکر
ارجاء و ثمرات اعتقادی آن، در دیگر مسائل اعتقادی اختلاف ویژهای با
اصحاب حدیث نداشت.
مهمترین کانون رواج مکتب حنفی اهل سنت و جماعت، سرزمین
ماوراءالنهر و به ویژه دو شهر
سمرقند و
بخارا بود و اوج شکوفایی آن به دوره
سامانیان (۲۶۱ـ۳۸۹ ق/ ۸۷۵ـ۹۹۹م) باز میگشت.
در واقع آگاهی ما درباره پیشینه این
مکتب تا میانه
سده ۳ ق/ ۹م بسیار اندک است.
در کتاب السواد الاعظمِ
حکیم سمرقندی در فهرستی که از نام بزرگان این مکتب به دست داده شده است، در ردیف
شاگردان ابوحنیفه، به جز عراقیانِ یاد شده، از
ابوعمرو ضریر نیشابوری و
ابن مبارک مروزی عالم اصحاب حدیث نام برده شده و یادی از
حماد بن ابی حنیفه،
ابومطیع بلخی و
ابومقاتل سمرقندی در آن دیده نمیشود.
هر چند ابن مبارک حنفی نبوده است، ولی یاد او در عداد مشایخ حنفی خراسان در منابع مختلف (مثلاً به این منابع رجوع کنید
)، نشان از جایگاه او نزد
حنفیان خراسان دارد.
این احتمال دور نیست که محیط سنتگرای
مرو، زیستگاه ابن مبارک، یکی از کانونهای نخستین برای پای گرفتن مکتب حنفی اهل سنت و جماعت بوده باشد.
در این مورد علاوه بر هواداری ابن مبارک از
ابوحنیفه، حضور
ابوعصمه نوح بن ابی مریم از شاگردان میانهروِ ابوحنیفه که به عنوان
قاضی شهر به مرو آمده بود، میتوانست نقش مؤثری ایفا نماید.
گفتنی است که یکی از کهنترین اعتقادنامههای این مکتب متن کوتاهی به روایت نوح بن ابی مریم از ابوحنیفه است.
به علاوه همو بود که سعی داشت حنفیان را متقاعد کند که ابوحنیفه در مورد
جواز قرائت غیر عربی در
نماز از
فتوای خود
عدول نموده است.
در دوره
تابعان شاگردان ابوحنیفه، در السواد الاعظم بدون آنکه نامی از
ابن ثلجی و
بشر مریسی برده شود، از مشایخ عراقی تنها نام
ابوسلیمان جوزجانی به میان آمده که نزدیکی افکارش به اصحاب حدیث مشهور بوده است.
علاوه بر او نام برخی عالمان خراسانی چون
خلف بن ایوب بلخی (د ۲۰۵ ق)،
عصام بن یوسف بلخی (د ۲۱۵ ق)،
شداد بن حکیم بلخی (د ۲۲۰ ق)،
احمد بن حرب نیشابوری (د ۲۳۴ ق)،
ابوحفص کبیر بخاری (د ۲۶۴ ق) و
محمد بن سلمه بلخی (د ۲۷۸ ق) به عنوان داعیهداران این
مکتب در سدههای ۲ و ۳ ق/ ۸ و ۹م ذکر شده است.
پیشینه کاربرد اصطلاح «اهل السنة و الجماعة» در آثار خراسانیان دست کم به میانه سده ۳ ق باز میگردد (مثلاً به این منبع رجوع کنید
) و این اصطلاح در آن روزگار بر حنفیان عدلگرا اطلاق نمیگشت.
مکتب حنفی اهل سنت و جماعت در سده ۳ ق تلاش بر آن داشت که تاریخ اطلاق عنوان «اهل السنة و الجماعة» بر خود را به زمان ابوحنیفه باز گرداند (روایت ابوعصمه و ابویوسف در سطور بعد).
به هر روی آنچه از
عقاید این مکتب پیش از میانه سده ۳ ق در دست است،
اعتقادنامههایی مرکب از چند بند است که بیشتر به نشان دادن
تضاد این مکتب با مکاتب مخالف، به ویژه
شیعه،
خوارج و
معتزله تکیه دارند و برای حصول این مقصود، نظرگاههای اعتقادی و فقهی را با یکدیگر در آمیختهاند.
