مفهوم عقل در کافی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این نوشتار سعی شده است که برداشتهای
ملاصدرا و
علامه مجلسی درباره مفهوم
عقل در روایات «کتاب
العقل و الجهل»
اصول کافی، مورد تحقیق و کاوش قرار گیرد.
مطالب در دو بخش تنظیم شده است: بخش اول، درباره تبیین و توضیح معنای
عقل است. مباحثی مانند معنای لغوی و اصطلاحی
عقل، معنای
عقل از دیدگاه
ملاصدرا و
علامه مجلسی را در این بخش میتوان یافت. در بخش دوم، «تطبیق دیدگاه ملاصدرا و علامه مجلسی بر
روایات» گنجانیده شده است.
در این بخش نظرهای آنها درباره مفهوم
عقل در تک تک روایات
اصول کافی آورده شده است. هدف از این تحقیق کمک به برداشتی صحیحتر از مفهوم
عقل در روایات
معصومان (علیهالسّلام) است.
اصل مادّه «
عقل» به معنای «بازداشتن» است و همه مشتقات آن، به این معنای اصلی باز میگردد.
ابن فارس درباره این مادّه بر آن است که: العین و القاف و اللام اصل واحد منقاس مطّرد، یدّلُ عُظْمه علی حُبْسة فی الشئ او ما یقارب الحُبْسة. من ذلک
العقل، و هو الحابس عن ذمیم القول و الفعل؛
مادّه «
عقل»، (دارای) ریشهای واحد، قیاسی و فراگیر است که اکثر موارد کاربرد آن بر «بازداشتن» یا معنایی نزدیک به آن درباره
اشیا دلالت میکند.
عقل از همین معنا برگرفته شده است؛ (زیرا) از گفتار و رفتار ناپسند باز میدارد.
نقیض عقل،
جهل است. «
العقل: نقیض الجهل».
ظاهراً مراد از «نقیض»، نقیض فلسفی نیست، بلکه مراد از آن، «
ضد» است؛ از این رو «
عقل» و «جهل»، دو امر وجودیاند، نه اینکه «جهل»، «عدم
العقل» باشد.
ابوالبقا، برخی از نامهای
عقل را بر شمرده، میگوید:
عقل را «لُبّ» گویند؛ زیرا منتخب
پروردگار و برگزیده اوست؛ و «حِجی» گویند؛ زیرا به کمک
عقل،
انسان میتواند به «
حجت» برسد و بر تمام معانی دست یازد؛ و «حِجْر» گویند؛ زیرا
عقل از انجام نافرمانیها نهی میکند؛ و «نُهی» گویند؛ به خاطر این که
زیرکی و
شناخت و
رای، به
عقل منتهی میشود. و
عقل بالاترین خوبی است که به
بنده عطا میشود و او را به نیکبختی
دنیا و
آخرت میرساند.
معانی اصطلاحی
عقل متعدد است و عالمان
مسلمان هریک با توجه به گرایشهای فکری خود، یک یا چند معنا را برای آن بیان کردهاند.
معانی
عقل از منظر ملاصدرا در موارد متعددی از آثار وی یافت میشود.
خلاصه دیدگاه ملاصدرا درباره معانی
عقل این است که بهطور کلی کاربرد واژه «
عقل» را، دو گونه میتوان دانست:
الف ـ
اشتراک لفظی؛ ب ـ تشکیکی. (ملاصدرا در تبیین معانی
عقل دو واژه «اشتراک و
تشکیک» را به کار برده است. معنای این دو واژه، چندان دور از
ذهن نیست؛ امّا توضیحی مختصر درباره آنها، خالی از فایده نخواهد بود. و مقصود از «اشتراک»، اشتراک لفظی است؛ یعنی این کلمه در معانی متعدد متباین به کار میرود؛ مانند کلمه «عین» در عربی و واژه «
شیر» در فارسی که برای معانی متعدد متباین به کار میروند. و مقصود از «تشکیک» این است که برخی از معانی واژه
عقل، مرتبههایی دارد که بر هر مرتبه صادق است؛ مثل واژه «
نور» که بر همه نورهای ضعیف و قوی ـ با توجه به کثرت مراتب ـ صدق میکند.)
اشتراک لفظی شش مورد دارد:
۱ ـ در معنای نخست،
عقل غریزهای است که انسان به وسیله آن از حیوانات امتیاز مییابد و آماده پذیرش دانشهای نظری و اندیشیدن در صنعتهای فکری میشود، و در آن، کودن و هوشمند یکساناند. حکما این معنای
عقل را در کتاب
برهان مورد استفاده قرار میدهند و مقصودشان از آن، نیرویی است که
نفس به وسیله آن بدون
قیاس و فکر و به صورت فطری به مقدمات بدیهی دست مییابد و به علوم آغازین میرسد.
۲ ـ معنای دوم،
اصطلاح متکلمان است که میگویند:
عقل این را
اثبات و آن را
نفی میکند، و مقصود ایشان معانی ضروری نزد همگان یا بیشتر مردم میباشد؛ مانند این که عدد دو، دو برابر عدد یک است.
۳ ـ مورد سوم،
عقلی است که در کتب
اخلاق به کار میرود و مقصود از آن، بخشی از نفس است که به سبب مواظبت بر
اعتقاد به تدریج و در طول
تجربه حاصل میشود و به وسیله آن به قضایایی دست مییابیم که به کمک آنها، اعمالی که باید انجام یا ترک شود، استنباط میگردد.
