مفعول له
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مفعول له، یک
اصطلاح نحوی است که در
جمله علت انجام
فعل را نشان ميدهد.
عنوان مورد بحث از
اسم (
مفعول) و قید آن (له) تشکیل شده و در مقابل "
مفعول مطلق" است که چنین قیدی را ندارد.
لفظ "مفعول"
به تنهایی،
اسم مفعول از مادّهی "فعل" و در
لغت به معنای
معمول و انجام یافته است
اما در صورت
اِسناد آن
به قید "له"، معنای "انجام یافته
به سبب آن" خواهد داشت.
در این معنا "لام" برای
تعلیل بوده
و قید "له" در مقابل قیود دیگری همچون قید "
به" در "
مفعول به" و یا قید "فیه" در "مفعول فیه" است.
"مفعولله" در
اصطلاح نحو، عبارت است از
مصدری منصوب که
علت وقوع
فعل و عملی را بیان میکند؛
مانند: «جِئْتُ رغبةً فیکَ»؛ در این مثال "رغبةً" مصدر
منصوبی است که
علت انجام کار (آمدن) را بیان میکند.
همانطور که در
معنای لغوی بیان شد
حرف جر "لام" در "مفعول له" برای تعلیل است که با لحاظ این معنا، معنای لغوی در "مفعول له" با
معنای اصطلاحی آن موافق خواهد بود؛ زیرا "مفعولله" مصدری است که توسط آن، علت و سبب وقوع انجام یافتهای (فعل و عملی) بیان میشود.
در
علم نحو، مباحث "مفعول له" در باب
اسم، بخش
منصوبات در کنار سایر
مفاعیل بررسی میشود اما در میان
عالمان نحو در ترتیب ذکر مفاعیل دو رویکرد مشاهده میشود؛ بعضی همچون
ابن مالک در "
ألفیه" مبحث "مفعول له" را
به لحاظ
مصدر بودن و نزدیکی آن
به مفعول مطلق، بعد از مبحث "مفعولمطلق" آوردهاند
و در مقابل بعضی دیگرهمچون
ابن حاجب در "
الکافیه" بعد از مبحث "
مفعولفیه"
به آن پرداختهاند.
ذکر این نکته قابل توجه است که از مفعول له
به "
مفعول لأجله" و "
مفعول من أجله" نیز تعبیر شده است.
"مفعولله" بر دو قسم است:
این قسم از مفعول له که
به آن "
مفعول له تحصیلی" نیز میگویند
در جایی است که
فعل و عمل برای
به دست آوردن و
تحصیل آن واقع میشود؛ مانند: «ضَربتُک تأدیباً»؛ در این مثال "تأدیباً" مفعول له تحصیلی است که فعل و عمل زدن (ضرب)
به خاطر
به دست آوردن و تحصیل آن (
ادب کردن) واقع شده است.
این قسم از مفعول له که
به آن "
مفعول له حصولی" نیز میگویند
در جایی است که فعل و عمل
به خاطر حاصل بودن آن، واقع میشود؛ مانند: «قعدتُ عن الحربِ جُبناً»؛ در این مثال "جُبناً" مفعول له حصولی است که فعل و عمل بازماندن (قعود)
به خاطر حاصل بودن آن (
ترسو و بزدل بودن) واقع شده است.
مفعول له با وجود شرایطی
منصوب واقع میشود که در ادامه
به آنها اشاره میشود:
مصدر بودن آن
از این رو "العسَل" در مثال «جئتُک لِلعسلِ»
به جهت مصدر نبودن،
مجرور به "لام" شده و
نصب آن (جئتُکَ العسلَ) بنابر مفعول له جایز نیست.
اتحاد آن با عامل در فاعل
از این رو لفظ "إستغاثة" در مثال «أجبتُ الصارخَ لإستغاثتِه»؛ مجرور
به "لام" شده و
نصب آن (أجِبتُ الصارخَ إستغاثتَهُ) بنا بر مفعول له جایز نیست؛ زیرا
فاعل "إجابة" (
متکلم)، غیر از فاعل "إستغاثة" (فریاد زننده) است.
اتحاد آن با عامل در زمان؛
از این رو لفظ "مساعدة" در مثال «ساعَدْتَنِی الیومَ لِمُساعِدَتِی إیّاک غَداً»؛ مجرور
به "لام" شده و
نصب آن (ساعَدتَنِی الیومَ مُساعِدَتِی إیّاک غَداً) بنا بر مفعول له جایز نیست؛ زیرا
زمان در "ساعَدتَنِی" (امروز) با زمان در "مُسَاعِدة" (فردا) اتحاد ندارد.