یکی از بارزترین نمونهها روایتی است که در آن ابوعصمه نوح بن ابی مریم از ابوحنیفه درباره
اهل سنت و جماعت پرسش کرده و ابوحنیفه در پاسخ، ویژگی آنان را تفضیل
شیخین،
حب ختنین،
مسح بر
خفین،
تکفیر نکردن احدی به جهت ارتکاب
گناه، ایمان به «القدر خیره و شره من الله»، سخن نگفتن درباره
خداوند (به شیوه
متکلمان) و حلال شمردن
نبیذ خرما دانسته است.
نمونه دیگر روایتی است به نقل ابویوسف از ابوحنیفه درباره همان سؤال که پاسخ آن به روایت ابوعصمه نزدیک است، ولی در آن از تصدیق به مفاهیم مربوط به
معاد چون
عذاب قبر و نظایر آن و نیز عدم حملِ
معاصی بر خداوند نیز سخن رفته است.
در هر دو روایت از عدم تکفیر مرتکب
کبیره سخن رفته که با عقاید
مرجئه و
اصحاب حدیث هر دو سازگار است.
متون مشابهی نیز در دست است که به
صحابه،
تابعین، ابوحنیفه، فقیهان
حنفی و جمعی از رجال
صوفیه نسبت داده شده و مضمون آنها بیشتر ذکر عقاید مربوط به
ارجاء، چون عدم استثنا در
ایمان، زیادت و نقصان ناپذیری
ایمان،
خوف و
رجا برای عاصیان و نیز ذکر وجوه افتراق فقهی
حنفیان از
شیعیان و
شافعیان است (برای نمونههای آن، به این منبع رجوع کنید
).
کهنترین
متن اعتقادی مکتب حنفی اهل سنت و جماعت که با وجود تفصیل نصبی، هنوز خصوصیات محتوایی روایات کوتاه قدیم را حفظ نموده، کتاب الوصیة منسوب به ابوحنیفه است.
تمایز آشکار آن با روایت یاد شده، طرح مسائل تازهای چون: تعریف ایمان، بحث از
صفات خداوند،
خلق قرآن،
خلق اعمال و
استطاعت، تکیه بر مفاهیم مربوط به معاد، چون حقانیت عذاب قبر،
شفاعت کبائر و مخلوق بودن فناناپذیری
بهشت و
جهنم و تصدیق
رؤیت خداوند – بدون تشبیه – است.
به علاوه در این متن، تفضیل
خلفای چهارگانه به ترتیب
خلافت آنان دیده میشود.
چنانچه ولفسون یاد کرده است، این متن در طرح مسأله خلق قرآن از تعالیم
ابن کلاب (د بعد از ۲۴۰ق/۸۵۴م) تأثیر پذیرفته و بنابر این، تألیف آن به تخمین در میانه
سده ۳ ق واقع شده است.
حرکت بعدی در دوره حکومت امیر اسماعیل سامانی (۲۷۹ـ۲۹۵ ق/ ۸۹۲ـ۹۰۸ م) صورت گرفت.
عالمان حنفی
اهل سنت و جماعت، امیر اسماعیل را بر آن داشتند تا از پای گرفتن مکاتب مخالف در حوزه
ماوراءالنهر جلوگیری نماید و در جهت تحقق این امر، امیر سامانی از حکیم سمرقندی خواست تا در کتابی عقاید «اهل سنت و جماعت» را گرد آورد و بدین ترتیب کتاب السواد الاعظم نوشته شد.
در همین دوران، عالم حنفی دیگری در محیط سنتگرای
مصر به تدوین یک
اعتقادنامه دست یازید.
او
ابوجعفر طحاوی بود که در کتاب عقیده خود، افکار بسیار نزدیک با تعالیم السواد الاعظم را عرضه نمود.
به درستی دانسته نیست که این تعالیم چگونه به مصر رسیده است، ولی وجود عقیده
طحاوی، خود دلیل قاطعی است که نشان میدهد تعالیم مکتب حنفی اهل سنت و جماعت محدود به
خراسان نبوده و در سرزمینهای دیگر تا مصر کمابیش نفوذ داشته است.
دو کتاب السواد الاعظم حکیم سمرقندی و عقیده طحاوی به رغم اختلاف محیط تألیف، وجوه اشتراک بسیاری دارند.