۴ ـ معنای چهارم چیزی است که به واسطه وجود آن در کسی، مردم میگویند که او
عاقل است، و بازگشت آن به خوب فهمیدن و سرعت
ادراک در
استنباط چیزی است که سزاوار گزینش یا اجتناب است؛ گرچه در زمینه غرضهای دنیایی و هوای نفس باشد.
۵ ـ پنجمین مورد،
عقلی است که در کتاب نفس نامبردار شده و آن را چهار گونه دانستهاند: الف ـ
عقل بالقوه؛ ب ـ
عقل بالملکه؛ ج ـ
عقل بالفعل؛ د ـ
عقل بالمستفاد.
۶ ـ آخرین مورد نیز
عقلی است که در کتاب الهیات مطرح گردیده و آن را موجودی گفتهاند که تعلقی به چیزی جز مبدع و آفریننده خود،
خداوند قیّوم، ندارد و کمالاتش
بالفعل است و در آن هیچ جهت «
عدم» یا «
امکان و قصور» نیست.
کاربردهای تشکیکی واژه
عقل:
۱ ـ
عقول چهارگانه در کتاب نفس؛
۲ ـ
مراتب عقل عملی در کتب اخلاق؛
۳ ـ افراد
عقل به معنای ششم در نزد گروهی از حکما؛
۴ ـ
صور عقلیه؛
۵ ـ
عقل به معنای
غریزه انسانی که بدان از چارپایان تمایز مییابد.
درباره وجه اشتراک همه معانی
عقل، ملاصدرا چنین اعتقاد دارد: «اعلم ان جمیع معانی لفظ
العقل علی تباینها و تشکیکها یجمعها امر واحد یشترک الکل فیه، و هو کونه غیر جسم و لا صفة لجسم و لاجسمانی، و لاجل اشتراکها فی هذا المفهوم یصحّ ان یجعل موضوعاً لعلم واحد، و ان یوضع له کتاب واحد یبحث عن احوال اقسامه و عوارضها الذاتیّة کما فی هذا الکتاب الذی نحن فیه من کتب الکافی؛
یک مفهوم که در تمام معانی لفظ
عقل ـ با همه
تباین و تشکیک آن ـ وجود دارد آنها را فراهم میآورد، و آن غیرجسمانی بودن و صفت نبودن آن برای
جسم و جسمانی است، از آن روی که جسمانی باشد. و از آن جهت اشتراکش در این مفهوم، شایسته است که موضوع
علم واحدی قرار گیرد و درباره آن کتاب واحدی وضع گردد که در آن، از احوال اقسام و
عوارض ذاتی آن بحث شود؛ چنان که ما در این جا بحث میکنیم».
علامه مجلسی دست کم در سه مورد
درباره معانی
عقل سخن گفته است. از آنجا که از سویی عبارات ایشان در این موارد، مشابه یکدیگر و از سوی دیگر، موضوع این نوشتار، نگرش ایشان در شرح روایات کافی است، به نقل آنچه در
مرآة العقول در این باره آمده است، اکتفا میشود. معانی واژه «
عقل» به نظر علامه مجلسی را چنین میتوان خلاصه کرد:
۱ ـ نیروی ادراک
خیر و
شر و تشخیص آن دو، و توان شناخت علل کارها و آنچه سبب انجام کاری میشود و آنچه از انجام آن باز میدارد.
۲ ـ
ملکه و حالتی در نفس که او را به گزینش خیرات و منافع و دوری از شرور و ضررها وا میدارد، و نفس به مدد این ملکه بر طرد خواهشهای
شهوت و
خشم و وسوسههای اهریمنی توان مییابد.
۳ ـ نیرویی که انسانها آن را در
نظم بخشیدن به امور زندگی و معاش خویش به کار میگیرند.
۴ ـ مراتب
استعداد نفس و قرب و بعد آن نسبت به تحصیل نظریات که دارای چهار مرتبه
عقل هیولانی،
عقل بالملکه،
عقل بالفعل و
عقل مستفاد است.
۵ ـ
نفس ناطقه انسان که او را از بقیه
چارپایان جدا میکند.
۶ ـ
جوهر مجرد قدیمی که در
ذات و فعلش هیچ تعلقی به
ماده ندارد.
این بخش را میتوان به دو قسمت تقسیم کرد: الف ـ نقاط اشتراک؛ ب ـ نقاط اختلاف.
نقاط اشتراک نظر این دو فرزانه در بیان معانی
عقل را میتوان چنین بر شمرد:
۱ ـ اولین معنایی که علامه مجلسی بر شمرده با نخستین معنایی که ملاصدرا آورده است مشابهاند؛ با این تفاوت که ملاصدرا درباره این معنا میگوید: «غریزهای که انسان با آن از چارپایان تمایزی مییابد»،
اما علامه مجلسی آن را چنین معرفی میکند: «نیروی ادراک و تمیز خیر و شر و توان شناخت علل، معدات و موانع اشیا».
۲ ـ آنچه علامه مجلسی به عنوان معنای سوم ذکر کرده، مشابه معنای چهارمی است که ملاصدرا آن را بیان نموده است. ملاصدرا، «بازگشت این
عقل را به خوش فکری و سرعت انتقال در استنباط آنچه باید انجام و یا اجتناب شود»
میداند و علامه مجلسی از آن به «
قوهای که مردمان، آن را در تنظیم امور معاششان به کار میگیرند»
تعبیر میکند و سپس آن را به «
عقل معاش» و «نَکْرا (
نیرنگ) یا شیطنت» تقسیم میکند.
