• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

منابع حدیث

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جایگاه حدیث و منابع آن در اسلام و نگاه تحلیلی و مقایسه ای به آن در مقاله زیر به کاوش گذاشته می شود.

فهرست مندرجات

۱ - مراحل تدوین احادیث در اهل سنت
۲ - قرن اول
۳ - حوزه مرکزی اسلام
       ۳.۱ - جریان نهی از نقل، سماع و نوشتن احادیث پیامبر اکرم
              ۳.۱.۱ - نهی از نوشتن حدیث با استناد به احادیث پیامبر
              ۳.۱.۲ - نهی از نوشتن حدیث پیامبر به امر خلیفه اول و دوم
              ۳.۱.۳ - نهی از نقل احادیث پیامبر
                     ۳.۱.۳.۱ - نقل قول قرظة بن کعب
                     ۳.۱.۳.۲ - نقل بخاری از سائب بن زید
                     ۳.۱.۳.۳ - نقل قول ابن عباس
       ۳.۲ - جریان تشکیل گروه قصّاصون
۴ - حوزه پیرامونی اسلام
       ۴.۱ - نقل قول از مدائنی
۵ - قرن دوم
       ۵.۱ - تکثیر و جعل حدیث
       ۵.۲ - تدوین احادیث اهل سنت
۶ - نکاتی پیرامون کتاب موطأ
       ۶.۱ - یکم
       ۶.۲ - دوم
۷ - صحیح بخاری و اشکال‌های وارده
       ۷.۱ - اولین
       ۷.۲ - دومین
       ۷.۳ - سومین
۸ - مراحل تدوین احادیث در شیعه
       ۸.۱ - از زمان پیامبر تا زمان امام صادق
              ۸.۱.۱ - نویسندگان حدیث شیعی
       ۸.۲ - از زمان امام جعفر صادق تا غیبت صغرا
       ۸.۳ - تدوین کتب اربعه
       ۸.۴ - کتب اربعه از دیدگاه امام‌ خمینی
۹ - بررسی مشکلات احادیث شیعه
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع


حدیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در میان اهل سنت به دو دوره تقسیم می‌شود: دوره نخست که صد سال به طول انجامید و دوره دوم که از ابتدای قرن دوم هجری آغاز شد. هر دوره ویژگی‌هایی دارد که ویژگی های هر کدام در پی می‌آید:


تدوین حدیث در صد ساله اول در گستره حکومت اسلامی به دو حوزه مرکزی و پیرامونی تقسیم می‌شود که هر حوزه ویژگی‌هایی دارد:


دو اتفاق مهم در حوزه مرکزی در بین اهل سنت رخ داد که زمینه ساز دو جریان بزرگ گردید: یکی ممنوع شدن نقل ، نوشتن و حتی گوش دادن به احادیث پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پس از فوت آن بزرگوار که این ممنوعیت همان طور که گفته شد صدسال به طول انجامید و اتفاق دوم جریان ( قصّاصون ) است که بدان اشاره خواهد شد.

۳.۱ - جریان نهی از نقل، سماع و نوشتن احادیث پیامبر اکرم



۳.۱.۱ - نهی از نوشتن حدیث با استناد به احادیث پیامبر

احمد بن حنبل، مسلم، دارمی، ترمذی و نسائی همه از ابوسعید خدری نقل می‌کنند که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود:
از من چیزی غیر از قرآن ننویسید و هرکس از من چیزی غیر از قرآن نوشته باید آن را محو کند.
[۱] کنز العمال، ج۱، حدیث ۱۰۰.

[۲] کنز العمال ج۱۰، حدیث ۸۲۹۱۶.

این حدیث در کتب یاد شده با الفاظ و عبارات گوناگون آمده که معنای مشترک همه آن‌ها همان بود که ذکر شد. البته احادیث دیگری از ابوسعید نقل شده که از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اجازه نوشتن حدیث گرفتند و پیامبر به آنان اجازه نداد.
[۳] ترمذی، ج۲، ص۱۱، طبع هند.


۳.۱.۲ - نهی از نوشتن حدیث پیامبر به امر خلیفه اول و دوم

منع کتابت حدیث از زمان خلیفه اول به پیشنهاد عمر انجام شد و تا زمان عمر بن عبدالعزیز (۱۰۱ ۹۸) ادامه داشت. یهودیان معتقدند دو تورات وجود دارد: یکی مکتوب و دیگری شفاهی. آنان معتقدند در تورات شفاهی تا زمان میلاد حضرت مسیح (علیه‌السلام) خیلی مسائل بوده و بعد از نابود شدن معبد سلیمان حدود چهارصد تا پانصد سال طول کشید که (میشنا) به وجود آمد، یعنی تلفیق تورات شفاهی و مکتوب.
[۴] فهرست واره فقه هزار و چهارصد ساله اسلامی در زبان فارسی، ج۱، ص۲۵ ۲۶.

عزرای نویسنده یا دبیر پس از ۴۴۴ پیش از مسیح، همراه با تورات آیین‌ها و سننی زبانی نیز با خود آورده بود دانشمندان برترین انجمن دینی یهود کار او را دنبال کردند سپس دوگونه تفسیر پیدا شده: یکی میدراش از روی آیت های کتاب آسمانی و دومی میشنا از سنن و آیین ها از اینجا در سده سوم و چهارم میلادی، تلمود پایه گذاری شده و با کوشش های دانشمندان در مدرسه های بابل و فلسطین دوگونه تلمود تدوین گشته بود و آن دو در سده شانزدهم چاپ شده است در این تلمود که مانند بحارالانوار مجلسی است، گذشته از مسائل فقهی ، از مباحث دینیِ دیگر هم در آن آمده و آن فرهنگ مردم یهود را به درستی نشان می‌دهد خواندن این تلمود برای دریافت راز فرهنگ ما هم بسیار سودمند است
خلیفه دوم معتقد بود که مشنا همان تورات شفاهی است که باید از پدید آمدن چنین چیزی در اسلام جلوگیری کرد تا اسلام مانند یهود تحریف نگردد.
[۵] الصحیح من السیرة النبی الاعظم، سیدجعفر مرتضی عاملی، ج۱، ص۵۵.
با وجود این امروز چند تا میشنا داریم؟ در میان اهل سنت (حداقل چهار) و در شیعه (چهار میشنا) شکل گرفته است. البته به نظر می‌رسد در پَسِ تفکر او این بود که چون فرهنگ عرب جاهلی شفاهی بوده است نه کتبی، اکنون که قرآن نوشته شده اگر چیز دیگری نوشته شود باعث کاهش ابهت قرآن می‌شود.
ذهبی در تذکرة الحفاظ از مراسیل ابن ابی ملیکه نقل می‌کند:
ابوبکر بعد از رحلت پیامبر مردم را جمع کرد و گفت: شما از پیامبر احادیثی نقل می‌کنید که در آن‌ها اختلاف دارید و مردم پس از شما، اختلافشان بیش‌تر خواهد شد. بنابراین از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) چیزی نقل نکنید و اگر کسی از شما سؤال کرد بگویید: کتاب خدا بین ما و شما هست؛ حلال آن حلال و حرام آن را حرام بدانید.
[۶] تذکره الحفاظ، ج۱، ص۳، دارالاحیاء التراث العربی بیروت.