علاوه بر موارد اشتراک هر دوِ آنها با کتاب الوصیه، مسائلی چون احتمال زیان رساندن
گناهان به
مؤمن، جاودان نماندن مؤمن در
آتش، خوف و رجا برای
عاصی، تکیه بر خوشبینی نسبت به جمیع
اصحاب پیامبر (ص)، بهشتی بودن
عشره مبشره ، نفی
تشبیه در صفات خداوند، سودبخش بودن
دعا برای
مردگان،
نماز گزاردن در پی
امام فاجر، لزوم اطاعت
سلطان و ترک
شمشیر، تشویق به تلاش برای کسب
روزی و تفضیل
انبیا بر جمیع
اولیا، از مسائلی است که در الوصیه مطرح نگشته و به طور همزمان در دو اثر خراسانی و مصری طرح شده است.
نکته جالبتر این است که هر دو اثر، در آغازِ سخن عقاید خود را به ابوحنیفه منسوب ساخته، آن را مذهب «اهل سنت و جماعت» دانستهاند.
در مقایسه بین دو اثر یاد شده، السواد الاعظم با الوصیه بیشتر قرابت دارد و مسأله عدم استثنا در ایمان و جدایی عمل از ایمان که از فروع
ارجاء حنفی و از مشترکات الوصیه و السواد الاعظم است، در عقیده طحاوی مطرح نگشته و ممکن است دلیل، آن باشد که طحاوی سعی داشته است تا کمتر در محیط مصر بر نظرات ارجائی تکیه نماید.
حنفیان اهل سنت و جماعت با تعالیم
صوفیه پیوندی دیرینه داشتند و در السواد الاعظمِ حکیم سمرقندی
دیده میشود که مؤلف، شماری از
زاهدان و
صوفیان نخستین چون
ذوالنون مصری،
فضیل بن عیاض،
بایزید بسطامی و
ابراهیم ادهم را در زمره مشایخ مکتب به شمار آورده است.
شاید به سبب همین نزدیکی بود که طبقات نویسان خراسانیِ صوفیه چون
هجویری و
عطار نیشابوری ابوحنیفه را در شمار نخستین صوفیان یاد کردند و در ذکر مناقب او تا بدانجا پیش رفتند که از زبان
پیامبر (ص) بشارتی به قدوم او نقل کنند.
در زمانی مقارن با تألیف السواد الاعظم، گرایشی کلامی نیز در میان حنفیان اهل سنت و جماعت در
سمرقند پدید آمد که با گرایش کلامی
ابوالحسن اشعری در
عراق قابل قیاس بود.
آغازگرِ این گرایش
ابومنصور ماتریدی بود که
نظریه ارجاء و افکار سنتگرایانه حنفیان را در قالب یک نظام کلامی شکل داد، کلامی که بعدها به نام وی
کلام ماتریدی خوانده شد و در تاریخ
کلام اسلامی به عنوان نزدیکترین مکاتب به
کلام اشعری مطرح بود.
با شکلگیری اعتقادات مکتب حنفی اهل سنت و جماعت، چون متن قدیم الفقه الاکبر که در خراسان تداول داشت، از جهت ساختار اعتقادی نمیتوانست با این مکتب سازگار باشد، به تدریج متن جدیدی با همان نام الفقه الاکبر، جایگزین آن گردید.
عبارات آغازین «شرح الفقه الاکبر» منسوب به ماتریدی،
از هر مؤلفی که بوده باشد، حکایت از آن دارد که از ابومنصور ماتریدی خواسته شده بود تا شرحی بر الفقه الاکبر (قدیم) بنویسد، شرحی که بتواند مشکلات ناسازگاری متن کوتاه کتاب با عقاید مکتب را از میان بردارد و بین محتوای آن متن و تعالیم مکتب، پیوندی برقرار سازد.
این گزارش با یک مقایسه بین عقیده منسوب به ماتریدی و شرح الفقه الاکبر تا اندازهای تأیید میگردد (به ویژه، به این منبع رجوع کنید.
به هر روی وظیفه شرح کردن الفقه الاکبر قدیم را یکی از حنفیان اهل سنت و جماعت به انجام رسانید و شرحی بر آن تألیف کرد که در پارهای موارد بیش از آنکه شرح باشد، توجیه است.
اما به زودی تعالیم مکتب که برگرفته از آراء
ابوحنیفه تلقی میشد، در قالب متنی مفصلتر از متن قدیم، تدوین گردید که از آن به الفقه الاکبر (۲) یاد میکنیم.