۳ ـ معنای چهارم علامه مجلسی با معنای پنجم مورد نظر ملاصدرا انطباق دارد؛ یعنی هر دو، این
عقل را ـ که علامه مجلسی از آن به «مراتب استعداد نفس برای تحصیل نظریات»
تعبیر میکند ـ به چهار بخش تقسیم میکنند: ۱ ـ
عقل بالقوه (البته تعبیر علامه، «
عقل هیولانی»
است)؛ ۲ ـ
عقل بالملکه؛ ۳ ـ
عقل بالفعل؛ ۴ ـ
عقل مستفاد. تفاوت در این است که ملاصدرا این مراتب را توضیح میدهد و علامه به
اشاره از آن میگذرد و خواننده را به مباحث مربوط به آن، ارجاع میدهد.
۴ ـ کلام این دو محقق در بیان معنای ششم تفاوتی با هم ندارد. ملاصدرا معنای ششم را
عقل مذکور در کتاب الهیات میداند و آن را موجودی معرفی میکند که هیچ تعلقی به هیچ چیز، جز به آفرینندهاش خداوند قیّوم ندارد
و سپس این مطلب را توضیح میدهد. علامه نیز میفرماید: معنای ششم چیزی است که فلاسفه به آن معتقدند و آن را به گمان خود اثبات کردهاند و آن جوهر مجرد قدیمی است که هیچ تعلّقی در ذات و فعلش به مادّه ندارد.
البته به خاطر داشته باشید که در برابر ملاصدرا ـ که معنای ششم را توضیحی نسبتاً طولانی داده است و آن را با قداستی خاص بیان نموده است
ـ علامه مجلسی درباره این معنا یادآور میشود که «قائل شدن به آن ـ به آن گونهای که فلاسفه گفتهاند ـ مستلزم
انکار بسیاری از ضروریات
دین از قبیل حدوث عالم و جز آن است که اینجا گنجایش ذکر آن را ندارد».
سپس میافزاید: برخی از فلاسفه که خود را به
اسلام بستهاند،
عقولی حادث را ملتزم شدهاند؛ و آن نیز ـ آنگونه که آنها اثبات کردهاند ـ مستلزم انکار بسیاری از اصول ثابت اسلام خواهد بود، گو اینکه وجود مجردی جز خداوند متعالی از روایات استفاده نمیشود.
وی در پایان معنای ششم تاکید میکند که: «و لیس لهم علی هذه الامور دلیل الاّ مَمَوَّهات شُبَهات او خیالات غریبة، زیّنوها بلطائف عبارات؛
و بر این چیزها دلیلی ندارند، جز باطلهای برساخته حق مانند، یا اوهامی دور که آنها را با عباراتی فریبنده آراستهاند». در پایان باید گفت: ملاصدرا و علامه درباره مفهوم معنای ششم کاملاً اتفاق نظر دارند؛ اما یکی مصداق هم برای آن قائل است و دیگری قائل نیست. به عبارت دیگر، اختلاف نظر بر سر وجود و عدم مصداق، محور این بحث را تشکیل میدهد.
۵ ـ معنای اول ملاصدرا و معنای پنجم علامه، هر دو، سبب تمایز انسان از سایر چارپایان میگردند؛ گرچه این دو معنای اختلافهایی نیز دارند که در جای خود خواهد آمد.
قسمتهای مورد اختلاف این دو دانشمند گرانقدر، بیش از موارد اتفاق آنهاست؛ بنابراین، به بخشی از آنها بسنده میکنیم:
۱ ـ ملاصدرا بین معانی اشتراکی کلمه «
عقل» تباین قائل است؛
و حال آنکه علامه، بنابر یک احتمال، معنای دوم را، تکامل یافته معنای اول میداند
و مغایرت معنای سوم را با معانی اول و دوم، اعتباری (حَیْثی) میشمارد.
بنابراین، هر یک از این معانی، به یک بُعد از ابعاد
عقل نظر دارد. همچنین ظاهر عبارت علامه آن است که مراتب استعداد نفس (معنای چهارم)، به آنچه در ابتدا بیان نموده باز میگردد.
شاید بتوان اختلاف عبارات این دو فرزانه را درباره اتحاد و تعدد معانی
عقل به این صورت بر طرف کرد که آنها معتقدند وجود خارجی
عقل، یکی است، اما کاربردهای متعددی دارد. این کارکردها و معانی از نظر مفهوم، با هم متباین و متفاوتاند، اما همه، کارکردهای یک
عقل به شمار میآیند. بدین ترتیب، این اختلاف ظاهری که در عبارات آنها دیده میشود از میان خواهد رفت. خلاصه اینکه اصرار ملاصدرا بر اشتراک لفظی و تباین معانی
عقل،
ناظر به کاربردهای متباین آن است و ارجاع معانی
عقل به شئ واحد که در عبارات علامه دیده میشود به «وحدت مصداق خارجی
عقل» نظر دارد، چنانکه خود ایشان نیز به این مطلب اشاره کرده است.
۲ ـ معنای اول ملاصدرا و معنای پنجم علامه ـ چنانکه گذشت شبیه یکدیگرند، اما اختلاف این دو معنا را نیز نباید نادیده گرفت. علامه معنای پنجم را تنها «نفس ناطقه انسان میداند که به وسیله آن از سایر چهارپایان امتیاز داده میشود». اما ملاصدرا آن را غریزهای میداند که سبب امتیاز انسان از چهار پایان میگردد و برای پذیرش علوم نظری و صناعات فکری آماده میگردد، کودن و هوشمند در آن برابرند و در خوابیده و بیهوش و غافل نیز یافت میشود.
۳ ـ
ملاصدرا به معنای دوم مورد نظر علامه مجلسی اشاره نکرده است.
۴ ـ
علامه مجلسی معنای دوم مورد نظر ملاصدرا را بیان ننموده است.