فلا تحدثوا عن رسول الله شیئاً فمن سألکم فقولوا: بیننا وبینکم کتاب الله فاستحلوا حلاله وحرموا حرامه)
بنابر روایات مختلف وقتی خلیفه دوم خواست سنن را بنویسد، از اصحاب نظرخواهی کرد و حدود یک ماه از خداوند راه خیر را طلب کرد تا سرانجام تصمیم گرفت چیزی ننویسد و گفت:
وانی ذکرت قوماً کانوا قبلکم کتبوا کتاباً فاکبوا علیها وترکوا کتاب اللهوإنی واللهلاأشوب کتاب اللهبشیء ابداً؛
[۷] ابن عبدالبر والبیهقی، به نقل اضواء علی السنه المحمدیه، ج۱، ص۴۷.
[۸] تذکره الحفاظ، ج۱، ص۳.

و سپس به شهرها بخش نامه کرد:
هرکسی نزد او حدیثی از پیامبر موجود است آن را محو کند. (من کان عنده شیء فلیمحه)
[۹] طبقات ابن سعد، ج۱، ص۳، به نقل از اضواء علی السنه المحمدیه، ج۱، ص۲۰۶.

لذا روزی را به عنوان روز حدیث سوزان انتخاب کردند و تمام احادیث را سوزاندند و خودش اولین کسی بود که به این امر مبادرت کرد، همان گونه که در زمان پیامبر روزی را به عنوان روز خمرریزان معرفی کردند و هرکس خمر و شرابی در خانه داشت بیرون ریخت و از بین برد.

۳.۱.۳ - نهی از نقل احادیث پیامبر

بالاخره اندک اندک گفتن حدیث و نقل آن هم ممنوع شد و حتی کسانی که حدیث نقل می‌کردند بازداشت و مجازات شدند. روزی خلیفه دوم عبدالله بن حذیفه، ابودرداء ، ابوذر ، ابن مسعود و عقبه بن عامر را نزد خود فراخواند و آنان را به دلیل بازداشتن از نقل حدیث زندانی کرد که پس از کشته شدن خلیفه دوم توسط عثمان آزاد شدند.

۳.۱.۳.۱ - نقل قول قرظة بن کعب

قصد سفر به عراق داشتم. عمر مرا تا صرار (موضعی نزدیک مدینه ) بدرقه کرد، سپس گفت: می دانید برای چه همراه شما آمدم؟ گفتم: قصد بدرقه و اکرام ما را داشتی. گفت: خواسته دیگری نیز داشتم، شما به شهری وارد می‌شوید که همه به زمزمه قرآن مشغولند؛ آنها را به حدیث مشغول نکنید. قرآن را زیبا کنید و روایت از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را کم کنید. وقتی قرظه وارد عراق شد مردم از وی درخواست حدیث کردند و او جواب داد: عمر مرا از نقل حدیث نهی کرده است. (فلا تصدوهم بالاحادیث لشتغلوهم جودوا القرآن واقلوا الروایه عن رسول الله)
[۱۰] طبقات ابن سعد، ج۱، ص۳، به نقل از اضواء علی السنه المحمدیه، ص۲۰۶.

روزی عمر به ابن مسعود و ابودرداء و ابوذر درباره نقل حدیث اعتراض کرد و سپس آنان را زندانی کرد و آنان تا هنگام مرگ خلیفه دوم در زندان به سر می‌بردند. سیره پیشوایان این مطلب را از مستدرک حاکم نقل کرد است
[۱۱] مستدرک حاکم، ج۱، ص۱۰۲، بیروت، دارالمعرفه.


۳.۱.۳.۲ - نقل بخاری از سائب بن زید

با طلحة بن عبیدالله، سعد بن ابی وقاص، مقداد بن اسود و عبدالرحمن بن عوف مصاحبت داشتم از هیچ‌کدام نشنیدم که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) حدیثی نقل کند، مگر طلحه که از جنگ احد سخن گفت. سیره پیشوایان این مطلب را از مستدرک حاکم به نقل از صحیح بخاری نقل کرده است.
[۱۲] مستدرک حاکم، ج۱، ص۵۶.

اگر به زید بن ارقم می‌گفتند بر ما حدیث بخوان می‌گفت: (کبرنا و نسینا؛ پیر شدیم و فراموش کردیم) و بعضی مانند سعید بن زید بن عمرو بن نفیل که یکی از عشره مبشره است بسیار کم حدیث نقل کرده و ابوعبیده جراح هیچ حدیثی در صحیح مسلم و بخاری ندارد. سیره پیشوایان این مطلب را از مستدرک حاکم نقل می کند.
[۱۳] سیره پیشوایان این مطلب را از مستدرک حاکم، ج۱، ص ۵۶.


۳.۱.۳.۳ - نقل قول ابن عباس

من پس از چندین سال ملازمت با عمر چنان به او نزدیک شده بودم که وقتی روزی عمر خواست دست هایش را بشوید من آفتابه را در دست گرفتم و کمک وی کردم. در این حال از تفسیر این آیه قرآن (فقد قست قلوبکما…) از او پرسیدم که به چه کسانی دارد؟ عمر در پاسخ می‌گوید: وای بر تو آیا این را نمی‌دانی، این آیه در شأن حفصه و عایشه نازل شده است. ابن عباس با آن‌که این را می‌دانست می‌خواست از زبان عمر نقل کند که مشکلی برای او ایجاد نشود.
بعد از عمر عثمان نیز چنان کرد و در زمان حضرت علی (علیه‌السلام) چون فضای عمومی جامعه این گونه شده بود حدیث نتوانست رایج شود، ولی حضرت در میان کلماتشان احادیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را نقل می‌کردند.