وجود برخی تعابیر فلسفی در این متن، چون سخن از جوهر و عرض و کاربرد «لا من شیء»
و برخی دیگر از قراین در متن، موجب شده است که زمان تألیف آن پس از پیدایش کلام اشعری و در میانه
سده ۴ ق/ ۱۰ م برآورد شود.
این برآورد با تحلیل متن الفقه الاکبر (۲)، مقایسه آن با متن قدیم و یافتن جایگاه آن در میان کتب اعتقادی مکتب حنفی تأیید میگردد.
در مقایسه بین این متن و دو کتاب السواد الاعظم حکیم سمرقندی و عقیده طحاوی، دیده میشود که این متن در بیشتر مضامین با آنها اشتراک دارد، اما نزدیکی آن به کتاب طحاوی بیش از کتاب حکیم سمرقندی است.
به عنوان نمونه در زمینه تنظیم مطالب در آغاز الفقه الاکبر (۲)، اعتقاد صحیح ایمان به
خداوند،
فرشتگان او،
کتب او،
پیامبران او،
رستاخیز پس از
مرگ، «القدر خیره و شره من الله» و حقانیت
حساب و
میزان و
بهشت و
دوزخ دانسته شده است.
در عقیده طحاوی
عبارت «القدر خیره و شره من الله»، پس از ایمان به روز واپسین مطرح شده است، ولی این عبارت اصلاً در السواد الاعظم
دیده نمیشود.
همچنین در مباحث مربوط به ارجاء،
صحابه و
قدر، الفقه الاکبر (۲) به کتاب طحاوی نزدیکتر است.
در مورد اشتراک بین الفقه الاکبر (۲) و السواد الاعظم
حکیم سمرقندی در طرح مسأله
کرامات اولیا و سکوت طحاوی در این باره، باید گفت که احتمالاً منشأ آن اشتراک در جغرافیای فرهنگی و رابطه مکتب حنفی خراسان با
تصوف است.
شایان ذکر است که برخی مضامین مشترک بین السواد الاعظم و عقیده طحاوی، چون مسأله عشره مبشره، استطاعت مع الفعل، سودبخش بودن دعا برای مردگان و تفضیل انبیا بر جمیع اولیا، اساساً در الفقه الاکبر (۲) دیده نمیشود.
برخی موضوعات ویژه الفقه الاکبر (۲)، چون باطل شدن
اجر عمل در اثر
ریا و تصریح به برابری ایمان
اهل آسمان و
اهل زمین ریشه در تعالیم العالم و المتعلم دارد.
از دگر سو، با مقایسه بین الفقه الاکبر (۲) و آثاری ماتریدی، در برخی موارد رابطه خاصی دیده میشود، از جمله
ازلی بودن
صفات خداوند اعم از
صفات ذات و
صفات فعل،
نفی
جوهر یا
عرض بودن
خداوند و رابطه صدور
معاصی از
بندگان با خداوند.
شایان ذکر است که در برخی موارد، چون
قدم قرآن، موضع الفقه الاکبر (۲) از
حنفیان دور گشته و به
اشعریان نزدیک شده است.
در نیمه دوم سده ۴ ق هنوز امیران سامانی به سختی از مکتب حنفی اهل سنت و جماعت پشتیبانی میکردند.
امیر نوح (حک ۳۶۵ – ۳۸۷ ق/ ۹۷۶ – ۹۹۷ م) دستور داد تا السواد الاعظم حکیم سمرقندی را به
فارسی ترجمه کنند
و در همین دوره
ابواللیث سمرقندی در آثار خود به ویژه کتاب عقیده به تبیین عقاید حنفی پرداخت.
نسخه خطی موجود در وین با عنوان کتاب فی اصول الدین علی مذهب الامام ابی حنیفه که مؤلف و زمان تألیف آن دانسته نیست، ممکن است در شمار همین آثار طبقهبندی گردد.
با برافتادن سلسله
سامانیان در ۳۸۹ ق/ ۹۹۹ م ستاره اقبال مکتب حنفی به افول گرایید و در دوره
غزنویان، شاید به سبب دوری مرکز حکومت از مراکز فرهنگی این
مکتب، حمایت لازم از آن صورت نگرفت.
از آثار محدود این مکتب در سده ۵ ق/ ۱۱ م میتوان شرح الفقه الاکبر و دیگر آثار بزدوی را نام برد.