به کمک دلایل، قرائن و شواهد میتوان معتبر بودن برخی از روایاتی را که در صدد تعریف
عقل برآمدهاند، از نظر علامه مجلسی و ملاصدرا اثبات کرد.
برخی از تصریحات و قرائنی که در عبارات علامه مجلسی میتوان دید، عبارتند از:
۱ ـ در مقدمه
مرآة العقول درباره اعتبار
روایات الکافی تصریح شده است: خلاصه مطلب دراینباره و آنچه در نزد من،
حق است، این است که وجود خبر در امثال این اصول معتبر، جواز عمل به آن را در پی دارد، اما چارهای از رجوع به سندها نیست تا در هنگام تعارض، بعضی از آنها بر بعضی دیگر ترجیح داده شود؛ زیرا معتبر بودن همه این اسناد منافاتی با قویتر بودن بعضی از آنها ندارد. و
بطلان سخن گزافهگویان که گفتهاند: «همه کتاب الکافی بر
حضرت قائم (علیهالسّلام) عرضه شده، چون
شیخ کلینی در شهر سفرا بوده است» بر هیچ
عاقلی پوشیده نیست. آری، انکار نکردن آن حضرت و پدرانش (صلواتاللهعلیهوعلیهم) کلینی و امثال او را در تالیفات و روایاتشان، از چیزهایی خواهد بود که «
ظن قریب به
یقین» را به همراه دارد که ایشان (علیهالسّلام) به کار آنان رضایت داشتهاند و عمل به
اخبار آنان را تجویز نمودهاند.
۲ ـ وی در «کتاب
العقل و الجهل»، روایات یکم و دهم و هجدهم را «
صحیح» و روایات چهارم و پنجم و سی و دوم را «
موثق» میداند.
البته هر یک از این روایات، یک جنبه از ابعاد حقیقت
عقل را نزد
معصومین (علیهالسّلام) تبیین میکند.
۳ ـ بیشترین روایات پیرامون
عقل در کتاب گرانسنگ
بحارالانوار گرد آمده است. بر اساس دیدگاه کسانی که بر این باورند علامه مجلسی در این دایرة المعارف حدیثی فقط در صدد جمع آوری
احادیث نبوده؛ بلکه روایات و احادیثی را که دارای ارزش و اعتبارند ثبت، تدوین و ضبط نموده است، میتوان ادعا کرد روایات
عقل دارای اعتبارند؛ مگر مواردی که ایشان تصریح به خلاف نموده باشد.
یادآوری میکنم که بر اساس بررسی انجام شده، مرحوم علامه در «کتاب
العقل و الجهل» بحار، جز در یک مورد از احادیث
عقل، روایتی را تضعیف نکرده است.
در این باره دلایل و قرائنی را نیز میتوان در کلام ملاصدرا دید:
۱ ـ ایشان پس از نقل حدیث دوم میفرماید:
سند این حدیث ضعیف به نظر میرسد ـ زیرا راویان ضعیفی نظیر
سهل بن زیاد و مفضل بن صالح و جز آنان در طریق آن وجود دارد ـ لیکن این ضعف، زیانی به صحت مضمون آن نمیرساند، چون با «برهان
عقلی» تقویت میشود. بسیاری از احادیث رسیده درباره اصول معارف و مسائل
توحید و جز آن نیز چنین است.
۲ ـ ملاصدرا در بررسی تعدادی از روایات «کتاب
العقل و الجهل» بر موثق بودن راویان آنها تاکید میورزد.
دیدگاه ملاصدرا در حمل روایات بر معانی
عقل:
معنای اول عبارت است از «غریزهای که
انسان به وسیله آن از حیوانات امتیاز مییابد و آماده پذیرش دانشهای نظری و اندیشیدن در صنعتهای فکری میشود و کودن و هوشمند در آن یکسان هستند. حکما این معنای
عقل را در کتاب برهان مورد استفاده قرار میدهند و مقصودشان از آن، نیرویی است که نفس به وسیله آن بدون
قیاس و فکر و به صورت فطری به مقدمات بدیهی دست مییابد و به علوم آغازین میرسد.»
معنای دوم «
اصطلاح متکلمان است که میگویند:
عقل این را اثبات و آن را نفی میکند و مقصود ایشان، معانی ضروری نزد همگان یا بیشتر مردم میباشد؛ مانند این که عدد دو، دو برابر عدد یک است». بررسی شرح «کتاب
العقل و الجهل» نشان میدهد که ملا صدرا هیچ یک از روایات این کتاب را مصداق معنای اول و دوم نشمرده است.
معنای سوم،
عقلی است که در کتب اخلاق به کار میرود و مقصود از آن، بخشی از نفس است که به سبب مواظبت بر اعتقاد، به تدریج و در طول
تجربه، حاصل میشود و به وسیله آن به قضایایی دست مییابیم که با آن، اعمالی که باید انجام یا ترک شود، استنباط میگردد.
الف ـ ملاصدرا حدیث سوم را به معنای سوم
عقل دانسته است.
متن حدیث: «عن بعض اصحابنا رفعه الی ابی عبدالله (علیهالسّلام) قال: قلت له: ما
العقل؟ قال: «ما عُبِد به الرحمن و اکتُسِب به الجنان». قال: قلت: فالذی کان فی معاویة؟ فقال: تلک النَکْرا، تلک الشَیْطَنة و هی شبیهة
بالعقل و لیست
بالعقل؛
شخصی از امام ششم (علیهالسّلام) پرسید:
عقل چیست؟ فرمود: «چیزی است که به وسیله آن، خدا پرستش شود و
بهشت به دست آید». آن شخص گوید: گفتم: پس آنچه
معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگ است. آن شیطنت است. آن نمایش
عقل را دارد، ولی
عقل نیست».