۳.۲ - جریان تشکیل گروه قصّاصون

به رغم منع حدیث، جریانی به نام (قصّاصون) شکل گرفت که بنابر آن علمای یهودی و مسیحی که مسلمان شده بودند اما هنوز تحت تأثیر فرهنگ یهودی و مسیحی خود بودند و اجازه داشتند به قصه گویی بپردازند.
پایگاه اصلی ایشان مسجد بود. به این ترتیب اسطوره های توراتی و یهودی وارد عالم اسلام شد. در رأس این قصاصون دو نفر بودند: یکی کعب بن ماتح (معروف به کعب الاحبار) و دیگری تمیم داری. این دو نفر دو کار عمده انجام دادند: یکی قصه گویی و دیگر تربیت افراد قصه گو؛ کسانی چون ابوهریره، عبدالله بن عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه و دیگر شاگردانی بودند که آنان تربیت کردند. این افراد طبق نقل علامه امینی پانصد هزار حدیث و قصه وارد دین کردند، یعنی در دورانی که اسلام در حال پیشروی بود و مسائل مستحدثه وارد دین می‌شد و مفسران خانه نشین بودند، قصّاصون وارد عرصه شدند و زمام پاسخ گویی به مسائل را به دست گرفتند تا جایی که امروزه برخی دین اسلام را در اصل ساخته و پرداخته اسطوره های یهود می‌دانند.
وقتی حضرت علی (علیه‌السلام) به حکومت رسیدند اولین کاری که کردند قصّاصون را از مسجد بیرون کردند و با آن‌ها برخورد کردند.
عکرمه نقل می‌کند روزی ابن عباس نشسته بود که مردی رسید و به وی گفت سخن عجیبی از کعب الاحبار شنیدم. او می‌گفت: در روز قیامت خورشید و ماه را به صورت دو گاو کشیده، در جهنم می‌اندازند. عکرمه می‌گوید: ابن عباس برافروخت و گفت: کعب دروغ گفته، او می‌خواهد این قصه های دروغین را در اسلام وارد کند. لذا طرفداران علی (علیه‌السلام) به شدت به این موضوع اعتراض می‌کردند.
جریان منع حدیث تا سال ۹۹ هجری ادامه داشت، ولی جریان قصاصون با جدیت ادامه پیدا کرد تا این‌که در قرن دوم هجری با حادثه ای عجیب مواجه شد؛ تمام آنچه در جریان قصّاصون شکل گرفته بود در قالب قصه ای سندسازی شد و قصه به حدیث تبدیل گردید و سلسله سند را هم به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) رساندند. این گونه دو جریان به یک جریان تبدیل شد. در معتبرترین کتب اهل تسنن یعنی صحیح بخاری و مسلم بسیاری از احادیث اسطوره ای از یهود به چشم می‌آید که کاملاً سندسازی شده‌اند و آن‌ها را با عنوان اسرائیلیات می‌شناسند.


در حوزه پیرامونی به خصوص در شام که مسلمان نبودند و اساساً اسلامشان را از معاویه گرفته بودند و اگر معاویه می‌گفت: قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) همه می‌پذیرفتند، نقل احادیث رواج داشت؛ احادیثی جعلی که عمدتاً در وصف معاویه و اعمال نظر وی بود.

۴.۱ - نقل قول از مدائنی

معاویه به کارگزاران خود در همه جا نوشت: شهادت هیچ‌یک از شیعیان علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) را نپذیرند… و بنگرید تا هرکس از طرفداران عثمان نزد شما هستند و فضایل او را نقل می‌کنند آن‌ها را به خود نزدیک کنید و گرامی دارید و هرکس در فضیلت عثمان حدیثی نقل کرد نام او و پدر و فامیل او را برای من بنویسید… کارگزاران نیز به کار افتادند و همین امر سبب شد تا احادیث بسیار در فضیلت عثمان در هر شهری نقل و جمع آوری شد و به دلیل جایزه های زیاد و جامه و زمین و باغ و غیره که از معاویه می‌گرفتند سیل حدیث و کاروان های خبر به دربار معاویه و کارگزاران او سرازیر شد و جریان یافت… و مدتی بر این منوال گذشت.
کار به جایی رسید که معاویه به کارگزاران مزبور نوشت: حدیث در فضیلت عثمان زیاد شده و از حد گذشته و همه شهرها و قرا و قصبات را پر کرده، از این پس با رسیدن این بخش نامه دستور دهید در فضیلت دیگر صحابه و خلفا حدیث گویند، ولی اجازه ندهید احدی از مسلمانان حدیثی درباره ابوتراب روایت کند.
همین سبب شد تا حدیث های جعلی و دروغی را که هیچ حقیقت نداشت در مناقب دیگر صحابه نقل کنند و آن‌ها را بر منابر ذکر کنند و به معلمان یاد دهند و آن‌ها نیز برای بچه‌ها در مدرسه‌ها بازگو می‌کردند و به تدریج جزء درس های روزانه آن‌ها قرار می‌گرفت و آن‌ها روایت می‌کردند و همچون قرآن کریم به یکدیگر یاد می‌دادند تا آن‌جا که به دختران و زنان و خدمت کاران خود نیز یاد می‌دادند… و مدتی هم بر این منوال گذشت….
سپس به همان کارگزاران نوشت: از این پس بنگرید تا هرکس را که ثابت شد شیعه علی و دوستدار او و یا دوستداری خاندان اوست نام او را از حقوق بگیران بیت المال قطع و همه امتیازات و عطایای او را حذف کنید… و به دنبال آن نامه دیگر رسید به این مضمون که هرکس را به دوستی علی بن ابی طالب و خاندان او متهم شد دستگیر و خانه او را خراب کنید که در آن موقع سخت ‌ترین بلاها و گرفتاری‌ها متوجه مردم عراق به خصوص کوفه بود. آن گاه کار به جایی رسید که شیعیان علی بن بی طالب (علیه‌السلام) با ترس شدید به خانه دوستان خود می‌رفتند که آن‌ها را می‌شناختند و در پنهانی با یک دیگر سخن می‌گفتند و حتی جرئت سخن گفتن نزد زن و بچه و یا خدمتکار آن‌ها نیز نداشتند.
حدیث های دروغ و بهتان بسیار شد و قاضیان و والیان بر این منوال روزگار گذراندند. آن گاه آزمایش سختی پیش آمد و بیش‌تر از همه گروه ها، قاریان ریاکار و افراد ضعیف الایمانی بودند که به خضوع و عبادت تظاهر می‌کردند و دچار لغزش شدند و به دلیل نزدیکی به کارگزاران معاویه و کسب مال و منال و زمین و باغ و خانه و تقرب به دربار حدیث های زیادی را به دروغ جعل کردند. این حدیث های جعلی و دروغ به تدریج به متدینان و کسانی منتقل گردید که از دروغ پرهیز می‌کردند. آنان به خیال این‌که آن احادیث صحیح و راست است آن‌ها را پذیرفتند و روایت کردند. اگر آنان می‌دانستند آن احادیث دروغ و باطل است هیچ گاه نقل نمی‌کردند… و کار بر همین منوال گذشت تا آن گاه که حسن بن علی (علیه‌السلام) از دنیا رفت که بلا و آزمایش سخت تر و فزون تر گردید….
[۱۵] النصایح الکافیه، ج۱، ص۷۲ ۷۳.
[۱۶] الصحیح من السیره، ج۲، ص۲۲.
[۱۷] الصحیح من السیره، ج۲، ص۲۸۴-۲۸۵.
[۱۸] درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، رسول محلاتی، ج۲، ص۲۵.

حتی شایع شده خود معاویه در زمان علی     (علیه‌السلام) به حضرت گفت من هفتاد نفر را می‌آورم که هرگز دروغ نمی‌گویند و اینها مشهور به راست گویی هستند و آماده‌اند که شهادت دهند و قسم بخورند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) خویشاوندی نزدیک تر از معاویه نداشت.