شایان توجه است که نویسندگان غیرحنفی، تا اواخر دوره سامانیان ابوحنیفه را در شمار «
مرجیان» نام میبردند (مثلاً به این منابع رجوع کنید،
) و از دوره غزنویان با کمرنگ شدن
ارجاء حنفی، فرقهشناسان ابوحنیفه را
مرجی ندانسته، در عداد
اهل سنت و جماعت و سواد اعظم شمردند.
در آثار غیر حنفی این دوره، تلاش آشکاری برای از بین بردن فاصلههای موجود میان حنفیان و دیگر گروههای اهل سنت دیده میشود (مثلاً به این منبع رجوع کنید
)، تلاشی که با استقبال حنفیان رو به رو شد و در عمل به ضعف
مکتب اعتقادی حنفی و پیوستن بسیاری از حنفیان به پیروان
کلام اشعری انجامید (مثلاً به این منبع رجوع کنید
).
اوج نزدیکی تعالیم حنفی و کلام اشعری در الفقه الاکبر (۳) دیده میشود که در آن اثری از ارجاء حنفی نیست و داخل شدن قید «عمل به ارکان» در تعریف
ایمان یک
اعتقاد ضد حنفی است که حتی در
کلام ماتریدی دیده نمیشود.
شاید بتوان گفت تألیف الفقه الاکبر (۳) تلاشی در جهت التیام میان عقاید حنفیان و
شافعیان اشعری بوده است.
البته با وجود برخی زوائد و تجدیدنظرهای ضد حنفی موجود در متن، باید گفت که شالوده این متن تا حدود زیادی بر همان الفقه الاکبر (۲) قرار گرفته است.
برخی نکات فرعی آن، چون شمار
پیامبران،
با موارد مشابه در کتب حنفیان اهل سنت و جماعت خراسان قابل مقایسه است.
در سدههای ۶ و ۷ ق/ ۱۲ و ۱۳ م نمونههایی اندک از ادبیات اعتقادی حنفی در دست است که از آن جمله باید به دو شرح از
اسماعیل بن ابراهیم شیبانی و نجمالدین منکوبرس ترکی بر عقیده طحاوی یاد کرد.
ایجاد
دولت عثمانی در
آسیای صغیر و نفوذ
اسلام در
خاور دور، دو رخداد بیارتباط بودند که مجدداً آثار مکتب حنفی اهل سنت و جماعت را رونق دادند، ولی مکتب مزبور خود به
تاریخ سپرده شد.
در دولت
عثمانی یک موج شرحنویسی بر الفقه الاکبر و دیگر عقیدهنامههای حنفی آغاز شد که از نخستین نمونههای آن باید به شرح ابراهیم بن اسماعیل ملطی و اکمل بابرتی بر الفقه الاکبر اشاره کرد.
البته در سدههای ۸ و ۹ ق/ ۱۴ و ۱۵ م در
ماوراءالنهر نیز شرحهایی توسط هبة الله بن احمد ترکستانی و
علاءالدین بخاری بر عقیده طحاوی و الفقه الاکبر نوشته شد.
اما در سرزمینهای خاور دور، چون
مالزی و
اندونزی، با وجود اینکه
مذهب فقهی رایج
مذهب شافعی بود، عقیده ابواللیث سمرقندی همواره مورد توجه قرار داشته و ترجمههایی از آن به زبانهای مالایایی و جاوهای صورت گرفته است.
ضرار بن عمرو، پیشوای
فرقه ضراریه که از انشعابات جبری معتزله به شمار میآید، تلاش داشت تا افکار خویش را در زمینه صفات خداوند و
جبر، به
ابوحنیفه مربوط گرداند.
ضرار و همفکر او
حفص الفرد نظریهای را در
توحید مطرح میکردند که بر اساس آن
خداوند ماهیتی است که جز خود وی کسی
علم به آن ندارد و این نظریه را به ابوحنیفه منسوب میساختند.
همچنین به نظر میرسد آنان نظریه دیگر خود را مبنی بر اینکه انسان دارای حس ششمی است که در روز واپسین خداوند را بدان حس در خواهد یافت، نیز به ابوحنیفه نسبت میدادند.
مفید نیز انتساب هر دو نظریه ماهیت و
حس ششم به ابوحنیفه را مطرح نموده است.