وی در این باره میگوید: ریشه معنای این حدیث،
تعقل امور و قضایای به کار گرفته شده در کتب اخلاق است که آنها مبادی آرا و دانشهایی هستند که ما میتوانیم آنها را درک کنیم تا آنها را انجام داده؛ و یا از آنها دوری گزینیم. نسبت این قضایا با
عقل به کار رفته در کتب اخلاق، مانند نسبت علوم ضروری با
عقل به کار رفته در کتاب برهان است. پس این دو
عقل، دو جزء نفس آدمی هستند، یکی جزئی انفعالی و علمی که از مبادی عالیه به وسیله علوم و معارفی که غایت آنها خودشان هستند، منفعل میشوند (
ایمان به خدا و
روز قیامت) و دومی، جزئی فعلی و عملی که به سبب آرا و علومی که غایت آنها عمل به مقتضای آنها میباشد، یعنی انجام
طاعات و پرهیز از معاصی و تخلّق به اخلاق حسنه و رهایی از اخلاق ناپسند، در طبقات زیرین اثر میکند و این همان
دین و
شریعت است، پس هنگامی که این دو هدف حاصل شوند، تقرب به خدا و بریدن از غیر او حاصل خواهد شد.
وی در ادامه برداشت خود را تکرار میکند: وقتی این مقدمات و احکام بر تو روشن شد و این معانی و بخشها در ذهنت صورت یافت و جای گرفت، خواهی دانست که به چه معناهایی بین
عقل و بین بداندیشی و شیطنت،
خطا رخ میدهد، و اصل
اشتباه از آنجا سرچشمه میگیرد که هر دو دراندیشیدن و سرعت
تعقل در امور و قضایایی که مبادی آرا و اعتقادات است، یعنی در آنچه که اگر خواهیم آنها را برگزینیم و یا رها نماییم، مشترکند، خواه درباره خیر و آینده باشد و یا درباره شر و حال، و آنچه از
تعقلات و حرکات فکری که تعلق به دنیا دارد، خالی از
زیادهروی و کوتاهی و کجروی و آشفتگی و سرگشتگی و شتاب نیست، چون از افعال شیاطین و پیروان
طاغوت است. و اما آنچه از بندگان حقیقی خدا صادر میشود و تعلق به امور دین و
عرفان دارد، به صورت اطمینان و
آرامش و استواری و پایداری خواهد بود.
پس این، برترین
اخلاق نیکو، و آن، بدترین ملکات پست نفسانی است که «
جربزه» نام دارد و بلاهت و کودنی از آن بهتر میباشد، زیرا همانگونه که گفتهاند به رهایی و خلاص از
زیرکی موذیانه نزدیکتر است. بنابراین، تعریف امام (علیهالسّلام) از
عقل (آنچه با آن خداوند پرستش گردیده و بهشت به دست آورده شود) به همین معنای سوم بوده، از جهتی مقابل شیطنت و از سوی دیگر در برابر کودنی خواهد بود.
ب ـ ملاصدرا حدیث چهارم را حاوی معنای سوم یا چهارم
عقل میداند.
حدیث چهارم: «الحسن بن جهم قال: سمعت الرضا (علیهالسّلام) یقول: صدیق کل امرء
عقله و عدوه جهله؛
دوست هر آدمی، خرد اوست و
دشمن او بیخردیاش».
به توضیح ملاصدرا درباره مقصود از
عقل در این حدیث توجه کنید: مقصود
امام از این
عقل، معنای سوم یا چهارم از معانی
عقل که نزدیک به هماند میباشد، زیرا مقصود از آن،
غریزه مشترک انسانی و علوم ضروری که مبادی نظریاتاند و آرای مشهور و
عقل کلی هم که نخستین مخلوق است، نیست.
عقل از آن رو دوست انسان و
جهل دشمن او گردیده که به واسطه
عقل، انسان دوست را به دست میآورد و به خیرات و نیکوییها راهنمایی میشود، و به واسطه آن دشمنان را دفع مینماید و از شرور و بدیها دوری میگزیند و به اشاره آن طاعات و کارهای نیک را انجام میدهد و گناهان و کارهای زشت را ترک میکند و راه خشنودی خداوند و
عبادت پروردگار را میپوید. و به واسطه جهل، تمامی این امور، عکس میشود و اضداد آن به وجود میآید، یعنی انسان با جهل برای خود دشمن میتراشد، دوستانش از او میگریزند، از راه خیر و نیکی به راه شر و بدی رفته، مرتکب
گناه شده، از فرمان خدا سرپیچی میکند.
معنایی برای دوست جز آنچه مبدا و اصل این امور باشد و معنایی نیز برای دشمن جز آنچه مبدا و اصل اضداد آن باشد نیست، خواه آن دوست و دشمن
جوهر باشند و یا
عرض، جسم باشند و یا غیر جسم، درون نفس انسان باشند و یا بیرون آن، چون تمامی خصوصیات این اشیا از حقیقت دوستی و دشمنی بیرون است، بلکه حقیقت دوست و دوستی و آنچه که دوستی به آن تحقق مییابد و روح معنای آن، عبارت از چیزی است که انسان از آن بهرهمند شود و به آنچه خیر و سلامت است، راهنمایی گردد. حقیقت دشمنی و روح معنای آن، چیزی است که انسان از آن
زیان ببیند و از آن شر و بدی و
شقاوت بروید و
عقل و جهل نیز چنین است پس سزاوار خواهد بود که
عقل، دوست انسان و جهل، دشمن او نامیده شود.