با ورود به قرن دوم و آزاد شدن نقل و نوشتن حدیث از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) توسط خلیفه بنی امیه یعنی عمر بن عبدالعزیز در سال ۹۹ هجری دو حادثه دیگر اتفاق افتاد:

۵.۱ - تکثیر و جعل حدیث

با آزاد شدن نقل از احادیث پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آن قدر حدیث جعل کردند که دیگر حصر و حدی نداشت، به خصوص که حکومت وقت هم از نقل حدیث و نوشتن آن حمایت می‌کرد و طبیعی است که در این هنگام احادیث فراوانی وارد بازار حدیث شد که بسیاری از آن‌ها کذب بود.
از طرفی دیگر تجارت و خرید و فروش حدیث به مانند امری متداول گردید.
برای مثال از ده‌ها روایتی که در کتب اهل سنت آمده یک روایت نقل می‌شود:
یعقوب بن ابراهیم بن سعد حدیث ابوهریره را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) درباره نهی از شستن در آب راکد، هنگامی که نجاست برسد، حفظ بود و آن را در مقابل یک دینار روایت می‌کرد.
[۱۹] شرح سیوط بر سنن نسایی، ج۱، ص۴۹.
[۲۰] کفایه، ج۱، ص۱۵۶.

همچنین ملاکی ویژه برای تشخیص احادیث صحیح از کذب وجود نداشت و اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) همگی دار فانی را وداع گفته بودند، به جز اندکی انگشت شمار و پیر. سرانجام نتیجه قیاس‌ها و استنباطهای خود را نیز به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نسبت دادند.

۵.۲ - تدوین احادیث اهل سنت

رفته رفته متفکران امت به فکر جمع احادیث صحیح افتادند تا احادیث صحیح را از بین هزاران حدیث باطل جدا کنند. آن گونه مرحله دوم یعنی جمع و تدوین احادیث صحیح آغاز شد.
پس از صد سال نوشتن حدیث و تدوین آن به گونه رسمی آغاز شد. بنابر نقلی موطأ مالک از اولین کتب حدیثی بود که پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در بین اهل سنت تدوین شد. پس از آن صحاح و مسندهای مختلف به وجود آمد. زمانی نیز به بررسی آن احادیث پرداختند و احادیث صحیح را از سقیم جدا کردند. نتیجه آن دوره صحاح سته بود.
مالک بن انس، فقیه مدینه بود. تولد او را بین سال های ۹۱۵۱ ۹۳ هجری گفته‌اند و وفات او در سال ۱۷۹ بوده است. اهل سنت کتاب او را تلقی به قبول کرده اند. شافعی صحیح ‌ترین کتاب‌ها پس از قرآن را کتاب موطأ مالک می‌دانست. اضواء علی السنة المحمدیه، به نقل از شرح زرقانی،
[۲۱] اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۱۹۷-۲۹۶. به نقل از شرح زرقانی، اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۲۵و۱۱.

سیوطی در تنویر الحوالک از قاضی ابی بکر بن العربی نقل می‌کند:
کتاب موطأ اصل اولی و صحیح بخاری اصل ثانی است اضواء علی السنة المحمدیه، به نقل از شرح زرقانی،
[۲۲] اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص ۱۹۷ ۲۹۶، به نقل از شرح زرقانی، اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۲۵و۱۱.
و مالک صد هزار حدیث روایت کرد و ده هزار آن‌ها را در موطأ اختیار کرد و سپس پیوسته این احادیث را بر آن و سنت عملی پیامبر عرضه می‌کرد تا پانصد حدیث باقی ماند. اضواء علی السنة المحمدیه، به نقل از شرح زرقانی،
[۲۳] اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص ۱۹۷ ۲۹۶، به نقل از شرح زرقانی، اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۲۵و۱۱.

از ابن الهباب، الکیا الهراس، ابهری و در شرح زرقانی بر موطا، نظیر عبارات گذشته یافت می‌شود. اضواء علی السنة المحمدیه، به نقل از شرح زرقانی،
[۲۴] اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص ۱۹۷ ۲۹۶، به نقل از شرح زرقانی، اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۲۵و۱۱.





۶.۱ - یکم

مالک حدود نود سال بعد از هجرت به دنیا آمد و اگر از سی سالگی هم نوشتن حدیث را آغاز کرده بود و از افرادی حدیث نقل می‌کرد که زمان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را خوب درک کرده بودند و دست کم از زمان هجرت با پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بودند. در این صورت وی با چهار واسطه از پیامبر نقل می‌کرده است و چنان‌که گذشت راویان اول یعنی صحابه چیزی از احادیث را ننوشته‌اند و بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز حدیثی نوشته نشده است؛ زیرا در آن زمان نقل حدیث و گردآوی آن ممنوع بوده است. حال چگونگی انتقال احادیث از صحابه به تابعین و از تابعین به تابعینِ تابعین خود جای بحث دارد.
باتوجه به بحث مرحله اول معلوم می‌شود که به یقین حتی یک حدیث موطأ را نمی‌توان گفت که از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) صادر شده است و حق با عتیق یا زبیدی است که می‌گفت اگر مالک عمر بیشتری می‌کرد تمام احادیث موطأ را ساقط می‌کرد.

۶.۲ - دوم

مالک برای تشخیص حدیث صحیح از سقیم، احادیث را با قرآن و سنت عملی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مقایسه می‌کرد، ولی نکته جالب توجه این است که ایشان فهم خود را از قرآن و سنت ملاک می‌گرفته است. چه دلیلی بر صحت فهم او از کتاب و سنت می‌توان دست داد؟ پس تصحیح یا تضعیف مالک و امثال او مشکلی را از دیگران حل نمی‌کند.
سنت عملی پیامبر چگونه به دست مالک رسیده است؟ آیا سنت در زمانی که افراد نان جو می‌خوردند با زمانی که طلاهای بعضی از افراد با تبر شکسته می‌شد یکی است؟ مالک کدام سنت را سنت عملی پیامبر تصور کرده است؟
دیگر این‌که نسخه های موطأ که اولین کتاب تدوین شده در حدیث است با هم اختلاف دارند هم از لحاظ محتوا، هم تقدیم و تأخیر و هم از لحاظ ابواب.
بنابراین کتاب موطأ و امثال آن‌که بعد از چهار واسطه و با این اختلاف نسخ به دست ما رسیده است، اعتبار ندارند.


دومین شخصی که به جمع حدیث پرداخت، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری فارسی بود. وی که در سال ۱۹۴ متولد شد و در ۲۵۶ درگذشت، برای تصنیف صحیح بخاری شانزده سال زحمت کشید. درباره وی می‌گویند: (از بین شش صد هزار حدیث، صحیح خود را استخراج کرده است.)
[۲۵] مقدمه فتح الباری، ج۱، ص۴، أضواء علی السنه المحمدیه.

اسماعیلی از او نقل می‌کند که گفته است: (الم أخرج فی هذا الکتاب الا صحیحاً وما ترکت من الصحیح أکثر)،
[۲۶] هدی السارع، مقدمه فتح الباری، ج۱، ص۴، اضواء علی السنه النبویه.