در صورت عدم تحقق یکی از این
شروط مذکور،
نصب مفعول له
جایز نبوده و در این صورت جر آن
به حروف تعلیل ضروری است. این حروف که در کلام بر تعلیل دلالت دارند عبارتاند از:
الف. "لام"؛ مانند: «جِئتُکَ لِلسمنِ ».
ب. "فی"؛ مانند: «دَخَلَت إمرأةٌ النارَ فِی هِرَّةٍ حَبَسَتهَا ». «
زنی به خاطر گربهای که
حبس کرده بود در
آتش افتاد»
ج. "الباء"؛ مانند: «فَأَهلَکنَاهُم بِذُنُوبِهِم». «آنان را
به خاطر
گناهانشان نابود کردیم»
د. "مِن"؛ مانند: «وَ لا تَقتُلُوا أَولَادَکُم مِن إملَاقٍ نَحنُ نَرزُقُکُم وَ إیّاهُم ».«و
فرزندانتان را از
ترس فقر نکشید؛ ما آنها را و شما را روزی می@دهیم؛ کشتن آنها
گناه بزرگی است»
ذکر این نکته قابل توجه است که در صورت عدم تحقق شرایط
نصب مفعول له و جر آن
به حروف تعلیل، مفعول له
اصطلاحی نبوده و در اعراب آن تعبیر "
جار و مجرور"
به کار میرود.
حکم
اعراب در مفعول له با توجه
به وجود شرایط
نصب و عدم آن بر دو گونه است:
در صورت وجود شرایط مذکور در
نصب مفعول له،
نصب آن بنابر مفعول له و
جر آن
به حروف تعلیل
جایز است؛
مانند: «لازمتُ البیتَ إستجماماً»؛ در این مثال "إستجماماً" مفعول له و
منصوب واقع شده و جرّ آن (لِلإستجمامٍ) نیز جایز است.
در صورت عدم وجود شرایط مذکور در
نصب مفعول له، جرّ آن
به حروف تعلیل
واجب است؛
مانند: «سَرَّتنِی أَشجَارُها لِثِمَارِها»؛ در این مثال لفظ "ثمار"
به جهت
مصدر نبودن، شرط
نصب مفعول له را نداشته از این رو مجرور
به حرف جرّ "لام" شده است.
با توجه
به منصوب بودن مفعول له که از
تعریف اصطلاحی آن نیز معلوم میشود، عامل
نصب آن
بر دو گونه است:
بعضی از
عالمان نحو مفعول له را
منصوب به عامل قبل ندانسته بلکه آن را
منصوب به نزع خافض میدانند.
فعل؛ مانند: «تَحَفّظتُ فِی کلامِی خَشیةَ الزَللِ»؛ در این مثال "تَحَفّظتُ" عامل
نصب و فعل است.
شبه فعل؛مانند: «الجُلوسُ فی المَسجِد انتظارَ الصّلاةِ عبادةٌ»؛
در این مثال "الجُلوس" عامل
نصب و شبه فعل است.
مفعول له در
کلام به سه شکل
به کار میرود که در ادامه ضمن بررسی هر یک
به حکم اعراب آنها نیز اشاره میشود:
مقرون
به ال؛ مانند: «أجْلِسُ بینَ الأصدقاءِ الصلحَ»؛ در این مثال "الصلحَ" مفعول له و مقرون
به "ال" واقع شده است. این شکل از کاربرد، بیشتر
به صورت
مجرور واقع می شود. «نشستن در
مسجد به انتظار نماز عبادت است».
مضاف؛ مانند: «تَحَفّظتُ فی کلامی خشیةَ الزللِ»؛ در این مثال "خشیةَ" مفعول له و
مضاف واقع شده است.
در این شکل از کاربرد،
اعراب به دو نحو
جایز است:
الف.
نصب؛ مانند: «تصدَّقتُ إبتغاءَ مرضاةِ الله».
ب.
جر؛ مانند: « تصدَّقتُ لإبتغاءِ مرضاةِ الله».
مجرد از "ال" و
اضافه؛ مانند: «زرتُ المریضَ اطمئناناً عَلیهِ»، در این مثال "اطمئناناً" مفعولله و مجرد از "ال" و اضافه واقع شده است.
این شکل از کاربرد،
شایع بوده و بیشتر
به صورت
منصوب واقع میشود.