معنای چهارم در نظر ملاصدرا «چیزی است که با وجود آن در انسانی، مردم میگویند: او
عاقل است، و بازگشت آن به خوب فهمیدن و سرعت ادراک در استنباط آنچه سزاوار بوده که برگزیده و یا اجتناب شود میباشد، گرچه در زمینؤ غرضهای دنیایی و هوای نفس باشد.» وی معنای چهارم را یکی از احتمالات
عقلی میداند که در حدیث چهارم به کار رفته است.
متن حدیث، ترجمه، برداشت ملا صدرا و نیز نقد و بررسی آن در قسمت ب معنای سوم گذشت. حضرت رضا (علیهالسّلام) در این حدیث میفرماید: «دوست هر انسانی
عقل او و دشمنش جهل اوست»، ملا صدرا بر آن است که مراد از
عقل در این حدیث، معنای سوم یا چهارم است.
معنای پنجم
عقل مورد بحث در کتاب نفس است و دارای چهار مرتبه میباشد: الف ـ
عقل بالقوة؛ ب ـ
عقل بالملکة؛ جـ
عقل بالفعل؛ د ـ
عقل مستفاد.
الف ـ ملا صدرا
عقل مذکور در پایان حدیث یازدهم را به معنای پنجم دانسته است.
متن حدیث: قال رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «ما قسم الله للعباد شیئاً افضل من
العقل، فنوم
العاقل افضل من سَهَر الجاهل و اقامة
العاقل افضل من شُخُوص الجاهل، و لا بعث الله نبیّاً و لا رسولاً متی یَستکمِل
العقل و یکون
عقله افضل من جمیع
عقول امته، و ما یُضمِر النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی نفسه افضل من اجتهاد المجتهدین، و ما ادّی العبد فرائض الله حتی
عقل عنه، ولا بلغ جمیع العابدین فی فضل عبادتهم ما بلغ
العاقل، و
العقلا هم اولوا الالباب الذین قال الله تعالی: «ما یتذکّر الااُولوا الالباب؛
خدا به بندگانش چیزی بهتر از
عقل نبخشیده است، زیرا خوابیدن
عاقل از شب بیداری جاهل و در منزل بودن
عاقل از
مسافرت جاهل (به سوی
حج و
جهاد) بهتر است، و خدا هیچ پیغمبر و رسولی را جز برای تکمیل
عقل مبعوث نساخته (تا عقلش را کامل نکند مبعوث نسازد) و
عقل او برتر از
عقول تمام امتش خواهد بود، و آنچه پیغمبر در خاطر دارد، بر تلاش تلاشگران ترجیح دارد، و تا بندهای
واجبات را به
عقل خود در نیابد آنها را انجام نداده است. همه عابدان در
فضیلت به پای
عاقل نرسند.
عقلا همان صاحبان خردند که خداوند درباره ایشان فرموده: تنها صاحبان خرد
اندرز میگیرند.»
ملاصدرا در توضیح بخش پایانی حدیث میگوید: بیان
پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «و
عاقلان همان صاحبان خردند»، یعنی
عقلی که در اینجا گفته میشود آن
عقلی که همگان فهم میکنند نیست؛ یعنی هر کس را که دارای زیرکی و هوشیاری در کار دنیا باشد
عاقل میخوانند و نه آن غریزهای که باآن،
انسان از
چهارپایان امتیاز مییابد، و نه آن چیزی که در
علم اخلاق از آن بحث میشود، بلکه مراد از آن، مفهومی خواهد بود که از بیان الهی استفاده میشود: «تنها صاحبان خرد، اندرز میگیرند». پس، از این بیان دانسته میشود که
عاقلان، همان مخصوصان به
اهل ذکر یعنی اهل علم و عرفاناند، چنانکه خداوند میفرماید: «اگر نمیدانید از اهل ذکر سوءال کنید»،
و آنان همان استواران در علماند، چنانکه خداوند میفرماید: «و استواران در علم گویند: به آن
ایمان داریم؛ همه از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان اندرز نگیرند»،
و آنان حکیمان الهیاند، چنانکه میفرماید: «
حکمت را به هر که خواهد دهد و به هر که حکمت داده شود خوبی فراوان اعطا شده و جز خردمندان اندرز نگیرند»
و این جز دانای حکیم و فرزانه استوار در علم و کامل در حکمت و ایمان نیست، پس
عقلی که در اوست آخرین
عقلی که در
معرفت نفس بیان شده خواهد بود. خداوند به حقایق داناست و بس.
ب ـ ملاصدرا حدیث دوازدهم را بیانگر حقیقت «مرتبه چهارم از
عقول چهارگانه مطرح شده در علم النفس» یعنی «
عقل مستفاد» میداند.
این
عقل، پنجمین
عقلی است که در بیان ملاصدرا گذشت.
امام موسی کاظم (علیهالسّلام) در این حدیث، صاحبان
عقل را هدایت یافتگان شمرده و در عالیترین بخش حدیث، از
عقل به عنوان همتراز رسولان و
رسول باطنی یاد کرده و کسانی را که
تعقل نمیکنند مورد نکوهش قرار داده است.
وی در ابتدای شرح این حدیث میگوید: این حدیث، اشتمال بر بیان حقیقت
عقل به همان معنایی که گفته شد، دارد، یعنی مرتبه چهارم از
عقلهای چهارگانه که در علم نفس بیان شده و بزرگترین صفات و خواص و ستایش خداوند و معارف بلند قرآنی و اهداف شریف الهی را در بر دارد که همانند آن در بسیاری از کتب عرفا یافت نمیشود و شبیه آن نیز در نتایج نظریات دانشمندان صاحب نظر نکته سنج دیده نشده، جز آنکه از یکی از
ائمّه اطهار نقل شده باشد و یا از جهت سند از طریق آنان (
شیعه) و یا از طریق عامه (
اهل سنت) به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برسد.