۷.۱ - اولین

خطیب بغدادی در تاریخ بغداد نقل می‌کند که بخاری گفته است:
چه بسا حدیثی که در بصره شنیدم و در شام نوشتم و ای بسا در شام شنیدم و در مصر نوشتم! به او گفته شد: ای ابوعبدالله آنها را به تمام و کمال نوشتی؟ سکوت کرد.
از نوادر چیزهایی که در بخاری واقع شده این است که یک حدیث کامل با یک سند و به دو بیان نقل شده است:
خلاصه این‌که او حدیث های شنیده شده را جمع می‌کرده و این عمل موجب حذف بعضی کلمات یا تغییر بعضی دیگر می‌شده و گاهی اسناد یک حدیث با حدیث دیگر خلط می‌شده و شخص بخاری نیز هم عملاً و هم لفظاً به این اشکالات معترف است.

۷.۲ - دومین

از قراین مختلف می‌توان به دست آورد که صحیح بخاری در زمان حیات مؤلف پاک نویس نشده است. از جمله آن قراین به تقدیم و تأخیر در روایات ابواسحاق المستملی، ابومحمد سرخسی، ابوهیثم کشمیهنی و ابوزید مروزی و ذکر نکردن شرح حال عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زیاد (با این‌که این هر دو از عشره مبشره بوده اند) می توان اشاره کرد.

۷.۳ - سومین

وی احادیث زیادی را از افراد ضعیف، کذاب، متهم و مجهول نقل کرده است. در فتح الباری حدود ۶۵ صفحه به ذکر اسماء این افراد و اشکالاتشان پرداخته است.
[۲۷] مقدمه فتح الباری، ج۲، ص۱۱۲ ۱۷۶.

اینها همه اشکالاتی است که اهل سنت مطرح کرده‌اند و اگر مطالب مطرح شده در مرحله اول و اشکالات بر موطأ مالک نیز بر آن‌ها افزوده شود دیگر هیچ اطمینانی به هیچ لفظ و مضمونی نمی‌توان کرد و شاید به دلیل همین اشکالات است که رشید رضا در (المنار) می گوید:
پس وقتی در این سخنان تأمل کنید، خواهید دانست از اصول ایمان و ارکان اسلام نیست که مسلمان به هرآنچه بخاری از احادیث جعلی نقل کرده ملتزم باشد، بلکه احدی در صحت اسلام و شناخت تفصیلی آن، اصلاح به صحیح بخاری و اقرار به هر آنچه در آن است را شرط نمی‌داند.
سومین شخص ابوالحسن بن الحجاج القشیری النیشابوری صاحب کتاب صحیح مسلم متولد ۲۰۴ و متوفای ۲۶۸ است. اشکالاتی که بر کتاب های قبلی به دلیل کثرت واسطه، تغییر الفاظ و امثال آن وارد بود بر این کتاب هم وارد است.
[۲۸] اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۳۰۸.
وی از روی نوشته‌ها احادیث را جمع می‌کرد و به لفظ حدیث پای بند بود، ولی واسطه بین او و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نزدیک به ده نفر می‌رسید. از این رو از پرداختن به آن روی می‌گردانیم.


شیعه احادیث را که پس از صد سال از وفات پیامبر نوشته شده معتبر نمی‌داند؛زیرا مشکلات احادیث شیعه، به طریق اولی برای احادیث اهل تسنن نیز تصور می شود. احادیث شیعه برخلاف احادیث اهل سنت از ابتدا به کتابت درمی آمدند، زیرا افراد در حضور ائمه اطهار (علیه‌السلام) و یا پس از برگشتن به خانه فوراً احادیث را می‌نوشتند و گاهی نیز پس از نوشتن، آنها را به ائمه عرضه می‌کردند، خصوصاً اگر احتمال دسیسه و تدلیس در احادیث می‌دادند تا از صحت آن احادیث اطمینان یابند.
یکم. از زمان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تا زمان حضرت صادق (علیه‌السلام
دوم. از زمان حضرت صادق (علیه‌السلام) تا عصر ائمه متأخر؛
سوم. عصر غیبت صغرا ؛
چهارم. زمان تدوین کتب اربعه ؛
پنجم. بالاخره از زمان تدوین کتب اربعه تا به امروز.

۸.۱ - از زمان پیامبر تا زمان امام صادق

حضرت علی (علیه‌السلام) ضمن این‌که از کاتبان وحی بود، اصرار داشت که دانستنی‌ها درباره شأن نزول، زمان نزول، اشخاصی که قرآن درباره آنان نازل شده، ناسخ و منسوخ و دیگر امور را به ثبت رساند. نوشته های حضرت با عناوین مختلف (کتاب علی)، (صحیفه علی)، کتاب (سنت ها، قضاوت‌ها و حکمت ها) و کتاب (جامعه) شناخته شده است.
صحیفه علی (علیه‌السلام) مورد اتفاق فریقین است. احمد، شیخان و اصحاب سنن با الفاظ مختلفی در ابواب علم، جهاد ، دیات ، حرم مدینه، ذمه مسلمین و باب های دیگر از این صحیفه یاد کرده اند.
[۲۹] اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۹۴-۹۵.
بنابر احادیث شیعه کتاب علی (علیه‌السلام) غیر از صحیفه حضرت علی (علیه‌السلام) بوده است و هر دو نزد حضرت امام باقر (علیه‌السلام) و امام صادق (علیه‌السلام) موجود بوده است و بر طبق آن برای اصحاب مطالبی را نقل می‌کرده اند. یا علی اکتب ما املی علیک، قلت یا رسول اللهاتخاف علی النسیان قال: لا… ولاکن لشرکائک الائمه من ولدک… وحضرت علی به اصحاب خود می‌فرمود: (قیدوا العلم بالکتاب) و می‌فرمود: (عقل الکاتب قلمه)
[۳۰] المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، ج۱، ص۱۸، با اسانید متعدد.
[۳۱] المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، ج۱، ص۳۰.

نوشتن حدیث در زمان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و بعد از آن به حضرت علی (علیه‌السلام) منحصر نبوده است، بلکه بسیاری از شیعیان مخلص به نوشتن حدیث می‌پرداختند، همانند:

۸.۱.۱ - نویسندگان حدیث شیعی

۱. ابراهیم ابورافع، غلام عباس (عموی پیغمبر) بود که به حضرت رسول هدیه شد و حضرت نیز او را آزاد ساخت.
او کتابی به نام (السنن والاحکام والقضایا) دارد که نجاشی اسناد خود را به او ذکر کرده است.
۲. سلمان فارسی؛
۳. ابوذر غفاری ؛
۴. عبدالله بن عباس؛
۵. جابر بن عبدالله انصاری؛
۶. عبیدالله بن ابی رافع؛
۷. اصبغ بن نباته؛
۹. سلیم بن قیس هلالی؛
۱۰. میثم تمار ؛
۱۱. حارث بن عبدالله؛
۱۲. حجر بن عدی ؛
۱۳. رشید الهجری؛
۱۴. محمد بن قیس البجلی؛
۱۵. عطیه و….
[۳۲] المعجم المفهرس لالفاظ أحادیث البحار، ج۱، ص۳۰-۳۲.