دیگر سخن ضرار و حفص در افعال بندگان بود که آنها را حقیقتاً
مخلوق خداوند و نیز حقیقتاً مکتسب بنده میدانستند و حصول یک
فعل بین دو
فاعل را
جایز میشمردند.
البته بر خلاف دو مورد پیشین، تأیید کلی این نظریه از جانب ابوحنیفه، در عقیده طحاوی
و الفقه الاکبر (۲)
دیده میشود که هر دو آثاری متأخرند.
تنها تأیید کهن بر مدعای ضراریان، عنوان اثری از
ابوالهذیل علاف با نام کتاب علی ضرار و جهم و
ابی حنیفه و حفص فی المخلوق است.
به هر روی این نسبت با
عقیده مشهور ابوحنیفه درباره
قدر قابل سنجش است.
برای مطالعه بیشتر به این مقالات مراجعه کنید:
ابوحنیفهکتابشناسی ابوحنیفهمکتب اعتقادی ابوحنیفهمکتب فقهی ابوحنیفهمکتب حدیثی ابوحنیفه
(۵۶) ابواللیث سمرقندی، نصر بن حمد، بستان العارفین، در هامش تنبیه الغافلین، دهلی، کتابخانه اشاعه الاسلام.
(۵۷) ابواللیث سمرقندی، نصر بن حمد، عقیده، به کوشش جوینبول.
(۵۸) ابوالمعالی، محمد بن حسین، بیان الادیان، به کوشش هاشم رضی، تهران، ۱۳۴۲ ش.
(۶۴) اسفراینی، طاهر بن محمد، التبصیر فیالدین، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۳۷۴ ق/۱۹۵۵م.
(۶۷) اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۴۰۰ ق/۱۹۸۰م.
(۶۹) اوزجندی، فخرالدین، «فتاوی»، در هامش الفتاوی النهدیه، قاهره، ۱۳۲۳ ق.
(۷۶) بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
(۷۸) بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، الاسماء و اصفات، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۷۹) بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، رسالهای در فضل ابوالحسن اشعری، ضمن تبیین کذب المفتری.
(۹۰) حکیم سمرقندی، اسماعیل بن محمد، السوادالاعظم، ترجمه کهن فارسی، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۹۵) خوارزمی، محمد بن احمد، مفاتیح العوم، به کوشش فان فلوتن، لیدن، ۱۸۹۵م.
(۹۷) دارمی،
عثمان بن سعید، الردعلی بشر المریسی، به کوشش محمد حامد فقی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۱۰۴) سبکی، عبدالوهاب بن علی، السیف المشهورفی شرح عقیده ایی منصور، به کوشش مصطفی صائم یپرم، استانبول، ۱۹۸۹ن.
(۱۰۵) سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشانعیه الکبری، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
(۱۱۵) شرح الفقه الاکبر، منسوب به ابومنصور ماتریدی، الرسائل السبعه فی العقائد، حیدرآباددکن ۱۴۰۰ ق /۱۹۸۰ م.
(۱۱۸) شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، به کوشش محمد بن فتح الله بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۱۲۸) طحاوی، احمد بن محمد، العقیده الطحاویه، بیروت ۱۴۰۸ق /۱۹۸۸م.
(۱۳۰) طوسی، محمد بن حسن، تمهید الاصول، به کوشش عبدالمحسن مشکوه الدینی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۳۳) ظاهریه، خطی:العالم و المتعلم، به کوشش محمد رواس قله جی و عبدالوهاب هندی ندوی، حلب، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲ م.
(۱۳۹) عطار
نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۴۱) علاءالدین بخاری، عبدالغزیز بن احمد، کشف الاسرار، استانبول ۱۳۰۸ق.
(۱۴۶) الفقه الاکبر، منسوب به ابو حنیفه، ضمن «شرح الفقه الاکبر» الفقه الاکبر، منسوب به همو، قاهره، مکتبه محمد علی صبیح واولاده.
(۱۶۱) ماتریدی، محمد بن محمد، التوحید، به کوشش فتح الله خلیف، بیروت، ۱۹۸۶ م.
(۱۶۲) ماتریدی، محمد بن محمد، عقیده، ضمن السیف المشهور.
(۱۷۶) مفید، محمد بن محمد، المسائل الصانیه، عده رسائل، قم، مکتبه المفید.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوحنیفه»، ج۵، ص۲۱۳۰.