۱. آیه «وَ إمّا تُعرِضَنَّ عَنهُمُ ابتِغَاءَ رَحمَةٍ من رَبِّکَ تَرجُوهَا فَقُل لَهُم قَولَاً مَیسُورًا»؛
(و هرگاه از آنان روی برتابی، و
انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی، با
گفتار نرم و آمیخته با
لطف با آنها سخن بگو)؛ در این آیه شریفه "ابتِغَاءَ"
مصدر منصوب و مفعول له واقع شده است.
حدیث «و قال صلی الله علیه و آله: الجُلوسُ فی المسجِد انتظارَ الصّلاةِ عبادةٌ ما لم یُحدِثْ قیل: یا رسولَ اللهِ: و ما الحَدَثُ؟ قال صلّی الله علیه و آله: الاغتیاب»؛
(
پیامبر اسلام فرمودند: نشستن در
مسجد به انتظار نماز عبادت است تا حدثی از او سر نزده، پرسیدند: یا
رسول الله حدث چیست؟ فرمود:
غیبت)؛ در این حدیث شریف "انتظارَ" مصدر
منصوب و مفعولله واقع شده است.
اصل در
کاربرد مفعول له این است که بعد از
عامل خود ذکر شود اما گاهی با این اصل مخالفت شده و بر عامل مقدّم میشود.
حکم تقدم مفعول له بر عامل
به دو گونه است:
در صورتی که "مفعول له"،
محصورفیه واقع شود تقدم آن بر عامل
جایز نیست؛
زیرا در صورت تقدم، معنای
حصر از
کلام فهمیده نمی¬شود؛ مانند: «وَ مَا أرسَلناکَ إلّا رَحمَةً لِلعَالمِینَ»؛
«ما تو را جز
رحمت جهانیان نفرستادیم».در این
آیه شریفه "رحمةً" مفعولله واقع شده که
به جهت رساندن معنای حصر، متاخر از عامل خود (أرسلنا) آمده است.
تقدم مفعول له بر عامل در غیر از موارد
امتناع تقدم، جایز است؛
مانند: «طلباً للنزهةِ رکبتُ الباخرةَ»؛ در این مثال "طلباً" مفعولله است که بر عامل خود "رکبت" مقدّم شده است.
اصل در عامل مفعول له این است که در کلام ذکر شود اما گاهی در صورت
دلالت قرینه بر آن، حذف می¬شود؛
مانند: «هدیً للناسِ» در جواب کسی که
سوال کرده است: «لِماذا أُنزلَ القرآنُ؟»؛ در این مثال "هدیً"، مفعول له است که
به علت وجود قرینه (وقوع در مقام
جواب از
سوال)، عامل آن (أنزل) حذف شده است.
اصل در مفعول له ذکر آن در کلام است اگرچه در مواردی حذف آن با وجود قرینه و غالبا قبل از مصدر تأویل رفته
به حرف "أنْ"، جایز است؛
مانند: «یُبَیِّنُ اللهُ لَکُم أن تَضِلُّوا»؛
«
خداوند برای شما (
احکام خود را) بیان میکند تا
گمراه نشوید». در این آیه شریفه
لفظ "کراهةً"، مفعول له محذوف و تقدیر عبارت "کراهةً أن تضلُّوا" بوده است.
ذکر این نکته قابل توجّه است که
مصدر تاویل رفته،
مضافالیه مفعول له بوده که با حذف مفعول له
جانشین آن شده و در محلّ
نصب است.
در فرض عامل واحد، تعدد در مفعول له ممکن نیست؛ از این رو در این فرض اکتفا بر مفعول له واحد ضروری است؛ ذکر این نکته قابل توجه است که عطف بر مفعول له و بدل آوردن از آن جایز است.
زیرا تنها علت واحد میتواند
سبب وجود شیء واحد واقع شود و از طرفی سبب واحد، تنها
مسبب واحد را ایجاد میکند.
بعضی با این اصل مخالفت کرده و تعدد در مفعول له را در فرض عامل واحد
جایز دانسته و
دلیل را این گونه بیان کردهاند که برای یک فعل
انگیزهها و
علّتهای ناقصهی مختلفی وجود دارد؛ از این رو نظر کسانی که گفتهاند در فرض عامل واحد، تعدد در مفعول له ممکن نیست باطل بوده و از این
توهم ناشی میشود که مفعول له را
علّت تامّه دانستهاند در حالی که چنین نیست.
پژوهه.