بعضی از این بزرگان احادیث را مستقیماً از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دریافت و ثبت و ضبط کردند و بعضی از حضرت علی (علیه‌السلام) فراگرفتند و بعضی مانند ابورافع توانستند کتاب پدر را به نسل بعدی منتقل کنند و بعضی نظیر جابر با عمر طولانی خود تا عصر حضرت باقر (علیه‌السلام) شاهد گفتار و کردار پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و دیگر ائمه بعد از حضرت زنده ماندند.

۸.۲ - از زمان امام جعفر صادق تا غیبت صغرا

ائمه اطهار (علیهم‌السلام) خصوصاً امامان باقر و صادق (علیهماالسلام) که بیشترین نقش را در آگاهی شیعه و شناساندن آن به عنوان یک مکتب داشتند پیوسته به اصحاب خود سفارش می‌کردند که آن چه را فرا می‌گیرند بنویسند و شاگردان آن‌ها نیز چنین می‌کردند و لذا اکثر شاگردان ایشان دارای اصل و کتاب بودند و این اصل به واسطه افراد دیگری که در طبقه و زمان بعد بوده‌اند تحت عنوان (مصنفات) جمع آوری می‌شد و جهت سلامت احادیث از دسیسه و مبالغه گویی و جعل و وضع، آن احادیث به ائمه متأخر عرضه می‌شد و آنان حدیث صحیح را از سقیم تمیز می‌دادند، مثل زرارة بن اعین که به گفته نجاشی (متوفای ۱۵۰) او:
شیخ أصحابنا فی زمانه ومتقدمهم وکان قاریاً فقیهاً متکلماً شاعراً ادیباً قد أجتمعت فیه خلال الفضل والدین صادقاً فیما یرویه قال ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن بابویه رأیت له کتاباً فی الاستطاعه والجبر… ومات زراره سنه خمسین ومئة.
ییا مانند ابوحمزه ثمالی یعنی همان ثابت بن دینار که به گفته نجاشی:
روی عن ابی عبدالله (علیه‌السلام) أنه قال ابوحمزه فی زمانه مثل سلمان فی زمانه وروی عنه العامه ومات فی سنه خمسین ومئة له کتاب تفسیر القرآن… وله کتاب النوادر… وله رساله الحقوق عن علی بن الحسین (علیه‌السلام).
[۳۳] المعجم المفهرس لالفاظ أحادیث البحار، ج۱، ص۸۳.

هریک از این دو حدود یک طبقه (سی سال) قبل از مالک می‌زیسته اند؛ چون مالک متوفای سال ۱۷۹ است و این دو متوفای سال ۱۵۰ هستند و دارای اصول بوده اند.
در مرحله تصنیف اشخاصی مانند صفوان بن یحیی و سعد بن عبدالله بوده‌اند که نجاشی در مورد صفوان می‌گوید:
کوفی ثقة روی عن ابی عبدالله (علیه‌السلام) وروی هو عن الرضا… وکان من الورع والعباده علی مالم یکن علیه احد من طبقته وصنف ثلاثین کتاباً کما ذکر اصحابنا یعرف منها الان کتاب الوضوء، کتاب الصلاه، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الزکوة، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الفرائص، کتاب الوصایا، کتاب الشراء والبیع، کتاب العتق والتدبیر، کتاب البشامن پس از چندین سال ملازمت با عمر چنان به او نزدیک شده بودم که وقتی روزی عمر خواست دست هایش را بشوید من آفتابه را در دست گرفتم و کمک وی کردم. در این حال از تفسیر این آیه قرآن (فقد قست قلوبکمارات نوادر… مات صفوان بن یحیی سنه عشر ومأتین.
[۳۴] المعجم المفهرس لالفاظ أحادیث البحار، ج۱، ص۱۳۹.

در مورد سعد بن عبدالله می‌گوید:
شیخ هذه الطائفه وفقیهاً ووجهها کان سمع من حدیث العامه شیئاً کثیراً وسافر فی طلب الحدیث لقی من وجوههم الحسن بن عرفه ومحمد بن عبدالملک الدقیقی واباحاتم الرازی وعباس البرهقی ولقی مولانا ابامحمد (علیه‌السلام) … وصنف سعد کتاباً کثیره وقع إلینا منها کتاب الرحمه، کتاب الوضو.
از این کلام مشخص می‌شود که نگارش تصنیفات شیعه نیز قبل از نوشتن صحاح اهل سنت به انجام رسیده است.

۸.۳ - تدوین کتب اربعه

علمای شیعه به چیزهایی که پس از عصر غیبت می‌نوشتند، (اصل) یا (کتاب) یا (تصنیف) می گفتند، مانند اصول اربع مئه . این اصول را پیوسته استاد بر شاگرد می‌خوانده است و در روایاتی که تصنیف نشده بود پیوسته شاگرد از استاد می‌شنید جمع آوری می‌کردند. این اصول اربع مئه به دست مشایخ ثلاث یعنی کلینی ، صدوق و دو نسل بعد یعنی شیخ طوسی رسید. کافی اولین کتاب شیعی است که از اصول اربع مئه نقل روایت کرده است. کتب اربع مئه را استاد بر شاگرد می‌خواند و شاگرد می‌نوشت و بعد استاد و شاگرد تطبیق می‌کردند و به هرجا می‌رسیدند می‌نوشتند (بلغ الی هنا) و استاد امضا می‌کرد.
پس اولین نفر از مشایخ ثلاث محمدبن یعقوب کلینی متوفای ۳۲۹ است. صدوق، بعد از کلینی، کتاب (من لایحضره الفقیه) را در چهار جلد نوشت
[۳۵] المعجم المفهرس لالفاظ أحادیث البحار، ج۱، ص۲۷۸.

سومین مؤلف، شیخ الطائفة محمدبن الحسن طوسی (متوفای ۴۶۰) کتاب های (تهذیب الاحکام) و ( استبصار ) را نوشت.
چهار کتاب حدیثی شیعه ( الکافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب الاحکام و الاستبصار) نزد عالمان شیعه از اعتبار خاصی برخوردارند و از مهم‌ترین منابع حدیثی شیعه به شمار می‌آیند تا جایی ‌که به اصول اربعه شهرت یافته‌اند.