نظر ملاصدرا درباره تعریف چهارمین مرتبه از مراتب
عقل مورد نظر در کتاب نفس (
عقل مستفاد) این است: چهارم (
عقل مستفاد) مرتبهای از این ذات است که هر گاه خواهد، این
معقولات مفصل را
تعقل نموده، بدون آنکه نیاز به جدا ساختن و تجرید و رنج به دست آوردن دوباره داشته باشد آن را حاضر مینماید؛ چرا چنین نباشد، در حالی که پیش از این از آنها متاثّر (اثرپذیر) شده و (از مادّه) جدا نموده و اندوخته است، بلکه چون او را ملکه اتّصال به
عقل فعال حاصل شده، وقتی به
عقل فعال مینگرد آنها را حاضر مییابد، چون (
عقل مستفاد) مادام که تعلق و تدبیرش به این عالم باقی است، پیوسته مستغرق
شهود حق تعالی و اتصال به او و آنچه که در پی آن است از بخشنده صورتها ـ به فرمان او ـ و به فعلیت رساننده
معقولات به نیروی او که
آسمان و
زمین را نگاه داشته است نمیباشد و بهره او در این عالم، نوعی از ملکه اتصال است.
الف ـ ملا صدرا حدیث اول را به معنای ششم از معانی
عقل دانسته است.
متن حدیث: عن ابی جعفر (علیهالسّلام) قال: «لمّا خلق الله
العقل استَنْطَقَه ثم قال له: اقبِل فاقبَل ثم قال له: ادبر فادبر، ثم قال: و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا هو احب الی منک و لا اکملتک الا فیمن احب، اما انی ایاک امر و ایاک انهی و ایاک اعاقب و ایاک اُثیب؛
چون خدا
عقل را آفرید، از او باز پرسی کرده، به او گفت: پیش آی، پیش آمد، گفت: باز گرد، بازگشت، فرمود: به عزت و جلالم سوگند، مخلوقی که از تو نزد من محبوبتر باشد نیافریدم و تو را تنها به کسانی که دوستشان دارم بهطور کامل دادم. همانا امر و نهی،
کیفر و پاداشم متوجه توست». ایشان در شرح حدیث میفرماید: «ان هذا
العقل، اوّل المخلوقات و اقرب المجعولات الی الحقّ الاوّل و اعظمها و اتمّها و ثانی الموجودات فی الموجودیّة؛
این
عقل، نخستین آفریده و نزدیکترین مخلوق به خداوند و بزرگترین و کاملترین آنها و دومین موجود است».
ب ـ ملا صدرا حدیث چهاردهم را نیز به معنای ششم از معانی
عقل دانسته است.
حضرت صادق (علیهالسّلام) در این حدیث میفرماید: «خدای عزوجل
عقل را از
نور خویش و از طرف راست
عرش آفرید و آن، مخلوق اول از روحانیین است؛ پس به او فرمود: پس رو، او پس رفت؛ سپس فرمود: پیش آی، پیش آمد...»
دیدگاه علامه مجلسی در حمل روایات بر معانی
عقل:
علامه مجلسی بر این عقیده است که اکثر روایات مربوط به
عقل، ظاهر در معنای اول و دوم است و ریشه این دو معنای نیز یک مفهوم است و در میان این دو معنای، بیشتر روایات در معنای دوم، ظاهرتر است.
ایشان در موارد زیر، واژه
عقل را به معنای اول دانسته است:
الف ـ عن
علی (علیهالسّلام) قال: «هبط جبرئیل (علیهالسّلام) علی آدم (علیهالسّلام) فقال: یا آدم انی اُمِرت ان اُخیِّرک واحدة من ثلاث فاختَرْها و دَع اثنتین فقال له آدم: یا جبرئیل و ما الثلاث؟ فقال:
العقل و الحیا و الدین. فقال آدم (علیهالسّلام) انی قد اختَرْت
العقل فقال جبرئیل للحیا و الدین: انصرفا و دعاه فقالا: یاجبرئیل انّا اُمِرنا ان نکون مع
العقل حیث کان قال: فشانکما و عرج؛
«
جبرئیل بر
آدم نازل شد و گفت: ای آدم، من مامور شدهام که تو را در انتخاب یکی از سه چیز، مخیر سازم پس یکی را برگزین و دو تا را واگذار. آدم گفت: آن سه چیست؟ گفت:
عقل و
حیا و دین. آدم گفت:
عقل را بر گزیدم. جبرئیل به حیا و دین گفت: شما بازگردید و او را واگذارید. آن دو گفتند: ای جبرئیل، ما ماموریم هر جا که
عقل باشد، با او باشیم. گفت: خود دانید، و بالا رفت».
به نظر ایشان، مراد از
عقل در این حدیث، مفهومی است که معنای اول، دوم و سوم را در بر میگیرد.
ب ـ علامه بخشی از حدیث دوازدهم را به معنای اول از معانی
عقل گرفته است. در این بخش
حضرت موسی بن جعفر (علیهالسّلام) میفرماید: «یا هشام انّ للّه علی الناس حُجّتین: حجّة ظاهرة و حجّة باطنة، فامّا الظاهرة فالرُسُل و الانبیا و الائمّة (علیهالسّلام) و امّا الباطنة
فالعقول؛
ای
هشام! خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و
پیغمبران و اماماناند و حجت پنهان،
عقل مردم است».