۸.۴ - کتب اربعه از دیدگاه امام‌ خمینی

امام‌ خمینی نیز در آثار خویش به این کتب اربعه توجه داشته است.
الف) اصول کافی: امام‌ خمینی این کتاب متقن‌تر از دیگر کتاب‌ها و کلینی را نیز در ضبط احادیث بسیار دقیق‌تر از دیگران دانسته است.
ب) من لا یحضره الفقیه: امام‌ خمینی یادآور شد هرچند صدوق، روایت ضعیف را نقل کرده‌ است؛ ولی برخی روایات به جهت کثرت طُرق آن مورد اعتماد است و اگر مرسل هم باشد، از مرسلات صدوق است که اعتبار آن از مرسلات ابن ابی عمیر کمتر نیست.
ج) تهذیب الاحکام: تالیف محمد بن حسن، معروف به شیخ طوسی است. امام‌ خمینی او را یکی از ستون‌های فقه شیعه شمرده که باید به سخنان، طریقه او در فقه و روش استنباط او توجه کامل کرد.
د) الاستبصار: این کتاب نیز از آثار شیخ طوسی است. هدف وی در این کتاب جمع عرفی میان اخبار متعارض است. امام‌ خمینی در آثار خود به این ویژگی اشاره کرده‌ است ایشان پس ‌از آنکه یازده نوع از جمع عرفی را بیان می‌کند یادآور می‌شود که شیخ طوسی در کتاب استبصار بسیاری از آنها را آورده است.
امام خمینی در مجموع بر این باور است که این کتاب‌های چهارگانه از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند به‌گونه‌ای که اگر مؤلفان کتاب‌های یادشده از اصل یا کتابی نکنند یا کم نقل کنند، سبب بی‌اعتباری آن اصل می‌شود و این امر بر توثیق اهل رجال نیز مقدم است. ایشان رجوع به کتاب‌های حدیثی را امری عقلایی و مورد امضای شارع می‌داند، ولی معتقد است سند و دلالت آنها باید بررسی شود و این گفته که کتاب‌های چهارگانه قطعی‌اند یا نویسندگان آنها شهادت به صحت آنها داده‌اند، درست نیست.
[۴۲] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۳۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.


پس از زمان ائمه سخنان گوهربارشان با واسطه های بسیار نقل می‌شد و از آن رو که یک کلام هرچه بیش‌تر واسطه داشته باشد اعتماد به آن مشکل تر می‌شود. اگر مثلاً زراره از امام حدیثی نقل کرده باشد و ابن ابی عمیر از زراره و ابراهیم بن هاشم از ابن ابی عمیر و علی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم و بالاخره مرحوم کلینی در کتاب کافی از علی بن ابراهیم حدیث نقل کرده باشد مورد خدشه است؛ چون اشخاص به دلیل عدم عصمت در معرض لغزش هستند و در شنیدن و نوشتن ممکن است اشتباه کنند. مثلاً کسی ممکن است بگوید: (فلان چیز سخت است) و شنونده ممکن است این گونه بشنود که (فلان چیز سهل است). سخت و سهل یا سهل و صعب دقیقاً مثل هم تلفظ می‌شود. آیا زراره یا ابن ابی عمیر دقیقاً این کلمه یا حرف را از امام درست شنیده یا خیر؟ پس درباره راوی تنها ثقه بودن و راست گویی کفایت نمی‌کند بلکه باید خوش فهم هم باشد که مضمون کلام امام را به خوبی درک کند. لذا این‌که بعضی می‌گویند فلانی راست گوست کفایت نمی‌کند بلکه باید فهم او را در مسئله فهمید. ارزش سخنی که زراره نقل می‌کند برای ما از افرادی مثل عمار ساباطی بیش‌تر است؛ چون زراره خود فقیه بوده و از طرفی قبلاً خودش سنی بوده و فقه اهل سنت را می‌دانسته و به اصطلاحات فقه مسلط بوده است.
لذا سؤالی که از امام می‌کند به فقه اهل سنت و فتوای آنهاست ولی شخصی مثل زکریا بن ابراهیم هرچند که قبلاً مسیحی بوده و بعد شیعه شده و آدم خوبی بوده فقیه نبوده است. لذا سؤالی هم که از امام می‌کند ممکن است بسیار مهم نبوده نباشد.
از سویی در آن زمان معمولاً به حافظه تکیه می‌کرده اند؛ شخصی می‌گفت من مثلاً پنجاه هزار حدیث از امام حفظ کردم و دیگری کمتر یا بیشتر، ولی به هرحال با وجود این مطلب ارزش روایت کسانی که مطالب امام را می‌نوشتند بیش‌تر از کسانی است که مطلب امام را حفظ می‌کردند.
با وجود این یک حدیث نوشته شده با همه شرایط صحت تا وقتی که خبر واحد باشد ارزش کمی دارد و نمی‌توان در اعتقادات به آن تکیه کرد و به همین جهت مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید:
ما تنها در مقام عمل ملتزم به احادیث می‌شویم ولی در مقام اعتقاد ملتزم نیستیم. فقط اگر حدیثی متواتر بود یا خبر واحد محفوف به قراین باشد التزام اعتقادی به او خواهیم داشت.
دانستن زبان عربی برای راوی، نوشتن روایت در زمان صدور و درک و فهم راوی از منظور امام در روایت ، دیگر ویزگی‌هایی است که راوی باید داشته باشد.
هم چنین ممکن بوده که کتابی به عمد یا سهل دست کسی بیفتد و او با نوشتن نسخه بدل همراه با غلط در متن و سند دست ببرد و استاد هم متوجه آن تغییر نشده باشد، بلکه اگر مثلاً زراره از امام می‌شنید و همان لحظه آن را می‌نوشت و برای ابن ابی عمیر از روی نوشته می‌خواند و ابن ابی عمیر هم آن لحظه آن را می‌نوشت و پس از آن زراره نوشته او را بازخوانی می‌کرد و آن را با کتاب خود تطبیق می‌کرد، آن خبر مشکلی نخواهد داشت. البته چون آن زمان مانند امروز نبوده که کتاب را چند دور مقابله کنند بلکه از روی نسخه یک یا چند بار نوشته می‌شده و استاد نمی‌توانسته همه نسخه های شاگردانش را مقابله و با کتاب خود تطبیق کند و ازاین‌رو نسخه های متفاوت ایجاد می‌شد و همین طور این شاگردان خود استاد می‌شدند و گاه نسخه های غلط را به شاگردان می‌گفتند و همین طور به واسطه آنان به دست نسل های بعدی رسید.
علاوه بر این از زمان مرحوم کلینی تا همین صدسال پیش کتاب‌ها را نسخه نسخه و تک تک می‌نوشتند و این نسخه علاوه بر غلطهایی که گذشت ممکن بود در ادای احادیث اشتباهاتی داشته باشد. تازه شاگرد هم گاهی به نظرش می‌رسید این لفظ غلط است و چیز دیگری می‌نوشت، یا این‌که شاگرد یک کلمه توضیحی در متن می‌نوشت و نفر بعدی فکر می‌کرد جزء متن است و آن را در متن اضافه می‌کرد.
کسانی که به اصطلاح (اوستا بنویس) بودند و کتابت می‌کردند و می‌خواستند هرچه سریع تر بنویسند تا کتاب را تمام کنند و پول بگیرند خیلی مطالب را اضافه یا حذف می‌کردند و بعضی کلماتشان هم خواندنی نبود.
آیت الله شبیری زنجانی (حفظه الله تعالی) می فرمودند: (به جرئت می‌توان گفت هر سطری از کتاب کافی یک نسخه دارد.)
[۴۳] نوارهای درسی رجال ایشان.

در مقطعی هم کلاً رسم الخط کوفی به عربی تبدیل شد. در این برگردان خیلی از کلمات عوض یا حذف شدند و ترجمه‌ها ناقص گردید. مثلاً در خط کوفی (تسعین) و (سبعین) یک گونه نوشته می‌شود. لذا امروز پیدا نیست که شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) ۷۵ (سبعین) پس از وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بوده یا ۹۵ روز (تسعین).
در زمان شیخ طوسی نیز که کتاب خانه او را آتش زدند اصول اربع مئه هم در آن آتش سوزی از بین رفت و شیخ طوسی از بغداد هجرت کرد و به نجف اشرف کنار قبر امام علی (علیه‌السلام) رفت. قبر حضرت در آن موقع در یک بیابان واقع بود. او یک خیمه ای در کنار قبر حضرت زد، به طوری که قبر روبه روی او بین قبله و او بود. کم کم شاگردانش آمدند و چون کتابی برایشان نمانده بود او املا می‌کرد و شاگردان می‌نوشتند. لذا امالی شیخ طوسی نوشته شد.
از دیگر مشکلاتی که برای فرهنگ تمدن اسلامی پیش آمده حمله مغول به بلاد اسلامی است. شاید بتوان گفت هیچ جریانی جهان اسلام را به این اندازه متأثر نکرده است. آنها سیاست (زمین سوخته) را برگرفتند تا هیچ چیز را پشت سر خود سالم نگذارند و در غیر این صورت باتوجه به گستردگی جغرافیایی اسلام در این سرزمین وسیع محو می‌شدند. آنان حکومت ترکان خوارزمی را در سال ۶۱۵ و حکومت بنی عباس را در سال ۶۵۴ هجری ساقط کردند.
در این حمله بسیاری از مردم و به خصوص علما کشته شدند. هم چنین کتاب خانه های بزرگ دنیای اسلام در این حمله نابود و به آتش کشیده شد. لذا در این مقطع حساس تاریخی دنیای سلام و به ویژه اهل تسنن با خلأ فرهنگی بزرگی یعنی قطع رابطه علمی و فرهنگی با قبل از حمله مغول مواجه شد. پس حمله مغول پایان دهنده تمدن چندصدساله اسلامی بر جهان بود. قوم مغول سه بار بر ممالک اسلامی تاختند: یک بار در زمان چنگیز در سال ۶۱۵، سپس هلاکوخان در سال ۶۵۰ و مرتبه سوم توسط تیمور لنگ. جوینی در کتاب جهان گشای خود می‌نویسد: اگر تا هزار سال دیگر هیچ اتفاق ناگواری برای ایرانیان نیفتد شاید بتوان این فاجعه را جبران کرد.


۱. کنز العمال، ج۱، حدیث ۱۰۰.
۲. کنز العمال ج۱۰، حدیث ۸۲۹۱۶.
۳. ترمذی، ج۲، ص۱۱، طبع هند.
۴. فهرست واره فقه هزار و چهارصد ساله اسلامی در زبان فارسی، ج۱، ص۲۵ ۲۶.
۵. الصحیح من السیرة النبی الاعظم، سیدجعفر مرتضی عاملی، ج۱، ص۵۵.
۶. تذکره الحفاظ، ج۱، ص۳، دارالاحیاء التراث العربی بیروت.
۷. ابن عبدالبر والبیهقی، به نقل اضواء علی السنه المحمدیه، ج۱، ص۴۷.
۸. تذکره الحفاظ، ج۱، ص۳.
۹. طبقات ابن سعد، ج۱، ص۳، به نقل از اضواء علی السنه المحمدیه، ج۱، ص۲۰۶.
۱۰. طبقات ابن سعد، ج۱، ص۳، به نقل از اضواء علی السنه المحمدیه، ص۲۰۶.
۱۱. مستدرک حاکم، ج۱، ص۱۰۲، بیروت، دارالمعرفه.
۱۲. مستدرک حاکم، ج۱، ص۵۶.
۱۳. سیره پیشوایان این مطلب را از مستدرک حاکم، ج۱، ص ۵۶.
۱۴. تحریم/سوره۶۶، آیه۲.    
۱۵. النصایح الکافیه، ج۱، ص۷۲ ۷۳.
۱۶. الصحیح من السیره، ج۲، ص۲۲.
۱۷. الصحیح من السیره، ج۲، ص۲۸۴-۲۸۵.
۱۸. درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، رسول محلاتی، ج۲، ص۲۵.
۱۹. شرح سیوط بر سنن نسایی، ج۱، ص۴۹.
۲۰. کفایه، ج۱، ص۱۵۶.
۲۱. اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۱۹۷-۲۹۶. به نقل از شرح زرقانی، اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۲۵و۱۱.
۲۲. اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص ۱۹۷ ۲۹۶، به نقل از شرح زرقانی، اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۲۵و۱۱.
۲۳. اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص ۱۹۷ ۲۹۶، به نقل از شرح زرقانی، اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۲۵و۱۱.
۲۴. اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص ۱۹۷ ۲۹۶، به نقل از شرح زرقانی، اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۲۵و۱۱.
۲۵. مقدمه فتح الباری، ج۱، ص۴، أضواء علی السنه المحمدیه.
۲۶. هدی السارع، مقدمه فتح الباری، ج۱، ص۴، اضواء علی السنه النبویه.
۲۷. مقدمه فتح الباری، ج۲، ص۱۱۲ ۱۷۶.
۲۸. اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۳۰۸.
۲۹. اضواء علی السنة المحمدیه، ج۱، ص۹۴-۹۵.
۳۰. المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، ج۱، ص۱۸، با اسانید متعدد.
۳۱. المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، ج۱، ص۳۰.
۳۲. المعجم المفهرس لالفاظ أحادیث البحار، ج۱، ص۳۰-۳۲.
۳۳. المعجم المفهرس لالفاظ أحادیث البحار، ج۱، ص۸۳.
۳۴. المعجم المفهرس لالفاظ أحادیث البحار، ج۱، ص۱۳۹.
۳۵. المعجم المفهرس لالفاظ أحادیث البحار، ج۱، ص۲۷۸.
۳۶. خمینی، روح‌الله، الطهارة، ج۳، ص۳۵۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۳۷. خمینی، روح‌الله، کتاب البیع، ج۲، ص۶۲۷-۶۲۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۳۸. خمینی، روح‌الله، المکاسب المحرمه، ج۱، ص۸۳-۸۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۳۹. خمینی، روح‌الله، المکاسب المحرمه، ج۱، ص۱۱۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۴۰. خمینی، روح‌الله، الاجتهاد والتقلید، ص۱۴-۱۶ تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۴۱. خمینی، روح‌الله، التعادل و الترجیح، ص۱۵-۱۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.    
۴۲. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۳۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۴۳. نوارهای درسی رجال ایشان.



مجله فقه، دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «منابع حدیث»، شماره۵.    
دانشنامه امام خمینی    ، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    ، ۱۴۰۰ شمسی.


رده‌های این صفحه : دیدگاه های کلامی امام خمینی




جعبه ابزار