ایشان در ذیل حدیث میفرماید: شاید مراد از
عقول در اینجا
عقلی باشد که مناط
تکلیف است و با آن بین حق و
باطل و نیکو و زشت، تمیز داده میشود.
ج ـ از عبارت علامه در ذیل حدیث نوزدهم استفاده میشود که ایشان
عقل در این حدیث را به معنای اول میداند. عن اسحاق بن عمار، عن ابی عبداللّه (علیهالسّلام) قال: «قلت له: جعلت فداک انّ لی جاراً کثیر الصلاة کثیر الصدقة، کثیر الحجّ لاباس به؛ قال: فقال: یا اسحاق کیف
عقله؟ قال: قلت له: جعلت فداک لیس له
عقل؛ قال: فقال: لا یرتفع بذلک منه؛
به حضرت صادق (علیهالسّلام) عرض کردم: قربانت گردم، من همسایهای دارم که نماز خواندن و صدقه دادن و حج رفتنش بسیار است و عیب ظاهری ندارد. فرمود: عقلش چطور است؟ گفتم:
عقل درستی ندارد. فرمود: پس با آن اعمال درجهاش بالا نمیرود».
ایشان میفرماید: مقصود حضرت از اینکه فرمود: «عقلش چگونه است» یعنی نیروی تشخیص حق و باطل در او بهطوری که سبب انقیاد در برابر حق و اقرار به آن گردد چگونه است.
به نظر علامه، معنای دوم، «
ملکه و حالتی در نفس است که او را به گزینش خیرات و منافع و دوری از شرور و ضررها وا میدارد و نفس به مدد این ملکه بر طرد خواهشهای
شهوت و
خشم و وسوسههای اهریمنی توان مییابد. چنانکه گذشت از نظر ایشان، اکثر روایات باب
عقل و جهل، ظاهر در معنای دوم است.
به نظر ایشان واژه
عقل در موارد زیر، در معنای دوم به کار رفته است:
الف ـ حدیث دوم: متن و ترجمه این حدیث و نیز نظر علامه در ذیلِ قسمت الفِ معنای اول آن گذشت. در این حدیث،
حضرت آدم (علیهالسّلام) مخیّر میشود که یکی از
عقل، حیا و دین را برگزیند. آن حضرت،
عقل را اختیار میکند. جبرئیل به حیا و دین دستور میدهد که آدم را با
عقل واگذارند؛ اما آنها میگویند: «ما ماموریم که هر جا
عقل باشد، همراهش باشیم.»
ب ـ حدیث سوم: متن و ترجمه این حدیث در بخش الفِ معنای سوم از دیدگاه ملاصدرا در همین فصل گذشت. چکیده حدیث این است که امام صادق (علیهالسّلام) درباره تعریف
عقل میفرمایند: «
عقل، چیزی است که با آن خداوند رحمان
عبادت شود
بهشت به دست آید.»
علامه معتقد است که ظاهراً مراد از
عقل در این حدیث، معنای دوم است؛ گر چه ایشان احتمال بعضی دیگر از معانی را نیز رد نمیکند.
ج ـ حدیث ششم: قال ابوعبداللّه (علیهالسّلام): «من کان
عاقلاً کان له دین، و من کان له دین دخل الجنّة؛
هر که
عاقل است دین دارد و کسی که دین دارد به بهشت میرود». علامه میفرماید: «مقصود از
عقل در اینجا، همان مقصود از
عقل در روایت سوم است.»
علامه مجلسی،
عقل در حدیث دوم را مفهومی دانسته است که معنای اول و دوم و سوم را در بر میگیرد.
خلاصه حدیث این است که حضرت آدم (علیهالسّلام) مخیّر میشود که یکی از
عقل، حیا و دین را برگزیند. آن حضرت
عقل را اختیار میکند. جبرئیل به حیا و دین دستور میدهد که آدم را با
عقل واگذارند؛ اما آنها میگویند: «ما ماموریم که هر جا
عقل باشد، همراهش باشیم.»
معنای چهارم، مراتب
استعداد نفس و قرب و بُعد آن نسبت به تحصیل نظریات است که دارای چهار مرتبه
عقل هیولانی،
عقل بالملکه،
عقل بالفعل و
عقل مستفاد میباشد. علامه هیچ یک از روایات «کتاب
العقل و الجهل» را بهطور مستقل بر معنای چهارم حمل نکرده است؛ گرچه برخی از روایات را بنابر بعضی از احتمالات بر معنای چهارم حمل نموده است.
معنای پنجم،
نفس ناطقه انسان است که او را از بقیه چهارپایان جدا میکند. ایشان معنای پنجم را نیز بهطور خاص بر هیچکدام از روایات حمل نکرده است. البته در برخی از موارد، امکان حمل آن را مطرح ساخته است.
معنای ششم،
عقل مجرد قدیمی است که هیچ تعلقی در ذات و فعلش به مادّه ندارد. علامه هیچ یک از روایات را قاطعانه بر معنای ششم حمل نکرده است؛ گرچه احتمال آن را درباره پارهای از روایات طرح کرده است.
از مقایسه اجمالی دیدگاههای ملاصدرا و علامه مجلسی درباره مفهوم
عقل و حمل آن بر احادیث، چنین به نظر میآید که گرچه نگرشهای این دو محقّق دارای نقاط اشتراک فراوانی است، اختلاف نظرهای آنها را نیز نباید از نظر دور داشت.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مفهوم عقل در کافی»، تاریخ بازیابی۹۵/۱۱/۲۲.